text
stringlengths
15
122k
summary
stringlengths
1
1.81k
title
stringlengths
3
127
فرآواز، خواننده آنها که ممنوعه‌ها را توی سرشان حمل می‌کردند، قسر در می‌رفتند از خان اول. بیش از سی سال پیش یک روز گرم در یک سال تحصیلی در یک مدرسه در تهران در یک کلاس بی معلم، عرقریزان و ترسان، موهای لخت و سیاهم را زیر مقنعه مشکی بور شده از آفتابم پوشانده بودم و برای دوتا از رفقا "بوی موهات زیر بارون" ستار را زمزمه می‌کردم. بند اول تمام نشده، ناظم مدرسه خبر شد، جمع ما را پراکنده کرد، مرا به دفتر برد و فردایش به والدینم گفت از مدرسه اخراجم! این شد که من و خیلی‌های دیگر مثل من هرگز مجال پیدا نکردند لذت آواز خواندن را بی‌دغدغه مزه‌مزه کنند. اما حال دوران همواره یکسان نبود، نسل‌های بعد از من هم ویژگی‌های متفاوتی داشتند؛ خیلی ها هم آنقدر عاشق بودند که به آسانی از خیر خواندن نگذشتند. راه برای برخی هموارتر بود برای برخی پرسنگلاخ‌تر. برخی در میانه راه منصرف شدند برخی دیگر تصمیم گرفتند جاده ممنوعه آواز خواندن زنان را در ایران بعد از انقلاب با تمام نانشناخته‌ها و خطرات احتمالی گز کنند. فاطمه، سپیده، جاستینا و خیلی‌های دیگر از همین‌ افراد هستند. قصه "فرآواز"؛ زنی که در ایران می‌خواند مثل زنیست که هیچوقت نمی‌تواند بچه‌اش را بغل کند. فرآواز، خواننده فرآواز یا فاطمه ساربان‌ها، متولد سال ۱۳۶۹ در تهران. در آلمان می‌خواند، در ایران به یک سال زندان محکوم شده و موزیک ویدیوی "فتوا" را به تازگی به همراه "جاستینا" و با حمایت تعدادی از اهالی سرشناس موسیقی منتشر کرده. او قصه زندگیش را اینطور روایت می‌کند: ۱۲، ۱۳ ساله بودم، آنقدر عاشق آواز خواندن بودم که شبها در دل سیاهی با خواهر بزرگترم سوار موتور می‌شدیم خیابانهای تهران را می‌چرخیدیم و بلند بلند آواز می‌خواندیم. مادرم خانم جلسه‌ای بود، از همان‌ها که به مجالس مذهبی زنانه می‌روند و دعا و روضه و اینها می‌خوانند، پدرم اوراقچی، به هر دری زدم تا ساز یاد بگیرم، مادرم برای اینکه من به آرزوهایم برسم پول جمع می‌کرد تا بتوانم موسیقی را به شکل حرفه‌ای دنبال کنم، مادرم برای اینکه راهم را هموار کند در برابر پدرم حمایتم می‌کرد، مادرم اگر نبود، نمی‌شد. حدودا ۲۰ ساله بودم که اولین قطعه‌ای که خوانده بودم را در ساوندکلاود منتشر کردم، کمی بعد دوتا موزیک ویدیو درست کردم و باز از طریق شبکه‌های اجتماعی منتشر کردم. من که منزوی و خجالتی بودم دنیایم ناگهان عوض شد، برخورد آدم‌ها با من فرق کرد. آدم‌ها می‌خواستند با من حرف بزنند، کاری که تا قبل از آن رغبتی به آن نداشتند. موسیقی انگار زبانم شده بود و من دیگر خودم را با موسیقی بروز می‌دادم. فرآواز، دختری جوان و خواننده‌ای پرشور و لبریز از انگیزه است. او در شبکه‌های اجتماعی حضور پررنگی دارد، تقاضای پناهندگی‌اش در آلمان خیلی وقت نیست پذیرفته شده و آنقدر از ممنوعیت صدای زنان در ایران عاصی و زخم‌خورده است که کمپینی هم در همین رابطه راه انداخته. فرآواز دقیقا وقتی اصلا فکر نمی‌کرده آنقدر شناخته شده باشد که پایش به دادگاه برسد در ۲۵ سالگی به دادسرای رسانه احضار شد. اتهامش "پخش تصاویر مبتذل از شبکه‌های معاند نظام بود". پرونده‌ای با ۱۵ متهم؛ ۷ خواننده زن و ۸ ویدیوساز مرد. بعد از کلی رفت و آمد و بازجویی و وثیقه‌ای که به دستگاه قضا در ایران سپرد، چند ماه بعد برای شرکت در یک کنسرت در فستیوال صدای زنان ایران به برلین رفت. فستیوالی که افرادی چون علی قمصری، هاله سیفی زاده و گلنار ماهان و ...هم در آن خوانده‌اند. خودش در توصیف این اولین تجربه موفق روی صحنه رفتن و خواندن می‌گوید "انفجار نور بود، انقلاب بود انگار!" در پرونده فرآواز همه به غیر از یکی از ویدیوسازان حکم زندان گرفته‌اند؛ پرونده همچنان باز است، وکیل فرآواز تقاضای تجدید نظر دارد و و کلای سایرین در تلاشند که موکلانشان بتوانند به جای زندان رفتن مثلا پابند الکتریکی بگیرند. از فرآواز می‌پرسم که بقیه دختران خواننده چه می‌کنند؟ می‌گوید "دیگر نمی‌خوانند. حالشان بد است؛ یکی مشکل روحی پیدا کرده، یکی مشکلات جسمی دارد اما همه تمام شده‌اند، بلاتکلیفند و دل‌شکسته." فرآواز که برای سفر ده روزه به آلمان آمده بود، ماندگار شد و حالا در تلاش است حرفش را به گوش همه برساند. حرفت چیست؟ "حق خواندن را برای زنان باید همه به رسمیت بشناسند. این ممنوعیت زندگی خیلی‌ها را ویران کرده، خیلی‌ها را آواره کرده." فرآواز هرکجا مجالی بیاید از این حق می‌گوید و کمپینی با هشتگ "حق آوازم را پس می‌گیرم" راه‌انداخته و وقتی از او می‌پرسم فکر می‌کند این تلاشهایش چقدر موثر است می‌گوید: "به تاثیرش فکر نمی کنم فکر می کنم این تنها کاریست که از دستم بر می‌آید. من اصلا نمی‌گویم خیلی تاثیرگذارم یا این حرکت من ممکن است بتواند صدای زنان را در ایران آزاد کند اما می توانم صدای آنهایی باشم که صدایشان ممکن است به گوش بقیه نرسد. وقتی کسی دارد در آتش می سوزد من که آمده‌ام بیرون باید به بقیه بگویم که آنها دارند می‌سوزند." فرآواز می‌گوید دوستانی که در ایران برایش بدون هیچ توقعی موسیقی ساختند یا استودیوی خود را رایگان در اختیار او گذاشتند ‎و اتفاقا همگی هم مرد بودند را از خاطر نمی‌برد اما در کنارش به مردانی که در کلاس‌های آموزشی موسیقی او را مورد تعرض و خشونت جنسی و کلامی قرار دادند هم اشاره می‌کند. از او می‌پرسم به نظرش ایران ایده‌آل چه ایرانی است؟ می‌گوید "ایرانی که آدم‌‌ها در آن به آرزوهایشان برسند." در پاسخ به این سوال که چقدر با این ایده‌آلی که در ذهن دارد فاصله داریم، می‌گوید "خیلی! اما در مسیریم و این بار زن‌ها نقش مهمی در رسیدن به هدف دارند چون مثل فنری که ۴۰ سال فشاری را تحمل کرده باشد به یکباره با انرژی زیاد رها شده‌اند." موزیک ویدیوی جدی فرآواز؛ "فتوا" در اعتراض به ممنوعیت صدای زنان در ایران ساخته شده است. او می‌گوید، زنی که در ایران آواز می‌خواند مثل مادریست که هیچوقت نمی‌تواند بچه اش را بغل کند. قصه جاستینا: قرار است هیچوقت نوبت من نرسد فریما یا همان جاستینا ۳۱ ساله، خواننده رپ و هیپ‌هاپ است. موضوع اصلی آثارش بیشتر، حقوق زنان و مسائل روز است. قصه خودش را اینطور روایت می‌کند: بعد از ۵ سال فعالیت، یک روز چند مامور در پوشش مامور پست، توی خانه ریختند و کامپیوتر و سی دی و لپ تاپ برادرم را بردند، مرا سه روز در یک ساختمان بی نام و نشان بازجویی کردند و به من اتهام "اشاعه فساد و فحشا و توهین به ارکان نظام و توهین به مقدسات" زدند. به فعالیت‌های فمینیستی من و حمایتم از مهدی رجبیان، هنرمندی که زندانی بود اشاره کردند. چند ماه بعد مجبور به ترک ایران شدم الان در تفلیس گرجستان زندگی می‌کنم ولی اقامت ندارم چون پرونده‌ام در ایران باز است و نتوانستم برای تمدید اقامتم گواهی عدم سوء پیشینه ارائه بدهم. جاستینا؛ خواننده رپ و هیپ‌هاپ جاستینا به تازگی در اعتراض به ممنوعیت صدای زنان در ایران به همراه فرآواز موزیک ویدیوی فتوا را منتشر کرده است، می‌گوید وقتی از ایران خارج شده تازه فهمیده که چه چیزهای ساده‌ای از او و کسانی مثل او دریغ شده. می‌گوید این فکر که ممکن است هرگز نتواند آزادانه در کشور خودش کنسرت بگذارد و برای مخاطبانش بخواند خیلی آزارش می‌دهد. جاستینا می‌گوید "اصلا نمی‌توانم فکر کنم که هرگز به ایران بر نمی‌گردم و قرار است هیچوقت نوبت من نرسد!" قصه سپیده: حس خفقان دارم! سپیده جندقی، ۳۸ ساله خواننده موسیقی سنتی، شاگرد پریسا، نوازنده سه‌تار و خواننده آثاری است چون لیلی و مجنون و یار خراباتی. او که در حال حاضر در ایران زندگی می‌کند قصه‌اش را اینطور روایت می‌کند: یادگیری موسیقی را خیلی دیر شروع کردم، از کودکی علاقمند بودم اما تا زمانی که ازدواج کردم امکان اینکه به شکل حرفه‌ای به موسیقی بپردازم نداشتم. چون دیر شروع کرده بودم مجبور بودم فشرده کار کنم. سال‌های طلایی عمرم به تمرین موسیقی گذشت. در این سال‌ها به تعداد انگشت‌های یک دست به مسافرت نرفتم، انگار عمری که رفته بود را می‌خواستم جبران کنم. کلاس آواز رفتم، ساز یاد گرفتم، دانشگاه موسیقی رفتم همچنان هم مشغول یادگیری هستم. حالا چند سالیست که فعالیت حرفه‌ای را شروع کرده‌ام اما فعالیت حرفه‌ای در این زمینه برای خانم‌ها خیلی با آقایان فرق دارد. برای ما زن‌ها فعالیت حرفه‌ای یعنی بتوانیم مثلا یک اثر در فضای مجازی منتشر کنیم و خودمان را به عنوان خواننده معرفی کنیم؛ آنهم جایی مثل اینستاگرام چون جاهای دیگر فیلتر است. امکاناتی که برای مردها هست برای ما نیست چون صدای زن ممنوع است. حس خفقان دارم چون کاری را بلدم و دوست دارم انجام بدهم اما امکانش نیست، یعنی من می‌توانم کنسرت برگزار ‌کنم و روی صحنه بروم اما اجازه‌اش را ندارم. غمگینم از اینکه نمی دانم چند سال دیگر از عمر مفید خواندنم باقی است. آزاردهنده است که نتوانی در کشور خودت اجرا کنی. مخاطب و همدل و همزبان من اینجاست اگر قرار است کاری انجام بشود باید اینجا باشد، داخل ایران. قصه مصی احدی: دلم که می‌گیرد به پرنده‌هایی که در قفس می‌خوانند زل می‌زنم مصی احدی خواننده۴۰ ساله آواز سنتی، ساکن ایران، شاگرد مرحوم خاطره پروانه می‌گوید: اینکه جبر جسنیتی جغرافیایی و جبر زمانه سال‌هاست نفس آواز زنان را بریده چیز تازه‌ای نیست، اگرچه پری‌رو تاب مستوری ندارد/ چو دربندی سر از روزن برآرد. اگر در سرزمین‌های دیگر یک سقف شیشه‌ای سر راه پیشرفت زن‌ها هست در ایران سهم زن‌ها فقط یک چهاردیواری سیمانی است. قصه آواز خواندن من هم از این قاعده مستثنی نبوده، تا الان که ۴۰ ساله هستم جز محدودیت و تبعیض نصیبم نشده و هر سال به حجم بغض‌های گلویم اضافه می‌شود و امیدی هم به آینده نیست. چاره‌ای نیست جز صبر... مصی احدی، خواننده مصی احدی می‌گوید، دلش که می‌گیرد، به مغازه‌های پرنده‌فروشی می‌رود، زل می‌زند به پرنده‌هایی که در قفس می‌خوانند. او می‌گوید: "اینکه خواندن در قفس چه حسی دارد را فقط من و پرنده‌ها می‌دانیم؛ بدجوری هم‌‌ناله‌ایم و هم‌‌درد، انگار قفس یک مجازات است برای پرنده خوش صدا. شاید برای همین است که در قفس هیچکسی کرکس نیست." جبر حبس و قهر مجازات... کم نیستند زنانی که خواندن تمام زندگی آن‌هاست. با تعدادی بیش از که خواندید گفتگو کردم، آنچه در گفته‌های همه آنها مشترک است دل‌زدگی است، خستگی است و حسرت آواز. برخی توی ایران مانده‌اند و بنای خروج ندارند، بعضی دیگر به جبر و عده‌ای هم به اختیار خارج شده‌اند. با بعضی برخورد‌های قضایی قهرآمیز صورت گرفته با بعضی نه اما همه دل‌نگرانند. آنها که داخل ایرانند از خط قرمزها می‌ترسند، بیرونی‌ها هم دلواپس دوستانشانند هم دلهره دارند که نکند هیچ‌وقت نوبت خواندن در سرزمین مادری به آنها نرسد. از روایت‌های هر کدام‌شان می‌شود یک کتاب نوشت. خشونت‌هایی که علیه آن‌ها انجام شده یکی، دوتا نیست و همه این‌ها برای آن است که این زنان عاشق خواندن هستند و می‌خواهند مانند هم‌ نوعانشان در کشورهای دیگر فارغ از جنسیتشان به آنها مجال آواز خواندن و هنرنمایی داده شود. موضوع آواز زنان در ایران تبدیل شده به معضلی لاینحل با ابعادی دینی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی. دیگر مسئله فقط نظرات فقها نیست که یکی بگوید "بلامانع" است یکی بگوید "غنا" باشد گناه است و یکی دیگر بگوید کدام غناست، کدام نیست. ممنوعیت آواز زنان، از ابعادی به مسئله حجاب اجباری می‌ماند. بعد از ۴۰ سال پافشاری بر این ممنوعیت، حالا جابجا کردن خطوط قرمز در این‌دست موارد برای تصمیم‌سازان و قانون‌گذاران هم به نظر پیچیده می‌آید. فعلا چند سالی است که این حق زنان ایرانی هم مانند بسیاری دیگر از حقوق آنها در سکوت از آن‌ها سلب شده، تلاش‌های فعالان هم به نتیجه قطعی نرسیده اما هر چند وقت یک‌بار صدایی بلند می‌شود، عده‌ای با آن هم‌نوا می‌شوند اما کمی بعد به جبر حبس و قهر مجازات و حکم آنان که دور، دور آنهاست دوباره سکوت...
یک نیمکت می‌گذاشتند دم در مدرسه دو نفر از بچه‌های معتمد با افتخار کیف‌های همکلاسی‌هایشان را می‌گذاشتند روی این نیمکت و دل و روده‌اش را می‌ریختند بیرون. اگر کسی عکسی، پوستری، نواری نوشته‌ یا کتابی ممنوعه همراه داشت تکلیفش معلوم بود اما خیلی چیزها هم مشهود و قابل کشف نبود؛ مثلا نه می‌دانستند توی سربچه‌ها چه می‌گذرد نه می‌دانستند در خانه آنها چه خبر است و نه می‌دانستند فلانی ممکن است در زنگ تفریح چندم فلان گوشه حیاط برای هم‌کلاسی‌هایش ترانه‌ای از هایده، ستار یا مثلا ابی زمزمه کند.
