body
stringlengths 26
2.88k
| author
stringlengths 0
23
|
---|---|
شجاعت آنست که بایستی و سخن بگویی، همچنین شجاعت آنست که بنشینی و گوش فرادهی. | شارل دو مونتسکیو |
آرزو کردن چه قدر فرحبخش است، اما وقتی به آرزوی خود رسیدیم، شادی از درون ما رخت برمی بندد. | حکیم عمر خیام |
هنگامی که امید می میرد، هنگامی که می بینی کمترین امکان امیدوار بودن را از دست داده ای، فضای خالی را با رؤیا، اندیشه های کوچکِ بچگانه و داستانها پر می کنی تا بتوانی به زندگی ادامه بدهی. | فردریش نیچه |
فلسفه پردازی، آماده شدن برای مرگ است. | ژان پل سارتر |
حتی تغییر دادن عبارت «چنان بود» به صورت «من آن را چنین اراده کرده ام» نیز کافی است؛ من آن را رستگاری خواهم خواند. | سیسرو |
هرچه دولت در منع آزادی گفتار بیشتر سعی کند، لجاجت و پافشاری مردم در مقاومت بیشتر میگردد. این مقاومت از طرف مردم فرومایه و خاموش نیست، ...بلکه از طرف صاحبان تربیت عالی و اخلاق قوی و مردم با فضیلت است که به علت داشتن این صفات، آزادی بیشتری به دست آوردهاند. | فردریش نیچه |
من اشخاص زنده را آنهائی میدانم که مبارزه میکنند، بیمبارزه، زندگی مرگ است. | اسپینوزا |
حقیقت، عروس بی جهیزیه است. | حکیم عمر خیام |
هیچ ترسی که خود را از ترس مرگ زدوده باشد، یارای ورود به قلب را ندارد. | فرانسیس بیکن |
فرزندانتان از آنِ شما نیستند! آنها پسران و دخترانی هستندکه از خودشیفتگی زندگی، جان گرفتهاند. آنها به وسیله شما، و نه از شما شکل میگیرند، گرچه درکنار شما آسودهاند اما در تملک شما نیستند. شما مجازید که عشق خود را به ایشان هدیه کنید، نه افکارتان را، که آنها خود فکورند. | سنکا |
فرزندی پدید نیاورید، مگر زمانی که قادر باشید آفریننده ای بیافرینید. | حکیم عمر خیام |
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق می شود، اما او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است؛ زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند تصور می کند. | فردریش نیچه |
زندگینامه انسان عبارت است از: مدهوش از امیدها و آرزوها، پایکوبان بهآغوش مرگ پناه بردن. | شارل دو مونتسکیو |
بهترین دوست احتمالا با بهترین زن ازدواج خواهد کرد، زیرا ازدواج خوب مبتنی برای استعداد در دوستی است. | آرتور شوپنهاور |
در کودکی فقط به این دلیل که فعالیت آزاردهنده دستگاه تناسلی هنوز خفته است، عملکرد مغز چالاکی و چابکی خاص خود را دارد. کودکی هنگام معصومیت و شادمانی، بهشت زندگی و سعادت گم شده است. به گونه ای که در تمام دوران باقی مانده زندگی خود آرزومندانه در جستجوی آن به گذشته می نگریم. | فردریش نیچه |
اگر روزی یا شبی، شبحی دزدانه در خلوت ترین لحظات تنهایی، سراغتان بیاید و بگوید: «عمری که حالا می گذرانید و تاکنون گذرانده اید، بارها و بارها خواهید گذراند، هیچ چیز تازه ای در آن نخواهد بود، بلکه هر غم و شادی، هر فکر و هر آهی و هر بی نهایت بزرگ و کوچکی در زندگی، به همین ترتیب و توالی، به سویتان باز می گردد؛ حتی این عنکبوت و این مهتاب لای درختان و حتی این لحظه و من. ساعت شنی ابدی وجود، بارها و بارها وارونه می شود و تو همراه آن مثل یکی از دانه های شنی!» با شنیدن این حرف چه می کنید؟ آیا خود را به زمین نمی اندازید و دندان به هم نمی سایید و شبحی که این حرف را زده لعن و نفرین نمی کنید؟ یا شما که این تجربه جنون آسا را کرده اید، به او پاسخ می دهید: «تو خدایی و من هرگز چیزی از این الهی تر نشنیده ام.» اگر این فکر برایتان به صورت دغدغه درآید، یا شما را به آنچه هستید تبدیل می کند، یا شاید در هم بشکند. | آرتور شوپنهاور |
