text
stringlengths
15
122k
summary
stringlengths
1
1.81k
title
stringlengths
3
127
فرخنده از مدرسه عایشه صدیقه فارغ‌التحصیل شد فردای آن روز محمداشرف غنی، رئیس جمهور دستور تشکیل کمیسیون مستقلی را داد تا این حادثه را بررسی کند. سه روز بعدش پیکر سوخته او روی شانه‌های زنان در کابل تشییع و به خاک سپرده شد. پنج روز بعدش جمعیتی بزرگ از فعالان جامعه مدنی در مقابل دادگاه عالی این کشور خواهان عدالت در حق فرخنده شدند. نه روز بعد وزارت داخله پرونده ۲۸ متهم قضیه را به دادستانی کل فرستاد و در ۱۳ حمل/فروردین کمیسیون حقیقت‌یاب یافته‌هایش را اعلام کرد و گفت که فرخنده قرآن را آتش نزده بود. آن روز هیچ‌کسی نبود که برای نجات او بشتابد، اما ۴۰ روز بعد، هیچ‌کسی پیدا نمی‌شود که برای او دادخواهی نکند. از آن هنگام شمار زیادی از رسانه‌ها به دیدن خانواده فرخنده رفته‌اند. من هم که فردای حادثه اولین گزارش تصویری بی‌بی‌سی را از محل زجرکشی او تهیه کردم، مدام در فکر دیدن خانواده‌اش بودم. سرانجام این دیدار انجام شد. یک هفته مانده به چهلم فرخنده به محل زندگی خانواده‌اش در منطقه تایمنی رفتم. کوچه‌ای که خانه فرخنده در آن است، به شدت تحت کنترل نیروهای امنیتی است و یک پاسگاه پلیس هم در کنار خانه‌اش ایجاد شده است. پدر و برادران فرخنده مرا به اتاق فوقانی منزل راهنمایی کردند. در نگاه اول به مشکل توانستم به چشمان آنها نگاه کنم. به عنوان یک شهروند افغان از آنچه در حق فرخنده روا داشته شده بود، شرمنده بودم. فرخنده (وسط) در کودکی. او در هفت سالگی وارد مدرسه شد و همزمان با آن به آموزش قرآن پرداخت خانواده فرخنده را ساده، صمیمی و پر جمعیت یافتم. او هفت خواهر و دو برادر داشت و سومین فرزند خانواده‌اش بود. کنجکاو دیدن اتاق فرخنده بودم. تیم همراهم را به اتاق او راهنمایی کردند. اتاقش کوچک بود و یکی دو روز پیش از حادثه به برادرش اجازه داده بود حدود نصف آن را تخریب کند تا ورودی حویلی بازتر شود. حال اتاق او بسیار کوچکتر در حد نه متر مربع است. روی میز فرخنده عمدتا کتاب‌های دینی به اضافه یک جلد دیوان شعر حافظ و فرهنگ فارسی عمید را دیدم. در لابه‎لای یادداشت‌های او هم چشمم به چند مصرع شعری خورد که بعضاَ خودش سروده بود. فرخنده در سن هفت سالگی وارد مدرسه شد و همزمان با آن به فراگیری قرآن پرداخت. مدرسه را در لیسه/دبیرستان بی‌بی ساره به پایان رساند و موفق به ورود به دانشگاه تعلیم و تربیت ربانی در رشته ریاضیات شد. اما بعد از یک سال از ادامه تحصیل در آنجا منصرف شد. علاقه او به علوم دینی و فراگیری حدیث و تفسیر پایش را به دارالعلوم عایشه صدیقه کشاند. او در سال ۱۳۹۱ از این مرکز فارغ‌التحصیل شد. با این حال همچنان در جستجوی ادامه تحصیل بود. در کنار آن، می‌خواست به عنوان معلم جذب وزارت آموزش و پرورش شود. او طرفدار آموزش زنان و فرصت برابر اشتغال برای زنان و مردان بود. قتل فرخنده مردم را شوکه کرد روز حادثه از پدرش پرسیدم روز حادثه وقتی فرخنده از خانه بر آمد، چیزی به اعضای خانه گفته بود؟ پدرش در حالی که بغض گلویش را گرفته بود، گفت صبح آن روز صد افغانی کرایه موتر خواسته بود و به مرکز تعلیمات اسلامی اصلاح در نزدیکی خانه‌اش رفته بود. علاوه بر آن، لباس گرمی را که چندی قبل از منطقه لیسه مریم برای خود خریده بود، داخل کیفش گذاشته و برای زنی مستمند در زیارت شاه دو شمشیره برده بود. یک مامور نسبتا بلندپایه پلیس هم به همکار ما خلیل نوری گفته بود که فرخنده را حوالی ظهر در زیارتگاه دیده و از او خواسته بوده اگر کمک نقدی دارد، زنی را می‌شناسد که بسیار به پول نیاز دارد. محمد نادر، پدرش می‌گوید فرخنده فقط دو بار به این زیارتگاه رفته بود. به گفته او فرخنده نیک و بد را به همه نشان می‌داد: "به او گفتم تو ملا نیستی، اما در جواب گفت که من یک عالم هستم و عالمی که علمش را کتمان کند روز قیامت به سینه کشانده می‌شود. مردم را نصیحت می‌کرد و اصلا به تعویذ عقیده نداشت." پدر فرخنده از روز حادثه به تلخی یاد می‌کند. او می گوید آن روز مراجع مسئول امنیتی به خانواده اش هشدار داده بودند که کابل را ترک کنند: "ساعت یک شب با چشمان اشک‌آلود کابل را ترک کردیم. زیر فشار بودیم. از طرف اشخاص مسئول گفته شد که جنازه را بدون سر و صدا دفن کنید، چرا که دخترتان قرآن را سوزانده. به ما گفتند همان‌طوری که امنیت دخترتان را نتوانستیم بگیریم، امنیت شما را هم گرفته نمی‌توانیم." کلاس درس فرخنده. معلمانش می‌گویند او شاگردی کنجکاو بود خانواده فرخنده اصلا از ولایت کاپیسا در شمال کابل است. پدرش می‌گوید واکنش مردم کاپیسا به این حادثه هشدارآمیز بود: "نهصد هزار باشنده این ولایت پای طوماری را امضا کرده‌اند که اگر عدالت در حق فرخنده رعایت نشود، ممکن است به هر اقدامی دست بزنند." او به من گفت که هنوز هم بسیاری در تلاش رهایی برخی از متهمان هستند. از پدر فرخنده در مورد ایاز نیازی، ملا امام مسجد وزیر اکبر خان پرسیدم. او به شدت از اظهارات آقای نیازی ناراحت بود و گفت که ملای مسجد محل واسطه ملاقات آقای نیازی و یک هیات بزرگ همراهش از جمله تعدادی از وکلای کاپیسا شده بود. او گفت که آقای نیازی با عذر و التماس طلب بخشش کرد. ژنرال ظاهر ظاهر، رئیس اداره مبارزه با جرایم جنایی وزارت داخله می‌گوید تا حال ۵۰ نفر، از جمله بیست مامور پلیس، بازداشت شده‌اند. راننده خودرویی که از روی جسد فرخنده عبور کرد هم به تازگی در ولایت کاپیسا گرفتار شده است. براساس گزارش‌ها یکی از متهمان اصلی دیگر هم به تازگی بازداشت شده است. وزارت داخله تاکید کرده که هیچ نیرویی مانع تحقق عدالت در حق فرخنده نخواهد شد. مقام‌های این وزارت می‌گویند یکی از عاملان اصلی قتل فرخنده و دو سه نفر دیگر به عنوان محرک قتل او بازداشت شده‌اند. به گفته آنها، هیچ کسی نمی‌تواند از عدالت بگریزد. به نظر ژنرال ظاهر، دلایلی که باعث شد فرخنده به چنین سرنوشتی تلخ گرفتار شود دو چیز بوده؛ مخالفت او با زیارت کردن و به خطر افتادن درآمد تعویذنویسان زیارتگاه: "یک عده دو روز پیش از حادثه آمادگی گرفته بودند. حادثه ساعت دو عصر شروع می‌شود و تا پنج و نیم ادامه می‌یابد. جرقه بحث ساعت دو زده می‌شود." او افزود: "دو تن از زمینه‌سازان صحنه به تخریب اذهان مردم می‌برایند و فردی که قبلا اوراق سوخته را تهیه کرده بود آن را با فریاد به مردم نشان می‌دهد. در حوالی ساعت چهار جر و بحث جایش را به ضربات مشت و لگد و بعد خشونت‌های بیشتر می‌دهد. این خشونت از چهار تا پنجم و نیم ساعت ادامه می‌یابد. پلیس از مقصران اصلی بروز این رخداد خوانده شده." خانه پدر فرخنده حالا تحت تدبیر امنیتی پلیس قرار دارد دارالعلوم در دارالعلوم عایشه صدیقه در قلب شهر به سراغ استادش می‌روم و کلاسی را می‌بینم که استادانش او را در آن آموزش داده بودند. نظیفه صدیقی، مدیر این مرکز، می‌گوید فرخنده ده روز پیش از حادثه به دیدنش آمده بود. خانم صدیقی می‌گوید: "به شوخی به فرخنده گفتم که نکند این مردم بلایی سرت بیاروند." او گفت به یاد دارد که فرخنده پس از بازگشت از زیارتگاه به او گفته بود که زایران در زیارتگاه را می بوسیدند و این که فرخنده آنها را از بوسیدن در زیارتگاه منع کرده بود. مدیر مدرسه می‌گوید که به فرخنده گفته بود که هنوز در جامعه این حرف را درک نمی‌کنند و باید احتیاط را رعایت کرد و با مردم خود را درگیر نکرد. زینب موحد از آموزگاران فرخنده که در آغاز کارش در کلاس فرخنده تدریس کرده بود، می‌گوید که فرخنده دختری جسور، پرسشگر و کنجکاو بود: "در هر درس او سوال می‌کرد. اگر در عین درس حل می‌شد خوب، اگر نمی‌شد به اداره سوالش را می‌آورد. باز مجبور می‌شدم که بروم بگردم و بیشتر بخوانم تا برای سوالاتش جوابی پیدا کنم. سوالاتی که به نظرم از سطح تحصیلش بالاتر بود و استادان را همیشه در تنگنا قرار می‌داد." حادثه قتل فرخنده جامعه افغانستان را شوکه کرد. در پی آن دولت در مورد مدیریت زیارتگاه‌ها تجدید نظر کرد و مسدود کردن مراکز تعویذنویسی در سراسر کشور را در دستور کارش قرار داد. موج همدردی با او یکی از برجسته‌ترین چهره‌های دینی شهر را واداشت تا به سرعت نظراتی را که به حمایت از اقدام مردم مطرح کرده بود، پس بگیرد. دو مقام دولتی هم بابت هم‌سویی با مهاجمان از سمت‌شان کنار زده شدند. شکریه بارکزی، عضو مجلس می‌گوید: "پرونده فرخنده با مظلومیتی که او به شهادت رسید، وحشت و ظلمی که نسبت به او صورت گرفت، در قلب تاریخ جاویدان می‌ماند. قلب تاریخ تا زمانی باید بتپد که دیگر هیچ زنی و هیچ انسانی قربانی نشود. ما به قوانینی ضرورت داریم که صلاحیت دلالان دین را محدود کند."
چهل روز پیش، دو روز مانده به جشن سال نو، فاجعه‌ای در قلب شهر کابل خلق شد که نه تنها افغان‌ها، بلکه بسیاری را در سراسر جهان در شوک فرو برد. فرخنده، دختر ۲۷ ساله در معروف‌ترین زیارت این شهر به بدترین شکل ممکن زجرکش شد. سناریوی تلخی که به گفته مقام‌های وزارت داخله/کشور از حدود ساعت دو عصر شروع و تا ساعت پنج و نیم آن روز ادامه یافت.
دیدار با خانواده و معلمان فرخنده چهل روز پس از مرگ او
يک مقام وزارت کشور عراق گفت سه نفر از قربانيان زنانی بودند که در فروشگاه مورد بحث کار می کردند. مجروحين حادثه می گويند حمله کنندگان که خود را عمال اطلاعاتی وزارت کشورعراق معرفی کرده بودند از داخل دو اتومبيل و يک وانت شروع به تيراندازی کردند. دليل حمله روشن نيست زيرا مهاجمين چيزی را به سرقت نبرده اند. در طول هفته گذشته چندين مورد حمله به محل های کسب و کار در بغداد، بخصوص فروشگاه های لوازم الکتريکی و سرقت از اين اماکن توسط کسانی که اونيفورم نظامی پوشيده بودند گزارش شده است. روز سه شنبه ۲۹ مارس، ۹ کارمند يک صرافی و يک فروشگاه لوازم الکتريکی ربوده شدند. حمله کنندگان ۶۰ هزار دلار پول نقد را نيز سرقت کردند. يک روز قبل از اين آدم ربايی ها نيز ۱۶ کارمند يک شرکت بازرگانی در منطقه منصور ربوده شده بودند. خدمات
گروهی از مردان مسلح ناشناس که اونيفورم کوماندوهای عراقی را پوشيده بودند به يک فروشگاه لوازم الکتريکی درمنطقه منصور در غرب بغداد حمله کرده و دست کم ۸ کارمند عراقی اين شرکت را به قتل رسانند. در اين حمله دست کم ۶ نفر نيز مجروح شدند.
حمله به يک فروشگاه در بغداد 8 کشته بجای گذاشت
'چهره درون' و 'آوای فش' در آپارات این هفته دو فیلم 'چهره درون' ساخته فریده کاکاوند و 'آوای فش'ساخته محمود توکلی به نمایش در می آید. تماشا کنیدmp4 برای پخش این فایل، نرم افزار "جاوا اسکریپت" باید فعال شود و تازه ترین نسخه "فلش" نیز نصب شده باشد تازه ترین نسخه "فلش" اینجا قابل دریافت است پخش ویدیو با ویندوز میدیا پلیر در آپارات این هفته یادی می کنیم از منصوره حسینی و همینطور سری می زنیم به تنبورسازان و سه تار سازان کرمانشاهی . نمایی از فیلم 'چهره درون' درباره 'چهره درون' همین تازگی ها منصوره حسینی ، یکی از نقاشان به نام ایران ، در یک تنهایی عجیب وغریب در کنار نقاشی هایش درگذشت و تا مدت ها هم کسی خبر نشد. نام وی برای هنرمندان ایرانی ، یک نام آشناست . او هرچند که به عنوان یک نقاش آبستره معروف است ولی خیلی ها خانم حسینی را با نقاشی خط هایش می شناسند . او راههای تازه ای را در نقاشی طی کرد و از اولین کسانی است که با خط فارسی آثاری مدرن به وجود آورد. خانم حسینی که سال ۱۳۰۵ به دنیا آمده بود ، از اولین تحصیل کرده های دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته نقاشی بوده و از جمله پیشگامان نقاشی معاصر ایران و مدرنیسم معاصر به شمار می آید. تمام عمرش نقاشی کرد و در عرصه رشته های مختلف هنر مدرن فعالیت داشت، از مجسمه سازی و آثار تجسمی گرفته تا داستان نویسی. فیلم 'چهره درون' ، ساخته فریده کاکاوند ، روایتی است از زبان منصوره حسینی درباره خودش ، زندگی اش و آثارش. ویژگی فیلم 'چهره درون' یادی است از یک هنرمند و فیلمی است درباره دنیای او و بی قراری هایش. فیلم بیشتر به یک تک گویی از یک هنرمند می ماند و نماهای تنهای منصوره حسینی در خانه اش به القای این حس به تماشاگر کمک کرده است. در این فیلم هنرمند از زبان خودش بیان می شود و به طورغیر مستقیم دنیای درون و لحظه‌های آفرینشش را با مخاطب شریک می شود. فریده کاکاوند، کارگردان فیلم درباره کارگردان فریده کاکاوند دانش آموخته تاتر از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد سینما از دانشگاه هنر است. کار هنری را با فیلم سازی و با ساخت فیلمها ی کوتاه هشت میلیمتری در انجمن سینمای جوان شروع کرده است. در چند تئاتر و نمایش رادیوئی به عنوان بازیگر ، نویسنده و کارگردان حضور داشته است. علاوه بر این وی یکی از اعضای انجمن صدا پیشگان ایران نیز بوده است. وی مدتی است که به فیلم سازی مستند روی آورده و ساخت مجموعه ای مستند درباره نوجوانان و چند فیلم مستند درباره زنان شناخنه شده ایران و فعالیت هایشان را نیز در کارنامه اش دارد. از وی فیلم "شرقی خاموش – خاطره پروانه " قبل تر در آپارات پخش شده است که این فیلم و فیلم این هفته بخشی از یکی از این مجموعه ها با همین نامند (شرقی خاموش) . نگاه کارگردان 'چهر درون' یکی‌از فیلمهای مجموعه شرقی خاموش است که در باره زنان هنرمند و زنانی است که در عرصه فرهنگ فعالیت داشته‌اند ولی‌ به دلایلی خود خواسته و یا ناخواسته فعالیتشان محدود شده و تنهایی را انتخاب کرده اند.منصوره حسینی از جمله کسانی‌بود که در تنهایی اندیشه می کرد، خلق می کرد و به تنهایی‌ اندیشه اش را اجرا می کرد . نقاش طبیعت پرتره و یکی‌از پیشروان سبک خط ‌نقاشی بود. به گفته خودش درونش را زندگی‌اش را، نداشته هایش را، سرکشی ها و گاه ناهنجاری هایش را در تابلوها و تندیس‌هایش فریاد کشیده و تنها بیننده باید دقیق شود و با چشم بینا آنها را درک کند. گاهی برای دیدن فقط کافیست دنیای شعر و گاه باید خط را شناخت تا به خلاقیت وی نزدیک شد. منصوره حسینی شعر را درقالب نقش و گاه در قالب تندیس می‌ریخت ، زندگی‌دوباره می‌بخشید و مفهومی‌متفاوت می آفرید. او تنهایی‌را دوست داشت و آن را برای پرورش اندیشه لازم می‌دانست و معتقد بود آفرینش بی‌شک در تنهایی‌اتفاق می‌افتد.در این فیلم منصوره حسینی، خود را از اثرش بیرون می‌کشد و تعریف می‌کند یعنی‌او را از زبان خودش و از طریقه تصویر می بینیم و یا از طریق تفسیرهایی که گاه درباره اثرش می کند. نمایی از فیلم 'آوای فش' درباره فیلم 'آوای فش' فیلم 'آوای فش' ساخته محمود توکلی روایتی از ساخت و ساز، سازهای مشهور ایرانی به دست چیره دستانی گمنام و روستایی در منطقه ای نزدیک به کنگاور در استان کرمانشاه است. این فیلم نحوه ساخت سازهای زهی ایرانی هم چون تنبور، تار و سه تار را در روستای 'فش' در نزدیکی معبد آناهیتا به تصویر می کشد و فیلم ساز در این فیلم سری می زند به تاریخ و نیز زندگی و کار مردم آن ناحیه و طبیعت زیبا و دست نخورده اش. ویژگی فیلم این فیلم از ساختار ساده ای برخوردار است همانند مردمانی که قصد به تصویر کشیدنشان را دارد. فیلم در حد امکان کوشیده است ضمن معرفی مراحل ساخت یک ساز سنتی و نحوه بومی انجام آن ، ما را از جغرافیا و تاریخ این روستا با خبر کند. درباره کارگردان محمود توکلی، کارگردان فیلم محمود توکلی متولد سال ۱۳۲۴ در رباط کریم و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد دانشگاه سان فرانسیسکو در رشته هنر است. زندگی اش را در زمینه های مورد علاقه اش موسیقی و سینما صرف کرده است. فیلم های مستند اولیه او بیشتر درباره محو شدن سنت ها در جوامع رو به رشد و تناقضات و ازخود بیگانگی انسان ها در این جوامع است. نگاه کارگردان 'آوای فش' سفری به ایران قدیم است. 'فش' روستای کوچکی نزدیک معبد آناهیتا ست. آناهیتا الهه آب و 'فش' روستایی در نزدیکی شهر باستانی کنگاور در کرمانشاه از شهرهای غرب ایران است که به ساخت بهترین سازهای عرفانی هم چون تنبور، سه تار و تار شهرت دارد. 'آوای فش' سعی دارد به زیباترین و غیر محسوس ترین شیوه ممکن، زندگی روزانه ، فضا و محیط محلی و کار و زندگی را در روستایی که تاریخ و معبد و زیبایی های بکری دارد، بیان کند. خلاصه فیلم هفته گذشته 'روی خط فراموشی' ساخته ابوذر امینی نمایی از فیلم 'روی خط فراموشی' 'روی خط فراموشی' داستان زندگی مهاجران افغان در ایران را پی می گیرد. این فیلم زندگی چند شخصیت را پی می گیرد و بیننده را با امیال و آرزوهایشان آشنا و در شادیها و غم هایشان شریک می سازد. مصطفی ، جوانی ۲۰ ساله است که به همراه همسرش زندگی می کند. او که در یک کارگاه تولیدی کار می کند، زمانی ورزشکاری موفق بوده و اینک بین تمایل همسرش که او را به مهاجرت به اروپا تشویق می کند و مادرش که قصد دارد به افغانستان بازگردد، سرگردان است.شخصیت های دیگر این فیلم و آمال و آرزو هایشان نیز طبیعی اند: همایون یک تولید کننده و مربی موفق تکواندو افغان ، روح الله نیکپا مقام آور المپیک برای افغانستان و خوانندگان رپ افغان که در شعرهایشان از ترس ها و از آرزوهایشان می گویند. نظرات بینندگان درباره فیلم هفته گذشته دلی من خودم یک ایرانیم که با شنیدن اسم شهرهای افغانستان اشک توی چشمها یم جمع می شود چون بخشی از تاریخ و گذشته ی فرهنگی و تاریخی مشترک دو کشور را در این اسمها می بینم اما جدا از احساسات که ورای مرزبندی ها هستند، باید به این وا قعیت اشاره کرد که ایران بیشترین تعداد مهاجران را در دنیا دارد. ایرانی که خود با انبوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می کند. چیزی که در این فیلم بسیار آزار دهنده است، دیدن دخترانی است که در باشگاههای کشور زادگاه شان مشغول به ورزش هستند و از امکانات آن کشور استفاده می کنند،امکاناتی که بسیاری ازایرانیها از آن بی بهره اند و به پرچمش بی احترامی می کنند. حالا نه این که بخواهیم هاله تقدس دور پرچم بکشیم ولی کمی معرفت هم چیز بدی نیست. وقتی یک شرقی حالا ایرانی یا افغانی یا هر کجایی، اصلا غیر قانونی برود در یک کشور غربی برایش فرش قرمز پهن می کنند؟ فرض کنید ایرانی که خودش هشت سال جنگ و بدبختی کشیده، پذیرای سه میلیون مهاجر غیر قانونی باشد. مسلما من به عنوان یک ایرانی اصلا موافق کار کسانی نیستم که به افغان ها و یا هر ملیت دیگری توهین می کنند و اتفاقا خیلی هم افغانستان را دوست دارم ولی این همه توقع از کشوری که خودش انباری از مشکلات است ،اشتباه است. کمی انصاف داشته باشیم. ملیحه با دیدن این فیلم فهمیدم که دولت ایران حق دارد که با افغانها برخورد کند. بهترین چیزی که ایران به آنها داده آرامش و زندگی بدون ترس و جنگ و خونریزی است. تو شهر ما به افغانها احترام می گذارند.ما افغان ها را برادر و خواهر خودمان می دانیم. وضع ایرانی های مهاجر هم همین طور است. ایرانی ها، هم وقتی به خارج مهاجرت می کنند باید سختی بکشند تا به جایی برسند. آنجا برایشان سفره پهن نکرده اند. زهرا واقعا فیلم واقعی بود از زندگی افغان ها درایران. کاش از افغانهایی مستند می ساختند که دارند به زور از ایران بیرونشان می کنند. سید جلال از آپارات و از بی بی سی ممونم برای پخش این برنامه . میتوانم بگویم که پخش این برنامه، فرهنگ فارسی و آریایی را از نابودی و زوال حفظ می کند و یک فضای آزاد برای رشد به آن می دهد. وظیفه ای که به دوش وزارت فرهنگ و اطلاعات افغانستان و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران است. محمد ناصر فیلم جالبی بود که به خوبی بخشی از زندگی مهاجران افغانستانی و مشکلات آنها را در ایران به تصویر کشیده. بدون سیاه نمایی که بعضی دوستان ایرانی نگران آن هستند. از دوست عزیزم ابوذر بابت تهیه این فیلم متفاوت و جذاب متشکرم. علی عالی بود. من که گریه ام در آمد. علی به خاطر ساخت این فیلم به کارگردان و به همه برادران افغانمان تبریک میگویم. افغان ها انسانهایی سخت کوش و مسئولیت پذیر هستند.برای هم زبانان مان امید موفقیت های بیشتر دارم. ترنم تمام بدبختی جوانانی مثل نیکپا این بود که نا خواسته تاوان اشتباه نسل قبل از خود را که به ایران مهاجر شدند، را می پرداخت و خدا را شکر که روح الله فهمید و به کشور عزیزش برگشت تا استعدادش را شکوفا سازد. به امید روزی که تمام افغانها به کشورشان برگردند و آن جا را از نو بسازند. حسین تشکر فراوان در قدم اول از کسی که این فیلم را تهیه کرده که واقعآ یک حقیقت را به تصویر کشیده است و ثانیآ تشکر می کنم ازتلویزیون بی بی سی و برنامه پر طرف دار آپارات. واقعآ کیف کردم. حسین فیلم بسیار زیبایی بود . با دیدن این فیلم بیشتر از قبل با مشکلات و سختی‌ها و همچنین موفقیت ها و پیشرفت های عزیزان افغانم در ایران و افغانستان آشنا شدم .از دست‌اندرکاران و کارگردان این فیلم صمیمانه تشکر میکنم. رزاق خیلی زیبا بود . نمی دانستم چنین محدودیت های در ایران وجود دارد. فیدا ‌یک جهان تشکر از فیلم ساز افغان ابوذر امینی و تشکر از بی‌بی‌سی برای پخش این برنامه. خواهش می‌کنم که درباره مهاجرین افغان فیلم پخش کنید. مهدی خیلی قشنگ بود. گریه ام را در آورد. ثریا بسیار فیلم جالبی بود. از یک طرف زندگی افغان هایی که در ایران با وجود استعدادهای فراوان سرکوب و استعدادشان حرام می شوند را نشان داد و از طرفی دیگر افغان هایی که به وطن بازگشته اند و اکنون بسیار موفق، مشهور و تاثیرگذار شده اند. شخصاً این فیلم روی من خیلی تاثیر گذاشت. حسن عالی بود . درود بر برادران و خواهران افغان زحمتکش و با وفای ما ایرانی ها. مندی کاشکی این فیلم روال خطی داشت. جواد سپاس، مدتی بود که از فیلمی چنین متاثر نشده بودم. فقط کاش عنوان‌بندی پایان فیلم را قطع نمی‌کردید. آئورلیانو به نظر من فیلم بسیار ضعیفی بود. مینا بسیار دلنشین بود. روایت ساده از زندگی نسل اول و دوم مهاجران افغان،امیدها و آرزوهاشان. زهره 'روی خط فراموشی' تلفیق زیبایی است از مشکلات و توانمندی ها و تلاش های مهاجرین افغان در ایران. روح الله و مصطفی هر کدام مسیرهای متفاوتی انتخاب می کنند ،روح الله به موفقیت بزرگی نایل می شود اما مصطفی نماینده جوانانی است که شاید هنوز به دنبال هویت خود هستند و فکر می کنم به همین خاطر در انتهای فیلم هیچ نتیجه گیری مشخصی از او ارائه نشده است. پیتر فیلم را دیدم و برای آن مادر افغان، خیلی‌گریه کردم. کاشکی‌یک روزی بیاید که همهٔ ملیت ها همدیگر را دوست داشته باشند. زنده باد تمام مادران و پدران پاک افغانستان و ایران. نگار بسیار فیلم خوش ساخت و آموزنده ای برای ایرانی ها بود. رضا فیلم تاثیر گذار و واقعی بود. فقط کسی که غربت کشیدهع می تواند بفهمد که غربت یعنی چه. شاهین فیلم بسیار متفا وت با نگاهی تازه و رئالیستی بود. با تشکر از آپارات که فرصت دیدن این فیلم ها را به بینندگان خود می دهد. علی زیبا بود. روایت تجارب مهاجرین به شکل واقعی اش. راضیه امیدوارم بفهمند که ما هر دو ملت از یک ریشه هستیم. علی رضا فقط من در تمام فیلم منتظر بودم، این دوستان افغان یک تشکر خشک و خالی‌از ایران به خاطر امکاناتی که در اختیارشان گذاشته بود و نان و ‌نمکی که اینجا خورده بودند،بکنند. من برخورد نا درست بعضی‌ایرانی ها با افغان ها را و همین طور بعضی‌سیاستهای دولت را انکار نمی کنم و دفاع هم نمی کنم ، اما به هر حال در شرایطی که حتی بعضی‌از جوانهای خود ایران از امکانات شغلی‌و تحصیلی‌که لیاقتش را دارند، برخوردار نیستند، بعضی‌افغانها چه توقعی دارند که یک تشکر نمی‌کنند و حتی گاهاً دیده شده است که نمک خورد ه اند و نمکدان را شکسته اند. در جایی از فیلم از نشان دادن پرچم ایران ممانعت میکردند. من به دوستان افغان میگویم، خوبیها هم فراموش نشود . اشکان خیلی‌جالب بود. با اینکه ایرانی‌هستم همیشه فیلم‌ها و اخبار مربوط به افغانستان را دنبال می‌کنم. در‌هر صورت هم زبانیم و فکر می‌کنم دو ملتی که هم زبانند، خیلی‌به هم نزدیکند. واقعا زیبا بود. علی خیلی قشنگ بود، مخصوصا جایی که این دخترها بدون لهجه افغانی به فارسی حرف می زدند. شیوانا خوب بود اما با دیدنش دل آدم یک جورهایی می گرفت. اسدالله جالب اینجا بود که دختر ها در فیلم می گفتند که مهم ماییم و 'آنها' را نشان ندهید اما بالهجه 'آنها' صحبت می کردند. علی رضا مهاجران افغان بسیار مردمان باشرف وبا غیرتی هستند و ما در کل میزبان خوبی برای آنها نبوده ایم . اگر شرایط ایران بگونه ای مانند کشورهای غربی بود، افغان ها مطمئنا" پیشرفت های زیادی می کردند. مژگان فیلم بسیار قشنگی‌بود. گوشه ای از مشکلات افغانها را نشان می داد. من هم یک افغان هستم که در ایران بدنیا آمده ا‌م و بزرگ شده ام. عاشق ایران هستم. هنوز هم که هنوز است افسوس که مشکلاتی هم داشتم اما هم اکنون در آلمان هستم . ابوذر فیلمی فوق العاده و پر معنی بود و امیدوارم روزی همه این مشکلات پشت سر گذاشته شود و همه افغان ها به خانه هاشان بازگردند و شاد باشند و از نمایش مشکلات افغانها در برنامه شما سپاس گزارم. علی فیلم جالبی بود. جدای از موضوع فیلم باید بگویم که تقصیر ماست. از اول با مهاجرین برخورد شفاف و حساب شده نداشتیم و حالا باید شنونده روایات تلخ از رنجهای آنها باشیم. فریده فیلم زیبایی بود. درکی جدید ازافغانها و یافتن این حقیقت که آنها هم دغدغه های مشابه ما دارند . شادمهر جالب بود. مخصوصاً آن سکانسی که مادر مرتضی می رقصد. نورآقا اصلا از این مستند خوشم نیامد چون مستند نبود،آن زن و شوهر داشتند فیلم بازی می کردند. هستی فیلم جالبی بود ، کاش آن عده ایرانی هایی که با مهاجرها بد رفتار می کنند ، درد مهاجرها را کمی درک می کردند. به هر حال امیدوارم افغانستان روز به روز موفق تر باشد. سجاد فیلم را به صورت خانواده گی دیدیم و این خیلی جالب بود. هرکدام از اعضای خانواده نظری داشتیم . کلاجالب بود، حتی برای آنهایی که مخالف جدی حضور افغان ها در ایران هستند. نوروز ما افغانها خواستار هم نشینی خوب با هم سایه هامان هستیم . ما همه انسانیم، پس با انسان مانند انسان رفتار کنید. شهریار من به عنوان یک ایرانی اعتراف می کنم که به برخی از افغانی ها در ایران و در گذشته ظلم شد ولی امیدوارم الان وضع زندگی در ایران برای دوستان افغانی بهتر شده باشد و برای روح الله نیکپا و همه ورزشکاران افغان هم آرزوی موفقیت دارم. طاهر من یک افغانی متولد شده در ایران هستم و در ایران درس خواندم و هم اکنون مشغول به کار در امارات هستم. پدرم خیاط است و در ایران مشغول به کار می باشد. این مستند دقیقا مثل زندگی‌ من بود . مصطفی در فیلم به ترکیه رفت و من به دوبی‌( امارات) آمدم. هادی مستند جالبی بود. افغان ها با اتفاقاتی که برای کشورشان افتاد، زندگی سختی را پشت سر گذاشته اند و تا حالا هم اثراتش هست.در این فیلم دیدیم که در ایران آن چنان هم بد زندگی نمی کنند, شاید مثل تمام مردم ایران که زندگی متوسطی دارند اما امروز من کسی بودم که به آنها حسادت کردم و دلایلی دارم برای این احساس. آنها از جهنمی فرار کردند و پا به کشوری دیگر گذاشته اند که زندگی کنند,من هم در جهنمی هستم که می خواهم جایی بروم که زندگی کنم اما نمی توانم. شیرین از قم فیلم را دیدم. جالب بود. از این دست فیلمها را دوست دارم. جدای مسائل سیاسی دولتها, من خودم با افغانها ارتباط کاری دارم. زحمتکش هستند ولی این منصفانه نیست که فقط بدی ایران را ببینند. علی محمد این گونه فیلم ها نسل دومی های مهاجر را شاید ازبحران بی هویتی نجات دهد. مرتضی بعد از این که این فیلم را دیدم کلی‌گریه کردم ، سرگذشت یکی‌از شخصیت‌های فیلم دقیقا عین زندگی‌خودم بود و مادر مصطفی هم عین مادر خودم. الان هم با چشمهای تر این ایمیل را می نویسم. من هم مثل مصطفی مهاجر شدم و حالا در انگلستان زندگی‌می‌کنم و مثل مصطفی هرگز افغانستان را ندیدم و احساس بی‌هویتی می‌کنم ولی‌به آینده امیدوارم. من حالا یک رپر هستم و تحصیلاتم را در اینجا ادامه می دهم. به امید این که روزی کمکی‌باشم برای وطنم. پریسا سلام می کنم به دوستان افغانم. من یک ایرانی ام و هرکارفرمایی را که دور و برم سراغ دارم همیشه به افغان هایی که برایشان کار می کردند، احترام می گذاشتند. حقوقشان را به موقع پرداخت می کردند. هر جور که می توانستند. به آنها کمک می کردند. وقتی این فیلم را دیدم، دلم خیلی به درد آمد، چون تمام افغانی هایی که در این فیلم بودند به نوعی به ایرانی ها توهین کردند و همراهی هایی که با آنها شده بود را فراموش کرده بودند. به عنوان مثال آن دختر خانمهای تکواندو کار که وقتی دوربین پرچم کشور ما را نشان داد. رسما به پرچم ما توهین کردند. ما شما رو دوست داریم. ثریا ، دانشجوی جامعه شناسی از کابل فیلم 'روی خط فراموشی' از موضوع خوبی برخوردار بود اما فیلم ساز نتوانسته بود حضور یک ورزشکار افغانستانی را خارج ازدغدغه های قومی رایج در کشور به نمایش بگذارد. ورزشکارانی چون روح الله نیکپا متعلق به تمام ملت افغانستان است اما فیلمساز او را در قالب قهرمان یک قوم و ملیت خاص در افغانستان تصویر کرده است. نشان دادن چهره های مشخص سیاسی و قومی در کنار نیکپا در فرودگاه و ورزشگاه کابل، نشان دادن پوستر بزرگ یکی از رهبران قومی در یکی از جاده های غرب کابل و تمرکز کردن روی یک ملیت خاص در تمام فیلم، همه نشان دهنده دغدغه های قومی فیلمساز است که این معضل، ارزش فیلم را به شدت تنزل داده و حتی تاثیر منفی بر معرفی ورزشکاری چون نیکپا نیز ایجاد کرده است. متاسفانه بیماری نژاد گرایی و قوم گرایی به شدت دامن تحصیل کردگان افغانستان را در داخل و خارج از کشور هم گرفته است و این همان معضلی است که افغانستان تا به حال از آن رنج می کشد . خوب بود فیلم ساز با نگاه فرا قومی فیلم اش را می ساخت تا تماشاگر عام در داخل افغانستان از هر قوم و ملیتی از آن بیشتر لذت می بردند. احمد 'روی خط فراموشی' یکی از فیلم های خوب و به یاد ماندنی برنامه آپارات است که به دلیل ورود به محدوده ای که تا کنون کمتر به آن پرداخته شده است. ناگفته ها و نادیده های بسیاری در دل خود دارد. نسلی که در مهاجرت رشد کرد. علاوه بر مشکلات معاش و محدودیتهای بود و باش , دغدغه های انسانی دیگری نیز داشته است که مکتوم مانده است . تقلا برای ابراز وجود, حس افتخار و یا دغدغه هویت بخشی از زندگی این نسل در تولیدی ها وکارگاههای زیر زمینی مناطق مهاجرنشین ایران است.' روی خط فراموشی' به زیبایی خود را به این حس و حال نزدیک کرده است و سرانجام آن را در هرات ، استانبول و المپیک روایت کرده است. آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: کلیک aparat@bbc.co.uk زمان پخش برنامه آپارات ۲۱:۰۰ ۲۱:۰۰ ۲۱:۳۰ ۱۷:۳۰ ۱۱:۰۰ ۱۱:۰۰ ۱۱:۳۰ ۰۷:۳۰ تکرار جمعه ۲۴:۰۰ ۲۴:۰۰ ۰۰:۳۰روز بعد ۱۹:۳۰ تکرار شنبه ۱۳:۰۰ ۱۳:۰۰ ۱۳:۳۰ ۰۸:۳۰ تکرارچهارشنبه ۲۴:۰۰ ۰۰:۳۰روز بعد ۱۹:۳۰ تکرار پنج شنبه ۱۶:۰۰ ۱۶:۰۰ ۱۶:۳۰ ۱۱:۴۰ *ممکن است هنگام پخش خبر فوری، محتویات این صفحه و این برنامه بدون اعلام قبلی تغییر کند. صفحه کلید مجازی تماس با ما * بخش های ستاره دار باید پر شوند در این زمینه بیشتر بخوانید
این هفته دو فیلم 'چهره درون'ساخته فریده کاکاوند و 'آوای فش' ساخته محمود توکلی به نمایش در می آید.
'چهره درون' و 'آوای فش' در آپارات
خانم عبادی و آقای ولفوويتس را شايد بتوان قهرمان و ضد قهرمان رمانی تازه درباره جنگ و صلح دانست، چرا که اولی به نظر بسياری به پاس مبارزه برای پاسداری ازحقوق بشر به زمره برندگان جايزه صلح نوبل درآمده و دومی به اتهام کمک به نقض ابتدايی ترين حقوق عراقی ها، داغ "معمار جنگ عراق" را، از پنتاگون تا بانک جهانی، بر پيشانی دارد. اما حتی نمادينه کردن اين دو چهره در کالبد "کبوتر" و "باز" نمی تواند اين ادعای رسانه های طرفدارهردو اردوگاه را ناديده بگيرد که هدف مشترک آنها اشاعه مردم سالاری است. تفاوت قرائت خانم عبادی و آقای ولفوويتس از مردم سالاری و چگونگی نيل به آن درهر چه باشد، اين دو استاد سابق دانشگاه در مورد لزوم پيشبرد همزمان اهداف توسعه سياسی و اقتصادی اتفاق نظردارند و می گويند اعطای کمک مالی به حکومت های غير مردم سالار که آزادی های مدنی را سرکوب می کنند و حتی به قانون مصوب خودشان پاسخگو نيستند، حکم چوب دادن به چماق داران را دارد. ' عيش و نوش ديکتاتورها ' خانم عبادی در نطق ماه مه ۲۰۰۴ خود در مقر بانک جهانی در واشنگتن گفت: "در کشورهای غير مردم سالار که دولتها دموکراتيک نيستند و تمام قدرت اداری، سياسی و اقتصادی جامعه در دستان يک فرد يا گروه خاص قرار دارد، اعطای وام، مصداق مساعدت به ديکتاتورها و عنادورزی با ملتهای ستمديده است." اولين زن مسلمان برنده جايزه صلح نوبل برای آن که از چالش ذهنی مخاطبان درباره کشورهای مورد نظر خود بکاهد، چند سرنخ ديگر نيز داد: "دادن وام به روسای جمهور مادام العمر به منزله چشم پوشی از مردم سالاری است. دادن وام به کشورهای دارای نظام تک حزبی، به سخره گرفتن حقوق مردمی است که به آن حزب تعلق ندارند. دادن وام به کشورهايی که دولتهايشان مبتنی بر يک ايدئولوژی خاص استوار گشته يا اداره می شود، به مفهوم تعدی به حقوق اقليتهاست. ..." خانم عبادی اين سخنان را در حالی بيان می کرد که بانک جهانی به اتهام هدر دادن بيش از يکصد ميليارد دلار (۲۰ درصد کل وامهايش) از طريق سرمايه گذاری مشترک با دولتهای فاسد مانند ديکتاتوری سوهارتو دراندونزی که منابع مالی پروژه های توسعه را به غارت برده اند، از سوی سنای آمريکا تحت فشار بود. بانک جهانی اتهام "مشارکت منفعلانه" در فساد اين گونه حکومتها را قويا رد کرده است. اين وکيل ايرانی سپس مهم ترين دليل برای نپرداختن وام به حکومتهای سرکوبگر را اين گونه بيان کرد: "اين واقعيت که مردم هيچ نظارتی بر حکومت ندارند، بدين مفهوم است که وامها و اعتبارات پرداختی به آن کشورها خرج عيش و نوش دولت می شود و مازادش به حسابهای شخصی سياستمداران آن کشورها سرازير می گردد." آقای ولفوويتس اگرچه به اندازه خانم عبادی طعم زندگی در يک کشور در حال توسعه را نچشيده، ولی دوستان وی می گويند همان سه سال ماموريتش در اندونزی به عنوان سفير آمريکا سبب شده است تا او بيش از اسلاف خود در بانک جهانی دردهای توسعه نيافتگان را از نزديک ديده باشد. روزنامه واشنگتن پست در گزارشی درباره اين دوره سه ساله به ماجرايی اشاره می کند که نشان می دهد اين استاد آمريکايی علوم سياسی، حداقل بظاهر، در ديدگاه های همتای حقوقدان ايرانی خود درباره گشودن فضای سياسی برای تضمين رشد پايدار اقتصادی سهيم است. سفير سابق ايالات متحده در اندونزی در نطق خداحافظی خود در مرکز فرهنگی آمريکا در جاکارتا در ماه مه ۱۹۸۹ خطاب به دولت آقای سوهارتو جمله ای را بيان کرد که دوستانش مدعی هستند نقش موثری در حرکت پرجمعيت ترين کشور مسلمان جهان به سوی مردم سالاری ايفا کرد، اما فعالان حقوق بشر در اندونزی می گويند انتقاد سربسته آقای ولفوويتس از اين جهت شگفت انگيز بود که وی تا پيش از آن در مقابل سرکوب مخالفان حکومت جاکارتا سکوت اختيار کرده بود. آقای ولفوويتس در آن مراسم با اشاره به دستاوردهای اقتصادی دولت آقای سوهارتواعلام کرد: "اگر گشايش بيشتر کليد موفقيت اقتصادی است، من معتقدم لزوم فزاينده ای به گشايش بيشتر سياسی نيز وجود دارد." فراز و فرود شصت ساله گشايش سياسی ای که پيروزی محمد خاتمی در انتخابات رياست جمهوری ۱۹۹۷ بشارتش را به ايرانيان داده بود، تحليلگران بانک جهانی را در سال ۲۰۰۰ ترغيب کرد سرمايه گذاری روی پروژه های توسعه در ايران را بعد از وقفه ای هفت ساله از سر بگيرند و فصل تازه ای در مناسبات پرفراز و فرود شصت ساله طرفين بگشايند. ايران که در خلال دهه ۱۹۶۰ از مشتريان بزرگ بانک جهانی بود، بعد از رونق قيمت نفت در ۱۹۷۵ استقراض از اين سازمان را متوقف کرد. جمهوری اسلامی نيز که با انقلاب ۱۹۷۹ تشکيل شد، خود را از دريافت مساعدت مالی از اين "بانک غربی" بی نياز می ديد. اما جنگ ويرانگر ۸ ساله عراق عليه ايران و بلاهای طبيعی ، تهران را در ۱۹۹۱ ناگزير کرد برای کمک به زلزله زدگان رودبار و منجيل يک وام اضطراری ۲۵۰ ميليون دلاری از بانک جهانی بگيرد. اين بازگشت با قدری تنش زدايی در روابط ايران و آمريکا، بزرگترين سهامدار بانک، بخاطر آنچه مساعدت جمهوری اسلامی در تسهيل آزادی چند گروگان آمريکايی در لبنان عنوان شده، مقارن شده بود. رهبران اقتصادی ايران موفق شدند در فاصله ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۳ پنج وام ديگر به ارزش حدودا ششصد ميليون دلار از بانک جهانی دريافت کنند. اما در ۱۹۹۳ وارن کريستوفر، وزير خارجه وقت آمريکا، جمهوری اسلامی را "ياغی بين المللی" خواند و آمريکا از نفوذ خود در اين بانک برای سنگ اندازی برسر راه درخواستهای بعدی تهران بهره برد. بعد از آن که اصلاح طلبان در انتخابات فوريه ۲۰۰۰ کنترل مجلس ششم را به دست گرفتند و به نظر می رسيد آنها در نبردشان با محافظه کاران قدرتمند نيازمند تشويق هستند، بيل کلينتون، رييس جمهور دموکرات وقت، چهار محصول صادراتی غيرنفتی عمده ايران را از تحريمهای تجاری واشنگتن معاف کرد اما همچنان از وضعيت حقوق بشر در جمهوری اسلامی، بخصوص نحوه محاکمه سيزده يهودی متهم به جاسوسی برای اسراييل، ناراضی بود. در کشاکش اين محاکمه، هيات رييسه بانک جهانی با غلبه بر مقاومت آمريکا، پرداخت ۲۳۲ ميليون دلار وام به جمهوری اسلامی برای تامين بخشی از بودجه پروژه های احداث شبکه فاضلاب تهران و بهبود تاسيسات بهداشتی و تغذيه ايران را تصويب کرد. در انتظار دموکراسی جيمز ولفنسون، رييس بانک جهانی، در بيانيه ای پس از اين توافق اعلام کرد که "ابراز حمايت از دستورکار اصلاحات دولت پرزيدنت خاتمی" در تصويب پرداخت اين دو وام به ايران موثر بوده است. آقای ولفنسون که ده سال پيش توسط دولت دموکرات آقای کلينتون نامزد رياست بانک جهانی معرفی شده بود، عقيده دارد هرگز نمی توان برای کمک به توسعه اقتصادی يک کشورمنتظر ماند تا حکومتش کاملا مردم سالارشود. وی در پی اعتراض های شديد به تصميم سازمانش برای اعطای دو وام به ارزش ۳۵۹ ميليون دلار به ايران در ماه مه ۲۰۰۴ گفت: "آسانترين کار برای من و برای بانک اين است که بگوييم صبر کنيد تا اين کشورها دموکراتيک شوند، اما اين کار عملی نيست. بانک جهانی، سازمان ملل نيست. هدف بانک، توسعه اقتصادی است." برهان آقای ولفنسون را می توان اين گونه توجيه کرد که برخی از جوامع توسعه يافته و صنعتی نيز مردم سالاری بی عيب و نقص ندارند، اما اين استدلال دست کم برای تندروهای واشنگتن قانع کننده نبود. آنها معتقد بودند دولت آقای خاتمی دستاورد ملموس و تحسين آميزی در راه دفاع از حقوق بشر و قصور در جلوگيری از آنچه "تروريسم دولتی" می خواندند، نداشته و حتی حقيقت را درباره برنامه اتمی ايران فاش نکرده است. برد شرمن، نماينده دموکرات از کاليفرنيا، در جلسه ۲۹ اکتبر ۲۰۰۳ کميته فرعی مجلس نمايندگان آمريکا درامور سياستگذاری پولی داخلی و بين المللی گفت که حکومت ايران حداقل پول ضروری را صرف مردمش کرده و "هر پنی اضافی را که به دست می آورد، خرج کشتن آمريکايی ها، هرقدر بتواند، می کند." آقای شرمن در ژوييه ۲۰۰۴ در واکنش به تصميم ماه مه همان سال بانک جهانی برای پرداخت ۳۵۹ ميليون دلار به ايران پيشنهاد داد آمريکا از کمکهای خود به بانک بکاهد و در عوض از برنامه های بهداشتی آژانس ايالات متحده برای توسعه بين المللی حمايت کند. آمريکا به عنوان بزرگترين سهامدار بانک جهانی از شانزده و نيم درصد سهم رای برخوردار است و اگرچه نماينده اين کشور دستوراکيد داشت به تمام پيشنهادهای اعطای وام به ايران رای منفی بدهد، اما به دليل حمايت اروپاييان که تا به امروز مذاکره را بهترين راه حل برای مناقشه اتمی جمهوری اسلامی می دانند، مخالفت آمريکا حکم کوبيدن آب در هاون را داشت. خانه تکانی در بانک جورج بوش برای پايان دادن به اين سرخوردگی آمريکا، بجای تضعيف يا دور زدن بانک جهانی تصميم به تغيير تاکتيک گرفت. وی از يک سو ازابتدای دومين دوره رياست جمهوری خود حمايت از مذاکرات اتمی آلمان، فرانسه و بريتانيا با ايران را در پيش گرفت تا به قول خودش واشنگتن و بروکسل با "صدايی واحد" با تهران حرف بزنند. ديگر تغيير تاکتيکی آقای بوش بخشی از استراتژی جديد وی برای اصلاح ساختار و کارآمدی سازمانهای چند مليتی مانند سازمان ملل و بانک جهانی است که مورد بی اعتنايی دولت اول قرار گرفته بودند. رييس جمهور آمريکا تصميم گرفت دوره رياست آقای ولفنسون را تمديد نکند و در عوض آقای ولفوويتس را از وزارت دفاع به بانک جهانی اعزام کند تا به نوشته نشريه نومحافظه کار " ويکلی استاندارد" اين نهاد بين المللی را از "فساد و سردرگمی يک دهه اخير" بيرون بکشد. دکتر کامران دادخواه، استاد اقتصاد در دانشگاه نورث ايسترن آمريکا و کارشناس اقتصاد جهان نيز عقيده دارد اگر آقای بوش می خواست بانک جهانی را به يک سازمان "عاطل و بی خاصيت" برای توسعه تبديل کند، بجای آقای ولفوويتس شخصی را نامزد می کرد که انتخابش جنجال برانگيز نباشد و "بعد با پشت کردن به بانک جهانی، آن را کاملا از کار بياندازد." اين اقتصاددان معتقد است هدف و ماموريت بانک جهانی از آغاز فعاليتش دچار ابهام و تناقض بوده و اين سازمان در ساليان اخير از حسابرسی و ارايه تصويری شفاف از عملکرد خود طفره رفته است. ساير کارشناسان تخمين می زنند بين پنج تا ۲۵ درصد از ۵۲۵ ميليارد دلاری که اين نهاد بين المللی توسعه از بدو تاسيسش پرداخت کرده، توسط دولتهای غير مردم سالار تباه شده است. آقای ولفوويتس پيش از تاييد نامزدی اش تاکيد کرده بود که در بانک جهانی دست به "تغيير رژيم" نمی زند و مسير کلی رهبری آقای ولفنسون را می پسندد، اما هم منتقدان و هم طرفداران وی بعيد می دانند مردی که پيشوای معنوی جنبش نومحافظه کاری در سه دهه اخير بوده، دست از تمام باورها و گرايشهای خود بشويد. دکتر دادخواه در اين خصوص به بخش فارسی بی بی سی گفته است: "می توان انتظار داشت با پشتيبانی پرزيدنت بوش، آقای ولفوويتس بتواند هدف و برنامه مشخصی برای بانک جهانی معين کند و آن را از يک سازمان حاشيه ای و ناکارآمد به يک بازيگر اصلی برای پيشرفت اقتصادی و گسترش مردم سالاری در کشورهای در حال توسعه بدل کند." اين کارشناس اقتصاد توسعه ادامه داده است: "انتخاب آقای ولفوويتس نشان می دهد که رييس جمهور آمريکا برای بانک جهانی اهميت قايل است. به احتمال زياد، آقای بوش اميدوار است بانک جهانی را اصلاح کرده و آن را به عنوان بازوی اقتصادی گسترش مردم سالاری در جهان بکار گيرد. واقعيت اين است که دموکراسی بدون پيشرفت اقتصادی پايدار نخواهد شد." اما منتقدانی که شاهد بودند چگونه دولت آقای بوش در مارس ۲۰۰۳ با ناکارآمد خواندن سازمان ملل يکجانبه به حکومت عراق اعلان جنگ داد، بعيد می دانند نومحافظه کاران واقعا مايل به شفافيت بيشتر سازمانی باشند که سال گذشته ۲۰ ميليارد دلار به طرحهای توسعه اقتصادی جهان اختصاص داد. دکتر تقی ثقفی نژاد، استاد برجسته و رييس برنامه دکتری در دانشگاه بين المللی ' تگزاس آی اند ام '، بر اين باور است که هر گونه "اصلاح" بانک جهانی در دوره رياست آقای ولفوويتس همسو با دستورکار نومحافظه کاران خواهد بود. دکتر ثقفی نژاد به بی بی سی گفته است: "آقای ولفوويتس به احتمال زياد در اجرای رسالت اساسی بانک جهانی يعنی کمک به کشورهای در حال توسعه که سخت نيازمند مساعدت فنی و مالی هستند، شکست خواهد خورد." اين مشاور سازمان ملل که مطالعات گسترده ای روی بنگاه های فرامليتی انجام داده، افزوده است: هواداران آقای ولفوويتس موفقيتش را برپايه اين معيار خواهند سنجيد که وی چند ميليارد دلاراز طريق عقد قرارداد برای پروژه های پرهزينه و بی فايده عايد شرکتهای آمريکايی می کند و چقدر بانک را برای تامين بيشتر منافع آمريکا تحت فشار می گذارد." محافظه کاران مقابل نومحافظه کاران اگر پيش بينی برخی کارشناسان درباره احتمال بالای پيروزی راستگرايان سنتی ايران در رای گيری ۱۷ ژوئن تحقق يابد، انتصاب آقای ولفوويتس به رياست بانک جهانی چند پرسش جدی را درباره آينده توسعه اقتصادی ايران به ذهن متبادر می کند. محافظه کارانی که معامله اتمی دولت آقای خاتمی با اروپاييان را مبادله "مرواريد با آب نبات" خوانده و مشوقهای اقتصادی واشنگتن برای از سرنگرفتن غنی سازی اورانيوم را به اندازه تاخت زدن "شير با موش" سخره آميز دانسته اند، در زمان رياست آقای ولفوويتس چه تعاملی با بانک جهانی خواهند داشت؟ آيا رييس جديد بانک جهانی همسو با ديدگاه نومحافظه کاران آمريکا درباره گسترش مردم سالاری و اقتصاد بازار، اعطای وام به ايران را مشروط به توسعه سياسی و رعايت حقوق بشر می کند؟ آقای ولفوويتس اعلام کرده است که "در" داخل بانک جهانی دست به تغيير رژيم نخواهد زد، ولی آيا منظورش اين است که "از" درون بانک جهانی نيز به دنبال اجرای اين استراتژی اعلام شده نومحافظه کاران نخواهد بود و ازاهرمهای مالی اين سازمان برای تامين منافع سياسی و اقتصادی آمريکا استفاده نخواهد کرد؟ دکتر ثقفی نژاد سناريوی آخر را که بر تنش موجود ميان رهبران محافظه کار جمهوری اسلامی و دولت آمريکا خواهد افزود، برای آينده اقتصادی ايران زيانبار می داند. اين استاد تجارت بين المللی که معتقد است آقای ولفوويتس و همتايان نومحافظه کارش برای تغيير حکومت تهران جدی نيستند، می گويد: "آنها با حمله به ايران صرفا بر طول عمر رژيم جمهوری اسلامی خواهند افزود. اگر آقای ولفوويتس بخواهد بانک جهانی را اهرمی برای جلوگيری از پرداخت وام به ايران قرار دهد، اين کار شايد بد نباشد، جز اين که بهانه ای برای رژيم خواهد شد تا قصور و بی کفايتی خود را به گردن بيگانگان بياندازد." دکتر دادخواه نيز عقيده دارد نومحافظه کاران هرگز قصد ندارند مانند افغانستان و عراق، حکومت جمهوری اسلامی را از طريق تهاجم نظامی سرنگون کنند، هر چند وی خطر حمله نظامی به تاسيسات اتمی ايران را منتفی نمی داند. اين کارشناس اقتصادی به بی بی سی گفته است: "آمريکا اميدوار است نيروهای جوان ايرانی مردم سالاری را در ايران برقرار کنند و در اين راه، آمريکا کمکهای معنوی ارايه دهد." رمز بی نيازی بنا به اعلام بانک جهانی، اين سازمان تا سال ۲۰۰۰ تنها حدود دو ميليارد دلار به ايران قرض داده، ولی در پنج سال گذشته، به موازات تلاش بيشتر برای توسعه اقتصادی، استقراض دولت آقای خاتمی از اين سازمان به بيش از يک ميليارد دلار رسيد. با وجود پيش بينی های رودريگو راتو، رييس صندوق بين المللی پول، درباره بالا ماندن قيمت نفت برای دست کم دو سال ديگر و بنابراين افزايش اندوخته صندوق پس انداز ارزی ايران که مجلس هفتم علاقه زيادی به صرف موجودی آن برای طرحهای گوناگون نشان داده، بعيد است دولت آينده جمهوری اسلامی برای دريافت وام از سازمانهای بين المللی توسعه وسوسه نشود. اما کارشناسان با اشاره به سابقه بنيادهای اقتصادی تحت سلطه راستگرايان سنتی ايران در فرار از حسابرسی و شفافيت، نسبت به سوءاستفاده از وامها و سوءمديريت پروژه های توسعه اقتصادی و عواقب آن برای نسلهای آينده ايران هشدار می دهند. دکتر ثقفی نژاد بهترين راه تعامل دولت آينده ايران با بانک جهانی را اجرای اصلاحات واقعی می داند و می گويد: "ايران بايد با استقرار حکومت قانون، اصلاح عمده قانون اساسی خود، تشکيل سازمانهای غيردولتی و پرورش گروهی زبده از تکنوکراتها به حکومتش سروسامان دهد. بايد رهبری سياسی ايران را متقاعد کرد به جامعه بين الملل ملحق شود و عضو مثبت و فعال اقتصاد جهان شود." دکتر دادخواه به عنوان کارشناس اقتصاد خاورميانه نيز توصيه می کند ايران برای کاستن از هرگونه تنش با بانک جهانی بايد در سياست خارجی خود تجديد نظر کند. وی به بی بی سی گفته است: "رابطه ايران با بانک جهانی تنها در چارچوب کلی سياست خارجی ايران مفهوم می يابد. در ربع قرن گذشته، ايران از سياستهای آمريکا ستيزی و فلسطين محوری زيانهای بسيار ديده است. اگر تنها منافع مردم ايران را در نظر بگيريم (نه منافع صاحبان قدرت)، درمی يابيم که ايران نفعی در دشمنی با آمريکا و اسراييل ندارد." هم دکتر ثقفی نژاد و هم دکتر دادخواه معتقدند اگر ايران توسعه سياسی و اقتصادی را با جديت دنبال کند و حسن دولتداری و مبارزه با فساد را به اجرا بگذارد، با اتکا به ثروت طبيعی و سرمايه های فکری خود ديگر نيازی به استقراض خارجی نخواهد داشت. خدمات
تقريبا يک سال بعد از سخنرانی شيرين عبادی در مقر بانک جهانی، پل ولفوويتس سکان اداره اين سازمان را در اول ژوئن در حالی برعهده خواهد گرفت که محافظه کاران ايران برای پيروزی در انتخابات آتی رياست جمهوری و سرنگونی کامل اصلاح طلبان جويای توسعه سياسی و اقتصادی لحظه شماری می کنند.
آثار اقتصادی رويارويی محافظه کاران ايران و آمريکا
کردهای عراق در کرکوک پس از همه‌پرسی به شادمانی پرداختند رئیس کمیسیون انتخابات کردستان به خبرنگاران گفت که روند رای‌گیری موفقیت‌آمیز بوده و ناظران بین‌المللی درستی انتخابات را تایید کرده‌اند. رهبران کردستان عراق گفته‌اند رای مثبت مردم به آنها این اختیار را می‌دهد که مذاکرات استقلال از عراق را با دولت مرکزی و کشورهای همسایه آغاز کنند. با شدت گرفتن تنش‌‌ها، دولت عراق در پی محاصره هوایی کردستان عراق است. تا کنون چندین شرکت هواپیمایی خاورمیانه اعلام کرده‌اند که پروازهای خود به سوی کردستان عراق را متوقف خواهند کرد. مجلس عراق هم اعزام نیروهای ارتش به مناطقی در جوار اقلیم کردستان عراق را تائید کرده اما تا کنون نیرویی به این مناطق اعزام نشده است. ساعتی پیش از اعلام نتایج نهایی، حیدر عبادی، نخست‌وزیر عراق از اقلیم کردستان خواست تا نتیجه همه‌پرسی استقلال را لغو کند. آقای عبادی گفت او "هرگز" در مورد نتیجه این همه‌پرسی "مذاکره" نخواهد کرد و از کردها خواست تا در چارچوب قانون اساسی عراق وارد مذاکره شوند. نخست‌وزیر عراق متعهد شد تا "حاکمیت عراق را بر همه نواحی کردستان این کشور برقرار کند." آقای عبادی امروز چهارشنبه ۲۷ سپتامبر گفت او "هرگز" با مقام‌های اقلیم کردستان عراق بر سر این همه‌پرسی، "مذاکره" نخواهد کرد. آقای عبادی گفت اگر آنها (مقام‌های اقلیم کردستان) می‌خواهند اقدام به مذاکره کنند، باید همه‌پرسی و نتیجه آن را لغو کنند. دولت عراق و بیشتر جامعه جهانی با همه‌پرسی استقلال کردستان عراق مخالف بودند. بیشتر نگرانی‌ها مربوط به تاثیرات بی‌ثبات کننده بالقوه این اقدام به خصوص تاثیر آن بر مبارزه با گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) است. پیشمرگه‌های کرد نقش قابل توجهی در به عقب راندن نیروهای پیکارجو از شمال عراق داشته‌اند. حیدر عبادی به نمایندگان مجلس عراق گفته است اولویت او "پاسداری از امنیت شهروندان" است. او متعهد شد که از "شهروندان کرد در داخل و خارج اقلیم دفاع کند." حیدر عبادی (سمت چپ) با سلیم جبوری، رئیس مجلس عراق حیدر عبادی بار دیگر هشدار داد که اگر اقلیم کردستان کنترل فرودگاه‌های خود در اربیل و سلیمانیه را تا جمعه بعد از ظهر واگذار نکند، مانع پروازهای بین‌المللی به این فرودگاه‌ها خواهد شد. آقای عبادی همچنین خواهان آن شد که اقلیم کردستان عراق کنترل تمامی گذرگاه‌های مرزی و درآمدهای نفتی را به دولت مرکزی تحویل دهد. پیشتر دولت اقلیم کردستان عراق مهلت سه روزه دولت مرکزی برای به دست گرفتن کنترل فرودگاه‌های این منطقه را رد کرده بود. نخست‌وزیر عراق خواهان به عهده گرفتن اداره فرودگاه اربیل شده است
کمیسیون انتخابات اقلیم کردستان عراق می‌گوید بیش از ۹۲ درصد کسانی که در همه‌پرسی برای استقلال کردستان عراق شرکت کردند، به آن رای مثبت داده‌اند. این کمیسیون گفته است ۹۲.۷ درصد مردم به جدایی کردستان از عراق رای مثبت داده‌اند. این همه‌پرسی روز دوشنبه ۲۵ سپتامبر برگزار شد. نتیجه اعلام‌شده باید از سوی دادگاه استیناف اقلیم کردستان عراق تایید شود. به گزارش سایت روداو، نزدیک به دولت اقلیم کردستان عراق، از مجموع ۳,۰۸۵,۹۳۵ رای معتبر تعداد ۲,۸۶۱,۴۷۱ نفر در همه‌پرسی به استقلال کردستان رای مثبت داده‌اند.
نتیجه همه‌پرسی اقلیم کردستان: بیش از ۹۲ درصد رای به استقلال دادند
تصویر حبیب فرج‌الله چعب معروف به حبیب اسیود که از تلویزیون دولتی ایران پخش شد کادر رهبری جنبش آزادی بخش الاحواز یا "حرکه‌النضال" می‌گوید با هدف "استقلال" با حکومت مرکزی ایران مبارزه می‌کند. حکومت هم با آنچه "تجزیه‌طلبی" در خوزستان می‌داند مقابله می‌کند و این درگیری ادامه دارد. دو ماه پیش فرمانده سابق نیروی انتظامی خوزستان در مراسم تودیعش گفته بود: "در سه سال گذشته ۱۲۵۰ نفر از اعضای گروه‌ها و افراد تجزیه طلب در خوزستان دستگیر شده‌اند. از این تعداد ۳۶ نفر به صورت باند و بقیه به صورت انفرادی فعال بودند و ۱۵ هزار قبضه اسلحه هم جمع آوری شده‌است." به گفته فعالان حقوق بشر این قبیل بازداشت‌ها در خوزستان تازگی ندارند و سال‌هاست که فعالان سیاسی و فرهنگی استان به بهانه تجزیه‌طلبی بازداشت می‌شوند. معمولا این دستگیری‌ها پس از رویدادهایی مثل رژه اهواز که منجر به کشته شدن ۲۴ نفر شد، شدت می‌گیرند و برخوردهای امنیتی بخصوص با فعالان سیاسی و مدنی عرب‌ و حتی خانواده‌هایشان بیشتر می‌شوند. رفیش، از فوتبال تا شعار 'جدایی' لشکرآباد یکی از محله‌های معروف اهواز است، کسی که گذرش به آن بیفتد، دو چیز به چشمش می‌آید، یکی ردیف فلافل‌فروشی‌هایی که هر رهگذری را وسوسه می‌کنند و دیگری فروشنده‌ها و مردمی که عربی حرف می‌زنند و پوشش عربی دارند. حوالی سال‌های ۱۳۱۵ شمسی، سیاست هم‌سان‌سازی فرهنگی رضا شاه پهلوی سبب شد عده‌ای از عرب‌های خوزستان، به اجبار به محله‌ای به نام "رفیش" در لشکرآباد نقل مکان کنند؛ جایی که اغلب ساکنانش از قشر محروم بودند اما با فوتبال بر سر زبان‌ها افتاد و بعدها تبدیل به یکی از کانون‌های مهم سیاسی استان خوزستان شد. پس ازانقلاب، در سال ۱۳۵۸در دل این محله فقیرنشین تیم فوتبال "رفیش" شکل گرفت، تیمی که بازیکنانش همه عرب و هم‌محله‌ای بودند و یک سال بعد قهرمان باشگاه‌های اهواز شدند. رخدادهای اوایل انقلاب در خوزستان از جمله درگیری‌های مسلحانه بین حکومت و گروه‌های "جدایی‌طلب" و دستگیری‌های گسترده در شهرهایی مثل اهواز و خرمشهر، مردم منطقه را به هویتشان حساس‌تر کرد. فوتبال نماد خواسته‌هایشان شد و ورزشگاه مکان اعتراض‌‌هایشان. تماشاچیان با لباس‌های محلی به ورزشگاه می‌رفتند و علیه حکومت شعار می‌دادند. تیم فوتبال رفیش با فشار مسئولان استان در سال ۱۳۶۱ به تیم فوتبال "تقوی"-اسم یکی از خیابان‌های رفیش- تغییر نام داد اما سه سال بعد مقام‌های امنیتی استان تصمیم به انحلال آن گرفتند و از بازیکنانش خواستند به تیم‌های دیگر اهواز بروند. به این ترتیب اعتراض‌های یکپارچه‌ در ورزشگاه تاحدی جمع شدند اما محله یکی از کانون‌های اصلی "استقلال‌طلبی" یا به زعم حاکمیت "تجزیه طلبی" در استان باقی ماند. وقتی در سال ۱۳۶۴ روزنامه اطلاعات در مطلبی شهروندان عرب را "کولی" خواند، صدای اعتراض ابتدا در رفیش بلند شد و بعد در دیگر شهرهای استان. در حمله مرگبار دو سال پیش به رژه نظامی در اهواز شماری کشته و زخمی شدند سازمان‌ها و احزاب سیاسی خوزستان گروه‌ها و احزاب سیاسی محلی همواره در خوزستان فعال بوده‌اند و سابقه فعالیت‌ "حزب سعادت"، "اتحادیه عشایر" و "جبهه آزادیبخش (تحریر) عربستان" به سال‌های دور برمی‌گردد. در بین اقوام مختلف خوزستان، فعالیت عرب‌ها بیشتر به چشم حاکمیت می‌آید و حساسیت حکومت چه قبل چه بعد از انقلاب بیشتر متوجه آنها بوده است. بعد از انقلاب جز "حزب الوفاق اسلامی" که به جبهه مشارکت نزدیک بود و "موسسه فرهنگی الحواز" که در دوران موسوم به اصلاحات مجوز فعالیت گرفت -مجوز هر دو چند سال بعد باطل شد- فعالیت بقیه احزاب و گروه‌ها غیرقانونی تلقی می‌شود. با این حال از دل هر اتفاق مهمی که در این محله افتاده گروه یا حزبی جدید شکل گرفته و جریان سیاسی تازه‌ای راه افتاده ‌است. این گروه‌ها به دلیل ماهیت غیررسمی‌شان، معمولا تشکیلات بارز حزبی ندارند، حول محور چند نفر می‌چرخند،عضوگیریشان محتاطانه و زیرزمینی است، اعضا و رهبری‌شان مشخص یا علنی نیست و در نهایت شاید یکی‌دو نفر از اعضای برجسته‌ترشان شناخته شده باشند. از این رو بخشی از جریان‌های سیاسی خوزستان مجبور به خروج از کشور شده‌ یا در خارج اعلام موجودیت کرده‌اند. احزاب رسمی و علنی هم در خوزستان وجود دارند. گفته می‌شود بیش از ۳۰ حزب در این استان فعالیت دارند و همچنان برایشان مجوز صادر می‌شود مثل حزب "همت" که پارسال مجوز فعالیت گرفت و خانه احزاب خوزستان که سه سال پیش تشکیل شد. با اینکه دولت به برخی گروه‌های سیاسی مجوز می‌دهد اما به فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی عرب‌‌های استان حساسیت ویژه‌ای دارد. کریم دحیمی فعال حقوق بشر که بیشتر حقوق عرب‌های ایران را پیگیری می‌کند معتقد است حکومت می‌خواهد هر تحرکی را "در نطفه خفه کند" و در خوزستان به هیچ گروهی حتی برای کار فرهنگی مجوز فعالیت نمی‌دهد. او می‌گوید راه فعالیت‌ مسالمت‌آمیز "بسته" است و چاره‌ای جز روی آوردن به فعالیت‌ زیرزمینی نیست. "چهارشنبه سیاه" محمدطاهر آل‌شبیر خاقانی مرجع دینی و رهبر معنوی عرب‌های خوزستان، در سال ۱۳۵۸ با طرح خودمختاری اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خوزستان به همراه هیاتی راهی تهران شد. دولت مرکزی طرح را رد کرد و این زمینه‌ای شد برای اعتراض‌ و درگیری‌های خونین در چند شهر استان در نهم خرداد ۵۸ که از آن با عنوان "چهارشنبه سیاه" یاد می‌شود. پس از آن چند گروه مسلح شکل گرفتند از جمله "گروه فدائیان چهارشنبه سیاه". یک سال بعد در اعتراض به بازداشت‌ها و فشارهای دولت مرکزی، شش نفر که خود را گروه "الشهید" می‌نامیدند به سفارت ایران در لندن، مسلحانه حمله کردند و کارکنان سفارت را گروگان گرفتند. گفته ‌شد این گروه در پی خودمختاری خوزستان بود و خواسته‌ اصلی‌شان آزادی ۹۱ زندانی عرب و انتقال آنها به لندن. اشغال سفارت شش روز طول کشید و با کشته‌شدن پنج مهاجم و دو کارمند سفارت پایان یافت. جبهه العربیه التحریر الاحواز، ‏کانون فرهنگی خلق عرب ایران و سازمان سیاسی خلق عرب از جمله سازمان‌ها و تشکل‌های سیاسی، شبه‌نظامی و فرهنگی بودند که در سال‌های اول بعد از انقلاب تاسیس و بعد از مدتی اعضایشان بازداشت، اعدام یا از کشور خارج شدند. با گذشت زمان حکومت مرکزی حساس‌تر شد و بی‌اعتمادی عرب‌های خوزستان به دولت بیشتر و فضا ملتهب‌تر. در فروردین ۸۴ انتشار مطلبی با عنوان "طرح آمایش سرزمینی" که هدفش "تغییر بافت جمعیتی مناطق عرب‌نشین" بود مثل یک زلزله سیاسی مردم را به خیابان کشید. گفته شد این طرح محرمانه را دفتر محمدخاتمی رئیس جمهور وقت به وزارتخانه‌ها ابلاغ کرده بود و براساس آن قرار بود در مدت ده سال جمعیت عرب‌ها به یک سوم تقلیل پیدا کند. دفتر محمد خاتمی وجود چنین طرحی را تکذیب کرد و آن را جعلی خواند. اما "جنبش ملی عربی دموکراتیک الاحواز" به همراه چند تشکل سیاسی دیگر، حرکتی اعتراضی را شکل دادند و در شهرهای مختلف خوزستان از جمله اهواز ده روز درگیری‌های شدیدی روی داد. درباره شمار کشته‌ و بازداشتی‌ها اطلاعات دقیقی وجود ندارد اما از آن روزها با عنوان "انتفاضه نیسانیه" یاد می‌شود. یک سال بعد تشکلی سیاسی و شبه‌نظامی شکل گرفت به نام "حرکة النضال العربی لتحریر الاحواز". حبیب اسیود که اکنون در زندان است از بینانگذاران این تشکل بود. آقای اسیود در آنچه از تلویزیون دولتی پخش شد گفت "حرکه النضال" در چندین انفجار مکان‌های دولتی و اقتصادی در شهرهای اهواز، آبادان و دزفول دست ‌داشته ‌است. "حرکه النضال" یکی از ده‌ها حزب و گروه سیاسی است که بعد از انقلاب در خوزستان شکل گرفتند. این گروه‌ها فهرستی بلند و بالا دارند؛ المجلس الوطنی الاحوازی، حرکة المجاهدین العرب، حرکة التحریر الوطنی الاحوازی، حرکة الشباب الاحوازی، التجمع الناصری الاحوازی و حزب التضامن الدیموقراطی الاهوازی. جز حزب تضامن دموکراتیک الاهواز که به دنبال نظام فدرال بود، اکثر قریب به اتفاق آنها خواهان استقلال بی‌قیدوشرط خوزستان بوده و هستند. لشکرآباد اهواز یکی از محله‌های اصلی زندگی عرب‌های استان خوزستان است که فروش فلافل در این منطقه خیلی رایج است. چرا جدایی؟ بی‌توجهی یا کم‌توجهی به حقوق اقوام و اقلیت‌ها تقریبا در همه جای دنیا به احساس تبعیض و نارضایتی و تلاش برای تغییر وضعیت منجر می‌شود و اگر راهی برای احقاق این حقوق پیدا نشود، موضوع جدایی و استقلال مطرح می‌شود. طبق اصل ۱۹ در فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی که به "حقوق ملت" اختصاص دارد، "مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود." اصل بیستم این حقوق را "انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی" تعریف می‌کند. آنها که به دنبال جدایی یا استقلال هستند به استناد همین بندها و اصول می‌گویند حقوقشان بعنوان شهروندان ایران رعایت نمی‌شود. حکومت ایران اما در طول این سال‌ها نشان داده جدایی یا استقلال‌طلبی را از منظر بخشی از اصل نهم قانون اساسی می‌بیند که به حفظ تمامیت ارضی برمی‌گردد و آن را تحمل نمی‌کند. کریم دحیمی فعال حقوق بشر خود را جدایی‌طلب نمی‌داند اما می‌گوید ظلم حکومت مرکزی، تبعیض، نژادپرستی و سیاست‌های تغییر بافت جمعیتی از دلایل پا گرفتن اندیشه‌های جدایی‌طلبی در خوزستان هستند. او وابستگی فعالان خوزستان به کشورهایی مثل عربستان را رد می‌کند و می‌گوید چه در دوره پهلوی چه در جمهوری اسلامی، به آنها انگ و اتهام خلق عرب، بعثی، سلفی، وهابی، جدایی‌طلب یا وابسته به کشورهای عربی زده شده است. وزارت اطلاعات ایران نیز همزمان با پخش "اعتراف" حبیب اسیود، با انتشار اسنادی مدعی شد سرویس اطلاعاتی عربستان از "جنبش نضال" حمایت کرده ‌است. حسن راضی مدیر "مرکز پژوهش‌های استراتژیک احواز" اعتقاد به استقلال خوزستان دارد. او می‌گوید حکومت محلی در این منطقه سابقه چند هزار ساله دارد اما در زمان رضاشاه پهلوی با سرکوب شیخ خزعل حاکم وقت خوزستان، تصمیمی‌گیری سیاسی و اقتصادی به تهران منتقل شده است: "جمهوری اسلامی هم همان خط و سیاست دوران رضاخان را دنبال می‌کند و سیستماتیک حقوق ملت عرب رانقض می‌کند". آقای راضی نام شهرهای خوزستان را با هدف تغییر هویت عوض کرده‌اند و نام قدیم خوزستان، "احواز" است. او می‌گوید همچنان به بهانه برنامه‌های اقتصادی، "شاهد تغییر و جابجایی روستاها و پاکسازی نژادی مستمر" هستیم: "حکومت باید حق تعیین سرنوشت ملت عرب را به رسمیت بشناسد". بحث حق تعیین سرنوشت و استقلال‌طلبی خاص ایران نیست و در بسیاری از جاهای دنیا مطرح است و تقریبا همیشه در مقابل آن بحث تجزیه‌طلبی مطرح می‌شود. مهدی نوربخش استاد سیاست بین‌الملل در دانشگاه هریسبرگ پنسیلوانیا معتقد است سه عامل می‌تواند کشوری را با خطر تجزیه روبرو کنند.: نخست دولتی ناکارآمد که نمی‌تواند اعتماد مردم را جلب کند. او دولت ایران را از این نظر بسیار ضعیف می‌داند و معتقد است خشونت دولت‌ها را قوی نمی‌کند. آقای نوربخش عامل دوم را دولت‌های خارجی می‌داند که سعی‌ می‌کنند اقلیت‌ها را قانع کنند که جدا شوند و اعلام استقلال کنند. به عقیده او اینکه حکومت ایران روابط خوبی با کشورهای عرب و اسرائیل ندارد و این بر شرایط تاثیر می‌گذارد. این استاد سیاست بین‌الملل عامل سوم را رابطه دولت با اقلیت‌ها می‌داند: "برآوردن آرزو و خواسته اقلیت مسئله بسیار مهمی است. در شرایط فعلی دولت ناکارآمد است و در قبال حداقل چهار اقلیت ایران، بلوچ‌، کرد‌، عرب‌ و آذری خوب عمل نکرده است". به نظر می‌رسد جز چند ماه اول بعد از انقلاب و تلاشی که در دوره اصلاحات شد تا فضای سیاسی استان‌ها از جمله خوزستان بازتر شود و شاید به نوعی برخی اقوام و بطور مشخص عرب‌ها را موقتا امیدوار کرد، عملا رابطه حکومت مرکزی با اقلیت‌ها شکننده و آسیب‌پذیر بوده و هر حادثه‌ای شکاف را بیشتر کرده و برای ترمیم آن تلاش موثر و ابتکار عملی صورت نگرفته ‌است.
رسانه‌های ایران نهم آبان‌ماه خبر دادند رهبر سابق "جنبش آزادی‌بخش الاحواز" در ترکیه دستگیر و به ایران برده شده است. ده روز بعد حبیب فرج‌الله چعب معروف به حبیب اسیود در تلویزیون دولتی ایران ظاهر شد و در دو دقیقه‌ و ۳۹ ثانیه‌ و گفت که "حرکه‌النضال" در حمله مرگبار دو سال پیش به رژه نظامی در اهواز و چند حمله دیگر مسلحانه دست داشته است. درباره صحت یا سقم‌ این اظهارات فعلا نمی‌توان اظهار نظر کرد.
چرا برخی در خوزستان به دنبال 'استقلال' هستند؟
ده‌ها میلیون پاکستانی قرار است روز چهارشنبه 3 مرداد (۲۵ ژوییه) در انتخابات پارلمانی شرکت کنند. چرا این انتخابات مهم است؟ در بیش از هفتاد سال گذشته یعنی از سال ۱۳۲۶ خورشیدی (۱۹۴۷) که پاکستان توانست استقلال خود را از بریتانیا به دست آورد تاکنون که حکومت این کشور بین نهادهای نظامی و غیرنظامی دست به دست شده، برای دومین بار است که یک حکومت غیرنظامی توانسته است دوران خود را به پایان برساند. این موضوع می‌تواند به عنوان نقطه عطفی در تاریخ سیاسی پاکستان دیده شود. اما شماری کمی از پاکستانی‌ها به قدرت دموکراسی در این کشور خوش‌بین هستند. قبل از آغاز روند انتخابات پیش رو تنش بین حزب مسلم لیگ، شاخه نواز و ارتش برجسته شد. مسلم لیگ (نواز) ادعا دارد که مورد سرکوب هدفمند دستگاه نظامی با همکاری قوه قضائیه قرار گرفته است. نواز شریف، نخست‌وزیر پیشین به اتهام داشتن املاک "غیرقانونی" به ده سال زندان محکوم شد. همچنین حدود ۱۷هزار عضو این حزب به اتهام زیرپا کردن قوانین غیرمشخص انتخاباتی پرونده‌دار شده‌اند. در ضمن، رسانه‌ها با سانسور و تهدید جدی‌ روبه رو هستند. از طرف دیگر، شماری از دموکرات‌های پاکستانی از شرکت گروه‌های ستیزه‌جو و تندرو در انتخابات نگران‌اند. بسیاری به این باور هستند که ارتش از سیاست‌های قدیمی خود به نفع نامزد مورد نظرش کار می‌گیرد. کمیسیون حقوق بشر پاکستان می‌گوید " تلاش‌‌های جدی، تهاجمی و بی‌رحمانه‌ای" برای دستکاری نتایج انتخابات وجود دارد. کمیسیون مستقل پاکستان این وضعیت را "هشدار دهنده علیه عبور این کشور به یک دموکراسی موثر" توصیف کرده است. چالش ناامنی روز یکشنبه (۲۲ ژوییه) یکی از نامزدان انتخابات مجلس ایالتی پاکستان در حمله انتحاری در ایالت خیبرپختونخواه کشته شد. اکرام‌الله قندپور زمانی که به طرف یک گردهمایی تبلیغات انتخاباتی در دیر اسماعیل‌خان روان بوده، هدف حمله قرار گرفت. در حدود دو هفته گذشته این سومین نامزد انتخابات است که در حمله جنگجویان شورشی جان خود را از دست می‌دهد. در این حملات دست‌کم ۱۵۰ نفر کشته شده‌اند. تحریک طالبان پاکستان و گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) مسئولیت این حملات را به عهده گرفته‌اند. ناامنی از چالش‌های عمده انتخابات سراسری پارلمان پاکستان است که قرار است چهارشنبه این هفته برگزار شود. دو روز پیش وزارت دفاع پاکستان با درخواست کمیسیون انتخابات این کشور موافق کرد و قرار است ۳۵۰هزار نیروی ارتش امنیت انتخابات را به عهده بگیرند. برخی گزارش‌ها می‌گوید که وزارت دفاع تصمیم گرفته‌ است سربازان ارتش، نیروهای هوایی و دریایی را که در دو سال گذشته بازنشسته شده‌اند را برای امنیت انتخابات فرابخواند. این نیروها در کنار ۴۵۰هزار سرباز پولیس وظیفه دارند که امنیت ۸۵هزار مرکز رای‌دهی در ۵۳ حوزه را تامین کنند. انتخابات دو مجلس در انتخابات ۳ مرداد / اسد پاکستانی‌ها همزمان نمایندگان دو مجلس را انتخاب می‌کنند؛ یکی مجلس ملی (فدرال) و دیگری مجالس ایالتی در پنجاب، سند، بلوچستان و خیبرپختونخواه. آنطور که کمیسیون انتخابات پاکستان اعلام کرده است بیش از ۱۱۸۰۰ نامزد برای دستیابی به ۸۴۹ کرسی در این انتخابات رقابت می‌کنند. در حدود ۳۴۵۰ نفر برای راه‌یابی به مجلس ملی این کشور که دارای ۳۴۲ کرسی است ثبت‌نام کرده‌اند. ۲۷۲ عضو این مجلس به صورت مستقیم انتخاب می‌شوند. در کنار آن ۱۰ کرسی به اقلیت‌ها و ۶۰ کرسی هم به زن‌ها اختصاص داده شده است. همزمان در حدود ۸۴۰۰ نامزد دیگر در چهار ایالت برای دستیابی به ۵۷۷ کرسی مجالس ایالتی با هم رقابت می‌کنند. تعداد اعضای مجلس هر ایالت بر اساس جمعیت آن مشخص شده است. در هر ایالت نیز برای اقلیت‌ها و زن‌ها سهمیه‌ای اختصاص داده شده است. آنطور که رسانه‌های پاکستانی به نقل از کمیسیون انتخابات این کشور نوشته‌اند در حدود ۱۰۶ میلیون نفر رای‌دهنده ثبت نام کرده‌اند. در میان آن‌ها ۵۹.۲ میلیون نفر مرد و ۴۶.۷ میلون نفر دیگر زن هستند. بازیگران و احزاب عمده نواز شریف، مسلم لیگ (شاخه نواز) نواز شریف، مسلم لیگ (شاخه نواز) آقای شریف چندی پیش از سوی دادگاه در ارتباط با مالکیت "غیرقانونی" چهار آپارتمان در لندن به ۱۰ سال زندان محکوم و راهی زندان شد. با انتشار اسناد پاناما در سال ۲۰۱۵ افشا شد که چند فرزند محمد نوازشریف با شرکت‌های ثبت شده ارتباط دارند و ادعا شد که از آن طریق املاکی در لندن خریده‌اند. پرونده اتهام فساد خانواده نواز شریف در گرو فونت کامپیوتری خانواده آقای شریف همیشه تاکید کرده‌اند که این املاک از طریق مشروع به دست آمده است. آقای نواز شریف سه بار نخست‌وزیر پاکستان بوده و هیچ مرتبه دوره پنج ساله نخست‌وزیری را به پایان نبرده است. او نهاد ارتش را به توطئه‌چینی علیه‌اش متهم کرد و دلیل آن‌را انتقاد آشکار او از ارتش و تلاش برای برقراری رابطه بهتر با هند اعلام کرد. ارتش این اتهام را رد کرده است. در حال حاضر حزب مسلم لیگ، شاخه نواز ۱۸۲ کرسی در مجلس ملی دارد. عمران خان، تحریک انصاف پاکستان عمران خان، تحریک انصاف پاکستان ستاره بین‌المللی کریکت و کاپیتان سابق تیم پاکستان بیش از دو دهه گذشته وارد میدان سیاست شد، اما هیچ‌گاه موفق نشده است که حکومت را به دست بگیرد. در حال حاضر، بسیاری از ناظران به این نظر هستند که عمران خان نامزد مورد نظر ارتش است و این نهاد در تلاش است تا رقبای او را تضعیف کند. خان و ارتش، هر دو اتحاد با هم را رد می‌کنند؛ اما به تازگی عمران خان در مورد قمر جاوید باجوا، رئیس ارتش گفت" او احتمالا جدی‌ترین فرد حامی دموکراسی است که تاکنون دیده‌ایم." تحریک انصاف پاکستان از سوی گروه‌های تندرو و وابسته به القاعده حمایت می‌شود. این حزب در حال حاضر ۳۲ کرسی در مجلس ملی دارد. بلاول بوتو زرداری، حزب مردم پاکستان بلاول بوتو زرداری، حزب مردم پاکستان آقای بوتو زرداری، درس‌خوانده آکسفورد، سیاست را از مادر و پدرکلانش به ارث برده است. هر دو، بی‌نظیر بوتو و پدر کلانش ذوالفقار علی بوتو نخست‌وزیر بوده‌اند. هر دو نیز کشته شدند. خانم بوتو در یک حمله جان خود را از دست داد و پدرش اعدام شد. بلاول بوتو زرداری، رهبر ۲۹ ساله حزب مردم برای نخستین‌بار است که وارد رقابت‌های انتخابات پارلمانی شده است. حزب مردم در مجلس فعلی ۴۶ کرسی دارد. چه کسی کجا برنده است؟ ایالت پنجاب پایگاه قدرت حزب مسلم لیگ، شاخه نواز است. پنجاب، زادگاه نوازشریف، ثروتمندترین و پرجمعیت‌تری ایالت پاکستان است. صاحبان بیش از نیمی از ۲۷۲ کرسی مجلس ملی که مستقیم با رأی مردم انتخاب می‌شوند، از همین ایالت به مجلس راه پیدا می‌کنند. پنجاب میدان اصلی رقابت احزاب پاکستان است. ایالت خیبرپشتونخواه اما بانک رأی حزب تحریک انصاف به رهبری عمران خان است. در انتخابات سراسری سال ۲۰۱۳ این حزب در خیبرپشتونخواه نتایج خوبی به دست آورد. برخی تحلیلگران به این باورند که در "قشر روستایی" ایالت سند، حزب مردم به رهبری بلاول بوتو زرداری محبوبیت بیشتری دارد. این ایالت جنوبی پاکستان پایگاه رأی حزب مردم پنداشته می‌شود. احتمالاً چه رخ خواهد داد؟ در انتخاباتی که دو حزب از سه حزب اصلی به مشروعیت آن شک دارند، تحلیلگران به این باور هستند که بین مسلم لیگ نواز شریف و تحریک انصاف عمران خان رقابت جدی است. اگر هیچ یک از این دو حزب نتواند بیشترین آرا برای تشکیل دولت و انتخاب نخست‌وزیر را کسب کند، آن‌گاه با حمایت حزب مردمِ بوتو زرداری و دیگر احزاب امکان دارد یک حکومت ائتلافی شکل بگیرد. هند، افغانستان و انتخابات پاکستان نواز شریف ادعا کرده است که یکی از دلائل پیگیری پرونده اسناد پاناما و زیرذره‌بین قرار گرفتن‌اش از سوی ارتش، تلاش برای برقراری رابطه نزدیک با هند است. او در زمان نخست‌وزیری‌اش در سال ۲۰۱۴ دعوت نارندرا مودی، همتای هندی‌اش را پذیرفت و در مراسم تحلیف او شرکت کرد. با این حساب هند آرزو دارد که حزب مسلم لیگ نواز برنده این انتخابات باشد تا تحریک انصاف پاکستان به رهبری عمران‌خان که گفته می‌شود رابطه‌اش با ارتش خوب است. به نظر می‌رسد افغانستان نیز آرزوی مشابهی داشته باشد. در کابل باور به این است که استخبارات ارتش پاکستان جنگجویان و شورشیان مسلح در افغانستان را حمایت می‌کند؛ موضوعی که ارتش آن‌را رد کرده است. برای دولت افغانستان بر سر کار آمدن حزب مسلم لیگ نواز که باور دارد رهبرشان را ارتش به زندان انداخته، بهتر از برنده شدن تحریک انصاف پاکستان است. شب گذشته، عمران‌خان در آخرین سخنرانی انتخاباتی‌اش قبل از برگزاری انتخابات در شهر کراچی اعلام کرد که اگر قدرت را به دست بگیرد، نخواهد گذاشت که از خاک پاکستان علیه دیگر کشورها استفاده شود. آقای خان به موضوع همکاری پاکستان با امریکا در جنگ افغانستان اشاره کرده؛ موضوعی که بارها مورد انتقاد او قرار گرفته است. چند سال پیش عمران‌خان به حملات هوایی امریکا در پاکستان اعتراض کرد و برای مدتی راه‌های انتقال تجهیزات ناتو به افغانستان را با برگزاری تحصن در خیابان مسدود کرد. اگر نزدیکی عمران‌خان با گروه‌های تندو رو پاکستانی را نیز اضافه کنیم، با این حساب می‌توان گفت که برسر کار آمدن تحریک انصاف پاکستان که رهبرش مقام‌های ارتش را خوب توصیف می‌کند، برای افغانستان چندان خوشایند نخواهد بود. در این‌صورت با در نظرداشت اوضاع فعلی، می‌توان گفت که برنده شدن تحر یک انصاف پاکستان حکومتی را در پی خواهد داشت که رابطه نزدیکی با نظامیان دارد. نظامیانی که دولت افغانستان از آن‌ها دلخوشی ندارد.
ده‌ها میلیون پاکستانی قرار است روز چهارشنبه ۳ مرداد (۲۵ ژوییه) در انتخابات پارلمانی شرکت کنند. اهمیت این انتخابات در این کشور دارای سلاح هسته‌ای و با جمعیت ۲۰۰میلیون نفری چیست؟ کشوری که در منطقه با هند درگیر است و روابط خوبی نیز با افغانستان ندارد. نتایج این انتخابات تا چه اندازه بر رابطه پر تنش اسلام‌آباد - کابل می‌تواند تاثیرگذار باشد؟
چرا انتخابات پاکستان مهم است
گرچه شايد امروز زنان بيش از هر زمان ديگر پس از انقلاب، شنيده و ديده می شوند، اما از دنيای سياست مايوس و خسته اند چون عدالت جنسيتی تقريبا در هيچ سطحی از جامعه رعايت نمی شود. تبعيض فکری عليه زن در اولين تجربه های زندگی اجتماعی او مشهود است. خانواده و مدرسه معمولا از دختران انتظار ندارند که از مسائل اجتماعی - سياسی آگاه يا به آن علاقمند باشند. آنها به مطالعه و پژوهش تشويق نمی شوند چون در وهله اول توبره ای از احساسات تلقی می شوند که شوهريابی و خريد کيف و کفش را به بحث در مورد مسائل اجتماعی و سياسی ترجيح می دهند. اين ذهنيت با رفتار مردان خانواده - که به خود حق می دهند حقوق زن و نقش او در اجتماع را تعيين کنند و مشخصه های فيزيکی او را يک نقطه ضعف می دانند - تشديد می شود و فاصله جنسيتی در خانه آغاز می شود. در همين حال مدافعان حقوق زنان در ايران می گويند که قوانين پايه بر اساس نابرابری جنسيتی تدوين شده است و قوانين مدنی هم که حامی زنان است با برخی حرکت ها تضعيف می شود. اصول 19 و 20 قانون اساسی می گويد که حمايت قانون از همه افراد، اعم از زن و مرد يکسان است، اما کمتر از يک سال پيش نمايندگان مجلس شورای اسلامی بند مندرج در برنامه چهارم مبنی بر برقراری عدالت جنسيتی را حذف کردند. اگر قبول داشته باشيم که سياست، ريشه همه مسائل اجتماعی و حکومت برآيند همه اين تفکرات است، برای احقاق حقوق زنان راه درازی در پيش داريم. زنان در مديريت کلان دختران پس از اتمام تحصيل و به ويژه در جريان ورود به دنيای کار بيش از پيش با تبعيض ها آشنا می شوند. نه تنها کارفرمايان استخدام مردان را ترجيح می دهند، فرصت شغلی برای زنان در سطوح مديريتی تقريبا وجود ندارد و تعداد معدودی هم که به چشم می خورد به دشواری و اصرار وافر خود آنها به دست آمده است. نبود فرصت های شغلی در رده های مديريتی کلان بر مشارکت سياسی زنان نيز تاثير نامطلوبی داشته است. در انتخابات رياست جمهوری ايران، که قرار است هفدهم ژوئن (۲۷ خرداد) برگزار شود، ۹۳ زن برای شرکت در انتخابات به عنوان نامزد ثبت نام کرده بودند که شورای نگهبان صلاحيت همه آنان را رد کرد. اما به گفته ناظران حتی اگر تعدادی از آنها تائيد صلاحيت هم می شدند بعيد بود که رای می آوردند. زهرا شجاعی، مشاور رئيس جمهوری و رئيس مرکز مشارکت زنان، در گفتگويی با خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، گفته بود که اگر کانديداهای زن رد صلاحيت شوند به دليل کم تجربگی آنان در مديريت کلان کشوری است و نه زن بودن آنها. بی تجربگی اجرائی فاطمه حقيقت جو، نماينده سابق مجلس (مجلس ششم) در گفتگو با بی بی سی گفت که بر اين باور است که اگر توانمندی زنان در رده های بالای مديريتی مشاهده شود نگرش درباره توان آنها برای رئيس جمهور شدن نيز تغيير می کند: "اصرار ما در مجلس ششم به داشتن زن در سطوح مديريتی کلان به همين دليل بود که اگر در کابينه چند وزير زن داشته باشيم خوب در دوره های بعدی آنها از تجربه لازم و کافی برای احراز پست رئيس جمهوری برخوردار هستند. ما بايد به زنان کمک کنيم صاحب اين تجربه بشوند. جامعه ما که سوای جوامع ديگر نيست بحث های منفی عليه زنان جهانی است اما وقتی زنان در کشورهای ديگر توانسته اند رئيس جمهور و وزير و نخست وزير باشند ثابت می کند که جنس زن می تواند کشوری را اداره کند فقط بايد فرصت ها در اختيار او قرار بگيرد. ما اول بايد مانع بر سر راه زن را برداريم و اجازه بدهيم رشد کند." در مقابل، رفعت بيات، نماينده زنجان در مجلس کنونی و يکی از کانديداهای رئيس جمهوری که رد صلاحيت شد، به بی بی سی گفت نيازی نيست که زنان پيش از رئيس جمهور شدن اول مقام وزارت داشته باشند چون توان آن را به هر حال دارند: " اين که فرض کنيد ما در يک هيئت دولتی دو سه نفر معاون وزير، مشاور يا معاون رئيس جمهور يا وزير داشته باشيم با اين که خيلی مهم است اما اين که برای تغيير بينش و نگرش به جايگاه زن کافی باشد، بعيد می دانم. البته در جامعه ما بايد گشايش هايی صورت بگيرد و قانون هم حمايت کند. من البته به کارهای نمادين اعتقادی ندارم که مثلا در آينده وانمود کنيم که ما وزير زن هم داريم. زنان ما توانايی خود را در شوراها، فرمانداری ها، سطوح مختلف مديريتی ثابت کرده اند. در پاسخ به آقايانی که می گويند که ما برای رئيس جمهوری گزينه زن نداريم چون وزير زن نداشته ايم می گويم که به ما فرصت داده نشده است. اگر حتی در حد يک مصاحبه از ما پرسيده شده بود که برنامه شما برای دولت آينده چيست نشان می داديم که حتی با نداشتن پست وزارت توان حل مشکلات را داريم." مدتهاست که تفسير شورای نگهبان از واژه "رجال" که در قانون اساسی ايران به عنوان شرطی برای رئيس جمهور شدن آمده، موضوع بحث و اعتراض بسياری از زنان در ايران بوده است. خانم بيات می گويد اعضای شورای نگهبان به وی گفته اند که تفسير اين شورا از واژه رجال مرد است و به همين دليل وی رد صلاحيت شده است: "بحث شورای نگهبان يک بحث فقهی است. اعضای شورای نگهبان به من گفتند که تفسير آنها از واژه رجال همان مرد است. من استدلال کردم که در زمان تدوين قانون اساسی اين مسئله رد شد و اطلاق کلمه مرد رای نياورد و با واژه رجال زمينه برای شرکت زنان برای احراز پست رئيس قوه مجريه فراهم شد. بحث اين است که وقتی موضوعی به بن بست رسيد برای حل آن به رهبری مراجعه می کنند يا به مراجع تقليد ديگر. من فکر می کنم که اگر به رهبری ارجاع داده شده بود تصميم به غير از اين بود. موضوع زن بودن رئيس جمهور خلاف شرع و قانون اساسی نيست يک ديدگاه است. ديدگاهی فقهی که می تواند قابل احترام باشد. اما آيا به نفع جامعه است؟ اميدوارم که در آينده نه به خاطر اين که زن هستيم بلکه به خاطر اين که توانايی آن را داريم که مسائل کشور را حل کنيم رئيس جمهور زن داشته باشيم." مدافعان حقوق زنان می گويند زنان برای رسيدن به حقوق خود نياز به زبان استدلال، مبتنی بر مطالعه و کنکاش و همچنين آمار و ارقام دارند تا بتوانند شانس بيشتری برای مجادله با زبان "ايدئولوژيک" قانونگذاران داشته باشند و برخوردهای احساسی چاره مبارزه با نابرابری های جنسيتی در قوانين مدنی کشور نيست. در همين حال، تجربه در بسياری از جوامع از جمله ايران نشان داده است که زنان در مشارکت در تشکل های غيردولتی NGOها بسيار موفق بوده و نتايج بهتر و موثرتری از مشارکت آنها حاصل می شود. نظرات و مطالبات آنها از طريق تشکل های غيردولتی بهتر به گوش جامعه می رسد و می توانند در قالب NGOها رفته رفته نگرش جامعه به زنان را تغيير دهند. فاطمه حقيقت جو می گويد ضعف آماری در کشور يکی از دلايلی است که زنان نمی توانند با زبان پژوهشی وارد مباحث شوند: "در فرهنگ ايرانی فارغ از زن يا مرد - مثلا من که به سطوح اجرائی نگاه می کنم - فرهنگ پژوهش و مطالعه جا نيافتاده است و ما از اين حيث خيلی ضعيف هستيم. به مسئولان کشور هم که نگاه می کنيم کيلويی صحبت می کنند. در ضمن چون در جامعه ما پژوهش رونق ندارد آمار و ارقام خيلی کم است. من پانزده سال پيش پژوهشی در ارتباط با نگرش زن و مرد انجام دادم و متوجه شدم که آمار نداريم و يا بسيار منابع آماری ضعيف است. مرکز مشارکت امور زنان در رابطه با جمع آوری اطلاعات کارهايی را شروع کرده اما راه درازی در پيش است." نگرش بخشی از جامعه که زنان عاطفی هستند و نه منطقی برای رفعت بيات تازگی ندارد اما ابعاد اين گونه تفکر را ناچيز می داند: "اين فقط يک ديدگاه است و بايد با آن مبارزه کرد. 98 درصد چنين تفکری وجود ندارد و آن دو درصد هم می تواند در هر قشری رد يابی شود: در قشر تحصيلکرده، در حوزه علميه و در قشر معمولی، که بايد شناسايی شود و اجازه نداد که وارد نظام حکومتی کشور بشود. اما اگر زنان در بيان نيازها و خواسته هايشان از بيان احساسی استفاده می کنند بايد ما آموزش می داديم و بدهيم که برنامه های صدا و سيما و همچنين سازمان های غيردولتی NGOها خيلی مهم هستند. خانم ها وقتی می خواهند به نهادی مراجعه کنند تا مشکل خود را مطرح کنند بلد نيستند از لحاظ حقوقی مشکل خود را مطرح کنند. خوب يک خانمی برفرض پنجاه ساله با سواد معمولی که نمی تواند تازه برود مسائل حقوقی را ياد بگيرد چون وکيل هم گران است بايد NGOهايی باشد تا به آنها کمک کند. من قبول دارم که بايد اين رويه را توسعه بدهيم." آينده چگونه خواهد بود؟ زنان - به ويژه جوان - سرخورده از تناقضات در قوانين مدنی کشور رو به چهره های مدافع حقوق بشر در جامعه کردند و به اميد رسيدن به خواسته ها و حقوق خود، جنبش اصلاح طلبی را در دو دور انتخابات قبلی با حضوری چشمگير همراهی کردند. شماری از اين زنان وقتی از بخش اصلاح طلبی برای گرفتن مطالبات خود مايوس شدند به سازمان های غيردولتی گرايش پيدا کردند. نگرانی زنان از عدم حمايت نمايندگان مجلس شورای اسلامی با بازتاب برخی اظهارات از سوی نمايندگان زن در مجلس هفتم وخيم تر شده است. رفعت بيات، نماينده زنجان در مجلس هفتم، در اين رابطه می گويد: " اين بحثی که يکی از خانم های مجلس درصدد بوده بحث تعدد زوجات را باز کند واقعيت ندارد. من خودم از اين خانم در اين زمينه جويا شدم که به من گفتند اظهاراتشان به گونه ای ديگر منعکس شده است. من به خانم ها اطمينان خاطر می دهم که در ميان نمايندگان زن مجلس کنونی چنين تفکری وجود ندارد. شايد در ميان آقايان باشد اما در ميان خانم ها نيست. همه نماينده ها مراجعينی دارند که از نداشتن حامی در جامعه نگران هستند و اين مقوله را بايد حل کرد. حمايت از مردم در مجلس وجود دارد اما ساختار و روشی که حاکميت نافذ بتواند براساس آن از مردم حمايت کند و اجازه اجحاف به حق هيچکس را ندهد هنوز وجود ندارد و بايد بدست آورده شود." فاطمه حقيقت جو، نماينده سابق در مجلس ششم، تفسير نيت مردان در حمايت از زنان در هر دوره مجلس را کم اهميت می داند: "اين که آيا مردان در مجلس ششم واقعا طرفدار حقوق زنان بودند يا فقط يک تظاهر بوده مهم نيست. مهم نتيجه کار در مجلس ششم برای زنان است. اين که کنکاش کنيم که نيت مردان در هر دوره از مجلس چيست مهم نيست. نيت آنها چه اين بوده که در حوزه انتخابيه خود رای بياورند يا به همکارهای زن خود بگويند که ما به مسائل زنان توجه داريم، چون فراکسيون می گويد، به هر حال به وضعيت زنان به خصوص در مجلس ششم کمک کرد. يک عده ای از آقايان باورشان قلبی بود و يک عده هم که به دليل تعارفات از حقوق زنان دفاع می کردند. مهم تر از همه اين که خود زنان خيلی فعال بودند. مذاکرات ما به مجلس ختم نمی شد و هنگام انتخاب اعضای حقوقدان شورای نگهبان لابی کرديم تا حقوقدان زن هم انتخاب شود گرچه به نتيجه نرسيد اما گفتگوهای وسيعی داشتيم با همه مراجع از جمله مجمع تشخيص مصلحت نظام و همچنين رهبری. الان همه کارهای ما در مجلس ششم در مجلس هفتم بر عکس شده است. حتی زنان مدافع زنان نيستند چه برسد به مردان. يک مقدار هم ما افسوس می خوريم که کاش چهار تا قانون بيشتر را به تصويب رسانده بوديم." انتخابات و زنان در هر انتخابات زنان نيمی از رای دهندگان هستند اما حق مشارکت در رقابت های سياسی و انتخاباتی را ندارند. در حالی که بحث بر سر اين موضوع تقريبا هر چهار سال يک بار به نوعی خبرساز می شود اما پس از مدتی فروکش می کند و باز در دور بعدی زنان غالبا به دليل نداشتن تجربه اجرائی کنار زده می شوند. در انتخابات سوال اين نيست که زنان به چه کسی رای خواهند داد، بلکه با چه انگيزه ای (بار ديگر) به پای صندوق های رای می روند و به چه دليل از آن اجتناب می کنند؟ فاطمه حقيقت جو می گويد زنان با رای خود بايد بگويند نمی توان آنها را ناديده گرفت: "زنان همين که از انتخاب شدن محروم هستند نبايد سکوت کنند و بايد در آرا اعتراض خود را نشان بدهند. در واقع با رای ندادن اعتراض آنها تحقق پيدا می کند. ما بايد به جامعه و سران جامعه بفهمانيم که وقتی شما زنان را ناديده می گيريد زنان هم شما را ناديده می گيرند. اما نگرش من در اقليت است چون زنان فرهيخته ای را می بينيم که اين گونه فکر نمی کنند که دليلش هم روشن است چون ما نهادهای قوی زنان نداريم که در اين حوزه وارد بشوند که حق انتخاب زنان را دنبال کنند و از حاکميت حقشان را مطالبه کنند. اگر گروهی از زنان حساسيتی نسبت به مشارکت زنان در رقابتهای انتخاباتی نداشته باشند و بخواهند که از حق رای خود استفاده کنند بايد دقت کنند که بحث زنان به بحثی حاشيه ای تبديل نشود و دنبال تحقق مطالبات خود از دل برنامه های کانديداها باشند و ببينند که بالاخره کدام کانديدا شرايط زنان را بهبود خواهد بخشيد. به نظر من زنان نبايد ناآگاهانه به پای صندوق های رای بروند بلکه بايد نسبت به شرايط زنان در جامعه حساس باشند." رفعت بيات، نماينده در مجلس هفتم که خود از جمله کانديداهای رد صلاحيت شده است نسبت به عدم شرکت مردم در انتخابات هشدار می دهد: "مردم نمی دانند به چه کسی رای بدهند و می گويند اگر ما حداقل چند تن از اعضای هيئت دولت پيشنهادی هر کانديدا را بشناسيم می توانيم تصميم گيری کنيم. همه کانديداها يک حرف را می زنند. همه راجع به اقتصاد، توسعه پايدار، سياست حرف می زنند اما اين که کدام هيئت دولت بتواند اين مسائل را به طور مثبت و با شادابی حل کند برای مردم روشن و معلوم نيست. من نگرانی خودم را از احتمال جدی عدم شرکت زنان و مردان در انتخابات اعلام کرده ام. وقتی آقای حدادعادل طی نامه ای از رهبری خواست تا آقای معين و مهرعليزاده به فهرست کانديداها اضافه شوند من گله کردم که چرا اين کار را در مورد کانديداهای زن نکردند. من شخصا از رهبری نظر فقهی خواستم که البته صلاح نديدند پاسخ بدهند. من اکنون هم می گويم که بخشی از آرا کليد شد. بسياری به طور علنی و شفاف آمدند و پرسيدند که چه شد. اين موضوع بايد به طور باز بررسی شود. متاسفانه اين خطر هست که چند ميليون رای رهاست. البته در همين چند روز راه حل دارد که بايد نخبگان کشور و مسئولان از زمينه جذبی که وجود دارد استفاده کنند و وضعيت را عوض کنند. زنان و مردان در ميان کانديداهای زن که حذف شدند نه به خاطر زن بودنشان بلکه به خاطر توانمندی هايی که داشتند می خواستند رای بدهند که اکنون اين امکان پاسخ مثبتی دريافت نکرده و زمينه جذب آن هم رو به اتمام است شايد يکی دو تا از آقايان کانديدا بتوانند اين آرای رها را جذب کنند اما چطور بسته به خود آنهاست." بسياری بر اين عقيده اند که حتی اگر کانديدای زنی به رقابت ها راه می يافت از آنجايی که از سوی حزبی بزرگ و روحانيون حمايت نمی شد با احراز او در اين مقام دوره ای از مجادلات گسترده سياسی آغاز می شد. به نظر می رسد از بدو تدوين قانون اساسی و مطرح شدن واژه رجال به عنوان يکی از شرايط برای احراز مقام رئيس جمهوری، مشارکت سياسی زنان با ترديد پايه ريزی شده است. محروميت زنان از مشارکت در رقابت های انتخابات رياست جمهوری منجر به اين شده که عليرغم وعده های کانديداها در مورد بهبود حقوق زنان، وضعيت زنان در آستانه تشکيل دولت جديد همچنان آسيب پذير و نگرانی های حياتی آنها پابرجا باشند. زنان ايرانی قبل از آنکه به رييس جمهور شدن فکر کنند راه درازی در پيش دارند. زن مسلمان ايرانی هنوز از حقوق اوليه برخوردار نيست. آيا يک زن مسلمان که برای خروج از کشور و حتی منزل بايد از شوهرش اجازه بگيرد و حق سرپرستی فرزند خودرا ندارد ميتواند رييس جمهور شود؟ سرپرست ومسئول کشور؟ زنان ايرانی بايد ابتدا حقوق بشری خودرا به عنوان يک انسان به دست بياورند تا هم خود و هم جامعه ( از زن و مرد) او را به عنوان انسانی مستقل از مرد باور کنند تا بعد بتوان اميدوار به رياست جمهوريشان داشت. قدم اول مبارزه برای آزادی فردی ومدنی زنان است. پريسا - اصفهان اينکه زنان دم از تضعيف حقوق خود می زنند برايم جای تعجب است مگر نه اينست که هر کسی را به هر کاری ساخته اند. زنان اگر به خلقت خود بنگرند هيچوقت آرزو نمی کنند که همانند مردان باشند اگر از دامن زن به معراج می رود آن زن اين زنان سياست مدار و شاغل و... نيست بلکه آن زنی است که بچه اش را از ابتدای تولد در دامن خود تربيت کرده نه از طريق مهد کودکها . حس ل. ش. زنان توانی برابر با مردان در سطوح مديريتی دارند فقط شايد تجربه ای کمتر داشته باشند که طبيعی است. تجربه با حذف زنان بدست نمی آيد. با به کار گيری آنها در پستهای مختلف بدست می آيد. ازو زنده باد آزادی و تا وقتی که قوانين فقه اسلامی در مورد زنان تغيير نکند همه چيز به نمايشی ساده لوحانه شبيه است. پروانه - نوشهر بحث در مورد توانمندی زنان در قياس با مردان و يا توانمندی آنها در اخذ پست رياست جمهوری و مشابه آن بحث مفصل و خارج از حوصله يک اظهار نظر ساده است وليکن آنچه مسلم است مردانی هم که کانديداتور رياست جمهوری می شوند همگی افراد توانمند و شايسته ای نيستند چراکه در مرحله اول شورای نگهبان بسياری از آنها را رد صلاحيت می کند و در نهايت هم در انتخابات مردم با آرا خود آنها را درجه بندی نموده و يا به تعبيری رد می نمايند. لذا توانايی و يا ناتوانی دليلی بر اخذ حقوق قانونی آنها نمی شود. زنان هم به همين ترتيب می بايد از حق شرکت در انتخابات و کانديداتوری برخوردار باشند و اصل حق را نمی توان بنا به دلايلی چون عدم توانمندی يا تجربه نقض نمود. در نتيجه مشکل در کلمه نامناسب و نابجا رجل است که همانقدر که در زبان فارسی بی ريشه است در حقوق اجتماعی و هويت ايرانی بی ريشه می باشد. حتی با فرض اينکه قصد از رجل جنس مرد نباشد چرا می بايد از کلماتی که ايجاد شبه نموده و برداشت های سليقه ای را به همراه دارد استفاده نمود. و درضمن عدم تجربه وزرات و يا مشابه آن هم دليلی نمی شود چراکه اگر چنين بود بسياری از کانديداهای کنونی می بايد حذف می گرديدند. اعطا حقوق انسانی و مسلم، اساسی ترين رکن عدالت اجتماعی است و حق رياست جمهوری و ايفا نقش در مديريت کشور نيز يکی از اين حقوق است که نمی توان از زنان سلب نمود. يک زن ايرانی - تهران زن يا مرد بودن؟... به خودی خود اهميت ندارد...اگر چه باور آن مشکل است ولی بايد پذيرفت که نقشها جنسيتی نيستند...اين ما آدمها هستيم که آنها را جنسی ميکنيم... اينکه اسلام چه ديدگاهی دارد و بنا به چه اصولی حاکمان بيشترين فشار را به زنان می آورند مهم نيست...مهم اينست که من به عنوان يک انسان گاهی درگير جنسيت خود هستم نه بيشتر... به رشد خود می انديشم و اگر ديگران سنگ اندازی نکنند و نيز خود به اندازه کافی کوشيده باشم ، نتايجش را خواهم ديد. منکر بحثهايی که مطرح شد نيستم... تفکر و علم جنس نمی شناسند و اين برای ما کافيست ... ما بايد به يک تعادل برسيم ...شايد چندين سده فرصت لازم باشد تا اين تعادل ايجاد شود... نمی دانم! مريم - رشت در ايران زنان دوش به دوش مردان در تامين مخارج خانواده وتربيت فرزندان وخريد منزل و...نقش انکارناپذيری دارنداما جالب اينجاست که تصميم گيرنده اصلی و نهايی از نظر اجتماع و خانواده در ظاهر مرد است در صورتی که در باطن امر اين زن است که نظرش نقش تعيين کننده دارد. سوال من اين است که اگر زنان و مادران اين رجل سياسی نمی بودند؛ آيا هيچ کدام آنها به اين جا و مکانی که دارند می رسيدند؟ به قول رهبر کبير انقلاب از دامن زن است که مرد به معراج می رود. ما هيچ کجا در قرآن نداريم که زن را از کار سياسی منع کند بلکه حتی در زندگی حضرت علی وحضرت فاطمه با توافق طرفين بوده. کار بيرون( جنگ و کشاورزی و باغ داری) به علت سخت بودن به امام علی واگذار شد. اما نقش رياست جمهوری يا کلا کار سياسی خواهان نيروی بدنی زياد نمی باشد بلکه هوش و تجربه نقش دارد که به تاييد علم در هر دو جنس برابر است. به نظر من تا زنان ايرانی خود را هر چه بيشتر باور نکرده و از تلقينات قرون وسطايی که جنس مخالف برای منافع خود آن را سر هم می کند نرهانند و خود دست به کاری نزنند برای آنها کاری صورت نخواهد گرفت.علاوه بر اين در کشورهايی که مورد اشاره هموطنان می باشد راه برای زنان باز است و بر حسب لياقت و کارايی و تمايل آنهاست که در مورد به کارگيری زنان تصميم گيری می شود؛ همچنين ناکارآمدی زنان را در انواع مديريت بايد به حساب به کارگيری اندکشان در اين صحنه از اجتماع دانست. نرگس - قم دختر ۹ساله ام می خواهد رئيس جمهور شود او می پرسد چرا زنان نمی توانند رئيس جمهور شوند؟ می گوئيم شايد تا موقع شما قانون عوض شود. حسين - بابلسر مسئله مشارکت زنان معمولا در جوامعی مطرح ميشود که مسئله فساد سيستمی در سطوح مختلف آن جامعه حل شده باشد. هر چه سيستمی فاسدتر باشد معمولا مردانه تر ميشود. احتمالا شما در سيستم هائی مثل مافيا و امثالهم زنان را مشاهده نمی کنيد. زن در طبيعت يک مادر است و مادر بودن هم به معنای مسئوليت پذيری است و اين مسئوليت پذيری در هر جائی می تواند خود را نشان دهد. در جامعه ما هم در حدودی که به زنان اجازه فعاليت داده شده هنوز نمونه ای دال بر فساد نداشته ايم. به عبارت بهتر زنان در هر جا بوده اند خرابکاری نکرده اند و در محدوده مسئوليت خود خوب عمل کرده اند اما در مقابل جنس مخالف آنها هر کاری کرده اند. زنان اگر چه متهم به حساس بودن می شوند اما در مسائل طبيعی و واقعی معمولا بسيار واقع نگرتر از مردان هستند. اگر زن را موجودی حساس آنهم در دوران جوانی فرض کنيم مرد هم در جوانی موجودی پرخاشگر و ماجراجو می باشد که معمولا با گذشت سن و سال برای هر دوی آنها اين مسائل حل می شود و تقريبا وقتی سن آنها به حدی معين رسيد فرق چندانی نخواهند داشت. به هر حال جامعه ما مشکل فرهنگی و عقب افتادگی را دارد که مسلما در آينده حل خواهد شد همانطور که روزی درس خواندن زنان عين گناه بود و امروز تعداد دانشجويان زن از مرد پيش گرفته است... سعيد - تهران مشکل خانمها لاينحل نيست و به قول معروف دردی نيست که درمان نداشته باشد. اين درد در زن بودن آنهاست. وقتی در کشور ما با چند عمل جراحی که مبلغش کم يا بيش بيست ميليون تومان ميشه و خانمی ميتواند آقا بشود و صلاحيت رئيس جمهور شدن پيدا کند پس چرا اينقدر مسئله را مشکل می کنند؟ عبيدالله - اردبيل يادم می آيد که دو سه سال پيش بحثی مطرح بود مبنی بر اينکه اگر ما اجازه دهيم که دويست زن در ورزشگاه ها برای ديدن مسابقات فوتبال بيايند تماشاچيان مرد از بکار بردن الفاظ بسيار رکيک که در ورزشگاهها مرسوم است خود داری خواهند کرد. که البته هنوز در جامعه که اصل را بر تسويه حساب آن هم به هر راهی گذاشته اند تحقق نيافته است. واقعيت اين است که حضور زنان جلوی درصد بالائی از سوء استفاده ها را خواهد گرفت و دليل عدم حضور آنها هم همين ميتواند باشد. در جامعه مردسالارعادت بر اين است که در بيرون خانه هر کاری انجام دهيم! ما پيش همسران خود خويشتن را فردی سالم و درستکار جلوه دهيم که اين امر مشخصه جوامع عقب افتاده و قرون وسطائی است. سعيد - تهران شما که اين همه درباره زنان اظهار نظرمی کنيد از جمعيت ۳۰۰ ميليونی به اصطلاح دمکراتيک ترين کشور دنیا (آمريکا)، زنان چند در صد از هيئت حاکمه را تشکيل می دهند؟ زنان ايران همپای مردان از زمان داريوش تا جنگ تحميلی و در حال حاضر حرکت نموده اند و هيچ زمانی مثل دنيای غرب به عنوان يک کالای لذت بخش مورد استفاده قرار نگرفته اند. هماکنون نيز همانند مردان شرکت می کنند. زارعی - دشتی (خورموج ) بهتر است زنان جامعه ما قبل از هرچيز تکليف زن را با آيه های قرآن معلوم کنند که مخالف برابری زن و مرد است... زنان جامعه ما يا نمی دانند و يا می دانند و خود را به ندانستن زده اند و گرنه حذف دين در جامعه ما بايد توسط زنان صورت گيرد، چرا که اين اسلام است که زن را به حساب نمی آورد و نه جمهوری اسلامی که تابع احکام اسلام است.... ملازاده - ايران برداشت طالبان و برداشت حاکمان ايران از موقعيت و جايگاه زن کاملاً منطبق با اسلام می باشد. اگر باور نمی کنيد حداقل به سوره نساء در قرآن نگاه کنيد. بنابراين مشکل اجحاف به زنان در بطن اسلام است نه جای ديگر. بهرام - کردکوی به نظر بنده مديريت زنان در جامع محدوده خاصی دارد و اين به معنای اين است که زنان استعداد کارهای ويژه ای دارند و اين به معنای نفی کارآمدی مديريت و فعاليت زنان نيست. مثلا به نظر من زنان استعداد خوبی در تر بيت نونهالان دارند اما نمی توانند مقام رييس جمهرری يا قاضی را داشته باشند چرا که توانايی روحی و جسمانی بالايی را می طلبد. علی - تهران خدمات
موعد برگزاری نهمين دور از انتخابات رياست جمهوری نزديک است. يک انتخابات ديگر از راه می رسد و بسياری از زنان در اين تفکر که جای من در منظره سياسی ايران کجاست؟ آنها به طور عمومی حضور خود در روز انتخابات را در قالب ارقام و آمار می بينند و معتقدند که سياستمداران نظرات زنان را جدی نمی گيرند و به آن اهميت نمی دهند. غالب کانديداهای رياست جمهوری، موضوع زنان را در شعارهای انتخاباتی خود نگنجانده و به طور جدی به مسائل مربوط به آنان نپرداخته اند.
زنان در قدرت: درگير يک واژه يا بی تجربگی؟
خبرگزاری فارس تیتر اول خود را به ناآرامی‌های چند روز اخیر اختصاص داده هر چند آنها را "اغتشاشات و آشوب" خوانده است در حالی که خبرگزاری دولتی ایرنا، روز دوشنبه (۲۷ آبان) در صفحه نخست خود با انتشار چند خبر، گزارش و تحلیل به آغاز پرداخت حمایت‌های دولتی توجه نشان داده و همچنین با اشاره به اظهارات مقام‌ها و تحلیل‌گران داخلی در پی تشریح و مستدل کردن علت گران شدن بنزین رفته، خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران، در گزارشی مفصل و با انتشار چند ویدیو تلاش کرده اعتراضات در شهرهای مختلف را بازتاب و پیکان انتقاد معترضان را به سوی دولت حسن روحانی نشان دهد. فرماندار اسلامشهر به "شهادت" نرسیده است خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، به نقل از مسعود مرسل‌پور، فرماندار اسلامشهر، واقع در جنوب تهران، نوشته که اخبار مربوط به کشته شدن او کذب است. آقای مرسل پور به این خبرگزاری گفته: "هیچ‌گونه سوءقصدی به بنده نشده است و هم اکنون در فرمانداری شهرستان اسلامشهر مشغول به کار هستم." اسلامشهر و چهاردانگه یکی از کانون‌های اصلی درگیری میان معترضان به گران شدن بهای بنزین و ماموران امنیتی طی چند روز گذشته بوده است به طوری که خبرگزاری ایسنا دوشنبه شب در خبری با این عنوان "امنیت در شهرهای اسلامشهر، چهاردانگه و شهریار برقرار است" به نقل از مقام‌های محلی مدعی شد که پس از چند روز ناآرامی در این مناطق "امنیت و آرامش حاکم" شده است. ایسنا، خبرگزاری دانشجویان ایران در اخبار میانی خود به اعتراضات و کشته شدن سه بسیجی در غرب استان تهران پرداخته است کشته شدن دست کم چهار بسیجی و سپاهی در جریان اعتراضات عصر دوشنبه خبرگزاری‌های ایران به نقل از قرارگاه "سپاه سیدالشهداء" خبر دادند که سه بسیجی و پاسدار در جریان ناآرامی‌های ملارد (در جنوب کرج) و شهرستان بهارستان کشته شده‌اند. خبرگزاری مهر بر اساس گزارش سپاه پاسداران نوشته که این افراد در پی "کمین و ایجاد حلقه محاصره، به وسیله سلاح سرد" کشته شده‌اند. همزمان خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران ایران هم از کشته شدن یک مامور انتظامی در ماهشهر، در جنوب ایران، خبر داده است. این خبرگزاری به نقل از سرهنگ جلیل زبیدی، معاون نیروی انتظامی استان خوزستان نوشته این مامور انتظامی در شهرک چمران ماهشهر و پی درگیری با افرادی که "اشرار و آشوبگران" خوانده شده‌اند کشته شده است. این مقام انتظامی همچنین از مجروح شدن دو مامور دیگر در جریان اعتراضات دراین منطقه خبر داده است. اخبار مربوط به کشته‌شدگان نیروهای انتظامی و بسیجیان در حالی روز دوشنبه انعکاس یافته که نهادهای رسمی در ایران هنوز از تعداد کشته‌شدگان و مجروحان در میان معترضان طی چند روز گذشته آماری منتشر نکرده‌اند. این در حالی است که طی چند روز گذشته تصاویر و ویدیوهای متعددی از گلوله خوردن و زخمی‌شدن معترضان در شهرهای مختلف مخابره شده و گزارش‌های تایید نشده حتی تعداد کشته‌شدگان این اعتراضات را بالای ۱۰۰ نفر تخمین زده‌اند. خبرگزاری فارس در گزارشی مفصل به انتشار تصاویر و ویدئوهایی از اعتراضات در نقاط مختلف پرداخته یک روز با "آشوبگران" خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران دوشنبه شب در اقدامی کم سابقه، گزارش نخست صفحه اول خود را به اعتراضات چند روز گذشته در نقاط مختلف ایران اختصاص داد هر چند معترضان را "آشوبگران" و تجمع‌های آنها را "حلقه‌های آشوب" خوانده است. در این گزارش بدون نام، خبرنگار فارس تلاش کرده‌ تا با رفتن به میان جمع معترضان خیابانی تصاویری از آنچه "آشوب و تخریب" توسط آنها خوانده شده ارایه کند. در یکی از این روایت‌های عینی خبرنگار فارس نوشته: "گروهی از روی پل بالای اتوبان شعار می‌دهند و گروهی دیگر در داخل اتوبان، راه اتومبیل‌ها را بسته و آتش به پا کرده‌اند. ناگهان همه توجه‌ها به سمت لاین شمال به جنوب اتوبان متمرکز می‌شود. جمعیتی که در بالای پل هستند قصد پرتاب سطل آشغالی به داخل اتوبان را دارند. گروه دیگری در پایین اتوبان هم مرتب تشویقشان می‌کنند و سوت می‌کشند. سطل آشغال که از آن بالا به پایین می‌رسد صدای مهیبی ایجاد می‌کند. مرد قدبلندی که مدام سعی می‌کند صورتش را بپوشاند، فریاد می‌زند: «ایرانی با غیرت حمایت، حمایت.» مدتی تعقیب‌ش می‌کنم. رسما خط‌دهی شعارها را بر عهده دارد. البته دست‌تنها هم نیست. زنی بدحجاب هم هر از گاهی کمک‌ش می‌کند و شعار آزادی زنان را به میان جمعیت می‌کشد و سعی می‌کند بقیه را با خود همراه کند." فارس در گزارش مفصل دیگری تحت عنوان "آخرین وضعیت اعتراضات بنزینی در کشور/ افزایش خشونت در برخی استانها" ضمن انتشار اخباری درباره اعتراضات روز دوشنبه در نقاط مختلف ایران، چندین عکس و ویدئو از این اعتراضات منتشر کرده است. این خبرگزاری همچنین در چند یادداشت و مصاحبه دیگر دولت حسن روحانی را به علت "اطلاع رسانی ضعیف" مورد انتقاد قرار داده و همچنین از نقش آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران، در این میان نوشته است. محسن مهدویان، در یادداشتی تحت عنوان "فاصله ما و رهبری در این روزها" مدعی شده که حمایت رهبر ایران از تصمیم دولت برای افزایش بهای بنزین، نشانه‌ای از محترم شمردن "جمهوریت" به عنوان بخشی از ارکان حاکمیت در ایران است. "بعد از اعلام سهمیه بندی، در ضعف تدبیر عمیق دولت در اطلاع رسانی و نگرانی از آینده طرح، مردم دچار عصبیت شدند و به خیابان ریختند. در این میان بسیاری از من و شما چه کردیم و باید چه می کردیم؟ برخی به آتش اعتراضات خیابانی دمیدند. برخی فرصت یافتند اشتباه مردم در انتخاب روحانی را به رخ بکشند. برخی تلاش کردند حساب رئیسی و یا حتی رهبری را از اجرای سهمیه‌بندی جدا کنند. اصولگراهای مجلس که قاعدتا باید باتجربه‌تر و ریش سفیدتر عمل کنند ابتدا مصوبه شورای عالی سران را غیرقانونی دانستند و بعد هم تلاش کردند مانع اجرای طرح شوند و برخی‌شان بعد از سخنان رهبری نیز کوتاه نیامدند و تا استیضاح رئیس دولت و مجلس هم پیش رفتند. مردم چه برداشتی از این رفتار دارند؟ غیر از اینست که برداشت غالب این شد که نظام برای اجرای این سیاست دچار تردید و دودلی است؟ همین ابهام، آتش بیار اغتشاشات نبود؟" خبرگزاری فارس در خبر دیگری تلاش کرده به سوالات احتمالی در ارتباط با علت گران شدن بنزین بپردازد. خبرگزاری دولتی ایرنا در صفحه نخست خود چندین خبر و گزارش با هدف تشریح دلایل افزایش بهای بنزین منتشر کرده است سخنگوی دولت ایران: اصلاح قیمت بنزین تصمیمی یک شبه نبود خبرگزاری ایرنا به نقل از علی ربیعی، سخنگوی دولت ایران نوشته: "تجربه به ما نشان داده بود که اعلام از قبل زمان اصلاح قیمت هم تبعاتی دارد و این تصمیم با نیت خیرخواهانه برای دهک‌های پایین جامعه اتخاذ شد. ادامه روند توزیع ناعادلانه یارانه بنزین امکان پذیر نبود و هر زمان دیگری این طرح اجرا می‌شد باز هم ابهاماتی مطرح می‌شد." خبرگزاری دولتی ایران دوشنبه شب همچنین تیتر اصلی خود را به سخنان حسن روحانی اختصاص داد که گفته: "کاری که دولت انجام داده طبق قانون بوده و درست است که دولت مشکلات مالی، اقتصادی و بودجه‌ای دارد، اما در این طرح، کل مبلغ به اقشار کم درآمد برمی‌گردد." آقای روحانی که متن کامل اظهارات او در خبرگزاری ایرنا منتشر شده تلاش کرده با تشریح علل افزایش بهای سوخت، آن را تنها راه برای تامین منابع طرح‌های حمایتی دولت از اقشار کم درآمد این کشور تبیین کند و گفته: "اساس و هدف دولت در طرح حمایت معیشتی کمک به خانوارهای متوسط و کم‌درآمد در شرایط تحریم اقتصادی و فشارها به معیشت مردم بود. برای این کار ۳ راه بیشتر نداریم. یا باید مالیات مردم را افزایش دهیم و از محل آن پرداختی را انجام دهیم، یا باید نفت بیشتری صادر کنیم و از پول نفت برای این امور استفاده کنیم و یا می‌بایست از یارانه‌ها مقداری بکاهیم و آن مقداری که حاصل می‌شود، در اختیار خود مردم قرار بگیرد." خبرگزاری ایرنا همچنین در چند گزارش، تحلیل و نمودار دیگر تلاش کرده از "تبعات مثبت" طرح دولت بنویسد. خبرگزاری تسنیم، نزدیک به سپاه پاسداران در تیتر اول صفحه اصلی خود مدعی شده که اعتراضات به گرانی بنزین اکنون از سوی "برخی" به اقدام علیه نظام و تخریب اموال مردم" گرویده است تسنیم: "اشرار علیه مردم" خبرگزاری تسنیم، نزدیک به سپاه پاسداران ایران هم دوشنبه شب تیتر اول خود را به ناآرامی‌های پس از گران‌شدن بهای بنزین اختصاص داده است هر چند در این یادداشت تسنیم کمتر از جزئیات اخبار مربوط به این اعتراضات خبر داده و بیشتر نسبت به خشن شدن این تجمعات هشدار داده است. این خبرگزاری نوشته: "نگاهی به اتفاقات رخ داده در طی دوشب گذشته در کشور نشان می‌دهد که درگیری‌های رخ داده بیشتر از اینکه هدفش اعتراض به سهمیه‌بندی بنزین باشد در راستای ایجاد خسارت و امنیتی کردن فضای کشور است.. تصاویر و فیلم‌های منتشر شده نشان می‌دهد که در برخی شهرها بعضی پمپ‌بنزین‌ها، پارک‌ها و کتابخانه عمومی به آتش کشیده شده و برخی فروشگاه‌های زنجیره‌ای غارت و حتی متاسفانه عده‌ای اغتشاشگر در اقدامی موهن قرآن‌های موجود در یک مصلی را نیز آتش زده‌اند. در تهران برخی خانه‌های شخصی نیز طعمه حریق شد و اموال شخصی مردم آسیب جدی دید." خبرگزاری تسنیم در این یادداشت خبری تحلیلی خود با استناد به "برآوردهای اطلاعاتی" که منابع آنها ذکر نشده نوشته: "برآوردهای اطلاعاتی حاکی از آن است که اغتشاشگران از مدل خاصی در تهران و شهرستان‌ها استفاده می‌کنند به نحوی که یک هسته‌ی مرکزی اولیه از آشوبگران حرفه‌ای و آموزش‌دیده اغتشاشات را پایه‌گذاری و خساراتی به اموال عمومی وارد می‌کنند و سپس پراکنده می‌شوند." در کنار انعکاس اخبار اعتراضات ۴ روز گذشته در خبرگزاری‌های رسمی ایران، ایلنا، خبرگزاری کار ایران که نزدیک به حزب کارگر این کشور و جناح اصلاح‌طلب است، دوشنبه شب بدون اشاره به اخبار مربوط به ادامه اعتراضات در خبری کوتاه مدعی شد: "بسیاری از استان‌های کشور از جمله تهران، اصفهان، فارس، لرستان، کرمانشاه، یزد، آذربایجان‌شرقی، کردستان و بوشهر که از شرایط امنیت مناسبی برخوردار نبودند هم اکنون پس از ٢ روز و با توجه به دستگیری لیدرهای این اعتراضات با کمک نیروهای انتظامی، امنیت و آرامش امشب دوشنبه ۲٧ آبان در این استان‌ها برقرار است."
با ادامه اعتراضات گسترده در شهرهای مختلف ایران به گران شدن بهای بنزین، خبرگزاری‌های اصلی داخل این کشور که در چند روز گذشته با احتیاط به گزارش‌ها در این رابطه می‌پرداختند، روز دوشنبه تلاش کردند با رویکردهای مختلفی این وقایع را مخابره کنند.
انعکاس اخبار اعتراضات بنزین در خبرگزاری‌های داخل ایران
هر چند که مبارزه با مواد مخدر و داروهايی که اصطلاحا روانگردان نام دارند، از سوی بسياری از مردم اقدامی مثبت تلقی می شود، ولی برخی نيز قرار دادن سی دی های غيرمجاز (که معمولا برای اشاره به موسيقی های ايرانی ضبط شده در خارج از ايران يا موسيقی غربی به کار می رود) در رديف مواد مخدر را نشانه افزايش سخت گيری ها در زمينه مسائل اجتماعی می دانند، به ويژه اينکه گاهی چنين عملياتی وضعيت حجاب زنان و دختران را نيز شامل می شود. روز سه شنبه سعيد مرتضوی دادستان تهران درباره‌ مبارزه با مفاسد اجتماعی و آنچه که پوشش نامناسب زنان خوانده شد، اظهار داشت که "مبارزه با مظاهر فساد و فحشا در جلسه‌ ستاد پيش‌گيری و مبارزه با جرايم خاص مطرح و مبارزه‌ جدی در اين خصوص آغاز شده است". به گفته وی با توجه به ارتباط کاری نزديک دادسرا با مجموعه کلانتری‌ها، فرماندهی نيروی انتظامی، بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و همکاری معاون امنيت دادسرا با وزارت اطلاعات، دادسرا در مواجهه با جرايم متعدد در شهر تهران آمادگی کامل دارد و در حداقل زمان ممکن اين "جرايم" را رسيدگی می‌کند. اين اقداماتی در شرايطی صورت می گيرد که به دنبال پيروزی محافظه کاران در انتخابات مجلس هفتم، برخی از ناظران پيش بينی می کردند که ممکن است علاوه بر بسته تر شدن فضای سياسی کشور، بر شدت سختگيری ها در زمينه مسايل اجتماعی و فرهنگی نيز افزوده شود. ولی برخی ديگر احتمال می دادند که محافظه کاران برای دستيابی به همه اهداف خود و از جمله پيروزی چشمگير در انتخابات رياست جمهوری سال آينده، به موازات سختگيری های بيشتر در عرصه سياست، در حوزه های فرهنگی و اجتماعی با مدارای بيشتری عمل خواهند کرد. نظر شما چيست؟ به نظر من دستگيری عاملان فروش مواد مخدر نه تنها بد نيست بلکه خيلی هم کار درستيه، ولی نميدونم ديگه چه کار به بقيه دارن، مگه فروش سی دی و دارو هم شد جرم؟! احسان - نور آباد ممسنی مسئله خود جرم نيست . بلکه مشکل اصلی ايجاد بسترهائی است که جرم بر مبنای آنها پيدا ميشود. در حالی که بسترهای اجتماعی لازم برای کار و توسعه علم و هنر و معاشرت (اعم از جنس مخالف و يا موافق و خويش و بيگانه با انديشه ها و فرهنگ های موافق و متضاد) و ابتکار و خلاقيت و توليد فکر و انديشه تباه و ممنوع می گردند و در حاليکه هيچگونه انجمن های فرهنگی و سياسی و اجتماعی برای جذب جوانان و هدايت نيروی سازنده آنان در کشور وجود ندارد - در آنصورت جوانانی که بايد خود توليد کننده هنر و انديشه و موسيقی و فرهنگ و دانش و فن آوری باشند اولا بصورت مصرف کننده در آمده ثانيا توسط همان سيستمی که خود بستر جرم را فراهم نموده است دستگير و فنا ميگردند. سياست سخنگيری، سياست آن نظام فکری است که جهان بينی اش واقعگرايانه نيست و حقايق جهان هستی را بر مبنای انديشه های خود ارزيابی می کند. حال آنکه انسان تجربی پديده های واقعی بيرونی را مبنای تفکرات خود قرار ميدهد. م ملازاده - ايران به نظر من هر کشوری قانون خودش رو داره. در همه جای دنيا با مواد مخدر برخورد می شود و اين يک چيز عاديست. در مورد مفاسد اجتماعی نيز مطمئنا همه خانواده ها با مفاسد اجتماعی مخالفند و برخورد با اين مفاسد درست است. حال مسئله ای که است بعضی از گلايه ها در مورد برخورد نيروی انتظامی است. بعضی برخوردهای نيروی انتظامی به نظر من درست نيست خوب بالاخره هرکسی اشتباهاتی دارد ولی در کل کسی به اين اشاره نمی کند که نيروی انتظامی با چند سال گذشته چقدر فرق کرده و چقدر برخوردها بهتر شده است. هادی بهرامی - قم به نظر من کار از کار گذشته است. واقعا وقتی در خيابانهای تهران قدم می زنيم وضع پسران ودختران آنچنان فجيع است که آدمی تنها ميتواند افسوس بخورد به حال چنين جوانانی بی هويت وبه ناکجا آباد رسيده. عليرضا - تهران به نظر بنده اجرای قانون سختگيری محسوب نمی شود لذا جمهوری اسلامی حق دارد با فساد مبارزه کند. هر کشوری فرهنگ مختص به خودش را دارد. من به سهم خود معتقد به مبارزه با هر گونه فساد هستم البته با رعايت حداکثر قانون و تعريف قانون برای هموطنان به عبارتی ديگر تعريف قانون - ارشاد - راهکار - تذکر - مبارزه. سيد - تهران آقايان اقتدارگرا شديدا اعتقاد به توسل به انواع شيوه ها از جمله استفاده از شيوه های زور و خشونت برای اخلاقمند کردن ( يا حداقل حفظ ظاهر) جامعه دارند و مطمئن باشيد اگر زمانی هم در اين بين کوتاهی می کنند و فشار به جوانان وارد نمی کنند حتما مصلحتی در کار است ( مثلا فشارهای خارجی و يا گرفتن انتخابات رياست جمهوری). سعيد - تهران به نظر من مقابله با "جرم" خوبه، اما جرمی که واقعا خلاف قانون و وجدان باشه. من نمی دونم گوش دادن به موسيقی يا با دختر بودن هم آخه شد جرم؟ دزد و قاتل و مواد فروش قبول ولی اينها ديگه مسخره است. دارن از "خوبی" و "سر به زيری" مردم ايران سوء استفاده می کنند. فرزاد - تهران به نظر بنده هيچ عقل سليمی موافق اشاعه فحشا نمی باشد ولی در مورد راه حل مبارزه يا پيشگيری اختلاف وجود دارد... عبدالله صالح - تهران به نظر اينجانب مسئله مواد مخدر تنها با فرهنگ سازی قابل حل می باشد آن هم نه به طور صد درصد. اما در مورد مسائل فساد و فحشا بهتر است ابتدا برای مقوله های مد و فساد و فحشا تعريف درستی ارائه شود بعد در چارچوب قانون با آن برخورد گردد. متأسفانه در کشور ما مفاهيم دگرگون شده و هر مسئله ای را سياسی می کنند. شما يک ظاهر معقول داشته باش و وارد محدوده دستگيری ها بشو به خدا اگر کسی کاری به شما داشته باشد. مجيد - تهران ربطی به محافظه کار و دوم خردادی ندارد. برخی افراد که از فساد خوششان می آيد و يا عقدة جناح بازی دارند خلط موضوع ميکنند. اوضاع فرهنگی و رفتارهای اجتماعی زننده در جامعه بيداد ميکند. اگر کسی زبان عقل و استدلال نميفهمد بايد با زور با او برخورد کرد. مسلم ايرانی آذر - تهران من بعيد می دانم که فشارها بيشتر بشود، چرا که جناح راست در دست گرفتن قدرت را می خواهد نه اجرای احکام اسلامی، و از آنجايی که هشت سال حکومت چپی ها با توسل به حرفهای خوب و آزادی های نسبی بود (هرچند خيلی محدود)، به نظر من جناح راست هم همين روش را پی ميگيرند. حامد - رشت اين سخت گيری ها برای هر جامعه ای لازمه و حتی در امريکا هم جلوی خيلی چيزارو می گيرن و در ايران هم لازمه که در خيلی از موارد سخت گيری بشه. مهسا - ساری چند وقت قبل منو سر چهارراه با ماشين گرفتن به خاطر اينکه آلودگی صوتی ايجاد می کردم! با يکی از اون بنزايی که حق مردم هست ولی استفاده شخصی می شه ازش! بعد ماشيم رو بردن پاسگاه خوابوندن! پرونده برام درست کردن واسه مفاسد! ۸ تا نوار تو ماشين پيدا کردن که همش مجاز بود! و با اينکه جرم من آلودگی صوتی بود فرستادن مفاسد، از ۶ بعد از ظهر تا ۹ و نيم شب پاسگاه بودم که يکی از سربازها داد زد اين ماشين کيه دم در؟ گفتم مال من. گفت يکی ديگه از سربازا می خواسته پارک کنه زده بهش! افسر پاسگاه گفت شما بگذر از کار اين سرباز! گفتم اه؟! شما از يک صدای ضبط ماشين من نگذشتين! من از شما بگذرم که عقب ماشين رو جمع کردين؟ گفت اگه بگذری ما هم کاری به کارت نداريم! گفتم می خوام داشته باشين اصلا! من خلافی نکردم که بخوام بترسم! خلاصه کار ندارم با صحبت مسئله حل شد، و ۲ روز بعد رفتم از مفاسد نوارا و مدارکم رو گرفتم. آخر به سرهنگ اونجا گفتم اين رسمش نيست من جوون مملکت دانشجو و معلم زبان به خاطر هيچ اينجوری باهام برخورد بشه! علی حسينی - مشهد به نظر بنده اجرای قانون سختگيری محسوب نمی شود. جمهوری اسلامی حق دارد با فساد مبارزه کند. هر کشوری فرهنگ مختص به خودش را دارد. کشوری مثل انگلستان بافرهنگ خودش همجنس بازی را رواج ميدهد و ازدواج بين آنها را قانونی دانسته و مصوبه مجلس آن کشور است لذا دليلی ندارد همه کشورها چنين کنند. من به سهم خود معتقد به مبارزه با هر گونه فساد هستم البته با رعايت حداکثر قانون و تعريف قانون برای هموطنان... سيد - تهران قطعا محافظه کاران بعد از پيروزی هايی که بدست آوردند و مطمئنا در سال ديگه تو انتخابات رياست جمهوری به دست خواهند آورد دست به کارهايی خواهند زد که ما ازش خوشمون نميآد... دوباره جناح راست داره جون ميگيره و اين خيلی بده... شسيبل - اراک اينها ۲۵ سال است که می خواهند يک کشور اسلامی پياده کنند و مهمترين چيز در اين بين حجاب زنان و دختران است. آقايان اقتدارگرا شديدا" اعتقاد به توسل به انواع شيوه ها از جمله استفاده از شيوه های زور و خشونت برای اخلاقمند کردن (يا حداقل حفظ ظاهر) جامعه دارند و مطمئن باشيد اگر زمانی هم در اين بين کوتاهی می کنند و فشار به جوانان وارد نمی کنند حتما" مصلحتی در کار است... سعيد - تهران من يک جوان ۲۳ ساله هستم به نظر من برخورد نيروی انتظامی نسبت به سالهای قبل خيلی منطقی تر شده و کم کم بهتر ميشه... چون خود نيروی انتظامی اين رو درک کرده با زور نميشه بر جوانها چيره شد. از نظر حجاب هم خوب هر کشوری يه قانونی داره، قانون کشور ما هم اين رو ميگه... علی - تهران به نظر من تا انتخابات رياست جمهوری آينده خيلی سختگيريها تشديد نخواهد شد تا همين تعداد اندک از مردم خوش باور را به پای صندوقهای رأی بياورند ولی بعد از آن با توجه به اينکه ظاهرا آمريکا هم از منطقه دور خواهد شد هر کاری که بتوان تصورش را کرد، ممکن است انجام دهند. شادی - سياهکل من از بقيه شهرها خبر ندارم ولی در يزد که تازگيها واقعا دارن اذيت ميکنن. خود من چند روز پيش داشتم با دوستم قدم ميزدم و چند تا دختر هم ۱۰يا۲۰ متری ما بودن، من هم داشتم با دوستم حرف ميزدم يک دفعه يکی از اين بنزها اومد و منو به زور سوار کردن و گير دادن که تو به اون دخترها متلک گقتی و بقيه را هم که خود تون می دونيد. محمد - يزد اگر اقدامات سختگيرانه نيروی انتظامی نباشد چگونه می توان جلوی اعتياد و فساد را گرفت؟ به نظر من اين مساله به هيچ عنوان سياسی نيست. بايد با فساد بر خورد شود و گرنه هيچ کسی را بی دليل دستگير نمی کنند. من که امروز وارد سی سالگی شدم هرگز با برخورد نادرست مواجه نشدم. اکبر کربلايی - تهران باز هم سختگيری خواهد بود ولی نمی تواند به شدت قبل باشد. زيرا مثل روز روشن است که مأموران هم کم و بيش غم نان دارند و از گروه روشنفکر و با شخصيت جامعه نيستند و به راحتی قابل خريدن هستند. سودابه صادقی - تهران آقا شما بگوييد چه کنند. اگر نگيرند، می گويند امنيت نداريم اگر هم بگيرند گير اينطوری می دهند. مردم ما نمی دانند که چه می خواهند... محمد سامانی - تهران به نظر من قوه قضائيه ايران، بودجه ای را که برای دستگيری و سرکوب مفاسد تعيين ميکند، صرف اشتغال زايی و وام‌های ازدواج برای جوانان کند که جوانان به سوی اين مسائل سوق داده نشوند. مهدی ع - تهران بايد به واقعيت ها توجه نمود بی شک عدم قبول واقعيت ها مانند بيماری عفونی است که از درون در حال تخريب است اما تا مدتی را سالم وانمود می کند بدون اينکه به درمان بپردازد. جواد - شيراز بنيادگرايان برای راضی کردن هواداران افراطی خود در سطح جامعه چاره ای جز افزايش برخورد با واقعيات اجتماعی را ندارند. آنان با شعار مبارزه با فقر و فساد و تبعيض از اقليت مردم رای گرفته اند و چون از رای اکثريت نااميدند ترجيح می دهند لااقل همان اقليت وفادار را راضی نگاه دارند و از آنجا که توان لازم برای مقابله با فقر و تبعيض را نداشته و جرأت رويارويی با مفاسد اقتصادی را هم ندارند، تنها راه برای آنکه قدرت خود را اعمال نمايند برخورد با واقعياتی است که مفاسد اجتماعی می خوانند. من در پايان تاکيد می کنم که برخوردها در شهرهای مذهبی به خصوص مشهد شديدتر شده است. مصطفی - مشهد هرچند آزادی يکی از مهم ترين و حياتی ترين شرايط زندگی است، اما بعضی از مسائل سوء استفاده از آزادی است. پخش و انتشار سی دی های موسيقی در ايران آزادانه انجام می شود هر چند بصورت فرماليته ممنوع است مثل ماهواره اما آنچه سی دی مبتذل خوانده می شود فيلمهای سکسی است که چيزی کم از مواد مخدر ندارد. در مورد حجاب هم هر چند من اين موضوع را اختياری می دانم اما وقتی در جايی قانون بی حجابی را ممنوع می کند بايد اين مساله رعايت شود. تيپ ها و مدلهايی که متاسفانه در سطح شهرهای ايران ديده می شود واقعا زننده و زشت است و از بی حجابی بدتر. اما برخورد های خشن با اين موضوع درست نيست و بايد فرهنگ سازی شود. سيد حسام ميرنظامی - تهران هيچ گونه سختگيری اعمال نمی شود و فقط قانون اجرا و البته برای بعضی ها که هيچگونه اعتقادی به قانون ندارند کمی سخت است. احمد - هويزه چند وقت پيش عده ای شکايت می کردند که چرا نيروی انتظامی با مواد مخدر و قاچاق مبارزه نميکند. خيلی راحت نيز متهم ميکردند که نيروی انتظامی و دولت خود در قاچاق مواد مخدر دست دارند. حالا که نيروی انتظامی با قاچاقچی ها و ساير انگلهای جامعه برخورد ميکند فرياد ميزنيم آزادی نيست. بيچاره نيروی انتظامی که نميداند به کدام ساز ما مردم برقصد. ولی من شخصا قدردان نيروی انتظامی بخاطر اين طرح هستم. حامد - لندن فکر می کنم اينگونه اعمال از سوی دستگاههای اجرايی جلوی بسياری از مفاسد موجود در جامعه را خواهد گرفت و زمينه های ظهور امام زمان را مهيا خواهد کرد. سعيد قادری درست ۲ روز پس از شروع مجلس هفتم سختگيری در دانشگاه تحصيلی من (اصفهان) زياد شد، به طوريکه روز ۱۳ خرداد حتی کارت کسانی که مانتوی روشن پوشيده بودند، گرفته شد. به نظر تمامی دانشجويان سختگيری ها بشدت افزايش می يابد و اکثريت شرکت نکردن در انتخابات را کاری اشتباه تلقی ميکنند و می گويند که ما با اينکار فقط به جناح محافظه کاران کمک کرديم. فرح اصفهانی - اصفهان با روی کار آمدن مجلس هفتم بزودی فشارهای ضد حقوق بشر به حدی بالا ميرود که باعث نوعی انفجار اجتماعی در ايران ميشود. حميد محمودی حاکميت چاره ای جز قبول واقعيتهای اجتماعی موجود ندارد و بر خلاف ميل خود در برابر آنها سياست مدارا در پيش خواهد گرفت. روئين - رشت اين سختگيريها در دو مرحله افزايش می يابد. يک مرحله تا انتخابات رياست جمهوری، و بعد از برگزاری طبق معمول فرمايشی آن، با شدت و گستاخانه افزايش می يابد. علی - تهران در يزد که شديداً گير ميدن. نه صدای ضبط صوت ماشين زياده، نه با دختر می چرخی، نه مو مشکل داره و ... يک دفعه می بينی با اين بنزهاشون می پيچن جلوت و می گی چرا؟ می گن همين جوری، از قيافت خوشم نمياد و می برنت به قول خودشون مفاسد و تا می خوری می زننت و می گن تعهدنامه امضا کن و همچين ميزننت که هر چی غير از تعهد هم بخوان می دی. جديداً چند تا زن هم مي نشينند توی لندکروزهای سپاه و به دخترها گيرميدن، چون قديمها، اون هم خيلی کم به پسرها گير می دادن. نکته مهم اينکه آدمهايی به اسم بسيجی با لباس شخصی ميان و به دخترها و پسرها گير ميدن بعد هم دختره را معلوم نيست کجا می برن؟! حميد - يزد محافظه کاران احتياج به مردم ندارند که دنبال رضايت مردم باشند. وحيد کريمی تهيه گزارشی از سخنرانی دکتر عباسی که شب گذشته در همايش استشهاديون ايراد شده می توانست جواب بسياری از اين سؤالها را بدهد. او در سخنان خود همه کشورهای منطقه را تهديد به حمله نظامی کرد. به نظر من هدف نهايی همه اين حرفها مرعوب ساختن افکار داخلی است. مهدی - تهران به نظر من سختگيری زياد نميشه چون ديگه مردم و جوانها از وضع موجود خسته شده اند و تحمل فشار بيشتر ندارند و شورش ميکنند. امير - همدان به نظر من موادمخدر و هر چيزی که خلاف اصول اسلامی کشورهای مسلمان است بايد ريشه کن شود. بالاخره بايد از جايی شروع کرد. علت اصلی اکثر جرمها مثل فحشا، همين فيلمهای مبتذل است. علت اکثر مرگها همين موادمخدر و توزيع کنندگان آن است. من که کاملاً موافق اين گونه سخت گيريها هستم. جامعه ايران بعد از خاتمی نياز به شوک اساسی دارد تا به قبل از دوم خرداد بازگردد. م ح عباسی - شيراز درباره هر چيزی که زياد پافشاری شود، توجه مردم را زيادتر جلب می کند. موادمخدر بخصوص ترياک درکشور ما زياد است ولی کنترل هم نمی توان کرد که اين و امثال آن، امری عادی است.عنايت الله جانی - اصفهان لازم است نظارت بيشتری صورت بگيرد و ربطی به جناحهای سياسی ندارد .چه کسی تحمل ابتذال و عياشی و لاابالی گری فرزندانش را دارد. احمد - تهران سختگيری در شهرهای مذهبی حادتر است مثلاً اخيراً در مشهد بدفعات زوجهای دختر و پسر دستگير شده اند. در کل، بسته شدن فضای آزادی مردم نتيجه بی توجهی مردم به انتخابات است. هادی - مشهد بنا به چند دليل افراطيون نمی توانند مثل سابق علناً يکه تازی کنند؛ يکی به خاطر تحولات اجتماعی و فرهنگی برگشت ناپذيری که در جامعه صورت گرفته و دوم به خاطر شرايط حساس خاورميانه و فشارهای خارجی روی ايران. تغيير ديد محافظه کاران نسبت به مسائل اجتماعی تا اندازه ای محسوس و قابل توجه است و شايد بتوان آنان را چيزی شبيه محافظه کاران نو در آمريکا دانست. محافظه کاران در حال حاضر بيشتر از هر زمانی به حمايت و همراهی مردم نياز دارند و حتی اگر هم بخواهند باز نمی توانند بشدت سابق عمل کنند.چون اگر بخواهند دوباره جان مردم را به لبشان برسانند فرصت بسيار بزرگی را از دست خواهند داد و شايد آخرين باری شود که طعم قدرت را می چشند. سينا منصوری - تهران البته نظام تماماً از برخورد شديد، قصد ايجاد رعب وحشت بين جوانان و نوجوانان دارد تا آنها را مثل هميشه سرکوب کند اما به اين موضوع توجه ندارد که روزی نه چندان دور، بغض و کينه مردم به اوج خود می رسد. علی حسينی - تهران جناح محافظه کار برای فريب افکارعمومی و به صورت مقطعی و ظاهری هم با فساد مبارزه می کند هم آزادی بيش از قبل خواهد داد. زيرا به هر قيمتی می خواهد رضايت جامعه را جلب و عنوان کند که "ما توان مديريت جامعه را بهتر داشتيم". در صورتی که خاطرات تلخ مردم در ذهنشان از اين جناح پاک نخواهد شد. هر کاری بکنند نتيجه عکس دارد، مثل کارهايی که قبلاً برای جلب افکار عمومی جامعه کردند. صبوری - تهران هر از گاهی نيروی انتظامی به خاطر فشار روانی محافظه کاران روی آن، يا بر اساس احساس مسئوليت مديرانش اقداماتی ضربتی آغاز می کند که هميشه در ميانه راه متوقف می شود. پليس ايران از بسياری نظرها قابل مقايسه با نيروی انتظامی کشورهای جهان سوم نيست و خود را در برابر مردم نمی داند. در ايران، اکثر مردم و حتی کسانی که خود مرتکب جرائم نسل جوان می شوند تغييرات رفتاری نسل جوان را خطر تلقی می کنند. برخوردهای گاه بگاه و شديدتر از متعارف بيانگر استيصال روشن در برابر روند امور است. خلاصه کنم: برخوردها تشديد خواهد شد و سپس (حداکثر تا دو ماه) فروکش خواهد کرد. برای اصلاح جامعه بيشتر به نيروی فکر نياز است تا به باتوم پليس. گودرز - اروميه محافظه کاران که اکنون بر اسب مراد سوارند می توانند هر گونه دلشان می خواهد جولان دهند و معنويات خودشان را پياده کنند و متأسفانه در اين ميان، اين مردم بيچاره اند که قربانی متعصبان بيفکر دينمدار می شوند. اميد - تهران کلاً برخورد معقول با مظاهر فساد کار عاقلانه ای است، مخصوصاً در جوامع اسلامی. البته بايد بپزيريم که دختران و زنان بدحجاب هم واقعاً بعمد با وضع بد بيرون می آيند و به نوعی تضاد ايجاد می کنند، که اين عمل سزاوار برخورد نيروی نظامی مربوطه است چون در نگاه کلی، کشور ايران پذيرای اين تفکرات و .. (بی بندوباری به تعبير ايرانيان) نيست. مرتضی - تهران در اين مدت بيست و پنج سال کدام دفعه حکومت اسلامی سختگيری نکرده است؟ همين دوره هفت ساله اخير را در نظر بگيريد. چند بار به حريم دانشگاه تجاوز شده؟ چند تا روزنامه بسته شده؟ چند وکيل و روزنامه نگار و دانشجو دستگير و شکنجه و محکوم به زندانهای دراز مدت شده؟ فروهرها يادتان رفته؟ زهرا کاظمی؟ اصولاً حکومت اسلامی نه سختگير است و نه سهلگير، اين حکومت يکپارچه خداوندگار سرکوبگری است و خشونت. گيو لرستانی - کپنهاگ (دانمارک) مسلماً با روی کار آمدن طيف اقليت محافظه کار، مردم و بويژه جوانان در انتظار چنين اعمالی بودند اما اينکه چه زمانی، عاقلانه به نظر می رسيد که تغيير رويه در کنترل اجتماع تا قبل از پس گرفتن مسند رياست جمهوری صورت نگيرد. البته مبارزه با موادمخدر و قرصهای رؤياساز و همچنين برخی از سی ديهای موزيک تقريبا بی محتوای برونمرزی که خوانندگان ايرانی مقيم لس آنجلس تهيه می کنند اهميت چندانی ندارد. چراکه بالاخره کسی که نيازمند تهيه يکی از آن اقلام باشد، در شهر بزرگ تهران فقط پنج دقيقه زمان صرف خواهد کرد و شايد خيلی سريعتر از خريد نان بتوان آن را تهيه کرد! اما مشکل اصلی که بايد ديد محافظه کاران در ادامه چه رويه ای در برابر آن پيش می گيرند، مسئله مدرن شدن دختران و زنان يا به گويش روحانيون، ابتذال اجتماعی دختران است. عاقلانه ترين رفتار، کنترل غيرمستقيم اين پديد است مانند کاری که اصلاح طلبان کردند و هرگز نيروی مستقيم دولتی يعنی پليس را وارد جريان نکردند. ايمان - تهران از آنجايی که هيچ اميدی به تغيير اساسی در شيوه حکومت در ايران ندارم، اميدوارم اين مجلس و محافظه کاران وابسته به آن که حتماً قوی تر از اصلاح طلبانند بخواهند با ايجاد آزادی اجتماعی و فردی در دل مردم جا پيدا کنند. محسن - تهران به نطر می آيد به سختگيری شان بيفزايند، چرا که از اوايل اين هفته، به قول معروف، گيردادنشان به مردم شروع شده و با زنان بسيجی اقدام به جمع کردن دختران می کنند و از طرفی چون می دانند در هر حال در مردم جايی ندارند، در انتخابات رياست جمهوری هم مانند انتخابات شورای شهر و مجلس اقدام می کنند که مردم رأی ندادند و بدين صورت بالا آمدند. پس نتيجه اينکه به سختگيری و در خفقان قرار دادن مردم مانند آنچه در بيست سال گذشته انجام داده اند، می پردازند. چنانچه جنتی [دبير شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران] هم گفته که از اولويتهای کاری مجلس هفتم مبارزه با مفاسد اجتماعی است. ميثم - تهران از اين به بعد، نيروی انتظامی به کمک دستگاه قضايی، هر کسی را که کمی طالب حقش باشد يا کوچکترين اعتراضی نسبت به گرانی و نبود نظم و امنيت جانی و شغلی داشته باشد، سرکوب خواهد کرد. عبدالرضا - گلاسکو (اسکاتلند) با تمام سختگيريهای که در مورد موادمخدر و مشتقات آن صورت می گيرد کاملاً موافقم و به همه افرادی که در اين زمينه فعاليت دارند، خدا قوت می گويم. بحث من بيشتر درباره حجاب و پوشش است. از نظر اخلاق، رعايت پوشش مناسب، بيانگر داشتن شخصيتی درخور احترام برای ديگران است و هيچگاه رعايت پوشش مناسب نشاندهنده عقبماندگی نبوده و نيست. اگر ما خود را به عنوان مومن و پيرو دستورات قرآن قبول داريم، بنابراين رعايت پوشش مناسب بر ما لازم و واجب است. از ديدگاه اجتماعی نيز اکثر افراد کشور ما به پوشش اعتقاد عميق دارند، بنابراين به خاطر احترام به ديگران، پوشش در اجتماع بايد رعايت شود. انتظار دارم مسئولان با رشد فرهنگ اجتماعی و افزايش آگاهی و بينش افراد جامعه، آنها را به رعايت پوشش مناسب و درخور فرهنگ ايرانی و اسلامی تشويق کنند و با کسانی که به قصد انحراف جوانان و پايين آوردن ارزشهای اخلاقی در جامعه با پوشش زشت و نامناسب در مقابل ديدگان اجتماع ظاهر می گردند، بشدت برخورد کنند. مهرداد - تهران مگر برای انتخابات مجلس از پشتيبانی عمومی برخوردار بودند؟ برای رياست جمهوری نيز با رد صلاحيتها، نماينده خودشان را بر کرسی رياست جمهوری خواهند نشاند و با ايجاد فضایِ رعب و وحشت در تمامی زمينه ها (اجتماعی، سياسی، فرهنگی) و مخصوصاً دانشگاهها، به حکومت ادامه داده، انديشمندان را به زندان می اندازند. فرزاد - تهران محافظه کاران تا انتخابات رياست جمهوری سال آينده در همه زمينه ها آزادتر برخورد می کنند و تا آن زمان، آرمانهای خود را بشدت تبليغ می کنند، بعد از آن ديگر معلوم نيست چه برنامه ای دنبال خواهند کرد. مهتاب - تهران اين آقايان به اصطلاح روحانی خودشان مسئول پخش مواد مخدرند و اول بايد خودشان را اصلاح کنند. اينها خود جوانان را معتاد کرده اند. شکيلا - اصفهان فضای سياسی بسته تر از قبل خواهد شد، ولی فضای اجتماعی و فرهنگی برای سرگرم کردن مردم و بخصوص جوانان و همچنين برای خراب کردن وجهه جناح چپ بازتر از قبل خواهد شد. حميد - تهران من دانشجوی دانشگاه آزادم. از روزی که مجلس هفتم شروع به کار کرد، طرز برخورد مسئولان و مأموران انتظامات با دانشجويان تغيير کرده است و به شخصيت دانشجويان توهين می شود و وقتی اعتراضی به نحوه عملکرد آنها می شود با لحن بدی برخورد می کنند. اين در حالی است که در تمام دنيا به شخصيت دانشجو احترام گذاشته می شود و به اعتراض دانشجويان پاسخ می دهند. وحيد - مشهد حکومت جمهوری اسلامی بر توسل به زور و خشونت استوار و مجبور به اين حرکات است، حال به بهانه مواد مخدر يا چيزهای ديگر با جوانان برخورد می کند. هر چه به جوان بيشتر فشار بياورند جوان هم برای مقابله به مثل دست به کارهايی می زند که شايد بر خلاف ميل خودش باشد. حميدرضا - ميبد (استان يزد) از اين به بعد بايد شاهد بدرفتاری بيشتر باشيم. از اين به بعد سعيد مرتضويها بيشتر خواهند شد! از اين به بعد روابط بين المللی کمتر خواهد شد و در آستانه ۱۸ تير درگيريها افزايش خواهد يافت. حجت الاسلامی - انگلستان خدمات
نيروی انتظامی تهران روز سه شنبه ۱۲ خرداد درعملياتی در مرکز تهران اقدام به بازداشت کسانی کرد که به 'فروش و توزيع‌ مواد مخدر، داروها و سی ‌دی های غيرمجاز و مبتذل' متهم شده اند.