ممنوعیت صدای زن در ایران؛ قصه پرغصه حسرتی ابدی؟
چهارروزپس ازابلاغ نحوه خصوصی سازی واحد های بزرگ دولتی ازسوی آيت الله علی خامنه ای، رهبرجمهوری اسلامی، و دوروز بعد از پذيرش آغازمذاکرات لازم برای پذيرش عضويت قطعی ايران توسط سازمان تجارت جهانی، بورس اوراق بهادار تهران داد وستد های هفته گذشته خود را با افزايش ۴۵ و سه دهم واحدی شاخص کل آغازکرد. هر چند که تحت تاثير اين دو رويداد مهم و اميدبخش برای اقتصاد ايران، رشد شاخص کل بازار سهام درميانه روز شنبه به ۷۰ واحد رسيد، ولی بازگشايی نماد معاملاتی شرکت سيمان تهران پس از برگزاری مجمع عمومی وآغاز سير نزولی قيمت سهام اين شرکت، رشد شاخص کل بازاررا در پايان معاملات روز شنبه تا ۴۵ و سه دهم واحد تعديل کرد. در نهايت ارزش روزانه مبادلات بورس تهران نيز در اين روز ۴۶ و دو دهم واحد افزايش يافت. صف برای پتروشيمی آن گونه که کارشناسان پيش بينی می کردند با شروع خريد و فروش های هفته پيش، تقاضاهای عمده بازار به سمت گروه های موفق درعرصه صادرات معطوف شد. چهار شرکت پتروشيمی آبادان، اراک، اصفهان و فارابی در جريان معاملات روز شنبه با افزايش قابل ملاحظه تقاضای خريد روبه روشدند. بر اين اساس شاخص قيمت گروه نفت و پتروشيمی در پايان معاملات اين روز ۲۰۶ واحد رشد کرد و بالاترين رشد شاخص را در ميان سايرگروه های بورسی به اين گروه اختصاص داد. علاوه براين، وجود زمينه های صادراتی گسترده برای معادن ايران، سهام گروه های معدنی را هم مورد توجه وی‍‍ژه بورس بازان ايرانی قرار داد. با اين وجود، طرح اين نگرانی از سوی کارشناسان که با ورود قطعی ايران به سازمان تجارت جهانی و کاهش تعرفه های وارداتی بخش قابل توجهی ازصنايع کشور از جمله خودرو سازان به ورطه ورشکستگی خواهند غلطيد، سهامداران به آينده بورس تهران، با بيم و اميد واکنش نشان دادند. نفس راحت خودروسازان درمقابل اسحاق جهانگيری، وزير صنايع و معادن جمهوری اسلامی، اعلام کرد که با حذف موانع غير تعرفه ای از سال ۱۳۷۹ و کاهش متوسط تعرفه کالاهای وارداتی تا ۲۸ درصد، صنايع ايران آمادگی لازم برای الحاق به W.T.O را کسب کرده اند. وی افزود در صورت جهانی شدن اقتصاد ايران، امکان سرمايه گذاری خارجی در صنعت خودرو و قطعه ساز ايران، ادغام آنها با طرف های خارجی و بازارهای صادراتی افزايش می يابد. اين اظهارات با انتشارخبری ازسوی دبير کل بورس تهران مبنی بر حصول توافق برای عرضه سهام شرکتهای ايران خودرو و سايپا در بورس فرانسه همراه شد. همچنين صنايع خودروسازی ايران اعلام کردند که صادرات خود را تا چهارسال آينده به يک ميليارد دلارخواهند رساند. بر اين اساس تا حدود زيادی از احتمال افزايش فشار بر سهام شرکتهای خودرو سازی کاسته شد و شاخص قيمت سهام گروه وسايل نقليه درجريان معاملات روز شنبه نيز به رشد خود ادامه داد. با بازگشايی نماد معاملاتی شرکت سيمان فارس و خوزستان در روز يکشنبه، شاخص کل بورس تهران در پايان معاملات اين روز ۳۶ و يک دهم واحد کاهش يافت. اين افت در شرايطی رخ داد که با ايجاد امکان واگذاری کامل معادنی چون گل گهر، چادرملو و انگوران به بخش خصوصی، بر پايه ابلاغيه رهبر جمهوری اسلامی، شرکت های گروه معدنی با استقبال بورس بازان مواجه شدند. ريسک انبوه سازان در حالی که رونق داد و ستدها در دو گروه پتروشيمی و معدنی همچنان ادامه داشت، افزايش نسبت قيمت به درآمد هر سهم (P به E) شرکت های انبوه ساز سبب شد تا از روز يکشنبه معاملات اين گروه روبه رکود گذارد. کارشناسان معتقدند متوسط نسبت P به E شرکت های انبوه ساز هم اينک به بيش از ۲۰ رسيده که نشان دهنده ريسک بالای نگهداری سهام شرکت های اين گروه از سوی سهامداران است. با اين وجود، رشد سريع قيمت سهام شرکت های انبوه ساز بورسی طی يک ماه گذشته موجب جلب تقاضای خريد بالايی شده است. تحت تاثير جوغالب بازار، معاملات روزدوشنبه با تشکيل صف خريد برای سهام شرکت فعال در زمينه احداث مجتمع های توريستی و رفاهی يعنی شرکت آبادگران شروع شد. پيش ازاين نسبت P بهE اين شرکت به بيش از۳۰ رسيده بود. برهمين پايه، ناظرمعاملات بورس تهران با انتشار اطلاعيه ای نسبت به رشد کاذب بهای سهام اين شرکت هشدار داد. در پی اين اعلام، انبوه سازان بورسی از رقابت با پتروشيمی ها و معدنی ها بازماندند. به موازات اين اتفاقات مشکل کمبود نقدينگی دربازار سرمايه ايران سبب شد تا با وجود جو مثبت، شاخص کل بورس در پايان خريد و فروش های روز دوشنبه ۱۸ واحد ديگرنزول کند. صاحب نظران مسايل بورس معتقدند افزايش تمايل به فروش سهام از سوی سهامداران حقوقی و نهادی بازار به منظورتامين مالی بازاراوليه سرمايه يکی ازدلايل عمده فروکش کردن سيرصعودی شاخص های بورس تهران است. بنابراين تصويب نهايی آيين نامه سرمايه گذاری خارجی در بورس تهران ازسوی هيات دولت طی جلسه روز سه شنبه به اعتقاد بسياری ازکارشناسان می تواند راهگشای اوضاع رکودی بازار سهام ايران باشد. در جريان معاملات روزسه شنبه، سهامداران نهادی، ۵۶ درصد از کل سهام اين روز را يک تنه عرضه کردند و شاخص قيمت سهام گروه ساختمان نيز بيش از۳۳ واحد نزول کرد تا شاخص کل بورس در پايان مبادلات اين روز حدود ۲۱ واحد کاهش يابد. با وجود تصويب آيين نامه سرمايه گذاری خارجی در بورس که به خارجی ها اجازه می دهد تا در ده درصد سهام شرکتهای حاضر در بورس تهران سرمايه گذاری کنند، شاخص کل بورس تهران در پايان مبادلات روز چهارشنبه هم پنج واحد ديگر کاهش يافت. ' بدون رويکرد روشن ' اين افت در حالی رخ داد که دراين روز مشروح برنامه های اقتصادی اکبرهاشمی رفسنجانی، رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام و يکی از نامزدهای انتخابات رياست جمهوری ۱۷ ژوئن، منتشر شد. اين برنامه که محور اصلی آن به توسعه بخش خصوصی اختصاص يافته، به دليل نداشتن رويکردی نوين نسبت به خصوصی سازی با استقبال گرم فعالان بازار سرمايه مواجه نشد. با اين حال انتشار نتايج آخرين نظر سنجی انجام شده از سوی مرکز افکارسنجی دانشجويان ايران حاکی از کاهش فاصله محبوبيت مصطفی معين، کانديدای اصلاح طلبان و محمد باقر قاليباف، رييس سابق پليس و کانديدای محافظه کاران تندرواست. مطابق اين نظرسنجی مصطفی معين بالاترين ميزان افزايش محبوبيت را درميان کانديداهای انتخابات رياست جمهوری داراست. براين اساس کارشناسان پيش بينی می کنند راهيابی احتمالی اکبرهاشمی رفسنجانی و مصطفی معين به مرحله دوم انتخابات و حذف نامزدهای محافظه کار ازدوررقابت های انتخاباتی، احتمال ادامه اصلاحات اقتصادی و توسعه بازار سرمايه را برای سهامداران افزايش می دهد. ادامه نوسان هر چند که هشدار اواسط هفته پيش رييس سازمان اطلاعات خارجی آلمان، در مورد برنامه اتمی ايران و کره شمالی بار ديگر موجب نگرانی بورس بازان تهرانی شد، ولی ابراز خوش بينی جورج بوش، رييس جمهور آمريکا، در خصوص ادامه مذاکرات هسته ای ايران و اروپا که در آخرين روز معاملات هفته گذشته بورس تهران اعلام شد، آرامش را به معاملات بورس برگرداند. در همين حال کميته ريسک بورس تهران در پايان معاملات هفته گذشته برنامه دو ساله بورس تهران را اعلام کرد. بر پايه اين برنامه توسعه بازار سرمايه ايران با اولويت سرمايه گذاری بلند مدت از طريق شفاف سازی معاملات، اطلاع رسانی و کاهش ريسک داد و ستد ها تا پايان سال ۱۳۸۵ ادامه خواهد يافت. کارشناسان پيش بينی می کنند با نزديک شدن زمان برگزاری انتخابات رياست جمهوری، بورس تهران با وجود فضای مثبت کنونی، همچنان شاهد نوسان شاخص ها خواهد بود، ولی با اين حال علاوه بر گروه معدنی، سهام شرکت های دارويی وغذايی که از پتانسيل صادراتی بالايی برخوردارند، با استقبال سهامداران مواجه خواهد شد. خدمات
بورس اوراق بهادار تهران پس از انتشار خبر پذيرش عضويت ناظرايران در سازمان تجارت جهانی و کاهش تنش های جمهوری اسلامی درعرصه داخلی و بين المللی، طی مبادلات هفته گذشته خود با رشد سی و چهار و۶۴ صدم درصدی خريداران وافزايش يک وچهاردهم درصدی معاملات مواجه شد، ولی بازگشايی نماد معاملاتی دو شرکت بزرگ سيمان تهران وسيمان فارس و خوزستان سبب شد مجموع داد وستد های هفته پيش شاخص کل بازار سرمايه ايران سی وچهارو۹۶ صدم واحد کاهش يابد و به دوازده هزار و ۵۵۹ واحد برسد.
نوسان بورس تهران تا انتخابات ادامه دارد
دانشمندان امیدوارند بتوانند از این طریق مهارت‎های لازم برای "خوانش جسد" و حل جنایات را بیاموزند. اما آیا چنین رفتاری با مردگان از نظر اخلاقی قابل قبول است؟ هشدار: این گزارش حاوی تصاویر و توصیف‎هایی است که ممکن است ناراحت کننده باشند. در یک مرتع، نقاطی پراکنده از تکه‎ای زمین که چمن‎ انبوهی دارد، با توده‎هایی از علف پوشیده شده که بیشتر از بقیه رشد کرده‎اند. مکانی که وقتی از دور به آن نگاه می‌کنی، برای پیاده‎وری ایده‎آل به نظر می‎رسد. اما علف‎های آن منطقه - که نزدیک به یک متر بلندتر از علف‎های نقاط اطراف هستند- به یک دلیل مشخص رشدی به این خوبی داشته‎اند: آن‎ها هفته‎ها از بقایای اجساد در حال پوسیدن تغذیه کرده‎اند. در یک روز گرم و آفتابی وقتی به این منطقه که گیاهان بلندی دارد، نزدیک می‎شوی بوی گندیدگی به اندازه‎ای قوی است که اشک به چشمانت می‎آورد. در بخشی از این مرتع که کمی بیش از یک هکتار وسعت دارد، ۱۵ جسد برهنه به طور پراکنده قرار داده شده‎اند. بعضی از این اجساد در محفظه‎های فلزی هستند و برخی دیگر را با پلاستیک آبی رنگ پوشانده‎اند. تعداد کمی از آن‎ها را در قبرهای کم‎عمق گذاشته‎اند اما بیشترشان به طور کامل در معرض عوامل محیطی قرار دارند. علف‎های اطراف این اجساد در ابتدا خشک می‎شوند. این وضعیت اما موقتی است و وقتی زمانش فرا برسد، به سرعت رشد می‎کنند و با دریافت مواد غذایی بیشتر، دوباره جان می‎گیرند. اینجا آزمایشگاه فضای باز موسسه انسان‎شناسی پزشکی قانونی متعلق به دانشگاه فلوریدای جنوبی است که در خارج از شهر تامپا واقع شده و فاصله چندانی با زندان این منطقه ندارد. هر چند عده‎ای به این منطقه نام "گورزار یا مزرعه جسد" را داده‎اند، اما دانشمندان " گورستان پزشکی قانونی" یا حتی " آزمایشگاه سنگواره‎شناسی" را ترجیح می‎دهند چون در این مکان‎ها روی اتفاقاتی که بعد از مرگ برای بدن رخ می‌دهد، مطالعه می‎کنند. این‎ها مکان‎هایی علمی به حساب می‎آیند، هر چند در آن‎ها اتفاقاتی برای بقایای انسان می‎افتد که با بیشتر آداب و رسوم رایج مربوط به مرگ مغایرت دارد. این نوع از مزرعه سال ۲۰۱۷ شروع به کار کرد. در ابتدا قرار بود در نزدیکی هیلزبورو قرار داشته باشد اما با مخالفت اهالی روبرو شد. آن‎ها می‎ترسیدند این اجساد بوی بد ایجاد کنند و حیوانات مردارخوار را به آن منطقه بکشانند. اتفاقاتی که ممکن بود باعث کاهش قیمت ملک در آن ناحیه شود. البته فقط همسایه‎ها نیستند که دغدغه حضور مردگان در اطراف خود را دارند و برخی از دانشمندان حوزه پزشکی قانونی هم گفته‎اند نسبت به فایده گورزارها و این که آیا اساسا ضروری هستند، شک دارند. هدف اصلی از به راه انداختن مزارع جسد مطالعه روی چگونگی تجزیه بدن انسان و اتفاقاتی است که در محیط نزدیک به آن می‎افتد اجساد در حال پوسیدگی مزرعه دانشگاه فلوریدای جنوبی تنها نمونه از این مکان‎ها نیست. ۶ گورزار دیگر در نقاط مختلف آمریکا وجود دارند. کشورهایی مثل استرالیا، کانادا و بریتانیا هم در حال برنامه‎ریزی برای باز کردن چنین اماکنی هستند. بیشتر