ثروت حقیقی چیست؟ آفتابی که بر گدا و توانگر یکسان می تابد. تو ای توانگر، دل رنجه مکن که چرا گدا نیز در دنیای خویش خوشبخت است. | فردریش نیچه |
وقتی اریش فروم، می خواست همدلی را به دانشجویان آموزش دهد، از عبارات ترنس[نمایشنامه نویس روم باستان] مربوط به دو هزار سال پیش کمک می گرفت:«من انسان هستم و بگذار هیچ چیز انسانی ای برایم بیگانه نباشد» و ما را مجبور می ساخت با بخشی از خود که با کردارها یا تخیلات بیماران مربوط می شد، هر قدر هم که آنها زشت، مهاجم، شهوانی، خودآزارانه یا دیگرآزارانه بود، آزادانه برخورد کنیم. اگر این کار را نمی کردیم، پیشنهاد می کرد بررسی کنیم که چرا می خواهیم این بخش از وجودمان را مسدود و بسته نگه داریم. | یوهان ولفگانگ گوته |
بهتصور او، مردم جاهل و تودههای ناآگاه، مشمئزکننده و منفورند، آنها بهسان گرگهایی هستند که فقط با گوشت میتوان آنها را ساکت کرد. | اروین دیوید یالوم |
کسانیکه به تفسیر و تشریح یک اثر هنری میپردازند، اغلب آهنگر بلخ را با مسگر شوشتر اشتباه میگیرند. | لئو تولستوی |
اگر نان بپزید، ولی لذتی نیابید، به راستی، نان تلخی پختهاید که تنها نیمی از گرسنگی انسان را فرو مینشاند. | پابلو پیکاسو |
یکی از قویترین امیال آدمی، میل او به تسلط بر روح دیگران است. | جبران خلیل جبران |
هوش عاطفی شامل ویژگیهایی مثل توانایی تهییج و برانگیختن خود، استقامت و پایداری در مقابل شکست، از دست ندادن روحیه، پس راندن افسردگی و یأس در هنگام تفکر، همدلی و صمیمیت و برخورداری از امید است.هوش عاطفی مکمل هوش علمی است. | ناپلئون بناپارت |
یک میز، یک صندلی، ظرفی پر از میوه، یک ساز ویالون، دیگر چه می خواهم که خوشحال باشم؟ | دنیل گلمن |
اگر وجود خار در گل مایه اندوه ماست، وجود گل در کنار خار باید مایه شادی ما باشد. | آلبرت اینشتین |
زنان را فقط به این دلیل به اتهام جادوگری به آتش کشیدند که زیبا بودند. | رولو می |
هر که از خویش فرمان نَبَرد بر او فرمان میرانند. چنین است سرشتِ زندگان. | سیمون دوبوار |
مدیران عاملی که همه گزینههای ممکن را پیش روی خود نگاه میدارند معمولا هیچکدام را اجرا نخواهند کرد. بنگاههایی که همه قسمتهای بازار را هدف میگیرند معمولا دستآخر به هیچکدام دست نمییابند. فروشندهای که همه معاملهها را تعقیب میکند در انتها هیچ معاملهای را جوش نخواهد داد.\r\nما گرفتار یک اجبار وسواسی برای برداشتن هر تعداد هندوانه ممکن با یک دست هستیم و سوار هیچ کاری نیستیم؛ ولی گزینهها را پیش رویمان باز نگه می داریم. این موضوع بهراحتی میتواند بهقیمت موفقیتمان تمام شود. باید یاد بگیریم که درها را ببندیم.