آيا سختگيری ها شديدتر خواهد شد؟
تحقيقات دانشگاه پاويا نشان می دهد که احساسات شديد عاشقانه ای که در آغاز رابطه يک زوج برانگيخته می شود، احتمالا در اثر ترشح نوعی ماده شيميايی در مغز آنهاست. پژوهشگرانی که اين تحقيقات را انجام داده اند می گويند احساس خوشحالی و وابستگی در آغاز رابطه دو نفر، به افزايش ميزان نوعی پروتئين در بدن آنها مربوط می شود. اما اين محققان بعد از انجام مطالعاتی روی افراد مجرد و زوجهايی که رابطه طولانی مدت و يا نوپا داشتند نتيجه گرفتند که ميزان اين پروتئين به مرور زمان کاهش می يابد. دانشمندان مذکور ميزان پروتئين موسوم به نوروتروفين را در بدن افراد ۱۸ تا ۳۱ ساله مورد مطالعه، اندازه گيری کردند. نتايج اين آزمايشات که در گزارشی در يک نشريه تخصصی اعصاب و روان(Psychoneuroendocrinology) منتشر شده است، نشان می دهد که ميزان اين پروتئين در ميان زوجهايی که رابطه خود را تازه آغاز کرده اند از افراد ديگر بسيار بيشتر است. اما بعد از گذشت يکسال ، زوجهايی که رابطه اشان همچنان ادامه داشت مورد آزمايش قرار گرفتند و معلوم شد که ميزان اين پروتئين در بدن آنها به سطح معمول بازگشته است. پيرگلوئيجی پوليتی ، يکی از نگارندگان اين گزارش گفت: اين يافته ها به معنای آن نيست که پس از يکسال ديگر هيچ عشقی ميان زوجها وجود ندارد بلکه تنها نشان می دهد که عشق آنها ديگر شور و حال اوليه را ندارد. نظر شما در اين مورد چيست؟ آيا عشق تنها يک فعل و انفعال شيميايی است که پس از يکسال فروکش می کند؟ آيا عشق ابدی و جاودانه ای که در داستانها و افسانه ها روايت آن را خوانده ايم ، امری محال است؟ تجربه خودتان در اين زمينه چه بوده است؟ بايد ‍‍پذيرفت که عشق و عاشق شدن يک روند احساسی و خارج ازکنترل مغز است اما شايد به سختی بتوان ميزان وشدت آن را اندازه گيری کرد. زيرا در شرايط و موقعيت های مختلف شدت و ضعف ان تغيير ميکند و نکته مهم انکه عشق و دوست داشتن همزمان ميتواند به فرد و يا ديگر موجودات و يا حتی به اشيا بروز کند من معتعقدم عشق هر زمان که در گير با عقل ميشود و جنبه تعقلی پ‍يدا ميکند شدت آن کاهش پيدا ميکند. عشق يک احساس شيرين و جاودانه است که به من اميد به زندگی ميدهد. محمود - تهران فکر می کنم جاودانگی و عدم جاودانگی عشق بستگی شديد به رويکردها و انديشه و تلقيهای انسان از جهان و هستی دارد. از ديد يک آدم ماترياليست که زندگی را با ديد خاص خودش می بيند عشق مفهوم جاودانی را ندارد و همه چيز برايش همينطور است. ولی از نظر يک انسان ديندار (فرق نمی کند مسلمان يا غير مسلمان) که دينداری اش عقلانی و منطقی باشد ممکن است همه چيز بعلاوه عشق مفهوم جاودانه داشته باشد. خلاصه، رويکردها و انديشه ها در جاودانه بودن و غير جاودانه بودن عشق تاثير بسزائی دارند.لياقت گذر - هزاره جات- افغانستان عشق موقعی عشق است که وقتی معشوق هر بلايی سرت آورد دم نزنی حتی اگر برای هميشه تنهات گذاشت و رفت. مثل من که هنوز بعد از ۱۲ سال با آوردن اسمش قلبم به لرزه می افته و نفسم تو سينه حبس ميشه. ليلی ر. - تهران عشق واقعی مثل روح ميمونه! خيلی ها در مورد اون حرف ميزنن اما کمتر کسی توانائی درک اونو داره. واما عشق!!! عشق عميقترين فلسفه زندگی است . هادی - زاهدان عشق به معنای واقعی همان است که نهايت، در صورت عدم بروز مشکلات، و ناهمواريها، دو يا سه سال، بسته به شدت آن، ادامه خواهد يافت. عشق هرگز جاودانه نيست، زيرا بدن انسان تحمل آنهمه هيجان را برای مدت طولانی ندارد، و مانند شعله ای که زبانه ميکشد، بلاخره روزی خاکستر ميشود. و هرچه آتش اين عشق تندتر باشد، زودتر فرومينشيند. آن چيزی که تصور می کنيم ادامه عشق است، تنها دوست داشتن عميقی است که مانند آتش زير خاکستر، تا مدتها ادامه می يابد و البته آن نيز حاصل عشق است، و در واقع يکی از فراورده های اصلی عشق می باشد. الهام - تهران شايد خيليها عشق را باور نداشته باشند, زيرا نخواستن و يا نتوانستن آنرا بدست آوارن, ولی خوشا به حال کسانی که عشق را يافتن و آنرا به معنی واقعيش درک کردن, زيرا آنان عشق جاودانی خواهند داشت. رضا - دبی متاسفانه زندگی در قرن بيستم روح زندگی ماشينی را بخود گرفته و نتيجتاً زندگی آنطوری که بايد و شايد از ثبات روحی و روانی لازم برخوردار نمی باشد. با وجود اين، هنوز می توان عشق واقعی و هميشگی را در گوشه کنار جهان در ميان انسانها بطور کم و بيش يافت و مشاهده نمود. تعهدات همه جانبه زن و شوهر و پايبندی به آن متضمن عشق جاودانه می باشد. سيما يادگار - هزاره جات - افغانستان عشق پروتئينی همان بهتر که زود تمام شود. مهدی - تهران ارتباط زن و مرد با عشق آغاز ميشود و در طی يکسال يا حداکثر دوسال چنان به هم وابسته می شوند که اگر عشق اوليه هم کاهش پيدا کند طرفين نمی توانند دوری هم را تحمل نمايند. عباس - بندر عباس به نظر من عشق فقط يک موضوع نيست که بشود در مورد آن بحث کرد. مجموعه ای از ارتباطات و وابستگی ها و تناسبها و نا هماهنگی ها و علايق يکسان و نا همگونست که وقتی بهم پيچيده ميشود طنابی ميسازد به نام عشق که دونفر در ارتباطشان به وسيله اين طناب بهم متصل هستند. و مجموعه تمام اين موارد بايد از هم گسيخته شود تا بتوان گفت عشق از بين رفته که امکان بريدن همه آنها با هم تقريبان وجود نداره. مگر اينکه خودمان تارهای آن را ببريم. فريبا من فکر ميکنم اين عشقی که اين دانشمندان آنرا به پروتئين نسبت ميدهند، مثل استارت ماشين، فقط انرژی لازم را برای شروع ساختن زندگی تامين ميکند، اما همانطور که برای روشن بودن ماشين احتياج به سوخت، روغن و مراقبت دايم می باشد، برای ادامه حيات عشق نيز، احتياج به فاکتور های ديگر و مراقبت دايم ميباشد. سينا - تهران شايد منظور دانشمندان ايتاليايی از عشق کشش به سمت جنس مخالف بوده؟؟؟؟؟؟؟ سعيد - تبريز ببخشيد من خيلی حرفها رو ازدانشمندان شنيدم که تو زندگی درست نبوده و خصوصا اين مورد اصلا موردی نيست که بخواهيم اونو به همه عموميت بدهيم. من نه يکی نه دو تا اشخاصی رو ديدم که عشقشون بعد از حدود ۳۰سال زندگی مثل ۲تا عاشق تو دوران نامزديه،اين تعبير به ذات خودآدمها هم بستگی داره و اينکه دنبال چه چيزی در رابطه عاطفی بگردن و يا بعضی اشخاص هم بعد از بدست آوردن آنها وشنيدن وديدن ۴مورد توسط اطرافيان معنی عشق براشون عوض بشه ، اون ضعفهای شخصيتی و روحی آدمه که اونو خنثی ميکنه. عشق چيزی نيست که بسادگی از ياد منو تو برود،عشق وابستگی ماهيست به دريا،روشنايی جهان از خورشيد،استواری درختيست در طوفان واما چون گنجيست در زيرخاک که به آسانی دست هر شخصی به آن نخواهد رسيد. مونا - تهران عشق جاودانه ميان دو نفر امکانپذير نيست . اگر رابطه دو نفر در ابتدای دوستی خوب باشد باگذشت زمان رفته رفته به سردی ميگرايد. هر سربالائی يک سرازيری دارد. عشق نيز پس از رسيدن به مرحله اوج خود کم کم به سردی ميگرايد.مانند شهوت که وقتی انسان ارضا می شود از قدرت و غضب وی کاسته می شود. پس عشق نيز ناپايدار و زود گذر است. احسان - اراک عشق مفهومی پاک و مقدس دارد که هيچگاه انسان از اسرار آن اگاهی نمی يابد. مرجان - مشهد به نظر من در اوايل آشنائی (عاشقی) در رد و بدل کردن نگاه ها - قند تو دل آب شدنها هميشه در تلاطم بودنها بحاطر نرسيدن به عشق اين پروتئين رو افزايش ميده ولی بعد از رسيدن به عشق دل که آروم گرفت اين پروتئين به حالت معمولی بر ميگرده. ولی عشق کم نميشه. من الان خودم بيش از ۸ ساله که با شوهرم آشنا شدم و ۵ ساله که ازدواج کرديم ولی هنوز که هنوزه وقتی کنارم نيست ضعف ميکنم از بس که دوستش دارم و اونم منو. اگه تو جمعی باشيم که مجبور باشيم دور از هم بنشينيم تا آخر چشمامون تو چشم همه. اگه اين نظريه درست باشه که الان اين اتفاق نبايد بيفته. هانيه - تبريز آيا دلهره جاودانی نبودن بايد مانع تجربه دل انگيز عشق شود؟ فريدون - اصفهان همانطورکه انسانها دوست دارند خود را جاودانه فرض‌کنند، دوست دارند تا عشق را نيز جاودانه فرض‌کنند. ولی بايد دانست که در روند تکاملی نوع بشر هريک از اين واکنشهای عاطفی کارکرد زيست‌شناختی خود را داشته‌اند که همانا حفظ و تداوم حيات است. بهزاد - تهران عشق مثل شراب ميمونه. هرچی کهنه تر بشه لذت بخش تر و اصيل تر ميشه فقط بايد ازش به خوبی نگهداری کرد. اگه شرابتو بخوری خب تموم ميشه واسه همينه که ازدواج دشمن عشقه. عاشق شدن مثل شنا کردن تو اعماق دريا می مونه فقط وقتی موفق ميشی که لذت شنا کردن رو از جونت بيشتر دوست داشته باشی. هر لحظه که به خودت فکر کنی ترس غرق شدن می گيردت و بايد بيای روی آب و از شنا کردن دست بکشی. گيل آوا - تهران من نمی دانم منظور از کلمه عشق در اينجا چيست، ولی اين را بگويم که اگر درابتدا عشقی ميان کسانی وجود داشته باشد، هيچ وقت از بين نخواهد رفت و حتی شديدتر نيز خواهد شد. عشق را با هوس و اميال غريزی اشتباه نگيريم.صادق - تهران من اين است که اين مطلب به طور کلی درست است. حتی نه فقط بعلت هورمون ها و مواد شيميايی ، بلکه به خودی خود هر چيزی اولش جذاب و جالب توجه است و انسان ها نيز از اين موضوع مستثنا نيستند. عنصر بسيار مهم ديگر نحوه رسيدن به هم (قالب ازدواج) است. يکی از نويسندگان مکزيکی کتابی نوشته است به نام "راز تنهايی" که در آن بشر را موجودی تنها توصيف کرده که برای پاسخ به اين تنهايی به دنبال عشق می رود. بعد که آنرا پيدا کرد ، اجتماع ازدواج را به او تحميل می کند... آنجاست که با هزار رسم و رسوم و قانون و غيره مواجه می شود که تاثير بسياری روی ذهنيت اوليه خواهد داشت. ازدواج (با آن شکل مسخره ، خشن و اجبار ی خود) تاثير منفی بسياری روی عشق و زيبايی آن که ناشی از اختيار در انتخاب است می گذارد. سها - تهران بازم اين دانشمندا يه فرمول کشف کردن؟؟؟ مگه ميشه عشق فقط يکساله باشه ،اينا همه چيزو دارن با فرمول به زور به خورد مردم ميدن. کسی که عاشقه معنی عشقه را خوب ميفهمه ... الهام - اصفهان هيچ عشقی بالاتر از عشق به خدا وجود ندارد وهيچ لذتی بالاتر از رازونياز عاشقانه در دل شب با خدا وجود ندارد ا. ع. - تهران واقعا جالب است . بالاخره دانشمندان زحمت کشيدند و برای عشق هم خط کش پيدا کردند ، از اين به بعد خواهيم گفت مثلا عشق مولانا به شمس مثلا ۱۰ سانتی متر بوده و عشق فلانی به زنش ۵ سانت . عشق يک مقوله روحی روانی است ، درسته که در شرايط خاصی ترشح برخی هورمونها کم يا زياد می شود اما با اندازه گيری اين هورمونها نمی توان مقولاتی چون عشق و يا ايمان به خدا را اندازه گيری کرد. شهرام سردشتی - تهران بنظر من عشق واقعی وجود دارد و شرط اول آن گذشت است. افتخار آنرادارم که يک تجربه عشق۳۲ساله را دارم و هنوز مانند۳۲سال پيش عاشقم و بيش از پيش دوستش دارم تا زمانيکه نفس هست عاشقم. محمد - تهران عشق مانند طنابيست که هردوسوي آن به هم پيوسته باد. قلبی مانند قلب من طاقت دوری وفراق از يار را ندارد. سيامک عاشق بی کينه -همدان به نظر من شما آنچه را در بدو آشنايی دو جنس مخالف می بينيد اشتباها عشق ناميده ايد و حالا هم با انتساب عشق به يک پروتئين می خواهيد همه را به آن انتساب کنيد. دچار بيماری های معروف فيلسوفان شده ايد آخر يک فيلسوف چه از عشق درک می کند. عشق برترين و ناياب ترين لذتی است که کمتر کسی آن را حس می کند و همه ما دنبال آن هستيم و گاه آن را در جنس مخالف می بينيم آن هم در پس مدتها بازدارندگی در دوران بلوغ. پس بياييم معنی عشق را درست بدانيم نه اينکه آن را به پروتئين نسبت بدهيم عشق خود عامل اوليه است. ارسلان - اراک من با اينکه عشق جاويدانه ميان دو نفر ناممکن است، موافق نيستم و اينکه بعضی اشخاص عشق را به انواع مختلف همچون عشق مجازی و حقيقی و غيره تقسيم بندی ميکنند و آنانکه ميگويند که عشق انسان را به خدا ميرساند هم موافق نیستم ولی اين به اين دليل نيست که انسان نبايد عاشق شود، فلهذا من بر اين باورم که هرآنکس ميخواهد صاحب عشق جاودانه شود بايد به عاشق خويش وفادار باشد. خالد اسلام - کابل به نظر من عشق انواع و اقسام خاص دارد و آن کس عشقش به اوج و کمال می رسد که جنبه های معنوی برای او ارجعیت داشته باشد و کمتر در قيد و بند مسائل مادی و دنيوی باشد. من فکر ميکنم تا زمانی که دو دلداده يا دو عاشق دور از هم باشند و به وصال دنيوی نرسند عشق بسيار ارزشمند می باشد و دارای درجه معنوی می باشد ولی زمانی که دو نفر به هم برسند و مسائل مادی به ميان بيايد ارزش و قداست عشق نزول می کند پس عشق های معنوی و دور از مسائل مادی خيلی با ارزش تر از عشق های نفسانی ميباشند. صبا - تهران به نظر بنده، اين موضوع تا حد زيادی درست است. به گفته ناپلئون، عشق با ازدواج به پايان می رسد. اين گفته از آن جهت درست است که هميشه افراد به خصوص مردان، تا قبل از دست يافتن به طرف مقابلشان، در ذهن خود از او يک چيز رويايی می سازند. اما بعد از رسيدن به او و گذشت مدتی کوتاه، می فهمند که طرف مقابلشان هم فردی مثل بقيه است و مقداری خيالبافی کرده اند به همين جهت به مرور از شدت رابطه کاسته می شود. اما به مرور دو طرف به هم عادت می کنند و اين عادت باعث بقای خانواده و رابطه می شود. واقعا اول هر رابطه ای، احساسات شديد است اما به مرور و با نزديکی افراد، تضعيف می شود. محمدرضا ميرزاامينی - تهران به نظر من ابتدا بايد دليلی که باعث افزايش اين پروتئين شده را بررسی کرد، با تداوم اين دليل، تداوم افزايش اين پروتئين ميسر می شود، همچنان که با يک سری عوامل طبيعی از جمله ورزش می توان اثرات عوامل شيميايی مواد شادی بخش رادر مغز به وجود بياوريم. عشق جاودانه ميسر است به شرطی که به آن آگاهانه بنگريم و برای تداومش تلاش کنيم شاهد آن افرادی هستند که چه در تاريخ و چه در پيرامون خودمان می بينيم که عاشقانه ساليان سال در کنار هم زندگی می کنند و در اين تلاش موفق بوده اند. بايد توجه داشت که تداوم عشق امری است آگاهانه در صورتی که شروع عشق اغلب نا خوداگاه صورت می گيرد. کوروش - تهران به نظر من عشقهايی فراموش نشدنی هستند که دست نيافتنی باشند من عزيزی را حدود بيست سال پيش دوست داشتم حا لا در ميانسالی باز هم احساسم همان طور است که در اول بود حدود شانزده سال است که خبری از او ندارم ولی هنوز هم وقتی بشدت احساس تنهايی ميکنم خواب او را ميبينم و به همين دل خوش هستم.اميدوارم هر کجا که هست موفق وخوشبخت باشد. نوشين - اهواز احساسات و عواطف آدميان را نمی توان با تئوريهای علمی بطور قطع تبيين نمود. ما درطول تاريخ انسانهای زيادی داشته وداريم که با کارهای خود فرضيه های علمی را زير سوال برده اند. بنابراين تحقيقات اين دانشمندان می تواند نسبی باشد ونه مطلق. يوسفی - تهران عشق ميان دو نفر اگر از اول به صورت حقيقی باشد ممکن است به مرور زمان در ظاهر عمل کمرنگ شود ولی در باطن و قلب دو طرف استوار و پايدارتر است. هادی - مشهد من ۲۳ سال است که ازدواج کرده ام وعشقم نسبت به همسرم هيچگاه کم نشده است بلکه بيشتر هم شده است چون حالا ويژگيهای او را بهتر متوجه شده ام به همين دليل اصلا اين تحقيق شمارا قبول ندارم. حسن - تهران من به تحقيقات دانشمندان در اين زمينه واقفم و اطلاع دارم و اينکه اين ماده شيميايی درست مثل ماده شيميايی است که هنگامی که انسان دخانيات مصرف ميکنند باعث اعتياد ميشود. اين امکان است که انسان عاشق به دليل دوست داشتن عشق هميشه عاشق بمونه اما هميشه عاملهای سردکننده وجود داره و حال اينکه بعد از يک سال رابطه و خودمانی تر شدن با آن شخص و بالاتر از آن هنگام زندگی کردن. اين عشق فقط پوست اندازی ميکنه و لباس مسوليت به تن ميکنه. و شور و حال بی حسی عشق را از دست ميده و عاقلانه تر ميشه. حرف من اينه عشق دو نفری که واقعا عاشقن و عشق دروغی نيست هيچوقت از بين نميره فقط پوست اندازی ميکنه. حامد - تهران عشق نامه ايه که توش يه سلام هست ، يه والسلام . هرچی بخوای ميتونی از اش بخونی ، به شرط اينکه خوندنشو بلد باشی. روی نسرين تو چون منزل مقصود من است - بويی از کوی شنيديم زتو، مارا بس. فرهاد - تهران عشق زيباترين بهانه برای زندگی است. علی - تهران البته ممکن است پاسخ نظر من توسط همين محققين داده شده باشد، اما شايد صورت مسئله عکس چيزی باشد که بنظر ميرسد، يعنی ممکن است که علاقه شديد بين دو نفر سبب ترشح اين ماده بشود و وقتی رابطه دونفر عادی شد ترشح ماده هم به حالت اوليه باز گردد. به اين ترتيب ممکن است علاقه بين افراد، معين کننده ميزان ترشح باشد و ميزان ترشح مشخص کننده ميزان علاقه افراد به هم نباشد. علی رضا - تهران هرگز برای عشق جاودانه نياز به عشق نيست. کافی است همديگر را شناخت و در آينده چنانچه ازدواجی باشد عشق جاودانه، مرحله به مرحله و خود به خود ظاهر ميشود. من از کسانی هستم که تجربه کردم و تجربيات ديگران را هم ديدم و عقيده دارم که عشق قبل از ازدواج اصلا دوام ندارد و روزی به پايان ميرسد ولی عشقی که بعد از ازدواج ايجاد شود عشق جاويدان خواهد بود. سعيد - دبی به باور من دو نفر فقط وقتی ميتوانند به عشق جاودانه دست پيدا کنند که در شخصيت همديگر ادغام شوند. اين مسئله بسيار نادر است. اما نمونه های زيبائی از آن را می توان در تاريخ مشاهده کرد. يکی از اين نمونه ها را در مورد ويل دورانت و همسرش ميتوان شاهد بود که همسر دورانت وقتی از دکتر معالجش شنيد که او به زودی خواهد مرد دست به اعتصاب غذا زد به نحوی که قبل از ويل به حال اغما رفت و درگذشت. هنگامی که اين خبر به ويل رسيد لبخند محوی زد و او هم جان به جان تسليم کرد. مهيار حسينی - تهران انسانها دارای احساسات متفاوت هستند. عملکرد احساس را نميتوان مانند يکی از اعضای بدن انسان در نظر گرفت و نتيجه برخورد احساسی يک عده را برای همه انسانها يکسان دانست. بنده با اين بحث مخالف بوده و حداقل در خودم و همسرم اين موضوع را نميبينم که احساس عاشقانه مان کمرنگ شود بلکه به وضوح مانند يک نهال در حال تنومند شدن است و ريشه هايش مستحکمتر ميشود. چيزی که آن دانشمندان آزموده اند يک عشق ساختگی بوده است. يوسف - کرمانشاه به نظر من بله. ولی عشق با رابطه جنسی ميتواند تا يک سال نهايت خود را داشته باشد! ولی خالی از رابطه جنسی می تواند بيشتر از اينها طول بکشد.عشق حقيقی به معنی حقيقی جاودانه است، حداقل در اين زمين خاکی. عشق ميتواند يک خواسته ای عميق يا حتی يک خاطره ای عميق باشد، يا يک آرزو، که هر انسانی که به آرزوی خود ميرسد ديگر آن آرزو معنی آرزو برايش ندارد (البته بعد از مدتی). اميد - برگن در نروژ عشق و عاشق بودن وابسته به استعداد هر فرد می باشد که همانند استعداد درک و يا فهم که ميتواند در هر موضوعی متمرکز شود. عموما انسانهائی که به دفعات و عميق عاشق می شوند گرايشهای عميق تری نيز به فلسفه موسيقی و يا علوم انسانی دارند. ارمين - مياندواب انسان مخلوقی پيچيده و بزرگترين برهم زننده قوانين است و اين نيرو از نفسی است که توانسته طبيعت را به زانو بکشد. و ثابت کرده هميشه انسانهايی هستند که هر قانونی را نقض کنند. به خيلی از ما گفته اند که تا يک ماه ديگر ميميريد. اما يک چيز هفت سال است که زنده ات نگه داشته و آن عشق است. محمد - تهران از نظر دخترها عشق ابدی است چون تشنه محبت هستند. اما پسرها فقط عشق رابرای شهوت می خواهند. عليرضا - افشار اين تفکرات برای انسانهای ماترياليست قانع کننده است اما برای انسانهايی که معنويت گرا هستند و به وجود روح معتقند عشق مفهومی والا تر از ترشحات يک غده در مغز است. مهدی - تهران من با اين نظر تا حدودی موافقم. البته بعد از يکی دو سال، عشق فروکش می کنه. اما می تونه يه چيز خيلی اساسی تر يعنی دوستی و احترام عميق جای اون رو پر کنه. مينا - آلمان- کلن علم عملی است که تجربه می کند بعد می آموزاند. ولی عشق عرفانيست که اول می آموزاند بعد عمل می کند. من فکر می کنم اين داشمندان معنی دقيقی از عشق ندارند و چيزی که آنان بدست آوردن چيزی جز چند تجربه ساده نبوده. عشق ماورای بشر است برای بدست آوردنش بايد چشم از بشر بريد و از ورای آسمان به آن نگاه کرد. شايد تازه بفهميم که از عشق چه می خواهيم. سعيد - تهران عشق مانند هر پديده ای نيازمند تجربه، آزمون و خطاست. با تقدس دادن به اون محدودش می کنيم. می شه بارها و بارها عاشق شد و اگه در پی شناخت و رشد باشيم هرگز دست خالی از هيچ تجربه ای بيرون نخواهيم آمد. بوالهوسی با برخورد کاشفانه با زندگی فرق می کنه. مهم همين تقسيم کردن تجربه ها و برخورد صادقانه با خودمون و ديگرانه. و در نهايت نترسيدن از قضاوت ديگران و محدود نکردن خود در چهارچوب تعاريف و قوانين از پيش تعيين شده. محدوديت برای عشق سمه. تعهد در رابطه عاشقانه بايد خودجوش و برآيند طبيعی يک رابطه باشه. همچنين آگاهی به فعل و انفعالات شيميايی بدن می تونه بهمون کمک کنه تا عشق رو از آسمون به زمين بکشونيم و واقع بينانه تر با اين پديده انسانی برخورد کنيم. اما در عين حال حواسمون باشه که اين آگاهی می تونه تنها بخشی از دانشی باشه که بشر بهش دست پيدا کرده. پس بشناسيمش ولی رابطه مون رو در اين تعريف محدود نکنيم. خلاصه بگم: تجربه اش کنيم! الهه - تهران به نظر من عشق جاودان وجود ندارد و عشق از مشتقات شهوت است ولی با درجه کمتر زيرا در تمامی به ظاهر عشقها هدف (بعد از مدت کوتاهی) تماس جنسی ميباشد. محمد - اصفهان خيلی کلی ميشه گفت در جامعه هايی مثل ايران که سالها تا روشن فکری راه دارد به نظر مياد پول و مسائل اقتصادی معمولا فدای عشق می شود و من طبق تجربه يی که دارم هنوز عشق پر شور و احساسی کامل رو در خودم نديدم. سروش - تهران عشق يک وجه نداره، عشق مرتبه داره و هر دوست داشنتنی يک مرحله از عشقه ،‌عشق واقعی پايداره. اگر زود از دست معشوقتون حوصلتون سر رفت، در عمق عشقتون شک کنين. من هيچوقت عشقم را فراموش نميکنم. شاهين - تهران به نظر من هيچ عاشقی به معشوقه خود نمی رسه و اگه هم برسه از هزاران عاشق شايد يک نفر برسه مثل ليلی و مجنون ... من از عشق خودم می گم چند سال پيش عاشق کسی شده بودم و اين رابطه عاشقانه مان تقريبا يکسال طول کشيد و ما از همديگر جدا شديم و به هم نرسيدم. وقتی آدم به اين نگاه می کنه و فکر می کنه هيچ وقت عشق پايدار نيست ولی چيزی ديگه را می خواهم بگم که از وقتی که از همديگر جدا شديم چند سال می گذره ولی ياد و خاطره آن روزها هنوز که هنوز فراموش نشده و هر کاری که در توان بود کردم ولی فراموشش نتوانستم بکنم. وقتی به اين فکر می کنم با خود می گم عشق هرگز از بين نميره و تا ابد باقی است. ابوذر - مزارشريف به نظر من هيچ عشقی هميشگی نيست مگر عشق خدايی. در مورد عشق زمينی بايد بگم اگه با شناخت واقعی دو طرف از همديگه باشه که البته خيلی سخته دوامش بيشتره ولی اونم يه روز تموم ميشه. پس به هيچ چيز تو اين دنيا نميشه دل بست. حبيب - تهران تا به عشق به چه ديدی بنگريد. بله عشق يک سری فعل و انفعالات شيمياييست چرا که ماهيت انسان جز اين نيست! گذشت زمان آنرا متعادل ميسازد. ولی عشق و همزيستی دو انسان (خواه ازدواج خواه رابطه ای دقيقا مانند ازدواج) مقوله ديگريست و دوام آن منوط به کم يا زياد شدن احساس اوليه نميباشد. ارتباط تنگاتنگ با مسايلی دارد که ذکر آنها در اينجا عملی نيست. پس بياييم بين ايندو فرق بگذاريم و رابطه طولانی مدت عشقی را با ماهيت عشق يکی ندانيم. عليرضا - تهران عشق نه شهوت، نه احساس زودگذر، نه افسانه و .... نيست. فقط احساسی ماندنی و قابل ستايش و انکار ناپذير. من ۱۸ سال است که ازدواج کردم و هنوز همسرم مرا عاشقانه نگاه می کند و من هم همينطور. اين که عشق باقی بماند يا نه بسته به رفتار و کردار خودتان دارد. مهسا - رامسر به نظر من ممکن است بعد از يک سال دو عاشق مقداری از شور و حال اوليه آنها کم شود اما می توان گفت که عاشقان واقعی بعد از مدتی از طريق تعهد و گذشت و وفاداری نسبت به هم به عشقی پايدار و استوار می رسند. ايمان - اصفهان گمان ميرود که عشق جاودانه بستگی به رفتار لحظه به لحظه بين دو نفر (خاصه زن و شوهر) دارد و آنها با اصلاح لحظه به لحظه رفتار خود به عشق جاودانه برسند. جواد حسينی - قم عشق به دو گونه است يکی مجازی که بی اساس است و ديگری عشق به معنای واقعی است. عشق مجازی بر اساس عقل نيست بلکه در عشق مجازی در ميان دختران و پسران فقط به ظاهر توجه می شود نه چيز ديگر و طبيعی است که اين نوع عشق پايدار نباشد. اشتيانی - همدان اگر فرايندهای مغزی را فعل و انفعال شيميايی بناميم، قطعا عشق يک فعل و انفعال شيميايی است. ولی اين دليل نميشود که دائمی نباشد. دائمی بودن آن همانگونه نادر است که افسانه های عشقی: گزارشی که در اينجا آمده فقط نشان ميدهد که ميزان آن هورمون با زمان کاهش پيدا کرده، اما هيچ رابطه ای بين زمان و احساسات بين زن و مرد را مشخص نميکند. با اين ترتيب نميتوان از اين داده های محدود نتيجه گيری کرد که آن هورمون باعث احساسات عاشقانه ميشود، يا بلعکس. فرهاد - ونکوور من با يافته های اين تحقيق موافقم، اما معتقدم که زوجها بايد در زندگی هر وقت که احساس کردند اين عشق در حال فروکش است اقداماتی انجام دهند که دوباره اين عشق جان بگيرد. مثلا مرد و زن چند روز از هم دور باشند يا برای هم يک جشن بگيرند در اين صورت زوجها می توانند با يک نوسان متعادل به زندگی هم ادامه دهند. البته مساله ديگر اين است که هدف زوجين از ازدواج چه باشد. فرزاد - تهران در عشق اگر معشوق واقعی شناخته شود، پايدار می ماند. اما صد اسفا که انسان هميشه در انتخاب معشوق بيراهه رفته. رضا - اهواز عشق کلمه مقدسی است که اگر هر انسان به طور عاشقانه به مفهوم واقعی آن پی ببرد، زندگی دريچه ای جديد را به سوی وی خواهد گشود و اگر عشق هميشه به طور حقيقی از دو طرف احساس شود هميشه پايدار خوا هد ماند و عشق طراوت زند گی است. ميرويس - هرات افغانستان به نظر من اين موضوع در مورد زن و مرد تا حدی معکوس همديگر می باشد. ابتدا اشتياق مردان بيشتر از زنان می باشد، اما پس از مدتی اشتياق زن به مرد بيشتر شده و مرد سرد می شود. سرد شدن مردان به دليل غريزه تنوع طلبی و اصرار زنان در ادامه رابطه به اين دليل است که زن هر گونه شکست در روابط را به عنوان نقصی در جذبه خود تلقی می کند. من دختران بسياری را ديده ام که پس از شکست در عشقهای قبلی باز هم به شدت عاشق شده اند. از نظر من عشق تنها شدت گرفتن غرايز و نيازهای روحی و جسمی می باشد و نمی تواند هميشه با شدت اوليه خود ادامه داشته باشد. مهدی.س - ساری عشق يعنی اينکه ما باور کنيم يک دل ديگر ارادتمند ماست. قطعا اين کار امکان پذير است، چرا که روحهای بزرگ گاهی عشقهای بزرگی می آفرينند که حتی مردن در کنار آنها دلپذير مينمايد و زيباست. رضا - سبزوار من فکر می کنم علت اين که مثلا عشق يک زن ومرد بعد از يک مدتی فروکش می کند اين باشد که ديگر اون آدمهای سابق نيستند. چون انسان و دنيای اطرافش در حال تغير هست و آنها خود اوليشان را دوست داشته اند. به نظر من تنها عشق پايدار و حقيقی عشق مادر به فرزند می باشد. نرگس - قم به قول مولانا: عشقهايی که پی رنگی بود - عشق نبود عاقبت ننگی بود. امير - آتاوا بنام آنکه عشق و محبت را در دل هر موجود زنده نهاده است. بنظر من عشق از احساسات داغ وپرشور دل پيداميشود، که آن بستگی دارد به خواهشات و تمايلات دل. اگر خواسته های شان مثل روزی قبل براورده شود و هيچگونه تغيرات درش پيدا نشود در اينصورت عشق جاودانه نه تنها امکان ناپزير نيست بلکه در مرور زمان محکم تر و جاودانه تر ميشود. سيد عبدالخالق موسوی - باميان افغانستان من نمی‌دونم اين نظريه درسته يا نه ! اما مطمئن هستم عشق ابدی و جاودانه فقط يک داستان بوده و واقعيت ندارد. اينجا نوشته بوده ۱ سال ولی به نظر من بعد از ۳ الی ۴ ماه عشق پر احساس از بين می‌ره و شور و حال اوليه را نداره. نگين - تهران عشق جاودانه بنظر من شدنی هست بشرط اينکه عاشق و معشوق بهم نرسند و هميشه برای هم پرپر بزنند. من خودم با عشق ازدواج نکردم. روی سنت و بدون مطالعه اينکار رو کردم. همسرم رو هم دوست دارم ولی نه به آن مفهوم که ميگن. شايد اگه با اون دوست بودم و دوست می موندم تبديل به عشقی جاودانه ميشد ولی تجربه نکردم. ولی احساس ميکنم که اگر انسان عشقی از عشقش بگيرد و هرگز به ازدواج ختم نگردد آن عشق روز بروز عميق تر و پر بار تر ميشود برای همين دوستی ها قبل از ازدواج زيبا ترند. بدليل اينکه در زندگی روز مره مسائل و اختلافاتی بروز ميکند که باعث جلوگيری از رشد عشق های دوران دوستی يا بقولی نامزدی ميکند. خاطره صبوری - آبادان به عقيده بنده درزندگی زناشويی اگر بتوان ازروی عقل وآگاهی ونه احساس تصميم گرفت دوام عشق نه تنها يکسال بلکه بعد از مرگ هم ادامه خواهد داشت. هادی - تهران من در ايام نوجوانی عاشق دختری شدم وقريب به ۴۰ سال است. باينکه کارتهای عروسی او را باپسر عمويش خودم توزيع کردم ولی تا کنون کسی ديگر نتوانسته جای او را بگيرد و همينطور قادر به انتخاب شخص ديگری بجای وی نمی باشم.پس اگر عشق عشق باشد ماندنی است مثل عشق رخش.......... آرش بله اگر عشق را به معنی هوس ويا علاقه به ظاهر بدانيم يقينا در مدت يکسال و شايد هم کمتر از يکسال رنگ می بازد و جای خود را به ارتباطی معمولی و سطحی می دهد ولی اگر عشق رابه مفهوم واقعی آن يعنی دوست داشتن و دلسپردن ببينيم چندين سال خواهد گذشت و ذره ای ازاشتياق عاشق و معشوق کم نخواهد شد . من اعتقاد راسخ دارم که همه چيزرا نمی توان با مقياس های مادی اندازه گرفت . به قول سهراب چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد . .... و همه دردهای من از عشق است . محمد - تهران ترديدی نيست که عشق جاودانه‌ترين احساس است . اين که می‌گويند عشق هرگز نمی‌ميرد ( عنوان کتاب برونته ) هم درست است . اما من فکر می‌کنم اين عشق يعنی عشق جاودانه ، عشقی‌ست که در آن عاشق و معشوق به وصال هم نرسيده باشند . با هم ازدواج نکنند و بطور کل به هم نرسند . در اينصورت هر گاه که هم را ببينند حتی در سنين پير وقتی که هم را ببينند عشق قديمی بار ديگر زنده خواهد شد . و چه بسا که بصورت اوايل عاشقی پر جوش و خروش هم باشد . اما اگر عاشق و معشوق بهم برسند و مدتی با هم زندگی کنند آن خروش عشق از بين می‌رود و اگر پر حرفی نکرده باشم اين را هم اضافه می‌کنم که پس از مدتی اين عشق يا به شکست می‌انجامد و يا به دوست داشتن منطقی و عاقلانه ختم می‌شود . بزرگی فرموده است : آنکه با عشق و بدون وصال بميرد ، بهشت بر او واجی می‌شود .زندگی‌تان پر عشق باد . تجربه‌اش به هر چه که ختم شود ...........می‌ارزد. حسينی - تهران در مورد اينکه آيا عشق جاودانه ميان دو نفر امکان ناپذيراست ؟ تجربه که شخصا خودم اين است که اين عشق اگر به معنای واقعی ان تمثيل شود موجوديت آن الی اخر عمر باقی خواهد ماند واگراين عشق صرفا در چارچوب شهوت ومسايل جنسی ديده شود شايد که در مدت بسيار کم آن احساساتی که قبلا ديده مشد ديگر قابل ديد نباشد. و خودم که در زمان دانشگاه با دختری که در يک رشته درس ميخوانديم ازدواج کردم وميدانستم که عشق ما زود گذر نيست وحالامدت يازده سال ميشو دکه از ازدواج ما سپری شده روز به روز عشق وعلاقهء ما زياد گرديده وهيچ نوع مشکلی تا به حال نديده ايم. احمد ضياء بهاء - کابل به نظر من شور و حرارت اوليه و جاذبه شديدی که بين دو نفر در آغاز ارتباط آنها با هم وجود دارد به مرور زمان کم ميشود. البته اين امر در بعضی مواقع بسيار خطرناک است. به نظر من بسياری از موارد طلاق که هم اکنون صورت می گيرد ناشی از همين سرد شدن حرارت ابتدايی آشنايی است. از طرف ديگر جاذبه شديد اوليه بين دو نفر باعث پوشيده بودن بسياری از اختلاف نظرهای اوليه و کم اهميت بودن آنها ميشود که به مرور زمان و با کم شدن حرارت اوليه مسايل کم اهميت سابق به مسايل مهم زندگی تبديل ميشود. اينکه اين تحقيق ارتباط اين موضوع را با وجود نوعی پروتيين در بدن ارتباط می دهد بسيار جالب است. نظر شخصی من اينست که واژه عشق ابدی وجود ندارد. اگر هم افرادی وجود داشته باشند که مدتهای طولانی رابطه بسيار خوبی با هم داشته باشند بدليل نزديکی طرز فکر و رفتارهای آنها به هم ميباشد. چه بسا اگر رفتارهای يکی از آنها در مدت زمانی حتی کوتاه خلاف ميل ديگری باشد تحمل آن سخت و اختلافات شروع می شود. سوال: آيا راهی برای ايجاد پروتيين نوروتروفين به صورت غير طبيعی در بدن وجود دارد؟؟ حميد - تهران به نظر من هم همينطور است. بعد از گذشت يک سال و حتی کمتر آتش عشق فرو کش ميکند گويی که از ابتدا وجود نداشته ولی زن وشوهر های هستند که انگار توی رو در بايستی گير ميکنند و بعد از گذشت ده سال هنوز ادعا ميکنند که هنوز عاشق هم هستند. ولی من با توجه به تجربه شخصی با وجود ماده شيميای موافق هستم. شنايس - تهران اين کاملا طبيعی است که اين احساس تحت کنترل يک سری هورمون و پروتئينهايی باشد که خدا يا طبيعت از آنها به عنوان ابزاری برای حفظ بقای نسل انسان استفاده کند. به قول شوپنهاور "عشق خدعه طبيعت است" اگر اين احساس وجود نداشت کدام مرد يا زن عاقلی تن به ازدواج می داد. اين احساس در حيوان به صورت يک نياز غريزی و در انسان به صورت يک تغيير و تحول روحی ظاهر می شود و به صورت نيرويی دو جنس مخالف را نهايتا به همبستری می کشاند. عشق ابدی و جاودانی که در افسانه ها ديده می شود محال نيست. امروز هم اين نوع وابستگيهای افراطی در ميان جوانان ديده می شود. آمار خود کشيهای ناشی ازاين احساس مبهم کم نيست . اما ديگر اين سوژه يعنی " عشق " جايگاه سنتی خودش را در ادبيات امروز تا حدود زيادی ازدست داده است و ديگه خوراک اصلی شعرا و اهل ادب نيست. پيمان - سنندج نظر من در اين مورد که با خانمم حدود هشت ماه است آشنا شده ام اينه که عشق پيش نيازهائی برای بروز می خواهد و برای ادامه و دوام نيز نياز به گذشت فداکاری دارد و البته شايد منظور يافته دانشمندان شهوت و هوس مقطعی است که فرسنگها با عشق فاصله دارد. رضا - تبريز اينکه شور اوليه بعد از مدتی-که نمی توان دقيق گفت يکسال يا بيشتر-فروکش می کند بيشتر به هيجانات جنسی مربوط می شود. ولی بسيار وابستگيهاو جذابيتها و همراهيها وجود دارد که زوجين هوشمند ميتوانند بواسطه آنها برای هميشه رابطه ای با هيجان داشته باشند. و رمز اين رابطه عاشقانه جاودانه در همراهی بيچک وار است. دو نفر که از يک نقطه عاشقانه با هم شروع می کنند به اين شرط هميشه با هم ميمانند که در تمام تجربيات و تفکرات و احساسات اصل همراهی را فراموش نکنند. کاوه - تهران عشق چيزی ورای اين حرفهاست . من ده سال است که عاشقم از اول تا الان هيچ تغييری نکرده است. اين ورای علم است. فريبا - تهران در ابتدای آشنايی دو نفر باهم همانطور که همه می دانند احساسات و عواطف زيادی وجود دارد. با گذشت زندگی و همچنين مواجه شدن دو طرف با مشکلات زندگی، اين احساسات کم می شود. چيزی که مهم است عکس العمل های دو طرف نسبت به اين مشکلات و تقابل شخصيت دو طرف با يکديگر است. براين اساس ارتباط دو طرف به سمت يک ارتباط منطقی و با حداقل احساسات اوليه می رود. اگر دو طرف بر اساس اين ارتباط منطقی نياز به زندگی مشترک را در خود حس کنند اين زندگی بسيار پايدار و بسمت عشقی پايدار و منطقی خواهد رفت درعير اينصورت به جدايی دو طرف می انجامد. حبيب - شيراز اين که علم چيزی را ثابت کند هيچ شکی نيست ولی به نظر من اگر زوجين واقعا هم ديگر را دوست داشته باشند و اين عشق دو طرفه باشد و هر دو بتوانند آن را محکم همانند روز اول نگه دارند آيا ديگر هيچ شکی در ميان هست که اين شور و هيجان کم رنگ می شود؟ کمااينکه در زندگی روزمره خود اگر خوب نگاه کنيم اين چنين عشق ها را زياد خواهيم ديد و اين عشق ابدی که در افسانه ها وجود دارد هم در عالم واقعيت می تواند وجود داشته باشد. چه بسا که همه اين موارد به خود شخص يا بهتر بگم اشخاص برمی گردد. فاطيما - يزد به اين معتقد هستم که تمامی روابط بعد از مدتی از ان شور و حال می افتد و اين دو طرف هستند که بايد به گونه ای تنوع برای خودشان ايجاد کنند وگرنه بعد از مدتی همه جيز رو به سردی خواهد رفت. پريسا عشق يک فعل و انفعال شيميايست که مدتی بعد فروکش ميکند. البته عشق جاودانی هم محال نيست زيرا ترکيبات شيميايی بدن افراد با هم متفاوت است. هستند کسانی که تا آخر عمر عاشق يکديگرند.من با وجود عشق آتشينی که داشتم تجربه خوبی ندارم. علی ياری من فکر کنم که اين بر می گرده به تعريفی که از عشق هست. اگه قراراست که عشق قوای محرک برای رسيدن به معشوق رو توليد کنه، دراينصورت وقتی طرفين به هم رسيدن ديگه به اين موتور نيازی ندارن.(مثل موشکهای اسکاد عراق که در زمان جنگ وقتی به مقصد می رسيدن موتورشون رو می انداختن و بعد به هدف اصابت می کردن!) مادام که طرفين به وصال نرسيدن تنور عشق داغه. ولی وقتی وصال و به خصوص رابطه جنسی اتفاق افتاد، ديگه حس عوض ميشه. وقتی اين حس اتفاق افتاد مردا سرد می شن و زنها احساس وابستگی می کنن.(از قضای روزگار اگه مردها بخوان شيطنتی بکنن در همين ايام بعد وصاله که انجام می شه). به نوعی شايد بشه گفت که ماهيت عشق عوض ميشه يا اينکه طرفين به عشق عادت می کنن. در اينجا ميل به رابطه جنسی می تونه تا حدی اون خلاء حرارتی رو که از فروکش کردن عشق به وجود اومده، پر کنه. ضمناً درباره عشاق توی ادبيات، فقط تا مرحله وصل صحبت شده و بعدش همه به اين جمله ختم می شن که "سالهای سال در کنار هم زندگی خوشی داشتند." هيچ کس هم نمی پرسه که خوب چه جوری زندگی کردن؟ کيوان - توکيو آغاز عشق شايد يک روند بيو شيميايی داشته باشد، اما دوام آن مربوط می شود به تمام آن لحظاتی فراموش ناشدنی که يک زوج در مدت با هم بودن سپری ميکنند. فقط يک ضلع از عشق هوس است، در حاليکه دو ضلع ديگر آنرا تعهد و صميميت تشکيل ميدهد. زندگی انسانی يادگارهاست و عشق يادگاريست جاودانه مهر ميترا - مزار شريف عشق تلفيقی از محبت ميان دو نفر تعهد و سکس است.از ميان اين سه مورد فقط سکس و تا حدی محبت و علاقه ميان دو نفر ناشی از ترشحات هورمونی و فعل و انفعالات شيميايی می باشد وعامل تعهد و بخشی از اين محبت به خاطر مسايل روحی روانی و شخصيت و تربيت افراد است. محمد - اصفهان اين خبر قطعاً درسته ولی اينکه کم شدن اين عشق به عادی شدن روابط عاطفی منتهی بشه، کاملاً به رفتار و رعايت حقوق هردونفر بستگی داره. به هر صورت اگه قرار به اين باشه که رفتارها هميشه مثل روزهای اول آشنايی که طرفين از کار و زندگی برای ديدن همديگه ميزنن باشه که سنگ روی سنگ بند نميشه. رضا - تهران اين يافته درست است چون هميشه زن و مرد در ابتدای آشنايی ديوانه وار به هم علاقه دارند ولی همين دو نفر وقتی به هم برسند و مدتی با هم باشند سرد می شوند. به همين دليل عامه مردم به تازه کارها می گويند : " هنوز داغ هستند" يعنی در ابتدای راه هستند . من خودم به دختری شديدا وابسته شده بودم ولی وقتی چند ماه با هم بوديم آنقدر برايم عادی شد که بعضی روز ها اصلا فراموشش ميکردم. آرش گودرزی - اليگودرز نظر من عشق واقعی که بين دو نفر به وجود مياد در اثر فعل و انفعالات روحی آن دو نفر است چون عشق چيزی فراتر از جسم ميباشد البته جسم هم تاثير به سزايی در عشق دارد ولی درکل اين روح انسان است که عشق را فرماندهی ميکند. ناصر - کرمانشاه به نظر من همانطوری دانشمندان ايتاليايی گفته اند عشق پس از يک سال افول ميکند چراکه چون اصلا عشقی نبوده است بلکه صرفا يک غليان احساسی ميباشد ؛ بنظر من صرفا يک عشق بيشر موجود نيست که همانا عشق به فرزند ميباشد که به روز و ماه و سال دستخوش تغييرات نميگردد عشق بين دو جنس پس از تکرار سکس فروکش ميکند بقول مولوی : عشقهايی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود. شهرام - کرج نظر محققان تمامی حقايق نميتواند باشد چراکه انسان براساس يافته های قبلی "ميتواند بر فعل وانفعالات شيميايی سيستم بدن خود تاثرگذار باشد" پس با توجه به تمامی جوانب، شخصيت و طرز تفکر و رفتار و همچنين تناسب و زمان و مکان آنها نيز ميتوانند جز عواملی موثر در هر مورد از طيف موضوع بحث باشن. قيصر - قمصر بله در صورتيکه هيچ وقت به هم نرسند مانندليلی و مجنون، شيرين و فرهاد و....در غير اينصورت هيچ عشقی جاودانه نخواهد بود. عبدلله - شيراز من با اين مقاله کاملا مخالفم چون خودم دارای يک عشق هستم که بعد از گذشت هفت سال هنوز از احساسم نسبت به عشقم کم نشده و نخواهد شد . البته بايد بگم که اين يک احساس دوطرفه است و به پايداری اين عشق هم هر دو ما اعتقاد و ايمان داريم .شايد توی کشورهای خارجی اين طور باشه چون اونا مهر و عاطفه ی ايرونی رو ندارن و اين نظريات برای خودشونه نه برای ما و فرهنگ قشنگ ايرونيمون. ونوس توکلی - تهران به نظرمن حرف دانشمندان کاملاصحيح می باشد. عشق بعدازيکسال اسمش عشق نيست بلکه نوعی عادت ويا دوست داشتن ازنوع معمولش است. سيد مهدی مقيمی - مازندران - بابل بنظر من آنچه فروکش ميکند هيجانات اوليه است و عشق ميتواند تا ابد ادامه يابد و فراتر از صرف يکسری تحولات بيولوژيکی است. حجت - شيراز تمامی افعال و کردار انسان تحت تاثير هرمونها و عوامل شيميايی می باشد اما اين بدان معنا نيست که ما موجودی بی احساسيم. اين مواد بر اثر احساسات ما بوجود می آيند و فقط ابزار اعلام حالت به سلولها و اعضائ بدن می باشند . مثل اين است که بگوييم حرکت دست بر اثر پالس الکتريکی در عصب انجام می شود در حالی که اين مائيم که ان پالس را ايجاد می کنيم اين مائيم که وقتی دلباخته می شويم دستور فعاليت هرمون را می دهيم . اين بدان معنا است که ما عاشق می شويم و بعد هرمون ترشح می شود نه اينکه چون هرمون ترشح شده ما عاشق می شويم . اما در مورد پايداری عشق شايد ان شور و شوق اوليه يا به عبارتی قلبه احساس بر عقل دوران جوانی در گذر زمان کمتر شود اما پيوندهای عميق تر و قوی تری بوجود می آيد که دوام زندگی را بوجود می آورد مانند حس مسئوليت. شايد چندی ديگر عوامل اجرايی اين حس در وجود انسان نيز شناخته شود. من بعد از دوازده سال زندگی مشترک نمی توانم بگويم همسرم را کمتر از قبل دوست دارم در واقع بيشتر نيز دوستش دارم اما مانند روزهای اول ضربان قلبم با ديدن او بالا نمی رود اما عشقم باقی مانده است حال چه اين پروتئين در مغزم باشد و چه نباشد پس می توان نتيجه گرفت که وجود اين پروتئين مويد عشق نيست! بلکه کاتاليزوری است برای بر انگيختن بيشتر انهم تحت تاثير خود فرد. محمود - بجنورد به نظر من اين حرف کاملا غلط و بعضی از زوجها بعد از چند سال علاقه بيشتری به هم پيدا ميکنند من خودم الان ۴ ساله که يه نفرو دوست دارم و هر روزم علاقم به اون بيشتر ميشه با اينکه هميشه همديگرو ميبينيم . ليلا - تهران باسلام ممکن است که درنگاه اول عاشق شدن از فرضيه فعل و انفعالات شيميائی پيروی کند ولی عشق را نمی شود فراموش کرد بلکه با توجه به شرايط پيرامونی و شخصی امکان ابراز آن وجود ندارد. بهتر است که دانشمندان عشق را د رشرق هم امتحان کنند نتايج ديگر ی بدست خواهد آمد. سعيد سلطانپور - تورنتو پروردگارا به هرکه دوست ميداری بياموز که عشق از زندگی کردن بهتر است . و به هرکه دوست تر ميداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است . (دکتر علی شريعتی) ... ممکنه هورمون ها باعث کم شدن عشق بشه اما به نظر من عشق يه موهبته که احساس والايی از بودن و نوبودن رو باهم به عاشق ميده. احسان مقاله جالبی بود. اما من هفت سال است که با همسرم آشنا شده ام و پنج سال هم هست که زندگی مشترک داريم و هنوز هم فرزند نداريم اما در مورد عشق و احساس خوشبختی هر روز عشقمان نسبت به يکديگر بيشتر شده. شايد اين هورمون در ما پس از يکسال کمتر نشده باشد. مريم - تهران به نظر من عشق مشابه جوشيدن آب است اگر بعد از جوشيدن آب ، حرارت آتش زيرآن را کم کنيم از قل قل خواهد افتاد ، امادر همان دمای ۱۰۰ درجه (بدون سر و صدای زياد) باقی خواهد ماند .... عشق هم همينطور است . البته عشقی که صرفاً بر پايه هوس باشد به تدريج از بين ميرود. اما اگر نيازهای جسمانی تنها يک بعد از عشق را تشکيل دهد اين عشق جاودانه ميشود. درست است که اين نوع عشقها را بيشتر در کتابها خوانده ايم اما من با اطمينان ميگويم هنوز هم چنين عشقهايی را ميتوان حس کرد. تجربه ای هم خودم دارم: ۲۸ ساله بودم که به شخصی علاقهمند شدم . اين عشق دو طرفه بود اما ما به دليل مخالفت شديد خانواده هايمان( که هيچ دليل محکمی هم ندشتند و صرفاً خودشان ميخواستند انتخاب کنند!) نتوانستيم ازدواج کنيم و اکنون بعد از گذشت هفت سال هيچکدام ازدواج نکرده ايم و من با داشتن ۳۵ سال سن و علم به اينکه زندگی يک دختر مجرد آنهم در محيطی مثل ايران با اين فرهنگ چقدر سخت است، هرگز هم ازدواج نخواهم کرد.. انسان چگونه ميتواند جسمش را در اختيار کسی قرار دهد در حاليکه روح و قلبش به ديگری تعلق دارد؟ ما ازدواج نکرديم که بتوانم نظر دهم پس از ازدواج و داشتن روابط جسمانی احساسات عاشقانه به چه شکلی تغيير ميکند. اما ميتوانم حس کنم که اگر تنها هدف عشق همين روابط باشد بعد از ازدواج امکان فروکش کردن آن خيلی زياد است. در مورد تحقيقات اين دانشمندان هم اعتقاد دارم تمام احساسات بشر تحت تاثير اين ماده شيميايی است که در بدن ترشح ميشود آنها هم جزئی از انسان را تشکيل ميدهد. سارا - تهران عشق را بايد آموخت بايد حس کرد بايد با او بود وبا عشق زندگی کرد. من شخصا به نظريه دانشمندان احترام ميگذارم و تا حدی آنها را تاييد ميکنند. می توان اين بحث را بهانه برای جدايی ها قلم داد کرد ولی عشق يک نوع نوشيدنی هست که هر کس آن از عمق وجود بنوشد و آن را باديد باز ببيند نه اينکه به آن يک بازيچه عنوان دهد. اينو مطمئن باشيد که زمانی دو نفر بهم عشق بورزند و از ته دل وجود هم رو دوست داشته باشند هيچ کدام از اين نظرات درست نيست. اين نظرات برای کسانی صدق ميکنه که حوس باز ودمدمی مزاج هستن و هيچ وقت عشق واقعی جدايی در پيش نداره. اينو من مطمئنم چون دو انسان کامل وقتی بهم می پيوندد کامل ميشن و ديگه هيچ سيل وطوفانی اونها را سرد وبی روح وجدا از عشق هم نميکنه اينو مطمئا باشيد. ساجده - خراسانبه نظر من عشق واقعی تنها به هبستگی روحی(نه وابستگی روحی) بين دو نفر مربوط ميشود البته ممکن است که (به قول دانشمندان ايتاليايی)عوامل محيطی و بيولوژيک در اين رابطه تاثير گذار باشند ولی تعيين کننده نيستند در واقع عشاق واقعی کسانی اند که به روح يکديگر مهر ميورزند و با گذشت زمان نه تنها اين علاقه کمتر نميشود بلکه بر عمق و وسعت خود ميفزايد(چون روحی است نه جسمی). البته ذکر اين نکته ضروری است که عشق برادرانه به قول پروفسور فروم ميبايست به همه افراد بشر ساطع گردد(مثل رحمت بی شائبه خداوند) ولی آن مهر و محبتی که مورد نظر ماست در زمان واحد تنها به يک نفر تعلق دارد که در صورت همبستگی روحی جاودانه ميگردد. فراتی - تهران نظر من ميتونه کاملا دائمی باشه. بدون هيچ نوع علائم شيميايی . پس اونهايی که همديگه رو دوست دارند و هرگز هم به هم نميرسند چرا باز همديگه رو بعد از ۲۰ سال هم دوست دارند؟ الهام - تهران به نظر من اين عشق داستانی و اسطوره ای که شما به آن اشاره کرديد راست نيست. يعنی راست هست اما نه به اين داغی که حالا می گويند. مثل همين داستان های پهلوان های شهنامه، مثل رستم و اسفنديار که بوده اند اما وقتی فردوسی يا کس ديگری می آيد می نويسد ده برابر به آن اضافه می کند. فکر کنم در آن دوران مد بوده که هر که شعر يا تاريخی می نوشته خيلی نمکش را زياد می کرده. اين داستان های عشقی شيرين و فرهاد و ليلی و مجنون و امثال اين ها را که می گويند يک عشق عادی بوده. يک چيز را نمی توان انکار کرد که عشق در فقر و تنگدستی و سختی بيشتر است تا در يک محيط مرفه. مثال خوبش هم همين دوستی های دوران سربازی و دوران تحصيل است که چون درين دوران ها خيلی سختی و فقر بد بختی هست دوستی ها هم پر رنگتر اند. اگر ما يک مقايسه ميان غرب و کشور های فقير بيندازيم متوجه می شويم که دوستی ها فرق می کند. حتی روابط فاميلی فرق می کند در غرب بچه که جوان شد پدر و مادر را می اندازد دور و می رود دنبال کار خودش. يکی از دلايلی که عشق های گذشته ها مثلاً همين ليلی ومجنون پررنگ بوده همين دليل است اما مطمئناً به اين طمطراقی که نظامی سروده نبوده. در رابطه به جاودانگی عشق ميان دو نفر می توان حکم قطعی کرد که نمی تواند باشد. چون اين خصلت ذاتی آدمی هست که وقتی به چيزی يا کسی که دوستش داره می رسه عشقش فروکش می کند. يعنی عشق آتش است و وصال آبی است که روی آن ريخته می شود. من مطمئنم که اگر ليلی و مجنون به همديگر می رسيدند بعد از يک مدت به يک زوج عادی تبديل می شدند که ممکن بود سر نمک آش هم بگو مگو کنند. رضا تقوی - کابل يک ضرب المثل قديمی ميگويد آنچه بجويی و نيابی عزيز ميشود. بيشتر علايق احساسی و افراطی در ابتدا از آنجا ناشی ميشود که طرف مقابل حداقل کمی غير قابل دسترس به نظر ميايد ولی وقتی چيزی را خواستی و به دست آوردی کم کم جنبه احساسی قضيه کم رنگ شده و نگرش ها و علايق عاقلانه تر و منطقی تر ميشود و برای همين وقتی عاشق به معشوق ميرسد ديگر آن فورانهای احساسی فروکش ميکند زيرا هجران خود عامل تشديد کننده بود . در واقع زيباترين و رويايی ترين علاقه و عشق آن است که در مرحله و مرتبه هجران بماند و در اين مرحله عشق آسمانی است ولی وقتی به معشوق برسی و ازدواج کنی ديگر مجبوری به مسکن و در آمد و قيمت نخود و لپه فکر کنی و اين افکار زمينی است که عاشق را زمينگير و زمينی ميکند اگر فرهاد در اولين درخواست به شيرين ميرسيد و زندگی طبيعی شروع ميکردند هر گز جاودانه تاريخ نمی شدند . در واقع ميتوان گفت که عشق اوليه که در هر مرد يا زنی شکل ميگيرد و سر شار از عواطف و احساسات پاک ميباشد به عنوان يکی از زيباترين پديده های دنيای بشری است. کاش ميشد ساليان سال در چنين حال و هوايی زندگی کرد. احمد - اردبيل کاملا با اين نظريه موافقم البته هميشه و در همه موارد استثنا هم وجود دارد، ولی در حالت کلی اين نظريه صادق و زوجها بعد از مدتی از شور وشوقشون کاسته ميشود. عليرضا - تهران اصولا ما اگر بپذيريم که تمامی پديده ها در دنيا نسبی ميباشند که چاره ائی جز پذيرش آن نداريم عشق از اين قائده نيز مستثنی نخواهد بود تنها يک وجود مطلق داريم که وجود خداوند است و تمامی پديده های نسبی مشمول تغير ميباشند مانند عشق. محسن - کرمان فقط يک عشق که پايداره عشق ثروت و پول پروتئينش هم دلاره!! حميد - دبی به نظر من اگر اينطور نبود دنيا گره می خورد. چرا که اگر آن آتش عشق با آن شور و هيجان برای تمامی عمر باقی می ماند , در آن صورت در اجتماع هيچگونه رابطه ديگری جز رابطه همسری وجود نداشت. چرا که وابستگی در آن دوران مذکور بقدری زياد می شود که تحمل دوری از انسان گرفته می شود. اما اين عشق در خيلی موارد از بين نمی رود بلکه به اندازة نرمال رسيده و اعتدال پيدا ميکند. در ضمن اينو هم بگم : دوام عشق بسته به اينه که به چی عاشق شده باشيم .چرا که به قول مولوی: "عشقها کز پی رنگی بود" "عشق نبود عاقبت ننگی بود" پس به جای صورت زيبا بايد دنبال سيرت زيبا بود. امير - زنجان نظر من اگر عشق توام با معنويت باشد دوام آن هميشگی است. چراکه در طول زندگی خودم شاهد زندگی سرشار از عشق بين زوج هايی بوده ام که از سن و سال بالايی برخوردار بوده اند و اين را هيچ چيزی جز معنويت توجيه نمی کند. برای اينکه آنها زندگی خود يا آشنايی با همديگر را با عشق محض شروع نکرده اند و با عقل آغاز کرده اند و با عشق ادامه داده اند(اين عشق به معنای حقيقی آن است). احمد پارسا - تايباد من معتقدم که يک عاشق واقعی هيچگاه از ارزش عشقش برای او کاسته نميشود چراکه عشق واقعی هيچ ربطی به کاهش وياافزايش پروتيئن ويا کوفت ديگری ندارد اين افراد که همچين ادعاهای ميکنندهيچوقت عاشق شدن رواحساس نکرده اند وممکن است هوس را با عشق اشتباه گرفته اند. سروش - هرات داستانها و افسانه ها پاکترين وغاييترين و شفافترين حالت هر چيزی را نشان ميدهند. با اين نظريه موافقم. حسين - تهران من از فعل و انفعالات شيميايی مغز چيزی نمی دونم اما به تجربه بهم ثابت شده که هيچ عشقی پايدار نيست . عقربه همه عشق ها در آغاز روی ۱۰۰% ايستاده اما هيچ تضمينی برای ثابت موندن اين عقربه وجود نداره . عشق هائی هم که بعد از يک سال ادامه پيدا می کنه فقط عادته يه عادت که آدمهای احساساتی درگيرش می شن . نسرين - تهران من سازوکار هورمون های شيميايی مغز مانند نروتروفين و يا سروتونين و دوپامين را در رفتار و علايق انسان ها قبول دارم. اما اگر عشق فقط همين سازوکار شيميايی بود آيا ارج و قربش بين بشريت اينقدر بالا ميرفت؟ چه بسيار افرادی که حاضر شدند به خاطر عشق همين تن جسمی خود را از دست بدن. اين درسته که در ابتدای هر رابطه ای شور و شوق وجود داره اما واقعا ممکنه از عشق هم نباشه. ما همه فکر می کنيم تا ته دلمون لرزيد(که اثر همون نروتروفين هست) ديگه عاشق شديم و به عشق رسيديم. اما اين تصوری کاملا غلطه. يک عشق واقعی هم شايد با همين شور و شوق شروع بشه اما به حالت پايداری برسه که خيلی زيبا تر و قشنگ تر از اون شور و شوق اوليه باشه. می دونيم که اين قانون حتی در مورد ذرات زيراتمی هم صادقه که هر چقدر انرژی و همون شور و شوق در ذرات و حتی ما بيشتر باشه ما ناپايدار تر و نامستحکم تر هستيم. پس برای اينکه عاشق باشيم لازم نيست که نروتورفين خونمون هميشه بالا باشه. پس اگه اين عشقه که می شه نروتروفين را مصنوعی توليد و به خود تزريق کرد. عشق آرامشه. عشق به جای اينکه خنده باشه يک لبخنده و در عشق همه چيز حکايت از آرامش و استحکام دارند و نه شور و شوق و ناپايداری. اميرمسعود - اصفهان بله . واقا عشق مرد و زن ثبات نداره. من خودم دو بار ازدواج کردم همين الان در ازدواج دومم هستم و هر بار مثل همه مردم دنيا قسم خوردم که تا ابد عاشق بمونم تا مرگ ما را از هم جدا کند! اما هر بار هم باز مثل همه مردم دنيا چندی بعد همون احساسی را در درون خودم حس ميکردم که در مورد انسانهای ديگه هم حس ميکردم! من تا اونجا که از آدمای با جرات پرسيدم و ميدونم عشق به هر چيزی ميتونه دايم باشه مگر اينکه دقيقا اصرار بر يک مدل يا نوع خاص برای هميشه داشته باشی. مثلا عشق به گيتار . فيلم لباس عشق به کتاب عشق به جنس مخالف . آفريدگار به انسان دو نعمت بزرگ داد! که يکيش عادته . هيچ کس هم نميتونه به جنگ غرايز بشری بره ! محمود - تهران حدودا" شش سال پيش و از طريق چت با دختری آشنا شدم و اکنون پس از گذشت شش سال و با وجود اينکه بمدت دو سال و بنا براحترامی که برای خواسته او قائلم و همچنين شرايط موجود بين ما، از هم جدا شديم، همچنان و بيشتر ازسابق او را دوست ميدارم و هيچگاه عشق او از قلبم خارج نخواهد شد. فکر نميکنم هيچکس جايگاه او را در قلبم بگيرد. مجيد - تهران بله امکان پذير است اگه دو نفر همديگر دوست داشته باشند اين عشق پايدار می مونه. حسين - دهدشت اينجانب درصدد رد يا قبولی اين نظريه نيستم ولی عشق های افسانه ای دليل بر رد اين نظريه نيست چرا که در افسانه ها عشاق به همديگر نرسيده اند تا خلاف اين نظريه اثبات گردد.کیا - تهران به نظر من عشق مقلوله ای غیر واقعی است و همه ی عشق شهوت است محسن - قم عشق همیشه جاودانه است شاید شدت ان کم شود ولی هرگز تمام نمیشود. بهمن اعرابی - تبريز اينکه عشق جاودانه است، حرفی نيست (البته بسته به اینکه عشق را چگونه تعريف کنيم) ولی اين مسلم است که بعد از مدتی رابطه به صورت معمولی در می آيد. چيزی از عشق نمی کاهد و شايد هم اضافه بکند ولی بصورت ساده تر، بدون تشريفات و دوستانه تر. هویک - تهران اگر به زندگی خودمان نگاهی بياندازيم شايد گويای اين حقيقت باشد. کسانی که يکباره عاشق ميشوند و پی هم ميروند شايد دير زمانی نپايد آنگاه که مشکلات زندگی علم می شوند آنها نيز عشقشان پاک می شود. اما آنها که با شناخت به هم رسيده اند هميشه در کنار هم مانده اند.... به قول استاد شريعتی عشق يک جوشش کور است و پيوندی از سر نابينائی که از غريزه آب ميخورد و آنچه از غريزه سر زند بی ارزش است اما دوست داشتن پيوندی خودآگاه است از روی بصيرت که از روح طلوع ميکند ..دوست داشتن از عشق برتر است . پس دوست داشتن و دوست داشته شدن تا ابد امکان پذير است .. زهره - تهران شايد درست باشد ولی خودم دوسال ونيم با دختری دوست بودم ولی هر روز احساس می کردم بيشتر دوستش دارم . و او هم فکر کنم چنين رفتاری داشت . با وجود اينکه ۸ ماه هست از هم جدا شده ايم تا حدودی گاهی چنين احساسی دارم . شايد هم من خيلی کمبود پروتين داشتم. حسين - رشت در زندگی واقعی عشق ابدی بين دو نفر وجود ندارد. به نظر من در ابتدا دو نفر عيب‌های يکديگر را نمی‌بينند يا ناديده می‌گيرند اما با گذشت زمان و سپری شدن شور و حال اوليه، واقعيت‌های موجود را می‌بينند و بر اساس آن رفتار خود را شکل می‌دهند. ضمناً مشکلات و مسائل ديگر زندگی کاملاً بر ارتباط بين دو نفر مؤثر است و می‌تواند در تيره شدن روابط اثر گذارد. تجربه‌های واقعی زندگی زوج‌های مختلف مؤيد اين موضوع است. علی - تهران امکان پذير است با اينکه بيشتر از دو سال است که ازدواج کرده ايم خيلی بيشتر از قبل به هم علاقمند هستيم و دوری از هم برايمان خيلی سخت است ه.ج. - تهران من هم موافقم. اصولا اين موضوع به ذات وطبيعت انسان مربوط است و کلا آدمی موجودی است که دايما" در حال تغيير است وهمچنين چشم آدمها به مرورعادت ميکندوديدن يک چيز و يا يک نفر به مرور عادی ميشود. بنابر اين عشق به ديگری بهتر است با شناخت بيشتروعشق به واقيتها باشد. کامران - اهواز ممکنه که اين نظريه درست باشه اما به نظر من در طی حيات عاشقانه عواملی هستند که اين احساس را مجددا" تشديد ويا تقليل می کنند پس ميتوان به اين نتيجه رسيد که ميزان اين پروتئين به تناوب به عواملی وابسته هستند که ميتوانند باعث ازدياد يا کاهش آن در بدن شوند آرش - تهران من فکر کنم علم اشتباه نمی کنه ولی اين حرف را قبول ندارم سينا - تهران من به تازگی از کسی که خيلی دوستش داشتم و دارم جدا شدم. علت جدا شدنمون به هيچ وجه با تلخی و قهر نبود بلکه فقط به خاطر اين بود که ميدونستيم نميتونيم با هم آينده ای داشته باشيم وبعدها جدا شدنمون سختر ميشه. در واقع ما به خاطر هم و به خاطر عشقمون از هم بعد از ۱سال و نه ماه جدا شديم ولی من هنوز دوستش دارم و هنوز دوريش برام خيلی سخت است. فکر نکنم ديگه بتونم کسی را به اين حد دوست داشته باشم.عشق جاودانه ميتونه باشه بهنام - تهران عشق به خودی انسان مربوط ميشود. کسانی اند که بيشتر از بيست سال از ازدواج آنان ميگذرد اما هنوز هم مانند همان دلداده هایی هستند که تازه با هم آشنا شده اند. اگر انسان بخواهد خوشبخت باشد بايد احترام متقابل را فراموش نکند. صفی الله جمیل - کابل درصورتی که عاقلانه باشه و واقعيتهای زندگی درنظر گرفته شده باشه-صرفا" با احساسات پيش رفتن ممکن نيست-آخرش شکسته و تنهايی و يه دنيا غم و حسرت وپشيمونی.دنيا بی رحم تر از اين حرفهاست. عشق ديگه معنا نداره-عاشقی اول وآخرش غمه... حسن زمانی - کرج بنظر من عشق بعد از ازدواج عشقی ماندگار و پاينده است هر انسانی هر طور بخواهد ميتواند باشد اگر عاشق خواست عاشق است و اگر نخواست نميتواند عاشق باشد عشق يک چيزی است که در همه انسانها وجود دارد حال آنکه بعضی ها از روی غرور بروز نمی دهند و خيلی کار بدی می کنند!!!! فتانه من نميتوانم متصور شوم که دو نفر تا ابد در يک زندگی مشترک بهترين گزينه برای يکديگر باشند.و به اقتضای محيط و درگيريهای روزانه ميزان علاقه به اطرافيان نيز دچار تغيير ميشود و همچنين نميشود گفت دو نفر آفريده شده اند که با هم باشند. ضمن اينکه تعريف های عجيب و غريب و مسخره زيادی از عشق ميشنويم. مخصوصا ما شرقی ها که حافظ و مولانا و امثال اينها زياد داريم زياد به افراط و تفريط کشيده ميشويم و خيلی وقت ها لذت يک رابطه عاشقانه گذرا را با عمر جاويد و سعادت هميشگی اشتباه ميگيريم و از کار و زندگی ميفتيم. هادی هاشمی - بوشهر من نمی توانم راجع به نتايج آزمايشهای نوروفيزيولوژيک اظهار نظر کنم زيرا در محدوده دانش من نيست اما می توانم برايتان بگويم که دقيقا پنج سال از آشنايی من با شوهرم و سه سال و نيم از آغاز زندگی مشترکمان می گذرد. از فراز و نشيب های يک زندگی طبيعی و مشکلات و روزمرگيها که نتيجه عادی همزيستی طولانی مدت است که بگذريم بايد بگويم که هنوز هم لحظات بسياری است که قلبمان از هيجان با هم بودن تندتر می تپد و اينکه هنوز هم باهم بودن برايمان از هر چيز هيجان انگيزتر است. علت آن هم شايد اين است که شما چه چيز را در رابطه طولانی مدت در چنته داريد که به هم عرضه کنيد. اگر تنها سکس و يا هيجان رومانتيک بودن با جنس مخالف برای کسی جذاب باشد بله البته تاريخ مصرف دارد اما اگر رابطه شما غير از سکس و زناشويی و همزيستی مسائل ديگری مثل رفاقت و دوستی و همفکری و بحث و همصحبتی و تبادل فکر و عقيده باشد و هردوی شما اهل پويايی و تجزيه تحليل زندگی باشيد هميشه برای گفتن حرفهای جديد بودنتان در کنار يکديگر جذاب و دل انگيز است افسانه - تهران با گذشت زمان حالا ديگر آن تقدس و پاکی در عشق چی که در هيچ پديده ای در زندگی به آن پيمانه سالهای پيش وجود ندارد. اما چرا، هنوز هم ميشود عشق ملکوتی را در بين فرزندان آدم و حوا ديد. فقط نه به طور صد در صد. بهر صورت عشق نمرده و نميميرد. شبنم علی - پاکستان به نظر من عشق جزیی از فطرت انسانهااست که خداوند (ج) به هرانسان عطا کرده، که بدون داشتن يک عشق سالم در زندگی، زندگی بيمفهوم و بی معنی است. عشق را فقط با دوست داشتن يک پسر و يک دختر نمی توان خلاصه کرد خوب به هر صورت، عشقی که ما نسبت به يک شحص ويا شريک زندگی داريم بسته به نوع عشق فرق مکند، به نظر من يک زندگی موفق با داشتن انديشه، سليقه مشترک و همچنین اهداف مشترک و حتی دين، مذهب، کشورمشترک ميتواند در اين رابطه پرماجرا دخیل باشد. عشق از روی احساسات جوانی در سنين پايين که فقط با در نظر گرفتن شکل ظاهری يک شخص باشد و يا با داشتن اهداف شخصی مانند استفاده برای اهداف سياسی...وغيره، فکر می کنم کوتاه مدت است. وفعل و انفعالات شيميايی هم ميتواند به حيث يک عامل محرک در وجودانسانها تا ثيرات خودرا داشته باشد. فرزانه فائق - کابل عشق کلمه است که بايد به آن ارج گذاشت. کلمه حب، محبوب و آيات امثال آنهادر قرآن کريم ذکر شده است پس عشق پاکتر و مقدستر از آن است که زوجين در اثر ماده شيميائی رابطه عشق را ميان شان آباد سازند. عشق نام خداوند است و من به اين معتقدم، اگر عشق آنطوری که هست در وجود راه يابد پس ديگر روح جاودانگی ميابد و گرنه اگر فقط ظاهر شخص مطلوب و معشوق باشد، نه يک سال بلکه يک ماه هم بسيار است تا آن عشق ظاهری را نگه دارد. من نظريه اين محترم که شايد ناشی از عقايدش باشد را قطعا نمی پذيرم. علی - کابل بله امکان داردکه عشق اولیه از روی هوس باشد و آن پروتئین فعال باشد ولی در گذشته و حال عشق ابدی همراه با دوست داشتن پیوندمیخورد و دائمی میشود و آن ماده شیمیایی همیشگی میشود و عشق و دوست داشتن همیشه شکوفائی دارد حميد - فنلاند من فکر می کنم اين احساسات اعم از عشق يا نفرت يا هر نوع احساس خاص بشری شايد باعث تغييراتی در بدن فرد شود اما اصل و ريشه اش در روح و روان فرد نهفته ودر واقع مقايسه عشق واقعی با هيجان ناشی از يک آشنايی تازه يک مقايسه ساده انگارانه است شهيار - اصفهان بله من کاملا با نظر اين گروه از دانشمندان موافقم و اميدوارم همه زوجها به اين موضوع اشراف داشته باشند و پس از مدت حدود يکسال از عادی تر شدن روابط ميان خود دلسرد و يا مايوس نشوند و با صرفه نظر کردن از افسانه ها يا استثنا های واقعا نادر هر روز به دنبال تقويت هر چه بيشتر رابطه خود از زوايای گوناگون زندگی باشند محمود - تهران من به اين ايمان دارم که عشق بين دو نفر می تواند جاودانه باشد و تا ابد باقی بماند اصلا اگر اين نباشد نامش عشق نيست. من اين عشق را تجربه کرده ام و بعد از ۴ سال از آشنايی با مردی که اکنون همسرم است روز به روز بيشتر از قبل به او عشق می ورزم سميرا - مشهد به نظر من عشق و دوست داشتن حسی فراتر از يک فعل و انفعال شيميايی در بدن است البته شايد بتوان گفت که از هيجان ناشی از ديدن جنس مخالف و کسی که نسبت به او علاقه داريم ماده ای در بدن ترشح شود ولی به طور کلی به نظر من عاشق واقعی شدن نياز به دلی دارد که بتواند دوست داشته باشد و توانايی دوست داشتن يک نعمت بزرگ برای انسان می باشد که عده ی زيادی از داشتن آن محروم می باشند. همانطور که آناتول فرانس می گويد " خوشبخت کسی است که خداوند به او دلی بخشيده که شايسته ی عشق و محبت و سوزو گداز است" پس می توان گفت که عشق حقيقی آن است که با گذر زمان نه تنها از شدت آن کاسته نشده بلکه عميق ترنيز گردد و اگر غير از اين شد بايد گفت آن عشق نبوده و فقط نيازی زود گذر بوده است مهدی - اصفهان عشق قطره جوشانی است از رحمت خداوند يکتا که در درون آدمی نهاده است. عشق سکس نيست که با تکرار رنگ ببازد و از بين رود. اگر کسی عاشق واقعی باشد عشق هيچ وقت از بين نمی رود و تا ابد ماندگار است. البته من نمی گويم عاشق واقعی هستم اما سعی می کنم به عهدی که در عشق بسته ام وفادار باشم .من حدود ۴ سال است با دختری هندی آشنا هستم و حتی يک سال هم در کنار هم درس ميخوانديم اما حالا بعد از گذشت ۴ سال عشق ما کم رنگ نشده است بلکه پررنگ تر هم شده است. من او را دوست دارم از صميم قلب و او هم همچنين احساسی نسبت به من دارد. سياووش - تهران عشقی که بر پايه احترام به شخصيت فرد و خارج از گرايش های مادی (شهوت، کامجويی، داشتن ثروت فرد مقابل...) و در يک کلام بر پايه عقل و احساس استوار باشد و با اين اصل که هر چه برای خود می پسندی برای فرد مقابل هم به پسند باشد، باعث می گردد که عشق هميشه گرم تر از روز قبل باشد و اين اتفاق نمی افتد مگر هر دو انسان نسبت به هم به اين درک و شناخت رسيده باشند و گرنه اصلا نمی شود به آن عشق گفت. رضا - مهر شهر - کرج عشق جاودانگی است. ممکن است ازميزان حرارت دوران جوانی برخوردار نباشد اما با حفظ جاودانگی، در دوران ميانسالی و کهنسالی بمرور از بار عاطفی و منطق مستحکم و مستدلی برخوردار ميگردد. اين تجربه ۲۲ سال زندگی مشترک با همسرم ميباشد که با عشق ازدواج نموده ايم . ياسين - چابهار موضوع اين است که اسم چه چيزی را عشق بگذاريم. اگر منظور همان شور وحال ابتدای ارتباط بين يک زن و مرد باشد همينطور است که اين دانشمندان ميگويند و بيشتر محبت متاثر از جنسيت است. ولی ما بخصوص در مشرق زمين نوعی از ارتباط را ميشناسيم که خيلی عميق تر است و با گذشت زمان کمرنگ نميشود و بالعکس تکامل پيداميکند و آن را بيشتر به روح و روان فرد نسبت ميدهيم تا جسم او که از نظر ما عشق ناميده ميشود. حالا اگر به عشق عرفانی رجوع کنيم که اصلا همه چيز عوض ميشود مثل عشق مولوی و شمس. مصطفی - تهران به نظر من زندگی ابدی دو نفر بر خلاف طبيعت انسان است و يک اجبار سنتی و ناشی از رسومات غلط و مردسالارانه است. انسانها به تجربيات زيادی برای تکامل شخصيتی نیاز دارند بنا بر اين، اين مسئله به نظر من واقعبت دارد نه تنها به خاطر فعل و انفعالات شيميايی بلکه از بعد روحی روانی هم درست است. رامبد - کردستان من فکر می کنم عشق اونقدر ها نمی تونه طولانی باشه و همچنان داغ و آتشين، چون عشق هم به مرور زمان سرد ميشه. مخصوصا بعد از اينکه دونفر تا اندازه ای برای هم تکراری ميشن و همديگر را بيشتر ميشناسند. قبل از اون حتی به خاطر ارضای حس کنجکاوی هم که شده به هم علاقه زيادی نشون ميدن ولی بعد يه مدتی که به اون هدف اوليه در عشق می رسند عشقشون سرد تر ميشه ولی اگر در اين ميان دوست داشتن در اونها پرورده بشه و اونا بتوانند همديگر را دوست داشته باشند اين دوست داشتن جای عشق را. ميگيره و جاودانه ميشه البته دکتر علی شريعتی هم در کتاب هبوط در کوير خودش به اين موضوع بسيار قشنگ اشاره کرده و اون را کاملا بسط داده که من فکر ميکنم برای علاقمندان بسار مفيد فايده باشه.کامی - مشهد به نام خدا. عشق هایی که تنها به مسائل دنيوی خلاصه می شوند چندان پايدار نخواهند بود ولی عشق های ممزوج به ايمان راستين الهی از استواری بيشتری برخوردار خواهند بود رضا - تبريز به نظر من، ازدواج پايان عشق است. تا زمانی دو نفر احساس عاشقانه نسبت به هم خواهند داشت که هرگز به يکديگر نرسند. همين نرسيدن است که آنان را عاشق و شيدا می کند. ولی وقتی که به هم برسند و مدتی را در آغوش يکديگر سپری کنند، ديگر هرگز آن حس و شور اوليه را نخواهند داشت. نکته مهم اين است که اصولاً نبايد چنين انتظاری داشت که پس از ازدواج، آن شور عاشقانه پابرجا باشد. اين کلاً قاعده يک رابطه عاشقانه است. به هر مقوله ديگری که نظری بيافکنيد، به همين صورت است. آيا حال و هوای آرزوی چيزی را داشتن با حال و هوای بعد از رسيدن به آن چيز يکی است؟ به همين خاطر آنانی که خواهان يک رابطه عاشقانه ابدی هستند، می بايست که هيچگاه در فکر رسيدن به يکديگر نباشند. نکته مهم ديگری را عرض کنم. در مردها، شدت احساسات عاشقانه شان با شدت نياز جنسی شان ارتباطی مستقيم دارد. يعنی يک مرد هر قدر از لحاظ جنسی در فشار باشد به همان نسبت عاشق تر است. مردی که نياز جنسی اش به طور کامل در حال برآورده شدن است، هرگز نمی تواند يک عاشق شوريده حال شود. از لحاظ فيزيولوژيکی بياييد دو غده جنسی مرد را طی يک عمل جراحی درآوريد پس از مدتی تغييراتی فيزيولوژيکی در آن مرد بوجود خواهد آمد. حالا ببينيد آيا اين مرد تمايل و گرايشی به جنس مخالف خواهد داشت؟ مسلما خير. آيا او عاشق جنس مخالف خواهد شد؟ مسلما خير. پس اگر هورمونهای جنسی در خون مرد در گردش باشد، در آنصورت است که او می تواند عشق به جنس مخالف بورزد و لا غير. عليرضا - تهران بنظر بنده عشق يک احساس است و احساس ممکن است به مرور زمان تغيريابد آرين - مسکو احساس جاودانه و پاکی که از آن به عنوان عشق نام می بريم يک هدف زمينی برای رسيدن به آرامش است. نحوه احساس آرامش و اين که چه برداشتی از آرامش خود داشته باشيم می تواند به جاودانگی و يا متغيير بودن عشق حکم کند. اگر آرامش خود را در لذت و ايجاد حس اطمينان در دوست غير همجنس خود می بينيم شايد اين حس اطمينان پايدار موجب جاودانگی عشق شود و اگر به هردليل لذت و آرامش دوست غيرهمجنس در رابطه ای متزلزل شود و نتوانيم آن را جبران کنيم امکان از بين رفتن اين حس وجود خواهد داشت .جلال - تهران به نظر من عشق يک امر مقطعی می باشد که برای عده ای طولانی مدت و برای برخی ديگر کوتاه مدت است. که بعد از گذراندن اين دوران احساس روزهای آغازين در وجود طرفين با آن شدت اوليه وجود ندارد. البته اين امر به مرور به صورت يک عادت در آمده که همين امر باعث ادامه زندگی در بين زوج می شود. اين فقط تجربه شخصی بنده می باشد که امکان دارد فقط برای شخص خودم صادق باشد. جواد - فارس عشقي که به ازدواج بانجامد به هيچ وجه دايمی نيست. سهيلا محسنی - کابل بنظرم آنهايی که عشقشان آنی و با يک نگاه يا يک صحبت و يک رابطه ايجاد شده و سريعا" نيز به ازدواج برسد معمولا" پايدار نيست و بتدريج فروکش کرده و گاهی به نفرت مبدل گشته وسبب جدايی نيز ميگردد. ولی آنهايی که آشناييشان طولانی و عشقشان به مرور و بر اثر شناخت تدريجی خلق و خوی طرف مقابل و نه آنی ايجاد گردد معمولا" پايدار و بادوام است. بعنوان مثال بسياری از پدربزرگها و مادربزرگهای ما که نه بر اثر عشقهای آنی امروزی و حتی بصورت سنتی ازدواج کرده اند هنوز نيز روابط بسيار خوبی باهم دارند ومرور زمان نيز اين عشق را کاهش نداده است. حسين - شيراز به نظر من دو نفر اگر واقعاً عاشق همديگر باشند با گذشت زمان که شناختشان نسبت به هم بيشتر ميشه ميزان عشقششون هم زيادتر ميشه البته در اين دوره وزمانه چنين عشقی پايدار وخيلی عميق خيلی کم پيدا ميشه. پونه - تبريز اگر عشق را در احساس شديد و ناگهانی حاصل از ديدار معشوق بدانيم بايد با اطمينان گفت که هرگز نمی توان رابطه ای جاودانه را متصور شد. اما اگر عشق را بر اساس واقعيات و اصول منطق مدارانه تعريف کنيم آنگاه با جرات ميتوان گفت که از عشق های افسانه ای هم مانا تر و پايدارتر و جاودانه تر خواهد بود. محمد - اروميه بله عشق ابدی بين دو نفر ممکن است اما به يک شرط. به شرطی که به وصال هم نرسند. وصال مدفن عشق است. عشق و وصال همزمان ممکن نيست. بعد از وصال عشق تبديل به دوست داشتن می شود. سيد سرور حسينی - مزار شريف - افغانستان به نظر من عشق جاودانه امری محال نيست ولی بسيار نادر است. ممکن است بعد از يکسال فروکش نکند ولی مطمئنا" به پر شوری اول زندگی نخواهد بود. اين تجربه در مورد زندگی من صدق می کند. آتيلا شريفی - تهران من تجربه زندگی مشترک ندارم. اما در اينکه بعد از مدتی شکل روابط تغيير می کند شک ندارم. زمان اين تغيير و تحول کمتر از يک سال است. اما تصور می کنم بيش از فعل و انفعالات شيميايی، مسائل روانی و روابط جنسی تعيين کننده هستند. پديده - تهران به نظر من عشق پاک چيزی جاودانه است احساس که دوشخص را از جنس مخالف نزديک وبه آرزوهايش ميرساند. بناً عشق پيوند هميشگی است مشروط بر اينکه راستين باشد. شمس تنها - کابل عشق يک طرفه می تواند تا لحظه مرگ نيز تداوم يابد، عشق يک سويه که شايد آن را بتوان نوعی رفتار مازوخيستی (خودآزارانه) هم به حساب آورد، متاسفانه در مشرق زمين دارای سابقه طولانی می باشد؛ آن چنان که محقق برجسته ای همچون برنارد لويس هم در کتاب "خاورميانه" خود به بررسی ريشه های فرهنگی اين مساله می پردازد. بايد توجه داشت که خود-تخريبی سوژه در چنين رابطه ای می تواند در دنيای ادب و هنر به آثار شاخصی منجر گردد (مثلا مثنوی و يا غزليات عاشقانه نظامی، سعدی، حافظ و ... در فرهنگ خودمان و يا شاهکاری همچون "عشق سالهای وبا" نوشته گابريل گارسيا مارکز در حوزه رمان)، اما در دنيای واقعی چيزی جز يک فاجعه نيست. گسترش آه و ناله های عاشقانه در زندگی اجتماعی يک جامعه نشانه ای از يک بيماری و فرار از واقعيت ميتواند باشد. عشق اگر نتواند به سلامتی روانی طرفين قضيه و ارتقای فکری و رفتاری فرد در حوزه اجتماعی ياری برساند، چه بهتر که جاودانه نباشد امير - تهران عشق به هر چيز پايه در شهوت دارد، شهوت های گوناگونی مانند شهوت قدرت و شهوت جنسی وجود دارد. در هر حالتی شهوت مخرب است و در دراز مدت اگر از ميان نرود، خود از ميان خواهد رفت، پس می‌توان گفت که عشق واقعی تنها در يک صورت معنا خواهد داشت و آن اينکه عاشق و معشوق هيچگاه به هم نرسند!!! بابک - اصفهان موضوع هماهمنگ سازی احساسات و عواطف با علم و منطق پيشينه ای طولانی داره. من فکر می کنم ما انسان ها در آينده دچار دو گانگی شديد حسی و منطقی بشيم. چون زندگی امروزی بشر هيچ رابطه ی نزديک و مسالمت آميزی با احساسات ناب نداره! سياوش - تهران عشق شروعي است برای يک علاقه هميشگی البته اگر معيارهای درستی برای انتخاب همراه زندگی داشته باشيم. سجاد - تهران خدمات
شايد برخی از زوجهای جوان موافق نباشند، اما آنطور که دانشمندان ايتاليايی ادعا ميکنند عشق پر احساس ميان دونفر تنها تا حدود يکسال پس از آشنايی دوام می آورد.
آیا عشق جاودانه میان دو نفر امکان پذیر است؟
قوه قضائیه ایران صدور حکم اعدام برای نوید افکاری را تایید کرد همزمان فایلی صوتی از بخشی از جلسات محاکمه نوید افکاری کشتی‌گیری که دو بار حکم اعدام گرفته، منتشر شده است که نشان می‌دهد قاضی پرونده اظهارات آقای افکاری مبنی بر "اعتراف تحت شکنجه" را نمی‌پذیرد و درخواست او برای احضار شاهد شکنجه‌ شدنش در اداره آگاهی شیراز را رد می‌کند. نوید افکاری در این دادگاه گفته گزارش پزشکی قانونی درباره شکنجه او موجود است و یک شاهد هم ضرب و جرح او را دیده. اما خبرگزاری میزان، وابسته به قوه قضائيه، در گزارشی نوشته که به رغم "دستور اعزام به پزشکی قانونی" بر اساس "تقاضای وکیل متهمان، متهم در اداره آگاهی و در حضور وکیل تعیینی خود اعلام کرده که شکنجه نشده‌ام و به پزشکی قانونی نمی‌روم." به گزارش این خبرگزاری "موضوع (ادعای شکنجه) در رسیدگی دیوان عالی کشور با توجه به عدم درخواست متهم منتفی تشخیص داده شده است." نوید افکاری سنگری، به اتهام قتل یک کارمند اداره آب شیراز که ظاهرا در بخش حراست کار می کرده، محاربه و شرکت در اعتراضات سراسری مرداد ۱۳۹۷ به "دو بار اعدام"، برادرش وحید افکاری سنگری در مجموع به ۵۴ سال زندان و برادر دیگرش حبیب افکاری سنگری به ۲۷ سال زندان محکوم شده‌اند. هر سه آنها به ۷۴ ضربه شلاق هم محکوم شده‌اند. خبرگزاری قوه قضائیه نوشته که محکومیت آنها به اتهام محاربه هنوز در دیوان عالی کشور تأیید نشده است. روایت شاهد شکنجه شاهین ناصری، فردی که خود را فوق لیسانس بازرگانی معرفی می‌کند، در یک فایل صوتی که در اختیار رسانه‌ها از جمله بی‌بی‌سی قرار گرفته، می‌گوید که در اداره آگاهی شیراز شاهد کتک خوردن نوید افکاری و آسیب‌دیدگی جدی دست او بوده است. او می‌گوید: "یک روز در آگاهی در راهرو صدای داد و بیداد و التماس شنیدم. سروان همراهم از من خواست که در راهرو بایستم تا او برگردد. رفت در یک اتاق را باز کرد. من هم از روی کنجکاوی رفتم ببینم چه خبر است. دیدم دو نفر لباس شخصی در یک اتاقی با فحاشی و باتوم و لوله نوید را با بی‌رحمی تمام کتک می‌زنند. بهش می‌گفتند هر چی ما می‌گیم درسته. چیزایی که می‌گیم می‌نویسی یا نه؟ نوید هم التماس می‌کرد نزنید، من کاری نکردم. دست‌هاش هم می‌آورد روی سرش. یکی از مامورهایی که بعدا فهمیدم اسمش عباسی است همچین کوبید روی دستش که نوید ضجه بلندی زد و از حال رفت." آقای ناصری اضافه کرده است: "من در سه دادسرا در این رابطه شهادت دادم. در دادسرای جرایم امنیتی که رفتم برای شهادت بازپرس شعبه گفت در آگاهی چه دیدی؟ من دیده‌هایم را توضیح دادم. بازپرس با لحن بدی گفت تو داری در پرونده امنیتی دخالت می‌کنی. پدرت را درمی‌آورم. همین مامورها را وادار میکنم که به خاطر تهمت و افترا ازت شکایت کنند. ذوبت می کنم." برادران افکاری از راست حبیب (محکوم به ۲۷ سال زندان) ، نوید (دو بار اعدام) و وحید افکاری (محکوم به ۵۴ سال زندان) جزئیات دادگاه نوید افکاری در فایل‌های صوتی دیگری که در اختیار رسانه‌ها از جمله بی‌بی‌سی قرار گرفته است،‌ نوید افکاری در یکی از جلسه‌های دادگاهش، لایحه دفاعیه‌اش را ارایه می‌کند. او می‌گوید دستش به دلیل شکنجه در اداره آگاهی شیراز از چندین ناحیه شکسته و این موضوع بعدتر توسط "پزشکی قانونی هم تایید شد"، اما وقتی در زندان درخواست دیدن پزشک کرده،‌ این امکان برای او فراهم نشده." آقای افکاری می‌گوید برای ادعایش شاهد دارد و از قاضی می‌خواهد که شاهد را احضار کند. اما قاضی جلسه در جواب او می‌گوید: "نیاز نیست. اگر دادگاه تشخیص داد، بررسی می‌کند. شما رسیدگی بلد نیستید. حتی اگر ما هم توجه نکنیم و بررسی نکنیم، دیوان [عالی کشور] بررسی خواهد کرد." نوید محمدی بر این موضوع اصرار می‌کند و به قاضی پرونده اعتراض می‌کند: "ادله‌های انتساب اتهام باید هماهنگ با جرم باشد. اعمال کنید... شاهد من را احضار کنید. پسر مقتول را ظرف نیم ساعت احضار کردید، آمد،‌ شاهد من را هم احضار کنید. خلاف قانون که حرف نمی‌زنم. کپی پرونده من را دارید. شما به عنوان قاضی میانه‌رو باید میان من و نماینده دادستان بنشینید ببینید ایشان چه ادعایی دارد... قانون به من یک میز داده یک کتاب. شما هیچی به من نمی‌دهید. من ادعا کردم که شکنجه شدم دارم ادله ارائه می‌دهم. ایشون هیچ ادله‌ای ارائه نمی‌دهد. من مرتب مدرک ارائه می‌کنم." در بخش دیگری از این دادگاه، نوید افکاری توضیح می‌دهد که اواخر شهریور سال ۹۷، فردی به نام بهروزی از او در اداره آگاهی "تحت شکنجه اقرار گرفت اما در برگه کیفرخواست محل اقرار را مراجع قضایی نوشته و در واقع مکان بازجویی را تغییر داده است." دادگستری کل استان فارس او همچنین در جایی از این دادگاه می‌گوید:‌‌‌ "من ۱۰ روز در ارشاد بودم... کنار من تعرض جنسی صورت می‌گرفت." صدای کسی در این دادگاه شنیده می‌شود که خطاب به نوید افکاری پاسخ می‌دهد: "پس مواظب خودت باش." نوید افکاری در بخش دیگری از دفاعیاتش اعتراض می‌کند که "آلت قتاله و موتور سیکلتی" که در پرونده اشاره شده با آنها حسین ترکمان به قتل رسیده کارشناسی نشده است. او می‌گوید که "آقای بهروزی در بازسازی صحنه می‌نویسد این همان موتوری است که با آن قتل انجام شده است. آیا کارشناسی شده که این همان موتور است؟ موتور آمده در حیاط آگاهی و از آن فیلم گرفته شده است. پلاک موتور برادر من وحید افکاری با پلاک موتوری که در صحنه قتل مشاهده شده متفاوت است. آقای بهروزی که می‌داند خانواده شکات و کارشناسان و همسر مقتول همگی می‌گویند از فلان موتور شکایت دارند. پس چرا از این موتور فیلم گرفته‌اند؟" در جای دیگری نوید افکاری به مواد ۱۶۸ و ۱۶۹ قانون مجازات اسلامی اشاره می‌کند و می‌گوید که آنچه گفته تحت شکنجه بوده است. قاضی پاسخ می‌دهد:‌ "اینها مستلزم این است که ثابت شود که اقرار شما تحت شکنجه است... هر سخنی که شما در دادسرا کردید از نظر ما اقرار محسوب نمی‌شود. اقرار فقط در دادگاه انجام می‌گیرد." من قاتل نیستم؛ والله ما بی‌گناهیم نوید افکاری همچنین در یک فایل صوتی که از زندان منتشر کرده باز هم تاکید کرده که مرتکب جرمی نشده است. او گفته که از روز اول بازداشت "به بازپرس گفتم من آن لباس شخصی [که کشته شده] را نه می‌شناسم و نه حتی اسمش را شنیدم. ولی زیر شکنجه به خاطر نجات خانواده‌ام و به خاطر وحید تن به خواسته‌های آنان دادم.» به گفته فعالان حقوق بشر، حسین ترکمان "یک مأمور امنیتی وابسته به حراست شرکت آبفا" بوده که در روز دوم مرداد ۷۷ به قتل رسیده است. خبرگزاری‌های فارس و مشرق‌نیوز نوشته‌اند که او "یکی از نیروهای امنیتی حاضر در تجمعات" شیراز بود. به گفته آقای افکاری، اتهامات او "محاربه، و افساد فی‌الارض" و "تشکیل یک یک گروه معاند با نظام" است. بهیه نامجو مادر برادران افکاری که یکی از آنها به اعدام و دو نفر دیگر زندان‌های طولانی محکوم شده‌اند او گفته: " آنها می‌گویند تو و برادرت عضو یک گروه معاند با نظام هستید. در اغتشاشات سال ۹۶ و ۹۷ شیراز حضور داشتید، به رهبر توهین کردید. نیروی امنیتی هم کشتید. والله ما بی‌گناهیم… هیچ دلیل و مدرک قانونی در این پرونده نیست. هر چه هست نوشته‌های زیر شکنجه است. برای محکوم کردن ما چند مدرک ساختگی و دروغ هم ارائه کرده‌اند." نوید و وحید افکاری شهریور ۱۳۹۷ چند روز بعد از اعتراضات سراسری مرداد ماه این سال بازداشت شدند. سه ماه بعد حبیب افکاری هم بازداشت شد. او می‌گوید به مراجع مختلف قضایی شکایت کرده و با وجود گزارش پزشکی قانونی از شکنجه او و شاهد عینی «نخواستند صدای ما را بشنوند. فهمیدم دنبال یک گردن برای طنابشان می‌گردند.» بیشتر بخوانید: وکیل نداریم آقای افکاری گفته که فشارهای وارد شده باعث شده وکیل آنها استعفا کند. موضوعی که وحید افکاری، برادر بزرگ‌تر نوید هم به آن اشاره کرده و گفته که "به هر کسی پرونده را نشان دادیم، می‌گویند شما بیگناهید اما می‌ترسند پرونده را قبول کنند. از شما می‌خواهم به برادرم کمک کنید اعدام نشود. کارگر خودم بوده. فقط ۲۵ سال دارد و کشتی‌گیر مملکت است. خودم هم یک گچکار ساده‌ام . پولی نداریم که به وکیل بدهیم." بنا بر گزارش‌ها این دو نفر تا زمان تایید حکم خود در دیوان عالی کشور وکیل نداشته‌اند. اما خبرگزاری میزان این گزارش‌ها را رد کرده و گفته "نوید افکاری دارای وکیل تعیینی در دادسرا بود و در دادگاه نیز داری وکیل (احتمالا تسخیری) بوده است." با این حال در فایل صوتی منتشر شده از دادگاه او، آقای افکاری شخصا از خودش دفاع می‌کند. "گفتند ما برای حکم دادن مدرک نمی‌خواهیم" وحید افکاری در این فایل صوتی با اشاره به اینکه زیرشکنجه‌ها، دو بار اعتصاب غذای ۲۰ روزه کرده و یک بار هم "با پاره کردن گردنش توسط شیشه" خودکشی کرده، می‌گوید: "در دادگاه وقتی به قاضی اسدی گفتم که ما بی‌گناهیم و اگر مدرکی هست ارایه بدهید، گفت پسر فکر کردی اینجا سوئیس است؟ و حکمی بدون منطق و مستند و ناعادلانه صادر کرد. بعدها در دادگاه انقلاب وقتی سید محمود ساداتی، رئیس شعبه یک گفتم که آیا دلیل و مدرکی هست که من جرمی کرده باشم؟ گفت ما برای حکم دادن نیاز به مدرک و دلیل نداریم. واقعا به بن بست رسیده‌ام. از مردم تقاضای کمک دارم." او همچنین اتهام قتل را رد می‌کند و می‌گوید: "طبق خود پرونده نه شاهدی وجود دارد و نه در محل وقوع قتل دوربینی بوده. حتی ردیابی موبایل مان هم در محل وقوع قتل منفی بوده و چاقویی هم که در خانه ما بوده، برده‌اند پزشکی قانونی و آنها تایید کرده‌اند هیچ‌کدام آلت قتاله نیستند." اما خبرگزاری قوه قضائیه از وجود تصاویر دوربین مدار بسته از صحنه قتل گزارش داده است. در فایل صوتی محاکمه نوید افکاری هم صدای او شنیده می شود که از دادگاه می خواهد این فیلم مورد ادعا را پخش کنند، اما با درخواست او مخالفت می شود. در مرداد ماه گذشته هم، مصطفی صالحی از معترضان دی ماه سال ۱۳۹۶ در اصفهان اعدام شد. او به قتل یکی از اعضای سپاه پاسداران متهم بود. نهادهای بین‌المللی در گزارش‌های متعددی از جمهوری اسلامی به دلیل شکنجه‌ برای اعتراف‌گیری انتقاد کرده اند. صدور حکم اعدام برای نوید افکاری، واکنش‌های بسیاری در شبکه‌های اجتماعی داشته است. کاربران با هشتگ‌های اعدام نکنید، نوید افکاری و آزادشان کنید، به این احکام اعتراض کرده‌اند. گروهی از کاربران شبکه‌های اجتماعی از اتحادیه جهانی کشتی خواسته‌اند که برای نجات جان نوید افکاری اقدام کند.
نوید و وحید افکاری، در دو فایل صوتی جداگانه از زندان شیراز، با رد اتهامات خود و تاکید بر اینکه اقرار آنها تحت شکنجه بوده، ابعاد بیشتری از روند قضایی‌شان را توضیح داده و از وکلای دادگستری درخواست کمک کرده‌اند.
جزئیات تازه از پرونده نوید افکاری؛ 'شاهد دارم که شکنجه شده‌ام'؛ قوه قضائيه:‌ ادعای شکنجه صحت ندارد
تاكسين شيناواترا، با ارائه پیشنهادی چشمگیر به اریکسون سوئدی تاکید کرده است در صورت مخالفت وی، سه مربی سرشناس دیگر جهان جزو گزینه های او برای هدایت منچستر سیتی هستند. برخی گزارش ها به رقم هشت میلیون پوند برای دستمزد سه ساله مربی پیشین انگلستان اشاره کرده اند که در صورت تحقق این امر، اريكسون بالاترين حقوق را در تاريخ اين باشگاه دريافت خواهد كرد. آقای شیناواترا گفته است قصد دارد با خرید باشگاه منچستر سیتی و آوردن یک مربی سرشناس این تیم را در فوتبال انگلستان مطرح کند. در سال های اخیر سرمایه گذاران خارجی توجه زیادی به باشگاه های فوتبال انگلیسی نشان داده اند و در صورت پذیرفته شدن پیشنهاد نخست وزیر پیشین تایلند، باشگاه منچستر سیتی هشتمین باشگاه انگلیسی با مالک خارجی خواهد بود. پیش از این باشگاه های آستون ویلا، پورتسموث، چلسی، فولهام، لیورپول، منچستر یونایتد، و وستهام - که همگی در لیگ برتر انگلستان حضور دارند - به غیرانگلیسی ها واگذار شده اند. نخست وزیر پیشین تایلند پس از آنکه در سپتامبر سال گذشته میلادی توسط ارتش این کشور از کار برکنار شد، خارج از تایلند به سر برده و عموما در لندن زندگی می کند. خدمات
نخست وزیر پیشین تایلند که برای خرید باشگاه فوتبال منچستر سیتی انگلستان پیشنهادی بالغ بر هشتاد میلیون پوند داد، قصد دارد در صورت تصاحب این باشگاه سون گوران اریکسون، سرمربی سابق تیم ملی انگلستان، را به خدمت بگیرد.
اریکسون اولین گزینه برای هدایت منچستر سیتی
پيش نويس اروپا پيش نويس سه کشور بزرگ اروپائی که افزون بر تشويق‌ها و تهديدهای تلويحی، خواستار تعليق دائمی غنی ساذی اورانيوم از سوی جمهوری اسلامی شده است، از هم اکنون خشم برخی محافل حکومتی ايران را برانگيخته است به طوری که آنها در رسانه‌های تحت امر خود، سه کشور اروپائی را به نقض "توافقنامه پاريس" متهم می‌کنند و دولت را به لغو توافقنامه و ازسرگيری غنی سازی فرا می‌خوانند. اين نوع برخورد از سوی پاره‌ای محافل سياسی ايران در برابر رفتار اروپا از پاييز سال پيش – زمان امضای توافقنامه سعدآباد – بارها تکرار شده و از همين رو، تازگی و احيانا اثر خود را از دست داده است. رسانه‌ها و برخی مقام‌های رسمی و متنفذ طی يک سال اخير بارها و بارها، اروپا را به نقض تعهدات خود در برابر ايران متهم و تهديد به قطع گفتگو کرده‌اند، اما آنچه در عمل اتفاق افتاده، ادامه گفتگوها و دستيابی به توافقات تازه بوده است، توافقاتی که محور اصلی آنها تعليق تمام مراحل غنی سازی از سوی ايران و دادن وعده‌های کلی قابل تاويل و تفسير از سوی اروپا بوده است. واژه های دردسرساز چنين به نظر می‌رسد که ايران و سه کشور اروپائی که قادر به انتخاب قاطع يکی از دو راه رها کردن مذاکرات و يا دستيابی به يک توافق روشن و بدون ابهام نيستند، به منظور پل زدن بين مواضع به شدت متفاوت خود و همينطور خريد زمان، ناچارند متن توافقنامه‌ها را با واژه ها و عباراتی تنظيم کنند که در نهايت هر دو طرف، امکان تفسير آن را بر مبنای "خط قرمزی" که برای خود ترسيم کرده‌اند، پيدا کنند. در توافقنامه سعدآباد تاکيد شده بود که ايران "داوطلبانه" و به منظور "اعتماد سازی" تعليق غنی سازی را می‌پذيرد و چگونگی تعليق را هم کارشناسان آژانس بين‌المللی انرژی اتمی مشخص خواهند کرد. از ديدگاه مقام‌های ايران، تاکيد بر واژه "داوطلبانه" در متن توافق به معنای "اختياری" بودن اين اقدام و ازسرگيری غنی سازی در موقع دلخواه تفسير می‌شد، اما تفسير طرف اروپائی از توافقنامه سعد‌آباد "توقف عينی روند غنی سازی" بود، حال انگيزه و دليل و الفاظ مورد استفاده ايران هرچه می‌خواهد، باشد! تکرار تجربه ناکام برغم تجربه ناکام توافق سعدآباد، در توافقنامه پاريس نيز از واژه‌ها و عبارتی استفاده شد که باز هم امکان "تفسير به رای" آن را برای دو طرف فراهم کرده است. در توافقنامه پاريس تاکيد شده است: تا زمانی که ايران و اروپا برای دستيابی به توافق نهائی در حال مذاکره‌اند، تعليق غنی سازی ادامه خواهد داشت. از نظر طرف اروپائی، اين بند از توافق به نامحدود بودن تعليق صراحت دارد، اما طرف ايرانی با تکيه بر بند ديگر توافقنامه که "بدون هرنوع تبعيضی، حق ايران را برای استفاده صلح‌آميز از انرژی هسته ای" به رسميت می‌شناسد؛ غنی سازی اورانيوم را "حق مسلم" خود و تعليق را امری موقت و زودگذر می‌داند. سوء تفاهم عمدی؟ ظاهرا در باره عبارت "حق استفاده صلح‌آميز از انرژی هسته‌ای" سوءتفاهمی – شايد هم تعمدی – بين دو طرف پيش آمده است. اروپائی‌ها، عبارت فوق را حق ايران برای داشتن نيروگاههای اتمی مولد برق بدون برخورداری از چرخه سوخت هسته‌ای تفسير و تعبير می‌کنند، حال آنکه طرف ايرانی اين حق را به دارا بودن چرخه سوخت هسته‌ای منحصر می‌داند. نياز به تصميم استراتژيک برغم امضای توافقنامه پاريس، به نظر نمی‌رسد ايران هنوز تصميم خود را در باره چگونگی ادامه برنامه‌های هسته ای خود گرفته باشد. ايران از يک سو تمايلی به رهاکردن غنی سازی ندارد و از سوی ديگر نمی‌خواهد روياروی آمريکا و متحدانش قرار بگيرد. اين دو خواسته ظاهرا تناقض‌آميز هستند و هرچه زمان بيشتر می‌گذرد جمع بين اين دو هدف دشوارتر می‌شود. به هر حال مسئولان جمهوری اسلامی در ماههای آينده مجبور به اتخاذ تصميمی استراتژيک در اين باره هستند. اگر آنها بر تفسير خاص خود از توافقنامه پاريس پافشاری کنند و خواهان ازسرگيری غنی سازی شوند، سرنوشت توافقنامه پاريس، چيزی جز توافقنامه سعدآباد نخواهد بود، حتی اگر اروپائی‌ها در اجلاس جاری وين در پيش نويس خود از واژهای بسيار احتياط‌آميز استفاده کنند. اما اگر همه اين جريان صرفا نوعی "بازی لفظی" به منظور فرونشاندن اعتراض برخی نيروهای داخلی در ايران و تصميم اصلی پايبندی عملی به تعليق دائمی باشد، در آن صورت حتی گنجاندن صريح "مکانيسم ماشه" در قطعنامه پايانی شورای حکام نيز، ايران را به لغو توافقنامه پاريس وادار نخواهد کرد. خدمات
شورای حکام آژانس بين‌المللی انرژی اتمی، روز پنجشنبه، پيش نويس پيشنهادی سه کشور اروپائی - بريتانيا، فرانسه و آلمان - را در باره پرونده هسته‌ای ايران به بحث می‌گذارد و احتمالا پس از دو - سه روز مذاکرات سخت و فشرده پيش نويس را با تغييراتی که گمان نمی‌رود چندان بنيادی باشند، به تصويب می‌رساند.
پرونده هسته ای ايران: واژه های قابل مصادره
استرالیا یکی از نخستین کشورهایی بود که آغاز سال نو را جشن گرفت. در سیدنی به مردم اجازه تجمع در بندرگاه این شهر داده نشد و اهالی مراسم آتش بازی را در خانه هایشان تماشا کردند. سیدنی در هنگ کنگ هزاران نفر که ماسک به صورت داشتند در بندر ویکتوریا جمع شدند تا سال ۲۰۲۱ را جشن بگیرند. هنگ کنگ در ووهان چین که از آن به عنوان مبدا شیوع ویروس کرونا نام برده می شود، مردم در اماکن عمومی جمع شدند تا سال جدید را جشن بگیرند. ووهان سال جدید میلادی در بسیاری از کشورهای خاورمیانه هم که تقویم میلادی تقویم رسمی آنهاست، جشن گرفته شد. آتش بازی در برج خلیفه دوبی در مسکو مقام های محلی به مردم اجازه گردهمایی ندادند و اهالی مراسم آتش بازی بر فراز کاخ کرملین را در تلویزیون تماشا کردند. مسکو مراسم آتش بازی در لندن در چند منطقه شهر برگزار شد و پهپادهای چراغ دار پیام های مرتبط با مبارزه با همه گیری ویروس کرونا را در آسمان ترسیم کردند. لندن لندن
مراسم آغاز سال نوی میلادی در سراسر جهان به خاطر شرایط همه گیری ویروس کرونا کم رونق تر از سال های قبل برگزار شد و مقام های محلی از مردم خواستند این مراسم را در خانه هایشان جشن بگیرند.
گالری عکس؛ جشن های سال نو در سراسر جهان
در شبکه‌های اجتماعی هم درباره مذاکراتی که محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در مجلس این کشور از آن دفاع کرد، واکنش‌های بسیاری می‌توان دید. اگرچه آقای ظریف گفت در برنامه همکاری ایران و چین "هیچ موضوع مخفی وجود ندارد" ولی دولت ایران هنوز جزئیات و چارچوبش‌های این برنامه را اعلام نکرده است. آنچه با چهارمین سفر وزیر خارجه ایران به پکن به موضوعی جنجالی بدل شده، پنج سال پیش در دیدار شی‌جین پینگ، رئیس‌جمهوری خلق چین و آیت‌الله علی خامنه‌ای ، رهبر ایران، کلید خورد؛ در تهران و کمتر از دو هفته مانده به امضای برجام. آیت‌الله خامنه‌ای با "حکمت‌آمیز" خواندن گفت‌وگوهایی که به توافق رئیسان جمهوری دو کشور منتهی شد، به "همکاری‌های چین در دوران تحریم" اشاره کرده و گفته بود که این همکاری‌ها را "هیچگاه" فراموش نخواهد کرد. با این حال چین پس از خروج دولت آمریکا از برجام و اعلام تحریم‌های یک‌جانبه ایران، حاضر به همکاری در طرح‌های کلان نشده است و شرکت ملی نفت چین (سی‌ان‌پی‌سی) طرح توسعه فاز ۱۱ میدان گاز پارس جنوبی را ترک کرد. ستایش آیت‌‌الله خامنه‌ای از این برنامه ۲۵ ساله در حالی بوده که بر اساس اصل ۷۷ قانون اساسی، "عهدنامه‌‌ها، مقاوله‌‌نامه‌‌ها، قراردادها و موافقت‌‌نامه‌‌های‌ بین‌‌المللی‌ باید به‌ تصویب‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ برسد." از این ‌رو مجلس یازدهم که از نظر گرایش سیاسی، مجلسی یکدست و متشکل از طیف‌های اصول‌گرایان است، بدون اشاره به پشتیبانی رهبر، دولت حسن روحانی را سرزنش می‌کنند. ''تخفیف ۳۲ درصدی به چین؛ اعزام نیروی امنیتی به ایران '' یک‌سال پیش از سفر اخیر آقای ظریف به پکن و امضای پیش‌نویس سند همکاری‌های ایران و چین، "پترولیوم اکونومیست" جزئیاتی از توافق ۲۵ ساله دو کشور را منتشر کرده بود. این گزارش "به نقل از منابعی آگاه در وزارت نفت ایران" بود و بعدها به آن استناد شد. پترولیوم اکونومیست که رسانه‌‌ای تحلیلی در حوزه انرژی است ۱۲ شهریور پارسال نوشت قرار است چین ۲۸۰ میلیارد دلار در صنایع نفت و گاز و ۱۲۰ میلیارد دلار در صنعت حمل و نقل ایران سرمایه‌گذاری کند. به نوشته این نشریه، این سرمایه‌گذاری همراه با تخفیف در خرید نفت بود، در اجرای طرح‌های توسعه به چین اولویت می‌داد و امکان حضور پنج هزار نیروی امنیتی چین در خاک ایران را فراهم می‌کرد. بر اساس این گزارش که با تکذیب محمد جواد ظریف همراه شد، چین در خرید نفت، گاز و محصولات پتروشیمی از تخفیفی تا ۳۲ درصد برخوردار می‌شود و دو سال حق دیرکرد در پرداخت را خواهد داشت. در قبال این امتیازها، دولت ایران امیدوار است رابطه‌اش را با متحد سیاسی خود که از طرف‌های امضای توافق هسته‌ای محسوب می‌شود حفظ و تقویت کند، به توسعه میادین نفت و گاز خود سرعت بخشد و در نهایت در دوران تحریم‌، صادرات نفت را افزایش دهد. علی آقامحمدی، رئیس گروه اقتصادی دفتر آیت‌الله خامنه‌ای در گفت‌وگویی با تلویزیون دولتی ایران دامنه همکاری‌ها را از این هم گسترده‌تر دانسته و گفته است این همکاری ۲۵ ساله "در همه حوزه‌های برنامه‌ریزی اقتصادی از جمله نفت و گاز، صنایع الکترونیک، حوزه‌های دانش بنیان و غیره است." مجید رضا حریری، رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین هم به خبرگزاری تسنیم گفته "پیش‌نویس برای بار اول از طرف دولت چین دریافت و اصلاحات مدنظر آن‌ها روی آن اعمال و مجددا به دولت جمهوری اسلامی ارائه شد. مشخصا این دست پیش‌نویس‌ها در حوزه‌های مختلف اقتصادی، امنیتی، نظامی و سیاسی است." محمد باقری، رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح ایران هم سال گذشته به پکن سفر و از جمله با رئیس ستاد مشترک ارتش چین گفت‌وگو کرده بود. او سپس وعده "توسعه‌ چشمگیری" در رابطه با "روابط دفاعی و نظامی دو کشور" را داد. تا اینجا برآورد می‌شود تهران و پکن "قرارداد نهایی" را امضا نکرده باشند. محمود احمدی نژاد هفتم تیر در استان گیلان گفت: "شنیده‌ام که در حال مذاکره هستند و می‌خواهند یک قرارداد جدید ۲۵ ساله با یک کشور خارجی منعقد کنند و هیچکس هم خبر ندارد." حسن روحانی از تصویب "پیش‌نویس" نهایی در جلسه روز اول تیر ۱۳۹۹ هیات دولت سخن گفته و رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین از طی شدن تنها "۵۰ درصد مسیر" خبر داده است. با این حال عباس موسوی، سخنگوی وزارت امور خارجه در واکنش به انتقادها وعده‌ای ضمنی درباره انتشار متن این قرارداد داد و گفت "احساس می‌کنم سند به گونه‌ای است که در آینده به‌طور کامل منتشر شود".
برنامه بلندمدت همکاری‌های ایران و چین که دولت حسن روحانی آن را "سند راهبردی" و مخالفان "قرارداد ترکمن‌چای" می‌خوانند، این ‌روزها موضوع یکی از داغ‌ترین بحث‌ها شده است؛ از محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهوری پیشین گرفته که آن را "مخفیانه و بدون در نظر گرفتن خواست و اراده ملت" دانسته تا رضا پهلوی ولیعهد سابق که از آن به عنوان "قراردادی ننگین و خیانت به منافع ملی" یاد کرده است.
سند همکاری‌ ایران و چین؛ 'حکمت‌آمیز' یا 'قرارداد ترکمن‌چای'
وزارت زنان با همکاری شماری از نهادهای خصوصی و تجاری، به شماری از زنان افغان به عنوان "بهترین مادر" جوایزی نیز اهدا کرد. در کنار این مراسم، رادیوی "صبح بخیر افغانستان" نیز با همکاری شرکت تلفن همراه "اریبا"، یک مسابقه رادیویی برگزار کرد که در آن افراد مختلف از طریق تلفن مطالب و پیامهایی را در مورد مادر ارائه کردند. در مراسم تجلیل از روز مادر، به شماری از این افراد نیز جوایزی داده شد. خدمات
بیست و چهارم جوزا (خرداد) در افغانستان، روز مادر است. وزارت زنان افغانستان، طی مراسمی در کابل از این روز تجلیل کرد. در بخشی از این مراسم، نمایشگاهی از آثار دستی زنان افغان به نمایش گذاشته شد.
عکس: نمایشگاه روز مادر در افغانستان
سفر صدراعظم آلمان به روسيه، در تعيين آينده اين رابطه کليدی برای دو کشور، اهميت زيادی دارد. ولاديمير پوتين، رهبری يکی از قدرت های عظيم انرژی در جهان را بر عهده دارد و به دنبال آن است که با آلمان به عنوان قدرتی مهم در عرصه اقتصادی اروپا همکاری داشته باشد. اما، خانم مرکل از روسيه می خواهد تا نشان دهد که با ارزش های اروپا هماهنگ است و قصد ندارد که از قدرت و غنای انرژی خود به عنوان سلاحی سياسی در جهت پيشبرد بلندپروازی های قدرت طلبانه اش استفاده کند. در اين گفتگوها، هيئت هايی از مقامات ارشد سياسی و تجاری، خانم مرکل و آقای پوتين را همراهی می کنند. در حال حاضر، جو سنگينی بر دولت روسيه حاکم است و اين دولت تمايلی ندارد که اختلافات با آلمان علنا مطرح شود. دو موضوع، خانم مرکل را در ارتباط با روسيه نگران کرده است. يکی از اين موضوعات رفتار تنبيهی روسيه نسبت به جمهوری های همسايه اش است. روسيه در ماه ژانويه امسال در واکنش به اختلاف با اوکراين بر سر قيمت گاز، خط لوله گاز خود به اين کشور را مسدود کرد. صدراعظم آلمان خواستار پايان اين گونه برخوردها از سوی روسيه است. موضوع ديگری که باعث نگرانی خانم مرکل شده ميزان همبستگی روسيه با غرب در زمان های حساس است. در حال حاضر برای آلمان مهم است که از موضع روسيه و آمادگی اين کشور برای تشکيل جبهه ای متحد با غرب برای وادار کردن ايران به توقف فعاليت هسته ای اش اطمينان حاصل کند. خدمات
آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، برای سفری دو روزه وارد روسيه شده است. ولاديمير پوتين، رييس جمهور روسيه، در شهر تومسک سيبری از خانم مرکل استقبال کرده است. آلمان بزرگترين شريک اقتصادی روسيه به شمار می رود اما اخيرا به دليل برخی سياست های خارجی روسيه، روابط دو کشور دستخوش تنش بوده است.
صدراعظم آلمان در روسيه برنامه هسته ای ايران را مطرح می کند
سخنران کنفرانس "ایران، حزب الله و حماس: پول، شهادت و مهدی" این سخنان را با لحنی آرام در یکی از سالن های دانشگاه عبری اورشلیم بیان می کند. ده ها نفری که در سالن حضور دارند ساعاتی است که ابعاد مختلف "تهدید ایران را برای اسرائیل" از زبان محققان و اساتید دانشگاه های مختلف اسرائیل و دیگر نقاط جهان می شنوند. از زمان روی کار آمدن محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور در ایران و خصوصا هنگامی که گفت اسرائيل بايد از نقشه جهان محو شود، ده ها موسسه و شرکت خصوصی یا دولتی در اسرائیل به راه افتاده اند تا از زوایای گوناگون آن چیزی را که "تهدید ایران" می خوانند را زیر نظر بگیرند و چندان دور از انتظار نیست که اغلب آنها چنین تهدیدی را به شدت جدی تلقی کنند. برای درک میزان خطری که اسرائیل از سوی ایران احساس می کند، همین بس که در ماه های آخر سال 2006، وزارت جدیدی تحت عنوان وزارت امور استراتژیک در این کشور تاسیس شد که گفته می شود هدفش متوجه "تهدید استراتژیک ایران" برای اسرائیل است. البته ایران تلویحا محو اسرائیل را از ادبیات رسمی اش کنار گذاشته اما گفته است که دولت اسرائيل را دولتی نامشروع می داند و اعتقاد دارد که بايد نظام سياسی سرزمينی که کشور اسرائيل در آن تشکيل شده از راه همه پرسی ای تعيين شود که همه ساکنان بومی اين سرزمين، اعم از مسلمان، يهودی و مسيحی در آن شرکت کنند. در همین حال بسیاری از ناظران امور خاورمیانه جدی بودن تهدیدهای ایران را امری مبهم و مورد سوال می دانند. آنها می گویند با وجود موقعیت جغرافیایی دو کشور و توانایی نظامی ایران، عملا این کشور تهدید جدی برای اسرائیل نیست. اما اسرائیل در مقابل ایران را متهم می کند به گروه های تندرو فلسطینی کمک می کند و می گوید اگر این کشور به سلاح اتمی دست یابد تضمینی نیست که شعارهایش را عملی نکند. مردم ایران با وجود چنین نگرانی از ایران، کمتر کسی را می شود یافت که این تهدید را ناشی از مردم ایران بداند. آدام، جوان اسرائیلی 31 ساله ای که در میان مخاطبین کنفرانس است معتقد است "مردم ایران بوسیله رهبرانی که لزوما به منافع آنها فکر نمی کنند، گمراه شده اند. ما مردم ایران را تهدیدی برای اسرائیل نمی بینیم. اما در میان رهبران ایران، رئیس جمهور احمدی نژاد دوبار در هفته از محو اسرائیل از نقشه سخن می گوید. من واقعا بر این باورم که وی نماینده مردم معمولی کوچه و بازار ایران نیست." فریدا، زن مسنی که با شیطنت از گفتن سنش پرهیز می کند نیز عقیده مشابهی دارد. او می گوید: "اسرائیل بدنبال جنگ با هیچکس نیست"، "ما در هولوکاست میلیون ها نفر را از دست دادیم و بدنبال از دست دادن مردم بیشتری نیستیم. می خواهیم در صلح و آرامش با همه زندگی کنیم. اجازه دهید به مشکلاتمان برسیم و خودمان آنها را حل کنیم." بسیاری معتقدند خطری که این روزها اسرائیل از سوی ایران احساس می کند تا چندی پیش به گستردگی امروز نبوده است. با وجود این که انقلابیون ایران بعد از به قدرت رسیدن همواره مخالفت و دشمنی شان را با موجودیت اسرائیل اعلام می کردند ولی هیچگاه مقامات رسمی، در این زمینه جهان را با صراحتی که محمود احمدی نژاد از خود نشان داده، مخاطب قرار نداده بودند. نوید، شهروند اسرائیلی ایرانی تبار که مقیم بیت المقدس است می گوید "اگر اظهارات اخیر رئیس جمهور ایران بیان نمی شد" شاید این احساس تهدید از سوی ایران در بین اسرائیلی ها بوجود نمی آمد. اما همه ساکنان این شهر چنین فکر نمی کنند. درست بیرون سالن کنفرانس، در محوطه دانشگاه، چند دانشجوی جوان عرب مسلمان به سمت کلاس هایشان می روند. اغلبشان دانشجوی زبان عبری هستند و برای اینکه شانس یافتن کار برایشان افزایش یابد به تحصیل این زبان مشغولند. نظرشان را که راجع به ایران می پرسم، جوان ترینشان جلو می آید و به تمجید از احمدی نژاد مشغول می شود. ترجیح می دهد صدا و فیلمش را ضبط نکنم. ایران را دوست و حامی فلسطینی ها می داند و می گوید کشوری قوی است. "ایستادگی در مقابل آمریکا" جزئیاتی را که شاید او نتوانست بیان کند، چند روز بعد در محوطه حرم شریف، مقابل مسجد قبه الصخره، روحیه، زن فلسطینی ساکن رام الله با صراحت می گوید: "کشورهای عربی همه ضعیفند. هیچکدام نمی توانند با اسرائیل و آمریکا مخالفت کنند و در فرهنگ لغتشان کلمه نه وجود ندارد. همین که احمدی نژاد به آنها نه می گوید برای ما بس است و بسیار ارزش دارد و مایه دلگرمی است." هرچقدر شنیدن نظرات مثبت اعراب مسلمان در اسرائیل و مناطق اشغالی برایم قابل پیش بینی بود، تصور حمایت از احمدی نژاد توسط ایرانیان یهودی اسرائیل غیر ممکن می نمود. مژگان در بیت المقدس زندگی می کند. مدتها در یک رادیوی عربی، عبری برای نزدیکی فلسطینیان و اسرائیلی ها فعالیت کرده و هنوز هم در همین جهت کار می کند. دو دختر خردسالش را به مدرسه ای می فرستد که مسلمان و یهودی با هم در آن درس می خوانند، عربی و عبری را با هم فرا می گیرند و دوستانی از هر دو سو دارند. او فارغ از سیاست های داخلی رئیس جمهور ایران، مقابله محمود احمدی نژاد با غرب را می ستاید و می گوید به "ایستادگی احمدی نژاد در مقابل آمریکا" افتخار می کند. البته عقایدش در خانواده موجب دردسر است و هر بار که با برادرش از سیاست حرف می زند جز دلگیری نتیجه ای ندارد. با این حال، رئیس جمهور ایران با سخنان و موضع گیری هایش از سوی همه جدی گرفته نمی شود یا حداقل به نظر می آید دختری که در رستورانی در تل آویو برای او پیام دوستانه می فرستاد، چهره متفاوتی از احمدی نژاد در نظر دارد. "شالوم رئیس جمهور اخمدی نیجاد، لطفا به اسرائیل بیائید، برای اینکه اسرائیل می خواهد شما را ببیند، شالوم". خدمات
"... اگر عملیات نظامی علیه ایران انجام شود، مثلا بمباران برخی نقاط و محل های استراتژیک که فعالیت های اتمی در آنها انجام می شود، معنی اش این نیست که همه چیز باید در یک مرحله صورت گیرد. می توان بعد از مدتی عملیات را متوقف کرد و به صندلی مذاکره برگشت و بعد از دوماه دوباره حمله کرد و فشار را بیشتر کرد ..."