اجساد در حال تجزیه در دانشگاه فلوریدای جنوبی متعلق به افرادی هستند که بدن خود را پیش از مرگ به طور داوطلبانه به علم اهدا کرده‎اند. در برخی موارد هم خانواده‎های آن‎ها دست به این کار زده‎اند. هدف اصلی از به راه انداختن گورزار مطالعه روی چگونگی تجزیه بدن انسان و اتفاقاتی است که در محیط نزدیک به آن می‎افتد. دانشمندان امیدوارند با این کار به اطلاعات مهمی دست یابند که می‎تواند به حل جنایات و بهبود تکنیک‎های تشخیص هویت پزشکی قانونی کمک کند. دکتر ارین کیمرلی، رئیس موسسه انسان‎شناسی پزشکی قانونی دانشگاه فلوریدای جنوبی به بی بی سی گفت: "بلافاصله بعد از مرگ، اتفاقات زیادی در بدن انسان رخ می‌دهد، از روند طبیعی تجزیه جسد گرفته تا هجوم برخی انواع حشرات و تغییراتی که در محیط اطراف آن صورت می‎گیرد." دکتر کیمرلی و تیم تحقیقاتی‎اش معتقدند مطالعه روی اجساد واقعی که در زمان و محیط واقعی تجزیه می‎شوند از اهمیت زیادی برخوردار است. بیشتر اجساد در حال تجزیه در دانشگاه فلوریدای جنوبی متعلق به افرادی هستند که بدن خود را پیش از مرگ به طور داوطلبانه به علم اهدا کرده‎اند آشنایی با روند تجزیه جسد دکتر کیمرلی می‎گوید تجزیه جسد به طور کلی در چندین مرحله اتفاق می‎افتد: البته این مراحل ثابت نیستد و می‎توانند به شدت تحت تأثیر شرایط محیطی قرار بگیرند. دلیل علاقه دکتر کیمرلی و سایر دانشمندان پزشکی قانونی به انجام تحقیقات در گورزار هم همین است. اجسادی که زیر محفظه‎های فلزی نگهداری نمی‌شوند، علاوه بر این حیوانات مردارخوار از جمله کرکس‎ها، کایوت‎ها، جوندگان کوچک و صاریغ‌ها ( یکی از انواع کیسه‎داران) را به خود جذب می‎کنند اطلاعات مفید به منظور فراهم کردن امکان مطالعه روی طیف گسترده‎ای از شرایط، در مزرعه دانشگاه فلوریدای جنوبی بعضی از اجساد زیر محفظه فلزی قرار گرفته‌اند و بقیه رویشان باز است. دانشمندان اتفاقاتی که در روند پوسیدگی همه این اجساد به طور یکسان رخ می‎دهد را زیر نظر می‎گیرند: این که کرم‌ها از بافت نرم بدن تغذیه می‎کنند و پوست و استخوان را به جا می‎گذارند. اما اجسادی که زیر محفظه‎های فلزی نگهداری نمی‌شوند، علاوه بر این حیوانات مردارخوار از جمله کرکس‎ها، کایوت‎ها، جوندگان کوچک و صاریغ‌ها ( یکی از انواع کیسه‎داران) را به خود جذب می‎کنند. این حیوانات گاهی اوقات در دسته‎های بزرگ از راه می‎رسند. جانوران درنده گرسنه‎ای که جسد را گاز می‎گیرند و پوست آن را سوراخ می‎کنند، عضلات و اندامش را می‎درند و حتی گاهی اوقات آن را برمی‎گردانند تا بتوانند به خوردن ادامه دهند. دکتر کیمرلی می‎گوید: "سعی داریم از هر جسد تا جایی که امکان دارد اطلاعات کسب کنیم." دانشمندان پزشکی قانونی در طول این فرایند روزانه به مزرعه سر می‎زنند و نحوه دگرگونی هر جسد را ثبت می‎کنند. دانشمندان از اجساد عکس و فیلم تهیه می‎کنند و در حین مطالعه آن‎ها به شکل مفصل یادداشت‎ برمی‎دارند. آن‎ها علاوه بر این به وضعیت و مکان جسد هم توجه دارند؛ این که نزدیک آب، رو یا زیر زمین هستند و در محفظه فلزی یا بیرون آن قرار دارند. زمین‎شناسان و متخصصان ژئوفیزیک پا به پای این دانشمندان پیش می‏روند و اتفاقاتی که برای خاک، آب، هوا و پوشش گیاهی اطراف این اجساد می‎افتد را تجزیه و تحلیل می‎کنند. آن‎ها می‎خواهند بدانند موادی که از جسد تراوش می‎شود چگونه بر محیط زیست تأثیر می‎گذارند. اجساد تبدیل شده به اسکلت در نهایت به مکانی برده می‎شوند که در علم پزشکی قانونی به آن " آزمایشگاه خشک" گفته می‎شود. آنجا استخوان‎ها تمیز و برای استفاده دانشجویان و پژوهشگران نگه‎داری می‎شوند. دسترسی به اطلاعات مفصل در رابطه با فرایند پوسیدن جسد می‎تواند در تشخیص مدت زمانی که از مرگ یک نفر گذشته کمک کند جنایات حل نشده اطلاعات جمع‎آوری شده توسط دانشمندان سنگواره‎شناسی - که به طور خاص روی پوسیدگی جانداران مطالعه می‎کنند- کمک بزرگی برای تحقیقات پزشکی قانونی به حساب می‎آید. دسترسی به اطلاعات مفصل در رابطه با فرایند پوسیدن جسد می‎تواند در تشخیص مدت زمانی که از مرگ یک نفر گذشته کمک کند. با استفاده از این اطلاعات علاوه بر این می‎توان فهمید جسد برای چه مدتی در یک نقطه خاص باقی مانده و چه زمانی آن‎ را حرکت داده یا دفن کرده‎اند. این اطلاعات علاوه بر این سرنخ‎های مهمی در رابطه با اصلیت فرد هم فراهم می‎کند و در کنار داده‎های ژنتیکی و تجزیه و تحلیل استخوان‌ها، می‎تواند در تحقیقات جنانی و معماهای قتل حل نشده مورد استفاده قرار بگیرد. مصائب کار با اجساد اطلاعات جمع‎آوری شده توسط دانشمندان سنگواره‎شناسی - که به طور خاص روی پوسیدگی جانداران مطالعه می‎کنند- کمک بزرگی برای تحقیقات پزشکی قانونی به حساب می‎آید این حوزه کاری ممکن است برای عده‎ای ناخوشایند باشد. این که با اجساد سر و کار داشت و روند تجزیه بدن انسان را جزء به جزء به ثبت رساند. اما دکتر کیمرلی می‎گوید این کار بر روحیه‏اش تأثیر بدی نگذاشته است. او با اشاره به تابوهایی که گاهی اوقات در رابطه با مرگ وجود دارد، می‎گوید: "به عنوان یک دانشمند و یک فرد حرفه‎ای یاد می‎گیری چطور فاصله‎ات را حفظ کنی." او می‎گوید سخت‎ترین بخش کارش زمانی است که از برخی واقعیت‎ها در رابطه با موضوع مورد مطالعه‎اش مطلع می‎شود: " ما معمولا در تحقیقات مربوط به قتل‎ها همکاری می‎کنیم و سخت‎ترین چیز روبرو شدن با بعضی موضوعات واقعا ناراحت کننده است. وحشتناک‎ترین بخش کار این است که می‎بینی انسان‎ها می‎توانند چه بلاهایی سر یکدیگر بیاورند." جدای از این، دکتر کیمرلی و همکارانش گاهی اوقات مجبور می‎شوند با خانواده‎هایی حرف بزنند که ۲۰ یا ۳۰ سال پیش فرزند خود را از دست داده‎اند و هنوز به دنبال بقایای او هستند. او می‎گوید حرفه‎اش تا زمانی که به حل معمای قتل نزدیک به ۲۵۰ هزار نفری که از سال ۱۹۸۰ به این سو در آمریکا کشته شده‌اند کمک کند، ارزش این سختی‎ها را دارد. از زمان شروع به کار در اکتبر ۲۰۱۷ تا کنون، این گورزار ۵۰ جسد از اهداکنندگان دریافت کرده و ۱۸۰ نفر هم وصیت کرده‎اند بدن‎شان بعد از مرگ در اختیار این مکان قرار بگیرد. بیشتر این اهداکنندگان افراد سالمندی هستند که برای مرحله بعدی زندگی خود برنامه‎ریزی می‎کنند. البته آن‎هایی که به امراض واگیردار مبتلا هستند پذیرفته نمی‎شوند چون ممکن است بیماری‎شان به پژوهشگران سرایت کند. مسائل اخلاقی دکتر کیمرلی معتقد است این دست از آزمایشگاه‎های روباز، آینده‏ای درخشان پیش رو دارند مزارع جسد اطلاعات ارزشمندی در اختیار علم قرار دهند اما در عین حال کم و کاست‎هایی هم دارند. پاتریک رندولف کوئینی، کارشناس انسان‎شناسی پزشکی قانونی از دانشگاه لانکاشر مرکزی در بریتانیا می‎گوید: " قرار دادن این اجساد در فضای باز مشکلاتی به دنبال دارد." دکتر رندولف کوئینی به طور کل با کاری که در این مزارع جسد انجام می‎شود، موافق است، اما با اشاره به جدید بودن این علم می‎گوید: " متغیرهای زیادی وجود دارند که قابل کنترل نیستند و در نتیجه تفسیر اطلاعاتی که فراهم می‎کنند، بسیار سخت‎تر است." او معتقد است سخت‎ترین بخش کار یافتن راهی برای جمع‎آوری اطلاعاتی است که بتوان آن‎ها را سامان داد و در اختیار جامعه علمی گذاشت. سو بلک، پژوهشگر ارشد انسان‎شناسی پزشکی قانونی در دانشگاه لانکاشر مرکزی یکی از منتقدان مزارع جسد است که ارزش‎های این مطالعه را زیر سوال برده. به اعتقاد او چیزی که به این مطالعه صدمه می‎زند، حجم کوچک نمونه‎ها و نتایج به شدت متغیر است. علاوه بر این مشکلات اخلاقی هم وجود دارند. دکتر بلک در کتاب خود با عنوان " تمام آنچه باقی می‎ماند" که سال ۲۰۱۸ منتشر شد، نوشته: " به نظر من این مفهمومی مخوف و در عین حال خشن است. ناراحتی من وقتی به اوج خود رسید که برای بازدید از یکی از این مکان‎ها دعوت شدم، درست مثل این که یک مکان توریستی است." اما دکتر کیمرلی معتقد است این دست از آزمایشگاه‎های روباز، آینده‏ای درخشان پیش رو دارند و نمونه‎های بیشتر آن در سراسر دنیا در حال راه‏افتادن هستند: " اگر این نوع از تحقیق و کاربرد عملی آن را درک کنیم، به ضرورت وجود مزارع جسد پی خواهیم برد."
گورستان‎های در اختیار پزشکی قانونی بیشتر آداب و رسوم مربوط به مرگ را زیرپا می‏‎گذارند، مکان‎هایی که در آن‎ها روند پوسیدن جسد انسان در هوای آزاد به دقت مورد مطالعه و بررسی قرار می‎گیرد.
گورزار چیست و چرا مطالعه روی جسد انسان در هوای آزاد جنجالی شده؟
۲۵ مارس (پنجم فروردين) گذشته با پايان يافتن اين بازی که به پيروزی تيم ايران انجاميد، تماشاگران به علت بسته بودن خروجی اصلی ورزشگاه ناچار به استفاده از خروجيهای فرعی شدند که فاقد پهنای کافی برای عبور تماشاگران بود که تعدادشان تا يکصد و بيست هزار نفر برآورد شده نبودند. در نتيجه، ازدحامی ايجاد شد که هفت کشته و حدود چهل زخمی برجای گذاشت. گروه تحقيق سازمان تربيت بدنی ايران در پی بررسی حادثه اعلام کرد که علت اصلی بسته بودن خروجی اصلی ورزشگاه، توقف يک فروند هليکوپتر در ضلع غربی ورزشگاه بوده که مأموران نيروی انتظامی به منظور محافظت از آن حصاری شصت و چهار متری در مقابل خروجی اصلی ورزشگاه ايجاد کرده بودند. آن گونه که در گزارش اين گروه آمده، مأموران نيروی انتظامی پيش از خروج تماشاگران از ورزشگاه حصار را جمع آوری نکردند و در واقع راه تماشاگران را برای خروج از ورزشگاه سد کردند. به گفته شاهدان عينی، مأموران نيروی انتظامی برای جلوگيری از خروج تماشاگران از خروجی اصلی و نزديک شدن آنان به هليکوپتر حتی به ضرب و شتم آنان متوسل شدند. گزارش گروه تحقيق سازمان تربيت بدنی در واقع نيروی انتظامی را مقصر حادثه شمرده اما سخنگوی قوه قضائيه مسئولان ورزشگاه را نيز مقصر اعلام کرده و گفته که کارشناسان قوه قضائيه و شورای عالی امنيت ملی در مورد اينکه کداميک از اين دو نهاد بيشتر در اين حادثه مقصر بوده اند با يکديگر اختلاف نظر دارند. به گفته وی، امکان دارد هيئت کارشناسی تازه ای مأمور بررسی حادثه شود. اين در حالی است که نيروی انتظامی، نتايج تحقيق سازمان تربيت بدنی در مورد مسئوليت خود در حادثه را نپذيرفته است. سرتيپ مرتضی طلائی، فرمانده پليس تهران بزرگ، سازمان تربيت بدنی را به فرافکنی و مخدوش و مکدر کردن ذهن مردم و افکار عمومی متهم و اعلام کرده که ورودی غربی ورزشگاه که در گزارش از آن سخن رفته، تحت نظر حراست ورزشگاه بوده، نه نيروی انتظامی و مسئوليت آن به هيچ وجه بر عهده اين نيرو نبوده است. سرتيپ طلائی همچنين سازمان تربيت بدنی را تهديد کرده که اگر به "فرافکنی" ادامه دهد، "قطعاً حرفهای ناگفته زيادی به اطلاع افکار عمومی" خواهد رساند. وی همچنين گفته که هليکوپتری که بنابر گزارش گروه تحقيق سازمان تربيت بدنی، عامل حادثه شده، به درخواست شبکه سوم صدا و سيما برای پوشش خبری بازی در محل فرود آمده بوده و نه خود وی، نه سرتيپ قاليباف، فرمانده وقت نيروی انتظامی و نه هيچيک از مقامات از آن استفاده نمی کرده اند. خدمات
جمال کريمی راد، سخنگوی قوه‌ قضائيه ايران در نشست هفتگی خود با خبرنگاران اعلام کرد که بر اساس بررسی کارشناسان منتخب قوه قضائيه و شورای عالی امنيت ملی کشور، مسئولان ورزشگاه آزادی تهران و افراد نيروی انتظامی در اين ورزشگاه متهمند که عامل اصلی کشته شدن شش نفر و زخمی شدن حدود چهل نفر از تماشاگران بازی اخير تيمهای ملی ايران و ژاپن بوده اند.