\r\nیک استراتژی کسبوکار در درجه اول بیانیهای است برای چیزهایی که نباید مشغولشان شویم. یک استراتژی مشابه برای زندگیتان قرار دهید: چیزهایی را که نباید در زندگی دنبال کنید، روی کاغذ بیاورید. به عبارت دیگر به یک تصمیم حسابشده برای آزادکردن برخی امکانات برسید و هر وقت گزینهای مطرح شد آن را با فهرست آنچه که نباید سراغشان بروید و درگیرشان شوید بسنجید. این کار نهتنها شما را از به دردسر افتادن حفظ میکند، بلکه کلی از زمانتان را برای اندیشیدن آزاد خواهد کرد. یک بار این فکر سخت را به سرانجام برسانید و بعد بهجای آنکه هر بار که دری گشودهشد بنشینید و ذهنتان را مشغول کنید، فقط به این لیست مراجعه کنید.\r\nبسیاری از دروازهها ارزش وارد شدن را ندارند حتی وقتی که دستگیرههای درشان بهراحتی بچرخد و باز شود. | فردریش نیچه |
انسان محکوم به آزادی است. محکوم، چون خود را خلق نکرده است و در عین حال آزاد است؛ و هنگامی که به درون جهان پرتاب شود، مسوولیت همه اعمالش با خودش است. | رولف دوبلی |
عشق سوختن صمیمانه درد است که با زمان تغذیه می شود. در روزها و شب های متناوب تو از غمی غریب درد می کشی واز آن لذت می بری، به تدریج سوختن این درد تمام می شود و با آن، عشق نیز پایان می یابد و اگر نتوانی درد جدیدی را جایگزین این درد کهنه کنی، دگر نمی توانی عشق را درک کنی. | ژان پل سارتر |
افسانهها باید تنها به عنوان افسانه و اسطورهها تنها به عنوان اسطوره آموخته شوند. آموزش موهومات به عنوان حقایق چیز وحشتناکی است. ذهن کودک آنها را میپذیرد و به آنها اعتقاد میآورد و در سالهای بعد تنها با سختی و شکنجه میتواند از چنگ آنها رهایی یابد. در حقیقت انسان همان طور که برای برقراری حقیقت میجنگد باید با خرافات نیز به مبارزه برخیزد. چرا که موهومات، نامحسوس، درکناکردنی و بغرنج هستند و تکذیب آنها به سختی میسر میشود. | حکیم عمر خیام |
کسی که در امور کوچک صداقت ندارد در امور بزرگ قابل اطمینان نیست. | هیپاتیا |
زیستن در ترس اصلا خوشایند نیست. همان گونه که مونتنی میگوید:«چیزی نخواهد گذشت که درد و رنج به سراغم خواهد آمد، و نیازی نیست که با شری به نام ترس آن را جلو بیاندازم و تشدیدش کنم، کسی که از درد و رنج میترسد، پیشاپیش متحمل درد و رنج ترس میشود.» | آلبرت اینشتین |
ادعاهای خارق العاده، نیازمند مدرک خارق العادهاند. | حکیم عمر خیام |
سیتین: خداوندگارا، شهبانو مرده است.\r\nمکبث: روزی می بایست می مُرد. زمانی می بایست این خبر را میآوردند. فردا و فردا و فردا، می خزد با گامهای کوچک از روزی به روزی تا که بسپارد به پایان رشتهی طومار هر دوران. و دیروزان و دیروزان کجا بودست ما دیوانگان را جز نشانی از غباراندوده راهِ مرگ. \r\nفرومیر، آی، ای شمعک، فرومیر، آی، که نباشد زندگانی هیچ الا سایهای لغزان و بازیهای ِ بازی پیشهای نادان که بازد چندگاهی پرخروش و جوش نقشی اندرین میدان و آنگه هیچ!\r\nزندگی افسانهای ست کز لبِ شوریده مغزی گفته آید سربهسر خشم و خروش و غرش و غوغا، لیک بیمعنا! | فردریش نیچه |
کسی که جرات هدر دادن ساعتی از عمر خود را دارد، ارزش زندگی را نفهمیده است. | ویلیام شکسپیر |
اعمال خشونت بار، خیلی مخرب تر از بلاهای طبیعیثل توفان یا زلزله) هستند، زیرا قربانیان خشونت، برخلاف قربانیان سوانح طبیعی، احساس میکنند که عمدا به عنوان هدف خشونت و بدکرداری انتخاب شدهاند. این حقیقت همهی آن تصورات دربارهی اعتماد و اطمینان به مردم و امنیت دنیای شخصی دورنی را در هم میشکند. برای افرادی که قربانی خشونت یا تجاوز شده اند، اجتماع هر لحظه، محل خطرناکی میشود و مردم تهدید بالقوهای برای امنیت آنها محسوب میشوند. | حکیم عمر خیام |