تهدید ایران" برای اسرائیل
سهم کاروان ورزشی ايران از بازيهای آتن 6 مدال بود. ايران در جدول مدالها و رده بندی تيمی در جای بيست و نهم ايستاد که نسبت به بازيهای 2000 سيدنی دو پله سقوط کرد. با وجود کسب شش مدال ظاهرا تيم ايران نتيجه خوبی بجای گذاشت. اما بسياری از ورزشکارانی که انتظار می رفت مدال کسب کنند حتی از راهيابی به مراحل بالاتر بازماندند. از بيش از سی ورزشکار ايرانی در آتن فقط چهار ورزشکار به فينال مسابقات راه يافتند. شايد بيشترين ضعف ايران در بازيهای آتن متوجه تيم ملی کشتی ايران باشد. هيچکدام از سيزده کشتی گيری که در آتن حضور داشتند، نتوانستند به مدال طلا دست يابند و سهم تيم کشتی از مدالها فقط دو نقره و يک برنز بود. حذف عليرضا دبير قهرمان دارنده مدال طلا در بازيهای سيدنی در مرحله مقدماتی يکی از شگفتی های مسابقات کشتی آزاد بازيهای آتن بود. منصور برزگر سرمربی تيم کشتی آزاد پس از مسابقه دبير اعلام کرد که شکست دبير ربطی به او ندارد و کسانی که او را به تيم ملی "تحميل" کردند بايد پاسخگو باشند. گفته می شود که چند ورزشکاری که از آمادگی جسمانی کاملی برخوردار نبودند به آتن اعزام شدند. درهمين خصوص، به گزارش ايرنا، اميررضا خادم رئيس کميته جوانان و تربيت بدنی کميسيون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، اعلام کرد که در اين باره فدراسيونها تصميم گيری کرده اند و اکنون بايد پاسخگو باشند." نظر شما چيست؟ آيا مديران ورزش ايران درباره انتخاب ورزشکاران اعزامی به آتن شخصی عمل کرده اند؟ آيا اصولا ورزش ايران نسبت به بازيهای سيدنی پيشرفت کرده است؟ جايگاه ورزش ايران نسبت به ساير کشورهای آسيائی چيست؟ نقاط ضعف و قوت کاروان ورزشی ايران در آتن چه بود؟ آيا وضعيت ورزش ايران تا چهار سال ديگر تغيير اساسی خواهد کرد؟ آمريکا اول شد. و هيچ کس نمی پرسد چرا؟ من به عنوان يک ايرانی مقيم در آمريکا شاهد بودم زمانی که مدرسه می رفتم، آمريکايی ها برای ورزشکارها ارزش قائل هستند. بنده در مدرسه يک بار در زمين ورزش با سرعت دويدم يکی ار معلم ها که مرا ديد، من را به تيم دو مدرسه معرفی کرد. آمريکا که۱۰۰ مدال را نصيب خود می کند برايش زحمت هم می کشد. به خداوند قسم که اگر اين امکانات و زحمتها برای ورزشکاران ايرانی انجام می شد آنها حتما در تمامی ورزشها مدال آور بودند. ايرانی ها استعداد دارند و همين الان اين چند مدالی هم که داريم از خود ورزشکار ها داريم نه از مسئولين. آنها حتی اهميت هم نمی دهند که کی برد و کی باخت. به هر حال از اين نارسايی در زمينه ورزش من هم متاسفم. محمد علی نوری - نيويورک حضور ايران در آتن بسيار بد و ناهماهنگ بود و اگر حضور افرادی همچون رضا زاده که يک پديده استثنايی قرن ميباشد نبود وضع ايران بدتر از اين هم ميشد. مشکل ايران را در همان مراسم افتتاحيه ميتوان ديد. يک تيم بی حوصله با پوشش نامرتبط با جشن افتتاحيه المپيک با چهر هايی عبوس و گرفته. خوب چنين تيمی توقع بهتر از اين نميتوان داشت. قهرمانانی که گرفتار نان شب هستند و اگر تامين هم شوند با تضعيف روحيه شديد دست به گريبان هستند توقع اوج گرفتن نميتوان داشت. متاسفانه با وضع کنونی ورزش در ايران مسلما در المپيک پکن بدتر از اين هم خواهيم شد. جوانانی که هيچ امکانی ندارند و خالی از روحيه هستند. جوانانی که تنها قشر محدودی ميتوانند از امکانات ورزشی استفاده کنند آن هم با صرف هزينه های سنگين. جوانانی که هيچ روحيه ای ندارند و شادی به عنوان گناه کبيره شناخته ميشود. مسلما نام آوران عرصه جهانی نخواهند شد. حساب آقای رضا زاده را کنار بگذاريد . المپيک فقط وزنه برداری نيست . رامين - تهران با توجه به ضعف مديريت در کشور، نتايج ورزشکاران بيش از حد انتظار بود. همانطور که ديديد در المپيک سيدنی يک مربی فهيم بلغاری چگونه وزنه برداری ما را دگرگون کرد يا در ورزش واليبال يک مربی کره ای واليبال ما را به کجا رساند يا حتی ايويچ در مدت کوتاه حضور خود چگونه در فوتبال ما اثرگذار بود؟ حال ببينيد ما چه برخوردی با اين مربيان داشتيم. در ورزش امروز ديگر غيرت و حميت وزنه بزرگی نيست و علم و تکنولوژی حرف اول را ميزند و ما همچنان ادعا ميکنيم از اين دانش بهره منديم ( و لابد قادر به صدور آنهم هستيم! ) برای کشوری که تا يک ماه مانده به شروع مسابقات هنوز ترکيب اصلی را نشناخته و کشتی گيری در حاليکه در يکسال گذشته يک کشتی هم نگرفته چگونه ميتوان انتظار طلا داشت؟ تازه نزديک بود آقای خادم هم با وساطت آقای هاشمی طبا افتخارآفرينی کند!! از اين ماجراها عبرت نگرفته ايم و بازيکنان ساختارشکن و بعضا پا به سن گذاشته ای چون هاشميان و عزيزی را بدون صلاحديد مربی به تيم ملی دعوت ميکنيم تا اگر فردا شکست خورديم نتوانند نبود عزيزی و هاشميان را بهانه کنند. متاسفانه مديريت ما حاضر به قبول مسئوليت نيست و توان مديريت هم ندارد و با هر شکستی هم دنبال مقصر ميگردد چون اعتراف به اشتباه در قاموس ما گناهی نابخشودنی است. فرهنگ - تهران به هر حال و با هر استرس وحشتناکی که بود مسابقات المپيک تمام شد که سهم ايران شش مدال بود که خودمان هم می دانيم که در اواخر يکی دو مدال با ارزش را از دست داديم . من به عنوان يک ايرانی که تمامی مسابقات تيم های ايران را دنبال می کنم به اين نتيجه رسيدم که هر زمان ما دچار غرور شديم، ضربه شديدی متحمل شديم اما از طرفی هر زمان بدون ادعا کار را ادامه داديم موفق بوديم. مجيد - کرج نمی دانم مسئولان ورزش ايران اين پيامها را می خوانند يا نه اما اميدوارم به وجدان خود رجوع کنند و وعده هائی را که چهار سال قبل به مردم می دادند به خاطر بياورند. می خواستم از آقای مهرعليزاده رئيس سازمان تربيت بدنی بپرسم چرا در تلويزيون گفتند مردم ايران به جز در کشتی وزنه برداری و تکواندونبايد در رشته ديگراميد مدال داشته باشند تا کی بايد به اين رشته ها دل خوش کنيم؟ چهار سال بعد از سيدنی زمان کمی بود تا در رشته ديگر سرمايه گذاری نکنيم؟ وعده های شما برای المپيک بعدی شروع شده اما تا المپيک بعدی هم ما و هم شما زنده ايم تا ببينيم که دوباره به اميد چند مدال از کشتی و وزنه برداری در روزهای آخر المپيک عاجزانه از مردم بخواهيد تا برايتان دعا کنند. پويا - اهواز تا مدتی ديگر تغييرات عظيمی را در ورزش ايران می بينم چرا که تازه شروع به زمينه سازی در آن شده و حداقل تا چهار سال آينده صد در صد تغيير خواهد کرد. داوود - اهواز بايد مانند کشورهای چين و ژاپن، پايه‌ای کار کرد و تا زمانيکه تيم کشورمان وابسته به اندک ستاره‌ها و قهرمانهای استثنائی خود باشد، پيشرفتی محسوس در اين زمينه محتمل به نظر نمی رسد. سروش - تهران ۱- يکی از مشکلات ورزش ما ضعف مديريت در دستگاههای خرد و کلان مربوطه از آموزش و پرورش تا سازمان تربيت بدنی است. در ژاپن بچه های مدرسه هر سال در کليه رشته هايی که در مدارس تدريس می شود، در يک مسابقه شرکت می کنند. يا مثلاً در هر تابستان مسابقات بيس بال بين دبيرستانها برگزار می شود، و چنان مهم است که مسابقات آن به صورت مستقيم پخش می شود. حتی امسال المپيک بود، کماکان پخش مسابقات ادامه داشت. ۲- مشکل ديگر نگرش جامعه به ورزش است زيرا افرادی که در ورزش ما شرکت دارند، به هر دليل از طبقات پايينتر اجتماع هستند. چراکه افراد فرهيخته، ورزش را نفی می کنند، به اين استدلال که آينده ای ندارد. ۳- تفکر سنتی در ورزش که ورزش را چيزی می داند که در آن بايد پشت حريف به خاک ماليده شود. ۴- ورزش امروز يک علم پيشرفته است. و ما هنوز به سختی آن را به عنوان علم قبول داريم. کيوان - توکيو به نظر من در کشور ما مديران ورزش در انتخاب ورزشکاران در کار مربی دخالت می کنند و حتی خود رييس فدراسيون کشتی می گويد که من خودم عليرضا دبير را برای تيم ملی انتخاب کردم. ولی با اين وجود به نظر من کاروان کشتی از المپيک سيدنی بهتر نتيجه گرفت چون در المپيک سيدنی ما تنها در کشتی يک مدال طلا گرفتيم ولی در آتن ما با دو نقره و يک برنز به کار خود پايان داديم . در ضمن در رده بندی الويت با مدال طلا هست و ممکن است يک کشور با پانزده مدال نقره و بدون مدال طلا پايين تر از يک کشور که دارای يک مدال طلا هست قرار بگيرد و اين دليلی بر بهتر بودن ورزش آن کشوری که با يک مدال طلا بالاتر از کشوری که پانزده مدال نقره هست نيست. چون کشور اتيوپی به خاطر تبحر در رشته دو می بينيم که همه مدال هايش را فقط در همين رشته بدست آورده و توانسته بالاتر از ايران قرار بگيرد واين اصلاً به معنی بهتر بودن ورزش اتيوپی نسبت به ما نيست. ورزش يک کشور در صورتی دارای پيشرفت هست که بتواند در رشته های مختلف نتايج خوبی بگيرد و نه اينکه در يک يا دو رشته خاص نتايج خوب بگيرد . ابوالفضل - مشهد تصميم گيری شخصی در هر موردی مخصوصاً ورزش در ايران زياد است و اگر واقعاً شايسته سالاری بود موفقيت بيش تری حاصل ميشد. ولی حالا هم با توجه به شرايط موجود بد نيست. مصطفی - مراغه خدمات
بيست و هشتمين دوره بازيهای المپيک پايان يافت و آمريکا با کسب 103 مدال در جدول مدالها در جای نخست ايستاد.
آيا کارنامه کاروان ورزشی ايران در آتن قابل قبول بود؟
برخی منتقدان، واکنش آمریکا به وقایع ازبکستان را دیرهنگام و ناکافی می دانند. دولت آمریکا به گفته خود "پایان دادن به استبداد" را سرلوحه سیاست خارجه این کشور در دوره دوم ریاست جمهوری جورج بوش قرار داده است. در چنین شرایطی بعضی صاحبنظران معتقدند آمریکا نباید وقایع ازبکستان را "با نوعی سکوت" برگزار می کرد. به همین دلیل با انتشار خبرهای بیشتر از ابعاد و جزئیات نا آرامی های ازبکستان، حجم فشارهای وارده به آمریکا برای اتخاذ موضعی جدی تر در قبال این ناآرامی ها در حال افزایش است. "تغییر رژیم" المار بروک، رییس کمیته سیاست خارجی پارلمان اروپا معتقد است آمریکا و اروپا باید سیاست تغییر رژیم در ازبکستان را دنبال کنند. وی حکومت ازبکستان را در زمره "رژیم های خودکامه سنتی" طبقه بندی می کند و می گوید "بخشی از خودکامگی این رژیم، ریشه در روابط کمونیستی حاکم بر آن دارد و بخشی هم به دلیل ساختار مافیایی آن است. همه تلاش این رژیم، معطوف به کسب درآمد بیشتر برای خودش است و به همین دلیل نخواهد توانست در دراز مدت، ثبات و امنیت در ازبکستان ایجاد کند." المار بروک معتقد است "باید آمریکا را تشویق کرد تا به صورتی مسالمت آمیز برای تغییر رژیم ازبکستان تلاش کند." از متحد استراتژيک آمريکا تا 'اسباب شرمساری آمريکا' اسلام کریم اف، از متحدان استراتژیک آمریکا در منطقه آسیای مرکزی به شمار می رود. دولت آقای کریم اف، از چند سال پیش یک پایگاه نظامی در اختیار نیروهای آمریکایی قرار داده که در عملیات این کشور در افغانستان از اهمیتی ویژه برخوردار است. علاوه بر این، به رغم تکذیب های مکرر وزارت خارجه آمریکا، گزارش هایی در دست است مبنی بر این که آمریکا، برخی بازداشتیان نبرد با تروریسم جهانی را جهت انجام بازجویی ها به ازبکستان می فرستد. ریچل دنبر، از مدیران سازمان دیدبان حقوق بشر، "پرونده اسفبار" دولت ازبکستان را "اسباب شرمساری آمریکا در میان متحدانش" توصیف می کند. خانم ریچل می گوید "دولت آمریکا از کارنامه ازبکستان در زمینه حقوق بشر کاملا مطلع است و گزارش های مستندی از نقض گسترده حقوق بشر در این کشور را در اختیار دارد." با این وجود به گفته این مقام سازمان دیدبان حقوق بشر، "بخش هایی از دولت آمریکا، معتقدند وزارت خارجه باید از دولت ازبکستان در این زمینه ها توضیح بخواهد هرچند که برخی دیگر از جناح های دولتی، با این نظر مخالفند و به نوعی از ازبکستان حمایت می کنند." جایگاه ازبکستان در آسیای میانه موقعیت جغرافیایی ویژه ازبکستان در آسیای مرکزی، شاید یکی از دلایل نرمش آمریکا در مقابل دولت این کشور باشد. کریس سیپل، مدیر یک سازمان مطالعات سیاسی در واشنگتن معتقد است این تنها آمریکا نیست که می کوشد از اهمیت ژئوپولتیک ازبکستان، بهره برداری کند. او آسیای مرکزی را حیاط خلوت تمام قدرت های بزرگ جهانی می داند و خاطر نشان می کند که ازبکستان در چهارراه قدرت های هسته ای جهان واقع شده است. کافی است به خاطر داشته باشیم که روسیه در شمال این منطقه، چین در شرق و پاکستان در جنوب شرق آن واقع شده است. به گفته این تحلیلگر، آسیای میانه از جنوب هم به "ایران که احتمالا به زودی به قدرت های هسته ای خواهد پیوست" منتهی می شود. به همین دلیل وقتی نوبت به رقابت بین قدرت ها می رسد، اهمیت ویژه ازبکستان که مهمترین کشور آسیای میانه به شمار می رود، آشکارتر می شود. در طول تاریخ، آسیای مرکزی همواره دارای موقعیت ویژه ای بوده است. این منطقه هم برای امپراتوری ایران، هم برای مغول ها و هم برای امپراتوری چین، از اهمیتی خاص برخوردار بود. تنها در دوران اتحاد شوروی بود که آسیای میانه، تاحدود زیادی اهمیت خود را برای مدتی از دست داد اما بلافاصله پس از فروپاشی شوروی، رقابت شدید بین کشورهای منطقه و قدرت های جهانی برای ایجاد حوزه نفوذ در آن از سر گرفته شد. ازبکستان، پرجمعیت ترین کشور آسیای مرکزی است. دو همسایه این کشور یعنی قزاقستان و ترکمنستان دارای منابع غنی گازند و در سال های اخیر، منابع نفتی جدیدی در منطقه آسیای مرکزی کشف شده است. چین به دلیل رشد اقتصادی خیره کننده اش، به طور روزافزونی احتیاج به منابع انرژی دارد و به طور طبیعی نمی تواند نسبت به همسایگان خود، بی تفاوت بماند. آسیای مرکزی که ازبکستان در میانه آن واقع شده، به دریای آزاد راهی ندارد. در چنین موقعیتی، ازبکستان تبدیل به کشوری می شود که همه خطوط ارتباطی بین این کشورها باید از آن عبور کند. از سوی دیگر، به دنبال وقوع انقلاب های مخملین در گرجستان و اوکراین و اخیرا در قرقیزستان، روسیه با حساسیتی شدید تحولات منطقه را دنبال می کند و وجود همین حساسیت به پیچیدگی های موضوع می افزاید. اسلامگرایی افراطی همچنین نباید فراموش کرد که رشد اسلامگرایی افراطی در آسیای میانه، تمام قدرتهای درگیر در این گوشه جهان و در راس آنها آمریکا را به شدت نگران کرده است. علیرغم فشارهای شدید دولت ازبکستان به گروه های اسلامگرا، فعالیت این گروه ها در بخش هایی از کشورهمچنان ادامه دارد. دره فرغانه در شرق ازبکستان به دلیل موقعیت جغرافیایی، تراکم جمعیتی و ترکیب فرهنگی اش، از مراکز فعالیت این گروه ها به شمار می رود. به گفته کارشناسان، آمریکا می داند اگر نفوذش را در ازبکستان از دست بدهد، تمام منطقه را از دست خواهد داد و شاید به همین دلیل است که در عین حالی که انتقادهایی به دولت اسلام کریم اف وارد می کند، حاضر به حمایت از رقبای سیاسی وی نیست. خدمات
دولت آمریکا در شدیدترین واکنش خود به نا آرامی های ازبکستان، عملکرد نیروهای دولتی و همچنین اقدامات تظاهرکنندگان معترض را محکوم کرد. واشنگتن، همچنین از دولت ازبکستان خواسته به ماموران سازمان صلیب سرخ بین الملل، اجازه دهد از مناطق نا آرام دیدن کنند. ریچارد باوچر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در عین حال تاکید کرده که، در دراز مدت این تنها دولت ازبکستان است که می تواند مشکلات پیش آمده را حل کند.
نگاهی به ريشه ها و پيامدهای نا آرامی های ازبکستان
پرهیز از سیاست نهاد روحانیت شیعه در ایران با شروع سلطنت رضاشاه به تدریج فهمید که نمی‌تواند مانند دوره قاجار در امور کشورداری مداخله کند. رضاشاه فعالیت روحانیون را در حد همان وظایف سنتی تعلیم و تربیت مذهبی، مجالس روضه خوانی و رسیدگی به شرعیات محدود کرد. از نگاه او نهاد روحانیت، "ملا و آخوند" تربیت می‌کرد و به "خرافه پرستی" عوام دامن می‌زد. این نگاه رضاشاه مخالفانی در میان برخی طلاب داشت. آنها امیدوار بودند با فعالیت مجدد حوزه علمیه قم به مدیریت عبدالکریم حائری‌یزدی، مرجع شیعه نجف که به قم آمده بود، روحانیت جایگاهی پیدا کند. با وجود این توقعات و انتظارات، آقای حائری‌یزدی از ورود به مسائل سیاسی و سرشاخ‌شدن با برنامه‌های تجددخواهانه رضاشاه پرهیز می‌کرد. تمرکز او بر انجام وظایف سنتی یعنی آموزش طلاب، تغییر در شیوه‌های تدریس و پاسخ به شرعیات بود. به باور ناظران، بروز دو ماجرا می‌تواند نشانه‌هایی از عدم تمایل آقای حائری‌یزدی به مقابله با حکومت پهلوی باشد: اولین حادثه به "افتادن روسری" و دیده‌شدن موی سر دختران رضاشاه در طبقه دوم مقبره معصومه، زیارتگاه شیعیان در قم مربوط است که با اعتراض تند محمدتقی بافقی، روحانی "کلیددار حرم" همراه شد. بعد از آن رضاشاه خود را به قم رساند و با چکمه‌هایش وارد "حرم" شد و کلیددار "حرم" را تنبیه کرد. دومین موضوع هم اجباری شدن خدمت سربازی برای طلاب است. به استناد پژوهش‌ها، آقای حائری‌یزدی به این ماجراها واکنش نشان نداد و حتی گفته شده که "مانع" از اعتراض روحانیون شد. این سکوت زمینه‌ای شد تا برخی طلاب و روحانیون او را به "مصالحه" با حکومت متهم کنند. در مقابل، برخی علت سکوت موسس حوزه علمیه قم را "تلاش برای ادامه حیات و جلوگیری از تعطیلی" حوزه ارزیابی کردند. روحانیون دیگری مثل آیت‌الله کاشانی هم بودند که با حکومت پهلوی و تشکیل مجلس موسسان مخالفتی نداشتند. روحانیت "حاشیه نشین" از نگاه برخی روحانیون، اجرای برنامه‌هایی مانند الزام شرکت طلاب در آزمون تشخیص صلاحیت آموزشی، استخدام دولتی و خدمت نظام وظیفه در راستای محدود کردن فعالیت‌های روحانیت بود. مشابه این مخالفت‌ها در ماجرای "کشف حجاب" هم دیده می‌شود. مرور تاریخ نهاد روحانیت شیعه طی یکصد سال اخیر، از وجود "تقابل و تضاد" در میان روحانیون حکایت دارد، به شکلی که روحانیت را به طرفداران دو دیدگاه تقسیم کرد: معتقدان به وظیفه سنتی "آموزش دین، موعظه‌گری و نظارت" و معتقدان به رویکرد "مبارزه سیاسی". تقابل این دو دیدگاه تا پایان قرن همچنان دیده می‌شود. به گفته ناظران، روحانیت شیعه در دوره پهلوی اول "حاشیه نشین" بود. "دستِ باز" شاه جوان ارتباط روحانیت شیعه با حکومت محمدرضاشاه، شکل متفاوتی نسبت به دوره قبل پیدا کرد. حضور متفقین در ایران، جریان‌های استقلال‌طلب و فعالیت جریان‌های فکری چپ باعث شد تا شاه جوان با مشاوره اطرافیانش برای نزدیک کردن روحانیون به حکومتش، دست باز عمل کند. به دنبال آن تعدادی از روحانیون از تبعید برگردانده شدند. همچنین محمدرضاشاه با استفاده از افرادی مانند زین‌العابدین رهنما که پیشینه مذهبی داشت، تلاش کرد از آقاسید‌ابوالحسن اصفهانی، مرجع تقلید شیعه در نجف، "پیام تبریک پادشاهی" دریافت کند. انتقال مرجعیت شیعه از نجف به ایران از دیگر اقداماتی بود که در این دوره صورت گرفت. گفته شده بعد از عیادت محمدرضاشاه از آیت‌الله بروجردی در بیمارستان و درخواست برخی روحانیون، آقای بروجردی "قانع" شد که به قم بیاید و مرجعیت شیعه را راهبری کند. به نوشته برخی گزارش‌ها، ماجرای تجزیه‌طلبی در آذربایجان و مقابله با "فرقه دموکرات" با حمایت شخص او و تلاش‌های آیت‌الله شریعتمداری، مرجع تقلید تبریز فروکش کرد. در همین دوره، احمد کسروی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ توسط گروه "فدائیان اسلام" در سال ۱۳۲۴ ترور شد. به گفته ناظران، اگرچه این ترور بر رابطه نهاد روحانیت شیعه با حکومت پهلوی تاثیر چندانی نگذاشت، ولی دو دهه بعد، سخنانی بر منبرها گفته شد که به "روحانیون فاسد و درباری" هشدار می‌داد. یک آخوند در خارج از کاخ سعدآباد، تهران ایستاده است. رضا شاه در دهه ۱۹۲۰ میلادی در آنجا زندگی کرد. و پسرش محمدرضا پهلوی در دهه ۱۳۴۹ به آنجا نقل مکان کرد. پس از انقلاب ایران ، این مجموعه به موزه تبدیل شد "آخوند درباری" "آخوند درباری" عبارتی بود که روح‌الله موسوی‌خمینی در اواسط حکومت محمدرضاشاه در مورد روحانیونی به‌کار برد که به گفته او "فاسد" بودند و "به جای مخالفت با برنامه‌ها و اقدامات" شاه، با او همراهی و برایش "دعا" می‌کنند: "اینها از فقهای اسلام نیستند و بسیاری از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند." به ادعای "پژوهشکده تاریخ معاصر" در ایران، غلامحسین دانشی، روحانی و نماینده آبادان در مجلس شورای ملی، "یکی از روحانیون مدافع برنامه‌ها و اقدامات شاه" در رادیو و تلویزیون بوده که "بلافاصله پس از انقلاب به دلیل مبارزات آشکار علیه انقلاب اسلامی ‌اعدام شد." با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷و تصرف کاخ شاهنشاهی یک روحانی پشت میز کار محمد رضاشاه در کاخ نیاوران نشسته است انقلاب ۵۷ و "اسلام سیاسی" سال‌های دهه ۴۰ و اوایل ۵۰ برای نهاد روحانیت شیعه در ایران، دوره توجه به "اسلام سیاسی" به جای آموزش و موعظه‌گری است. اجرای برنامه‌های دولت مانند اصلاحات ارضی، حق رأی زنان، مصونیت دیپلماتیک به مشاوران نظامی ‌آمریکایی، ماجراهای ۱۵ خرداد و برخورد با طلاب، به روحانیون فرصت داد تا به برنامه‌های پهلوی اعتراض کنند. ادامه این اعتراضات توانست نهاد روحانیت را به آستانه انقلاب ۵۷ برساند. اگرچه در شکل‌گیری انقلاب، گروه‌های سیاسی با گرایش‌های مختلف نقش و تاثیر داشتند، ولی به گفته ناظران، نهاد روحانیت با کنار زدن آنها، یک‌تنه بر مسند نشست. پژوهش مقایسه "سه دهه نقش روحانیت بعد از مشروطه و انقلاب اسلامی" که در فصلنامه "شیعه‌شناسی" منتشر شده، نشان می‌دهد در اولین مجلس شورای اسلامی، بیشترین صندلی‌های نمایندگی در اختیار روحانیون قرار گرفت. تعدادی از همین روحانیون در سال‌های بعد به نخست‌وزیری، ریاست جمهوری، وزارت و سمت‌های دیگر رسیدند. آیت‌الله محمود طالقانی برخورد با روحانیون از ماه‌های اول انقلاب، برخی روحانیون که در شکل‌گیری و استقرار جمهوری اسلامی ‌نقش داشتند، به تصمیم‌گیری‌های "انقلابی" اعتراض کردند. آیت‌الله محمود طالقانی، اولین امام‌جمعه تهران از رفتارهای تند و "تحمیل آنچه که از جانب خدا نیست" انتقاد کرد. گفته شده که او به تدریج کنار گذاشته شد. آیت‌الله محمدکاظم شریعتمداری، مرجع تقلید تبریز هم به اتهام همکاری و طرح ترور آقای خمینی، در حبس خانگی ماند. در ادامه انتقادها، نهاد روحانیت یکی از معروف‌ترین اعتراض‌ها را از زبان قائم مقام وقت رهبری انقلاب شنید. آیت‌الله علی منتظری به اعدام‌های سال‌های ۶۷ اعتراض کرد و مرتکبان آن را "جنایتکار" نامید. او نیز تا پایان عمر در حبس خانگی بود. در گذشت آیت الله خمینی در همین دوره آیت‌االله خمینی، رهبر انقلاب درگذشت. به دنبال وقایع سال‌های بعد، روحانیون منتقد بیشتری یا از ساختار حکومت فاصله گرفتند و یا کنار گذاشته شدند. تعدادی از روحانیون منتقد توسط "دادگاه ویژه روحانیت" که اواخر سال ۶۰ تاسیس شد، به زندان، خلع لباس و مجازات‌های سنگین محکوم شدند. مهدی ‌‌هاشمی، حسن یوسفی‌اشکوری، محسن کدیور و محمدحسین کاظمینی‌بروجردی از جمله این افراد هستند. انتقاد به نتایج انتخابات و نحوه برخورد حاکمیت با معترضان ۸۸ نیز باعث شد برخی روحانیون "خواص بی بصیرت" خوانده شوند و برخی دیگر هم به حبس خانگی بروند. چالش "قدرت سیاسی و ثروت" وقوع حوادث مختلف سیاسی و بحران‌های اقتصادی طی سال‌های اخیر، نهاد روحانیت شیعه و حکومت را با چالش‌هایی مواجه کرده است: "فاصله گرفتن از ارزش‌های انقلاب، ثروت‌اندوزی، کاهش اعتماد مردم و وابستگی مراکزی مانند حوزه‌های علمیه به حکومت" از جمله این چالش‌هاست. ناظران با تاکید بر اینکه چالش‌های گفته شده نتیجه تسلط نهاد روحانیت بر "قدرت سیاسی و ثروت" است، می‌پرسند که آیا انقلاب از پس این چالش‌ها برمی‌آید. عبدالله جوادی‌آملی، مرجع تقلید شیعه، چندی قبل گفته بود: "اگر ملت قیام کند، همه ما را به دریا خواهد ریخت." بیشتر بخوانید:
ورود ایران به سال ۱۳۰۰ و شروع سلطنت پهلوی با جریان‌های استقلال‌طلب قدرت‌های محلی از شمال تا جنوب و حضور نیروهای خارجی همزمان شد. در این میان حوزه علمیه قم دوباره آغاز به‌کار کرد و چند دهه بعد به یکی از کانون‌های انقلاب ۵۷ تبدیل شد. فراز‌و‌فرودهای روحانیت شیعه و تقابل میان روحانیون طی یکصدسال اخیر از همین حوزه علمیه قم شروع شد.
۱۰۰ سال روحانیت ایران؛ از مکتب‌ تا مسند قدرت
اغتشاشگر یا معترض؛ رویارویی حکومت با مخالفان در همین حال یک گروه حقوق بشری کشته شدن بیش از ۱۰۰ نفر در اعتراضات ایران را تایید کرد و رهبر ایران اعتراضات را "امنیتی" توصیف کرده است. شبکه ناظران اینترنت - نت‌بلاکز - صبح امروز، چهارشنبه، ۲۹ آبان (۲۰ نوامبر)، در گزارشی گفت که قطع تقریبا کامل ارتباط اینترنتی در ایران ادامه دارد. ساعاتی پیشتر، این نهاد در توییتر خود نوشت که "هفتاد و پنج ساعت می‌گذرد که ایران قطع تقریبا کامل اینترنت را به جریان انداخت و به این ترتیب، ایران را در انزوا از بقیه جهان قرار داد." این شبکه گفته است که صبح امروز، ارتباط اینترنتی ایران با جهان خارج از ۵ درصد به ۴ درصد تنزل کرده است. نت‌بلاکز افزوده است که "حق برخورداری از آزادی بیان و آزادی اجتماعات خدشه ناپذیر است و باید حمایت شود." همچنین در حالی که قطعی تقریبا کامل اینترنت در ایران ادامه دارد، سایت وزارت خارجه آمریکا مسیری را برای برقراری اینترنت پیشنهاد کرده است. اقدام دولت به قطع ارتباط اینترنتی در ایران علاوه بر جلوگیری از انتشار اخبار مربوط به ناآرامی‌های داخلی، ارتباط تجاری و کسب و کارهای مرتبط با اینترنت را به شدت مختل کرده و به گفته کارشناسان، خسارات هنگفت اقتصادی به بار آورده و دشواری‌هایی را در پی داشته است. از جمله خبرگزاری ایسنا به نقل از مقامات سامان تامین گزارش کرد که قطع اینترنت باعث اختلال در ارائه خدمات درمانی به بیماران شده و کارکنان سازمان برای رفع مشکلات تلاش می‌کنند. وبسایت وزارت خارجه آمریکا شیوه‌ای را برای دسترسی به اینترنت پیشنهاد کرده اما تعدادی از کاربران می‌گویند دسترسی به آن دشوار است منابع دولتی پیشتر فهرستی از خساراتی را هم که، به گفته آنان، از سوی تظاهرکنندگان به اموال عمومی وارد شده منتشر کرده بودند. از جمله خبرگزاری تسنیم، نزدیک به سپاه پاسداران، معترضان را متهم کرده است که به ماموران اورژانس پزشکی حمله کرده و به تجهیزات امدادرسانان خساراتی وارد کرده‌اند. همزمان، توییتر وزارت خارجه آمریکا به زبان فارسی اطلاعیه‌ای در مورد نحوه دسترسی به اینترنت در شرایط قطع ارتباط را منتشر کرده اما برخی کاربران گفته‌اند که در شرایط کنونی، دانلود کردن آن با دشواری‌هایی همراه است. توییتر وزارت‌ خارجه آمریکا همچنین اظهارات برایان هوک، نماینده ویژه دولت آمریکا در امور ایران را در انتقاد از اظهارات آیت‌الله خامنه‌ای در مورد تظاهرکنندگان منتشر کرده است. آقای هوک گفته است: "خامنه‌ای مردم ایران را اوباش خوانده است؛ خامنه‌ای در واقع رژیم خود را توصیف کرده است، نه آن ایرانیان شجاعی را که، صدای‌شان در اعتراض به عملکرد او بلند شده است." این مقام آمریکایی با اشاره به اطلاعیه سپاه پاسداران در مورد برخورد با معترضان نیز گفته است: "سپاه پاسداران در بیانیه‌ای تهدید کرد که با کسانی که امنیت و آرامش مردم را مختل کنند برخورد می‌کند، نکته طنز اینجاست که هیچ کس بیش از سپاه پاسداران امنیت و آرامش مردم را مختل نمی‌کند." سازمان ملل: تیراندازی نکنید پیشتر، یک سخنگوی سازمان ملل از نیروهای امنیتی ایران خواست از اعمال شدید قوه قهریه از جمله مهمات جنگی علیه معترضان خودداری کنند و خواستار امکان دسترسی مجدد به اینترنت شد. روپرت کلویل، سخنگوی حقوق بشر سازمان ملل، گفت که این سازمان گزارش‌هایی مبنی بر کشته شدن ده‌ها نفر در اعتراض‌های چند روز گذشته در ایران دریافت کرده و افزود که حجم تلفات "قطعا بسیار جدی" است. او همچنین معترضان را دعوت به آرامش و خودداری از تخریب کرد. در بیانیه‌سازمان ملل آمده است که براساس گزارش‌ها، اعتراضات سراسری دست‌کم چهل شهر ایران را فراگرفته اما افزوده است که به خاطر قطع ارتباطات، اطلاعات دقیقی از دامنه این اعتراضات و تعداد قربانیان آن در دست نیست. آقای کلویل گفته است که قطعا ده‌ها نفر در این تظاهرات جان باخته‌اند و آمار کشته شدگان "دورقمی است هرچند ممکن است بیشتر باشد." سازمان عفو بین الملل می گوید مرگ ۱۰۶ نفر را در ۲۱ شهر ایران در برخورد نیروهای امنیتی تایید کرده است. در ایران، خبرگزاری‌های داخلی گزارش‌هایی از تشییع جنازه ماموران امنیتی که در درگیری‌های اخیر کشته شدند منتشر کرده‌ و آنان را "شهید مدافع امنیت" نام داده‌اند. روز گذشته، آیت‌الله خامنه‌ای تظاهرات مردم را که در اعتراض به گرانی بنزین آغاز شده بود "امنیتی" نامیده و گفته بود که این اعتراضات "مردمی" نبوده است. او گفت: "هم دوستان و هم دشمنان بدانند، ما در عرصه‌ جنگ نظامی و سیاسی و امنیتی دشمن را عقب زدیم، همین کارهای این چند روز کارهای امنیتی بود، مردمی که نبود. در عرصه‌های مختلف دشمن را عقب زدیم و به توفیق الهی در عرصه‌ی جنگ اقتصادی هم به‌طور قاطع دشمن را عقب خواهیم زد." او روز یکشنبه در اولین واکنش به اعتراضات گفته بود که از افزایش قمیت بنزین حمایت می‌کند و از مأموران امنیتی خواسته بود به وظایفشان عمل کنند، سخنانی که به عنوان چراغ سبزی برای برخورد شدید با معترضان تلقی شد. درحال حاضر تصویر روشنی از وضعیت در ایران به علت قطع تقریبا کامل اینترنت که از روز شنبه شروع شد وجود ندارد. با این حال شواهد نشان می دهد ناآرامی‌هایی که در اعتراض به گران شدن بنزین از روز جمعه شروع شد، همچنان در نقاطی از این کشور ادامه دارد. دولت ایران معترضان را "آشوبگر" خوانده و قول برخورد با آنها را داده است. تهران ۱۹ نوامبر تصاویری که به دست بی بی سی فارسی رسیده به روشنی شلیک نیروهای امنیتی در کرمانشاه به سوی معترضان را نشان می دهد. اعتراضات زمانی شروع شد که دولت از ساعت نخست جمعه بهای بنزین آزاد را از هزار تومان در هر لیتر به سه هزار تومان و بهای بنزین سهمیه ای - ۶۰ لیتر اول - را به ۱۵۰۰ تومان افزایش یافت. تا روز یکشنبه اعتراضات خیابانی به حدود یکصد شهر ایران کشیده بود. دولت ایران عملا در هیچ موردی به مخالفان اجازه تجمع رسمی نمی دهد و فورا با هرگونه تجمعی مقابله می کند - مگر آنکه در حمایت از حکومت باشد. خبرگزاری فارس نزدیک به سپاه پاسداران می گوید حداقل ۱۰۰ بانک و ۵۷ فروشگاه به آتش کشیده شده اند و حدود هزار نفر دستگیر شده اند. یک سخنگوی دولت روز دوشنبه گفته بود که اوضاع "آرامتر" شده است. با این حال ویدئوهای منتشر شده در شبکه های اجتماعی از ادامه اعتراضات در ساعات پایانی دوشنبه شب در چندین نقطه حمایت داشت. به گفته مقام ها سه مامور امنیتی در غرب تهران به ضرب چاقو کشته شدند. همچنین گفته شد که یک مامور پلیس راه در ماهشهر به قتل رسید. تازه ترین تحولات روز سه شنبه رسانه‌ها و مقامات رسمی ایران از بازگشت "آرامش" به شهرهای ایران صحبت کردند اما چهار مسابقه فوتبال لغو شده است. گزارش‌های رسمی حاکی است که آرامش بر پایتخت حاکم است. اما برخی از شهروندان که به شکل محدود موفق شده‌اند به اینترنت وصل شوند می‌گویند در این شهر نیز در پنج روز اخیر ناآرامی‌هایی رخ داده که به دلیل سانسور شدید اخبار، بازتاب چندانی پیدا نکرده است. ویدئوهای دریافتی بی‌بی‌سی فارسی حاکی است که شب گذشته در شهر قدس (قلعه حسن‌خان) در جنوب تهران تیراندازی‌هایی رخ داده است. صحت این ویدئو توسط بی‌بی‌سی تایید شده است. واکنش ها ریچارد گرنل سفیر آمریکا در آلمان سه شنب شب در توییتی نوشت: "ما صدای مردم ایران را می‌شنویم. ما مشکل را می‌دانیم اگرچه فعلا نمی‌توانیم جزئیات بیشتری از آنچه تا حالا انجام دادیم منتشر کنیم. اما بدانید که صدا و خواسته شما را واضح و شفاف ‌می‌شنویم." او که ظاهرا به قطع اینترنت اشاره داشت، پیشتر هم گفته بود که آمریکا و اروپا باید در همکاری با هم برای فراهم کردن امکان دسترسی ایرانیان به شبکه جهانی اینترنت تلاش کنند. سناتور دمکرات برنی سندرز که برای کسب نامزدی حزب دمکرات در انتخابات سال آینده آمریکا تلاش می کند نوشت: "همه مردم حق اعتراض برای آینده ای بهتر را دارند. من از دولت ایران می خواهم به خاموشی اینترنتی و خشونت علیه معترضان پایان دهد." مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا، هم نوشت: "مردم ایران زمانی از آینده بهتر برخوردار می‌شوند که دولت آنها شروع به احترام گذاشتن به حقوق اولیه بشر کند، طرز تفکر انقلابی‌ و فعالیت‌های مخربش را در منطقه کنار بگذارد و صرفا مانند یک حکومت عادی رفتار کند. انتخاب با رژیم است." ان لیند وزیر خارجه سوئد گفته است: "از آمار کشته ها وحشتزده ام. هیچ چیزی این خشونت را توجیه نمی کند. امروز سفیر ایران در سوئد را از موضع خود مطلع کردیم." رضا پهلوی ولیعهد پیشین ایران در توییتی نوشت: "هم‌میهنانم! در شرایطی که اشرار گوش به فرمان ضحاک زمانه، جان معترضان بی‌گناه را می‌گیرند، حمایت از یکدیگر و دفاع از خود نه تنها یک حق انسانی که یک وظیفه اخلاقی‌ست. اتحاد رمز پیروزی‌ست." از سوی دیگر حزب چپ ایران (فدائیان خلق) با صدور بیانیه، شخص آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی را مسئول تلفات انسانی اعتراض‌های اخیر دانست. در این بیانیه آمده است: "سران جمھوری اسلامی و در راس آن ھا خامنه ای از مدت ھا قبل برای مقابله با اعتراضات مردم تدارک دیده بودند، اما انتظار چنین انفجاری از خشم و خیزش در بیش از صد شھر کشور را نداشتند" و افزود "حزب ما در جھت تقویت جنبش مردم دست یاری و ھمکاری را به سوی ھمه جریانات سیاسی دراز کرده، آمادگی خود را برای فعالیت مشترک در این زمینه اعلام می کند." سه حزب کردستان ایران هم در بیانیه‌ای مشترک خواهان حمایت جامعه جهانی از معترضان در ایران شده‌اند. قرار بود کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران روز سه شنبه جلسه ای درباره اعتراض‌ها داشته باشد که به تعویق افتاده است. علت تعویق "مشغله کاری بسیاری از مسئولان امنیتی و اطلاعاتی" عنوان شد. همزمان جمعی در تبریز به حمایت از آیت الله علی خامنه ای تجمع کردند. خبرگزاری تسنیم نزدیک به سپاه پاسداران گزارش کرده که نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی و امام جمعه تبریز در این تجمع سخنرانی کرده اند. روز گذشته هم تجمعی مشابه در شهر زنجان برپا شد. از سوی دیگر ایرانیان در شهرهای مختلف از جمله برلین، آمستردام، میلان و رم در اعتراض به سرکوب معترضان تجمع کرده اند. تخریب یک جایگاه بنزین در اسلام شهر در نزدیکی تهران - یکشنبه ۱۷ نوامبر دستگیری ها فرماندار شهر جم در استان بوشهر سه شنبه گفت که تعدادی از "اغتشاشگران" دستگیر شده‌اند. مقام‌های ایران از واژه "اغتشاشگر" برای معترضانی استفاده می‌کنند که در پنج روز اخیر به خیابان آمده‌اند. محمد حسینی اشاره‌ای به تعداد دستگیرشدگان یا کشته‌شدگان نکرد اما گفت که "خسارات" در استان بوشهر نسبت به استان‌های دیگر کمتر بوده است. خبرگزاری فارس گزارش می دهد یکی از "نهادهای امنیتی" یک تیم "هفت نفره" را دستگیر کرده که روز یکشنبه در حوالی میدان شوش تهران "پنج بانک را تخریب کرده و آتش زده بودند" و همه آنها "اتباع یکی از کشورهای همسایه شرقی بوده‌اند." با این حال شاهدان عینی به بی‌بی‌سی گفته اند شاهد بوده اند که نیروهای دولتی موسوم به "لباس شخصی" بانک ها را آتش زده اند. اسماعیل صادقی نیارکی، رئیس کل دادگستری استان زنجان گفته "۳۰ نفر از اغتشاشگران که سعی در برهم زدن نظم و امنیت و آسیب رساندن به اموال عمومی و شخصی مردم را داشتند شناسایی و دستگیر شدند". حسین رحیمی، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ گفته "ما در دو روز گذشته جمع زیادی از این افراد را دستگیر کردیم و تعدادی دیگر را نیز به زودی به سراغشان خواهیم رفت". برآورد می‌شود بیش از هزار نفر در اعتراض به گرانی بنزین در استان‌ها مختلف ایران بازداشت شده باشند. غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه در چهاردهمین نشست خبری خود گفت "مردم فتنه‌گران، خشونت‌طلبان و افراد خرابکار را به مراجع امنیتی و انتظامی و دستگاه قضایی معرفی کنند". او گفته قوه قضائیه هنوز میزان خسارات را ارزیابی نکرده است چون وقت کافی برای این کار نداشته. پیش از این، حسن روحانی رئیس جمهوری ایران از ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضائیه خواسته بود تا با کسانی که "در زندگی مردم اخلال و ناامنی و راه بندان ایجاد کرده‌اند" برخورد کند. عکسی از اعتراضات در روز شنبه ۱۶ نوامبر در اصفهان ادامه خاموشی اینترنتی با گذشته بیش از سه روز از قطع دسترسی به خدمات اینترنتی در ایران هنوز معلوم نیست که اینترنت چه زمانی دوباره وصل خواهد شد. سخنگوی دولت شرط اتصال مجدد را "سوء استفاده نکردن" از اینترنت خوانده است. علی ربیعی، سخنگوی دولت می‌گوید "چنانچه اطمینان حاصل شود که سوء استفاده‌ای صورت نمی‌گیرد اینترنت استان‌های مختلف به تدریج وصل می‌شود" و افزود "نگرانی مردم را درک می‌کنیم اما نگرانی بزرگ‌تر حفظ آرامش در کشور است". به گفته امیر رشیدی، از فعالان آزادی اینترنت در کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، حکومت ایران از روز سه‌شنبه، اخلال در سیستم ارتباطی اسکایپ را آغاز کرده است. محمد جواد آذری جهرمی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات گفته "اطلاعی درباره زمان رفع محدودیت اینترنت ندارم و در این زمینه باید از شورای امنیت کشور (شاک) سوال کنید".
شبکه ناظران اینترنت - نت‌بلاکز - صبح امروز، چهارشنبه، ۲۹ آبان (۲۰ نوامبر)، در گزارشی گفت که قطع تقریبا کامل ارتباط اینترنتی در ایران ادامه دارد.
نت‌بلاکز: قطع تقریبا کلی اینترنت در ایران ادامه دارد
پيشتر، کسانی که در بازداشتگاه گوانتانامو و ساير مراکز نگاهداری می شوند تا کنون "محارب های دشمن" خوانده می شدند. تغيير در اين سياست، در پی بررسی موضوع توسط وزارت دفاع آمريکا بود. اين تغيير سياست تقريبا دوهفته پس از آن اعلام می شود که ديوانعالی آمريکا حکم داد بايد مفاد کنوانسيون های ژنو شامل حال بازداشت شدگان در گوآنتانامو شود. پرزيدنت بوش مدت های طولانی با اين موضوع که بازداشت شدگان در گوآنتانامو از حقوق منظور شده در کنوانسيون ژنو برخوردار شوند مخالفت می کرد. وزارت دفاع آمريکا در يک يادداشت داخلی تصميم جديد را به اطلاع کارمندان خود رسانده است. خدمات
تونی اسنو، سخنگوی کاخ سفيد اعلام کرده است که تمام زندانيانی که تحت بازداشت نظامی آمريکا قرار دارند از جمله بازداشتی ها در پايگاه گوآنتانامو، مشمول حق برخورداری از حمايت کنوانسيون های ژنو هستند و بايد مطابق با استانداردهای کنوانسيون های ژنو با آنان رفتار شود.
بازداشتی ها در گوآنتانامو از حمایت کنوانسیون ژنو برخوردار می شوند
فریبا کمال آبادی، مهوش ثابت، بهروز توکلی، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی و وحید تیزفهم، عضو هیاتی به نام «یاران» بودند که اداره امور اقلیت بهایی را برعهده داشت. شش نفر از آنها، در اواخر اردیبهشت ۱۳۸۷ در یورش هم زمان نیروهای امنیتی به منازلشان در تهران دستگیر شدند. یکی از آنان (مهوش ثابت)، پیشتر در اواسط اسفند ۱۳۸۶ در مشهد بازداشت شده بود. پس از حدود دو سال و نیم حبس انفرادی و بازجویی‌هایی که بدون حضور وکیل و مشاوره حقوقی در بند ۲۰۹ زندان اوین انجام شد، در مرداد ۱۳۸۹ قاضی محمد مقیسه، رئیس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران برای هر یک از متهمان ۲۰ سال حبس تعیین کرد. دستگیری گروهی و محاکمه غیرعلنی سرپرستان یکی از بزرگ‌ترین اقلیت‌های دینی غیرمسلمان ایران، از سوی آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد محکوم شد، اما از نظر مقامات ایرانی آن اعتراضات غیرموجه بود. بهروز توکلی، یکی از مدیران سابق جامعه بهاییان که هم اکنون در زندان رجایی شهر کرج زندانیست غلامحسین الهام، سخنگوی دولت وقت، یک بار در واکنش گفته بود «تابلو کردن مقوله‌ای به نام بهائیت» سیاستی کهنه است. به گفته وی «این جریان، تشکیلاتی سازمان یافته‌ است که با بیگانگان مخصوصا صهیونیست‌ها مرتبط هستند.» 'پرونده حساس' در جریان محاکمه این افراد، سه وکیل در دادگاه حضور داشتند: ‌مهناز پراکند، عبدالفتاح سلطانی و هادی اسماعیل‌زاده. آقایان سلطانی و اسماعیل‌زاده هم اکنون به حبس و محرومیت از حرفه وکالت محکوم شده اند، خانم پراکند هم چند سال پیش، اعلام کرد که از بیم دستگیری، ایران را ترک کرده و به نروژ پناهنده شده است. مهناز پراکند این هفته به دعوت جامعه بهاییان آمریکا به واشنگتن سفر کرد تا در نشست‌هایی در سازمان عفو بین الملل و کنگره‌‌، درباره موکلان سابقش صحبت کند. خانم پراکند به بی‌بی سی فارسی می‌گوید: «روی این پرونده خیلی حساسیت بود. با توجه به محتویات پرونده به نظر می‌آمد که این‌ها می‌خواستند پرونده جامعه بهایی را در ایران ببندند، با توجه به اتهاماتی که به این افراد زده بودند. مثلا تشکیل جامعه بهایی را به عنوان یک جرم تلقی کرده بودند.» او می‌افزاید: «جامعه بهایی کی تشکیل شد؟ جامعه بهایی آن موقع که این‌ها داشتند محاکمه می‌شدند ۱۶۸ سال پیش تشکیل شده بود... این‌ها الان تشخیص دادند که این گروه علیه امنیت کشوره؟ شما به هر عقل سلیمی مراجعه کنید حقوقی هم نباشد می‌فهمد که این اتهام چیزیست که در هوا همین جور پرت شده.» وی به خاطر می‌آورد: «زمانی که می‌خواستند کیفرخواست را برای این‌ها صادر بکنند بر اساس فتوایی که از آیت الله مکارم شیرازی گرفته بودند اتهام محاربه و افساد فی الارض را هم به تعداد اتهاماتشان اضافه کرده بودند و تقاضای صدور حکم اعدام برایشان کرده بودند.» متهمان در دادگاه با اتهامات سنگینی از جمله «جاسوسی»، «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «راه اندازی و گسترش تشکیلات غیرقانونی» مواجه بودند. سایر اتهامات عبارت بود از: «همکاری با رژیم غاصب و اشغالگر قدس»، «مشارکت در جمع آوری اسناد طبقه بندی شده و ارائه آن به بیگانگان با هدف بر هم زدن امنیت کشور»، «تبانی و اجماع با هدف بر هم زدن امنیت کشور»، «تبانی و اجماع با هدف اقدام علیه امنیت داخلی و خارجی ایران»، «مخدوش کردن چهره جمهوری اسلامی ایران» و «افساد فی الارض». جواد لاریجانی: گزارش‌های حقوق بشری علیه ایران در مورد اینکه حقوق اقلیت‌ها تامین نمی‌شود یک دروغ آشکار است وکیل مدافع آنان می‌گوید حدود یک ماه پیش از شروع جلسات دادگاه، مقامات قضایی برای اولین بار به وی و همکارانش اجازه دادند که کیفرخواست را مطالعه کنند و از آن یادداشت بردارند. خانم پراکند می‌گوید هیچ یک از اتهامات توجیه قانونی نداشت و او در پرونده دلیل و مدرک قانع کننده‌ای نیافته بود. او می‌گوید: «مثلا (اتهام) اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور. این‌ها (بهاییان) مراسم عبادی و آئینی دارند. هر ۱۹ روز یک بار که ضیافت نامیده می‌شود. دور هم جمع می‌شوند دعا می‌خوانند. چای و قهوه و شیرینی می خورند و بعد هم تمام می‌شه می‌ره. این ضیافت‌ها و مهمانی‌هایی که داشتند را اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور تلقی کرده بودند.» خانم پراکند می‌افزاید: «ارتباط با بیگانگان، ارتباط با دول متخاصم. بعد پرونده را می‌خواندیم مثلا از مواردی که ذکر شده بود این بود که دو نفر از این‌ها در سال ۱۳۶۲ یا ۱۳۶۳ با گالین دوپل (گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران) ملاقات داشتند و اعتراض داشتند به این مساله که برای ما گذرنامه صادر نمی‌شه، عقدنامه‌ها و طلاق نامه‌های ما با مشکل مواجه هست. خواهش می‌کنیم که شما به جمهوری اسلامی گوشزد بکنید فشار بیاورید که حقوق ما را رعایت کنند.» خانم پراکند می‌گوید فقط یک بار پیش از تشکیل دادگاه اجازه یافت با تعدادی از هفت متهم ملاقاتی ۲۰ دقیقه‌ای داشته باشد. پس از حداقل سه جلسه محاکمه، قاضی مقیسه برای هر متهم مجازات ۲۰ سال را در نظر گرفت، ‌۱۰ سال برای تشکیل گروه و ۱۰ سال به خاطر اتهام جاسوسی. در مرحله تجدید، در شعبه ۵۴ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی موحد، اتهام جاسوسی رد شد و مجازات به ۱۰ سال تقلیل پیدا کرد، اما‌ آن طور که مهناز پراکند می‌گوید در ‌‌‌‌نهایت، ‌بدون اطلاع متهمان و وکلای مدافع، حکم دادگاه بدوی ابقا شد و «به ما گفتند دادستان کل از طریق رئیس قوه قضائیه، در مورد خلاف شرع بودن حکم (تجدید نظر) تقاضای اعاده دادرسی کرده، و حکم دوباره به ۲۰ سال تبدیل شده.» خانم پراکند معتقد است: «در ایران جناح‌های مختلف هستند. من فکر می‌کنم آن موقع بین خودشان اختلاف بود. بعضی‌ها می‌خواستند که حکم این قدر سنگین نباشد ولی بعضی‌ها می‌خواستند حکم سنگینی داده شود.» ممنوعیت مرخصی فریبا کمال آبادی، یکی از هفت سرپرست سابق جامعه بهاییان در زندان اوین بسر می برد در هفت سال گذشته به غیر از یک مورد - وحید تیزفهم که یک بار برای سه روز از زندان رجایی شهر به مرخصی آمد - به سایر اعضای این گروه اجازه خروج موقت از زندان داده نشده است. خانواده خانجانی می‌گوید حتی زمانی که خواهر بزرگ‌تر و سپس همسر جمال الدین خانجانی فوت کردند، مقامات درخواست اعطای مرخصی کوتاهی به وی برای شرکت در مراسم خاکسپاری را رد کردند. آقای خانجانی، ۸۲ ساله، به گفته یکی از بستگانش دچار عارضه قلبیست و مجازات ۲۰ سال حبس می‌تواند مجازات حبس ابد برای وی باشد. بیژن معصومیان از بستگان نزدیک مهوش ثابت که در ایالت تگزاس زندگی می‌کند نیز به بی‌بی سی فارسی می‌گوید خانم ثابت، ۶۲ ساله، مدت هاست از عارضه پوکی استخوان رنج می‌برد که «طبیعتا با بالا‌تر رفتن سن هر سال بد‌تر می‌شود.» او می‌گوید خانم ثابت حدود یک سال پیش پس از زمین خوردن در حیاط زندان، مدتی در بیمارستان پارس تهران بستری شده بود. نگرانی‌ها در مجامع بین المللی درباره وضع بهاییان ایران فقط به وضع سلامت یا ادامه حبس سرپرستان سابق این جامعه محدود نمی‌شود. احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر در گزارش‌های متعددی جمهوری اسلامی را به نقض سیستماتیک حقوق شهروندی اقلیت بهایی متهم کرده ست. آقای شهید در تازه‌ترین گزارش خود نوشته بود: «علی رغم اظهارات مقامات ارشد ایران در مورد اینکه بهاییان از حقوق شهروندی برخوردارند، بهاییان همچنان در رابطه با دین خود با تبعیض و بازداشت‌ها و حبس‌های خودسرانه مواجه هستند.» مقامات جمهوری اسلامی بهاییت را یک دین نمی‌دانند و آن را یک «فرقه ضاله» توصیف می‌کنند. با این حال، آنها تاکید دارند که گزارش‌های سازمان ملل متحد و گروه‌هایی نظیر عفو بین الملل و دیدباه حقوق بشر در مورد تبعیض گسترده علیه بهاییان کذب محض است. مهوش ثابت - خانواده اش می گوید به عارضه پوکی استخوان دچار است. عکس در بیمارستان پارس در همین رابطه، محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه، چندی پیش صراحتا اعلام کرده بود که کسی در ایران به خاطر بهایی بودن محاکمه یا از تحصیل منع نمی‌شود. اما سیمین فهندژ، نماینده جامعه جهانی بهایی در سازمان ملل متحد، یک چنین اظهاراتی را غیرواقعی می‌داند. خانم فهندژ می‌گوید: «ما هنوز حدود ۱۱۰ بهایی در زندان داریم. جوانان بهایی هنوز از تحصیل محروم هستند. ما به طور کلی نتوانسته‌ایم هیچ گونه تغییر در دو سال گذشته در مورد بهاییان ببینیم.» این سخنگوی جامعه جهانی بهاییان خواهان آزادی فوری هفت سرپرست سابق این اقلیت در ایران است. وکیل سابق آن‌ها نیز می گوید طبق قانون مجازات اسلامی جدید، کسانی که به ۱۰ سال حبس یا کمتر محکوم شده اند، با گذراندن یک سوم از مدت محکومیتشان، مشمول آزادی مشروط خواهند شد. مهناز پراکند می‌گوید: ‌«تنها امید ما این است که با اجرای ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی جدید تجمیع مجازات‌ها برداشته شود... اگر فقط یکی از مجازت‌ها اجرا شود، ما آن وقت می‌توانیم به آزادی مشروط فکر کنیم.»
در هفتمین سالگرد بازداشت مدیران جامعه بهاییان ایران، مهناز پراکند، یکی از سه وکیلی که در دادگاه از آن‌ها دفاع کرد، به بی‌بی سی فارسی می‌گوید روند محاکمه موکلانش خدشه دار بوده و اتهاماتشان بی‌اساس است.
نگاهی به پرونده هفت بهایی، هفت سال پس از بازداشت جنجالی
بسیاری از مخالفان محمد مرسی با قدرت‌گیری نظامیان هم مخالفند رویترز این خبر را از منابع نزدیک به ارتش مصر نقل کرده، این منابع تاکید کرده‌اند که این طرح هنوز تحت بررسی است و ممکن است جزئیات آن تغییر کند. مطابق طرحی که رویترز فاش کرده شورای موقتی متشکل از گروه‌های سیاسی مختلف برای اداره کشور به قدرت خواهد رسید و تا تصویب قانون اساسی جدید عهده‌دار این امر خواهد بود. انتخابات ریاست‌جمهوری دیگری نیز پس از آن برگزار خواهد شد. البته ارتش مصر تاکید دارد که در پی کودتای نظامی نیست. افشای طرح ارتش در اوج بحران سیاسی مصر و در حالی رخ می‌دهد که موافقان و مخالفان محمد مرسی به خیابان‌ها ریخته‌اند. همچنین چند مقام کابینه آقای مرسی، از جمله وزیر خارجه، در واکنش به اعتراضات از مقام خود استعفا کرده‌اند.
جزئیاتی از طرح ارتش مصر برای مداخله در بحران سیاسی جاری این کشور فاش شده است. مطابق اخباری که خبرگزاری رویترز از طرح ارتش منتشر کرده احتمال می‌رود که ارتش دست به انحلال مجلس تحت کنترل اسلام‌گرایان بزند و قانون اساسی را به تعلیق در آورد.
رویترز: احتمال انحلال مجلس و تعلیق قانون اساسی مصر توسط ارتش
کنفرانس زندگی خصوصی و عرصه عمومی در ايران معاصر که در آکسفورد برگزار می شد صبح روز دوم با گفتاری از دکتر همايون کاتوزيان آغاز شد که نشان می داد تا چه حد مرزهای زبانی در اين زمينه می تواند شناور باشد. دکتر کاتوزيان با اشاره به سنت ادبی هجو و هرزه درايی - که به يک معنا زبان پورنوگرافيک است – سابقه طرح تعبيرات جنسی در زبان شعر را به قديمترين دوره های ادب فارسی رساند. از آنجا که شعر رسانه مهمی برای ارتباط و انتقال مفاهيم در عرصه عمومی بوده است بسياری از اين تعبيرات جنسی در واقع زبان خصوصی را به زبان و بيان عمومی وارد می کرده است. از سنايی غزنوی و سوزنی سمرقندی تا يغمای جندقی و قا آنی شيرازی شعر هجو و زبان هرزه درا سابقه ای طولانی دارد و به نحوی دو حوزه خصوصی و عمومی را به هم می آميخته است. اما اگر از آن سابقه چيز زيادی در خاطره جمعی باقی نمانده است در عوض ابيات زيادی از شاعران عهد مشروطه که در هجو رجال سياسی و اوضاع مملکت گفته اند هنوز از زبان مردم ايران شنيده می شود. بيشتر اين ابيات از ميرزاده عشقی و ايرج ميرزا ست. گفتگو از سکس بخش ديگری از منابع زبانی متون مذهبی است که فارغ از لحن تند و تيز هجو با زبانی توصيفی يا توصيه ای بخشی از مسائل جنسی را برای آموزش های زناشويی و يا توضيح احکام در برگرفته اند. فائقه شيرازی از دانشگاه تگزاس، در گفتار خود، تحليلی از حليه المتقين علامه مجلسی ارائه کرد تا نشان دهد چگونه در اين کتاب با بی پرده ترين زبان در باره معيارهای انتخاب همسر و شيوه های آميزش و پسند و ناپسند دينی دراين زمينه گفتگو شده است. نکته ديگری که مورد توجه وی قرار داشت بررسی مکان هايی در عرصه عمومی بود که در همان نقش سنتی خود محلی برای ارتباط زندگی خصوصی و عرصه عمومی اند. يکی از شاخص ترين اين مکان ها دکان های عطاری است که بر اساس مشاهدات او محل مراجعه زنان و مردان بسياری است که دارای مشکلات جنسی از ناتوانی تا ناباروری هستند. درعين حال با فراگير شدن نياز به آموزش های جنسی، شماری از مراکز مدرن هم وظيفه آموزش های زناشويی را برای زوجهايی که آماده ازدواج آماده می شوند برعهده گرفته اند و از حمايت دولت نيز برخوردارند. شرم و گفتگو به اين ترتيب، با آنکه به نظر می رسد ممکن است گفتگو از سکس از شکل تابو خارج شده باشد اما ويلم فلور پژوهشگری که برای بانک جهانی کار می کند در گفتاری در باره بيماريهای آميزشی در ايران نشان داد که هنوز شرم گفتگو کردن از مسائل جنسی يکی از مسائل مهم در پنهان ماندن بيماری و، بنابرين، آمار واقعی بيماريهای جنسی است. اگر دليل شرم در مواردی به شخصيت فرد مربوط باشد در سطح اجتماعی ناشی از آن است که بيماری آميزشی با زنا يا روابط خارج از ازدواج پيوند داده می شود و با توجه به محدوديت های عرصه عمومی در اين زمينه هر نوع بيان بيماری اعتراف به داشتن چنين روابطی تلقی می شود. ويلم فلور همچنين نشان داد که با وجود اهميت آموزش های عمومی در باره "سکس بی خطر" (safe sex) مواد کافی در اين زمينه وجود ندارد. وی همچنين گفت که مشکلات جنسی در روستاها به نسبت شهر کمتر است اما در ميان روستائيانی که به شهرها می آيند بيشتر از ديگر اقشار شهرنشين است. همه راهها به خانه ختم می شود در بحث های پس از اين گفتار مينا معرفت که آرشيتکت و متخصص تاريخ عرصه های عمومی در تهران است اشاره کرد که فقدان عرصه های عمومی برای آشنايی دو جنس مخالف در سالهای اخير باعث شده است که خانه به عنوان مظهر حوزه خصوصی به محل آشنايی تبديل شود. در واقع با نبود عرصه های عمومی هر نوع آشنايی بزودی به خانه کشيده می شود و در خانه معمولا به سکس ختم می شود. فقدان قواعدی برای نظارت اجتماعی بر روابط دو جنس اين نوع روابط را تا آستانه هرج و مرج پيش برده است. بکارت همچون زندان در مسائل خاص زنان شايد مهمترين بحث را فتانه فراهانی از دانشوران جوان ايرانی در دانشگاه استکهلم سوئد مطرح کرد. او در بحث از مبحث کلاسيک فيمينيست ها در زمينه بکارت دختران نشان داد که چگونه مساله بکارت در واقع زندان اجتماعی زنان است و رفتار آنها را از هر جهت کنترل می کند. او که برای تحقيق خود با گروهی از زنان ايرانی مهاجر در سوئد مصاحبه کرده است بر اساس اظهارات اين زنان گفت که نگهبان اصلی مساله بکارت دختران، مادران آنها و در واقع زنان نسل قديمترند. آنها نه تنها به دختران جوان خود آموزش می دهند که از ارتباط با جنس مخالف پرهيز کنند بلکه رفتار دختران را در کودکی نيز بر اساس حفظ بکارت آنها کنترل می کنند. يکی از اين زنان توضيح داده است که چگونه مادر او از پريدن و جست و خيز کردن او را برحذر می داشته تا بکارت او صدمه نبيند. بکارت و رازآلود شدن بدن مصاحبه شونده ديگری توضيح داده است که يک بار وقتی کودکی 8 ساله بوده و از درخت بالا رفته و افتاده و زخمی شده است، مورد معاينه خشن سه زن فاميل قرار گرفته تا ببينند بکارتش آسيب ديده يا نه؛ در حالی که کسی به او نمی گفته که اصلا بکارت چيست. به نظر فتانه فراهانی رازآلود نگه داشتن مساله بکارت به عدم شناخت زنان از بدن خود و نيازهای جنسی می انجامد و حتی پس از زناشويی زنان را نسبت به آميزش دچار احساس گناه می کند. بعلاوه، فرهنگ تهاجمی گروهی از مردان خانواده در "دفاع از ناموس" حتی در مهاجرت نيز بر سر زنان سنگينی می کند و آنها را برای آشنايی با مرد مورد علاقه خود دچار محدوديت می سازد. وقوع چند قتل ناموسی در سوئد برای مثال باعث شده است که زنان مهاجر در هر آشنايی اوليه ناچار به توضيح اين نکته باشند که مردان خانواده آنها لزوما از جنس همان مردانی نيستند که به آن قتل ها دست زده اند. فرهنگ پدرسالار شهلا اعزازی جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران در گفتار خود به مشکلات زنان در رابطه قانونی و عرفی يعنی ازدواج پرداخت. او زنان ايران را به سه نسل تقسيم کرد و گفت که هر يک از آنها انتظارات و مشکلات متفاوتی در ازدواج های خود دارند. وی نشان داد که چگونه بالا بودن مهريه که گرايش عمومی در ميان نسل پس از انقلاب يا نسل سوم است ناشی از فقدان قوانين موثر برای حمايت مالی از زنان پس از طلاق است. او با تحليلی از موقعيت زنان در ايران آنها را نيرويی بالنده معرفی کرد که هر چه بيشتر نقش اجتماعی پيدا می کنند اما وضعيت آنان در تضاد با فرهنگ پدرسالار و يکجانبه نگری جنسيتی حاکم قرار دارد. پديده مزاحمت خيابانی مهسا شکرلو روزنامه نگار ايرانی تبار در کاليفرنيا بخشی از اين تضادها را در گفتار خود مطرح کرد. او گفت که مزاحمت خيابانی برای زنان يک تجربه روزمره شده است. بخشی از اين مشکل ناشی از پراکنده بودن روسپيان در سطح خيابانهاست و بنابرين هر زن مسافری که در خيابان منتظر تاکسی است ممکن است به چشم روسپی ديده شود. بخش ديگر از مشکل به اين واقعيت برمی گردد که در ايران نظام تعريف شده ای برای اتوموبيل هايی که بتوانند مسافر سوار کنند وجود ندارد و زنان برای تشخيص اينکه کدام اتوموبيل مسافرکش است و کدام شکارگر جنسی بايد به حدس و گمان متوسل شوند و رفتار دفاعی خاصی را بياموزند. در عين حال برای پرهيز از عدم امنيتی که ناشی از آشفتگی در اين بخش از سيستم حمل و نقل است زنان ترجيح می دهند هر جا بتوانند از اتوموبيل هايی که برای آژانس های خصوصی کار می کنند استفاده کنند. گرايش زنان به استفاده از "آژانس" هر چه به شب نزديک شويم بيشتر می شود. وی بر اين نکته تاکيد داشت که زنان ايرانی امروزه می خواهند در همه عرصه های عمومی سهيم شوند اما اين امکان به نسبت مساوی برای آنها وجود ندارد و خالی از دغدغه و احساس عدم امنيت نيست. او برای نمونه ای از علاقه زنان برای سهيم شدن در عرصه های عمومی که تاکنون عرصه های مردانه شناخته می شده اند به تلاش زنان برای ورود به ورزشگاه آزادی در بازی های فوتبال اشاره کرد. چراغ های رابطه خاموش اند يک عرصه ديگر از مسائل زنان در عرصه عمومی موقعيت خانواده ها و زنان اقليتهای مذهبی است که موضوع کار الهام قيطانچی از کالج سانتا مونيکای کاليفرنيا بود. او برای کار خود بررسی رمان زويا پيرزاد را اساس قرار داده بود: چراغ ها را خاموش می کنم. به گفته او اين اولين رمانی است که زندگی خصوصی زن ارمنی را به عرصه عمومی جامعه ايران معرفی می کند. اين موضوع از اين جهت اهميت دارد که جامعه مسلمان ايرانی معمولا در باره اقليت ها و از جمله اقليت ارمنی دارای کليشه ها و پيشداوری هايی است که ناشی از بدفهمی و عدم رابطه اجتماعی با آنهاست. بنابرين، ارمنی ها ناچارند برای اينکه درعرصه عمومی باقی بمانند تفاوت های مذهبی و عرفی خود را به زندگی خصوصی خود محدود و در واقع آن را تا حدود زيادی پنهان کنند. رمان پيرزاد می تواند در افزودن بر دانش عمومی از ارمنيان نقش مهمی داشته باشد بويزه اينکه با استقبال وسيعی روبرو شده است. سينما، زن و عشق زيبا ميرحسينی نيز که در مردم شناسی و همزمان مستندسازی در حوزه زنان و خانواده فعال است گفتار خود در باره زنان و عشق در سينما را با يادکرد نقش بازيگران زن ارمنی در سينما و تئاتر ايران آغاز کرد؛ زنانی که به لحاظ اجتماعی آمادگی بيشتری برای حضور در عرصه عمومی سينما داشته اند. زيبا ميرحسينی بر دو فيلم خاص در تاريخ سينمای ايران تاکيد گذاشت که هر دو در سالهای پس از انقلاب ساخته شده اند: نوبت عاشقی ساخته محسن مخملباف و شوکران ساخته بهروز افخمی. به نظر او نوبت عاشقی آغاز رهيافت تازه ای به عشق در سينمای ايران بود. اهميت نوبت عاشقی فقط از اين لحاظ نيست که به رابطه جنسی خارج از ازدواج و عشق مثلث پرداخته است بلکه بويژه اين جهت در آن برجسته است که سه بار يک مساله واحد را با تغيير جای زن و مرد و نوع تصميم گيری آنها روايت می کند: در روايت اول زن عاشق می شود و شوهرش او را می کشد، در روايت دوم همان مرد عاشق می شود و زن او را می کشد و در روايت سوم شوهر از کشتن زن خود به دليل عشق زن به مرد ديگری منصرف می شود. فريده و فريدون تغيير جای آدمها بخوبی وضعيت زنان را در جامعه مردسالار برجسته می کند. مهناز افخمی نيز در روز نخست کنفرانس می گفت اگر می خواهيد ببينيد در متنی تبعيض جنسيتی وجود دارد جای فريده را در آن مثلا با فريدون عوض کنيد. اگر به نظرتان عجيب آمد که همان گزاره ها در باره فريدون هم صادق باشد با گزاره هايی تبعيض آميز روبرو ييد. به نظر زيبا ميرحسينی در سينمای امروز ايران زنها ديگر در باره عواطف عاشقانه و جنسی خود ساکت نيستند. او فيلم شوکران را از اين نظر برجسته دانست و گفت هر گاه سينمای سالهای آغازين را با سينمای امروز ايران مقايسه کنيم در می يابيم که جنبش زنان پيش رفته است و زن از صورت قربانی و انفعالی خود خارج شده است و چهره ای فعال پيدا کرده است. او گفت اينکه حضور زنان در سينما امروز دارای جنبه منفی نيست و به زنان هنرپيشه به چشم بد نگريسته نمی شود بسيار مهم است زيرا زنان بايد بيرون بيايند و پذيرفته شوند و پذيرفته شدن آنها در سينما نشانه تغييرات مهمی در حضور آنها در عرصه عمومی است. از شاه و شيخ در حالی که مطالعات مختلفی در باره مسائل زنان در مواجهه با عرصه عمومی در کنفرانس مطرح شد دو گفتار شاخص نيز به دو شخصيت مرد اختصاص داشت. عباس ميلانی مولف سرشناس کتاب معمای هويدا که کار جديد خود را در باره زندگی محمدرضاشاه انجام می دهد در گفتار خود به شخصيت و زندگی او پرداخت. اگر شاه شخصيتی بود که زندگی خصوصی اش در سايه نقش او در عرصه عمومی قرار گرفته بود حورا ياوری که در حوزه روانشناسی ادبيات کار می کند در مطالعه زندگی حاج شيخ ابراهيم زنجانی نشان داد که اين روحانی فعال عصر مشروطه چگونه در زندگينه خودنوشت اش فعاليت های خود در عرصه عمومی را مطرح نکرده است و در عوض گزارش جاندار و بی سابقه ای از زندگی خصوصی يک روحانی ارائه کرده است. دوست همجنسگرا عباس ميلانی از شاه چهره ای ميان پسر يک سرباز و پادشاهی که از سر اکراه قبول سلطنت کرده ارائه داد. کسی که ترديدهای هملت وار داشت و هر گاه خود را در قدرت می ديد به پهلوان تبديل می شد اما مرتبا داروی ضد افسردگی مصرف می کرد. پادشاهی که 5 بار در سالهای مختلف پيشنهاد کرد که سلطنت را واگذارد و از کشور خارج شود. ارتباط نزديک شاه با ارنست پرون که دارای تمايلات همجنسگرايانه بود از نکات کمتر بحث شده در زندگی خصوصی شاه بود. آندو در دوره تحصيل وليعهد جوان در سوئيس با هم آشنا شده بودند و پرون برای سالها پس از پادشاهی او نيز دوست شاه باقی ماند. شيخ رمان نويس شيخ ابراهيم زنجانی چهره ای که حورا ياوری در سومين روز کنفرانس به بررسی زندگی او پرداخت از کسانی است که در سالهای اخير پس از انتشار زندگينامه اش به شخصيت قابل بحثی تبديل شده است. او که اولين کسی است از روحانيون ايران که به نوشتن رمان روی آورد، زندگينامه خود را نيز رنگ رمان داده است و همزمان بسياری از تابوهای اجتماعی خود را زيرپا نهاده است. زنجانی نه تنها به توصيف دقيقی از چهره و ظاهر همسرش می پردازد بلکه از عشق خود به دخترعمويش نيز که تمام عمر با او ماند آشکارا حرف می زند. اما زنجانی که شخصيت مهمی در جريانات مشروطه است و در محاکمه شيخ فضل الله نوری نقش مدعی العموم را داشت و حکم او را نوشت، به طور کلی از نقش خود در عرصه عمومی چشم می پوشد و به هيچيک از مسائل مهمی که در جامعه او گذشته و خود او در آن نقش داشته نمی پردازد. او به اين ترتيب بين تاريخ شخصی خود و نقش اش در عرصه عمومی شکاف انداخته است. مسکوب و وحدت شخصيت از اين نظر اثر شاهرخ مسکوب به نام روزها در راه استثنايی می نمايد. علی بنوعزيزی که در روز آخر کنفرانس صحبت کرد و به ارائه نتايج پژوهشی در باره هويت و تعريف افراد از "من" خود پرداخت در باره مسکوب گفت که او با جزئيات بسيار در باره احساسات و ناکامی ها و خطاها و سوء تفاهم های خود در مسير زندگی شخصی و سياسی اش صحبت کرده است. اثر مسکوب نشان می دهد که مساله اصلی برای ايرانيان تقسيم بندی آنها از عواطف و افکاری است که می توانند از آن صحبت کنند و يا فکر می کنند نبايد از آن صحبت کنند. حورا ياوری در نقد شيخ ابراهيم زنجانی می گفت که نمی توان دو عرصه عمومی و زندگی خصوصی را از هم جدا کرد و فرد محصول اين هر دو است. مسکوب از شواهد استثنايی در اين زمينه است. کسی که دارای وحدت شخصيت است و ميان خلوت و جلوت اش فاصله نمی اندازد. وبلاگ رسانه وحدت در هويت وبلاگ ها به عنوان رسانه جديدی که اين موضوع را متحول کرده است نيز مورد توجه کنفرانس بود و ژانت الخانيان که برای تز دکترای خود رسيدگی به نقش وبلاگ ها را در عمومی کردن حوزه خصوصی بررسی می کند به ارائه گزارشی از اطن حوزه تازه پرداخت. او گفت که ايرانی ها دو جور زندگی دارند: زندگی خصوصی و زندگی عمومی؛ وبلاگ آن را يکی کرده است. جايی عجيب برای درددل در پايان جلسات روز دوم کنفرانس فيلم يکساعته ای با عنوان زنانه پخش شد که در يک توالت عمومی زنانه در پارکی در تهران فيلم گرفته شده بود. اين فيلم تکان دهنده و پرقدرت که ساخته مهناز افضلی است فرصت بی نظيری برای آشنايی با دنيای زيرزمينی و حرفهای خودمانی زنانی از پايين ترين اقشار جامعه فراهم می کند. زنان و دختران جوانی که معتاد يا روسپی و فراری اند و به راحتی با يکديگر و در مقابل دوربين دردل می کنند و چيزی برای پوشاندن ندارند. آنها ا زعشق ها و ناکامی ها و دوستی ها و خيانت ها در زندگی خود می گويند و سرمايه صميميت خود را با هم تقسيم می کنند و همزمان چهره پوشيده و پنهان اين بخش از جامعه زنان ايران را عريان می سازند. زنانی که به طرزی شگفت آور از کليشه رايج در باره زن بی دست و پا رهايند ولی هر قدر هم دست و پا داشته باشند، به دليل گرفتاری در يک دايره بسته، نمی توانند زندگی خود را تغيير دهند. راهی برای پيدا کردن زبان گفتگو از سکس کنفرانس زندگی خصوصی و عرصه عمومی در جامعه ايران برای نخستين بار فضای آکادميک را به زندگی جاری مردم پيوند زد. با اين کنفرانس مسير مطالعات ايرانی بی شک تغيير کرده است و زمينی تر و دموکراتيک تر و بدردبخورتر شده است. در واقع ورود اين کنفرانس به موضوع زندگی خصوصی و عرصه عمومی هم مصداقی است از همان موضوعی که محمد توکلی طرقی مدير علمی کنفرانس در آخرين سخنرانی بر آن تاکيد کرد: اين دو مفهوم در حال تغيير دايمی هستند. اين کنفرانس همچنين سنگ بنای تازه ای را برای يافتن زبان مناسب برای بررسی مسائل مربوط به سکس و جنسيت گذاشت. در واقع گرچه کنفرانس به رابطه زندگی خصوصی و عرصه عمومی پرداخت اما همزمان چالشی بود برای اين نياز که با چه زبانی می توان از زندگی خصوصی در عرصه عمومی گفتگو کرد. چالشی که در گزارش حاضر نيز بازتاب داشته است. خدمات
يکی از تفاوت های عرصه عمومی با زندگی خصوصی تفاوتی است که اين دو عرصه از نظر زبانی دارند. و يکی از مهمترين تفاوت های پذيرفته شده گفتگو از سکس و اشارات جنسی است.
سکس، جنسيت و عشق در عرصه عمومی جامعه ايران
دیدار رهبر ایران با شماری از نیروهای وزارت اطلاعات در ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ روحانی اما پیشنهاد وزارت اطلاعات را نپذیرفت و به جای آن به عنوان نماینده آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر ایران، برای تأسیس نهاد امنیتی دیگری قدم پیش گذاشت: شورای عالی امنیت ملی. در تمام آن سال‌هایی که جمهوری اسلامی با رسوایی‌ مداخله نهادهای امنیتی‌ نظام در "ترور" فعالان سیاسی خارج کشور همچون ماجرا میکونوس و قتل‌های زنجیره‌ای روشنفکران دست و پنجه نرم می‌کرد، روحانی برای ۱۶ سال دبیر شورای عالی امنیت ملی ماند. با توجه به چنین سابقه‌ای بود که وقتی در سال ۱۳۹۲ به ریاست جمهوری رسید، انتظارات گسترده‌ای برای اصلاحات و سازماندهی دوباره وزارت اطلاعاتی مطرح شد. به ویژه‌ آنکه در دوران احمدی‌نژاد کشمکش‌ها و تصفیه‌های درون وزارت و شایعات بیرون کشیدن اطلاعات محرمانه سران نظام، این وزارتخانه را با بحران مواجه کرد. وزیر کم تجربه و دولت امنیتی علوی می‌‎گفت وقتی پیشنهاد تأسیس وزارت اطلاعات را گرفت در نقاشی و بازیگری تئاترهای کمدی بیشتر تجربه داشت تا کارهای امنیتی در همان سال نخست انتخاب روحانی به عنوان رئیس جمهور، سعید حجاریان از بنیان‌گذاران وزارت اطلاعات، از آقای روحانی خواست در این وزارتخانه "اصلاحاتی اساسی" انجام دهد. حجاریان در آن سال گفته بود آقای روحانی "خودش وزیر را انتخاب کرده و دیگر نمی‌توان گفت که نگذاشتند". اشاره آقای حجاریان به انتخاب محمود علوی، در سمت وزیر اطلاعات بود؛ وزیری که قرار بود بار سنگین این مأموریت را بر دوش بکشد اما به قول خودش هیچ "سابقه و آورده‌ای" در امور امنیتی نداشت. انتخاب آقای علوی "کم‌‎تجربه" در حالی صورت می‌گرفت که در گمانه‌زنی‌های اولیه، چهره‌هایی با سابقه امنیتی مطرح بودند: احمد شفیعی، معاون پیشیین وزارت اطلاعات و علی یونسی وزیر اطلاعات دولت اصلاحات. در نهایت، اما آقای روحانی آقای علوی را برگزید. گزینه‌ای که هم در جناح‌بندی‌های سیاسی حساسیت ایجاد نکند و هم با او هماهنگ باشد. شاید آقای روحانی امید داشت خلاء کم‌تجربگی آقای علوی را با کابینه‌ای پر کند که شمار زیادی از اعضایش سابقه امنیتی داشتند. اما چهار سال پس از روی کار آمدن دولت یازدهم، علی مطهری، از حامیان دولت و نایب رئیس مجلس به طور علنی اعلام کرد آقای علوی "صلابت و صراحت" لازم را برای دفاع از اختیارات وزارت اطلاعات ندارد؛ در آن زمان، آقای مطهری به طوری علنی نگرانی‌اش را از گسترش فعالیت‌های سازمان اطلاعات سپاه اعلام کرد. از زمان روی کارآمدن دولت روحانی، وزارت اطلاعات به طور کامل با سیاست‌های دولت همسو و همراه بود. با این حال، این وزارتخانه نتوانست در مقابل موازی‌کاری سازمان اطلاعات سپاه قدمی بردارد. این عکس وزیر اطلاعات حاشیه ساز شده بود افول جایگاه وزارت اطلاعات؟ افول جایگاه وزارت اطلاعات در یکی دو سال اخیر به حدی رسید که دستکم در چهار پرونده حساس امنیتی ابتکار عمل به سازمان اطلاعات سپاه واگذار شد و نظر صریح وزارت اطلاعات نقض شد: موازی‌کاری امنیتی روندی بود که از دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی شدت گرفت. به مرور معاونت اطلاعات سپاه نقش پررنگ‌تری پیدا کرد تا سر انجام در سال ۱۳۸۸، از نظر سازمانی به استقلال رسید و سازمان اطلاعات سپاه را تأسیس کرد. فرمان شورای هماهنگی اطلاعاتی دست چه نیرویی است؟ احمدی نژاد در دولت نخست خود تلاش کرد نهادهای امنیتی را زیر چتر تشکلی به نام "شورای هماهنگی اطلاعاتی" گردآورد محمود احمدی نژاد در دولت نخست خود تلاش کرد نهادهای امنیتی از جمله معاونت اطلاعات سپاه را زیر چتر تشکلی به نام "شورای هماهنگی اطلاعاتی" گردآورد. قرار بود وزارت اطلاعات در رأس "شورای هماهنگی اطلاعاتی" قرار داشته باشد. اما در نهایت سال ۱۳۹۶ حسن روحانی، ضمن انتقاد از موازی‌کاری‌ها، اعلام کرد تنها توقعش از وزیر اطلاعات آن است که "محکم پشت فرمان شورای هماهنگی اطلاعاتی" بنشیند. ۳۴ سال پس از تأسیس وزارت اطلاعات، این نهاد امنیتی به همان نقطه‌ای بازگشته که پیش از تشکیل در آن قرار داشت. در چند سال نخست پس از انقلاب، به سبب تعدد نهادهای امنیتی، ریاست جمهوری یک شورا با عنوان "ستاد امنیت کشور" تشکیل داد. در اوایل دهه شصت "ستاد امنیت کشور" نیز مانند یک دبیرخانه‌ قرار بود وظیفه هماهنگی سازمان‌های اطلاعاتی ایران را بر عهده بگیرد. اما بعدتر، در سال ۱۳۶۳، این نقش به وزارت اطلاعات واگذار شد و دیگر نهادها موازی امنیتی در آن ادغام شدند. فلاحیان معتقد است پراکندگی درون وزارت اطلاعات پیش از هر چیز به خواستگاه نیروهای تشکیل دهنده آن باز می‌گردد/ عکس: یورش نیروهای اطلاعاتی به یک خانه تیمی مجاهدین در دهه شصت تاریخ مختصر شهری که ولایتی می‌گفت سال ۱۳۷۶، وقتی محمد خاتمی، به قربانعلی دری نجف آبادی پیشنهاد کرد وزیر اطلاعات دولت اصلاحات شود، او برای مشورت سراغ علی اکبر ولایتی رفت. ولایتی نیز در جواب به دری نجف آبادی هشدار داده بود که این وزارتخانه مانند "شهری است که با گرایش‌ها و رویکردهای مختلف اداره می‌شود". نشانه‌هایی هست که اختلاف این جناح‌ها تا امروز ادامه پیدا کرده، تا جایی که فروردین ماه امسال، زمانی که آیت الله علی خامنه‌ای، در دیدار با جمعی از کارکنان اطلاعات گفت"جناح بازی در وزارت اطلاعات گناه است". علی فلاحیان، از بنیانگذاران و وزیر پیشین اطلاعات معتقد است پراکندگی درون وزارت اطلاعات پیش از هر چیز به خاستگاه نیروهای تشکیل دهنده آن باز می‌گردد. وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۳ از تجمیع نیروهای چند واحد اطلاعاتی تشکیل شده بود: دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری، واحد اطلاعات کمیته انقلاب اسلامی، واحد اطلاعات سپاه پاسداران و تشکیلات اطلاعاتی دادستانی. این تعدد نهادهای امنیتی در شش سال نخست انقلاب در حالی پیش آمده بود که در ابتدا شورای انقلاب تصویب کرده بود که برای مسائل امنیتی داخلی یک سازمان در وزارت کشور و برای مسائل خارجی یک سازمان در وزارت خارجه تشکیل شود. اما با درگیری‌ها و سرکوب سیاسی پس از انقلاب، به ویژه پس از کودتای نوژه، نه تنها این طرح مسکوت ماند بلکه در جمهوری اسلامی تراکم نهادهای امنیتی به وجود آمد. واحد اطلاعات کمیته پس از انفجار دفتر نخست وزیری شماری از کارکنان دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری را دستگیر کرد خاستگاه نیروهای تشکیل دهنده وزارت اطلاعات مسئله‌ساز بود؟ در آن سال‌ها، این سازمان‌های متعدد امنیتی نه تنها همچون ابزار یک جریان سیاسی به شمار می‌آمدند، بلکه گاهی با یکدیگر رقابت می‌کردند. در یکی از مشهورترین موارد، واحد اطلاعات کمیته که در مسائل داخلی متمرکز بود، پس از انفجار دفتر نخست وزیر و کشته‌شدن محمدعلی رجایی در آن، شماری از کارکنان دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری را، که گمان می‌رفت مسعود کشمیری با آنجا همکاری داشته است بازداشت کرد. همین موضوع در مورد سپاه پاسداران نیز تکرار شد که دست کم در اولین سال‌های پس از انقلاب بیش از ارتش مورد اعتماد آیت الله خمینی و بیت او بود. این نیرو نیز به سرعت واحد اطلاعات ویژه خود را راه انداخت و از قضا در جریان دستگیری عوامل کودتای نوژه ابتکار عمل را در دست گرفت و در رأس کمیته‌ای قرار گرفت که کمیته بهارستان و کمیته ستاد مشترک ارتش در آن قرار داشت. ابوالقاسم مصباحی، از اعضای ارشد وزارت اطلاعات که در سال ۱۳۷۵ از ایران فرار کرد و به عنوان شاهد و منبع مطلع در دادگاه رسیدگی به ترور رهبران حزب دموکرات کردستان (میکونوس) شهادت داد، درباره موازی‌کاری‌های امنیتی در آن سال‌ها می‌گوید: "مثلاً برای قتل پسر خواهر دو قلوی شاه در پاریس، تعقیب بنی صدر و رجوی پنج تیم مستقل از یکدیگر در عملیات شرکت داشتند و برای برنامه قتل هادی خرسندی در تابستان ۱۹۸۵ نیز در لندن دو تیم مختلف شرکت داشتند". در حقیقت قرار بود تأسیس وزارت اطلاعات در مرداد ۱۳۶۳ پایانی باشد بر همین پراکندگی و موازی‌کاری چند نهاد اطلاعاتی-امنیتی. هر چند ادغام نیروهای امنیتی به قیمت آن تمام شد که تمام رقابت‌ها و درگیری‌های بیرونی برای سال‌ها در درون وزارت اطلاعات کشیده شود و برای سال‌ها ادامه یابد. کشمکش‌های داخلی در وزارت اطلاعات در ۳۴ سالی که از عمر این نهاد می‌گذرد به افشای اسناد محرمانه و همین طور چند موج تصفیه انجامیده است. ۱۵ دیماه ۱۳۷۷، در اتفاقی بی‌سابقه، شبکه یک صدا و سیما، در بخش خبری ساعت ۲ بعد از ظهر، بیانیه‌ای از وزارت اطلاعات درباره تحولات این نهاد قرائت کرد سه موج تصفیه در وزارت اطلاعات ۱۵ دیماه ۱۳۷۷، در اتفاقی بی‌سابقه، شبکه یک صدا و سیما، در بخش خبری ساعت ۲ بعد از ظهر، بیانیه‌ای از وزارت اطلاعات درباره تحولات این نهاد قرائت کرد. در این بیانیه تاریخی، قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان و فعالان سیاسی در آذرماه ۱۳۷۷، به شماری از نیروهای "مسئولیت‌ناشناس، کج‌اندیش و خودسر" وزارت اطلاعات نسبت داده شده بود. انتشار این اطلاعیه، همچون جرقه‌ای، آتش اختلافات جناحی و درون تشکیلاتی وزرات اطلاعات را شعله ور ساخت. این اختلافات که دستکم از زمان تشکیل وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۳ از افکار عمومی پنهان مانده بود، حالا به رسانه‌ها و حتی تلویزیون درز پیدا می‌کرد. یکسوی این درگیری، محافظه کارانی بودند که آن روزها روح الله حسینیان به نحوی سخنگویشان به شمار می‌آمد. آنها کمیته تحقیق سه نفره محمد خاتمی، رئیس جمهوری وقت را تحت نفوذ "جناح چپ" وزارت می‌دانستند که قصد داشتند وزارت اطلاعات را در دست بگیرند. افشاگری‌ها تا آنجا ادامه یافت که فیلم‌هایی به شدت محرمانه از شکنجه شماری از اعضای وزارت اطلاعات به دست دیگر اعضای این وزارتخانه به دست مخالفان حکومت بیفتد. روح الله حسینیان می‌گوید جناح منتسب به سعید حجاریان و علی ربیعی، مشاور وقت محمد خاتمی "نیروهای مذهبی و مخلص وزارت اطلاعات قلع و قمع کردند" و تا جایی پیش رفتند که "بهترین افراد این وزارتخانه دستگیر شوند". بعدها محمد نیازی، رئیس سازمان نیروهای مسلح که مسئول رسیدگی به پرونده قتل‌های زنجیره‌ای سیاسی شد، گفت در این پرونده دستکم ۲۳ نفر تحت تعقیب قرار گرفته‌اند و ۳۳۰ نفر نیز به عنوان مطلع و گواه احضار شده‌اند. در آن سال‌ها، تصفیه و بازداشت اعضای این سازمان به حدی رسیده بود که روح الله حسینیان در مصاحبه‌ای گفت "هر وزارتخانه دیگری بود، به کلی متلاشی شده بود". برخی این دوران را نقطه عطفی در تاریخ وزارت اطلاعات می‌دانند که از آن تاریخ به بعد، وزارت اطلاعات، دیگر تنها صحنه‌گردان مسائل امنیتی در ایران به شمار نمی‌آید. در مقابل هرچه از وزن وزارت اطلاعات کاسته می‌شد، نهادهای امنیتی دیگر به ویژه معاونت اطلاعات سپاه پاسداران، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار می‌شوند. اخبار مرتبط پرونده قتل‌های زنجیره‌ای اولین تنش درونی این وزارتخانه نبود. در سال‌های آخر دهه شصت شماری از نیروهای ارشد وزارت اطلاعات به نهادهای دیگر رفته بودند. برخی ناظران سال‌های ۶۸ تا ۷۲ را سال‌های قدرت گیری جناح راست می‌دانند. در این سال‌ها، علی فلاحیان ریاست وزارت اطلاعات را می‌گیرد، محمد یزدی به ریاست قوه قضائیه می‌رسد و در مجلس نیز از سال ۱۳۷۱ علی اکبر ناطق نوری و جناح موسوم به راست قدرت را به دست می‌گیرند. در همین سال‌هاست که شماری از نیروهای موسوم به جناح چپ، از وزارت اطلاعات به مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری می‌روند. نیروهایی که برخی از آنها، از مقامات ارشد وزارت اطلاعات بودند که در سمت‌هایی چون مدیرکلی و معاونت وزارت فعالیت می‌‍کردند. سال‌ها بعد، سومین موج تغییرات و تصفیه‌ها در وزارت اطلاعات در بین‌های سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۰ رخ می‌دهد. در این دوران محمود احمدی‌نژاد ابتدا غلامحسین محسنی اژه‌ای را از ریاست وزارت اطلاعات برکنار کرد و سپس حیدر مصلحی را مجبور به استعفا کرد. همزمان شایعات نیز درباره خروج پرونده‌های محرمانه سران حکومت از وزارت خانه و همچنین جابه‌جایی گسترده مدیران و معاونان این نهاد مطرح شد. این تغییرات به اختلاف آیت‌الله خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد انجامید و سر آخر منجر به یازده روز خانه‌شینی قهر رئیس جمهوری وقت شد. حسن یونسی، فرزند وزیر اطلاعات دوران اصلاحات در آن زمان نوشت: "از ابتدای تاسیس وزارت اطلاعات تا کنون چنین تصفیه حساب یکجا با انگیزه‌های سیاسی بی‌سابقه بوده". او در یادداشت کوتاهی نوشت آقای احمدی‌نژاد پس از برکناری غلامحسین محسنی اژه‌ای، چندین معاون این وزارتخانه را نیز تغییر داده است. به گفته حسن یونسی، کارگزار این تغییرات "جریان تندرویی بود که سال‌ها با ایجاد سازمان امنیت موازیی در دیگر نهادها"، به دنبال اهداف خود بودند. در نهایت موج تغییرات در وزارت اطلاعات، پس از استعفای حیدر مصلحی با دخالت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر ایران و بازگشت به کار آقای مصلحی متوقف شد. تلاش برای احیای جایگاه وزارت بحران‌هایی پیاپی که وزارت اطلاعات در سه دهه گذشته پشت سر گذاشت، از جمله دلایل درونی خوانده می‌شود که نقش این وزارتخانه در سیاست‌های امنیتی ایران را کم رنگ کرده است. این وزارتخانه اگرچه در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی در مقایسه با سه رئیس جمهوری قبلی، از جهت درون سازمانی شرایط داخلی با ثباتی را از سر گذرانده، اما نتوانسته جایگاه پیشین خود در دهه‌ شصت و اوایل دهه هفتاد را بازیابد. با وزیری که "آورده‌ای" نداشته و وزارتخانه‌ای که دیگر "تنها مرجع تشخیص جاسوسی نیست"، وزارت اطلاعات ایران به دشواری از موازی‌کاری‌ها رهایی خواهد داشت. اما این در حالی است که دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی ایران در داخل با اعتراضات و ناآرامی‌های سیاسی و اجتماعی کم سابقه‌ای مواجهند و در خارج هم با سرسختی‌های آمریکا و اسرائیل و متحدان منطقه‌ای‌شان، اخیراً نیز قدرت‌های اروپایی اتهاماتی متوجه آنان می‌کنند. در مواجهه با چنین بحران‌هایی شاید به نظر‌ برسد که دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی بیش از هر زمانی نیازمند انسجامند. اما در همین موقعیت علی ماجدی، سفیر پیشین ایران در آلمان، پای "خودسرها" را به پرونده اتهامات اروپایی‌ها در خصوص اقدامات "تروریستی" برون مرزی حکومت ایران باز کرده است. در دوران قتل‌های سیاسی و زنجیره‌ای روشنفکران کلمه "خودسر" کلیدواژه‌ای بود که برای تصفیه دستگاه‌های امنیتی به کار ‌رفت. آیا سخنان سفیر پیشین ایران در آلمان به معنای کلید زدن حل بحران فعلی دستگاه‌های اطلاعاتی از طریق تصفیه‌ها خواهد بود یا به معنی استیصال دولت در برخورد با موازی‌کاری، تا جایی که مشکل باید در رسانه‌ها مطرح شود؟‌
حسن روحانی، نخستین کسی بود که اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۸ به او پیشنهاد داد وزیر اطلاعات شود. علت این پیشنهاد، شاید بیشتر از سوابق امنیتی در تصفیه‌های ارتش و مذاکرات مک فارلین، به این بر می‌گشت که حسن روحانی در سال ۱۳۶۲، در سمت نماینده مجلس، مسئول کمیسیون تدوین "قانون تأسیس وزارت اطلاعات" بود.
در وزارت اطلاعات ایران چه می‌گذرد؟
ترور این دو چهره پرنفوذ حکومت ایران در دو عرصه حساس، یکی برنامه هسته‌ای در داخل و دیگری نفوذ سیاسی در منطقه‌، هم در شرایط سیاسی متفاوتی در سطح بین‌الملی اتفاق افتاد و هم در دو نقطه زمانی صورت گرفت که حکومت ایران اختیار عمل متفاوتی در آن‌ها داشته است. همین دو مساله سطح، ‌ادبیات و نوع واکنش مقام‌های رسمی به این دو ترور را متفاوت رقم زد. از "انتقام سخت" تا "پیگیری و مجازات" نکته اول اینکه آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران، پیام دی‌ماه سال گذشته خود در واکنش به کشته‌شدن قاسم سلیمانی در عراق را تقریبا دوبرابر طولانی‌تر از آن‌چه که اکنون برای فخری‌زاده نوشته، تنظیم کرده بود. لحن مقام‌های ایران در واکنش به ترور محسن فخری‌زاده نسبت به ترور قاسم سلیمانی نرم‌تر بوده است دومین نکته آنکه در پیامی که او برای قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین نیروی قدس، نوشت زمینه ایدئولوژیک و پیشبرد آرمان "مقاومت" و "جهاد" مورد ستایش قرار گرفته بود؛ در حالی که در پیام فخری‌زاده بیشتر بر "عنصر علمی" بودن او تاکید شده است. همین مساله و تفاوت، از نخستین ساعات ترور فخری‌زاده به محل مناقشه جریان‌های حاکم در ایران هم تبدیل شد. در حالی که رسانه‌های نزدیک به سپاه پاسداران از نخستین دقایق مخابره گزارش عملیات ترور در دماوند، ‌بر "شهادت دانشمند هسته‌ای" تاکید می‌کردند، سازمان انرژی اتمی از سلامت تمام دانشمندان هسته‌ای کشور خبر می‌داد و همین نخستین تناقض‌ها را آشکار کرد. این در حالی بود که مقام‌‌های دولت و وزیر دفاع پشتیبانی نیروهای مسلح هم بر جایگاه فخری‌زاده در "صنعت دفاعی" تاکید کردند. نهایتا فریدون عباسی، رییس پیشین سازمان انرژی اتمی، با صراحت در مصاحبه‌ای با تلویزیون ایران این اختلاف داخلی را عیان کرد و گفت: "کسی نباید هسته‌ای بودن فخری‌زاده را انکار کند، چون زمینه‌ای برای مذاکرات بعدی و به زانو درآوردن ایران است." سومین نکته در خصوص واکنش آقای خامنه‌ای به کشته‌ شدن دو نفر از مقام‌های برجسته حکومتش، در نوع لحن او در تجویز عکس‌العمل به این ترورها بود. در حالیکه او برای قاسم سلیمانی از عبارت "انتقام سخت" استفاده کرد، برای فخری‌زاده تنها به "پیگیری جنایت و مجازات قطعی" کفایت شد. تحلیلگرانی که به نوع ادبیات رهبر ایران آشنا باشند می‌دانند که وقتی دستوراتش از سوی نیروهای نظامی و دفاعی در مرحله تفسیر قرار می‌گیرد، این دو نوع لحن می‌تواند سطح واکنش ایران در آینده را هم تعیین کند. واکنش نرم‌تر رهبر ایران در حالی قابل اشاره است که حامیان تندروتر نظام هم در تجمع خیابانی روز جمعه و هم در رسانه‌های مجازی خود بارها بر انتقام و حمله نظامی به منافع کشورهای اسرائیل و آمریکا در پاسخ به کشتن فخری‌زاده تاکید کردند. اما تغییر لحن آیت‌الله خامنه‌ای می‌تواند نشان‌گر آن باشد که شاید فعلا دولت و نیروهای نظامی ایران وارد واکنش مستقیم نشوند. پیشبینی عدم عکس‌العمل تهران از سوی اسرائیل احتمال عدم واکنش نظامی تهران همان مساله‌ای است که کمی پیش از عملیات ترور فخری‌زاده تلویزیون اسرائیل هم آن را مورد تاکید قرار داده بود. رسانه‌های اسرائیل پیشتر از "عملیات مخفی" این کشور با آمریکا پیش از پایان ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ خبر داده بودند در گزارشی که "شبکه ۱۳" این رسانه در آخرین روز آبان منتشر کرد از "عملیات مخفی" از سوی آمریکا و اسرائیل علیه تهران خبر داده شده بود. در همان خبر آمد که ارزیابی‌های صورت گرفته نشان از آن دارد که پیش از ترک کاخ سفید از سوی دونالد ترامپ، احتمالا ایران واکنش نظامی نشان نخواهد داد. اکنون با لحن نرم‌تر رهبر ایران نسبت به ترور فخری‌زاده در دماوند، مقام‌های دولت نیز خطی مشابه را پیش گرفته‌اند. در راس دولت در حالی که حسن روحانی، رییس‌جمهوری، ‌در پیامش برای سلیمانی از واژه "انتقام" استفاده کرده بود، اکنون اثری از این واژه در پیامش نیست و تنها گفته است مسئولین مربوطه "به موقع و مناسب"، پاسخ این اقدام را خواهند داد. زمان، ‌نوع واکنش و نیروی تصمیم‌گیر در این پیام مبهم هستند. کاهش سطح منازعه از انتقام‌جویی به واکنش مناسب در پیام سایر مقام‌های دولتی از جمله وزرا نیز دیده می‌شود. تکرار لحن انتقام توسط فرماندهان نظامی با وجود تفاوت در لحن مقام‌های ارشد دولت و حکومت، لحن نظامیان جمهوری اسلامی در واکنش به این دو ترور تقریبا یکسان بوده است؛ با این حال آن‌ها کشتن سلیمانی را اقدامی بزرگ‌تر از ترور فخری‌زاده نشان داده بودند. حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران، در هر دو پیامش در دی‌ماه سال گذشته و آذر امسال وعده "انتقام" داد. اما تفاوت پیام‌های او این بود که در سال گذشته به "خطای بزرگ" آمریکا اشاره کرد و کشتن سلیمانی را "پایان حضور آمریکا در منطقه" خواند. اما در پیام مربوط به فخری‌زاده بر ادامه ادامه راه او، که بیشتر جنبه داخلی و فنی دارد، تاکید شده است. فرمانده کل ارتش هم در هر دو پیام خود بر "انتقام" تاکید کرده است. با وجود تشابه لحن، تکرار عملیات ترور علیه مقام‌های درجه یک حوزه‌های هسته‌ای و نظامی کشور این بار با خودانتقادی فرماندهان نظامی هم همراه شد. حسین دهقان،‌ مشاور نظامی رهبر ایران، پس از ترور فخری‌زاده در گفت‌وگوی تلویزیونی‌اش صراحتا به "رخنه و نفوذ در اشراف اطلاعاتی کشور" اذعان کرد و خواستار پیدا کردن آن شد. از سوی دیگر، حسین علایی، از فرماندهان پیشین سپاه پاسداران، هم بر "ضعف در ساختار و ساز و کار دستگاه‌‌های امنیتی" اشاره کرد. به نظر می‌رسد با آن‌که سال گذشته ضربه اطلاعاتی و امنیتی آمریکا با کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروهای برون مرزی سپاه پاسداران، برای مقام‌های نظامی ایران بیش از هرچیز زمینه‌ای برای واکنش نظامی و علنی ضد آمریکا فراهم کرد، اما تکرار این موضوع و آن‌هم کمتر از یک سال و در نزدیکی پایتخت کشور، آن‌ها را به تردید درباره میزان ضربه‌پذیری چتر حفاظتی و امنیتی خود وا داشته است. حمله در ثبات،‌ ترور در دوره انتقال آنچه که عملیات‌های ترور دو فرد پر نفوذ جمهوری اسلامی را متمایز می‌کند،‌ موقعیت بین‌المللی ایران از یک سو و از سوی دیگر وضعیت انتقال قدرت در ایالات متحده آمریکا است. بنیامین نتانیاهو در تیرماه ۱۳۹۷ وقتی درباره اسناد هسته‌ای ایران به "سرقت‌رفته" سخنرانی می‌کرد، از محسن فخری‌زاده نام برده بود ترور سال گذشته سلیمانی در وضعیت ثبات سیاست‌های ژئوپولیتیک آمریکا و قطعیت ائتلاف‌های این کشور در منطقه رخ داد؛ اما ترور محسن فخری‌زاده در وضعیت انتقال درون‌مرزی، ابهام دیپلماتیک و چرخشی احتمالا با مقیاس بزرگ که از ماه میلادی ژانویه قابل انتظار است صورت گرفت. ترور قاسم سلیمانی زمانی بود که دولت دونالد ترامپ در نزدیکی کامل با متحدانش عربستان سعودی و اسرائیل در منطقه، اوج کارزار تحریم و فشار حداکثری اقتصادی، نفتی و حتی نظامی علیه ایران را پیش می‌برد. پس ترور سلیمانی در شرایطی بود که شاید سیاسیون و نظامیان در ایران،‌ و هم در آمریکا، درباره امکان تغییر در آینده و انتخابات ریاست‌جمهوری تحلیل قاطعی نداشتند. اکنون ترور فخری‌زاده در جغرافیای مکانی و زمانی متفاوتی شکل گرفته‌ است: هفته‌های پایانی دولت ترامپ، نگرانی مخالفان برجام از جمله اسرائیل و عربستان سعودی از بازگشت جو بایدن به توافق هسته‌ای و همچنین نگرانی از قدرت‌‌یابی دوباره ایران در کشورهای منطقه. قاعدتا ترور اول باید تصمیمی در شرایط عادی و با محاسبات دقیق‌تر اطلاعاتی و امنیتی تلقی شود. اما ترور فخری‌زاده شاید در فضای نگرانی مخالفان تهران از یک سو و التهاب و عجله دولت مستقر آمریکا از سوی دیگر انجام شد. عجله برای استفاده بیشتر از زمان باقیمانده در جهت سخت‌تر کردن کار تیم جو بایدن نسبت به جمهوری اسلامی. از سویی هم، ترور فخری‌زاده احتمالا با یک پیام مشخص از جانب اسرائیل صورت گرفته است: در صورت برجامی دیگر، رویکرد این کشور نسبت به ایران مستقیم و نظامی‌تر خواهد شد. در نهایت باید اشاره کرد که ایران در جغرافیای سیاسی فعلی شرایط متفاوتی از سال گذشته دارد. تهران که خود را مشتاق به احیای برجام و کاهش تحریم‌ها در زمان بایدن نشان داده، می‌داند که این فرصت تنها در صورت صبر و گذر از هفته‌های جاری و عدم افزایش تنش و تقابل بین‌المللی ممکن خواهد شد. دست‌های تهران اکنون برای واکنش تا حدی بسته است: هر اقدامی نه‌تنها معادلات احیای برجام را به هم خواهد زد، بلکه امکان واکنش مجدد و گسترده‌تر نظامی از سوی ائتلاف واشنگتن-تل‌آویو-ریاض در هفته‌های پیش رو را نیز در پی خواهد داشت.
ترور محسن فخری‌زاده که سال‌ها از او به عنوان مرد شماره یک و "مرموز" برنامه‌ هسته‌ای ایران نام برده می‌شد، با آن‌که پیام‌های تسلیت معمول و واکنش مقام‌های ایران را به همراه داشته،‌ اما همچنان در قیاس با عکس‌العمل‌ها نسبت به ترور قاسم سلیمانی، فرمانده عملیات‌‌های بین‌المللی ایران در منطقه، یکسان نبوده است.
از سلیمانی تا فخری‌زاده: دوگانه تهران میان 'انتقام' و 'پیگیری'
قاسم سلیمانی در حمله پهپاد آمریکایی کشته شد سیاست راهبردی "عدم مذاکره به منظور بهبود روابط" مربوط به امروز و مختص به دونالد ترامپ نیست. بطور مثال بلافاصله پس از امضای برجام آقای خامنه‌ای اعلام کرد هر نوع مذاکره دیگری (که مشخصا منظورشان مذاکره به منظور کاهش تنش بود) با آمریکا ممنوع است، در حالی که باراک اوباما، رئیس جمهور سابق آمریکا، چندین بار تکرار کرده بود که رسیدن به توافق هسته‌ای می‌تواند راه را برای تنش‌زدائی باز کند. توجه به سیاست "عدم مذاکره به منظور بهبود روابط" حائز اهمیت است. چرا؟ چون وقتی تلاش مستمر ایران متمرکز بر ضربه زدن به منافع آمریکا در منطقه است طبیعی است که حتی اگر دونالد ترامپ هم بر سر کار نبود دیر یا زود برجام با بحران روبرو می‌شد. قابل تصور نیست که ایران سیاست راهبردی ضربه زدن به منافع آمریکا را ادامه می‌داد، مذاکره هم نمی‌کرد و برجام هم سالم و دست نخورده باقی می‌ماند. نتایج تحولات اخیر را می‌توان چنین خلاصه کرد: ۱)قاسم سلیمانی و مسئله جایگزینی کشته شدن قاسم سلیمانی به دست نیروهای آمریکایی، غیرمنتظره و بهت‌آور بود. قاسم سلیمانی تنها یک استراتژیست نظامی برای فعالیت‌های برون مرزی ایران نبود. او در آنچه که ایران "محور مقاومت" می‌خواند نفوذ زیادی داشت و با رهبران گروه‌های شبه‌نظامی رابطه شخصی و نزدیک داشت. نفوذ او در سیاست خارجی ایران بحدی بود که در دیدار بشار اسد با رئیس جمهور و رهبر ایران، در اسفند ۱۳۹۷، جواد ظریف وزیر امور خارجه به بازی گرفته نشد و لذا استعفا داد. بعلاوه، شناخت از نزدیکی که سلیمانی از اوضاع سیاسی و نظامی منطقه داشت، شاید کمتر کسی در ایران داشته باشد. این مجموعه باعث می‌شود که سلیمانی برای سیستم ایران فردی تقریبا غیرقابل جایگزینی محسوب شود. اینکه تا چه حد موقعیت فرامرزی ایران در منطقه پس از مرگ او دستخوش تغییر می‌شود با گذشت زمان مشخص‌تر خواهد شد. ۲)مصلحت فراتر از آرمان بلافاصله پس از انتشار خبر کشته شدن قاسم سلیمانی، فریاد "انتقام سخت" از هر سو از جمله از سوی رهبر ایران برخاست. برخی مقامات نظامی ایران به آمریکا هشدار می‌دادند که در فکر تابوت برای نظامیانش باشد. حسین سلامی فرمانده سپاه پاسداران که سخنرانی‌های حماسی می‌کند گفت: "ترور سردار سلیمانی، باعث شکل‌گیری یک انرژی جدید در جغرافیای وسیع بصورت خودجوش، آتش به‌اختیار و مصمم برای انتقام‌گیری سخت می‌شود". در پی این تهدیدهای شدید اللحن، به دو پایگاه آمریکا در عراق حمله موشکی شد. پایگاه الاسد که گفته می‌شود بزرگترین پایگاه نیروهای آمریکایی در عراق است هدف اصلی بود. امیرعلی حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه گفت: "بعد از عملیات سپاه حداقل ۹ سورتی پرواز هواپیماهای سی ۱۳۰ از آنجا (پایگاه الاسد) زخمی‌ها را به اردن و رژیم صهیونیستی تخلیه کردند که اسنادش موجود است. وی تاکید کرد که "آمریکایی‌ها کشته‌ زیادی داده‌اند ". نه آقای حاجی‌زاده نه افراد دیگری که ادعای کشته شدن آمریکایی‌ها را کرده‌اند "اسناد" مورد اشاره آقای حاجی‌زاده را ارائه نکردند. از چند گزارش بخصوص از گزارش ۲۱ دی سی ان ان که خبرنگارش از پایگاه الاسد دیدن کرده و با افرادی که در پناهگاه‌ها پناه گرفته بودند صحبت کرده چنین بر می‌آید که به آمریکایی‌ها پیشاپیش خبر داده بودند که حمله‌ای صورت خواهد گرفت. به عبارت دیگر حکومت ایران با مطلع کردن آمریکا از حمله موشکی (از طریق مقام‌های عراقی)، علیرغم شعارهای حماسی، نشان داد که به هیچ وجه، حتی با وجود کشته شدن برجسته‌ترین فرد نظامی‌اش، قصد رویارویی نظامی با آمریکا را ندارد و هدف این بوده که حمله در حد سمبولیک، برای حفظ آبروی رهبران ایران، پایگاه خالی را هدف قرار دهد. ۳)نمایش قدرت تشییع جنازه عظیم قاسم سلیمانی بسیاری از مخالفان حکومت ایران را غافلگیر کرد. حکومت که هنوز از زیر فشار اعتراض‌های آبان و کشته شدن صدها نفر در نیامده بود، از حضور پر تعداد مردم در تشییع جنازه، حداکثر بهره برداری را به عنوان نمادی از پایگاه مردمی خود کرد. البته برخی ناظران استدلال کردند که حضور میلیونی مردم معنایش الزاما حمایت از نظام نیست اما حداقل معنایش این بود که این جمعیت عظیم حرکت آمریکا را تایید نکردند. در واقع مراسم تشییع آقای سلیمانی حوادث آبان را کمرنگ کرد هر چند که بلافاصله حادثه سقوط پرواز پی اس ۷۵۲ اوکراین فرصت مانور بیشتر بر تشییع جنازه را از حکومت گرفت. حضور هزاران ایرانی در مراسم تشییع قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران در تهران. قاسم سلیمانی سوم ژانویه به دستور دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا در بغداد کشته شد. ۴)پایان دادن به تعهدات عملی برجام در این بحبوحه حکومت ایران که در پی مفری برای برون‌رفت از بن‌بست هسته‌ای بود و رویکرد گام به گام خود را برای کاهش تعهدهای برجامی با شکست روبرو می‌دید از موقعیت استفاده کرده و تمامی تعهدهای عملی خود را در چارچوب برجام به حال تعلیق درآورد. علیرغم جو احساسی موجود، حرکت حکومت بسیار حساب شده بود. ایران ارتباط با آژانس را قطع نکرد، به بازرسی‌های سرزده خاتمه نداد و اعلام کرد که در صورت منتفع شدن از مزایای برجام، عمل به تعهدهای خود را از سر خواهد گفت. با این حال، اگر ایران بر این موضع اصرار بورزد بازگشت تحریم‌های اروپایی و حتی بین‌المللی دور از تصور نیست. ۵)فاجعه‌ای که می‌تواند مولد تکان‌های سیاسی باشد فاجعه غم‌انگیز سرنگونی هواپیمای اوکراینی مرگ تعداد زیادی از ایرانیان که جمعی از آنان از نخبگان بودند (از جمله آرش پورضرابی برنده مدال طلای المپیاد کامپیوتر که چند روز پیش از آن جشن عروسی خود را با پونه گرجی فارغ التحصیل دانشگاه شریف در تهران برگزار کرده بود) جامعه ایران را تکان داد. این فاجعه نتیجه مستقیم نزاع ایران با آمریکا و سیاست خارجی غیرآشتی‌جویانه‌ای است که هر نوع مذاکره‌ را با آمریکا برای کاهش تنش از سی سال پیش ممنوع کرده است. آقای سلامی فرمانده سپاه در توجیه فاجعه می‌گوید : "ما باید ... برای واکنش متقابل آماده می‌شدیم. لحظه‌ای جای ما بنشینید و بگویید پایگاه آمریکایی را می‌زنم در حالی که او گفته ۵۲ نقطه ایران را می‌زنم و عکس‌العمل نشان می‌دهم. در این حال شما چه می‌کنید؟ قرار بود به یک جنگ ناشناخته قدم بگذاریم و می‌خواستیم برای اولین بار با آمریکا رودررو شویم. این شجاعانه‌ترین، حکیمانه‌ترین و الهی‌ترین تصمیم تاریخ ایران است که بر پایه منطق، تدبیر، تفکر و قدرت استوار است". پس از اینکه روشن شد هواپیما با موشک سپاه پاسداران ساقط شده، دوباره مردم به خیابان‌ها آمدند و رویارویی آنها با دستگاه امنیتی-نظامی، دستاورد تشییع جنازه قاسم سلیمانی را کمرنگ کرد. ویژگی قابل توجه اعتراض‌های اخیر شرکت دانشجویان و شکل‌گیری ناآرامی در فاصله دو ماه از سرکوب شدید آبان بود. احتمالا با توجه به سرکوب گسترده و خشن آبان و کشته شدن تعداد کثیری از معترضان در سکوت کامل خبری، با توجه به قطع کامل اینترنت، تصور حکومت این بود که برای مدت مدیدی در برابر اعتراض‌ها مصونیت پیدا کرده است. حضور دوباره مردم، محاسبات مزبور را در هم ریخت. سقوط هواپیمای اوکراینی ایرانیان تاکنون در نزاع جمهوری اسلامی با آمریکا در چارچوب سیاست‌های راهبردی آقای خامنه‌ای، که مملو از تناقض نیز هست، هزینه بسیاری پرداخته‌اند. آنطور که از سخنان آقای سلامی برمی‌آید این فاجعه نیز آخرین هزینه نخواهد بود چرا که جنگ ادامه دارد: "هنوز هم می‌گویم ما در اثنای جنگیم". باید دید اعتراض‌های اخیر، پس از اعتراض‌های آبان، مقطعی بوده یا فاجعه‌ای که افکار عمومی ایرانیان را به خشم آورد سرآغاز تکان‌های سیاسی در ایران است. فراموش نباید کرد که در صورت بازگشت تحریم‌های بین‌المللی احتمالا نطفه بحران‌های بیشتری بسته خواهد شد. اعتراضات ۲۲ دی
اتفاقات اخیر که با کشته شدن قاسم سلیمانی آغاز شد و زنجیره‌ای ادامه پیدا کرد مستقیما ناشی از بحرانی شدن رابطه ایران و آمریکاست. عده ای از کارشناسان تشدید تنش بین ایران و آمریکا را ناشی از حرکت دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، در خروج از برجام می‌دانند. این حرف هم صحیح هست هم نیست. صحیح است اگر شروع بحران ایران و آمریکا را از زمان روی کار آمدن آقای ترامپ بدانیم. اما واقعیت این است که بحران در رابطه دو کشور سال‌ها قبل با ماجرای گروگان‌گیری کارکنان سفارت امریکا آغاز شد و پس از درگذشت آیت‌الله روح‌الله خمینی، با سیاست راهبردی آیت‌الله علی خامنه‌ای یعنی "عدم مذاکره به منظور بهبود روابط" ادامه یافت.
پنج نتیجۀ تحولات اخیر ایران
دانشگاههای ارزان قيمتی که اغلب در کشورهای در حال توسعه نظير هند، مالزی، اوکراين، ارمنستان و ...قرار دارند و هزينه‌های زندگی و تحصيل در آنها نسبتا ارزان است، در هر سال پذيرای تعداد زيادی دانشجوی ايرانی هستند که به دلايل مختلفی کشور را به قصد تحصيل در غربت ترک می کنند. چرا تحصيل در خارج؟ در مورد افزايش ميل دانشجويان برای تحصيل در خارج دلايل زيادی آورده می شود. دشواری های قبول شدن در کنکور، بالا بودن سطح توقعات خانواده‌ها و جامعه، پايين بودن کيفيت دانشگاههای ايران و در برخی موارد تحصيل در خارج فقط بهانه ای است برای بدست آوردن آزادی‌های اجتماعی بيشتر . خشايار دانشجوی دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه ايروان است. او می گويد " من بعد از گرفتن ديپلم برای اينکه از کنکور و سربازی فرار کنم به اينجا آمدم. چون ورود به دانشگاه های ارمنستان نياز به کنکور ندارد ، بيشتر دوستانم هم که اينجا هستند برای فرار از سربازی و کنکور آمده اند" احسان هم مدتی است برای تحصيل به ارمنستان رفته و رشته مهندسی پزشکی می‌خواند. او می گويد: "من در ايران به مهندسی پزشکی خيلی علاقه داشتم اما برای اين رشته ها رتبه های بالای کنکور لازم بود که من موفق نمی شدم بياورم. برای همين دانشگاه های ارمنستان از اين جهت که کنکور ندارند و تا حدودی ارزان هستند را انتخاب کردم" احسان در مورد علاقه دانشجويان ايرانی به خروج از کشور می گويد "مهاجرت برای ادامه تحصيل فی نفسه چيز بدی نيست اما در حال حاضر چيزی که من در اينجا می بينم اين است که مهاجرت برای ادامه تحصيل به يک بهانه برای فرار از فضای اجتماعی ايران يا رسيدن به يک آزادی گسترده در بين دانشجويان ايرانی تبديل شده است " کيفيت تحصيل تمايل دانشجويان برای ادامه تحصيل در خارج از کشور در حالی افزايش می يابد که به گفته مسوولان وزارت علوم، برخی از اين دانشگاه‌ها از کيفيت آموزشی مناسبی برخوردار نيستند. اين وزارتخانه فهرستی از دانشگاه های خارجی دارد که فقط مدارک اين دانشگاه‌ها را در ايران قبول دارد و از نظر آنها مدارک دانشگاه هايی که در اين فهرست نيستند فاقد اعتبار است. احسان دانشجو در ارمنستان در اين مورد می گويد:" سطح کلی دانشگاه های ارمنستان نسبت به دانشگاه های بزرگ ايران، پايينتر است. اما از برخی دانشگاه های ايران و به ويژه آنهايی که در شهرهای کوچک قرار دارند سطح بالاتری دارند" حسين هم مدتی است برای تحصيل در رشته کامپيوتر به هند رفته است. او نيز در مورد تحصيل در هند می گويد" دانشگاه ها در اينجا زياد هستند. بعضی از اين دانشگاه ها سطح علمی خيلی بالايی دارند و حتی با دانشگاه های کانادا و آمريکا هم تبادل استاد و دانشجو دارند. ولی در بعضی دانشگاه های کوچکتر هند، سطح آموزشی خيلی پايينتر از ايران است " نگرانی‌های اخلاقی در ايران در زمينه تحصيل دانشجويان در خارج از کشور نگرانی‌هايی نيز وجود دارد. برخی از اين نگرانی‌ها مربوط است به خروج ارز از کشور که صرف هزينه‌های زندگی و تحصيل دانشجويان می شود. اما برخی نگرانی ها مربوط به وضعيت زندگی دانشجويان در خارج از کشور است. مسوولان می گويند نگرانی‌هايی در زمينه فرهنگی و اخلاقی برای دانشجويان شاغل به تحصيل در خارج کشور وجود دارد. تا جايی که چندی پيش دادستان کل کشور توجه نهادهای فرهنگی و آموزش عالی را نسبت به وضعيت دانشجويان خارج از کشور به لحاظ بروز برخی مشکلات فرهنگی، اخلاقی و تامين سلامت و بهداشت دانشجويان خواستار شده بود. البته اشاره ای به اينکه منظور از مشکلات فرهنگی و اخلاقی چيست نشده بود. حسين دانشجوی ايرانی در هند می گويد " همه چيز بستگی به خود فرد دارد. اگر کسی فقط برای درس خواندن به خارج بيايد مشکلی پيدا نمی کند ولی اگر کسی بدون هدف و فقط برای خروج از ايران بيايد گرفتار دردسرهای زيادی می شود" احسان هم می گويد " من با اظهار نظر اون مسوول موافقم. اينجا فساد اخلاقی در بين دانشجويان خيلی نمود پيدا ميکنه. اونها چون از يک جو نسبتا بسته به يک آزادی کامل می رسند به اين سمت کشيده می شوند که امروز شاهد اون هستيم. البته دانشجويانی هم هستن که هويت ملی و مذهبی خودشون رو حفظ کردن اما متاسفانه تعدادشون خيلی کمه" مشکلات تحصيل در غربت شکی نيست مهاجرت تحصيلی در بالارفتن سطح علمی و تحصيلی دانشجويان و آشنايی با فرهنگ مردم ساير کشورها موثر است و در همه جای دنيا هم رواج دارد، اما بر خلاف تصور اوليه، درس خواندن در خارج از کشور به سادگی‌ هم امکان‌پذير نيست. حتی در صورتی که هزينه‌های تحصيل و مخارج زندگی در کشورهايی نظير هند و مالزی کمتر از ايران باشد، باز هم ورود به دانشگاه مشکلات خاص خودش را به همراه دارد. تحصيل در کشورهای ديگر خصوصاْ کشورهای روبه رشد آسيايی ممکن است توقع دانشجويان را برآورده نسازد و با آن چيزی که قبلا تصور داشتند تفاوت داشته باشد و حتی شايد از آمدن احساس پشيمانی کنند. در اين صورت دانشجو ممکن است پس از گذشت مدتی سرخورده شود و حتی تصميم به بازگشت بگيرد ولی به دليل انتظارات فاميل و دوستان و حرف و حديث‌های بعد از آن، به راحتی راه بازگشتی ندارد و مجبور است در همان شرايط به تحصيل ادامه دهد. مشکل ديگر غم غربت است، صحبت از يک ماه و دو ماه نيست. دلتنگی‌های دوری گاهی چند ساله و دوری از خانواده و محل زندگی می تواند به مشکلات روحی و روانی، مخصوصاْ در مورد دانشجويانی که به سادگی با محيط جديد خو نمی گيرند منجر می‌شود. احسان در"روزگاران" که وبلاگ خاطراتش از زندگی و تحصيل در ارمنستان است، در يادداشتی با عنوان "غربت" می نويسد: " آدم گاهی دلش می گيره! برای تموم اون چيزايی که توی ايرانه! هرچی که توی ايرانه و آدم فکر می کنه اصلا قشنگ نيست، از اينجا واقعا قشنگ و دل انگيز و دوست داشتنی می شه! آدم اينجا گاهی دلش می خواد اين امکان رو داشت تا توی اون لحظه برگرده ايران و همه اون چيزايی رو که براش قبلا بی اهميت بوده رو می ديد و خوب می ديد! آدم از اينجا قدر خيلی چيزا رو می دونه! " نظر شما در مورد موج مهاجرت جوانان برای تحصيل در خارج از کشور چيست؟ تجربيات و نظرات خود را برای ما ارسال کنيد. لطفا به صورت فشرده و به خط و زبان فارسی بنويسيد! اصلی ترين دلايل علاقمندی ايرانيها به ادامه تحصيل در خارج از کشور عبارتند از- فاصله شديد طبقاتی در ايران - بيکاری - اعتياد گسترده - تبعيض و بی عدالتی شديد در تمام زمينه ها - وجود جو سانسور - اختناق - سرکوب و تحقير و توهين برای جوانان و روشنفکران ايرانی - نهادينه کردن دروغ و ريا و فريبکاری و چابلوسی و فاميل بازی - فساد گسترده مالی در سيستم اداری و دانشگاههای کشور - وجود رانت خواری دولتی - عدم وجود آزادی بيان و انديشه - حجاب اجباری برای زنان و دختران - نبود روزنامه ها و راديو و تلويزيونهای آزاد سکولار و مستقل - عدم آزاديهای فردی و فرهنگی و سياسی و اجتماعی - عدم امنيت رفاه و امکانات زندگی اعم از شغل، مسکن و هزاران مشکل و معضلی که جامعه ايران به آنها دچاره. اما در اروپا و امريکا به نظر من مشکلات بيشتر شخصی و خصوصی هست... سهراب - هلسينکی به نظر من بهانه هايی چون خفقان اجتماعی با عدم ارتباط سالم تربيتی بين پسر و دختر و ... همه اشان اشتباه محض است. بيشتر اين افرادی که خارج می روند (البته با اين بهانه ها) واقعا چه کاری می خواستند انجام بدهند که جلو آنها سد گذاشته اند. من به شخصه هيچ گونه کاری سراغ ندارم که برای يک جوان ايرانی مانعی قرار داده باشند. شايد از لحاظ سياسی فضا تا حدودی بسته باشد اما واقعا تما م افرادی که رفتند کار سياسی می کرده اند. و يا می گويند سطح علمی دانشگاه های ايران پايين است. قبول اما بيشتر اين افراد حتی در دانشگاه آزاد هم قبول نشده اند و قطعا اگر امکانی کمتر از اين سطح هم در اختيار آنها قرار دهند استفاده کافی نمی برند. در کل تمام اين حرفها سطحی و بهانه جويی بيش نيست. هادی - تهران ايران تنها کشوری نيست که جوانان برای تحصيل از اون خارج ميشن ولی متاسفانه کمتر کسی حاضره دوباره برگرده چون وقتی جوانان تو ايران هستن به خواسته ها و توانايی هاشون توجه نميشه ولی در کشورهای اروپائی و امريکا که دموکراسی وجود داره و طعم خوشی داره و کسی حاضر نيست ازش بگذره. ليلا - هلند به نظر من يک علت اصلی خدمت سربازيه ۲ - مدرک معتبر اون هم فرق نمئ کنه که ايران قبول داشته باشه يا نه چون اکثرا قصد سفر به کانادا و امريکا و استراليا و سوئد ... را دارند. مهرداد - کوالالامپور به نظر من که خودم دانشجو هستم يکی از دلايل پايين بودن سطح آموزش در ايران است. يعنی آموزشهای داده شده در دانشگاههای ايران ارزش وقت و انرژی صرف شده را ندارند. برای مثال هر دانشجوی مقطع ليسانس بايد ۱۲واحد دروسی را بخواند که همه آنها دقيقا يکجور هستند و بدون استفاده. سحر ... اين يک اشتباه محض است که کسی فکر کند در غرب يا کشورهای ديگر مشکلات وجود ندارد... بسياری از افراد خود را در يک اجتماع محدود و کوچک از هموطنان خود غرق ميکنند و عملا هيچ تماس نزديک با مردم کشور ميزبان ندارند و بجای انکه با فرهنگ بيگانه اشنا شوند در يک فرهنگ بسته و غير واقعی محصور ميشوند. در ضمن افرادی که صحبت از درامد بالا و شغل خوب در کشورهای غربی ميکنند لازم است از مخارج سرسام اور زندگی در اين کشورها نيز يادی بکنند. فکر نکنيد مخارج و انتظارات کاری مثل ايران است. مخارج شايد بيش از ده برابر باشد و در ازای هر يکدلار شما بايد شديدا کار کنيد. وقتی برای دير امدن و زود رفتن و هر وقت خواستی مرخصی گرفتن نيست. حتی برای نگهداشتن شغل خود گاهی مجبوری در تعطيلات اخر هفته هم بدون گرفتن هيچ حقوق اضافه کار کنی. ولی متاسفانه خيلی ها اين مشکلات را در سرزمين های بيگانه خيلی عادی ديده و با لبخند به ان تن در ميدهند ولی کوچکترين مشکلی را در ايران بزرگ کرده و دليلی برای دل کندن از ان مملکت ميدانند. لطفا با تحقيق و فکر بازتری تصميمگيری کنيد و اسير تبليغات و حرفهای غيرواقعی نشويد. بابک - سانفرانسيسکو اولين: کنکور ۲ - فرار ازسربازی ۳ - شرايط و محيط بد در دانشگاهها مخصوصا برای اقليت های مذهبی ۴ - نقطه شروعی برای رهايی از شرايط بد اجتماعی مثل نبود آزادی. فيروزه - هند من الان در يک دبيرستان کانادايی در تورنتو تحصيل ميکنم و خيلی هم علاقه دارم و دوست دارم که نمره های خوبی هم داشته باشم، چون همين نمره ها هستش که برای ورود به دانشگاه مهمه. نگران کنکور ايران هم نيستم و ميتونم قبول داشته باشم که برای خودم آينده ای دارم و زندگی ای خواهم داشت. ولی اگر در ايران بودم شايد خودم را ميکشتم تا قبول بشم و موقع انتخاب رشته هم رشته ای را با بقيه انتخاب می کردم که قرار يه روزی اون کاره بشم و هميشه تو دلم به اون آرزويی که داشتم و نتونستم بهش برسيم غبطه می خوردم! م. - تورنتو ۱- آزادی بديع و قابل ملاحظه برای جوان ايرانی ۲ - پرستيژ درس خواندن در خارج ۳ - ارزانی نسبی تحصيل در برخی از کشورهای خارجی ۴ - آزادی انتخاب رشته و حتی امکان تغيير آن ۵ - امکان ادامه تحصيل تا سطح مورد علاقه ۶ - فراهم بودن امکانات تحقيقاتی و حمايتی بيشتر ۷ - امکان يافتن شغلهای موقت و دائم بيشتر در حين تحصيل ۸ - جذب راحتتر در ان جوامع بعد از فراغت از تحصيل ۹ - استعداد و موفقيتهای دانشجويان ايرانی شهره عالم است. سعيد - شيراز مردم و به خصوص جوونهای کشور ما تصورشون راجع به تحصيلات خارج از کشور تا حدودی غلطه و بايد بدونن که اينجا هم سختی های خودش رو داره و بی خودی اينجا به کسی ليسانس و فوق نميدن. امکانات آموزشی فوق العاده ای داره و برای کسانی که هدفشون درس خواندنه و آينده خوبه ميتونم بگم بهشته ولی اين رو هم بايد در نظر داشت که زحمتی که بايد بکشی چند برابره و نياز به پشتکاره فراوانی داره. غربتش هم که از طرفی به آدم فشار مياره. ولی منم فکر ميکنم علتش بيشتر برای داشتن شغل مناسب و درامد خوبه. سپيده به نظر من استقبال جوانان ايرانی برای تحصيل در دانشگاههای خارج از کشور بيشتر از همه به محدوديتهای اجتماعی ايران مربوط می شود. فضايی که در آن آزادی فردی و اجتماعی وجود داشته باشد آرزوی بيشتر اين جوانان است. به نظر من صرف تحصيل برايشان هدف نيست زيرا که با وجود شعبه های بسيار گسترده دانشگاه آزاد در کشور کمبودی در اين زمينه نداريم . مريم - تهران من الان غريب ۴ سال است که در پونا تحصيل ميکنم و علاوه بر تحصيل کارهايی در زمينه مشاوره آموزشی برای تحصيل در هند و مالزی نيز انجام ميدهم. واقعيت اينست که داستان تحصيل در خارج از کشور پديده پيچيده ای است. هجوم دانشجويان ايرانی به کشورهايی که در مقاله ذکر کرده بوديد بسيار بالاست، بطوريکه تنها در ۶ ماهه گذشته غريب به ۶۰۰ دانشجوی ايرانی جديد فقط در دوره های زبانی که در شهر پونا ارايه ميشود ثبت نام نموده اند. يا مثلا عملا تعداد پذيرش های صادره برای دانشجويان ايرانی از دانشگاه ميسور بيش از ظرفيت قانونی دانشگاه برای دانشجويان خارجی بوده . مشکل ديگر عدم آگاهی دانشجويان جديد از شرايط کشور مقصد ميباشد. برخی موسسات اخذ پذيرش که با مجوز رسمی وزارت علوم هم مشغول به فعاليت هستند چنان مدينه فاضله ای برای متقاضی ميسازند که دانشجو فکر ميکند پونا، لس آنجلس است. در اين زمينه گفتنی زياد است. بازهم خواهم نوشت. مهدی - پونا - هندوستان به نظر من علاقه به تحصيل در خارج از کشور ناشی از بی اطلاعی از وضعيت و شرايط واقعی در ميان ايرانيان داخل کشور است. درک ايرانيان از دانشگاههای خارجی متاسفانه از روی اطلاعاتی است که بيشتر جنبه تبليغاتی داشته و در اغلب موارد غير واقعی است. دانشجوی ايرانی زمانی متوجه اين مساله ميشود که سه چهار ماه از تحصيل او گذشته است. اتفاقی که برای من افتاده است. به عنوان يک دانشجوی ايرانی شاغل به تحصيل در انگلستان با توجه به تجربيات خود و ساير دوستانم معتقد هستم که شرايط تحصيل در اروپا نه فقط عالی نيست بلکه تفاوت چندانی با ايران ندارد. چيزی که دانشگاه من در بريتانيا بدنبال آنست پول است و بس و اين مساله برای کسی که با هدف تحصيل علم به اينجا آمده باشد دردآور است. بدتر از آن زمانی است که شما خواستار شرايط بهتر و يا ابزار خاصی باشيد و آن موقع سوپروايزر شما بگويد که پولی برای خريد يا تهيه وسيله مورد نظر شما نيست. تنها امتياز شايد زبان انگليسی باشد که يک ضعف کلی است و نياز آنچنانی به بودن در يک کشور انگليسی زبان برای تقويت آن نيست و براحتی و با کمترين هزينه در داخل کشور شدنی است. روی ديگر سخن من با مقامات بريتانيايی است و آن اينکه در دانشگاههای انگلستان پول آنقدر محوری شده است که باعث بدگمانی در دانشجويان بين المللی نسبت به جامعه بريتانيا شده است. بدگمانی که با اين سوال آغاز ميشود: آيا در جامعه بريتانيا همه چيز پول است؟ آيا برای دانشگاههای بريتانيا مليت دانشجو مهم است يا خير؟ اگر نه، پس چرا در اعطای تسهيلات، تبعيضاتی بين دانشجويان اروپايی و غير اروپايی اعمال ميشود؟ ش.ص. - لندن علت خيلی واضحه مگه نه؟ هدف از تحصيل در خارج ويزای آمريکا و کانادا و استراليا و خلاصه رفتن به هر جا به غير از ماندن در ايران است. در ايران ما غير خودی هستيم به ما توهين می شود و خلاصه هيچ حقی نداريم. روزنامه های مورد علاقه مان بسته می شوند آزادی بيان و انديشه و مذهب نداريم زنان نصف مردان حقوق دارند و حقوق اقليت های قومی رعايت نمی شود. ولی در خارج از ايران با ما بعنوان يک انسان برخورد می شود و لايق احترام هستيم. خوب جوانان به بهانه تحصيل می روند و طعم آزادی و دموکراسی را می چشند و ديگر به ايران بر نمی گردند. محسن - واترلو - کانادا روند مدرک گرايی و مديريت غلط باعث شده که دانشگاههای ايران فقط اسم دانشگاه را با خود يدک بکشند. در رشته های علوم پايه عدم توجه به استعدادهای دانشجويان باعث شده که آنان راهی جز مهاجرت نداشته باشند. در دانشگاههای ايران جوی کاملا غير علمی و فضايی نوميد و خمود حاکم است . اساتيد دانشگاهها بيشتر منافع شخصی را بر دانشجويان خود ترجيح می دهند. اصولا دانشگاههای ايران تقليدی ظاهری از نظام آموزشی قديمی در غرب است و به نظر من بر اساس استاندارد های جهانی چيزی به اسم دانشگاه در ايران وجود ندارد به همين خاطر هم هست که هيچ دانشگاهی از ايران در ليست ۵۰۰ دانشگاه برتر دنيا جايی ندارد. ايمان - تهران الان بيشتر از ۲ساله مالزی هستم و ۱۰۰ها جور ايرانی رو ديدم. کسايی که به دلايلی مثل سربازی فرار کردن خيلی زود سر خورده ميشن و بعضی ها که واقعا هدفمند اومدن از ايران زده ميشن و زندگی ايران و ارزشهای ايرانی براشون سخت غير قابل درک ميشه. در کل همه چيزها به شخص و هدف شخص بستگی داره. مسعود - کوالالامپور البته در خارج يک فضای آرامش و آزاد روحی وجود دارد که به هيچ وجه در ايران وجود ندارد و همينطور دليلی ديگر آشنايئ با يک فرهنگ جديد ميباشد. امير - پراگ من اينجا واقعا احساس راحتی ميکنم دور از هر استرس و می تونم پيشرفتم رو ببينم. در ضمن لازم نيست ۲ سال وقت خودم رو با سربازی تلف کنم. همچنين اينجا آدم نگاه جامع تری نسبت به زندگی پيدا می کنه باعث ميشه احساس بيهودگی بهمون دست نده. ولی اين واضح هست که برای بدست آوردن چيزای بهتر بعضی چيزها رو بايد از دست داد. اين لازمه پيشرفته. محمد - بريتانيا تحصيل در خارج از کشور برای کسانی که امکانش را داشته باشند و قصدشان واقعأ درس خواندن است بسيار خوب است، چراکه فرد علاوه بر تسلط نسبی به حداقل يک زبان خارجی با فرهنگهای ديگر هم آشنا ميشود و به قولی دنيايش بزرگتر ميشود. از طرف ديگر بسياری با آمدن به خارج از کشور قدر مواهب و امتيازاتی را که در داخل کشور داشتند (و شايد قبلأ اصلأ به نظرشان نمی آمد) بهتر می دانند. عليشير خوزی، آلمان من ۸ ماه هست که ايتاليا هستم درس ميخونم کار هم ميکنم اينجا امکانات خيلی خوبی هست اما هميشه دلت ميخواد ايران باشی از طرفی وقتی ايرانی خوب به ياد امکانات و آزاديهای اينجايی. خود آدم هم نميدونه بايد چيکار کنه يعنی نميشه گفت در آينده برای هميشه خواهی ماند يا برميگردی . حامد - ايتاليا من دانشجوی پزشکی دانشگاه دبرسن مجارستان هستم. تحصيل درخارج عاليه به شرط اينکه در مورد دانشگاهی که قصد داريد بريد تحقيق کنيد و به حرف شرکتهای تو ايران گوش نديد که فقط روياهای دروغين می سازند. بنيامين - دبرسن من در رشته دکتری هنرهای نمايشی تحصيل می کنم. اين درجه در ايران وجود ندارد. من خروج دانشجو به اين دليل را منطقی می دانم. دکترافشين عموزاده ليچايی - حيدرآباد-هند من در رشته مهندسی و از دانشگاه تهران ليسانس دارم. فوق ليسانسم را از آلمان اخذ کردم و در حال حاضر در ماههای پايانی دکترا در استراليا هستم. با توجه به تجاربم سطح علمی دانشگاههای خوب ايران را خصوصا در مقطع ليسانس پايين نمی بينم. مشکل در مقاطع بالاتر و خصوصا دکترا زياده. در مقطع دکترا هزينه پروژه های مهندسی بالاست و احتياج به دستگاهها و تجهيزات خاص دارد که در ايران اکثرا قابل دسترس نيستند. مشکل بعدی هزينه زندگی دانشجوی دکترا در ايرانه که حقوقی دريافت نمی کنه و در نتيجه احتياج به کار جانبی داره و باعث کم گذاشتن وقت برای کار دکتراش می شه. من اخذ دکترا در خارج رو توصيه می کنم. ولی يکی ديگه از دلايل خارج شدن دانشجوها رو تصورات غلط از سيستم تحصيلی خارج می بينم. بهشتی که واقعيت نداره و تبليغات غلطی که به خورد ملت داخل داده می شه. زهره - استراليا اينجانب دانشجوی سال آخر دکترای برق می‌باشم. متاسفانه در اينجا بيشتر اساتيد بواسطه مشکلات مالی فراوان چندين شغل دارند و عملا از لحاظ علمی به روز نمی‌باشند. آنها در تعريف يک پروژه کارشناسی ارشد ناتوانند تا چه رسد به تز دکترا. خود من حدود يکسال جستجو انجام دادم تا توانستم تز خود را تعريف کنم. ما در اينجا حتی برای ارائه مقاله‌مان در کنفرانس‌های خارج مشکل داريم و تنها در کنفرانس ها ثبت‌ نام می کنيم آنهم از جيب خودمان. فاصله صنعت تا علم روز بسيار زياد است. در دانشگاههای خوب اروپا و آمريکا پروژه از صنعت به دانشگاه وارد می‌شود و بدين طريق هم هزينه دانشگاه تامين می‌شود هم پروژه‌ها به گوشه کتابخانه نمی‌رود و خاک نمی‌خورد. در اينجا ارزش عالم را درک نمی‌کنند و به همين علل و هزاران دليل نگفته ديگر اکثر دانشجويان تمايل دارند که بروند. عليرضا - تهران تجربه من از ادامه تحصيل در مالزی تجربه ضد و نقيضی است. در حاليکه من توی يک کشور فوق مدرن و آزاد اسلامی حيران پيشرفتهای اونها بودم از کم سوادی استادها و سطح پايين علمی دانشگاهها در عذاب. تجربه درس خواندن در مالزی و ساير کشورهای در حال توسعه اصولا برای دانشجوهای ممتاز و درس خون تجربه خوبی نيست. بهروز - تهران من در ايران فوق ليسانس زمين شناسی گرفتم اينقدر سر تز گرفتن و استاد راهنما گرفتن منو اذيت کردن که ديگه تمايلی به دکترا گرفتن تو ايران ندارم. عليرغم اينکه رشته ام رو خيلی دوست دارم .همه چيز اجباری و تو نميتونی بدلخواه خودت موضوع تز و استاد راهنماتو انتخاب کنی. حداقل تو دانشگاه اصفهان که اينطوری بود. ليلا - مالمو مدرک گرايی، کمبود ظرفيت دانشگاهها، پايين بودن کيفيت آموزش دردانشگاههای ايران و عدم توانايی دولت برای ارتقا آن و آفتی به نام دانشگاه آزاد به منزله کارخانه مدرک سازی همگی می تونند از علل تمايل جوانان برای تحصيل در خارج از کشور باشند. از سوی ديگر هزينه های بالای اقامت و تحصيل در کشور های اروپايی و آمريکا، عدم صدور رواديد ورود و محدويت های شديد در اين مورد، دسترسی مشکل و هزينه زياد برای سفر به ايران، از جمله مهترين دلايل برای رويکرد جوانان به کشور های در حال توسعه می باشد. اما بی ترديد تحصيل در اين کشور ها آورده قابل ملاحظه ای برای ما ندارد. آگر آمريکا و اروپايی ها دست از سخت گيری بر می داشتند و از ارائه بهانه های واهی برای صدور رواديد خوداری می کردند تمايلی برای ادامه تحصيل در کشور های در حال توسعه يا جهان سومی نبود. حال که دولت آمريکا و اروپايی ها دولت ايران را متهم به حمايت از تروريسم می کنند آيا بهتر نبود اين کشورها از طريق فراهم آوردن امکانات تحصيلی برای ايرانيان مستعد امکان برقراری ارتباط بيشتر بين ايرانيان و خود را فراهم می آوردند؟ و زمينه پيشرفت ايرانيان و همفکری آنان در تصميمات جهانی را ايجاد می کردند. حميد رضا مشايخی - دبی من خودم رتبه ای بسيار خوب در کنکور ايران(رتبه دو رقمی) داشتم که تا فوق ليسانس را در تهران و بهترين دانشگاه فنی-مهندسی تحصيل کردم. اما برای دکتری؛ کمی تحت تاثير دوستان بوده و برای تحصيل به اروپا آمدم. من در اينجا تنها فرقی که احساس ميکنم وجود امکانات کافی( حتی بيش از نياز) است که ما در ايران نداشتيم. افراد زياد بی هدفی را ديده ام که صرفا به اسم خارج اينجا ها می آيند و نه تنها کاری از پيش نمی برند که حتی نام ايران را نيز بدنام ميکنند. اينجا ۳ دسته دانشجو است: يا پولدارها که موفق نيستند و اصلا براشون هم مهم نيست. يا افرادی که به دلايل مذهبی و سياسی ايران را ترک کرده و يا افراد نخبه ايرانی که اين دسته هم اکثرا تمايلی به برگشت ندارند. در اين روزها شاهدم که افراد زيادی برای تحصيل به دانشگاههای هند، اوکراين و…..ميروند که به نطر من فقط پول را سوزاندن است. البته وزارت علوم دانشگاههای مورد تاييد را ارائه کرده، ولی برخی از همين دانشگاهها هم بسيار سطح پايينی داشته و بايد حذف شود و بهترين کار برای افرادی که علاقه به تحصيل و نه خارج دارند تاسيس دانشگاهها با همکاری دانشگاههای معتبر دنيا در مناطقی نظير کيش است. سياوش من الان چندماهه برای تحصيل به آلمان اومدم هنوز اوايلشه و من ازاومدن اينجا راضی ام. سخت ترين چيز غم دوريه. بعد ازاونم تطبيق خرج چون کسانی که از ايران ميان ريال ميارن و اويرو خرج می کنن اما به آخرش می ارزه. علی - فرانکفورت دانشجويان مهاجر تنها شامل گروه نامبرده نيستند، خيلی از دانشجويان نخبه نيز به دانشگاههای سطح اول آمريکا و کانادا ميروند، چون واقعا سطح علمی دانشگاههای ايران پايين هستند و کسی هم برای علم ارزش قايل نيست. ولی اين تنها دليل مهاجرت نيست، دليل خيلی مهم ديگر برای خود من که قصد مهاجرت دارم نبود آزادی های سياسی و اجتماعی در ايران است. نبود امنيت، بی ثباتی و منزوی بودن کشور از ديگر علت ها هستند. اشکان - تهران شايد باورتان نشود، ولی يکی از دلايل اصلی مهاجرت جوانان به دانشگاههای ديگر کشورها برخورداری از معافيت سربازی است. جوانان ايران به حدی از اين حکومت منزجر و دلزده هستند که تحصيل در بدترين و دورافتاده ترين کشورهای جهان را به خدمت سربازی و ماندن در وطن ترجيح می دهند. البته عوامل ديگر نظير یأس جوانان نسبت به آينده، محدوديتهای فراوان اجتماعی در ايران، چشم و همچشمی و تفاخر ايرانيان به همه گونه مسائل بخصوص تحصيل در خارج از کشور و در نهايت پيدا کردن شانسی برای دريافت امتيازاتی نظير اقامت يا شهروندی در کشورهای ديگر را هم نبايد از قلم انداخت! مجيد - سنگاپور به نظر من اول خانواده از جوانها مطمئن شوند که برای درس ميان يا نه.من رشته مخابرات می خوانم.مشکل سربازيم ندارم ولی جو درس در ايران خوب نيست. پيام - ايروان - ارمنستان علاقه جوانان هميشه زياد بود و اين چيز جديدی نيست. دليل اين بيرون از کشور رفتنها ۱.مشکل کنکور ۲.تجارب جديد ۳.تقويت زبان ۴. فرهنگ جديد و متفاوت ۵.آزادی و استقلال شخصی ۶. خفگی در جامعه ايران ۷.تماس با نوع تحصيل جديد و بازتر ازايران. ايراندخت سينا به عنوان کسی که ۲۳ کشور ديده و دانشجو هم بوده بايد بگم که اگر نميتونی تو يک دانشگاه اروپائی آمريکائی بری زندگی خودترو توی هند و سوماليا تلف نکن. سربازی اينقدر هم بد نيست و آسونتر و کم خطرتر از زندگی در کشورهای مفلس است. علی - کانادا آيا فرار جوانان از ايران برای تحصيل تنها بخاطر کنکور و سختی ورود به دانشگاهها ميباشد؟ با يک نگاه سطحی به رودادهای دانشجوئی در ايران متوجه اين مسئله ميشويم که نه تنها مسئله کنکور بلکه هزاران مسائل اصلی ديگری موجب ميشود که جوانان ترجيح دهند در خارج از کشور به تحصيل ادامه دهند. کافيست به جو موجود در دانشگاهها که يک دسته چماقدار به سرکوب دسته های روشنفکری دانشجويان مشغول هستند و يا اينکه دانشگاهها را به محل تدفين شهدای جنگ تبديل ميکنند و يا اينکه رئيس دانشگاه نه يک عالم بلکه يک موئمن است و يا اينکه دختران و پسران نميتوانند در دانشگاه بصورت آزاد ارتباط درست تعليم و تربيتی داشته باشند و نگاه کنيد همين حملات به دانشگاهها و شبيخون ها که اصلا معلوم نيست که چه کسانی دست به اين کار ميزنند. در اينجا من نميتوانم تمامی دلائلی را که موجب فرار نه تنها دانشجويان بلکه هر جوان ديگری از ايران می شود را بر شمرم. جوانان خود ميدانند کنکور تنها مشگل آنان نيست مشگل رژيمی است که اين مشگلات را برای مردم درست ميکند و آنان را مورد سرکوب قرار ميدهد. رسول آرام مردم ايران می خواهند که از ايران بيان بيرون حالا ادامه تحصيل يک بهانه خوب است. سيروس - بوستون به نظر من تحصيل در کشور خارجی خوبه ولی آدم نبايد هويت خود را عوض کنه چون بايد دوباره به کشور خود برگردد و بايد در کشور خود با اجتماع کشور خود زندگی کنند. محسن - ۱۹ ساله - چابهار بنظر من آدم ۳ چيز را بايد برای خودش روشن بسازه: ۱-درصد عملی بودن هدفش با ميزان تواناييهای خودش(تحصيلی، مالی، عاطفی) ۲-مدت زمان لازم برای رسيدن به هدف ۳-برنامه ريزی وايمان بخدا. احمد - اوتاوا من نصف بيشتر عمرم را در اروپا بودم و ۳۳ سال است که در وين هستم، ولی هيچوقت کوچه پس کوچه های ايران را نميتوانم فراموش کنم، من عاشق ايران و ايرانی هستم. به نظر من خارج شدن آز ايران اشتباه بزرگی است، هرکسی بايد در مملکت خودش زندکی کنه و هر چه که ميخواهد بشود در مملکت خودش بشود، اشکال در خارج از مملکت زياد است. مجيد - وين به نظر من سفر به خارج درست است که زيانهايی به اقتصاد وارد می کند ولی نبايد از ياد برد که تحولات گذشته و امروز از جمله انقلاب مشروطيت و تحولات فرهنگی اقتصادی و... حاصل عده بسيار اندکی از کسانی بود که در ملل های ديگر تحصيل کرده بودند و چون احساس دين به اين سرزمين و مردم اش می کردند حاضر به بازگشت و خدمت شدند. من هم اکنون کسان زيادی رو ميشناسم که با مدارک بالا بدون داشتن هيچ گونه چشم داشتی در حال خدمت به سرزمينشان می باشند. علی - مشهد دلايل علاقه جوانان به تحصيل در خارج بسيار زياد است. کنکور، قبول نشدن در رشته مورد علاقه و عدم امکانات آموزشی از مهمترين آنهاست. در دانشگاهی مثل اميرکبير و حتی شريف گچ و تخته سياه تنها وسايل آموزشی هستند. به عبارت ديگر از دانشگاه های ايران ميتوان از دبيرستانهايی در مقياس بزرگ ياد کرد. جو بسته اجتماعی ايران ميتواند دليل ديگر مهاجرت جوانان به بهانه تحصيل باشد. فرهود - دانشجوی دانشگاه امير کبير تهران در مورد من و شايد خيلی از بچه هايی که من اينجا ديدم ، سطح توقع بالای جامعه و خصوصا پيدا کردن يه شغل مناسب که بتونيم زندگی آينده رو باهاش بسازيم ، يه دليل اصلی اومدن به خارج از کشور برای تحصيل بوده و معمولا با پرستيژی که تحصيل کرده های خارج تو ايران وجود داره ، شايد بتونيم در پيداکردن شغل آبرومند و امر ازدواج ( که اين روزا خيلی سخت شده) موفق تر باشيم. ولی بطور کلی اگه همين امکانات تو ايران وجود داشت ، فکر نمی کنم هيچ جوون ايرانی برای تحصيل بهتر به خارج از کشور بروند. احمد - بنگلور هند به نظر من رفت و آمد دانشجوها خيلی پديده مثبتی است، مخصوصا در مورد کسانی که به ايران برميگردند. تماس با ايران چه در هنگام اقامت يا موقع بازگشت باعث ميشود که مردم داخل تصور وافعی تری نسبت به باقی کشورها مخصوصا کشورهای غربی پيدا کنند. برای مثال، تصور عمومی از کشورهای آمريکای شمالی زندگی راحت و وفور تفريحات است، در صورتيکه به نظر من جوانان ايرانی اوقات فراغت مفيد و غير مفيد بيشتری دارند و اگر شاغل باشند فشاری کاری کمتری در ايران هست. پوريا - دانشجو در تورنتو من خودم از کسايی هستم که می خوام برای فوق ليسانس و دکتری بروم خارج از ايران. چون کيفيت سطح تحصيلات تکميلی اينجا واقعا بده. سرفصلهايی که تدريس می شوند قديمی و استادها هيچ کدوم به روز نيستن. من از کانادا برای فوق ليانس مهندسی برق و کامپيوتر پذيرش داشتم که سفارت کانادا به خاطر مسائل سياسی نه تنها به من بلکه به خيلی های ديگه ويزا نداد. حالا می خوام برم انگلستان برای ادامه. اگه مشکل ويزاش حل بشه بايد با هزينه های وحشتناک بالای اونجا کلنجار برم. ولی خوبيش اينه که ۱ ساله تموم می شه. امين مشکل اينه که تو ايران ورود به دانشگاه مشکلات خاص خودش رو داره بطور مثال داوطلبی که توانمندی درس خوندن داره ولی سرعت عمل نداره پشت کنکور ميمونه تازه اگر هم وارد دانشگاه بشه بعد از اتمام درس نميتونه کار مناسب درسی را که خونده پيدا کنه . بخاطر همين بيشتر ترجيح ميدن تحصيل تو خارج بگذرونن. يکی بخاطر اينکه برای ادامه تحصيل در ديگر کشورهای دنيا مشکل نخواهد داشت ديگر اينکه بعد از اتمام تحصيل ميتونه از درسی که خونده بهره برداری کنه و آينده خودش رو بسازه ولی در کشور ما آينده نامعلوم هست. اگه خيلی استثنايی باشيم تو ۲۵ سالگی خدمت سربازی و درس تموم ميشه. بخواهيم بريم تو يه شرکت کارکنيم کی ميتونيم تشکيل زندگی مستقل بديم با دستمزد ناچيز که فقط ميتونه بعنوان پول تو جيبی باشه و چشم بهم بزنيم عمر رفته. لذا بايد از لحظه ها استفاده کرد و از امکانات ديگر نقاط جهان استفاده کرد هرجايی که امکانات و آينده بهتر باشه. ولی بهر صورت هر جای دنيا برويم و هر علمی فرا گيريم در نهايت بايد بفکر خدمت و شکوفايی آينده کشورمان باشيم و بدانيم که مردم هر کشوری آينده را خواهند ساخت. لذا بعد از اينکه دستمان پر شد از نظر علم و توانايی اقتصادی بايد حتما باز گرديم و ايرانی بسازيم که ديگر نيازی به رفتن برای آيندگان مان نباشد انشاا.... صوری - آبادان به نظر من به نسبت ساير کشور های جهان و به نسبت تمام جوانهايی که اين روزها و با جهانی شدن اقتصاد برای کار يا تحصيل از کشور خودشان خارج می شوند تازه اين وضعيت در ايران خيلی قوی نيست. اگر بخواهيد نيروی کار يا دانشجويی را که از ايران خارج می شود با مثلا روسيه، پاکستان يا لهستان مقايسه کنيد بايد گفت اصلا رقم قابل توجهی نيست. به نظر من خيلی خوب است که جوانان ايرانی به همه جای دنيا حالا به هر بهانه ای سرک بکشند. شايد به اين وسيله از اين انزوايی که کشورمان گرفتارش شده اندکی کم شود. مهيار - ليدز در مورد کشورهای در حال توسعه و عمدتا آسيايی دقيقا نمی‌دونم، اما ۸ تا از نزديکترين دوستهای من برای تحصيل در ابتدا و برای اقامت به عنوان هدف اصلی از ايران به کشورهای آمريکا و کانادا و انگليس رفتند. ۲ تای ديگه هم دارند تمام تلاششونو می‌کنند که برند. همه بچه‌های با معدل ديپلم بالای ۱۹ بودند و اونهايی که تا سن کنکور تو ايران مونده بودند همه دانشگاه‌های سراسری تهران قبول شدند، رفتن اين جوان‌ها چيزی نيست که بشه نشست و نگاه کرد، وقتی کسی می‌بينه که تخصصش مورد استفاده قرار نمی‌گيره، ۱۵-۲۰ سال درس خوندنش هيچ احترامی براش نمی‌آره و قرار است با کسی که اين زحمات رو نکشيده تو يه رتبه قرار بگيره انگيزه‌ای برای موندن نداره، هر چند هم که زندگی تو غربت سخت باشه که مطمئنا هست. من تا ۳ سال پيش با اينها مخالفت می‌کردم و می گفتم آدم وطنشو نمی‌ذاره بره، اما وقتی بيشتر تو جامعه گشتم ديدم نرفتن و رفتن واقعا تصميم سختيه، بين محبت وطن و دوست و آشنا از يه طرف و پيشرفت و اشتياق به علم و احساس فوق‌العاده‌ مفيد بودن از طرف ديگر. در هر صورت تجربه‌ شخصی من اينه که عمده کسايی که برای تحصيل می‌رند، در واقع برای رفتن از ايران می‌رند. خيلی های ديگه هم برای کسب مدارک از دانشگاه‌های ديگر کشورها که از دانشگاه‌های ما معتبر ترند می‌رند. علت معتبر بودن مدرکشون اين نيست که از روز تأسيس گفتند مدرک اين دانشگاه معتبره، علتش اينه که براشون مهمه که دانشجو داره تو اون دانشگاه چه کار می‌کنه و قراره وقتی از در دانشگاه بيرون می‌ره چه فرقی با روز ورودش به دانشگاه داره. سرمايه‌گذاری می‌کنند، با صنعتشون رابطه مستقيم دارند، دانشگاهشون جايی است برای حل مسايل صنعتشون. من تو علم و صنعت درس خوندم که مثلا جزو ۵ تا دانشگاه برتر ايرانه، به ما ياد دادند که ۴۰ سال پيش تو صنعت کشورهای هند و امريکا و انگليس مشکل چی بوده و چه طوری حل شده. من دانشجوی فعالی بودم و در طول مدت تحصيلم با ۳ تا کارخونه و يک کارگاه همکاری کردم. مشکل ما اينه که صنعتمون نمی‌آد مشکلشو بده به دانشگاه حل کنه. اگر هم بياد، شرکت‌های بزرگ مثل ايران خوردو و سايپا و آزمايش می‌آيند و استاد دانشگاه هم پروژه رو شخصی می‌کنه که بتونه يه چيزی از توش واسه خودش دربياره، دانشجو ها هم چيزی ندارند که براشون انگيزه باشه جز وقت تلف کردن و دوست بازی. بعد ۴-۵ سال می‌آند بيرون تازه نوبت بی‌کاری و پارتی بازی شديد می‌رسه و پسرها هم که هر شب کابوس سربازی. بحث فقط کنکور نيست، بحث اصلی بعد از کنکوره. کنکور جلوی اين مسايل حرفی واسه گفتن نداره، آدم ۹-۱۰ ماه می شينه می خونه قبول می شه ديگه، اما حالا که با اين زحمت قبول شده می خواد چی کار کنه مسئله اصلی است. فرزاد - تهران بنده تحصيلات خويش را در رشته کامپيوتر از سه سال بدينطرف در فرانسه انجام ميدهم. بنظرم تحصيلات دور از کشور و فاميل مشکل است، راه حل ايجاد تحصيلات از راه دور است، و ايجاد کتابخانه های مجازی، قيمت انجام آن خيلی کم است ولی دانشجويان ميتوانند در کشور خويش باقی بمانند و در عين وقت از تحصيلات عالی برخوردار گردند. منصور سلجوقی - مان پليی فرانسه علت نخست کنکور مشکل ايران است، سپس فقدان دموکراسی و در آخر کنجکاوی برای کشف ديگر فرهنگهای جهان است. مشکلات دانشجويی ميتوانند در بعد مادی، کاری، زبانی، و مهری به دليل دوری از دوستان و خانواده و جامعه مادری باشد. در خارج از ايران ميتوانی آزاد باشی اما بايستی سنگ تنهايی و چگونه لذت بردن از آن را هم بر تن خودت بمالی. سنگ تنهايی را ميتوان با يافتن فرهنگ، خانواده و دوستان جديد کشور ميزبان نيز جبران نمود اما قدرت فکری و جسمی دانشجوی مهاجر در درجه اول اهميت دارد. ناگفته نماند که مشکلات مادی و کاری که در درجه اول از نداشتن منزل و مسکن سرچشمه ميگيرد در اکثر اوقات راه دانش آموختن را ميتواند به محور کاری، تجاری و حتی جهتی بدون هدف سوق دهد در حاليکه در ايران خانه پدر و مادر آشيانه دانشجو ميتواند باشد تا اينکه او از کمبودهای مالی زيان نبيند. محسن - هلسينکی بهتر بود بپرسيد چرا اونهايی که تو ايران موندن نميرن، آخه تو کشوری که آزادی نيست اونم مخصوصا برا جوونا، وقتی تو ايران ميری دانشگاه به شلوارت ، موی سرت و عقايدت گير ميدن و تازه با کلی واحد زورکی مختو ميشورن ، به نظر من اين ديگه سئوال نداره. سياوش - تهران تحصيل امری مقدس است. وليکن، چون در داخل ايران جو درسی برای ورود به دانشگاه خيلی سنگين است، اين امر موجب روی آوردن بسياری از ايرانيان به خارج ميشود. من خودم از اين دسته هستم و نتوانستم در ايران وارد دانشگاه معتبری شوم و ملاکم ورود به دانشگاه سطح بالا بود. اکنون نتيجه زحماتم را به سبب تحصيل در يکی از معتبرترين دانشگاههای دنيا گرفته ام و خيلی خوشحالم از اينکه تصميم درستی اتخاذ کردم. مهدی - ونکوور فکر ميکنم جوانان بيشتر به خاطر مسائل اجتماعی و فرار از ايران به تحصيل در خارج می پردازند و تحصيل فقط بهانه می باشد. مهتاب - لندن بعداز گرفتن مدرک چهار ساله، برای کار کردن وارد کشورهای خليج شدم. من اصلا شوقی برای ادامه تحصيل و برای مدرک فوق ليسانس در ايران نداشتم. زيرا من با انرژی فراوانی وارد دانشگاه شدم و گمان ميکردم که از سطح آموزش به سطح تحقيق می روم اما کاملا با نا اميدی مواجه شدم. نه فقط تحقيق اندک بود بلکه پاره ای از استادان (معلمان) حس تحقيق را در فرد خاموش و به رقابت با دانشجو مپرداختند. تصميمم اينست که بعد از مدتی کار کردن و تقويت زبان انگليسی وارد دانشگاهی نسبتا خوب در يکی از کشورهای انگليسی زبان شوم و به ادامه تحصيل و تحقيق بپردازم. هادی - بحرين من الان ۳ ساله که در ايالات متحده آمريکا تحصيل ميکنم و فقط هم برای اينکه کنکور رو پيش رو خودم ميديدم آمدم و اين رو هم قبول دارم که خيلی اختلاف با ايران از همه لحاظ داره. برای ما ايرانيان حداقل تا دو سال اول بسيار سخته. من و پنح ايرانی ديگه که اينجا هستيم همه همين نظر رو داريم. اول همون زبان و بعد عادت های اجتماعی و نحوه زندگی و دوری از وطن و مسايل مالی و غيره ولی متاسفانه سيستم آموزشی در ايران راه ديگری باقی نميذاره. من وقتی می آمدم به اين کشور هيچ يک از اين ها رو نميدونستم و چند ماه اول چندين بار خواستم برگردم. چون با اون چيزهايی که به ما در مورد اينجا گفته بودن خيلی فرق داشت، ولی الان نه. من از تمام عزيزانی که قصد ادامه تحصيل در خارج رو دارن خواهش ميکنم بيشتر تحقيق کنن. نويد - تگزاس برخی از دانش آموزان به همان دلايلی که ذکر شد شايد عزم ادامه تحصيل در خارج از کشور را بکنند. من خودم به شخصه با اين روند مخالف نيستم ولی با اين که همه چيز رو ارزان زير پا بگذاريم هم موافق نيستم. کشور های ارزان قيمتی که از آنها نام برده شد بجز يکی يا دو تا اصلا شايستگی اين رو ندارن که به هر بهانه ای انسان چيزايی که در ايران داره رو به زير پا بذاره و به اونها بره. چه برای ادامه تحصيل و يا ....کشور ايران بيشتر از يک سرو گردن از کشوری مثل ارمنستان و يا.. بالاتره. شايد برخی مشکلات در ايران موجود باشه ولی امتيازات ايران نسبت به نواقص آن در مقايسه با چنين کشور هايی در سطح بسيار بالاتری قرار داره. نه اين که اين کشور ها بد باشند ، بر عکس خيلی هم خوبند ولی برای خودشون نه برای ما. اگر هم چنين تصميمی گرفتيم حداقل نبايد تمام پلهای پشت سر را خراب کرد. مهدی - توکيو من خود در مالزی در حال تحصيلم و به نظرم برای مقطع ليسانس که کم کم ارزش علمی خود را رها نموده، تحصيل در کشورهای گران قيمت فرقی با کشورهايی نظير مالزی ندارد، گرچه برای تحصيلات بالاتر عزيمت به آنگونه کشورها ضرورت پيدا می کند، ولی در مورد اينکه چرا امروزه خروج از کشور زياد شده، دليل اول فرار از سربازيست و دوم عدم کفايت کاری دانشگاههای ايران، گرچه سطح علمی دانشگاههای ايران به نظر من از برترين دانشگاههای آمريکا نيز بالاتر است ولی سطح کاربردی آنها از پايين ترين دانشگاههای مالزی نيز کمتر است و کاربرد ملاک است نه سطح علمی. يک دانشجو - کوالالامپور تحصيل در خارج از کشور خصوصا اگر در يکی از دانشگاههای معتبر دنيا باشد به شرط بازگشت محصلين می تواند برای کشور بسيار مفيد باشد. اما نکته منفی اين است که بسياری از بچه ها ديگر باز نميگردند که از بسياری از جهات حق هم دارند. خود من تا چند ماه ديگر برای ادامه تحصيل به کانادا ميرم ولی برای بعد از فراغت از آن هيچ برنامه ای ندارم و شايد اگر شرايط ايجاب کند ديگر باز نگردم. نکته اينست که در ايران حتی احترام به علم هم در حد يک شعار مطرح می شه و حکومت پيشرفت علم را مخصوصا در علوم انسانی ضروری نمی دونه. اونها اصلا قبول ندارند که سياست يک علم مهم است و می بينيد که سياست مداران عمده ايرانی چه تحصيلات بالايی در زمينه کارشان دارند! مهدی - تهران بلی از بالای کوه بهتر دامانش را می توان ديد. آقای احسان من هم دلم برای همه چيزهای ايران تنگ شده حتا اونايی که دوست نداشتم. فيروز جعفری علاقه به تحصيل در خارج از ايران فقط به خاطر فرار از سربازی و قبول نشدن در کنکور نيست. شما بايد مقطع تحصيلی رو در نظر بگيرين. کسی که تو mit ,stanford...درس ميخونه و موفقه حتما ليسانس تو ايران جای خوبی درس ميخونده که مستلزم رتبه خوب تو کنکوره... پس بايد دليلای ديگه باشه که من فکر ميکنم تو سال اخير ترس از عاقبت سياسی کشور و به طور کلی بی ثباتی کشوره.... دلايل ديگه هم مثلا وقتی اينجا درس ميخونی به بازار کار اينجا اميد داری. ولی شما يه گزارش از وضعيت کار تو ايران واسه فارغ التحصيلا تهيه کنين که اگه يه مهندس جايه خوب استخدام بشه ۲۰۰ تومن ميگيره که بايد باهاش زندگی کنه. ارسيا - تورنتو با اين که در خارج از ايران درس نخوانده ام اما به علت اين که چند سال را برای ادامه تحصيل در شهر ديگری به سر بردم تا حدودی با مشکلات غربت و دوری از خانواده آشنا هستم. اما اين چند سال عليرغم سختی هايی که داشت امکان آشنا شدن با فرهنگ های گوناگون و خلاص شدن از محدوديت های يک شهر کوچک و خانواده را برايم به ارمغان آورد. به نظر من الان که کشور ما محيط بسته ای از لحاظ اجتماعی (رفت و آمد کم توريست ها و محدود بودن رسانه ها ) دارد مهاجرت برای تحصيل به دانشگاه هايی که حداقل هم سطح دانشگاههای ايرانی هستند به خاطر آشنا کردن مردم ايران با يک سری واقعيت های جهانی هيچ ايرادی ندارد. نرگس - قم محدوديتهای اجتماعی و بی توجهی به نيازهای جوانان، مهمترين دليل اشتياق بيش از حد اکثريت جوانان به خروج از کشور ، خصوصا به قصد ادامه تحصيل است. چرا که ايران با اکثر کشورها از لحاظ آزاديهای اجتماعی متفاوت است و جوان ايرانی فکر می کند همه خوشی دنيا در جايی غير از ايران اسلامی است. اين تفکر در ايران درست به نظر می رسد چرا که به عنوان نمونه هيج تفريحی برای جوان وجود ندارد. حداقل ۳۰ درصد روزهای سال عذاداری است، بدون توجيه منطقی. در بقيه اوقات هم هرچند گريه زاری وجود ندارد اما تفريح هم چندان معنايی ندارد. گاهی هوس تفريح دردسر ساز ميشود. به همين دليل جوان ايرانی هوس غربت می کند. حق دارد. اما آيا به چيزی که می خواهد می رسد؟ نه به اين سادگی ! و نه هميشه! عليرضا - کانادا من فکر می کنم بيشتر افرادی که برای تحصيل از ايران خارج ميشوند بهانه ديگری ندارند و به دنبال زندگی در همان کشور يا کشوری ديگر می باشند. مثل خودم که از روزی که از ايران رفته ام - نگران تمام شدن تحصيل و برگشت به ايران هستم. هادی - کوالالامپور وقتی به همه کسانی که اومدن اينجا با هدف تحصيل خوب نگاه ميکنم - وقتی به دوستانی که رفتن اوکراين برای گرفتن مدرک دندون پزشکی ( در حالی که ۲ سال توی ايران طول کشيده بود تا يکيشون ديپلم بگيره) - وقتی به يکی ديگه از دوستانم نگاه ميکنم که روسيه داره دکترای فيزيک هسته ای ميگيره... وقتی به زندگی - گذشته و راهی که خودم اومدم و انتخاب کردم و وقتی زندگی همه اين آشنايان رو ميبينم . . . يک چيز برام واضح تر ميشه!! ادامه تحصيل شايد هدف اوليه و يا يک بهانه باشه ... ولی دليل اصلی . . . کشورهای غرب و شرق نيستن . . . اون نيرو محرکه ايه که متاسفانه از داخل خونمون مارو به بيرون پرتاب ميکنه! وگرنه طبيعيش اين بود که همه با "رضايت" و " آرامش " تو خونمون باشيم. ص.مطيع - ونکوور من خونواده خودم رو ول کردم و اومدم اينجا واسه تحصيل. البته توی ايران هم می شد ولی آيا بعد از درسم ميتونستم مثل الان سالی حداقل صد هزار دلار درآمد داشته باشم. می دونم اگه اونجا می موندم فقط دلم خوش بود که مامانم صدام کنه خانم مهندس! مينو - آريزونا هم ابنجا دور از ايران درس می خوانم. نميگم سخت نيست ولی هر چی با فرهنگ ميزبان بيشتر باشيم راحت تريم. وحيد - کاونتری چند دليل عمده برای تحصيل جوانان ايرانی در خارج وجود دارد:۱-بهانه ای برای بدست آوردن موقعيت شغلی خوب و زندگی بهتر در خارج از کشور۲- عدم اميد به داشتن کار و زندگی مناسب بعد از فارغ التحصيلی در ايران ۳-عدم قبولی در کنکور ۴- تحصيل در دانشگاههای با کيفيت بالاتر از دانشگاههای ايران. مهدی - تهران من دانشجوی سال اول دانشگاه بيرمينگهام هستم. حدودا ۷ ماه است که اينجا به دور از خانواده، دوستان و کشورم زندگی ميکنم. دليل خارج شدنم، نه مساله کنکور ، نه خدمت نظام وظيفه و نه حتی فرار از محدوديتهای اجتماعی بوده است، با توجه به اينکه نزديک ۳ سال در تهران پزشکی خوانده ام، همچنين از خدمت هم معافم(کفالت). هم اکنون از اقامتم در اينجا خوشحال و راضيم، حتی با وجود دلتنگيهای زياد و مسايل و مشکلات دوری و غربت. دلايلم برای خروج از کشور ، نه تنها بدست آوردن تجربه زندگی مستقل، رنج، تنهايی، دلتنگی، صبر و لبخند بلکه تجربه جهانی زندگی کردن، لذت احترام، پيشرفت و تجربه تلاش برای رسيدن به اهداف و آرزوهای تحقق پذيرم بوده است. در کنار اعتقاد به پروردگارم. شهريار - بيرمينگهام من دانشجويی خارج از کشور هستم، که برای تحصيل از سن ۱۷ سالگی ايران را ترک کردم. ليسانسم را در کشور قبرس شمالی گرفتم و اکنون هم در مقطع فوق ليسانس در ملبورن استراليا مشغول به تحصيل هستم. من خودم با وجود آنکه دوران راهنمايی به مدرسه علامه حلی (به اصطلاح تيز هوشان) رفتم، در دوران دبيرستان دچار مشکلات روحی شديدی در ايران شدم و علاقه ام را به درس و مدرسه به کلی از دست دادم. دروسی مانند علوم پرورشی و دينی و جو مذهبی مدارس که با ايده های بنيادين من تضاد فراوان داشت من را به شدت از درس و مدرسه دلزده کرد، و من همان زمان متوجه شدم که اگر در ايران بمانم و بخواهم در دانشگاه هم دروس عمومی مانند وصيت نامه امام را بخوانم، شايد هيچگاه نتوانم دانشگاه را به اتمام برسانم، از اين رو در اولين فرصت بعد از گرفتن ديپلم، رنج دوری از خانواده را به تن خريدم و از کشور خارج شدم. زندگی در غربت آسان نيست، خصوصا در ابتدای راه و خصوصا اگر زبان کشوری که در آن زندگی ميکنيد را بلد نباشيد. اما همه چيز به هدف انسان بر ميگردد. آنهايی که تنها به قصد فرار از کشور راهی خارج از کشور شده اند و با خروج از اجتماع بسته ايران ناگهان خود را در يک جامعه نوين دمکرات ميابند و از خود بی خود ميشوند و ميخواهند عقده تمام سالها فشارهايی که در ايران بهشان آمده را با شراب خواری و لودگی در بياورند، خيلی سريع سرشان به سنگ ميخورد و پس از چندی وقتی که ديدند «خارج» هم آن مدينه فاضله ای که در ذهن تصور کرده بودند نيست، هوس برگشتن به ايران به سرشان می افتد. ولی عده ای هم هستند که از اول هدفشان را مشخص کرده اند و با اراده ای مستحکم، شرايط جديد را ميپذيرند و خود را با محيط وفق ميدهند و در زمينه تحصيلی هم موفق هستند. تجربه من نشان داده که خوشبختانه درصد بالايی از بچه های ايرانی، چه پسر و دختر، در دانشگاه های خارج از کشور موفق هستند. دلايل زيادی برای خروج دانشجويان از کشور وجود دارد: فشارهايی اجتماعی، نداشتن فضا برای تفريحات سالم، فشارهای بی معقول خانواده های سنتی، سيستم غلط وارد شدن به دانشگاه تنها بر اساس يک امتحان به نام کنکور، وضعيت تاسف بار دانشگاه های ايران حتی دانشگاه های به اصطلاح با نام و نشان مخصوصا در رشته های فنی همه دست به دست هم ميدهند و باعث شده اند که آنهايی که توانايی مالی دارند، راه خروج از کشور را در پيش ميگيرند... آرين - ملبورن - استراليا من نزديک سه سال هست که به کانادا مهاجرت کردم. در واقع ادامه نه به اون آسونی بود که من فکر ميکردم و نه به اون سختی. اولين مشگل هزينه ماليه که حتی برای خود شهروندان اينجا کمرشکنه مورد بعد زبانه شما اگر کارشناس ارشد انگليسی از ايران داشته باشيد باز نميتونيد با يک بچه پنجساله که زبانه مادريش انگليسيه به راحتی صحبت کنيد. مطلب آخر فرهنگه. از بعد انقلاب در ايران و خصوصا قضيه افغانستان و عراق خارجيها که همه مارو از يک قماش ميدونن... حتی برخی مهاجران آسيايی از اجاره دادن اتاق به شما خودداری ميکنند. خلاصه اينکه اينجا جائيکه شما فکر ميکنيد نيست و علت موندن ما اينجا اينکه پلهای پشت سرمون رو خراب کرديم. امير - مونترال من واقعا نمی دونم مثلا چرا خيلی از ايرانی ها اينقدر پول صرف ميکن و ميرن دانشگاه هايی مثل دانشگاه های ارمنستان که پر شده از دانشجو های ايرانی و بعد اون همه سال يه مدرک بهشون ميدن که از مدارک دانشگاه آزاد هم پايين تره يا لااقل در همون سطحه. الهام - مونيخ متاسفانه معضلات و برداشتهای غلط فرهنگی و اجتماعی در مورد تحصيل کردن و شرايط و تبعيضات شديد در ايران باعث فرار جوانان به خارج از کشور می شود. حميد آذری - فرانکفورت از ما که گذشت. ولی ای کاش ميتوانستم از مقطع دبيرستان اينجا درس بخوانم. امکانات آموزشی صدها برابر بهتر از ايران است. از درسهايی همچون دينی وصايا تاريخ اسلام و متون اسلامی و آخوند به عنوان ريس دانشگاه هم خبری نيست... وحيد - هامبورگ خدمات
در يکی دو سال گذشته به نظر می رسد، علاقمندی جوانان ايرانی به ادامه تحصيل در دانشگاههای خارج از کشور افزايش پيدا کرده است.