هليکوپتر حادثه ورزشگاه آزادی 'مورد استفاده صداوسيما بوده است'
این واقعه جامعه ایران را به دو بخش تقسیم کرد. یکی هواداران مصدق که خود را ملی‌گرا، حافظ حقانیت، حق حاکمیت مردم و ضد سیاست‌های استعمارطلبی می‌دانند. دیگری مخالفان او که ادعا می‌کردند آن‌ها حافظ حاکمیت ملی و دارای اعتقادی راسخ به شاه، خدا و میهن هستند. آن‌ها سیاست‌های مصدق را فتنه جویانه و بر خلاف منافع ملی دانسته که سرانجام کشور را به سمت آشفتگی، هرج و مرج طلبی، جمهوری خواهی و کمونیسم پیش خواهد برد. طبیعی است که هر دو بخش از روشنفکرانی که وارثان این دو شاخه فکری هستند به بحث درباره آنکه کدام محق است و کدام میهن پرست تر است ادامه می دهند. موضوع دخالت دولت های خارجی در وقایع ۲۸ مرداد به وضوع محور اصلی در بحث درباره ملی گرایی است. موضعی که در این میان غایب است، بحث ضروری بودن دخالت خارجی همراه با پذیرفتن عواقب این استدلال است. به گمان من اگر اسدالله رشیدیان امروز زنده و حاضر به شرکت در این بحث بود، این استدلال را بدون شرمساری مطرح و تا پای جان از آن دفاع می کرد. این سؤال که آیا حق با هواداران مصدق بود یا مخالفان او از نظر علمی و آکادمیک موضوع پیچیده‌ای است. اماجواب به این سؤال که چه کسی محبوب‌تر بود، حداقل از دیدگاه مخالفان درجه یک مصدق، قدری آسان‌تر است. سه ماه بعد از سرنگونی مصدق، یکی از منابع دیپلماتیک بریتانیایی در تهران به آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه وقت بریتانیا گزارش داد که بسیاری بر این عقیده اند که دکتر مصدق و ملی گرایان افراطی دیگر نسبت به حکومت فعلی دارای محبوبیت بیشتری هستند. حتی شش ماه بعد از کودتا، منابع دیپلماتیک بریتانیایی در تهران به ایدن گزارش کردند که "دیگر کمتر می‌توان به این امر شک داشت که مصدق در سراسر کشور، از حمایت پنهانی بسیار زیادی برخوردار است." در ادامه گزارش آمده است: "اکثریت مردم طرفدار دکتر مصدق هستند و دولت زاهدی فاقد جایگاه مردمی است." هرچند به آقای ایدن یادآوری شد که "البته این واضح است که تداوم حکومت فعلی به نفع منافع ما و ایران است." اگر مخالفان اصلی مصدق بر این باور بودند که او از دولتی که جایگزین او شده است، محبوب‌تر است، پس کاملا منطقی است که بگوییم مخالفانش، سرنگونی او را نتیجه یک جنبش مردمی نمی دانند. این امر که در طی تقریبا همه تظاهراتی که منجر به انقلاب ۱۹۷۹شد، یکی از پوسترهایی که به چشم می‌خورد عکس دکتر مصدق بود، نشان می‌دهد که جمعیت انبوهی که حاکمیت شاه را به چالش می‌کشیدند و همچنین کسانی که در ۱۹۵۳ میلادی به بازگشت شاه به قدرت کمک کردند، به درستی اعتقادات و اهداف مصدق ایمان داشتند. این واقعه که ایرانیان در اعتراضات خود بر علیه دولت، حتی در دوران پس از انقلاب ۱۹۷۹ نیز پوسترهای حاوی عکس مصدق را در دست می‌گیرند،بر این امر گواه دارد که مصدق در ذهن و روان بسیاری از ایرانی های سیاست زده به الگویی از آرمان‌های سیاسی تبدیل شده است که هنوز به آن دست نیافته اند و مصدق،چهره رهبری است که به رهبران دیگر ترجیح می دهند. ایرانیان، چه آن دسته که بعد از ۲۸ مرداد پیروز شدند و چه آن دسته که شکست خوردند، هر کدام روایت خود را از چگونگی و دلایل بروز این کودتا بیان می کنند. مورخان و پژوهشگران فعال در دوران بعد از انقلاب ۱۹۷۹،چه در داخل و چه در خارج از ایران هر کدام به نوبه خود سعی کرده‌اند با دقت به شرح وقایع این کودتا بپردازند. به هر نتیجه‌ای که دست یابند، طرف مخالف ممکن است آن‌ها را به داشتن غرض سیاسی متهم کند. پس تنها چیزی که می‌توان به آن امید داشت این است که مردم با مقایسه منابع، اطلاعات و شواهد بتوانند خود تصمیم بگیرند که روز ۲۸ مرداد واقعا چه اتفاقی افتاد. برای هواداران شکست خورده مصدق، ۲۸ مرداد منادی یک زمستان سیاسی و فرهنگی سرد و طولانی است. برای بسیاری از آن‌ها سؤال‌های اساسی مطرح شد از قبیل اینکه قابلیت بقای رسیدن به قدرت از راه پارلمانی تا چه حد است، چگونه و تحت چه شرایطی می‌توان با دخالت استعمارطلبانه و امپریالیسم مقابله کرد؟ آیا از راه قانونمداری و اصلاحات می توان به تحول دست یافت؟ آیا سلطنت و یا اصولا دولتی که به کرات قانون اساسی خود را نادیده می‌گیرد دارای مشروعیت است؟ برای بسیاری از ایرانیان که وجدان سیاسی شان در دوران ملی شدن صنعت نفت شکل گرفته بود، ۲۸ مرداد ضربه روحی بزرگی بود که از آن‌ها افرادی خشمگین و دارای ضعف سیاسی بر جای گذاشت. نقش قدرت‌های خارجی، به ویژه بریتانیا و آمریکا محور اصلی بحث پیرامون ۲۸ مرداد باقی‌مانده است. در حالی که مخالفان مصدق می‌خواهند نقش مردم را به عنوان عامل اصلی و تنها محرک در حوادث کودتای ۲۸ مرداد برشمرند، هواداران او می‌خواهند نشان دهند که در صورت عدم تداخل قدرت‌های خارجی کسانی که در تظاهرات شرکت کردند، هیچ‌گاه اقدام به چنین کاری نمی کردند. بحث بر سر نقش سازمان اطلاعات بریتانیا (اس آی اس) و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) در نه تنها طرح زیری بلکه جرقه شروع حوادث ۲۸ مرداد هنوز در میان است. هدف اصلی در اینجا این است که با بررسی دقیق حوادث ۲۸ مرداد بتوانیم موضوع را روشن کنیم. تصویر کلی از بازیگران و مجریان عمده کودتای ۲۸ مرداد، عملکرد و انگیزه آن‌ها، اینکه چه کسانی طراحان اصلی و یا در زمره مخالفان بودند و اینکه حوادث چطور یکی بعد از دیگری اتفاق افتاد توسط مورخان و پژوهشگران ارائه شده است، هر چند که بسیاری از زوایای این رویداد هنوز روشن نیست. ترسیم تصویری واقعی از آنچه گذشت مستلزم اطلاعات دقیق از وقایع و شخصیت‌های آن دوران است و نیاز به همه مهارت های یک مورخ و یا یک کارآگاه جستجوگر را دارد. همچنین نیاز به چشم تیزبینی است که کوچکترین جزییات را هم نادیده نمی‌گیرد. پیش از آنکه نگاهی داشته باشیم به سه مقاله، می‌خواهم روایت تاریخی خود از ارزیابی محمدرضا شاه در رابطه با موضوع دخالت خارجی در کودتای ۲۸ مرداد را بیان کنم. جالب است از سیر تکامل فکری شاه، کسی که بیشترین نفع از کودتای ۲۸ مرداد نصیبش شد، و کسی که کاملا از حوادثی که منجر به این کودتا شد باخبر بود، مطلع شویم. دو روز بعد از ۲۸ مرداد، هندرسون، سفیر آمریکا در ایران در گزارشی به وزارت خارجه ابراز تأسف کرد که: "متاسفانه این تصور به طور فزاینده وجود دارد که این سفارتخانه و دست کم دولت آمریکا به نحوی با تأمین هزینه و کمک‌های عملی به سقوط دولت مصدق و تاسیس دولت زاهدی کمک کرد." ۵ روز بعد از ساقط شدن دولت مصدق و یک روز پس از بازگشت شاه به تهران، او با هندرسون ملاقات کرد. در طی گفتگوی صمیمانه این دو پیرامون وقایع ۲۸ مرداد، شاه آن را معجزه ای توصیف کرد که ایران را نجات داد و آن را نتیجه "دوستی با غرب"، "میهن پرستی مردم ایران" و "شفاعت خداوند" توصیف کرد. آنطور که هندرسون گفته است، شاه معتقد بود که دست به دست دادن عوامل مختلف که باعث نجات مملکت شده است (یعنی همان دوستی با غرب، میهن پرستی مردم و شفاعت خدا)، مشیت الهی بوده است. طبق گزارش هندرسون، دوستی با غرب نسبت به دو عامل دیگر، نقش بیشتری در سرنگونی دولت محمد مصدق (یا همان معجزه) داشته است. شاه ذهنیت خود را از عواملی که موجب سرنگونی دولت مصدق شده بود، کمابیش با همین محتوی پیشتر با کیم روزولت، در ملاقاتی که روز ۲۳ اوت ۱۹۵۳ بین این دو رخ داد، در میان گذاشته بود. روزولت گزارش کرده است که شاه به او گفته بود "من تاج و تختم را مدیون خدا، مردم، ارتشم و شما هستم." در اینجا تنها ترتیب عواملی که شاه برشمرده فرق می‌کند و تأکید بر نقش ارتش بیشتر است. اگر بر اساس اطلاعاتی که شاه در دست داشت و ارزیابی او از عملکرد نیروهای موافق و مخالف مصدق تا زمانی که ایران را در ۲۵ مرداد ترک کرد و حد فاصل آن تا سرنگونی مصدق به نظر او یک معجزه بود، به این معناست که به عقیده او آنچه در ۲۸ مرداد اتفاق افتاد یک پروژه سیاسی بود که در شرایط عادی به ثمر رساندن آن غیر ممکن بود. حتما دلیلی وجود داشت که شاه از روزولت و هندرسون تشکر کرد. پیش از ملاقات با این دو آمریکایی که عهده دار پست های حساسی در ایران بودند، شاه می بایست به این نتیجه رسیده باشد که عواملی که این طرح باورنکردنی یا این معجزه را به ثمر رسانده اند، دوستان غربی اش با کمک "مردمش" همراه با ارتش بوده اند. به همین دلیل است که او تا این حد نسبت به روزولت و هندرسون سپاسگذار بود. گزارش هندرسون و روزولت هردو بر این امر گواه دارد که ۴ روز بعد از کودتای ۲۸ مرداد شاه داوطلبانه به نقش "دوستی با غرب" و بالاخص آمریکا در بازگشت معجزه آسای او به قدرت اذعان می کند. پس این عادلانه است که بگوییم نظر عموم مردم در ۲۳ اوت ۱۹۵۳ درباره عاملان اصلی سرنگونی مصدق با آنچه شاه فکر می‌کرد تفاوت چندانی نداشت. همانطور که هندرسون گزارش کرده بود افکار عمومی در ایران بر این گواه داشت که کودتای ۲۸ مرداد مجموعه تلاش های عاملان آمریکایی و بریتانیایی (دوستان غربی شاه) و بخش به‌خصوصی از "مردم" و ارتش بود. اما یک نفر وجود دارد که قصد داشت تصویری متفاوت از عوامل دست اندرکار نشان دهد. هندرسون حتی پیش از ملاقاتش با شاه از اظهار نظرهای اطرافیان سرلشگر زاهدی که می‌گفتند ایران عمیقا به آمریکا برای تلاش هایش مدیون است، ناخرسند بود. او به سخنگوی وزارت خارجه توصیه کرده بود که بر جنبش خودجوش و مردمی در داخل ایران که خواهان دولتی جدید بودند تأکید ورزد. هندرسون می‌نویسد او از صمیم قلب امیدوار است که مردم آمریکا و جهان به شیوه های مختلف این را درک کنند که پیروزی شاه نتیجه خواست و رأی مردم ایران بود. او تصریح کرد که ترویج چنین تفکری از مجرای عمومی و خصوصی در ایران بسیار مفید است. او به اندازه‌ای باهوش بود که پیش‌بینی کند اگر نگرش مردم نسبت به نقش آمریکا در سرنگونی مصدق تغییر نکند، عواقب آن در دراز مدت چه خواهد بود. در حالیکه شاه ۲۸ مرداد را معجزه ای توصیف کرد که با همراهی سه عامل به ثمر رسید، هندرسون می‌خواست تصویری را به جهانیان القاء کند که این یک جنبش خودجوش مردمی بوده است. هر کدام مخاطبان خود را در نظر داشت و از مضامینی استفاده می‌کرد که لازم به توضیحات بیشتر از قبیل چرا، کجا و چگونه نداشت. هدف "معجزه" خواندن ۲۸ مرداد همان بود که آن را یک انقلاب "خودجوش" بخوانند. با آنکه هر دو مرد می‌دانستند که ظاهرا شاه، زاهدی و اطرافیانش صادقانه تر از هندرسون عمل کردند. سالها پس از ۲۸ مرداد به مناسبت این روز دولت سالانه جشن هایی برپا می‌ کرد که همراه با راهپیمایی به اصطلاح "قیام ملی" مردم در حمایت از شاه عزیزشان را جشن بگیرند. در این روز تلاش می‌شد صحنه‌های "تظاهرات بزرگ" تکرار شود. بسیاری از سازمان های دولتی و احزاب دولتی وقت کامیون های و وانت ها را پر از بچه و کارگر ساختمان و آجر پز می‌کردند و به خیابان‌های تهران می فرستادند تا به قول اسدالله رشیدیان، یکی از طراحان اصلی کودتای ۲۸ مرداد،خود را مسخره کنند. اسدالله رشیدیان بعدها گفت که با آنکه از او ۲۷ بار دعوت شده بود تا در رویدادهای مختلفی که به مناسبت ۲۸ مرداد سازماندهی شده بود، شرکت کند، هرگز در آنها حضور نیافت، چرا که او معتقد بود "تمام کسانی که در ۲۸ مرداد جان خود را فدا کرده بودند، مظلوم واقع شدند." ۲۸ مرداد قرار بود که تبدیل به روز نمادینی شود که مردم ایران توانستند وفاداری تاریخی خود را به سلطنت ثابت و بار دیگر با شاه پیمان ببندند. در ۱۹۶۱ یا ۸ سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد، شاه در کتاب ماموریتی برای وطنم، تصویری مشابه آنچه هندرسون از دست اندرکاران کودتا در سر داشت، به مردم ارایه داد. شاه در این کتاب هم هنوز کودتای ۲۸ مرداد را یک معجزه توصیف می کرد. در بخشی از آن آمده است "من ایمان دارم که سرنگونی دولت مصدق کار مردم عادی کشورم بوده است که نور مشیت الهی بر قلبشان تابیده بود." تا آن زمان شاه بعضی از "قهرمانان" کلیدی ۲۸ مرداد را که در راس آن‌ها تیمسار زاهدی بود در حاشیه قرار داده بود. بر اساس این نسخه از نظریه شاه در مورد حوادث ۲۸ مرداد،این مردم عادی در خیابانها بودند که به عنوان نماینده از طرف خدا، مصدق را سرنگون کردند. این خواست خدا بود که مصدق سرنگون شود و شاه برگردد. در چارچوب این روایت تاریخی تمام نیروهایی که با همکاری هم موجب سرنگونی مصدق شدند، با کمک نیرویی فراتر از قدرت فهم و کنترل آن‌ها به حرکت درآمده بودند. مهمتر از آن دیگر هیچ اشاره‌ای به نقش آفرینی دوستان غربی اش نشده بود. در فوریه ۱۹۷۰ زمانی که شاه شدیدا سرگرم مذاکرات درباره قیمت نفت با شرکت های نفتی بود و همه نمایندگان اوپک غیر از لیبی،در تهران جمع شده بودند، نمایندگان آمریکا و بریتانیا شاه را تحت فشار قرار دادند تا موضع نرم‌تری نسبت به صعود قیمت نفت اتخاذ کند. شاه اشارات و درخواست های آنان را نادیده گرفت و موضوع را با اسدالله علم، وزیر دربار و از نزدیکترین معتمدانش در میان گذاشت. او با عصبانیت به علم گفت: "آن‌ها فکر می‌کنند اگر یکی دو میلیون در ایران خرج کنند می‌توانند کودتا راه بیندازند. دوره این کارها دیگر به سر رسیده است." احتمالا شاه هنگام ادای این جملات به آنچه می‌دانست "آنها"در جریان کودتای ۲۸ مرداد انجام داده‌اند، فکر می کرده است. احتمال دارد به همین دلیل شاه جمله‌اش را خطاب به علم با این عبارت که "دوران این کارها دیگر به سر رسیده است" تمام کرد. آنطور که شاه موضع خود را توجیه می‌کرد و توضیحات او به علم درباره وضعیت ارتش ایران این نظریه را تقویت می‌کند که شاه معتقد بود دوستان غربی اش دیگر نمی‌توانند، مانند ۲۸ مرداد، در مسائل ایران دخالت کنند. جالب اینجاست که علم در این امر که دیگر "خارجی ها" نمی‌توانند در مسائل ایران دخالت کنند، با شاه موافق نبود. علم در خاطرات خود از دو دیدگاه به رویدادهای ۲۸ مرداد نگاه می کند. در اوت ۱۹۶۹ این حوادث را یک قیام ملی تحت رهبری سرلشگر زاهدی توصیف می‌کند. در اوت ۱۹۷۳ علم طبق معمول، به مناسبت سالگرد ۲۸ مرداد، برای ادای احترام از آرامگاه زاهدی و شهدای این واقعه دیدن می کند. او