زندگی چیز مصیبت باری است. بر آن شده ام تا زندگی خود را فقط صرف اندیشیدن به آن کنم. | مانس اشپربر |
من خود را وقف به تصور کشیدن دنیایی کرده ام که در آن زندگی می کنیم، دنیایی که برای نوادگان خود به ارمغان خواهیم گذاشت و متاسفانه تصویر این دنیا تصویر زیبایی نیست. | اروین دیوید یالوم |
ساتورندای زمان و درنگ) خطاب به شیرون: تصور کن که چقدر تحمل زندگی جاودان برای آدمی سخت تر و دردناک تر از زندگی است که من برایش تدارک دیده ام. اگر مرگ را نداشتی، مدام نفرینم می کردی که چرا از تو دریغش کرده ام. عمدا کمی تلخی به آن افزوده ام تا با دیدن آسایشی که برایت فراهم می کند، پر ولع و حریصانه در آغوشش نکشی. هم مرگ و هم زندگی را با شیرینی و تلخی در آمیخته ام تا تو را در مرتبه ای میانه سکنی دهم که برایت می خواهم: نه گریز از زندگی و نه گریز از مرگ به زندگی. | نوآم چامسکی |
ما به ماکیاولی و نویسندگانی از قبیل او مدیون هستیم؛ برای آنکه به روشنی و صراحت، طبیعت آدمی را چنانکه هست نشان دادهاند نه چنانکه باید باشد؛ زیرا اگر کسی ماهیت شر و بدی را نداند نمیتواند عقل و حزم مار را، با بیگناهی و صفای کبوتر در خود جمع کند؛ همچنانکه با جهل به ماهیت شر و بدی، فضیلت در معرض خطر و دور از مصونیت خواهد بود. | برتولت برشت |
یک «دروغ» دنیا را دور می رند و به سر جای اولش برمی گردد؛ ولی در همین زمان یک «حقیقت» هنوز دارد بند کفشهای خود را میبندد تا حرکت کند. | فرانسیس بیکن |
تصور کن اگر قرار بود هر کس به اندازهٔ دانش خود حرف بزند چه سکوتی بر دنیا حاکم میشد. | مارک تواین |
تنها انسانیت را در نظر داشته باشیم و باقی چیزها را فراموش کنیم. اگر بتوانیم از عهده این کار برآییم، آینده انسان، بهشتی خواهد بود لبریز از شادی و دانش و آگاهی، ولی اگر موفق نشویم ، یک نابودی عظیم و جهانی را پیش رو خواهیم داشت. | ناپلئون بناپارت |
بعضیها میخواهند حرف زدن را درست درلحظهای بیاموزند، که در آنلحظه، سکوتکردن را باید آموخت. | برتراند راسل |
در هر دهکدهای مشعلی است: معلم، که نور میفشاند؛ و کاهنی است که فرو میکُشد. | میشل دو مونتینی |
و چون ایشان غذا می خوردند عیسا نان را گرفته برکت داد و پاره کرده به شاگردان داد و گفت بگیرید و بخورید، این است بدنِ من. و پیاله را گرفته تشکر نمود و بدیشان داده گفت همهیِ شما از این بنوشید، زیرا این است خونِ من در عهدِ جدید که در راه بسیاری به جهتِ آمرزشِ گناهان ریخته میشود! | حکیم عمر خیام |
طغیان، هر چند چون چیزی نمیآفریند، در ظاهر منفی است، اما چون آن بخش از انسان را که باید همواره از آن دفاع شود، آشکار میکند، عمیقا مثبت است. | عهد جدید |
سعی نکن به یک خوک آواز خواندن یاد بدهی. هم وقت خودت رو تلف میکنی و هم خوک را اذیت میکنی. | آلبر کامو |
سقراط در یک نقطه مهم خودش را از سوفسطایی ها متمایز می کرد. او خودش را «سوفسطایی» یعنی «فرد خردمند و دانا» نمی دانست. برای همین برخلاف سوفسطایی ها برای آموزش هایش چیزی نمی گرفت. سقراط خودش را فیلسوف می نامید. فیلسوف به معنای واقعی آن. «فیلسوف» به کسی گفته می شود که «دوستدار دانایی» باشد. | حکیم عمر خیام |