دليل علاقه جوانان ايرانی به تحصيل در خارج از کشور چيست؟
قوه قضائیه می‌گوید او محکوم به اعدام شده سه شنبه ۲۰ خرداد برای اولین بار نام محمود موسوی مجد شنیده شد. تا آن روز خبری ازهیچ رسانه و مقامی در حکومت ایران در باره بازداشت، دادگاه و محکومیت او شنیده نشده بود. خانواده او هم سکوت کرده بودند. غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه در کنفرانسی خبری گفت آقای موسوی مجد برای سرویس‌های اطلاعاتی سیا و موساد جاسوسی می‌کرد و محل تردد و اسکان قاسم سلیمانی را لو داده و به اعدام محکوم شده است. اما محمود موسوی مجد ۱۷ ماه پیش از کشته شدن قاسم سلیمانی در بغداد بود و در زندان. روابط عمومی قوه قضائیه بعد گفت آقای موسوی نقشی در ترور قاسم سلیمانی در عراق نداشته است. پس از مصاحبه مطبوعاتی سخنگوی قوه قضائیه، برای اولین بار دو پیام صوتی منتسب به محمود موسوی مجد در توئیتر منتشر شد. او از زندان اوین تهران به فارسی و عربی پیام داده بود که اتهام دست داشتن در ترور قاسم سلیمانی اصلا جزو پرونده او نبوده و روند دادگاه هم ناعادلانه بوده است. نزار زکا با موسوی مجد هم بند بوده نزار زکا شهروند لبنان چهار سال به اتهام جاسوسی در زندان اوین بود. او سال گذشته با وساطت رئیس جمهوری لبنان آزاد شد. آقای زکا با محمود موسوی مجد هم بند بود و او را از نزدیک می شناخت. آقای زکا به پیام عربی منتسب به محمود موسوی مجد گوش داد و گفت پیام صدای اوست: "او همیشه مدعی بود که می‌داند سپاه پاسداران چگونه عمل می‌کند و با رفتارشان آشناست. همیشه می‌گفت نمی‌توانند او را در زندان نگه دارند چون آنها که او را زندانی کردند خلاف کرده‌اند نه او. خیلی خوب سپاهی‌ها را می فهمید." بیشتر بخوانید: تا امروز تنها منبع اطلاعات درباره محمود موسوی مجد خبرگزاری‌های وابسته به سپاه و قوه قضائیه بوده‌اند و تنها یک عکس از او منتشر شده است. این خبرگزاری‌ها می‌گویند پیش از انقلاب خانواده موسوی مجد به سوریه رفته، دو سال پیش حزب الله لبنان محمود موسوی مجد را در لبنان دستگیر کرده و تحویل ایران داده، او عضو نیروی قدس سپاه نبوده و تنها راننده بوده و در قبال ماهانه ۵۰۰۰ دلار، برای اسرائیل و آمریکا از فرماندهان ایرانی جاسوسی می‌کرده است. با کاظم موسوی مجد، پدر و محمد نیازی وکیل محمود موسوی مجد تماس گرفتم اما آنها حاضر نشدند صحبت کنند. وکیلش گفت می‌توانم مقاله او را در سایت انصاف نیوز در باره این پرونده بخوانم. اما محمود موسوی مجد کیست؟ آیا پیشینه او همانگونه است که قوه قضائیه توصیف کرده و راننده‌ای بیش نبوده؟ او به دو زبان فارسی و عربی صحبت می‌کند محمود موسوی مجد سال‌ها در سوریه زندگی کرده بود. توانستیم با دوستان نزدیک ایرانی و سوری او در سوریه و لبنان تماس بگیریم. اطلاعاتی که آنها به ما دادند با آنچه قوه قضائیه در باره او گفته همخوانی ندارد. ویدئویی از محمود موسوی مجد دریافت کردیم که نشان می‌دهد او به همراه افسران بلندپایه ارتش سوریه و فرماندهان نیروی قدس سپاه در خط مقدم است. آنان می‌گویند محمود در جنگ سوریه دو بار زخمی و یک بار در بیمارستان ارتش سوریه بستری شده بود. بار دوم از ناحیه پا زخمی شد و نیروی قدس او را برای مداوا به لبنان اعزام کرد. مدارک پزشکی که به دست ما رسیده نشان می‌دهد او در بیمارستان شیخ راغب حرب در منطقه نباتیه در جنوب لبنان مداوا شده است. این بیمارستانی فوق تخصصی را هلال احمر ایران اداره می‌کند. دوستانش می‌گویند این نیروی قدس بود که به دنبال جذب او بود. او سوریه را خوب می‌شناخت و به زبان عربی هم تسلط داشت. او در سال ۱۳۹۱ به این نیرو پیوسته و تا بهمن ۱۳۹۶ با آنها در سوریه بوده است. دوستان او می‌گویند او گاهی برای قاسم سلیمانی ترجمه می‌کرده است. نسخه‌ای از نامه محمود به وکیلش به دست ما می‌رسد. در این نامه محمود سابقه فعالیتش را برای وکیلش توضیح می‌دهد. اگر این نامه صحت داشته باشد او یکی از افراد با نفوذ نیروی قدس در سوریه بوده است. فعالیت‌هایش شامل جذب نیروهای بومی و احداث پادگان نظامی بوده، با نام مستعار سید حیدر فرمانده شبه‌نظامیان در میادین مختلف جنگ از جمله ادلب، حما، دمشق و حلب شرکت داشته و حتی فرمانده تیپ بوده است؛ فردی مورد اعتماد ارتش سوریه و نیروی قدس سپاه. بهمن ۱۳۹۶ محمود موسوی مجد با نیروی قدس سپاه تسویه حساب می‌کند خانواده‌ای با نفوذ در سوریه ارتقاء او در نیروی قدس شاید بی‌ربط با نفوذ پدرش در سوریه نباشد. خانواده موسوی مجد در سال ۱۳۷۶، هنگامی که محمود کلاس پنجم دبستان بوده از تهران به سوریه می‌روند و در محله المزه در شیخ سعد دمشق ساکن می‌شوند. احمد و مهدی موسوی دو عموی او در سال ۱۹۹۱ میلادی با گردان بدر معارضین عراقی به عراق می‌روند و در قیام شعبانیه عراق کشته می‌شوند. کاظم موسوی مجد، پدر محمود از تاجران موفق و مشغول کارهای گمرکی بین ایران و سوریه و مسئول نمایشگاه‌های بین المللی ایران در دمشق بوده است. او از دوستان نزدیک غضنفر رکن آبادی وابسته امنیتی با نفوذ سفارت ایران در سوریه بود که بعدها سفیر ایران در لبنان شد. آقای رکن آبادی درسال ۱۳۹۴ در منای عربستان سعودی کشته شد. عکسی از محمود و پدرش در کنار غضنفر رکن آیادی و ناجی عطری نخست وزیر وقت سوریه برای ما فرستاده شده. این نشان می‌دهد پدر محمود از افراد با نفوذ در میان مقامات ایرانی و دولت سوریه بوده است. محمود در مجتمع آموزشی امام خمینی تحصیل کرده که نهادی آموزشی وابسته به سفارت ایران در دمشق است. دوستان محمود عکسی از او در کنفراس خبری محمود احمدی نژاد و بشار اسد روسای جمهور ایران و سوریه در سال ۱۳۸۸ در دمشق برای ما فرستادند. آنها می‌گویند او یکی از مترجمان معتمد هیئت ایرانی در آن کنفرانس بوده است. خانواده کاظم موسوی مجد با شروع جنگ داخلی سوریه این کشور را ترک می‌کنند و برای همیشه به تهران باز می‌گردند. اما محمود پسرشان آنجا می‌ماند و بعدها فعالیت‌هایش را با نیروی قدس سپاه آغاز می‌کند. ربوده شدن او در سوریه بهمن ۱۳۹۶ محمود موسوی مجد با نیروی قدس سپاه تسویه حساب می‌کند. برای عروسی برادرش به تهران باز می‌گردد در تهران می‌ماند. دوستانش می‌گویند بعضی از فرماندهان سابقش در نیروی قدس در سوریه در مرداد ۱۳۹۷ او را متقاعد می‌کنند برای یک کار اقتصادی به سوریه برود. اما سه هفته پس از بازگشت، در دمشق ربوده می‌شود. این در حالی است که قوه قضائیه گفته چون حزب‌الله لبنان بر فعالیت‌های موساد اشراف دارد، او را در لبنان شناسایی و دستگیر کرده است. دوستانش می‌گویند در ۱۹ شهریور ماه همان سال در محله المزه دمشق، نیروهای امنیتی ایران بدون حکم قضائی گونی به سرش می‌کشند و او را می‌ربایند. مقامات ایران ابتدا به خانواده‌اش می‌گویند او ربوده شده و گروگان‌گیرها پول می‌خواهند. به خانواده توصیه می‌شود موضوع رسانه‌ای نشود تا سابقه محمود باعث به خطر افتادن جانش نشود. دوستان محمود می‌گویند پس از ۲۴ روز معلوم می‌شود او را نیروهای خودی ربوده‌اند. او به لبنان برده و چند هفته توسط حزب‌الله بازجویی می‌شود. دوستان محمود در لبنان می‌گویند برای حزب الله محرز می‌شود او جاسوس اسرائیل نیست. او را تحویل سازمان اطلاعات سپاه می‌دهند و می‌گویند این موضوع بین خود شماست و ما دیگر کاری نداریم. در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۹۷ حکم بازداشت محمود موسوی مجد به جرم جاسوسی صادر می‌شود. دوستان محمود موسوی مجد در سوریه می‌گویند نمی‌توانند باور کنند او جاسوس بوده باشد. چرا که او پنج سال در خط مقدم جنگ و جانش کف دستش بوده است. تسویه حساب فرماندهان نیروی قدس با محمود دوستان محمود می‌گویند اتهام جاسوسی تسویه حساب خصوصی گروهی از فرماندهان قدرتمند ایرانی در سوریه است. کاظم موسوی مجد، پدر او در نامه‌ای به قوه قضائیه نوشته: "فرزند بنده قبل از بازگشت و تسویه حساب سپاه با او، گزارشاتی در باره گروهی فاسد در سوریه به حفاظت سپاه داده بود که در آن از تخلفات مالی، اخلاقی و مواد مخدر اشخاصی که از قضا آقازاده بودند گزارش داده بود." دوستان محمود در سوریه می‌گویند این فرماندهان محمود را از ایران به سوریه کشاندند تا برای او پاپوش درست کنند و اینگونه از او انتقام بگیرند. در پیام صوتی که محمود از زندان داده گفته، "کسانی بنا دارند با اعدام زودهنگام بنده برخی منافع شخصی خود را محفوظ نگه دارند." نیروی قدس سپاه پاسداران سالانه میلیون‌ها دلار در سوریه هزینه سازماندهی، آموزش، و تسلیح شبه‌نظامیان شیعه می‌کند. دوستان محمود می‌گویند برخی از فرماندهان از موقعیت خود برای منافع شخصی سوء استفاده مالی می‌کنند. قاضی صلواتی سابقه درخشانی میان فعالان حقوق بشر ندارد قاضی صلواتی شعبه پانزده دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی صلواتی مسئول رسیدگی به پرونده محمود موسوی مجد می‌شود. بر اساس نامه پدر محمود به قوه قضائیه، وکیل محمود اجازه صحبت کردن با موکلش را در دادگاه نداشته است. محمود اتهامات را رد می‌کند. به دادگاه می‌گوید زیر شکنجه وادار شده اعتراف کند که برای اسرائیل و آمریکا در قبال ماهانه پنج هزار دلار جاسوسی کرده است. محمود داستان دادگاه را برای نزار زکا شهروند لبنانی هم بندش تعریف می‌کند. "او شکنجه شد و مجبورش کردند که جلوی دوربین به جاسوسی اعتراف کند. به جرمی اعتراف کند که مرتکب نشده بود. محمود در دادگاه به قاضی صلواتی گفت زیر شکنجه مجبور به اعتراف شده است. صلواتی قبول نکرد." قاضی صلواتی بر اساس گزارش ماموران سازمان اطلاعات سپاه و اعترافات محمود در سه شهریور ۱۳۹۸ او را به اعدام محکوم می‌کند. قاضی صلواتی سابقه درخشانی میان فعالان حقوق بشر ندارد. او متهم شده مهر تایید بر اعترافات اجباری زیر شکنجه گذاشته و ده‌ها انسان بی‌گناه را محکوم کرده است. قاضی صلواتی همچنین رئیس دادگاه رسیدگی به ده‌ها پرونده متهمان ترور دانشمندان هسته‌ای بود. یکی از آن متهمان مازیار ابراهیمی بود که زیر شدیدترین شکنجه‌ها وادار شده بود جلوی دوربین به دروغ اعتراف کند که به اسرائیل رفته، آموزش دیده و پس از بازگشت به ایران دانشمندان هسته‌ای را ترور کرده است. این اعترافات در تلویزیون دولتی ایران پخش شد. مازیار ابراهیمی و همه متهمان پرونده آزاد شدند و ثابت شد اتهام‌ها سناریویی بوده که بازجویان زندان اوین نوشته بودند. مازیار ابراهیمی می‌گوید قاضی صلواتی با متهمان به خشونت برخورد می‌کرد، "یک تکه کاغذ نشانم داد و گفت این حکم اعدام توست. برو، یک هفته وقت می‌دهم با آقایان همکاری کنی." قوه قضائیه می‌گوید شعبه ۱۹ دیوان عالی کشور حکم اعدام محمود موسوی مجد را تائید کرده است و این حکم به زودی اجرا خواهد شد. دوستان محمود موسوی مجد می‌گویند خانواده او بسیار ثروتمند است، او اصلا نیازی به ۵۰۰۰ دلار نداشته که جاسوسی کند. هر چه درباره هویت و پیشینه محمود موسوی مجد بیشتر تحقیق می‌کنیم، با سوالات بیشتری روبرو می‌شویم. اطلاعاتی که قوه قضائیه درباره او داده با واقعیت فاصله دارد. تناقض‌های زیادی دیده می‌شود. دادگاهش پشت درهای بسته بوده است. محمود موسوی مجد خواهان دادگاهی علنی با حضور رسانه‌ها و حقوقدانان شده است. او می‌گوید بی‌گناه است و قربانی تسویه حساب خصوصی افراد با نفوذ شده است.
داستان جاسوسی محمود موسوی مجد، از فرماندهان نظامی و امنیتی ایران از جمله قاسم سلیمانی در سوریه برای اسرائیل و آمریکا، داستانی پیچیده و پر از معماست. با اینگونه اتهامات، قاضی و نحوه دادگاه آشنایی داریم، اما این بار متهم از جنس دیگری است. او از دوران نوجوانی با موسسات و نهادهای وابسته به حکومت ایران در سوریه در ارتباط بوده است.
محمود موسوی مجد؛ 'راننده جاسوس موساد و سیا یا قربانی تسویه حساب؟'
خروج آمریکا از برجام و بازگشت سخت‌تر تحریم‌ها تمام آن امیدها را از میان برد. دریچه‌ای که بعد از سال‌ها به روی مردم ایران باز شده بود ناگهان و با شدت بیشتر بسته شد. حالا علاوه بر بازگشت تحریم‌ها و دشوارتر شدن زندگی در ایران، تهدید جنگ هم هر لحظه بر سر جامعه ایران سنگینی می‌کند. تهدیدی که چه به جنگ واقعی تبدیل شود و چه به صورت یک تهدید باقی بماند بخش بزرگی از مطالبات جامعه تحول‌خواه ایران را به حاشیه خواهد راند هراس از جنگ شاید به اندازه خود جنگ برای یک جامعه فلج‌کننده باشد. این هراسی است که این روزها مردم ایران را درگیر خود کرده، جامعه‌ای که پیشتر تحریم‌های بین‌المللی و شرایط داخلی سیستم ایمنی‌اش را به قدر کفایت تضعیف کرده بود. این‌روزها با بالاگرفتن تنش‌ها میان ایران، آمریکا و عربستان سعودی و حمله اخیر به تاسیسات نفتی عربستان سایه جنگ بیشتر از هر زمانی در منطقه خاورمیانه سنگین‌ شده است. مردم ایران در ۴۰ سال گذشته یک جنگ طولانی‌مدت، تحریم‌های شدید بین‌المللی، رکود اقتصادی و کاهش قدرت خرید و در نهایت فشار شدید اجتماعی و سیاسی در داخل را تحمل کرده‌اند. بخش بزرگی از جامعه ایران دوران جنگ ایران و عراق و عوارض اقتصادی، اجتماعی و روانی آن را به‌ خوبی به خاطر دارد. هرچند ۳۰ سال از جنگ ایران و عراق گذشته اما ایرانی‌ها در این بازه هم با جنگ بیگانه نبوده‌اند. ده‌ها سال جنگ در کشورهای همسایه، درگیرشدن ایران در جنگ آمریکا و عراق، جنگ سوریه و جنگ یمن و مواجه با هزینه‌های اقتصادی و انسانی آنها، جنگ‌ را به قسمتی جدایی‌ناپذیر از ذهن جمعی جامعه ایران تبدیل کرده است. اما این‌بار شرایط به‌کلی متفاوت است چراکه جامعه ایران از دل موقعیتی امیدوارکننده، ناگهان به درون شرایطی به شدت ناامید کننده غلتیده است. ناامیدی از امید سال ۱۳۹۴ ایران پس از سال‌ها کشمکش بین‌المللی بر سر موضوع هسته‌ای بالاخره به توافقی جامع با جهان رسید. این توافق امیدهای زیادی در جامعه ایران ایجاد کرد. برای اولین‌بار در ۴۰ سال گذشته به نظر می‌رسید ایران قرار است در یک دوره کوتاه به اقتصاد و جامعه جهانی بپیوندد و از انزوای طولانی خارج شود. تا پیش از آن فشار تحریم‌های خردکننده در کنار فساد سیستماتیک و گسترده در دستگاه بروکراتیک ایران و بی‌کفایتی مسئولان در راهبری اقتصادی، کمر بخش بزرگی از جامعه ایران را خم کرده بود. علاوه بر این گسترده‌تر شدن ارتباط جامعه ایران با جامعه جهانی در شبکه‌های اجتماعی کم‌کم به شکل‌گیری خواست‌های اجتماعی مانند خواست تغییر سبک زندگی منجر شد. این خواست‌ها این‌روزها با سرکشی‌ از قوانین سختگیرانه در داخل کشور تبلور پیدا کرده است. بیشتر بخوانید: اما برجام به سرعت از هم پاشید و جای خود را به تهدید جنگ داد. ثبات اقتصادی و کنترل تورم در دولت حسن روحانی ظرف چند ماه تبدیل به یکی از حادترین بحران‌های اقتصادی در سال‌های اخیر شد. قدرت خرید مردم ناگهان به یک‌سوم تقلیل پیدا کرد. در این میان اخبار فساد و رانت‌های چند هزار میلیارد تومانی نه فقط مردم را شگفت‌زده کرد که به یک عصبانیت عمومی منجر شد. در این میان خروج آمریکا از برجام و بازگشت سخت‌تر تحریم‌ها تمام آن امیدها را از میان برد. دریچه‌ای که بعد از سال‌ها به روی مردم ایران باز شده بود ناگهان و با شدت بیشتر بسته شد. حالا علاوه بر بازگشت تحریم‌ها و دشوارتر شدن زندگی در ایران، تهدید جنگ هم هر لحظه بر سر جامعه ایران سنگینی می‌کند. تهدیدی که چه به جنگ واقعی تبدیل شود و چه به صورت یک تهدید باقی بماند بخش بزرگی از مطالبات جامعه تحول‌خواه ایران را به حاشیه خواهد راند. خشم و رویای مهاجرت مجموع این اتفاق‌ها بخش بزرگی از جامعه ایران را به آینده بدبین و ناامید کرده است. آنچه می‌توان از خلال گفتگو با مردم و فعالان اجتماعی و اظهارنظرها در شبکه‌های اجتماعی برداشت کرد، نوعی استیصال در بخش بزرگی از جامعه است که پیشتر امیدوار به تغییر شرایط بودند. این ناامیدی در شکل یک افسردگی جمعی و البته خشم در بین این بخش از جامعه ایران نمود پیدا می‌کند. یکی از نمود‌های بارز این افسردگی و ناامیدی، عطش روزافزون به مهاجرت از کشور است. مهاجرتی که نه به دنبال فرصت‌های بهتر بلکه بیشتر به فرار از این شرایط شباهت دارد. اگر پیشتر برخی ایرانیان تمایل به خروج از کشور و اقامت در کشورهای اروپای غربی و شمال آمریکا داشتند این‌روزها آنها از هر فرصتی برای خروج از کشور استفاده می‌کنند. تا چند سال پیش ایرانی‌ها به کشورهایی مانند گرجستان و ترکیه به جایی برای رهایی از قوانین محدودکننده جمهوری اسلامی، نوشیدن الکل و رهایی چند روزه از حجاب اجباری نگاه می‌کردند. اما در چند سال گذشته این کشورها تبدیل به مقاصد مهاجرتی برای ایرانیان شده‌اند. مرکز آمار ترکیه در آخرین گزارش خود اعلام کرده ایرانیان در هشت ماه ابتدایی سال جاری میلادی، سه هزار و ۱۳۵ واحد مسکونی در این کشور خریده‌اند که نسبت به دوره مشابه در سال گذشته ۸۹ درصد و نسبت به سال ۲۰۱۷ افزایش ۶۴۰ درصدی را نشان می‌دهد. در این میان فقر و کاهش روز به روز قدرت خرید، بحران‌های زیست‌محیطی، فساد ساختاری، بی‌عدالتی قضایی، کوتاه‌نیامدن حاکمیت از سخت‌گیری‌های اجتماعی هم بر فشار روانی ناشی از نگرانی از جنگ افزوده است. بر اساس معیارهای رسمی در ایران خط فقر حداقل سه میلیون و ۴۰۰هزار تومان برای یک خانواده چهار نفره است، اما حدود ۵۵درصد خانوارهای ایرانی درآمدی کمتر از این میزان دارند. فشارهای اقتصادی و اجتماعی باعث شده از هر چهار ایرانی حداقل یک نفر دچار اختلال‌های روانی باشد. این شرایط دشوار بخشی از جامعه را که سرخورده از ناتوانیش برای تغییر شرایط است مجاب کرده که حمله نظامی آمریکا به ایران می‌تواند به همه این مشکلات پایان دهد. این ایده حامیان زیادی هم بین اپوزیسون خارج‌نشین ایران دارد که در هر فرصتی مواضع خود را تبلیغ می‌کنند. اما تجربه حمله آمریکا به کشورهای همسایه ایران تردیدهای بسیاری در موفقیت چنین برنامه‌ای ایجاد می‌کند. ادامه تهدید جنگ مخاطرات دیگری هم برای جامعه ایران دارد. این تهدید علاوه بر ایجاد نگرانی در مردم و کمک به ازهم پاشیدن اقتصاد، فشار داخلی را هم به طرز کم‌سابقه‌ای تشدید کرده است سایه ترسناک چهار سناریوی جنگ ادامه تهدید جنگ مخاطرات دیگری هم برای جامعه ایران دارد. این تهدید علاوه بر ایجاد نگرانی در مردم و کمک به ازهم پاشیدن اقتصاد، فشار داخلی را هم به طرز کم‌سابقه‌ای تشدید کرده است. در چندماه گذشته گروه‌های اجتماعی معترض از کارگران تا فعالان صنفی و زنان با احکام باورنکردنی به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شده‌اند. نزدیک به دو سال است که فعالان محیط زیستی در بازداشت به سر می‌بزند. به‌دست آوردن کمترین حقوق انسانی مانند ورود زنان به ورزشگاه به مرگ دلخراش یک انسان منجر شده و هرنوع از احتمال تشکل‌یابی بین گروه‌های مردمی با سرکوب می‌شود. در این سال‌ها که در عمل فعالیت سیاسی در ایران معنای خود را از دست داده است، فعالیت‌های اجتماعی و صنفی و دانشجویی پیش‌برنده خواست تغییر در جامعه ایران بوده است. وخیم‌تر شدن شرایط اقتصادی در کشور هم هراس دولت از شورش‌های خیابانی نظیر آنچه در سال ۹۶ اتفاق افتاد را افزایش داده. بر همین اساس فشار بر نیروهای مرجع مانند فعالان کارگری و صنفی و دانشجویان بیشتر از گذشته شده است. این فشارها می‌تواند در نتیجه تغییر شرایط ابعاد مختلفی به خود بگیرد. در واقع تقابل و رویارویی ایران و آمریکا می‌تواند به چهار گزینه ختم شود. ادامه تهدید جنگ، حمله محدود نظامی به ایران، حمله گسترده به کشور و یا در نهایت آشتی بین دو کشور. فعالان اجتماعی ایران نگران هر چهار سناریو هستند. ادامه تهدید جنگ شرایط فعالیت در کشور را مثل این‌روزها بسیار سخت خواهد کرد. تهدید جنگ می‌تواند بهانه‌ای برای رفتارهای غیرقانونی و سخت‌گیری‌های بیشتر شود. اما حمله محدود نظامی به کشور می‌تواند به فروپاشی کامل فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی در ایران بیانجامد. دولتی که در معرض حمله نظامی قرار گرفته اما همچنان اقتدار داخلی خود را حفظ کرده، در شرایط جنگی اجازه هیچ‌گونه نافرمانی و تغییر را نخواهد داد. حمله نظامی گسترده هم با تجربه کشورهایی مانند سوریه وحشتنا‌ک‌تر از آن چیزی است که از بیرون برای مردم ایران تصویر می‌شود. در نهایت آشتی و مذاکره دولت فعلی آمریکا هم می‌تواند به معامله‌ای ختم شود که توجیه آن با فشار بیشتر در داخل ایران همراه خواهد بود. همین سناریوهاست که محافظه‌کاران تندروی ایران را مجاب کرده برای ادامه حیات نظم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دلخواهشان، جنگ یا تهدید جنگ بهترین گزینه است چراکه به نظر می‌رسد در صورت ادامه مسیر فعلی کنترل جامعه از دست دولت خارج خواهد شد. با وجود تهدید جنگ یا جنگ محدود، توان کنترل سرکشی‌های جدید اجتماعی در ایران راحت‌تر خواهد بود. اما جامعه تحول‌خواه ایران با وجود همه دشواری‌هایی که پیش رو داشته به تدریج در حال آزمودن روش‌های جدیدی برای مقابله با قوانین تبعیض‌آمیز و اجبارها و ناامیدیش است. شاید برای اولین‌بار به شکل واقعی یک نافرمانی مدنی و بدون هدایت و رهبری مشخص در حال شکل‌گیری در جامعه ایران است که از دل ناامیدی به فعالان سیاسی و روش‌هایی مانند اصلاحات سیاسی برآمده است. فشار حداکثری دستگاه قضایی ایران بر فعالان اجتماعی و صنفی، دانشجویان و معلمان نشان از موفقیت این فعالیت‌ها برای همراه‌کردن جامعه دارد. با اینکه نیروهای سیاسی درون ایران تلاش دارند همچنان روش‌های قدیمی مانند شرکت در انتخابات را تنها گزینه‌های تغییر شرایط تصویر کنند، به نظر می‌رسد جامعه ایران زیر فشارداخلی و تهدیدهایی مانند جنگ خود را برای امتحان راه‌های دیگر تغییر آماده می‌کند.
بهزاد پورصالح، روزنامه نگار در یادداشتی برای صفحه ناظران با اشاره به اخبار احتمال جنگ ایران و آمریکا درباره پیامدهای منفی آن را بر جامعه ایرانی نوشته است. به نوشته پورصالح ادامه تهدید جنگ علاوه بر ایجاد نگرانی در مردم و کمک به از هم پاشیدن اقتصاد، فشار داخلی را هم به طرز کم‌سابقه‌ای تشدید کرده است.
هراس از جنگ با جامعه ایران چه می‌کند؟
وقتى به خواهرم خبر دادم كه بليط سفر تهران را براى بيست و هفتم اسفند گرفته ام يكباره رويای بيست ساله ام ممكن و زمينى شد. صداى خواهرم، صداى برادرم، صداى خودم فقط نشان انجام كارها را داشت. رمز و رازش پريده بود. غلبه واقعيات بر رويا فاصله اين سال ها را برجسته تر مى كرد. اين سال ها كه ما از هم جدا مانده بوديم و واقعا تغيير كرده بوديم. ديگر من با خواهر خواب و خيال و جوانيم حرف نمى زدم؛ يا او با من سال ها پيش. بايد امروز همديگر را مى شنيديم و مى فهميديم. همين ها بود كه به نظرم آمد صداهامان ديگر آن گرمى جانبخش پيشتر را ندارد. آيا اين ديدار به شكستن آن كوزه درد آلود و شيرين خاطره ها مى ارزد؟ تا كى بايد صبر كنم كه دوباره خاطره هايم محو و در هم شوند و از من جان نو بگيرند. *** ترديد و دو دلى كه بروم يا نروم دائم با من است. نمى دانم کى بر آن فائق خواهم شد - اگر فائق شوم. شايد وقتى يقين كنم كه از آنسو بيرون آمده باشم، بى حادثه اى، بى تأخيرى. اين همه سال دور ماندن همه چيز را پر از ابهام و راز كرده - چه خوب و چه بد- بايد آرامش فكر كردن داشته باشم اما در شتاب سوغاتى خريدن و گرفتن ويزاى انگليس چنان گم شده ام كه خيالم جايى ساكن نمى شود كه چيزها را روشن و جدا جدا ببينم. چند شب پيش در جاده برف پاك كن طرف مسافر ماشين خراب شد. باران شديد بود و من كنار همسرم - كه رانندگى مى كرد- فقط چراغ هاى قرمز پشت ماشين ها را در هاله اى مبهم و لرزان مى ديدم. چندين و چند روزست كه همه چيز برايم در هاله لرزانى افتاده. زندگى روزمره ام را جزء به جزء از خودم جدا كرده ام و به تعطيل گذاشته ام تا وقتى كه برگشتم، اگر توانستم انبوه خاطره هاى هنوز نيامده سفرم را كنار بگذارم، رتق و فتقشان كنم. *** تمام طول راه با خودم فكر مى كنم چطور طاقت خواهم آورد نسيم صبحگاهى تهران را وقتى در ساعت پنج و چهل دقيقه از هواپيما پياده مى شوم. فكر مى كنم چشمم به خاک آشنا كه بيفتد ديگر كار قلبم و مغزم از نظام بيست ساله كه اسباب دوامم بوده بيرون خواهد افتاد. خواب هاى مكررم را مرور مى كنم كه بدانم بيدارم. هواپيما پر است از مسافران نوروزى تهران. مردها اكثرا شراب مى نوشند و زن ها مگر يكى دو نفر بى حجاب اند. من به جاى آنها مضطربم كه مبادا دچار كميته و پاسدار بشوند. تنها تسلايم خانم مهربانى است كه از كاليفرنيا آمده. پدرش بيمار است و دوبار پيش از اين هم اين راه را آمده. اول بار بعد از چهارده سال و اين سومين بار بعد از هيجده سال. خودش و شوهرش سخت كار مى كنند كه زندگى دو بچه شان - يک دختر و يک پسر- را فراهم كنند و بدهى هاى كارت اعتبارى كه هزينه هاى سفرشان را رويش مى گذارند بپردازند. به من دلدارى مى دهد كه نگران نباشم و مى گويد منتظر خيلى تغييرها باشم. *** گاهى فكر مى كنم دوربينم را از كيفم در آورم و شروع به ضبط سفر بكنم. بعد وحشت رخ نداده ها بازم مى دارد. وقتى خلبان اعلام مى كند كه تا چند دقيقه ديگر در مهرآباد مى نشينيم از پنجره جز اندكى از آن نور و چراغ كه در خاطرم بود ديده نمى شود. شايد ابر است. شايد بى برقى است. تا پياده شدن فاصله اى نبايد باشد اما به نظرم ساعت ها روى باند فرودگاه دنبال جايى براى پارک كردن هواپيما مى گرديم. وقتى اجازه بيرون رفتن مى دهند من كم كم گوشه هاى معده ام را ته حلقم حس مى كنم. نزديک در كه مى رسم دود غليظ موتورها دهانم را پر مى كند. سحر تهران يك شفق كدر بدبوست. دلم آرام مى گيرد. خدمات
محمد پنجاه و چهار سال دارد. دو سال بعد از انقلاب با همسر، دختر و پسرش از ايران رفته و به كانادا پناهنده شده اند. او تحصيلات دانشگاهى اش را در ايران و كانادا گذرانده است. حوالى نوروز سه سال پيش با ترس و لرز بسيار و نگران از بيمارى برادرش در تهران، تصميم گرفت كه به ايران برود. نوشته زير از يادداشت هاى پيش از سفر بيست روزه اوست:
رويای 20 ساله
پوراحمد همچنين از مهمترين کارگردانان سينمای کودک و نوجوان است و چندين فيلم کوتاه و بلند برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان ساخته است. بسياری از فيلهای او از جمله مجموعه تلويزيونی آيندگان و قصه های مجيد و فيلمهايی بلندی چون گاويار، لنگرگاه و به خاطر هانيه از آثار معتبر سينمای کودک و نوجوان ايران هستند. در سفر اخيری که او به بريتانيا آمده بود پای صحبتش نشستيم و درباره وضعيت سينمای ايران در آستانه روی کار آمدن دولت جديد با او گفتگو کرديم. به عنوان يک فيلمساز دوران رياست جمهوری محمد خاتمی را که به نوعی مسائل فرهنگ و هنر را در صدر امور خود قرار داده بود چگونه ارزيابی می کنيد. در اوايل دوره آقای خاتمی اوضاع مسائل فرهنگی کمی بهتر بود و من شخصا آقای خاتمی و اصلاحات او را جدی گرفتم و همزمان با روی کار آمدن آقای خاتمی به خانه سينما رفتم و در کانون کارگردانان و ديگر بخشهای خانه سينما از جمله شورای هيئت داوری و شواری پروانه ساخت بسيار فعال بودم. چون سيف الله داد، معاونت سينمايی وزارت ارشاد سعی می کرد که اختيارات را به اصناف خانه سينما واگذار کند من عمده فعاليتم را در کارهای اجرايی سينمای کشور متمرکز کرده بودم. اما متاسفانه به علت تمرکزم بر فعاليتهای صنفی و اجرايی فرصت فيلمسازی را عملا در سالهای ابتدايی دولت آقای خاتمی که زمان خوبی برای فيلمسازی بود از دست دادم و فقط يک فيلم، (شب يلدا) در اين مدت ساختم. البته در طول اين هشت سال من دو فيلم ديگر ( گل يخ و نوک برج) ساختم که در اين ميان فقط شب يلدا فيلم دلخواه من بود. دو فيلم ديگر فيلمهايی نبودند که ساخت آنها برای من در اولويت بوده باشد و صرفا از روی اجبار ساخته شده اند. از آنجايی که طرحهای ديگری که داشتم تمايل تهيه کنندگان را برای سرمايه گذاری در پی نداشت، مجبور به ساخت اين فيلمها شدم که هم برای خودم و هم برای تهيه کننده کم خطرتر باشد و دچار سانسور و مميزی نشود. با نزديک شدن به پايان رياست جمهوری هشت ساله آقای خاتمی، وضعيت عرصه فرهنگ و هنر به تدريج به دوران پيش از روی کار آمدن دولت آقای خاتمی تبديل می شد و نظارت و کنترل بر مسائل فرهنگی شدت می گرفت که با روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد نگرانی ما در اين خصوص بيش از پيش شده و انتخاب وزير ارشاد و معاونت سينمايی او برای ما اهميت خاصی دارد. به هر صورت در حال حاضر فقط منتظريم و نگران. آيا اصولا اين سختگيری و يا به طور کلی سانسور و مميزی که به آن اشاره کرديد، از ابتدای کارتان در سينما تاثيری بر روند فيلمسازی شما گذاشته است؟ ما به دليل اينکه در سانسور زاده و بزرگ شديم، ياد گرفته ايم که چگونه از کنار آن بگذريم. به هر حال سانسور جلوی خلاقيت و نو آوری را می گيرد ولی به هر حال ما ياد گرفته ايم آن را به صورت يک اصل موجود در کارمان بپذيريم. اين سانسور مختص به جمهوری اسلامی نيست. در پيش از انقلاب نيز ما دچار سانسور بوديم. حتی می توان گفت که در پيش از انقلاب کنترل و مميزی بيشتر بود چرا که پس از انقلاب فضايی ايجاد شد که اجازه فعاليت بيشتری به فيلمسازان می داد. اما به تدريج شکل سختگيری ها تغيير پيدا کرد و انواع ديگر سانسور جايگزين سانسورهای پيش از انقلاب شدند. به هر حال روند فيلمسازی ما ادامه پيدا کرد و گاهی فضای بيشتری برای ساختن طرحهايی دلخواه مان بوده و گاهی مجبور بوديم از ساخت طرحهای مورد علاقه مان چشم پوشی کنيم و يا آنها را با شرايط زمان تعديل کنيم. در آثار شما گونه های مختلفی از سينما ديده می شود، از لحاظ کيفی نيز آثار شما متفاوتند، برای مثال فيلمی مانند بی بی چلچله در ابتدای فعاليت فيلمسازی تان هنوز از آثار برجسته کارنامه هنری شما محسوب می شود که کمتر موفقيت اين فيلم در آثار بعدی شما تکرار شد آيا موضوع باز هم ناشی از شرايط دوره های مختلف زمانی است؟ بخش عمده ای از فيلمهای اوليه من درباره کودکان و برای کودکان است که طبعا اين گونه فيلمها کمتر دچار مميزی می شوند و دست من برای ساخت اين فيلمها بازتر بوده است. مثلا در مجموعه قصه های مجيد نوع کار به گونه ای بود که به ندرت با سانسور مواجه شدند. اما فکر نمی کنم که کارهای اوليه من بهتر از کارهای جديد ترم باشند. فيلم شب يلدا که در سال 1380 ساخته شد به گمان خودم يکی از بهترين فيلمهايم است. البته افت و خيز در آثارم را قبول دارم. شما فکر می کنيد مشکل سينمای ايران تنها به مميزی و نظارت دولتی بر می گردد و يا عوامل ديگری نيز در اين زمينه دخيل است. يکی از مهمترين مشکلات اصلی سينمای ايران بازار محدود داخلی است. يک بازار محدود داخلی با تعدادی اندک سينما. جمعيت ايران نسبت به پيش از انقلاب دو برابر شده در صورتيکه تعداد سينما نسبت به آن زمان نصف شده است و همين تعداد سينما هم از استاندارد لازم برخوردار نيستند. صندلی، آپارات، صدا و تصوير سينماهای موجود وضعيت خوبی ندارند و بسياری از آنها قابليت جذب خانواده ها را ندارند. گران بودن بليت سينما، در دسترس بودن تازه ترين فيلمهای روز جهان بر روی سی دی و يا دی وی دی و وجود شش شبکه تلويزيونی داخلی همراه با ده ها شبکه ماهواره ای همه مجموعه ای است که باعث می شود مردم رغبت کمتری برای سينما رفتن داشته باشند و سال به سال از تعداد کسانی که به سينما می روند کاسته می شود که اين موضوع بخش اقتصادی سينما را از رونق انداخته است. آيا راه حلی برای اين مشکل و نجات سينمای به اصطلاح ورشکسته وجود دارد؟ راه حلهای مختلفی وجود دارد؛ يک بخش سانسور و مميزی است که با توجه به اينکه سينمای ايران در نفس خود يک سينمای دولتی محسوب می شود، اين مميزی طبعا وجود خواهد داشت. بخش ديگر ساختن سالنهای نمايش و سينماست که از سوی آقای (محمد مهدی) حيدريان معاونت سينمايی پيگيری شده و پيشترفتهايی هم داشته است. ولی هنوز تا رسيدن به ايده آل راه زيادی در پيش است و بايد سينماهای بيشتری ساخته شود تا جوابگوی جمعيت فعلی ايران باشد. يک بخش ديگر نيز گسترش بازار داخلی است و با بازار محدود موجود، سينما در همين اندازه خواهد ماند. به هر حال سينما يک بخش صنعتی هم دارد که اين صنعت نيازمند پول و سرمايه گذاری است. اگر اين سرمايه از سوی بخش خصوصی تامين شود ما شاهد يک سينما مستقل خواهيم بود ولی اگر قرار باشد اين پول فقط از طريق دولت تزريق شود طبيعتا دولت سهم خود را از اين سرمايه گذاری خواهد خواست که نظارت دولتی را در پی خواهد داشت که اين نظارت نهايتا دست و پای فيلمساز را می بندد. آيا سياستهای صدا و سيما نيز در اقتصاد سينمای ايران تاثير گذار است؟ سياستهای تلويزيون در قبال سينما بيشتر بستگی به مديران صدا و سيما داشته است. مثلا اينکه رئيس صدا و سيما چه کسی و با چه طرز تفکری بوده و رابطه اش با وزير ارشاد و معاونت سينمايی چگونه بوده، در سياستگذاری کلی اين سازمان موثر بوده است. برای پخش تبليغهای سينمايی از طريق تلويزيون، اين سازمان بعضا سليقه ای عمل کرده است. برخی فيلمها با اينکه پروانه نمايش دارند ولی آن فيلم را بايد مسئولان تلويزيون نيز تائيد کنند تا بتواند از طريق تلويزيون تبليغ شود. و اگر آن فيلم مورد تائيد مسئولان تلويزيون واقع نشود يا تبليغ آن پخش نمی شود و يا در فراهم کردن شرايط مناسب پخش آن سختگيری می شود. فکر می کنيد با روی کار آمدن دولت جديد و در صورت همسو بودن وزارت ارشاد و صدا و سيما و همکاری اين دو نهاد با هم، کمکی به رشد اقتصادی سينما و تشويق مردم برای سينما رفتن خواهد شد؟ بستگی دارد که اين همسو شدن چه تاثيری داشته باشد. اگر اين همسو شدن به اين معنی باشد که برخی اشخاص و برخی افکار و ديدگاه کنار گذاشته شوند قطعا تاثير ناخوشايندی خواهد داشت و وضعيت را سخت تر خواهد کرد. اما اگر اين همسو شدن در جهت مثبت باشد می تواند فضا را بازتر کند و وضعيت سينما و فيلمسازی را بهتر کند. خدمات
کيومرث پوراحمد يکی از پرکارترين فيلمسازان پس از انقلاب است. فيلمهای تاتوره، بی بی چلچله ، صبح روز بعد، خواهران غريب و شب يلدا در کنار مجموعه های تلويزيونی قصه های مجيد و سرنخ از مهمترين آثار او در طول بيش از 30 سال فعاليت او در سينمای ايران هستند. او علاوه بر اين، تعدادی زيادی فيلم کوتاه و بلند ديگر نيز در کارنامه هنری خود دارد.
کيومرث پوراحمد: فعلا فقط منتظريم و نگران
نمایی از فیلم ایران، چهره پنهان فیلم 'ایران، چهره پنهان' مستندی از ایران در دوران بیم و امید است، فیلمی از یک برهه تاریخی پس از انقلاب ایران. دوره ای که محمد خاتمی در ایران به ریاست جمهوری رسید زمینه ای فراهم شد تا تصویر دیگری از ایران در جهان شکل بگیرد و برخی از مستند سازان غربی با هدف کشف و ترسیم تصویری از ایران جدید ، به تهران سفر کنند. تیری میشل، فیلمساز با تجربه بلژیکی یکی از این مستند سازان بوده که در آن دوران به تهران سفر می کند. بیشتر آثار آقای میشل، موضوعاتی سیاسی و اجتماعی دارند او در زمینه های مختلف فیلم ساخته و جوایز اروپایی معتبری را هم برای فیلم هاش به دست آورده است و این فیلم حلقه دیگری از روند فیلمسازی او محسوب می شود . آقای میشل حدود ۱۵ سال پیش که به تهران سفر می کند همزمان یا قتل های زنجیره است زمانی که شماری از نیروهای وزارت اطلاعاتی ایران چند روشنفکر و نویسنده و فعال سیاسی را به قتل می رسانند و این اتفاق دست مایه کارگردان برای ساخت فیلم 'ایران، چهره پنهان' می شود این فیلم در واقع برداشت کارگردان از جامعه ایرانی در آن روزها است. ویژگی فیلم فیلم ایران، چهره پنهان روایتی از رخداد های دوره اول ریاست جهوری محمد خاتمی است. ویژگی مهم فیلم تلاش کارگردان برای فاصله گرفتن از سوژه است، تیری میشل با این کار خواسته خودش را صرفا به عنوان یک ناظر و روایت کننده قرار دهد و در طول فیلم او قضاوتی از حوادث ایران نمی کند بخصوص او با یک پایان بندی درخشان قضاوت را به بیننده واگذار می کند. ویژگی دیگر این فیلم که به کارگردان برمی گرد این است که او ایرانی نیست و بیننده می تواند شاهد یک روایت آشکار از ایران از طرف یک غریبه باشد برای همین فیلم صحنه هایی دارد که ممکن است برای یک کارگردان ایرانی جذاب نباشد اما نگاه یک فیلم ساز خارجی، تصاویری به بیننده می دهد که جذاب و گاهی شاعرانه است. تیری میشل از ترکیب صحنه های متضاد، تصویری کامل از یک جامعه در حال تحول و پر تلاطم را به دست داده است. درباره کارگردان تیری میشل، کارگردان تیری میشل زاده ۱۹۵۲ در شارلرو بلژیک و دانش آموخته 'موسسه هنر و انتشار' بروکسل است. وی کار فیلمسازی را از سال ۱۹۷۳ در تلویزیون بلژیک آغاز کرده و برنامه های متعددی را در آنجا تولید کرده است. اولین فیلم بلند سینمایی او 'زمستان ۶۰' نام دارد که به وقایع و اعتصاب های سال ۱۹۶۰ می پردازد. او به اقتضا فیلمهای مستند و داستانی متعددی را کارگردانی کرده است. در فیلم 'هتل خصوصی' او موفق به بردن دوربین به داخل چهاردیواری زندان شد. او پس از یک وقفه طولانی دوباره به فیلمسازی رو می آورد و فیلم شاعرانه و اسطوره ای 'خروج اضطرای' را می سازد بخشی دیگر از فیلمهای او 'بچه های ریو' ، 'از ریشه های علف' ، 'زئیر، چمبره مار'، 'از دست رفته توسط آلن فاندر بیس' ، 'کمک به سومالی: یک نبرد از پیش باخته' ، 'آخرین مستعمرات' ، 'نوستالژی پسااستعماری'، 'دونکا، تشریح یک بیمارستان افریقایی'، 'موبوتو پادشاه زئیر' و 'رودخانه کنگو' است. آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: aparat@bbc.co.uk آدرس فیس بوک برنامه آپارات: https://www.facebook.com/aparatonbbc خلاصه فیلم هفته گذشته 'طرقه' ساخته محمدحسن دامن زن مستند طرقه زندگی و معاش زنان هنرمند شمال خراسان را روایت می کند. پنج زن در کنار زندگی سخت و طاقت فرسایشان علاقه خاصی به تار دارند، آنها تار می سازند، می نوازنند و با صدای دلنشینی می خوانند. این زنان کرد زبان هستند و صدایشان غمی را روایت می کند که آشنای بسیاری از زنان ایران زمین است. صحبت ها و حرف های 'گل نبات'، 'زیبا صنم' و 'یلدا' مشکلات و دردهای اجتماعی و فرهنکی جامعه ایران است. نظرات بینندگان درباره فیلم هفته گذشته الهام فیلم عالی بود از چند جنبه. اول پرداختن به موضوعی تقریبا ناب که خوانندگی و نوازندگی زنان بود و بخصوص در خطه خراسان و شهرهایی چون تربت جام و ... که با موسیقی زاده میشن و به نوعی آمیخته به خون و رگشون هست. دوم در عین پرداختن به موضوع موسیقی به زیرکی دردها و سختی ها ی زنان روستایی رو نشون داده. زنانی که از کمترین حق زنانگی محرومند و مردسالاری قابل توجه هست. فیلم بدون هیچ حاشیه پردازی و اضافه گویی با تصاویر و سخنان کله مطلب رو میرسونه و به دل مینشینه. زنان رنج کشیده ای که رنج و دردشون رو با زدن ساز و خواندن شعرهایی پرمعنی و سوزناک به مخاطب نشون میدن و سوزه دل در نوای ساز متجلی میشه. مصطفی موسیقی کرد شمال خراسان از سویی آمیخته است به غمی نهان و دردی عمیق از بریدن جدایی و وا ماندن که شاید به جدایی از سرزمین آبا و اجدادی برگردد و از طرفی روایتگر سالهای سخت جنگ و جدال با ترکمن ها و ازبک ها و ...که در طول تاریخ کوچانده شدن از سرزمین اصلی به شمال خراسان همواره تبعات و داستانهایی حزن انگیز بدنبال داشته و آن را روایت می کند البته جدا از ناملایمات و سختیهای روزمره زندگی. شاید ریشه حزن و اندوه موسیقی کرمانج خراسان بیشتر به دو بخش اول باز گردد. فرزاد این مستند زيبا بود. بهترين اسم واسه اين مستند طرقه بود. وليی حيف كه اين آوازه خوانی بسيار زيبا داره از بين ميره يعني از بينش ميبرن. اشکان فیلم طرقه بسیار زیبا غم انگیز بود. به عنوان یه هنرمند افسوس خوردم که چنین هنرمندان و استعدادهایی این گونه سوخته شوند و خواننده هایی مبتذل و بیهوده ای در عرصه هنر جولان بدهند. گله ای هم به خانم سیما بینا که این همخونها و هم تبارانش رو حمایت نمیکند. این کارگردان رو به اسکار باید معرفی کرد. اکبر من با این فیلم گریستم. خاطرات تلخی برایم تداعی شد که شیرین بود. گل افشان خیلی حال کردم. از وسط فیلم دیدم، گریه ام گرفت از فقر از ظلم. فقط نفهمیدم کجای ایران بود، ممنون از حسن دامن زن. آرمان من این فیلم رو چند بار دیدم. آفرین به تمام دست اندرکاران این فیلم اعم از بازیگران(به خصوص یلدای عزیز) و دیگران. نمایی از فیلم طرقه ساخته محمدحسن دامن زن مهسا واقعا مستند زیباایی بود. لطفا از این مستندها بیشتر پخش کنید. ما کرمانج ها که لذت بردیم. محمد بسیار زیبا و دلنشین، هنری که در میان زنان کرمانج در حال مردن است. لذت بردم. میثم فیلم خیلی خوب بود ، موسیقی فولکلور بی نظیر و چقدر غم انگیز. شیوا من تقریبا از اواخر فیلم رو دیدم. خیلی زیبا و در عین حال غم انگیز و سوزناک بود. آواز و صدای دو تار را هم دوست داشتم. فقط متوجه نشدم مربوط به کدوم منطقه از خراسان شمالی بود؟ بهار عجب غمی داشت صداها، چهره ها و نواها. بسیار زیبا. سپیده بسیار زیبا و دلشین، من از دیدنش خیلی لذت بردم. بابک یک شاهکار از یک مستند ساز ایرانی. همه چیزش سرجایش بود از کلام تا تصویر و کارگردانی، فقط می توانم بگویم فوق العاده بود. معصومه زیبا و غم انگیز. محمد خیلی زیبا بود. خدایی یلدا خانومم خیلی صدای قشنگی داشتن. رامین واقعا عالی بود، ارزش دوباره و چندباره دیدن رو داره. ندا عالی بود، حسابی اشک ریختم. مجتبی بسیار زیبا و هنرمندانه مشکلات زنان کرمانج رو به تصویر کشیده بود. آقای دامن زن من خودم یک کرمانج هستم مرسی عالی بود. احسان خیلی خوب و عالی. اشکم را در آورد. کیوان واقعا فیلم خیلی خوبی بود. پریسا بسیار زیبا،لطیف و دلنشین. من که لذت بردم. امین فیلم رو دیدم، فوق العاده بود .از چند منظر دیدنی بود، موسیقی و ممنوع بودنش برای زنان و البته مشکلات زنان و شاید چیزی که بیشتر ناراحتم کرد در نطفه ماندن استعدادهای عزیزانیست که صدای سازشان به جایی نمی رسد. صادق من کرمانجم و از ستمی که به هنر مردمانمان رواست گله دارم این زنان باید از هنرشان استفاده کنندد، فخر بفروشند نه در کنج خانه هایشان بپوسند .درود بر کارگردان این فیلم. حمید بسیار زیبا بود، لذت بردم. فیلمبرداری عالی، طرقه نام پرنده کوچکی که قصد پرواز به خورشید رو داشت و برای اینکار باید هزار اسم خدا را از بر می کرد تا از سوختن در گرمای خورشید در امان باشد. بنابر این تمام اسمها را از بر کرده و در حال بالا رفتن تکرار می کرده ولی در نزدیکی خورشید اسم هزارم خدا را فراموش کرده و می سوزد. المیرا فوق العاده بود فیلم و چه زندگی دردناک و تلخی دارن این زنان و زنان دیگری هم در هر گوشه از این کره خاکی وجود دارن که فقط تلخی و سختی و ستم زندگی دیدن. درود بر کارگردان این فیلم . درود به تمام زنان هنرمند و سخت کوش و زحمت کش. پریسا فیلم بسیار زیبا و تأثیرگذارى بود گرچه تلخى اون بخصوص اگر زن باشى همه ى وجودت را فرا مى گیره. تاثیرگذارى فیلم به ویژه از این جهت صد چندان است که بى هیچ خودنمایى و به رخ کشیدن، از اون دست که در مستند هاى امروزى مى بینیم، روایت شده و کارگردان شناخت کامل و بى واسطه اى از سوژه ى خود دارد. فرزانه خیلی وحشتناک بود. ای کاش این مستند رو نمی دیدم. سرم داره می ترکه! چرا یه عده به ناحق باید عذاب بکشند؟ هدف از خلقت این آدما چیه؟ مگه این آدما چیکار کردند؟ دوست دارم انقدر گریه کنم تا بمیرم. حالم از این دنیا به هم میخوره. دنیایی که برا یه عده به بهشت تبدیل شده و یه عده دیگه بدون دلیل باید زجر بکشند. علیپور زخم زنان کرد تبعیدی به خراسان رو خیلی شفاف نشون دادین. مرگ بر فقر. جواد زیبای مطلق در این فیلم بود. تو کشوری که حتی نشان دادن ساز خط قرمز. زهره یکی از بهترین مستندهایی بود که تا حالا نمایش داده اید. کیوا خانوم عباسی واقعا شما سرمایه بزرگی واسه ملت کرد هستید بهتون افتخار می کنم. رها عالی بود واقعا طرقه عالی بود. سرشار از حس های ناب و واقعی. فیلم همزمان حس های مختلفی رو به وجود می آورد. همزمان با لذت بردن از نوای تار این زنان درک زندگی هرکدام که داستان جداگانه ای بود سرشار از سختی ها و غم ها حسرت ها. و ای کاش و ای کاش این نوای زیبا کنج حیاط خانه ها نمی ماند. تقی عالی بود! مرسی از کارگردان و سایر همکاران او و دست مریزاد به بازیگران آن. آرزو می کنم روزی فرا برسد که کمتر به فکر جمع آوری اموال شخصی باشیم و حداقل بخشی از آن را برای کمک به سایر انسانهایی که در زندگی کمی عقب تر مانده اند اختصاص بدیم. دو تا صحنه فیلم برایم خیلی دردناک بود: یکی، جایی که دوتار استاد را شکسته و آتش زده بودند و دیگه استاد قهر کرده و دوتار نوازی نمی کرد. و دوم جایی که اون مادر عزیزتر از جانمان در روستا دست فروشی می کرد. ولی متاسفانه رقیب بزرگتری پیدا شد(همان وانت بار) و او این شغلش را هم داشت از دست می داد. لحظه ای که این مادر وسایلش را جمع کرده و در گوشه ای ایستاده و با بغض و ناامیدی به اون وانت بار نگاه می کرد روح هر انسان منصفی را می تونه به درد بیاره. این صحنه انتزاعی نیست، بلکه وجود دارد! احمد بسیار زیبا وغم انگیز بود. فرناز خیلی عالی بود. فیلم گوشه ای از ستمی را که به زنان ایران روا می دارند را به نمایش گذاشته بود. خیرالله بسیار بسیار زیبا و دیدنی، مخصوصا فیلمبرداری عالی داشت، از همه مهمتر نزدیکی فرهنگ ما کردهای کرمانشاه با کرمانجها رو به وضوح نشان می داد، البته بجز مسایل دوتار نواختن زنان کرد که در بعضی مناطق کرمانشاه زنان محلی تنبور می نوازند. من که لذت بردم. احسان این فیلم که با هنر نمایی بانوان کرد خراسان که نشان از فرهنگ اصیلشان و موسیقی پر از حزن آنها ست. هنر نمایی خانم یلدا عباسی نیز فیلم را بسیار زیبارتر کرده که نشان دهنده خاموش نشدن صدای بی صدایان زنان هنرمند این دیار است. موسیقی کردی خراسان موسیقی پر از حزن و تحریر ها ی آن در هنگام آواز نشانگر غم این مردم و به خاطر ظلمی که در زمان شاه و بردن به اجبار و دور کردن آن ها از دیارشان است. درود بر این بانوان که پرچم فرهنگ و هنر را به هر نحوی که هست یدک می کشند. لیلی همه فکرم درگیر این فیلم شد چون به نوعی به گذشتگان اپدریم برمی گشت. کارگردان واقعا زیبا و لطیف و روان این فیلم را ساخته بود. از موقعی که فیلم دیدم فقط آه کشیدم، چه زنان ستم کشیده و رنجوری. واقعا با تمام وجودم حس شون کردم، خصوصا خانمهای که بهشون خیانت شده بود. متاثر کننده بود، گریه ام گرفته بود که چه جوری با چه سوز دلی قدرت خوندن داشتن، دردی از درونشون که می سوزوندشون. بابک مومن زاده یک بار دیگر فیلم را دیدم، پنجه در گلویت می افکند و فریاد برمی دارد ببین این است زمانه تو و این زنان هر کدام یک فیلسوف دردمنداند. امیر واقعا فیلم زیبا و عمیقی بود. زخمه های ساز تو روستاهای خراسان جاری و زنده اند و هرچند که صدای اندوه و غم از ساز و آواز زنان این دیار در می اومد اما دلنشین بود و با احساس. آرش بسیار زیبا بود. تو جامعه ما به هنر و سادگی و پاکی این هموطنان عزیزمون هم رحم نمی کنند! از صدا و نگاهشون یک رنگی و صداقت می باره ولی افسوس! آوا فیلمی بسیار زیبا از درد ورنج زنان، و استعدادهایی که همواره نادیده گرفته می شود. حمیدرضا عالی بود. من این عزیزان کرمانج را دیده ام و از نزدیک با بسیاری از آنها قبلا زندگی کرده ام . فیلمی بود بسیار زیبا و تاثیر گزار از زمان پخش تا کنون دو بار آن را دیده ام و بسیار لذت بردم دست مریزاد. مهدی زنان ساز، زنان صدا، زنان بی صدا، زنان درد، زنان تنها، زنان سختی، زنان ...، فوق العاده بود. کمال فیلم بسیار تاثیر گذاری بود. واقعا جذاب و زیبا امیدوارم این زنان بتوانند هنرشون رو به دخترانشون یاد دهند. فرزاد بسیار عالی بود. از دید فرهنگی و اجتماع قومیت در فیلم. ملوک طرقه را دیدم، حکایتی از درد ها و احساسها و سازهای خاموش و صداهای ساکت و زنانی مالامال از رنج روزگار. محمد فوق العاده بود. همگی یاد قدیم ها افتادیم عالی بود. بهار خیلی قشنگ بود. دلم سوخت برای این زنهای زجر دیده هنرمند و گریه کردم. کاش می گفتید مال کدام روستای شیروان بودند. کاوه نمیدونم چرا ولی صحنه های آخر فیلم، نوای دوتار با روحم عشق بازی می کرد و ناخودآگاه دلم گرفت و گریه کردم. الهی تو پناهی! شیرکوه خیلی عالی بود. زندگی مملو از درد توام با عشق شیر زنان کرد شیروان. مصطفی اینان زنان کرمانج بودن که همیشه مورد ظلم بوده اند من فرزند همین مادرانم به امید سرافرازی قوم کرمانج. یزدان خیلی فیلم زیبا ودلنشینی بود. سعید فوق العاده بود، فوق العاده. دوتار در خون مردمان شمال خراسان است، حیف و صد حیف که مسئولان بی مهری می کنند. با این حال جای بسی خوشحالی دارد که در این شرایط هم هنرمندان چیره دست و خوش صدایی همچون خانم یلدا عباسی به عالم هنر راه یافتند. مهدی از پخش چندین فیلم در مورد هنر موسیقی خراسان که بی شک زیبا ترین و غنی ترین و خاص ترین نوع موسیقی ایران است باعث بیشتر شناخته شدن آن می شود از شما تشکر می کنیم . شاپور طرقه را دیدم و از دو تار زدنشان خیلى لذت بردم. فرناز طرقه عالی بود. به آقای دامن زن تبریک میگم. امین یک مشکل داشت، مستند نبود. یلدا خانم زن واقعی اون مرد نبود. ولی از لحاظ موسیقیایی عالی بود. آرش به راستى که ماندگار، همچون مستندهاى دهه چهل. عباس واقعا کار آقای دامن زن درسته. و مطمئنم این از اون مستند ها س که ماندگار میشه. عاطی فوق العاده بود، از این لحاظ که این مستند از یه جای دور افتاده ساخته شده بود و بسیار غم انگیز که هنوز مردها دیدشون نسبت به خانمها عوض نشده. فروغ واقعا فیلم تاثیر گذاری بود. از اون دسته مستندهایی که تا مدتها ذهنت رو درگیر می کنه. نادر شاهکاریست این فیلم، بدلیل استفاده بی واسطه از هنرمندان نابازیگر جذابیت فیلم دوچندان شده. هر بار و در هر حالی دست برقضا کانالهای ماهواره این فیلم را پخش کردند و من به اتفاق به این کانالها سرزدم، برنخاستم تا فیلم تمام شد. بیتا کاملا درکشون می کنم من خودم هم ساز می زنم و هم می خونم اما فقط برای خودم. *ممکن است هنگام پخش خبر فوری، محتویات این صفحه و این برنامه بدون اعلام قبلی تغییر کند.
این هفته در آپارات فیلم 'ایران، چهره پنهان' ساخته تیری میشل به نمایش در می آید. درباره فیلم
'ایران، چهره پنهان' در آپارات
اما يک اقتصاددان می گويد اين امر می تواند نرخ تورم را تا 5 درصد بالاتر ببرد و موجب سلب اعتماد سرمايه گاران شود. هيئت دولت گفت اين اقدام را با هدف اتمام به موقع طرح های تملک دارايی های سرمايه ای و همچنين سرعت بخشيدن به اجرای طرح های اولويت دار اتخاذ می کند. اين طرح واکنش های انتقاد آميز اقتصاددانان را به دنبال داشته است که معتقدند برداشت اين مبلغ از حساب ذخيره ارزی نه تنها مشکلات اقتصادی را حل نخواهد کرد بلکه باعث افزايش تورم نيز خواهد شد. بهمن آرمان، اقتصاددان در ايران، در گفتگويی با بی بی سی در باره برداشت از حساب ذخيره ارزی گفت که اين کار باعث افزايش شديد ميزان نقدينگی خواهد شد. وی گفت با اين ترتيب، نرخ تورم در ايران در سال آينده می تواند تا 5 در صد بيشتر از ميزان آن در سال جاری باشد. به گفته دکتر آرمان، ممکن است برداشت از حساب ذخيره ارزی موجب سلب اعتماد سرمايه گذاران و کاهش اعتبار مالی ايران در بازارهای جهانی شود. خدمات
هيئت دولت ايران در جلسه روز چهارشنبه (25 فوريه) خود، لايحه ای را برای تصويب به مجلس شورای اسلامی ارائه داد که بر اساس آن بتواند با برداشت يک ميليارد و 500 ميليون دلار از حساب ذخيره ارزی، کسری بودجه سال 1382 را جبران کند.
احتمال افزايش 5 درصدی نرخ تورم در ايران
شما قطعا چنین اتفاقی را تجربه کرده‌اید. اتاقی شلوغ و پر از همهمه را در نظر بگیرید. ناگهان با شخص دیگری چشم در چشم می‌شوید. مثل صحنه‌هایی است که در فیلم‌ها می‌بینیم - باقی دنیا رنگ می‌بازد، و این آگاهی مشترک که شما دارید به او نگاه می‌کنید و او هم به شما نگاه می‌کند، مانند پلی ارتباطی شما دو نفر را به هم پیوند می‌زند. شکی نیست که ارتباط چشمی همیشه به این اندازه مهیج نیست - مثلا اکثر مکالمات عادی با ارتباط چشمی همراه است - ولی تقریبا همیشه حائز اهمیت است. خیلی از پیش‌فرض‌های ما درباره شخصیت افراد بر این پایه استوار است که هنگام صحبت به ما نگاه می‌کنند یا نه. و وقتی در خیابان یا مکان عمومی دیگری از کنار غریبه‌ها رد می‌شویم و آن‌ها به ما نگاه نمی‌کنند، ممکن است احساس طردشدگی به ما دست دهد. این‌ها چیزهای جدیدی نیست و ما در زندگی روزمره خود با آن‌ها روبه‌رو شده‌ایم. اما روان‌شناسان و عصب‌شناسان دهه‌ها است که دارند درباره ارتباط چشمی تحقیق می‌کنند و به یافته‌های جذابی رسیده‌اند که از توان تاثیرگذاری آن پرده برمی‌دارد، از جمله این‌که چشمان ما چه چیزهایی را برملا می‌کنند و ارتباط چشمی چگونه نظر ما درباره فرد مقابل را تغییر می‌دهد. تحقیقات نشان می‌دهد که زل زدن باعث جلب توجه می‌شود برای نمونه، یکی از یافته‌های تکراری این است که چشم در چشم شدن نه تنها توجه ما را به خود جلب می‌کند، بلکه پیش خود نگه هم می‌دارد، و باعث می‌شود که کمتر به اطرافمان توجه کنیم. در عین حال، چشم در چشم شدن با دیگران باعث به راه افتادن تعدادی از فرایندهای مغزی می‌شود. این فرایندها به ما کمک می‌کنند تا با این حقیقت که حالا داریم با ذهن شخص دیگری که دارد به ما نگاه می‌کند کلنجار می‌رویم کنار بیاییم. این اتفاق باعث می‌شود تا آگاهی ما از عاملیت آن فرد دیگر افزایش پیدا کند. ما پی می‌بریم که او هم ذهن و دیدگاه خود را دارد، چیزی که در ادامه باعث می‌شود خود ما نیز خودآگاه‌تر شویم. شاید اگر تا به حال در باغ‌وحش با میمونی چشم در چشم شده باشید، این‌گونه تاثیرات را با شدت زیادی احساس کرده باشید: این حس که آن میمون هم موجودی خودآگاه است که دارد شما را بررسی و قضاوت می‌کند، قطعا همه چیز را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد. حتی نگاه کردن به نقاشی چهره‌ای که به نظر می‌رسد دارد ارتباط چشمی برقرار می‌کند هم باعث شروع چندین و چند فعالیت مغزی می‌شود که با شناخت اجتماعی رابطه دارند - یعنی نقاطی از مغز که در فکر کردن در باره خودمان و دیگران نقش ایفا می‌کنند. با این حساب اصلا عجیب نیست که سوژه ذهن دیگری بودن امری بسیار پریشان‌گر است. شاید بد نباشد نگاهی بیاندازیم به تحقیقی که اخیرا در ژاپن صورت گرفته است. از داوطلبان خواسته شده بود که حین تماشای فیلم یک چهره برای اسامی مشخصی فعل‌های مناسب پیدا کنند. برای مثال، اگر اسم "شیر" را می‌شنیدند، پاسخ مناسبی که می‌توانستند بدهند "نوشیدن" بود. نکته مهم این بود که وقتی چهره مورد نظر با داوطلبان ارتباط چشمی برقرار می‌کرد، آن‌ها در پیدا کردن افعال مناسب برای اسامی سخت‌تر به مشکل برمی‌خوردند. محققان فکر می‌کنند که دلیل این اتفاق این است که ارتباط چشمی - حتی با چهره‌ای ناشناس در یک فیلم - چنان قوی است که ذخایر شناختی ما را کاملا تحلیل می‌برد. تحقیق مشابهی به این نتیجه رسیده است که چشم در چشم شدن با دیگران حافظه کاری ما را مختل می‌کند. حافظه کاری به آن بخش از حافظه می‌گویند که به ما کمک می‌کند اطلاعات را برای مدت کوتاهی در ذهن نگه داریم و استفاده کنیم. البته این تمام ماجرا نیست. قوه تخیل، و تسلط بر ذهن، یعنی توانایی ما برای حذف اطلاعات بی‌ربط، هم تحت تاثیر قرار می‌گیرد. شاید این مسائل را بدون این‌که متوجه شوید شخصا تجربه کرده باشید. مثلا قطع ارتباط چشمی حین مکالمه با دیگران به شما اجازه می‌دهد تا بهتر روی مسائلی که مطرح می‌کنید یا در ذهن دارید تمرکز کنید. برخی از روان‌شناسان حتی عقیده دارند که عدم برقراری ارتباط چشمی می‌تواند به کودکان در پاسخ دادن به پرسش‌ها کمک کند. پی بردن به این‌که شخص دیگری دارد به ما نگاه می‌کند اتفاقی بسیار مشوش‌کننده است ارتباط چشمی نه تنها باعث می‌شود که فعالیت اجتماعی مغز ما چند برابر شود، بلکه تحقیقات نشان می‌دهد که برداشت ما از شخص مقابل را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. برای مثال، و حداقل در فرهنگ‌های غربی، ما عقیده داریم که افرادی که ارتباط چشمی بیشتری برقرار می‌کنند باهوشتر، باوجدان‌تر و بی‌ریاتر هستند، و ما تمایل بیشتری به پذیرش گفته‌هایشان نشان می‌دهیم. البته ارتباط چشمی بیش از اندازه هم می‌تواند باعث ناراحتی شود - و افرادی که بی‌وقفه زل می‌زنند ممکن است عجیب و غریب به نظر برسند. در تحقیقی که اخیرا در یکی از موزه‌های علمی صورت گرفت، روان‌شناسان سعی کردند که طول ارتباط چشمی مورد پسند را مشخص کنند. نتیجه این شد که میانگین چیزی حدود ۳ ثانیه است - و هیچ شرکت‌کننده‌ای نبود که بگوید زل زدن بیش از ۹ ثانیه را ترجیح می‌دهد. یکی از تاثیرات دیگر چشم در چشم شدن که به خوبی بررسی شده است شاید به ما در توضیح این‌که چرا لحظه برقراری ارتباط چشمی می‌تواند بعضا جذاب باشد کمک کند. تحقیقی که اخیرا صورت گرفته است نشان می‌دهد که چشم در چشم شدن تا اندازه‌ای باعث ترکیب خویشتن و دیگری می‌شود: ما با کسانی که ارتباط چشمی برقرار کرده‌ایم احساس نزدیکی بیشتری می‌کنیم، خصوصا از لحاظ ظاهری و شخصیتی. شاید، اگر زمینه‌اش فراهم باشم، وقتی بقیه سرشان به صحبت کردن گرم است، این نحوه اثربخشی باعث تقویت این حس شود که شما و شخصی که به شما نگاه می‌کند دارید یکی از آن لحظه‌های ناب را تجربه می‌کنید. حتی زل زدن به چشمان یک نقاشی هم باعث آغاز فعالیت‌هایی در مغز می‌شود که با شناخت اجتماعی رابطه دارند ولی کیمیای ارتباط چشمی به اینجا ختم نمی‌شود. اگر تصمیم به نزدیکتر شدن بگیرید، شما و طرف مقابل متوجه خواهید شد که ارتباط چشمی به شیوه دیگری نیز شما را به یکدیگر پیوند می‌دهد. در اینجا می‌خواهیم درباره فرایندی صحبت کنیم که به "تقلید مردمکی" معروف است و باعث می‌شود که مردمک‌های چشم شما و طرف مقابلتان همگام با یکدیگر تنگ و گشاد شوند. این پدیده به نوعی تقلید اجتماعی ناخودآگاه تعبیر شده است. شاید تعبیر عاشقانه‌تر آن این باشد که آن را به مثابه نوعی رقص چشمی در نظر بگیریم. اما اخیرا در این موضوع تشکیک شده است، و محققان می‌گویند که این پدیده صرفا واکنشی به تغییر میزان روشنایی چشم طرف مقابل است. در فاصله نزدیک، وقتی مردمک نفر مقابل گشاد می‌شود، میزان تاریکی موجود در صحنه هم افزایش پیدا می‌کند، و نتیجتا باعث می‌شود که مردمک چشم شما هم گشاد شود. البته این به این معنی نیست که گشادی مردمک از مفاهیم روان‌شناختی تهی است. در حقیقت، از سال‌های ۱۹۶۰ به این طرف، روان‌شناسان رابطه گشادی مردمک با برانگیختگی و تهییج ناشی از جذابیت عقلانی، احساسی، زیبایی‌شناختی یا جنسی را بررسی کرده‌اند. این کار به بروز بحث‌هایی پیرامون این پرسش که آیا صورت‌هایی که مردمک‌های گشادتری دارند (که بعضا به عنوان نشانه‌ای برای علاقه جنسی تعبیر می‌شود) دیگران را بیشتر جذب می‌کنند یا نه منجر شده است. حداقل برخی از تحقیقات، بعضا قدیمی و بعضا متاخر، به نتایج مثبتی در این زمینه رسیده‌اند. ما در عین حال می‌دانیم که مغز گشاد شدن مردمک دیگران را به صورت خودکار پردازش می‌کند. اگر به چشمان یک گوریل خیره شوید جای شکی باقی نمی‌ماند که ذهنی دیگر دارد شما را بررسی می‌کند در هر صورت، قرن‌ها پیش از این تحقیقات، مردمک گشاد در حکمت عامیانه قطعا جذاب تلقی می‌شد. خانم‌ها حتی در مقاطع مختلف تاریخی مردمک‌های خود را عمدا با استفاده از عصاره گیاه شابیزک (بلادونا) گشادتر کرده‌اند تا جذابتر به نظر برسند. اما وقتی در اعماق چشم‌های شخص دیگری خیره می‌شوید، فقط و فقط درگیر پیام‌های ارسالی از طرف مردمک او نمی‌شوید. پژوهش‌های دیگری که اخیرا انجام گرفته‌اند نشان می‌دهند که ما می‌توانیم احساسات پیچیده‌ای از میان عضلات چشم - این‌که شخص چشم‌هایش را تنگ یا باز کرده است - کشف کنیم. پس، برای مثال، وقتی حسی چون انزجار باعث می‌شود تا چشم‌هایمان را تنگ کنیم، این "بیان چشمی" حس انزجار ما را به دیگران مخابره می‌کند. یکی دیگر از ویژگی‌های مهم چشم حلقه تیره‌ای است که عنبیه را احاطه می‌کند و به حلقه لیمبال معروف است. بر اساس مدارک جدید، این حلقه‌ها در افراد جوان‌تر و سالمتر بیشتر دیده می‌شوند و بقیه هم تا حدودی به این موضوع واقف‌اند. مثلا زنان دگرجنسگرایی که دنبال رابطه کوتاه‌مدت می‌گردند، مردهایی را که حلقه‌های لیمبال تیره‌تری دارند ترجیح می‌دهند. گستردگی این پژوهش‌ها چنان است که دیگر نمی‌توان به معنی این مثل قدیمی که چشم پنجره‌ای به روی روح انسان است شک کرد. در حقیقت، نگاه ژرف به چشمان دیگران به شدت تاثیرگذار است. به قول بعضی‌ها چشم‌های ما تنها قسمتی از مغزمان است که بی‌واسطه با دنیا ارتباط دارد. پس دفعه بعد که به چشمان فرد دیگری خیره شدید به این فکر کنید که این کار نزدیکترین جایگزین برای "لمس مغزی" است. یا لمس روحی اگر دلتان می‌خواهد شاعرانه‌تر به این مسائل بپردازید. با وجود این صمیمیت شدید، عجیب نیست که اگر نور اتاق را کم کنید و به مدت ده دقیقه به چشمان شخص دیگری خیره شوید، اتفاقات عجیبی تجربه خواهید کرد.
چشم در چشم شدن دو نفر در فضایی شلوغ، و واکنشی که به آن نشان می‌دهند، شبیه یک سکانس کلیشه‌ای یک فیلم عاشقانه است. اما واکنش‌های پیچیده و ناخودآگاهی که افراد به چنین اتفاقی نشان می‌دهند به هیچ وجه ادا اطوار نیست.
وقتی چشم در چشم می‌شویم چه اتفاقی می‌افتد؟
گرچه به طور رسمی وظيفه اين ستاد تغيير برنامه های آموزشی دانشگاه ها و بازگشايی آن متناسب با آموزه های اسلامی مورد تأکيد رهبری انقلاب بود، اما منتقدان و مخالفان نظام تازه پای جمهوری اسلامی به اين باور رسيدند که اين ستاد وظيفه ای جز تصفيه نيروهای مخالف از دانشگاه ها ندارد. باور آنان نه فقط برآمده از نتيجه عمل ستاد انقلاب فرهنگی بود که صدها تن از اعضای هیأت های علمی دانشگاه را از تدريس بازداشت و تعداد بيشتری دانشجو را از تحصيل محروم ساخت، بلکه با مشاهده مقدماتی شکل گرفته بود که اندکی پيش از تشکيل ستاد انقلاب فرهنگی، خونين ترين رخدادها را در دانشگاه های سراسر ايران رقم زد. آيت الله خمينی در پيام نوروزی سال 1359 گفت : "بايد انقلابی اساسی در تمام دانشگاه های سراسر ايران به وجود آيد، اساتيدی که در ارتباط با شرق و غرب اند، تصفيه گردند و دانشگاه محيط علم شود برای تدريس علوم عالی اسلامی." در اين زمان رويارويی حاکميت جمهوری اسلامی با گروه های سياسی مخالف به مرز تعيين کننده دانشگاه رسيده بود و تا اين تصفيه حساب صورت نمی پذيرفت، تغيير رويه دانشگاه به آن شکلی که دلخواه حاکميت بود – ذيل نام ستاد انقلاب فرهنگی يا هر نام ديگری – دور از دسترس جلوه می کرد. حذف مخالفان از دانشگاه اپوزسيون عمدتا خاستگاه دانشجويی داشت و دانشگاه را فضای امن سياسی و کانون يارگيری تشکيلاتی به شمار می آورد. هم از اين رو بيرون راندن گروه ها از دانشگاه به منزله قطع شريان حياتی اپوزسيون بود و در عين حال مقدمه ای به شمار می رفت برای حذف موانع موجود به منظور تصفيه اساتيدی که از ديد حاکميت وقت در ارتباط با شرق يا غرب بودند. اندکی پيش از پيام نوروزی آيت الله خمينی، در ۸ اسفند ۵۸ مصطفی ميرسليم، معاون سرپرست وزارت کشور در نامه ای به وزير علوم از وی خواسته بود تا رؤسای دانشگاه ها " از اجازه دادن به گروه های سياسی به هر عنوان برای برگزاری مراسم سخنرانی و تبليغات سياسی خودداری کنند." ليکن بديهی بود که نه وزير علوم چنين قدرتی را در خود می يافت و نه گروه های سياسی حاضر به تمکين در برابر چنين خواسته ای بودند. پس عجيب نبود که هر اقدامی در اين خصوص خشونت های دامنه داری را موجب شود. سر آغاز خشونت نخستين موج خشونت ها از ۲۶ فروردين 1359 هنگام سخنرانی اکبر هاشمی رفسنجانی (عضو شورای انقلاب) در دانشگاه تبريز رخ داد. هر چند که اين سخنرانی به تشنج کشيده شد، اما واکنشی که از پی آورد با توجه به ابعاد حادثه و اين که در آن روزها تنش در اجتماعات سياسی امری معمول بود، به شدت غير منتظره می نمود. بلافاصله ۶۰۰ تن از "دانشجويان مسلمان" ساختمان مرکزی دانشگاه را به تصرف در آوردند و خواستار "پاکسازی دانشگاه" از کسانی شدند که "عناصر وابسته به رژيم شاه و ديگر خودفروختگان" می خواندند. حمايت فوری روحانيت مبارز، جهادسازندگی، سپاه پاسداران، دفتر تبليغات اسلامی و تعداد زيادی از سازمان ها، انجمن ها، کانون های اسلامی و بازارايان تبريز از اين اقدام، احتمال آغاز يک برنامه از پيش طراحی شده را قوت بخشيد و دو تن از معاونان دانشگاه تبريز نيز در استعفانامه اعتراض آميز خود نوشتند که مهاجمان به ساختمان مرکزی از پشتيبانی افراد مسلح خارج از دانشگاه برخودار بوده اند. در ۲۹ فروردين، اعضای شورای انقلاب به ديدار آيت الله خمينی رفتند و سپس در بيانيه ای تصريح کردند که مراکز آموزش عالی به "ستاد عمليات سياسی تفرقه آور" بدل و مانع دگرگونی بنيادی در دانشگاه ها شده است. اين بيانيه به گروههای سياسی سه روز (از شنبه ۳۰/۱/۵۹ تا دوشنبه ۱/۲/۵۹ ) مهلت می داد که دفتر فعاليت خود در دانشگاه ها را تعطيل کنند. 'زير و رويی کامل دانشگاه' اگر چه اقدام عملی برای تعطيلی دفاتر سياسی پيش از آغاز مهلت سه روزه، يعنی از روز جمعه ۲۹ فروردين آغاز شده بود. در اين روز مراکز آموزش عالی در تهران، شيراز، مشهد، بابلسر، کرج و جهرم شاهد درگيری های گسترده ميان انجمن های اسلامی و ديگر گروه های سياسی بودند. در تهران شديدترين خشونت ها در دانشگاه تربيت معلم روی داد و اعضای انجمن اسلامی پس از ساعت ها درگيری توانستند به کمک نمازگزارانی که از نماز جمعه آمده بودند، دانشگاه را تحت کنترل خود درآورند. گزارش اغلب مطبوعات همسو يا غير همسو با حاکميت حاکی از آن بود که درگيری ها پس از حرکت گروهی از مردم به سوی دانشگاه و سعی در اشغال آنها آغاز شده و عده مهاجمان پس از پايان نماز جمعه به شکل قابل ملاحظه ای افزايش يافته است. روز بعد، روزنامه جمهوری اسلامی - ارگان حزب جمهوری اسلامی - در سرمقاله خود با تاکيد بر " ادامه انقلاب در دانشگاه ها تا زير و رويی کامل اين نهاد" نوشت : اگر شورای انقلاب بخواهد تساهلی در اين زمينه از خود نشان دهد با قهر توده ها مواجه خواهد گشت." شورای انقلاب در برابر دانشگاه هم از اين رو در پايان اين روز که نخستين روز مهلت تعيين شده بود، شورای انقلاب که تقريبا نيمی از اعضايش عضو حزب جمهوری اسلامی بودند، در پيامی به ملت ايران اعلام کرد که "سرعت مورد نظر در اجرای تصميمات اعلاميه مورخ ۲۹ فروردين ۱۳۵۹ وجود نداشته است ." در اين پيام همچنين تأکيد شده بود: "تصميم شورا در مورد برچيدن ستادها و دفاتر فعاليت گروه های مختلف، ... کتابخانه ها، دفترهای هنری و ورزشی و نظاير اينها را [ نيز] در بر می گيرد." شورا از مردم خواسته بود تا از تجمع در حول و حوش دانشگاه ها خودداری کنند و نويد داده بود که در صورت لزوم با يک پيام راديويی از آنها خواهد خواست به دانشگاه ها بروند. نيز گفته شد اگر امور به خلاف نظر شورا جريان يابد، شورا و رئيس جمهور منتظر پايان ضرب الاجل نمی شوند و به دانشگاه خواهند آمد. حدس شورا درست بود و هيچ نشانه ای از تمکين گروه های سياسی به حکم تخليه دفاتر ديده نمی شد. در ۳۱ فروردين ماه و پس از دو روز خشونت لجام گسيخته در دانشگاه ها که برای نمونه ۳۰۰ مجروح در دانشگاه شيراز و ۳۵۶ مجروح در دانشگاه مشهد بر جای گذارد، سازمان چريک های فدايی خلق اطلاعيه ای منتشر کرد. چپگرايان و ادامه جدال در اين اطلاعيه، تهاجم به دانشگاه ها را "تلاش مذبوحانه طبقه سرمايه دار ايران برای جلوگيری از آگاهی روز افزون زحمتکشان و سرکوب مبارزات ضد امپرياليستی آنان" خواند و اين تهاجم را به رئيس جمهور وقت و گروهی نسبت داد که آنها را" اوباشان و قمه کشانی که توسط شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی رهبری می شوند" معرفی می کرد. سازمان مزبور همچنين "همه نيروهای ترقی خواه و ضد امپرياليست و همه انقلابيون کمونيست دانشگاه ها و مراکز آموزشی را به اتحاد عمل و پايداری" فراخواند. چنين می نمايد که اشاره به نيروهای ترقی خواه و ضد امپرياليست بيش از همه متوجه مجاهدين خلق بود که ضمن محکوميت حمله به دانشگاه ها با اتخاذ موضع محتاطانه ای گفته بودند: "سازمان مجاهدين خلق هيچ گونه ستاد يا مرکز فعاليت سياسی برای اعضای خود در هيچ يک از دانشگاه ها و مدارس عالی کشور نداشته و ندارد." با اين حال تقريبا محرز بود که " انجمن های دانشجويان مسلمان دانشگاهها و مدارس عالی" شعبه مجاهدين خلق در دانشگاه هستند. اين زمان بيشترين مقاومت در برابر تخليه ستادها از جانب گروه های چپ ديده می شد و حتی گروهی از چريک های فدايی که کمتر از دو ماه بعد با عنوان گروه اقليت انشعاب کردند، در اطلاعيه ای خطاب به مردم و دانشجويان گفتند: " اجازه ندهيد [ شورای انقلاب و رئيس جمهور] بدون برخورد با مقاومت و چشيدن ضرب دست شما به خواست های ضد انقلابی خويش دست يابند." بنی صدر و 'مشکل چپ' با اوج گيری خشونت ها، ابوالحسن بنی صدر که تا اين زمان از حاميان اصلی انقلاب فرهنگی بود، به اين گمان رسيد که آشوب های موجود از دايره انقلاب فرهنگی و زمينه سازی برای تغيير محتوای علمی دانشگاه ها فراتر رفته و اقتدار او را نشانه گرفته است. او در سرمقاله مورخ ۳۱ فروردين روزنامه انقلاب اسلامی نوشت: " اصرار بر تعطيل آن هم از راه تصرف دانشگاه چرا؟ ... اگر گروه های مخالف بر اين کار اصرار می ورزيدند، می شد فهميد که مقصودشان چون موارد مشابه تضعيف دولت است. اما از سوی نيروهای خودی اين کار قابل فهم و توجيه به نظر نمی رسد." او البته تأکيد کرد: " اگر تصميم شورای انقلاب به اجرا درنيايد، دانشگاه دير يا زود سنگر مخالفان خواهد شد ... مشکل چپ با اين شيوه ها حل نمی شود." بدين سان روشن شد که حمايت رئيس جمهوراز انقلاب فرهنگی تا حد زيادی ناشی از تمايل وی به 'حل مشکل چپ' به عنوان اصلی ترين منتقدان وی بوده است. درگيری خونين و تخليه دانشگاه تهران در روز اول ارديبهشت که پايان ضرب الاجل شورای انقلاب بود، خشونت ها به ويژه در دانشگاه تهران به اوج رسيد و پس از آن که به گزارش روزنامه کيهان، ۳۴۹ نفر زخمی و ۳ تن کشته شدند، دانشجويان پيشگام وابسته به سازمان چريک های فدايی خلق به عنوان بزرگترين گروه مقاومت کننده، پذيرفتند دانشگاه تهران را تخليه کنند. با خروج اينان ساير گروه ها از جمله گروه پيکار که اقدام چريک ها را "سازشکارانه و سکتاريستی" خواند، دست از مقاومت کشيدند. دو روز بعد اعضای شورای سرپرستی دانشگاه تهران در اعتراض به حوادث خونين اين دانشگاه استعفا کردند و در گزارشی که سه هفته بعد انتشار دادند، چهار گروه پيشگام، پيکار، راه کارگر و مبارز را مسؤول خونريزی ها دانستند. اين شورا پيش تر و در همان روز حادثه، ورود قوای انتظامی به دانشگاه و ضرب و شتم دانشجويان را به شدت محکوم کرده بود. با اين حال و به رغم آن که بنی صدر صبح روز ۲ ارديبهشت همراه با انبوه مردم تهران به دانشگاه تهران رفت و دوباره بر ضرورت انقلاب فرهنگی تأکيد کرد، خشونت در شهرستان ها ادامه يافت. پايان کار: تولد ستاد انقلاب فرهنگی در اهواز احمد جنتی امام جمعه اين شهر از مردم خواست تا نماز جماعت را در زمين چمن دانشگاه برگزار کنند. بدين ترتيب زمينه آشوبی فراهم آمد که ۵ تا ۷ کشته و صدها مجروح برجای گذارد. جالب آن که هر دو طرف درگيری، کشته ها را در زمره شهدای گروه خود به حساب می آوردند. در گيلان گروه های مستقر در دانشگاه همچنان از تخليه ستادهای خود اجتناب می ورزيدند و همين امر موجب شد که استاندار در يک پيام راديويی خواهان حرکت مردم به سوی دانشگاه شود. کسانی که اين فراخوان را پذيرفتند، ابتدا به سخنان دادستان کل انقلاب اسلامی و هادی غفاری - روحانی معروف - گوش سپردند و سپس به درگيری با مخالفان پرداختند. پيامد اين درگيری ۷ کشته و چند صد مجروح بود. (هادی غفاری نيز در اين درگيری به شدت مضروب شد. ) گويا دو طرف در استفاده از سلاح های سرد و گرم ترديدی به خود راه نداده بودند. حالا ديگر زمينه برای "زير و رويی کامل دانشگاه" فراهم آمده بود؛ شورای انقلاب و رئيس جمهور "ضرب دست" چپی ها را چشيده بودند؛ "مشکل چپ" تا حدودی حل شده بود و آن گونه که شورای انقلاب می خواست، "ستاد عمليات سياسی تفرقه آور به عنوان مانع دگرگونی بنيادين در دانشگاه ها" برچيده شده بود. زمان، زمان تولد ستاد انقلاب فرهنگی بود و مثل امروز سياست جاده تحولات فرهنگی را هموار می کرد. خدمات
۲۶ سال پيش در ۲۳ خردادماه ۱۳۵۹ با فرمان آيت الله خمينی ستاد انقلاب فرهنگی که بعدها به شورای عالی انقلاب فرهنگی بدل شد و تا به امروز سياست گذاری کلان فرهنگی در جمهوری اسلامی را برعهده دارد، تأسيس شد.
تولد از بطن خشونت: به بهانه سالروز تشکيل ستاد انقلاب فرهنگی
"ملت آگاه و شريف ايران، همکاران محترم در روزهای پايانی دوره ششم و برای آخرين بار از تريبون مجلس شورای اسلامی با شما سخن می‌گويم: عرايضم همانطور که همکار محترم به اطلاعتان رساند، پيرامون استعفا از نمايندگی مجلس شورای اسلامی در اعتراض به نمايش انتخابات غيرآزاد، غيرعادلانه، غيررقابتی و تشکيل مجلس فرمايشی است. در اين اعتراض رؤسای جمهور و مجلس، اعضای فراکسيون جبهه دوم خرداد مجلس،‌تعدادی از معاونان رئيس جمهور، وزرا و معاونين آنان، استانداران، فرمانداران، اساتيد و رؤسای دانشگاهی‌های کشور، کليه گروه‌های اصلاح‌طلب و مردم آزاد و آزاديخواه ايران با بنده شريک و سهيم بوده و هستند و در سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها، بيانيه‌ها و موضع‌گيری‌های گوناگون، صدای اعتراض خود را بلند کرده‌اند. در اين ميان عده کثيری از مسؤولان اجرايی و ۱۳۰ نفر از نمايندگان مردم علاوه بر اعتراض به روند بدعت‌آميز انتخابات دور هفتم، استعفای خود را نيز تقديم رئيس جمهور، رئيس مجلس و يا مسؤولان مافوق نمودند. به دليل مخالفت صريح و آشکار رهبری با ‌استعفای مسؤولان اجرايی، آن استعفاها به مرحله عمل در نيامد و مسؤولان مزبور ناچار به پذيرش مسؤوليت انتخابات نمايشی شدند. در مورد نمايندگان مستعفی نيز به دليل تعطيلی گريز ناپذير مجلس پيش از برگزاری انتخابات و طرح لايحه بودجه ۸۳ و ساير طرح‌ها، لوايح و موضوعات بسيار مهم و همچنين عدم امکان قانونی استعفای ۱۳۰ نماينده، تنها طرح استعفای ۵ نفر از آنان تاکنون ميسر شده است و در واقع می‌توان گفت که اينان به شکل نمادين سخنگوی تمامی نمايندگان و حتی مسؤولان و مديران اجرايی مستعفی هستند و به همين لحاظ نيز طرح استعفای اين عده تاکنون با تأييد و تصويب اکثريت نمايندگان مستعفی و معترض، صورت گرفته است. مطالب مطروحه در استعفانامه‌های قبلی در مجلس، شايد نه تنها زبان حال بسياری از استعفا دهندگان دولت و مجلس،بلکه فرياد کليه معترضين به روند انتخابات دور هفتم است. حقير نيز ضمن تأييد تقريباً تمامی آن مطالب با اغتنام فرصت به چند نکته مهم که شايد برخی از آنها تاکنون مطرح نشده است، خواهم پرداخت. پيش از طرح نکات مزبور،‌من نيز نظير ساير دوستان- خصوصاً با توجه به عدم احراز صلاحيتم از سوی شورای نگهبان- ناگزير از معرفی خود و بيان سوابقم در پيشگاه ملت شريف ايران و نمايندگان محترمشان هستم. شايد معرفی بهزاد نبوی برای دو گروه چندان خوشايند نباشد. گروه اول دوستان و همفکران اصلاح‌طلب، که طی ساليان متمادی مبارزه و همکاری نقاط ضعف فراوان و نقاط قوت احتمالی وی را به خوبی می‌شناسند و طرح مطالب برايشان کسالت‌آور است. گروه دوم نيز اعضای ستاد ضداصلاحاتند که طی سال‌های اخير با استفاده از تمام امکانات، تلاش کرده‌اند نبوی را به نيروهای تحت امر و مردم، بی دين، مارکسيت، منافق،‌عامل آمريکا و "بی‌غيرت" بشناسانند. پيشاپيش از هر دو گروه پوزش می‌طلبم. البته برای شناساندن بيشتر خود، نامه سرگشاده ۲۴ صفحه‌ای مورخ ۵/۲/۱۳۷۱ را که به دنبال يکی از ردصلاحيت‌های ادواری شواری نگهبان، برای رئيس جمهور وقت، آقای هاشمی رفسنجانی ارسال داشته‌ام، پيوست اين استعفانامه به وسايل ارتباط جمعی تقديم خواهم کرد. در عين حال بی‌مناسبت نمی‌دانم در پاسخ به کسانی که من و سازمان متبوعم، مجاهدين انقلاب اسلامی ايران را به استحاله فکری متهم می کنند چند جمله پايان آن سند تاريخ را قرائت کنم تا دغدغه‌های ۱۲ سال قبل خود را بازگو و معلوم کنم آيا مواضع اصولی ما دچار استحاله شده يا مواضع مخالفان ما؟ بخش‌هايی از صفحات ۲۰ و ۲۱ نامه سرگشاده مزبور را ذيلاً قرائت می‌کنم: «جناب آقای هاشمی» «… جنابعالی به خوبی مستحضر هستيد که بنده همواره مخالف شيوه‌های ناپسند انحصارطلبی و حذف بوده و به آزادی سياسی و ضرورت وجود جوی سالم و تضارب افکار معتقد بوده‌ام.» «پس از پيروزی انقلاب اسلامی و حاکميت خط امام، نظر سازمان متبوع خودم (علی‌رغم قرار داشتن در موضع قدرت) هميشه حفظ آزادی‌های مصرح در قانون اساسی بوده است. اگر هم به آزادی مخالفين نظام اعتراض داشتم از اين جهت بوده که معتقد بوديم آنها بايد تکليف خود را با نظام روشن کنند. اگر می‌خواهند از آزادی‌های قانونی بهره بگيرند، می‌بايست اسلحه را کنار بگذارند. اکنون نيز معتقدم تنها با التزام به حاکميت قانون، رقابت سياسی سالم، احترام به آرای ملت می‌توان قوام و دوام و ستبری انقلاب و نظام را در برابر هر توطئه‌ای تضمين کرد.» علاوه بر نقل موارد فوق، بر آنم بهزاد نبوی را بيشتر به حضورتان معرفی کنم. همان نبوی که امام انقلاب در حضور رئيس قوه قضاييه و دادستان کل وقت و مرحوم حاج سيد احمد،ضمن مختومه اعلام کردن پرونده انفجار نخست‌وزيری،‌گفت: «من از همان اول می‌دانستم که يک دستی در کار است که می‌خواهد اين افراد را بدنام کند و کنار بزند.» و امروز توسط کسانی ردصلاحيت، بدنام و کنار زده می‌شود که قطعاً خدمات صدر تا ذيلشان (اگر نام اقدامات آنان را بتوان «خدمت» گذاشت)، قابل مقايسه با خدمات و فداکاری‌های بهزاد نبوی نيست. درباره بهزاد نبوی سخن بگويم که وی را پيش از پيروزی انقلاب حزب توده مارکسيست آمريکايی، ساواک مارکسيست آمريکايی، و مسعود رجوی «راست ارتجاعی پيچيده» و پس از پيروزی انقلاب بنی‌صدر، او را «توده‌ای نماز خوان»، حزب توده او را «عامل سيا» و بالاخره پرونده‌سازان راست «عامل انفجار نخست‌وزيری، بيانيه الجزاير، پتروپارس» و ستاد ضداصلاحات او را «قاتل رجايی، خائن، حيف و ميل کننده بيت المال و منافق جديد» ناميده‌اند. ۶۲ ساله،‌مسلمان و ايرانی هستم. از وقتی مکلف شده‌ام، اگر مقبول افتاده باشد، نماز و روزه‌ام اگر بيش از تکاليف نبوده باشد، کمتر از آن نبوده است. ۳۲ سال قبل، به هنگام دستگيری به منظور خودداری از افشای اطلاعات مهم که ممکن بود منجر به دستگيری و يا نابودی همزمان و ضربه خوردن به مبارزه مسلحانه شود، اقدام به خوردن قرص سيانورکردم که به دليل فساد عمل نکرد و به اين دليل ۳۲ سال از خداوند عمر اضافی گرفته‌ام و هر لحظه آماده فدا کردن آن در راه دين، کشور و ملتم هستم. تنها وابستگی اين جهانيم به همسر فداکار و بزرگوار و فرزندان عزيزم است. آنان نيز راه و رسم همسرو پدرشان را شناخته و قطعاً حبس و حتی شهادت بنده برايشان قابل انتظار و تحمل است. خوشبختانه از نظر مادی حتی يک ريال هم مديون دولت و نظام جمهوری اسلامی نيستم. طی ۲۶ سال پس از پيروزی انقلاب- و نه فقط ۴ سال حضور در مجلس- نه يک متر مربع زمين، نه يک اتومبيل،‌نه يک تلفن و نه کوچکترين امتياز مادی ديگری از هيچ مرجع دولتی و وابسته به نظام دريافت نکرده‌ام. حتی از امتياز قانون آزادگی برای ورود فرزندانم به دانشگاه و يا معافيت آنها از خدمت وظيفه استفاده نکرده و از آنان خواستم تنها به تلاش خود متکی باشند. طی ۴ سال حضور در ميان شما نيز جز حقوق و پاداش‌های ثابت دريافتی از طريق فيش‌های بانکی، از هيچ يک از مزايای مستمر و غير مستمر قانونی و متداول درتمام ادوار مجلس نظير اجاره مسکن، هزينه دفتر نمايندگی، کارمند، تلفن همراه، اتومبيل، هزينه اياب و ذهاب، وام قرض‌الحسنه و غيره حتی يکبار هم استفاده نکرده‌ام. در طول اين مدت تنها به درخواست رئيس جمهور برای رساندن پيامشان به رئيس جمهور ترکيه و مذاکره با مقامات آن کشور، به يک سفر ۴۸ ساعته رفتم، که تلاش‌هايم در جهت تشويق مقامات ترک به جلوگيری از حضور نيروهای آمريکايی در کشورشان برای حمله به عراق[بود] و خستگی راه، با طرح اتهام مذاکره با آمريکاييان و جاسوسی برای آنان از سوی خداترسان و تقوی‌پيشگان ستاد ضداصلاحات جبران شد. مطالب فوق را دريک سند رسمی اعلام می‌کنم و هر کس حتی در يک مورد خلاف آن را توانست به شکل مستند، علناً و رسماً در معرض افکار عمومی قرار دهد، تمام ادعاهای غيرمستند را نيز خواهم پذيرفت. بايد اضافه کنم که طی ۲۶ سال خدمت صادقانه‌ام، ازسوی مخالفان مختلف و با هدف بيرون کردنم از صحنه، پرونده‌های متعددی برايم تشکيل شده است. پرونده بيانيه الجزاير بر مبنای اعلام جرم بنی صدر عليه شهيد رجايی و بنده، پرونده قتل شهيد رجايی،‌ساخته و پرداخته جناح راست و مختومه شده توسط امام راحل و بالاخره جديدترين آن پرونده پتروپارس که درعين حال، رسواترين آنها نيز هست وقاضی محترم پرونده پس از چندين بار بازجويی هنوز امکان تفهيم اتهام به اين جانب را نيافته است. البته در مورد اين پرونده نيز خوشبختانه امروز با آغاز بهره‌برداری از پروژه‌های عظيم پارس جنوبی در عسليوه و مشاهده تحول بزرگی که از اين رهگذر در اقتصاد، ارتقای توانايی‌های توليدی و پيمانکاری و اشتغال کشور ايجاد شده، موافقان و حتی مخالفان منصف سياسی حقير دريافته‌اند که چگونه يک افتخار بزرگ ملی و بزرگ‌ترين افتخار زندگی اجرايی بنده که حاصل تلاش شبانه‌روزی مسؤولان، مديران وکارکنان پرتلاش، فداکار و شجاع اين کشور بوده و بنده نيز سهم کوچکی درآن داشتم، به عنوان سند مجرميت بنده و آن عزيزان مطرح می‌شود. گرچه ماهيت اين پرونده سازان برملا و رسوايی پرونده‌های مزبور بر همگان روشن شده است و همه می‌دانند اگر اين از خدا بی‌خبران حتی يک مورد از حقير نقطه ضعف‌های اين چنينی داشتند، تا به حال شديدترين برخوردها را کرده بودند ولی بعيد نيست پس از اين استعفا هر يک از پرونده‌های ذکر شده بيشتر شده و يا پرونده جديدی در دستور کار قرار گيرد که پيشاپيش رسوايی و محکوميت اين نوع پرونده‌سازی‌ها برای افکار عمومی روشن است. به راستی بايد تأسف خورد به حال نظامی که تخريب و ترورشخصيت فرزندان و خدمتگزاران صديق خود را به دست جاهلان و يا چاپلوسان دنياپرست و حتی وابسته چنين سخاوتمندانه باسکوت و رضايت به نظاره می‌نشيند. اما چرا استعفا؟ برای پاسخ به اين سؤال مرور سريع و اجمالی روند حرکت اصلاحی و تلاش‌های اصلاح‌طلبان طی چند ساله اخير را ضروری می‌دانم. پس از مجموعه تحرکات و اقداماتی که به انصراف آقای مهندس ميرحسين موسوی از نامزدی رياست جمهوری دوره هفتم انجاميد، آقای خاتمی مناسبترين گزينه گروه‌های خط امام به شمار می‌رفت. رايزنی‌ها به نتيجه رسيد، هر چند نگرانی از تکرار ماجرای نامزدی آقای موسوی همچنان وجود داشت. در سوم بهمن ۷۵ به اتفاق اعضای شورای هماهنگی گروه‌های خط امام به ديدار آقای خاتمی رفتيم. در آن ديدار آقای خاتمی ضمن دادن مژده پذيرش نامزدی رياست جمهوری، به ديدارشان با رهبری و عرصه ديدگاه‌های خود در مورد نظام و قانون اساسی به ايشان و عدم مخالفت رهبری با نامزديشان اشاره کرد. همه ما مشتاقانه ستادهای انتخاباتی ايشان رابر پا داشتيم، بدون اينکه اميدی به پيروزی داشته باشيم. هر چه به انتخابات نزديک‌تر می‌شديم و قرائت و شواهد و نظرسنجی‌ها، افزايش مداوم آرای خاتمی را نشان می‌داد، شايعات نگران‌کننده‌ای در مورد مخالفت بيت رهبری با نامزدی وی مطرح می‌شد. تا آنجا که آقايان کروبی و خويينی‌ها چند روز پيش از برگزاری انتخابات به ديدار رهبری رفتند. رهبری در آن ديدار شايعات مزبور را تکذيب کردند و متنی توسط آقايان موسوسی خويينی‌ها و حجازی به عنوان خلاصه مذاکرات تهيه و ازسوی ملاقات کنندگان صرفاً برای اطلاع اعضای ستادهای آقای خاتمی در اختيار آنها قرار گرفت. اما درست در آخرين روز تبليغات انتخابات بيت رهبری با صدور اطلاعيه‌ای اعلام کرد چون در مورد ديدار آقايان کروبی و خويينی‌ها با رهبری مطالب ضد و نقيض فراوانی نقل شده، بدينوسيله کليه مطالب مذکور تکذيب می‌شود. اين در حالی بود که صبح همان روز تيتر اول يکی از روزنامه‌ها به نقل از آقای مهدوی کنی حمايت رهبری از نامزد رقيب آقای خاتمی را اعلام و مورد تکذيب هم قرار نگرفته بود. به هر تقدير، انتخابات دوم خرداد ۷۶ منتهی به پيروزی قاطع آقای خاتمی گرديد و رهبری پس ازاين پيروزی دوم خرداد را حماسه و بيمه کننده انقلاب ناميد اين موضع‌گيری،‌اصلاح‌طلبان را به پشتيبانی ايشان از برنامه‌های اصلاحی خاتمی اميدوار ساخت و به رغم وجود بعضی تک‌روی‌ها، تمام تلاش‌ها در جهت ايجاد تعامل مثبت و اعتمادسازی با رهبری سامان يافت. در ماجرای پرونده‌سازی‌ برای کرباسچی، قتل‌های زنجيره‌ای و حتی ۱۸ تير ۷۸ و محاکمه نوری کوشش اصلاح‌طلبان همچنان تعامل و اعتمادسازی بود. بنده در ديدار طولانی و مفيد خصوصی ۱۳ شهريور ۷۸ با رهبری به ايشان عرض کردم: «از موضع‌گيری‌های شما در ديدارهای قبلی استنباطم اين است که ما را نيز مدافع انقلاب و نظام می‌دانيد و از اين نظر ميان ما و رقبا اختلافی قائل نيستيد. همه ما معتقديم اگراين نظام ساقط بشود به استقلال، تماميت ارضی و حتی دين مردم لطمات جدی وارد خواهد شد.اختلاف بر سربرداشت‌های گوناگون از انقلاب، نظام و چگونگی اعتلای آن و تعريفمان از مردم است. اختلاف بر سر مشی‌ها و روش‌های رسيدن به اهداف واحد است. دغدغه‌های جناح مقابل رويگردانی مردم از اسلام و انقلاب و رشد به اصطلاح غيرخودی‌ها، درصورت تداوم اصلاحات و روش پيشنهادی آنان سرکوب و مخالفت مشی تبديل محارب به مخالف و مخالف به موافق است. بر عکس اصلاح‌طلبان معتقدند در اثر شکست اصلاحات، مردم از اسلام و انقلاب رويگردان خواهند شد و روش پيشنهاديشان تأکيد بر حاکميت قانون و رعايت حقوق و آزادی‌های شهروندی است.ما معتقديم مردم با اسلام، انقلاب، نظام و ولايت با همان قرائت و تعريفی که درجريان انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ و حتی سال‌های آغازين انقلاب رواج داشت مشکلی ندارند.مشکل قرائت‌ها و تفاسير بی‌سابقه‌ای است که امروز به نام اسلام و انقلاب و ولايت ترويج وتبليغ می‌شود. علت اقبال مردم به خاتمی نيز طرح و دفاع از همان ديدگاه‌های اوليه انقلاب به روشی روزآمد است.» التبه رهبری نظر بنده را قبول نداشتند و پيروزی خاتمی را ناشی از عوامل ديگری به جز ديدگاه‌های ايشان می‌دانستند. متأسفانه پس از پيروزی قاطع اصلاح‌طلبان در انتخابات دوره ششم مجلس شورای اسلامی،‌اوضاع به سرعت تغييرکرد. ترور حجاريان، توقيف فله‌ای روزنامه‌های اصلاح‌طلب، تصميم شورای نگهبان مبنی بر ابطال انتخابات تهران، نمايش برنامه‌ريزی شده کنفرانس برلين و دستگيری شرکت‌کنندگان درآن کنفرانس و غيره که همگی در فاصله ميان انتخابات و تشکيل مجلس ششم به وقوع پيوست، نشانگر تغيير استراتژی و روش‌های مقابله با اصلاحات بود. درديدار ششم ارديبهشت ۷۹ سران جبهه دوم خرداد با رهبری به ايشان عرض کردم: «اگر بگوييم دردوم خرداد ۷۶ مردم نمی‌دانستند به چه رأی می‌دهند، در ۲۹ بهمن ۷۸ ديگر چنين فرضی صحيح نيست. اين رأی افق‌های جديدی برای دفاع از کليت نظام باز کرده است. روش‌های دفاع بسيار مهم است. در «کيهان فرهنگی» آقايی می‌نويسد: ما دو جور استبداد داريم. استبداد بدون استدلال و استبداد استدلالی. ولايت فقيه استبداد استدلالی است. امروز اين نوع دفاع از نظام مفيد نيست و کسی قبول نمی‌کند.شايد برای زمان نادرشاه خوب بود و مردم آن زمان می‌گفتند استبداد توأم با استبداد حداقل بهتر از ريختن سرب داغ در حلق افراد است… ما می‌گوييم اگر مردم نباشند، چاره‌ای جز توسل به خارجی نداريم و مردم هم يعنی کل رأی‌دهندگان وشهروندان و جمهور ناب و غير ناب نداريم…» پس از تشکيل مجلس ششم و طرح بحث اصلاح قانون مطبوعات به منظور جلوگيری ازبرخوردهای غيرقانونی با آنها، رهبری به آقای کروبی و بنده پيغام دادند: «با توجه به اينکه قانون مطبوعات اخيراً و در اواخر دوره پنجم اصلاح شده و هنوز در عمل و اجرا مشکلات آن مشخص نشده است، از نمايندگان بخواهيد، تا مشخص نشدن اشکالات آن، دست به تغيير قانون نزنند. در غير اين صورت من اين اقدام را سياسی تلقی کرده و در مقابل آن خواهم ايستاد.» فراکسيون جبهه دوم خرداد در اجرای نظر رهبری، به چنداصلاح کوچک و ضروری در قانون بسنده کرد،ولی وقتی همين مورد نيز به جلسه علنی تقديم شد، نامه معروف رهبری صادرو جلوی آنها گرفته شد. از آن پس شورای نگهبان ممانعت از به ثمر رسيدن طرح‌های اصلاح‌طلبانه مجلس را در دستورکار خود قرار داد و با بدعت‌های عجيب مانع ازآن شدکه طی ۴ سال گذشته حتی يک قانون ناظر بر تضمين حقوق و تحقق خواست‌های سياسی- اجتماعی مردم به مرحله اجرا درآيد و عملاً قوه مقننه را در زمينه تصويب اين قبيل قوانين، تعطيل کرد.قوه قضاييه نيز برخورد با نمايندگانی را که پا را از گليم خود فراتر نهاده بودند، آغاز نمود تا شايد مجلس ششم نه تنها در تصويب قوانين ناظر بر اهداف اصلاحی ناتوان شود،بلکه جرأت اظهار نظر در مورد مسائل مهم مملکتی را نيز نداشته باشد. تعداد پرونده‌هايی که برای نمايندگان دوره ششم به علت نطق‌های قبل از دستور، مصاحبه‌ها سخنرانی‌ها و حتی اظهاراتشان درمذاکرات رسمی، تشکيل شده، درتمام ادوار مجلس بی‌سابقه و گواه اين مدعاست. همچنين برخی از نهادهای نظامی به کمک قوه قضاييه شتافتند و با ايجاد و گسترش دستگاه‌های غير قانونی اطلاعات موازی، مشی «نصرت به رعب» را تقويت کردند و بالاخره صدا وسيما نيز تصميم گرفت اصلاح‌طلبان و مجلس ششم را هجو، تضعيف و متهم به ناکارآمدی در انجام تعهدات خود به مردم کند. بدين ترتيب نهادهای اجماعی انتصابی، عملاً جانشين جناح شکست خورده در چند انتخابات پياپی، شدند. در چنين شرايطی انتخابات دوره هشتم رياست جمهوری فرا رسيد. خاتمی با توجه به شرايط موجود، مايل به نامزدی مجدد نبود، ولی اصرار به حق اصلاح‌طلبان که انصراف وی را «دفن اصلاحات» می‌دانستند، او را وادار به شرکت مجدد درانتخابات نمود، ولی متأسفانه پيروزی مجدد و پرشکوه‌تر وی عبرت‌آموز و باعث تغيير روش‌ها نشد. بنده پس از اين پيروزی تلاش کردم ديدار مجددی با رهبری داشته باشم و به ايشان عرض کنم رأی بيشتر خاتمی در انتخابات ۱۸ خرداد ۸۰، مؤيد صحت ادعای بنده در ديدار قبلی و نشانه اقبال مردم به ديدگاه‌ها و شعارهای مطرح و شناخته شده خاتمی بوده است و بهتر است نهادهای انتصابی به جای مقابله با رأی مردم، با آنان همراه شده و ياحداقل بی طرف باشند. متأسفانه علی‌رغم پيگيری‌های مکرر، امکان چنين ديداری تاکنون نه برای بنده و نه بسياری از همفکران و همراهان، فراهم نشد و به ناچار تلاش شد مطالب به وسيله نامه و يا از طريق نزديکان با ايشان در ميان گذاشته شود. سه نامه سر بسته، که تاکنون منتشر نشده است، در فروردين، مرداد و دی ماه سال ۸۱ از سوی برخی مسؤولان اجرايی، نمايندگان و مسؤولان گروه‌های سياسی اصلاح‌طلب برای ايشان ارسال و تقريباً در تمامی آنها بر آمادگی جهت ملاقات و توضيح بيشتر نظرات تأکيد شد. همچنين در ديداری که در ۵ خرداد ۸۱ با يکی از نزديکان رهبری داشتم، به ايشان گفتم:«هدف ما تا مدت‌ها اين بود که مقام رهبری،‌رهبری اصلاحات را به دست گيرند، ولی امروز انتظار ما اين است که رهبری نقش فراجناحی ايفا کنند، چرا که در غير اين صورت مشکل بزرگی برای جنبش اصلاحی که قانونی و مسالمت آميز است، ايجاد خواهد شد… »نامبرده دربخشی از پاسخ به مطالب بنده و دوستان ديگر اظهار داشت توصيه:« شما لازم نيست و رهبری عمل نکردن فراجناحی را خيانت می‌داند.» خشنود از اين سخنان و اميدوار به اين قبيل رايزنی‌ها، توافق کرديم ديدارها ادامه يابد. ولی متأسفانه اين توافق نيز از طرف مقابل نقض شد و بسياری از اصلاح‌طلبان در شرايطی قرار گرفتند که حتی امکان طرح ديدگاه‌ها و انتقادات خود را با رهبری نسبت به سياست‌های کلان و روندهای جاری چه به شکل مستقيم و چه به شکل غيرمستقيم نمی‌يافتند. نامه‌های سربسته آنان يا بی‌پاسخ می‌ماند و يا پاسخ‌های مغرضانه در پی داشت. اگر هم درموضع گيری‌های علمی مطلبی متفاوت با نظر رهبری طرح می‌کردند،‌به ضديت با نظام و ولايت فقيه متهم می‌شدند و به اين ترتيب جنبش اصلاحی عملاً با بن بست پيش‌بينی شده در انتخابات دوردوم رياست جمهوری خاتمی رو به رو شده بود. برای بن بست شکنی پيشنهاد شد اصلاح‌طلبان از تمامی ظرفيت‌های قانونی خود بهره بگيرند و با طرح مسائل مهم در قالب رفراندم، حداقل از سد شورای نگهبان عبور کنند. برخی از چهره‌های شاخص اصلاحات رفراندوم را به مصلحت نديدند ودولت با تقديم لايحه اصلاح قانون انتخابات، برای جلوگيری از ردصلاحيت‌های سليقه‌ای و بی‌ضابطه و لايحه تبيين اختيارات رياست جمهوری به منظور جلوگيری از نقض قانون اساسی و حقوق شهروندی، اصلاح‌طلبان را به گشوده شدن راهی فرا روی حرکت اصلاحی اميدوار ساخت. لوايح مزبور مورد حمايت و پشتيبانی اصلاح‌طلبان قرار گرفت و پس از تصويب در مجلس به شورای نگهبان ارجاع شد. همزمان ديدارهای متعددی از سوی رؤسای جمهور و مجلس و سايرين با رهبری و شورای نگهبان و به منظور جلوگيری از رد اين دو لايحه توسط آن شورا، صورت گرفت که متأسفانه همگی بی‌ثمر بود و نهاد مزبور با توجه به برنامه از پيش تدارک شده برای انتخابات دور هفتم از نظر خود عدول ننمود. اصلاح‌طلبان که نسبت به آينده کشور و انقلاب بيمناک بودند، آنچه را در انتخابات دور هفتم رخ داد، پيش‌بينی ميکردند. اولاً با ارسال نامه‌ای سرگشاده و محترمانه به رهبری،‌مشکلات و نگرانی‌ها را با ايشان در ميان گذاشتند، که متأسفانه با واکنش‌های بسيار منفی از سوی برخی محافظه‌کاران رو‌به‌رو شد و ثانياً بار ديگر بحث رفراندم برای تغيير برخی از مواد قانون انتخابات را در دستورکار قرار دادند. آيين نامه داخلی مجلس نيز در اين زمينه اصلاح شد، ولی با توجه به برخی مخالفت‌ها طرح رفراندوم متوقف ماند. با تأکيد رهبری بر ضرورت احراز صلاحيت نامزدها، به جای احراز عدم صلاحيت آنان درسخنرانی قزوين و قرار گرفتن اين موضوع دردستورکار شورای نگهبان، عملاً بحث اصلاح قانون انتخابات منتفی گرديد. با چنين سابقه‌ای وبا کمک دفاتر غيرقانونی نظارتی شورای نگهبان و دستگاه اطلاعات موازی،‌مقدمات انتخابات مجلس هفتم باهدف قلع و قمع اصلاح‌طلبان و تشکيل مجلس فرمايشی درغياب ملت و نامزدهای دلخواه آنان واداشت. طرفه آنکه مجلس دوره ششم مشروطه نيزمجلس ناآرامی بود و درآن مدرس‌ها و مصدق‌ها با استقرار سلسله پهلوی و شکل‌گيری استبداد در پوشش مشروطه مخالفت می‌کردند. رضاشاه بر آن شدکه با حفظ ظاهر مشروطه، استبدادی به مراتب سياه‌تر از ماقبل آن، برقرار کند. با چنين عزمی پس از تبعيد و قتل نمايندگان شجاع دوره ششم، با يک انتخابات بخشنامه‌ای، مجلس فرمايشی و مطيع دوره هفتم را تشکيل داد و اين استبداد، با يک دوره فترت که نتيجه اشغال و تضاد بيگانگان بود، تا ۲۲ بهمن ۵۷ ادامه يافت. انتخابات نمايشی منظمی برگزار و مجالس و دولت‌های فرمايشی که نماينده واقعی مردم نبودند، تشکيل می‌شد، در حالی که تصميم‌گير واقعی افراد غيرمسؤول و غير پاسخگو بودند. پذيرش چنين شرايطی، برای کوتاه مدت، ديگر برای اصلا‍‌ح‌طلبان قابل تحمل نبود و برای مقابله باآن ناچار به بهره‌گيری از کليه ظرفيت‌های قانونی و روش‌های مسالمت‌آميز، نظير اعتراض و هشدار، تحصن،‌عدم شرکت در انتخابات و استعفا شدند. آنان که از دور دستی بر آتش دارند، بدون توجه به سوابقی که به اختصار بيان شد، اصلاح‌طلبان را به تندروی در شرايط کنونی و يا محافظه کاری درگذشته متهم می‌کنند. برخی به اصلاح‌طلبان و خصوصاً مجلس ششم خرده می‌گيرند که چرا در ماجرای حمله به کوی دانشگاه و يا اصلاح قانون مطبوعات، اعتراضاتی نظير تحصن و استعفا صورت نگرفت و در اين مرحله که «منافع شخصی» نمايندگان مطرح است، چنين اقداماتی صورت می‌گيرد؟ همانطور که بارها تذکر داده شده، آنچه در انتخابات دوره هفتم رخ داد، تلاش برای هدم اساس جمهوريت و بلاموضوع کردن رأی مردم و طبعاً غيرقابل مقايسه با موارد قبلی بود و طبعاً واکنشی متفاوت با ساير موارد را اقتضا می‌کرد. گروهی نيز استعفای نمايندگان را« خروج از حاکميت» تلقی می‌کنند. صراحتاً اعلام می‌کنم عدم شرکت بخشی از اصلاح‌طلبان در انتخابات و استعفای من و دوستانم، به هيچ وجه به معنای خروج از حاکميت نيست. واقعيت اين است که کودتای پارلمانی ما را ناگزير به خروج موقت از حاکميت کرده است و گرچه شواهدو قراين نشان از تداوم اين مشی کودتايی در انتخابات رياست جمهوری و مجالس بعدی دارد، ولی ما درهر انتخاباتی حضور يافته و در صورت آزادی انتخابات در جهت کسب آرای مردم و پيگيری اهداف اصلاحی در سطح حاکميت تلاش خواهيم کردو در صورت نقض حقوق ملت و آزادی انتخابات، همچون دور هفتم، ماهيت انتخابات نمايشی و منتخبين فرمايشی را بر ملا و به ياری خدا آمران و عاملان اين اقدامات ضداسلامی، ضدانقلابيو ضدمردمی را نهايتاً وادار به تمکين در برابر رأی ملت خواهيم کرد. جماعتی استعفای ما را نقطه پايان اصلاحات در چارچوب قانون اساسی و شکست آن ارزيابی می‌کنند. قطعاً چنين برداشتی صحيح نيست. ما کماکان بر اين باوريم که قانون اساسی جمهوری اسلامی علی‌رغم کاستی‌ها، که در زمان مناسب قابل تغيير و اصلاح خواهد بود، چارچوب قابل قبولی برای تداوم اصلاحات است. مشکل اصلی امروز ما قانون اساسی و ساختار حقوقی قدرت نبوده، بلکه مشکل تاريخی ساختار واقعی قدرت است. مادام که اين ساختار تغيير نکند، اصلاح قانون اساسی نمی‌تواند ضامن تحقق مردم‌سالاری باشد. چنانکه با وجود قانون اساسی مشروطه که تقريباً ترجمه قانون اساسی نظام‌های مشروطه اروپايی بود، رژيم مشروطه در زمان رضاشاه و محمدرضا شاه به يکی از مخوف‌ترين رژيم‌های استبدادی که درآن شاه به مراتب مطلق‌العنان‌تر و غيرپاسخگو از شاهان عصر سلطنت مطلقه بود،استحاله شد. امروز نيز ما دچار همان مشکليم، تفسيرهای بدعت‌آلود از قانون اساسی که توسط اقتدارگرايان و استبدادطلبان و برای جلوگيری از توفيق حرکت اصلاحی صورت گرفته است،‌بزرگ‌ترين ضربه را به اعتقاد مردم به قانون اساسی وارد کرده و اين تصور را خصوصاً درميان روشنفکران و جوانان ايجاد کرده است که تداوم اصلاحات در چارچوب چنين قانونی، ميسر نيست. ملت ايران و جهانيان بايد بدانند درقانون اساسی جمهوری اسلامی هيچ قدرت فراقانونی و هيچ اختيار فوق قانون اساسی وجود ندارد. کليه مقام‌ها و نهادها بر اساس قانون اساسی و در ذيل آن تعريف می‌شوند و همگی در مقابل ملت و يا نمايندگان آن پاسخگو هستند. وظايف و اختيارات کليه مقامات و مسؤولان جمهوری اسلامی در قانون اساسی احصا شده و اين اختيارات سقف و حداکثر اختيارات هر مقام و مسؤوليست. رهبری نيز از اين قاعده مستثنی نيست. وظايف و اختيارات ايشان در اصول مختلف قانون اساسی به روشی مشخص و در اصل ۱۱۰، دقيقاً احصا شده است،‌که در ميان آنها علی‌القاعده و در صورت پذيرش جمهوريت نظام، صدور فرمان همه‌پرسی و امضای حکم رياست جمهوری از وظايف رهبری خواهد بود. مطلقيت ولايت مندرج در اصلاحيه قانون اساسی نيز تنها درمورد احکام شرعی موضوعيت داشته و رهبری را بر قانون اساسی حاکم نمی‌کند. ما بر اين باوريم که طبق قانون اساسی رهبری نهادی فراجناحی و مظهر حاکميت و وحدت ملی است و درصورتی که هدف قانونگذار غير از اين بود، علی‌القاعده می‌بايست دوره رهبری نيز نظير ساير مسؤوليت‌ها محدود می‌بود. طبق قانون اساسی نهادهای اجماعی نظير قوه قضاييه، شورای نگهبان، صدا و سيما و نيروهای مسلح می‌بايست نظير رهبری بيطرف بشاند و مداخله آنان در مناقشات سياسی ميان جناح‌های قانونی ولو به بهانه دفاع از انقلاب و نظام نقض آشکار قانون اساسی است. در فصول و اصول متعدد قانون اساسی حقوق و آزادی‌های ملت به شکل مناسبی تضمين شده و در صورت قانونمند اجرا شدن آنها بسياری از شعارهای اصلاحی و مطالبات مردم را پاسخگو خواهد بود. بنابراين مشکل امروز ما نه قانون اساسی و ساختار حقوقی قدرت، که ساختار واقعی قدرت و تفاسير اقتدارگرايانه و استبدادخواهانه ازآن قانون است. از اين رو کماکان قانون اساسی را به عنوان ميثاق ملی، تنها محمل موجود برای تداوم اصلاحات دمکراتيک می‌دانيم و با تمام قوا با ناقضين آن و کليه اقدامات فراقانون، ولو تحت عناوينی نظير «حکم حکومتی» مخالفت خواهيم کرد. ضمناً آنان که اصلاحات در چارچوب قانون اساسی را نفی می‌کنند، خود هيچ دليل قابل قبول و قابل اجرايی پيشنهاد نمی‌نمايند. برخی از دلسوزان و موجهين از اينکه استعفای بنده وساير دوستان مقابله با نظام تلقی و به تقويت مخالفان آن منجر شود، ابراز نگرانی کرده‌اند. ضمن احترام به ايشان عرض می‌کنم اولاً بنده دفاع از نظام را به معنای تبعيت بی چون و چرا از اقدامات خلاف و غيرقابل توجيه يک يا چند نفر يا نهاد که عملکردشان مؤيد عدم درک صحيح مصالح کشور و نظام بوده است، نمی‌دانم. به اعتقاد ما در شرايط کنونی، دفاع از اسلام انقلاب،‌انقلاب ۲۲بهمن امام، جمهوريت نظام و اصلاحات برآمده از حماسه دوم خرداد و مقابله با منحرف کنندگان آنها درهر درجه و مقامی است و نه سکوت در برابرآنان. ثانياً اگر مخالفان انقلاب و نظام امروز قوی شده و چنگ و دندان نشان می‌دهند، آيا به دليل اعتراض اصلاح‌طلبان به سياست‌های ناصوابی نظير توقيف فله‌ای مطبوعات، سرکوب دانشجويان، پرونده‌سازی و بازداشت فعالان سياسی و تحصن و استعفای آنان در اعتراض به انتخابات نمايشی است و يا به دليل اتخاذ خود آن سياست‌های ناصواب و برگزاری انتخابات آنچنانی؟! صريحاً اعلام می‌کنيم استعفای ما به معنای مقابله با نظام و تقويت مخالفان انقلاب و جمهوری اسلامی نيست. راه آينده ما نه انقلاب، نه نگاه به حمايت خارجی، نه انزوا و انفعال و سياست گريزی، نه تمکين نسبت به وضع موجود به بهانه حفظ نظام و وحدت داخلی در مقابل دشمن خارجی و نه دنبال مقصر گشتن و متهم ساختن اين و آن وتقسيم تقصير ميان جبهه اصلاحات است. راه آينده ما کماکان استمرار حرکت اصلاح‌طلبی قانونی و مسالمت‌‌‌آميز با اتکای به رأی مردمی و انتخابات آزاد و قانونی و سامان دهی و گسترش و سازمان‌دهی فعاليت‌های قانونی برای مقابله با هر روند غيرقانونی،فراقانونی و دريک کلام مشی خودکامانه در ادامه نظام است. شعار ما کماکان همان شعار اصلی انقلاب و اصلاحات يعنی «استقلال، آزادی،‌جمهوری اسلامی» است و به ياری خدا و با حمايت مردم، همه را دعوت به پذيرش آنها باقرائت‌های انقلاب و امام خواهيم کرد. به اعتقاد ما برای ايران اسلامی در جهان امروز حفظ استقلال، تماميت ارضی، منافع و امنيت ملی تنها درسايه افزايش مشروعيت نظام در داخل و تنش زدايی، عادی‌سازی روابط با دولت‌های جهان، اجتناب از سياست‌های ماجراجويانه و بحران‌آفرين درخارج ميسر است. ما براين باوريم که کاهش حمايت و مشروعيت مردمی نظام در داخل و طرح شعارهای تند و توخالی و دشمن تراشی درخارج، در عمل نافی استقلال ملی در جهان تک قطبی کنونی است و بايد از اتخاذ چنين سياست‌هايی اکيدآً خودداری کرد. ما برای حفظ آزادی و حقوق ملت، مصرح درقانون اساسی، به ياری خدا همچنان با کسانی که قصد حاکميت استبداد با پوشش دين را دارند، مقابله خواهيم کرد. به منظور پاسداری از جمهوری اسلامی در برابر کسانی که هدم اساس آن را هدف قرار داده‌اند، خواهيم ايستاد و مردمسالاری واقعی رادر چارچوب قانون اساسی مستقر خواهيم کرد. ملت هوشيار و شرافتمند نمايندگی شما بالاترين افتخاريست که در طول زندگی نصيبم شده است و شانه خالی کردن از آنرا ناسپاسی درحق شما مردم آزاده و فهيم می‌دانم. ولی آنجا که در مقام نمايندگی نتوان حقوق ملت را استيفا کرد،‌لاجرم با استعفا بايد تضييع حقوق آنان را فرياد زد و من اين استعفا را ولو در فرصت اندکی که به پايان دوره ششم مانده، اقدامی ضروری، گامی درراه اعتراض به تضييع حقوق شما و عمل به عهدی که با شما بسته‌ام، می‌دانم. از شما مردم شريف و موکلين محترم به خاطر قصورهايی که از سر ناآگاهی و يا ناتوانی، در ايفای وظايف نمايندگی آنان داشته‌ام، پوزش می‌طلبم. از همکاران محترم و خصوصاً رئيس محترم مجلس بابت کاستی‌هايی که در ادای تکاليف داشته‌ام، عذر خواهی می‌کنم و از اينکه در سه سالی که نامزد نايب رئيسی مجلس شدم، رأی اعتماد خود را از من دريغ نکردند و همچنين بابت آرای مثبتی که به استعفايم خواهند داد، سپاسگزارم. از رئيس جمهور و مسؤولان اجرايی محترم نيز بابت ضعف‌های احتمالی در حمايت از دولت اصلاحات پوزش می‌طلبم و همگی را به خدای سبحان و منان می‌سپارم. خداوندا تو خود شاهدی که آنچه بيان داشتم با صدق و اخلاص تمام و صرفاً از سر دلسوزی نسبت به کشور، حقوق ملت، انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بود و در آن رضايت ترا مدنظرداشتم. خدمات
متن کامل استعفانامه بهزاد نبوی، نايب رئيس مجلس ششم به نقل از سايت اينترنتی رويداد:
متن کامل استعفانامه بهزاد نبوی
عليرضا علوی تبار: من برای روشنفکر يک تعريف استقرايی در ذهن دارم. يعنی عده ای مانند ژان پل سارتر و آل احمد را انتخاب کردم که هيچ کس در روشنفکر بودن آنان ترديد ندارد. به خوب و بد آنها يا جهت گيری فکری شان هم کاری ندارم. تنها به مشخصات آنان توجه می کنم. وقتی مشخصات آنها را جمع می کنم می بينم اينان در چهار چيز مشترک اند:- گفتمان شان گفتمان مدرن است.- توجه شان به انسان است، يعنی خواست ها، دردها، و مسائل انسان.- هم نسبت به انديشه ها و هم نسبت به ساختار اجتماعی نگاه انتقادی دارند.و چهارم اينکه احساس تعهد می کنند. مانند يک آکادميسين بی طرف نيستند. می خواهند کاری بکنند. من به کسانی که اين چهار مشخصه را دارند، روشنفکر می گويم. اين مشخصه ها بر روشنفکری دينی هم می تواند دلالت کند. اما يک وقت هست که از روشنفکری دينی، برنامه ای مد نظرتان است. اگر چنين باشد من فکر می کنم طرحی که روشنفکران دينی از سيد جمال الدين اسدآبادی گرفته تا امثال دکتر سروش دنبال می کنند، سه محور اصلی دارد، به اين شرح: يک رکن آن عصری کردن دين است به تعبيری که دکتر سروش به کار می برد. تفسير مدرن از سنت. يکی از مرزهای تمايز روشنفکری دينی با روشنفکری غير دينی شايد همينجا خود را نشان می دهد. روشنفکر غير دينی يا سنت را دور می زند و با آن کاری ندارد يا طردش می کند. در واقع معتقد به يک ديدگاه دو قطبی است: مدرن – سنتی. انتخاب يکی هم به منزله نفی ديگری است. ولی روشنفکر دينی برای اولين بار اين مبحث را مطرح می کند که می توان از سنت تلقی مدرن داشت. می توان از سنت، بازخوانی مدرن کرد. در تاريخ روشنفکری دينی بين اصل دين و شناخت دين تمايز قائل شده اند. شريعتی می گفت ما اسلام داريم و اسلام شناسی. دکتر سروش می گويد دين داريم و معرفت دينی. سيد جمال و مهندس بازرگان هم همين را می گفتند. اينان معتقدند که دين يک هسته فرا زمانی فرا مکانی دارد که شما می توانيد متناسب با پرسش های نظری و نيازهای عملی، با توجه به مفاهيم و دانش های دوران خودتان آن را بازخوانی کنيد. بنابراين در روشنفکری دينی، عنصر روشنفکری به معنای تلاش برای تفسير مدرن است و عنصر دينی به معنای آن چيزی است که قرار است تفسير روی آن صورت بگيرد. اگر بپذيريم که از يک پيام سنتی می توان تفسير مدرن داشت، آنگاه تناقضی وجود نخواهد داشت. اگر بگوييم نه، از چيزی که در دوران غير مدرن پا به عرصه وجود گذاشته ديگر نمی توان تفسير مدرن کرد، آن موقع يک بخش از روشنفکری دينی که عصری کردن دين باشد تعطيل می شود ولی باز هم عناصر ديگر روشنفکری دينی سر جای خود می ماند. از کدام يک از عناصر فرا زمانی فرا مکانی دين تفسيرهای مدرنی از سوی روشنفکری دينی صورت گرفته است؟ بطور مثال در مفهوم خدا بودن انسان و اينکه او نبايد خود را قادر مطلق بپندارد که يک عنصر فرا زمانی و فرا مکانی دين است می توان با تفسير مدرن، عناصر ضد توتاليتر بسياری پيدا کرد. اين کاری است که دکتر سروش کرده است. از اين قبيل مثالها بسيار می توان زد. روشنفکری دينی تا دهه پنجاه بخشی از روشنفکری ايران به حساب می آمد. از اين دهه وجه غالب روشنفکری ايران شد. البته همان وقت هم که به صورت جريان غالب در آمد باز هم نتوانست جريان کلی روشنفکری را تحت تاثير قرار دهد. حتی در همان زمانی که جريان غالب بود نيز تحت تاثير روشنفکری چپ بود. حالا سوال من اين است که اولا چه عواملی موجب برتری روشنفکری دينی در دهه پنجاه شد؟ ثانيا چرا نتوانست جريان کلی روشنفکری را زير تاثير بگيرد؟ روشنفکری دينی دوران هايی داشته است. دوره اول روشنفکری دينی دوره مشروطه است که سمبل آن سيد جمال الدين است؛ دوره بعدی که من آن را دوره تجربه می نامم دوره ای است که مهندس بازرگان و دکتر سحابی سمبل آن هستند؛ بعد يک دوره روشنفکری غرب ستيز داشته که شريعتی نماد آن است و دوره آخر هم دوره بازنگری است که دکتر سروش سمبل آن است. اما اين تقسيم بندی مخصوص روشنفکری دينی نيست، کل روشنفکری ايران اين چهار دوره را طی کرده است منتها شما در کنار جريان کلی، جريان روشنفکری دينی را هم می توانيد پيدا کنيد. ولی در دهه پنجاه يک اتفاقی افتاد که موجب برتری روشنفکری دينی شد. در آن دوران سه جريان روشنفکری وجود داشت. يک جريان روشنفکری مارکسيستی يا چپ، يک جريان روشنفکری دينی و يک جريان نيروی سومی. تيپ هايی مثل آل احمد، مصطفی رحيمی و تمام کسانی که ريشه شان در نيروی سوم خليل ملکی بود. به نظر من اين نيروی سومی ها پلی بين روشنفکران مارکسيست و روشنفکران دينی هستند. در واقع دهه پنجاه با غلبه روشنفکران مارکسيستی شروع می شود، بعد کم کم روشنفکران نيروی سومی غالب می شوند و فضای کلی را تحت تاثير قرار می دهند. من حتی منوچهر هزارخانی و علی اصغر حاج سيد جوادی را در نيروی سوم قرار می دهم. اما اينها بعد از مدتی نيرويی را که جذب کرده اند به روشنفکری دينی وا می گذارند و در اين ميان شريعتی بيشترين قدرت جذب را پيدا می کند. می خواهم بگويم علت غلبه روشنفکری دينی در دهه پنجاه، آن سرمشق کلی است که روشنفکری ايران در آن دوره دارد. تمامی روشنفکری ايران در آن دوره به نوعی غرب ستيزند، همگی به اتفاق امپرياليسم و سرمايه داری غرب را تجسم بديها می دانند و خواهان گريز از آن اند. حتی روشنفکری مارکسيستی ما هم جايگزينی که پيشنهاد می کند يک قطب صنعتی ديگر نيست، دنبال شکل جهان سومی تری برای آن است ( توجه کنيد به علاقه ای که به کوبا يا کشورهای جهان سومی مارکسيست نشان داده می شود ). در کنار اينان احساس و فکر بازگشت به سنت های خودی در نيروی سومی ها وجود دارد، اما اينها وقتی موضوع را طرح می کنند نمی توانند تا آخر نتيجه منطقی آن بروند. اين روشنفکری دينی است که آن را به انجام می رساند. به هر حال روشنفکری ما در دهه پنجاه احساس می کند که ضمن نقد سنت بايد به نوعی نقد مدرنيته هم بپردازد. مارکسيست ها و نيروی سومی ها تحت تاثير مکتب فرانکفورت به نقد مدرنيته می پردازند. اين نقد توامان سنت و مدرنيته در جريان غالب فکری آن زمان، زمينه را برای شکل گيری روشنفکری دينی فراهم می آورد. روشنفکری دينی در واقع از اين فضای فکری تغذيه می کند. اصولا يکی از ارکان برنامه روشنفکری دينی همين است که بطور توامان هم مدرنيته را بايد نقد کرد هم سنت را. نبايد تسليم سنت شد و نبايد به تک گويی مدرنيته رسيد. آن دو گروه روشنفکر، ناخودآگاه زمينه را برای غالب شدن اين گفتمان فراهم می آورند؛ نقدی که مارکسيست ها از شوروی بابت استثمار کشورهای جهان سوم می کنند، و نقدی که نيروی سومی ها از سيطره غرب و مضمحل شدن فرهنگ ملی به عمل می آورند، فضای فکری مساعدی برای روشنفکری دينی به وجود می آورد که بيايد بگويد ما می توانيم مدرنيته خودمان را داشته باشيم. اين پيام مهم روشنفکری دهه پنجاه است که خيلی می گيرد. چيزی که من به آن می گويم مدرنيته درون زا. چرا می گيرد؟ به دليل الگويی که شاه برای مدرنيته تبليغ می کند. الگوی مدرنيته برون زا و نوسازی ای که از خارج می آيد. آن مدل جامعه را دچار بحران کرده، ناهنجاری ايجاد کرده، مسائل اجتماعی ايجاد کرده، و زير سوال رفته است. همه دارند فکر می کنند که چه چيزی را می توانند جايگزين کنند. روشنفکران ما در مجموع بستری را می سازند که پاسخ روشنفکری دينی نهايت منطقی آن بستر است. اين يک طرف قضيه است که بيشتر جنبه های فکری تحول را توضيح می دهد. اما اين جريان يک جنبه عملی هم دارد. روشنفکری دينی با زبان توده مردم حرف می زند. واژگانش نا آشنا نيست، مردم با آن همدلی می کنند، وقتی می خواهد قهرمان بسازد و برای دفاع از عمل مسلحانه عليه حکومت کربلا را احيا می کند، ادبياتش خيلی زود با مردم ارتباط برقرار می کند و اين مشکلی است که روشنفکر قبلی ما بخصوص روشنفکران مارکسيست بشدت دست به گريبان آن بوده اند و نمی تواند با مردم ارتباط برقرار کند. قوی ترين ارتباط را آل احمد با توده مردم برقرار می کند. دليلش اين نيست که اين گروه خود به مقدار زيادی سنتی است؟ يعنی ما با روشنفکرانی طرفيم که روشنفکر نيستند، روشنفکری شان نيمه نصفه است، نيمی سنتی و نيمی روشنفکر؟ و همشان صرف استقرار حکومتی شده که خودشان از آن راضی نيستند زيرا که پروژه دينی کردن جامعه را به جای مدرن سازی دنبال می کند؟ نه. آنچه اتفاق افتاد در واقع همان واکنش به نوسازی برون زاست و مخصوص ما هم نيست. در تمام کشورهای اسلامی که نوسازی برون زا در آنها پی گيری شده، يک واکنش بنيادگرا در مقابل خود پديد آورده است. جمهوری اسلامی بنيادگراست نه روشنفکر دينی. اتفاقی که در ايران افتاده همان اتفاقی است که در الجزاير و مصر هم افتاده است. زمينه ساز اين وضع واکنش آن مدل نوسازی در کشور بوده است. آن مدل مدرن شدن واکنشی ايجاد می کند که در کشورهای اسلامی نامش بنيادگرايی است. می خواهم بگويم حتی حضور جمهوری اسلامی هم نوعی درون زا کردن مدرنيته است. مثلا آموزش زنان. جمهوری اسلامی عليرغم شعارها و مواضعی که دارد آموزش زنان را تسهيل و به مدرن شدن زنان ايرانی کمک می کند. در جامعه نيمه سنتی ما خانواده ها در برابر آموزش، در برابر رفتن دخترها به مراکز آموزشی مدرن، مقاومت می کردند چون احساس می کردند دختر ممکن است از اين طريق بی دين بشود. اما وقتی جمهوری اسلامی آمد و صورت مراکز آموزشی دينی شد، خانواده های سنتی مقاومت را رها کردند و بچه ها فوج فوج به مدرسه رفتند و مدرن شدند و مدرن می شوند. يعنی شما می توانيد فيزيک مدرن و شيمی مدرن بخوانيد ولی به جای آنکه ضد دين بشويد، ديندار بشويد. علوم که همان علوم است. به اين شکل عنصر مدرن را در قالب سنتی تا عميق ترين لايه های جامعه می توان برد. به نظر من مهمترين عنصر آموزش مدرن، انديشه مدرن است که در قالب مدرسه کاملا سنتی تا کنه جامعه می رود. در واقع جمهوری اسلامی بدون آنکه بخواهد به شيوه ديالکتيکی جامعه ما را مدرن کرده است. مدرنيته آن هم برخلاف مدرنيته پيشين که برون زا بود، درون زاست. يعنی اين دختر خانواده است که دارد از خودش دفاع می کند نه يک ژاندارم از او. اين توانمندی را کی ايجاد کرده است؟ سيستمی که رفتن به مدرسه را امکان پذير کرد. دخترهای ايران قبلا مدرسه نمی رفتند؟ چرا ولی ميزان پوشش آموزشی دختران ما بعد از انقلاب به نحو عجيبی تغيير کرد. در فاصله دو سال تعداد دختران مدارس راهنمايی از چهل و اندی درصد، در يک دوره به صد و خورده ای درصد رسيد! يعنی آنهايی که قبلاً زير پوشش نبودند هم به مدرسه رفته بودند. چرا اين جامعه حالا اجازه می دهد دخترش اينقدر راحت مدرسه برود؟ يا برود دبيرستان؟ چون پوشش اش ديگر نگران کننده نيست، ترس برشان نمی دارد. می خواهم بگويم جمهوری اسلامی مقاومت سنتی در مقابل عناصر مدرن را با رنگ سنتی زدن به آنها از بين برد. تا آنجا که من به ياد دارم از دهه چهل به بعد هيچ مقاومتی برای رفتن دخترها به مدرسه وجود نداشت. بله اما تا سطح معينی. در اين سالها نسبت جنسی در آموزش به هم خورده است. نمی گويم منعی وجود داشته برای مدرسه رفتن دخترها، ولی از يک سطحی به بعد، ديگر ضرورتی نمی ديدند به ادامه دادن. يا مثلا راديو تلويزيون، مقاومتی که قبلا کم و بيش در مقابل راديو تلويزيون وجود داشت، بعد از انقلاب کاملا شکست. راديو تلويزيون تا کنه زندگی مردم رفت. حالا من بحثم درباره جمهوری اسلامی نيست. می خواهم بگويم روشنفکر دينی چون بازخوانی سنت و نقد مدرنيته می کند محصولش نه سنتی است، نه مدرن به معنای ضد سنتی. به همين دليل در جامعه ما خيلی سريع پذيرفته می شود. مردم خيلی راحت پيام را می گيرند و با آن همراهی می کنند. عناصر سنتی را با عناصر مدرن تلفيق می کنند و زندگی خاص خودشان را می سازند. مثالی بزنم. در نوروز ما سفره ای داريم که بخشی از آن از قبل از اسلام آمده، يک قرآن هم از دوره اسلامی به آن اضافه کرده ايم، بعد می نشينيم جلو راديو تلويزيون که چيز کاملا مدرنی است، منتظر ساعت تحويل سال می شويم. در واقع سه فرهنگ ايران قبل از اسلام، اسلامی و مدرن به راحتی تلفيق شده و مردم احساس چندگانگی هم نمی کنند. روشنفکری دينی در مقطعی قادر می شود چنين کاری بکند. مثلا شما برويد در عزاداری شرکت کنيد ولی در چهره امام حسين کارهای چه گوارايی را ببنيد. احساس دوگانگی هم نکنيد. با اين توضيحات آيا روشنفکری دينی قصد دارد فرهنگ دينی را بسط بدهد يا مدرنيته را؟ حرف اصلی اش اين است که ما می توانيم مدرنيته خاص خودمان را داشته باشيم. مدرنيته يک گوهر دارد که در هر جغرافيايی، شکل ويژه ای به خود می گيرد. ما بايد عناصری از مدرنيته را بگيريم که مدرنيته بدون آن مدرنيته نيست. مثلا آيا نظام سرمايه داری جزو ذاتی مدرنيته است؟ ضديت با مذهب جزو ذاتی مدرنيته است؟ مدرنيته فرانسوی ضد مذهب است اما مدرنيته آمريکايی ضد مذهب نيست. پس ضد مذهب بودن عنصر ذاتی مدرنيته نيست. ولی شما نمی توانيد مدرنيته ای داشته باشيد که در آن عقل انتقادی نباشد، عناصر محوری دارد، يک هسته سخت hard core دارد. ما بايد آن را بگيريم. روشنفکر دينی می گويد ما از مدرنيته بايد عنصر اصلی را بگيريم ولی آن را در جغرافيای خودمان پرورش بدهيم. به اين می گويند مدرنيته درون زا. خدمات
سيروس علی نژاد: به غير از آنکه مبنای روشنفکری و مبنای دين از يکديگر جداست، در ترکيب روشنفکری دينی دو عنصر متناقض وجود دارد. « روشنفکری » از ديد و تفکر تازه حکايت می کند، و « دين » از تفکر قديم و کهن. البته هر چيز کهن لزوما کهنه نيست، اما به هر ترتيب اين ترکيب ناسازگاری است و بی آنکه بخواهيم به اسم اهميت زيادی بدهيم، می خواهم بپرسم به نظر شما اين ترکيب نشان از يک تناقض فکری ندارد؟
'ما می توانيم مدرنيته خودمان را داشته باشيم'
آقای اوجالان برای نزدیک به پانزده سال در حبس بوده است حزب کارگران کردستان نزدیک به سه دهه برای خودمختاری مناطق کردنشین ترکیه در جنوب شرقی آن کشور با دولت در جدال مسلحانه بوده است. آقای اوجالان از زمان دستگیری در سال ۱۹۹۹ میلادی تاکنون در زندانی در جزیره امرالی بوده است. او در یک بیانیه نوشت که در پی انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر، ترکیه در آستانه تحولاتی تاریخی است. رجب طیب اردوغان، نخست‌وزیر کنونی ترکیه، در انتخابات ریاست‌جمهوری کشورش پیروز شد. آقای اردوغان از زمان در دست گرفتن قدرت در ترکیه اصلاحاتی را اعمال کرده است که در چارچوب آنها به کردهای ساکن ترکیه حقوق بیشتری داده شده است.