در خاطرات خود از فرصت طلبی هم میهنانش شکوه می‌کند و می نویسد: "متعجبم از اینکه حتی یک مگس هم بر سر قبر زاهدی، بانی کودتای ۲۸ مرداد، پر نمی زند." آیا این جمله اتفاقی از زبان نزدیکترین فرد به شاه در رفته بود یا آگاهانه و از قصد بیان شده بود. علم به مرور زمان در خاطراتش جسورانه تر عقایدش را بیان می کند. دلیلش هر چه باشد، به نظر می‌رسد علم نمی‌تواند خود را از این تفکر که ۲۸ مرداد یک کودتا بود جدا کند. همانطور که شاه نمی‌توانست خود را از این اندیشه جدا کند که خارجی ها در اوت ۱۹۵۳ با صرف یکی دو ملیون دلار کودتا کردند. سالها بعد از سرنگونی مصدق، شاه نگران این بود که عوامل خارجی که یک بار در حمایت از او کودتای ۲۸ مرداد را طراحی کردند می‌توانند یک بار دیگر علیه او این کار را انجام دهند. پس می‌توان گفت که دانسته‌های شاه از ریزه کاری های یک کودتای خارجی در مرداد همراه با یک تئوری توطئه،برای همیشه ذهن او را آزار می‌داد و به شدت موجب احساس ناامنی او در عرصه سیاسی می شد. ۲۸ مرداد در روحیه جمعی بسیاری از مردم ایران به عنوان رویدادی وحشتناک ثبت شده است. این واقعه با ایجاد مرز مشخصی بین ایرانیان جامعه را کاملا دو قطبی کرد. از نظر مغلوبان این کودتا، ملی گرایان را از همدستان، ترقی خواهان را از مترجعان، دمکرات ها را از سلطه گرایان و میهن پرستان را از استعمارگرایان و امپریالیست ها و حتی مردم را از دشمنان مردم تمیز داد. اختلافات سیاسی و احساسات پرشور نسبت به این حوادث می‌توانست به راحتی مانع بررسی علمی و دقیق این واقعه شود. اما اینطور نشده است. سه مقاله‌ای که در این شماره ویژه به آن اشاره شده به بررسی وقایع و موضوعات پیرامون سرنگونی مصدق و دلایل و عواملی که موجب آن شدند می پردازند. دو نفر از آن‌ها، فخرالدین عظیمی و مارک گازیوروسکی آکادمیک و نفر سوم داریوش بایندر، تحلیلگر مسائل ایران و دیپلمات سابق در سازمان ملل متحد است. هر سه به تحقیقات یکدیگر واقفند. مقاله گازیوروسکی نقدی است بر کتاب "ایران و سیا؛ بازبینی سقوط مصدق" نوشته بایندر. مقاله بایندر واکنشی است به نقد گازیوروسکی. مقاله عظیمی نقدی است تکمیل شده بر کتاب بایندر که نسخه کوچکتر آن منتشر نشده است. یکی از موضوعات اصلی برای هر سه نویسنده در این مقالات شناسایی "بانیان" ، "عاملان" و "طراحان" کودتای ۲۸ مرداد است. موضع فخرالدین عظیمی و مارک گازیوروسکی نمایانگر نقطه نظر پژوهشگرانی است که رویدادهای تاریخی پیرامون این واقعه را با دقت برشمرده و در مورد آن موضعی کاملا روشن اتخاد کرده اند. اما موضع بایندر پیچیده‌تر است. بایندر می‌گوید که عملیات سری آژاکس برای سرنگونی مصدق به نیرویی محرکه در داخل دامن زد که سرانجام در ۲۸ مرداد به سقوط مصدق منجر شد. سپس او نظریه خود را قدری رقیق تر بیان می‌کند و می‌نویسد "اقدام‌های سیا قاعدتا" باید تأثیرات خود را بر اوضاع آن زمان گذاشته باشد، حتی اگر این اقدام‌ها در حاشیه حوادث اصلی که منجر به ۲۸ مرداد شد، صورت گرفته باشد. هرچند او در این مقاله مشخصا از موضوعی که آن را "قیام ملی" توصیف می‌کند فاصله می گیرد، فرضیه ای که او ادعا می‌کند متعلق به رژیم سابق است. بایندر در کتابش می نویسد: "موضوع خودجوش بودن یا نبودن در حوادث ۲۸ مرداد یکی از موضوعات اصلی تحقیقات ماست." چند صفحه قبل در این کتاب، او این فرضیه که ۲۸ مرداد یک کودتای نظامی بوده است را رد می کند. اما سپس تلویحا موضوع یک توطئه محرمانه برای براندازی حکومت را مطرح می‌کند و می نویسد: "بیشتر اتفاقات و نه همه آنچه رخ داد، خودجوش بوده است." سپس با دلالت بر نظر هندرسون و جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه وقت آمریکا تصریح می کند که "ماهیت حوادثی که رخ داد ناشی از محرکه های داخلی و خودجوش بوده است." بنابر این به نظر می رسد که بایندر قدری دست و پای خودش را در پوست گردو گذاشته است. از طرفی او نمی خواهد با فرضیه "قیام ملی پوچ" مرتبط باشد زیرا خوب می داند که با شواهد تاریخی که عظیمی و گازیوروسکی ارئه داده اند، مطابقت زیادی ندارد. اما در عین حال شواهد و قرائن او را به سمت همان فرضیه قیام ملی سوق می دهند. اگر هدفش آنطور که زیرنویس عنوان کتابش : " کودتا، قیام ملی یا چیز دیگر" مطرح می کند و به خوانندگان نیز طوری القا می شود که در طول کتالب انتظارش را می کشند، این باشد که تئوری متفاوتی از دلایل بروز ۲۸ مرداد وجود دارد، متاسفانه قطعا موفق به این کار نشده است. البته بایندر تلاش می کند که خوانندگان این کتاب را تلویحا با تئوری اسرار آمیز "متفاوتی" آشنا کند. فرضیه ای که می گوید آیت الله بروجردی،از بلندپایه ترین روحانیون عصر که به شدت با مصدق مخالف بود، هواداران خود را در جریان مخالفت خود با حکومت مصدق قرارداده بود و به همین دلیل آنها با پیوستن به هواداران سرلشگر زاهدی به خیابان ها ریخته و منتهی به کودتای ۲۸ مرداد شدند. بایندر در کتابش بخشی دارد به نام "حلقه گمشده: عامل بروجردی". این فصل از کتاب که بر فرض کلیدی است،قصد دارد قضیه "تئوری متفاوت" را روشن کند. اما متاسفانه درباره این فصل از کتاب به اندازه سایر بخش ها تحقیق نشده است. اینکه بگوییم آیت الله بروجردی با آیت الله کاشانی و سایر فعالان مخالف مصدق به طور ضمنی همراه شد و یا اینکه او عضوی از گروه روحانیون نهم اسفند بود، نشان دهنده عدم آشنایی کافی با منابع و مطالب آن دوره است. اگر نتیجه بگیریم که آیت الله بروجردی که در نهم اسفند و سال پیش از آن، مانع از خروج شاه از ایران شده بود، مجددا روز ۲۵ مرداد، زمانی که شاه می خواست ایران را ترک کند، مداخله کرد، قابل اثبات نیست. خوشبختانه آزادی مطبوعات در دوران مصدق انبوهی از اطلاعات از همه طیف های سیاسی دوران بر جای گذاشته است که یک پژوهشگر صبور با مشاهده آن می تواند رابطه بروجردی با کاشانی و با مخالفان مصدق و حتی با خود مصدق را به درستی ارزیابی کند. اکنون میزان شواهد موجود که بتوان با استفاده از آن خلاف اظهارات بایندر را ثابت کرد قابل توجه است و در سایر تحقیقات ارائه شده است. در غیاب مدرکی موثق از نقش بروجردی در حوادث ۲۸ مرداد، بایندر مجبور می شود به شهادت اردشیر زاهدی تکیه کند. بایندر می نویسد که "در جریان مصاحبه ای" در ۲۰۰۹ ، اردشیر زاهدی قطعا نقش آیت الله بروجردی را در حوادث ۲۸ مرداد تایید کرد. تا چه حد قضاوت آقای زاهدی که خود از بازیگران اصلی در حوادث ۲۸ مرداد به شمار می رود، بی طرفانه و اظهارات او دارای اعتبار است؟ در مقاله گازیوروسکی نیز به این نکته اشاره شده است: "اردشیر زاهدی بر این باور است که ۲۸ مرداد نتیجه جنبشی مردمی و خودجوش از سوی ساکنان کارگر و محروم جنوب شهر تهران بوده است." زاهدی از مخالفان بی شائبه نقش سیا در سرنگونی مصدق است و معتقد است که بروجردی مخالف سرسخت مصدق بوده و در راستای حمایت از شاه و مبارزه علیه مصدق، با پدر او، فضل الله زاهدی، نیز تماس هایی حاصل کرده بود. این ها همه باورهایی هستند که نمی توان آن را بدون مدارک و شواهد اثبات کرد. در نتیجه هر چه بیشتر درباره جنبه های مختلف علوم اجتماعی ایران نوشته شود، آسان تر می توان به حقایق نزدیک شد. قدم بعدی در این پژوهش نگاهی است به جزئیات تحولات و تجزیه و تحلیل دقیق منابع داخلی و خارجی تا بتوانیم گزارشی دقیق از آنچه لحظه به لحظه اتفاق افتاد تدارک ببینم تا در آن مشخص شود دقیقا چه کسی در کجا و در چه زمانی چه کاری انجام داده است. این متن ترجمه مقاله منتشر شده در ژورنال مطالعات ایرانی است.
با‌ گذشت نزدیک به ۶۰ سال از وقایع ۲۸ مرداد، هنوز تأثیر عمیق آن بر تفکرات سیاسی مردم ایران محسوس است. تحولی که مسیر سیاسی ایران را در روز ۲۸ مرداد تغییر داد و زخم هایی که بر جای گذاشت مشابه ضربه‌هایی است که از یک جنگ داخلی بر جای می ماند.
براندازی مصدق در ایران در مرداد سی و دو
ابوبکر بغدادی در پنج سال گذشته تنها یکبار ویدئویی از خود منتشر کرد او نه در مبارزه مسلحانه‌اش و نه در ایده‌های رادیکال اسلامی و غرب‌ستیزانه، چهره‌ای منحصربه‌فرد و متفاوت به نظر نمی‌رسید. اما موفقیت دورازانتظارش در برابر حاکمیت مرکزی کشورهای عراق و سوریه، در کنار حملات خونبار "تروریستی" هوادارانش در شهرهای مختلف غربی موجب شدند تا خیلی سریع به مساله شماره یک منطقه تبدیل شود. گروه داعش به رهبری بغدادی در روزهای اوج قدرتش در سال ۲۰۱۴ بیش از ۱۰۰ هزار کیلومتر مربع از خاک دو کشور عراق و سوریه را (تقریبا مساحتی هم‌ارز مجموع مساحت استان‌های تهران، گیلان، همدان، قزوین، اردیبل و ایلام) کنترل می‌کرد و حدود ۱۲ میلیون نفر (بیشتر از جمعیت حدود ۱۰۰ کشور در جهان) زیر سلطه‌اش زندگی می‌کردند. ضمن اینکه ابوبکر بغدادی، در نمایشی حساب شده و خبرساز، خود را "خلیفه مسلمین" نامید و با تغییر نام گروهش از داعش (الدولة الإسلامية في العراق والشام) به "حکومت اسلامی" (الدولة الإسلامية)، مدعی رهبری تمامی مسلمانان جهان شد. او مدعی بود که حکومتی فرامرزی و عمیقا بنیادگرا تاسیس کرده که هم "اسلامی" است و هم "رهایی‌بخش". ابتکارات نوین رسانه‌ای مانند استفاده گسترده از شبکه‌های اجتماعی یا تولید محتوای تبلیغاتی حرفه‌ای برای انتشار بر روی برنامه‌های پیام‌رسان موبایل‌های هوشمند موجب شدند تا گروه تحت رهبری بغدادی خیلی سریع موفق شود بر هزاران جوان مسلمان کشورهای غربی نیز اثر بگذارد و بر اساس برخی تخمین‌ها، تنها از کشورهای عضو اتحادیه اروپا، نزدیک به چهار هزار نفر به داعش پیوستند. بغدادی همچنین برخلاف دیگر رقبای اسلامگرایش، به جای تکیه کردن تنها به بخشش‌های مالی و کمک‌های بلاعوض مسلمانان ثروتمند، موفق شد با اشغال سرزمین‌های نفت‌خیز و شهرهای گوناگون، شبیه به یک دولت واقعی به منابع مالی گسترده (از تجارت، مالیات و تعرفه‌های گمرکی) دست پیدا کند. بر اساس تخمین نشریه فوربس، داعش زمانی در اوج فعالیتش با چرخش مالی بین دو تا سه میلیارد دلار در سال، "ثروتمندترین گروه تروریستی جهان" بود. و همه این موفقیت‌های نظامی و تشکیلاتی در حالی به دست آمده بودند که حملات "تروریستی" و مرگبار در بسیاری از مناطق جهان (از ایران و ترکیه و تونس تا فرانسه و اسپانیا و روسیه) موجب شده بود تا بسیاری از کشورهای منطقه و جهان، داعش را به عنوان تهدید امنیتی دسته‌بندی کنند و علاوه بر ائتلاف‌های بین‌المللی، کشورهایی چون ایران و روسیه نیز به جنگ با داعش برخیزند. به همین دلیل نیز، وقتی بیش از چهار سال جنگ پرهزینه و خونبار در عراق و سوریه موجب شد تا داعش، گام به گام از سرزمین‌هایی که در اختیار داشت به عقب رانده شود، بسیاری در جبهه‌های مختلف مدعی شکست دادنش بودند؛ از کاخ سفید و پنتاگون و رئیس‌جمهوری آمریکا تا نظامیان ایرانی و سپاه قدس و فرمانده مشهورش قاسم سلیمانی. نبرد علیه داعش به ویرانی گسترده مناطقی منجر شد که این گروه کنترل می‌کرد بغدادی در نهایت در زمانی کشته شد که "تهدید" داعش به پایین‌ترین سطحش در سالهای اخیر رسیده بود و هزاران نفر از اعضای گروهش در اردوگاههای عراق و سوریه، اسیر بودند. او نیز مدتها بود که در مخفیگاه به سر می‌برد و حتی در تبلیغات رسمی گروهش نیز حضور نداشت. اما این به معنای بی‌اثر بودن مرگ بغدادی بر داعش نیست. این گروه با ساختار فرقه‌گونه، تعصبات ایدئولوژیک و مذهبی و باورهایی بنیادگرایانه و رادیکال، همچنان هوادارانی دارد که مرگ رهبر معنوی‌شان، خلیفه‌ای که به خاطرش حاضر بودند جان بدهند، شکستی قابل توجه است. در ماههای اخیر گزارشهایی درباره تعیین جانشین از سوی بغدادی منتشر شد که از سوی برخی نشانه‌ای از تایید شایعات درباره وضعیت جسمی او و وخامت حالش تعبیر شد. اگر این خبر درست باشد و عبدالله قارداش (از افسران سابق ارتش عراق در دوران صدام حسین) که به عنوان جانشین معرفی شده، رهبری داعش را به دست بگیرد، شرایط این گروه به کلی تغییر خواهد کرد. مشروعیت مذهبی و نفوذ و اعتبار رهبری جانشین بغدادی، چالشی جدی بر سر راه این گروه است. برای قارداش و چهره‌هایی شبیه به او، ادعای خلافت، جانشینی خلافت یا هرگونه رهبری مذهبی "جهانشمول" اسلامی، به هیچ وجه آسان نیست و رسیدن به موقعیتی مناسب برای چنین ادعایی نیز، خود یک راه دشوار است. بدین ترتیب، مرگ بغدادی حتی اگر به مرگ کامل داعش منجر نشود (همانگونه که مثلا مرگ بن‌لادن به پایان القاعده تبدیل نشد)، اما ضربه‌ای قابل توجه برای این گروه توصیف می‌شود. به همین دلیل نیز عاملینش، یعنی دولت ایالات متحده آمریکا در صدرش شخص دونالد ترامپ، اعتبار ناشی از این ضربه را نادیده نخواهند گرفت. آقای ترامپ که خود را برای سال پرماجرای انتخابات (۲۰۲۰) آماده می‌کند، علاوه بر رقابتی جدی با نامزد حزب دموکرات، درگیر چالش سیاسی استیضاح در کنگره این کشور نیز هست؛ یک جدال تبلیغاتی که رد و تاییدش از سوی افکار عمومی بر سرنوشت نهایی آن بی‌اثر نخواهد بود. از پا درآوردن رهبر داعش و زدن ضربه‌ای کاری به این گروه، "دستاوردی" است که ترامپ به آسانی از کنارش نمی‌گذرد. اما در منطقه شرایط شبیه به عرصه سیاست داخلی آمریکا نیست. داعش - اگر چه بر روی کاغذ هنوز تهدیدی جدی است - اما بر روی زمین وضعیت تعیین کننده‌ای ندارد. شکست‌های قابل توجه این گروه در نبردش با گروههای کرد سوری، داعش را به یک گروه زیرزمینی "تروریستی" همانند دهها گروه مشابه تبدیل کرده و به جز مساله اعضای این گروه که در اسارت هستند، نگرانی‌ها از قدرت‌گرفتن دوباره آنها، از همیشه کمتر است. مرگ ابوبکر بغدادی در نهایت از آن لحظات نایاب ژئوپولتیک است که سیاستمدارانی را از تهران، تا بغداد و مسکو و دمشق و واشنگتن و لندن و پاریس، همزمان خوشحال می‌کند.
ابوبکر بغدادی، رهبر گروه بدنام داعش در پی حمله آمریکایی‌ها کشته شد؛ یکی دیگر از عراقی‌هایی که بعد از اشغال نظامی کشورشان توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳، به عنوان یک اسلامگرای افراطی و "تروریست" مسلح به شهرتی جهانی رسید و با رهبری یک سازمان شبه‌نظامی منسجم، به مدت نزدیک به یک دهه به کابوس امنیتی خاورمیانه و جهان تبدیل شد.