مرگ بههمگی ما لبخند میزند، تنها کاری که میتوان انجام داد این است که لبخندش را با لبخند پاسخ گوییم. | یاستین گوردر |
بشر تا زمانی که زندگی را به عنوان چیزی مقدس باور نداشته باشد و به همنوعان خود به چشم برادر نگاه نکند، زندگی دیگران را تباه خواهد کرد. | مانس اشپربر |
یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمانروائی کند. | حکیم عمر خیام |
من و مادرم، ناسازگاریها و کشمکشهای زیادی با هم داشتیم، ولی به نظرم، او از همهی آنها لذت میبرد. | ویکتور هوگو |
چه نیک می توانیم حواس خویش را گذرگاهی برای امور سطحی و اندیشه خویش را شهوتی خدایی برای جهش ها و خطاها بدانیم! از همان سر منزل کار دریافته ایم که ناآگاهی خویش را پاس بداریم تا از خود زندگی لذت ببریم! | حکیم عمر خیام |
یک بار به مترسکی گفتم لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای؟ گفت لذت ترساندن عمیق و پایدار است و من از آن خسته نمیشوم. ومن اندیشیدم وگفتم,درست است,چون من هم مزه ی این لذت را چشید ه ام. گفت: تنهاکسانی که تن شان ازکاه پر شده باشداین لذت را می شناسند. آن گاه من از کنار او رفتم و ندانستم که منظورش ستایش من بود یا خوار کردن من. یک سال گذشت و در این مدت مترسک فیلسوف شد! هنگامی که از کنار او گذشتم دیدم دوکلاغ در کلاهش لانه می سازند. | فردریش نیچه |
همه ی چیزهای زیبایی را که می بینی، به ذهن بسپار، تا همیشه با تو باشند، حتی در زمانهایی که آنها را نمی توانی ببینی. | حکیم عمر خیام |
ما به طنز نیازمندیم، زیرا هرچه بزرگتر می شویم این آمادگی را پیدا می کنیم که افرادی ترشروی و غمگین شویم، اما بچه ها به راحتی می خندند. | مولوی |
کسی که ترس از حقیقت ندارد، از دروغ نیز ترسی نخواهد داشت. | زیگموند فروید |
قدرت از آن ِ خلقی است که کار میکند و اگر تاکنون از قید یوغ اسارت رهایی نیافته، بهدلیل فرورفتن در یک خواب مصنوعی یپنوتیزم) است. بیدارکردن او ضرورتیست بنیادین و مبرم. | توماس جفرسون |
باورها دشمنان خطرناک تری از دروغ، برای حقیقت هستند. | لئو تولستوی |
فرضیهها، دروغهائی هستند که برای یافتن حقیقت، بهما کمک میکنند. | فردریش نیچه |
ما در عمر خود نگران دشواریها و سختیهایی زیادی هستیم که بیشتر آنها هرگز روی نمیدهد. | پابلو پیکاسو |
توجه داشته باشید که نتیجه حاصل از یک سخن کوتاه و یک گفتار بلند، برابر است. | مارک تواین |
آنچه در آئین مسیحیت رایج است به همان اندازه نیز در بودائیسم اعتبار دارد....جامعه راهبان بودایی - به عنوان مثال در تبت - به شدت مخالف آموزش، ضدبشر و ستمپیشهاست. | اپیکور |
زندگی بی نهایت شادتر بود اگر در 80 سالگی به دنیا می آمدیم و به تدریج به 18 سالگی می رسیدیم. | برتراند راسل |
اینست تفاوت بین ساختن و خلق کردن: اینکه چیز ساخته شده ، تنها پس از ساخته شدن دوست داشته می شود، اما چیزی که خلق شده , قبل از بوجود آمدن دوست داشته شده است. | حکیم عمر خیام |
خانوادهها اهمیت دارند، اما باید تغذیه شوند. وجود ارتباط حیاتی است. بدگمانی و حسادت در سکوت رشد می کنند. ما از همهی فرصتها برای تجلیل خانواده استفاده میکنیم: در عروسیها و در جشنها، سالگرد و زادروزهای بزرگ، حتی در آیین خاکسپاری، در واقع هر بهانهای که بتوان با آن سفرهای بزرگ انداخت سبب تقویت پیوندهای خانوادگی می گردد، دلیل این حرف هم اینست که خانوادهای که اعضای آن می توانند بخوبی با هم غذا بخورند لابد اعضای آن می توانند در بلندمدت هم به خوبی با هم زندگی کنند. | چارلز دیکنز |