عبدالله اوجالان، رهبر زندانی حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک) گفته است که درگیری دیرین آن گروه با دولت ترکیه در حال رسیدن به نقطه پایانی است.
اوجالان: جنگ با ترکیه رو به پایان است
در اين برنامه با استناد به اسناد تازه منتشر شده سازمان اطلاعات مرکزی آمريکا، سيا گفته شد که مديران بخش جهانی بی بی سی از سياست خصمانه دولت وقت بريتانيا نسبت به برنامه ملی کردن صنعت نفت ايران از سوی دکتر محمد مصدق حمايت می کردند و در يکی از برنامه های اين سرويس به زبان انگليسی پيام رمزی برای شاه ايران ارسال شد که حاکی از حمايت بريتانيا از کودتايی عليه دولت دکتر مصدق بود. دولت بريتانيا همچنان از اظهار نظر و يا انتشار اسناد محرمانه آن سالها درباره کودتای 28 مرداد خودداری می کند. ولی رئيس کنونی سرويس جهانی بی بی سی در جريان اين برنامه گفت اگر در 60 سال پيش چنين سياست هايی دنبال می شد اکنون چنين اعمالی غير قابل تصور است. خدمات
شبکه 4 راديو بی بی سی دوشنبه شب ( 31 مرداد) گزارش مستندی در باره سرويس جهانی راديو بی بی سی و کودتای 28 مرداد 1332 در ايران پخش کرد.
'نقش بی بی سی' در کودتای 28 مرداد
بعد از خواندن فهرست نامزدهای امسال جایزه بوکر، برای این‌که آرام شوم نیاز داشتم دراز بکشم و حتی مشروبی بنوشم. این جایزه به تحسین کتاب‌های "یاس‌آور" بسیار مشهور است؛ به گونه‌ای که در سال ۲۰۱۵ رئیس داوران این جایزه آثار نامزدشده آن سال را "بسیار غم‌انگیز" توصیف کرد. البته فهرست سال ۲۰۲۰ از این نظر رکورد زده است و هر عنوان کتابی که در فهرست نهایی آمده مضمون تیره و تار دارد: از میان مضامین اعتیاد به الکل، کوتاهی در حق کودکان، تخریب محیط زیست، جنگ، نژادپرستی و شکست سازه‌ای، سه مضمون برگزینید، مطمئن باشید یکی از آن‌ها برنده است؛ حالش را ببرید. شاید حق با داوران باشد و خوانندگان از برندگان جایزه ادبی داستان‌های غم‌انگیز می‌خواهند، نه شوخی و مزاح. در این صورت، آن‌ها در اعتقاد به این باورشان تنها نیستند، کمدی در داستان، به ویژه در ادبیات داستانی جدی که نقد و بررسی می‌شود و جایزه می‌گیرد، کم‌تر از آن‌چه باید قدر دانسته می‌شود. مارتین اِیمیس در رمان جدیدش داستان محرمانه (Inside Story)، "جاذبه فکری نومیدی" را در این‌باره مقصر می‌داند: "این ایده که بدبینی تلخ نشان از جدیت بسیار دارد." مارتین اِیمیس در آخرین کتابش داستان محرمانه می‌نویسد: "نویسندگان بامزه‌اند، زیرا زندگی بامزه و مضحک است. خوب، البته شاید بگویید این حرف طنزنویسانی است که دستاورد چندانی نداشته‌اند، اما این‌گونه نیست. حتی مشهورترین رمان‌نویس طنزپرداز قرن گذشته، پی‌.جی. وودهاوس، که بسیار تحسین شده است نیز آثار طنزآمیزش را کم‌اهمیت و کم‌ارزش تلقی می‌کرد. مثلا مجموعه‌ای از نامه‌هایش را که در قالب کتاب منتشر شد، نمایش کک‌ها عنوان نهاد. البته مشکل عمیق‌تر است و فقط این نیست که داستان‌های طنز به ندرت جدی گرفته می‌شوند، بلکه حتی وقتی نویسندگانی جدی‌نویس کتاب‌های بامزه نیز دارند، این دسته از آثارشان نادیده گرفته می‌شود. سال گذشته، صدمین سالگرد تولد آیریس مرداک و سال توجه مجدد به آثارش بود. من سال‌ها از خواندن رمان‌های این نویسنده زن پرهیز می‌کردم، زیرا مشهور بود که آثاری بدبینانه و فاخر و تلخ‌‌ دارد، اما هنگامی که بالاخره شروع به خواندشان کردم، از طنز کارهایش غافلگیر شدم. او در آثاری مانند "شاهزاده سیاه" و "دریا، دریا" نویسنده‌ای بسیار بامزه است. منظورم شوخی‌هایی از نوع مزاح‌های رایج در مهمانی‌های شام نیست - از این دست هم اندکی در آثارش می‌یابید - دارم به کمدی بزن‌بکوب، لودگی، و کمدی دیوانه‌وار پرآشوب و هرج ومرج اشاره می‌کنم. از گروگان گرفتن سگ‌های یک ستاره سینما گرفته تا صندلی‌بازی سکسی، هیچ رفتاری برای شخصیت‌های آثارش خیلی جسورانه به نظر نمی‌رسد. شوخ‌طبعی تنها مصداق هوشمندی نیست، بلکه خود هوشمندی است. با این‌حال، در شرح‌ حال‌هایی که سال گذشته درباره مرداک نوشته شد، از طنز درخشانش بسیارکم سخن به میان آمد. این پدیده جدیدی نیست: پیتر جی کنرادی در زندگی‌نامه مرداک، منتشرشده در ۲۰۰۱، یادآوری کرد که منتقدان هم‌دوره‌اش گاهی متوجه بامزگی آثارش نمی‌شدند. او می‌نویسد: "نادیده‌گرفتن طنز در بهترين رمان های مرداک، چشم‌پوشی از جزییات نیست، بلكه بی‌اعتنایی به جان کلام اوست." چرا چنین رویکردی به آثار مرداک رایج بود؟ احتمالا به دلیل هوش ترس‌آور مرداک، موقعیتش در جایگاه رمان‌نویس فیلسوف و حتی زندگی روزمره‌اش در مقام سنت‌شکنی اصیل - او و همسرش جان بلی مانند ولگرد‌ها در خانه‌ای به‌هم‌ریخته در آکسفورد زندگی می‌کردند ("ما هیچ‌وقت خیلی خانه‌داری نکرده‌ایم.") هیچ آدم فرزانه‌ای، با چنین زندگی غیر متعارف و نیز این‌ اندازه از جدیت، نمی‌تواند طبعی شوخ داشته باشد، چه رسد به این‌که انتظار داشته باشید سبک‌سری هم کند. کتاب‌های آیریس مرداک به‌شدت هوشمندانه و فلسفی - و در عین حال اغلب بامزه هستند سوفی هانا، رمان‌نویس زن، که طنز درخشان مرداک را به رسمیت می‌شناسد و مقدمه چاپ صد سالگی رمان شاهزاده سیاه را نوشته، می‌گوید که شوخ‌طبعی و جدیت در آثار این نویسنده پیوندی ناگسستنی دارند: "او آگاه است که سویه پوچ و غریب زندگی ،که اغلب طنینی مضحک دارد، از جنبه جدی آن کاملاً جدایی‌ناپذیر است. مرداک بر طنز و شخ‌طبعی می‌افزاید تا از جدیت زندگی بکاهد و برعکس." ادبیات مملو از آثاری است که هم بسیار جدی هستند و هم بسیار خنده‌آور. اِیمیس می‌گوید: "نویسندگان بامزه‌اند، زیرا زندگی مضحک است." این نکته نه‌ تنها درباره طنزپردازانی چون چارلز دیکنز، که حتی در باب نویسندگانی همچون ساموئل بکت و فرانتس کافکا - که به طور سنتی سوداگران تاریکی قلمداد می‌شوند - نیز صدق می‌کند. رویکرد پوچ‌گرایانه آنان به هستی را به طور کلی چنین می‌توان در نظر گرفت: اگر در جهانی چنین پوچ لب به خنده نگشایید، به‌‌ناچار خواهید گریست. در انتظار گودو را در نظر بگیرید: چه چیزی می‌تواند خنده‌دارتر و مضحک‌تر، از انتظاری بی‌وقفه برای فردی باشد که می‌دانید هرگز نخواهد آمد. عواطف درهم‌آمیخته بهترین اثر کمدی نیز به تراژدی به‌مثابه وزنه تعادل نیاز دارد. جایزه بوکر هر از گاهی داستان‌های طنزآمیز را به رسمیت می‌شناسد. رمان طنز مسئله فینکلر اثر هاوارد جاکوبسن، برنده بوکر ۲۰۱۰، گرچه درباره پیری و مرگ است، رویکردی تراژیک در پیش نمی‌گیرد، بلکه وجوه جدی و ناراحت‌کننده را با طنز درمی‌آمیزد. در این کتاب زنی یهودی با یهودی‌ستیزی و تعصب مواجه می‌شود؛ او"از ترس به خوشی پناه نمی‌برد و از آن به ترس بازنمی‌گشت، هر دو را توامان و درهم‌آمیخته تجربه می‌کرد. مساله اضداد نبود، چون این عواطف به‌ظاهر متضاد با او در تضاد نبودند. هر کدام بخشی از دیگری بودند." چه چیز کامل‌تر و ارزشمندتر از تراژدی و کمدی در‌هم‌تنیده است؟ بهترین آثار کرت وانه‌گت نمونه‌ای از همین رویکرد ترکیبی است - برای مثال می‌توان به رمان هولوکاستی سلاخ‌خانه شماره پنج، داستان تراژیکمدی بزن‌بکوب- درباره همه‌گیری بیماری دوران مدرن یعنی تنهایی - و نیز گهواره گربه، حکایت جنون‌آمیزی درباره پایان جهان، اشاره کرد. ماری فیلیپس، نویسنده زن و خالق چندین رمان طنزآمیز از جمله خدایان بدرفتاری، با رویکرد بکتی موافق است: "جهان در حالت عادی یا به‌طورخاص در بدترین حالت، بی‌معنی و مضحک است." فیلیپس می گوید: "مردم به‌اشتباه تصور می‌کنند که جدیت برعکس بامزگی است و بنابراین اگر طناز باشید، نمی‌توانید جدی باشید و بالعکس. نقیض بامزگی، البته جدیت نیست؛ برعکس بامزگی بی‌مزگی است. طنز و جدیت همزیستی دارند، زیرا شوخ‌طبعی تنها مصداق هوشمندی نیست، بلکه خود نوعی هوش به‌ شمار می‌آید. برای کاربست چنین شیوه‌ای باید به‌گونه‌ای متفاوت اندیشید و موارد غیر متعارف را در نظر گرفت؛ همیشه باید یک‌گام از خواننده جلوتر باشید. یکی دیگر از برندگان جایزه بوکر، جورج ساندرز می‌گوید: "طنز، برای من به این‌معنا است که همیشه میان تصورمان از خود و آن‌چه واقعا هستیم، فاصله و نقصانی وجود دارد." به تعبیر او، این از درون شخصیت‌های داستانی نشات می‌گیرد. بسیاری از داستان‌های موریل اسپارک از جمله رمان صندلی راننده، بسیار شوخ‌طبعانه هستند به بیان دیگر، طنز موفق در رمان شامل شوخی‌های بی‌وقفه تلمبار‌شده ‌بر هم نیست، بلکه در تاروپود اثر تنیده شده است. ریچارد عثمان، تهیه‌کننده و مجری تلویزیون و نیز رمان‌نویس، به بی‌بی‌سی کالچر می‌گوید: "کتاب باید بامزه باشد، نه نویسنده. طنز قوی دیوار نامریی میان مخاطب و اثر داستانی را برمی‌دارد." او ادامه می‌دهد: "در هنگام نوشتن نخستین رمان پرفروشم، باشگاه قتل پنج‌شنبه، ناامیدانه در تلاش بودم که کتابم سویه‌ پررنگ طنز پیدا نکند. شخصیت ها شروع کردند به بامزگی و شوخ‌طبعی، اما من سعی کردم تسلیم نشوم. البته با خواندن آثار موریل اسپارک و مایکل فرین مطمئن شدم که می‌توان کتابی نوشت که مردم را بخنداند، اما هم‌چنان پا بر زمین سفت واقعیت داشته باشد." موریل اسپارک، نویسنده زن، درواقع، نمونه‌ای کامل از شوخ‌طبعی هدف‌دار و انگیزه‌مند به‌ شمار می‌آید: طنز بی‌رحمانه و بازیگوشی‌اش در طراحی و به‌کارگیری شخصیت‌ها مانع شد که داستان‌هایی مانند یادآور مرگ ( به گروهی از افراد مسن از طریق تماس‌های تلفنی یادآوری می‌کنند که خواهند مرد) و صندلی راننده (زنی برنامه قتل خود را می‌ریزد) به‌طرز ناخوشایندی به آثاری تلخ بدل شوند. در نظر عثمان، ظریف‌ترین ترفند اسپارک این است که اونیز مانند آیریس مرداک، "بامزه است بدون این‌که طنزش افسون و جاذبه آثارش را بی‌اثر کند." این موضوع مرتبط با همان چیزی است که برناردین اواریستو، نویسنده زن، سال گذشته درباره رمان برنده بوکرش "دختر، زن، دیگری" بیان کرد. او طنز را همچون اسب تروایی در درون اثر توصیف می‌کند: "وقتی کتابی جدی می‌نویسید که شوخ‌طبعانه نیز هست، اگر در طنز با خواننده راحت باشید، مخاطب با بخش‌های دیگر اثرتان نیز راحت خواهد بود"؛ که این‌جا به نگرش مهمش درباره نقش زنان سیاه در بریتانیای مدرن در کتابش دختر، زن، دیگری اشاره دارد. طنز در واقع قاشقی شکر است که هنگام طبخ اثر به آن می‌افزایید. دختر، زن، دیگر، برنده جایزه بوکر، نوشته برناردین اواریستو، رمانی جدی اما پر از شوخ‌طبعی است از نظر بعضی از نویسندگان، بامزگی یعنی این که به‌راحتی خودمان باشیم. جورج ساندرز می‌گوید:"حدود هفت سال تلاش کردم از ورود طنز به آثارم جلوگیری کنم، اما بعد فهمیدم که دارم تمام بخش‌های خوب خودم را سانسور می‌کنم - و حس شوخ‌طبعی، گستاخی و فرهنگ پاپ و بذله‌گویی‌‌‌ام را نادیده می‌گیرم. " طنزی که جلوه و تاثیرش را از دست بدهد، معذب‌کننده، ناخوشایند و خجالت‌آور خواهد بود و ضد شوخ‌طبعی عمل خواهد کرد. البته همان‌گونه که ریچارد عثمان توصیه می‌کند، طنز را نمی‌توان به‌صورت تصنعی به خورد اثر یا نویسنده‌ای داد تا داستانی بامزه پدید آید. ویلیام گلدینگ، برنده جایزه نوبل و نویسنده کتاب‌هایی درخشان و جدی درباره تاریکی طبیعت انسان، در طنزنویسی نیز طبع‌آزمایی کرد. او نزد خود نتیجه گرفت كه موفقيت رمان برنده بوكر مناسک گذار به سبب طنز نهفته در آن بوده و تصميم گرفت كه در رمان بعدی‌اش مردان كاغذی یکسره به طنز روی آورد. نتیجه فاجعه‌بار بود. شوخی‌ها خنک‌ و لوس از از آب درآمد - قهرمان داستان هنگام شلیک به فردی که توی سطل آشغال افتاده، شلوارش پایین می‌افتد و بعد پیژامه یکی دیگر را روی صورتش می‌کشد و... گلدینگ در اثر بعدی خود به دنیای رمان مناسک گذر بازگشت. تجربه گلدینگ شاید مثال خوبی باشد که چرا برخی نویسندگان از طنز و کمدی دوری می‌کنند: چون حتما باید خوب از کار در آید، وگرنه خراب می‌شود. دست‌کاری و به‌هم‌ریختن صحنه‌ای جدی یا تاثرانگیز در رمان، بامزه از کار در نخواهد آمد و تنها نتیجه‌ای ملال‌آور خواهد داشت یا این‌که تاثیری ناخوشایند خواهد گذاشت. طنزی که جلوه و تاثیرش را از دست بدهد، معذب‌کننده و ناخوشایند و خجالت‌آور خواهد بود و ضد شوخ‌طبعی عمل می‌کند. توی ذوق می‌زند و گل‌درشت می‌شود. در نظر ریوکا گالکن، رمان‌نویس زن آمریکایی، شوخ‌طبعی "مخاطره‌آمیز" است؛ نوعی طلسم جادویی که به راحتی شکسته می‌شود و به خواننده اجازه می‌دهد که "هر وقت طنز و شوخی جذابیتش را از دست داد" از اثر روی برگرداند. خلاصه شوخ‌طبعی بسیار خطرخیز است. شاید از این نظر طنزنویسی همچون تنانه‌نویسی است، که به اجرای ادبی فوق‌العاده نیاز دارد. شاید تصادفی نباشد که در انگلستان برای آثاری که قرار است از جنبه شهوانی برانگیزاننده باشند، اما درعوض خنده‌دار و مضحک از کار در می‌آیند، جایزه ادبی سکس بنجل را داریم. یک جایزه طنز به نام پی‌ جی‌ وودهاوس، نویسنده کتاب جیوز و وستر بنیان نهاده شده است طنز و کمدی، همان‌گونه که دیدیم، بخش مهمی از ادبیات است، با این ‌همه تازه ۲۰سال پیش بود که در انگلستان جایزه‌ای برای رمان‌های طنز تاسیس شد- جایزه بولینگر اوری‌من وودهاوس، و تازه سال گذشته جایزه طنز آثار زنان به آن پیوست. حتی هنوز هم، بی‌اعتمادی عجیب‌و‌غریبی درباره کار‌وبار جدی خنداندن مخاطبان وجود دارد: در سال ۲۰۱۸، جایزه بولینگر اوری‌من وودهاوس اهدا نشد، زیرا هیچ یک از آثار به اندازه کافی بامزه شناخته نشدند؛ باور کنید،‌ شوخی نمی‌کنم. بیشتر بخوانید:
داستانی که بیش‌تر از دیگر آثار مخاطب را به خنده می‌اندازد، به طور تناقض‌‌آمیزی، عمیق‌ترین و هوشمندانه‌ترین اثر نیز هست. پس چرا به چنین آثاری جایزه معتبر ادبی داده نمی‌شود؟
چرا داستان‌های خنده‌دار، جدی‌ترین آثار هستند؟
کتاب کوچک سرخ، از مائو تسه‌تونگ می‌توان فهرستی از کتاب‌های کالت ردیف کرد؛ از مجموعه رمان‌های عجیب و غریب و گوتیک گورمن‌گست اثر مروین پیک یا تالار خونین نوشته آنجلا کارتر- اثری که با به‌کارگیری عناصر قصه‌های پریان نوشته شده- تا کتابچه طلایی، رمان بسیار تحسین‌شده دوریس لسینگ. مرد تاس‌باز به قلم لوک راینهارت را هم از یاد نبریم، داستانی پادفرهنگی که هنوز نیز دوستدارانش شیفته‌وار از آن سخن می‌گویند. بدون تردید یکی از ویژگی‌های کتابی که کالت کلاسیک به شمار می‌آید، این است که در طرفدارانش دلبستگی پرشوری می‌دمد چنان که آن‌ها درباره‌ اثر محبوب‌شان اسطوره‌سازی و افسانه‌پردازی می‌کنند. البته یکی دیگر از خصوصیات آثار کالت که اغلب نادیده گرفته‌شده این است که برخلاف مثال‌هایی که پیش‌تر آورده شد و همچنان از محبوبیت برخوردارند، گاه ممکن است این متون مشمول مرور زمان شوند و همچون برخی مدل‌‌های لباس‌‌ قدیمی و کهنه به نظر آیند. در این نوشتار نگاهی می‌اندازیم به کتاب‌هایی که در گذشته کالت بوده‌اند، اما با روزگار کنونی دیگر چندان ربط و پیوندی ندارند. این آثار به‌طرزی ناخوشایند به قفسه‌های مهجور کتاب‌فروشی‌‌ها رانده شده‌اند و حسرت‌زده و ناامید خاک می‌خورند. سرنوشت کتاب‌هایی از این شمار نه تنها درباره افول تدریجی رمان‌های کالت آگاهی‌هایی به دست می‌دهند، بلکه درباره چگونگی درخشش و جلوه‌گری‌شان در آغاز نیز دانسته‌هایی در اختیار می‌نهند. بیشتر بخوانید: از این سرگذشت اگر بتوان درسی آموخت، چیزی جز این نیست که ای خوانندگان عزیز، سخت‌گیر باشید. مثلا تحت‌تاثیر کتابی که شاید جاناتان مرغ دریایی، کتاب کالت دوران جوانی‌ ما باشد، شتاب‌زده خانه خود را از هر اثری که شوقی چون آن داستان در شما برنمی‌انگیزد، خالی نکنید. ( توصیه می‌کنم اگر همچنان کتاب‌هایی دارید که مثل جاناتان با الهام از زندگی مرغان نوشته شده، بد نیست که برای اهدای‌شان سری به فروشگاه‌ خیریه بزنید.) اطلس شراگد، نوشته آین رند،۱۹۵۷ آین رند نویسنده و اندیشمند زن امریکایی که اصالت روسی داشت، در مقام فیلسوف، فلسفه عینیت‌گرا، سرمایه‌داری بازار آزاد و نیز آموزه خودخواهی به مثابه فضیلت را ارائه داد. رمان ۱۲۰۰ صفحه‌ای اطلس شراگد، متناسب با اندیشه‌هایش، ویران‌شهری در ایالات متحده را تصویر می‌کند که قوانین و مقرراتی شدید بر آن حکم‌فرما است. این کتاب، به‌رغم انتقادهای سخت منتقدان، به اثری پرفروش بدل شد و نامش بر سر زبان‌ها افتاد. بخشی از این موفقیت را آین رند البته مرهون ناتانیل برندن، طرفدار دوآتشه‌اش بود که وفاداری‌اش به آثار او را با از برکردن تمامی ۷۵۰ صفحه کتاب سرچشمه، اثر قبلی نویسنده، ثابت کرده بود. البته موهبت تحسین گاه ممکن است سویه‌های دیگری هم داشته باشد؛ در‌حالی‌که لیبتارین‌ها و محافظه‌کاران همچنان این کتاب را می‌پرستند، ماهیت طرفداران اخیرش - از جمله اطرافیان ترامپ، رئیس‌جمهور امریکا- سبب شده که نسل جدید با این اثر ارتباط برقرار نکنند. ساحل، به قلم الکس گارلند، ۱۹۹۶ احتمالا باید آن‌جا حاضر می‌بودید تا بدانید که چگونه ‌ساحل مهار خوانندگان را در دست می‌گیرد و با خود همراه می‌کند. البته مقصود از "آن‌جا" مکان جذاب وقایع داستان، جزیره‌ای خوش‌منظر در بیرون بانکوک نیست، بلکه مقصود جایی از تاریخ یعنی دهه ۱۹۹۰ است که فرهنگ ریو ( زندگی خانه‌به‌دوشی و استعمال مداوم مواد مخدر به مثابه سبک زندگی) در آن بس رواج داشت. آن هنگام برای رمانی چنین توهم‌زا و سرشار از آمفتامین و نیز راوی ناراضی‌اش که ظاهرا به سوی آرمان‌شهری ناب و بکر سیر می‌کرد، زمانه‌ای مساعد به نظر می‌رسید. جذابیت داستان در این بود که ریچارد، شخصیت اصلی اثر، با مصرف مخدر در پی دست‌‌یابی به تجربه‌ای به‌حقیقت اصیل بود، خواسته‌ای که امروزه کم‌تر فردی حتی تظاهر به خواستاری‌اش می‌کند. افزون‌بر‌این‌ها در این دوره و زمانه چه کسی را سراغ دارید که حوصله داشته باشد به جای طرح‌ها و نقشه‌های متداول چاپی با نقشه‌های شخصی که با دست کشیده شده سروکله بزند. ناطور دشت، نوشته جِی.دی. سلینجر ناطور دشت، اثر جِی.دی. سلینجر،۱۹۵۱ هولدن کالفیلد بینوا، شخصیت اول رمان ناطور دشت بیش از نیم قرن است که هم‌چنان با مشکلاتش کلنجار می‌رود. نوجوان معمولی آشفته‌حالی که در نظر بچه‌های خونسرد امروزی موجودی کم‌وبیش لوس جلوه می‌کند. احساس ملالت و پوچی کالفیلد، اگر صرفا مسئله پسری سفیدپوست و ثروتمند ندانیمش، به‌یقین در مقایسه با تغییرات فاجعه‌بار اقلیمی و دیگر مشکلات و بلایایی که بر ذهن همسالانش در قرن بیست‌و‌یکم سنگینی می‌کند ناچیز است. در دوران والدین بیش‌ازاندازه نگران و مراقب، روزگاری که رفت‌وآمد فرزندان با مکان‌یاب‌ها کنترل می‌شود و نیز در زمانه بیش‌آگاهی و هشیاری درباره اهمیت سلامت روانی، اشاره به بیش‌هشیاری درباره بهداشت روح و روان ضروری به نظر نمی‌رسد. از سوی دیگر اکنون این ایده که نوجوانی افسرده بتواند به سادگی چند روزی در نیویورک غیبش بزند، چنان که در ناطور دشت رخ می‌دهد، چندان باورپذیر نیست. جان آهنین، اثر رابرت بلای،۱۹۹۰ کتاب جان آهنین، اثری جدلی و آگاهی‌بخش، برپایه قصه‌‌ای از ادبیات فولکلور آلمانی پدید آمده است. این داستان الهام‌بخش نسلی از مردان میان‌سال بود که همچون شخصیت‌های اثر تاج‌هایی از برگ ببافند و با بالاتنه‌های برهنه در گروهی‌ به‌هم‌پیوسته در جنگل به رقص درآیند. همچون بسیاری دیگر از کتاب‌هایی که در این نوشته به آن‌ها اشاره می‌شود، کاستی‌های این اثر با گذر زمان برجسته‌تر شده‌اند. جان آهنین، اثری است به‌تمامی تهی از کنایه و روایتش به مرد سفید‌پوستی غیرهمجنس‌گرا محدود شده است. شخصیت اصلی روایت که ساز زهی و کهن لوت هم می‌نوازد(جدی می‌گویم)، اکنون به‌سادگی مضحک جلوه می‌کند. افزون‌براین‌ها، مشکل دیگر کتاب تمرکز شدید بر نمادهای جنسی مردانه است که نویسنده به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند از آن صرف‌نظر کند. البته که ضروری است به بازتعریف مفهوم مردانگی بپردازیم، اما احیای تصورات قدیمی از آن، شیوه مناسبی به نظر نمی‌رسد. غریبه، نوشته کالین ویلسون، ۱۹۵۶ در روزهای اوج این اثر و روزگار رواج شخصیت‌های مشهور به مردان جوان خشمگین در ادبیات و سینمای انگلیس، در واقعیت نیز هر فردی از نسل این مردان در حال تورق کتاب طولانی غریبه بود. این اثر جستاری داستانی تلقی می‌شد درباره فردی که در هیچ گروهی نمی‌گنجد و از جمع کنار گذاشته است. رمان غریبه که نویسنده‌اش پسر جوان ۲۴ساله‌ای بود که گویا نه تحصیلات رسمی داشت و نه مسکنی(بی‌خانمان بود و در پارک همپستدهیث لندن می‌خوابید)، با نقدهای تحسین‌آمیز مواجه شد. البته دو سال بعد کتاب دوم ویلسون انتقادهای مشروح به همراه داشت و در پی آن رمان پیشینش را نیز بازارزیابی کردند و کاستی‌های بسیار در آن تشخیص دادند. البته این نظرها نویسنده را خجل نکرد و او به نوشتن ادامه داد. ویلسون صد کتاب دیگر هم نوشت و خویش را با نیچه مقایسه کرد و به شکسپیر اتهام زد که همچون یک رمان‌نویس زن می‌اندیشد- و برای رفع ابهام بیفزایم که البته مقصودش تعریف نبود. پیرمرد و دریا، به قلم ارنست همینگوی، ۱۹۵۲ این داستان بلند همینگوی که قرار است شاهکاری باشد، ماجرای ماهیگیری بداقبال را بازمی‌گوید که به تنهایی برای صید ماهی راهی دریا می‌شود و سه روز متوالی با نیزه‌ماهی غول‌آسایی دست‌وپنجه نرم می‌کند. در پیرمرد و دریا که از طرح‌های پیچیده و منحنی‌ شخصیت‌های رضایت‌بخش آثار بهتر نویسنده در آن خبری نیست، به درس‌های اخلاقی از جمله این آموزه گهربار نیز برمی‌خوریم: "مرد از درد نمی‌هراسد". البته از این متن خوانش‌های دیگری هم به دست داده‌اند، اما تا هنگامی که پرسونای پاپا (لقب همینگوی) همچون گاوبازی بزن‌بهادر جلوه می‌کند و همچنان تاثیری نیرومند دارد، پیرمرد و دریا بیش‌تر مدح قدرتی رو به زوال به نظر می‌رسد که ممکن است خوانندگان را از دیگر آثار نویسنده‌اش نیز دل‌زده کند. قوانین، نوشته الن فین و شری اشنایدر، ۱۹۹۵ آری بازی از آن مردان است و قوانین سهم زن‌ها. قوانین، اثری دغل‌کارانه و تهی از عواطف است که می‌کوشد مهارت‌های جذب توجهات مردانه را به دختران و زنان بیاموزد. طرفداران این کتاب پرفروش همچون بردگانی مطیع اشتیاق خارق‌العاده‌ای در پیروی از عبارات این متن داشتند: "حرف نزن، موهایت فرفری نباشد، به هیچ‌وجه به این فکر نکن که به تماسش جواب بدهی." نقد فمینیستی به کنار تصور قوانین از مردان آن‌ اندازه نازل است که آدمی با خود فکر می‌کند که چرا اصلا باید برای به دست آوردن چنین صیدی تلاش کرد. در سال ۲۰۱۳ این کتاب به روز شد تا با دوران قرارملاقات‌های اینترنتی و سکس از طریق پیغام در گوشی‌های همراه نسبتی بیابد، اما در فرهنگی که مجموعه دختران اثر لینا دانم را دارد، کتاب قوانین دیگر متعلق به دوره ویکتوریا به نظر می‌رسد. جک کرواک، نویسنده محبوب جنبش بیت در جاده، اثر جک کرواک، ۱۹۵۷ نویسنده این کتاب را براساس سفر جاده‌ای‌اش از نیویورک به مکزیکوسیتی نوشت. در این سفر نیل کسدی، الهام‌بخش هنرمندان نسل بیت، با او همراه بود. شش سال طول کشید تا این اثر انتشار یابد، اما ظرف سه هفته به کتاب مقدس جنبش بیت‌ بدل شد. اکنون، نیم‌قرن بعدتر، از این متن بوی ملال‌آور مردانگی سنتی متصاعد می‌شود. نویسنده همجنس‌گراها را به تمسخر می‌گیرد و رفتارش با زنان و سیاهان هم خوشایند نیست. البته چند سال پیش، در مجموعه‌ای از کتاب‌ها و فیلم‌ها که از این متن الهام گرفته‌ بودند، بارقه‌ای از علاقه‌ای تازه به میراث نویسنده دیده شد. کراوک را خودپرستی خشن و ناآموخته قلمداد کنیم یا پیامبری که به او الهام شده بود؟ ظاهرا مدت‌هاست که رای نهایی صادر شده و به جای نسل بیت، اکنون هیپی‌ها در کانون توجهات جای گرفته‌اند. جاناتان مرغ دریایی، به قلم ریچارد باخ، ۱۹۷۰ بله جاناتان لیوینگستونِ مرغ دریایی، واقعا یک مرغ دریایی است. او نمی‌خواهد در تنگنای قالب‌ها محصور شود و سودای آن دارد که از مرغان هم‌دسته‌اش بالاتر پرواز کند و سر به آسمان‌ها بساید. این اثر در زمان خودش از کتاب‌های محبوب پیش افتاد و در صدر جدول پرفروش‌ها جای گرفت. البته ایده‌آلیسم شیرین کتاب وقتی بدانیم که رییس اف‌بی‌آی در زمان ریچارد نیکسون، مردی به نام ال. پاتریک گری، به همه زیردستانش دستور داده بود که این کتاب را بخوانند، دیگر چندان خوشایند به نظر نمی‌رسد. به این بیفزایید که اقتباس سینمایی سال ۱۹۷۳ از آن، که موسیقی‌اش را نیل دایموند ساخته، نیز مخاطب را روی‌گردان می‌کند. راجر ایبرت، منتقد سینما، این اثر را در جمله‌ای خلاصه‌کرده بود: "این قطعا برجسته‌ترین اثر شبه‌فرهنگی سال است که می‌خواهد متافیزیکی باشد، اما در واقع شیادانه است." کتاب کوچک سرخ، از مائو تسه‌تونگ، ۱۹۶۴ در طول انقلاب فرهنگی چین ضروری بود که حتما یک نسخه قطع جیبی از بیانات رئیس مائو را همراه داشته باشی و همین سبب شد که این کتاب بعد از انجیل بیش‌ترین شمارگان را داشته باشد. هیپی‌های غربی هم از این کتاب الهام گرفته بودند و برای آنان که همیشه در خلسه بودند و در حال سفر به همراه‌داشتنش از واجبات بود. البته از آن دوره تا کنون این کتاب در هر دو فرهنگ از چشم‌ها افتاده است در شرح دلایل از رونق‌ افتادنش، کافی است اگر به دست‌داشتن مائو در شکنجه و قتل‌عام مخالفانش و نیز قحطی فراگیر ناشی از برنامه تحول اقتصادی‌اش، یک گام بزرگ به پیش، اشاره کنیم. شوخی بی‌پایان، نوشته دیوید فاستر والاس، ۱۹۹۶ این کتاب داستان معتادی است که بازپروری شده و بدون آن‌ که از قطار زندگی به بیرون پرتاب شود، از پس کشمکش با تروماهای شخصی‌اش برمی‌آید. البته برخلاف شخصیت اصلی داستان، عاقبت خود اثر نمونه غم‌انگیزی است از این که چگونه ممکن است نویسندگان، قربانی کالت‌نویسی شوند. از سال ۲۰۱۰ که دیوید فاستر والاس خودکشی کرد، طرفدارانش او را تا جایگاه یک قدیس بالا بردند. این قهرمان ستایش‌شده آثاری از جمله شوخی بی‌پایان را نوشته که نمادی از فرهنگ دوستی مردانه و برادرانه به شمار می‌آمد. البته حجم و وزن کتاب هم به اندازه‌ای است که بتوان از آن به جای سلاح استفاده کرد. البته اکنون که از بدرفتاری‌های نویسنده با زنان آگاه شده‌ایم، این القاب و ویژگی‌ها خوشایند و موجه به نظر نمی‌رسد. شوخی بی‌پایان شاید همچنان برای دسته خاصی از پسران جوان کتابی کالت به شمار آید، اما بیش‌تر مخاطبان زن آن را به مثابه نقابی دروغین بر فرهنگ مردانه زن‌ستیز به کناری انداخته‌اند.
کتاب داستان کالت از چه ویژگی‌‌هایی برخوردار است؟ توصیف این خصوصیات که معمولا مبهم و پیچیده و حتی شخصی است کار آسانی نیست، اما اغلب هنگامی که به آثاری از این دست برمی‌خوریم بازمی‌شناسیم‌شان.
کتاب‌هایی که زمانی 'کالت' بوده‌اند؛ از کتاب سرخ مائو تا پیرمرد و دریا و ناطور دشت
ابراهیم رئیسی ابراهیم رئیسی الساداتی معروف به رئیسی ۶۱ ساله تحصیلات دینی را ابتدا در مشهد و از ۱۵ سالگی در قم دنبال کرد. سوابق چندانی از حضور او در مبارزه علیه حکومت شاه وجود ندارد و خود گفته که یک با به دیدار آیت الله خامنه‌ای رفته که در ایرانشهر تبعید بوده است. هنگام پیروزی انقلاب اسلامی او ۱۸ ساله بوده است و سال ۱۳۵۸ جزو روحانیان جوانی بود که با حکم آیت الله خمینی "برای سامان‌دهی اوضاع" و مقابله با بازماندگان حکومت سابق و گروه‌های جدید منتقد حکومت به مسجد سلیمان رفتند. او در ۲۰ سالگی سالگی به عنوان دادیار کرج منصوب شد. در دهه ۶۰ دادستان همدان و بعد معاون دادستان تهران شد. اوایل دهه ۶۰ آقای رئیسی با جمیله علم الهدی، دختر احمد علم الهدی امام جمعه کنونی مشهد، ازدواج کرد. رسیدگی به مرحله سوم پرونده انفجار در نخست وزیری یکی از پرونده های حساسی بود که در دهه ۶۰ به او سپرده شد اما این پرونده با دستور آیت الله خمینی مختومه شد. عضویت در هیات چهار نفره تعیین شده از سوی آیت الله خمینی برای تصمیم گیری درباره زندانیان سیاسی که براساس گزارش‌ها هزاران نفر با تصمیم این هیات چهار نفره اعدام شدند بحث برانگیز‌ترین بخش از سابقه‌ او در سمت های قضایی است. در دوره رهبری آیت الله خامنه‌ای، ابراهیم رئیسی که جزو جریان راست محسوب می‌شد به دادستانی انقلاب تهران ارتقا یافت و تا پنج سال در این منصب باقی ماند. او از سال ۷۳ تا ۸۳ رئیس سازمان بازرسی کل کشور شد و در این دوره این سازمان گزارش‌هایی را درباره پرونده‌هایی چون المکاسب منتشر کرد. در این دوره این سازمان درباره پرونده هایی که نام اصلاح طلبان در آن مطرح بود از جمله پتروپارس نیز اعلام جرم کرد. این دوره همزمان با خصوصی سازی در ایران بود اما آقای رئیسی که اکنون مخالف برخی از سیاست‌های خصوصی سازی است در آن دوره اقدامی علیه واگذاری شرکت‌های دولتی انجام نداد. ابراهیم رئیسی سال ۸۳ به عنوان معاون اول هاشمی شاهرودی رییس قوه قضاییه منصوب شد و در دوره ریاست صادق لاریجانی نیز در این سمت ماند. او سال ۹۳ دادستان کل کشور شد و یک سال بعد پس از فوت عباس واعظی طبسی تولیت آستان قدس رضوی جانشین او در این سمت شد. فعالیت‌های سیاسی و حزبی آقای رئیسی از سال ۷۶ با عضویت در شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران (تشکل پرنفوذ محافظه کار) آغاز شد و سال ۱۳۸۵ از استان خراسان جنوبی وارد مجلس خبرگان رهبری شد. او در سال ۹۶ نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد و پس از شکست در انتخابات یک سال بعد به عنوان رییس قوه قضاییه منصوب شد. عبدالناصر همتی؛ از تبلیغات جنگ تا ریاست بانک مرکزی عبدالناصر همتی عبدالناصر همتی سال ۱۳۳۶ در کبودرآهنگ استان همدان متولد شد. آقای همتی فعالیت اداری و سیاسی خود را از سال ۵۹ در سازمان صدا و سیما آغاز کرد. در همین دوره او همزمان از مسئولان تبلیغات جنگ بود. او تا ۱۳۶۸ مدیرکل خبر و تا ۱۳۷۳ معاون سیاسی رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی بود. آقای همتی سپس ۱۲ سال رئیس بیمه مرکزی جمهوری اسلامی ایران و از ۱۳۸۵ برای هفت سال مدیرعامل بانک سینا و سه سال بانک ملی ایران بوده است. او قبل از ریاست بانک مرکزی با معرفی حسن روحانی عضو کمیته اقتصادی شورای عالی امنیت ملی بود. آقای همتی سال ۹۷ و مدتی بعد از خروج آمریکا از توافق هسته‌ای و به هم ریختن بازار ارز در ایران رییس کل بانک مرکزی شد. آقای همتی عضو حزب کارگزاران سازندگی بوده اما پیش از نامزدی انتخابات ریاست جمهوری در فضای سیاسی چندان فعال نبوده است. برخی از روش‌های تبلیغاتی آقای همتی متفاوت از سایر نامزد‌ها بوده است. از جمله سپیده شبستری، همسرش به عنوان نماینده او در یک برنامه تلویزیونی شرکت کرد که پوشش و برخی سخنانش خبرساز شد. محسن رضایی؛ فرمانده سپاه، نامزد ناکام سه دوره انتخابات محسن رضایی سبزوار رضایی میرقائد معروف به محسن رضایی، ۶۷ ساله است و هنگام کوچ ایل خود در یکی از روستاهای شهرستان مسجد سلیمان متولد شد؛ او در جوانی با همراهی افرادی چون محمدباقر ذوالقدر، علی شمخانی و سید احمد آوایی گروه چریکی منصورون را تشکیل می دهد که بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ یکی از هفت گروه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. آقای رضایی یکی از اعضای هیئت ۱۲ نفره تدوین اساسنامه سپاه پاسداران در زمستان ۵۷ بود. او گفته که در اردیبهشت سال ۵۸ واحد اطلاعات سپاه را تاسیس کرده و اولین فرمانده این واحد بوده است. او در سال ۶۰ با حکم آیت الله خمینی به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد و ۱۳۷۶ پس از استعفا از این سمت از سوی علی خامنه‌ای به عنوان عضو و دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد. دوران طولانی فرماندهی محسن رضایی در سپاه پاسداران به ویژه در دوران هشت ساله جنگ ایران و عراق، با حاشیه‌های فراوانی همراه بود؛ از جمله درگیری سپاه و ارتش و اجرای برخی عملیات‌ها از جمله کربلای ۴ با وجود لو رفتن آن. آقای رضایی از سال ۷۷ عملا فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و در انتخابات مجلس ششم در ورود به مجلس ناکام ماند. براساس خاطرات هاشمی رفسنجانی او سال ۷۶ نیز قصد داشت نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود اما از سوی آیت الله خامنه ای منع شد. محسن رضایی در سال ۸۴ برای نخستین بار نامزد ریاست جمهوری شد اما ۴۸ ساعت قبل از انتخابات انصراف داد. او در سال های ۸۸ و ۹۲ نیز نامزد انتخابات بود. شعار انتخاباتی آقای رضایی در سال ۸۴، «دولت عشق»، در سال ۸۸ «دولت ائتلافی» بوده است؛ شعار او در رقابت‌های سال ۹۲ سلام بر زندگی و «دولت فراگیر و جامعه امید» بوده است. سعید جلیلی؛ از مذاکرات بی‌نتیجه تا تشکیل دولت سایه سعید جلیلی سعید جلیلی یکی از سه کاندیدای خراسانی انتخابات ۱۴۰۰ و متولد سال ۱۳۴۴ است. آقای جلیلی تحصیلات ابتدایی تا دانشگاه را در مشهد گذراند و در جریان جنگ هشت ساله ایران و عراق پای راست خود را از دست داد. تحصیلات دانشگاهی او تا مقطع دکتری رشته معارف اسلامی علوم سیاسی از دانشگاه امام صادق بوده است و او سال ۸۱ از پایان نامه خود با عنوان «بنیان اندیشه سیاسی اسلام در قرآن» دفاع کرد. او از سال ۷۰ تا ۸۴ به ترتیب رئیس اداره بازرسی وزارت خارجه، معاون اداره اول آمریکا و معاون اروپا و آمریکا بوده است. جلیلی اگرچه از سال ۷۹ «مدیر بررسی‌های جاری» دفتر آیت الله خامنه ای بوده، اما حساس‌ترین مسوولیت‌ او با انتصاب رهبر جمهوری اسلامی مربوط به سال ۸۶ است با کنار رفتن علی لاریجانی، از سوی محمود احمدی نژاد به دبیری شورای عالی امنیت ملی منصوب شد؛ یک سال بعد علی خامنه ای او را به عنوان نماینده خود در این شورا معرفی کرد. عمده شهرت آقای جلیلی مربوط به سال‌هایی است که مسئول گروه مذاکره کننده هسته‌ای ایران با قدرت‌های غرب بود و ایران با تحریم‌های فزاینده و قطعنامه‌های شورای امنیت مواجه شد. درباره عملکرد آقای جلیلی در مذاکرات هسته‌ای انتقادات پردامنه‌ای حتی از سوی سیاستمداران اصولگرایی چون علی اکبر ولایتی و علی اکبر صالحی مطرح شده است؛ از طرف‌های خارجی مذاکرات نیز نقل قول‌های منفی زیادی درباره رفتار و گفتارهای عجیب او طرح شده است. نخستین حضور انتخاباتی آقای جلیلی مربوط به رقابت‌های سال ۹۲ است که با شعار «حیات طیبه» همراه بود. او در این دوره از جهت تعداد آرای اعلام شده پس از حسن روحانی و محمدباقر قالیباف در رده سوم قرار گرفت. آقای جلیلی بلافاصله بعد از شکست در انتخابات سال ۹۲، از سوی رهبر جمهوری اسلامی به عضویت مجمع تشخیص مصلحت درآمد و یک سال بعد عضو شورای راهبردی روابط خارجی شد. در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ از حامیان ابراهیم رئیسی بود و بعد از شکست نامزد مورد علاقه اش، تشکیل "دولت سایه" را اعلام کرد که با واکنش های زیادی همراه شد. علیرضا زاکانی؛ فرمانده بسیج دانشجویی که نماینده مجلس شد علیرضا زاکانی علیرضا زاکانی نیز همانند سعید جلیلی متولد ۴۴ است؛ سایت جهان نیوز منتسب به زاکانی نوشته است که او از ۱۵ سالگی وارد جنگ ایران و عراق شد و عمده فعالیت اش در واحدهای «تخريب» و «اطلاعات و عمليات» بوده است. آقای زاکانی در سال ۶۸ وارد رشته پزشکی دانشگاه تهران و ۹ سال بعد فارغ التحصیل شد. او در حالی سال ۸۳ مدرک تخصص پزشکی هسته‌ای خود را اخذ کرد که درباره مدت زمان طولانی حضور او در دانشگاه و نمرات ضعیف درسی او مستندات زیادی منتشر شده است. از جمله سایت خبری بامداد (نزدیک به محمود احمدی‌نژاد) با انتشار تصویری اعلام کرد که علیرضا زاکانی در دوره تحصیل خود سه ترم مشروط شده‌است و در دوران متوسطه نمراتی مثل دو و ۲۵ صدم برای درس ریاضی و سه و نیم برای درس شیمی داشته است. فعالیت سیاسی آقای زاکانی با عضویت در بسیج دانشجویی دانشگاه تهران آغاز شد و او در وقایع تیرماه ۷۸ و حمله لباس شخصی‌ها به کوی دانشگاه تهران فرمانده بسیج دانشجوی بود. آقای زاکانی از سال ۷۹ تا ۸۲ مسئول سازمان بسیج دانشجویی کشور بود. در جریان راهپیمایی حکومتی ۲۳ تیر ۷۸ که با هدف پایان دادن به اعتراضات دانشجویان برگزار شد، او در کنار حسن روحانی یکی از سخنرانان مراسم بود. آقای زاکانی نخستین بار در جریان انتخابات مجلس هفتم که با رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان همراه بود وارد مجلس شد و تا مجلس دهم نماینده بود. او در مجلس یازدهم هم نماینده قم در مجلس است. آقای زاکانی همزمان با سه دوره نمایندگی تهران در مجلس شورای اسلامی، فعالیت‌های رسانه‌ای خود را ادامه داد که به گزارش رسانه‌ها بعضا با "رانت مالی" همراه بود؛ از جمله سایت اصولگرای مشرق در سال ۹۰ سندی را درباره نشریه پنجره منتشر کرد که براساس آن، سازمان تبلیغات اسلامی متعهد شده بود ۵۰۰ میلیون تومان به نشریه آقای زاکانی بپردازد. محسن مهرعلیزاده؛ تربیت بدنی در دولت محمد خاتمی محسن مهرعلیزاده محسن مهرعلیزاده در هشتم متولد ۱۳۳۵ و اصالتا مراغه‌ای است. از او به عنوان عامل تشکیل کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران مراغه نام برده می‌شود. او قبل از استانداری خراسان در دولت محمد خاتمی، برخی مسئولیت‌ها از جمله قائم مقامی مدیر عامل چند شرکت صنعتی و هیئت عاملی سازمان گسترش و نوسازی ایران و نیز معاونت وزیر صنایع در امور صنعتی و معاونت سازمان انرژی اتمی ایران در امور نیروگاه‌ها را برعهده داشته است. اما بالاترین مناصب دولتی او معاونت ریاست سازمان تربیت بدنی در دولت دوم محمد خاتمی بود. در انتخابات سال ۸۴ مهرعلیزاده یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری بود که علیرغم شکست، بخشی از آرای مناطق ترک نشین ایران را کسب کرد؛ برخی از اصلاح طلبان او را عامل پراکندگی آرای مصطفی معین و مهدی کروبی در آن دوره می‌دانند. مهرعلیزاده سپس سال ۱۳۹۶ در دولت حسن روحانی استاندار اصفهان شد اما یک سال بعد به علت قانون منع به‌کارگیری بازنشستگان، کناره گیری کرد. امیرحسین قاضی زاده هاشمی؛ اصولگرای تندرو امیرحسین قاضی زاده هاشمی امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی متولد ۱۳۵۰ و جوان ترین نامزد این دوره از انتخابات است. او پزشک و نماینده چهار دوره مشهد در مجلس است. از دوره هشتم تا کنون. او دو دوره عضو هیات رئیسه و در مجلس یازدهم نایب رئیس اول بوده است؛ احسان قاضی زاده برادر دیگر او در مجلس (از حوزه سرخس و فریمان) و حسن قاضی زاده وزیر سابق بهداشت پسر عموی اوست. آقای قاضی‌زاده هاشمی از زمان تشکیل «جبهه پایداری» تشکل اصولگرای تندرو به عضویت این حزب درآمد و در فاصله سال‌های ۹۲ تا ۹۳ سخنگوی این جریان سیاسی بود.
انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ پس از رد صلاحیت چهره‌های شناخته شده اصلاح طلب و 'اصولگرایان میانه رو'، صحنه رقابت چهار نامزد اصولگرا و دو چهره نزدیک به اصلاح طلبان شده است. در این میان ابراهیم رئیسی نامزد اصلی جریان های اصولگرا اعلام شده و در کنار او سعید جلیلی، علیرضا زاکانی و امیرحسین قاضی زاده هاشمی نیز از طرف برخی جریانات اصولگرا حمایت می شوند. محسن رضایی نیز خود را مستقل معرفی می‌کند. عبدالناصر همتی و محسن مهرعلیزاده نیز هر دو نزدیک به اصلاح طلبان شناخته می‌شوند اما هنوز تکلیف نهایی حمایت گروه‌های اصلاح طلب از آنان مشخص نشده است. ابراهیم رئیسی؛ چهار دهه در قوه قضائیه، عضو هیات چهار نفره اعدام زندانیان سیاسی
انتخابات ۱۴۰۰؛ مرور سوابق هفت نامزد
در گزارش کميته اطلاعات سنای آمريکا سازمان سيا و ساير تشکيلات اطلاعاتی آن کشور متهم شده اند که در مورد توانايی عراق در دستيابی به تسليحات کشتار جمعی، که منجر به تصميم دولت ايالات متحده برای حمله نظامی به آن کشور شد، مبالغه کرند اما دولت در اين زمينه مسئول نبوده است. به گفته تدوين کنندگان اين گزارش، سازمان های اطلاعاتی بيش اندازه بر منابع مشکوک اتکا کردند و در مقابل، شواهدی را که مغاير اين اطلاعات بود ناديده گرفتند. گزارش مجلس سنا به خصوص سازمان سيا را متهم می کند که نتوانست از عهده وظيفه خود به عنوان هماهنگ کننده اصلی گردآوری و تحليل اطلاعات به خوبی برآيد. با وجود انتشار اين گزارش، جورج بوش، رييس جمهوری، از تصميم دولت خود در حمله به عراق دفاع و تاکيد کرده است که دولت، کنگره و سازمان ملل همگی قبول داشتند که عراق دارای توانايی توليد جنگ افزارهای کشتار جمعی است و می تواند تهديدی را متوجه ساير کشورها کند. درمقابل، جی راکفلر، سناتور دموکرات و معاون کميته اطلاعاتی سنا، گفته است که اگر کنگره از اطلاعات کنونی برخوردار بود وی ترديد دارد که از حمله به عراق حمايت می کرد. وی گفته است که جنگ عراق باعث ايجاد نفرت از آمريکا در جهان اسلام شده و به اين ترتيب، اين کشور را آسيب پذيرتر ساخته است. اما سناتور جمهوری خواه پت رابرتز، رييس کميته، گفته است که نبايد نقاط ضعف سيا را بيش از حد بزرگ جلوه داد زيرا سازمان های اطلاعاتی ديگر کشورها و سازمان ملل نيز به همين نتايج رسيده بودند. بريتانيا متحد اصلی آمريکا بوده که براساس اطلاعات مربوط به خطر تسليحاتی عراق از جنگ حمايت و در آن شرکت کرده است. قرار است يک هيات تحقيق که دولت بريتانيا در مورد نحوه گردآوری اطلاعات مربوط به عراق تشکيل داده است در هفته جاری گزارش خود را منتشر کند. خدمات
با انتشار گزارش مجلس سنای آمريکا در انتقاد از عملکرد سازمان مرکزی اطلاعات ايالات متحده - سيا - در زمينه گردآوری و تدوين اطلاعات مربوط به توانايی تسليحاتی عراق که دولت را نيز از مسئوليت در اين زمينه مبرا دانسته، جورج بوش، رييس جمهوری، وعده داده است که برای ايجاد اصلاحات در اين سازمان با مجلس همکاری کند.
بوش به همکاری برای اصلاحات 'سيا' متعهد است
یاسر، مهدی، محسن و محمد هاشمی در مراسم ختم اکبر هاشمی همسرش، هر پنج فرزند او، برادرش و برخی دیگر از بستگان نسبی و سببی او برای بسیاری از ایرانیان شناخته شده بودند. عفت مرعشی (نشسته راست)، فاطمه هاشمی (نشسته چپ) و فائزه هاشمی (ایستاده راست) عفت مرعشی، همسر عفت مرعشی، متولد ۱۳۱۴ فرزند محمد صادق مرعشی، روحانی شیعه و نوه دختری آیت الله محمدکاظم طباطبایی یزدی، از مراجع تقلید شیعیان در نجف است. اکبر هاشمی رفسنجانی و خانم مرعشی در سال ۱۳۳۷ ازدواج کردند. در خاطرات آقای رفسنجانی بارها از همسرش نام برده شده است و حتی از مشورت خود در امور سیاسی با "عفت" نیز گفته است. در جریان ترور مقامات جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ که به گروه فرقان نسبت داده شد٬ اکبر هاشمی هم مورد سوقصد قرار گرفت که به گفته عفت مرعشی او مانع کشته شدن همسرش شد. خانم مرعشی می‌گوید که در جریان سوقصد به جان آقای هاشمی٬ با انداختن خود به روی آقای هاشمی حائل میان گلوله ضاربان و همسرش شد. او روایت می‌کند که دو نفر به عنوان مهمان وارد خانه می‌شوند و مدتی بعد که از جلوی اتاق رد می‌شود٬ متوجه می‌شود٬ یکی از آنان با همسرش گلاویز شده "خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دست‌هایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد. یک تیر هم زد به دیوار اتاق و از در رفت." در جریان اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۸ ویدئویی از او منتشر شد که در روز رای‌گیری خبرنگاری از او می‌پرسد که توصیه‌اش به مردم پس از پایان رای‌گیری چیست که او در پاسخ می‌گوید که اگر تقلب شد به خیابان‌ها بیایند. این جمله او با واکنش تند رسانه‌های محافظه‌کار روبه‌رو شد. در میان همسران روسای جمهور ایران، او شهرتی بیش از بقیه داشت و به نوعی با بهره‌گیری از ادبیات سیاسی در آمریکا او را "بانوی اول" ایران می‎خواندند. +همسر ناشناخته حسن روحانی و پدیده 'بانوی اول' عفت مرعشی در خصوص نقش خود در رابطه ایران و عربستان می‌گوید: "بعد از جریان کشتار حجاج ایرانی در سال ۶۶، به تنهایی به عربستان سفر کردم. در این سفر، خانم ملک [امیر] عبدالله (ولیعهد وقت عربستان) میهمانی داد و یک عده را دعوت کرد و جلسه گذاشت. آنها از من خواستند که میهمانی را بپذیرم و من هم پذیرفتم. وقتی پذیرفتم روابط برقرار شد." فاطمه هاشمی که به جناح راستگرای سیاستمداران هوادار هاشمی رفسنجانی تعلق دارد در انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۹۲ در ستاد مرکزی حسن روحانی بود فاطمه هاشمی فرزند ارشد آقای هاشمی رفسنجانی متولد سال ۱۳۳۸ است. او از بنیانگذاران حزب میانه‌رو اعتدال و توسعه است که در آستانه انتخابات مجلس با محوریت حسن روحانی و تعدادی دیگر از سیاستمداران نزدیک به اکبر هاشمی رفسنجانی تشکیل شد. خانم هاشمی که به جناح راستگرای سیاستمداران هوادار هاشمی رفسنجانی تعلق دارد در انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۹۲ در ستاد مرکزی حسن روحانی بود. فاطمه هاشمی که اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود با عنوان "فاطی" از او نام برده در میانه دهه ۱۳۷۰ خورشیدی بنیاد بیماری‌های خاص و سپس فدراسیون ورزشی بیماران خاص را تاسیس کرد. او همچنان ریاست این فدراسیون را برعهده دارد. سه سال پیش فاطمه هاشمی به اتهام انتساب مطالب خلاف واقع به برادران لاریجانی (روسای قوه قضائیه و مجلس) دادگاهی و به شش ماه حبس تعلیقی محکوم شد. او کمتر از یک سال بعد در دادگاه تجدید نظر تبرئه شد. فاطمه هاشمی، کمی پس از انقلاب ایران با سعید لاهوتی، فرزند حسن لاهوتی اشکوری مسئول تشکیل سپاه و نخستین امام جمعه رشت، ازدواج کرد. محسن هاشمی در سال ۱۳۹۲ و پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در چهارمین شورای شهر تهران نامزد اصلاح‌طلبان برای تصدی شهرداری تهران بود اما با یک رای اختلاف مقابل محمدباقر قالیباف شکست خورد محسن هاشمی متولد ۱۳۴۰، پسر ارشد خانواده هاشمی رفسنجانی است که بیش از برادران و خواهران خود مشاغل انتصابی داشته است. گفته می‌شود او از نخستین بنیانگذاران صنعت موشکی ایران است. محسن هاشمی بخشی از تحصیلات دانشگاهی خود را در بلژیک و کانادا گذرانده است. ریاست دفتر ویژه بازرسی رئیس جمهور و رئیس دفتر رئیس جمهور در دوره ریاست جمهوری پدرش و سپس ریاست دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از مشاغل او بوده است. با این حال مدیریت راه‌آهن شهری تهران (شرکت مترو) به حکم عبدالله نوری، وزیر کشور دولت اول محمد خاتمی طولانی ترین دوره مسئولیت او (۱۳ سال) در جمهوری اسلامی بوده است. آقای هاشمی در سال ۱۳۹۲ و پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در چهارمین شورای شهر تهران نامزد اصلاح‌طلبان برای تصدی شهرداری تهران بود اما با یک رای اختلاف مقابل محمدباقر قالیباف شکست خورد. فائزه که بارها هدف حملات لفظی گروه‌های تندرو بوده است در انتخابات ریاست جمهوری در ایران ۱۳۸۸ از میر حسین موسوی حمایت کرد و در جریان اعتراضات به نتیجه این انتخابات دست‌کم دوبار بازداشت و پس از مدتی آزاد شد فائزه هاشمی متولد ۱۳۴۱. سومین فرزند هاشمی رفسنجانی در دهه ۱۳۷۰ مشهورترین فرزند او بود. اظهاراتش درباره ورزش زنان و دوچرخه‌سواری آنان در اماکن عمومی با واکنش تند محافل تندرو از جمله انصار حزب‌الله روبه‌رو شد. در جریان انتخابات مجلس پنجم او از تهران خود را نامزد کرد و با رای بالایی پس از علی اکبر ناطق نوری به عنوان نماینده دوم تهران به مجلس راه یافت. گفته می‌شود اگر مناسبات سیاسی و محدودیت‌های جمهوری اسلامی اجازه تصدی مناصب عالی را به زنان می‎داد، او می‌توانست یکی از بازیگران اصلی عرصه سیاسی ایران باشد. فائزه هاشمی با تاسیس روزنامه زن، از نخستین مدیران مسئول نشریات سیاسی در ایران هر چند عمر این روزنامه اصلاح طلب به یک سال نکشید و در سال ۱۳۷۸ توقیف شد. فائزه هاشمی که به جناح چپ‌گرای هواداران هاشمی رفسنجانی نزدیک است، مدتی نیز از اعضای شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی بود. او که بارها هدف حملات لفظی گروه‌های تندرو بوده است در انتخابات ریاست جمهوری در ایران ۱۳۸۸ از میر حسین موسوی حمایت کرد و در جریان اعتراضات به نتیجه این انتخابات دست‌کم دوبار بازداشت و پس از مدتی آزاد شد. خانم هاشمی در سال ۱۳۹۰ پس از مصاحبه با سایت خبری روز آنلاین به اتهام اتهام تبلیغ علیه نظام دادگاهی و به شش ماه حبس تعزیری و پنج سال محرومیت از عضویت در گروه‌ها و انجمن‌ها و فعالیت سیاسی، فرهنگی و مطبوعاتی محکوم شد و پس از گذراندن دوره محکومیتش آزاد شد. او در جریان مرخصی فریبا کمال آبادی، یکی از رهبران جامعه بهاییان در ایران به خانه او رفت. انتشار عکس‌های او در خانه خانم کمال‌آبادی که در آن تابلویی از چهره بهاالله دیده می‌شود، خشم رسانه‌های اصولگرا را برانگیخت. این دیدار با واکنش اکبر هاشمی رفسنجانی روبه‌رو شد که اقدام دخترش را "اشتباه" خواند و گفت که باید آن را "جبران کند". او نیز مانند خواهرش و همزمان با او با یکی دیگر از فرزندان حسن لاهوتی ازدواج کرد. هواداران آقای هاشمی رفسنجانی محکومیت مهدی را انگیزه سیاسی و نقشش در ستاد میرحسین موسوی و ماجراهای اعتراضات به نتیجه انتخابات می‌دانند مهدی هاشمی متولد ۱۳۴۸، در کنار خواهرش، فائزه خبرسازترین فرزند خانواده هاشمی بوده است. او که اکنون دوران محکومیت ده ساله‌ زندانش را سپری می‌کند، هنگام درگذشت پدر در زندان بود که با اعلام خبر به بیمارستان شهدای تجریش منتقل شد. مهمترین شغل دولتی مهدی هاشمی مدیریت شرکت بهینه‌سازی مصرف سوخت از زیر مجموعه‌های وزارت نفت بوده است که در رابطه با این شغل با اتهامات مالی مختلفی روبه‌رو شد. او پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ از ایران خارج شد و پس از اینکه بعد از سه سال به ایران بازگشت بلافاصله بازداشت شد و بازجویی شد. او نهایتا به جرم اختلاس، ارتشا و جرایم مربوط به مسائل امنیتی به ده سال زندان محکوم شد و در مرداد سال پیش گذراندن محکومیت خود را در زندان اوین آغاز کرد. با این حال هواداران آقای هاشمی رفسنجانی محکومیت مهدی را انگیزه سیاسی و نقشش در ستاد میرحسین موسوی و ماجراهای اعتراضات به نتیجه انتخابات می‌دانند. بخشی از محکومیت مهدی هاشمی به انتشار فایل صوتی گفت‌وگوی او با نیک‌آهنگ کوثر، کاریکاتوریست مقیم آمریکا مرتبط است، هرچند خانواده هاشمی اعلام کردند این فایل‌ها اصالت ندارند و دستکاری شده‌اند. آخرین فرزند اکبر هاشمی، بی سر و صداترین و کم‌حاشیه‌ترین عضو خانواده هاشمی است که به جز ریاست دفتر پدرش در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصحلت نظام و عضو هیئت امنای دانشگاه آزاد، شغل مهم دولتی دیگری در کارنامه‌اش دیده نمی‌شود یاسر هاشمی متولد ۱۳۵۰، آخرین فرزند اکبر هاشمی، بی سر و صداترین و کم‌حاشیه‌ترین عضو خانواده هاشمی است که به جز ریاست دفتر اکبر هاشمی در مرکز تحقیقات استراتژیک و عضویت هیئت امنای دانشگاه آزاد، شغل مهم دولتی دیگری در کارنامه‌اش دیده نمی‌شود. در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ او عضو ستاد مرکزی حسن روحانی بود. گفته می‌شد که با روی کار آمدن آقای روحانی او به عنوان وزیر پیشنهادی ورزش و یا یکی از معاونان او معرفی می‌شود. اما او هیچ سمتی در دولت حسن روحانی برعهده نگرفت. شایعات زیادی درباره فعالیت‌های اقتصادی و دارایی‌های او از جمله مزرعه پرورش اسب و واردات مواد لبنی و ماشین‌آلات صنعتی مطرح است که همه از سوی خانواده آقای هاشمی تکذیب شده است. محمد هاشمی، رکورددار طولانی ترین دوره ریاست سازمان صدا و سیماست محمد هاشمی متولد ۱۳۲۱ ٬ تا پیش از آنکه فرزندان اکبر هاشمی پا به عرصه‌های سیاسی و اجتماعی بگذارند٬ مشهورترین فرد این خانواده پس از او محمد هاشمی بود. محمد هاشمی که دانش آموخته دانشگاه برکلی در کالیفرنیا پیش از انقلاب از اعضای پایه‌گذار انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا بود. با وقوع انقلاب ایران او بلافاصله در کنار برادرش قرار گرفت و تا لحظه درگذشت او دست راست او محسوب می‌شد. در دولت محمد علی رجایی٬ معاون نخست وزیر و مدتی نیز سرپرست وزارت خارجه بود. اما مهمترین شغل دولتی او ریاست ۱۳ ساله‌اش بر سازمان صدا و سیما جمهوری اسلامی بود. در زمان ریاستش بر صدا و سیما به خاطر پخش مصاحبه‌ای از رادیو که در آن زنی الگوی زن ایرانی را اوشین (شخصیت اصلی سریال سال‌های دور از خانه‌) به جای فاطمه زهرا٬ دختر پیامبر اسلامی معرفی کرد٬ مستقیما مورد انتقاد آیت‌الله خمینی قرار گرفت. آیت‌الله خمینی در نامه‌ای خطاب به او نوشت: "فردی که این مطلب را پخش کرده است تعزیر و اخراج می‌گردد و دست‌اندرکاران آن تعزیر خواهند شد. در صورتی که ثابت شود قصد توهین درکار بوده است، بلاشک فرد توهین‌کننده محکوم به اعدام است. اگر بار دیگر از این گونه قضایا تکرار گردد، موجب تنبیه و توبیخ و مجازات شدید و جدی مسئولین بالای صدا و سیما خواهد شد." با این حال ریاست او بر این سازمان تا پنج سال پس از درگذشت آقای خمینی ادامه داشت که احتمالا نفوذ برادرش بی‌تاثیر نبوده است. منتقدان آقای هاشمی رفسنجانی می‌گویند حضور محمد هاشمی در راس رادیو و تلویزیون ایران بعضا در پیشبرد سیاست‌های برادرش موثر بوده است. او پس از کنار گذاشته شدن از ریاست این سازمان در سال ۱۳۷۳ معاون اجرایی رئیس جمهور شد و این سمت را در دوره محمد خاتمی و تا زمان منحل شدن این معاونت در دوره دوم او برعهده داشت. محمد هاشمی در آخرین سال ریاست جمهوری اکبر هاشمی همراه با چند تن از سیاستمداران دولت‌های او و نزدیکانش حزب کارگزاران اسلامی را پایه گذاشت که تشکلی میانه‌رو محسوب می‌شد. محمد هاشمی که از سال ۱۳۷۵ عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام بود٬ در سال ۱۳۹۰ در این سمت ابقا نشد. اما به عنوان رئیس دفتر ریاست این مجمع در جلسات آن حضور می‌یافت.
در میان سیاست‌مداران جمهوری اسلامی اکبر هاشمی رفسنجانی از معدود کسانی بود که فرزندانش و دیگر بستگان او شهرتی در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران داشتند.
هاشمی‌ها؛ خانواده خبرساز سیاست ایران
شمار اين افراد به بيش از ده تن در ولايتهای غزنی، قندهار، هلمند و پکتيا می رسد که پنج تن از آنها در همين اواخر کشته شده اند. در گذشته نيز علمای دينی در افغانستان با چنين وضعی مواجه شده اند اما آنچه اين مورد را از کشتارهای گذشته متمايز می کند، اين است که کشتارگران از نظر فکری از سنخ کشته شدگانند؛ يعنی هر دو گروه، خود را نه تنها مسلمان و قيام خود را بخاطر اسلام می خوانند، بلکه نام طالب العلم را نيز برخود دارند. رويارويی شاگرد با استاد اين بار طالبان هستند که ملاها يا به بيانی ديگر، کسانی را که بر آنان حق استادی دارند، می کشند. در اينجا ما شاهد تکرار جريانی هستيم که يادآوری آن بيشتر به يک طنز شبيه است، کشتن استاد به دست شاگرد در تاريخ سياسی اين کشور بی سابقه نيست، همانگونه که تره کی به دست امين کشته شد. از آن طنز تلخ که بگذريم آيا وقايع اخير نمايانگر نوعی تضاد ايدئولوژيک ميان تندروی و اعتدال است؟ هرچند هواداران تندروی از راه توسل به خشونت، راه حذف فيزيکی طرف مقابل را برگزيده اند، اما طالبان در حدی نيستند که برای توجيه شرعی اين روش دلايل فقهی ارائه کنند. شايد بتوان اين کار را نوعی کپی برداری از روش خوارج در صدر اسلام خواند ولی با وجود چنين شباهتی، اين تضاد رنگ ايدئولوژيک به معنی واقعی آنرا ندارد. 'علمای سوء' در شبنامه ای که طالبان در توجيه اين تصميم خويش انتشار داده اند، علمای حامی دولت کرزی "علمای سوء" خوانده شده اند که "بخاطر حمايت از حضور يهود و نصارا در افغانستان، مستحق سزای مرگ هستند". نظر القاعده در مورد ملاهای مخالف در اين رابطه حتی نظر نزديکترين متحد طالبان يعنی القاعده نيز ظاهرا با نظر آنان همخوانی ندارد. القاعده با استقرار نيروهای آمريکائی در خاک عربستان سعودی مخالف است و دولت سعودی را نيز دولتی "نامسلمان" می داند. رهبران القاعده بعضی از علمای سعودی از جمله ابن باز و محمد بن الصالح العثيمين را بخاطر عدم مخالفت و يا حمايت از حضور نيروهای آمريکايی در کشورشان، "علمای سلطان" خوانده اند ولی به کشتن آنان حکم نکردند. ابومصعب سوری يکی از رهبران القاعده در رساله ای تحت عنوان "فرق ميان علمای رحمان و علمای سلطان" نامه های اسامه بن لادن و دکتر سعد الفقيه را که بشکل جواب و اعتراض به فتواهای علمای سعودی نوشته منشتر شده است، اما لحن اين نامه ها مودبانه است و حتی به آنان علمای سوء خطاب نشده است. به نظر می رسد که طالبان اين روش را نمی پسندند. کشتن کسانی که با ملاعمر بيعت کردند امروزه طالبان کسانی را می کشند که روزگاری قدرت خود را مديون آنان بودند. روز چهارم آوريل ۱۹۹۶ بود که بيش از هزار و پانصد تن از "علمای دينی" از سراسر افغانستان در قندهار (مرکز حکومت طالبان) گردهم آمدند تا با ملامحمد عمر رهبر طالبان به عنوان "اميرالمومنين" بيعت کنند. شمارش معکوس برای سقوط حکومت مجاهدين به رهبری برهان الدين ربانی که کابل پايتخت را در اختيار داشت آغاز شده بود اما طالبان می دانستند که فتح کابل به معنی سقوط تمامی افغانستان بدست آنان نيست. رخنه در شمال (حوزه نفوذ متحدان آقای ربانی) کار دشواری بود و طالبان بايد از برای تصرف شمال افغانستان پس از سقوط کابل آمادگی می گرفتند. مراسم بيعت، با بلند کردن دست انجام پذيرفت و ملامحمد عمر "اميرالمومنين" لقب گرفت. هيچکس (از حاضران در مجلس) اعتراضی به اين امر نداشت که چرا اين عنوان فرامرزی که به معنی رهبری بر همه مسلمين جهان است به کسی داده می شود که هنوز بر نيمی از خاک کشور خود نيز مسلط نيست. بيعت جمعی از اتباع خارجی به خصوص عربها با ملامحمد عمر در اين محفل، برای عده ای تا حدی جوابگوی اين سوال بود. پس از پايان مراسم بيعت و فريادهای الله اکبر، صدای فريادی بگوش رسيد، اين فرياد از مولوی احسان الله احسان بود که با صدای بلند از علمای دينی خواهان فتوای مشروعيت ادامه جنگ عليه حکومت آقای ربانی ربانی شد. هزار و پانصد تن حاضران مجلس، همه با اتفاق به مشروعيت جنگ عليه حکومت آقای ربانی که آن را "حکومت شر و فساد" می خواندند فتوا دادند. مولوی احسان بعد از تصرف کابل بدست طالبان به رياست بانک مرکزی گماشته شد و در حمله اول به مزارشريف کشته شد. اين هزار و پانصد تن، بخشی از "علمای دينی" افغانستان بودند اما حتی آن دسته از علمای دينی که تا آن زمان با طالبان رابطه خوبی نداشتند و در اين جريان شرکت نکردند، بعد از اين گردهمائی از مخالفت علنی با گروه طالبان دست برداشتند. به نظر می رسيد که در تاريخ افغانستان هيچگاه علمای دينی خود را تا اين حد به پايه های حاکميت دولتی در اين کشور نزديک احساس نکرده بودند. اين نخستين باری نبود که علمای دينی در مورد يک مساله مهم که جنبه سياسی داشت، به صدور فتوا می پرداختند. 'علمای سو' در دوران مجاهدين پس از کودتای کمونيستی در آخرين سالهای دهه هفتاد ميلادی، اين علمای دينی بودند که فتوای جهاد عليه حکومت تره کی را صادر کردند. دولت نورمحمد تره کی که به اهميت نقش علمای دين در تحريک احساسات مردم آگاه بود به جای اينکه با آنها مدارا کند به کشتار آنان پرداخت و در نتيجه آن رژيم مورد تکفير علما قرار گرفت. با سقوط حفيظ الله امين، ببرک کارمل با در پيش گرفتن راه مدارا سعی در جلب حمايت علمای دينی کرد و اداره ای را به نام شئون اسلامی به وجود آورد که در آن جمعی از علمای دينی را سازمان داد. وظيفه اين جمع، توجيه حضور نظامی اتحاد شوروی در افغانستان و اثبات مشروعيت رژيم حاکم بود. احزاب مجاهدين اعضای "شئون اسلامی" را "علمای سوء" خطاب می کردند اما هيچ يک از اين احزاب جهادی به صورت مشخص به کشتن آنها فتوا نداد. با گذشت زمان و ادامه جنگ، جمعی از همان علما هم به پاکستان رفتند و در کنار مجاهدين قرار گرفتند. علمای دينی در شواری حل و عقد بعد از سقوط دولت دکتر نجيب الله، برهان الدين ربانی هم سعی در جلب حمايت علمای دينی از دولت خود کرد که در شورايی به نام حل و عقد جمعی از آنان عضويت داشتند. رهبری طالبان نيز در مقاطع مختلف از دوران حاکميت اين گروه با گردآوردن علمای دينی سعی کرد تا به فيصله های فردی خود مهر تائيد جمعی بزند، از جمله در مورد تهديد ايران و مانور اين کشور در مرز با افغانستان و فشار آمريکا بر طالبان برای سپردن اسامه بن لادن به آن کشور. اما طالبان بخاطر دست زدن به تندروی هايی که از نظر بسياری از علما "غلو در دين" تلقی می شد، به تدريج حمايت علما را از دست دادند و هر بار تعداد کمتری از آنچه با ملامحمد عمر بيعت کرده بودند، در چنين گردهمايی ها يی حاضرمی شدند. در همين دوره، عده ای از علمای مربوط به تنظيم ها (احزاب) جهادی که به اقدامات طالبان به نظر شک می نگريستند، در پيشاور پاکستان به تشکيل شورای علما دست زدند که رهبری آن را مولوی فضل الهادی شينواری (رييس کنونی شورای سراسری علما و دادگاه عالی افغانستان) به عهده داشت. شورای علما در حکومت پس از طالبان پس از سقوط طالبان، به پيشنهاد آقای شينواری که اينک قاضی القضات کشور نيز بود، زلمی خليل زاد، سفير سابق آمريکا در افغانستان، از مفکوره تقويت شورای علما برای مقابله با تبليغات طالبان در ميان مردم حمايت کرد و اين شورا با حمايت مالی که از آن صورت گرفت در سراسر افغانستان وسعت يافت و "شورای سراسری علمای افغانستان" نام گرفت. گفته می شود که تعداد اعضای اين شورا به سه هزار نفر می رسد، جالب ترين نکته در ترکيب شورای سراسری علما اين است که بخشی از اعضای آن در گذشته از حاميان طالبان بودند که با ملامحمد عمر بيعت کرده و از جنگ طالبان عليه جبهه متحد حمايت می کردند. بنابراين به نظر می رسد که اکنون ياران سابق بيش از ديگران مورد خشم طالبان قرار گرفته اند. وظيفه اعضای اين شورا در گام نخست مقابله با تبليغاتی است که عليه حضور نيروهای خارجی در افغانستان توسط مخالفين به خصوص القاعده و طالبان صورت می گيرد. 'آمريکاييها برای بازسازی آمده اند، نه برای اشغال' اين شورا بايد به مردم تفهيم کند که حضور نيروهای امريکايی در افغانستان که به فيصله شورای امنيت سازمان ملل متحد صورت گرفته با اشغال افغانستان توسط نيروهای شوروی در دهه هشتاد ميلادی هيچ شباهتی ندارد. توجيه اين است که اين نيروها نه برای اشغال بلکه برای بازسازی آمده اند. بنابر اين هدف شورای سراسری علمای افغانستان با اهدافی که طالبان به دنبال آن هستند، در تضاد کامل است. طالبان می دانند که مردم به سخنان علمای دين اهميت قايلند و رواج اين باور در ميان روستائيان که نيروهای خارجی نه به منظور اشغال بلکه برای کمک به افغانستان آمده اند، تا چه حد می تواند راه جلب حمايت مردمی از طالبان را که سخت به آن نيازمندند سد کند. بنابراين به نظر طالبان، بزدارنده ترين عمل، کشتن اعضای اين شورا است. مهمترين تاثير منفی کشتن "ملا" بوسيله "طالب" اين خواهد بود که تمايل به کسب علوم دينی در جامعه تضعيف خواهد شد و شايد ديگر کمتر کسی جرئت کند فرزند خود را به مدرسه دينی بفرستد. آقای مژده پس از فروپاشی طالبان (به مدت سه سال)، سخنگوی دادگاه عالی افغانستان به رياست مولوی فضل الهادی شينواری شد و اکنون به کارهای پژوهشی می پردازد. وحيد مژده کتابی در مورد پنج سال حاکميت طالبان بر افغانستان نوشته و خود وی نيز، کارمند شورای علمای افغانستان (پس از طالبان) بوده است. خدمات
در طی بيش از يکسال گذشته شماری از علمای دينی افغانستان، در ولايتهای مختلف اين کشور کشته شده اند.
چرا طالبان به ملا کشی روی آورده اند؟
حتی اصولگرايان نيز پروين احمدی‌نژاد را نمی‌شناختند و بسياری از آنها اصلا خبر نداشتند که او قرار است همان راهی را برود فائزه هاشمی با پشتوانه نام پدر رفت؛ يا محمدرضا خاتمی و مرحوم عليرضا نوری که از نام برادران خود در انتخابات مجلس ششم بهره گرفتند يا حتی همچون جميله کديور که امتيازش، همسری عطاءالله مهاجرانی، عضو شاخص دولت خاتمی بود. وقتی آن زمزمه تبديل به يک خبر رسمی شد و پس از آنکه زمزمه بعدی آغاز گشت، زمزمه ای که پروين احمدی نژاد را «سرليست» اصولگرايان معرفی می کرد، برخی در اين اردوگاه برآشفته شدند. عموما کسانی که از جبهه محمدباقر قاليباف شهردار تهران بودند، مخالف صريح اين نام بودند،‌ اما برعکس کسانی که با عنوان حاميان رئيس‌جمهور پا به عرصه انتخابات گذاشته بودند، از اين امر استقبال می‌کردند. اين مجله توسط بنياد بخش جهانی بی بی سی که نهادی خيريه آموزشی است، منتشر می شود. نويسندگان اصلی اين مجله کارآموزان برنامه آموزش از راه دور اين بنياد هستند. خدمات
از همان هنگام که زنگ آغاز رقابتهای انتخاباتی به صدا درآمد، در جبهه اصولگرايان زمزمه‌ای آرام‌آرام در گوش يکديگر نجوا می‌شد: «خواهر رئيس‌جمهور قرار است کانديدا شود.»
ورود يک احمدی نژاد ديگر به سياست ايران
گمانه زنی درباره نتایج مذاکرات هسته ای، نقش و بازی روس ها از جمله دیگر مطالب روزنامه های امروز است که در عین حال در مقالاتی نسبت به وضعیت اقتصادی کشور در صورت ادامه کاهش بهای نفت ابراز نگرانی کرده اند. تیتر و عکس صفحه اول شرق فاطمه جمال‌پور در گزارشی در شرق نوشته: ١١٠واحد طبقه‌هفت پاساژ علاءالدین شامگاه پنج‌ شنبه تخرب و پلمب شد. ١١٠واحدی که به گفته کسبه، مالک بدون هیچ سندی به مبلغ ٩٠٠میلیارد‌تومان به آنها فروخته بود. «شرق» جزییات پرونده ساخت‌و‌تخریب علاءالدین را با ارائه اسناد و گفت‌و‌گو با طرفین ماجرا بررسی می‌کند. به گزارش این روزنامه: تخریب با حضور پرتعداد ماموران انتظامی و شهرداری در میان فریادهای الله‌اکبر و اشک‌های مالکان و کسبه از ساعت ١٢شب آغاز و تا ساعت چهار‌صبح به درازا انجامید و ساعت از شش‌صبح گذشته بود که علاءالدین موقتا آرام گرفت. نخستین مراجعه برای تخریب، شامگاه دوشنبه هفته پیش انجام شده بود. بعد از آن ماموران شهرداری پلاکاردی را در طبقه‌هفتم نصب کردند و مهلتی ٧٢ساعته به کسبه برای تخلیه واحدها دادند. پلاکاردی که به دستور مالک کنده شد و به گفته کسبه مالک به آنها گفت: «هیچ کاری نمی‌توانند بکنند» اما پس‌از پیگیری‌ها بالاخره حکم اجرا شد. گزارش شرق نوشته: مالک این پاساژ، از ابتدای سال ٩٣ شروع به فروش ١١٠ واحد طبقه هفت می‌کند. واحد‌ها از ٨٠٠ میلیون تا یک‌میلیارد‌و‌٣٠٠میلیون تومان به صورت اقساط واگذار می‌شود. کسبه می‌گویند در زمان خرید مالک نامه‌ای را به آنها نشان داده که می‌گوید با شهردار منطقه برای ساخت این واحد توافق کرده است؛ توافقی که این روزها مسوولان شهری از آن اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند اما اسناد در اختیار خبرنگار «شرق» حکایت از آن دارد که امضای رییس سازمان نظام‌مهندسی استان تهران، مدیرکل شهری و ساختمان شهرداری‌ تهران در رابطه با اجرای طبقات هفتم و هشتم و اخذ مجوز آن دیده می‌شوند. سال ۲۰۱۵ چه می شود؟ شهرام شهید‌ی در ستون طنز شهروند نوشته: یکی از مقامات کشور گفته منابع مالی د‌ولت بسیار محد‌ود‌ است و توقعات باید‌ معقول باشد‌. خب با این حساب اولین گمشد‌ه مشهور‌ سال ٢٠١٥ منابع مالی د‌ولت است که احتمالا یکی از شما خوانند‌گان ستون طنز شهروند‌ و یا من و یا عمه‌ام مسئولش هستیم. به‌هرحال معلوم شد‌ د‌ر‌ سال ٢٠١٥ تقاضای آموزش رایگان و د‌اشتن بیمه و گران نشد‌ن کالاها و د‌سترسی آزاد‌ به اطلاعات و رعایت قانون شهروند‌ی و امکان د‌سترسی آسان به شبکه‌های مجازی و امکان د‌اشتن شغل و هوای خوب و آب آشامید‌نی و د‌سترسی به غذا و امکان حق تحصیل و... توقع بی‌جا محسوب می‌شود‌. بنابراین فقط از د‌وستان د‌رخواست می‌شود‌ توقع ارزانی قبر را توقع بی‌جا به حساب نیاورند‌. به نوشته این طنزنویس: قبلا د‌ر سیاست و ورزش با پد‌ید‌ه ظهور کوتوله‌های سیاسی و ورزشی آشنا شد‌ه بود‌یم و پیه آنها به تنمان خورد‌ه بود‌. شهرام ناظری گفته جای غول‌های اد‌بیات و هنر را کوتوله‌ها گرفته‌اند‌! بنابراین د‌یگر عرصه‌ای باقی نماند‌ه که کوتوله‌ها آن‌جا را فتح نکنند‌. و همین نشان می‌د‌هد‌ میانگین قد‌ د‌ر کشور د‌ر ‌سال ٢٠١٥ رو به کاهش بود‌ه و د‌یگر کسی جرأت نمی‌کند‌ قد‌ بکشد‌. طنز شهروند به این جا رسیده که: یکی از مد‌یران ارشد‌ کشور می‌گفت یکی از مهم‌ترین فاکتورهای گمشد‌ه د‌ر اد‌ارات این است که د‌یگر سر کارمند‌ها نمی‌شود‌ د‌اد‌ زد‌ و غرولند‌ کرد‌. فوری تو روی آد‌م می‌ایستند‌. پرسید‌م فکر می‌کنی علتش چیست؟ گفت این‌که آمار ازد‌واج کاهش پید‌ا کرد‌ه. گفتم عزیز جان به شقیقه چه ربطی د‌ارد‌؟ گفت: خوب هم ربط د‌ارد‌ . کسی که متاهل است به اند‌ازه کافی از آقا د‌اماد‌ یا عروس خانم حرف شنید‌ه که گوشش از این حرف‌ها پر باشد‌. و در پایان آمده: یکی د‌یگر از گمشد‌ه‌های مهم‌ سال ٢٠١٥ د‌ر حوزه مرد‌ان اتفاق می‌افتد‌. یعنی مرد‌ان یک موفقیت مهم را د‌ر این سال از د‌ست معاون وزیر کار گفته هفت‌میلیون بیکار د‌ر کشور د‌اریم. با توجه به جمعیت کشور به نظر می‌رسد‌ د‌رست می‌گویند‌ که قد‌یم‌ها یک نفر کار می‌کرد‌ د‌ه نفر می‌خورد‌ند‌. اما د‌ر ‌سال ٢٠١٥ د‌ه نفر باید‌ کار کنند‌ که آن یک نفر بیکار بتواند‌ بخورد‌. کوبا کجا و ما ؟ کارتون احمد عربانی، شهروند عبدالله گنجی در سرمقاله جوان نوشته: چند روز پیش و پس از مقاومت ۵۰ ساله ملت و دولت کوبا، دولت امریکا اعلام کرد در سیاست‌های خود در قبال کوبا تجدید نظر می‌کند. امریکا اعلام کرد تحریم‌ها علیه کوبا بی‌فایده است و این منازعه نفعی برای امریکا نداشته است. اگر چه نیت دولتمردان امریکا هنوز دارای زوایای پنهانی است که قابل قضاوت نیست اما ارتباط گسترده و ایجاد سفارتخانه می‌تواند زمینه‌سازی فروپاشی کم‌هزینه کوبا باشد. پس از این اتفاق،‌ تحلیل‌های مختلفی در ایران صورت گرفت و قرابت بینا ذهنی بین ایران و امریکا و کوبا و امریکا موجب قضاوت‌های مختلفی شد. عده‌ای این سیاست امریکا را نتیجه مقاومت و ایستادگی کوبا دانستند و ادامه این مشی در جمهوری اسلامی ایران را موجب تغییر سیاست‌های امریکا اعلام کردند چرا که تحریم ۵۰ ساله کوبا بی‌فایده و در نتیجه موجب بازنگری در سیاست‌های امریکا شده است اما دسته دیگری که همه مشکلات کشور را در برقراری رابطه با امریکا قابل حل می‌دانند، «الگوی کوبا» را برای حل منازعه ایران و امریکا پیشنهاد و اعلام کردند منازعه و مقاومت بی‌فایده است. سرمقاله جوان در نهایت به این جا رسیده که: ما هم باید مثل کوبا عمل کنیم و از وضعیت موجود در امریکا استفاده و مسائل خود را حل کنیم. ممکن است در تعاملات و منازعات شکلی ایران و امریکا تشابهاتی با رفتار کوبا و امریکا باشد اما این کجا و آن کجا. در دستگاه معرفت شناسانه انقلاب اسلامی، منازعه ما و غرب منازعه حق و باطل و کفر و ایمان است. با این تقسیم‌بندی کوبا در همان بلوکی است که امریکاست، هرچند کوبا قدرت اعمال خوی سلطه‌گری ندارد. معامله روس ها با کارت ایران متین مسلم در مقاله ای در شهروند با نقل گفته های ریابکوف مذاکره‌کننده ارشد روسیه در مذاکرات هسته‌ای که به نحوی زیرکانه موضوع بحران اوکراین و اشغال شبه‌جزیره کریمه توسط ارتش نیمه‌ سرخ کشورش را به پرونده اتمی ایران گره زده نوشته سخنان معاون لاوروف آن زمان چندان جدی گرفته نشد. اما اکنون با موضع‌گیری وزارت خارجه روسیه کاملا مشخص شده استفاده از اهرم پرونده اتمی ایران در برخورد با مسأله اوکراین و بحران شرق اروپا یک رفتار از جنس روسی بوده که گذشت زمان آن را آشکار کرده است. ظاهرا مسکو درصدد تجدیدنظر سیاست‌های خود در قبال پرونده اتمی ایران است. این روزنامه شرح داده: پرونده‌ای که صرف‌نظر از تحولات ١٦ ماه گذشته، نسبت به حل‌وفصل آن طی ٣ تا ٤ماه آینده ابراز امیدواری شده ‌است. اطلاعیه وزارت‌خارجه روسیه تصریح کرده «در صورتی که تحریم‌های آمریکا علیه این کشور تشدید شود، این موضوع می‌تواند سبب ضربه خوردن روند همکاری‌های دو کشور در مسائلی همچون سوریه و موضوع هسته‌ای ایران شود.» خلاصه مقاله این کارشناس بین المللی این که توجه بیش از اندازه به موضع‌گیری‌های مقطعی مقامات روسیه، یک اشتباه در شناخت عمق استراتژی منطقه‌ای و بین‌المللی آنها بود. واقعیت آن است روابط تهران مسکو چه بخواهیم و چه نخواهیم زیر سایه تجربه و گذشته‌ای بحث‌انگیز قرار دارد که نوسانات آن هیچ ربطی به مناسبات کنونی دو پایتخت ندارد. «تجربه تکراری، با نتایج کاملا تکراری!!!». ایرانیان تقریبا در تمامی طول قرن نوزدهم، از زمان پادشاهان قاجار و تا قبل از انقلاب ١٩٧٩ ایران و دوران حکومت پهلوی در قرن بیستم در ستیزی عادتی همواره روس‌ها را به بهانه‌های گوناگون در حیات خلوت خود دیده و تجربه کرده‌اند. فتنه را چه کسی باب کرد صادق روحانی در مردم امروز نوشته: نتخابات ۸۸، انتخابات بی پایان پنج ســال از انتخابات پرحاشــیه ســال ۸ می گذرد، اما به نظر می رسد هنوز سایه آن انتخابات بر سر معادلات سیاسی ایران گسترده است. هنوز جناح های سیاسی، افراد و شخصیت ها به مسایل آن انتخابات می پردازند و گویی تکلیف آن انتخابات یکسره نشده است. داغ ترین موضوع هم رسیدگی به ۲ تن نامزد آن انتخابات است که از چهار سال پیش تاکنون در حصر به سر می برند. به نوشته این مقاله:در تمام این ۵ سال اتهام زنی جناح های سیاسی به یکدیگر ادامه داشــته و به نظر می رسد به این زودی ها قرار نیســت پرونده آن انتخابات مختومه شود. پس از آن انتخابات تاکنون برخی واژه ها به ادبیات سیاسی کشــور اضافه شده است که اکثر گروه های سیاسی برای به حاشیه کشاندن رقبای خود از آنها اســتفاده می کنند؛ واژه هایی که حول و حوش یک مفهوم اصلی به نام «فتنه» شــکل گرفته است. فتنه گران، حامیان فتنه، ساکتین فتنه و کاســبین فتنه، همه و همه از این دست واژه ها هستند. مردم امروز اضافه کرده: در میان جناح های سیاسی، بیشتر، اصولگرایان هســتند که از ایــن واژه ها اســتفاده می کنند. علت آن هم بسیار ساده اســت. پس از انتخابات ریاســت جمهوری ســال ۸۸ اصولگرایان نخست برای حذف رقیب دیرینه خود یعنی اصلاح طلبان از ایــن واژگان اســتفاده کردنــد. کم کم، حضور اصلاح طلبان نیز از صحنه رسمی قدرت کمرنگ و کمرنگ تر شد؛ تا جایی که اصولگرایان صحنه را خالی از اصلاح طلبان انگاشته و دچار چنددستگی و اختلاف شدند؛ اما از آن جا که دیگر اصلاح طلبی در صحنــه نبود کــه آن را حامی فتنــه بنامند، برای تاختن به یکدیگر از واژه های ســاکت فتنه وکاسب فتنه اســتفاده کردند. وظیفه دولت است؟ علی قایمی در مقاله ای در اعتماد ضمن اشاره به نبود احزاب و نهادهای غیردولتی در ایران و انباشته شدن وظایف در دولت نوشته: در چنین شرایطی ملت از دولت انتظار دارد به عنوان فعال مایشاء همه مشکلات را حل کند و مانع‌ها را برطرف سازد. دولت نیز با کمال میل دست‌کم در ظاهر بار همه مسوولیت‌ها را بر دوش می‌گیرد و روز به روز بر حجم و وزن وظایف و ماموریت‌هایش افزوده می‌شود، بدون اینکه کارایی و جسارت انجام همه امور را داشته باشد. نویسنده سپس به پدیده آلودگی هوا پرداخته که هر سال در این فصل و بلکه در سرتاسر سال گریبان مردم را از زن و مرد، پیر و جوان و دارا تا ندار را گرفته و گلوی همه را می‌فشارد. بدون اینکه بخواهم از نقش و مسوولیت مجموعه حاکمیت اعم از سازمان حفاظت محیط زیست، شهرداری، متولیان بخش‌های صنعتی و تولیدی کارخانه‌ها و خودروها و سایر نهادهای مسوول در امر آلودگی هوا بکاهم، قصدم یادآوری مسوولیت فردی در قبال سلامت زندگی شخصی افراد است. کمتر کسی است که ندانسته باشد که بخش اعظم آلودگی هوای تهران (و بسیاری از کلانشهرهای آلوده کشور) در اثر آمدوشد خودروهای شخصی است. مقاله اعتماد در پایان افزوده : هر روز هزاران نفر در جاده‌های غیراستاندارد ایران کشته می‌شوند و این وقایع همچنان در حال تکرار است. هر روز هزاران موتورسوار به علت عدم رعایت قوانین رانندگی در خیابان‌ها کشته می‌شوند و با وجود میلیون‌ها تومان جریمه و توقیف موتور خاطیان هم چنان این روند ادامه دارد. هر روز هزاران نفر از ما در اثر آلودگی هوا و سرطان‌های جانفرسا سر و کارمان به بیمارستان‌ها و متاسفانه چندین نفر نیز به مرده‌شورها می‌افتد و این داستان همچنان ادامه دارد! خطر حاشیه نشینی کارتون فیروزه مظفری، اعتماد عبدالجواد موسوی در مقاله ای در اعتماد نوشته: ماجرا از هشدار و گوشزد و این حرف‌ها گذشته. حاشیه نشینی روز به روز دارد گسترش می‌یابد. کافی است اندکی با مناسبات زیستی حاشیه‌نشینی سر و کار داشته باشید تا بدانید نفس حاشیه‌نشینی چه خطراتی درپی دارد و چه چیزهایی را تهدید می‌کند. آمارهای رسمی می‌گویند مشهد یک میلیون و ٢٠٠ هزار نفر حاشیه نشین دارد. یعنی چیزی بیشتر از جمعیت بعضی کشورهای همسایه. یعنی یک‌سوم جمعیت شهرمقدس مشهد. مشهد را از سر اتفاق مثال نزدم. به نوشته این مقاله: بی‌اعتنایی به مردمی که روز به روز فقیر‌تر می‌شوند. شعار را البته همه داده‌اند. شعارها را نمی‌توان ملاک قرار داد. در همین دولت نهم و دهم چقدر از رفع فقر و محرومیت و کاهش فاصله طبقاتی شنیدیم؟ اما در عمل چه اتفاق افتاد؟ اختلاس‌های ٣٠٠٠ میلیاردی کمترینش بود و ظاهرا این جور که می‌گویند هنوز سر بزرگش زیر لحاف است. من نمی‌دانم چگونه می‌توان یک جمعیت ١١ میلیون نفره را سر و سامان داد. این آمار را آقای صادقی، نماینده شهرداران کشور داده. منِ روزنامه‌نگار نگفتم که بگویید سیاه‌نمایی می‌کند. و خلاصه این که: سر و سامان دادن به ١١ میلیون نفر کار یک سال و دو سال نیست. این را می‌فهمم اما وقتی این جمعیت یک دهم این مقدار هم بود، آنها که دعوی کار علمی و تحقیقی دارند همین حرفی را می‌زدند که امروز می‌زنند. می‌گفتند با شعر و شعار که نمی‌توان رفع فقر و محرومیت کرد. باید کار کارشناسی کرد. باید علل رشد حاشیه‌نشینی را بررسی کرد. باید زیرساخت‌ها را درست کرد. باید طرح جامع شهری ارایه داد. کارشناسان کماکان در حال کار زیربنایی هستند و حاشیه‌نشینی روز به روز دارد گسترش می‌یابد. دراز عمرها قصه کارتونی بزرگمهر حسین پور، مردم امروز پوریا عالمی در ستون طنز شرق اشاره کرده دانشمندان دانشگاه پنسیلوانیا ٣٠سال روی ۱۷هزارنفر تحقیق کردند و به این نتیجه رسیده‌اند که آدم‌هایی که بیشتر می‌ایستند بیشتر عمر می‌کنند. این طنزنویس نتیجه گرفته: چطوری بودجه مردم آمریکا را حیف‌ومیل می‌کنند. ٣٠سال ۱۷هزارنفر را تماشا کردند که بفهمند کی بیشتر نشسته، کی بیشتر ایستاده. ما تا الان فکر می‌کردیم بخوربخور فقط توی پروژه‌های وطنی است؛ مثل همین بزرگراه تهران - شمال. یا فوق‌فوقش فکر می‌کردیم فقط روسیه است که بلد است چندین‌سال ما را بخورد؛ توی نیروگاه بوشهر. ولی خوشبختانه جز ایران، در باقی دنیا هم سفره چندین‌ساله می‌گسترانند. به نوشته این طنزنویس: بعد هم این تحقیق آمریکا ثابت می‌کند آمریکا با ما مشکل دارد. چون یک‌کاره رفته تحقیق کرده تا ثابت کند ما مردم ایران، از مردم آمریکا بیشتر عمر می‌کنیم. چطوری؟ و خلاصه این که: اینطوری که همه دنیا می‌دانند آمریکایی‌ها، به‌غیراز ستاره‌های هالیوود، صبح تا شب پشت میز می‌نشینند و بیشترشان ٣٠کیلو اضافه‌وزن دارند. علاوه‌بر این دنیا می‌داند که ایرانی‌ها از همه دنیا بیشتر می‌ایستند. کجا؟ یک‌مدت سر صف قند و شکر و تیرآهن در زمان رفسنجانی. یک‌مدت سر صف روزنامه و مجله در زمان خاتمی. مدتی سر صف از ١١ صبح؟ نه. از ١٠صبح؟ نه. از ٩صبح؟ نه. از ٨صبح؟ نه. در زمان آقای احمدی‌نژاد برای استقبال از ایشان. حالا هم سر صف سبد کالا در زمان روحانی. بعد هم برخی از کسانی که ما می‌شناسیم سال‌هاست پشت در سفارتخانه‌ها ایستاده‌اند. برخی دیگر پشت درهای غربت و حتی نمی‌دانند کجا به دنیا آمده‌اند.
روزنامه‌های امروز صبح تهران در صفحات اول خود با چاپ عکس هایی گزارش تخریب یک پاساژ معروف تهران توسط ماموران شهرداری را چاپ کرده اند.
بررسی روزنامه‌های صبح تهران؛ شنبه ۱۳ دی
پیست 'تویین رینگ موتگی' در ژاپن برای پنجمین بار میزبان مسابقات اتومبیلرانی ایندی کار موسوم به 'ایندی ژاپن 300' است و پتریک در سال 2005 در همین پیست به مقام چهارم رسیده بود. دنیکا پتریک که برای سی و سومین بار در این مسابقات حضور پیدا کرده، گفت: "همیشه از این کشور(ژاپن) خوشم می آمد و دوست داشتم در این پیست رانندگی کنم. فکر کنم هر پیستی که احساس راحتی داشته باشه نتیجه مسابقه آن هم خوب می شود." هلیو کاسترونوس راننده برزیلی تیم پنسکه هوندا در مرحله قبل این مسابقات که در خیابان های سن پیترزبورگ، فلوریدا برگزار شده بود به مقام اول رسید. این مسابقه روز شنبه آینده برگزار برگزار خواهد شد. خدمات
دنیکا پتریک، راننده زن 25 ساله آمریکایی از تیم موتورلا هوندا، توانست در اولین روز از تمرینات قبل از مسابقات اتومبیلرانی ایندی کار در ژاپن با حداکثر سرعت 325 کیلومتر در ساعت سریعترین راننده روز شود.
پتریک، سریعترین راننده زن در پیست ژاپن
سعید رضا عاملی در گذشته در بریتانیا زندگی و تحصیل کرده است سعید رضا عاملی یکی از چهره‌های محافظه کار نزدیک به آیت‌الله علی خامنه‌ای شناخته می‌شود که رهبر ایران او را در ظرف سال‎های اخیر به عضویت در شورای عالی فضای مجازی و دبیری شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب کرده — نهادی که در سیاست‌گذاری‌های کلان حکومت برای کنترل رسانه ها، فیلترینگ اینترنت و حجاب اجباری زنان نقش محوری دارد. آقای عاملی می تواند نمونه‌ای از مقام‌های ارشد حکومت ایران باشد که خود یا فرزندانشان — که این روزها در شبکه‌های اجتماعی به "آقازاده‌ها" شهرت یافت‌هاند — برای کار و تحصیل به کشورهای غربی می روند تا از فرصت‌ها و امتیازاتی از جمله اینترنت آزاد برخوردار باشند که در داخل ایران مردم از آن محرومند. اسناد سازمان ثبت املاک بریتانیا نشان می دهد که سعید رضا عاملی یک دستگاه آپارتمان در شمال لندن دارد. این ملک که در سال ۲۰۰۳ میلادی به قیمت بیش از ۲۰۰ هزار پوند ظاهرا با وام بانکی خریداری شده امروزه می تواند حدود نیم میلیون پوند (حدود ۹ میلیارد تومان) ارزش داشته باشد. اسناد خانه شرکت های بریتانیا هم حکایت از آن دارد که آقای عاملی بین سال های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ میلادی با اردشیر فتحی نژاد، رئیس سابق ستاد وزارت نفت، مدیریت دو شرکت بریتانیایی را برعهده داشته است: ارم و پارس کالچرال گروپ (گروه فرهنگی پارس). اردشیر فتحی نژاد آن روزها از معاونت وزارت نفت به مدیریت دو شرکت نفتی ایران در لندن منصوب شده بود: خدمات پتروپارس که بعدها به پتروپارس بریتانیا تغییر نام داد و شرکت کالا. این در حالیست که آقای عاملی در دانشگاه رویال هالووی در رشته جامعه شناسی ارتباطات دانشجوی دوره دکترا بود. اردشیر فتحی نژاد، رئیس پیشین ستاد وزارت نفت و از معاونان سابق وزیر نفت که با سعید رضا عاملی در دو شرکت بریتانیایی سمت مدیریت داشته است بنا بر اسناد خانه شرکت ها، اساسنامه ارم شامل دامنه گسترده ای از فعالیت های مالی و تجاری بوده اما پارس کالچرال گروپ به طور مشخص ترویج فرهنگ ایرانی در بریتانیا از طریق هنر و فیلم را هم در اساسنامه خود داشته است. دو شرکت یادشده در سال ۱۹۹۹ به فاصله سه هفته از یکدیگر ثبت و پس از حدود یک سال و نیم در بهار ۲۰۰۱ منحل شدند. یک نماینده خانه شرکت ها به بی بی سی فارسی گفت که به نظر می رسد ارم و پارس کالچرال گروپ به این علت منحل شدند که با وجود ارسال اخطاریه رسمی برای ارائه گزارش مالی سالانه خود، آن اسناد را به این نهاد ارائه نکردند. آقایان عاملی و فتحی نژاد به سوالات بی بی سی فارسی برای این گزارش پاسخ ندادند. مدرکی دال بر این که این دو نفر قوانین بریتانیا را نقض کرده باشند یا شرکت ها یا منافع آنها به نحوی نابجا بوده باشد وجود ندارد. سند انتصاب سعید رضا عاملی به شرکت بریتانیایی ارم شبکه اطلاعات ملی برخی کارشناسان سعید رضا عاملی را یکی از "طراحان اصلی" پروژه شبکه ملی اطلاعات معروف به "اینترنت ملی" توصیف می کنند که به خصوص بعد از اعتراضات خونین امسال مورد توجه عموم قرار گرفته است — یکی از مهم‌ترین پروژه‌‌های دولت حسن روحانی که برخی معتقدند هدف واقعی‌اش توسعه یک شبکه داخلی با هدف نهایی انزوای کاربران ایرانی از شبکه جهانیست. کاوه آذرهوش، پژوهشگر سیاست اینترنت در لندن، به بی ‌بی سی فارسی می گوید: "با پیشرفت‌های حاصل شده در زیرساخت شبکه ملی اطلاعات، به نظر می رسد که انتصاب عاملی در راس شورای عالی انقلاب فرهنگی به این دلیل بوده است که این شورا قرار است با پیشبرد سیاست‌های فرهنگی محافظه کارانه طراحی شده در مورد فضای مجازی نقشی پر رنگ تر در قطعی تدریجی اینترنت ایران از شبکه جهانی بازی کند." او می افزاید: "[آقای] عاملی در واقع گرداننده این سیاست‎هاست." این در حالیست که مقامات ایرانی می‌گویند شبکه ملی اطلاعات یک "اینترنت ملی" نیست. سعید رضا عاملی چند روز پس از اعتراضات آبان در یک نشست خبری در تهران گفت که شبکه یاد شده در پی مدیریت دارایی ‌های داده‌ای مهم کشور است "تا اگر اینترنت جهانی قطع شود کشور کارهای خودش را پیش ببرد و دچار نقصان نگردد." سعید رضا عاملی را حسن روحانی به دبیری شورای عالی انقلاب فرهنگی برگزید- انتصابی که سال گذشته با حکم آیت الله خامنه ای نهایی شد بیشتر بخوانید: + رؤیای 'اینترنت پاک'؛ ایران به دنبال تشدید فیلترینگ؟ + دفاع روحانی از تقویت شبکه ملی اطلاعات 'برای بی‌نیاز شدن از خارج' + یکی از سازندگان 'اینترنت ملی': خیلی ناراحتم اما برخی اظهارات آقای عاملی این گمان را در دیگران ایجاد کرده که او اهداف بزرگتری را دنبال می کند. آقای عاملی اخیرا گفته است انتظار دارد که در آینده در کشورهایی نظیر چین "جهان دوم اینترنت" ظهور کند و راه اندازی "اینترنت سوم" در ایران را ممکن می داند. او که خواهان تغییر مفهومی وزارت ارتباطات ایران به "وزارت اینترنت" است، بر لزوم نصب نرم ‌افزاها و اپلیکیشن‌ های مبتنی بر دکترین اسلامی در شبکه ملی اطلاعات تاکید دارد. عده ای از ناظران معتقدند که یکی از دلایل ارتقای سریع آقای عاملی از حوزه آکادمیک (ریاست دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران) به سطوح ارشد قدرت در ایران این بوده که مانند آیت‌الله خامنه ای به مسائل فرهنگی "دید امنیتی" دارد. علی افشاری، فعال سیاسی در واشنگتن به بی بی سی فارسی می گوید: "عاملی از ابزارهای مدرن و لحنی ملایم تر برای پیشبرد اهداف سنتی اسلام گرایانه [آقای] خامنه ای استفاده می کند." مراسم معارفه سعید رضا عاملی به دبیری شورای عالی انقلاب فرهنگی. برخی مانند عزت الله ضرغامی (سمت چپ آقای عاملی) با این ارتقا مقام به طور علنی مخالفت کرده بودند انتصاب جنجالی انتصاب سعید رضا عاملی به دبیری شورای عالی انقلاب فرهنگی در ژانویه ۲۰۱۹ (دی ۱۳۹۷) با واکنش شدید رقبای راستگرای او مواجه شد. از یک طرف، عزت‌ الله ضرغامی، رئیس پیشین صدا و سیما، وحید حقانیان، معاون امور ویژه دفتر رهبر را به لابی گری پشت پرده برای این انتصاب متهم کرد - اتهامی که آقای حقانیان به آن پاسخی نداد. از طرف دیگر، مشرق نیوز، از رسانه های نزدیک به سپاه پاسداران، با طرح "ابهاماتی" درباره سوابق آقای عاملی او را به "غرب‌زدگی" و داشتن "تابعیت دوگانه" متهم و این سوال را مطرح کرد که آیا در بریتانیا فقط ملک دارد "یا ایشان تابعیت یا کارت سبز انگلیس را هم دریافت کرده‌اند؟" پاسخ‌ آن اتهامات را نه آقای عاملی که هوادارانش دادند. محمد مرندی، رئیس پیشین دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران، گفت که سعیدرضا عاملی از شخصیت‌های علمی و انقلابی برجسته است که فقط تابعیت ایران را دارد و اتهام غرب زدگی هم به او نمی چسبد زیرا با کارهای تحقیقاتی تخصصی خود "مهم‌ترین اقدامات را برای شناخت غرب و نقد عقلانی و نظام‌مند غرب انجام داده است." کانال تلگرامی "قرارگاه سایبری عمار" متعاقبا با انتشار عکسی از عباس عاملی، یکی از دو پسر آقای عاملی که در بریتانیا زندگی می‌کند، مدعی شد که شرکت های بریتانیایی هم به نام آقای عاملی (پدر) و فرزندانش وجود دارد. سعید رضا عاملی و محمد مرندی، دو رئیس سابق دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران. در پی اعتراض برخی محافظه کاران به انتصاب آقای عاملی، محمد مرندی در دفاع از او نوشت: همه فرزندان ایشان اهل تدین، اهل راه پیمایی اربعین و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت هستند و انشاالله از ظرفیت‌های علمی کشور خواهند بود بیشتر بخوانید: + از 'سلبریتی‌ها' تا 'آقازاده‌ها'؛ فرزندم کجا بزرگ شود؟ + آقازاده‌های اینستاگرام؛ 'ریچ کیدز' نظام + آیا 'ژن خوب' با دستاورد تحصیلی ارتباط دارد؟ سعید رضا عاملی در سال ۲۰۱۳ میلادی در مصاحبه‌ ای مفصل با خبرگزاری فارس بدون اشاره به تابعیت دو پسر خود در خارج (محمد مهدی و عباس)، گفته بود که آنها سخت مشغول تحصیلات تکمیلی خود هستند و "انشاالله بعد از اتمام تحصیلات برای خدمت به جمهوری اسلامی ایران باز خواهند گشت." معلوم نیست که آیا فرزندان آقای عاملی قصد دارند که به ایران برگردند. محمد مهدی و عباس عاملی به سوالات بی بی سی فارسی در این باره که از طریق ایمیل برای آنها فرستاده شد پاسخ نداند. نام عباس عاملی در فهرست رای دهندگان بریتانیایی به ثبت رسیده است. او در سال ۲۰۱۴ میلادی رویال بانک اسکاتلند (آر بی ‌اس) را ترک کرد و به عنوان "استراتژیست بازارهای نوظهور" به شرکت سرمایه گذاری فرانسوی آموندی پیوست. بنا بر اسناد سازمان ثبت املاک بریتانیا، عباس عاملی در سال ۲۰۱۷ میلادی در جنوب لندن خانه‌ای به ارزش ۶۶۷ هزار پوند ظاهرا با وام بانکی خریده است. برادر بزرگتر وی، محمد مهدی، هم در سال ۲۰۱۸ میلادی در شمال لندن خانه ای به ارزش ۶۷۰ هزار پوند و در سال ۲۰۱۱ خانه دیگری به قیمت ۲۵۰ هزار پوند خریده است که به نظر می رسد با وام بانکی بوده باشد. محمد مهدی عاملی، که بنا بر اطلاعات حساب کاربری اش در لینکدین در بیمارستان سنت جورج متخصص رادیولوژیست، در فوریه ۲۰۱۶ شرکت تلراد را تاسیس کرد. تلراد — برخلاف دو شرکت منحل شده ای که آقای عاملی (پدر) بین سال های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ مدیر آنها بود — گزارش های سالانه اش را طبق مقررات به خانه شرکت های بریتانیا تسلیم کرده است. در اسناد این شرکت، تابعیت محمد مهدی عاملی بریتانیایی اعلام شده است. واحد چهارم در ساختمان "پالم کورت"، واقع در شمال لندن، به سعید رضا عاملی تعلق دارد سعید رضا عاملی هم در لندن آپارتمان خود را دارد. بنا بر اسناد سازمان ثبت املاک بریتانیا، واحد چهارم در ساختمان "پالم کورت"، واقع در شمال لندن، به آقای عاملی تعلق دارد که آن را در سال ۲۰۰۳ میلادی به قیمت ۲۲۹ هزار پوند ظاهرا با وام بانکی خریده - ملکی که امروزه می تواند حدود نیم میلیون پوند ارزش داشته باشد. مالکان پنج آپارتمان موجود در این ساختمان به طور جداگانه زمین آن را در فوریه ۲۰۱۶ به ارزش ۲۰ هزار پوند به نام شرکت "سیدنی استیت" ثبت کرده اند که امری عادی و قانونی به نظر می رسد. تابعیت سعید رضا عاملی در اسناد رسمی موجود که به دست بی بی سی فارسی رسیده، ایرانی اعلام شده است. همچنین نام او در فهرست رای دهندگان بریتانیایی دیده نمی‌شود. سند انتصاب سعیدرضا عاملی به شرکت پریتانیایی پارس کالچرال گروپ دو شرکت در ظرف سه هفته بنا بر اسناد خانه شرکت های بریتانیا، پارس کالچرال گروپ در ۲۸ مه ۱۹۹۹ تاسیس شد. حدود سه هفته بعد یعنی در ۲۱ ژوئن ارم به ثبت رسید. هر دو شرکت را یک شرکت موسس ثالث به ثبت رساند که اقدامی مرسوم و قانونیست و امتیازات زیادی دارد از جمله این که نام "مالک" شرکت ثبت شده از دید عموم مخفی می ماند. حدود چهار ماه بعد از ثبت دو شرکت یعنی در اکتبر ۱۹۹۹ آقایان عاملی و فتحی نژاد به مدیریت آن شرکت ها منصوب شدند. هم زمان، آدرس هر دو شرکت به آدرسی تغییر داده شد که با آدرس وقت یک شرکت حسابداری مرتبط با "خدمات پتروپارس" به نام "رابرتس اند پارترنرز" (رابرتس و شرکا) مطابقت دارد. مالک رابرتس اند پارتنرز فرهاد دیزجی است - یک بریتانیایی ایرانی الاصل که ظاهرا با برخی شرکت های نفت و گاز ایرانی در خارج مرتبط بوده است. رابرتس اند پارتنرز در ۷ ژوئن ۱۹۹۹ به خانه شرکت های بریتانیا گزارش داد که اردشیر فتحی نژاد از مدیریت شعبه لندن پتروپارس کناره گیری می کند. آقای فتحی نژاد همچنان از مدیران ارشد شرکت کالا بود. بی بی سی فارسی نمی تواند ثابت کند که رابرتس اند پارتنرز به نمایندگی از طرف پارس کالچرال گروپ و ارم کار می کرده است. یک شرکت دیگر آقای دیزجی به نام اورسیز دولوپمنت کورپوریشن (شرکت توسعه برون مرزی) هم از سال ۲۰۰۰ تا به حال رسما به عنوان دبیر شعبه لندن پتروپارس در لندن عمل کرده - در همان آدرس سابق رابرتس اند پارترنرز که در سال ۱۹۹۹ به شرکت های ارم و پارس کالچرال گروپ داده شد. فرهاد دیزجی به سوالات بی بی سی فارسی برای این مقاله پاسخ نداد. نام رابرتز اند پارتنرز همچنین در اسناد پاناما دیده می شود. در سال ۲۰۱۶ میلادی درز میلیون‌ها سند محرمانه از یک شرکت حقوقی پاناما به نام موساک فونسکا استفاده گسترده از پناهگاه‌ های مالیاتی برون مرزی را توسط ثروتمندان و قدرتمندان جهان نشان داد. سعید رضا عاملی در جلسه شورای عالی فضای مجازی در ۱۳ مهر ۱۳۹۸ بیشتر بخوانید: + اسناد پاناما؛ رابطه پتروپارس با موساک فونسکا + آلمان برای به دست آوردن اسناد پاناما 'میلیون‌ها یورو پرداخت' اسناد پاناما حکایت از آن داشت که رابرتس اند پارتنرز با چند شرکت نفتی برون مرزی ایران از جمله پتروکام و پتروکیش در ارتباط بوده است. استفاده از شرکت های برون مرزی قانونیست و مدرکی دال بر این که رابرتس اند پارتنرز یا فرهاد دیزجی خلاف قانون عمل کرده باشند وجود ندارد. بی بی سی فارسی مدرکی که نشان بدهد ارم و پارس کالچرال گروپ با هیچ یک از شرکت های نام برده شده در اسناد پاناما ارتباط داشته اند، رویت نکرده است. همچنین مدرکی دال بر این که سعید رضا عاملی و همکاران سابقش با اسناد پاناما مرتبط بوده یا اینکه در آن دوران یا پس از آن مرتکب اقدام خلاف قانونی شده باشند در دست نیست. ارم و پارس کالچرال گروپ در آوریل ۲۰۰۱ رسما منحل شدند. آنها با شرکت هایی که در حال حاضر از این نام‌ها یا نام‌های مشابه استفاده می کنند هیچ ارتباطی ندارند. آقای عاملی در دوران سکونت خود در بریتانیا از مدیران شرکت (منحله) تهران تایمز و مرکز اسلامی انگلیس هم بوده است. کمیسیون حقوق بشر اسلامی در لندن — از سازمان های غیردولتی نزدیک به حکومت ایران — همچنان از مراکز فعالیت اوست. سعید رضا عاملی در جلسه شورای اسلامی شدن دانشگاه ها و مراکز آموزشی آقای عاملی این روزها در مقام دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی بر شفافیت دارایی های خود و سایر اعضای این نهاد تاکید دارد. چندی پیش در رسانه های ایران اعلام شد که اعضای شورا و مدیران دبیرخانه آن دارایی های خود را در راستای اجرای "قانون رسیدگی به دارایی مقامات، مسئولان و کارگزاران جمهوری اسلامی ایران" به ثبت رسانده اند — قانونی که بسیاری از ناظران می گویند ضمانت اجرایی درستی ندارد، به خصوص که مفهوم خانواده مقامات را به همسر و فرزندان "تحت تکفل" محدود کرده و برای متخلفان مجازات جدی در نظر نگرفته است. آقای عاملی در حاشیه آن رخداد به خبرنگاران گفت اقدام دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی برای ایجاد شفافیت و اطمینان در مردم است که "بدانند کسانی که مسئولیت می پذیرند از محل مسئولیتشان رانتی برای خودشان استفاده نمی کنند." رسانه های دولتی ایران آن روز فهرستی از دارایی های سعید رضا عاملی و همکارانش را منتشر نکردند هرچند تصاویری از آن چه لحظه ثبت اموال آنان توصیف شد را به رویت عموم رساندند. صفحه یک سند مالکیت آپارتمان سعید رضا عاملی در شمال لندن که در سال ۲۰۰۳ آن را خرید
اسناد رسمی در بریتانیا از منافع مالی سعید رضا عاملی رنانی، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران، در آن کشور تصویر تازه‌ای ارائه می‌کند. اسنادی که به دست بی بی سی فارسی رسیده نشان می‌دهد که این مقام ایرانی — که از او به عنوان یکی از معماران اصلی سیاست‌هایی یاد می‌شود که در پی اعتراضات آبان ۱۳۹۸ به قطع سراسری اینترنت در ایران منجر شد — در لندن یک ملک دارد. همچنین بنابر این اسناد، آقای عاملی سال ها پیش در دوران دانشجویی خود در لندن با اردشیر فتحی نژاد، از چهره های نفتی سرشناس ایران، مدیریت دو شرکت خصوصی بریتانیایی را برعهده داشته است که ظاهرا به علت عدم ارائه گزارش مالی سالانه خود، توسط سازمان ثبت شرکت های بریتانیا ("کامپانیز هاوس"/ خانه شرکت‌ها) منحل شده‌اند.
سعید رضا عاملی یکی از 'معماران' قطع سراسری اینترنت در ایران در لندن چه دارد؟
آقای عسگر اولادی در گفتگو با خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا افزود مداخله بیگانگان در رقابت های سیاسی به جنگ نرم علیه ملت تبدیل شد که این موضوع به اعتقاد دبیر کل جبهه پیروان خط امام و رهبری آسیب های زیادی به روابط نخبگان و احزاب رقیب زده و ادبیات گفتگو و تعامل بین احزاب را برهم زده است. آقای عسگر اولادی، از بنیانگذاران حزب موتلفه اسلامی در بخش دیگری از گفتگویش با خبرگزاری ایسنا گفت:" باور کنیم که قهر تنها درمان بیماری های سیاسی ما نیست." او همچنین تاکید کرد:" فضای سیاسی و فرهنگی کشور یک فضای خیلی دلخواه و مطلوب نیست. به گمان اینجانب بزرگان ما، مراجع عظیم الشان ، مقام معظم رهبری از چنین فضایی رضایت کامل ندارند."
حبیب الله عسگر اولادی، دبیر کل جبهه پیروان خط امام و رهبری با اشاره به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ گفت :" حوادث تلخ پس از انتخابات رقابت های سیاسی را از یک رقابت دوستانه به یک رقابت خصمانه و آشتی ناپذیر تبدیل کرد."
عسگراولادی: قهر درمان بیماری های سیاسی نیست
اين طرح به امضای ۲۳۵ نماينده مجلس، از جمله غلامعلی حدادعادل، رئيس اين مجلس رسيده است و برای تصويب نهايی بايد در صحن علنی مجلس مطرح شود. تصويب اين طرح در کميسيون امنيت ملی مجلس در شرايطی صورت می گيرد که دولت ايران طبق قطعنامه اخير شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی کمتر از يک ماه فرصت دارد تا برنامه خود برای دستيابی به فناوری غنی سازی اورانيوم را متوقف کند. عدم عمل به اين قطعنامه می تواند سبب شود که رسيدگی به نگرانيهای دولتهای غربی در مورد فعاليت اتمی ايران به شورای امنيت سازمان ملل متحد سپرده شود و پيامدهايی همچون تحريم اقتصادی ايران يا حتی اقدام نظامی عليه اين کشور به همراه داشته باشد. اين در حالی است که کاظم جلالی مخبر كميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس اعلام کرده است که طرح الزام دولت به دستيابی به فناوری غنی سازی اورانيوم پس از تعطيلات يك هفته ‌ای مجلس در صحن علنی مطرح خواهد شد. وی اين طرح را خلاف تعهدات بين ‌المللی ايران ندانسته است. خدمات
کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس شورای اسلامی ايران طرحی را تصويب کرد که دولت را موظف می سازد "با بهره گيری از انديشمندان، محققان و امکانات کشور و همچنين پيگيری اجرای تعهدات آژانس بين المللی انرژی اتمی و کشورهای برخوردار از اين فناوری در برابر کشورهای عضو معاهده منع توليد و تکثير سلاحهای هسته ای (ان پی تی) نسبت به برخورداری کشور از فناوری هسته ای صلح آميز، از جمله تأمين چرخه سوخت اقدام کند".
طرحی برای الزام غنی سازی اورانيوم در ايران
اعماق، رسانه این گروه، این ادعا را مطرح کرده است. داعش فیلم یا عکسی که نشانه وابستگی مهاجمان به این گروه باشد منتشر نکرده است. پیش از این گروه "مقاومت ملی الاحواز" مسئولیت حمله را به عهده گرفت. در آنچه در اعماق منتشر شده به حضور حسن روحانی در رژه اشاره شده است، در حالی که آقای روحانی نه در رژه اهواز، بلکه در رژه تهران حاضر بود. نیروهای داعش در سال گذشته حملات هماهنگی به مجلس ایران و آرامگاه آیت‌الله خمینی انجام دادند.
گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) مسئولیت حمله "تروریستی" امروز به رژه نظامی در ایران را به عهده گرفته است.