مرگ ابوبکر بغدادی، رهبر داعش، چه معنایی دارد؟
همزمان نهادهای نظارتی می‌گویند بیش از ۹۷ میلیون آمریکایی برای روز آخر صبر نکرده‌اند و آرای خود را تا عصر دوشنبه یا به صندوق رای یا به صندوق پست انداخته‌اند. نظرسنجی‌ها در سطح ملی، همچون شش ماه گذشته، از پیشتازی قابل توجه جو بایدن خبر دادند اما این فاصله در چند ایالت کلیدی که ممکن است سرنوشت انتخابات را رقم بزنند، کمتر است. آقای ترامپ روز دوشنبه به کارولینای شمالی هم رفت. ایالتی که تصور می کرد به راحتی در آن برنده خواهد شد اما نظرسنجی ها از رقابت نزدیک او با جو بایدن در این ایالت جنوبی آمریکا خبر می دهند دونالد ترامپ روز دوشنبه به کارولینای شمالی، پنسیلوانیا، میشیگان و ویسکانسن رفت. این آخری (ویسکانسن) در سال ۲۰۱۶ روزنه طلایی برای پیروزی آقای ترامپ بود که با پیروزی او در پنسیلوانیا و میشیگان تکمیل شد و هیلاری کلینتون و حزب دموکرات را در شوکی بزرگ فرو برد. جو بایدن هم روز دوشنبه به پنسیلوانیا و اوهایو سفر کرد. سفر او به پنسیلوانیا که زداگاهش هم هست نشان از نگرانی او برای کسب آرای این ایالت بزرگ و حساس دارد. در همین حال، انجمن‌های فعال در زمینه انتخابات می‌گویند تا عصر دوشنبه، دوم نوامبر، بیش از ۹۷ میلیون نفر در رای‌گیری‌های پیش از موعد شرکت کرده‌اند که بخش اعظم آنها آرای پستی است. انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا با برنده شدن نامزدها در هر یک از ایالات و جمع کل کالج‌های انتخاباتی کسب شده در ۵۰ ایالت این کشور صورت می‌گیرد. هر ناحیه (و در مجموع هر ایالت) بنا بر نیمرخ جغرافیایی و جمعیتی خود تعداد مشخصی کالج انتخاباتی دارد که تمامی آنها به نامزدی که بیشترین رای را کسب کرده باشد تعلق می‌گیرد. جمع کل این کالج‌ها ۵۳۸ است و نامزد برنده باید دست کم ۲۷۰ کالج انتخاباتی کسب کند تا بتواند خود را برنده انتخابات بداند. این نظام انتخاباتی در آمریکا، باعث شده که در مواردی برنده بدون نیاز به کسب بیشترین رای موخوذه، بتواند برنده شود. چنانکه در سال ۲۰۱۶ هیلاری کلینتون توانست در مجموع، ۳ میلیون رای بیشتر از دونالد ترامپ کسب کند اما آقای ترامپ با کسب کالج های انتخاباتی بیشتر او را شکست داد. بیشتر بخوانید جو بایدن روز دوشنبه علاوه بر پنسیلوانیا به اوهایو هم سفر کرد. ایالتی که در سال ۲۰۱۶ دونالد ترامپ با اختلاف ۱۰ درصد برنده شده بود همزمان با نزدیک شدن به اوج هیجان انتخاباتی در آمریکا، آمارهای شیوع ویروس کرونا در این کشور هم همچنان رو به صعود است. تنها ظرف روز یکشنبه ۸۱ هزار آمریکایی دیگر به کووید۱۹ مبتلا شدند تا شمار مبتلایان این کشور به حدود ۹ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر برسد. آنتونی فاوچی، سرشناس‌ترین مقام بهداشتی دولت آمریکا در ستاد مبارزه با کرونا کاخ‌سفید در مصاحبه جنجالی از نحوه عملکرد دولت دونالد ترامپ انتقاد کرده و گفته روزهای بسیار سختی در انتظار آمریکا است. اظهاراتی که کاخ‌سفید آن را موضع‌گیری سیاسی خوانده و به همین علت دکتر فاوچی را نکوهش کرده است. جو بایدن که انتقاد از عملکرد آقای ترامپ در مقابله با کرونا را خط اصلی حملات خود علیه رقیب قرار داده، روز دوشنبه، پنسیلوانیا، که زداگاه او هم هست را به عنوان آخرین ایستگاه پیش از روز سوم نوامبر انتخاب کرد. ایالتی که بسیاری آن را خط مقدم و خاکریز اصلی مبارزه میان دو نامزد می‌دانند. آقای بایدن امیدوار است علاوه بر پنسیلوانیا، دو ایالت ویسکانسن و میشیگان را که در سال ۲۰۱۶ از دموکرات ها روی برگرداندند، دوباره به سوی آبی‌ها جذب کند. او همچنین روز دوشنبه به اوهایو هم رفت تا نشان دهد به کسب پیروزی در ایالتی که آقای ترامپ با اختلاف فاحش آن را برده بود، چشم دوخته است. اوهایو علاوه بر انتخابات ریاست جمهوری، به علت رقابت نزدیک نامزدهای مجلس سنا هم اهمیت دارد. دموکرات ها امیدوارند تا با پیروزی در اوهایو یا ایالاتی چون کارولینای شمالی، مونتانا یا جورجیا، در کنار شانس بالایی که برای پیروزی در کلورادو و آریزونا دارند، اکثریت مجلس سنا را از چنگ جمهوری خواهان درآوردند. آنها برای این کار باید دست کم ۴ کسی را روز سه شنبه به جمع ۴۷ کرسی فعلی خود اضافه کنند. بیشتر بخوانید همزمان با نزدیک شدن به ساعت صفر کارزارهای انتخاباتی، در شهرهای بزرگ چون نیویورک و واشنگتن، کسبه برای ناآرامی‌های احتمالی بعد از انتخابات آماده می‌شوند و در برابر در و پنجره‌ها مانع ایجاد می‌کنند
تنها چند ساعت مانده به آغاز آخرین روز رای‌گیری در آمریکا که رسما روز انتخابات در این کشور است، دونالد ترامپ برای ماندن در کاخ‌سفید و جو بایدن برای راه یافتن به آن آخرین تلاش‌های خود را کردند. دو نامزد روز دوشنبه، دوم نوامبر، به طرز خستگی‌ناپذیری باز هم به ایالت‌های حساس و کلیدی چون پنسیلوانیا، کارولینای شمالی، ویسکانسن، میشیگان و اوهایو رفتند تا بلکه تعداد معدودی از رای‌دهندگانی که هنوز مردد یا بی‌میل به رای دادن هستند را به اردوی خود جذب کنند. همزمان نهادهای نظارتی می‌گویند بیش از ۹۷ میلیون آمریکایی برای روز آخر صبر نکرده‌اند و آرای خود را تا عصر دوشنبه یا به صندوق رای یا به صندوق پست انداخته‌اند.
انتخابات آمریکا؛ آخرین تلاش‌های ترامپ و بایدن قبل از ساعت صفر
آقای نتانیاهو که با شبکه تلویزیونی آمریکایی ان بی سی گفتگو می کرد گفت که برای ایرانی ها تعصب و غیرتشان حتی از جانشان مهمتر است و او با این فرضیه که می توان با ایران هم همچون دوران جنگ سرد میان شوروی و آمریکا مواجهه کرد، مخالف است. آقای نتانیاهو گفته که او از آنچه "خیالبافی باورناپذیر ایران" نامیده متعجب است. هشدار جدید نخست وزیر اسرائیل نسبت به برنامه هسته ای ایران یکبار دیگر گمانه زنی ها در مورد برنامه تل آویو برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران را افزایش خواهد داد. با این وجود، بسیاری اقدام یکطرفه اسرائیل در این زمینه را بدون هماهنگی با آمریکا و جلب حمایت کاخ سفید بعید می دانند و با توجه به نزدیک شدن زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، تحلیلگران برخی از این هشدارها را مرتبط با رقابت های انتخاباتی در آمریکا ارزیابی می کنند.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل در سخنانی جدید نسبت به برنامه هسته ای ایران هشدار داده و گفته است که نباید انتظار داشت که با ایران هم بتوان همچون سیاست های غرب در مواجهه اتحاد جماهیر شوروی برخورد کرد.
نتانیاهو: ایران شوروی سابق نیست
"غواص و ماهی" چندان گرم و جذاب شروع می شود که هر خواننده ای تا پايان دنبالش خواهد کرد اما ناگفته نمی توان گذاشت که پس از شرح يک مهمانی غير متعارف، به دست انداز می افتد و خواننده را به کوهنورد خسته ای بدل می کند که راه درازی را بايد طی کند تا به قله برسد. راه، سنگلاخ و ناهموار و نفس بر است اما وقتی به قله رسيد، جهانی را زير پای خود خواهد ديد و از خواندن داستان غرق لذت خواهد شد. قصه از اين قرار است که رضا فرزند آقای طمغاچيانٍ ثروتمند، از زندگی مرسوم می گريزد و خود را از چشم همه آشنايان و دوستان پنهان می کند و حتی نام خود را عوض می کند و زندگی ديگری را از سر می گيرد. ماجراهای داستان برای پيدا کردن اوست که شکل می گيرد. اما باطن داستان موضوع تغيير و تحول آدمی را از ديو به فرشته و از انسان به خدا دنبال می کند و نوعی وارستگی از زوائد دنيای مادی و بازگشت به دنيای خالص انسانی را مد نظر دارد. "غواص و ماهی" از درازگويی های بيهوده رنج می برد، و ای کاش تمام حشو و زوايد آن دور ريخته می شد تا به صورت يک داستان برجسته در می آمد. اين رمان، زمانی به اوج می رسد که فريد ماهانگردی که قبلا نام رضا طمغاچيان داشته است، در خانه اش در ماهانگرد برای عبدالله که دوست ديرينه و روزگار کودکی اوست، قصه "غواص و ماهی" را تعريف می کند و شايد بهتر از آن، زمانی که "پری" سرگذشت همسرش رضا طمغاچيان را، که چگونه از آمريکا و مکزيک به ماهانگرد رسيد. در اين ميان گفتگوهايی را که در قهوه خانه می گذرد نبايد فراموش کرد. بهترين و زنده ترين بخش های "غواص و ماهی"، در دو قهوه خانه می گذرد. نخست قهوه خانه ای در تهران و سپس قهوه خانه ای در شهر خيالی ماهانگرد. اين دو قسمت از جذاب ترين بخش های داستان است و مقصود نويسنده را در قالب حکايت و ديالوگ به بهترين نحوی باز می گويد. ای کاش داستان از قهوه خانه اول به قهوه خانه دوم پيوند خورده بود و سپس به حکايت غواص و ماهی می رسيد و بعد در داستانی که پری می گفت به پايان می آمد. اينگونه تمام ابهام های داستانی در آن نمود می يافت. همه اينها اما استنباط ماست. اينکه ما دوست داشتيم اينطور باشد يا آنطور اصل نيست. اصل قضيه اين است که نويسنده خواسته است آنطور بگويد که گفته است. اصل قضيه اين است که "غواص و ماهی" داستان موفقی است و مباحث اصلی اش در ذهن خواننده جا می افتد و باور پذير می شود. عين داستان منطق الطير و همه داستان های تمثيلی مربوط به سيمرغ و قاف که "غواص و ماهی" به نحوی پنهان تداعی کننده آنها است. اگر "غواص و ماهی"، رمانی در معنا فلسفی است که در قالب داستان دو دوست ريخته می شود، "در آفاق نفس" رمانی آشکارا فلسفی است و برای آنکه خواننده دچار اشتباه نشود، حتی روی جلد آن هم نوشته شده "يک داستان بلند فلسفی". "غواص و ماهی" بر روابط دو دوست بنا شده بود. "در آفاق نفس" نيز بر افکار دو دوست و روابط آنان با يک تن ديگر که استاد فلسفه دانشگاه است بنا شده است. دو دوستِ در آفاق نفس، مانند دو رفيقِ غواص و ماهی دوستی شان از روزگار کودکی برجای مانده است ( موضوع دوستی ورفاقت اساساً در آثار کيانوش چشمگير است ) و اينک هر دو شاگردان دوره دکترا هستند. فرهاد نوغانی شاگرد دوره دکترای فلسفه و رضا چاووشی شاگرد دوره دکترای حقوق. به لحاظ فکری همان کاراکترهای "ماهی و غواص" بار ديگر در اين داستان ظهور می کنند اما اين بار مسائل پيچيده تر است. داستان هر دو رمان بر محور يک مسئله می گردد و آن همانا درک ما از جهان هستی و "شور فهميدن" آدميان است. در داستان نخست، مباحث فلسفی نه در لايه های آشکار که در لايه های پنهان تر داستان می گذشت اما مباحث "در آفاق نفس" آشکارا بر فلسفه بنا شده است. به همين جهت خواندن آن دشوارتر است و از نوع راحت الحلقوم های داستانی نيست. نفس خواننده را بر می آورد تا به پايان برسد. در عوض هرچه هست مغز است. خواننده مجبور است روی کلمه به کلمه آن فکر کند و نمی تواند نفهميده از روی آنها عبور کند. اگر صفحاتی را به اشتباه رد کرده باشد و نخوانده باشد موضوع را از دست می دهد. هرچند ماجرا را از دست نمی دهد چرا که ماجرايی نيست. رضا چاووشی می خواهد به دوستش که شيفته استاد نيشابوری، استاد فلسفه اش هست، ثابت کند که فلاسفه به فلسفه خود اعتقادی ندارند و به آنچه می گويند عمل نمی کنند. تمام ماجرا همين است اما چنان لايه های فکری چند گانه ای در آن نهفته است که خواننده با صد جای آن درگير خواهد شد و به نقد و داوری خواهد نشست. بدينسان، به لحاظ داستانی "در آفاق نفس" داستان مهمی نيست. اما به لحاظ درک و دريافت ما از جهان هستی، داستان پر مايه ای است. فرهاد نوغانی که دانشجوی رشته فلسفه است به رضا چاووشی که دانشجوی رشته حقوق است در همان اول داستان می گويد: "در جايی که عدالت حاکم نباشد، حقوق معنايی ندارد، و اگر تو بخواهی در کارت موفق باشی بايد وجدانت را طلاق بدهی". اما رضا چاووشی عقيده ديگری دارد: "... آدم در هر شرايطی می تواند مواظب خودش باشد و يکپارچه به شر تسليم نشود". فاصله معقول رضا چاووشی از راديکاليسمی که دامنگير فرهاد نوغانی است، او را تا به پايان داستان معقول تر نگه می دارد. اما جذابيت موضوع در آن است که خواننده تا پايان داستان گاه با رضا چاووشی همراه و هم عنان است و گاه با فرهاد نوغانی. بحث از همان ابتدا بر سر آدم بودن آدم است. بحث های ظريفی از اين دست در کنار بحث اصلی که ملات داستان را می سازد، در سراسر داستان جريان دارد. بحث اصلی همان است که گفتيم: فلاسفه به فلسفه خود اعتقاد ندارند و خود به آنچه می گويند عمل نمی کنند. يا به زبانی که خود نويسنده به کار می برد "هيچ فيلسوفی فلسفه اش را زندگی نمی کند، بلکه برای فلسفه اش زندگی می کند". بحث های فرعی و جزيی که در ضمن داستان می آيد، بحث اصلی را عميق تر می کند. برای مثال رضا چاووشی در اثنای سخن می گويد "بيچاره ملا نصرالدين که در جامعه ما سمبل شکست و ماندگاری است" و فرهاد نوغانی اضافه می کند "سمبل دانستن و خواستن و نتوانستن". و چنين است که کيانوش در خلال داستان به بسياری از جزييات فرهنگ ايرانی نگاه دوباره و تفکر برانگيزی می افکند. واقع آن است که کيانوش در "در آفاق نفس" قصد داستان گويی ندارد. او حرف هايی در زمينه تفکر و فلسفه دارد که آنها را در قالب داستان می ريزد. از شکاف عظيمی که بين گفتار و کردار بشر هست، رنج می برد و برای اعتراض خود شکل داستان را مناسب می يابد. در حقيقت نقدهای خود را نسبت به فلاسفه، و در اينجا بويژه ژان ژاک روسو‏، و شوپنهاور از زبان قهرمان داستانش باز می گويد و ضمن آن يک استاد فلسفه ايرانی را که دانش او نشخوار افکار فلاسفه غرب است و خود را ورای آنچه هست قالب کرده افشا می کند. در واقع فلاسفه را افشا می کند. اينکه داستان، سرانجام داستان می شود يا نمی شود مسئله نويسنده نيست. داستان بهانه است. شايد به داستان اعتقادی هم نداشته باشد. امر او چيز ديگری است. داستان قالب است، شکل