فرد معتقدی که منتظر وقوع معجزهای بوده و حالا آرزویش برآورده نشده است، هم چنان مشتاقانه باور دارد که معجزهای انجام خواهد پذیرفت اما وقوعش کمی به تاخیر افتاده است، چرا که وقوع اعجاز را مطمئنا نمی توان در پاسخ دو گزینهای آری یا نه خلاصه کرد. فرد معتقد با اطمینان خاطر متقاعد می شود که آن معجزه در حال وقوع بود که ناگهانست دشمن از آستین یکی بیرون آمد) و ظهور آن را به عقب انداخت. | حکیم عمر خیام |
من از حرف زدن با دیوار آجری خیلی خوشم می آید ، در تمام دنیا تنها چیزی است که با من مخالفت نمی کند. | مانس اشپربر |
آدمی به طور معمول بر اساس سیرت خود فکر می کند و بر اساس دانش خود و افکار عمومی رایج سخن می گوید، اما عموماً بر مبنای عادت عمل می کند. | اسکار وایلد |
خطاب واقعی بین یک فرد با فرد دیگر باید به جای آقا، جناب، .... «رفیق دردمند من» باشد. هرچند ممکن است این موضوع عجیب به نظر آید، اما بر طبق این واقعیت است که دیگران را در صحیح ترین وجه خود قرار می دهیم، و همچنین ضروری ترین چیزها، یعنی تحمل، صبر، گذشت و عشق به همسایه را به ما یادآوری می کند که همه بدان محتاجند و هر کدام از ما آن را به دیگری مدیون است. | فرانسیس بیکن |
سعادت نزدیک بودن به تزار سراپای وجودش را گرفت. این دیدار کافی بود تا حرام شدن آن روز جبران شود. به سرخوشی عاشقی بود که پس از انتظاری طولانی به وصال معشوق می رسد. جرئت نمی کرد به صفوف مقدم نگاه کند، بدون نگریستن و با غریزه ای خلسه آمیز، نزدیک شدنش را حس کرد. این حس فقط ناشی از صدای پای اسبان سواره نظام نبود، بلکه با نزدیک تر شدن تزار، همه چیز درخشان تر، شادتر، مهم تر و طرب انگیز تر می شد. از نگاه راستوف، این خورشید با نزدیک تر شدنش، پرتوهای ملایم و با شکوه می پراکند و اکنون او در احاطه این پرتوها بود، صدایش را شنید، صدایی روح نواز، آرام، شکوهمند و در عین حال بی تکلف ... | آرتور شوپنهاور |
همهچیز! آری، همهچیز را یک انسان میتواند فراموش کند، اما خود را، وجود خویشتن خود را، هرگز. | فردریش نیچه |
عشق وسیلهای است که تمام دردسرهای کوچک را به یک دردسر بزرگ تبدیل میکند. | آرتور شوپنهاور |
فرض کنید همان طور که دارید رانندگی میکنید و به راه خود میروید ناگهان ماشین دیگری به طرز خطرناکی جلوی شما میپیچد. اگر واکنش فکری شما این باشد:«مرتیکهی احمق!» آنوقت باید گفت که آمادهی خشم میشوید زیرا این عبارت کوتاه بلافاصله با اندیشه های غضبناک تر و انتقام جویانه تر دنبال میشود: «حرامزاده نزدیک بود بزند به من، نمی گذارم راحت فرار کنی!» همانطور که فرمان را محکم میچسبید گویی گلوی آن جوانک را گرفتهاید بند انگشت های دستتان سفید میشود، بدن تان آمادهی جنگ می شود، نه فرار. دچار لرزش و اضطراب میشوید، دانههای عرق در روی پیشانی تان مینشیند، قلبتان به تپش میافتد، عضلات صورتتان منقبض میشود. دل تان میخواهد او را بکشید. بعد که به اندازه کافی به او نزدیک شدید از خشم منفجر میشوید و عصبانیت خود را بر سر آن راننده خالی میکنید. سپس ماشین عقبی برای تان بوق میزند چون شما سرعتتان را کم کردهاید، خلاصه حاصل کار، فشار خون، بی احتیاطی در رانندگی و سرعت زیاد در اتوبان است.