داعش مسئولیت حمله به رژه اهواز را به عهده گرفت
در آستانه سده نوِ خورشیدی در مجموعه نوشتارهایی به موضوع خط فارسی و دگرگونی‌های آن در دوران معاصر- در اینجا به معنای بعد از ورود چاپ- و همچنین به چالش‌های پیش روی خط فارسی در روزگار دیجیتال، فضای مجازی و شبکه اجتماعی، پرداخته می‌شود. صاحب‌نظران، کارشناسان و پژوهشگران در این نوشتارها با رویکردهای متفاوت و از زاویه‌های مختلف به موضوع خط در حوزه فرهنگی زبان فارسی پرداخته‌اند. رسانه، پیام است. این جمله معروف مارشال مک‌لوهان (۱۹۱۱-۱۹۸۰)، که زمانی استاد مرکز مطالعات رسانه‌ای ترونتو و نظریه‌پرداز ارتباطات بود، در گفتمان رسانه‌شناسی امروز همچنان تاثیرات بارزی دارد. عبارت "دهکده جهانی" را هم که امروزها زیاد به کار می‌رود، او ابداع کرده است. او دهکده جهانی را ماحصل توسعه رسانه و ابزارهای ارتباطاتی می‌داند که زندگی اجتماعی و فرهنگ بشری را تغییر داده‌است. "رسانه، پیام استِ" او این پیام را دربر دارد که رسانه، سرنوشت انسانهای امروزی را رقم می‌زند و زندگی اجتماعی را تغییر می‌دهد. پیام یا محتوای رسانه از نظر او چندان مهم نیست، بلکه خود رسانه یا وسیله و ابزار ارتباط مهم است. یعنی ابزار محتوا را هم تعیین می‌کند، یا به عبارت دیگر، نوع رسانه محتوایش را شکل می‌دهد و این رسانه است که جوامع و زندگی بشری را متحول می‌کند. بسیاری این اندیشهٔ مک‌لوهان را نوعی جبرگرایی در فناوری می‌دانند. جبرگرایی خود مفهومی بسیار کهن است، یعنی تن دادن به سرنوشت یا قضا و قدر، بدان معنا که انسان هیچ‌کاره است و هرچه بر سرش می‌آید، از قبل رقم خورده و معلول علتهایی است خارج از دست و توانایی انسان. جبرگرایی در فناوری به این معناست که فناوری، سرنوشت جامعه‌های انسانی را رقم می‌زند و انسانها منفعلانه به سمتی می‌روند که فناوری، آنها را می‌کشاند. جبرگرایی در فناوری جبرگرایی در فناوری البته به قرن نوردهم میلادی برمی‌گردد و آفرینندهٔ این اصطلاح تورستین وِبلِن، جامعه‌شناس و اقتصاددان آمریکایی پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم است. اگرچه نخستین دیدگاه جبرگرایانه در فناوری به فیلسوف آلمانی کارل مارکس نسبت داده می‌شود که می‌گفت ابزار تولید یا فناوری تولیدی، زندگی انسانها و جامعه را تغییر می‌دهد. از آنجا که رسانه هم به نحوی ابزار است و ابزار تولید هم هست، به‌ویژه وسیله تولید و انتقال یا انتشار فکر یا اطلاع، پس می‌توان گفت که در این زمینه مارکس و وبلن و مَک‌لوهان تا حدی هم‌نظر بوده‌اند. مارشال مک‌لوهان پیروان مارکس در شوروی، مانند لنین و استالین، به نقش رسانه خوب واقف بودند. این سخن لنین که گفته "از میان همهٔ هنرها مهم‌ترین آنها برای ما سینما است"، در شوروی زبانزد خاص و عام بود. یعنی می‌شد از راه رسانه بر ذهن و روح توده‌ها رسوخ کرد. البته تاثیر مطبوعات یا رسانه چاپی هم در شکل‌گیری انقلاب روسیه چشمگیر بود. یکی از انواع رسانه یا ابزار ارتباطی که مقامهای شوروی بیش از هر نوع دیگر دستکاری‌اش کردند، خط یا الفبا بود. آنها معتقد بودند که خط لاتینی وسیله ارتباطی موثری برای پیشرفت و همین طور جهانی‌شدن انقلاب رنج‌بران است. خط سریلیک روسی و به‌ویژه خطهای مردمان مسلمان قلمرو شوروی را که بر پایه الفباهای عربی و فارسی ابداع شده بود، مانع انقلاب و عامل بقای نظام کهنه می‌دانستند. در آغاز اگرچه قرار بود خط سیریلیک روسی هم جای خود را به لاتینی بدهد، ولی به گفته ولادیمیر آلپاتوف، مدیر پژوهشگاه زبان‌شناسی فرهنگستان روسیه، در اوایل دهه ۱۹۳۰ استالین مانع لانینی شدن زبان روسی شد، چون ظاهرا دیگر به جهان‌گیری انقلاب باور نداشت و به فکر انزوای دولت شوروی از غرب و جهان سرمایه‌داری بود. تورستین وِبلِن ولی رسم‌الخط مردمان مسلمان شوروی را در اواخر دهه ۱۹۲۰ به لاتین و بعد در دهه ۱۹۴۰ به سریلیک تبدیل کردند. در این میان، اول خط لاتینی و بعد خط سیریلیک جایگزین الفبای فارسی تاجیکان شد، چون دولت شوروی در صدد کاهش یا از میان بردن نفوذ این زبان تاثیرگزار در بخش اعظمی از قلمروش بود. گسسته از گذشته در تبدیل خط تاجیکان، مردم و یا طبقه روشنفکر محلی هیج تقشی یا رأیی نداشتند، اگرچه بسیاری از آنها منفعلانه فقط تصمیمات صادرشده از کرملین را تبلیغ وترویج می‌کردند. اما شوروی تا حدی موفق شد با این راه زندگی و شیوهٔ تفکر و حتی فرهنگ مردم را عوض کند. نسل جدید از میراث و آثار کهن خود گسسته و و بی‌بهره شد و اکنون هم بسیاری از فارسی‌زبانان فرارود به‌سختی آثار گذشتگان را درک می‌کنند. تبدیل خط بر زبان و شیوهٔ گفتار فرارودیان هم تاثیر ژرفی گذاشت؛ ساختار بیان را بهم زد و معناهای بسیاری از واژگان تحریف شد و بسیاری از کلمات و ترکیبهای زبان فارسی در فرارود غنای خود را از دست داد که خود بحث مفصلی است. با فروپاشی شوروی برخی از جماهیر پیشین آن برای کاهش نفوذ فرهنگی و سیاسی روسیه به اقداماتی مانند تبدیل خط دست زدند. اما در تاجیکستان اگرچه بسیاری از روشنفکران مانند محمدجان شکوری، لایق شیرعلی، کمال عینی، محمد عاصمی و غیره خواستار دوباره بر مسند نشاندن خط پارسی بودند، ولی جنگ داخلی دهه ۱۹۹۰ از دستیابی به این آرمان مانع شد و گفتمان تبدیل خط را کمرنگ کرد. دولت امامعلی رحمان که با پشتبانی روسیه و ازبکستان روی کار آمد، از همان آغاز، مخالفت خود را با تبدیل خط برملا ساخت و نوشته‌های پارسی را از آویزه‌ها و سردرِ مغازه و دکانهای شهر دوشنبه برچید. در سال‌های اخیر هم، اگرچه گفتمان تبدیل خط در تاجیکستان دوباره گرم شده، ولی مقامها بارها اعلام کرده‌اند که دولت به فکر گذار به خط سنتی تاجیکان یا به اصطلاح خط نیاکان نیست. در برابر این، بحث گذار به خط فارسی بیشتر جنبهٔ مجازی گرفته؛ به این معنا که این بحث اکنون از صفحهٔ نشریه‌ها به فضای مجازی که هنوز از سیطره دولت و مقامها بیرون است، جهش کرده‌است. طرفداران خط سیریلیک بیشتر کارمندان دانشگاهها و موسسات تحت فرمان دولت تاجیکستان هستند، در حالی که کوششگران گزار به خط پارسی، یا افرادی مستقل هستند یا بیشتر در خارج به سر می‌برند. شگفت این که در میان فرهنگیان داخل تاجیکستان شمار کسانی که خواستار گذار به خط فارسی هستند نیز کم نیست، ولی صدای آنها چندان رسا به گوش نمی‌رسد و بیشتر سعی می‌کنند وارد این مباحث نشوند. این بحثها بیشتر جنبه‌های سیاسی، فرهنگی و خودشناسی دارد و به جنبهٔ فناوری آن کمتر توجه می‌شود. عصر دیجیتال فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ با انقلابی جهانی در زمینه فناوری رایانه و ارتباطات همراه بود. این زمانی بود که شبکهٔ جهانی اینترنت وارد زندگی مردم شد و تمدن بشری را دگرگون کرد. اینترنت خود رسانه یا ابزاری ارتباطی است که انواع مختلفی از رسانه‌ها یا ابزارهای دیگر را دربر دارد. طبیعی است که خط هم به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای ارتباطی میان مردم به جزئی از بدنه شبکهٔ جهانی تبدیل شد. چون فناوری نوین بیشتر و پیشتر از هرجای دیگری در جهان غرب به وجود آمد، این امر در ورود رسم‌الخط و الفباهای مختلف به فضای مجازی هم تاثیرگذار بود. فناوری‌های اینترنتی بیشتر با در نطر گرفتن خط و الفباهای رایج در غرب که غالباً مبتنی بر خط لاتینی است، ساخته شده‌اند. در این میان خط سیریلیک با چالشهای زیادی روبرو بود و هرچند در سه دههٔ اخیر بسیاری از مشکلات آن رفع شده، به گفتهٔ پژوهشگران، برخی از این مشکلات سر جای خود باقی مانده‌است. این وضع باعث شده که بسیاری از مردمان سیریلیک‌نویس، مانند روس‌ها و اوکراینی‌ها و بولغاری‌ها مجبور باشند در مواردی پیامها یا مطالب خود را به خط لاتینی بنویسند. حتی امروز صفحه‌کلید روسی توانایی رفع برخی از مشکلات در نوشتار روسی را ندارد. خط سیریلیک تاجیکی که گاه پیریلیک (پارسی سیریلیک) خوانده می‌شود، از همان آغاز در ورود به جهان مجازی پای لنگی داشته است. کاربرد آن امروز هم فراگیر نشده است. مجسمه رودکی در دوشنبه خط سیریلیک تاجیکی تفاوت‌هایی با خط روسی دارد. مثلاً شش حرف الفبای تاجیکی برای بیان آواهای خاص زبان فارسی، ج، ق، ه یا ح، غ، ی (یای وصلی یا یای نسبت) و واو مجهول، این الفبا را با الفبای روسی متمایز می‌کند. ولی به دلیل عدم دسترسی به الفبای تاجیکی در سامانه‌ها یا برنامه‌های رایانه‌ای، بسیاری از تاجیکان در فضای مجازی ترجیح می‌دهند به زبان روسی بنویسند یا اگر به فارسی بنویسند، از همان خط سیریلیک روسی استفاده می‌کنند که حروف "تاجیکی" ندارد. غول‌پیکر چگونه گل‌پیکر شد؟ یادم هست اوایل دهه ۲۰۰۰، وقتی که برای بی‌بی‌سی فارسی در دوشنبه کار می‌کردم، مجبور بودیم به دلیل نبود الفبای سیریلیک پارسی در اینترنت مطالبی را در تارنمای فارسی بی‌بی‌سی به خط روسی منتشر کنیم. باری در یک مطلبی فارسی واژه "غول‌پیکر" را که برای شرکتهای بزرگ به کار رفته بود، وقتی به خط سیریلیک روسی برگرداندم، تبدیل به "گل‌پیکر" شد، چون خط روسی حرفهايی برای غ و واو مجهول ندارد. اگرچه امروز این مشکل تا اندازه‌ای رفع شده و الفبای سیریلیک پارسی در سامانهٔ یونی‌کد موجود است، هنوز هم در تاجیکستان بسیاری به جای آن از الفبای روسی بهره می‌برند. برخی از سازمانها و مؤسسات دولتی و حتی شرکتهای مخابراتی تاجیکستان پیامهای خود را به مشتریان به الفبای روسی می‌نگارند. مثلاً یکی از دوستان چنین پیامی از یک بانک گرفته: "مشتری مخترم! انتکال شما با نظام دسترس روان کرده شد. رکم انتکال:... ملبگ..." یا پیام دیگری: "مشتری مخترم! انتکال شما با موفکیت به انتکال‌گیرنده پراخت کرده شد..." یعنی اینجا "مخترم" به جای "محترم"، "انتکال" به جای "انتقال"، "رکم" به جای "رقم" و "ملبگ" به جای "مبلغ" آمده‌است. بدین ترتیب بسیاری به جای "هر" "خر"، به جای "جای" "چای"، به جای "جنگ" "چنگ"، به جای "قلب" "کلب"، به جای "جاه" "چاه"، به جای "جهالت" "چخالت"، به جای "قیر" "کیر"، به جای "رحمان" "رخمان"، به جای "بهار" "بخار"، و به جای "هفته" هم "خفته" می‌نویسند که معمولاً خنده‌دار از آب درمی‌آید. موزونه عبدالرحمان، متخصص رایانه و اینترنت در تاجیکستان، می‌گوید علت این مشکل شاید این باشد که حروف معیار سیریلیک تاجیکی در سیستم ویندوز قبلا نبود و تازه در سالهای اخیر پیدا شده است: "قبلا بنا بر نبودن حروف استاندارد، کاربران از حروف غیراستاندارد استفاده می‌کردند. با این حروف مشکلاتی پیش می‌آید. وقت لازم است که مردم با کاربرد حروف استاندارد خو بگیرند. در کارگزاری مؤسسات دولتی شریفت (قلم) غیراستانداردی مورد استفاده قرار دارد. وقتی ما متنی از یک مؤسسه دولتی دریافت می‌کنیم، رایانه ما حروف آن را نمی‌خواند." به گفتهٔ خانم عبدالرحمان، حروف سیریلیک تاجیکی در برنامه‌های ویندوز از نسل هفت به بعد وجود دارد ولی بسیاری در تاجیکستان همچنان از رایانه‌ها یا برنامه‌های قدیمی استفاده می‌کنند. این مشکل در بسیاری از تلفنهای همراه هم به دید می‌آید. بسیاری در تاجیکستان به تلفن هوشمند دسترسی ندارند یا توان خریداری آن را ندارند. تنبلی یا خط ناکارآمد؟ برخی دیگر از صاحب‌نظران به این وضعیت می‌گویند "تنبلی". یکی از دوستان که نخواست نامش را ببرم، می‌گوید برای فعال ساختن حروف سیریلیک فارسی در تلفن همراه "سه کلیک کافی است." به نظر او "بسیاری أصلاً به فکر زبان مادری نیستند و ترجیح می‌دهند به روسی بنویسند. با خط سیریلیک زبان ما ممکن است از میان برود، چون دولت پشتیبان زبان نیست و شرایطی برای حفظ و ترویج آن وجود ندارد. کسی مجبور نیست که آن را بیاموزد یا از آن کار بگیرد." مشکل خط پیریلیک فقط به پیام‌رسانی محدود نمی‌شود. از مشکلات اصلی، کم‌چینی یا فقدان مطالب و محتوا به این خط در فضای مجازی است. شهرت قدرتف حقوقدان تاجیک که نام خود را در صفحهٔ فیسبوکی‌اش به الفبای روسی ثبت کرده، می‌گوید تلفن او حروف سیریلیک تاجیکی ندارد و مجبور است از حروف روسی استفاده کند: "در تاجیکستان اندک رسانه‌ای هست که به خط سیریلیک تاجیکی مطالبی انتشار دهد. به همین دلیل من اخبار تازه را بیشتر از شبکه‌های روسی دریافت می‌کنم. کتابها در باره مسائل سیاسی، حقوقی و اقتصادی به زبان تاجیکی نیست. اگر باشد هم، بغایت اندک است و آنها هم ترجمه‌هایی با کیفیت بد از زبان روسی هستند." "در سی سال گذشته حکومت نتوانست برای مؤسسات آموزش عالی کتابهای تاجیکی فراهم سازد. دانشمندان ما خودشان هم به زبان ما کتاب نمی‌نویسند. من بارها در بارهٔ انتخابات، مطالبی به زبان تاجیکی جستجو کردم ولی نیافتم. مطالب طبی را هم نمی‌شود پیدا کرد. همه به زبان روسی است ولی به زبان ما نیست." فضای خالی از محتوا اگر کسانی مثل شهرت قدرتف مجبورند برای مطالعهٔ کُتُب و مطالب علمی به تارنماهای روسی روی آورند، کسانی چون باباجان شفیع، کارمند کتابخانهٔ ملی تاجیکستان که خط فارسی بلد است، به دنبال منابع دیجیتال فارسی می‌روند. وی می‌گوید: "فضای مجازی به خط سیریلیک تاجیکی اصلاً چیزی ندارد. می‌شود گفت که تاجیکان هنوز وارد این فضا نشده‌اند. شخصاً من که انگلیسی نمی‌دانم، اگر به دنبال مطلبی باشم، حتماً به فارسی می‌جویم و مطالب فراوانی به فارسی پیدا می‌کنم. منابع کافی به خط سیریلیک فارسی در شبکهٔ جهانی وجود ندارد." مروری گذرا در جستجوگر گوگل این حرفها را ثابت می‌کند. اگر شما عبارت "شهر بخارا" را در گوگل به خط فارسی بنویسید، بیش از ۵۵ هزار نتیجه پیش چشمتان می‌گذارد. حالا همین عبارت را به سیریلیک بنویسید، نتیجه ۱۱ هزار است ولی اغلب این مطالب به زبان ازبکی و روسی و حتی انگلیسی است و در این میان مطالبی به زبان به اصطلاح "تاجیکی" کمتر پیدا می‌کنید. به همین شیوه می توان عبارت "فیزیک هسته‌ای" را به خط پارسی جستجو کرد و بیش از دو میلیون و ۳۰۰ هزار نتیجه گرفت، در حالی که جستجوی این عبارت به خط سیریلیک تاجیکی فقط ۲۶۱ نتیجه می دهد. این مشکل بویژه در مورد واژه‌هایی محسوس است که وام‌گرفته از زبان روسی هستند و نوشت آنها نیز به شکل روسی در میان تاجیکان رایج است. مثلا اگر نام کرونا را به خط پیریلیک به شیوه روسی بنویسید، آنگونه که رسانه‌های تاجیکستان می‌نویسند، گاه حتی یک مطلب به اصطلاح "تاجیکی" هم گیرتان نمی‌آید. فردوس اعظم، از شاعران جوان تاجیک که اشعار خود را بیشتر به خط فارسی در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنند، می‌گوید خوانندگان شعر او به خط پیریلیک بغایت کم هستند و ۹۷ درصد مخاطتبان اشعارش از فارسی‌زبانان ایران و افغانستانند. اشعار او بیشتر در صفحات و گروههای فارسی‌زبان همرسانی می‌شود. وی می‌افزاید: "من شاید از اولین کسانی باشم که شعرهایم را به خط فارسی نشر می‌کنم. قبلا فقط به فارسی نشر می‌کردم ولی بعضی دوستان خواهش کردند که به پیریلیک هم گذارم. در تلگرامم که نزدیک ۱۰۰۰ نفر خواننده دارد ۹۵ درصد فارسی‌زبانان ایران و افغانستان هستند. در اینستاگرام که حدود ۵۰۰۰ دنبال‌کننده دارم، تاجیکستانیها خیلی کمند. زیر غزل آخرم ۵۰۰ نفر پسند گذاشتند که از میان اینها شمار تاجیکستانیها به ۸۰ نفر هم نمی‌رسد." این‌جاست که به درک چرایی بحث‌های طرفداران و مخالفان گذار به خط فارسی در تاجیکستان می‌رسیم. طرفداران خط فارسی معتقدند که گذار به این خط با فراهم ساختن منابع فراوان علمی و ادبی در فضای مجازی، دروازه‌ٔ بازار بزرگی را برای تولیدات ادبی و هنری تاجیکستان در کشورهای همسایهٔ ایران و افغانستان باز می‌کند. در حالی که مخالفان خط فارسی نگران تاثیراتی هستند که ممکن است ارتباط با جهان فارسی‌زبان در شیوهٔ زندگی و افکار مردم تاجیکستان برجای گذارد. انزوا و استبداد حالا ممکن است بپرسید این مسایل به بحث جبرگرایی در فناوری که مقدمه‌ای طولانی بر آن نوشتم، چه ربطی دارد؟ ربطتش این است که این مفهوم که من چندان علاقه‌ و اعتقادی به آن ندارم، در زندگی مردم تاجیکستان یا فارسی‌زبانان فرارود تاثیر گسترده‌ای دارد. یعنی تاجیکان منفعلانه تن به رسانه یا ابزاری ارتباطی داده‌اند که چندان کاربردی نیست و این ابزار هم آنها را هرچه بیشتر و بیشتر منزوی کرده است. یکی از همکاران انگلیسی‌ام که سالها پیش برای تشکیل یک دورهٔ آموزشی برای روزنامه‌نگاران محلی به دوشنبه رفته بود، می‌گفت به نظر می‌رسد تاجیکان در بحران هویت به سر می‌برند. آنها دانش زبان روسی را از دست داده‌اند، خط فارسی را هم نیاموخنه‌اند، انگلیسی هم نمی‌دانند و این وسط سردرگم مانده‌اند. بدین ترتیب، خط تحمیلی پیریلیک سرنوشت تاجیکان را طی یک قرن گذشته رقم زده و احتمالاً دهساله‌های دیگر نیز رقم خواهد زد؛ مگر این که اتفاقی نامناظره بیفتد. دولت تاجیکستان که بارزترین نمونهٔ یک نظام استبدادی در عصر دیجیتال است، از هر گونه تغییر و تحول بیم دارد و از همان آغاز همه سعی خود را کرده تا رسانه‌ها و ابزارهای ارتباطی را در سیطره خود نگه دارد. از جمله تبدیل خط را هم برای موجودیت خود زیانبار می‌داند، چون ممکن است باعث دسترسی مردم به اطلاعات و منابع تازه شود و به بیداری و ناخوشنودی عمومی دامن زند. امامعلی رحمان، رئیس جمهوری تاجیکستان، خود را "پیشوای ملت" اعلام کرده‌است. دستگاه تبلیغات دولتی او را نجات‌دهنده معرفی می‌کند و بر تاریخ گذشته، چه شوروی و چه پیشاشوروی، خط بطلان می‌کشد. کیش شخصیت او فقط در وضعیت موجود می‌تواند معنا داشته باشد. یعنی این خط پیریلیک بوده که تاجیکان را تبدیل به "ملت" کرده و این ملت در برهه‌ای از زمان دچار مصیبت شده و پیشوایی آمده و نجاتش داده‌است. بر پایهٔ نظریهٔ مک‌لوهان، تبدیل رسانه یا ابزار ارتباطی می‌تواند زندگی مردم و سامانهٔ فرهنگی و اجتماعی را تغییر دهد. پس می‌توان به این نتیجه رسید که تبدیل خط و ایجاد پیوند قویتر با تاجیکان و فارسی‌زبانان برون‌مرزی ممکن است هویت تاجیکان را متحول سازد و در اندک مدتی کیش شخصیت را نیز درهم کوبد: این، درست همان است که حکومت نمی‌خواهد.
در این مجموعه، رسم‌الخط، نقطه‌گذاری و نگارش نویسندگان حفظ شده‌اند.
آیا خط سیریلیک سرنوشت تاجیکان را رقم می‌زند؟
جلسه شورای امنیت به علت محدودیت‌های کرونا به صورت مجازی برگزار شد آمریکا و جمهوری دومنیکن تنها اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد بودند که به این قطعنامه رای مثبت دادند. یازده عضو دیگر رای ممتنع دادند و چین و روسیه هم چنان که پیش‌بینی می‌شد به آن رای مخالف دادند. وزارت خارجه آمریکا هم با صدور بیانیه‌ای به انتقاد از شورای امنیت پرداخته و این نهاد سازمان ملل متحد را متهم کرده که به مطالبات کشورهای منطقه و اسرائیل بی‌توجه بوده است. در این بیانیه آمده رای نیاوردن درخواست ایالات متحده به ایران اجازه خواهد داد که به تسلیح بیشتر خود بپردازد و این به "ویرانی" و بی‌ثباتی در خاورمیانه کمک خواهد کرد. مایک پومپئو شکست قطعنامه کشورش در شورای امنیت را نشانه ناکامی این نهاد در پاسخگو دانستن ایران ارزیابی کرده است مجید تخت‌روانچی، سفیر دائمی ایران در سازمان ملل متحد، دقایقی بعد از پایان رای‌گیری در توییتر، رد قطعنامه پیشنهادی آمریکا را نشانه "انزوای ایالات متحده و شکست یکجانبه‌گرایی" دانست. آقای تخت روانچی در توییتر نوشته: "آمریکا باید از این افتضاح درس بگیرد و بداند که تلاش این کشور برای بازگرداندن فوری تحریم‌های علیه ایران، اقدامی غیرقانونی است و از سوی جامعه بین‌المللی رد شده است. رای‌گیری امروز گواهی بر این بود." با وجود این، سفیر دائمی آمریکا در سازمان ملل متحد گفته این کشور از تلاش برای تمدید تحریم های تسلیحاتی ایران دست بر نخواهد داشت. سفیر دائمی ایران در سازمان ملل متحد رد قطعنامه آمریکا را "نه به تک‌روی" آمریکا خوانده است ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، امروز، جمعه، ۱۴ اوت و ساعتی پیش از اتمام رای‌گیری در شورای امنیت پیشنهاد داده بود که نشستی اضطراری با حضور پنج قدرت هسته‌ای جهان، آلمان و ایران برگزار شود. در بیانیه کرملین آمده که در روزهای اخیر تنش در شورای امنیت بر سر پیشنهاد آمریکا برای تمدید تسلیحلتی ایران مرتب بیشتر شده است: "تنش رو به افزایش است و اتهام‌های بی‌پایه‌ای علیه ایران مطرح شده" و "پیش‌نویس‌ قطعنامه‌هایی برای نابود کردن توافق قبلی و یک‌پارچه شورای امنیت" تهیه شده است. بیشتر بخوانید چین که در کنار روسیه به عنوان دو عضو دارای حق وتو شورای امنیت امروز با قطعنامه پیشنهادی آمریکا مخالفت کرد، در توییتر شکست آمریکا را نشانه "مطرود بودن یکجانبه‌گرایی" دانسته است. دفتر نمایندگی دائم چین در سازمان ملل متحد در توییتر نوشته: "قلدری محکوم به شکست است و ترجیح دادن منافع خود بر منافع مشترک جامعه جهانی، راهی منتهی به بن‌بست است". طبق توافق هسته‌ای در سال ۲۰۱۵، ایران بخشی از برنامه هسته‌ای خود را متوقف کرد یا کاهش داد و در عوض بخشی از تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران برداشته شد. آمریکا در سال ۲۰۱۸ یک‌طرفه از برجام خارج شد و تحریم‌های شدید و وسیعی را در راستای سیاست "فشار حداکثری" به طور یک‌جانبه علیه تهران به اجرا گذاشت. ایران یک سال بعد از خروج آمریکا، تعهدهای برجامی خود را در پنج مرحله کنار گذاشت و فعالیت‌های هسته‌ای خود را از سر گرفت. مطابق برجام، تحریم تسلیحاتی شورای امنیت سازمان ملل که از سال ۱۳۸۶ علیه ایران اعمال شده است، ۲۷ مهرماه امسال پس از ۱۳ سال به پایان می‌رسد. پایان این تحریم ایران را قادر به خرید تسلیحات و جنگ افزار و صادرات رسمی سلاح به دیگر کشورها می‌کند. آمریکا بیش از یک سال است در صدد تمدید این تحریم هاست و می‌گوید لغو تحریم تسلیحاتی ایران باعث افزایش درگیری در خاورمیانه می‌شود. این کشور پیش‌نویس قطعنامه تمدید تحریم تسلیحاتی ایران را به شورای امنیت برد و در اختیار اعضای شورای امنیت قرار داد که رای‌گیری درباره آن از روز گذشته، پنجشنبه، ۱۳ اوت، آغاز شده بود. چین و روسیه که هر دو حق وتو در شورای امنیت دارند و از امضاکنندگان برجام هستند از ابتدا با این پیشنهاد آمریکا مخالف بودند. اکنون با رای نیاوردن این قطعنامه آمریکا ممکن است بخواهد به استفاده از مکانیسم ماشه که یکی از مفاد توافق هسته‌ای موسوم به برجام است متوسل شود. اگر ایالات متحده به هر نحوی موفق شود از این مکانیزم استفاده کند، جلوگیری از بازگشت تمام تحریم‌های لغو شده تقریبا محال است. این یعنی اگر فقط یک عضو که دست‌کم می‌تواند آمریکا باشد، ادامه لغو تحریم‌های بین‌المللی را وتو کند، تحریم هایی که پنج سال پیش با توافق هسته‌ای موسوم به برجام لغو شده بودند، فورا از سر گرفته می‌شوند. با این حال، استفاده از مکانیسم ماشه که مقام‌های آمریکایی طی چند ماه گذشته از احتمال به کارگیری آن سخن به میان آورده‌اند، با مخالفت دیگر امضاکنندگان برجام از جمله متحدان اروپایی آمریکا همراه بوده است. روسیه و چین و بسیاری از دیپلمات‌های اروپایی می‌گویند آمریکا با خروج یک جانبه از برجام در بهار سال ۲۰۱۸، دیگر اجازه به کار انداختن مکانیسم ماشه را ندارد. اخبار مرتبط
اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد به قطع‌نامه تهیه شده از سوی آمریکا که در پی تمدید تحریم‌های تسلیحاتی ایران است، رای ندادند. جلسه شورای امنیت عصر جمعه ۱۴ اوت برگزار شد و طی آن قطعنامه پیشنهادی آمریکا با دو رای موافق، ۱۱ رای ممتنع و دو رای مخالف چین و روسیه روبرو شد. همزمان مایک پومپئو، وزیرخارجه آمریکا با انتقاد از این موضوع گفته شورای امنیت در ماموریت خود که حفظ امنیت جهانی است ناکام مانده و نتوانسته ایران را در برابر اعمالش پاسخگو کند.
قطعنامه آمریکا برای تمدید تحریم تسلیحاتی ایران رای نیاورد
در حالی که شمارش آراء روز سه شنبه (۱۷ سپتامبر) به مراحل نهایی نزدیک می شود، هیچ یک از دو حزب اصلی نتوانست حد نصاب ۶۱ کرسی لازم از ۱۲۰ کرسی پارلمان (کنست) را کسب کند. انتظار می رود که حزب حاکم لیکود موفق به کسب ۳۱ کرسی شود. حزب آبی و سفید هم ۳۳ کرسی به دست آورده است. ائتلاف احزاب عرب هم با حدود ۱۵ کرسی در جایگاه سوم قرار گرفت. احزاب عرب به طور سنتی از جناح های صهیونیست - که اسرائیل را تنها کشور یهودیان می دانند - حمایت نمی کنند، به همین دلیل در عرصه سیاسی در حاشیه بوده اند. آخرین باری که احزاب عرب از یک جناح صهیونیست حمایت کردند، سال ۱۹۹۲ میلادی بود. ایمن عوده، رهبر ائتلاف احزاب عرب، روز یکشنبه (۲۲ سپتامبر) با انتشار یادداشتی در روزنامه نیویورک تایمز آمریکا این تصمیم را مهم ترین گام برای جلوگیری از یک دوره نخست وزیری تازه بنیامین نتانیاهو خواند. او نوشت: "این باید پایان کار سیاسی او باشد." حزب لیکود با انتشار بیاینه ای این اقدام را محکوم کرده است. در این بیانیه آمده است: "همان طور که ما هشدار داده بودیم احزاب عرب که با اسرائیل به عنوان یک کشور یهودی و دموکراتیک مخالفند و تروریست ها را ستایش می کنند گانتس را به نخست وزیری پیشنهاد کردند." بنی گانتس، رهبر حزب آبی و سفید، در این دوره به بزرگ ترین چالش یک دهه گذشته برای بنیامین نتانیاهو تبدیل شد بیشتر بخوانید: احزاب عرب بر تاسیس کشور فلسطین بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ تاکید دارند و می گویند شهروندان عرب اسرائیل باید به عنوان یک اقلیت ملی رسما مورد شناسایی قرار بگیرند. این احزاب هویت یهودی کشور اسرائیل را به چالش می کشند و بر مبارزه با آن چه تبعیض و نابرابری علیه اقلیت عرب توصیف می کنند تاکید دارند. آنها می گوید اسرائیل باید کشور تمام شهروندانی باشد که در آن زندگی می کنند نه کشور یهودیان آن طور که دولت و اکثریت یهودی بر آن تاکید دارد. احمد طیبی، رهبر حزب حرکت عربی برای تغییر (تعال) هم گفت هرچند علاقه زیادی به بنی گانتس ندارد و منتقد اوست اما "ما به رای دهندگان خودمان قول دادیم که هر چه در توان داریم انجام بدهیم تا این که نتانیاهو را سرنگون کنیم." در کارزارهای انتخاباتی امسال اسرائیل، بنیامین نتانیاهو بارها شعار "بیبی" یا "طیبی" داد. رهبر حزب لیکود به هوادارانش می گفت که اگر او (که در کشورش به بیبی شهرت دارد) پیروز نشود افرادی چون طیبی (احمد طیبی) قدرت را در دست خواهند گرفت. آقای نتانیاهو که از سال ۲۰۰۹ میلادی در سمت نخست وزیری کشورش باقی مانده، ماه ژوئیه گذشته موفق شد رکورد طولانی‌ترین دوران نخست‌‍وزیری اسرائیل را به خود اختصاص دهد. او وعده داده بود که در صورت پیروزی بخشی از سرزمین‌های اشغالی در کرانه باختری رود اردن را ضمیمه خاک اسرائیل کند. رووین ریولین، رئیس جمهوری اسرائیل، روز یکشنبه دیدار با رهبران احزاب مختلف را آغاز کرد تا شخصی که برای تشکیل دولت ائتلافی بخت بیشتری داشته باشد را مامور این کار کند. برخی ناظران معتقدند که حمایت احزاب عرب از بنی گانتس باعث می شود که او به احتمال زیاد پیش از نتانیاهو مامور تشکیل دولت بعدی بشود. خبرهای بیشتر را در کانال تلگرام بی‌بی‌سی فارسی دنبال کنید
احزاب عرب اسرائیل در تصمیمی کم سابقه اعلام کرده اند که با هدف پایان دادن به یک دهه نخست وزیری بنیامین نتانیاهو، به جناح چپ-میانه به رهبری بنی گانتس، رقیب اصلی آقای نتانیاهو، می پیوندند. این اقدام احتمال این که بنی گانتس از طرف رئیس جمهوری اسرائیل مامور تشکیل دولت آینده بشود را به طور قابل ملاحظه ای افزایش داده است.
انتخابات اسرائیل؛ احزاب عرب از نخست وزیری بنی گانتس حمایت کردند
در این فیلم ویدیوئی، به نظر می رسد که خلبان از هواپیمایی که آتش گرفته به خارج پریده و در حال فرود آمدن با چتر نجات است در حالیکه صدای شادمانی گروهی از افراد نیز به گوش می رسد. در هفته های اخیر، ارتش سوریه به گونه ای گسترده تر به استفاده از هواپیما و هلی کوپتر برای بمباران مناطق شهری محل فعالیت نیروهای مخالف روی آورده است. شبکه العربیه به انعکاس گزارش های مخالفان حکومت سوریه شهرت دارد و خبر سرنگونی هواپیمای سوری هنوز از سوی منابع دیگر تایید نشده است.
شبکه تلویزیونی العربیه با انتشار یک فیلم ویدیوئی، به نقل از مخالفان حکومت سوریه خبر داده است که نیروهای مخالف یک فروند هواپیمای نظامی این کشور را در منطقه ای در استان ادلب، واقع در شمال غرب سوریه، سرنگون کرده اند.
یک هواپیمای نظامی سوریه 'سرنگون شد'
به گفته این منابع، قدرت آتش به حدی بوده که واحد آتش نشانی ولایت پروان قادر به مهار آن نشده و آتش‌نشانان از کابل، پایتخت به این محل رفته‌اند. نور آقا سامع، ولسوال سیاه گرد به بی‌بی‌سی گفت که این آتش سوزی خسارات هنگفت مالی به مغازه داران وارد کرده ولی تلفات جانی در پی‌نداشته است. آقای سامع خسارت ناشی از آتش سوزی را "میلیاردها افغانی" اعلام کرد. ولایت پروان در شمال کابل از ولایتهای نسبتا آرام افغانستان است او گفت مغازه‌‌های که در این آتش سوزی نابود شده، شامل قالی فروشی، نجاری و مواد غذایی بوده‌اند. هنوز دلیل این آتش سوزی مشخص نشده اما شاهدان گفته‌اند که آتش سوزی از یک مغازه چوب فروشی آغاز شده است. مقام‌های محلی می‌گویند در حال بررسی عوامل شروع آتش سوزی و خسارات ناشی از آن هستند. گفته می‌شود که مقام های محلی به دلیل دریافت کمک‌های بیشتر، این دست آمارها را بیشتر از مقدار واقعی آن اعلام می‌کنند.
منابع محلی ولسوالی سیاه گرد ولایت پروان در شمال کابل خبر داده که در یک آتش سوزی شدید که عصر دیروز، جمعه ۱۰ سنبله/ شهریور در مرکز این ولسوالی رخ‌داده حدود ۴۰۰ مغازه در آتش سوخته‌ است.
منابع محلی: حدود ۴۰۰ مغازه در شمال کابل در آتش سوختند
آیت آلله علی خامنه‌ای در یک نگاه به طور خلاصه معنای اظهارات رهبر ایران این می‌تواند باشد که تصمیم‌گیری برای کشور در اختیار اوست که وی با یک درجه تخفیف این اختیار خود را به سران سه قوه منتقل کرده است؛ از طریق "شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا"؛ که مکانیزمی فراقانونی است و در عمل در تضاد با نهادهای قانونی ایران. شماری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی هم به تندی از تشکیل این شورا انتقاد کرده بودند و شکل گیری آن را نفی اختیارات و فلسفه وجودی مجلس عنوان کرده‌اند. این شورا با حضور رئیس جمهور، رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه رسمیت پیدا می‌کند و مصوبات آن از قبل دارای تایید رهبر ایران است برای همین به سرعت اجرایی می شود. چه شد که به اینجا رسید؟ در دوران حکومت خاندان پهلوی، یکی از عمده ایراداتی که به سیستم گرفته می‌شد نهادینه شدن استبداد در قانون اساسی بود. روح حاکم بر آن قانون، به خصوص متمم قانون اساسی، به برداشت توماس هابز فیلسوف انگلیسی قرن ۱۷ بسیار نزدیک بود. به این معنا که قانون اساسی یک قرارداد اجتماعی بین مردم و "حاکم" بود که طبق آن مردم رضایت داده بودند که به دست خود یک فرد با قدرت مطلق را بر خود مسلط کنند با این هدف که آن قدرت، امنیت و آسایش را برای آنان فراهم آورد. اصل سی و پنجم متمم قانون اساسی می‌گفت: "سلطنت ودیعه‌ایست که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده". اشکال کار در اینجا بود که سلطنت از یک سو به عنوان یک "ودیعه" تعریف شده بود که ملت آن را در اختیار پادشاه می‌گذارد. اما از طرف دیگر معلوم نبود که اگر روزی ملت بخواهد این ودیعه را از شاه باز پس بگیرد چه باید بکند. یعنی منشاء قدرت پادشاه، مردم بودند. اما همین مردم که قدرت نصب پادشاه را داشتند قدرت خلع او را نداشتند. رضا شاه را متفقین از سلطنت خلع کردند و محمد رضا پهلوی از طریق انقلاب خلع شد. کتاب ولایت فقیه که مجموعه‌ای از دروس آیت‌الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، در زمان تبعید وی در نجف بود، برای اولین بار در سال ۱۳۴۹ منتشر شد. در این کتاب آقای خمینی به طرق مختلف استدلال می‌کند که تشکیل حکومت اسلامی برای پیاده کردن احکام اسلام ضروری است و کسی که باید رهبری آن حکومت را به دست بگیرد باید یک فقیه باشد. زمانی که آقای خمینی در پاریس به سر می‌برد (از مهر ماه تا بهمن ۱۳۵۷) و از آنجا انقلاب را رهبری می‌کرد، حسن حبیبی، پیش‌نویس قانون اساسی جدید ایران را به رشته تحریر در آورد. پس از آمدن آقای خمینی به ایران پیش‌نویس دیگری توسط کسانی که آقای خمینی به آنها ماموریت داده بود تهیه شد. نکته جالب توجه اینجاست که در هیچ یک از پیش‌نویس‌ها کمترین اشاره‌ای به موضوع ولایت فقیه نبود و هیچ سندی دال بر مخالفت آقای خمینی با آن پیش‌نویس‌ها تاکنون ارائه نشده است. نکته قابل توجه دیگر این است که در جریان انقلاب نیز آیت‌الله خمینی هرگز سخنی از ولایت فقیه به میان نیاورد. نهایتا پیش‌نویس مزبور برای بررسی نهایی به مجلسی که به همین منظور تحت عنوان "مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی" تشکیل شده بود، سپرده شد. گزارش‌های پراکنده‌ای که از مذاکرات مجلس خبرگان آن زمان منتشر شده نشان می‌دهد که حسن آیت (در سال ۱۳۶۰ با شلیک ۶۰ گلوله در تهران ترور شد) از افراد اصلی در مجلس خبرگان قانون اساسی بود؛ فردی که زمانی عضو حزب زحمتکشان به رهبری مظفر بقایی بود. اما دو تن در تصویب قانون جدید نقش کلیدی را بازی کردند: آیت‌الله حسینعلی منتظری که به لحاظ ایدئولوژیک، ضرورت وجود ولی فقیه را در نظام اسلامی توجیه و تبیین می‌کرد، و دیگری محمد بهشتی که با آنکه نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود عملا اداره آن را بر عهده داشت. آقای بهشتی می‌گفت که اصل ولایت فقیه مرکز ثقل حکومت است. در همان جلسات آقای منتظری تندترین سخنان را در این باره ایراد می‌کند. وی می‌گوید: "حکومت اگر بخواهد اسلامی باشد باید متکی باشد به رهبری که از طرف خدا معین شده ولو به واسطه. اگر به یک رئیس جمهور تمام ملت هم به او رای بدهند و ولی فقیه و مجتهد، روی ریاست جمهوری او صحه نگذارد، این برای بنده هیچ مشروعیت ندارد ... متاسفانه شما در شرایط رئیس جمهور، شرط فقاهت را نگذاشته‌اید و نگفته‌اید که لااقل فقیه او را تایید کند، آن وقت ما بیائیم قدرت مملکت را به دست یک آدم الدنگ بدهیم که از قدرتش سوء استفاده کند." بالاخره اصل ولایت فقیه با ۵۳ رای موافق، ۸ رای مخالف، و ۴ رای ممتنع به تصویب رسید و چندی بعد طی یک رفراندم جنبه قانونی به خود گرفت. این موضوع در سال ۱۳۵۸ اتفاق افتاد. قانونی که در سال ۱۳۵۸ تدوین شد در سال ۱۳۶۸ مورد بازنگری قرار گرفت و نهایتا دو تغییر زمینه را برای اینکه سیستم حکومتی ایران دوباره به حکومت مطلقه هابزی تبدیل گردد فراهم کرد. چگونه؟ تغییر اول: حق نظارت و تأیید صلاحیت "نامزدهای انتخابات مجلس خبرگان رهبری" به اختیارات شورای نگهبان افزوده شد. باید توجه کرد که مجلس خبرگان رهبری در کنار مسئولیت انتخاب رهبر، قدرت نظارت بر عملکرد و برکناری رهبر را نیز در اختیار دارد. اما طبق قانون جدید، اعضای خبرگان، چنانکه گفته شد، می‌باید برای شرکت در انتخابات از صافی شورای نگهبان عبور کنند. شورای نگهبان را چه کسانی تشکیل می‌دهند؟ دوازده نفر که شش عضو فقیه آن را رهبر منصوب می‌کند و شش نفر دیگر، یعنی حقوقدانان، به پیشنهاد رئیس قوه قضائیه و با تایید مجلس برگزیده می‌شوند. اما خود رئیس قوه قضائیه هم توسط رهبر منصوب می‌شود و طبیعی است که وی حقوق‌دانانی را به مجلس معرفی می‌کند که از جهت حمایت از ولی فقیه هیچ شبهه‌ای در کارنامه شان وجود نداشته باشد. یعنی در نهایت، کنترل صلاحیت کاندیدا ها و ترکیب مجلس خبرگان که باید بر کار رهبر نظارت داشته باشد، در اختیار خود رهبر است. مخلص کلام، رهبر خودش ناظر بر اعمال خودش می‌شود. تغییر دوم: تبدیل ولایت فقیه به ولایت مطلقه فقیه. حتی اگر، به احتمال اندک، مجلس خبرگان در مقطعی بخواهد به برکناری رهبر فکر کند، با تعریفی که آیت‌الله خامنه‌ای از ولایت مطلقه فقیه به دست داده عملا این اختیار از خبرگان سلب است. وی می‌گوید: "مراد از ولایت مطلقه فقیه جامع‌الشرایط این است که....حاکم مسلمانان پس از این که وظیفه خطیر رهبری را طبق موازین شرعی به عهده گرفت، باید در هر مورد که لازم بداند تصمیمات مقتضی بر اساس فقه اسلامی اتخاذ کند و دستورات لازم را صادر نماید. ... بر اساس مذهب شیعه همه مسلمانان باید از اوامر ولایی ولی فقیه اطاعت نموده و تسلیم امر و نهی او باشند، و این حکم شامل فقهای عظام هم می‌شود، چه رسد به مقلدین آنان. وی می‌افزاید: "تصمیمات و اختیارات ولی فقیه در مواردی که مربوط به مصالح عمومی اسلام و مسلمین است [که هر موردی را می‌تواند شامل شود]، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است، و این توضیح مختصری درباره ولایت مطلقه ‌است." به عبارت ساده‌تر، در چارچوب این تعریف رهبر می‌تواند نظر آحاد ملت، از جمله خبرگان را، در مورد برکناری خود "وتو" کند و اعضاء خبرگان، مراجع تقلید، و آحاد ملت وظیفه شان این است که از اوامر "ولی فقیه اطاعت نموده و تسلیم امر و نهی او باشند". به این ترتیب مجلس خبرگان هم نقش نظارتی خود را از دست داد و هم قدرت برکناری رهبر را. یعنی تا زمانی که رهبر خود نخواهد کناره‌گیری کند هیچ قدرتی قادر به انجام چنین کاری نیست، هر قدر هم که در کارنامه‌اش کاستی و خطا وجود داشته باشد. به عبارت ساده، در چارچوب این سیستم و با تفسیر آقای خامنه‌ای، رهبر هر تصمیمی بگیرد و عواقب آن هر چه که باشد باشد هیچ مقام و نهادی قادر به مواخذه وی نیست.
در پی تصمیم برای گران کردن بنزین و متعاقب آن اعتراضات گسترده در شهرهای ایران، آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر ایران، گفت: "گفته بودم اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند از آن حمایت می‌کنم". این در حالی بود که مجلس این کشور آماده شده بود که با آوردن یک طرح سه فوریتی قیمت بنزین را بجای اول بازگرداند. مجلس در برابر آقای خامنه‌ای عقب‌نشینی کرد و تنی چند از نمایندگان گفتند که استعفا می‌کنند.
تصمیم به گران شدن بنزین؛ نهادینه شدن حکومت فردی در ایران؟
کیپچوگه در سال ۲۰۱۷ هم تلاش کرده بود ماراتن را زیر دو ساعت بدود بزرگ‌ترین دونده استقامت تاریخ خیلی زود قصد داشت برای دومین بار برای تاریخ‌سازی دورخیز کند و تبدیل به اولین انسانی شود که ماراتن را زیر دو ساعت می‌دود. تمام برنامه آماده‌سازی او طبق نقشه پیش رفته بود. اما ۵۶۰۰ کیلومتر دورتر در اتریش، رابی کتچل، دانشمند آمریکایی ساعت ۳ نیمه‌شب در میانه کابوسی از خواب پرید. افکارش آن‌قدر بهم ریخته بود که از تخت بیرون پرید و با عجله ۳ کیلومتر را در وین طی کرد. کتچل به شدت نگران بود کسی وارد میدان کوچکی نشود که در دو هفته اخیر تبدیل به خانه دوم او شده بود. در چهار ساعتی که به طلوع خورشید مانده بود، او به تنهایی این میدان را که نقشی حیاتی در تلاش کیپچوگه برای رسیدن به زمان یک ساعت و ۵۹ دقیقه داشت زیر نظر گرفت. چرا؟ کتچل به عنوان یک کارشناس داده‌پردازی به تیم اینئوس (قبلا تیم اسکای) که سه بار قهرمان تور دو فرانس شده، کمک می‌کرد. او مردی است که خیلی خوب در مورد تئوری "پیشرفت‌های کوچک اما سرنوشت‌ساز" آموزش دیده است. در مرکز این میدان یک ساختمان تاریخی قرار داشت و در نتیجه جاده با ۲- درصد انحنا طراحی شده است؛ عالی برای دور کردن آب باران از این مکان توریستی و افتضاح برای یک دونده مارتن که می‌خواهد با سرعتی حدود ۲۱ کیلومتر در ساعت بپیچد. راه حل کتچل، حفاری در میدان و کاهش میزان انحنای آن از منفی دو درصد به منفی یک درصد بود. با کمک کارگران محلی دو هفته طول می‌کشید که طرح او عملی شود (او می‌گوید آن‌ها فکر می‌کردند خل و چل هستم) و بعد هم ۱۲ روز کار لازم بود تا میدان دوباره به حالت معمول بازگردد. بدون دانستن این اطلاعات جانبی، دویدن یک از ساده‌ترین و بی‌دردسرترین ورزش‌های دنیا به نظر می‌رسد؛ چالشی که پیش روی کیپچوگه قرار داشت، هرچیزی بود غیر از این. برای سِر دیوید برایلسفورد همه چیز از هفته اول مسابقات دوچرخه‌سواری جیرو دو ایتالیا شروع شد. آن زمان رئیس تیم اینئوس می‌خواست مطمئن شود که تیمش اولین قهرمانی در جیرو را پس از این که اسکای خیلی آرام حمایت تیم را رها کرده بود، به دست می‌آورد. تا شب او چند ساعتی مطالعه کرد و نکته‌های بسیاری راجع به دوی ماراتن آموخت. او می‌گوید: "تفحص عمیقی بود. شاید حرفم کمی شبیه بچه درسخوان‌ها باشد اما من خیلی در مورد خودآموزی و خودتربیتی با سرعت زیاد خواندم." یک ماه قبل از آن رئیس جدید برایلسفورد (جیم رتکلیف، ثروتمند‌ترین مرد بریتانیا و مدیر اجرایی اینئوس) از او پرسیده بود که دوست دارد نقش مدیریت پروژه کیپچوگه را به عهده بگیرد. حضور در چنین پروژه عظیمی (که بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر در آن کار می‌کنند) آن هم درست وسط یک تابستان پرجنب و جوش دوچرخه‌سواری حرفه‌ای برای هر کسی کار شاقی است. ولی برایلسفورد یک نبرد درونی دیگری هم در پیش داشت. او گفت: "حدود ماه مارس متوجه شدم سرطان دارم. وقتی جیم درخواستش را مطرح کرد، اوضاع شبیه این بود که خب حالا یک نفس عمیق بکش چون این پروژه‌ای است که کار و تعهد زیادی می‌طلبد. جذابیت قضیه برای من این بود که معمولا تلاش می‌کردم برنده مسابقات یا مدال‌های المپیک شوم؛ ولی این یکی موقعیتی بسیار یگانه بود. قبل از هرچیز پای ورزش دیگری وسط بود که جذابیت زیادی داشت و ضمن این که بحث تاریخ‌سازی بود نه فقط پیروز شدن در یک مسابقه." او امضایش را پای قرادادی گذاشت که می‌دانست، مشغله بسیار بزرگی برایش می‌تراشد. برایلسفورد گفت: "من از آوریل خیلی خیلی سخت روی آن کار کردم، حتی در ژوئن و زمان برگزاری تور دو فرانس. حالا به عقب نگام می‌کنم و احساس می‌کنم کار مسخره‌ای انجام دادم. واقعا می‌گویم، رفتارم مضحک بود. نگاه به گذشته واقعا خجالت‌آور است. به فکر نوشتن کتابی در مورد تجربیاتم (در مورد سرطان) افتادم." رتکلیف، کیپچوگه و برایلسفورد دستاورد بزرگ ورزشکار کنیایی را جشن گرفتند به کنیا برگردیم، کیپچوگه تلاش را آغاز کرد، سعی و کوشش در راه رسیدن به بزرگ‌ترین چالش زندگی‌اش. هرچند که هیچ نکته تازه‌ای برای او وجود نداشت. روش این دونده ۳۴ ساله بسیار ساده و فروتنانه است. کیپچوگه به رغم ثروت سرشاری که دارد، نزدیک ۳۰۰ روز سال را دور از زن و سه فرزندش در مرکز کاپتاگات، دهکده کوچکی در ارتفاعات کنیا، می‌گذراند. او در میان حریفان تمرینی‌اش به "آقای رئیس" مشهور است، اما این دلیل نمی‌شود که توالت‌ها را تمیز نکند و سهمش از کارهای روزمره را انجام ندهد. او به یکی از سرودهای مانترا (کلمات و آواهایی در آیین هند و بودایی) وفادار است که می‌گوید: "زندگی ساده تو را آزاد می‌کند." آن طور که کیپچوگه در ماه آوریل به من گفت: "تو می‌دوی، غذا می‌خوری، می‌خوابی و پرسه می‌زنی. زندگی همین است و نیازی نیست، پیچیده‌اش کنید. زمانی که اوضاع را پیچیده کنید، ذهنتان منحرف می‌شود." بزرگ‌ترین سوال تیم اجرا کننده چالش ۱:۵۹ این بود که کدام ورزشکار می‌تواند این کار را انجام دهد؟ جواب سوال خیلی ساده بود: فقط یک نفر الیود کیپچوگه. بزرگ‌ترین دونده بی حرف و حدیث ماراتن در تمام تاریخ. رکورددار دنیا، قهرمان المپیک و برنده ۱۱ مسابقه از ۱۲ دوی ماراتن. و از این‌ها مهم‌تر مردی که تجربه تحمل فشارهای باورنکردنی را دارد به خصوص در یک دوی ماراتن سازمان‌یافته که روح آدم به جاهایی پر‌می‌کشد که قبلا راهی به آن نداشته است. ماه مه ۲۰۱۷ شرکت نایکی، برنامه "برکینگ ۲" را سازماندهی کرد که قرار بود کیپچوگه برای اولین‌بار از دو ساعت عبور کند. آن زمان رسیدن به چنین چالشی به معنای دویدن در ۳ دقیقه کمتر از بهترین رکورد او بود؛ یک بلندپروازی حیرت‌آور. او مسابقه را در ۲ دقیقه و ۲۵ ثانیه تمام کرد. کیپچوگه یکی از طرفداران ضرب‌المثل "توانایی بشر محدودیت ندارد" است. اما بعد معلوم شد که او زمانی که در پیست تاریخی مونزای ایتالیا برای "برکینگ ۲" آماده می‌شد از نظر ذهنی راحت نبود. والنتین ترو، که مدت‌هاست مربی‌گری این دونده را به عهده دارد، گفت: "الیود از نظر بدنی تمرین می‌کرد اما هفت ماه طول کشید تا او از نظر ذهنی قانع شود، انجام چنین کاری شدنی است. قبل از وین او به چنینی چیزی نیاز نداشت. این تغییر ذهنیت بزرگ‌ترین پیروزی نسبت به دو سال پیش بود." کیپچوگه هم عقیده یکسانی دارد: "مونزا درهای زیادی را باز کرد. آن مسابقه به من اعتماد به نفس داد تا رکورد جهان را بشکنم." سوال اصلی برای برایلسفورد، کتچل و خیلی‌های دیگر این بود که: چگونه می‌توانند کمک کنند؟ قبل ازهر چیز باید مکانی بی‌نقص پیدا می‌کردند. این محل باید حداکثر سه منطقه زمانی با کنیا فاصله داشت (به دلیل کمتر کردن بی‌خوابی بعد از پرواز) و شرایط جوی‌اش ایده‌آل بود؛ دما: بین ۷ تا ۱۴ درجه سانتیگراد. رطوبت: کمتر از ۸۰ درصد. باد: کمتر از ۲ متر بر ثانیه. بارندگی: هیچ. با توجه به این که راجع به زمان (اواسط اکتبر) هیچ جای بحثی نبود، کتچل به دنبال یافتن بهترین مکان افتاد. لندن خیلی زود به دلیل غیر قابل پیش‌بینی بودن هوا حذف شد. یک بار دیگر بحث دویدن در یک پیست اتومبیل‌رانی پیش آمد، اما پیست لوسیتزرینگ آلمان هم به دلیل تصادف اتومبیلی که در آن رخ داد، از میان گزینه‌ها خارج شد. ضمن این که یکی از دلخوری‌های کیپچوگه از برکینگ ۲ نبودن تماشاگران بود. جستجو ادامه پیدا کرد و تیم اوایل ژوئن به وین و به خصوص خیابانی سه بانده و مشجر به نام هاپتال رسید. در نگاه اول همه چیز عالی به نظر می‌رسید. دما، رطوبت و بارش (در واقع عدم بارش) وین در ماه اکتبر خصوصیت‌های لازم را داشت. مقام‌های محلی هم کوهی از موانع را پیش پای برگزارکنندگان نگذاشتند، که در نوع خودش موهبتی بود. هاپتال و منطقه اطرافش به مدت دو هفته تمام بسته می‌شد و بنابراین همه چیز برای تاریخ مورد نظر آماده می‌شد. اما برای کتچل بزرگ‌ترین دغدغه، قدرت وزش باد بود. در روزهایی که انتخاب وین به عنوان گزینه نهایی قطعی می‌شد، تیم برگزارکننده، سنسورهایی را در گوشه و کنار هاپتال و در منطقه‌ای ۴۴۰۰ متری قرار دادند. نتیجه‌ای که به دست آمد باب دل کتچل بود: باد کمتر از یک متر بر ثانیه سرعت داشت؛ شرایطی ایده‌آل. در عین ناباوری کتچل هنوز راضی نشده بود. با توجه به دانش عمیقی که او در نتیجه سال‌ها حضور در دوچرخه‌سواری حرفه‌ای در مورد آیرودینامیک داشت، به دنبال راهی بود که تاثیر باد را حتی از این هم کمتر کند. او این نقشه را با به کار گرفتن ۴۱ دونده که به طور نوبتی جلوی کیپچوگه می‌دویدند، عملی کرد: دوندگانی شامل متیو سنتروویتز قهرمان ۱۵۰۰ متر المپیک و جیکوب اینگمریگستن، دونده جوان نروژی. کتچل همچنین از یک برنامه کامپیوتری استفاده کرد تا در مورد فواید ۱۰۰ فرم مختلفی که او می‌توانست بدود، تحقیق کند. در پایان آن‌ها فرم بهینه را پیدا کردند. هرچند که چنین کاری حتی برای افراد کهنه‌کاری مانند برایلسفورد و کتچل با تمام تجربه‌ای که در دوچرخه‌سواری داشتند، مورد جدیدی محسوب می‌شد. آن‌ها به فرم "V" رسیدند و احتمالا تنها کسانی که آن‌طرف‌ها از این فرم استفاده می‌کردند، غازهای مهاجر بودند. کتچل می‌گوید: "این در واقع شکل معکوس فرمی است که پرندگان پرواز می‌کنند. تا جایی که من می‌دانم این در هیچ ورزش دیگری، صنعت و یا دنیای حیوانات استفاده نشده است." جایگاه کیپچوگه درست پشت V و جلوتر از دو دونده دیگر بود با این حال هنوز هم عملی کردن یک طرح کامپیوتری در زندگی واقعی آسان نبود. یک تیم پشتیبانی اینئوس و یک شرکت مربی‌گری به نام "اینسایت" مشغول کار روی پروژه شدند. سرانجام طرح جواب داد. در واقع در پی عملکرد خوب در جلسات تمرینی بود که بالاخره طرح تصویب شد. سیستم "V" معکوس کتچل موجب شد که فشار هوایی که مقابل کیپچوگه بود به یک‌ششم مقداری برسد که او اگر خودش به تنهایی می‌دوید با آن روبرو می‌شد. حالا اما کتچل با یک کابوس جدید روبرو بود: احتمال خیلی زیادی وجود داشت که کیپچوگه بیش از حد گرمش شود. کتچل می‌گوید: "حتی تا یک شب مانده به مسابقه هم ایده‌های مختلفی به ذهنم می‌رسید که چگونه می‌توانم این را مدیریت کنم." بخشی از مشکل را یک متخصص تغذیه حل کرد که توانست تصویری نسبتا دقیق از میزان آب بدن کیپچوگه ارائه دهد. دونده کنیایی هر ۵ کیلومتر یک بطری آب می‌گرفت. وقتی او بطری‌اش را زمین می‌انداخت، این بطری به یک مرکز تحقیق برده می‌شد تا مشخص شود که او هردفعه چقدر آب نوشیده و اثر آن چقدر بوده است. راه دیگری که به این دغدغه رسیدگی شد، شخصی‌تر بود. کیپچوگه هربار که احساس گرما می‌کرد، کمی از فرم تیمی خارج می‌شد. به بیان دیگر: توانایی تطبیق یک انسان با یک برنامه موشکافانه و مقدار زیادی تکنولوژی. چند متر جلوتر از کیپچوگه یک ماشین بود که می‌توانست سرعتش را تا ۱۰۰ متر بر ساعت تطبیق دهد و از آن یک نور لیزری تابیده می‌شد که به کیپچوگه و بقیه دونده‌ها کمک می‌کرد در جای خودشان بدوند. اما احتمالا از همه این‌ها مهم‌تر مردی بود که کنار کیپچوگه در تمام طول مسیر رکاب می‌زد. این مرد تروو، مربی کیپچوگه بود. تروو از هلند فراخوانده شد. او پیش از ملحق شدن به شرکت ورزشی "گلوبال اسپرتز کامیونیکیشن" در یک شرکت بیمه کار می‌کرد و مربی یک تیم اسکیت روی یخ بود. او از همان ابتدای کار با کیپچوگه در سال ۲۰۰۳ به طور کامل مورد اعتماد این دونده بود. این دو نفر در روز مسابقه باهم صبحانه خوردند: "الیود بلغور جودوسر با موز و عسل خورد. این غذای او در روزهای مسابقه است، تنها زمانی که این غذا را می‎خورد." و در طول ماراتن هم شانه به شانه هم حرکت می‌کردند. تروو کنار کیپچوگه رکاب می‌زد؛ کاری که وقتی برآیندی بهتری از میزان سختی‌اش داریم که بدانیم، بقیه اعضای لژیون دونده‌ها هم در اطرافش بودند. او می‌گوید: "دویدن برای کنیایی‌ها همان معنایی را دارد که دوچرخه‌سواری برای هلندی‌ها. من که مشکلی نداشتم." هنگام دیدن تصاویر مسابقه، وقتی که مرد هلندی بطری آب را به کیپچوگه می‌دهد، به نظر می‌رسد که با لپ‌تاپی که روی دسته دوچرخه‌اش نصب شده، پیشنهادهایی با استفاده از فناوری‌های پیشرفته دریافت می‌کند. در واقع روش تروو بیشتر قدیمی است تا مدرن. او با خنده می‌گوید: "خیلی‌ها از من پرسیدند با لپ‌تاپی که روی دسته دوچرخه‌ام بود چه کاری می‌کردم. اما راستش را بخواهید یک پایه بود که من کاغذهایم را که زمان‌های جداگانه دویدن الیود در آن نوشته شده بود را رویش گذاشته بودم." "ما یک تیم فوق‌العاده از دانشمندان داشتیم. ولی من کماکان روش‌های قدیمی را ترجیح می‌دهم و صد در صد معتقد به تماس انسانی هستم. طبیعی است که الیود از روی ماشینی که آن‌جا بود می‌توانست ریتم دویدنش را ببیند اما من می‌خواستم در بعضی موارد به او اطمینان خاطر بدهم." یکی دیگر از این تماس‌های انسانی حضور جمعیت در هنگام مسابقه بود. به ندرت پیش می‌آید که کیپچوگه از چیزی شکایت کند اما نبودن جمعیت در پیست مونزا و هنگام پروژه "برکینگ ۲" برای او مایوس‌کننده بود. این مشکل در وین وجود نداشت و تروو می‌گوید این عاملی بود که موجب شد دونده کنیایی تاریخ‌سازی کند. او گفت: "آسفالت جدید (روی میدان) خیلی خوب بود و تغییر زیادی به وجود آورد ولی جمعیت (دست‌کم ۱۲۰ هزار نفر در طول مسیر حضور داشتند) انرژی زیادی ایجاد کرد که قابل اندازه‌گیری نبود." "الیود این انرژی را در روز مسابقه و روزهای منتهی به آن حس می‌کرد. او ساعت ۷ صبح هر روز که برای دویدن در وین بیرون می‌رفت، افرادی را می‌دید که در انتظار امضا گرفتن از او بودند و از کشورهایی مانند اکوادور، کلمبیا و سایر نقاط دنیا آمده بودند. یک نفر به او گفت، من واقعا امیدوارم که مسابقه شنبه انجام شود، چون پولی برای بیشتر ماندن ندارم. این تقابل‌ها است که تفاوت ایجاد می‌کند." در نایروبی، پایتخت کنیا عده زیادی دستاورد کیپچوگه در اتریش را جشن گرفتند اما تماس انسانی همیشه هم این قدر زیبا نیست و این موضوعی بود که موجب نگرانی تیم ۱:۵۹ شده بود. تروو می‌گوید: "در فرهنگ کنیایی مردم دائم باهم دست می‌دهند. اگر ما یک ساعت قبل همدیگر را ملاقات کرده باشیم باز باید باهم دست بدهیم. طبیعی است که این عاملی مثبت در روابط اجتماعی بین تیم دونده‌ها بود اما تصور کنید شما باید با افرادی دست بدهید که قبلش چشم‌ها، گوش‌ها یا دهانشان را لمس کرده‌اند." "برای حل کردن این مشکل ما راهی پیدا کردیم: مایع‌های ضدعفونی‌کننده دست. اعضای تیم ابتدا خیلی در مورد استفاده از آن‌ها مطمئن نبودند و در موردش جوک می‌گفتند اما خیلی زود همه شروع به استفاده از آن کردند." توجه به چنین جزئیاتی، چیزی بود که تیم می‌خواست مورد توجه کیپچوگه هم قرار بگیرد. او بیشتر هفته منتهی به مسابقه را در اتاقش در حالی گذراند که کتابی در زمینه کمک به خود با نام "اول، اولین چیزها" را می‌خواند: "این کتاب در مورد تشخیص درست اولویت‌ها است." اولویت اول کیپچوگه در وین، دویدن زیر دو ساعت بود و او این کار را انجام داد، هرچند که به دلیل عوامل کمکی مختلف از تغییر شیب میدان گرفته تا گروه دوندگان این رکورد به طور رسمی به عنوان رکورد جهان ثبت نشد. اما همان طور که برایلسفورد تاکید می‌کند، این یک پیروزی بود، اشتباه نکنید. او می‌گوید: "رفتن در چنین فضایی مانند حضور در فینال المپیک است. من به این دلیل تلاش کردم و در پروژه غرق شدم که وقتی به شما می‌گویند که مبتلا به سرطان شده‌اید، نمی‌دانید بعدا چه اتفاقی می‌افتد. این دیدگاه شما را تغییر می‌دهد و شما احساس می‌کنید برای چنین روزی باید کمی بیشتر زندگی کنید." اما اگر به ذهنتان رسیده که این سقف انتظارات کیپچوگه است، اشتباه می‌کنید. رکورد شخصی او بدون شک از این بهتر است. او مسافت ۴۲ کیلومتری و ۱۹۵ متری را پیش چشمان زن و فرزندانش در یک ساعت و ۵۹ دقیقه و ۴۰ ثانیه هم دویده است. فرزندان کیپچوگه سیزده، هشت و شش ساله هستند. ۱۲ قهرمانی اصلی او در مسابقات مارتن و فهرست بلند بالای افتخاراتش از جمله مدال طلای المپیک در دوران مدرسه آن‌ها به دست آمد. او می‌گوید: "دوست داشتم آن‌ها بخشی از تاریخ را می‌دیدند." حالا و پس از این تاریخ‌سازی سوال‌های دیگری به ذهن می‌رسد: در فکر این قهرمان چه می‌گذرد؟ او می‌تواند جلوتر هم برود؟ او می‌تواند رکورد زیر دو ساعت را در یک ماراتن عادی هم تکرار کند؟ قهرمان کنیایی دو هفته پس از مسابقه گفت: "من خیلی طرفدار جشن گرفتن نیستم. در وهله اول روی ریکاوری بدنم تمرکز کرده‌ام. راستش را بخواهید خیلی خسته نشدم." ماراتن زیر دو ساعت؛ دونده کنیایی رکورد را دو دقیقه جابجا کرد ولی ثبت نشد!
یک هفته قبل از روز بزرگ، الیود کیپچوگه در میانه‌های شب در کمپ تمرینی‌اش روی تپه‌های کنیا برای مدتی چشمانش را روی هم گذاشت.
پشت صحنه یک روز تاریخی؛ چگونه یک انسان ماراتن را زیر دو ساعت دوید؟
کميته‌ های مقاومت مردمی و گردان‌ های عزالدين قسام (شاخه نظامی حماس) مسئوليت حمله به پست ديده ‌بانی اسراييل را به عهده گرفته و آن را اقدامی تلافی ‌جويانه در برابر قتل جمال ابوسمهدانه رهبر کميته ‌های مقاومت مردمی توسط ارتش اسراييل دانسته ‌اند. ابو سمهدانه ماه پيش به اتهام دست داشتن در شليک موشک ‌های قسام از نوار غزه به شهرک‌ های اسراييلی هدف بمباران ارتش اسراييل قرار گرفت و به قتل رسيد. در واکنش به عمليات فلسطينی‌ها عليه پست ديده‌ بانی اسراييل که از طريق حفر تونلی سيصد متری صورت گرفت، اهود اولمرت نخست وزير اسراييل هر نوع مذاکره با دولت خودگردان فلسطين (بخش تحت رهبری محمود عباس) را تا آزادی سرباز ربوده شده، به حال تعليق در آورد. اعضای کابينه و رئيس ستاد ارتش اسراييل نيز حماس را مسئول عمليات در مرز نوار غزه دانستند و به طور ضمنی تهديد کردند که اگر سرباز ربوده شده، به سرعت آزاد نشود، مقام‌ های حماس هدف حمله ارتش اسراييل قرار خواهند گرفت. حساسيت رهبران اسراييل نسبت به سرنوشت سرباز ربوده شده، تا کنون بيش از حساسيت آنها نسبت به اصل حمله بوده است. سرباز ربوده شده؛ اهرم فشار؟ رهبران اسراييل از آن بيم دارند که گروه های فلسطينی با ربودن اسراييلی ‌ها، از آنان به عنوان وسيله ‌ای برای تحميل خواست‌ های خود به دولت يهودی از جمله آزادی مبارزان فلسطينی در بند اسراييل استفاده کنند. در واقع از دو سال پيش مقام‌ های امنيتی اسراييل در مورد استراتژی گروه های مبارز فلسطينی مبنی بر ربودن نظاميان و غير نظاميان اسراييلی و مبادله آنها با زندانيان فلسطينی هشدار داده ‌اند. تلاش گروه های فلسطينی برای ربودن اسراييلی ‌ها در طول سال ‌های گذشته موفقيت‌ آميز نبوده است، بنابراين ربودن سرباز اسراييلی در عمليات نوار غزه را می‌توان نخستين موفقيت اين گروه ها پس از حدود ۱۲ سال به شمار آورد. در سال ۱۹۹۴ ميلادی گروه های فلسطينی يک نظامی اسراييلی را ربودند، اما وی در حمله ارتش اسراييل به محل نگهداری ‌اش در نوار غزه، به همراه ربايندگانش به قتل رسيد. سرسختی اسرائيل اينک با توجه به موفقيت گروه های مبارز فلسطينی در ربودن يک سرباز زخمی اسراييلی، آيا آنها موفق به واداشتن اسراييل به مبادله او با اسيران فلسطينی خواهند شد؟ به نظر می ‌رسد که دولت اسراييل با قاطعيت تصميم گرفته است که از هر گونه معامله بر سر سرباز ربوده شده بپرهيزد و در برابر آزادی احتمالی او هيچ امتيازی به ربايندگان ندهد. اگر ربايندگان، گروه های مستقل و ناشناخته ‌‌ای بودند، احتمالا اسراييل برای آزاد کردن سرباز خود از دست آنان با مشکل روبرو می‌ شد، اما اکنون گروه های مسلحی مسئوليت حمله به پست ديده‌ بانی و به اسارت گرفتن سرباز اسراييلی را به عهده گرفته‌ اند که مستقيم و يا غير مستقيم وابسته به گروه حاکم حماس هستند و همين نکته سبب آسيب پذيری ربايندگان می ‌شود. حماس به عنوان حزب حاکم در فلسطين به طور طبيعی محدوديت‌ هايی دارد که مانع حمايت علنی آن از ربودن سرباز اسراييلی خواهد شد. از همين رو، سخنگوی حماس ضمن اظهار بی ‌اطلاعی از ربودن سرباز اسراييلی از ربايندگانش خواسته است که سلامت او را تامين کنند. موقعيت دشوار حماس حماس در عين حال می‌ داند که با به دست گرفتن قدرت در فلسطين، ديگر يک گروه نيمه مخفی نيست که رهبران سياسی آن قادر باشند در مواقع حساس به مخفيگاه ها پناه ببرند تا از حمله هوايی ارتش اسراييل در امان بمانند. از اين جهت، آنان به صورت هدفی سهل و آسان در برابر تهديدهای اسراييل در آمده‌اند و از همين روست که در پی هر اقدام نظامی فلسطينی ‌ها عليه اسراييل، دولت اولمرت تهديد به 'قتل هدفمند' رهبران حماس می ‌کند. با توجه به اين وضعيت، احتمال اينکه حماس سرباز ربوده شده اسراييلی را از دست ربايندگان وی نجات دهد و به دولت اسراييل تحويل دهد، بسيار است، گر چه حماس احتمالا ترجيح خواهد داد که اين اقدام به نام محمود عباس رئيس دولت خودگردان انجام شود. به نظر می ‌رسد چنانچه حماس از کمک به آزادی سرباز اسراييلی دريغ ورزد، دور تازه ‌ای از خشونت دامنه ‌دار خاورميانه را فرا خواهد گرفت، خشونتی که احتمالا با حمله اسراييل به رهبران حماس آغاز خواهد شد و با عمليات تلافی ‌جويانه مبارزان حماس ادامه خواهد يافت. خدمات
ساعاتی پس از اعلام توافق گروه های حماس و فتح در مورد محدود کردن عمليات مسلحانه ضد اسراييلی در داخل سرزمين‌ های اشغالی جنگ ۱۹۶۷، مبارزان فلسطينی به يک پست ديده ‌بانی ارتش اسراييل در مرز نوار غزه حمله کردند و ضمن کشته و زخمی کردن شش سرباز اسراييلی، يک سرباز را نيز به اسارت گرفتند.
حساسيت اسراييل نسبت به ربوده شدن يک سرباز در مرز نوار غزه
خشونت و ترور بوکو حرام تا قبل از ربوده‌شدن دانش‌آموزان دختر کمتر بازتاب بین‌المللی پیدا می‌کرد خشونت و ترور بوکو حرام که از سال ۲۰۰۹ رو به اوج رفته تا قبل از ربوده‌شدن دانش‌آموزان دختر کمتر بازتاب بین‌المللی پیدا می‌کرد. قتل نزدیک به ۶ هزار نفر که ۱۵۰۰ نفرش به همین سال جاری میلادی برمی‌گردد، فعال‌تر شدن و مجهز‌ترشدن سوال‌انگیز این گروه از سال ۲۰۱۱ و حملات متقابل و پر خون و خشونت ارتش که جان شمار زیادی از افراد غیردخیل در درگیری‌ها را هم گرفته، جنبه‌هایی دیگر از ترور و خشونت در پرجمعیت‌ترین کشور آفریقا در ۵ سال گذشته است. کشوری با پیچیدگی‌ها و معضلات منحصر به‌فرد نیجریه با مساحتی حدود سه‌ پنجم ایران دارای ۱۷۰ میلیون جمعیت است. ۵۰ درصد جمعیت را مسلمانان تشکیل می‌دهند که عمدتاً در شمال و تا حدودی در مناطق مرکزی ساکنند. کمی بیش از ۴۰ درصد مسیحی هستند که در جنوب و مرکز اقامت دارند. بوکو حرام از سال ۲۰۰۹ میلادی بار‌ها دست به حملات مرگبار زده است در میان کشورهای آفریقایی تنها مصر و سودان جنوبی دارای جمعیتی میان ۵ تا ۱۰ میلیون مسیحی هستند که در قیاس با ۶۰ میلیون مسیحی نیجریه رقم بزرگی به شمار نمی‌آید. حدود ده درصد بقیه جمعیت نیجریه را وابستگان به فرهنگ‌ها و مذاهب بومی آفریقا تشکیل می‌دهند. نیجریه به رغم فقر گسترده، در سال‌های اخیر تولید ناخالص ملی‌اش از دیگر قطب اقتصادی آفریقا یعنی آفریقای جنوبی نیز پیشی گرفته و به قدرت اقتصادی اول این قاره بدل شده است. گرچه استخراج و صدور نفت سهم عمده‌ای در اقتصاد نیجریه دارد ولی این کشور در عرصه مخابرات و ارتباطات دیجیتالی و راه دور و نیز در صنعت فیلم‌سازی حوزه عمل و قدرتش به فراتر از مرزهای آفریقا کشیده است. این توان و قدرت اقتصادی که البته زیر تاثیر ترورها و بی‌ثبات‌هایی در معرض آسیب جدی است سبب نشده که فقر به طور ملموس و فاحش در نیجریه کاهش یابد، از بیکاری جمعیت جوان آن به خصوص در شمال مسلمان‌نشین کاسته شود و مانعی در برابر تشدید شکاف‌های قومی و مذهبی ایجاد گردد. کشاورزی نیجریه نیز به رغم زمین‌های حاصلخیز قابل اعتنا رو به نابودی است. نیجریه به رغم فقر گسترده، در سال‌های اخیر به قدرت اقتصادی اول آفریقا بدل شده است این در حالی است که تحت عنوان ملزومات مبارزه با تروریسم و افراطی‌گری بودجه ارتش از سال ۲۰۱۰ ده برابر شده و در سال جاری به حدود ۶ میلیارد دلار رسیده که بار سنگینی بر درآمدهای کشور است. با این همه، ارتش هنوز هم چه به لحاظ تجهیزات تجسسی و چه در زمینه امکانات رزمی برای یک مقابله نامتقارن با بوکو حرام آماده نیست. وضع پلیس نیز از ارتش نامساعدتر است، هم به لحاظ امکانات پرسنلی و تجهیزات و هم از حیث آموزش. فقر و فساد و ناکارایی نظام سیاسی و اقتصادی و امنیتی نیجریه البته تنها عوامل قدرت‌گیری افراطی‌گری که اینک در سیمای بوکو حرام بروز کرده، نیستند، بلکه معادلات و رقابت‌های ناسالم و توطئه‌گرانه در میان نخبگان سیاسی کشور هم در این ماجرا نقشی پررنگ بازی می‌کند. زمینه‌های تشدید رادیکالیسم بوکو حرام آغاز شکل‌گیری بوکو حرام به سال ۲۰۰۲ برمی‌گردد. در این سال بود که خطیبی به نام محمد یوسف در در شهر میدیگوری، مرکز یکی از ایالات شمالی نیجریه مدارس قرآنی تاسیس کرد. هسته اصلی این فعالیت‌ها که بی‌تاثیر از ایدئولوژی سلفی و وهابی نبود به طرد و نفی همه اشکال و نمادهای تاثیرات اقتصادی و فرهنگی غرب برمی‌گشت که از نظر این گروه عامل بدبختی و نکبت نیجریه است. بوکوحرام نه تنها مانند یک جنبش چریکی عمل می‌کند، بلکه به یک ارتش دارای نیروی زمینی نیز شبیه است خود نام بوکو حرام اشاره‌ای است به نفی و طرد نظام مدرسه‌ای و عرفی آموزش غربی. هم این نامگذاری و هم وعظ و درس‌های محمد یوسف، دمسازی خاصی با درک و دریافت‌های مردم منطقه داشت که ۵۰ سال پس از استقلال نیجریه از بریتانیا، نظام فسادزده حاکم بر کشورشان را پیامد مستقیم دستگاه اداری کپی‌شده از الگوهای غربی و به طریق اولی مسیحی می‌دانستند و همه فقر وعقب‌ماندگی‌ها و تبعیض‌ها را به گردن آن می‌انداختند. در همین راستا یوسف مبلغ قرائتی از اسلام بود که هر نوع فعالیت‌ سیاسی و اجتماعی که به نوعی با فرهنگ غربی مرتبط می‌شد را حرام می‌دانست. اشاعه و تبلیغ این درک و دریافت باعث شد که نفرت و انباشت تمایل به خشونت در میان هواداران بوکو حرام علیه نظام حاکم روز به روز تشدید شود. سال ۲۰۰۹ خشونت عریان پلیس علیه هواداران بوکو حرام جرقه را زد و نیجریه وارد فازی از ترور و بی‌ثباتی شد که همچنان رو به فزونی است. در سال یادشده پلیس به هواداران بوکو حرام که عدم حمل کلاه ایمنی به هنگام موتورسیکلت سواری را نمادی از مقابله با نظام حاکم می‌دانستند با خشونت تمام حمله کرد. در مقابله با تظاهرات قدغن‌شده گروه نیز رویه‌ای مشابه در پیش گرفت که به کشته‌شدن شماری از اعضای آن انجامید. بوکو حرام همان سال در واکنش به این اقدامات به تعدادی از پایگاه‌های پلیس در میدیگوری حمله کرد و درگیری‌های خیابانی به راه انداخت که به کشته‌شدن ۸۰۰ نفر منجر شد. محمد یوسف، رهبر گروه نیز در جریان این درگیری‌ها و در یکی از مقرهای پلیس به قتل رسید. ابوبکر شیکاو جانشین یوسف که حالا هم رهبری این گروه را به دست دارد از سوی اعضای گروه، "دارالتوحید" نامیده می‌شود. او بالای ۴۰ سال سن دارد و گفته می‌شود که با هر ۴ زن یوسف ازدواج کرده تا مشروعیت رهبری خود را تثبیت کند. ارتش تا کنون چند بار ادعای کشته‌شدن ابوبکر شیکاو را مطرح کرده که با ویدئوی اخیر او در باره به گروگان‌گرفتن دختران دبیرستانی بار دیگر معلوم شد که واقعیت ندارد. مردم نیجریه خواهان آزادی دختران ربوده‌شده هستند بوکو حرام تحت رهبری شیکاو ابتدا فعالیت خود را به قتل اعضای پلیس، قاضی‌ها و کشیش‌های مسیحی محدود نگه داشته بود، قتل‌هایی که معمولا از روی موتورسیکلت انجام می‌شدند. اما از سال ۲۰۱۱ بوکو حرام خود را "جماعت اهل سنت الدعوت و الجهاد" نامید و به حملات خود ابعاد پیچیده‌تر و فراگیرتری داد. استفاده از بمب‌های کارگذاری‌شده در خودرو و به کارگیری مواد منفجره‌ به شدت خطرناک و قابل انفجار که کنترل و خنثی‌سازی آنها چندان آسان نیست از تغییرات عمده در شیوه عمل این گروه به شمار می‌رود. در باره نحوه مجهزشدن بوکو حرام به این شیوه‌ها گرچه شایعاتی پیرامون حضور "متخصصان پاکستانی" در صفوف گروه مطرح است ولی اطلاعات موثق‌تری وجود دارند که بر ارتباط آن با گروه‌های نزدیک به القاعده از جمله با گروه "القاعده مغرب اسلامی" در مالی و نیجر و نیز با گروه الشباب در سومالی حکایت دارند. شماری از اسلام‌گرایان افراطی رانده‌شده از مالی و جمهوری آفریقای مرکزی در یکی دو سال اخیر نیز سر از شمال نیجریه درآورده و به خدمت بوکو حرام درآمده‌اند. حمله اخیر این گروه به یک مقر ژاندارمری در درون کامرون و در محلی نزدیک به انجامنا، پایتخت چاد، با توجه به حضور فشرده نیروهای فرانسوی در این شهر، دارای بار نمادین تلقی شده است. "قدرت‌های سیاه حامی بوکو حرام که ردشان تا کابینه می‌رسد" اما موضوع مشکوک در ارتقای تجهیزاتی بوکو حرام در سال ۲۰۱۱ همزمانی این تحول با انتخاب گودلاک جاناتان، از مسیحیان نیجریه، به ریاست جمهوری این کشور در مه همین سال بود. همزمان با تحلیف جاناتان در چندین ایالت شمال کشور و نیز در پایتخت انفجارهایی رخ داد. یک ماه بعد ستاد مرکزی پلیس نیجریه در ابوجا منفجر شد و در ماه اوت نیز مقر سازمان ملل مورد حمله قرار گرفت. در اواخر سال نیز بوکو حرام به تحرکات و حملات متعدد و هماهنگ‌شده‌ای دست زد. جاناتان در آن زمان در اشاره‌ای تلویحی به حامیان بوکو حرام از "قدرت‌های سیاهی" نام برد که ردشان را تا کابینه می‌توان دنبال کرد. منظور او شماری از سیاستمداران پرنفوذ و برخی از فرمانداراران ایالات بود که "از بوکو حرام استفاده می‌کنند تا تقسیم قدرت در نیجریه را مختل کنند و زیر سوال ببرند." ابوبکر شیکاو که رهبری بوکو حرام را در دست دارد، بالای ۴۰ سال سن دارد تقسیم قدرت در نیجریه عملا به مناقشه‌ای میان شمال مسلمان و جنوب مسیحی‌نشین بدل شده است. این راز سر به مهری نیست که بخشی از مسلمانان قدرتمند شمال با حضور جاناتان در مقام ریاست جمهوری موافقتی ندارد. گودلاک جاناتان جانشین عمرو یارادوا رئیس‌جمهور مسلمان نیجریه شده که پیش از پایان دوره‌اش فوت کرد. بر طبق مقررات مربوط به موازنه قدرت در نیجریه میان دو بخش شمال و جنوب، می‌بایست جانشین یارادوا کماکان یک مسلمان باشد. عدم تحقق این امر و به قدرت‌رسیدن یک مسیحی قبل از موعد ادواری، سبب بروز این گمانه نزدیک به واقعیت شده که "محافل قدرتمند و صاحب‌‌نفوذ شمال"، مرکب از تاجران ثروتمند، روحانیون بلندپایه و ژنرال‌های کودتاچی پیشین در تلاشند که از طریق بوکو حرام به طور غیرمستقیم به نارضایتی خود جنبه عملی دهند. هدف هم ظاهراً بی‌ثبات سازی دولت حاکم عمدتاً مسیحی است تا شرایطی ایجاد شود که اگر جاناتان حاضر به عقب‌نشینی نشد دستکم بخش‌هایی از جامعه با به ستوه‌آمدن از هرج و مرج و ترور متمایل به برقراری نظم آهنین شوند و زمینه برای کودتایی مجدد فراهم شود. رویکردها وشعارهای جاناتان در شمال کشور نیز تا حدود زیادی به این نیروها کمک‌ کرده است. طرفه این که به رغم اعلام حالت فوق‌العاده در شمال نیجریه و رویکرد سخت ارتش در قبال بوکو حرام به‌ویژه در سال‌های اخیر، هنوز یک عضو ارشد این گروه هم دستگیر یا محاکمه نشده است که قسما به پیوندهای مشکوک میان بخش‌هایی از ارتش با بوکوحرام ربط داده می‌شود، چه با انگیزه‌های سیاسی و چه برای سودجویی و کسب درآمد از رهگذر فروش اطلاعات نظامی و امنیتی به این گروه. بحرانی پایدار با چرخش بوکو حرام به سوی روش‌های ستیزه جویانه، ترور رهبران مسلمان میانه رو و بمب گذاری در کلیساها و اماکن عمومی، از محبوبیت گروه کاسته شده است مجموعه عوامل یادشده حاکی از آنند معضل افراطی‌گری در نیجریه که ریشه در فقر، فساد، ناکارایی نظام اداری و سیاسی، عقب‌ماندگی فرهنگی و نیز احساس تبعیض، به ویژه در بخش‌های شمالی کشور دارد تا حدود زیادی با چالش‌ها و مناقشه قدرت میان محافل پرنفوذ مسلمان‌ و مسیحی‌ گره خورده و به پدیده‌ای بدل شده است که گذرا نیست و می‌‌تواند کل نظام سیاسی نیجریه را به سوی سایش و فرسایش بیشتر سوق دهد. حاصل این روند می‌تواند دولتی ضعیف‌تر و ناکاراتر و هرج و مرج بیشتر باشد که این روزها نمونه‌های مشابه‌ متعددی در آفریقا (سومالی، لیبی، کنگو و ...) برای آن یافت می‌شود. چنین وضعیتی برای پرجمعیت‌ترین کشور آفریقا پیامدهای خطیری دارد که بخش بزرگی از قاره را هم در خود خواهد کشید. جلب توجه بیشتر جهان به نیجریه از رهگذر نگرانی نسبت به سرنوشت دختران ربوده‌شده و کمک‌ها و رایزنی‌ها به دولت این کشور البته بی‌ثمر نیست، ولی با توجه به پیچیدگی بحران، در مورد اهمیت و تاثیر مثبت میان‌مدت و درازمدت این همراهی‌ها و همکاری‌ها بین‌المللی نمی‌توان با قطعیت سخنی گفت.
گروه بین‌المللی بحران در گزارشی که اوایل همین ماه جاری میلادی در باره گروه بوکو حرام در نیجریه منتشر کرد، ترازنامه‌ای موقت از ترورها و آدم‌ربایی‌ها این گروه به دست داد که بنا بر آن تنها در ماه میلادی گذشته (آوریل) ۵۰۰ نفر در نتیجه ترورها و حملات این گروه کشته شده‌اند. ربودن بیش از ۲۰۰ دانش‌آموز دختر و تهدید به فروش و به بردگی‌واداشتن آنها نیز از جمله اقدامات این گروه بوده است.
بوکو حرام، ابزاری برای جنگ قدرت در نیجریه؟
مجلس خبرگان که مسئول نظارت بر عملکرد رهبری در نظام جمهوری اسلامی است، دوره‌ای هشت ساله دارد و طبق روال معمول، بايد سال آينده انتخابات مجلس خبرگان چهارم در ايران برگزار شود. اينکه انتخابات خبرگان چهارم در موعد مقرر برگزار خواهد شد يا خير، هنوز محل ترديد است زيرا برخی گزارش‌های غير رسمی از امکان تعويق آن تا مدت زمان نامعلومی حکايت دارد. مشروعيت، بحثی انتخاباتی در ايران معمولا در آستانه هر انتخاباتی، بحث بر سر نقش مردم در مشروعيت بخشی به نظام حاکم داغ و پر حرارت می‌شود و بدون اينکه به سرانجامی برسد بلافاصله پس از برگزاری انتخابات، به محاق فراموشی می‌رود. دليل بی‌سرانجام ماندن و استمرار دائمی بحث در باره نقش مردم در مشروعيت نظام حاکم بر ايران، ظاهرا ريشه در انديشه و تفکری دارد که آيت‌الله خمينی بنيان‌گذار نظام اسلامی ايران، آن را مبنای حکومت خود قرار داد. آيت‌الله خمينی به خلاف بسياری از فقيهان سنتی شيعه بر اين اعتقاد بود که در دوران غيبت امام دوازدهم شيعيان، حق حکومت بر جامعه اسلامی در انحصار "فقيه جامع‌الشرايط" است و مردم مسلمان نيز بنا به وظيفه دينی خود مامور به قيام برای برپايی چنين حکومتی هستند. نظريه ولايت فقيه بدون بحث از نقش مردم آيت‌الله خمينی اين تئوری را تحت نام "ولايت فقيه" در اواخر دهه ۱۳۴۰ هجری خورشيدی در زمان تبعيد خود در شهر نجف، برای طلاب درس خارج خود تشريح کرد. متن اين سلسله درس‌ها، بعدها به صورت کتابی با عنوان‌‌های دوگانه "حکومت اسلامی" و "ولايت فقيه" منتشر شد، اما در اين درس‌ها، ذکری از نقش مردم در مشروعيت دادن به مشروعيت حکومت فقيه به ميان نيامده بود. با شروع تحولات منجر به انقلاب ايران در سال ۱۳۵۷، آيت‌الله خمينی در جريان سخنرانی‌های آتشين خود، هيچگاه سخنی از ولايت فقيه بر زبان نياورد و به ابراز مطالب بسيار کلی در باره نظام سياسی مورد نظر خود برای ايران بسنده کرد. پس از انقلاب نيز آيت‌الله از مردم خواست که در جريان يک رفراندوم به "جمهوری اسلامی نه يک کلمه کم و نه يک کلمه زياد" رای مثبت دهند. در اين دوران نيز آيت‌الله خمينی سخنی از ولايت فقيه به ميان نياورد. ولايت فقيه در عمل و رای ملت در واقع پس از تشکيل مجلس خبرگان برای تدوين قانون اساسی جمهوری اسلامی بود که آيت‌الله خمينی در مناقشه‌ای که در داخل خبرگان بر سر موضوع ولايت فقيه در گرفته بود، دخالت کرد و با صراحت به حمايت قاطع از نظام ولايت فقيه برخاست. روند امور در مجلس خبرگان و پس از آن، طبق دلخواه آيت‌الله خمينی پيش رفت و نظام ولايت فقيه بر ايران حاکم شد، اما با بروز اختلافاتی در بين روحانيون حاکم در جريان انتخابات مجلس شورای اسلامی سوم، آيت‌الله جانب روحانيون جوانتری را گرفت که در انتخابات به پيروزی رسيده بودند. در آن دوره، شورای نگهبان که نماينده روحانيون سنت‌گرا به شمار می‌رفت، قصد داشت با تفسير خاص خود از جمهوری اسلامی، مانع تسخير مجلس توسط روحانيون جوانتر و متحدان چپ‌گرای آنها شود، اما آيت‌الله خمينی با اعلام اينکه "مجلس در راس امور است" و "ميزان رای ملت است" در مقابل شورای نگهبان که از منصوبان خود وی بودند، با قاطعيت موضع گرفت. جمهوريت، اسلاميت و مشروعيت دو جمله‌ای که آيت‌الله خمينی در باره اهميت رای مردم و جايگاه مجلس گفته بود، پس از مرگ وی، مورد استناد نيروهای موسوم به "خط امام" قرار گرفت تا بر اساس آن در برابر سياست روحانيون محافظه کاری که کمر به حذف آنها از صحنه قدرت بسته بودند، مقاومت کنند. بدين ترتيب، بحث مربوط به جايگاه مردم در نظام ولايت فقيه، به صورت يکی از داغ‌ترين بحث‌های رايج در نظام سياسی ايران درآمد و به هر ميزان که بر شدت مناقشات بين جناح‌های حاکم افزوده شد، بحث مذکور نيز شدت و حدت بيشتری پيدا کرد که اوج آن در جريان جنبش اصلاح طلبی پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ بود. در واقع آن دسته از طرفداران آيت‌الله خمينی که خواهان تفسيری دموکراتيک از نظام ولايت فقيه هستند، بر اين نکته اصرار می‌ورزند که تاکيد آقای خمينی بر "جمهوری" بودن نظام اسلامی، به معنای اعتقاد وی به دمکراسی و باور به رای مردم به عنوان رکن نظام بوده است. جبهه مشارکت ايران اسلامی به رهبری محمد رضا خاتمی دارای چنين باوری است. دسته‌ای ديگر از هواداران اصلاح طلب آيت‌الله خمينی بر اين نظرند که وی بر "جمهوريت" و "اسلاميت" نظام به يک اندازه تاکيد کرده و هيچ يک از اين دو نبايد قربانی ديگری شود. حزب اعتماد ملی به رهبری مهدی کروبی و برخی از تشکل‌های روحانی مدافع چنين اعتقادی هستند.در مقابل اين دو دسته، روحانيون محافظه کار و نيروهای همسو با آنان قرار دارند که معتقدند رای مردم تا هنگامی که مغايرتی با احکام دين نداشته باشد، مورد احترام است اما اگر در مقابل دين قرار گرفت، با تکيه بر جنبه "اسلاميت" نظام می‌توان آن را ناديده گرفت. اين بخش از روحانيون اصرار دارند که حکومت بايد همواره مردم را در جهتی هدايت کند که رای آنها منطبق با اسلام باشد، از اين رو آنان حقی برای به قدرت رسيدن مردمی که به زعم آنان در جهت اسلام حرکت نمی‌کنند، قائل نيستند و گاهی نيز مفهوم جمهوری را "جمهور مومنان" مراد می‌کنند، يعنی تنها به رای افراد طرفدار خود احترام قائلند. حکومت اسلامی به عنوان آينده جمهوری اسلامی اما دسته‌ای ديگر از محافظه کاران وجود دارند که اصولا هر نوع مفهومی از جمهوری را مايه دردسر می‌دانند و معتقدند که در تفکر آيت‌الله خمينی چيزی به نام جمهوری اصالت نداشته و او فقط بنا به مصلحت و برای پرهيز از طعن فرنگی‌ها، ترکيب جمهوری اسلامی را وضع کرده و خود بدان اعتقادی نداشته است. به باور اين گروه، آيت‌الله خمينی در اصل به حکومت اسلامی به عنوان نظام مجری احکام شرع بدون توجه به رای مردم معتقد بوده است، بنابراين هنگامی که مصلحت الزام خود را از دست دهد، بايد نظام سياسی ايران را حکومت اسلامی اعلام کرد. در دوران رياست جمهوری محمد خاتمی، گفته می‌شد که گروه هيئت‌های موتلفه اسلامی در پی اعلام حکومت اسلامی در ايران است، اما رهبران هيئت‌های موتلفه اين مساله را تکذيب کردند. اما اکنون محمد تقی مصباح يزدی روحانی بنيادگرای شيعه و شماری از شاگردان او از جمله محسن غرويان با نسبت دادن "حکومت اسلامی" به نظام مورد علاقه آيت‌الله خمينی به دفاع علنی از اين موضوع برخاسته‌اند و مخالفان خود را در اين زمينه به پرسش گرفته‌اند. رای آيت الله خمينی معياری نقلی است به نظر می‌رسد بحث تبيين نسبت جمهوريت و اسلاميت نظام حاکم بر ايران، بيش آز آنکه بحثی نظری و تئوريک باشد، بحثی سياسی است که بين جناح‌های مدعی پيروی از آيت‌الله خمينی جريان دارد. در حقيقت، هر کدام از جناح‌های سياسی در ايران به جای آنکه نظر خود را در اين مورد همراه با ارائه استدلال ارائه دهند، بيشتر سعی می‌کنند تا ديدگاه خود را با نظر آيت‌الله خمينی تطبيق دهند و همين مساله از دو جنبه بحث آزاد در باره اين مساله را امکان‌ناپذير می‌کند. جنبه نخست اين است که در اين بحث‌ها نظرات آيت‌الله خمينی به عنوان "معيار حق مطلق" تلقی می‌شود و کسی جرات نقد آراء وی را پيدا نمی‌کند. بدين ترتيب سطح بحث به دانشی اخباری برای جستجو در اظهار نظرهای آيت‌الله خمينی تقليل پيدا می‌کند. جنبه دوم اين است که آيت‌الله خمينی مانند هر رهبر سياسی ديگری در طول حيات خود نظرات متفاوتی را بيان کرده است که از ديد يک پژوهشگر بی‌طرف، همه اين نظرات با هم انسجام ندارند. بنابراين، هر گروهی بنا به گرايش سياسی خود می‌تواند انديشه دلخواه خود را در نظرات وی بيابد و انديشه آيت‌الله خمينی را طبق سليقه خود تفسير کند. اما از آنجا که تشکيک در انسجام فکری آيت‌الله خمينی در ايران مجاز تلقی نمی‌شود، هر گونه بحث علمی در اين باره از همان ابتدا با مانع روبرو می‌شود. مشروعيت از مقبوليت ناشی می شود اين در حالی است که تحليل نسبت جمهوريت و اسلاميت در نظام ولايت فقيه، در عين حال مشکلات مفهومی بسياری دارد که طرف‌های درگير در بحث مربوطه ظاهرا به آنها اشراف ندارند. يکی از اين مشکلات مفهومی بحث "مشروعيت" و "مقبوليت" است که سبب سوءتفاهم عميقی در جامعه ايران شده است. اغلب طرفداران نظام جمهوری اسلامی، مشروعيت نظام را به اسلامی بودن آن و مقبوليت آن را به رای مردم مشروط می‌دانند در حالی که اصولا تفکيک بين مشروعيت و مقبوليت يک نظام سياسی معنای روشنی ندارد و ظاهرا مبتنی بر سوءتفاهمی است که از انقلاب مشروطيت ايران بدين سو در بين متفکران مذهبی رواج يافته است. در واقع در عصر مشروطيت، در برابر واژه فرنگی legitimacy که به معنای قانونی بودن يک حکومت است، واژه "مشروعيت" را گذاشتند که در فارسی و عربی معنايی جز "مطابقت با شرع" ندارد. بدين گونه مشروعيت نظام سياسی انطباق آن با شرع تلقی شد که ربطی به رای مردم نداشت. اما از آنجا که رای مردم نيز در انديشه روحانيون بلندپايه هوادار مشروطيت جايگاه خاص خود را داشت، آنان ظاهرا به ابتکار ميرزا حسين نائينی واژه "مقبوليت" را نيز وضع کردند تا مراد خود را از نياز نظام سياسی به رای مردم بهتر برسانند. اين در حالی است که اساسا مقبوليت يک نظام سياسی است که به آن مشروعيت يعنی صفت قانونی بودن می‌بخشد و بدين ترتيب مقبوليت و مشروعيت مترادف همديگرند و نه دو مفهوم جدا از يکديگر. در حقيقت همين مشکل مفهومی، مشکلات ديگری را نيز برای تبيين مفهوم جمهوريت در نظام اسلامی ايران به دنبال آورده است. به ديگر سخن، در حالی که در نظام‌های سياسی دمکراتيک، مشروعيت حکومت وابسته به رای مردم و به عبارت ديگر امری زمينی است، در دمکراتيک‌ترين تفسير از انديشه آيت‌الله خمينی، مشروعيت حکومت در نزد او دارای دو پايه زمينی و آسمانی است. واگرايی و همگرايی در مشروعيت و مقبوليت دو پايه‌ای بودن مبنای مشروعيت نظام سياسی مورد نظر آيت‌الله خمينی، در واقع مشکلی است که هر از چندی پيروان او را به نزاع با يکديگر وامی‌دارد، زيرا اين دو پايه فقط تا هنگامی که در يک جهت عمل کنند، ثبات سياسی حاصل می‌شود، اما به مجرد آنکه از هم فاصله بگيرند و يا با يکديگر در تضاد بيفتند، نظام سياسی با بی‌ثباتی شديدی روبرو می‌شود. به عبارت روشنتر، نظامی که مشروعيت خود را در گرو رای مردم از يک سو و انطباق با شريعت و در نتيجه تاييد خداوند از سوی ديگر می‌داند، فقط تا هنگامی از ثبات برخوردار است که مردم نيز خواهان اجرای شريعت و تاييد خداوند باشند، اما به محض اينکه مردم به هر دليلی چيزی جز احکام شريعت را خواستار شوند، بين گرايش آنها با احکام شريعت شکاف می‌افتد و به هر اندازه که اين شکاف عميق‌تر شود، نظام سياسی نيز دستخوش بی‌ثباتی می‌شود به طوری که به ناچار بايد بين انتخاب مردم و آنچه مسئوليت شرعی خود می‌داند، يکی را برگزيند. بی ثباتی و دوگانگی پايه های نظام مصباح و طرفدارانش به صراحت بر اين اعتقادند که رای مردم به دليل آنکه ممکن است با احکام شرع در تعارض قرار گيرد، اساسا محلی از اعراب ندارد و بنابراين تا دير نشده بايد ثنويت مشروعيت نظام را به سود وجه شرعی آن به يگانگی تبديل کرد. اين در حالی است که مخالفان اين طيف بويژه کسانی که بر جمهوريت و اسلاميت نظام توامان تاکيد می‌کنند، در باره اينکه اگر مردم به هر دليلی گرايش غير دينی پيدا کردند، در آن صورت چه بايد کرد، نظر روشنی ندارند و معمولا به اين نکته اشاره می‌کنند که مردم مسلمان در هيچ شرايطی حاضر به زير پا نهادن اعتقادات مذهبی خود نيستند. به هر حال به نظر می‌رسد که ثنويت پايه‌های مشروعيت در نظام سياسی ايران به نقطه بی‌ثبات کننده‌اش نزديک می‌شود و در اين ميان شايد جز تفسير جمهوری اسلامی به غلبه کامل يکی از دو رکنش به رکن ديگر گريزی نباشد. خدمات
در حالی که دوره مجلس خبرگان سوم در ايران رو به پايان است، مناقشه روحانيون شيعه بر سر مفهوم جمهوريت و نقش آن در حکومت دينی بالا گرفته است.
نزاع روحانيون شيعه بر سر مفهوم جمهوريت
حسن خمینی در مراسم تودیع و معارفه سرپرست موسسه تنظیم و نشر آیت‌الله خمینی آقای انصاری از معتمدان آقای خمینی بود و پس از درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان یکی از شاخص‌ترین افراد در حفظ میراث او شناخته می‌شد. حسن خمینی که مدت‌هاست سکوت اختیار کرده و بیشتر وقتش به تدریس و تحقیق در حوزه علمیه می‌گذرد، در این مراسم حضور داشت و اعلام کرد که این موسسه شورایی اداره خواهد شد. به فاصله چند روز، سخنان نوه آیت الله خمینی درباره اجرای وصیت او خبر ساز شد. حسن خمینی تاکید کرد که «نمی توان به بخشی از این وصیت مومن باشیم و به قسمتی از آن کافر». در خبر منتشره، مشخص نیست که هشدار او به چه موضوعی برمی‌گردد. در روزهای اخیر در فضای مجازی بخش‌هایی از مراسم قرائت وصیت‌نامه آیت‌الله خمینی در مجلس خبرگان رهبری دست به دست می‌شود. در یکی از بخش‌های وصیت‌نامه که آقای خامنه‌ای آن را می‌خواند به موضوع دخالت نکردن نظامیان در سیاست اشاره دارد: « قواى مسلح مطلقاً، چه نظامى و انتظامى و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچ حزب و گروهى وارد نشده و خود را از بازیهاى سیاسى دور نگه دارند... و بر رهبر و شوراى رهبرى است که با قاطعیت از این امر جلوگیرى نماید تا کشور از آسیب در امان باشد». جدا از این سخنان، به طور معمول بخش‌هایی از سخنان آقای خمینی که به خصوص با شرایط امروز در تضاد است، در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود. افزایش اهمیت 'دفتر رهبری' با افزایش سن آیت‌الله خامنه‌ای آیت‌الله خمینی و انقلاب ایران به روایت اسناد آمریکا از اردیبهشت ۱۳۵۹که آیت‌الله خمینی در جماران مستقر شد، دفتر او سروسامان گرفت اداره دفتر آیت‌الله خمینی با بیست و چند نفر از اردیبهشت ۱۳۵۹که آیت‌الله خمینی در جماران مستقر شد، دفتر یا بیت او سرو سامانی گرفت. محمدحسن رحیمیان که از اعضای دفتر آقای خمینی بود در کتاب «در سایه آفتاب» به ذکر خاطراتش در دفتر اشاره دارد و در بخشی از کتاب خیلی کوتاه اشاره‌ای به دفتر جماران دارد. او می‌نویسد « دفتر حضرت امام در جماران در آغاز، منحصر در چهار اتاق کوچک بود که بالاتر از حسینیه و در کنار محل سکونت امام قرار داشت. یک اتاق، تلفنخانه بود که پاتوق مرحوم حاج احمدآقا نیز در همانجا بود. اتاق دیگر محل استقرار و کار جناب آقای رسولی محلاتی و حقیر و مرحوم شهید سلیمی بود و اتاق سوم به جناب آقای حاج شیخ حسن صانعی و آقای محمد علی انصاری تعلق داشت و ...» آقای رحیمیان می گوید کل اعضای دفتر رهبر حکومت ایران بیست و چند نفر بودند. او درباره چگونگی تقسیم کار در دفتر جماران می‌گوید «تقسیم کار در دفتر امام عمدتاً به اینگونه بود که مرحوم حاج احمدآقا نقش اول را در همراهی، خدمت و اهتمام به امور امام ایفا می‌کرد...و آقایان رسولی محلاتی و صانعی که از قدیمی‌ترین یاران بودند و این حقیر، ارتباط مستقیم با حضرت امام داشتیم و صبحگاه هرروز کاری به اتفاق به خدمت امام شرفیاب می‌شدیم... آقای توسلی مسئول تنظیم ملاقات‌های عمومی بود که با هماهنگی مرحوم حاج احمدآقا انجام می‌گرفت و ساعاتی هم پاسخگوی مسائل شرعی بود. آقای آشتیانی برنامه عقدهایی که توسط امام انجام می‌گرفت تنظیم می‌کرد و آقای انصاری هم ضمن همکاری با حاج احمد آقا، در برگزاری و انجام ملاقات‌ها و مراسم فعالیت داشت». ساختار این دفتر کم و بیش تا پایان عمر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران همین شکل و شمایل را داشت. جدا از افراد شاخص، حدود ۱۱ کارمند هم به عنوان حقوق‌بگیر در آن کار می‌کردند. به دلیل قدرت و نفوذی که رهبر وقت ایران داشت، کار دفتر با همین تشکیلات اندک اداری پیش می‌رفت و همه سازمان‌ها، وزارتخانه‌ها و نهادهای سیاسی و نظامی به گوش به فرمان دفتر بودند و مناصب مهم کشوری در دست نزدیکان آیت‌الله خمینی بود. در چنین شرایطی به نظر، احمد خمینی به فکر بسط و توسعه دایره نفوذ قدرت دفتر نبود و زیر مجموعه او به هرآنچه می‌خواست دسترسی داشت. سال ۶۷ با تائید آیت‌الله خمینی، مجموعه‌ای شکل گرفت که پس از درگذشت او، به نام موسسه تنظیم و نشر آثار امام معروف شد. این موسسه عملا مهمترین مجموعه‌ای است که از دفتر رهبر پیشین حکومت ایران باقی مانده است. در بیش از سی سالی که از درگذشت آیت‌الله خمینی می‌گذرد این موسسه به عنوان حامی و حافظ میراث او عمل کرده و تلاش کرده یک تصویر آرمانی و ایده‌آل از او به تصویر بکشد و افکار و ایده‌هایش را تبلیغ و ترویج کند. در تشکیلات امروزی موسسه تنظیم نشر و آثار، برخلاف شمار محدود کارکنان زمان حیات آقای خمینی، تا پانصد نفر مشغول کار هستند. مجموعه‌ای از "موسسه تنظیم نشر، پژوهشکده امام خمینی و مرقد آیت‌الله خمینی" تشکیلات رهبر انقلاب را شامل می‌شود این مجموعه در سال ۹۶، سی و چهار میلیارد تومان و در سال جاری حدود ۵۰ میلیارد تومان بودجه از دولت گرفته و در بودجه سال آینده پیش‌بینی شده حدود ۶۰ میلیارد تومان به آن تخصیص پیدا کند. احمد خمینی نقش محوری در دفتر آیت‌الله خمینی داشت دفتر آیت‌الله خمینی و "افراد خودسر" پس از درگذشت آیت‌الله خمینی، حسینه جماران عملا تبدیل به موزه و مکانی برای گردشگری شد و گهگاه مراسمی در آنجا برگزار می‌شود و درسالگرد درگذشت آقای خمینی رفت و آمدهایی به محله جماران می‌شود و به طور طبیعی نبض حکومت در خیابان فلسطین، در دفتر آیت‌الله خامنه‌ای می‌زند. در جریان اعتراض‌های انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، پس از بیست سال از درگذشت آقای خمینی بخشی از معترضان به نحوه برخورد حکومت، رو به جماران آوردند. همراهی نزدیکان آیت‌الله خمینی مثل اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی،حسن صانعی، محمدرضا توسلی و ...با طرفداران جنبش سبز، باعث شد که بار دیگر حسینه جماران مورد توجه قرار بگیرد و پناهگاه معترضان شود اما حکومت اجازه نداد که جماران محل تجمع معترضان شود و به عنوان قطبی در مقابل دفتر ایت‌الله خامنه‌ای قدعلم کند. برهم زدن سخنرانی محمد خاتمی در مراسم عزادارای تاسوعا در حسینیه جماران در دیماه سال ۸۸، پایانی بود بر تلاش کسانی که می‌خواستند از جایگاه و اعتبار رهبر پیشین حکومت استفاده کنند و در زیر چتر او اعتراض‌شان را نشان دهند. براساس گزارش‌ها در همان شب، اعتراض‌ها به خیابان‌ها و کوچه‌های منتهی به جماران ادامه پیدا کرد و با زخمی شدن شماری از معترضان اعتراض‌های آن شب جمع شد. حسن خمینی در همراهی با طرفداران جنبش سبز می‌خواست به عنوان حافظ میراث آیت‌الله خمینی، نقشی فراتر از مسئولیت مجموعه باقمیانده از او بازی کند اما حکومت به او چنین اجازه‌ای نداد. در سالگرد درگذشت آیت‌الله خمینی در سال ۸۹ سخنرانی‌اش را برهم زدند و ناتمام گذاشتند. در سال ۹۴ حسن خمینی می‌خواست برای مجلس خبرگان رهبری ثبت نام کند اما احراز صلاحیت نشد و به او گفته شد باید در آزمون اجتهاد شرکت کند و عملا شورای نگهبان با سنگ‌اندازی، مانع از حضور او در جایگاهی فراتر شد. به نظر می‌رسد حسن خمینی پیام حکومت را فهمید که نوه رهبر انقلاب بودن، زمانی می‌تواند یک مزیت باشد که همراه با جریان حاکم قدم بردارد. سکوت او و تمرکز بیشتر بر کارهای حوزه در این سال‌ها، شاید نشان می‌دهد که او بیشتر به اجتهاد و تائید مرجعیت‌اش می‌اندیشد. بعضی از اصلاح‌طلبان به او پیشنهاد داده‌اند که برای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده وارد میدان شود اما با توجه به محدودیت‌ها و ضوابط جدید مجلس برای نامزدان انتخابات ریاست جمهوری، به نظر می‌رسد او اگر هم بخواهد وارد میدان شود، شرایط لازم را برای نامزدی نداشته ‌باشد. ساختار مجلس خبرگان رهبری هم به گونه‌ای نیست که حسن خمینی حتی به عنوان گزینه‌ای برای رهبری آینده ایران مطرح شود. دفتر آیت‌الله خامنه‌ای از نظر تشکیلات و وسعت قابل مقایسه با دفتر آقای خمینی نیست دو لت در سایه دفتر رهبر ایران با تشکیلات موازی عریض و طویل اداری، سیاسی، اقتصادی، ارتباطات، نظامی، حفاظتی، فرهنگی و حوزوی با هزاران کارمند به نوعی "دولت در سایه" است و از چنان قدرت و توانایی فرا قانونی برخوردار است که سایر قوای سه گانه را به حاشیه برده‌است و در صورت هر خللی در قوای مجریه، می‌تواند امور را در دست بگیرد و وزارتخانه‌ها را هدایت و به گونه‌ای عمل کند که آب از آب تکان نخورد. به عنوان نمونه در ۲۸ فروردین‌ماه سال ۹۰ در پی اختلاف نظر محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور وقت و رهبر ایران بر سر وزیر اطلاعات، آقای احمدی‌نژاد در اعتراض، یازده روز از خانه بیرون نیامد. به نظر می‌رسد با قدرت دفتر رهبری، اگرخانه‌نشینی رئیس جمهور ادامه پیدا می‌کرد و حتی با استعفا هم تمام می‌شد مشکلی برای کشور بوجود نمی‌آمد. از این رو با توجه به تشکیلات دفتر آیت‌الله خمینی، قدرت دو دفتر رهبری با هم قابل مقایسه نیست. یکی دیگر از ویژگی‌های دفتر آیت‌الله خامنه‌ای در مقایسه با دفتر رهبر سابق این است که نه تنها می‌تواند نفوذ موثری در قوای سه گانه کشور داشته ‌باشد بلکه می‌تواند در تعیین رهبر آینده هم نقش مهم‌تری ایفا کند. اکثر فرزندان آیت‌الله خامنه‌ای در دستگاه رهبری مشغول به کارند اما هیچکدام از شهرت احمد خمینی برخوردار نیستند. در گذشته، با وجود اخباری‌ که درباره بیماری آقای خمینی منتشر می‌شد و نقش احمد خمینی در دفتر پر رنگ‌تر می‌شد اما حدس و گمانی درباره جانشینی احمد خمینی در میان نبود و او در انتقال آرام قدرت به رهبری آینده نقش مهمی بازی کرد. اما مشخص نیست که فرزندان آیت‌الله خامنه ای هم در انتقال قدرت به رهبر آینده، نقشی چون احمد خمینی در پیش بگیرند. هرچه هست دفتر رهبر حکومت قدرت انکارناپذیری در تحولات سیاسی آینده ایران دارد، ساختار و دایره نفوذ دفتر رهبر فعلی طی بیش از سه دهه در تمام نهادها و سازمان‌ها نشان می‌دهد با افق بیشتری فعالیت می‌کند و به نظر نمی‌رسد که با پایان رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، ماموریت‌ دفترش هم پایان ‌یابد و همانند دفتر آیت‌الله خمینی، بر موسسه تنظیم و نشر آثار او متمرکز شود.
در هفته‌ای که گذشت، از بیت رهبر پیشین حکومت ایران دو خبر در رسانه‌ها منتشر شد. محمدعلی انصاری یکی از نزدیکترین افراد به آیت‌الله روح‌الله خمینی و فرد موثر در دفتر رهبر انقلاب ایران از سرپرستی موسسه تنظیم و نشر آثار آیت‌الله خمینی خداحافظی کرد و علی کمساری جانشین او شد.
دو دفتر، دو رهبر؛ 'بیت' آیت‌الله خمینی در حاشیه
تولید گوش در آزمایشگاه گوش مصنوعی از بافت حیوانات ساخته شد دانشمندان آمریکایی می گویند یک گام به توانایی پرورش گوش کامل انسان با کمک سلول بیماران نزدیک تر شده اند. در این مطالعه که تحول تازه ای در مهندسی بافت به حساب می آید، دانشمندان توانستند از بافت حیوانات گوشی شبیه به گوش انسان رشد دهند. محققان در بیمارستان عمومی ماساچوست در بوستون می گویند که این گوش انعطاف پذیری گوش انسان را دارد. به گفته محققان این تکنیک ممکن است روزی در آینده به جایگزین کردن گوشی که از بین رفته یا آسیب شدید دیده کمک کند. مهندسی بافت رشته رو به رشدی در علم پزشکی است. هدف آن جایگزین کردن اجزای آسیب دیده با ارگان هایی است که در آزمایشگاه ساخته می شود. تیم محققان سرگرم کار به روی گوش واقعی است تا به کسانی که با گوش ناقص به دنیا می آیند یا آن را در حادثه از دست داده اند کمک کند. محققان قبلا گوشی را به طور مصنوعی زیر پوست موش پرورش داده بودند. در تازه ترین تحول، که جزئیات آن در نشریه رویال سوسایتی اینترفیس چاپ شده، بافت های زنده از گاو و گوسفند برداشته و روی یک قاب سیمی انعطاف پذیر با شکل گوش انسان پرورش داده شد. آنچه به دست آمد به داخل بدن موش پیوند زده شد. این مطالعه نشان داد که از لحاظ نظری امکان رشد سلول ها به اندازه کافی برای تولید یک گوش کامل وجود دارد. و به علاوه محققان گفتند که انتظار دارند تا پنج سال دیگر بتوانند آزمایش های انسانی را شروع کنند. در سال های اخیر تحقیقات در مورد ارگان های ساخته شده با کمک مهندسی بافت به سرعت در حال پیشرفت بوده است. برای نمونه در بیش از ده بیمار نای مصنوعی که در آزمایشگاه و با کمک سلول های بنیادی تولید شده به بیماران پیونده زده شده. در یک مورد هم یک کلیه که در آزمایشگاه پرورش داده شد به بدن یک موش پیوند زده شد و شروع به فعالیت کرد. تاثیر منفی ماه کامل بر خواب دانشمندان معتقدند که ماه کامل در آسمان می تواند خواب خوب شبانه را به هم بزند. این مطالعه برای شناسایی تاثیر ماه بر خواب به روی ۳۳ داوطلب انجام شد که در شرایط تحت نظر می خوابیدند. نشریه "کارنت بیولوژی" گزارش می دهد که وقتی ماه کامل بود، داوطلبان دیرتر به خواب رفتند و کیفیت خوابشان پایین تر بود و این علیرغم آن بود که آنها در یک اتاق تاریک خوابیدند. همچنین میزان ملاتونین در بدن آنها کاهش یافت. این هورمونی است که به چرخه طبیعی ساعت بدن مربوط است. با تاریک شدن هوا بدن شروع به تولید ملاتونین بیشتری می کند. قرار گرفتن در معرض نور زیاد در غروب یا نور کم در طول روز چرخه عادی تولید ملاتونین بدن را مختل می کند. اما مطالعه منتشر شده در نشریه "کارنت بیولوژی" توسط پروفسور کریستیان کاجوچن و همکارانش از دانشگاه باسل سوئیس حاکیست که تاثیر ماه ممکن است ربطی به میزان درخشش آن نداشته باشد. داوطلبان از هدف مطالعه بی خبر بودند و نمی توانستند ماه را از روی تختشان ببینند. هر کدام از آنها دو شب را تحت نظر گذراندند. یافته ها نشان داد که وقتی ماه تقریبا کامل یا کامل است، فعالیت مغزی مرتبط با خواب عمیق به اندازه یک سوم کاهش می یابد. داوطلبان همچنین پنج دقیقه دیرتر از معمول به خواب رفتند و ۲۰ دقیقه کمتر از سایر شب ها خوابیدند. پروفسور کاجوچن گفت که به نظر می رسد چرخه ماه حتی وقتی که آدم ماه را نمی بیند و از چرخه آن آگاه نیست بر خواب اثر می گذارد. و به گفته محققان به نظر می رسد بعضی مردم به ماه حساس ترند. دکتر نیل استنلی کارشناس خواب در بریتانیا می گوید که یافته های این مطالعه کوچک قابل توجه است. او می گوید: "ما زمانی روی این سیاره تکامل یافتیم که ساعت یا تقویم نداشتیم و قرص کامل ماه نشان می داد یک ماه دیگر گذشته و بنابراین عملا هر بار که ماه کامل می شد مردم جشن می گرفتند و طی یک میلیون سال این رفتار در ما نهادینه شد و در حافظه جمعی ما نقش بسته." به گفته او اکنون به عهده علم است که دریابد چه چیزی باعث می شود وقتی ماه کامل است کیفیت خواب تغییر کند. زندگی مدرن و اختلال در خواب محققان می گویند که چادر زدن در طبیعت برای یک هفته می تواند ساعت بیولوژیکی حاکم بر الگوهای خواب را تنظیم کند. این دانشمندان استدلال می کنند که زندگی مدرن به دلیل قرار گرفتن در معرض نور مصنوعی خواب طبیعی ما را مختل کرده است. اما بعد از صرف وقت در طبیعت، محققان گفتند که ساعت بدن هشت داوطلب با طلوع و غروب خورشید تنظیم شد. نتایج این مطالعه هم در نشریه کارنت بیولوژی چاپ شده است. کلیه اشکال حیات با ضرباهنگ بیولوژیکی شب و روز تکامل پیدا کرده اند. محققان دانشگاه ایالتی کلورادو در بولدر آمریکا دریافتند که گسترش برق از دهه ۱۹۳۰ به بعد بر ساعت درونی بدن ما اثر گذاشته و اجازه داده است بسیار دیرتر از زمانی که بدن براساس آن تکامل یافته بخوابیم. در طول یک هفته ای که داوطلبان در ایالت کلورادو در طبیعت اقامت کردند، حتی استفاده از چراغ قوه و وسایل الکترونیکی ممنوع بود و فقط می توانستند از نور آتش استفاده کنند. نتیجه اینکه زمان بیداری و خواب همه هشت داوطلب در این مدت با طلوع و غروب خورشید هماهنگ شد. هر چند طول ساعات خواب تغییری نکرد. آنچه بیش از هر چیز تیم محققان را شگفت زده کرد میزان نور خورشیدی بود که داوطلبان در معرض آن قرار گرفتند. یعنی حدود ۴۰۰ درصد بیش از زمانی که در خانه و زندگی عادی خود بودند. پروفسور کنت رایت می گوید که به تصور تیم او کاهش حضور نور طبیعی در زندگی باعث به تاخیر افتادن خواب و کاهش هوشیاری در ساعات صبح شده است.
در برنامه این هفته راز دانش که از برنامه بامدادی بی بی سی فارسی پخش شد به این خبرها پرداخته ایم: موفقیت دانشمندان در تولید گوش انسان در آزمایشگاه با کمک سلول که شاید روزی بتواند به انسان پیوند زده شود، تحقیقاتی که نشان می دهد ماه کامل خواب خوب شبانه را تا حدودی به هم می زند، و مطالعه دیگری که نشان می دهد زندگی مدرن تا چه حد ما را از نور طبیعی محروم کرده و چرخه خوابمان را تغییر داده است.
راز دانش: قرص کامل ماه زیبا اما مختل کننده یک خواب راحت
"اولين زنان" کتابی است که اطلاعات مربوط به بيش از دويست زن ايرانی که هر کدام در کار يا زمينه ای 'اولين' بوده اند، در آن گردآوری شده است. از اين لحاظ شايد اين کتاب بتواند در اندازه های خود به مرجعی برای پژوهشگران مطالعات زنان در ايران بدل شود. عذرا دژم، روزنامه نگار و نويسنده اين کتاب، تنها به زنانی می پردازد که در يکصد سال اخير می زيسته اند، اگرچه در چند مورد خاص به دليل اهميت آن موارد از اين محدوديت زمانی عدول شده و نام و اطلاعات مربوط به زنانی که در دوره های قبل تر می زيسته اند هم ذکر شده است. از جمله اين موارد می توان به امينه اقدس يکی از زنان ناصرالدين شاه اشاره کرد. امينه اقدس اولين زن ايرانی بوده است که بدون همراهی شوهر به خارج از ايران سفر کرده است. در "اولين زنان" ابتدا ويژگی هر زن که باعث شده نام او به اين کتاب وارد شود ذکر شده و سپس زندگينامه ای از او ارائه شده است. در بعضی موارد اين زندگينامه ها بسيار کوتاه و در بعضی موارد نسبتا طولانيست. حتی در مواردی نيز که امکان دسترسی به اين زنان وجود داشته مصاحبه هايی با آنها انجام شده است. از جمله چهره های بيشتر شناخته شده ای که در اين کتاب از آنها ياد شده می توان از شيرين عبادی (اولين زن ايرانی و در واقع اولين ايرانی که جايزه صلح نوبل را گرفت)، معصومه (نيلوفر) ابتکار (اولين معاون رئيس جمهور زن در ايران که معاون سيد محمد خاتمی و رئيس سازمان محيط زيست بود)، و فرخ رو پارسا (اولين وزير زن در کابينه ايران که در سال ۱۳۴۷ وزير آموزش و پرورش شد)، نام برد. يکی ديگر از نام های جالب توجه نصرت امين (1362-1265) است که به نوشته کتاب 'اولين مجتهد زن ايرانی' بود که در يکصد سال اخير و در اوايل قرن چهاردهم شمسی به درجه اجتهاد رسيد. اما به نظر می رسد حجمی که برای هر فرد در نظر گرفته شده در همه موارد تناسبی با اهميت او در تاريخ ايران ندارد و حجم نوشته ها بيشتر بر اساس در دسترس بودن افراد تعيين شده است. مثلا مواردی را ميتوان ديد که حدود سه صفحه به فردی که تخصص ويژه ای مثلا در باستان شناسی داشته اختصاص داده شده و مصاحبه ای نيز با او صورت گرفته است ولی در مورد کسی که تنها زن وزير تاريخ ايران بوده اطلاعات کاملی ارائه نشده است. البته کوتاه بودن مقالات مربوط به بعضی از اشخاص را ميتوان ناشی از در دسترس نبودن اطلاعات در اثر فوت آنها و يا کمبود منابع دانست. ولی بلند بودن بعضی مقالات به تناسب کار آسيب رسانده است. شايد بهتر بود غير از مواردی که کمبود اطلاعات وجود دارد، حجم مقاله با توجه به اهميت افراد تنظيم می شد. در کتاب 'اولين زنان' از زنانی که در دوره پس از انقلاب اسلامی برای اولين بار مسووليتی را عهده دار شده اند، نيز ياد شده است. مثلا اولين شهردار زن يا اولين فرماندار زن پس از انقلاب اسلامی. نام های ديگری چون پروانه مجد اسکندری (اولين زن ايرانی که ترور سياسی شد)، فائزه هاشمی (مدير مسئول روزنامه زن)، و مريم فيروز (اولين زن ايرانی عضو کميته سياسی يک حزب)، نيز در ميان 'اولين' های ايران به چشم می خورد. پروانه اسکندری را به همراه همسرش داريوش فروهر در پاييز سال ۷۷ و در جريانی که بعدا به قتلهای زنجيره ای معروف شد، به قتل رساندند. فائزه هاشمی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی، رييس جمهور سابق ايران، در سال 1378 شمسی اولين روزنامه مربوط به زنان را منتشر کرد. مريم فيروز، همسر نورالدين کيانوری دبيرکل حزب توده بود که به عضويت کميته سياسی اين حزب نيز در آمد. اما شرح حال بعضی از چهره های سياسی کمتر شناخته شده برای عموم مردم نيز در "اولين زنان" آمده که پاره ای از آنها جالب توجه است. از جمله محترم اسکندری که به روايت کتاب، اولين زنی بوده که در تاريخ معاصر ايران به جرم شورش بازداشت شده و مؤسس اولين جمعيت زنان به نام 'نسوان وطن خواه' است. همچنين بی بی فاطمه استرآبادی که برای اولين بار جزوه ای در مقابله با افکار ضد زن منتشر کرد. بنا بر شرح نوشته شده در کتاب، در دوران زندگی بی بی فاطمه کتابی به نام "تأديب النساء" در ذم زنان تهرانی منتشر شده بود که او هم با نوشتن جزوه ای به نام "معايب الرجال" با نويسنده آن کتاب مقابله به مثل کرد. مورد جالب ديگر فخرالدوله از زنان اشراف عهد قاجار و پهلوی اول است. در کتاب آمده است که او دختر مظفرالدين شاه، دخترخاله دکتر محمد مصدق و مادر علی امينی (يکی از نخست وزيران پهلوی دوم) بوده است. يکی از ابتکارات فخرالدوله راه اندازی سيستم تاکسيرانی تهران بوده که همين کار نام او را وارد اين کتاب کرده است. می گويند رضاخان در مورد او گفته است: "قاجار يک و نيم مرد داشت. مردش فخرالدوله و نيم مردش آقا محمد خان بود." علاوه بر زنانی که به دلايل سياسی و اجتماعی نامشان در اين کتاب آمده است کسانی هم هستند که برای اولين بار به عنوان يک زن به حرفه ای مشغول شده اند که در بين آنها نيز موارد جالبی به چشم ميخورد. مثلا فريده استکی که اولين گريسکار زن بوده يا معصومه سلطان بلاغی که اولين راننده اتوبوس زن ايران بوده است. تعداد زيادی از زنانی که نامشان در اين کتاب آمده نيز چهره های علمی، آموزشی و يا ورزشی بوده اند. در پايان کتاب فهرستی از زنانی که در کتاب از آنها ياد شده و دليل حضور نام آنها در اين کتاب آمده است و پس از آن عکس حدود ۸۰ نفر از آنها نيز قرار داده شده است. کتاب "اولين زنان" حاصل پژوهش دوساله عذرا دژم و گروهی از همکارانش است که نويسندگی آن را خود عذرا دژم برعهده داشته است. دژم از روزنامه نگاران ايرانی است که در مجله هايی چون پيام امروز و سنبله فعاليت کرده است. مشخصات کتاب:اولين زنانپژوهشگر و نويسنده: عذرا دژمنشر علمچاپ اول، ۱۳۸۴۴۲۲ صفحه، ۴۵۰۰ تومان خدمات
شايد کمتر کسی بداند اولين زن تلگرافچی ايران کيست؟ يا اولين زن ايرانی که به عنوان ملکه در سفری خارجی حضور داشت؟ و يا اولين زنی که با جرمی سياسی در ايران بازداشت شد؟ به تازگی در ايران کتابی منتشر شده با عنوان "اولين زنان" که پاسخ اين سؤال ها و بسياری از سؤالات مشابه با آنها در آن پيدا می شود.
نگاهی به کتاب 'اولين زنان'
تهران تنها ساخت و سازش نيست که تغيير کرده، فقط کوچه ها و خيابان ها و باغ ها و خانه های زيبای قديمی اش نيست که گم شده، ساکنانش هم تغيير کرده اند و خيلی هاشان گم شده اند و بيشتر از همه اقليت های مذهبی که در اين ميان جای خالی ارامنه محسوس است چرا که خونگرم تر از ديگر اقليت ها بوده اند و با ديگر ايرانيان بيشتر حشر و نشر داشته اند. حالا اگر يکی از هم نسلی های ما، ميانسالان امروز، يک روز تعطيل راه بيفتد و گشتی در مکان های معروف بيست و پنج شش سال پيش پايتخت بزند، کم و بيش چيزی از گذشته نمی يابد – نه آن معماری، نه آن فضا و نه آن تيپ آدم ها حالا گيريم به روزشده! و اين گذشته نابود شده آنگاه بيشتر احساس می شود که سری به محله هايی بزنی که ازدحام ارامنه در آن جاها بيشتر بوده است؛ جاهايی مثل چهارراه کالج، عزيزخان، خيابان جامی، نادرشاه و خيلی جاهای ديگر. حالا ما مانده ايم و انبوهی خاطرات پا در هوا مانده از شهر و مردمانی که گم شده اند. در سايه روشن های اين خاطرات چهره های ارمنيان کم نيست، و آنچه هست همه دلپذير و دوست داشتنی است. اول بار که با واژه ارامنه آشنا شدم تازه چند ماهی بود که به کودکستان می رفتم، و اين پيش از اوج گرفتن نهضت ملی شدن نفت و زمامداری دکتر مصدق بود. يک روز سرد دی ماه که برف به شدت می باريد، خواهر بزرگم که دانش آموز سيکل دوم دبيرستان بود، مرا با خود به خانه دوستش " اما" برد. عيد کريسمس بود و جشن سال جديد ميلادی و ما برای تبريک سال نو می رفتيم. در که گشوده شد يک سگ سفيد پشمالوی بزرگ با پوزه براق سياه ظاهر شد، عين سگ های اسباب بازی فروشی ها! و بعد صورت گرد و سفيد و خندان دختری جوان با موهای بور در چارچوب در درخشيد و از همان لحظه مهر ارامنه به دلم افتاد. از سرسرای همکف به طبقه دوم که اتاق پذيرايی در آن بود رفتيم و ميز عيد نوئل را ديدم، پوشيده با روميزی تور کتان سفيد و نظيف، و لبريز از انواع شيرينی ها و شکلات هايی که عاشق شان بودم. "ايريس" (نوعی تافی) هم در گوشه ميز چشمک می زد! تصوير نقاشی شده مريم بر ديوار بود و شاخه بزرگ سراسر تزئين شده کاج در گوشه اتاق پذيرايی در کنار پنجره رو به خيابان می درخشيد. "اما" با شور و هيجان و با ته لهجه بامزه ای مرتب حرف می زد و می خنديد و سگ سفيد پشمالو در زير ميز در آمد و شد بود. گرمای دلپذيری آميخته با عطر خوشبوی "اما" در فضا موج می زد و برف در آن سوی پنجره همچنان می باريد. "اما" ايريس را جلويم گرفت و من يکی برداشتم و او لپم را با مهربانی کشيد... به دبيرستان که رفتيم، در هرکلاسی معمولا يک، دوسه نفری از شاگردان ارمنی بودند. دوستان همکلاسی يکی ديگر از خواهرانم – ناديا، لوديک، هلن – همه شان خوشگل و بی رنگ و ريا بودند. در دبيرستان رضاشاه کبير(نوربخش) که من در آن دوره دبيرستانم را گذراندم، نمی دانم در مجموع چند نفر از دانش آموزان ارمنی يا آسوری يا کليمی و يا زرتشتی بودند، اما می دانم که شمار ارمنی ها بيش از همه بود و زرتشتی ها کمتر از همه. در ميان دبيرها بيشتر دبيرهای زبان ارمنی بودند. دبير انگليسی ما که ميس لوسی صدايش می زديم، يک خانم چهل پنجاه ساله ارمنی بود. بچه ها می گفتند قبلاً بسيار زيبا بوده – از کجا فهميده بودند اين فضولباشی ها؟! - اما گويا مردی را که دوست می داشته ترکش کرده و او به علت غم و غصه بسيار دچار عارضه گواتر شده و زيبايی اش را از دست داده است. ميس لوسی در آپارتمانی در يک ساختمان بزرگ قديمی در چهارراه کالج – نزديک مدرسه مان – زندگی می کرد. معلم خوبی بود اما در آن سال ها کی درس انگليسی را جدی می گرفت! يک عده که معلم خصوصی داشتند و زبان شان تکميل بود، بقيه هم يا کلاس شکوه می رفتند و لک و لوکی می کردند و يا اصلا اهل درس نبودند و آخرسال از تک ماده استفاده می کردند. به اين ترتيب ساعت های زبان، ساعت تفريح بود به ويژه که ميس لوسی هم سربه سر بچه ها نمی گذاشت. او جلوی کلاس اسنشل اش (Essentials) را می خواند و دخترها هم، دو به دو، همهمه می کردند و کلاس را می کردند عين لانه زنبور. در سال های نوجوانی بيشتر نيازهای قرتی گری های دخترانه مان را از خيابان منوچهری که بيشتر مغازه دارهايش ارامنه بودند تامين می کرديم، از کفش کشی گرفته تا کتاب بندهای چرمی و اگر اهل ورزش بوديم، راکت تنيس و پينگ پنگ و از اين جور چيزها. تازه حومه نشينی در تهران باب می شد و خيلی جاها که امروز داخل تهران است، آن روزها حومه به حساب می آمد. اين بود که راه خانه به مدرسه دراز بود و ظهرها خيلی از بچه ها در مدرسه می ماندند. شاگردهای مرتب و منظم و سربه راه معمولا ناهارشان را از خانه با خود می آوردند و ظهر در آشپزخانه سالن غذاخوری مدرسه گرم می کردند و مثل بچه آدم می نشستند پشت ميز بلند و در کنار ديگر بچه های سربه راه ناهارشان را صرف می کردند. اما ما بچه های نه چندان منظم و مرتب و نه چندان سربه راه ظهرها برای صرف ناهار می زديم از مدرسه بيرون و يا از چهارراه يوسف آباد ( خيابان شاه – تقاطع حافظ ) از يکی از دو ساندويچ فروشی که روبه روی هم بر دو نبش جنوب غربی و جنوب شرقی چهارراه قرار داشتند و صاحبان هردو ساندويچ فروشی ارمنی بودند، ساندويچ می خريديم و به مدرسه باز می گشتيم و در محوطه پشتی مدرسه بر روی پله های سنگی و در کنار درخت های کاج بلند می نشستيم و ناهار خوران باصفايی راه می انداختيم بويژه در فصل بهار و يا با کمی پياده روی همراه با خنده و شوخی به ساندويچ فروشی معروف آندره در خيابان پهلوی بالاتر از چهار راه اميراکرم می رفتيم و ساندويچ ترو تميز و پرو پيمانی صرف می کرديم. صاحب و کارکنان آندره همه ارمنی بودند. برای آن دسته از دخترهای دبيرستان "رضاشاه کبير" که اهل دوست پسر و اين بساط ها بودند معمولا" اتراق کردن در "آندره" هم فال بود هم تماشا؛ هم ناهارشان را می خوردند، هم دوست پسرشان را که اغلب از شاگردان مدرسه البرز بودند ملاقات می کردند و به واقع آندره محل راندوو هم بود. در آن سال ها هرجا که بوی خوش قهوه بود، ارامنه هم بودند. يکی از آن جاها بين چهارراه يوسف آباد و کالج بود نرسيده به سفارت شوروی؛ يک مغازه کوچک و تميز و با يکی دوتا ميز وصندلی. صاحبش ارمنی بود و قهوه و شکلات می فروخت و گاهی هم برای مشتری های خاص خودش قهوه دم می کرد. در خيابان نادری نرسيده به چهارراه اسلامبول هم هميشه بوی دل انگيز قهوه در فضا پخش بود، روبه روی ديوار سفارت انگليس را می گويم، آن جا هم مغازه کوچکی بود، بعد از کافه نادری، که قهوه و شکلات می فروخت و ايريس هايش حرف نداشت. هرسال نزديک ژانويه که می شد در خيابان حافظ کنار ديوار سفارت شوروی، يکسره پوشيده از شاخه های بزرگ کاج می شد برای کريسمس. و ما اواخر آذرماه که به مدرسه می رفتيم با ديدن کاج های تازه به ياد کريسمس می افتاديم. کوچه نوبهار خيابان نادری که کوچه مسيحا بود؛ کليساها، مدرسه های ارمنی و باشگاه آرارات و تمام کوچه ارمنی نشين. کوچه شيروانی هم، مثل نوبهار بود. توی اين کوچه يک زن بلند بالای ارمنی يود به نام اولينگا که فال قهوه می گرفت، آن هم چه فالی! شکل کولی ها بود با موهای مشکی و مجعد و بلند و گوشواره های حلقه ای طلا. در يک خانه قديمی زندگی می کرد، با حياط کم و بيش وسيع و خانه ای که به جای راهرو يک ايوان از جلوی رديف اتاق ها می گذشت و چند پله بالاتر از سطح حياط بود. يک اتاق بزرگ را مثل مطب پزشکان با تعدادی صندلی به صورت اتاق انتظار درآورده بود و در اتاق پهلويی خودش فال می گرفت. مشتری ها به نوبت وارد اتاق می شدند. به پول سال چهل يادم هست که از بابت فالش پول کمی نمی گرفت. من با چند دوست همکلاسی در حال و هوای دخترانه مان يک بار سری به اولينگا زديم. تابستان بود و ما سه نفر بوديم. من بودم و رعنا و مريم. اول فال رعنا را گرفت و به محض ديدن فنجان گفت شما سه تا خواهريد و پدرتان هم نظامی است. رعنا باچشم های سياه که از حيرت فراخ شده بود به اولينگا نگاه می کرد... کاملاً درست گفته بود. سال های مدرسه هم گذشت و عده ای از بروبچه ها از سد کنکور گذشتند و به دانشگاه تهران رفتند و آن عده که بی خيال تر بودند و به قول معروف چندان خر نزده بودند، يا شوهر کردند و به خانه بخت رفتند – در هيجده سالگی - يا به دانشگاه ملی که در سال های اول تاسيس از روی معدل دانشجو می گرفت و کنکوری در کار نبود. من هم که اصولا خودم را برای درس نمی کشتم، سر از دانشگاه ملی درآوردم اما نامزدم دانشجوی حقوق دانشگاه تهران بود و راندووهای ما هم در کافه ليلا نرسيده به چهارراه وصال و تقريبا چسبيده به سينما ديانا. در دو سمت سينما ديانا که امروز به سپيده تغيير نام يافته، دو کافه قرار داشت. از دانشگاه تهران که به سمت شرق می آمدی، نرسيده به ديانا کافه کاليفرنی بود که بيشتر پاتوق روشنفکران بود. از سينما ديانا که رد می شدی به کافه ليلا Leela می رسيدی که صاحبش ارمنی بود و محل ملاقات دخترها و پسر های جوان با دوستان شان. کافه ليلا بسيار بلند و نسبتا باريک بود طوری که ميزها پشت سر هم در يک رديف، شايد هشت تا ده رديف چيده شده بودند. فقط در رديف آخر بود که دو ميز در کنارهم با فاصله ای اندک جای داشت. دور هر ميز که مربع و چوبی بود سه چهارپايه چرمی رنگی، قرمز يا نيلی چيده شده بود و يک ضلع ميز چسبيده به ديوار بود. در سمت ديگر به موازات ميزها، يخچال صندوقی و ويترين شيرينی جات قرار داشت. گارسون ها که دو تن بيشتر نبودند از ارامنه بودند و فوق العاده تميز و با نزاکت. کت کتانی سفيد و شلوار مشکی به تن می کردند که همواره از پاکيزکی می درخشيد و مشتريان می ديدند که با چه وسواس و احتياط و با دستکش آب پرتقال می گيرند. در آن سال ها کافه ليلا پاتوق معرکه ای بود. مشتريانش بيشتر آن هايی بودند که سال ها هفته ای يکی دوبار به آن جا آمد وشد داشتند. صاحب ارمنی کافه که مرد بلند قد و درشت استخوانی بود همواره در کافه حضور داشت و گاه بر سر ميز مشتريان منتظر می نشست و با آن ها صحبت می کرد. يک بار که من به انتظار نشسته بودم، آمد و روبه رويم نشست و شروع به صحبت کرد. می گفت که سال ها در آمريکا زندگی کرده است و بعد عکسی از کيف بغلی اش درآورد و نشانم داد. در عکس صاحب کافه دست در گردن يک زن جوان بسيار زيبا با موهای بور و چشمان روشن ديده می شد. توضيح داد که آن زن دوست دخترش بوده است. کافه ليلا پس از انقلاب تعطيل شد و بيست سال تمام خاک خورد. چندسال پيش يک روز که به تصادف از آن جا رد می شدم ديدم که کافه را برای فروش گذاشته اند و در آن سوی شيشه کثيف و پر غبار چهره تکيده مرد ارمنی را ديدم که به خيابان زل زده بود. يک لحظه به سرم زد که در را بازکنم و بروم تو و سلام و عليک کنم. اما به خودم آمدم: نه، اين ديگر آن کافه ليلا نيست و آن مرد ديگر همان مردی نيست که تصويرش را درکنار آن دختر آمريکايی ديده بودم. ما نابودی را به صورت مرحله ای ناگزير در پروسه تداوم زندگی نديده ايم، ما ابتدا قطع و گسست را در اوج زيستن و زنده بودن ديده ايم و ناگهان پس از گذشت سال ها به يکباره آن پديده را در هيئت مرگ يافته ايم. لباس عروسی ام را مادام ژانت دوخت. يک زن خوش خلق و مهربان و يک خياط خوش دست. خانه اش در خيابان شاهرضا بود، بالاتر از چهارراه کالج توی يک کوچه باريک. مادام ژانت خياط بی نظيری بود. لباس هايی که می دوخت، شانه های افتاده را متوازن، قد کوتاه را اندکی بلندتر و آدم چاق را باريک تر نشان می داد. آن چنان نقص های اندام را می پوشاند که مشتری پس از آماده شدن لباس، در مقابل آينه قدی سالن مادام از اندام تصحيح شده اش حيرت می کرد. مادام ژانت در همان سال های چهل به آمريکا مهاجرت کرد. سال های جوانی بود و آراستگی يک نياز طبيعی. بنابراين اگر کيف و کفش خوش دوخت از آخرين ژورنال های مد و آن هم با چرم اعلا و در عين حال راحت و سبک می خواستی بايد يک راست نزد کفاش های معروف می رفتی که شايد بيشترشان ارمنی بودند. يکی از آن ها اديک بود؛ کفاشی اديک اوايل خيابان ويلا قرار داشت. کفش های دوخت او از نظر زيبايی و راحتی حرف نداشت و کيف هايش آن چنان باظرافت و از بهترين چرم ها دوخته می شد که نگاه ها را به خود جلب می کرد. در همان سال های چهل يک روز اديک بساطش را جمع کرد و رفت. وسوسه اتحاد جماهير سوسياليستی و حکومت پرولتری دامن او را هم گرفته بود. می گفت می روم به جمهوری ارمنستان، وبه جای اين همه کار، روزانه هشت ساعت در کارخانه توليد کفش کار می کنم، بچه هايم در مدرسه خوب درس می خوانند و من اوقات فراغتم را صرف خانواده ام می کنم. نمی دانم سرنوشت او چه شد؟ به سراب کشور شوراها در همان سال ها پی برد يا ماندگار شد و بر او آن رفت که بر ديگر سراب زدگان. ارامنه به درستکاری و کارآمدی معروف بودند. نوريک، تعمير کار اتومبيل را به ياد می آورم که می توانستی اتومبيل ات را با خيال جمع به دستش بسپری و مطمئن باشی که سالم و بی عيب و نقص و تر و تميز تحويلش می گيری. اما حالا از آن ها جز خاطره ای برجا نمانده است. بعد از انقلاب از جمعيت آنها در ايران کاسته شد اما اين اصل ماجرا نبود، اصل ماجرا چيزهای ديگری بود، خيلی چيزهای ديگر. يکی اش محض نمونه اخطاری بود که بر سردر قنادی ها، ساندويچی ها و مغازه های مواد غذايی ارامنه، نصب کرده بودند. ويژه اقليت ها! تا مومنان بدانند که نجس اند! نوشته ای تحقير آميز نه برای ارامنه که بزرگ بودند، برای ما مسلمان ها که در آخر قرن بيستم به هموطنان ديگرمان چنين نگاه می کرديم. خوشبختانه بعد از چند ماه متوجه شدند و برداشتند اما بايد گفت که ما با آن ها خوب تا نکرديم، ما که نه، دست اندر کاران. خيلی چيزهای ريز و درشت ديگر هم هست اما بد نيست يک چيز را هم از آن سال های دور اضافه کنم و آن خاطره معلم موسيقی مان در دوره ابتدايی است؛ مسيو قطانيان، که هميشه بفهمی نفهمی کمی مست بود و شنگول و سردماغ. تا وارد کلاس می شد ويلونش را از جعبه اش درمی آورد و می گذاشت برشانه چپ، سرش را کج می کرد و آرشه را می کشيد: ای ايران، ای مرز پرگهر... و ما می خوانديم؛ خارج از نت، يکی زير و يکی بم... البته گاه گداری هم يکی از ترانه های معروف روز را می زد وکيفورمان می کرد... حالا از آن همه چه مانده است جز دلتنگی های ويران و حسرت آلود؟ خدمات
مطلب زير خاطرات خانم سيمين زرنگار (زنی مسلمان) است که در دوران نوجوانی و جوانی از نزديک با ارامنه ايران در ارتباط بوده است:
نوستالژيای ارامنه
در این سال، نه فقط از سوی نظام حاکم کوششی برای جلب مشارکت گروهها و اقشار منتقد و مخالف در اداره امور کشور به عمل نیامد، بلکه برخی از نیروهایی که پیش از آن از سوی حکومت تا اندازه‌ای تحمل می‌شدند، با محدودیت‌های بیشتری روبرو شدند. در عین حال، در سطح رسمی نیز نیروهای حاکم نتوانستند نمایشی از اتحاد و انسجام از خود نشان دهند به طوری که شکاف‌های پدید آمده در بطن جناح موسوم به اصول‌گرا عمیق تر شد، اختلاف بین چهره‌های عملگرای درون هیئت حاکمه با جناح حامی محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران ابعاد تازه‌ای به خود گرفت و حتی جناح اصلاح طلب نیز نتوانست اتحاد قبلی خود را حفظ کند. در سطح جامعه مدنی، تشدید برخورد با گروههای فعال حوزه‌های مختلف در حقیقت نشان داد که حکومت قصد نشان دادن انعطاف در زمینه‌ فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی و حقوق بشری را ندارد و منظورش از اتحاد ملی، بالا بردن تحمل خود در برابر این نوع فعالیت‌های مسالمت آمیز نیست. اما صرف نظر از حوزه مدنی و فعالیت‌های سیاسی خارج ازحوزه قدرت دولت، در سطح حکومتی نیز در سال ۱۳۸۶ اتفاقاتی رخ داد که انسجام و اتحاد نهادهای حاکم را در نزد افکار عمومی به کلی مخدوش کرد. در این سال، با درگذشت علی مشکینی رئیس مجلس خبرگان رهبری، تعیین جانشین او موضوعی کم و بیش پر سر و صدا شد. در واقع، درگذشت آقای مشکینی وجود دو طیف سیاسی در داخل مجلس خبرگان و میزان قدرت هر یک از آنها را علنی کرد. این دو طیف که از سوی تحلیل‌گران، سنتی - میانه رو و بنیادگرا- تندرو نام گرفتند در داخل مجلس خبرگان به صف آرایی در مقابل هم پرداختند. طیف سنتی – میانه رو را اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام رهبری می‌کرد و رهبری طیف بنیادگرا - تندرو نیز با محمد یزدی رئیس جامعه مدرسین حوزه علیمه قم و احمد جنتی دبیر شورای نگهبان بود.آقای یزدی با حمایت از آقای جنتی خود را در معرض رقابت بر سر به دست گرفتن رهبری مجلس خبرگان قرار نداد و بدین ترتیب احمد جنتی در مقابل آقای هاشمی رفسنجانی نامزد میانه روها برای این پست قرار گرفت. آقای هاشمی رفسنجانی با کسب ۴۱ رای توانست احمد جنتی را شکست دهد، اما ۳۴ رای آقای جنتی نشان داد که طیف تندرو نیز در داخل مجلس خبرگان از قدرت بالایی برخوردار است. با انتخاب آقای هاشمی رفسنجانی تصور می‌شد که توازن قدرت در نظام حاکم تا حدودی به نفع میانه روها تغییر کرده است، اما تحولات بعدی این مساله را به اثبات نرساند. پیش از انتخابات هیئت رئیسه مجلس خبرگان، نیروهای امنیتی حسین موسویان، از اعضای تیم سابق مذاکره کننده هسته‌ای ایران به رهبری حسن روحانی را به اتهام "جاسوسی" دستگیر کرده بودند. آقای موسویان از نزدیکان آقای هاشمی رفسنجانی و متحد نزدیک او حسن روحانی بود.با آنکه مقام‌های قضایی اتهام جاسوسی را برای آقای موسویان نمی‌پذیرفتند، اما آقای احمدی نژاد و حامیان او با اصرار بر اینکه وی در پرونده هسته‌ای ایران اطلاعات محرمانه‌ای را به کشورهای غربی منتقل کرده است، خواستار مجازات او بودند. از منظر سیاسی، بازداشت آقای موسویان به صورت نمادی از اختلاف بین آقای هاشمی رفسنجانی و آقای احمدی نژاد تلقی می‌شد و سرنوشت او به میزان قدرت هر یک از آنها گره خورده بود. به هر حال، دستگاه قضایی در مجموع جانب آقای موسویان را گرفت و او را با قید وثیقه آزاد کرد. هواداران آقای احمدی نژاد این مساله را به اعمال فشار طیف آقای رفسنجانی به قوه قضائیه مربوط دانستند و شماری از آنها در مقابل دادستانی تهران تظاهرات کردند. دستگاه قضایی این نوع ادعاها را تکذیب کرد، اما در عین حال دادستانی تهران به تظاهر کنندگان وعده داد که با انجام تحقیقات جدید به زودی در باره اتهام‌های آقای موسویان تصمیم خواهد گرفت، تصمیمی که هنوز گرفته نشده است. در آن زمان به نظر می‌رسید که آزادی آقای موسویان به معنی غلبه طیف آقای رفسنجانی بر طیف آقای احمدی نژاد در این موضوع خاص باشد و از همین رو تصور می‌شد که طیف حامی رئیس مجلس خبرگان برای تقویت موقعیت خود در نظام حاکم، برای حضور در هشتمین مجلس شورای اسلامی به صورتی سازماندهی شده وارد رقابت‌های انتخاباتی شود. چنین اتفاقی اما رخ نداد. حامیان آقای رفسنجانی که عموما در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت و حزب اعتدال و توسعه حضور داشتند، در اقدامی غیر منتظره حتی از ثبت نام برای شرکت در انتخابات خودداری کردند. برخی تحلیل‌گران این مساله را به اظهارات آیت الله علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی در یزد مربوط دانستند که طی آن، نیروهای خواهان انعطاف در برنامه هسته‌ای ایران را به باد انتقاد گرفت و نسبت به حضور آنان در مجلس هشدار داد. برخی دیگر از تحلیل‌گران، مساله را به کشمکش‌های احتمالی بر سر تایید صلاحیت‌ها و چگونگی تنظیم فهرست‌های انتخاباتی نسبت دادند. به هر حال، صرف نظر از دلیل واقعی عدم ثبت نام یاران نزدیک آقای رفسنجانی در انتخابات مجلس هشتم، این ماجرا تا حدودی روشن کرد که رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از قدرت و یا اراده و برنامه لازم برای تحکیم و تفوق موقعیت نیروهای وفادار به خود در نهادهای تصمیم گیر برخوردار نیست و احتمالا چالش وی با دولت آقای احمدی نژاد در همان سطوح قبلی با افت و خیزهایی ادامه پیدا خواهد کرد. این در حالی است که در سال ۱۳۸۶ اختلاف در بین جناح موسوم به اصولگرا نیز جدی تر و شفاف تر شد. در داخل مجلس هفتم، طیفی از حامیان قبلی آقای احمدی نژاد با تشکیل فراکسیون مجزایی با نام اصول گرایان مستقل انتقادهای خود را از برنامه ها و عملکرد دولت شدت بخشیدند و در انتخابات مجلس هشتم نیز فهرست جداگانه‌ای دادند. در کنار آنها، انتشار علنی نامه‌های انتقاد آمیز از سوی احمد توکلی رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس در مورد مسافرت‌های خارجی آقای احمدی نژاد و نیز افشای نامه‌ای از آیت‌الله خامنه‌ای توسط غلامعلی حداد عادل رئیس مجلس هفتم که در آن آقای احمدی نژاد موظف به اجرای قوانین مصوب مجلس شده بود، از عمیق تر شدن اختلاف های پشت پرده بین رهبران شاخص جناح موسوم به اصولگرا حکایت داشت. در این بین، استعفای ناگهانی علی لاریجانی از دبیری شورای عالی امنیت ملی و انتقادهای بعدی وی از شیوه برخورد آقای احمدی نژاد با مسائل کشور، او را به صف دیگر چهره‌های اصولگرای منتقد رئیس جمهور از جمله محمد باقر قالیباف شهردار تهران و محسن رضایی فرمانده سابق سپاه پاسداران وارد کرد. در حقیقت این تحولات نشان داد که هر چه آقای احمدی نژاد به پایان دوره ریاست جمهوری خود نزدیک می‌شود، بیش از پیش از متحدان سیاسی خود فاصله می‌گیرد. با این حال، گروههای اصلی اصولگرا تلاش کردند تا انتخابات مجلس هشتم را به صورت نمادی از ادامه ائتلاف خود نشان دهند و تجربه انتخابات دور سوم شوراهای شهر و روستا را که طرفداران آقای احمدی نژاد به صورت جداگانه و با نام رایحه خوش خدمت در آن شرکت کردند و شکست سختی خوردند، تکرار نکنند، اما شواهد نشان می دهد که این ائتلاف پس از انتخابات پایدار نخواهد ماند و بسیاری از اعضای فهرست انتخاباتی آنها در صورت راهیابی به مجلس به مخالفت با سیاست‌های دولت برخواهند خاست. اختلاف در بین نیروهای موسوم به اصولگرا در حالی رو به گسترش به نظر می‌رسد که سال ۱۳۸۶ شاهد بروز اختلاف عمیقی بین اصلاح طلبان نیز بود، اختلافی که احتمالا ادامه می‌یابد و تعمیق می‌شود. در حقیقت مهدی کروبی دبیر کل حزب اعتماد ملی در روزهای مشرف به برگزاری انتخابات انتقادهای جسته و گریخته قبلی خود را از گروههای اصلاح طلب شدت بخشید و به شماری از اعضای موثر آنها لقب "افراطی" داد. در مقابل، سایر گروههای اصلاح طلب نیز به انتقاد از آقای کروبی و حزب تحت رهبری او برخاستند و در نهایت برای انتخابات مجلس هشتم دو فهرست مجزا از نامزدها معرفی کردند که البته اغلب آنها در دو فهرست مشترک بودند. به نظر می‌رسد آقای کروبی به دو قطبی کردن فضای سیاسی ایران بین اصلاح طلبان و اصولگرایان باور ندارد و با فاصله گرفتن از اصلاح طلبان می‌کوشد تا حزب خود را فارغ از دسته بندی های سیاسی مرسوم معرفی کند، اما موفقیت او در این زمینه تا حد زیادی به راه یافتن نامزدهای حزب اعتماد ملی به مجلس هشتم بستگی دارد. گروههای اصلاح طلب آقای کروبی را متهم می‌کنند که وی برای دستیابی به کرسی ریاست جمهوری در دوره آینده، صف خود را از اصلاح طلبان مغضوب حکومت جدا کرده است، اما آقای کروبی ضمن تاکید بر حضور خود در انتخابات ریاست جمهوری آینده، مخالفت خود با اصلاح طلبان را به مسائل مهمتری از جمله تجربه مجلس ششم که ریاستش با وی بود، ربط می‌دهد. به هر حال، سال ۱۳۸۶ نشانی از اتحاد در ایران با خود نداشت و بیشتر شاهد به هم خوردن صف بندی‌های گذشته بود. آیا سال آینده شاهد صف بندی ها و آرایش‌های تازه سیاسی در ایران خواهیم بود و یا اینکه روند تجزیه و پراکندگی ادامه خواهد یافت؟ خدمات
سال ۱۳۸۶ در ایران سال "اتحاد ملی و انسجام اسلامی" نامگذاری شده بود، اما آنچه در عمل اتفاق افتاد فاصله گرفتن بیشتر گروههای منتقد وضع موجود از حکومت و بروز اختلاف و تفرقه بیشتر در بین ائتلاف‌های سیاسی و بلوک قدرت حاکم بود.