است، پوست است. او در بند پوست و پوستين نيست. در فکر قلب و جان ماجراست. از اين رو داستانش خوب در نمی آيد اما حرف ها و فکرهايش تامل برانگيز در می آيد. از زبان فرهاد نوغانی می گويد ”آدم فقط همان نوشته يا صداست، و بقيه اش هر چه باشد و هر نمودی داشته باشد، در واقع آشغال است. مثل شمع که شعله اش شمع است. شعله اش حقيقت شمع است، بقيه اش که واقعيت اوست پيه است و فتيله است و دود است." نويسنده ما دردِ حقيقت دارد. در تمام داستانهايش در جستجوی حقيقتِ آدمی است. چه در غواص و ماهی‏، چه در "در آفاق نفس" و چه در عرصه تنگ تر داستان های کوتاهش مانند "درويش لندنی"، افشای حقيقت آدمی را موضوع نوشتن خود می بيند. در جايی از همين داستان ”در آفاق نفس“ از زبان يکی از قهرمانان داستان می گويد: ” من آدمی نيستم که پنهان کردن حقيقت آرامم کند. آدم می تواند خاک روی نجاست بريزد که آن را نبيند، اما بوی نجاست باز روح آدم را آزار می ده". در طول داستان آنجا که از فلسفه به در می آيد و به واقعيت زندگی می پردازد، نيز چنان چهره زشت و کريهی از زندگی رسم می کند که خواننده از آن بيزار می شود. پرداختن به مادری که دخترانش را کتک می زد به هوای اينکه وقتی بزرگ شدند حمالی پيدا شود که آنها را بگيرد از اين دست است. بدينسان است که وی گهگاه به نوعی افکار خيامی پناه می برد و خوشبختی را تنها در فهميدن واقعيت جهان جستجو می کند و گنج را همسفری می يابد که در برهوت زندگی بايد جست. ( روابط رضا طمغاچيان و عبدالله راميار در غواص و ماهی و رضا چاووشی و فرهاد نوغانی در ”در آفاق نفس“ در شمار همين گنج است ) اما باز اينها راضی اش نمی کند و – مثلأ - به همان افکار خيامی نيز پيله می کند: "اشکال کار آدم هايی مثل آن پادشاه اورشليم، يا عمر خيام، يا شوپنهاور اين است که اول ثابت می کنند که هستی موهوم است، انسان سرنوشت ندارد، زندگی پوچ است و رنجی که می بريم بيهوده است، و آن وقت هر يک از آنها به طرزی می کوشد که برای ادامه دادن به زندگی بهانه ای به انسان عرضه کنند: خوش باش! خوش باش!." بحث هايی که کيانوش درباره زندگی و فلسفه شوپنهاور و ژان ژاک روسو می کند، از زيباترين و عميق ترين بخش های کتاب است. در اين بحث ها تمام کوشش او اين است که فرق ميان واقعيت و حقيقت را آشکار کند. هر دو رمان "غواص و ماهی" و "در آفاق نفس" يک تم دارند اما حوادث "غواص و ماهی"، به اساس داستان نزديک تر است. گريز رضا طمغاچيان از تهران به آمريکا و مکزيک و از آنجا به ماهانگرد که لابد بايد جايی در سرزمين کويری ايران باشد، علاوه بر آنکه ماجراهای داستان را شکل می دهد، طبيعی تر از فرار فرهاد نوغانی در پايان در آفاق نفس به نظر می رسد. مقدمات چيده شده در "غواص و ماهی"، تحولات رخ داده در رضا طمغاچيان را طبيعی تر می نمايد و داستان به صورتی که بايد پايان می گيرد اما فرار فرهاد نوغانی در آخر در آفاق نفس جا نمی افتد و به شکل نوعی پايان بندی ساختگی ظاهر می شود. انگار نويسنده قصد داشته به داستان خود پايان دهد اما راهی جز اينکه قهرمان را به نوعی آواره کند، نمی يافته است. گذشته از اين نوع پايان بندی، "در آفاق نفس" را نمی توان داستان به معنای خالص کلمه به حساب آورد. کتاب داستان کيانوش در سالهای اخير همان مجموعه داستان های کوتاه اوست که زير عنوان ” در طاس لغزنده“ منتشر شده است. "در طاس لغزنده" مرکب از شش داستان کوتاه است که چهار تای آنها براستی داستان است. نه آنکه در آنجا کيانوش از فلسفه دوری گزيده باشد، نه، اما به داستان نزديک تر است. در داستان ”معمای دوستی“ از مجموعه طاس لغزنده، علی و محسن از يک نظر همان وضع رضا طمغاچيان و فرهاد نوغانی را دارند. در هر سه داستان، دوستی ملات کار است. در اين داستان که از بهترين داستان های کيانوش است علی و محسن يک جان در دو بدن اند. علی چنان با محسن يکی و يگانه شده است که عشق او را به دختر همسايه تاب نمی آورد - موضوعی که در ” در آفاق نفس“ نيز به نحو کم رنگ تری مطرح است و در "غواص و ماهی" نيز در واقع موجب جدايی دو دوست می شود. علی وقتی عاشق شدن محسن را می بيند به خود می گويد: "نه، اين جن نيست. آن دختره از هر جنی در اين دنيا بدتر است. او قلب محسن را طوری تسخير کرده که حتی جن ها نمی توانند روح آدم را آنطور تسخير کنند". در داستان "در طاس لغزنده" آقای سلمان آبادی که بهار عمر را پشت سر گذاشته و در تمام عمر گرفتار قيد و بندهای رايج بوده عصيان می کند اما عصيان او از ذهنش فراتر نمی رود و به منصه ظهور نمی رسد. می خواهد پايش را از خط بيرون بگذارد، نمی تواند؛ می خواهد خود را از عالم و آدم رها کند، زندگی متعارف، دست و پای او را بسته است. می خواهد مسافری باشد سوار بر قطاری که مدام و بی مقصد می راند اما... اما عصيان او کور است. احساساتی است. حتی از عصيان فرهاد نوغانی که به نحوی احساساتی عصيان می کند، کم اثرتر است، چون احساساتش غليظ تر است. عصيان او عصيان نيست، ادای عصيان است، تب عصيان است. همچنانکه عصيان فرهاد نوغانی در "در آفاق نفس" عصيان نيست، شعار عصيان است. عصيان واقعی در "غواص و ماهی" رخ می دهد که رضا طمغاچيان نه از سر احساسات که از روی خرد عصيان می کند و موفق می شود بندهای خود را از زندگی مرسوم بگسلد. خدمات
محمود کيانوش به عنوان شاعر مشهورتر است تا داستان نويس. گستره آثار او نيز علاوه بر شعر و داستان، زمينه های ديگری چون ترجمه، نقد ادبی و داستان های کودکان را در بر می گيرد. بر همه اينها بايد آثار روزنامه نگاری و گزارش های راديويی وی را افزود که در آن دستی توانا دارد. از ميان همه اينها، اما هدف اين نوشته تنها پرداختن به داستانهای اوست. آن هم نه همه داستانها، بلکه دو رمان و چند داستانی که در اين اواخر منتشر شده اند و به لحاظ موضوع و محتوا ارتباط هايی ميان آنها موجود است‎؛ "غواص و ماهی"، "در آفاق نفس" و "در طاس لغزنده".
اندر حکايت عصيان و ادای عصيان، نقد آثار داستانی محمود کيانوش
چرا بندر چابهار برای افغانستان، ایران و هند مهم است؟ بندر چابهار در استان سيستان و بلوچستان در جنوب شرقى ايران قرار دارد و تنها بندر "اقيانوسى" كشور است كه ايران را از طريق خليج عدن و درياى عرب به اقيانوس هند متصل مى كند. اين بندر كلان متشكل از دو پايانه شهيد بهشتى و شهيد كلانترى است كه هر كدام پنج لنگرگاه دارند و مساحتى حدود ٤٨٥ هكتار را اشغال كرده اند. نارندرا مودى در نخستين سفر رسمى اش به ايران در مى ٢٠١٦ با امضاى يك توافقنامه مواصلاتى سه جانبه شامل هند، ايران و افغانستان، وعده داد كه دهلى ٥٠٠ ميليون دلار براى تكميل و گسترش بندر چابهار سرمايه گذارى خواهد كرد. نيتين گادكارى، وزير راه و ترابرى هند، بندر چابهار را "دروازه اى به فرصت هاى طلايى" ناميده و ابراز اميدوارى كرده است كه كار ساخت آن تا يك و نيم سال آينده به اتمام رسيده و بندر راه اندازى شود. بیشتر بخوانید: نارندرا مودى در نخستين سفر رسمى اش به ايران در مى ٢٠١٦ با امضاى يك توافقنامه مواصلاتى سه جانبه شامل هند، ايران و افغانستان، وعده داد كه دهلى ٥٠٠ ميليون دلار براى تكميل و گسترش بندر چابهار سرمايه گذارى خواهد كرد اما فراتر از جزئيات عمرانى و مزاياى تجارى، اهميت استراتژيك بندر چابهار براى هند و ايران چيست؟ چرا ايران و هند با وجود اختلافات سياسى و اقتصادى قابل توجه - از مناقشه كشمير گرفته تا روابط نزديك هند با اسرائيل و توسعه ميدان گازى "فرزاد ب" در خليج فارس - به طور كلان براى ساخت بندر چابهار سرمايه گذارى كرده و مشتاق به راه اندازى آن هستند؟ پاسخ اين پرسش را تا حد زيادى بايد در رقابت هاى ژئوپليتيك در منطقه آسياى جنوبى و ميانه - كه بازيگرانى مانند چین، هند، پاكستان، افغانستان و ايران را دربرمى گيرد - جستجو كرد. اهميت استراتژيك بندر چابهار بندر چابهار ايران در وهله اول رقيب بندر گوادر واقع در استان بلوچستان پاكستان به شمار مى رود و تا حدى با هدف ايجاد موازنه با آن و به گفته برخى از تحليلگران "مهار" تحركات دريايى پاكستان در منطقه طراحى شده است. بندر گوادر كه تقريبا ٤٠٠ كيلومتر از طريق خشكى و ١٠٠ كيلومتر از مسير دريا با بندر چابهار فاصله دارد، طى همكارى مشترك پاكستان و چين ساخته شده و از آنجا كه اين دو قدرت هسته اى رقباى اصلى هند در قاره آسيا هستند، حضور چنين بندرى در شمال درياى عربى و به فاصله اندكى از شهرهاى مهم گوجرات و بمبئى در غرب هند نگرانى هاى جدى امنيتى و ژئوپليتيكى براى دهلى ايجاد كرده است. آنچه به لحاظ استراتژيك بندر چابهار را براى ايران جذاب مى كند قابليت استفاده از آن به عنوان وزنه تعادلى براى تنظيم روابط سياسى-امنيتى با دو رقيب هسته اى جنوب آسيا، يعنى هند و پاكستان، است دسترسى هند به بندر چابهار نه تنها دهلى را قادر مى سازد حضور نظامى پاكستان در درياى عربى و شمال اقيانوس هند را خنثى كرده و "محاصره استراتژيك" دو متحد رقيبش يعنى چين و پاكستان را بشكند، بلكه با دور زدن قلمرو سرزمينى پاكستان مسيرى قابل اتكاتر از طريق ايران به افغانستان براى آن مى گشايد. با توجه به عضويت هند در "كريدور بين المللى شمال-جنوب"، مسير مواصلاتى امن به افغانستان نيز اين امكان را براى دهلى فراهم خواهد ساخت كه به بازار كشورهاى آسياى ميانه مانند تاجيكستان و تركمنستان و ازبکستان و ذخاير انرژى آنها، و نيز تركيه، روسيه و در نهايت شمال اروپا دسترسى يابد. دهلى همچنين در مقام يكى از قدرت هاى نوظهور جهان پساآمريكايى نگران آن است كه حضور نظامى و اقتصادى چين در اقيانوس هند و به تبع آن خاورميانه و سپس اروپا با تحقق پروژه تقريبا يك و نيم تريليون دلارى "كمربند و جاده" و بهره بردارى از "جاده ابريشم جديد" تقويت گردد، پروژه اى كه يكى از نقاط دريايى كليدى آن بندر گوادار پاكستان است. تصور مى شود كه چنين پروژه كلانى در صورت تحقق، گرانيگاه نظم جهانى را به لحاظ سياسى و اقتصادى از غرب و با محوريت ايالات متحده آمريكا به شرق و با محوريت چين تغيير دهد. جالب آنكه هند با وجود مرز مشترك با چين و سهولت همكارى با آن در پروژه مذكور، دست كم در طرح "جاده ابريشم جديد" - كه چين را از راه خشكى به قرقيزستان، ازبكستان، تاجيكستان، ايران، تركيه، روسيه، آلمان، هلند و ايتاليا وصل مى كند - در نظر گرفته نشده و محلى از اعراب ندارد. تمايل ايران براى راه اندازى بندر چابهار نيز با توجه به منافع استراتژيكش قابل درك است. نخست اينكه بخش اعظم سرمايه گذارى براى ساخت بندر چابهار توسط دولت هند انجام مى گيرد و از اين لحاظ تكميل و بهره بردارى از آن با كمك سرمايه خارجى فشار اقتصادى چندانى به جمهورى اسلامى وارد نمى كند. بندر چابهار و مسيرهاى ارتباطى منتهى به آن - به ويژه راه آهن چابهار-زاهدان با هزينه تخمينى يك ميليارد و ششصد ميليون دلار در استان سيستان و بلوچستان كه دولت هند بخشى از سرمايه گذارى براى احداث آن را به عهده گرفته است - به شكوفايى اقتصادى و رونق كسب و كار در اين استان محروم ايران كمك مى كند. با اين حال آنچه به لحاظ استراتژيك بندر چابهار را براى ايران جذاب مى كند قابليت استفاده از آن به عنوان وزنه تعادلى براى تنظيم روابط سياسى-امنيتى با دو رقيب هسته اى جنوب آسيا، يعنى هند و پاكستان، است. جمهورى اسلامى به طور تاريخى از نفوذ ايدئولوژيك خود در ميان مسلمانان جنوب آسيا به ويژه شيعيان براى تاثيرگذارى بر سياست خارجى دهلى و اسلام آباد بهره برده است. براى نمونه، آيت الله خامنه اى طى خطبه هاى عيد فطر ١٣٩٦ (ژوئن ٢٠١٧) با سخن گفتن از "زخم هاى زيادى" كه بر پيكره امت اسلامى وارد شده مساله كشمير و ظلمى را كه به زعم او به مسلمانان آن منطقه مى رود به ميان كشيد و از قوه قضائيه خواست "از جایگاه حقوقی وارد شود و نظر حمایتی و یا مخالفت خود را قاطعانه اعلام کند." قابل پيش بينى بود كه اين موضع با تقدير مقامات پاكستان و انتقاد دولت هند مواجه شود. بندر چابهار همچنين مى تواند به واسطه تقويت همكارى هاى نظامى ميان ايران و هند قدرت تاثيرگذارى و چانه زنى تهران را در قبال تحولات افغانستان و به ويژه مهار جاه طلبى هاى سياسى پاكستان در اين كشور جنگ زده افزايش دهد. چنين قدرتى در مقطع كنونى كه سرنوشت جنگ افغانستان و نيروهاى آمريكايى مستقر در آن با ابهامات بسيارى مواجه است و كشورهاى همسايه مى كوشند از طريق ارتباط گيرى با گروه هاى مختلف درگير در آن نفوذ خود را حفظ و تقويت كنند از اهميت خاصى برخوردار است. به بيان ديگر، افغانستان اكنون سالهاست كه صحنه رقابت هاى سياسى و ژئوپليتيكى هند، پاكستان، ايران، روسيه و آمريكاست و اتصال آن به درياى عربى و اقيانوس هند از راه بندر چابهار دست ايران را در ميدان منازعه و نيز ديپلماسى تقويت در پايان بايد افزود كه تقويت حضور ايران در خليج عمان مى تواند "عقبه استراتژيك" جمهورى اسلامى براى اعمال كنترل بر خليج فارس و تنگه هرمز را نيز افزايش دهد، بدين معنى كه به واسطه ارتقاء عملكرد نيروى دريايى ايران در درياى عمان، فعاليت ها و مانورهاى نظامى تهران براى مقابله با حضور بازيگران رقيب در خليج فارس نيز با پشتيبانى موثرتر و مطمئن ترى صورت خواهد گرفت. مجموعه اين تحولات شايد تهران را در بلندمدت قادر سازد كه حوزه نفوذ جديدى در آبهاى مشرف به اقيانوس هند و به طور كلى در جنوب آسيا براى خود ايجاد كند، رخدادى كه ناديده گرفتن ايران به عنوان بازيگرى موثر - به معناى مثبت يا منفى كلمه و در راستاى گسترش ثبات يا بى ثباتى - در معادلات سياسى و اقتصادى خاورميانه بزرگ را بيش از پيش دشوار خواهد ساخت.