اکنون به جای از کوره در رفتن، بیایید با بلندنظری بیشتری به آن راننده نظر بیفکنید:«شاید مرا ندید، یا شاید دلیل موجهی برای این بی احتیاطی اش داشته باشد، احتمالا باید مریض داشته باشد.» بدین ترتیب خشم را با ترحم آرام میکنید، یا حداقل خشم را به تعویق میاندازید، مشکل همانطور که ارسطو گفته است ابراز خشم بجا و مناسب است و اینکه غضب بدون کنترل ما جاری نشود. بنیامین فرانکلین چه خوب گفته است که: خشم هرگز بدون دلیل نبوده است، اما این دلیل به ندرت موجه و قابل قبول است. | فرانسوا ولتر |
نشانه هوشمندی، سواد نیست؛ بلکه تخیل است. | دنیل گلمن |
هیچگاه پول خود را پیش از آنکه آن را بدست آوری، خرج نکن. | فردریش نیچه |
انسان آنقدرها که در جستجوی اعجاز است در جستجوی خدا نیست. و چون نمیتواند تاب بیاورد که بیمعجزه بماند، دست به خلق معجزات تازه میزند و به پرستش جادو و جنبل رو میآورد. | توماس جفرسون |
هنر نوعی رستگاری است، ما را از خواستن ، یعنی درد و رنج آزادی میبخشد، تصاویر زندگانی را دلربا میکند. | فئودور داستایوسکی |
تو نه فقط آنقدر خوشبخت بوده ای که از روزگاران بسیار کهن به یک شاخه تکاملی مناسب تعلق داشته ای، بلکه در عین حال از لحاظ نیاکان شخصی ات بی نهایت - یا بهتر بگوییم به طرزی معجزه آسا - خوش بخت بوده ای. به این نکته توجه کن که در یک دوره 3/8 میلیارد ساله، دوره ای کهن تر از عمر کوه ها، رودها و اقیانوس های کره زمین، هریک از نیاکان پدری و مادری ات، از جذابیت کافی برای پیدا کردن یک جفت برای خودش برخوردار بوده و سلامت لازم برای تولید مثل را داشته است و سرنوشت و عوامل محیطی نیز به قدر کافی با او همراه بوده اند که عمر طولانی لازم برای چنین چیزی را در اختیارش گذاشته اند. حتی یکی از نیاکان مستقیمت زیر پا له نشد، از هم دریده نشد، از گرسنگی نمرد، درمانده نشد، در جایی گیر نیافتاد، بی موقع زخمی نشد، یا به شکلی از یک عمر تلاش و جستجو برای تحویل قطره کوچکی از ماده وراثتی خود به شریک و جفت اش در لحظه مناسب و برای ابدی ساختن تنها توالی ترکیب های موروثی که می توانست - سرانجام به طرزی حیرت آور و در یک آن - به پیدایش تو بیانجامد، دست برنداشت و منحرف نشد. | آرتور شوپنهاور |
خداوند وقتی میخواهد کسی را فاسد سازد، او را بههمه آرزوهایش میرساند. | فردریش نیچه |
فقرا نمی دانند که تنها دلیل آنها برای زندگی، تمایل ما به تظاهر در برخورداری از فضیلت سخاوت است. | اسکار وایلد |
اجبار، بدچیزی است، اما هیچ اجباری نیست که تحت جبر زندگی کنیم. | ژان پل سارتر |
هنگامی که کار خوبی می کنم احساس خوبی دارم و هنگامی که کار بدی می کنم احساس بدی دارم این مذهب من است. | اپیکور |
من باید بمیرم. باید حبس شوم. باید رنج تبعید را تاب آورم. ولی آیا مجبورم با ناله بمیرم؟ مجبورم زاری کنم؟ آیا کسی می تواند مانع من شود که با لبخند به تبعید روم؟ حاکم تهدید می کند که مرا به زنجیر خواهد کشید: چه می گویی؟ به زنجیرم می کشی؟ آری پایم را دربند می کنی، ولی نه اراده ام را ... نه حتی زئوس هم از پس چنین کاری برنخواهد آمد. | حکیم عمر خیام |