سال ۱۳۸۶، سال اتحاد یا تفرقه؟
چرا دخترا از خونه فراری می شن؟ چند نمونه: ريحان ۱۷ ساله مشکلم اين بود که از کسانی تو زندگيم بد ديدم که انتظارش رو نداشتم. از کسی که هميشه فکر می کردی چون از پوست و گوشت تنش هستی به تو بد نميکنه. مثل شعر قميشی که توش ميگه به ما ياد دادن که به گذشته فکر نکنيم و سردی رو پيشه کنيم... از بچگی پدر مادرم همديگر رو کتک می زدن و من می ديدم و نمی فهميدم چرا. پدرم آدم منطقی بود و مادرم زنی بود که پاش به زندان باز شده بود و پشت شلاق خورده مادرم رو به چشم ديدم. تا اينکه از هم جدا شدن و بعد از چند سال مادرم پيدا شد و سعی کرد منو به طرف خودش بکشونه و کاری کنه که من پيشش برم. بعد از کلی اذيت و آزار پيش مادرم ، اون ديگه منو نخواست و پدرم هم گفت ديگه حا ضر نيست منو نگهداره چون مادرم زندگيشو نابود کرده. مادرم بعد از سه ماه منو رها کرد. از اين موضوع شايد پخته شده باشم ولی دختر عصبی شدم و گاهاً از چيزهايی که نمی خوام برام اتفاق بيافتن خيلی عصبی ميشم. ولی از وقتی به بنياد اميد مهر اومدم خيلی تغيير کردم و به رشته کامپيوتر که مورد علاقه پدرم بود روی آوردم. از لحاظ عاطفی به هيچ کس نمی تونم دل ببندم. وقتی مادرم، کسی که ۹ ماه منو توی شکم حمل کرده و منو بزرگ کرده خيلی راحت به من پشت پا می زنه، چطور يک غريبه اين کارو با من نکنه. عشق و عاشقی خلاصه برای من نخواهد بود. يک دختر افغان من از خونه فرار نکردم ولی از مشکلاتم که فرار کردم. مشکلاتم اين بود که افغان بودم و پدر مادرم زور می کردن که بايد ازدواج کنم. در بين افغانها رسمه که دختر تا سن بيست سالگی بايد ازدواج کنه. مهم نيست با کی و چه شخصيتی. فقط يک نفر باشه که اسمشو بذارن شوهر. خواه پيرمرد خواه جوان. احساس می کنی چون دختری اضافی هستی. نه می تونی کار کنی نه پولی دربياری. فاميل ميگن شوهر نکرده پس حتماً عيبی داشته، يا با هزارتا پسر دوست بوده ديگه نمی خواد ازدواج کنه... و منم تنها راهی که پيدا کردم اين بود که پول دربيارم و با پولم جواب همه اين حرفها رو بزنم . فکر فرار در ذهنم نبود و خدا رو شکر در اين مرکز مشاوره در شش ماه اخير، تغييرات زيادی کردم و هدفهام رو بهتر شناختم. نازيلا دختر ۱۸ ساله. شرايط زندگی طوری شد که وارد بنياد مهر شدم، به نوعی شانس در زندگی به من رو آورد. قبل از اينکه به اينجا بيام شرايط خيلی بدی داشتم و اگر تفکراتم را عملی می کردم الان شرايط وحشتناکی داشتم. سالها شاهد دعوای پدر و مادرم بودم. هميشه دلم می خواست محيط گرم خانوادگی داشته باشم ولی از محبت مادری هميشه دور بودم. مادرم هميشه روبروی من بود و وقتی بيشتر از هميشه اون رو خواستم نداشتمش. برای همين اتفاقات خانوادگی پام به زندان باز شد و يک دوره زندان هم داشتم. می خواستم روپای خودم زندگی کنم. يک روز صبح که از خونه بيرون اومدم تا شب خونه نرفتم و شب ديگه نمی خواستم بيرون از خونه باشم. برای همين با پليس تماس گرفتم و اونها گفتن که هيچ کمکی به من نمی تونن بکنن. به من گفتن که به مسجد برم و خب منم نمی خواستم تو مسجد بمونم. منم که خيلی عصبانی بودم از اينکه چطور از سرنوشت يک دختر می گذرن، با يک مغازه دار درگير شدم که با دخالت ماموران شب رو در بازداشتگاه گذراندم. سيزده روز هم به کانون تربيتی فرستادن منو. می خواستم وارد موج کار بشم ولی افکار تيره ای در سرم بود و بدونين در سر يک دختر می تونه خيلی افکار بدی بايد باشه که به تن خودش هم بها نده. اميد مهر به من کمک کرد که اينطوری نباشم. چيزی را در من بيدار کرد که روی پای خودم بمونم. الان اونقدر قوی هستم که حس می کنم هيچ نيرويی نمی تونه جلوی منو بگيره. و من می تونم اونی باشم که می خوام ، چيزی که سالهاست ديگران از من گرفتن. ديگه نمی ترسم که حرف بزنم و خجالت نمی کشم که اظهار نظر کنم. از نظر عاطفی هم در زندگی تاثير زيادی داشته و گذشته ترس داشتم که اگر راز زندگی ام برملا بشه خيلی بد ميشه ولی الان ديگه اون ترس باهام نيست. خوشبختانه در سالهای گذشته مراکز زيادی برای حمايت از دختران خيابانی تاسيس شده. در تهران به تنهائی چندين بنياد مشغول فعاليت هستن. بنياد اميد مهر، يکی از بنيادهای خيريه خصوصيه که با کارآموزی، از دخترها حمايت می کنه. بنياد اميد مهر ۴ ساله که آغاز به کار کرده و تا بحال بيشتر از ۶۰ دختر رو حمايت کرده که از اين گروه تابحال ۱۴ نفر کاملا جذب بازار کار شدن. اين بنياد توسط بودجه شخصی اداره ميشه، دخترهای فراری بين سنين ۱۶ تا ۲۵ سال رو که از خانواده هاشون جدا ميشن رو تحت پوشش می گيره و با کارآموزی در سطح حرفه ای اونها رو به شغل و حرفه جديد راهی می کنه. تا شش ماه هم بعد از اتمام دوره اونها رو همچنان تحت نظر می گيره. اين بنياد توسط دکتر مرجانه حالتی (روانشناس) و با بودجه ايشون اداره ميشه. دخترا در اين بنياد برای اينکه بتونن زندگی مستقل و موفقی رو شکل بدن آماده ميشن. دخترها به مدت يک سال و سه ماه در اين بنياد تحت نظر قرار می گيرن و رشته مورد علاقه خودشون ( کامپيوتر، خياطی ، آرايشگری، حسابداری و....) رو تا حد تخصصی و حرفه ای دنبال می کنن. با خانم عشرت قلی پور مدير اجرائی بنياد اميد مهر صحبت کردم، از ايشون پرسيدم در خانواده ايرانی چه چيزی باعث فرار دختر ميشه؟ در خانواده ايرانی زمانی که فرزند خانواده دختر يا پسر نيازی در خودش حس می کنه و اون نياز و خواسته رو به خانواده نمی تونه بگه، يا ميگه و جوابی نمی شنوه. اينجا عدم گفتگو بين پدر و مادر و فرزند پيش مياد و فاصله ايجاد ميشه . نمونه دختری که به تازگی از خانه فرار کرده بود. وقتی دليل فرار رو پرسيديم به ما گفت که پدر و مادر بين او و بقيه بچه ها فرق می ذارن و به او توجه نمی کنن. اينجا می بينيم که مسائلی به اين ظرافت باعث فرار ميشه که اصلاً کسی انتظارش رو هم نداره. وقتی دختری در خيابان با پسری آشنا بشه و رابطه برقرار کنه از خانواده طرد ميشه و در جامعه ممکنه به زندان بره. اين عدم آگاهی باعث شده که دختر نتونه با پدرش گفتگو کنه و حرف زدن دختر با پدر به يک تابو تبديل شده. خانواده های ايرانی هنوز سنتی هستن، آيا اين سنتی بودن تونسته خانواده رو از فساد حفظ کنه، يا باعث شده که نيازهای جوانان حل نشده بمونه... اين مسئله هيچ کمکی نکرده، در خانواده های ايرانی که گاهاً مادر قادر به بيان نيازهای خودش نيست، چطور انتظار داريم فرزندان بتونن به خواسته هاشون برسن. مطالبات دختر در خانواده همه سرکوب ميشه، خود مادر سرکوب سالهای جوانی رو همراه داره. بعد از فرار مسلماً از روز اول اين دخترا آسيب می بينن. در باندها و دست چه آدمهايی می افتن. ولی ما اينها رو در خانواده مطرح نمی کنيم و می گيم که همه چيز خوبه و هيچ خطری بيرون نيست. برای دختران شکارچی هايی هستن که در خيابان آماده شکار دختران هستند. برای نمونه دختری از شهرستان برای معالجه به تهران آمده بود و از روی سادگی و نادانی به کسی در خيابان اعتماد می کنه و به خيال خودش که اون طرف از سر لطف و مهربانی داره کمکش ميکنه سوار ماشينش شده بود، و متاسفانه اتفاق ناگوار براش رخ داد. وقتی مراجعه کرد به ما گفت که اگر به شهرش برگرده اون رو خواهند کشت!. اگر ايشون در خانواده مورد حمايت واقع می شد چنين اتفاقی نمی افتاد. دختران در خانواده بيشتر مورد خطر هستن چون برای اونها همه چی تعريف شده است، و اگر دختر از اون حد تعيين شده جلوتر بره توسط خانواده ترد ميشه. شکاف بين پدر و مادر سنتی و فرزند ها هر روز بيشتر شده، دلايل زيادی از جمله دسترسی دختران به اينترنت، که منظورم دسترسی به اطلاعات سطح و نوع زندگی ديگر دختران در کشورهای مختلف، حتی کشورهای همجوار راحت شده. می بينه که اونها چه امکاناتی دارن و خودش محرومه از چنين امکاناتی و بيان خواسته می کنه در خانه و کسی پاسخ نمی ده پس به بيرون از خانه مياد تا به مطالباتش برسه. انقدر خانواده بسته است که نمی تونه تفکرات مغزی خودش رو بيان کنه. توصيه شما به کسی که از خانه فرار ميکنه چيه؟ توصيه من اينه که به هيچ عنوان فرار نکنن. اما اگر محبور به اينکار شدن خودشون رو به بنياد ها و سازمانها مربوطه معرفی کنن. ما در بنيادهای مختلف مثل بهزيستی عواملی و افرادی داريم که اگر دختر فراری به اونجا مراجعه کنه با ما تماس می گيرن و به ما اطلاع ميدن. اما بدونين دختری که در خيابان قرار بگيره افق روشنی در انظارش نيست. نگاه به دختر فراری نگاه کالايی شده، بدون اينکه بدونن چه سختی هايی رو اينها تحمل کردن. خدمات
محيط خانوادگی بعضی وقت ها به حدی سخت و غير قابل تحمل می شه که ترک خانه برای دخترا تنها راه نجات، به نظر می رسه. اما دنيای واقعی تو خيابونهای تهران بيشتر وقتها پر از خطرات و آدمای ناجوره که بجای کمک، ازشون سوء استفاده می کنن.
فرار دخترها و امید مهر
این سازمان، مرگ آقای آلبوغبیش را "مشکوک" توصیف کرده و در بیانیه آمده است: "مقام‌های ایران سابقه وحشتناکی در شکنجه بازداشت شدگان و اعمال رفتارهای بی‌رحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز اغلب به منظور گرفتن اعترافات اجباری دارند." بنیامین آلبوغبیش در اسفندماه سال ۱۳۹۶ به همراه برادر و مادر خود بازداشت شد. او خردادماه سال گذشته با قرار وثیقه آزاد شد و بهمن ماه ۱۳۹۷ دوباره به همراه خانواده‌اش بازداشت شد. محمدعلی آلبوغبیش پس از بازداشت به زندان شیبان اهواز، مریم زیبدی مادر برادران آلبوغبیش به زندان سپیدار منتقل شدند. اما اطلاعی از وضعیت بنیامین آلبوغبیش در دست نبود تا اینکه روز چهارشنبه در پی تماس مقامات قضایی با خانواده خبر فوت او منتشر شد. به گفته این سازمان مدافع حقوق بشر، خبر مرگ این زندانی در روز پنجم تیرماه به خانواده‌اش اعلام شده است.
سازمان عفو بین‌الملل روز شنبه با صدور بیانیه‌ای از ایران خواست تا فورا "تحقیقی موثر و بی‌طرفانه" درباره مرگ یک زندانی به نام بنیامین آلبوغبیش انجام دهد.
درخواست عفو بین‌الملل از ایران: درباره 'مرگ مشکوک' بنیامین آلبوغبیش در زندان تحقیق کنید
مديرکل امور اجتماعی استانداری تهران اعلام کرد: ۱۲ درصد متکديانی که از فروردين ماه تا تير ماه سال جاری دستگير شده‌اند، تحصيلات دپيلم و بالاتر از ديپلم دارند. ابراهيم رضوانی در گفت و گو با ايسنا، با اشاره به اين که بيش از ۶۷ درصد متکديان دستگير شده در سلامت جسمی به سر می ‌برند، افزود: بيش از ۹۱ درصد آنها از سلامت کامل روانی برخوردارند. وی افزود: طبق آخرين نتايج آزمايشها ۶۳ درصد آنها ، معتاد بوده و پول به دست آمده از گدايی را خرج اعتياد خود کرده‌اند. رضوانی تاکيد کرد: اين آمار گويای اين مساله است که گدايانی که هر روز با شيوه‌های متفاوت از مردم پول می ‌گيرند، در سلامت کامل روانی و جسمی به سر می ‌برند، تحصيلکرده و البته مجرم و معتاد هستند. نظر شما چيست؟ چرا به گدايان پول می دهيد؟ به نظر شما علت افزايش گدايان در سطح شهرهای ايران چيست؟ اين موضوع بحث برنامه صدای شما در راديو بی بی سی است که روز پنجشنبه پخش می شودو تهيه کننده اين برنامه، شادی الهی است. خدمات
تعداد کسانی که در تهران و ديگر شهرهای بزرگ ايران گدايی می کنند اخيرا به طور چشمگيری افزايش يافته است. اما برخی مقام ها دريافته اند که درآمد برخی از اين گدايان بسيار بيشتر از آن چيزی است اکثر ايرانی ها حتی خوابش را ببينند.
"گدايان قبراق تر و پولدارتر می شوند"
ایرج پزشکزاد خالق رمان دایی جان ناپلئون. طرح از افشین سبوکی *** ایرج پزشکزاد شیفته سعدی شیرازی است. جز اینکه درباره طنز فاخرِ سعدی کتابی نوشته، لحن و بیان و شیوه ای که در داستانهایش دارد،همان سیرهِ سهل و ممتنعِ شیخ اجل است. این زیستن با سعدی، پاداشی هم داشته و اینکه همچون شیخ که بوستان و گلستانش در سرشتِ فارسی زبانان جای گرفت، دایی جان ناپلئونِ ایرج پزشکزاد نیز از سال ۱۳۴۹ که چاپ شد بر دل ایرانیان نشست و ضرب المثل های معاصری آفرید. می توان گفت کتاب هیچ نویسنده ایرانی در صد سال اخیر این چنین مخاطب نیافته و شخصیت هایش در ذهن و زبان مردم نزیسته اند و در فرهنگ سیاسی -اجتماعی ایران جای نگرفته است. دایی جان ناپلئون امروز به ژانری سیاسی تبدیل شده و با الصاق این نام نامی بر رفتار کسی، وصفی کامل و همه فهم از او ارائه می شود. دایی جان ناپلئون روایت چهار پنچ ماهِ آخر زندگی پیرمردی سودایی مزاج در روزهای منتهی به شهریور سال ۱۳۲۰ و اشغال ایران از سوی متفقین است. نویسنده هوشمندانه تاریخی را انتخاب کرده که تقریبا ایران بی حکومت است و لابد طنز کوبنده کتاب که دامن گیر دولت نیز می شود، به کسی بر نمی خورد و می تواند در عهد پهلوی دوم به چاپ برسد. دایی جان از طبقه اشراف جامانده از نظام قجری است و در عمارت اعیانی زندگی می کند که به خشت مردم ساخته شده و تمام این القاب را از جدش آقای بزرگ دارد که یک وقتی پانصد تومان آن دوره را در سینی نقره پیش کش ناصر الدین شاه کرد و لقب استسقاء السلطنه را قاپید. دایی جان در جوانی افسر بریگاد قزاق بوده که به فرمان لیاخوف، مجلس مشروطه را به توپ بسته اما حالا خود را در شمار مجاهدین مشروطه می داند و مبارزی نستوه با انگلیسی ها در جنوب و فاتح جنگ های کازرون و ممسنی. دایی جان راوی قصه های رفته از یاد است و حماسه هایی که شاهدی ندارند جز مردگان. با این حال مش قاسم،نوکر خانه زادش، به نمایندگی همه آنها که خیالشان را در رویای دیگران می بافند، حجت موجه تمام آن پهلوانی هاست که با صدای مشکوکِ مهمانی دایی جان سرهنگ-برادر دایی جان- لکه دار می شود و قصه با همین صدای مشکوک آغاز می شود. اگر رمان دایی جان ناپلئون در همان نزاع طبقاتی بین اشراف قجری و طبقه کارمند و کاسبِ مدرن دوره رضاخانی باقی می ماند، شاید همان سال ۴۹ در قفسه های کتابِ انتشارات صفی علیشاه خاک می خورد. اما ماجرا فقط نخوت اجدادی فروختنِ دایی جان به آقا جان -شوهر خواهرش -نیست. شخصیت های رمان هر کدام اعوجاج روحی ایرانیان را بازگو می کنند و نویسنده، نقشبندی دقیق است و مینیاتوری از رفتار ایرانیان می سازد. رمان دیالوگ محور است و هر صحنه همچون نمایشنامه ای پر از بگو و مگوست و با ادبیات فصیح عامیانه زیور شده است. هر کدام از شخصیت ها چنان لحن و صدای منحصر به فردی دارند که انگاری پزشکزاد ضبط صوتی گذاشته و هر کلمه را بی ویرایشی ثبت کرده است. تکه کلامها جاندار است و در خاطره چندین نسل ماندگار شده و هنوز وقتی بشنویم دروغ چرا تا قبر آ آ آ ، مش قاسم در خیالمان قدم می زند. با اینکه آدم های قصه از بالا و پایین جامعه و باسواد و بی سواد ها هستند اما نویسنده چیره دست، چنان گفت و گوها را کنار هم گذاشته که حتی بیتی از سعدی هم در خدمت طعن و هجوهای عامیانه قرار می گیرد. در ماجرای بریده شدنِ سنبل دوستعلی خان، یکباره اسدا لله میرزا شعر سعدی می خواند: یکی بر سر شاخ بن می برید/ خداوند بستان نظر کرد و دید. و این ذکر جمیل سعدی هم لابد بزرگداشت شیخ است در بهترین اثر طنز فارسی. کار انگلیس ها به جای کار تقدیر انگلیسی که دایی جان ناپلئون رد پایش را در همه حوادث زندگی اش می بیند و به نمایندگی از مردم ایران همه تقصیرات ارضی و سماوی را بر گردنش می اندازد و حتی معتقد است سوراخ راه آب را هم همین انگلیس دزدیده است، بریتانیا نیست. در واقع ایرانی ها و دایی جان ناپلئون، انگلستان را جایگزین تقدیر کردند که سرنوشت را رقم می زند و همان جبری است که هر اختیاری را می گیرد. ایرج پزشکزاد درباره اثرش گفته که به دخالت انگلستان در ایران واقف است و می داند که تا چه حد منافع ملی ایران را بر باد داده اند، اما این تصور توطئه همیشگی از جانبِ اجانب، اراده ملی را زمین گیر می کند. نویسنده از آن خوش خیالان نیست که نقش خارجی ها را کتمان کند بلکه دایی جان ناپلئون روایت توطئه اندیشی و فرافکنی همیشگی ایرانیان است. اینکه تمام مشکلات و نرسیدن ها تقصیر دیگران است و ما منزه و بی عیب و مظلوم و مجبوریم. دشمن و دشمن را هنوز می شنویم و سرپوشی است که همواره بر سر تمامی معضلات می گذاریم و دایی جان ناپلئون استاد اتصال همه امورات به انگلیس است. این جمله قصار دایی جان هم ضرب المثلی است که در قضیه قمر و حاملگی اش از دوستعلی خان فرمود: "این نقشه از لندن دیکته شده،طرحش رو این جاسوس هندی بی همه چیز ریخته، نوکر بی ناموسش هم اجرا کرده". ناموس،دروغ و سانفرانسیکو دایی جان با آن همه رجز خوانی سخت ترسوست. با اینکه از انگلیس ها نفرت دارد اما سخت محتاج دشمنی ایشان هم هست و اگر کسی بگوید که انگلیس ها به بازنشسته فوج قزاق چه کار دارند، از کوره در می رود. از آن طرف آقا جان که به کلی ناپلئون را قبول ندارد، در ادامه داستان از دشمنی که دایی جان آب قنات را بر خانه اش بسته بود به مشاور و حامی او تبدیل می شود. رفتار شخصیت های قصه سرشار از نعل وارونه زدن و ریاکاری است و سر آمد همه خود دایی جان است که در فرارش از تهران به نیشابور از دست انگلیس ها به آقاجان می گوید من شما را در پشت جبهه نایب خودم می کنم. در این سرسام حادثه ها،نقش هزار چهره عشق هم در کتاب دیدنی است. همین اسدلله میرزا که رندانه و خوش باشانه زندگی می کند، انحطاط اخلاقی اش در پی شکست غم انگیزش در عشق است و بی وفایی زنش کاری کرده که از هر شوهری با هیزی کردن به همسرش انتقام می گیرد. مش قاسم هم قربانی دلدادگی است. در غیاث آباد از عشق شکست خورده و به تهران آمده و حالا تمام آن زندگی سوخته را در اوهام اربابش دایی جان نقش خیال می زند. عزیز السلطنه هم گیر عشقی دارد و تا اسدلله میرزا آن هم وقتی که متهم به قتل شوهرش دوستعلی خان است، ابراز عشق می کند، پاک قتل و شوهر را رها می کند و در بلبشوی قضایی و پلیس، شاکی، ضامن متهم می شود و پیش به سوی سانفرانسیسکو. عاقبت هم سعید، راوی داستان و خواهر زاده دایی جان که عاشق دختر دایی اش لیلاست و می خواهد تمام این حماسه طنز را با کوشش‌های زیر پوستی اش و به کمک اسدالله میرزایِ زنباره که به کمک عشق آمده از جنگ به صلح بکشاند. ناموس هم در داستان دایی جان نقش کلیدی دارد. ناموس آن چیزی است که باید با چنگ و دندان حفظ شود و از قضا از دید او انگلیس ها و همه ایادی شان برای بردنِ ناموس، صبح تا شب نقشه می کشند. از نظر مش قاسم بی ناموسی کلاه گیسی است که بر سر آسپیران غیاث آبادی می گذارند. دایی جان، ناموس را همه جا می بیند از پایین تنه دوستعلی خان که نزدیک بود عزیز سلطنه ناکارش کند تا اسم آقای بزرگ که نباید با مارلین دیتریش آبگوشت بزباش بخورد و" قمر"دختر عزیزسلطنه که نباید با ممد آقا سیم کش و آسپرین غیاث آبادی دست به دست شود. البته ناموس بیچاره همواره به باد می رود و اینجاست که پای آبرو میان می آید و دروغ و ماست مالی چاره همیشگی است. این وسط سانفرانسیسکو که ورد زبان اسد الله میرزاست و در ذهن بیشتر ایرانی ها پیش از اینکه یاد شهری را زنده کند، همان مقصود اسدلله میرزا را تداعی می کند، واقعیتی است که به جای ناموس خیالی گذاشته می شود. سانفرانسیسکو راه حل همه مسائل و ختم به خیر کننده همه ماجراهای عشقی و نسخه ای است که همه مشکلات را حل می کند. زندگی پر ملال ایرانی در میان اخلاق صوری و پر از ریا و دروغ از اسدالله میرزا قهرمانی می سازد که یکباره با همین ذکر سانفرانسیسکو زیر همه چیز می زند. از قضا منتقدین دایی جان ناپلئون که برخی از روحانیان و روشنفکران بوده اند، این رمان را عامل بد آموزی می دانستند و انگشت همه هم اسدالله میرزا را نشان می دهد. زندگی زیر زمینی دایی جان رمان دایی جان ناپلئون این بخت را داشت که هشت سالی پیش از انقلاب اسلامی متولد شد و هفت بار تجدید چاپ شد و در سال ۱۳۵۵ ناصر تقوایی سریال درخشانی از رمان ساخت و از آن پس کتاب و سریال یک روح شدند در دو کالبد. بعد از انقلاب، دایی جان ناپلئون زیرزمینی شد و ایرج پزشکزاد به فرانسه رفت و آنجا با شاپور بختیار آخرین نخست وزیر محمدرضا شاه مدتی را به سیاست گذراند. اما ممنوع شدن دایی جان ناپلئون در جمهوری اسلامی جدای از "مسائل ناموسی اش" به نقش روحانیت در پشتیبانی از دایی جان هم بر می گشت و اینکه پزشکزاد، همه نقش مبارزاتی روحانیان را در همدستی با دایی جان و روضه حضرت مسلم خلاصه کرده بود. با این حال همانطور که سعدی می گفت عطر آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید. رمان دایی جان ناپلئون بی هیچ تبلیغی راه خود رفت و همچنان زنده ماند و عجیب اینکه هم جمهوری اسلامی ممنوعش کرده بود و هم روشنفکران و نویسندگانِ بنام خطی درباره اش ننوشتند و نویسنده اش را تجلیلی نکردند احتمالا به دلیل اینکه خود دایی جان ناپلئون هم کار انگلیسی هاست.
رمان دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکراد از مجموعه آثار برگزیده صدسال اخیر ایران است که توسط بی بی سی فارسی بازخوانی می شود. فهرستی از این متون را اینجا می توانید مطالعه کنید.
کتاب‌های صد سال اخیر ایران؛ دایی جان ناپلئون زنده است
ولادیمیر پوتین پیش از فروپاشی شوروی سابق افسر سرویس اطلاعاتی در آلمان‌شرقی بود خیابان‌های فراخ و درندشت مسکو هم از همین برداشت می‌آید. و شرایط کنونی برای کشوری که خود را همیشه بزرگ دیده و در گذشتۀ نزدیک یکی از دو قطب جهان بوده، گذرا جلوه می‌کند. بازگشت عظمت را یک امر طبیعی و محتوم می‌داند. در روسیه این امید بسیاری از مردم با ولادیمیر پوتین گره خورده است. او را برای دست یافتن به عظمت دوبارۀ روسیه مستعد می‌دانند. اما نه همه. اتفاقاً شمار کسانی که این باور را دارند، چه بنا به نظرسنجی‌ها و چه بر پایۀ گفتگوی بی‌واسطه با مردم، رو به کاهش است. اما همچنان بیشتر از نام ولادیمیر پوتین در روسیه هیچ نامی به گوش و چشم نمی‌خورد. پوتین چه‌گونه پوتین شد «یکشبه راه هزارساله رفتن» تعبیری است که برخی در مورد ولادیمیر پوتین به کار برده‌اند. وقتی که اتحاد شوروی به‌تدریج فرو می‌ریخت، او یک افسر کمتر شناخته‌شدۀ دستگاه اطلاعاتی آن کشور (کا‌گ‌ب) در آلمان شرقی بود. سقوط دیوار برلین را با دو چشم سر دید، و برافتادن پردۀ آهنین را هم در سال ۱۹۹۱. سال‌ها بعد گفت که اگر دست او بود، از فروپاشی اتحاد شوروی جلوگیری می‌کرد. در همان سال سرنوشت‌ساز ۱۹۹۱ خدمات امنیتی را ترک کرد و دل به دریای سیاست زد. به جمع هواداران بوریس یلتسین، رئیس‌جمهور وقت پیوست و با شتابی خیره‌کننده از نردبان قدرت بالا رفت. تصور بر این بود که نخست‌وزیری، بالاترین سمتی است که این شخصیت سابقاً گمنام به آن برای مدتی کوتاه دست یافته. اما در واپسین روز سال ۱۹۹۹ بوریس یلتسین جهانیان را در حیرت نشاند. گفت، در اجرای وظایفش چندان موفق نبوده، کنار می‌رود و لگام امور را به پوتین می‌سپارد. بدین گونه سال ۲۰۰۰ میلادی در روسیه با ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین آغاز شد. و اکنون، ۱۸ سال بعد هم نامزد اصلی انتخابات، خود اوست. پوتین، نامزد انتخابات نظرسنجی‌ها تقریباً هیچ شکی باقی نگذاشته‌اند که در پی انتخابات ۱۸ مارس یا ۲۷ اسفند ساکن فعلی کرملین در خانه‌اش خواهد ماند. محبوبیت پوتین در میان مردم همچنان محسوس است، هرچند اکنون صدای یأس هم به گوش می‌رسد. بسیاری معتقدند که برندۀ مصاف امسال هم پوتین است، اما این احتمال را التزامی می‌دانند که قابل فروگذاری و اغماض نیست. یکی جلو دوربین برای من می‌گفت برندۀ حتمی پوتین است و باید هم چنین باشد و چقدر از این بابت شاد است. و پشت دوربین آمد و به گوشم گفت که چه بخواهیم و چه نه، آش همین آش است و کاسه همین کاسه و اینکه اصلاً قرار نیست چیزی تغییر کند و نیازی نیست با آرزوهای خشک و بی‌حاصل خودمان را گول بزنیم. دمیتری آرشکین، کارشناس سیاسی روسیه در مسکو اما با وجود این همه نشانه‌های تازه از بروز نوعی رخوت و خمودگی در برابر سیاست‌های پوتین در روسیه، حتی سرسخت‌ترین منتقدان او می‌پذیرند که در صورت برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه هم ولادیمیر پوتین برنده خواهد بود. دمیتری آرشکین، کارشناس سیاسی روسیه در مسکو، یکی از آنهاست. او که مرا به صرف قهوه دعوت کرده، اوضاع فعلی را تلخ‌تر از قهوه توصیف می‌کند. آرشکین سال‌ها به عنوان تحلیلگر با کمیسیون مرکزی انتخابات روسیه همکاری کرده و نظراتش را در مورد انتخابات تا حد زیادی معتبر می‌دانم. می‌گوید: «کارزار انتخاباتی امسال هم روال سنتی و به اصطلاح طبیعی دارد. نتیجۀ انتخابات این بار هم پیشاپیش معلوم است. به همین دلیل هم مسایل جنبی انتخابات برای ما جالب‌تر شده که چه تعداد پای صندوق‌های رأی خواهند رفت و چه تعداد به طرفداری از پوتین رأی خواهند داد. خواهید دید که بیش از هفتاد درصد به پوتین رأی خواهد داد. و میزان مشارکت هم در حوالی ۶۰ درصد خواهد بود.» می‌پرسم چطور می‌تواند این‌قدر دقیق پیش‌بینی کند. می‌گوید: «اولاً من ظرف ۲۵ سال با آمار انتخاباتی سروکار داشته‌ام. دلیل دیگر، نظرسنجی‌هاست که می‌شود به آنها باور کرد یا نکرد، بستگی دارد که چه کسی آنها را انجام داده. دلایل دیگر هم دارم... می‌پرسم: و اینها همه منهای احتمال تقلب؟ می‌گوید: «نخیر، همراه با تقلبات مسلماً. از تقلب آرا به‌سادگی نمی‌شود راحت شد. بدون تقلبات، پوتین حوالی ۵۳ درصد رأی خواهد آورد.» دمیتری گودکف، نماینده پیشین پارلمان روسیه که اکنون در حال آمادگی برای نامزدی در انتخابات شهردار مسکو است راز محبوبیت پوتین در روسیه چیست؟ پس، حتی افراد نادری در روسیه که جلو دوربین از پوتین انتقاد می‌کنند هم منکر محبوبیت او در میان مردم عادی نیستند. از جمله، دمیتری گودکف، نماینده پیشین پارلمان روسیه که اکنون در حال آمادگی برای نامزدی در انتخابات شهردار مسکو است. دمیتری گودکف دلیل بقای محبوبیت ولادیمیر پوتین در روسیه را چنین توضیح می‌دهد: «فکر کنم روپرت مرداک گفته بود که اگر بیست‌وچهارساعته از طریق تلویزیون فقط یک باسن رو نشون بدهید، آن «محبوب‌ترین باسن» کره زمین خواهد شد. وقتی که در تلویزیون مردم فقط پوتین را می‌بینند و مابقی، همه جاسوس آمریکا هستند، به‌ناچار پوتین می‌شود محبوب‌ترین. ولی این محبوبیت، قلابی است. بیشتر شبیه محبوبیت نیکولای چائوشسکو در رومانی سوسیالیستی است. یک هفته قبل از اعدامش، میزان محبوبیت چائوشسکو ۹۶ درصد بود. به همین خاطر نباید به این، به اصطلاح، نظرسنجی‌ها اعتماد کرد.» همین که قهوه دمیتری آرشکین کف کرد و جوش آمد، او هم نشست که در مورد دلایل محبوبیت ولادیمیر پوتین، به قول خودش بلند بلند فکر کند: «بهترین سال‌های پوتین به نظر من، همان دو دورۀ اولش بود. حتی میخائیل خودورکوفسکی که در همان دوره در زندان بود، به من گفته که اگر پوتین بعد از دو دورۀ اول کنار می‌رفت، بهترین رهبر تاریخ روسیه می‌شد... کلاً سیما و شخصیت پوتین خیلی تغییر کرده. سال ۲۰۰۰ که به ریاست جمهوری رسید، از هر لحاظ خیلی خوب و مناسب به نظر می‌آمد. گویا آمده بود که جریان‌های دموکراتیک یلتسین را ادامه دهد... ولی بعداً معلوم شد که او تنها نیست، بلکه یک دیوان آدم را با خودش آورده که منتخب نیستند، اما حکومت می‌کنند. و خودبخود مفهوم «نخبگان پوتینی» پدید آمد.» یعنی چشم برخی به ساعت کرملین است، با این امید که پوتین هم متوجه زمان باشد و چهارمین دوره را برایش زیادی می‌دانند. و شمار زیادی هم بر این باورند که حضور پوتین در کرملین ابرهای تیره را از فراز روسیه دور خواهد راند.
از زمانی که روسیه را می‌شناسم، همیشه در تلاش برای حفظ عظمت فعلی یا پس آوردن بزرگی ازدست‌رفته بوده است. بنا به ذهنیت روسی، روسیه باید بزرگ باشد، چون پهناورترین کشور روی زمین است. حتی فرآورده‌های روسی در دوران بچگی ما بزرگ‌تر از همتاهای خارجی‌شان بودند. و بسیاری از آنها همچنان هستند. و باز هم، شاید بخشی از این دید «بزرگ‌بینی» به پهنای بی‌مثال خود روسیه برمی‌گردد.
انتخابات روسیه؛ چرا باز هم پوتین؟
کلاس حسابان در دبیرستانی در ایالت مین آمریکا در روزهای اخیر، سخنان علی ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ایران، بار دیگر نام "انتگرال" را وارد رسانه‌ها کرد. او گفته است که "بچه ها باید در دانشگاه انتگرال بخوانند نه در مدرسه" و به گفته او دانش‌آموزان باید در مدرسه، مفاهیمی را یاد بگیرند که آنها را "برای زندگی" آماده کند. اما انتگرال چیست و به چه درد می‌خورد؟ حساب دیفرانسیل و انتگرال، یکی از مهمترین مفاهیم و البته کشفیات ریاضیات در تاریخ است، شاید بی‌راه نباشد که بگوییم، بیشتر پیشرفت‌های علمی بشر در حدود ۳۵۰ سال اخیر، به شکلی به حساب دیفرانسیل و انتگرال مربوط است. بیشتر بخوانید: اگر هندسه را علم مطالعه اشکال بدانیم، جبر را مطالعه اعداد و یافتن قوانین عمومی در حساب بدانیم، دیفرانسیل و انتگرال را هم می‌توان علم مطالعه حرکت مداوم اجسام دانست. هرجا حرکتی وجود داشته باشد، از حرکت مولکولی، تا حرکت سیارات، پای حساب دیفرانسیل و انتگرال وسط می‌آید. زندگی بدون حرکت، سرعت، افزایش، کاهش، و هرگونه تغییری مفهومی ندارد، و راه اندازه گیری و درک این حرکات، با حساب دیفرانسیل و انتگرال ممکن است. انتگرال چیست؟ فرض کنید، می‌خواهید بدانید برای پر کردن یک استخر چقدر آب نیاز دارید. اگر عمق استخر شما ثابت باشد، یعنی بخش کم عمق و عمیق نداشته باشد، با ضرب طول و عرض و عمق، جواب سوالتان را پیدا می‌کند (مثل پیدا کردن حجم یک مکعب مربع). اما اگر کف استخر شما، با حالتی قوس دار از کم عمق به عمیق برود، آنوقت، محاسبه حجم دقیق آن با ضرب و تقسیم ممکن نیست. و بدون محاسبه هم ساختنش ایمن نیست، چون باید بدانید که چقدر آب قرار است در استخر باشد و چه وزنی خواهد داشت و چقدر باید کف و دیوارهای استخر را مقاوم کنید. محاسبه حجم آب چنین استخری، تنها با انتگرال ممکن است. انتگرال اینطور کار می‌کند که استخر را به برش‌های نازکی تقسیم می‌کند. حجم هر برش، برابر است با طول (اینجا عمق استخر) ضرب در عرض (اینجا عرض استخر) و ضخامت برش (که بسیار کم است). با کم کردن ضخامت این برش‌ها؛ می‌توان استخر را به هزاران برش کوچک تقسیم کرد، حالا دیگر اندازه گرفتن حجم این برش‌های کوچک آسان است، و با جمع آنها با هم، حجم کل استخر به دست می‌آید. هرچه برش‌ها باریک‌تر باشد، محاسبه دقیق‌تر است اگر مثال استخر و تصویر بالا برایتان نامفهوم است، یک رول بزرگ کالباس را تجسم کنید. شبیه استوانه است و محاسبه حجم استوانه آسان است، اما سر و ته کالباس باریک می‌شود و شاید حتی شکل متقارنی هم نداشته باشد. برای محاسبه حجم این رول کالباس، کافی است آن را ورقه ورقه کنید. بعد حجم ورقه‌ها را اندازه بگیرید (هرکدام یک دایره است با ضخامت بسیار کم مثلا چند میلیمتر، مثل یک استوانه خیلی کم عمق) بعد حجم همه این ورقه‌ها را باهم جمع کنید. حاصل حجم کل رول کالباس شما است. انتگرال همین کار را می‌کند،‌ البته بدون نیاز به چاقو، فقط با قلم و کاغذ و البته این روزها کامپیوتر. با محاسبه حجم ورقه‌های نازک کالباس، و جمع آنها باهم می‌توان حجم رول کالباس را پیدا کرد، این همان ایده انتگرال است! اگر علاقه دارید بیشتر درباره تاریخچه انتگرال و تولدش بدانید، به خواندن ادامه دهید. داستان انتگرال در تاریخ ریاضیات، در آغاز با سوالی ساده شروع شد. چطور می‌شود شیب یک خط را اندازه گرفت؟ امروز شما می‌توانید به راحتی، شیب یک خیابان را اندازه بگیرید، کافی است بدانید که برای هر قدمی که به جلو بر می‌دارید، چقدر بالا می‌روید. مثلا اگر در یک خیابان، هر یک متر که جلو می‌روید، ارتفاعتان از سطح زمین نیم متر بالا برود، می‌توانید بگویید که شیب این خیابان نیم (یک دوم) است. در اینجا افزایش ارتفاع یعنی (نیم متر) را بر طول مسیری که پیموده‌اید (یک متر) تقسیم کرده‌ایم (البته چنین خیابانی در دنیای واقعی بیش از حد سر بالایی است!) این مفهوم را اولین بار حدود ۳۷۰ سال پیش، رنه دکارت، ریاضی دان فرانسوی معرفی و فرمول بندی کرد. اما همان زمان، سوال مهمی مطرح شد، اگر خیابان شما، بجای یک خط صاف، یک منحنی باشد، شیب آن خیابان، نه در کل مسیر، که در نقطه‌ای که شما - مثلا در میانه خیابان - ایستاده‌اید چقدر است؟ تلاش برای یافتن پاسخ این سوال، در نهایت به کشف حساب دیفرانسیل و انتگرال و البته دعوای مشهور دو ریاضی‌دان، ایزاک نیوتون و گوتفرید ویلهلم لایبنیتس ختم شد. تولد حسابان؛ پیوند حرکت، با جبر و هندسه پیر دو فرما ریاضی‌دان دیگر فرانسوی همزمان با دکارت، ازجمله روی مفاهیم مشابهی - خط مماس و شیب خط - کار می‌کرد. اما سرانجام در سال ۱۶۸۴ میلادی (حدود ۳۴۰ سال پیش) گوتفرید ویلهلم لایبنیتس مقاله‌ای منتشر کرد که از آن به عنوان تولد حسابان (Calculus) یاد می‌شود. خلاصه عنوان طولانی این مقاله انقلابی،‌ چنین بود: "روشی جدید در محاسبه بیشینه (ماکزیمم) و کمینه (مینیمم) و خط مماس". برای آنکه مقیاسی برای قدمت این مفهوم داشته باشید در نظر بگیرید که وقتی این مقاله منتشر شد، ایران در عصر صفویه و شاه سلیمان اول بر تخت پادشاهی بود. ایزاک نیوتون (راست)، گوتفرید ویلهلم لایبنیتس (چپ) لایبنیتس در این مقاله، موفق شده بود با روش‌های جبری، و با استفاده از مفهوم "اندازه بی‌نهایت کوچک" یا (Infinitesimal) شیب خط مماس بر یک منحنی را به صورت دقیق و به شکلی که به اصطلاح "مو لای درزش نمی‌رفت" محاسبه کند. او همچنین موفق شده بود، با تقسیم سطح زیر یک نمودار به قسمت‌های بی‌نهایت کوچک و جمع کردن آنها باهم، سطح زیر نمودار یک تابع را با دقت محاسبه کند. لایبنیتس همچنین دو مفهوم به ترتیب دیفرانسیل و انتگرال را با "قضیه اساسی حساب دیفرانسیل و انتگرال" به هم ارتباط داد و آن را نظام مند کرد. البته انتشار این مقاله، نیوتون را به شدت عصبانی کرد، او ادعا می‌کرد که پیش از لایبنیتس، دیفرانسیل و انتگرال را کشف کرده است و حاصل تحقیقاتش دزدیده شده است. تحقیقاتی که در دوران مدرن انجام شده است، به این باور عمومی رسیده است که هر دو دانشمند، به صورت مستقل و همزمان ایده دیفرانسیل و انتگرال را کشف کرده‌اند، اما آنچه ما امروز استفاده می‌کنیم، روش نوشتن و نشانه‌های لایبنیتس است. قضیه اساسی حساب دیفرانسیل و انتگرال، یکی از مهمترین مفاهیم ریاضی است که به زبان ساده، نشان می‌دهد، مشتق تابعی که سطح زیر یک نمودار را در یک بازه مشخص نشان می‌دهد، برابر با مقدار آن تابع در نقطه انتهایی تابع است و به این ترتیب رابطه‌ای میان دیفرنسیال و انتگرال ایجاد می‌کند. در سال ۱۸۶۸، برنهارت ریمان ریاضی‌دان آلمانی، اولین مفهوم دقیق ریاضی انتگرال را ارائه کرد. در سال‌های بعد، مخصوصا در اوایل قرن بیستم، محاسبه انتگرال، پیشرفت‌های قابل توجهی یافت. برای نمونه هنری لبگ، روشی را برای انتگرال گیری از توابع غیر مشتق پذیر و منفی را معرفی کرد که یکی از سنگ بناهای حسابان تصادفی (Stochastic calculus) شد، که به توسعه فیزیک (با کارهای آلبرت انیشتین) و کارهای انقلابی کیوشی ایتو، ریاضی‌دان ژاپنی در توسعه علوم مالی کمک کرد. انتگرال به چه درد زندگی می‌خورد؟ همانطور که علی ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ایران گفته، انتگرال در زندگی روزمره به کار نمی‌اید. شما هرگز برای گذران زندگی خود نیازی به گرفتن انتگرال ندارید. و البته به بسیاری از مفاهیم حتی ساده‌تر هم که در کتاب‌های ریاضیات دوران راهنمایی یا بالاتر آمده نیازی ندارید. مثلا مفهوم بردار، یا حتی گرفتن جذر یک عدد، در زندگی روزمره آنچنان به کار نمی‌آیند. در بسیاری از کشورهای غربی هم، دانش‌آموزانی که علاقه‌ای به ادامه تحصیل ندارند، یا کودکان و نوجوانانی که دچار کم‌توانی در یادگیری هستند، می‌توانند درسی با عنوان "ریاضیات برای زندگی" را انتخاب کنند که به محاسبات ساده برای زندگی روزمره محدود می‌شود. اما آنچه در دوران دبیرستان و پیش دانشگاهی به عنوان ریاضیات تدریس می‌شود، مقدمه‌ای برای ورود به دانشگاه است. حساب دیفرانسیل و انتگرال، نشان می‌دهد که چطور حدود چهار قرن پیش، دانشمندانی با قلم و کاغذ، ایده‌های ساده هندسه و جبر را تلفیق کردند،‌ و ابزاری ساختند که با آن می‌توان سرعت حرکت سیارات را اندازه گرفت. مرور کتاب‌های درسی کشورهای مختلف جهان و سوالات امتحانی پایان دبیرستان - که به سادگی در اینترنت در دسترس است - نشان می‌دهد که مفهوم دیفرانسیل و انتگرال، یکی از بخش‌های اصلی درس ریاضیات دبیرستان است، البته سطح دشواری در کشورهای مختلف جهان متفاوت است. بریتانیا، آمریکا و کانادا، به عنوان سه کشور عمده دانشجو پذیر، شناخته می‌شوند و در هر سه کشور حساب مقدماتی دیفرانسل و انتگرال جزو درس‌های دبیرستان وجود دارد. ژاپن یکی از توسعه یافته ترین کشورها از نظر آموزش ریاضیات در دبیرستان است. روسیه، کره جنوبی و به تازگی کشورهای شرق اروپا هم در سال‌های اخیر آموزش ریاضیات را توسعه داده‌اند و دانش‌آموزان این کشورها در رده بندی‌های جهانی در صدر فهرست مهارت‌های ریاضیات قرار دارند. در دی ماه امسال، منصور واعظ پور مدیر انجمن ریاضی ایران، نامه‌های به رئیس شورای برنامه‌ریزی درسی ریاضی نوشت و خواستار توضیح دلیل حذف انتگرال از کتاب‌های درسی شد. پاسخ محمد رضا سید صالحی این بود که انتگرال در سرفصل‌های آموزش عالی (دانشگاه‌ها) وجود دارد و تدریس آن در دبیرستان لزومی ندارد.
پائیز سال ۱۳۹۸ اولین گروه از دانشجویانی که مفهوم انتگرال را در کتاب‌های درسی دبیرستان نخوانده بودند،‌ وارد دانشگاه‌های ایران شدند. بعضی از رسانه‌های ایران در ماه‌های اخیر از شکایت استادان دانشگاه‌ها از حذف مبحث انتگرال از کتاب‌های دبیرستان گزارش دادند، و اینکه چرا تدریس یک مفهوم اصولی ریاضیات باید در دانشگاه آغاز شود؟
انتگرال چیست و به چه درد می‌خورد؟
در اردوگاهی در هرات، هم اکنون گروهی يازده نفره از اين دختران منتظر مشخص شدن سرنوشتشان هستند. آنها در مهاجرات متولد و بزرگ شده اند و بعضی از آنان خود را "بچه ايران" می دانند و برخی، حتی نمی دانند که به کجای افغانستان تعلق دارند. آنها دليل بازگشت خود را فرار از خانه می دانند. انگيزه فرار اين دختران چيست؟ فاطمه داستان خود را اين گونه شرح می دهد: "ساعت هشت صبح از خانه مادرم زدم بيرون. بسيج مرا گرفت. سه شب بازداشتگاه بودم و سپس روانه زندان شدم. سپس مرا روانه مرز کردند و به افغانستان آمدم. اينجا هيچ کس را ندارم....شوهرم معتاد است... يک سال شده که مرا از خانه بيرون کرده است. من خانه مادرم و پدرم بودم و آنان خرج مرا می دانند. شوهرم به من سر نمی زند. می خواهم طلاق بگيرم و پيش پدر و مادرم برگردم. پدر و مادرم هم می گفتند که تو زن مردمی، نمی توانيم خرج تو را بدهيم. همه اين بدبختی ها را به خاطر شوهرم می کشم." مريم، دختر دوازده ساله ای است که حتی نمی داند به کدام منطقه از افغانستان تعلق دارد. او کسی را ندارد و اميدش آن است که دولت افغانستان کاری برايش انجام دهد. مريم می گويد: "...يک مامور به من گفت که شما چند هفته است اينجايی. خانه نداری؟ سپس مرا به زندان وکيل آباد بردند و از آنجا پس از دو هفته آمديم اينجا. من بچه ايرانم. اسم مادرم را نمی دانم، قيافه اش هم نمی دانم چطوری بوده ... پدرم معتاد بوده و از خانه فرار کردم. می خوام اينجا درس بخوانم و کاره ای بشم. بالاخره در اين افغانستان يک جايی پيدا می شود که برم ...دولت ما را يک جايی می برد ديگر..." در حال حاضر سازمان ملل متحد در امور پناهندگان روزانه "دو دلار" برای هر يک از اين دختران در اختيار "موسسه خدمات اجتماعی زنان" قرار می دهد که از اين طريق برای آنان غذا و لباس تهيه می شود. به نظر شما چه نهادی مسئول رسيدگی به وضع اين دختران است: سازمان ملل، دولت افغانستان، دولت ايران...؟ آيا ميزان کمک به آنان را کافی می دانيد؟ برای شرکت در اين بحث نظرات خود را برای ما بفرستيد تا در همين صفحه به چاپ برسد. لطفا به خط فارسی و به طور فشرده بنويسيد. در اين رابطه هم دولت ايران، هم دولت افغانستان و هم سازمان ملل مسئول اند، چرا که هيچکدام به وظيفه خود درست عمل نکرده اند. دولت ايران با مهاجرين افغان برخورد نادرست دارد.... سازمان ملل نيز در اين رابطه برنامه های سستماتيک و منسجمی نداشته است و بيشتر اقدامات آن زمانی صورت گرفته است که بناچار بايد در قبال سياست سختگيرانه ايران و پاکستان جوابی ميداده است. دولت افغانستان نيز با شعار دادن روابط حسنه چشم خود را عملا بر روی اين معضل بسته است و به شکل کاملا منفعلانه عمل ميکند. يکی نيست از اين آقايان مسوول بپرسد که قربانی روابط ظاهرا دوستانه تان هزاران دختر بی سرنوشت هستند؟ تا چه وقت افغانها بايد جور بکشند و اين سياستهای دوگانه کشورهای همسايه را تماشا کنند؟ همگی بايد با عزت زندگی کنند! احمد - هرات به نظرمن روحانيون باعث ايجاد فتنه و فساد ميشوند و برای به بيراهه کشانيدن دختران مسلمان اين کار را ميکنند. جامعه جهانی بايد ريشه اين بنيادگران را بکند چی در افغانستان باشد و يا ايران. به نظر من ديگر جهالت بس است بايد به آينده وطن فکر نمود... داکتر ميرويس ربيع - ولايت بلخ از مسئولين کشور افغانستان تقاضا ميداريم که اين دختران، چه افغانی هستند و يا ايرانی به صفت خواهر با آنها برخورد کنند و به جايی که از گزند ظالمان در آمان باشند، انتقال داده شوند تا در آينده انسان سالم بمانند... جان محمدعطائی - کابل اين درد از مدت مديد دامن مرد و زن افغان را گرفته است به هر حال اينها زن اند چه افغانی وچه هرکجايی، امروز در اين کشور آمده اند بايد يک پلان درست و انسانی برای سرنوشت آينده آنها از سوی سازمانهای حقوق بشر و دولت افغانستان اتخاذ گردد و از اين پول های وافر که در کشور سرازير می شود برای تامين معيشت، آموزشهای حرفوی در چوکات اخلاقيات برای اين زنها در نظر گرفته شود و دست مافيا را کوتاه سازند. ديگر نبايد به حال پريشان شان ديد و يا وسيله تبليغ و وسيله جمع آوری پول انجوها گردند... خانم سيد - کابل ايران شعار ميدهد که ام القرای کشورهای اسلامی است و داد از حقوق زنان و حمايت از زنان ميزند در حاليکه عاجز از نگهداری و تربيت چند دختر جوان است.... آيا اين عمل ايران برای شعارهای ايران سؤال برانگيز نيست؟ رضا - باميان من يک ايرانی هستم و فکر می کنم متاسفانه هنوز در ايران اين انديشه که همه ما در برابر اقشار جامعه اعم از کودک و زن و مرد مسئول هستيم وجود ندارد. مردم ما بايد اين واقعيت را بپذيرند که افغانی ها در ايران حضور دارند و نمی توان آنها را ناديده گرفت. انسانها بايد در هر کجا که زندگی ميکنند از حقوق اجتماعی برخوردار باشند. بازگرداندن اين قشر ضعيف حل کردن مشکل نيست بلکه فرار از مسئوليت است. کامران - نورنبرگ در هر کشوری بچه ها پدر و مادر و يک سرپرست که نداشته باشند سرنوشت ايشان همين گونه است. علت عمده اين کار تأثير گذاری فرهنگی ميباشد. اسد الله احمدی اصفهان چنانچه امکان داشته باشد اينگونه دختران و پسران بايد به اردوگاه يا پرورشگاهی جذب شوند تا در آينده اردوی ملی کشورها را بسازند و از ايشان در پاسداری از مرزها و امنيت استفاده شود چنانچه اين کار را اکثر کشورهای چهان می کنند. ميرويس - کابل از اين همچو فاجعه های غيرانسانی که همه از برکت جنک سالاران افغانی ما ميباشد ولی با آن هم بايد دولت ايران و افغانستان به سرنوشت اين دوشيزگان مظلوم رسيدگی نموده و به آنها من حيث يک انسان نظر انداخته تا باشد که خداوند به آنها رحم و دولتين را پربرکت نمايد. عالم شايان - کابل زن ايرانی يا افغانی چه فرق ميکند. در فرهنگ ما افغانها هر زنی در خاک افغانستان ناموس ما شناخته ميشوند. با يد از آنها حمايت صورت بگيرد تا خدای ناخواسته در خاک افغانستان مورد تجاوز و سوء استفاده تبهکاران قرار نگيرند. و اگر دولت افغانستان نتواند که به اين دختران مظلوم که در کشور ما پناه آورده اند کمک های اخلاقی و مادی صورت دهد، بايد دولت مردان افغان خجالت بکشند. خجالت آوراست که با سرازير شدن بليون ها دلار به افغانستان برای چند دختر و يا زن بيچاره کمک شده نميتواند. احمد ضياء يوسف - سانفرانسيسکو به نظر من مهم نيست که اين دختران ايرانی هستند يا افغانی، مهم اين است که اينها انسان هستند و به کمک نياز دارند. حالا که دولت ايران نسبت به سرنوشت اينها بی تفاوت هست دليل نمی شود که دولت افغانستان نيز چنين عملی را انجام دهد. دولت افغانستان با برآورده کردن نيازهای اوليه اين دختران و اعطای تابعيت افغانی به آنها به فکر فردای اين دختران باشد. عمران عليمردانی - ايران اين دختران قربانی غفلت و سهل انگاری خانواده، جامعه و نهادهای دولتی ميباشند که دچار چنين سرنوشت غم انگيز شده اند. نهادهای دولتی افغانستان، ايران و سازمان ملل وظيفه دارند که از اين دختران حمايت کنند. چون اين دختران انسان هستند و متعلق به جامعه بشری ميباشند که ناخودآگاه قربانی شده اند. ايران نبايد با توجه به شرايط نامساعد افغانستان، دختران جوان را از مرز اخراج نمايند. محمد - باميان فرار دختران ازخانه و منزل بيشتر بستگی به تربيت درست از آوان کودکی دارد، بعضی ها علت فرار را معتاد بودن يکی از اعضای فاميل قلمداد می کند اما بعضی ديگر لت وکوب را عنوان می نمايد. اما به نظر بنده اکثر دختران جوانيکه فرار می کند درين سن و سال تماس های نامعقول و ناعاقبت انديشانه را با پسران جوان برقرار نموده که بعد از ديد و بازديد ها منجر به فرار از منزل می شود که در آن وقت نه پسر چوان بدردش می خورد و نه آن وعده های گرم و دلنشين روزهای اول تماس. بهرصورت اين يک فاجعه است که راه حل آن فقط آگاهی والدين و دختران شان است که تا از اين ورطه هولناک نجات يابند و مسؤليت تمامی اين مسايل بدوش دولت بوده تا زمينه های بهتری را برای جوانان آماده نموده و مشکل آنان را از طريق برنامه های مفيد حل و فصل نمايد تا باشد که مشکل فرار و بهانه های آن کمتر ديده شود. محمد محسن ضيا - کابل سازمان ملل بايد با دولت افغانستان يکجا در مورد حل مشکل اين افراد تصميم بگيرد. و برای آنان يک موسسه تشکيل شود و آنها را مشغول کارهای تعليمی و تربيتی نمايند. عبدالله - بيشکک مريم های زيادی فعلا در کوچه و پس کوچه های شهرهای بيگانه در حال پرسه زدن هستند و چه بسا که مريم های ديگر نيز در بند دولتها باشند بنا براين دولت بايد بفکر اين موارد باشد. سحر - تهران هيچ فرقی ندارد که آنها افغانستانی اند يا ايرانی، بلکه به عنوان انسان حق زندگی کردند دارند، در حاليکه مخارج آنها را سازمان عالی کمک رسانی می دهند و در اين صورت هيچ باری گرانی نيست برای دولتی افغانستان. رسول - فنلاند وضعيت اسف انگيز اين دختران همه جا را فرا گرفته است. اين روزها شايعات عجيب و غريبی درمورد اين دختران بگوش ميرسد... من معتقدم که بايد سرنوشت اين دختران هرچه زودتر روشن بشود که چه نهاد وارگانی مسئول است. در قدم نخست سازمان ملل متحد دراين زمينه مسئوليت دارد که به وضع نا بسامان اين دختران رسيدگی نمايد. احسان - هرات اين مشکل در اغلب کشورها به صورت حادتر وفجيع تر وجود دارد. به نظر من مسئوليت اين مشکل بر گردن تنها ايران نيست و همه جوامع بشری از جمله ابرقدرتهايی که سبب آوارگی ودربدری اين مردم ستمديده شده اند بايد پاسخگوی اين وضع باشند و ايران که درسالهای گذشته بنا به وظيفه شرعی و انسانی به ياری و مساعدت اين مردم شتافته نبايد مورد مواخذه قرار گيرد. جلال اين دختران بی چاره در ايران "افغانی" ناميده می شوند ودر افغانستان" ايرانی". و آنهم بخاطر داشتن و نداشتن يک برگ شناسنامه و يک مرز که درسال ۱۸۰۱ ميلادی ازطرف برتانيای کبير بين مردمان با زبان وفرهنگ مشترک کشيده شد. مردم و دولت کشور ايران سالها به ميليونها نفر از کشور افغانستان پناه دادند ولی افسوس که به چند دخترک فراری، کمک نمی شود. مير حفيظ الدين صدری - آلمان چه فرقی دارد. ايرانی يا افغانی. نه تنها ريشه مشترکی داريم بلکه سالها در اين کشور در کنار هم زندگی کرده ايم . من دوستان افغانی زيادی دارم. آنها هم مثل ايرانی ها زندگی سختی دارند. البته کمی بيشتر از ما سخت. مهم اين است که جامعه اسلامی علی رغم اداهايش برای ملعبه نبودن زن بدتر از جوامع غربی مورد انتقاد ميشود و هيچ پناهی برای زنان جوان نيست. افسوس. سعيد پور - شيراز اين دختران متعلق به دنيا هستند. هم افغانی و هم ايرانی. هر دو جامعه در مقابل آنها مسئول هستند. هر چند در عمل ايرانيان انها را به افغانستان رسانده اند. نهايتاً اين سوال مطرح است که هويت و شناسنامه انها چگونه است؟ قربانيشاد - تهران معضل فرار دختران از خانه امريست که اگر فکری برای آن نشود در آينده نزديک بحران بزرگی در کشور ايجاد خواهد کرد. امروز تنها دختران فراری از ايران وارد کشور می شوند بلکه در خود کابل و ديگر شهرهای کلان نيز اين پديده وجود دارد. هر چند در شهر کابل و بعضی از شهرهای ديگر شلترهايی برای آنان وجود دارد، ولی به هيچوجه کافی نيست. از طرفی ايجاد شلترها صرفا يک مسکن به حساب می آيد و بايستی برای در امان ماندن اين دختران مراکزی وجود داشته باشد. اما علل فرار دختران بايد ريشه يابی گردد و برای رفع آن کار مفيد و مؤثر صورت بگيرد. در کشوری که بيش از سه دهه جنگ در آن باعث مهاجرت و آوارگی مليونها انسان گرديده است و مردم آن از فقر و تنگدستی رنج ميبرند بايد منتظر بحرانهای اجتماعی فزاينده ای در آينده بود که ايجاد باندهای تبهکاری و سرقت و دزدی يکی از اين بحرانهاست. همه اين مشکلات نياز به برنامه ريزی دقيق و حساب شده دولت و ارگانهای داخلی و خارجی دخيل در افغانستان دارد. باکمال تاسف آنچه که دولت درمورد آن هيچ فکری نکرده است همين بحرانهای اجتماعی است که با تراکم جمعيت در شهرها و نبود برنامه های سالم و مفيد برای جوانان و کار و فعاليت اقتصادی در کشور بوجود خواهد آمد. امير فولادی - کابل اين دختران از هر کشوريکه هستند مسلمان هستند و بالاخره انسان هستند. بايد هرچه عاجل درباره آينده انها تصميم جدی گرفته شود. به نظر من مسوليت حمايت از آنها به دوش دولت افغانستان و تغذيه آنها را بايد و حتما سازمان ملل، رسيدگی نمايد چون آنان يگانه راه را که اميد به آن بسته اند افغانستان است و دو دلار روزمره کم است بايد به چهار دلار اقزايش يابد. نقيب پويا - مزار شريف هيجکدام! کيه که نداند افغانی ها آواره هميشگی هستند، آنها درطول تاريخ به توان ابديت، بايد رنج بکشند، وقتی نام افغان از آوارگی و دربدری و مهاجرت ازاين جور چيزها خلاصی ندارد، دختر افغان ازکجا بايد آسوده باشد... اصلا خوب است که سئوال کنيد کی مسئول رسيدگی به وضع سازمان ملل، دولت ايران و دولت افغانستان است. بر هيچکس پوشيده نيست اين ملت چه می کشد، برهيچکس پوشيده نيست درد چيست ودوای درد کدام؟ اما کو گوش شنوا، ايران اگر منافع خودش را ازطريق مهاجرين تامين شده نبيند برای لحظه ای حتی لحظه ای هم مکث نمی کند...وقتی افغان ها درکشور خود امنيت نداشته باشند درکشور خود نتوانند زندگی کنند، چه حقی دارند درکشور مردم اقامت نمايند؟ سازمان ملل! وای ازسازمان ملل... امروز هيچکس راست نيست، همه چيز دروغ است... دولت افغانستان هم اينقدر وزرای دربدر دارد، که فرصت نمی يابد به مهاجرين و بی پناهان ديگر رسيدگی کند... باران - غزنی به نظر من دولت ايران مسئوليت اش را در قبال اين دختران و ساير مهاجرين به طور احسن انجام داده و آن اينکه هر کدام از اين دختران مدت کوتاه از ۱۵ روز گرفته تا دوماه و يا هم بيشتر از آن را در زندان بسر کرده اند. بنا بر اين ايران ديگر مسئوليت ندارد و جزاهای مطابق ميل و طبق شرايط زمان را بر اين مظلومان جامه عمل پوشانده است. بنا بر اين تنها مرجعی که می توان مسئوليت اين دختران دور از خانواده را بعهده گيرد سازمان ملل و دولت افغانستان است. به نظر من تا چند مدت دولت افغانستان با يد از اينها مراقبت کند و برای اينها دوره های حرفه ای آماده کند و بعد از مدتی خود اينها از خود با خبر می شوند و دنبال همسر و تشکيل خانوده می گردند. آنگاه طبق ميل شان سرنوشت شان را تعيين می کنند. دانش - باميان اين دختران مظلوم چه ايرانی باشند و چه افغانی، تفاوتی نميکند. اگر خانواده شان پيدا شود تسليم شوند، اگر نميشود نسبت يک مشکلاتی چه اجباری بوده ويا چه به دلخواه خودشان اينجا آمده اند. در اين قسمت دولت افغانستان بايد در مورد ايشان جلب توجه کند. ايشان را در جای بسيار امن دور از همه بدی ها اسکان دهد و خرج شان را دولت بپردازد. اخر روزانه ازطريق رسانه های خبری اعلان ميشود که ميليون ها دالر فلان کشور به افغانستان کمک کرد. اما بدبختانه ما چيزی تابه حال نديديم. يا که رسانه ها دروغ ميگويند يا که اين پول ها در جيب "ان جی او" ها و دواير دولتی سرازير ميشود.. به هر صورت اينقدر پولها که سرازير ميشود دولت نميتواند که غم چند تا زن مظلوم را بخورد و تضمين امنيت شان را کند؟ بقايی - کابل برای اين دختران که نظر به مشکلات و فشارهای واداشته به آنها متواری می گردند به نظرمن يگانه نهادهای که به آنها کمک کرده ميتواند، درخارج از افغانستان سازمان ملل متحد می باشد که بايد يک مرکز مشخص برای نگهداری و سرپرستی آنها تدارک ببينند درداخل افغانستان، بايد دولت افغانستان با مراکز نگهداشت وسرپرستی اين دختران بسازد تا اين دختران بيچاره وسرگردان شکار باندهای آدم ربا نگردند. درغيراين صورت دامنه اين فاجعه بيشتر خواهد شد. محمد يعقوب يعقوبی هرچه باشد اين گروه سرگردان انسان هستند نهادهای دولتی افغانستان و نهادهای غيردولتی و بين المللی بايد از اين ها حمايت کنند، زيرا اين هم از دست آوردهای تلخ ربع قرن جنگ و آوارگی است. چيز جديدی هم نيست که تنها برای اين گروه اتفاق افتاده باشد وعلاوه براين افغانستان و ايران و سازمان ملل تلاش کنند که آنها را به خانواده هايشان برسانند... جوادی - قم بسياری افغانها در ايران سالها سپری نموده و تشکيل خانواده داده اند ولی جای تاسف است که امروز ايران کشور همسايه و هم زبان ما با افغانهای مقيم آن مملکت برخورد غيرانسانی نموده و ايشان را اجبارا اخراج مينمايد. ما از برادران ايرانی خويش خواهشمنديم تا با سياست های خام و نادرست دوستی ديرينه دو ملت هم فرهنگ و هم زبان و برادر ايران-افغانستان را خدشه دار نسازند. البته تا زمانی که مهاجرين افغان درخاک ايران اقامت دارند اين دولت ايران است که بايد با در نظرداشت قوانين بين الملی به مهاجرين کمک نموده و در بازگشت داوطلبانه شان مساعدت نمايند. زمانی که افغانها وارد خاک خويش شدند دولت افغانستان مکلف است تا به هر شکلی که ميشود برای اين هموطنان ما سرپناهی دريافته وبعدا با کمک ملل متحد در ايجاد يک زندگی نو يا در ملحق نمودن ايشان با فاميل های شان در افغانستان توجه خاص و جدی نمايند. همايون - مونترال به نظر بنده دولت افغانستان يک نهاد حمايتی از بی سرپرستان، مشابه سازمان بهزستی ايران ايجاد کند وبی سرپرستان راتحت پوشش قرار دهد. بالاخره آتها هم انسانند واز آن مملکت هستند. نگذارد که زندگی وحيثيت شان برباد برود. اين وظيفه دولت افغانستان است. فهيمی - مشهد مقدس اين ها اثرات جنگ های خانمانسوز است. چه فرقی می کنند که هويت آنان به کجا می رسد؛ افغانستانی يا ايرانی ولی بعنوان يک انسان که جايی برای زندگی در کشور جستجو می کنند. پس وظيفه دولت افغانستان است که به وضعيت رقتبار آنان رسيدگی کند. تصور نمی کنم که تشخيص هويت آنان يک معضل باشد. دولت افغانستان وظيفه دارد تا بخشی از کمک های انسانی جامعه بين المللی را برای اسکان و سروسامان بخشيدن به زندگی اينگونه افراد بمصرف برساند. قاسم - ملبورن مسئول اين بحران اخلاقی و اجتماعی کمسيون مشترک نظارت بر باز گشت مهاجران از ايران است. و اما ميزان کمک هزينه برای اين دختران عزيز ومحروم از يک مديريت عاطفی وعفلانی به هيچ وجه کافی و وافی نيست واين کمک هزينه به اين انسانهای ذاتا عزيزوکريم توهين به انسان و انسانيت است... اسدالله جعفری اين که خود آشکار است لازم به نظر خواهی نيست که دختران از کجا فراری وچرا فراری شده وچی عامل باعث فرار آنها از خانه شان شده. بهتر است که سازمان ملل خود تدابير لازم را در اين زمينه اتخاذ کند و از دولت ايران توقعی نداشته باشد... جويا - تهران انگيزه وعلل فرار اينها شايد مختلف باشد ۱- فقر- بمعنای عام آن چه اقتصادی چه فرهنگی و...- ۲- تاثير پذيری از کشور ميزبان... ۳ - اختلاف فرهنگی اينها با والدين که اينها با فرهنگ جديد و متفاوت رشد کرده اند پس توقعات هم فرق کرده است والدين خواسته های آنان را براورده نميتوانند . ۴- بيش از حد اعتماد از جو ايران يعنی اسلامی بودن که والدين به آن اعتماد ميکنند در اثر ان اعتماد اين دختران به شکلی به انحراف کشانده ميشود. ۵- نبود و عدم توجه هيچ نهاد برای مهاجرين... ۶- راه حل موقت اينست که کمسيونی تشکيل گردد و پرونده های اينها بررسی گردد که تا چه حد برخورد ايرانيها با آنها براساس واقعيت بوده يا که يک مقدار برخورد ناعادلانه بوده .... است... قانع - فنلاند من يک ايرانی مهاجر هستم و درکانادا اقامت دارم. در اينجا من شاهد رفتار انسانی اينها با اکثر پناهندگان بوده ام. بنظر من رفتار دولت ايران با اين زنان و کودکانی که در اثر فقر و مشکلات اجتماعی که برای پناهنده ها وجود دارد بسيار غير انسانی و غير اسلامی است. بيشتر اينها بعد از اخراج ازايران با مشکلات بيشماری مواجه ميشوند و يا مورد آزار قرار ميگيرند. و اين در حالی است که اين سرنوشت قابل پيشبينی است و عملا دولت ايران بصورت عملی به زندگی آنها مهر پايان ميزند. آرش - تورنتو سازمان ملل اين دو دلار را هم ميدهد تا مبادا اين دختران از گرسنگی بميرند و خبرش در رسانه ها پخش شود. نيما - شيراز خدمات
روند بازگشت مهاجران افغان که گاه داوطلبانه و گاه اجباری است، ادامه دارد. مهاجران افغان پس از بازگشت به کشورشان در ارودگاه های موقت اسکان داده می شود. در ميان ساکنان اين اردوگاه ها دختران جوانی جلب توجه می کنند که از خانه های خود در ايران فرار کرده اند. آنها توسط پليس ايران به مقامات افغانستان تحويل داده شده اند.
اين دختران فراری، افغان هستند يا ايرانی؟
المپيک پس از آنکه پرچمدار کاروان ايران در المپيک آتن، آرش ميراسماعيلی جودوکای ايرانی به حکم قرعه رودرروی حريف اسرائيلی قرار گرفت، اين ورزشکار پراميد ناگزير به ترک مسابقات شد تا ورزش ايران در همان نخستين گام، يکی از بختهای مسلم خود برای کسب مدال در المپيک 2004 را از دست بدهد. روزهای نخستين المپيک با شکستهای متوالی نمايندگان ايران در رشته های مختلف، از جمله جودو، کشتی فرنگی، وزنه برداری، تيراندازی بانوان و شنا، تلخ و ياس آور بود. اما با فروغ قابل پيشبينی حسين رضازاده، ستاره وزنه برداری جهان در رده فوق سنگين، ورق برگشت و پس از رضازاده، هادی ساعی نيز با مبارزات هوشمندانه خود، مدال ديگری به اندوخته کاروان ورزش ايران اضافه کرد. اما بعد از او که در انتهای سال، عنوان قهرمان قهرمانان ورزش ايران را نيز به دست آورد، ايرانی ها مدال ديگری کسب نکردند تا رکوردشان نسبت به المپيک گذشته که سه طلای عليرضا دبير (کشتی)، حسين توکلی و حسين رضازاده (وزنه برداری) ايران را در رده 27 جدول کلی مدالها قرار داده بود، تنزل کند. در عين حال، دو نقره عليرضا رضايی و مسعود مصطفی جوکار در کشتی آزاد و دو برنز عليرضا حيدری (کشتی) و مهدی بی باک (تکواندو) جايگاه ايران را در پله بيست و نهم جدول کلی مدالهای المپيک تثبيت کرد. در آن روزها به نظر می رسيد مسئولان ورزش ايران نتيجه کسب شده را "پيروزی" ارزيابی می کنند اما اين درحالی بود که چين دومين کشور در رده بندی مدالها، از عملکرد کاروان اعزامی خود به آتن راضی نبود. فوتبال پرماجرا فوتبال ايران سال 83 را با شکست آغاز کرد؛ تيم پراميد المپيک، دومين شکست متوالی خود را در مرحله دوم مقدماتی آسيا مقابل چين پذيرفت تا بخت صعود از دست برود. اين باخت پايان کار محمد مايلی کهن، سرمربی ايرانی اين تيم را نيز رقم زد. او که جای خود را به حسين فرکی، دستيار برانکو ايوانکوويچ در تيم ملی ايران داد، شايد آخرين سرمربی ايرانی تيمی در اين رده باشد؛ رده ای که حالا گفته می شود با حضور سر بابی رابسون، مربی نامدار بريتانيايی، خيز خود را برای حضور در المپيک پکن 2008 از بهار سال تازه آغاز می کند. با حذف تيم المپيک، نگاه هواداران فوتبال به نتايج ملی آکنده از نگرانی و اضطراب شد؛ شکست تيم ملی فوتبال ايران در دومين مسابقه مرحله اول مقدماتی جام جهانی مقابل اردن تا آنجا رعب آور بود که پيروزی در بازی برگشت، که نهايتا منجر به صعود به مرحله دوم شد، يک جشن خيابانی خفيف را پديد آورد. اين جشن، پس از رسيدن ايران به مقام سوم جام ملتهای آسيا در چين، نشانه بازگشت فوتبال ايران به جاده موفقيت و کسب اعتماد به نفس از دست رفته بود و بيشتر برون فکندن فريادی بود که در ماههای ابتدايی سال در سينه طرفداران ايرانی فوتبال حبس شده بود. فوتبال ايران در جام ملتهای آسيا که مهمترين مسابقات سال گذشته در قاره کهن بود، روزهای متفاوتی را تجربه کرد. "تيم ملی" پس از برد سه بر صفر مقابل تايلند، در مسابقه دوم با گل ديرهنگام محمد نصرتی، مدافع راست خود با مشقت به تساوی با عمان رسيد. در حالی که درگيری علی بداوی و رحمان رضايی، دو مدافع تيم، پيش چشم تماشاگران چينی، اوضاع را فاجعه بار کرد. اما دو نمايش قدرتمندانه در دو بازی بعدی؛ تساوی بدون گل با ژاپن و پيروزی چهار بر سه در مرحله يک چهارم نهايی مقابل کره جنوبی، ناگهان ايران را تبديل به مدعی اول جام کرد. اما ايران در مرحله نيمه نهايی در ديداری که به زعم کارشناسان داوری، جو و فضايی به نفع ميزبان داشت، در ضربات پنالتی مغلوب چين شد و سرانجام پس از پيروزی چهار بر دو مقابل بحرين به عنوان "سوم" رضايت داد؛ پله ای که منتقدان فدراسيون فوتبال آن را "نازل" می ديدند اما در مجموع و با در نظر گرفتن همه شرايط، راضی کننده تحليل شد. اين مدال برنز و چند دستاورد بعدی که از ميان آنها می توان به صعود ايران به مرحله دوم رقابتهای مقدماتی جام جهانی، کسب عنوان مرد سال آسيا توسط علی کريمی و بازگشت ستارگانی مانند وحيد هاشميان، مهاجم بايرن مونيخ به جمع ملی پوشان اشاره کرد، اخمهای طرفداران فوتبال ايران را باز کرد. ضمن اينکه آنها می توانند به حدنصاب تازه علی دايی، کاپيتان تيم ايران ببالند که در سال 83 از مرز 100 گل ملی گذشت و نخستين بازيکن جهان شد که به چنين موفقيتی دست می يابد. قهرمانی پاس در ليگ باشگاههای ايران اتفاق مهم ديگر سال بود؛ يک موفقيت بزرگ برای مجيد جلالی، نظريه پرداز مشهور فوتبال در ايران که با اخراج او پس از چند شکست متوالی در فصل بعدی ليگ، به سرعت تبديل به تلخکامی شد. فوتبال ايران سال 1383 را در حالی به پايان برد که "تيم ملی" برای ديدار دشوار مقابل ژاپن در اردو بود. اين مسابقه که اندکی پس از آغاز سال 84، (پنجم فروردين ماه) برگزار می شود، دومين ديدار ايران از مرحله دوم مسابقات مقدماتی جام جهانی آلمان است. در حاشيه شايد طلای احسان حدادی، پرتابگر هجده ساله تهرانی در مسابقات قهرمانی جوانان جهان در رم، مهمترين اتفاق خارج از حوزه ورزشهای مدال آور ايران باشد. حدادی که از چهارده سالگی دو و ميدانی را آغاز کرده است اولين اميد بزرگ دو و ميدانی ايران در رقابتهای جهانی است. اين پرتابگر ديسک، از معدود ستارگانی است که در مقابل هجوم فوتبال و توجه جمعی به قهرمانان اين رشته، قد علم کرده است. روندی که حتی با وجود تک ستارگانی مثل حسين رضازاده و هادی ساعی، همچنان تهديدی جدی برای ورزش ايران است. فروغ و افول فروغ دوباره در رشته های تيمی بسکتبال و واليبال از آنجا قابل توجه است که ايران سالها در رشته های مهم تيمی ندرخشيده بود. بسکتبال با جوانان بلندقامت، دو عنوان ارزشمند قهرمانی جوانان و اميد آسيا را به دست آورد و انحصار "شرق" را شکست. واليبال نيز در مسابقات مقدماتی قهرمانی جهان طوری نمايش داد که کارشناسان اميدوار شدند ضعف قديمی ورزشکاران ايرانی در کار جمعی، جبران شود و بهبود يابد. اما در مقابل اين کاميابی ها، شکستها و ناکامی های تلخ هم تا آخرين روزهای سال ادامه داشت. تنيس ايران در مسابقات جام ديويس، در مقابل کويت نيز شکست خورد تا احتمال سقوط ايران به دسته سوم اين جام افزايش يابد. حتی وزنه برداری هم که يکی از معدود ستارگان غير فوتبالی ايران، حسين رضازاده را پرورانده است، سهمی از اين ناکامی ها داشت تا جنجال دوپينگ در اين رشته و خطر محروميت وزنه برداران ايرانی از نکات تاريک سالی باشد که رئيس سازمان تربيت بدنی ايران آن را در مجموع موفقيت آميز توصيف کرده بود. خدمات
ورزش ايران در سال 1383 دوران پرافت و خيزی را پشت سر گذاشت. در مقابل هر پيروزی شادی بخش، خاطره يک شکست و ناکامی تلخ هم باقی مانده است تا روزهای تاريک و روشن در سالی رقم بخورد که محسن مهرعليزاده، رئيس سازمان تربيت بدنی ايران در آخرين نشست مطبوعاتی خود با خبرنگاران، آن را در مجموع 'مثبت' ارزيابی کرد.
رويدادهای ورزش ايران در سال 1383
اعتراضات روز گذشته در پی مرگ یک جوان روس بروز کرد. گفته شده که این جوان روز پنج شنبه به ضرب چاقو کشته شده است. براساس گزارش های دریافتی، معترضان با حمله به یک مرکز خرید شیشه پنجره ها را شکسته و دست به تخریب زدند. پلیس در واکنش در جستجوی کارگران مهاجر به یک بازار عمده فروشی سبزیجات حمله کرده و شماری را دستگیر می کند. پلیس تصویر فردی را که ظن آن می رود قاتل این جوان باشد، منتشر کرده است. به نوشته رسانه ها، با توجه به این که تصویر متعلق به فردی با ظاهری غیر اسلاو است در نتیجه این تصور در میان ملی گرایان روسی ایجاد شده که قاتل یک مهاجر مسلمان از منطقه قفقاز شمالی باید باشد. مسئله مهاجرت یکی از مهم ترین مسائل در جریان انتخابات اخیر برای برگزیدن شهردار مسکو بود.
پلیس مسکو از دستگیری دست کم ۱۲۰۰ نفر در پایتخت روسیه خبر داده است. این اقدام یک روز پس از بروز درگیری هایی در جنوب مسکو صورت گرفته است.
پلیس روسیه ۱۲۰۰ مهاجر را در مسکو دستگیر کرد
بنا به این گزارش، بازیکنان دعوت شده به اردو، به تفکیک باشگاه طرف قراردادشان به این ترتیب است: این بازیکنان باید روز دوشنبه ۲۵ فروردین، خود را در هتل آزادی، به کادر سرپرستی معرفی کنند. اردوی تدارکاتی تیم ملی فوتبال ایران بین روز‌های ۲۵ فروردین و ۱۷ اردیبهشت در آفریقای جنوبی برگزار خواهد شد. کادر فنی تیم ملی فوتبال ایران برای ایجاد آمادگی، بازیکنان این تیم را تا زمان حضور در اردوی تیم ملی به استراحت کامل ملزم کرده است.
وب‌سایت رسمی فدراسیون فوتبال ایران اسامی بازیکنان دعوت شده به اردوی تدارکاتی تیم ملی در آفریقای جنوبی را اعلام کرد.
اسامی بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران در اردوی آفریقای جنوبی اعلام شد
"حجت ‌الاسلام والمسلمين جناب آقای سيد محمد خاتمی! رييس جمهور محترم! با سلام و تحيت انتخابات نهم رياست‌ جمهوری را با وجود مسايل فراوان پيرامون آن پشت سر گذاشته‌ايم و منتخب محترم با تاييد انتخابات، هدايت قوه‌ مجريه را به زودی به دست خواهد گرفت. حفظ منافع ملی و مصالح نظام اسلامی ايجاب می‌نمايد همگی تلاش نماييم تا دولت آينده در مسير خدمت به مردم ان‌شاءالله موفق گردد. با اين وجود بايد اذعان کرد که شاهد بداخلاقی‌ها و حوادثی در اين انتخابات بوديم که درنوع خود بی‌نظير بوده و به سادگی نمی‌توان پرونده‌ آن را مختومه اعلام کرد. اصول پذيرفته شده در نظام مردم‌سالار دينی ايران در پرتو تعاليم بنيانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمينی (ره) حضرت‌عالی را به عنوان بالاترين مقام اجرايی کشور موظف می‌نمايد در مدت باقی‌مانده از دوران تصديتان و برای شفاف‌سازی، آگاهی مردم و جلوگيری از اين رويه سيئه، اقدام مقتضی در اين زمينه را مبذول نماييد. همه‌ ما بر اين باوريم که مردم ولی‌نعمت ما هستند و مشروعيت ما به رای و نظر آنان بستگی دارد. لذا موظفيم ولی‌نعمتان خود را در جريان امور قرار دهيم. جناب آقای خاتمی! ما در عصری زندگی می‌کنيم که دولت‌ها بر اساس قوانين و مقررات خود به گردش آزادی اطلاعات گردن نهادند و حق دسترسی عموم به اطلاعات را به رسميت شناخته‌اند. از اين رو بر اين باورم که در جريان قراردادن مردم نه تنها خللی به نظام و منافع ملی وارد نخواهد ساخت، بلکه موجب اعتماد مردم به ساختار فعلی خواهد شد. در ماجرای قتل‌های زنجيره‌يی شاهد بوديم، هنگامی که دولت اصلاحات حرکت يک گروه خودسر را با مردم در ميان گذاشت، نه نظام آسيب ديد و نه منافع ملی و با معرفی ريشه‌ی فساد و انحراف تلاش‌های وسيعی، در جهت اصلاح ساختار به وجود آمده صورت گرفت که شايسته‌ی تحسين است. در آن ماجرا ملت فهيم ايران با ارج نهادن به صداقت و شهامت مسوولان، اعتماد و حمايت خود را از خدمتگزاران صادق خود به خوبی به نمايش گذاشتند. در اين انتخابات صرف‌نظر از تخلفات گسترده و مداخله نيروهای سازمان‌يافته به نفع افرادی خاص، حوادثی اتفاق افتاد که موجب نگرانی عميق مردم و نخبگان نظام در به مسلخ بردن جمهوريت و اسلاميت نظام گرديد. در اين ارتباط طرح دو نکته را به شرح ذيل ضروری می‌دانم: ۱- حضرت‌عالی به خوبی واقف هستيد که از مدت‌ها پيش دخالت برخی نهادها و نيروهای سازمان‌يافته در انتخابات رياست‌جمهوری از سوی اشخاص حقيقی و حقوقی پيش‌بينی شده بود و همگان خواستار اتخاذ تدابير لازم برای جلوگيری از وقوع آن شدند. اين‌جانب پس از انتخابات مجلس هفتم و در زمانی که رياست مجلس ششم را بر عهده داشتم، به طور صريح و شفاف به اين خطر اشاره کردم و راه‌حلی برای مقابله با آن به جناب‌عالی پيشنهاد نمودم که مورد تصديق و تاييد شما واقع شد، ليکن به آن عمل نشد و ظاهرا دوستانی که سرنوشت شوراها و مجلس را رقم زدند، برای تکميل پروژه، بر نگرش خود اصرار ورزيدند. به هر جهت، همين امر بستر مناسبی برای مداخله‌گران به وجود آورد. واقعيت آن است که دخالت بخشی از نيروهای مسلح و شبه نظامی در انتخابات موضوعی است که نزد افکار عمومی مطرح است و هر تلاشی در جهت پاک کردن صورت مساله، محتوم به شکست است، چه بخواهيم چه نخواهيم ملزم به ارايه پاسخ به ملت در قبال آن می‌باشيم. خوشبختانه مقام معظم رهبری با اشاره به بداخلاقی‌ها و تخريب‌های انجام شده از مسوولان خواستار رسيدگی به موضوع شده‌اند. حضرت‌عالی نيز بر آن تاکيد کرديد اما اين‌که گزارش به رهبری و دستگاه قضايی تقديم گردد، ضمن ضرورت گزارش به مقام رهبری و دستگاه قضايی، بفرماييد مردم که صاحبان اصلی نظام و کشور هستند در اين موضوع مهم و حساس چه جايگاهی دارند؟ برادر عزيزم آقای خاتمی! مگر می‌شود در موضوعی با اين اهميت مردم را نامحرم تلقی کرد. مشروعيت بالاترين مقام اين کشور تا پايين‌ترين آن از مردم اخذ می‌گردد و تداوم آن، بر اساس آموزه‌های امام، منوط به مردم است. لذا چگونه می‌توان مردم را ناديده گرفت، آن هم از سوی دولت مردم‌سالار و حضرت‌عالی که اصرار بر پاسخگويی دولت در قبال ملت داريد. به نظر می‌رسد تهيه گزارش و تقديم آن به دستگاه قضايی رافع مسووليت شما نمی‌باشد و ارايه‌ی گزارش به دستگاه قضايی جهت پی‌گرد قانونی و مجازات متخلفان هنگامی ضمانت اجرايی پيدا می‌کند که در ابتدا مشروح آن از سوی پاسدار قانون اساسی ـ رييس‌جمهور ـ به اطلاع ملت رسانده شود. سپس از دستگاه قضايی و قاضی پرونده خواسته شود به وظيفه‌ قانونی خود عمل کند. همان‌طور که نمايندگان مجلس در تحقيق و تفحص به قرائت گزارش تهيه شده در مجلس مبادرت می‌ورزند و سپس آن را به دستگاه قضايی تحويل و پی‌گيری آن را خواستار می‌شوند. از شما رييس‌جمهور منتخب مردم در دوره‌های هفتم و هشتم رياست جمهوری با پشتوانه بيست و دو ميليون رای انتظار است قبل از پايان دوره دوم، مردم را در جريان اين حرکت ناپسند، مغاير با اصول اوليه‌ دموکراسی و حق مردم در تعيين سرنوشت خود قرار دهيد، در غير اين صورت نبايد انتظار پی‌گيری آن را از دستگاه قضايی و قاضی پرونده داشت، پرونده‌ای که با گزارش‌های وزارتخانه‌های کشور و اطلاعات تهيه و رييس‌جمهور بنا به دلايلی مصلحت طرح عمومی آن را نمی‌بيند، چگونه می‌توان از يک قاضی بی‌پناه پی‌گيری آن را خواستار شد. فراموش نکنيم هرچه تساهل و تسامح در اين زمينه شود قانون‌شکنان فرصت بيشتر يافته، منافع ملی و نظام اسلامی را در سير نزولی قرار خواهند داد. همان‌طور که برادرم جناب آقای هاشمی رفسنجانی اظهار کردند تخريب چهره‌ها از سوی نيروهای سازمان‌يافته با صرف ده‌ها ميليارد تومان از بيت‌المال انجام شد. بنابراين بايد معين گردد چه کسانی با استفاده از نهادها و يا سازمان‌هايی با هزينه‌ بيت‌المال حيثيت نظام را در عرصه‌های بين‌المللی مخدوش کردند و مردم را نسبت به ايفای نقش‌شان نااميد می‌سازند. باز نکردن اين موضوع ممکن است در آينده گريبان دولت شما را بگيرد و ادعا شود فلان وزارتخانه و يا دستگاه دولتی مرتکب اين اعمال گرديده است که جناب‌عالی در آن هنگام مانند امروز قدرت دفاع نخواهيد داشت. مصالح نظام و منافع ملی شما را ملزم می‌نمايد موضوع را سريعا رسيدگی و صحت و سقم آنرا به طور شفاف در اختيار عموم قرار دهيد. شايد از اين گذر دست نامحرم متخلفان که بدنبال انحراف در نظام مردم‌سالار ايران هستند، برای هميشه قطع گردد و واقعيت بر همگان روشن گردد. ۲. نگاهی گذرا به انتخابات‌های گذشته گواه اين واقعيت است که از ساعت‌های اوليه شمارش آراء از اقصی نقاط کشور، وضعيت انتخابات و آراء ريخته شده مشخص و تا پايان همنوايی و همخوانی در آن رعايت می‌شده است، همانطور که در دور دوم انتخابات اخير آراء يکی از کانديداها در ۲۹ استان دارای چنين شرايطی بود. دوره‌ اول انتخابات نهم از اين قاعده مستثنی نبود و روند شمارش در غالب استان‌های کشور تا هفت صبح نشان ‌دهنده همنوايی ايرانيان بوده است که در نتيجه آن اينجانب منتخب اول ثبت شده بودم، اينجانب که در يازده استان کشور با فاصله بسياری از ساير نامزدها پيشی گرفته بودم و در بيست و هشت استان کشور بيش از يک ميليون و دويست و پنجاه هزار رای از يکی از کانديداها جلوتر بودم، در نتيجه‌ آراء دو استان تهران و اصفهان از جايگاه اول به سوم تنزل يافتم. اينجانب تنها برای روشن شدن موضوع و آگاهی نخبگان از شما می‌خواهم تيمی مرکب از وزارت کشور، شورای نگهبان و نمايندگان کانديداها معين کنيد تا تنها آراء اين دو استان بازشماری و با استفاده از روش‌های کامپيوتری آراء تکراری کشف گردد. اگر اطلاعات و منابع اينجانب غلط بود با شهامت از مردم و دست‌اندرکاران پوزش خواهم خواست و در صورت اثبات ادعايم، مدعی هيچ نمی‌باشم و حتی ارائه گزارش آنرا نيز مطالبه نخواهم کرد، زيرا منتخب محترم به زودی حکم تنفيذ خود را دريافت و در جهت خدمت به مردم کابينه مورد نظر را تشکيل خواهد داد. هدف اصلی من روشن شدن موضوع و عبرت برای انتخابات‌های آتی است که در آينده پيش رو داريم. (چهار انتخابات در چهار سال آينده) در پايان مجددا تاکيد می‌کنم به‌رسميت شناختن «حق دانستن مردم» نه تنها برای منافع ملی و نظام مضر نمی‌باشد بلکه بدون شک به تثبيت نظام و اعتماد مردم به حکومت منتهی خواهد شد. همانطور که در دوره‌ اول رياست جمهوری شما، پروژه قتل‌های زنجيره‌ای که توسط گروهی خودسر در وزارت اطلاعات ارتکاب يافته بود و با صداقت و شهامت مردم در جريان قرار گرفتند، شاهد افزايش اعتبار اين وزارتخانه نزد افکار عمومی بوديم، در پايان دوره‌ دوم رياست جمهوری شما انتظار است گزارشی شفاف و صريح از تلاش‌های سازمان يافته در جهت انحراف انتخابات و ناديده گرفتن اهداف اصلی قانون اساسی به مردم ارائه نماييد. مطمئن باشيد روشن شدن اين موضوع که يک جريان سياسی خودسر با استفاده ابزاری از بخشی از قوای نظامی و حکومتی و بهره‌گيری از امکانات و فرزندان اين کشور مشغول فعاليت‌های غيرقانونی می‌باشند به تضعيف نهادها و دستگاه‌های مرتبط منجر نخواهد شد. پر واضح است که مبارزه با اين پديده نامبارک را از شما نمی‌خواهم. ملت بزرگ ايران و ساير مسوولان به اين موضوع ان شاء الله رسيدگی خواهد کرد. توفيق و سلامت شما را از ايزد يکتا مسئلت می‌نمايم. مهدی کروبی" خدمات
متن کامل نامه مهدی کروبی، نامزد نهمين دوره انتخابات رياست جمهوری به محمد خاتمی - به نقل از ايسنا، خبرگزاری دانشجويان ايران:
متن کامل نامه مهدی کروبی خطاب به محمد خاتمی
تراز (بیلانس) تجارتی افغانستان حدود پنج‌ونیم میلیارد دلار کسری دارد حضور فعال و بی‌سابقه جامعه جهانی در صحنه‌های مختلف افغانستان، شناسایی ذخایر سرشار طبیعی و ظرفیت‌های فراوان بالقوه و بالفعل در آسیای مرکزی و افغانستان و شامل شدن این کشورها در معادلات اقتصادی منطقه و جهان فرصتی جدید برای افغانستان به حساب می‌آید. از طرف دیگر ظهور چین و هند به صفت دو اقتصاد بزرگ، با رشد سریع و با یک سوم جمعیت مصرف کننده جهان در همسایگی افغانستان، عقد موافقتنامه‌های جدید تجارتی و فعال شدن افغانستان در سازمان‌های اقتصادی منطقه‌ای نیز زمینه های دیگر برای افغانستان به شمار می‌رفته است. تنش های سیاسی و امنیتی منطقه‌ای، بخصوص بی اعتمادی بیش از حد میان افغانستان و پاکستان، تاثیرات ناگواری را بالای تجارت و ترانزیت و اجرایی شدن موافقتنامه‌ها از جمله موافقتنامه تجارتی و ترانزیتی افغانستان- پاکستان (APTTA) داشته است بازسازی شاهراه حلقوی افغانستان به عنوان چهار راه ارتباطی آسیای مرکزی، آسیای جنوبی، چین و ایران، ایجاد قوانین و مقررات تجارتی و معرفی اقتصاد بازار از دیگر فرصت ها برای تجارت افغانستان محسوب می شوند. از سوی دیگر چالش‌هایی هم استفاده از این فرصت‌ها را برای رشد تجارت مشکل ساخته است. افغانستان و تعدادی از کشور های آسیای مرکزی که به طور مضاعف محاط به خشکه اند، برای داشتن روابط تجاری نیاز جدی به دسترسی به آبهای گرم هند، خلیج فارس و خلیج عمان دارند. ولی تنش های سیاسی و امنیتی منطقه‌ای، بخصوص بی اعتمادی بیش از حد میان افغانستان و پاکستان، تاثیرات ناگواری را بالای تجارت و ترانزیت از این مسیرها و اجرایی شدن موافقتنامه‌ها از جمله موافقتنامه تجارتی و ترانزیتی افغانستان- پاکستان (APTTA) داشته است. باوجود رونق گرفتن ترانزیت از طریق بندر چابهار در ایران، افزایش تنشها میان ایران و کشور های غربی که در تامین ثبات نسبی در افغانستان نقش دارند، گاه‌گاهی خواسته یا ناخواسته، تجارت و ترانزیت افغانستان را به چالش هایی روبرو ساخته است. محدویت‌ها و نوسانات سیاسی موجود در کشورهای آسیای مرکزی، مسیر بدیل را برای تجارت و ترانزیت افغانستان غیر قابل پیش بینی ساخته است. انتقال اموال از کوتاه ترین دهلیز ترانزیتی بین افغانستان و هند در گرو تنش های هند و پاکستان قرار گرفته است. ضعف همآهنگی در رقابت های قدرت‌های بزرگ بالای انرژی آسیای مرکزی و ذخایر افغانستان، همراه با فقدان یک دیدگاه بزرگ اقتصادی پایدار، ضعف حکومتداری و موجودیت فساد بیش از حد در افغانستان از چالش‌های دیگر تجارتی و ترانزیتی پنداشته می‌شوند. ظرفیت حمل و نقل سال‌های طولانی است که افغانستان کشور های منطقه را تشویق کرده که از قابلیت های ترانسپورتی اش استفاده کند. مطالعات بانک جهانی با توجه به قیمت، زمان، فاصله و نوع وسایل حمل و نقل، نشان می‌دهد که ارزانترین ترانسپورت تجارتی برای اکثر پایتخت‌های آسیای مرکزی، خط آهن افغانستان – بندر‌های عباس و چابهار ایران و شاهراه های افغانستان – بندر های کراچی، قسیم و گوادر پاکستان است. با توجه به این، بخش‌هایی از شاهراه حلقوی افغانستان در سه دهلیز بزرگ شمال – جنوب تجارتی و ترانزیتی، در برنامه‌های همکاری‌ اقتصادی_ منطقه‌ای آسیای مرکزی (CAREC) شامل بوده و همراه با پروژه قطار آهن مزار- حیرتان از حمایت پولی بانک توسعه آسیایی برخوردار هستند. به همین ترتیب افغانستان در دهلیز ترانسپورتی اروپا- قفقاز- آسیا (TRACECA) و مسیر یورشیا (هند – پاکستان – افغانستان – ایران – اروپا) از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. تونل سالنگ به یک تنگه‌ای خطرناک تبدیل شده است و شاهد توقفهای طولانی در بنادر مرزی افغانستان هستیم. در شرایط فعلی، حجم ترافیک ترانزیتی و تجارتی به مراتب سنگین تر از ظرفیت زیربناهای افغانستان است. به حدی که اکثر شاهراه های عمده، مخصوصاً جبل السراج - پلخمری و کابل – جلال آباد صدمه جدی دیده اند. تونل سالنگ به یک تنگه‌ای خطرناک تبدیل شده است و شاهد توقفهای طولانی در بنادر مرزی افغانستان نیز هستیم. مشکلاتی از این نوع همراه با تهدیدات امنیتی، انتقال امتعه را به افغانستان و از طریق افغانستان به خارج کند، طولانی، پر هزینه و مخاطره آمیز ساخته است. حکومت با نادیده گرفتن ظرفیت زیربناها و کیفیت مواد وارداتی، جمع آوری درآمد گمرگی و ترانزیتی را راه آسان برای رسیدگی کسر بودجه یافته است. اما این پالیسی افغانستان را به یک کشور مصرفی تبدیل کرده است و بیم آن می‌رود که اگر به ارتقای ظرفیت ترانزیتی توجه نشود، تاجران منطقه راه‌های بدیل را در پیش گیرند. کلستر(حلقه) توسعه بخش خصوصی در برنامه‌های اولویت ملی افغانستان نیز از طرح تسهیلات تجارتی و تقویه فعالیت‌های کوچک و متوسط اقتصادی سخن می گویند، ولی این اقدامات نیز مانند اکثر برنامه‌های حکومت، در چرخ ضعف حکومتداری و فساد اداری گیر کرده است. بسیار مهم است که به صورت فوری حجم ترانزیتی شاهراه‌های کشور مشخص شود و با در نظرداشت اولویت‌های افغانستان و کیفیت و کمیت مواد تجارتی و ترانزیتی مورد ضرورت، موقتاً محدودیت های ترانزیتی وضع شود. در کنار آن رسیدگی عاجل به وضعیت تونل سالنگ و شاهراه های مهم افغانستان صورت بگیرد. میزان تجارت طی سال‌های اخیر میزان حجم تجارت افغانستان با کشورهای منطقه به پیمانه وسیع به نفع همسایگان مخصوصاً پاکستان و ایران افزایش یافته است. در شرایط فعلی، واردات افغانستان در حدود شش میلیارد دلار و صادرات این کشور در حدود ۴۰۰ میلیون دلار تخمین زده می‌شود. نبود سیاست حمایتی ثابت و مداوم باعث شده که تولید در داخل افغانستان با هزینه بالا و محدود باقی بماند. با وجود مشوق‌های محدود دولت، از جمله امتیازات همانند صدور جوازنامه‌ها هنوز تولید در داخل با چالش روبرو است. به ادعای اتاق تجارت و صنایع افغانستان در سه سال گذشته بیش از یک هزار کارخانه ورشکسته و بسته شده است. به ادعای اتاق تجارت و صنایع افغانستان در سه سال گذشته بیش از یک هزار کارخانه ورشکسته و بسته شده است. برای تجارت افغانستان مهم است که با استفاده از مزیت‌ها و تنوع رقابتی، یک سیاست حمایتی پایدار برای رشد تولید در جهت رفع نیازمندی‌های داخلی و صادرات در نظر گرفته شود. از طرفی بازاریابی تولیدات افغانی به تغییر سیمای افغانستان از یک کشور درگیر با پدیده‌های شوم تروریسم، خشونت و مواد مخدر به یک کشور با ثبات، با اعتبار و تولیدکننده ضرورت دارد. انتقال اقتصادی خروج نیرو های بین المللی از افغانستان، پایان بودجه بزرگ جنگ، کاهش کمک های جهانی، با فرار سرمایه همراه خواهد بود که باعث کمبودی نقدینگی و ضعف ظرفیت خریددر داخل کشور منجر خواهد شد. تاثیرات این روند را نباید بالای تجارت کشور نادیده گرفت. توافق بن در سال ۲۰۱۱ و شیکاگو و توکیو در سال ۲۰۱۲ در مورد تعهدات مالی جامعه جهانی ضمانت حقوقی ندارد، و مشروط به حکومتداری سالم در افغانستان است. اینکه کسر بودجه در افغانستان به چه پیمانه خواهد بود تاکنون مشخص نیست، اما پیدا کردن منابع رشد پایدار و عادلانه برای پر کردن خلای اقتصادی یکی از چالش‌های بزرگ در درازمدت باقی خواهد ماند. اخیراً حکومت افغانستان برای مقابله با تهدیدهای احتمالی و رفع نگرانی سرمایه گذاران نسبت به سال ۲۰۱۴ طرح تازه‌ای را اعلام کرده است که شامل توزیع زمین رایگان، معافیت هفت ساله مالیاتی، قرضه‌های بلند مدت، معافیت از مالیات و محصولات گمرکی و صدور ویزای دراز مدت تجارتی به سرمایه‌گذاران تازه کار می شود. بر اساس طرح جدید دولت افغانستان، برای افرادی که در جریان دو سال آینده در افغانستان سرمایه گذاری کنند، زمین رایگان، معافیت هفت ساله مالیاتی، قرضه‌های بلند مدت و ویزای تجارتی داده می‌شود شاید بعضی از سرمایه گذاران خطرپذیر از این مشوق‌ها استفاده کنند اما بیم آن می رود که این طرح خیلی ناوقت و به صورت شتابزده آماده شده باشد. توزیع زمین و اعطای قرضه‌ها چالش‌های خود را دارند که سرمایه‌گذاران با آن آشنایی کامل دارند. رهبری همکاری‌های اقتصادی منطقه‌ای در اواخر سال ۲۰۰۵، به ابتکار افغانستان و گروه ۸ (G۸) روند ریکا (RECCA)یا کنفرانس همکاری‌های اقتصادی منطقه‌ای پیرامون افغانستان جهت همآهنگی منافع اقتصادی کشورهای منطقه برگزار شد که تا کنون ادامه دارد. در امتداد آن روند اعتمادسازی پروژه استانبول که از اواخر سال ۲۰۱۱ آغاز شد و تاکنون ادامه دارد، نیز بر فرصت‌ها و تسهیلات تجارتی تاکید داشت. توقع می‌رفت که این روند توسط افغانستان رهبری و در کنار آن به اهداف مثل رهبری و مدیریت همکاری‎های اقتصادی منطقه‌ای کمک کند. رهبری این روند توسط افغانستان مهم است ولی تجارب چند سال گذشته نشان داده که افغانستان در پیگیری و اجرائی کردن این روندها و موافقتنامه‌های تجارتی و ترانزیتی دو جانبه و چند جانبه دارای ضعف رهبری و مدیریتی است. از طرف دیگر بعضی از کشورهای منطقه تلاش دارند تا منافع غیرمشروع شانرا بالای افغانستان تحمیل کنند. این نقص باعث شده تا افغانستان روز به روز مصرفی تر شود و بی کیفیت ترین مواد وارداتی به بازارهای این کشور راه پیدا کند. چه باید کرد؟ عدم حمایت از تولیدات داخلی افغانستان را به مصرف کننده تولیدات خارجی تبدیل کرده است دیدگاه تجارتی و ترانزیتی افغانستان مستلزم درک درست از فرصت‌ها و چالش‌ها و نیازمندی‌های مصرف‌کنندگان آن است. از طرفی ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل در داخل افغانستان و منطقه، موقعیت حساس ژئو پولیتیک این کشور، تنش‌های سیاسی و امنیتی منطقه‌ای، ظرفیت ترانسپورتی و ترانزیتی، در پیش گرفتن سیاست حمایتی مداوم در راستای رشد تولیدات داخلی، عبور موفقانه از مرحله انتقال اقتصادی و پیدا نمودن منابع رشد پایدار و عادلانه و در نهایت رهبری و مدیریت سالم همکاری‌های منطقه و ادغام در اقتصاد منطقه‌ای از مسایل کلیدی هستند. داشتن دیدگاه این چنینی از حکومتی که در حدود هفت ماه به ختم مدت کارش باقی مانده، اشتباه خواهد بود. اما جریان‌های مختلف سیاسی که برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ آمادگی می‌گیرند، در کنار برنامه‌های سیاسی و امنیتی باید دیدگاه‌ها و برنامه‌های اقتصادی، مخصوصاً تجارتی و ترانزیتی شانرا، به مردم افغانستان اعلام کند تا مردم در روشنی آن به آنها رای دهد و حکومتی از بستر انتخاباتی بیرون شود که مردم در دیدگاه‌های اقتصادی‌اش مشارکت نزدیک داشته‌ باشند.
در دوازده سال گذشته، علاوه بر موقعیت ژئو استراتژیک، فرصت‌ها و چالش های جدید، در شکل‌گیری سیمای تجارت و ترانزیت افغانستان محاط به خشکه نقش داشتند.
سایه تنش‌های سیاسی و مدیریت ناموثر بر تجارت خارجی افغانستان
کميته بين المللی المپيک در يک صد و هفدهمين اجلاس خود در کشور سنگاپور اعلام کرد که شهر لندن، پايتخت بريتانيا ميزبان اين بازی ها در سال 2012 خواهد بود. آخرين باری که المپيک در لندن برگزار شد در سال 1948 ميلادی بود. اگر نظری در اين باره داريد برای ما بفرستيد تا در همين صفحه درج شود. با اينکه عاشق شکسپر و چارز ديکنز هستم و لندن رو بخاطر زيبايش ستايش می کنم ولی علاقه ای به انگلستان ندارم. با اين حال احساس می کنم شايستگی انگلستان بيش از ديگر کشورهای اروپايی هست. من بسيار مشتاقم ببينم انگلستان چه برنامه هايی برای دنيای ورزش تدارک خواهد داد . براشون آرزوی موفقيت می کنم.. اميدوارم لندن اين بار به دنبال منافع سياسی نباشه و با معقوله ورزش ، ورزشی برخورد کنه. مهدی - تهران انگلستان محل تولد بسياری از رشته های ورزشی است و مردم اين کشور بسيار ورزش دوست هستند. لندن هم شهری است زيبا و تاريخی با ظرفيت بسيار بالا. اميدوارم که بتوانم برای تشويق ورزشکاران ايرانی به آنجا بروم. نيما - شيراز فکر ميکنم تا پايان دوره رياست جمهوری شيراک دچار افسوردگی بشه. دو شکست پياپی . اول در همه پرسی قانون اساسی اروپا و حالا درالمپيک . بااينکه من فکر ميکنم پاريس برای ميزبانی بهتر از لندن بود ولی خوب همه کار دنيا با رابطه پيش ميره. ولی اگر چند تا بمب ديگه در لندن منفجر بشه فرانسويها ميتوانند اميدوار باشن که مشعل را در پاريس ببينند!!!! منا - تهران حيف که پاريس ميزبان نشد. چقدر تصميم گيری بی ذوقی گرفتند. عروس شهرهای دينا رو ميزبان نکردند. فرانسوی ها هم مهربان تر هستند و هم پاريس خيلی زيبا و دلنشين است. برای ايرانی ها هم رفتن به فرانسه آسانتر است. فکر می کنم ميزبان شدن پاريس فرصت مناسبی بود برای اين کشور که به تبليغ زبان خود بپردازد که الان هم دارد اين کار را می کند. عبدالرضا - مشهد ------------------------------------------------------فرقی نمی کند که المپيک در کجای اين کره خاکی برگزار شود. مهم پيام المپيک است که همان پيام صلح و دوستی و عدالت بين تمامی مردمان می باشد. البته فرصت خوبی است تا لندن با برگزاری اين مسابقات ضرفيت های شهری خود را بسنجد و ضمن گسترش زيربناهای شهری (حمل و نقل و ترافيک، ساخت و يا بازسازی ورزشگاهها، هتلها، بيمارستانها و آمادگی نيروهای امدادی، آمادگی پليس ضد آشوب و سرويسهای ضد اطلاعات و تروريسم، و سرويسهای خبری و رسانه ها) از نظر اقتصادی با رونقی فزاينده نيز روبرو شود... اميدوارم ورزشکاران ايرانی و بريتانيايی حضوری موفق در همه زمينه ها و بخصوص اخلاق و جوانمردی داشته باشند و پيام آور صلح و دوستی برای جهانيان شوند. آرش جهانشاهی - تهران برای ايرانيان فرانسه از نظر ويزا بهتر بود. انگليس در شنگن شرکت نمی‌کند و جهانگردان ايرانی محدود به بريتانيا خواهند بود. از طرفی رفتار خودپسندانه‌ فرانسوی‌ها با بردن ميزبانی غير قابل تحمل‌تر هم می‌شد! آرش - ونکوور به هر حال و با هر کم و کاستی که لندن داره به نظر من که در اين شهر زندگی می کنم، برای رونق کسب و تجارت و تمامی مشاغل فرصتی است بزرگ... ما هم خوب از اين مزايا برخوردار خواهيم شد. البته درست است که انگليسيها خيلی بی ذوق هستند ولی اگه بخوان کاری رو انجام بدن خوب از پس اون بر ميان.... به تمام ايرانيهای لندن تبريک می گم... محمد رضا - لندن سزاوار نبود که لندن به عنوان ميزبان المپيک ۲۰۱۲ انتخاب بشه. برای مسئولان برگزاری اين رقابتها و ورزشکارانی که در اين المپيک شرکت خواهند کرد متاسفم. محمد حسين - تهران به نظر من پاريس با توجه به امکانات و سابقه برگزاری يکی از بزرگترين رويدادهای ورزشی دنيا يعنی جام جهانی شايسته تر بود. رضا - مشهد به نظر من، اين شکست دوباره به فرانسويها يادآوری کرد که دوران غرور بی مورد به سر آمده است. دوران جواب سوال انگليسی را به فرانسوی دادن به سر خواهد آمد. خدا حافظ شانزه ليزه. نتيجه سياستهای دورويه فرانسويها کم کم به رسوايی بيشتر خواهد کشيد. سعيد - اصفهان پاريس انتخاب بسيار شايسته تری بود. امکانات ورزشی در پاريس فراهم تر است و حمل و نقل در پاريس از لندن بهتر است. پاريس شهر زيباتری است و فرانسوی ها خوش سليقه ترند. من نمی دانم با کدام منطق لندن بر پاريس رجحان پيدا کرد. شايد نفوذ فردی بود. در هر حال از تصميم کميته ملی المپيک متاسفم. افشين - مشهد به نظر من يکی از معجزات دنيوی بود که چنين تصميمی برای المپيک گرفته بشه که بياد انگلستان. از نظر تجاری که عاليه فقط خدا کند که هوا ياری کند. رحيم - منچستر به نظر من فرانسويها بسيار شايسته تر بودند. حق انگلستان نيست. آنها از ظرافت و سليقه بی بهره اند. بی نظمی در همه امور آنها به چشم می خورد. مطمئن باشيد که المپيک خوبی نخواهد شد. مهران - تهران سلام من فکر می کنم که پاريس انتخاب شايسته تری نسبت به لندن بود ولی خوب کميته فنی نظر نهايی رو صادر می کند. ميثم - همدان تبريک می گويم. اميدوارم ايران در رشته های زيادی بتواند شرکت کند و شاهد حضور چشمگير ايرانيان باشيم. مستلزم اين امر تسهيل شرايط اخذ رواديد است. آرمان - تهران شهر فقط لندن. کشور فقط انگليس. انتخاب لندن رو به تمام انگليسی ها و دوستان ايرانی تبريک ميگم. حقشم بود. آزاده - تهران خيلی خوشحالم. من لندن و تهران را مثل هم دوست دارم. به همين دليل خيلی خوشحال شدم وقتی لندن برنده شد. احسان پرويزيان - لندن خدمات
جشن و سرور در ميدان ترافالگار لندن
بازی های المپيک در لندن: نظر دهيد
سالن عظيم نمايشگاه مترو کانونشن سنتر، محل برگزاری اين کنفرانس، پر بود از غرفه های متعدد از همه نقاط دنيا. قسمت عظيمی سالن نمايشگاه زير تابلوی بزرگی به نام جوانان قرار داشت اين قسمت تمام غرفه هايی را که به نحوی ارتباط با جوانان داشتند را شامل می شد. زمان مقابله فرا رسيده کسانی که زندگی خود را از راه همخوابگی با افراد مختلف تامين می کنند، افرادی هستند که بيشترين امکان آلوده شدن به ويروس اچ آی وی را دارند اگر که از کاندوم استفاده نکنند. گفتنش ساده است، اما اگر اين کارگران جنسی در موضع ضعف باشند ناچار به تبعيت از کسی می شوندکه آخر دست بايد به آنها حقوق بدهد. آنها قدرت نخواهند داشت که حتی از اولين حقوق حقه خود که همانا مردن يا ماندن است دفاع کنند. اگر آنها بدون استفاده از کاندوم با کسی که به اچ آی وی مبتلا ست رابطه برقرار کنند بيمار می شوند و بيماری از طريق آنها ممکن است به ديگران هم سرايت کند. اما کسان زيادی نگران اين زنان بی گناه نيستند. کلر تيبوتوت (Claire Thiboutot) مدير موسسه ستلا Stella در مونترال کانادا برای حمايت از کارگران جنسی گفت: ما پر قدرت، سر افراز و متحد اين مبارزه با ايدز را به پيش خواهيم برد! ما، کارگران جنسی، تقاضای حقوق انسانی مان را داريم،‌حق برای مبارزه با ايدز. مثبت فکر کنيد مجله POZ در محل نمايشگاه به صورت رايگان در اختيار شرکت کنندگان قرار گرفته بود. اين مجله که در نيويورک منتشر می شود، مجله ای ست برای اطلاع رسانی و کمک به افرادی که به ويروس اچ آی وی مبتلا هستند. اين شماره مجله POZ اسمش بود: مثبت فکر کنيد. و اين کلمه مثبت ايهام از "مثبت بودن" اچ آی وی در اين افراد است. ريگان هافمن (Regan Hofmann) سردبير اين مجله در سرمقاله ای با عنوان «همان من ِهميشگی» داستان روزی را که نتيجه آزمايشش را از دکتر گرفت و متوجه شد که به اچ آی وی آلوده است را با خوانندگان در ميان می گذارد. خانم هافمن اعتقاد دارد که حمايت اطرافيان و اسپاگتی ‌ بيشترين کمک را به او کرده است. (اسپاگتی اشاره به گفته سوفيا لورن است که رمز خوشگلی و جوانی اش را خوردن اسپاگتی دانسته) داستان اسپاگتی خانم هافمن هم اين است که آن روز که از بيماری خود آگاه شد و بعد از صحبت با دکتر به منزل برگشت برای خود اسپاگتی درست کرد برای اينکه به خودش ثابت کند که هنوز همه چيز مثل سابق است و هيچ اتفاقی نيافتاده است و اين من همان من قديمی ست که اسپاگتی می خورد. کسانی که به ايدز مبتلا هستند که جا به جا نمی ميرند، بلکه سالهای زيادی بين ابتلا و مرگشان فاصله است. خوب است که دانشی داشته باشندکه بتوانند از اين سالهای استفاده کنند و تمامش را در افسرده و خوف مرگ نگذرانند و هم از جديد ترين دارو و روشهای درمان مطلع باشند. در مورد چی اينقدر مثبتی؟ زن جوانی از اهالی تورنتو داستان آلوده شدنش را به ويروس اچ آی وی را اين چنين تعريف کرد: من چند سال با دوست پسرم زندگی می کردم. يک روز در حال قدم زدن در خيابان بوديم که به من گفت: من مثبت هستم. و بعد سکوت کرد. من متعجب نگاهش کردم و پرسيدم: راجع به چی اينقدر مثبتی؟ پوزخندی زد و گفت: اچ آی وی! تازه نتيجه آزمايش را به من داده اند و من فهميده ام که آلوده شده ام. تو هم آزمايش بده. من بعد از آزمايش فهميدم که من هم به ويروس اچ آی وی مبتلا شده ام. در همان هنگام فهميدم که حامله هم هستم. از آن تاريخ بيش از پنج سال می گذرد. پسر من پنج ساله است. بزرگترين خوشبختی ام اين است که ويروس به پسرم منتقل نشده است. او می تواند زندگی سالم و طبيعی داشته باشد و من نيز تحت درمانم. او از برنامه هايی که در انتاريو برای زنانی که به ويروس ايدز آلوده هستند طراحی شده است اشاره کرد و گفت که هم اکنون به کار مشغول است و احساس می کند که می تواند زندگی خود را خود اداره کند. زيبايی و زشتی تعدادی زيادی از زنهای زيبای آفريقايی با لباسهای رنگی و زيبايشان آمده بودند و صنايع دستی شان را می فروختند. از کنارشان که رد می شدی نمی دانستی داستانشان چيست. می گويند مردم از همه جای دنيا جمع شده بودند در تورنتو که معظل ما را حل کنند؟ يا می گويند حالا که مرض به خودشان رسيده نگران حال ما شدند؟ می گويند کسانی که در آمريکای شمالی به اچ آی وی آلوده اند وضعشان مثل ما نيست هزار جور دارو دارند که ميتوانند از سر کوچه بخرندِ،‌ نه مثل ما که بهداری مان يک ده ديگراست که هرگز به آن نمی رسيم؟ می گويند اوضاع بناست که بهتر شود؟ خدمات
تورنتو شهر بزرگی ست. در اين شهر مهاجر زياد است. مردمانی با رنگها و لحجه های مختلف که هر کدام از جايی آمده اند اما همين جا می مانند، جايی نمی روند. اما در ماه اوت امسال هزاران آدم مختلف از صد و پنجاه و سه کشور دنيا از رنگ و نژاد و زبان مختلف به تورنتو آمدند و رفتند، که يک هفته فراموش نشدنی را در تورنتو بگذرانند. هفته ای که در آن بزرگترين کنفرانس دنيا در زمينه ايدز در تورنتوی کانادا برگزار شد: شانزدهمين کنفرانس بين المللی ايدز.
زيبايی و زشتی، کنفرانس بين المللی ايدز
مایکل وارد و آمارا سنت اوبین در لاورز راک این فیلم تابه‌حال در رده‌بندی سالانه مجله تایم، امپایر، ایندی وایر و ایندیپندنت هم در میان ۱۰ فیلم برتر سال قرارگرفته است. استیو مک کوئین در واکنش به موفقیت این مجموعه فیلم‌ها می‌گوید فضای فیلم‌سازی تا حدودی دارد برای رنگین‌پوستان هموارتر می‌شود: "شرایط دارد کمی تغییر می‌کند و موقعیت‌های بیشتری وجود دارد. فقط باید به‌موقع از آن‌ها استفاده کنیم.". استیو مک کویین جایی دیگر در جواب مصاحبه‌کننده‌ای که می‌پرسد ایده آل ترین شرایطی که می‌تواند برای سیاه‌پوستان در صنعت فیلم‌سازی وجود داشته باشد چیست، می‌گوید:" روزی که دیگر به رنگ پوستمان فکر نکنیم و این مساله دیگر موضوع صحبتمان نباشد." عنوان مجموعه" اسمال اکس" (تبر کوچک) برگرفته از نام ترانه‌ای به همین نام از باب مارلی، ترانه‌سرای سرشناس سبک رگی است. باب مارلی در این ترانه می‌گوید:" اگر شما درخت بزرگ اید، ما تبرهای کوچکیم. تبرهایی کوچک با تیغ‌هایی تیز، آماده فرو انداختن شما." به نمایش درآمدن این روایت‌های کمتر به تصویر کشیده شده در تلویزیون عمومی کشور بی‌شک گواهی است بر قوی‌تر شدن تبرهای کوچک چرا که کمتر از ده سال قبل یک سریال انیمیشن کودکان (راستا ماوس) که موش‌های جاماییکایی‌اش با لهجه غلیظ صحبت می‌کردند و ترانه‌های رگی می‌خواندند، هنوز می‌توانست حساسیت‌هایی در بین مخاطبان برانگیزد. در آن زمان بی بی سی شکایت های فراوانی دریافت کرد که لهجه موش ها ، روی صحبت کردن کودکان تاثیر بد می‌گذارد و از طرف دیگر عده‌ای آن را به کلیشه نمایی از مردم جامائیکا متهم کردند . هرچند ممکن است موفقیت این مجموعه متأثر از اتفاقاتی که به دنبال کشته شدن جورج فلوید و جنبش " جان سیاهان مهم است" پیش آمد، به نظر برسد اما نقطه شروع این پروژه در واقع به ۱۱ سال قبل برمی‌گردد. مک کوئین در مصاحبه با تام ساتکلیف می‌گوید:" هسته اصلی شکل گرفتن این مجموعه ضرورت دیده شدن زندگی‌ها، تجربیات و فرهنگ گروهی از مردم بود که مجال چندانی برای بروز در تلویزیون و سینما نداشته‌اند. مردم سیاه‌پوستی مانند من که در لندن بزرگ شدند." او از اول تأکید داشته این مجموعه برای بی‌بی‌سی ساخته و نمایش داده شود. بی‌بی‌سی همچنان شبکه‌ای فراگیر است و به اعتقاد او این داستان ها می‌توانند با افراد زیادی در سراسر کشور ارتباط برقرار می‌کند. دلیل مهم دیگراو این است که: "می‌خواستم مادرم بتواند این فیلم‌ها و داستان‌هایی از نسل خودش را در صفحه تلویزیون تماشا کند."از طرف دیگر مک کوئین متوجه بود که با گذر زمان و فوت کردن افرادی که در این لحظه‌های مهم تاریخی حضور یا شرکت داشتند، امکان ثبت دست‌اول وقایع از دست می‌رفت. مجموعه اسمال اکس که از پاییز امسال در بی‌بی‌سی و شبکه آمازون به نمایش درآمد، پنج داستان مستقل بین سال‌های آخر دهه ۶۰ تا میانه دهه ۸۰ تعریف می‌کند. هرکدام از این داستان‌ها برگرفته یا متأثر از وقایع تاریخی یا تجربیات فردی سیاه‌پوستان ساکن غرب لندن است. قسمت اول، " منگرو" روایت اعتراض‌های عمومی است که در سال ۱۹۷۰ به دنبال حمله‌های مکرر پلیس به یک رستوران جامائیکایی در محله ناتینگ هیل رخ داد. دادگاه ۵۵ روزه ۹ زن و مرد سیاه‌پوستی که در این اعتراضات دستگیر شدند، از لحظات کلیدی در سیستم قضایی در بریتانیا است که در آن نژادپرستی نهادینه‌شده پلیس آشکار شد. ۹ نفر متهم این دادگاه، بدون وکیل تسخیری از خودشان در برابر اتهام‌ها دفاع کردند. قسمت دوم، " لاورز راک" داستان یک‌شب در یک مهمانی خانگی (موسوم به بلوز پارتی) در دهه ۸۰ و ماجرای دختر جوانی است که تمام شب در این مهمانی لحظاتی مملو از شور، موسیقی، عشق، رقص، تعرض و خشم می‌گذراند تا صبح روز بعد که بی‌سروصدا به خانه بازمی‌گردد تا همراه خانواده به مراسم یکشنبه کلیسا برود. " قرمز، سفید و آبی" برگرفته تجربه‌های واقعی لی روی لوگن جوانی تحصیل‌کرده و محقق درزمینهٔ علوم است که بعد از حمله نژادپرستانه پلیس به پدرش تصمیم می‌گیرد تغییر مسیر بدهد و به نیروی پلیس بپیوندد تا شاید بتواند سیستم پلیس را از درون اصلاح کند. او با این تصمیم در موقعیت دشواری قرار می‌گیرد چراکه از طرف پدر و هم‌نژادانش طرد می‌شود و هم در نیروی پلیس مورد آزارهای نژادپرستانه قرار می‌گیرد. قسمت چهارم داستان واقعی جوانی الکس ویتل، نویسنده سیاه‌پوست بریتانیایی است که بدون پدر و مادر واقعی‌اش در نظام آموزش کودکان بی‌سرپرست و در فضایی بسیار سفید پوست بزرگ می‌شود. وقتی در ۱۹۸۰ پا به محله بریکستون می‌گذارد، با فرهنگ سیاه‌پوستان محله کاملا غریبه است اما کم‌کم تحت تأثیر فرهنگ موسیقی سیاه‌پوستان محل و سیستم‌های صوتی مهمانی‌ها مسیر زندگی‌اش شکل می‌گیرد و بعد از تجربه زندان به دنبال شورش‌های بریکستون، شروع به نوشتن می‌کند. قسمت پنجم به نام " تحصیل" که برگرفته از تجربه تحصیل خود مک کوئین است، داستان کینگزلی ۱۲ ساله و تحصیل در مدارس ویژه کودکان " کم‌هوش" در اوایل دهه ۸۰ را روایت می‌کند. کینگزلی عاقبت با کمک مادر، خانواده و گروه‌های مدنی از فضای بی‌انگیزه و پر تبعیض مدرسه ویژه، در مسیر پربارتری قرار می‌گیرد که استعدادهایش در آن امکان بروز پیدا می‌کنند. استیو مک کوئین در کلاس سوم هر یک از این پنج داستان متعلق به گونه ژانری کاملاً شناخته‌شده‌اند با نمونه‌های فراوان و مشابه. اما استیو مک کوئین با اضافه کردن سبک تصویری و نگاه حساس خود به لحظات عادی و روزمره هر یک از این قسمت‌ها را به تجربه منحصربه‌فرد تبدیل کند. او با همکاری شبیر کیرشنر فیلم‌برداری اهل آنتیگا از جزایر کارائیب جنس تصویر مناسب برای حال و هوا و دوران تاریخی هریک از این فیلم‌ها خلق کرده است. داستان منگرو با فیلم ۳۵ میلیمتری و " تحصیل" با فیلم ۱۶ میلیمتری تصویربرداری شده است که نسبت به تولیدات عادی تلویزیونی بسیار جاه‌طلبانه است. مکث‌های فکر شده این مجموعه مانند نمای ۳۵ ثانیه‌ای آبکشی که بعد از حمله پلیس در منگرو روی زمین می‌چرخد، سکانس ۱۱ دقیقه‌ای رقص در لاورز راک، صحنه طولانی لی روی وگن در رخت‌کن اداره پلیس از نمونه لحظاتی است که زمان دادن به تماشاگران تجربه‌ای متفاوت با تماشای سریال های معمول یکشنبه‌شب تلویزیون رقم میزند. از مهمانی خانگی تا مناسک جمعی در میان پنج فیلم این مجموعه، لاورز راک ساده‌ترین خط داستانی را دارد اما توانسته پرتاثیرترین قسمت این مجموعه باشد تا جایی که وب‌سایت پخش موسیقی اسپاتیفای و اپل هردو اعلام کرده‌اند از زمان پخش این قسمت موج جدیدی از طرفداران موسیقی و ترانه‌های استفاده‌شده در فیلم شکل‌گرفته است. اما چه چیزی در به تصویر کشیدن یک‌شب تا صبح یک مهمانی شبانه می‌تواند چنین تأثیرگذار باشد؟ مارتا دختر جوانی است (ایده او از عمه مک کویین گرفته‌شده است که در جوانی پنهانی به مهمانی‌ها می‌رفت) که با فرارسیدن شب بدون خبر دادن به خانواده از خانه بیرون میزند و همراه دوستش در بهترین لباس‌هایشان به یک مهمانی خانگی می‌روند. دختران جوان با مردان جوان آشنا می‌شوند، رابطه‌هایی شکل می‌گیرد و رابطه‌هایی پیش نمی‌رود. در اواسط مهمانی مرد جوانی پا را فراتر از حد می‌گذارد، لحظه تعرض و دختری که از دختر دیگر دفاع می‌کند، تمام این کش‌وقوس‌های ریز روابط در مهمانی در کنار موسیقی‌ای که انگار افت‌وخیز حال و هوای مهمانان را رهبری می‌کند، بلوز پارتی را از مهمانی صرف به یک مراسم جمعی تبدیل می‌کند. وقتی در آخر شب لحن موسیقی از ترانه‌های عاشقانه به موسیقی خشمگین‌تر سبک داب تغییر پیدا می‌کند، ازخودبی‌خود شدن مهمانان با ضرب بم موسیقی داب و تکان‌های دیوانه‌وار رقصندگان و ندای " بابل، به امید دار، فکر نکن از تو می‌ترسم. هیچ‌کس از تو نمی‌ترسد"، این مهمانی ساده را تبدیل به یک مناسک مذهبی می‌کند که شرکت‌کنندگان آن خشم خود را بروز می‌دهند و به‌نوعی رهایی می‌رسند. بابل در فرهنگ راستا فارای تمثیلی است از دنیای جدیدی که به دست غربی ها شکل گرفت و قوم آنها را سرزمین مادری جدا کرد. سرزمینی که در آن به اسارت افتاده اند. استیو مک کوئین در مصاحبه با دیوید اولو سگا در مجله سایت‌اند ساوند می‌گوید می‌خواست روند تغییر این مهمانی به مراسمی فراتر از گرد هم آمدن چند جوان در یک‌خانه را به تصویر بکشد. این‌که در لحظه‌ای خاص تجربه‌ای جمعی و حتی روحانی اتفاق میافتد. این‌ها جوانانی بودند که در طول هفته در شغل‌های اغلب دون‌پایه‌شان با تبعیض و فشار مواجه میشدند و این مهمانی محل بروز تمام این احساسات درهم‌فشرده بود. اتفاقی که حتی در زمان فیلمبرداری صحنه‌های رقص هم برای گروه کاملاً محسوس بود. رقص‌هایی که باوجود از پیش طراحی شدن، بسیار مستند به نظر می‌رسند. ونلی برک بلوز پارتی‌ها بخش گمشده‌ای در تاریخ فرهنگ بریتانیا هستند. هرچند در جامائیکا مهمانی‌های فضای باز رایج است اما برای نسل مهاجرانی که به امید زندگی بهتر و کمک به بازسازی بریتانیا بعد از جنگ جهانی در دهه ۵۰ به این کشور که آن‌ها را سرزمین مادری تصور می‌کردند وارد شدند، هوای اغلب بارانی و نداشتن امنیت در فضاهای عمومی و در ضمن صادر نشدن مجوزهای لازم، مهمانی‌ها را به داخل خانه‌ها کشاند. این مهمانی‌های زیرزمینی تا اوایل دهه ۸۰ در محله‌های جامائیکایی نشین بر پا می‌شد و محلی بود برای کنار هم جمع شدن جوانان سیاه‌پوستی که کلوب های سفیدپوستان برایشان امن نبود. کم‌کم در دهه ۶۰ این فرهنگ در بریتانیا جا افتاد و کارناوال ناتینگ هیل از اواخر دهه ۶۰ به شکل عمومی برگزار شد. موسیقی جوانان جامائیکایی با بلندگوها و سیستم‌های صوتی خودساخته و صدای بم و لرزانده‌شان تحت عنوان "ساوند سیستم "محبوبیت روزافزونی پیدا کرد. ژانرهای موسیقی که از دل این مهمانی‌ها و فرهنگ غیررسمی و زیرزمینی به بیرون درز می‌کرد، توانست بر موسیقی پاپ عمومی‌تر بریتانیا تاثیر مهمی بگذارد. با گسترش این فرهنگ جوانان سفیدپوست طبقه کارگر هم از این موسیقی تأثیر گرفتند. موسیقی جوانان های سفیدپوست که خود را "ماد" می‌نامیدند و بعدها در اواخر دهه ۷۰ و ۸۰، پانک ها از ریتم خاص موسیقی سیاهان جامائیکایی (اسکا و راک استدی) و ساوند سیستم‌ها در موسیقی خود تأثیر گرفتند. ساوند سیستم جاه شاکای-دپتفورد-۱۹۸۴ لا ورز راک، خود زیرشاخه‌ای از موسیقی رگی است که از اواسط دهه ۷۰ رایج شد که ترانه‌های آن عاشقانه و با صدای خوانندگان زن است. آن‌طور که کلینتون کوئینسی جانسون می‌گوید": لا ورز راک امکان داد صدای زنان در ژانر اغلب مردسالارانه رگی جا باز کند." این موسیقی نسل دوم سیاه‌پوستان بریتانیا توانست در دهه ۷۰ که سالهای پرتنشی از جهت درگیری‌ها و شورش‌های نژادی بود، بخش مهمی از هویت فرهنگی آنان را شکل دهد. ترانه " بازی‌های احمقانه "، نوشته دنیس بوول و با صدای جنت کی که در فیلم استیو مک کوئین سکانس رقص طولانی و همخوانی پرشور جوانان همراه آن است، اولین ترانه این ژانر موسیقی است که در سال ۱۹۷۹ در جدول ترانه‌های برتر در جای دوم قرار گرفت و به دنبال آن شهرت جهانی پیدا کرد. اولین ترانه لا ورز راک که در برنامه موسیقی پاپ بی‌بی‌سی پخش شد. جای خالی استوارت هال استیو مک کویین از گروه هنرمندان وابسته به جنبش هنری سیاهان (بم) است. جنبشی هنری که استوارت هال ، متفکر و از نظریه‌پردازان تأثیرگذار مطالعات فرهنگی ، از حامیان شکل گیری آن در دهه ۸۰ بود. استیو مک کوئین پیش از آنکه فیلم‌سازی برنده اسکار باشد ، پیش‌زمینه طولانی و موفقی در هنرهای تجسمی دارد .او در سال ۱۹۹۹ برای مجموعه آثار ویدئویی‌اش ازجمله اثری الهام گرفته از شوخی تصویری باستر کیتون در استیمبوت بیل جونیور برنده جایزه ترنر شد . هنوز هم در فعالیت‌های هنری مک کوئین که در کنار فیلم سازی ادامه‌دارند، می‌توان ردی از حساسیت او به مسائل مربوط به هویت، جایگاه اجتماعی و یادآوری واقعیت‌های به گوشه رانده‌شده دید. مک کویین در سال ۲۰۲۰ پروژه کلاس سومی‌ها را در گالری تیت به نمایش گذاشت. مجموعه عکس عظیمی با شرکت ۷۶۱۴۶ شاگرد کلاس سوم مدارس لندن. (جمعیتی که دو سوم کلاس سومی‌های لندن از مناطق مختلف را در برمی‌گرفت.) شاگردان در کنار همکلاسی‌ها و معلم‌های خود در عکس‌های یادگاری مرسوم آخر سال سر کنار هم ایستاده‌اند. تمام این عکس‌ها در کنار هم سراسر دیوارهای سالن تیت را پوشاندند. تلاش مک کویین در این مجموعه ارائه تصویری است از تنوع و رنگارنگی نسلی که آینده متعلق به آن‌هاست. این تصاویر صورت‌های کودکانی از نژادها مختلف با یونیفرم مختلف از مدارس دولتی، خصوصی، شبانه و انواع سیستم‌های آموزشی را در کنار هم قرار می‌دهد. مک کویین تأکید دارد سن ۷ تا ۸ سالگی سن تعیین‌کننده‌ای است در درک کودکان از جایگاه خود در جهان و شکل گرفتن اعتمادبه‌نفس آن‌ها. کویین درباره این نمایشگاه در مصاحبه‌ای با روزنامه گاردین می‌گوید:" این کودکان در ظاهر تا حد زیادی شبیه به هم هستند. انگار یونیفرم، کلاس‌ها و میز و صندلی‌ها مشابه سعی می‌کنند آن‌ها را یکدست بکنند اما وقتی دقت می‌کنید انرژی مهارنشدنی و فردیت هر کدام از آن‌ها از صورت‌هایشان بیرون میزند. آن‌ها در سیستمی قرارگرفته‌اند که تلاش می‌کند یک‌شکلشان کند اما شخصیت فردی هرکدامشان از ورای این اجبار خودنمایی می‌کند." برای مک کویین این تنش بین نیروی بیرونی که تلاش برای همگن کردن تصویر اجتماع دارد و جرقه‌هایی از فردیت که بر این نیروی حاکم غلبه می‌کند، موضوعی بسیار مهم است. روندی که در داستان ساده لا ورز راک هم آن را دنبال می‌کند. سانود سیستم واسیفا-بیرمنگام ۱۹۸۰ هویت فرهنگی و خصوصاً هویت فرهنگی دیاسپورای آفریقایی -جاماییکایی یکی از حیطه‌های مهم مطالعات و نوشته‌های استوارت هال بود. شاید اگر استوارت هال هنوز زنده بود بود، صحبت های بسیاری درباره این مجموعه می‌داشت. اما مقاله های به‌جامانده از او، خصوصاً مقاله مهمش به نام هویت فرهنگی و دیاسپورا که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد، می‌تواند اهمیت لا ورز راک را از جهت بازنمایی قدرت خرده‌فرهنگ‌ها و تنش بین آن‌ها و فرهنگ رسمی توضیح دهد. در این مقاله استوارت هال توضیح می‌دهد که:" می‌توان از دو زاویه هویت فرهنگی را تعریف کرد. زاویه اول هویت فرهنگی را فرهنگی واحد بین اعضا یک گروه فرض می‌کند. یک فرهنگ اشتراکی، یک " من واقعی " که در زیر لایه‌های متعددی از خصوصیات متنوع و از بیرون تحمیل‌شده، مردمی که پیش‌زمینه قومی و تاریخی مشترکی دارند را به هم متصل می‌کند. بنابراین تعریف، هویت فرهنگی انعکاس‌دهنده تجربیات تاریخی ما و کدهای فرهنگی مشترکی است که ما را به‌صورت یک گروه ثابت و تغییرناپذیر، یک نوع من واحد درمی‌آورد و باوجود اختلاف‌های ظاهری، عصاره اصلی جاماییکایی بودن و تجربه سیاه‌پوست بودن را شکل می‌دهد. این همان هویتی است که جامائیکایی و سیاه‌پوست مهاجر باید کشف کند، آن را از زیر لایه‌های مختلف استخراج کند و در اثر سینمایی‌اش به تصویر بکشد." استوارت هال ادامه می‌دهد این برداشت اول از هویت فرهنگی توانست نیروی عظیمی در شکل‌دهی جنبش‌های مبارزه با استعمار و نیز موجی از خلاقیت در میان گروه‌های در حاشیه رانده‌شده باشد. او تأکید می‌کند به یادآوردن تاریخ‌های فراموش و پنهان‌شده ، نقش مهمی در شکل‌گیری جریان‌های اجتماعی داشته‌اند.در ادامه استوارت هال به تعریف هویت فرهنگی از زاویه دوم می‌رسد. از این زاویه نمی‌توان صرفاً به یک من وهویت واحد متکی بود.نمی‌توان نقاط انقطاع تاریخی را ندیده گرفت و سعی کرد به تعریف هویت مشترک رسید.هویت فرهنگی از این دید ، یک امر ثابت نیست. بلکه مفهومی است سیال و دائماً در حال شکل گرفتن. مفهومی که دائماً در معرض بازی‌های تاریخ ، قدرت و فرهنگ است. هویت فرهنگی مفهومی که در مقطعی از تاریخ دفن شده و منتظر استخراج شدن باشد نیست. و وقتی آن‌را کشف و استخراج کردیم قرار نیست هویتی ثابت تا ابد برای ما تعریف کند." به نظر هال اگر این دو تعریف از هویت فرهنگی دو منحنی روی یک نمودار باشند ، هویت آفریقایی -جامائیکایی نقطه ای است که بین این دو منحنی قرار میگیرد. یک منحنی که متکی بر تشابه های درونی و تداوم فرهنگی است و منحنی دیگر که متکی بر تفاوت ها و انقطاع های تاریخی است. " مجموعه اسمال اکس با این نگاه ، نقاط خالی مانده تاریخ را پر میکند استیو مک کوئین در مصاحبه با الکس بیلمز ( از مجله اسکوایر) در توضیح ضرورت نگاه به عقب و روایت داستان هایی از ۴۰ یا ۵۰ سال پیش میگوید:" این عقب رفتن نیست. در واقع جلو رفتن است. این داستان ها هم متعلق به گذشته و هم زمان حال ما هستند. در آنها انعکاسی از مسائل اکنون هست. اینکه چه مسیری طی شد تا به اینجا رسیدیم و حالا از این نقطه به بعد ، می خواهیم به کجا برسیم. اغلب اوقات برای اینکه از آینده مان بدانیم ، باید گذشته مان را بشناسیم. "
با به آخر رسیدن سال مجلات سینمایی فیلم‌های برتر سال را به نظر منتقدان معرفی می‌کنند. فیلم " لاورز راک"، دومین فیلم از مجموعه پنج فیلم جدید استیو مک کوئین " اسمال اکس" (تبر کوچک) در نظرسنجی مجله سایت و اند ساوند فیلم برتر سال ۲۰۲۰ شناخته شد.
لاورز راک، در ستایش زندگی روزمره مردمان فراموش‌شده
ابهامات در مورد نحوه مرگ الزرقاوی پس از آن برجسته شد که مقامات آمريکايی خبر دادند وی در پی بمباران خانه امنش توسط هواپيماهای آمريکايی همچنان زنده بوده است. يکی از سخنگويان ارشد نيروهای ائتلافی در بغداد گفته است: "کالبدشکافی هم اکنون که ما صحبت می کنيم در جريان است". "ما به انجام کالبدشکافی مبادرت کرديم تا بفهميم او واقعا چطور مرده است. کالبدشکافی تا عصر امروز پايان خواهد يافت و نتايج آن احتمالا روز دوشنبه به اطلاع عموم خواهد رسيد." به گفته اين مقام نيروهای ائتلافی، دو متخصص ارتش آمريکا برای انجام کالبدشکافی به عراق آمده اند. وی افزوده است که آنها در انجام کارشان نسبت به رعايت سنن اسلامی بسيار حساس خواهند بود. او گفته است: "آنها بسيار به اين امور آشنا هستند". "يکی از آنها در اين زمينه مطلع است و سنن و قواعد مذهبی را می شناسد." مشخص نيست آيا جسد الزرقاوی به خانواده اش در اردن تحويل داده خواهد شد يا خير. خدمات
دو پزشک آمريکايی کالبدشکافی جسد ابو مصعب الزرقاوی، رهبر شاخه شبکه القاعده در عراق را که هفته گذشته طی عملياتی به رهبری نيروهای آمريکايی کشته شده، آغاز کردند.
آغاز کالبدشکافی زرقاوی توسط پزشکان آمريکايی
جلال آل احمد، عاقبت در سال 1341 شمسی، مخاطرات سفر به اسرائیل (یا به تعبیر خودش "ولایت عزرائیل") را به جان می خرد و راهی این دیار می شود. سفر به اسرائیل، در آن دوران نیز از نگاه روشنفکران و دینداران ایرانی، عملی "مکروه" بود. این سفر، معترضان فراوانی داشت که از آن جمله می توان به آیت الله خامنه ای، رهبر کنونی ایران اشاره کرد که پیش از آن هم آثار آل احمد را خوانده بود اما به گفته خودش "بیشتر به برکت مقاله «ولایت اسرائیل»" با او آشنا می شود و در تماسی تلفنی با آل احمد، "مریدانه" به وی اعتراض می کند. اما داستان راه یافتن کیبوتص به ذهن و زبان سوسیالیست های ایرانی چه بود؟ آل احمد خود می گوید که در سال 1326 شمسی، به طور اتفاقی در "دکانی در کوچه نکیسای لاله زار"، به جزوه ای درباره کیبوتص بر می خورد و پس از تحقیق درباره آن، به کمک همفکرانی نظیر حسین ملک و خلیل ملکی، مقالاتی درباره اش می نویسند و "سوسیالیزم دهقانی اسرائیل" را به ایرانیان معرفی می کنند. همین آشنایی نصفه نیمه با کیبوتص، من را هم علاقه مند کرده بود که در سفر به اسرائیل، از کیبوتص که می توان آن را سنگ بنای این کشور نامید، دیدار کنم و عاقبت در مسیر بین تل آویو و حیفا، این فرصت دست داد. کیبوتص هزوریا از تل آویو که به مقصد حیفا راه بیافتید، حدود ده پانزده کیلومتر مانده به حیفا، در سمت راست جاده، آبادی بسیار سرسبزی می بینید که روی تابلوی بزرگی بر سر دروازه اش، به خط عبری نوشته: "کیبوتص هزوریا". از دروازه کیبوتص هزوریا که وارد شدیم، زن لاغر اندام نسبتا قد کوتاهی به استقبالمان آمده بود. الیسا دویر، مدیر هزوریا، که شصت سال را شیرین داشت، به عبری سلام و احوال پرسی کرد و جملاتی گفت که از لحنش پیدا بود در خوشامدگویی است؛ هر چند که ما تنها همان یک کلمه اولش را فهمیدیم: "شالوم." محدوده کیبوتص یا دهکده اشتراکی، از همان دروازه آغاز می شد اما برای رسیدن به خانه ها و باقی قضایا، باید هفتصد، هشصد متری جلوتر می رفتیم. خانه ها، در سمت راست بنا شده بود و سمت چپمان، به محاذات خانه ها، ساختمان های بزرگ تری دیده می شد که یکی شان به دلیل رنگ های متنوع نمای جلویش، جلوه بیش تری داشت. در امتداد نگاهم، کوه نسبتا بلندی بود که درختان پرپشتش، آدم را یاد جنگل های شمال ایران می انداخت. الیسا توضیح داد که کیبوتص در عبری به معنای "دورهم بودن" یا "تعاون" است و اهالی این روستاهای تعاونی معمولا بین 50 الی 1000 نفر در تغییرند. در کیبوتص، همه چیز از زمین گرفته تا ابزارکار و مسکن و ... اشتراکی است. می گوید هدف اصلی بانیان کیبوتص ها در اسرائیل، تشکیل جامعه ای بوده که اصل برابری اجتماعی در آن حاکم باشد و پرورش و تربیت کودکان در آن، مسئولیتی باشد همگانی و بر دوش همه آحاد جامعه. الیسا، متولد واشنگتن است و سی سالی است جلای وطن کرده و در اسرائیل، کیبوتص نشین شده است. به گفته الیسا هم اکنون در اسرائیل حدود 250 کیبوتص وجود دارد که البته همه آن ها به بزرگی و آبادی هزوریا نیستند. از الیسا درباره معنای "هزوریا" پرسیدم و پاسخ شنیدم که این کلمه در عبری، اسم فاعل است از مصدر "بذر پاشیدن". به عبارت بهتر "هزوریا" یعنی "کسی که بذر می پاشد" یا همان "کشاورز". عکاسی ممنوع! تور کیبوتص ما آغاز می شود. جلوتر می رویم، می پیچیم به راست، از مقابل سالنی که ارتفاعش، بیش از سی متر به نظر می رسد عبور می کنیم و وارد ساختمان مجاور می شویم. از پله ها که می رویم بالا، صفحات نایلونی که رویشان تصاویر مواد غذایی مختلف دیده می شود، ملتفتمان می کند که بناست از کارخانه تولید روکش برای بسته بندی مواد غذایی، دیدن کنیم. دو طرف راهروی طولانی و تمیزی که در آن ایستاده ایم، اطاق هایی دیده می شوند که در هر کدامشان، چند نفری پشت کامپیوتر نشسته و چشم دوخته اند به مانیتور مقابل. راهرو را ادامه می دهیم و به راست که می پیچیم، شیشه های بزرگی می بینیم که آن طرفش، سوله ای قرار گرفته با دستگاه هایی عظیم در داخلش. لایه های نایلون شفاف از لابلای دستگاه ها می لغزد و در انتها، لوله می شد حول محوری که لابد وقتی قطرش به حد معینی رسید، بناست جایش را به محوری دیگر بدهد. مهندسی که لهجه آمریکایی دارد می گوید این نایلون، با وجود نازکی بیش از حدش، 9 لایه است. توضیح می دهد که این تکنولوژی، در اختیار تنها هفت هشت کشور جهان است. این موضوع به قدری برایشان مهم است که اجازه تهیه عکس و فیلم از داخل ساختمان به ما نمی دهند. به ساختمان مجاور می رویم که نمایشگاه مبلمان است. توضیح می دهند که پیش تر، در این کیبوتص، کارخانه عظیم طراحی و تولید مبل مشغول به کار بوده اما چند سال قبل، بنا به تصمیم اهالی، کارخانه فروخته می شود و جایش را به نمایشگاه و فروشگاه مبل می دهد. پس از نمایشگاه مبل، به دیدن گاوداری کیبوتص رفتیم. الیسا توضیح داد که گاوداری، تخصص اصلی کیبوتص هزوریا نیست، با این حال، تولید شیر در این جا، بسیار بیشتر از گاوداری های دیگر است. می گوید محل زندگی گاوها را از محل دوشیدنشان جدا کرده اند و گاوها، هنگام شیردوشی، به جای مخصوصی منتقل می شوند. به این ترتیب، گاوها، به محض راه افتادن به سمت محل، شروع می کنند به شیر دادن؛ به عبارت بهتر، گاوها را شرطی کرده اند تا بهتر بدوشندشان. سنگ بنای اسرائیل در کیبوتص، هر کسی به اندازه توانش کار می کند و به اندازه نیازش از درآمد عمومی استفاده می کند. همه چیز کیبوتص، مال همه اهالی است و در عین حال، مال هیچ کدامشان نیست. در یک کلام، مالکیت در کیبوتص، اشتراکی است. فکر تشکیل کیبوتص، به اوایل قرن نوزده میلادی بازمی گردد. گفته می شود مهاجران یهودی روسیه در سال 1909، یعنی 39 سال پیش از تشکیل دولت اسرائیل، نخستین کیبوتص را در ساحل رود اردن، تاسیس کردند. بعدها، این تفکر که ریشه در صهیونیزم و سوسیالیزم دارد، به تدریج پا گرفت و تبدیل شد به یک نوع شیوه زندگی به خصوص که منحصر به اسرائیل است. تشکیل کیبوتص را باید ضرورتی برای امکان ادامه زندگی مهاجران یهودی در آن دوران دانست. این مهاجران یهودی، به سودای تملک زمین و کار بر روی آن، به سرزمین جدید روی آورده بودند و زمین در "ارض موعود"، بسیار خسیس بود. کشاورزی در زمینی که حاصلخیز نبود احتیاج به کار مداوم و تخصص داشت و این چیزی نبود که در توان یک نفر یا یک خانواده باشد. علاوه بر آن، این مهاجران یهودی باید می توانستند در مقابل حملات گاه و بیگاه بومیانی که آن ها را اشغالگر می دانستند، از خود دفاع کنند. تشکیل کیبوتص ها، پس از تاسیس دولت اسرائیل، تسریع یافت و تعداد قابل توجهی از آن ها در امتداد مرزهای آن دوره اسرائیل، پایه گذاری شدند. کیبوتص در آن روزگار، علاوه بر آن که مسکن و مامن مهاجران تازه وارد بود، به لحاظ دفاعی هم، برای کشور جدیدالتاسیس، نقشی حیاتی بازی می کرد. در ابتدا مایحتاج اهالی این کیبوتص ها، صرفا از محل کشاورزی تامین می شد اما به مرور زمان، صنایع مدرن هم وارد این جوامع شد و در حال حاضر، بعضی کیبوتص های اسرائیل، به لحاظ فناوری مدرن در سطوح بالائی قرار دارند و مالکیت کارخانه های متعددی در این کشور در اختیار کیبوتص هاست. موزه ایرانی در هزوریا الیسا می گوید به نسبت تعداد هر خانوار، خانه هایی در اختیارشان گذاشته می شود. اگر کسی فرزند بیشتری داشت، خانه بزرگ تری نصیبش می شود و به این ترتیب، اهالی تشویق به زاد و ولد می شوند. مقابل کودکستان کیبوتص هزوریا، روی ماسه ها، انبوهی وسایل خانه کهنه و خراب دیده می شود. از پرینتر گرفته تا جاروبرقی و دوربین عکاسی و یخچال و اجاق گاز و ... الیسا می گوید "ما در کیبوتص، معتقدیم کودکان به جای اسباب بازی، باید با ابزاری که در زندگی واقعی مورد استفاده قرار می گیرد، بازی کنند." داخل کودکستان هم از تلویزیون و ویدئو و ضبط صوت گرفته تا کتابخانه و اجاق گاز و یخچال و خلاصه هر چیز دیگری که در زندگی عادی مورد استفاده قرار می گیرد وجود دارد. صندلی ها و میزهای داخل آشپزخانه، بسیار کوچک اند. بچه های سه الی شش و نیم ساله، هر کدام تختخواب و کمد و وسایل شخصی مخصوص به خود را دارند. الیسا می گوید قبلا هیچ بچه ای از اهالی کیبوتص، پیش پدر و مادر خود زندگی نمی کرد و کودکستان، بیست و چهار ساعته بود. هر چند که این رویه دیگر چند سالی است کنار گذاشته شده. کیبوتص هزوریا، موزه هم دارد و از قضا، مجموعه ای از آثار ایرانی هم در این موزه کوچک نگهداری می شود. این آثار ایرانی ( بالغ بر یک صد قطعه) که قدمت بعضی به دو هزار سال می رسد، متعلق به یک خانم یهودی بوده که برای نمایش در موزه، به کیبوتص اهدا شده است. مجموعه ای از کیمونو های نفیس ژاپنی و همچنین تعداد قابل توجهی از مجمسه های بودا هم در دو سالن دیگر موزه نگهداری می شوند. وقت ناهار شده. به سالن ناهار خوری بزرگی می رویم که گنجایش دست کم دویست نفر را دارد. اهالی کیبوتص، دورادور میزها نشسته اند و به خوردن غذای نیم روزی مشغول اند. انواع غذاها، در کنار آشپزخانه، روی میزهایی چیده شده و اهالی، غذایشان را می کشند و پس از صرف غذا، ظرف ها را در ماشین ظرف شویی بزرگی قرار می دهند تا شسته شود. ناهار را که خوردیم، می رویم به بازدید کارگاه پرورش ماهی کیبوتص. کیبوتص هزوریا، یکی از بزرگترین مراکز پرورش ماهی قرمز در اسرائیل به شمار می رود. این جا اجازه عکسبرداری یا فیلمبرداری به ما نمی دهند. علت را که می پرسم در یک کلمه می گویند "اسرار صنعتی". کیبوتص هزوریا، به کشورهای مختلف جهان و از جمله بریتانیا، ماهی قرمز صادر می کند. سن بعضی از این ماهیان قرمز به پانزده سال و طولشان به نیم متر می رسد. قیمت این ماهی های تزئینی، گاه به هزار و پانصد پوند (حدود سه میلیون تومان) بالغ می شود. سنگ اول، زیر بنا می ماند؟ نظام تصمیم گیری در کیبوتص، دموکراتیک است. هزوریا، سالن اجتماعات بزرگی دارد که علاوه بر تاتر و نمایش فیلم، برای برگزاری جلسات هم از آن استفاده می شود. این جلسات، به صورت زنده از فرستنده تلویزیونی مدار بسته کیبوتص پخش می شود و اهالی روستا اگر حوصله حضور در جلسه را نداشتند، می توانند بحث ها را از خانه دنبال کنند. رای گیری، یک روز پس از جلسات انجام می گیرد و حکم، حکم اکثریت است. کیبوتص در طول حدودا یک صد سال عمر خود، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته و دستخوش تغییرات بسیار شده است. این آبادی های اشتراکی در آغاز، مدل موفقی از "سوسیالیزم دهقانی" بودند و توجه بسیاری از آرمانگرایان چپ را در گوشه و کنار جهان به خود جلب می کردند. با این حال، به مرور زمان و با تثبیت دولت اسرائیل، ضرورت هایی که مهاجران یهودی را مجبور به تشکیل کیبوتص می کرد، از میان رفتند و به دنبال آن، ماهیت کیبوتص ها هم تغییر یافت. در طول ده های گذشته و خصوصا بیست سال اخیر، صابون خصوصی سازی به تن کیبوتص های اسرائیل هم خورده و در عمل، کیبتوص ها، تبدیل به شرکت های خصوصی شده اند و در حال حاضر، از تعاونی بودن، تنها نام آن را به یدک می کشند. البته هنوز در گوشه و کنار اسرائیل می توان کیبوتص هایی مانند هزوریا را پیدا کرد که تا حدودی شکل قدیمی خود را حفظ کرده اند اما به نظر می رسد این موارد هم مسیر خصوصی سازی را دیر یازود خواهند پیمود. جلال آل احمد در سفرنامه اسرائیل، ماجراهای شبی را نوشته که در کیبوتص "ایلات هشاخر" به صبح رسانده است. آن شب، در جلسه کیبوتص، بحث داغی بوده بر سر این که "کیبوتص، دیگر نمی تواند تنها به امر کشاورزی، امورش را بگذراند" و باید نوعی بنیان صنعتی یا جهانگردی یا آموزشی را ضمیمه فعالیت های کشاورزی خود کند. امروز، 45 سال از آن جلسه می گذرد و دیگر هیچ کیبوتصی در اسرائیل نیست که اموراتش را تنها به کشاورزی بگذراند. آل احمد در ادامه از گفتگوی خود با معلم کیبوتص می نویسد؛ معلمی که می گفته "سنگ اصلی بنای اسرائیل، کیبوتص ها هستند که انگار دارند زیر پی می مانند." و نهایتا این که روزی "کیبوتص ورخواهد افتاد." روند خصوصی سازی کیبوتص های اسرائیل را شاید بتوان تحقق پیش بینی آن معلم کیبوتصی در سال 41 شمسی دانست. خدمات
سابقه آشنایی ایرانیان با پدیده ای به نام "کیبوتص" به دهه بیست شمسی می رسد. به شهادت جلال آل احمد در "سفر به ولایت عزرائیل"، در آن دوران بخشی از سوسیالیست های ایرانی، به واسطه آشنایی با "کیبوتص"، مجذوب اسرائیل شده بودند. آل احمد در مقاله کوتاه خود که در واقع شرحی بر سفر چهارده روزه اش به اسرائیل است، کیبوتص را "آغاز یک جذبه" توصیف می کند؛ جذبه ای که او را – یا به تعبیر بهتر، بخشی از انشعابیون حزب توده را – "از نظری دیگر به اسرائیل می خواند".
سوسیالیزم دهقانی اسرائیل
آلودگی هوای مناطق مختلف و سالمرگ احمد بورقانی روزنامه نگار و مدافع حقوق مدنی و سووال های تازه نمایندگان مخالف دولت از وزیران به ویژه وزیر خارجه نیز موضوع ده ها گزارش و مقاله در روزنامه های امروز است. مردم لغو تحریم می خواهند تیتر و عکس صفحه اول دنیای اقتصاد کیهان روزنامه تندرو صبح از اصلی ترین موضوع مخالفت های خود با مذاکرات هسته ای کمی فاصله گرفته و در گزارش اصلی امروز خود ادعا کرده که انتظار مردم از توافق هسته ای لغو کامل تحریم هاست. این تیتر که بر پایه هیچ نظرسنجی و یا مصاحبه و اظهار نظری از جانب مردم نیست، از انتقادهای چند روز گذشته کیهان و دیگر نشریات تندرو نسبت به توافق ژنو خالی است. کیهان در روزهای گذشته همصدا با گروه های تندرو این شعار را برای خود برگزید که مقاومت در برابر آمریکا و خودداری از توافق با غرب بخشی از آرمان های جمهوری اسلامی است و دولت نباید به خاطر وضعیت اقتصادی از آن ها صرفنظر کند. در پایان گزارش اصلی امروز کیهان آمده هیات مذاکره کننده باید بر لغو تحریم ها تاکید کند و نه تعلیق آن ها و در ضمن تحریم ها نباید تفکیک شوند به تحریم های شورای امنیت و تحریم های به دستور رییس جمهور آمریکا و تحریم های وضع شده توسط کنکره بله باید همه آن ها لغو شود. حسن وزینی در سرمقاله ایران روزنامه دولت مخالفان را از منتقدان جدا کرده و نوشته: شرط اصلی انتقاد، دارا بودن زبان ادب و ارائه راهکار است. اما متأسفانه برخی مخالفان منتقد نما نه تنها به این اصول معتقد نیستند بلکه در این پوشش دیدگاه شکست خورده سابق خود را بزک می کنند و چون جرأت ندارند به مردم بگویند که نتیجه دیپلماسی آنها، پرهزینه شدن فعالیت‌های هسته‌ای، عقب ماندن کشور در منطقه، قفل شدن بسیاری از مناسبات بین‌المللی کشور و افزایش فشارهای اقتصادی است، تمام تلاش خود را برای تخریب و مشوه جلوه دادن دیپلماسی اعتدال به کار گرفته‌اند. به نوشته این مقاله: این مخالفان تاکنون کمترین سخنی در باب تبعات تحریم و عقب‌ماندگی اقتصادی و تأثیر آن بر زندگی مردم نگفته‌اند. و اینان خود را مانند صاحبان کشوری می‌دانند که دیگران در آن نه حقی دارند و نه جایی دارند. آنها در این توهم‌اند که مالک این سرزمین‌اند. به خیال آنها اگر دیپلماتی مذاکره می‌کند به اصطلاح در جاده پرپیچ و خم رانندگی می‌کند باید بیش از آنکه حواسش به ترمز و فرمان باشد، حواسش به بهانه‌جویی‌های آنها باشد و دولت نیز وظیفه‌ای ندارد جز آنکه هر روز املای آنها را انشا کند. دربست لاویچ پیمان مقدم در ستون طنز روزنامه ایران نوشته: تا چند روز پیش خیلی از ایرانی‌ها شاید نمی‌دانستند لاویج کجاست اما حالا این دهستان و جنگل‌های زیبا به قلب مناقشات سیاسی و دیپلماتیک کشور راه یافته است. البته لاویج تقصیر ندارد. مقصر جناب ظریف هستند که گاهی برای استراحت و احتمالاً بهره بردن از آب گرم سری به لاویج می‌زند. ایشان باید شبانه روز ۲۵ ساعت سر کار باشند و از ساختمان وزارت خارج نشوند، البته باز خدا را صد هزار بار شکر که به لاویج می‌روند، اگر زبانم لال به جنگلی در یک کشور خارجی می‌رفتند چه مصیبتی درست می‌شد. طنزنویس از قول عموجان دلواپس خود نوشته: «کارنامه جناب ظریف به قدر کفایت مسأله دار هست، فقط عسل لاویج را کم داشت. این دیپلمات‌های اعتدالی آنقدر کار می‌کنند خسته نشوند! اگر قرار باشد به درد مردم رسیدگی کنند، دیسک کمر شان عود می‌کند اما هنگام پیاده روی با کری که می‌شود شق و رق قدم بر‌می‌دارند بعد هم می‌گوییم چرا، ما را به عقل سالم حواله می‌دهند. این بود اعتدال؟» نویسنده ستون مکاشفه روزنامه ایران جواب داده: والله تقصیر شما نیست عموجان بد عادت شده‌اید. باورتان نمی‌شود آن مرد که شبانه روز در سفرهای استانی و فرا استانی بود رفته است. همان سفرهایی که در آن هزاران مصوبه تصویب می‌شد و بودجه عمرانی مملکت را بی‌حساب و کتاب پخش و پلا می‌کرد. هنوز انتظار دارید دولت همین طور دور ایران را بچرخد و کلنگ به زمین بکوبد، پولش از کجا بیاید هم مهم نیست. کارت زرد همان سبز است کارتون محسن ایزدی، بی قانون احسان بداغی در ابتدای مصاحبه ای که با یک نماینده مجلس در اعتماد انجام داده نوشته: بعد از افشا شدن تخلفات مالی دو نماینده تهران در مجلس که منتهی به حکم انفصال دایم آن ها شده است دنبال گفتگو با جواد کریمی قدوسی و ابراهیم آقامحمدی. کریمی قدوسی حاضر به گفت‌وگو با اعتماد نشد اما ابراهیم آقامحمدی در حاشیه جلسه علنی مجلس از طرح ۱۳ نماینده درباره دولتمردان دارای تابعیت دوگانه سخن گفت. خبرنگار اعتماد از آقامحمدی نماینده مخالف دولت سووال کرده: دولت مکررا موضوع تذکر شما و ١٢ نماینده دیگر درباره حضور افراد دو تابعیتی در دولت را تکذیب می‌کند. نماینده پاسخ داده: کارت زرد یک نوع تابعیت موقت است. خبرنگار پرسیده: منظورتان همان کارت سبز یا گرین‌کارت است؟ بله. گرین کارت یک نوع تابعیت است. نماینده تندرو مجلس ضمن تایید این که از نظر وی گرین کارت همان تابعیت دوگانه است گفته: ببینید کسی که مورد اعتماد کشور دیگری می‌شود، آن هم در این حد، باید در حساس‌ترین جایگاه‌ها قرار بگیرد؟ یعنی به نظر شما این تحقیر حاکمیت خودمان نیست؟ خبرنگار توضیح داده که این سووال را دولت باید جواب بدهد و او گفته: نه، شما این را در مصاحبه بیاور که آیا این تحقیر نیست؟ آقامحمدی در پاسخ این سووال که تعداد این افراد چقدر است و شما روی چند نفر این ظن و گمان را دارید؟ گفته دو سه نفر هستند. البته تا جایی که من اطلاع دارم. خبرنگار پرسیده در چه سطوحی هستند؟ معاون وزیر هستند، مدیرکل هستند یا مثلا عضو کابینه؟ و پاسخ شنیده: بالاخره آن چیزی که در دولت است، دو سه نفر هستند. یعنی در خود هیات دولت؟ من اطلاعی ندارم. یعنی شاید باشد اما من اطلاعی ندارم. به هر حال در مجموعه دولت هستند. اهداف پشت پرده سوال‌کنندگان در روزی که روزنامه ها مملو از گزار ش ها و مقالاتی پیرامون سووال های نمایندگان مخالف دولت از وزیران است اعتماد گزارشی تهیه کرده از سووال هایی که اقتصادی هستند و در حاشیه آن نظر چند اقتصاددان را پرسیده. حسین راغفر گفته: به نظر می‌رسد در پس سوالات اقتصادی که برخی گروه‌های خاص در مجلس از وزرای دولت می‌پرسند، اهداف دیگری نهفته است. آنها می‌خواهند افکار عمومی به این نتیجه برسد که وزرای دولت یازدهم مقصرند و باید پاسخگوی وضع موجود باشند. برخی سوالات نیز واقعا مبنایی ندارد مثل پرسش درباره چرایی قدم زدن ظریف با وزیر خارجه امریکا. به نوشته این اقتصاددان: مشکلات اقتصادی که در حال حاضر کشور با آن دست به گریبان است محصول سیاست‌های دولت قبل است. دولتی که حالا معاون اول آن هم‌اکنون محکوم به فساد و مجرم قضایی شناخته شده است و در طول دوره مدیریتش پول‌های هنگفتی به برخی نماینده‌های مجلس داده است، نماینده‌هایی که امروز به دلایل مختلف دولت را زیر سوال می‌برند و با سوالات مختلف از وزرای کابینه سعی دارند سیاست‌ها و تصمیمات دولتی را زیر سوال ببرند. این سوالات اقتصادی در راستای تضعیف دولت و زمینه‌سازی برای بازگشت تیم‌های اقتصادی و سیاسی مورد نظر است. عباس ابونوری در همین باره به اعتماد گفته: تحریم‌ها و مشکلات فعلی اقتصاد، مسائل روز هستند که برخی نماینده‌های مجلس با بیان آنها این گونه القا می‌کنند که برخی از به مسائل اقتصادی اشراف دارند و در حال رفع و رجوع مشکلات هستند. این امر به خوبی نشان می‌دهد که سوالات مطرح شده از وزرای کابینه چه وزرای اقتصادی چه وزرای دیگر کابینه مسائل بلندمدتی نیستند که بتوانند گرهی از مشکلات کشور باز کنند بلکه سوالات روزمره‌ای هستند که وقت وزیرا و مجلس را درگیر خود می‌کنند و نفعی برای ملت ندارند. به نظر این اقتصاددان: سوالات ابتدا در گروه‌های کارشناسی مطرح و مسائل جزیی که تنها زمانبر هستند دیگر در صحن علنی مطرح نمی‌شوند. سوالاتی که در حال حاضر در مجلس مطرح می‌شود بیشتر سوالاتی است که جنبه شعارگونه دارد و برمبنای مسائل علمی نیست که در بلندمدت کارایی لازم را ندارد. شوخی و گریز تیتر و کارتون محمدطحانی، آرمان احمد‌شیرزاد نماینده پیشین مجلس در مقاله ای در آرمان نوشته: صحبت‌های رئیس جمهور پیشین ایران باردیگر در فضای مجازی بازتابهای زیادی داشت. با این حال این صحبت‌ها با آنچه در سال‌های گذشته بیان می‌شد تفاوتی اساسی دارد. در آن زمان دکتر احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور کشور بود و پیامد صحبت‌هایش متوجه ملت بود اما امروز او در جایگاه سابق قرار ندارد و پیامد صحبت‌هایش برخلاف قبل ‌تنها متوجه خود او و اطرافیانش خواهد بود. به نظر نویسنده: نمی‌توان عدم‌حمایت احمدی نژاد از فردی که مرتکب تخلف شده را مورد انتقاد قرار داد بلکه باید وی را از این منظر تحسین هم کرد اما به نظر می‌رسد کنش و واکنش احمدی نژاد و رحیمی، نقطه پایانی باشد بر حیات جریان احمدی‌نژاد و دیگر هیچ راه بازگشتی برای آن‌ها باقی نگذارد. آقای احمدی‌نژاد در آن زمان که بر سریر قدرت بود و همه نهادهای کشور از وی حمایت می‌کردند، به جوانمردی و اینکه از نیروهای خود تمام‌قد دفاع می‌کند معروف شده بود. نکته قابل توجه دیگر اینکه اظهارات رحیمی در مورد احمدی‌نژاد به همان مسائلی برمی‌گردد که اصلاح‌طلبان در کارزار انتخاباتی سال ۸۸ عنوان می‌کردند. این استاد اصلاح طلب دانشگاه در آرمان افزوده: اتفاقاتی که در روزهای اخیر بر سر موضوع محکومیت محمدرضا رحیمی رخ داده، شکست سنگین دیگری برای مجموعه اصولگرایان است بخصوص آنجا که آقای رحیمی از منابع مالی هنگفتی سخن به میان آورده که در اختیار ۱۷۰ کاندیدای اصولگرای مجلس هشتم قرار داده است. این‌ها مسائلی است که باید مشخص و روشن شود. تک‌تک جملاتی که آقای رحیمی در آن نامه گفته یا دروغ است که باید مشخص شود و یا سرنخهایی است که باید انتهایش آشکار شود. نباید از کنار این مسئله به راحتی گذاشت. علی محقق در سرمقاله ابتکار با عنوان احمدی نژاد بدون رحیم و رحیمی تاکید کرده: تقریبا دیگر کمتر کسی در میل محمود احمدی نژاد برای بازگشت به قدرت تردید دارد. او دو روز پیش سایت رسمی خود را با تبلیغات فراوان و عکسی با لبخندی بزرگ راه اندازی کرد.همزمان صفحات شخصی او در گوگل پلاس و اینستاگرام راه اندازی شد. احمدی نژاد که انگار نتوانسته بیشتر از دو سال دوری از سیاست و تریبون را تحمل کند، نویسنده در تشریح دوره های مختلف هشت سال صدارت احمدی نژاد مهم‌ترین ضلع مثلث احمدی نژادی را، از سالهای میانی تا پایان دولتش، حلقه اسفندیار رحیم مشایی و نزدیکان او دانسته و نوشته این حلقه که بعدها از سوی منتقدین جریان انحرافی نام گرفت تا انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ و واپسین روزهای دولت دهم، همه کاره پاستور و احمدی نژاد بود. مقاله ابتکار طیف و ضلع دوم یاران محمود احمدی نژاد را کسانی دانسته که کجدار مریز می کردند و در طول پنج سال پایانی دولت محمود هم جام قدرت اسفندیارنشان را می‌خواستند و هم زلف جناح پیشین خود را رها نمی‌کردند. شاید بتوان محمدرضا رحیمی را برجسته ترین چهره این ضلع از مثلث اطرافیان احمدی نژاد دانست. و سرانجام مقاله ابتکار از طیفی می نویسد که در موسم هرانتخاباتی اصرار دارد که حساب دخل و خرج سیاسی و قدرت طلبی خود را از جناح سنتی اصولگرا جدا کند و احتمالا در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری آینده آنها تنها راه پیش روی خود را در این می‌بینند که بار دیگر تخم مرغ های خود را در سبد احمدی نژاد بگذارند. انحلال اینترپل گرانی دارو و بیمارستان - کارتون فیروزه مظفری، اعتماد شهرام شهیدی در ستون طنز شهروند یک برنامه تلویزیونی را مجسم کرده است که در ابتدایش اعلام می شود که امروز با میزگرد تخصصی موضوع بازگشت عتیقه‌ها در خدمت تان هستیم. آقای کارشناس: حیف که مدیریت جهان را به ما نمی‌سپارند. بنابراین از آنان که اعلام کردند به‌زودی بازمی‌گردند و همه می‌دانیم برنامه‌شان مدیریت کردن جهان است، درخواست دارم به محض جلوس بر صندلی مدیریت ارشد جهانی، فورا پلیس اینترپل را منحل کنند. انحلال پلیس اینترپل که از انحلال سازمان عریض و طویل برنامه و بودجه سخت‌تر نیست؟ بعدش هم این پلیس بین‌المللی با این همه دبدبه و کبکبه و اولدروم بولدوروم ضعیف‌ترین عملکرد را دارد. آقای مجری: چرا اون وقت؟ آقای کارشناس: خب این اینترپل از پس برگرداندن یک بازیکن ساده فوتبال و اعزامش به پادگان برنمی‌آید، بعد می‌خواهد اشیای عتیقه و دلالان خریدار آثار باستانی و کارتل‌ها و مافیاهای مواد مخدر و قاچاق را در ایتالیا و کلمبیا و این ور اونور دستگیر کند؟ آقای مجری: البته یک لطیفه‌ای هست که میگه یک نفر می‌گفت چرا من برنده بلیت بخت‌آزمایی نمیشم؟ یک نفر بهش گفت آدم حسابی اول برو بلیت بخت‌آزمایی بخر بعد طلب برنده شدن بکن! آقای استاد: حالا چرا به این سرباز فراری بند کرده‌اید؟ خاوری راست راست در کنار آبشار نیاگارا قدم می‌زند و با پرنده و چرنده عکس سلفی می‌اندازد و اینترپل بی‌اینترپل، آن وقت شما بند کرده‌اید به مهرداد پولادی؟ آقای کارشناس: آسیاب به نوبت. فعلا موضوع سرباز فراری‌ها مهم‌تر است. بنده طی این مدت به خیلی از موارد پی بردم که...
روزنامه های امروز تهران در چهارمین روز از دهه سالگرد انقلاب، در گزارش ها و مقالات خود از سی و شش سال پیش یاد کرده اند. ادامه چالش های مخالفان و هواداران دولت، پی آمدهای محکومیت معاون اول دولت سابق و نامه هایی که بین او و احمدی نژاد تبادل شد، از دیگر مطالب این روزنامه هاست.
بررسی روزنامه‌های صبح تهران؛ سه شنبه ۱۴ بهمن
پامیرها پامیرهای بزرگ و کوچک از جمله مناطق حفاظت شده و از نظر زیست محیطی دارای تنوع زیادی هستند. این مناطق به دلیل داشتن اکوسیستم و توپوگرافی خاص یکی از مناطق منحصر به فرد در جهان به حساب می‌آید. پامیرها پناهگاه حیوانات کمیاب بومی است. علاوه بر آن تعداد زیادی از حیوانات مهاجر نیز در منطقه به زاد و ولد می پردازند. گوسفند مارکوپولو، آهوی باختری، آهوی مشکین، پلنگ برفی و خرس قهوه‌ای، غژگاو و در حدود ۱۷ نوع حیوان وحشی ویژه در این منطقه زندگی می‌کنند. این گونه‌ها در ارتفاعات پامیرها زندگی و تولید نسل می‌کنند. ولی عدم توجه به وضعیت زندگی آنان باعث شده که با خطر انقراض روبرو و در حال مهاجرت باشند. پلنک برفی دهلیز واخان دره باریک دهلیز واخان; در کوه‌های مرتفع شرق ولایت بدخشان قرار دارد، در قرن ۱۹ به عنوان زون شاهی نامگذاری شد و در سال ۱۹۷۰ به دلیل زندگی گوسفند مارکوپولو این منطقه به عنوان پارک ملی انتخاب شد. علاوه بر این نوع گوسفند این منطقه پناهگاه حیوانات دیگری مانند آهوی رنگ، پلنگ برفی، خرس قهوه ای، گرگ خاکی، روباه و سیاه گوش است. دهلیز واخان دره واغ جیر این دره در ولایت بدخشان در مرز چین قرار دارد که به دلیل دشواری دسترسی به آن، اطلاعات کمی درباره این منطقه وجود دارد. مطالعات میدانی در این دره انجام نشده ولی براساس معلومات مردم محل این دره چراگاه و مکانی برای تجمع قوچ­های مارکوپولو وحشی در فصل بهار می باشد. منطقه 'تغر مانسو' دره ای شرقی که با کشورهای چین و تاجکستان هم مرز است، محل عبور گوسفند مارکوپولو از تاجکستان و چین به افغانستان است. این گوسفندها درماه‌ اسد و سنبله در این دره دیده می‌شوند. یکی از گیاهان منحصر به فرد واخان بندامیر بند امیر اولین پارک ملی افغانستان است که ولایت بامیان در مرکز این کشور در سلسله کوه­های هندوکش موقعیت دارد. این ولایت نه تنها با داشتن دو مجسمه بزرگ بودا شهرت جهانی یافته بلکه تنوع حیات، غنای طبیعی و فرهنگی آن نیز برای مردم افغانستان و جهان شناخته شده است. بامیان به دلیل موقعیت دره آجر و بندامیر، هزاران جهانگرد را به خود جلب کرده‌است. بند امیر با مساحت ۶۲ هزار هکتار بخشی از شش ساحه آبی است که توسط دیوارهای کلسیم کربونایت به صورت طبیعی از هم جدا شده‌اند. بند به ارتفاع ۲.۹۱۶ متر از سطح دریا از جمله بناهای چشم نواز طبیعی و یکی از مناظر تماشای افغانستان به شمار می‌رود. حیوانات بومی بندامیر عبارتند از آهوی نخشیر، گرگ، روباه، شغال، انواع موشها‌ و باز، عقاب و باشه نیز از پرندگان معروف این منطقه هستند. بند امیر دره آجر دره آجر که از آن به عنوان پناهگاه حیات وحش یاد می شود نیز در ولایت بامیان در مرکز افغانستان موقعیت دارد که به دلیل داشتن مناطق تاریخی و سرسبز دارای اکوسیستم خاص خود می­باشد. این دره در ولسوالی یکاولنگ در فاصله ۷۵ کیلومتر شهر بامیان قرار دارد. بخش مرکزی این منطقه حفاظت شده در ولسوالی یکاولنگ و قسمت­های شرقی آن در ولسوالی کهمرد بامیان قرار دارد. در سال۱۹۰۰ میلادی این منطقه شکار گاه حبیب الله خان پادشاه وقت افغانستان بود. در زمان پادشاهی ظاهر شاه دره توسط یکی از بزرگان محلی به پادشاه معرفی شد و شاه و با دیدن منظره­های زیبا و طبیعی این دره آنرا به عنوان منطقه حفاظت شده و شکارگاه خانواده سلطنتی اعلام کرد. تنشهای مسلحانه سه دهه گذشته و اسکان مردم محلی در این دره اکنون چالش بزرگی برای این منطقه حفاظت شده و پارک ملی افغانستان می باشد که توجه جدی دولت را نیازمند است. آهوی دره واخان شاه فولادی دره شاه فولادی در یکی از بلند ترین کوه‌ها به نام شاه فولادی در ولایت بامیان قرار دارد. این منطقه حفاظت شده به مساحت ۴۵۰ کیلومتر مربع مساحت، در حدود ۳۰۰۰ الی ۵۲۲۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. در دره شاه فولادی حدود ۳۰۰ نوع نبات و ۱۰۰ نوع حیوانات وحشی ثبت شده است. دره شاه فولادی آب ایستاد غزنی جهیل القلی، آب ایستاده، ولسوالی ناوه ولایت غزنی در جنوب افغانستان یکی از مکانهای تولید نسل غاز حسینی شناخته شده است. این آب ایستاده دارای ۱۳ هزار هکتار مساحت و به ارتفاع ۲۱۰۰ متر از سطح دریا است. ۶۶ نوع مرغان آبی در فصل بهار در این منطقه تولید نسل می کنند. این منطقه اولین بار در یاداشتهای بابرشاه پادشاه سابق افغانستان در سالهای ۱۴۹۳-۱۵۳۰ آمده که او در این نوشته ها از موجودیت بیست هزار قاز حسینی در این منطقه یاد کرده است. او افزوده است که این منطقه محل آشیانه و تولید نسل تعداد زیادی پرند­گان و مرغان آبی است. این یاداشت محققان زیادی را به منطقه کشاند. در سال ۱۳۵۳ آب ایستاده پناهگاه قاز حسینی و مرغان آبی اعلام شد. اکنون تغییرات زیست محیطی در این منطقه باعث شده است که شکل فزیکی جهیل تغییر کند. دشت ناور دشت ناور در سال ۱۳۵۰ شناسایی و در سال ۱۳۵۳ رئیس جمهور وقت این مکان را منطقه حفاظت شده و پناگاه غاز حسینی و مرغان آبی اعلام کرد. این منطقه با مساحت ۷۵۰۰ هکتار از نظر فزیکی آبی و نمکی بوده و در حدود ۳۲۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. دارای تابستان معتدل و زمستان سرد و اوسط بارندگی سالانه در آن به ۱۸۴ میلی‌متر می‌رسد. طول این جهیل در حدود ۱۴ وعرض آن ۳ کیلومتراست که از ۴۰ تپه کوچک به اندازه­‌های مختلف تشکیل گردیده است. منابع آبی این جهیل از چشمه­‌ها و آب شدن برف کوههای اطراف آن تامین می­‌شود. به استثنا خشکسالی تولید نسل پرندگان در سایر سالها در منطقه صورت می گیرد. در سالهای گذشته حدود ۳۱ نوع پرنده مختلف دراین منطقه فهرست شد. پستانداران و خزند­گان نیز در این منطقه زندگی می کنند که می توان از موش خرما، سمور، شغال، گرگ، روباه سرخ، و همچنین خزندگان آبی کوچک نام برد. کول حشمت خان کول حشمت خان در جنوب غرب شهر کابل شکارگاه شاهان و حکمرانان ملی و محلی افغانستان بوده است. در ۱۳۱۹ ظاهر شاه، پادشاه سابق این منطقه را پناهگاه مرغان آبی اعلام نمود و دستور به حفاظت آن داد. تا سال ۱۳۵۹ حدود ۱۵۷ نوع پرنده در این منطقه زندگی می کرد. این کول با مساحت ۱۹۱ هکتار در سطح بین المللی به عنوان پناهگاه مرغان آبی شناخته می شود. گیاهان و حیوانات کول حشمت خان منحصر به این منطقه بوده و گیاهان آن از نوع آبزی است. سالانه هزاران پرنده در این محل تخمگذاری کرده و به تولید نسل می پردازند. گسترش مناطق شهری در اطراف این منطقه اکنون تهدید جدی برای پرندگان ایجاد کرده ولی در گذشته پرندگانی همانند کلنگ­ها ، قازها و قطان‌ها ساکن این منطقه بودند. کول حشمت خان کابل هامون پوزک هامون پوزک یکی از سه جهیل آب شیرین حوضه سیستان در ولایت فراه در جنوب افغانستان است که مناطق هموار آن در مرز ایران موقعیت دارد. هامون پوزک با ۳۹۶ کیلومتر مربع مساحت به ارتفاع ۱۶۲۰ متر از سطح دریا قرار دارد. این منطقه با تپه­‌های خاکی زیستگاه گیاهان لوخ، گز، نی و سایر گیاهان یک ساله است. این منطقه زیستگاه آبزیان مانند: ماهی، خرچنگ و مارآبی است. پرندگانی مثل کلنگ­ها، قازها، مرغان آبی و پرنده­گان محلی مانند گنجشک­ها، تراج، زاغها، سیخ دم، چروک، لک لک و انواع دیگر نیز در این منطقه زندگی می کنند. هامون صابری فراه رود و روخانه هاروت به تالاب هامون صابری می­‌ریزد. این منطقه ۴۵۰ کیلو متر مربع مساحت داشته و در شمال غرب ولسوالی جوین قرار داد. این تالاب زیستگاه انواع مختلف پرندگان مثل کلنگ­ها، قازها و مرغهای آبی مهاجر است. این منطقه مکانی برای زیست پرندگان همانند، کماو، چور، سوزگردن، چاشک، سیخ دم، روک، لک لک، لینک زینبک، لکو و لگاب است. رویدن درختهای مانند بید، گز و نی‌زار نیز سرسبزی خاصی را به این تالاب داده است. خوک، گرگ، کفتار، خرگوش، روباه و شغال نیز در مناطق جنگلی این تالاب­ها زندگی می­‌کنند. این تالابها با ایجاد مناظر زیبا تغییرات محیطی خاصی را نیز در این منطقه ایجاد کرده است. پرنده­‌ها و حیات وحشی که در این منطقه زندگی می‌کنند، آنرا به مکان زیبا و دیدنی تبدیل کرده است. جنگل‌ها نورستان ولایت نورستان در شرق افغانستان به دلیل باران­های موسمی دارای جنگل‌ها انبوه و مناظر بی نظیر طبیعی است. این جنگل‌ها مناظر طبیعی زیبای را ایجاد کرده و پناهگاه برای میمونها، آهوی مارخور، آهوی آیبکس، خرس سبز، خرس سیاه، پلنگ برفی، پلنگ عادی، پشک جنگلی، سنجاب­ها، دله خفک و صد ها نوع پرنده تبدیل شده است . این جنگل‌ها در سطح ملی و بین­‌المللی از ارزش و شهرت خاصی برخوردار است. جنگلات نورستان درقد امام صاحب منطقه درقد در ولایت تخار و ولسوالی امام صاحب ولایت کندز یکی از مناطق حفاظت شده افغانستان می باشد. این منطقه در حدود ۸۰ کیلومتری شمال شهر تالقان مرکز ولایت تخار قرار داد که حدود ۳۰۰ متر از دریا ارتفاع دارد. این ساحه به دلیل داشتن حیوانات وحشی، پرنده گان، محیط طبیعی و جنگل‌ها دارای اهمیت است. درقد زیستگاه گوزن باختری و تعداد زیادی پرندگان و حیوانات وحشی شناخته شده است. یکی از گیاهان منحصر به فرد بدخشان مناطق حفاظت شده افغانستان که شماری از آنها به نام شگارگاه پادشاهان افغانستان معروف هستند، از مناطق دیدنی این کشور اند. این مناطق اکنون به دلیل عدم توانمندی لازم دولت افغانستان در حفاظت کامل از آنها و آشنا نبودن مردم به اهمیت اقتصادی و زیست محیطی آنها در شرایط بسیار بدی قرار دارند. عدم توجه دولت و مردم به اهمیت شرایط زیست محیطی و اقتصادی مناطق حفاظت شده، باعث خسارت و نابودی این مناطق شده و با ادامه این روند، افغانستان به زودی مناظر منحصر به فرد طبیعی خود را از دست خواهد داد. تعداد زیادی از حیوانات ویژه‌ این مناطق نیز با خطر انقراض مواجه هستند. برخی از این نوع حیوانات مختص افغانستان بوده و اکنون در حدود ۷۰ نوع از آنها در فهرست سرخ جانوران در حال انقراض نهادهای بین المللی محیط زیست قرار دارند.
سازمان ملل متحد روز ۶ نوامبر را به عنوان روز جهانی حفاظت از محیط زیست در جنگ و منازعه اعلام کرده است. ولی محیط زیست در افغانستان همانند سایر بخشها در این کشور آسیب دیده است. جنگل‌ها نابود و چراگاه ها نیز در وضعیت بدی قرار دارد. مناطق حفاظت شده افغانستان از مکانهای دیدنی و نادر هستند که به دلیل حفاظت از این مناطق دولت افغانستان برنامه ملی را در نظر دارد. در گذشته نیز به دلیل اینکه دولت بتواند از مناطق حفاظت کند تعداد از آنها به نام شکار گاه‌های سلطنتی یاد می‌شد.
'شکارگاه شاهان'؛ مناطق حفاظت شده افغانستان
بتهوون معتقد بود که موسیقی ابراز ایده‌ها و احساسات است به این دلیل که هنر است و نه سرگرمی انتظارها زیاد بود. این موسیقی‌دان و رهبر ارکستر مدت‌ها بود که سمفونی نساخته بود، ولی مساله تنها این نبود - از آخرین باری که بتهوون روی سن دیده شده بود نیز ۱۲ سال می‌گذشت. اما بالاخره آمد. استاد بزرگ در برابر یکی از بزرگترین گروه‌های ارکستر تاریخ روی سن رفت تا کنسرتی بی‌بدیل را رهبری کند. شیوه پر نشاط رهبری بتهوون باعث حیرت موسیقیدانان شد و برای نخستین بار سبک اجرا چنان تغییر داده شده بود تا حضار شاهد صدای انسان در یک سمفونی باشند. بتهوون، در حالی که پشتش به تماشاگران بود، با شوری لجام‌گسیخته نوازندگان را رهبری کرد و هم‌گام به موسیقی بدنش را لرزاند و دست‌هایش را در هوا تکان داد. او چنان غرق در اجرا بود که حتی در پایان قطعه نیز دست از اشاره کردن نکشید، تا این که یکی از تک‌خوان‌های نزدیکش - گمان می‌رود کارولین اونگر بوده باشد - به طرفش رفت و رویش را به جمعیت برگرداند تا تشویق خروشان آن‌ها را ببیند. بتهوون در آن زمان شنوایی خود را کاملا از دست داده بود. شبی به یاد ماندنی با وجود اینکه بتهوون ناشنوا شده بود اما یکی از شاهکارهای موسیقی را خلق کرد لارا تانبریج، استاد موسیقی در دانشگاه آکسفورد و نویسنده زندگی‌نامه او تحت عنوان "بتهوون: زندگی در ۹ قطعه" می‌گوید چند گزارش مختلف از این واقعه وجود دارد. پروفسور تانبریج می‌گوید "او در جریان نخستین اجرای سمفونی روی صحنه بود، اما یک کارگردان موسیقایی نیز کنارش بود تا کارها منظم پیش برود، چرا که در آن زمان روشن شده بود که بتهوون مدت‌ها است که دیگر رهبر قابل اعتمادی نیست." او اضافه می‌کند "آن تشویق ظاهرا در جریان یکی از موومان‌ها اتفاق افتاد، چرا که حضار می‌خواستند دوباره آن را بشنوند." برنامه آن شب احتمالا خیلی منظم نبوده است. سازنده و رهبر ناشنوا بود، موسیقی به شکلی غیرعادی طولانی و پیچیده بود، و - همان‌طور که در آن دوره مرسوم بود - نوازندگان تمرین زیادی نکرده بودند. به گفته خانم تانبریج "واقعا محشر است که با وجود آماده‌سازی اندک آنقدر خوب پیش رفت." سرگرمی را فراموش کن: "موسیقی نوعی هنر است" لارا تانبریج به مناسبت ۲۵۰مین سالگرد تولد بتهوون کتاب "بتهوون: زندگی در ۹ قطعه" را نوشت آن لحظه، شکوه و فاجعه زندگی بتهوون را به تصویر کشید. او ۲۵۰ سال پیش در بن، آلمان، به دنیا آمد. با این که تاریخ دقیق تولد او مشخص نیست (گمان می‌رود ۱۶ دسامبر باشد)، اسنادی وجود دارد که نشان می‌دهد او را روز ۱۷ دسامبر ۱۷۷۰ غسل تعمید داده بودند. او موسیقی‌دانی مبتکر، پرشور و پرقدرت شد که شخصیتی پیچیده و متضاد داشت. جوانی او با جنگ‌های ناپلئونی هم‌زمان شد، دوره‌ای از تحولات عظیم سیاسی در بیشتر نقاط اروپا. با این که آلمانی‌زاده بود، به عنوان یکی از موسیقی‌دان‌های بزرگ وین پذیرفته شد - دستاوری بزرگ در شهری که نام‌هایی چون ولفگانگ آمادئوس موتسارت، یوزف هایدن، فرانتس شوبرت و آنتونیو ویوالدی را در کارنامه خود داشت. پروفسور تانبریج می‌گوید "او از بسیاری جهات در بانگ و حجم موسیقی انقلاب به پا کرد. جاه‌طلبی او ، و این ایده که موسیقی می‌تواند بیانگر احساسات و عقاید باشد، به او اجازه داد تا نشان دهد که موسیقی می‌تواند از سرگرمی محض فراتر برود و چیزی به مراتب ژرفتر باشد. بتهوون نقشی کلیدی در ارتقاء موسیقی به هنر داشت." او در عین حال معروف بود به تندطبعی، خودخواهی، خودشیفتگی، گوشه‌نشینی، کج‌خلقی، ژولیدگی، خسیسی، شکست‌خوردگی عشقی، خودبیمارانگاری... و دائم‌الخمری. به گفته خانم تانبریج "این‌ها همه جزئی از افسانه واهی بتهوون است" چرا که "ترجیح ما به تصویر هنرمندی است که توسط اهریمن درونش و دردهای جسمیش شکنجه شده است." ترسیم او به عنوان استادی که خودش را بیش از هر چیز وقف هنرش کرد و قادر بود قطعاتی بسازد که از تصور ما خارج است، باعث می‌شود او فرازمینی به نظر برسد. یک عمر مشکلات جسمی بتهوون بیشتر عمرش درگیر بیماری بود مشخص است که بتهوون به داشتن شخصیتی مشکل‌دار معروف بود - اما برای رعایت عدالت باید بگوییم که او مشکلات پزشکی زیادی داشت و تحت درمان‌های پزشکی مخوفی قرار گرفت. تعدادی از کارشناسان امروزی تلاش کرده‌اند تا با پژوهش‌های علمی تاریخی بیماری‌های او، رابطه آن‌ها با ناشنوایی او، و تاثیر آن‌ها بر شخصیت و موسیقی بهتوون را مشخص کنند. هنری مارش، جراح مغز و اعصاب بریتانیایی، در مستندی که تحت عنوان "کالبدشکافی بتهوون" از بی‌بی‌سی پخش شد مشکلات او را با جزئیات دقیق، همان‌طور که امروزه ممکن است تشخیص داده شوند، فهرست کرده است. به گفته این پزشک، بتهوون از "بیماری التهاب روده، سندروم روده تحریک‌پذیر، اسهال شدید، بیماری ویپل، افسردگی مزمن، مسمومیت جیوه، و خودبیمارانگاری" رنج می‌برد. یک روز بعد از فوت بتهوون در ۲۷ مارس ۱۸۲۷، یوهان واگنر، پزشک معروف، جسد او را تشریح کرد و متوجه شکمی ملتهب و کبدی آسیب‌دیده شد که یک‌چهارم اندازه معمولش بود - نشانه‌هایی مبنی بر وجود سیروز کبدی که ناشی از مصرف الکل است. در خانواده او سابقه دائم‌الخمری وجود داشت: مادربزرگش به این مشکل مبتلا بود و پدرش نیز دائم‌الخمر معروفی بود. پروفسور تانبریج می‌گوید بتهوون مرتب و هنگام معاشرت شراب می‌نوشید که در آن دوره کاری مرسوم بود، چرا که آب غالبا مناسب مصرف نبود. ویلیام مردیث، پژوهشگر در مرکز مطالعات بتهوون در دانشگاه سن خوزه، با بررسی شیمیایی موهای این موسیقی‌دان و یافتن سرب در آن‌ها نشان داده است که مصرف شراب شاید به بروز مسمومیت سربی در او منجر شده باشد. در بین شراب‌فروشان رسم بود که برای تخمیر آب انگور از بشکه‌هایی استفاده کنند که با سرب پوشیده شده بود. این کار از یک طرف باعث شیرینتر شدن شراب می‌شد و از طرف دیگر ناخواسته به مشتری‌ها صدمه می‌زد. مسمومیت سربی می‌تواند باعث آسیب عصبی شود، اما راهی برای اثبات این که بتهوون دچار این نوع مسمومیت بود وجود ندارد. او چگونه شنوایی خود را از دست داد؟ چیزی که ثابت شده است مشکلات شنوایی عمیق بتهوون بود و دکتر واگنر نیز در تشریح جسد او وجود این مشکلات را مشاهده کرد و در گزارش خود به ثبت رساند. آقای مردیث به بی‌بی‌سی گفت که ناشنوایی او شاید با بیماری‌های گوارشی او ارتباط داشته باشد، چرا که زمان شروع مشابهی داشتند. به گفته او "علاوه بر این، بتهوون مرتبا از تب و سردرد شکایت می‌کرد، مشکلاتی که تا پایان عمر با او بود." دکتر فیلیپ ماکوویاک، استاد مدرسه پزشکی مریلند، می‌گوید یک نظریه دیگر این است که ناشنوایی او شاید پیامد جانبی سفلیس مادرزادی بوده باشد. این بیماری که از قاره آمریکا "وارد" شده بود اروپا را درنوردید و آسیبی جدی به مردم بی‌دفاع زد. دکتر ماکوویاک می‌گوید در شخص بتهوون این بیماری به شکل مشکلات گوارشی و ناشنوایی بروز کرد. اما هنری مارش، جراح مغز و اعصاب، معتقد است که مدرک قاطعی برای این وجود ندارد و تنها گمانه‌زنی است. درد ناشنوایی بتهوون برای آرامش به خانه‌اش در هایلیگنشتات پناه برد جایی که نامه‌ اعتراف گونه‌اش را به برادرانش نوشت ما مشخصا می‌دانیم که مشکلات شنوایی بتهوون بین سال‌های ۱۷۹۷ و ۱۷۹۸ آغاز شد. او در ۱۸۰۲ به نصیحت پزشکش وین را ترک کرد و برای یافتن آرامش به شهری به نام هایلیگنشتات در همسایگی وین رفت تا بتواند با این مشکل خود کنار بیاید. او در آنجا نامه‌ای به برادرانش نوشت - که به "عهد هایلیگنشتات" معروف شده است - و در آن به تمایلش به خودکشی و نیاز به دوری از مردم اشاره کرد. او حین درد دل به مشکلات ناشی از ناشنوایی و تاثیرش بر رفتار متغیرش اشاره می‌کند و می‌نویسد "... حدود شش سال پیش دچار بیماری مهلکی شدم که به دست پزشکان بی‌کفایت بدتر شد. من حالا چاره‌ای جز زندگی مخفی ندارم. اگر به کسی نزدیک شوم، اندوهی مهلک وجودم را پر می‌کند: یعنی قرار دادن خودم در شرایطی که دیگران متوجه وضعیتم بشوند." این نامه که هرگز فرستاده نشد بعد از مرگش در بین کاغذهایش پیدا شد. در یکی از تلخترین بخش‌های این نامه آمده است: "آه! چطور می‌توانم به ناتوانی در حسی اعتراف کنم که باید به شکلی بی‌نقص و در سطحی از کمال در من وجود داشته باشد که کمتر موسیقی‌دانی تجربه کرده است." بتهوون می‌گوید که در ابتدا توانایی شنیدن تنها برخی از بسامدها را از دست داد، اما به مرور بیشتر شنوایی خود را از دست داد. پروفسور تانبریج می‌گوید "طبق برخی گزارش‌ها او ناشنوا بود و با صدای بلند صحبت می‌کرد اما مشخص نیست که وضعیت دقیقا به چه شکل بود." چیزی که مشخص است این است که فهم حرف‌های دیگران تا سال ۱۸۱۸ برایش بسیار سخت شده بود و به همین خاطر از آن‌ها می‌خواست که پرسش‌ها و نظرات خود را روی کاغذ بنویسند. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد او تا پایان عمر می‌توانست برخی صداها را بشنود، مانند وقتی که از شنیدن جیغ زیری شگفت‌زده شده بود. موسیقی به مثابه سلسله‌ای از لرزش‌ها سمعک‌هایی که بتهوون استفاده کرد تا بتواند روی موسیقی‌اش کار کند این شد که بتهوون ناراحتی بابت ناشنوایی را به ناراحتی بابت عدم ازدواج افزود. اما نه تنها به ساخت موسیقی ادامه داد، بلکه برخی از رساترین، تکان‌دهنده‌ترین و تجربیترین قطعاتش را ساخت. به گفته خانم تانبریج، بتهوون در عهد هایلیگنشتات "تصمیم می‌گیرد که زندگی همچنان ارزشمند است، می‌خواهد به ساخت موسیقی ادامه داد، و موسیقی را ناجی خود می‌پندارد." از آنجایی که بتهوون پیانونوازی زبردست بود، به استفاده از آن در ساخت موسیقی ادامه داد و صدایش را با استفاده از وسایل مختلف بلندتر کرد. اما قویترین ساز بتهوون مغزش بود. پروفسور تانبریج می‌گوید "چیزی که باید در نظر بگیرید این است که موسیقی‌دان‌ها بر تصورات خود تکیه می‌کنند، می‌توانند صداها را در سر خود بشنوند، و بتهوون از کودکی مشغول خلق موسیقی بود." او اصافه می‌کند که "شاید صدای دنیای اطراف را نمی‌شنید، اما دلیلی ندارد که فکر کنیم توان شنیدن موسیقی در مغزش هم تحلیل رفته بود، یا این که از خلاقیت موسیقاییش کاسته شده بود." نیرو و کثرت "اگر نمی‌توانید به درستی بشنوید، چاره‌ای جز تکیه بر انرژی نوازندگان برای بیان قطعاتی که ساخته‌اید ندارید." شکی نیست که ساختن قطعاتی که گوش‌هایش از شنیدنشان عاجز بودند برای بتهوون رنجش‌آور بود، اما او چالش‌های دیگری را وارد کارش کرد: آمیختن آثارش با نیرو و بیانی فیزیکی که تا آن زمان بی‌سابقه بود. امروزه برخی از کارشناسان عقیده دارند که ناشنوایی از بسیاری جهات باعث ارتقاء استعداد موسیقایی او شد. ریچارد آیرز، موسیقی‌دان بریتانیایی، به بی‌بی‌سی گفت "اگر نمی‌توانید به درستی بشنوید، چاره‌ای جز تکیه بر انرژی نوازندگان برای بیان قطعاتی که ساخته‌اید ندارید." آقای آیرز که خود ناشنوا است و یکی از قطعاتش را تحت تاثیر ناشنوایی خود و بتهوون نوشته است می‌گوید که آن استاد بزرگ "به نوعی موسیقی متکثرتر و واضحتر" متوسل شد. به گفته او این چیزی بود که بتهوون از نوازندگانش طلب می‌کرد - او می‌توانست حرکات بدن آن‌ها و نیرویی را که صرف اجرا می‌کردند ببیند. موسیقی او کیفیتی تپنده به خود گرفت و او را به مسیری غیرمنتظره کشاند که نتیجه‌اش لحظات تکان‌دهنده و دل‌شکنی بود که در آثار آخرش شنیده می‌شود. برای نمونه، کوارتت زهی شماره ۱۵ او قطعه‌ای عجیب برافروزنده است که برای سپاس‌گزاری از خداوند بابت درمان یکی از بیماری‌هایش ساخته بود. انسانیت و امید پروفسور تانبریج می‌گوید "مدارک زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد او فردی گوشه‌گیر و بیمار بود اما بتهوون اصلا به این چیزها خلاصه نمی‌شود. او وجه دیگری نیز دارد که بسیار دوستانه‌تر و بامزه‌تر است. کیفیت‌های انسانی او در برخی لحظات دیگر به خوبی دیده می‌شود." به گفته او، این که بتهوون "سرود شادی" را در یکی از سختترین لحظات زندگی خود ساخت نشان می‌دهد که او همچنان به آینده امیدوار بود - حسی که در آثار آخرش موج می‌زند. بتهوون از سن کم خواهان ساختن موسیقی برای شعری از فریدریش شیلر به همین نام بود، و نهایتا راهی پیدا کرد که آن را در سمفونی شماره ۹ بگنجاند. خانم تانبریج می‌گوید "فکر می‌کنم ایده‌هایی که در این شعر مطرح شده است، یعنی برادری و شادی، همان چیزهایی است که بتهوون امید داشت در سیاست و جامعه رایج شود. او تا آخر عمر با این امید زندگی کرد و ما نباید این واقعیت را نادیده بگیریم." مراسم خاکسپاری بتهوون، ۲۶ مارچ ۱۸۲۷
وین، ۷ مه ۱۸۲۴. خاندان سلطنتی، اشراف و نخبگان فرهنگی شهر در تئاتر دربار سلطنتی و امپراتوری وین جمع شده بودند تا شاهد رویدادی خارق‌العاده باشند: نخستین اجرای سمفونی شماره ۹ لودویگ فان بتهوون.
بتهوون؛ موسیقی‌دان ناشنوایی که بهترین شاهکارهای موسیقی را خلق کرد
در این میان هزینه های بالای تولیدات سینمایی با توجه به رشد سر سام آور قیمتها در ایران و فروش پایین اکثر فیلم ها، بیشتر دست اندرکاران سینمایی از کارگردانان و تهیه کنندگان تا پخش کنندگان و سینماداران را نگران کرده است. نفس عمیق: خانه سینما خانه سینما با وجود وعده‌های احمدی‌نژاد در روزهای آخر ریاست جمهوری‌اش، تا روی کار آمدن دولت جدید و تعیین وزیر و رییس سازمان سینمایی جدید همچنان بسته ماند. خانه سینما بالاخره در روز بیست و یکم شهریور ۱۳۹۲ توسط حجت ایوبی٬ رئیس جدید سازمان سینمایی پس از بیست ماه تعطیلی مجددا بازگشایی شد. مجمع عمومی خانه سینما نیز در مهرماه با استقبال گسترده اعضا برگزار شد و اساسنامه جدید آن تصویب شد. در اساسنامه جدید دو اصل "التزام عملی به قانون اساسی و اصل ولایت فقیه" و "تابعیت جمهوری اسلامی ایران" سینما جایگزین "تابعیت ایرانی" شد. این تغییر در اساسنامه پس از مدت‌ها مقاومت خانه سینما٬ به "توصیه" محمد حیدری٬ نماینده جدید وزارت ارشاد و "در راستای رفع دغدغه دولت و نمایندگان محترم عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی" انجام شد. با تمام این تغییرات٬ پس از چند ماه انتظار و بر اساس، "توصیه" رئیس سازمان سینمایی انتخابات خانه سینما به تعویق افتاد و اعضای فعلی هیئت رئیسه به مدت یک سال دیگر در پست خود ابقا شدند. پرده آخر: جشنواره فجر سی و دومین جشنواره فیلم با استقبال سینما‌گران و تماشاگران پس از چند سال رکود نسبی مانند همیشه با مسائل حاشیه‌ای برگزار شد. حاشیه‌هایی همچون جایزه‌هایی که هیئت داوری برای فیلم رستاخیز در نظر گرفت٬ عدم نمایش فیلم آشغال‌های دوست‌داشتنی و نمایش پر سرو صدای فیلم" عصبانی نیستم." "عصبانی نیستم" دومین ساخته رضا درمیشیان٬ فیلمی با بازیگری باران کوثری بود که به وقایع پس از انتخابات سال ۸۸ پرداخته است. پس از نمایش این فیلم و موضع گیری نمایندگانی همچون مرتضی آقا تهرانی و احمد سالک رئیس کمیسیون فرهنگی گفته شد که فیلم به درخواست تهیه کننده آن از بخش مسابقه کناره گیری کرده است. پیش از آن و در اوایل بهمن احمد سالک طی نامه‌ای به حجت‌الله ایوبی، گفته بود که مجلس "اجازه نخواهد داد که برخی جریانات و یا برخی افراد ناآگاه با نادیده گرفتن حرکت مردم قرائت خارجی‌ها را از فتنه ۸۸ در جامعه نشر دهند." "عصبانی نیستم" که به گفته داوران جشنواره احتمال بردن چند سیمرغ را داشت با استقبال گسترده تماشاگران روبرو شد و در جشنواره برلین هم به نمایش درآمد. حیاط پشتی مدرسه عدل آفاق: فیلم لاله پروژه میلیاردی و جنجالی لاله پس از چند سال کشمکش بالاخره با اظهار نظر محمدمهدی طباطبایی‌نژاد٬ رییس جدید مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بسته شد. بر اساس گفته آقای طباطبایی‌نژاد، بیش از شش میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان از بودجه مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی صرف تولید این فیلم شده است. در حالی که مرگز گسترش سینمای تجربی وظیفه حمایت از ساخت فیلم‌های کوتاه و مستند و تجربی را برعهده دارد٬ رئیس جدید مرکر گسترش اعلام کرد که بیش از ۹۰ درصد بودجه این مرکز در سه سال گذشته تنها صرف سه پروژه سینمایی شده است. نیکی کریمی در این فیلم نقش لاله برخوردار٬ قهرمان رالی ایرانی را بازی می کرد. فیلمی که از آغاز ساختش با مخالفت شدید اصولگرایان روبرو شده بود. برزخی‌ها: بازگشت ناصر ملک مطیعی ناصر ملک مطیعی، بازیگر قدیمی ایرانی پس از سال ها دوری از سینما در فیلم "نقش و نگار" بازی کرد. نکته جالب‌تر اما این بود که تهیه کنندگی این فیلم را بابک زنجانی بر عهده داشت. آقای زنجانی در جشن پایان فیلمبرداری اعلام کرده بود که یک میلیارد تومان هزینه این فیلم شده است. ناصر ملک مطیعی که با فیلم "واریته بهاری" در سال ۱۳۲۸ وارد سینمای ایران شد آخرین فیلمش "برزخی ها" به کارگردانی ایرج قادری در سال ۱۳۶۱ بود. او در سه دهه گذشته بارها تلاش کرده بود که به سینمای ایران بازگردد اما موفق نشده بود. در روز نهم دی ماه خبرگزاری های ایران از قول آقای اژه ای نوشتند که "بابک زنجانی با توجه به مسائل و اتهامات وارده در هفته‌های اخیر" بازداشت شده است. نام آقای زنجانی در سال گذشته بارها در ارتباط با پرونده های گوناگون تخلف اقتصادی مطرح شده ولی او با رد تمام اتهامات، تاکید کرده که اقداماتش با اطلاع نهادهای مسئول کشور بوده است. بعد از دستگیری آقای زنجانی٬ کارگردان فیلم به نوع برخورد با او اعتراض کرد و گفت که با فرار سرمایه داران، ایران به‌زودی به اتیوپی تبدیل می شود. شبح کژدم: جشنواره عمار و نهم دی چهارمین دوره جشنواره عماریون همچون سال‌های قبل همزمان با نهم دی ماه برگزار شد. نادر طالب‌زاده٬ دبیر این جشنواره برگزاری آن را همچون انقلاب اسلامی برای سینمای ایران ضروری دانست. به گفته مسئولان این جشنواره بیش از ۷۰۰ فیلم نمایش داده شده در این جشنواره در بیشتر شهرستان‌ها و روستاها و حتی در نوار غزه اکران شده‌اند. آن ها همچنین از پرداخت هزینه جشنواره توسط "مردم مشتاق" خبر دادند. جشنواره عمار در سال ۸۸ پایه گذاری شد و در سال ۹۱ نیز عوامل آن دیداری با رهبر ایران داشتند. خبرگزاری فارس اندکی بعد از این دیدار به نقل از یکی از شرکت‌کنندگان نوشت که رهبر انقلاب در این دیدار گفته است هر چند سینما و خصوصا سینمای داستانی "فضای نامناسبی" دارد و لازمه ورود به آن "از بین رفتن بعضی از اعتقادات" است، لازم است چهره‌های متدین با بر تن کردن "جلیقه ضد گلوله و سپر تقوا" به آن وارد شوند. از دیگر نکات جالب این دوره از جشنواره حضور "عماریون غربی" در آن بود. آقای طالب زاده عماریون غربی را افرادی معرفی کرد که "بدون اینکه مسلمان باشند از حقیقت دفاع می کنند و مجاهدت آنها در کار و زندگی روزمره آنها اثر کرده اما پا پس نکشیده اند." گفت و گو در مه: مجادله در برنامه هفت در برنامه سینمایی هفت در تاریخ بیست و هشتم تیرماه که موضوع آن بررسی اختلافات خانه سینما بود حسین فرحبخش، تهیه‌کننده و کارگردان سینما، و همایون اسعدیان، کارگردان سینما، شرکت کردند. برنامه‌ای دو ساعته و پرتنش که در طول آن محمد گبرلو، مجری سینمایی برنامه هفت بارها به شرکت‌کنندگان تذکر داد. در این برنامه حسین فرحبخش هیئت مدیره خانه سینما را به رانت‌خواری و هعمراهی با "عوامل فتنه" متهم کرد و گفت طبق حکم دادگاه خانه سینما منحل شده است. همایون اسعدیان در پاسخ گفت از نظر هیئت رئیسه خانه سینما حکم دادگاه توسط دیوان عدالت اداری تعلیق شده و تشکیل خانه سینمای دو غیر قانونی است. این برنامه و بحث های پیش آمده در آن با واکنش هایی مختلفی روبرو شد که حاکی از اختلاف بین گروه های سینمایی مختلف و سهم خواهی هر کدام از آن ها از سینمای ایران بود. گزارش یک قتل: یادداشت‌هایی که نمی‌سوزند محمد رسول‌اف، کارگردان ایرانی پس از ورود به فرودگاه امام خمینی تهران، احضار و پاسپورت و لپ تاپ او توقیف شد. او از جشنواره تلوئید آمریکا باز می گشت که در آن آخرین از فیلم سینمایی اش "دست نوشته‌ها نمی‌سوزند" تقدیر شده بود. مضمون این فیلم قتل‌های زنجیره‌ای روشنفکران و دگراندیشان ایرانی است. رسول اف که پس از انتخابات و هنگام ساختن فیلمی همراه جعفر پناهی دستگیر و مدتی هم زندانی شده بود٬ پس از آن دو فیلم به "امید دیدار" و "دست نوشته‌ها را نمی‌سازند" را ساخت که هیچ کدام در ایران به نمایش درنیامدند. او در پاسخ به چگونگی ساخت این فیلم در ایران با اشاره به در دسترس بودن دوربین های دیجیتال ارزان و ساخت فیلم در حد استانداردهای جهانی با یک گروه کوچک گفت: "آرزو می کنم تجربه های سال های اخیر نشان داده باشد ممانعت از رشد سینمای واقعا مستقل و منتقد که تصمیم گیران آن را انکار کرده یا نادیده می گیرند نه با ضرب و زور تحقیر و افتراهای سنگین و تکراری که این فیلمسازان را وطن فروش، بازوی اجرایی و جیره خوار دشمن می خواند، نه با زندان و خشونت و نه با حذف و محرومیت از رسانه های داخلی و خارجی امکان پذیر نیست." ساخت ایران: اصغر فرهادی و کن اصغر فرهادی که سال ۱۳۹۱ با دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی برای فیلم جدایی نادر از سیمین شور و شعف زیادی در ایرانیان بوجود آورده بود امسال هم با فیلم گذشته یکی از کاندیداهای دریافت بهترین فیلم سال در جشنواره کن بود. اما این فیلم در نهایت موفق شد جایزه بهترین بازیگر زن را برای بازی بریس بژو بگیرد و فیلم "آبی گرم ترین رنگ ها است" جایزه بهترین فیلم کن را از آن خود کرد. گذشته داستان مردی ایرانی با بازی علی مصفا را روایت می کند که پس از اختلاف طولانی با همسرش (برنیس بژو) او را رها کرده و به ایران بازگشته است. اما با درخواست طلاق زن، دوباره به فرانسه بازمی گردد و این بار مردی (طاهر رحیم) وارد زندگی همسر و دو بچه او شده است. بعضی از منتقدان فیلم گذشته را فیلم ضعیف‌تری نسبت به فیلم قبلی فرهادی دانستند. اما برخی نیز یکی از دلایل دریافت جایزه فیلم "آبی گرم‌ترین رنگ است" را مسائل بیرون از جشنواره از جمله رای مثبت مجلس فرانسه به قانون ازدواج همجنسگرایان و تظاهرات مخالفان این طرح در خیابان های فرانسه همزمان با برگزاری جشنواره کن دانستند. طلای سرخ: جعفر پناهی جعفر پناهی٬ فیلمساز ایرانی که برای بیست سال از فیلم‌سازی محروم شده است٬ در پاسخ به پیام حسن روحانی٬ رییس جمهوری ایران به جشنواره فیلم فجر گفت که "آقای روحانی بجای پیام‌های تکراری بهتر است به مردم قول بدهد که یک درصد به قول‌هاى زمان انتخابات وفادار بوده و با تدبیر دور از امید، نمى‌خواهد سانسورى تازه بنا کند." آقای روحانی در بخشی از پیام خود از سینماگران خواسته بود: "می‌گوید بگذار در فیلمم از خطرِ بیماریِ واگیردارِ فساد و ریا و دروغ و از مسابقه هولناک و بی‌رحمانه "پول درآوردن به هرقیمت" بگویم. به او می‌گویم بگو، از تمامِ این بدی‌ها بگو، اما اگر می‌شناسی و می‌توانی "ستاره‌ای" را به من و مردمم نشان بده که با وجود تمام سختی‌ها، به همه کجی‌ها و پلشتی‌ها، قهرمانانه "نه" می‌گوید و واقعیت تیره را به حقیقت روشن تبدیل می‌کند." جعفر پناهی در پی انتخابات ریاست جمهوری ایران در ۱۳۸۸ بازداشت شد و علاوه بر محکومیت به ۶ سال حبس، ۲۰ سال از ساختن فیلم، نوشتن فیلم‌نامه، مسافرت به خارج از کشور و مصاحبه با رسانه‌های داخلی و خارجی محروم شد. پیش از آن اهدای جایزه ساخاروف برای آزادی اندیشه به نسرین ستوده و جعفر پناهی توسط هیئت پارلمانی اروپا با واکنش گسترده چهره‌های محافظه کار و مقام های ارشد ایرانی رو به رو شد. سفره ایرانی: سینما حقیقت آشتی مستند سازان با جشنواره سینما حقیقت از دیگر رخدادهای سال گذشته بود. در حالی‌که پس از انتخابات حاشیه‌دار ۸۸ تعداد زیادی از مستندسازان ایرانی این جشنواره تحریم کردند٬ به نظر می‌رسد با روی کار آمدن دولت جدید و بازگشت چهره‌های مطرح در کنار مستند‌سازان جوان٬ این جشنواره می‌رود که مانند گذشته جایگاه خود را به دست آورد و تلاشی باشد برای توجه بیشتر به سینمای مستند ایران که زیر سایه سینمای بلند و داستانی قرار دارد. سینمایی که با توجه به پوشش مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی توسط برخی از مستندهای ساخته شده در این سال ها سندی است تصویری از جامعه ایرانی. جشنوار سینما حقیقت که پایه گذار آن محمد آفریده، رئیس پیشین مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بود در طول تاریخ کوتاه خود دچار فراز و نشیب های زیادی بوده اما به مروز زمان توانسته محلی برای نمایش بهترین مستندهای ایرانی و گاهی بهترین مستندهای خارجی باشد. یک اتفاق ساده: گربه و ماهی نمایش فیلم گربه و ماهی دومین ساخته شهرام مکری با استقبال وسیع منتقدان و علاقمندان سینمایی روبروشد. ساخت چنین فیلمی در سینمای مضمون محور ایران که از فقر تکنیکی هم رنج می برد نکته روشنی در تولیدات سینمایی سال گذشته بود. این دومین فیلم بلند آقای مکری پس از اشکان،انگشتان متبرک و چند داستان دیگر بود. فیلمی با زمانی بیش از دو ساعت در یک نمای بلند و بدون قطع فیلم برداری شده است. داستان فیلم درباره چند جوان است که به جنگلی آمده اند تا در یک جشنواره بادبادک شرکت کنند. مجید اسلامی، منتقد سینمایی در گزارشی از جشنواره که در مجله ۲۴ منتشر شد درباره گربه و ماهی نوشت: "بودجه ای اندک، یک دنیا ایده خلاق و عزم راسخ، به تولید فیلمی منجر شده که مایه شرمساری دیگران است. همان هایی که همیشه زیاده خواهند و طلبکار. همان هایی که همه پول ها را می خواهند و همه جایزه ها را به زور به چنگ می آورند و از پروژه ای به پروژه ای دیگر می روند و با هم به جنگ زرگری مشغول اند." فیلم گربه و ماهی در جشنواره های جهانی به نمایش درآمد و جوایزی نیز به دست آورد. سلام سینما: روز مجانی سینما روز پنج شنبه ده بهمن سال گدشته تماشاگران در قالب طرحی به نام سلام سینما توانستند مجانی به سینما بروند. در این روز هجوم و استقبال مردم به حدی بود که خسارات زیادی به بسیاری از سینماها وارد شد. به گزارش خبرگزاری‌های ایران برخی از خانواده‌ها گفته بودند پس از سال ها٬ برای اولین بار است که به سینما می‌آیند. تعدادی از سینماداران پس از این روز خواستار جبران خساراتی شدند که به سینماها وارد شده است. رئیس موسسه تصویر شهر گفت این روز قرار بود روز سلام مردم به سینما باشد اما عملا به روز حمله مردم به سینما تبدیل شد. اما شاید نکته جالب تر گفته های یکی از مدیران سینماها بود که دلیل عدم استقبال تماشاگران را نه مشکلات مالی مردم بلکه خود فیلم‌ها دانست. او پیش‌بینی کرده بود که پس از این روز و تماشای فیلم های روی پرده ایرانی‌ها از سینمای ایران بیشتر دلسرد شوند.
در حالی که تغییر دست‌اندرکاران حوزه سینما در دولت جدید٬ بازگشایی مجدد خانه سینما و برخی تغییرات مثبت در جشنواره‌های فیلم فجر و حقیقت می‌توانند نویده دهنده آغاز فصلی جدید در سینمای ایران باشد٬ برگزار نشدن انتخابات خانه سینما در روزهای پایانی آخر سال گذشته٬ این بیم را در سینماگران به وجود آورد که قطار سینمای ایران همچنان بر ریل‌هایی که معاونت سینمایی قبلی چیده بود به راه خود ادامه دهد.
سینمای ایران در سال ۹۲، بودن و نبودن
رد درخواست حمایت از جهاد دستگاه سلطنت و حتی خاندان حبیب‌الله را دوپارچه کرد امیر حبیب‌الله پادشاه وقت افغانستان با امضای توافقنامه ۱۹۰۵، ادامه تسلط بریتانیا بر روابط خارجی کشورش را پذیرفته بود و با ورود هیات بزرگی از دیپلمات‌ها و افسران آلمانی، عثمانی اتریشی و رهبران انقلابی هندی، افغانستان برای نخستین بار در ظرف چند دهه میزبان نمایندگان سیاسی مهم غیرانگلیسی شد. این هیات به پیشنهاد انور پاشا وزیر جنگ عثمانی و موافقت دولت‌های آلمان و اتریش برای تشویق افغانستان به جنگ علیه بریتانیا و روسیه وارد افغانستان شد: کاظم بیگ نماینده سلطان محمد پنجم خلیفه عثمانی، اسکار فن نیدرمایر و اتوفن هنتیگ نمایندگان ویلهلم دوم قیصر آلمان. شماری از انقلابیون هندی به رهبری راجا مهندرا پراتاب و مولوی برکت‌الله بعدا به آنها پیوستند. هیات در ۲۴ آگوست ۱۹۱۵ وارد افغانستان شد و امیدوار بود که براساس «پان‌اسلامیسم» عثمانی و نظریه «انقلابی کردن مناطق اسلامی» دولت آلمان، افغانستان را دعوت به پیوستن به «جهاد» علیه روسها و انگلیس‌ها کند. عثمانی‌ها و آلمانها معتقد بودند که با آغاز رستاخیزی زیر عنوان جهاد در کشورهای اسلامی و به‌ویژه افغانستان و هند می‌تواند سرنوشت جنگ را در اروپا تغییر دهد. آزادی‌خواهان هندی و به‌ویژه مسلمانان هند تاکید داشتند که افغانستان نه تنها از آنها حمایت همه‌جانبه کند، بلکه خود درگیر جنگ شود. برداشت غالب در آن زمان این بود که افغانستان «دروازه هند» است. برآورد آلمان این بود که اعلام جنگ از سوی امیر افغانستان می‌تواند نقطه آغاز رستاخیزی علیه بریتانیا در سراسر آسیای میانه و شبه‌قاره هند باشد. تناقضات امان‌الله خان و دیگر حامیان جنگ معتقد بودند که پیروزی با آلمان است اما واقعیت‌هایی که هیات حامل پیام جهاد در افغانستان با آنها برخورد، از نظر نیدرمایر "هم جالب و هم متضاد" بود. زیرا به نوشته فیض‌محمد کاتب تاریخ‌نگار دربار امیر حبیب‌الله، میزان حمایت از جهاد در میان مردم به حدی بود که اگر امیر آن را رد می‎کرد، می‎ترسید که «تارک امر خدا و رسول و سلطان معظم و جهاد گفته تکفیرش نمایند و اختلالی در مملکت پدید آرند". به علاوه مردم عادی، بخشی از دستگاه سلطنت، خانواده‎های پرنفوذ سیاسی و نظامی و حتی نیمی از اعضای خاندان سلطنتی از جنگ با انگلیس و روسیه حمایت می‎کردند. آنها دادن پاسخ مثبت به ندای جهاد خلیفه عثمانی را وظیفه ملی و اسلامی سلطنت افغانستان می‎دانستند. اما امیر و اطرافیانش مخالف بودند. این وضعیت را هم دولت عثمانی و آلمان و هم بریتانیا محاسبه کرده بودند. به این ترتیب، اگر افغانستان وارد جنگ می‎شد، انقلابیون هندی هم به پا می‌خاستند و احتمال این که وضعیت را در آسیای میانه و خاور میانه هم تغییر دهند بسیار زیاد بود. در آن صورت بریتانیا در منطقه وسیعی از جهان درگیر می‎شد و فشارها بر آلمان در اروپا کاهش می‌یافت. به همین دلیل، مقامهای دولت هند بریتانیایی و شخص لرد چارلز هاردینگ فرماندار کل هند بریتانیایی، با استفاده از نفوذ خود بر امیر، به صورت مرتب از او می‎خواستند که نمایندگان قدرت‎های مرکزی را بازداشت کند. اما امیر به‎دقت جانب احتیاط را رعایت می‎کرد تا نه علیه افکار عمومی مردم و به‎ویژه حامیان جنگ در درون دولتش قرار گیرد و نه بدگمانی دولت انگلیس را به جان بخرد. دربار دوپارچه بخشی از نیروهای بریتانیایی هندی بودند و درگیر شدن بریتانیا در هند و افغانستان، به سود آلمان تمام می‎شد امیر دستور داد که اعضای هیات به صورت مهمان پذیرایی شوند. آنها هم در هرات پذیرایی شدند و هم در کابل (۲۶ سپتامبر ۱۹۰۵). نیدرمایر در خاطراتش نوشته: "در کابل با چنان شادمانی استقبال شدیم که معلوم شد در این شهر غریب و بیگانه نیستیم." شماری از ترکهای مستقر در افغانستان از جمله آموزگاران ترکی ارتش افغانستان هم در میان استقبال‌کنندگان بودند. با این وضعیت، امیر هفته‌ها از دیدار با آنها خودداری کرد. نخستین دیدار رسمی در نیمه اکتبر در تفریحگاه پغمان صورت گرفت. هیات نامه‌های قیصر آلمان و خلیفه عثمانی را به امیر تحویل داد. او در این دیدار از دادن پاسخ صریح خودداری کرد و تصمیم خود را موکول به تصمیم "شورای خاص" دولتش کرد. نیدرمایر در خاطراتش نوشته که امیر به هر چیزی به نگاه "معامله" می‎دید و "تحت تاثیر انگلیس" بود. ولی یک برادر و دو پسرش مخالف نظر او بودند. در این مدت گفتگوها در درون دربار هم در جریان بود. اختلاف میان اعضای خاندان سلطنتی، مقامهای ارشد دولتی و حتی کارکنان ساده دفتری، دربار امیر را عملا دوپارچه کرده بود. موافقان: آنها را بخور! نیدرمایر در کابل سه خانواده در دستگاه سلطنت افغانستان بسیار نفوذ داشتند: خانواده‌ مصاحبان، خاندان چرخی و خاندان طرزی. هر سه خانواده طرفدار جنگ بودند. طرزی‌ها به دلیل سالها اقامت در ترکیه عثمانی و با الهام از ناسیونالیسم ترکی، با اندیشه ملی‌گرایی به کشور بازگشته بودند. محمود طرزی پدر دو عروس امیر به شدت مخالف انگلیس بود. چرخی‌ها به صورت سنتی ارتشی و از مخالفان سرسخت انگلیس بودند. غلام‌حیدر چرخی فرمانده کل ارتش دوره عبدالرحمان خان و چهره سرشناس آنها بود. خانواده مصاحبان از جمله محمدنادر و برادرانش به دلیل داشتن حس ملی‌گرایی حامی جنگ بودند. سران این خانواده از نسل‌های گذشته مصاحب امیران بودند و به همین دلیل به آنها "مصاحبان" می‌گفتند. همچنین شماری دیگر از مقامهای ارشد دولتی از جمله محمدحسین خان مستوفی‌الممالک وزیر مالیه و برخی از اعضای "شورای خاص" دولت شامل این گروه می‌شدند. وارتان گریگوریان از سه گروه حامی جنگ در درون دربار نام برده: محافظه‌کاران ضدانگلیس به رهبری سردار عنایت‌الله، میانه‌روان طرفدار ترکیه به رهبری محمود خان طرزی و جوانان رادیکال به رهبری امان‌الله خان. به این ترتیب، بخشی از آل یحیی یا خاندان سلطنتی هم با آنها همنوا بود: نصرالله خان نایب‌السلطنه برادر و امان‌الله خان عین‌الدوله و عنایت‌الله خان معین‌السلطنه پسران امیر. حامیان جنگ به لحاظ تفکر سیاسی همه ملی‌گرا بودند. هدف کلی آنها استقلال و بازپس‌گیری مناطق قبایلی از هند بریتانیایی بود. آنها تاکید داشتند که باید به دعوت هیات پاسخ مثبت داده شود. به نوشته فیض محمد کاتب، نصرالله خان و عنایت‌الله خان هفته‎ای یک تا دو بار به اقامتگاه هیات در باغ بابرشاه می‌رفتند و شبانه با اعضای هیات گفتگو می‌کردند. نشریه سراج‌الاخبار کانون تبلیغات ضدانگلیس شده بود. نیدرمایر نوشته که محمود طرزی در مقاله‎ای خطاب به امیر نوشت: "آقا، قبل از این که ترا بخورند، تو آنها را بخور!" تصور حامیان جنگ بر این بود که پیروزی با آلمان است و اگر افغانستان در آغاز با شکست هم مواجه شود، با پیروزی آلمان در اروپا افغانستان هم به پیروزی خواهد رسید. به علاوه تبلیغات گسترده‌ای که در میان ملی‌گراهای هندو و مسلمانان طرفدار جهاد در هند و همچنین ایران می‌شد، بر وضعیت افغانستان بی‌اثر نبود. مخالفان؛ خودکشی نمی‎کنیم مخالفان جنگ شامل طیفی از افراد مختلف و عمدتا نزدیک به امیر می‌شدند. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که بیشتر آنها روابط نزدیکی با انگلیس‌ها هم داشتند. آنها در بسیاری از مسایل کلیدی با هم اختلاف نظر داشتند، اما در این مورد همنوا بودند و شخص امیر هم نظرش با این گروه بود. عبدالقدوس اعتمادالدوله صدراعظم و محمدیوسف مصاحب، از افراد کلیدی گروه مخالفان جنگ بودند. علاوه بر آنها، یک زن هم مخالف جنگ بود: بی‌بی حلیمه بیوه عبدالرحمان پدر امیر حبیب‌الله. گفته شده که او در دربار نفوذ زیادی داشت و علاقه‌مند بود که روزی پسر تنی‌اش محمدعمر به حمایت انگلیس به تاج و تخت برسد. امیر، ورود به جنگ علیه دو ابرقدرت را به منزله "خودکشی" می‌دانست و ابتدا در ۱۱ آگوست ۱۹۱۵ در یک "بار عام" و در حضور نماینده انگلیس از "بی‌طرفی" در جنگ سخن گفت – چیزی که انگلیس از او می‌خواست. اما این سخن را به صورت رسمی و فوری به هیات نگفت و مذاکرات را با اعضای آن برای ماه‌ها کش داد – از اکتبر ۱۹۱۵ تا ۲۲ مه ۱۹۱۶. در این مدت امیر شیوه برخورد و مسیر گفتگوها با هیات عثمانی و آلمانی را بارها تغییر داد. هرچند آنها را مهمان می‌خواند، اما گاهی با آنها مانند گروگان برخورد می‌کرد. به همین دلیل، رئیس هیات مهمانسرای خود را "زندان آبرومند" می‌نامید و مهمانان برای مدتی اعتصاب غذا کردند. پاسخ امیر به هیات ابتدا این بود که "جهاد خوب است، اما وسایل آن را نداریم". بی‌طرفی فیض‌محمد کاتب اطلاعات تازه‌ای از گفتگوهای سری امیر و شهزادگان با نمایندگان قدرتهای مرکزی در سراج‌التواریخ ارائه کرده است امیرحبیب الله خان، در اکتبر ۱۹۱۵ جرگه‌ای به شرکت ۵۴۰ نفر از اعیان ملت و اراکین دولتی را تشکیل داد و درباره پیام هیات مشورت کرد. جرگه به بی‌طرفی کشور رای داد. پادشاه انگلیس بابت این کار رسما از امیر تشکر کرد و قول کمک سالیانه ۲.۴ میلیون روپیه و علاوه بر آن یک کمک ۶۰ میلیون روپیه ای دیگر هم داد. با وجود این، امیر حبیب الله به گفتگوهای خود با هیات ادامه داد. او در یکی از جلسات اصلی گفتگو در ۲۴ جنوری ۱۹۱۶ شرط‌هایی را برای قبول درخواست اعلام جنگ مطرح کرد: شرط: ۱. تایید استقلال افغانستان. ۲. دادن کمکی شامل صد هزار سلاح، ۳۰۰ توپ و مهمات و ۱۰ میلیون پوند. ۳. گشودن راه ایران برای رساندن کمک از آلمان به افغانستان. اما امیر حبیب الله، فردای آن روز به حافظ سیف‌الله خان نماینده انگلیس گفت که علی‌رغم امضای معاهده با هیات، "بی‌طرفیم و با شما دوستیم". در عین حال، او نمی‌خواست که با دادن پاسخ صریح به هیات، موافقان جنگ در درون دربار و خاندان خود را ناراحت کند، چرا که آنها هم از قدرت زیادی برخوردار بودند. براساس اطلاعات جلد چهارم سراج‎التواریخ نوشته فیض‌محمد کاتب که اخیرا منتشر شده، حبیب‌الله خان به علاوه گفتگوهای رسمی، گفتگوهای سری هم با هیات آلمانی و ترکی انجام می‎داد. از جمله شبی سران نمایندگی سه کشور عثمانی، آلمان و اتریش را در قصر دلگشا ملاقات و به صورت کتبی با آنها گفتگو کرد. او گفتگوها را به نقطه‎ای کشاند که اعضای هیات خود تایید کردند که افغانستان حتی برای یک ماه هم توانایی جنگ با دو همسایه قدرتمندش را ندارد و منافع آن در بی‎طرفی است. فردای آن روز نصرالله خان به تصور این‌که امیر پیشنهاد شورای دولتی مبنی بر حمایت از جهاد را امضا کرده، به دفتر برادرش رفت، اما امیر برعکس، متن گفتگوی خود با هیات را به او داد و مبهوتش کرد. طرزی خطاب به امیر حبیب‌الله خان: آقا، قبل از این که ترا بخورند، تو آنها را بخور! پادشاه افغانستان در این بازی با رقیبان خودی، همسایگان و قدرتهای مرکزی، می‌خواست که امتیازات اصلی مورد نظرش را از بریتانیا بگیرد که شامل پول بیشتر و آزادی بیشتر در روابط خارجی می‌شد - خواست‌هایی که بریتانیا برآورده نکرد و عثمانی‌ها و آلمانی‎ها به صورت پراگنده از کشور بیرون شدند. آنچه به عنوان نتیجه رد درخواست هیات عثمانی و آلمانی نصیب سلطنت امیر حبیب‌الله شد، حفظ بی‎طرفی افغانستان در جنگ جهانی اول بود که این کشور را از جنگ ویرانگری که آینده آن قابل پیش‌بینی نبود، محفوظ نگهداشت، ولی دستگاه سلطنت و حتی خاندانش را دوپارچه کرد. علاوه برآن، رد فتوای جهاد شأن امیر را در نزد مردم تنزل بخشید و از او تصویر پادشاهی بی‎تفاوت درباره استقلال کشور ارائه داد. برخی گفته‌اند که این امر در قتل امیر هم بی‌تاثیر نبوده است. پیامد این موضع امیر حبیب الله خان همچنین باعث تقویت روحیه ضدانگلیسی و استقلال‎طلبی در کشور شد.
در جنگ جهانی اول با آن‌که افغانستان درگیر جنگ نبود و استقلال هم نداشت، برای چندین ماه پس از آغاز جنگ در کانون توجه قدرتهای بزرگی مانند بریتانیا، روسیه، آلمان و عثمانیها قرار داشت.
شرکت در جنگ جهانی اول؛ درخواستی که سلطنت افغانستان را دوپارچه کرد
در فاصله چهار روز مانده به دیدار تیم فوتبال امید ایران با عربستان سعودی در چارچوب رقابت های مقدماتی المپیک، مربی تیم ایران از از لغو بازی دوستانه با تیم امید امارات عربی متحده خبر داده است. آقای بگوویچ دلیل این تصمیم را 'کمبود وقت و جلوگیری از خسته شدن بازیکنان' تیم فوتبال امید ایران ذکر کرده است. تیم فوتبال امید ایران برای آماده سازی خود جهت رویارویی با عربستان در روز چهاردهم مارس (بیست و سوم اسفند ماه) اردویی کوتاه مدت را در کشور امارات برپا کرده و قرار است شامگاه شنبه به عربستان سفر کند. در همین حال خبرگزاری مهر نوشته در آستانه دیدار با عربستان سعودی درگیری دو بازیکن ایرانی با هم جو اردوی تیم امید را برهم زده است. به گزارش مهر، روز جمعه در حاشیه تمرین تیم امید ایران مهرداد اولادی و نادر احمدی با هم درگیر شدند که با میانجیگری مربیان و دیگر بازیکنان این درگیری در زمانی کوتاه پایان گرفت. فدرر در خانه سمپراس راجر فدرر، تنیس باز شماره یک جهان، از ملاقات خود با پیت سمپراس، تنیس باز برجسته دهه پیش و دارنده هفت عنوان قهرمانی ویمبلدون، و تمرین با او خبر داده است. به گفته فدرر این دیدار به ابتکار او و در خانه شخصی سمپراس در لس آنجلس آمریکا صورت گرفته است. تنیس باز سوئیسی گفته که در کمال تعجب وی سمپراس هنوز خیلی خوب بازی می کند، "اما نه آنقدر خوب که بتواند من را شکست دهد." فدرر تا بحال ده بار قهرمان گرنداسلم های تنیس شده و با رکورد پیت سمپراس، که ۱۴ قهرمانی گرنداسلم ها را در کارنامه دارد، فاصله چندانی ندارد. سمپراس ۳۵ ساله بعد از قهرمانی فدرر در مسابقات اپن استرالیا، که دو ماه پیش برگزار شد، گفت که این تنیس باز ۲۴ ساله به احتمال زیاد رکورد او را خواهد شکست. فدرر و سمپراس تنها یک بار و در دور چهارم مسابقات ویمبلدون سال ۲۰۰۱ میلادی با هم روبرو شدند که فدرر آن بازی را سه بر دو به سود خود خاتمه داد. سمپراس در سال ۲۰۰۲ از تنیس خداحافظی کرد. او اخیرا اعلام کرده است که در سال جاری میلادی در یکی از مسابقات پیشکسوتان شرکت خواهد کرد. توقف صدرنشینان در بوندس لیگا در آغاز هفته بیست و پنجم بوندس لیگا، لیگ دسته اول باشگاه های آلمان، دو تیم صدرنشین شالکه و اشتوتگارت در برابر حریفان خود به تساوی رسیدند. شالکه صدرنشین این رقابت ها در زمین تیم هانوفر به میدان رفت که این بازی با نتیجه مساوی یک بر یک به پایان رسید. گل شالکه را آلتینتپ در دقیقه ۲ و گل هانوفر را تارنات در دقیقه ۴ بازی به ثمر رساندند. وحید هاشمیان بازیکن ایرانی هانوفر در این دیدار در ترکیب تیمش حضور نداشت. در دیگر دیدار مهم شنبه، اشتوتگارت تیم سوم جدول در زمین خود با نتیجه مساوی بدون گل در برابرولفسبورگ متوقف شد. هرتا برلین نیز که اشکان دژاگه، بازیکن ایرانی الاصل خود را ۹۰ دقیقه در ترکیب داشت با نتیجه ۳ بر یک در زمین بروسیا مونشن گلادباخ شکست خورد. در حساسترین دیدار روز یکشنبه بایرن مونیخ میزبان وردربرمن است. جدول رده بندی بوندس لیگا در پایان بازیهای شنبه به شرح زیر است: ۱- شالکه (۲۵ بازی، ۶۰ امتیاز)۲- وردربرمن (۲۴ بازی، ۴۶ امتیاز)۳- اشتوتگارت (۲۵ بازی، ۴۶ امتیاز)۴- بایرن مونیخ (۲۴ بازی، ۴۳ امتیاز) لوئب همچنان می تازد چهارمین مرحله از مسابقات قهرمانی رالی جهان، بر خلاف مسابقه مرحله قبل (نروژ) که در برف و سرما بود با آفتاب تابان و گرمای مکزیک، موسوم به رالی کورونا شروع شد. هر مرحله از این مسابقات که بیش از سه روز به طول می انجامد، بیش از ۳۰۰ کیلومتر مسافت دارد که در قسمتهای مختلف منطقه مشخص شده شهر میزبان برگزار می شود. در اولین روز از مرحله مسابقه مکزیک، سباستین لوئب راننده ۳۲ ساله فرانسوی تیم سیتروئن و قهرمان سه دوره از مسابقات جهانی رالی WRC ، جلوتر از پیتر سولبرگ راننده نروژی تیم سوبارو در صدر جدول قرار گرفت. سولبرگ تا پیش از این که موتور اتومبیلش به روغن سوزی بیافتد و در نهایت از بین برود پیشتاز این مسابقه بود. با با این حساب قادر به ادامه مسابقه نیست و از مرحله خارج و بی امتیاز ماند. کریس اتکینسون راننده استرالیایی تیم سوبارو و هم تیمی سولبرگ با اختلاف ۲۷ ثانیه در مقام دوم جدول قرار گرفت. اعضای تیم ملی کشتی آزاد معرفی شدند کادر فنی تیم ملی کشتی آزاد ایران اسامی کشتی گیران ایرانی برای حضور در اردوی مسابقات قهرمانی آسیا را معرفی کرد. در شرایطی که کشتی ایران کمی بعد از جام جهانی کرانسو یارسک روسیه، مسابقات قهرمانی آسیا را پیش رو دارد، مربیان تیم ملی نفرات زیر را برای حضور در اردوی مسابقات آسیایی قرقیزستان فراخوانده اند: ۵۵ کیلوگرم - عباس دباغی و فرید دژمخو۶۰ کیلوگرم - محمد اصلانی۶۶ کیلوگرم - نصرالله فدایی و مهدی تقوی۷۴ کیلوگرم - میثم مصطفی جوکار و صادق گودرزی ۸۴ کیلوگرم - جمال میرزایی، فریدون قنبری و مجید خدایی۹۶ کیلوگرم - سعید ابراهیمی و امیری۱۲۰ کیلوگرم - فردین معصومی، هادی پورعلیجان و آذر شکیبا همزمان ترکیب تیم ملی کشتی آزاد روسیه برای حضور در جام جهانی مشخص شده است. مربیان تیم روسیه برای حضور در جام جهانی کشتی آزاد، که با حضور شش تیم برتر جهان از بیست و دوم مارس (دوم فروردین ماه) در کراسنویارسک برگزار می شودۀ چهره های شاخصی چون حاجی مراد گاتسالوف، دارنده سه مدال طلای جهان و المپیک در وزن ۹۶ کیلوگرم و ساجید ساجیداف قهرمان وزن ۸۴ کیلوگرم جهان در سال‌های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۵ اشاره کرد. فصل جدید موتوگراندپری با پیروزی استونر فصل جدید مسابقات قهرمانی موتور سواری گراند پری (موتوجی پی) در پیست لوسیل دوحه برگزار شد و کیسی استونر، راننده ۲۱ ساله استرالیایی تیم دوکاتی، توانست اولین پیروزی این مسابقات را به نام خود ثبت کند. استونز موفق شد تنها پس از ۱۶ بار حضور در رقابت های موتو گراندپری و در اولین سال رانندگی اش با تیم دوکاتی، در لوسیل از والنتینو راسی پیشی بگیرد. این پیست برای دومین سال است که میزبان مسابقات موتو گراند پری است. راننده استرالیایی سال گذشته همراه تیم LCR هوندا، توانسته بود در همین پیست با کسب کمترین زمان، مسابقه قطر را از ردیف اول شروع کند، اما به پیروزی در آن مسابقه دست نیافت. استونر پس از استارت و همان مراحل اولیه مسابقه فصل جدید، توانست از ولنتینو راسی راننده ۲۸ ساله ایتالیایی تیم فیات یاماها و هفت بار قهرمان کل مسابقات موتوگراندپری (رده های مختلف، ۱۲۵ سی سی به بالا)، سبقت بگیرد و تا آخر جلوتر از همه از خط پایان بگذرد. نیکی هیدن راننده آمریکایی تیم هوندا که فصل گذشته به پنج بار قهرمانی پیاپی راسی در مسابقات گراندپری پایان داد و قهرمان این مسابقات شد، با وجود اشکال فنی و حال جسمانی نامساعد نفر هشتم از خط پایان گذشت. خبرهای کوتاه از ورزش ایران و جهان: خدمات
لغو دیدار فوتبال امید ایران و امارات
لغو دیدار ایران و امارات؛ بازگشت شاراپووا
تابوت این قربانیان که با پرچم اوکراین پوشیده شده بود با تشریفات نظامی از هواپیما خارج شد. در این مراسم نخست وزیر و رئیس جمهور اوکراین هم حضور داشتند. یازده نفر از قربانیان پرواز ۷۵۲ خطوط هوایی اوکراین که با موشک‌های سپاه پاسداران سرنگون شد، شهروند اوکراین بودند. ۹ نفر از آنها خدمه پرواز بودند. ۱۷۶ نفر در این پرواز جان خود را از دست دادند. نیروهای مسلح ایران سه روز بعد از سقوط اذعان کردند که این هواپیما با پدافند سپاه و در اثر "خطای انسانی" ساقط شده است. حقوق تمام عکسها متعلق به صاحبان آن است.
اجساد یازده شهروند اوکراین که در حادثه سرنگونی هواپیما در ایران جان‌ باختند طی مراسمی رسمی در فرودگاه شهر کی‌یف، پایتخت اوکراین، وارد این کشور شد.
عکس؛ تشییع قربانیان هواپیمای اوکراینی در کی‌یف
ایران بر آرژانتین پیروز شد تیتر و عکس صفحه اول شهروند در میان اخبار و گزارش های مفصل روزنامه ها درباره ضعف های اقتصاد و خدمات عمومی در کشور و نابسامانی هایی که از عملکرد دولت گذشته حاصل آمده است یک گزارش در روزنامه شهروند صفحه اول دیگری ساخته است. در این گزارش با تیتر ایران آرژانتین را شکست داد آمده است: عصر دیروز اتفاقی در ورزش ایران رخ داد که شاید سال‌ها در یاد و خاطره اهالی ورزش و ورزش‌دوستان بماند. اتفاقی که زیبایی‌های خاص خود را داشت و فوتبالیست‌های پیشکسوت در لباس تیم‌های آرژانتین و نیجریه در مقابل کودکان سرطانی و استثنایی که لباس تیم ملی ایران را بر تن داشتند، قرار گرفتند. حضور چهره‌های سرشناسی از جمله احمدرضا عابدزاده، حمید استیلی، مهدی پاشازاده، مهدی مناجاتی، حمید درخشان، هادی طباطبایی و پایان رأفت بر این زیبایی افزوده بود. به نوشته این گزارش: مردمی که برای تماشای این مسابقه در مرکز طبی کودکان ایران حاضر شده بودند با دیدن این چهره‌ها خاطرات زیادی را به یاد می‌آوردند و بازار داغ عکس یادگاری وجود داشت. کودکان مرکز طبی در لباس تیم ملی ایران در مقابل ملی‌پوشان سابق قرار گرفتند، ملی‌پوشانی که این بار در لباس حریفان ایران در جام جهانی ۲۰۱۴ حاضر شده بودند. حسین شمس، حمید استیلی، پایان رأفت، هادی نراقی، محمد پنجعلی، محمد مؤمنی، فرشید سربازوطن و پیمان خورشیدی بازیکنانی بودند که با لباس نیجریه در مقابل کودکان مرکز طبی قرار گرفتند، در این دیدار نمادین در چهره کودکان شادی و نشاط دیده می شد،‌ کودکانی که در پایان توانستند با نتیجه ۴ بر یک به برتری برسند و این شاید خط ونشانی برای تیم ملی نیجریه باشد. در دیگر دیدار بازیکنان مشهور در لباس تیم ملی آرژانتین در مقابل کودکان سرطانی قرار گرفتند با نتیجه ۳ بر ۲ شکست خوردند. مذاکره مستقیم برای منافع ملی علی شکوهی در سرمقاله روزنامه ایران نوشته: سالها قبل وقتی از ضرورت «مذاكره مستقیم» میان ایران و امریكا سخن به میان می آمد موجی برانگیخته می شد زیرا در شرایطی این مسأله مطرح شده بود كه هیچ گونه زمینه مساعد روانی و عینی برای تحقق این نظر وجود نداشت و افكار عمومی سیاسیون و مردم عادی، با هرگونه مذاكره میان دو كشوری كه دارای منافع متفاوت و حتی متضاد بودند مخالفت داشتند. به نوشته روزنامه دولت: در آن زمان، مسأله این بود كه مذاكره میان امریكا و ایران، مذاكره میان گرگ و میش است و دیپلماتهای ما نباید وارد بستری شوند كه نتایج آن از قبل به زیان ما رقم خواهد خورد. البته برخی از مخالفان، نفس مذاكره را موجب شكستن مرز سیاسی، اعتقادی و ایدیٔولوژیك میان ایران و امریكا معرفی می كردند و به همین دلیل، هرگونه مذاكره با واشنگتن را نفی می كردند. سرمقاله روزنامه ایران در نهایت به آن دسته از موافقان مذاکره اشاره کرده كه از منظر تأمین منافع ملی، خواستار رابطه بودند و اکنون مذاكره میان ایران و امریكا را با توجه به موقعیت قدرتمند ایران، دیگر شبیه رابطه گرگ و میش نمی دانند و به همین دلیل، معتقدند كه باید مذاكراتی صورت گیرد بدون آن كه این امر را یك رسالت اعتقادی و ایدیٔولوژیك برای خود تلقی كنند. الهه كولایی در مقاله ای در آرمان نوشته: روند مذاكرات ایران با قدرت‌های جهانی پیرامون پرونده هسته‌ای کشورمان می‌تواند تاثیر فوق‌العاده مهمی بر مناسبات منطقه‌ای و موازنه قدرت در این بخش از جهان داشته باشد. آنچه در طول مذاكرات شكل گرفت تلاش متقابل كشورهای درگیر در این روند، برای اعتماد‌سازی و پایان بخشیدن به پرونده چالش‌بر‌انگیز هسته‌ای ایران است. این استاد دانشگاه با اشاره به تلاش هایی که در طول ماه‌های گذشته برای مخالفت با این مذاکرات در کار بوده است نوشته: در آمریكا مانند كشور ما نیروها و جریان‌هایی خواستار توقف روند مذاكرات فعلی و لاینحل ماندن مناقشه هسته‌ای ایران هستند. آگاهان به خوبی می‌دانند برای همه كشورهای درگیر در این مذاكرات، از روسیه تا آمریكا یك مساله اهمیت ویژه دارد و آن، برقراری روابط سیاسی و اقتصادی با ایران است. سخنگوی پیشین کمیسیون امنیت ملی مجلس در مقاله آرمان تاکید کرده: به واسطه انتخابات خرداد ۹۲ شرایط ایران در داخل و به تبع آن در محیط بین‌الملل تغییر پیدا كرد و پس از آن بود كه دولت‌های قدرتمند جهانی رویكرد جدیدی را در قبال ایران در پیش گرفتند. اكنون در گفت‌وگوهای دو جانبه این فرصت برای كارگزاران دیپلماسی كشور فراهم شده تا بهتر بتوانند حقوق هسته‌ای ایران را در سطح بین‌الملل تامین كنند. معلوم و نامعلوم ابوالقاسم قاسم زاده در مقاله ای در اطلاعات به مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا اشاره کرده و نوشته: اینک دو کشور به مرحله‌ای رسیده‌اند که دیگر آن پشت‌ها و یواشکی بدون اینکه کسی بفهمد با هم گفتگو نمی‌کنند تا اگر احیاناً گوشه‌ای از خبر آن بیرون زد، بگویند دروغ است! آشکارا و علنی خبر گفتگوی دوجانبه را به رسانه‌ها می‌دهند تا همه اطلاع داشته باشند! این پیشرفت کمی نیست که «معلوم» شده است که به قول یک نویسنده سیاسی «مذاکره دوجانبه ایران و آمریکا، تحولی مهم در فرآیند تاریخی بین این دو کشور است.» نویسنده این مقاله تاکید کرده: در سال های گذشته مذاکره به شکل‌های مختلف بسیار اتفاق افتاده، اما اینکه مذاکره‌ای علنی و در سطح دیپلماتیک نسبتاً خوب انجام شود، آن‌ هم در چنین شرایطی، بسیار مهم است و فکر می‌کنم توجه محافل خبری به این مذاکرات نشان‌دهنده درجه اهمیت آن است. اکنون تابوهای بسیاری که در فضای تخاصم بین ایران و آمریکا وجود داشت، شکسته شده است!» مقاله اطلاعات به این نتیجه گیری رسیده که: مذاکره دوجانبه و مستقیم ایران و آمریکا اشکالی که ندارد که ندارد، مفید هم هست چون به قول یک نویسنده سیاسی فضای تخاصم بین دو طرف را شکسته است. همچنین معلوم شد که مشکل را باید با آمریکا حل کنیم و اگر در همین مذاکره دوجانبه به توافق برسیم، سایه خوش آن بر سر بقیه در دور بعدی مذاکره با گروه ۱+۵ خواهد افتاد و به تنظیم و تدوین توافقنامه جامع دست پیدا خواهد شد. مذاکرات گیر کرد در میان ابراز خوش بینی درباره نتیجه مذکرات ژنو بین ایران و آمریکا و در حالی که هنوز خبر قطعی مخابره نشده است روزنامه جوان در تیتر بزرگ صفحه اول خود خبر داده مذکرات به زیاده خواهی ایران بدون سانتریفوژ گیر کرد. مضمون گزارشی که با این تیتر آمده اشاره دارد که: در گرماگرم مذاكرات دوجانبه ایران و امریكا در ژنو، پاریس یك بار دیگر به فكر افتاده تا نقش سنتی «پلیس بد» را در مذاكرات ۵ +۱ با ایران ایفا كند. عباس عراقچی سرپرست تیم مذاكره كننده ایرانی در ژنو، مذاكرات دوجانبه با طرف امریكایی را مثبت و سازنده ارزیابی كرده ولی در عین حال، با لحنی نه چندان رضایت‌مندانه از نشست دوجانبه چهارشنبه با فرانسوی‌ها خبر داده است. به گزارش «جوان»، ظاهراً هر وقت كه ایران به یك توافق هسته‌ای نزدیك می‌شود، پاریس ساز مخالف می‌نوازد. این دست كم سومین باری است كه با نزدیك شدن ایران و ۵ +۱ به پایان مذاكرات، فرانسه نقش «پلیس بد» را به عهده گرفته و درخواست هایی غیر قابل قبول مطرح می‌كند. حسین سلیمی در سرمقاله جهان صنعت با اشاره به تحرکات داعش و بروز ناآرامی‌ها در عراق نوشته: نمی‌توان و نباید تروریست را بدون حامی داخلی و خارجی تصور کرد چراکه مخالفان داخلی مالکی از بعثی‌های وفادار به صدام گرفته تا برخی گروه‌های سنی برای به زیر کشیدن نخست‌وزیر از هیچ تلاش و توطئه‌ای دریغ نمی‌کنند. این مقاله یادآور شده: تشدید اقدامات تروریستی و هجوم به شهرهای بزرگ عراق در حالی صورت می‌گیرد که مالکی تلاش می‌کند تا هر چه زودتر کنگره ضد داعش را راه بیندازد و در عین حال به رایزنی برای تشکیل کابینه هم ادامه می‌دهد. از سوی دیگر اختلاف دولت مرکزی با اقلیم کردستان که بیشترین ذخایر نفتی کشور را در اختیار دارد را هم نمی‌توان نادیده انگاشت. نتیجه گیری مقاله جهان صنعت این است که: جدا از توسل به اقدامات نظامی برای سرکوب داعش، تغییر اساسی در نگاه و رفتار بغداد هم برای حفظ تمامیت ارضی، امنیت و آرامش عراق لازم می‌نماید که در غیر این صورت آتش داعش دامن منطقه را هم خواهد گرفت. ایران در حلقه فساد مالی و بانکی فرشاد مومنی در مقاله ای در شرق نوشته: طی هشت‌سال گذشته ایران همواره جزو یک‌ چهارم مجموعه کشورهای جهان بوده است که در بدترین مجموعه فساد مالی قرار داشته است. این یک مساله حیاتی است که به همان اندازه که برای مشروعیت دولت مساله‌آفرینی می‌کند در عرصه بین‌الملل هم برای کشور انبوهی از هزینه‌های اقتصادی و غیراقتصادی را به‌همراه دارد. بر اساس محاسبه‌های مهم‌ترین سازمان بین‌المللی مبارزه با پولشویی است - ۳۲ کشور جهان در محدوده قرمز پولشویی قرار دارند که از دیدگاه آنها ایران جزء آنهاست. کارتون فرهاد بهرامی، آرمان به نوشته این اقتصاددان: این به آن معناست که هر نوع فساد مالی در اقتصاد ایران قابل تصور است و مدیریت سیستم پولی و مالی باید در این خصوص پاسخگو باشد. راهبرد عقلایی این است که به شیوه‌ای عالمانه ریشه‌های این موضوع روشن شود و همه ارکان کشور برای حل این مشکل بسیج شوند. اما راهکاری که مسوولان پولی برای حل این مشکل در دستور کار قرار داده‌اند نفی و انکار واقعیت است. مقاله شرق بدان جا رسیده که: مسوولان در چنین شرایطی باید بگویند با ادامه این رویه آیا هیچ امیدی به اجرای سند چشم‌انداز دارند؟ مقام پولی و مالی باید در گزارشی سهم واردکنندگان و تولیدکنندگان را از کل تسهیلات بانکی عنوان کند. چون در این شرایط که فضای رانتی شکل گرفته است تنها مشوق رشد فساد و رانت است و تولید را از بین می‌برد و این به‌نفع هیچ‌کس نیست. جانشین مهدوی کنی مصطفی داننده در سرمقاله ابتکار به موضوع چالش بر سر جانشینی مهدوی کنی برای ریاست مجلس خبرگان پرداخته و نوشته: مجلس خبرگان رهبری، در ساختار سیاسی ایران دارای جایگاه ویژه‌ای است و در جمهوری اسلامی ایران نقش بی بدیلی را بازی می‌کند. همین اهمیت باعث می‌شود که رئیس این مجلس از شناخته شده ترین چهره‌های مذهبی و سیاسی در کشور باشد که همین معنا نشان از جایگاه ویژه آیت‌الله مهدوی کنی در سیاست ایران دارد. به نوشته این مقاله بیماری رئیس مجلس خبرگان باعث شده است تا عده‌ای براین باور باشند که فرد دیگری را راهی ریاست مجلس خبرگان کنند تا این مجلس بدون رئیس نماند. در حالی که بهتر است تا زمانی که آیت‌الله مهدوی کنی در قید حیات است جایگزینی برای او معرفی نشود و او همچنان عهده دار ریاست مجلس خبرگان رهبری باشد و جلسات باقی مانده را نایب رئیس اول یعنی آیت‌الله هاشمی شاهرودی اداره کنند. به نظر سرمقاله ابتکار: این کار سبب وحدت بیشتر میان گروه‌ها و جلوگیری از تنش سیاسی در جامعه خواهد شد و در کنار آن احترام رئیس مجلس خبرگان رهبری نیز حفظ خواهد شد. بارها نوشته‌ایم و گفته‌ایم که کشور احتیاج به آرامش دارد. چوپان آمارگو کارتون نعیم تدین، شهروند پدرام ابراهیمی در ستون طنز شهروند یک قصه را معرفی کرده و نوشته: داستان چوپان آمارگو که خیلی اسم غیرمستقیمی دارد و عمرا اگر شما متوجه منظور ما شده باشید که درباره کیست، یکی از داستان‌های کلاسیک معروف جهان است. این داستان برای گروه سنی «ب» تا «ی» مناسب بوده و اگر خوب تعریفش کنید، کار گروه سنی «الف» را هم راه می‌اندازد. به همین دلیل پشت جلد این کتاب نوشته شده: «مناسب برای نوه و نتیجه خاندان الی ننجون میم کاف» طنزنویس شهروند در معرفی نویسنده این کتاب فرضی توضیح داده: واقعا مشکل ما الآن نویسنده این کتاب است؟ نه واقعا فرقی می‌کند که این کتاب را چه کسی نوشته؟ تا کی در بند ظواهر و حواشی بمانیم؟ بروید پی فحواء کلام. شما اگر خیلی دغدغه فرهنگی دارید بروید فکری به حال تئاترهای مبتذل مملکت بکنید. به حال اینترنت که پیک‌موتوری‌های شریف ما را از نان خوردن انداخته. به فکر ماهواره (لعنت‌الله علیه) لامصب جدیدا فقط مانده بین اخبارش آگهی نشان دهد. ضمنا نویسنده نخواسته نامش فاش شود ما هم که ادوارد اسنودن نیستیم، آدمیم!
روزنامه های امروز صبح تهران به مذاکرات دوجانبه ایران و آمریکا اهمیت بسیار داده اند، روزنامه های اصولگرا با بی اعتنایی از آن گذشته و در گزارش هایشان احتمال شکست مذاکرات ژنو را مطرح کرده اند اما رسانه های مستقل و اصلاح طلب در لابه لای نوشته هایشان از شکسته شدن تابوی سی و پنج ساله مذاکره با آمریکا ابراز خوشحالی کرده و زمان موجود را بهترین موقع برای ترک این عادت تشخیص داده اند.
بررسی روزنامه های صبح تهران؛ چهارشنبه ۲۱ خرداد
اما اگر يک بار ديگر متولد می شديم دلمان می خواست کدام باشيم مرد يا زن؟ اين پرسش را با مرد جوان ايرانی ساکن لندن در ميان گذاشتيم: من، بارها به این موضوع فکر کرده ام و برایم بسیار جالب است که زندگی جنس مخالف (زن) را نیز تجربه کنم. برایم قابل تصور است که در بسیاری موارد، چه از نظر بیولوژیکی و چه اجتماعی، قاعدتا دردسرهای بیشتری را باید تحمل کرد. اما در مقابل قطعا تجربه متفاوتی از زندگی را بدست خواهم آورد. بسیار پیش آمده از این که زنان برخی رفتارهای مردان را درک نمی کنند و بلعکس خودم، رفتارهایی را در زنان با منطق مردانه ام نمی فهمم، شگفت زده شده ام. در حالی که تمام عمر را در کنار یکدیگر زندگی می کنیم و با مادر یا پدر، خواهر یا برادر، بعدا همسر و دوستان و همکاران سر و کار داریم، گهگاه برای درک یکدیگر دچار مشکل می شویم. نکته ای که به گمان من عامل بسیاری از سوءتفاهمات نیز هست. تجربه های زنانه ای نظیر بارداری، عادت ماهانه، حس مادری، رابطه عاشقانه و حس و حال های بیشمار دیگر برای مردان، با منطق های تجربه شده آنان قابل درک نیست و قاعدتا برعکس آن نیز برای زنان صادق است. شخصا سوالات بیشماری در مورد رفتار های زنان برایم مطرح است که تصور می کنم هرگز پاسخی برایشان نیابم مگر آنکه دوباره با جنسیتی دیگر متولد شوم! خدمات
در دوره های مختلف زندگی متوجه می شويم که بدون نظرخواهی از ما هويت و مسير زندگيمان رقم خورده و ما در تعيين آن حق انتخابی نداشته ايم. مثلا نامی که داريم، زبان مادری، نژاد و شايد مهم تر از همه جنسيت - که به گفته دانشمندان بيش از يک تصادف بيولوژيکی نبوده. پس راهی نيست جز اين که زن باشيم يا مرد.
'برایم بسیار جالبه زندگی جنس زن را نیز تجربه کنم'
از اولین روزهای تشکیل دولت جدید کارگری، گوردون براون از همه رقیبان سیاسی خواست تا فارغ از اختلافات حزبی در باره مسائلی ملی مانند مبارزه با خطر تروریسم یا بهبود کیفیت آموزش در مدارس با دولت همکاری کنند؛ بیشتر صاحب نظران این ژست را از همان ترفندهای معمول رهبران تازه وارد به صحنه تلقی کردند که بصورت دعوت به همکاری برای خام کردن رقبای کهنه کارعنوان می شود. ولی وقتی نخست وزیر، بدون مشورت با رهبران حزبهای اقلیت، چند تن از نخبگانشان را به همکاری با دولت ترغیب کرد و از آن بحث انگیزتر، قاطعیت عمل مارگرت تاچر، نخست وزیر پیشین از حزب محافظه کار را ستود و او را به صرف چای در مقر نخست وزیری دعوت کرد، زنگهای خطر در دو حزب محافظه کار و لیبرال دموکرات بصدا درآمد که هدف گوردون براون ایجاد یک حکومت غیر حزبی و دوام بی پایان عمر دولت کارگری است. ستایش از مارگرت تاچر بسیاری از طرفداران سنتی حزب کارگر را حیرت زده کرد چون در سالهای صدارت او بود که گوردون براون سیاست خانم تاچر برای خصوصی سازی صنایع ملی را ویران کننده زیر بنای اقتصاد کشور خوانده بود. گوردون براون تلاش برای جمع کردن نخبگان این جزیره در زیر چتر دولت خود را "مبارزه ای وطن پرستانه" توصیف می کند ولی وقتی با وجود سه حزب سراسری در این دیارهنوز در موقع انتخابات نزدیک به نیمی از مردم از خیر رای دادن می گذرند و در پاسخ به چراها می گویند برای اینکه تفاوتی بین احزاب نمی بینند، حالا تصور حال ملت را بکنید در موقعی که یک دولت "همه گیر و ملی" انتخابات اعلام کند! سی و اندی سال پیش، در انتخابات عمومی سال ۱۹۷۰، مردم این کشور در حدی کم سابقه به سرنوشت سیاسی خود و صندوقهای رای بی اعتنایی کردند. رئیس وقت حزب کارگر دلیل آنرا تشابه حرفها و هدفهای رهبران حزبهای رقیب تشخیص داد. باید به یاد داشت که در آن زمان جهان همچنان سخت درگیر رقابت بین دو اردوگاه ایدئولوژیک شرق و غرب بود و برودت جنگ سرد هم شوخی بردار نبود. اگر در آن شرایط بیشتر مردم زحمت تعیین دولت به خود ندادند حال که از چپ و راست به خلایق می گویند همه شهروندان دهکده جهانی هستیم چه امیدی به زنده نگاهداشتن تکثر فکرسیاسی می توان داشت! این بارپیش از آنکه رهبران غافلگیر شده حزب های اقلیت واکنشی نشان دهند، تحلیلگران سیاسی اقدام گوردون براون را محکوم کردند که زیر بنای دموکراسی پارلمانی را سست خواهد کرد چون در یک جامعه کثرت گرا اصل بر رقابت بین افکار و برنامه های سیاسی است و برنده آنرا مردم با رای خود انتخاب می کنند. ولی استدلال گوردون براون که همواره از حامیان پرو پا قرص دموکراسی پارلمانی بریتانیا بوده و در مقام یک اسکاتلندی با استقلال طلبی حزب ملی اسکاتلند هم بشدت مخالف است بیش از آنکه زمینه سیاسی داشته باشد مذهبی است و سخنانش در دفاع از آن شبیه به موعظه گویی؛ او اخیرا گفت بریتانیا از مناقشات کهنه حزبی خسته شده و محتاج شیوه ای سیاسی است که در برگیرنده همه باشد، سیاستی مبتنی بر اشتراک مساعی و نه چند دستگی، سیاستی که بهترین و متنوع ترین استعدادها را در سطحی وسیع بکار می گیرد. جملاتی زیبا و شاید عامه پسند ولی مشکل بتوان باور کرد آنهم از زبان سیاستمداری که برای رسیدن به قله قدرت ده سال بدون وقفه از درون دولت مبارزه کرد ولی ظاهرا، آقای براون اینگونه جاه طلبی ها را برازنده رقیبان خود نمی داند! لندن تا سیدنی از طریق بم این هفته ۳۸ مسافر پولدار و ماجراجو، لندن را بمقصد استرالیا ترک کردند؛ سفری با یک اتوبوس دست دوم و پرداخت کرایه راهی نزدیک به ۴ هزار پوند. اتوبوس بعدی هفته آینده حرکت خواهد کرد و هدف، ایجاد یک سرویس منظم زمینی بین این جزیره و استرالیا از طریق ایران است. درمسیر این سفر ۳ ماهه، بعد از توقف در شهرهای پراگ و وین و بوداپست در اروپا، اتوبوس قاره پیما از خاک ترکیه وارد ایران خواهد شد و از شهرهای تبریز، اصفهان و شیراز و بم خواهد گذشت. مارک کریسی، مبتکر ۳۸ ساله خط لندن- سیدنی گفت در حالی که چینی ها کلی مقررات دست و پا گیر برای سفر اتوبوس او چیده اند، مقامات ایرانی کلی از پیشنهاد او استقبال کردند. تسهیلات درون اتوبوس شامل کتابخانه و وسایل آشپزی و یخچال است و در بعضی از کشورها مسافران چند شب را در چادر خواهند گذراند ولی در مسیر تبریز تا بم در ایران برای آنها هتل رزرو شده است. در میان مسافرانی که روز دوشنبه لندن را ترک کردند جوانترینشان یک دانشجوی ۱۹ ساله است که برای پرداخت کرایه سفردو سال شبها کار کرده و مسن ترین آنها مادر بزرگی است ۶۹ ساله و بازنشسته پلیس که گفت بی صبرانه می خواهد در مسیر ۲۵ هزار کیلومتری سفرش غذای ۲۰ کشوری را که خواهد دید مزه کند. اگرچه تمام مسافران سفر اول گفته اند انگیزه شان سیر و سیاحت دنیا است ولی در زمانی که همه از گرمایش جو زمین و نقش گسترش بی سابقه مسافرت هوایی در ایجاد گازهای گلخانه ای نگران هستند، صاحبان این سرویس لازم دیدند که بگویند میزان آلایندگی اتوبوس آنها برای حمل ۳۸ مسافر از لندن تا سیدنی معادل ۲ درصد آلودگی است که هواپیما ایجاد می کند. پس نوشتی بر "فوتبال ملی در دهکده جهانی" سحرگاه پنجشنبه مردمان این جزیره با این خبراز خواب بیدار شدند که نیمه شب دیشب ژوزه مورینیو، سرمربی باشگاه فوتبال چلسی کنار رفت. وقت ناشتا که شد تلویزیونها با خبرنگارانی در بیرون ورزشگاه این باشگاه در لندن این خبر را بطور زنده برای چندمین بار به خورد مردم دادند و چون در آن ساعت هیچیک از مسئولان چلسی در دسترس نبود تا به چراها و حالا چه خواهد شدها پاسخ دهند، بازار شایعات داغ شد. بعد از تکرار شایعات درباره اختلافات عمیق و قدیمی بین سر مربی و صاحب باشگاه و پخش چند تکه از مصاحبه های قبلی این مربی که دستمزد سالانه اش بالغ بر ۵ میلیون پوند (معادل یک میلیون دلار در هر ماه) بود، خبرنگاران دست به دامن ملت شدند تا بلکه آنها چیزی بگویند؛ بیشتر آنهایی که با عجله بسر کار خود می رفتند با ناباوری ازشنیدن کناره گیری یا اخراج ژوزه مورینیو نسبت به آینده تیم چلسی ابراز نگرانی کردند و رفتن ژوزه را ضایعه ای بزرگ برای فوتبال باشگاهی انگلستان دانستند. برای آنهایی که فوتبال انگلستان را از نزدیک دنبال نمی کنند اضافه کنم که کل ماجرا هیچ ارتباطی به فوتبال این جزیره نداشت چون صاحب باشگاه چلسی رومن آبراموویچ، میلیاردری است اهل روسیه، ژوزه موریینو پرتغالی است و جانشین او آورام گرانت، اهل اسرائیل. برای حسن ختام مبحث این را هم اضافه کنم که ۱۶ بازیکن تیم چلسی وارداتی هستند. واقعا ضایعه ای بزرگ برای فوتبال انگلستان که مسئولانش می گویند برای گزینش افراد تیم ملی جوانان برای مسابقات آتی جام جهانی فقط دو بازیکن در خور توجه موجود است. خدمات
در ده سالی که گوردون براون وزیر دارایی تونی بلر بود خیلی ها می گفتند همکاری و یا همفکری آنها ظاهری است؛ تونی بلر بیشتر حقوقدانی جاه طلب و زیرک توصیف می شد که از نقطه نظر اعتقادات مذهبی به کلیسای کاتولیک نزدیک تر است و گوردون براون، پسر یک کشیش متعلق به شاخه ای ازکلیسای اسکاتلند که موعظه های پدر منشاء افکار چپ او بوده است و حالا ۳ ماه از آغاز زمامداری گوردون براون نگذشته تفاوتها آشکارتر شده است که از دید خیلی از صاحبنظران بیشتر دارای ریشه های مذهبی است.
در این جزیره ... یک دولت و بی خیال احزاب
محافظه کاران که با تابلوهای جديد خود به عنوان "اصولگرايان" به ميدان مبارزات انتخاباتی وارد شده اند، بعد از برپايی دو جلسه بزرگ در دو جمعه گذشته، چون نتوانستند به مقصود خود که تعيين يک نامزد برای انتخابات رياست جمهوری آينده بود دست يابند، اين تصميم را يک ماه ديگر عقب انداختند. گروهی که در ابتدای انقلاب، (25 سال قبل) "جناح بازار" خوانده می شد، بعدها به جناح "راست" شهرت گرفت و سرانجام بعد از دوم خرداد 1376 و در ادبيات تازه حاکم بر فضای سياسی آن زمان، "محافظه کار" نامگذاری شد. اين جناح بعد از پيروزی در دو انتخابات شوراها و مجلس (در دو سال اخير) که در آنها با نام های تازه ای وارد شده بود، اينک برای جلوگيری از متفرق شدن رای هايش با عنوان "اصولگرايان" سعی می کند خود را، گروهی تازه در صحنه سياسی معرفی کند. آنچه محافظه کاران را حتی در زير چتر جديد خود اميدوار می سازد تا به گفته حبيب الله عسگراولادی مسلمان (از سران گروه موتلفه) اگر اتحادشان را حفظ کنند، پيروزی در انتخابات رياست جمهوری آينده را نصيب برند، احتمال قهر و تحريم انتخابات توسط بخش عمده جامعه شهری و جوانان است که پيروزی مخالفان اصلاحات را با حداقل آرا در انتخابات شوراها و مجلس امکان پذير کرد. در دو جمعه گذشته محافظه کاران اميدوار بودند با حضور داوری مانند علی اکبر ناطق نوری مشاور عالی رهبر جمهوری اسلامی که رياست شورای هماهنگی شان را به عهده گرفته، به اختلافات درونی خود فائق آيند و سرانجام يک نفر را به عنوان نامزد انتخابات رياست جمهوری معرفی کنند. اما به نظر می رسد نتايجی که از اين دو همايش به دست آمد به دور از هدفی است که محافظه کاران به دنبال آن بودند، چرا که هواداران محسن رضائی و احمد توکلی (دو تن از نامزدهای احتمالی گروه های محافظه کار) که به همايش روز جمعه دعوت شده و در آنجا درباره برنامه های خود سخنرانی کردند، معتقدند همايش بزرگ محافظه کاران آرايشی است برای به ميدان فرستادن علی اکبر ولايتی (مشاور امور بين المللی رهبر جمهوری اسلامی و وزير خارجه پيشين) که به نظر می رسد وضعيتی بهتر از علی لاريجانی (رئيس سابق راديو تلويزيون) دارد. علی اکبر ولايتی همان کسی است که در سال 1360 و با آغاز رياست جمهوری آيت الله خامنه ای از سوی وی به عنوان نخست وزير به مجلس پيشنهاد شد اما در حالی که انتخابش قطعی تصور می شد، با پيشنهاد محمد خاتمی نماينده وقت اردکان، از اين کار دور ماند و ناگزير شد به مقام وزارت خارجه برای چهارده سال اکتفا کند. وی هفته گذشته با تاکيد بر اينکه برای مبارزه با هيچ رقيب روحانی به ميدان نخواهد رفت، نشان داد که در صورت به ميدان آمدن هاشمی رفسنجانی وارد صحنه نخواهد شد. اين گفته مشاور امور بين المللی رهبر با واکنش تند روزنامه کيهان روبرو شد که نوشت اين انتخابات "جای افراد محللی که رودربايستی دارند و روابط را در امور سياسی دخالت می دهند، نيست." در دومين همايش بزرگ انتخاباتی محافظه کاران، علی اکبر ناطق نوری با تاکيد بر اينکه اين بار به جای "انتخاب اصلح" (شعاری که در انتخابات سال 1376 مورد استفاده گروه های محافظه کار بود) به "صالح مقبول" بسنده خواهد شد، به نظر آيت الله خامنه ای اشاره کرد که ماه گذشته خواستار زمينه سازی برای شرکت هرچه بيشتر مردم در انتخابات شده بود. اما گروه های تندروتر درون جناح راست اعتقادی متفاوت دارند و حتی پيروزی با حداقل آرا را برای انتخابات رياست جمهور کافی می دانند. در مقابل، اصلاح طلبان در حالی که با سکوت خود، محافظه کاران را در اين روزها با خيال "پيروزی حتمی" [به نوشته حسين شريعتمداری در کيهان] و "تکرار انتخابات مجلس هفتم" [به گفته غلامعلی حداد عادل] تنها گذاشته اند، چنان که مصطفی تاج زاده و بهزاد نبوی گفته اند، به مصالحه با نامزدی می انديشند که پيروزی او حتمی است و از نظر آنها کسی جز هاشمی رفسنجانی نيست. در عين حال، ناظران سياسی و هردو جناح سياسی عمده کشور بارها گفته اند که حضور اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات آينده آرايش و نتيجه را ديگرگون می کند، چرا که به نظر آنها، با حضور هاشمی رفسنجانی، آرای سنتی حکومت نصيب کس ديگری نخواهد شد. به همان دليل که برخی اصلاح طلبان اميد دارند هاشمی رفسنجانی با ورود خود به ميدان مبارزه انتخابات، امکان باقی ماندن آنان را هرچند در حاشيه فراهم آورد، گروه های تندرو با حضور وی مخالفت می کنند و مخالفت خود را حتی در مقالاتی تهديد آميز نشان داده اند تا بلکه عامل به هم زننده معادلات را از صحنه دور نگاه دارند. روزنامه جمهوری اسلامی روز شنبه به استناد يک نظرسنجی که آن را "معتبر" خوانده بود نوشت شانس اکبر هاشمی رفسنجانی، رييس مجمع تشخيص مصلحت در انتخابات آينده بيش از هر کسی است. اما با همه اينها، ناظران سياسی معتقدند – حتی با حمايت اصلاح طلبان از هاشمی رفسنجانی و شرکت وی در انتخابات - هيچ تضمينی وجود ندارد که کم رونقی انتخابات گذشته شوراها و مجلس تکرار نشود و جمهوری اسلامی از آنچه خواست اصلی رهبر آن بوده است (شرکت هرچه بيشتر مردم) دور نماند. آيت الله خامنه ای و ديگر هواداران نظام، فراوانی تعداد رای دهندگان را از آن جهت با اهميت می دانند که بتوانند در شرايط حساسی که در منطقه وجود دارد، محبوبيت جمهوری اسلامی را به مخالفانش اثبات کنند و جمهوری اسلامی از تهديدهای بزرگ نجاتش دهند. به اين ترتيب سه رويای تاريخی در ذهن بازيگران صحنه سياسی وجود دارد. در حالی که حاکميت، تکرار "شور دوم خرداد" را می طلبد، اصلاح طلبان از آن چشم شسته در آرزوی روزهای دولت اول هاشمی رفسنجانی هستند که در قدرت شريک بودند و محافظه کاران هم به رويای تکرار انتخابات مجلس هفتم نظر دارند. به نظر می رسد عامل تعيين کننده اينکه کدام يک از اين روياها محقق خواهد شد، جز بسيج مساجد و تدارک امکانات که محافظه کاران به آن مشغولند و کارهای توجيهی که اصلاح طلبان به آن دست می زنند، به تصميمی بستگی دارد که در ماه های آينده اکثريت جامعه جوان ايران خواهد گرفت. خدمات
پنج ماه مانده به برگزاری نهمين انتخابات رياست جمهوری ايران، در حالی که مردم با سکوت نسبی، نظاره گر بی اعتنای مبارزات گروه ها هستند، محافظه کاران در تلاشند تا با معرفی يک نامزد واحد، در انتخابات پيروز شوند و برخی گروه های اصلاح طلب اميدوارند با حمايت از اکبر هاشمی رفسنجانی، مانع بزرگی در راه پيروزی رقيبان خود ايجاد کنند.
سه رويا برای انتخابات رييس جمهوری
مراسم نامگذاری زیردریایی اچ‌ام‌اس آنسون در شهر بارو-این- فِرنس انگلستان اما در همان روز، حدود ۴۲۰ کیلومتر آن‌طرف‌تر در شهر پلیموث از یک زیردریایی دیگر هم رونمایی شد. این زیردریایی مرموز بدون‌سرنشین هر چند با تنها ۹ تن وزن از نظر اندازه در برابر اچ‌ام‌اس آنسون حرفی برای گفتن ندارد اما احتمالا در آینده بسیار بیشتر از این زیردریایی هسته‌ای ۱/۳ میلیارد دلاری به درد ارتش بریتانیا خواهد خورد. شرکت "ام‌سابز" در پلیموث که در ساخت زیردریایی‌های خودکار تخصص دارد، برنده قرارداد ۲/۵ میلیون پوندی وزارت دفاع بریتانیا برای ساخت و آزمایش این زیر‌دریایی بدون سرنشین بسیار بزرگ (XLUUV) شد. طبق قرارداد، این زیردریایی باید بتواند به مدت ۳ ماه در فاصله حدود ۵ هزار کیلومتری از خانه عملیات انجام دهد. بزرگ‌ترین نوآوری در ساخت این زیردریایی، خودکار بودن آن است. به این معنا که تمامی جابجایی‌ها، حرکات و همین‌طور کارهایی که این زیردریایی انجام می‌دهد توسط هوش مصنوعی کنترل خواهد شد. اولی تامپسون، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته رباتیک در دانشگاه پلیموث است. او همزمان برای شرکت "مرین‌ای‌آی" (MarineAI) هم کار می‌کند، مرین‌‌ای‌آی، شاخه‌‌ای از شرکت ام‌سابز است که مسئولیت ساخت سیستم هوش مصنوعی یا همان مغز این زیردریایی را برعهده دارد. آقای تامپسون مطمئن است مشکلات و چالش‌های زیادی سر راه او و همکارانش وجود خواهد داشت. او می‌گوید: "ما می‌دانیم عده زیادی از مردم به هوش مصنوعی اعتماد ندارند. به همین دلیل با عناصری کار می‌کنیم که بتوانیم آزمایش‌شان کنیم. ما مسائل را دسته‌بندی می‌کنیم." شرکت ام‌سابز برنده قرارداد ۲/۵ میلیون پوندی وزارت دفاع بریتانیا برای ساخت و آزمایش یک زیر دریایی بدون سرنشین بسیار بزرگ (XLUUV) شد او مشکل هوش‌مصنوعی را هم به مولفه‌های کوچک‌تر تجزیه می‌کند؛ سخت‌ترین این مولفه‌ها مدیریت ماموریت است. این که با استفاده از برنامه‌ریزی کامپیوتری، حضور یک کاپیتان تعلیم دیده را در این زیردریایی کوچک شبیه‌سازی کنی. در چنین شرایطی ارتباط هوش مصنوعی با انسان به طور کامل قطع است، به ویژه به این دلیل که حفظ کامل سکوت رادیویی در مخفی ماندن زیردریایی‌ها نقشی حیاتی دارد. یک اصل مهم فنی در این‌جا یادگیری ماشین است. در این روش، نمونه‌هایی از نحوه صحیح انجام یک کار به برنامه هوش‌ مصنوعی نشان داده می‌شود تا این که در نهایت عملکرد درست در حافظه آن سیستم ثبت شود. برای این منظور، شرکت مرین‌ای‌آی از ابرکامپیوتر مدل ای‌سی ۹۲۲ ساخت شرکت آی‌بی‌ام استفاده می‌کند. آقای تامپسون در مورد این ابر‌کامپیوتر می‌گوید: "مثل یک هیولاست، یکی از بزرگ‌ترین کامپیوتر‌هایی که در جنوب غربی انگلستان وجود دارد." جالب این که کل سیستم هوش مصنوعی این زیردریایی در یک تراشه ساخت شرکت انویدیا -که اغلب در صنعت بازی‌ها کامپیوتری مورد استفاده قرار می‌گیرد- خلاصه می‌شود و در جعبه‌‌ای به ضلع ۱۵ سانتی‌متری جا می‌گیرد. آقای تامپسون می‌گوید: "ما برای ساخت آن از تراشه انویدیا استفاده کردیم چون بسیار کم مصرف است." این تراشه هم درست مثل رایانه کوچک اما قدرتمند "رزبری پای" که برای آموزش اصول اولیه برنامه‌نویسی به دانش‌آموزان مدرسه طراحی شده، انرژی بسیار کمی مصرف می‌کند و این مساله‌ای حیاتی در تضمین دوام باتری زیردریایی محسوب می‌شود. تصویری از اچ‌ام‌اس آنسون و تعدادی زیردریایی دیگر در حال ساخت. زیردریایی‌ها در آینده این قابلیت را خواهند داشت که شناورهای خودکار با خود حمل کنند و به آب بیندازند کاملا مشخص است که فناوری باتری این پروژه برای وزارت دفاع بریتانیا از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. شرکت مرین‌ای‌آی تا اینجای کار به روش‌های موجود که در فناوری‌ باتری‌های ماشین ریشه دارند،، متکی بوده اما در عین حال به این هم توجه دارد که تحقیقات در این زمینه با سرعت زیادی در حال پیشرفت هستند. هوش مصنوعی این زیردریایی باید بتواند وظایف را اولویت‌بندی کند. این پروژه قایقی را در نظر می‌گیرد که می‌تواند برای پیدا کردن مین یا کار گذاشتن یک دستگاه پیشرفته جمع‌آوری اطلاعات به کف دریا برود یا در یک نقطه از دریا اطلاعات مربوط به نیروی دریایی دشمن را جستجو کند. بنابراین مرین‌ای‌آی در حال طراحی و پیاده‌سازی قابلیت تصمیم‌گیری در مغز این زیر‌دریایی است. زیردریایی به کمک این قابلیت می‌داند چقدر از عمر باتری‌اش باقی مانده و با سنجیدن شرایط آب و هوایی موجود و وضعیت دریا می‌تواند هنگام رویارویی با جزر و مد شدید آب در رابطه با ادامه سفر یا بازگشت به خانه تصمیمی منطقی بگیرد. با این حال این پروژه هنوز مسیری طولانی برای طی‌کردن پیش روی خود دارد. برای مثال، این زیردریایی چگونه می‌تواند اجسام کوچک روی سطح آب از جمله جت‌اسکی‌ها را تشخیص دهد؟ اما این‌ها مشکلات بزرگی برای کاپیتان‌های زیردریایی محسوب نمی‌شود. فرمانده رایان رمزی، در گذشته کاپیتان زیردریایی تهاجمی اچ‌ام‌اس توربولنت بوده. او دوره آموزش هدایت زیردریایی موسوم به پریشر (Perisher) را هم گذرانده است؛ دوره‌ سخت و پرفشار ۵ ماهه که نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا به منظور آماده سازی افسران خود برای هدایت زیردریایی‌ها برگزار می‌کند. رایان رمزی کاپیتان زیردریایی تهاجمی اچ‌ام‌اس توربولنت بوده است آقای رمزی پس از ترک نیروی دریایی در حوزه هوش مصنوعی مشغول به کار شد و به همین دلیل خوب می‌داند نرم‌‌افزاهای هوشمند و غریزه انسان کجا متفاوت از یکدیگر عمل می‌کنند. او می‌گوید‌: "هوش مصنوعی به سختی می‌تواند در مهارت‌های مربوط به تصمیم‌گیری با انسان رقابت کند. بسیاری از مهارت‌های ملوانان زیردریایی را می‌توان به هوش مصنوعی منتقل کرد اما باید این را پذیرفت که نسل اول این فناوری بی‌عیب و نقص نخواهد بود." او تعریف می‌کند که چگونه با مطالعه و بررسی دقیق فرماندهان زیردریایی‌های ناتو که در تمرینات با آن‌ها روبرو می‌شده، آموخته که هر یک از آن‌ها حاضرند تا کجا پیش بروند: "واقعیت این است که اگر تو ندانی یک نفر در هدایت زیردریایی چگونه عمل می‌کند، پیش از این که تو زیردریایی او را پیدا کنی، او تو را پیدا خواهد کرد. نکته اینجاست که عاطفه و احساس را نمی‌توان در هوش مصنوعی بازسازی کرد." اما مسلح شدن این زیردریایی بدون سرنشین می‌تواند مشکلاتی جدی به همراه داشته باشد. تصمیم‌گیری در رابطه با شلیک اژدر به میزان زیادی به غریزه و تجربه افسران بستگی دارد. آقای رمزی می‌گوید: "اگر این کار را به عهده یک سیستم کامپیوتری مبتنی بر قوانین بگذارید، ممکن است کنترل اوضاع از دست‌تان خارج شود. خیلی چیزها هست که باید در رابطه با میدان جنگ در زیر آب یاد بگیریم." فرمانده رمزی معتقد است در آینده زیردریایی‌ها این قابلیت را خواهند شد که شناورهای خودکار خود را به آب بیندازند. نسل بعدی کشتی‌های جنگی روی آب هم قرار است به محفظه‌ای برای حمل و به آب انداختن شناورهای بدون سرنشین مجهز باشند. زیردریایی‌های بدون سرنشین این قابلیت را دارند که با هواپیماهای ترابری ارتش به منطقه فرستاده شوند. با این روش هم دسترسی جهانی به این زیردریایی‌ها بیشتر می‌شود و هم باتری آن‌ها فرصتی برای استراحت پیدا می‌کند. فرمانده رمزی معتقد است در بلند مدت چشم‌اندازی درخشان انتظار زیردریایی‌های بدون سرنشین را می‌کشد. او می‌گوید: "می‌توانیم برای هوش مصنوعی هم دوره‌ای شبیه به پریشر (دوره آموزش هدایت زیردریایی) برگزار کنیم. افراد مناسب را بیابیم، تجربیات‌ آن‌‌ها، از جمله تصمیم‌هایی که ممکن است اشتباه باشند را در یک شبیه‌ساز بازآفرینی کنیم و آن‌ را در اختیار هوش مصنوعی بگذاریم. کافی است داده‌های ۱۰ سال را در اختیارش بگذارید تا آن هم قوانین خودش را بسازد." شرکت بوئینگ برای نیروی دریایی آمریکا زیردریایی بدون سرنشین می‌سازد این دوره مبتنی بر شبیه‌سازی از طریق کدگذاری کامپیوتری یک مزیت بزرگ دیگر هم دارد. آقای رمزی می‌گوید: "هوش مصنوعی می‌تواند بدون هیچگونه خطری قوانین خود را ارزیابی کند. نگرانی من در رابطه با زیردریایی‌های خودکار این است که اگر اشتباهی از آن‌ها سر بزند یا در آب‌های دشمن گرفتار شوند، چه تاثیرات سیاسی به دنبال خواهد داشت. " زیردریایی آزمایشی پلیموث بر اساس یکی از طرح‌های شرکت ام‌سابز موسوم به "اس۲۰۱" (S201) ساخته شده. در آن سوی اقیانوس اطلس هم شرکت بوئینگ در آمریکا در حال ساخت مجموعه بزرگی از زیردریایی‌های بدون سرنشین است و همزمان نیروی دریایی این کشور چگونگی استفاده از این نوع شناورها را بررسی می‌کند. ملوان‌های بازنشسته از اهمیت رفاقت نزدیک و کار تیمی در انجام ماموریت‌های خود حرف می‌زنند، و این چیزی نیست که هوش مصنوعی توانایی بازسازی‌اش را داشته باشد. اما اگر این تکنولوژی فقط قرار است دریانوردان را از شر انجام وظایف خسته‌کننده و تکراری خلاص کند،‌ نیازی به برخورداری از چنین قابلیتی ندارد.
کمی بیشتر از یک ماه پیش، جدیدترین زیردریایی هسته‌ای نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا از سالن عظیم محل ساخت خود در شهر بارو-این-فِرنس انگلس تان بیرون آمد، به سمت پایین اسکله رفت و وارد آب شد. اچ‌ام‌اس آنسون، یک زیردریایی از نوع تهاجمی است و۷۴۰۰ تن وزن دارد.
زیردریایی بدون سرنشین بریتانیا که با هوش مصنوعی کنترل می‌شود