بدترین نفرت ، گاهی از عشقی عمیق نشات می گیرد. | اپیکتیتوس |
از میان تمام نعمتهایی که سرنوشت بهما ارزانی داشتهاست، هیچ نعمتی بالاتر از دوستی نیست - نهثروت و نهلذت. | سقراط |
گرچه همه موافقند که زندگی زنجیره لعنتی از دست دادنهای یکی پس از دیگری است، اما افراد معدودی آگاهند که یکی از بدترین و آزاردهنده ترین از دست دادن ها که در دهه های بعدی زندگی انتظارمان را می کشد، خواب راحت شب است. | اپیکور |
عاشق شوید و بلندهمتی را پیشهی خود سازید، زیرا اینها بالهای نیرومندی هستند که شما را به قلههای بلند کامیابی میرسانند. | اروین دیوید یالوم |
دریغا، کجاست دریایی که باز در آن غرق میتوان شد: زاریِ ما این گونه بر فرازِ مردابهای کمژرفا طنینافکن است. | یوهان ولفگانگ گوته |
عدالت از لوازم تمدن است، یعنی این ضمانت که نظام حقوقی استقرار یافته، از این پس به سود فرد شکسته نشود. | فردریش نیچه |
به یاد یکی از دخترهای کشاورز دهکده افتادم. نوزده ساله بود. با وجود این همین چند روز پیش بچه به بغل به نانوایی آمد. من هرگز به هیچ نوزادی توجه نداشتم ولی وقتی به این بچه نگاه کردم به نظرم رسید که حیرت زده به اطراف نگاه می کند... به این فکر افتادم؛ اگر این کودک میتوانست حرف بزند حتما میگفت که به چه جهان شگفت انگیزی پاگذاشته است. فکر میکردم باید به مادرش به خاطر به دنیا آوردن این بچه تبریک بگویم ولی حقیقت این بود که باید به بچه به خاطر به دنیا آمدنش تبریک میگفتم. باید بر روی شهروند جدیدمان خم میشدم و میگفتم: «دوست کوچولوی من خوش آمدی. تو واقعا شانس آوردهای که به دنیا آمدهای.» | زیگموند فروید |
اختلاف های حل ناشدنی در شخصیت و اندیشه های پدر و مادر، در وجود کودک نیز به حیات خود ادامه می دهد و باعث رنج های درونی او می شود. | یاستین گوردر |
به اعتقاد فروید شاهراه [دسترسی به] ضمیر ناخودآگاه خواب است. مهمترین اثر او اسمش «تعبیر خواب» است که در سال 1900 منتشر شد. در آن کتاب ثابت می کند خوابهای ما اتفاقی نیستند. از طریق همین خوابهاست که ناخودآگاه سعی می کند با خودآگاه ارتباط برقرار کند. | فردریش نیچه |
کسانی به خرد دست یافتهاند که گمان نمیبردهاند دارای آن هستند. | یاستین گوردر |
...مثل اینکه این خشم بیش از اندازه مرا از درد تهی و از امید خالی ساخته بود. برای اولین بار خود را به دست بیقیدی و بیمهری جذاب دنیا سپردم. و از اینکه درک کردم دنیا این قدر به من شبیهاست و بالاخره این قدر برادرانهاست، حس کردم که خوشبخت بودهام و باز هم خواهم بود. برای اینکه همه چیز کامل باشد، و برای اینکه خودم را هر چه کمتر تنها حس کنم، برایم فقط این آرزو باقی مانده بود که در روز اعدامم، تماشاچیان بسیاری حضور به هم برسانند و مرا با فریادهای پر از کینهٔ خود پیشواز کنند. | حکیم عمر خیام |
موسیقی نیروی حیات بخشی است که به گونه ای اسرار آمیز، خاطره های فراموش شده دورترین روزهای زندگی را در قلبها بیدار می کند. | جان اف کندی |
زمان خود را به بهتر کردن خود با مطالعه نوشته های دیگران اختصاص دهید. بنابراین شما به سادگی آنچه را بدست می آورید که دیگران سخت برای آن زحمت کشیده اند. | چارلز داروین |
در غلاف زرین همدردی گاهی دشنه حسد پنهان است. | سقراط |