يكى از مهمانان بى سروصدا و كمتر شناخته شده حسن روحانى در مراسم تحليفش براى دور دوم رياست جمهورى نيتين گادكارى وزير راه و ترابرى هند بود كه به نمايندگى از نارندرا مودى، نخست وزير هند، در مراسم شركت كرد. هدف اصلى گادكارى در کنار شرکت در مراسم، ازسرگيرى مذاكرات براى پيشبرد ساخت و تكميل بندر استراتژيك چابهار بود.
چرا بندر چابهار برای ایران و هند مهم است؟
شدت گرفتن حرکات گروه های فشار و تندروها در رسانه ها و مراکز قدرت از جمله موضوعی است که چند روزنامه به آن پرداخته و نسبت به آزادی عمل این گروه ها ابراز نگرانی کرده اند. نامه بی اثر یا یک بازی تیتر و عکس حجت سپهوند، آرمان رضا رییسی در مقاله ای در آرمان نوشته: روزی که در انتخابات سنای آمریکا، جمهوریخواهان توانستند اکثریت کرسی‌ها را از آن خود کنند، بسیاری بیم آن داشتند که این تغییر و تحول در راستای تخریب مذاکرات و سخت شدن حصول توافق باشد اما نامه اخیر ۴۷ سناتور تا بدان حد کاریکاتوری است که به نظر می‌رسد نه تنها سدی در برابر حصول توافق نباشد که طرفین را با توجه به انزجار افکار عمومی نسبت به اینگونه اقدامات شتابزده در روند توافق هسته‌ای ترغیب کند. به نوشته این مقاله: باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده پیش‌تر به اعضای کنگره اخطار داده بود که اقدامات تندروانه و حساب نشده آنان می‌تواند به انزوای آمریکا در افکار عمومی و افتراق در میان اعضای ۵ +۱ بینجامد. حال اعضای کنگره که می‌بینند توافق هسته‌ای در شرف وقوع است و رئیس جمهوری ایالات متحده نیز اعلام کرده که هر گونه تصویب تحریم یا ایجاد محدودیت در روند مذاکرات را با وتو روبرو خواهد کرد در اقدامی بی‌سابقه نامه‌ای سرگشاده خطاب به مقامات ایرانی نوشته‌اند. مقاله آرمان سپس واکنش جواد ظریف را نقل کرده که گفته: مذاکرات هنوز به نتیجه نرسیده و توافقی حاصل نشده، گروه‌های فشار در آمریکا آن چنان نگران شده‌اند که با توسل به شیوه‌های غیرمتعارف بیش از هر چیز نشان می‌دهند که همانند نتانیاهو با هر نوع توافقی مخالفند. چگونه ممکن است برخی نمایندگان مجلس یک کشور علیه رئیس‌جمهور و دولت خود به رهبران کشور دیگری نامه بنویسند. کیهان در تیتر بزرگ خود این ادعا را که کشمکش های درونی کنگره و دولت آمریکا جنگ زرگری است و مخالفت های نخست وزیر اسراییل هم برای آن است که نمایندگان ایران ترغیب به امضای توافق شوند، تکرار کرده و افزوده: برخی مقامات آمریکایی - از جمله باراک ‌اوباما - در روزهای اخیر در اظهاراتی که بیشتر شبیه بلوف سیاسی است تاکید کرده‌اند که اگر به توافق قابل قبول با ایران نرسیم مذاکرات را رها خواهیم کرد. کیهان با عنوان ایران هراسی از ترک مذاکره ندارد نوشته بررسی کارنامه مذاکرات هسته‌ای در سالیان اخیر نشان می‌دهد که در ۱۰ سال گذشته، آمریکا به دلیل نیاز مبرم به میز مذاکره، هیچ‌گاه مذاکرات را ترک نکرده است. بنابراین «اظهارات تهدیدآمیز مقامات آمریکایی» در کنار آدرس‌های غلط به افکار عمومی با عناوین «اختلافات عمیق کنگره - کاخ سفید» و «شکرآب شدن روابط آمریکا - اسرائیل» و «سخت‌گیری فرانسه در روزهای پایانی» فقط یک نشانه دارد و آن فشار به تیم مذاکره‌کننده ایرانی برای امتیازگیری در آخرین لحظات است. خلاصه نظر کیهان این است که: مذاکرات به مرحله سخت تصمیم‌گیری رسیده است و طرف غربی در این مرحله باید حقوق ایران را به رسمیت بشناسد. آنها با پافشاری قصد دارند کلاهی گشادتر از توافق ژنو بر سر ایران بگذارند، در حالی که جمهوری اسلامی نشان داده است هیچ‌گاه از حقوق خود کوتاه نخواهد آمد و در ضمن هراسی از شکست مذاکرات ندارد. پوریا عالمی در ستون طنز شرق قصه ای ساخته: آقای ظریف رفت به آن‌طرف ژنو یک مغازه راه انداخت و شروع کرد به مذاکره با کری. کار ظریف بالا گرفت. چندتا دلواپس دل‌نگران و چند رسانه خارجی رفتند آن‌طرف ژنو بساط کردند. یک‌دفعه ظریف دید‌ ای‌بابا اوضاع کساد شده و همه می‌روند سر بساط دلواپسان و دیگر کسی گوشش بدهکار حرف کسی نیست. در ادامه داستان آمده: ظریف کنجکاو شد و گفت: بروم ببینم این رسانه‌های دلواپس و تندرو در جهان چه می‌گویند که دیگر کسی به حرف من توجه نمی‌کند. ظریف رفت پیش بساطی‌ها و گفت: ببخشید شما چه می‌گویید که کسی دیگر نه جرات می‌کند حرف بزند و نه جرات دارد به حرف کسی گوش کند؟ بساطی‌ها گفتند: خوب گوش کن، تو اگر گوش کنی ما چه می‌گوییم گوشت را می‌پیچانیم. اگر هم ما گوش کنیم تو چه می‌گویی، تیکه‌بزرگت گوشته. حالا حاضری حرف گوش کنی یا ما گوش بدهیم ببینیم تو چه می‌گویی. طنزنویس شرق نتیجه گرفته که: ظریف درس عبرت گرفت و گوشش را سفت چسبید و فریادکنان گفت: آدم حرف اینطوری را آویزه گوشش کند بهتر از این است که به‌خاطر حرف آنطوری از گوشش آویزان شود. و اینطوری شد که اینطوری شد. محاکمه غیابی توسط تندروها کارتون احمد عربانی، قانون یک روز بعد از آن که خبر داده شد هیات نظارت بر مطبوعات به روزنامه قانون تذکر قانونی داده است این روزنامه امروز در مقاله ای نوشته: چند هفته پیش هیات نظارت بر مطبوعات بابت درج طنزی درباره ملک عبدالله پادشاه فقید عربستان به روزنامه قانون تذکر داد. یعنی تذکر به خاطر همان موضوعی که در یکی از رسمی‌ترین تریبون‌های کشور بابتش ابراز شادمانی و سرور شده بود. این روزنامه اشاره به تذکر روز گذشته هیات نظارت کرده و نوشته واقعیت این است که شروع هر موضوعی اینچنینی به فضاسازی‌هایی مربوط می شود که قبل از آن برخی سایت‌ها و خبرگزاری‌های تندرو هر از گاهی از باب تنگ‌کردن عرصه اطلاع‌رسانی و به عبارتی دقیق‌تر، انتقام‌گیری از دولت وجامعه ایجاد می‌کنند. شانتا‌‌‍‌ژ‌های محفلی علیه مطبوعات مستقل و اصلاح طلب متاسفانه اکنون به رویه‌ای ثابت و البته دردناک مبدل شده است. به نوشته قانون: ابتدا سایت و خبرگزاری خاص علیه نوشته‌های یک روزنامه موضع می‌گیرد و سپس با تعداد مشخصی از نمایندگان خاصی از مجلس گفت‌و‌‌گو می‌کند. همان ترکیب از نمایندگان با ادبیات مشابهی مطلب آن روزنامه را توهین به مقدسات می خوانند و بعد متاسفانه پرونده آن روزنامه به همان مسیری هدایت می‌شود که آنان آرزو کرده‌اند. باور ندارید؟ به عنوان مثال به اسامی و ترکیب همین‌نمایندگان محترم مجلسی که در دو سال گذشته منتقدان و معترضان ثابت روزنامه قانون بوده‌اند توجه بفرمایید؟ محمدتقی فاضل‌میبدی هم در مقاله ای در شرق گلایه کرده که: برخی مطبوعات، رسانه‌ها و معدودی از سیاستمداران در ایران هرگاه گام در بازی سیاست می‌گذارند، تلاش می‌کنند با اتکای به باورها یا مردم، سیاست بورزند و سخن بگویند و از این دو سرمایه، سود بجویند. آنها در رقابت‌های سیاسی و اظهارات دیپلماتیک، یا می‌گویند دین چنین گفته یا نظر مردم چنان است. این روحانی اصلاح طلب تاکید کرده که اگر دین و مردم را از قاموس برخی سیاست‌ورزان و نویسندگان عرصه مطبوعات بگیریم، پناه و برهانی برای سخن خود ندارند. آنچه در اینجا با تاسف باید یاد کرد این است که گاهی، با اتکا به برخی واژه‌ها اصول اولیه اخلاق در اظهارنظرها رعایت نمی‌شود. برای حذف رقیب یا پیروزی بر رقیب از کلماتی استفاده می‌شود که هیچ ارتباطی با فرهنگ اسلام و ایران ندارد. به نظر مقاله شرق: جملاتی از قبیل «عضو باند فلانی» یا «گروهک فلان» و اصطلاحاتی از این دست در برخی نوشته‌ها و یا اخبار خاص نشان‌دهنده این است که اخلاق انسانی یا رسانه‌ای در عرصه مطبوعات رو به آسیب است. این خودبرتربینی که در برخی قلم‌ها و نوشته‌ها و گفتارها خود را نشان می‌دهد، از نگاه و زوایای اصول اخلاقی و اسلامی مطرود و مذموم است. با چه حجتی، به افراد اتهام، ضدنظام، همدست با بیگانگان و مخالف ارزش‌ها زده می‌شود و در برخی رسانه‌ها برایشان محکمه تشکیل می‌شود...و با هجمه و جنجال، افراد به‌صورت غیابی محاکمه می‌شوند؟ تندروها مطهری را به تهران بازگرداندند آرمان در گزارشی خبر اخلال گروه های فشار در سخنرانی علی مطهری نماینده مجلس را این گونه منعکس کرده: جلسه به هم می‌زنند، بولتن پخش می‌کنند و اگر میدان ببینند حتی مهر و لنگه کفش پرتاب می‌کنند. چندسالی است که تندروها اخلال ایجاد می‌کنند تا بگویند هستند، برایشان فرقی نمی‌کند رفتارشان قانونی است یا خیر؛ از نوه بنیان گذار جمهوری اسلامی گرفته تا رئیس مجلس و رئیس‌جمهور هیچ مرزی نمی‌شناسند، تنها کافی است فردی و سخنانی را موافق خود نبینند؛ آن زمان است که تنها ابزارشان نه منطق بلکه رفتار توهین‌آمیز در خلال سخنرانی است. این روزنامه با اشاره به حمله موتورسواران تندرو در فرودگاه شیراز به علی مطهری که مقرر بود در دانشگاه شیراز سخنرانی کند نوشته که این نماینده مجلس مجبور شد به یک کلانتری پناه ببرد و در حالی که اصرار داشت به محل سخنرانی برود اما تندرو ها مانع شدند تا وی غروب به تهران برگشت. آرمان ضمن اشاره به این که چندی پیش هم در شیراز همین رفتار با خانم الهه کولایی شد نوشته: از این اتفاقات کم نیفتاده است به ویژه در طول چند سال گذشته اما اینکه این تندروی‌ها تا کجا قرار است ادامه پیدا کند مشخص نیست؟! آنها یک به یک مرزها را می‌شکنند و پیش می‌آیند شاید اگر در اولین برخوردها و همان زمان که سعی در بر هم زدن سخنرانی حسن خمینی کردند، با آنها برخورد می‌شد امروز اینچنین فضا را جولانگاه خود نمی‌دیدند. انتخابات پرشور اتاق بازرگانی کارتون ناصر مقدم، جهان صنعت علی سرزعیم در سرمقاله جهان صنعت درباره انتخابات این دوره اتاق بازرگانی و صنعت و معدن که از شور و استقبال بیشتری برخوردار شده نوشته: اگر در گذشته بیشتر دو لیست مطرح می‌شد اما در این نوبت لیست‌های متعددی ایجاد شده و رقابت سختی را با هم در پیش گرفته‌اند. حجم تبلیغاتی که در رسانه‌ها درباره انتخابات اتاق ایجاد شده نشان از شور و هیجان این انتخابات دارد. در این نوبت افراد سرشناسی که سابقه مدیریت ممتاز و کارآفرینی دارند حضور یافته و قصد دارند در اتاق بازرگانی وارد شوند. سوالی که بلافاصله مطرح می‌شود این است که انگیزه ورود افراد به اتاق چیست؟ چه عاملی موجب شده تا افراد به صورت جدی برای ورود به اتاق نامزد شوند؟ نویسنده این روزنامه اقتصادی دو نکته را ذکر کرده یکی این که: خطاهای سیاست‌گذاری چه اثرات مخربی می‌تواند بر اقتصاد داشته باشد و تاوان این اشتباهات را بخش‌خصوصی به صورت جدی پرداخت‌ بنابراین بخش‌خصوصی که قبلا ناظر بود و بیشتر سیاست‌پذیر دیگر درنگ را جایز ندانسته و می‌خواهد تا سرنوشت خود را خود به دست گیرد و دیگر عنان خود را در دست دولت قرار ندهد. نکته دوم به نظر سرمقاله جهان صنعت این است که این هجوم برای ورود به اتاق نشان از وجود یک خواست دیگر دارد؛ خواست ورود به عرصه سیاست. اگرچه هنوز ورود مستقیم به عرصه سیاسی دارای ریسک است اما افراد با ورود به اتاق بازرگانی کم‌کم خود را برای ورود جدی‌تر به عرصه سیاست آماده می کنند. در پایان این مقاله آمده: تقاضای مشارکت سیاسی در ایران بالاست ولی حاکمیت هنوز شرایط لازم را برای تحقق این مشارکت غیر از رای دادن فراهم نکرده و به همین دلیل وقتی یک جا برای این مشارکت باز می‌شود مردم به سرعت در آن عرصه حضور پیدا می‌کنند. اگر حاکمیت این سیگنال را دریافت کند می‌توان انتظار داشت تا در آینده نسل جدیدی از سیاستمداران که سوابق درخشانی از فعالیت در عرصه کسب و کار دارند در عرصه سیاسی ایران وارد شوند. بانوان ایرانی چشم انتظار چراغ سبز قانون در گزارشی نوشته: موضوع حضور بانوان در ورزشگاه‌ها موضوعی است که سال‌ها نیمه کاره باقی مانده و باوجود کش‌و‌قوس‌های فراوانی که داشته همچنان بین زمین و هوا معلق مانده است. در خصوص اینکه بانوان ایرانی باید مجوز حضور در ورزشگاه‌ها و تماشای مسابقات ورزشی را داشته باشند یا خیر، نظرات و دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. این گزارش با تاکید بر این که خود بانوان ایرانی و خیل علاقه‌مندان به تماشای مسابقات ورزشی و حضور در ورزشگاه‌ها تاکید دارند که در فضایی فرهنگی، سالم و امن به سکوهای ورزشگاه‌ها گام بگذارند نوشته: اگرچه ظرف سال‌های گذشته برخی برخوردهای سلیقه‌ای با این پرونده صورت گرفته اما باید پذیرفت که فضای نه‌چندان مطلوب فرهنگی ورزش و به‌خصوص فوتبال نیز امکان برداشتن گام‌های رو به جلو را به مسئولان و تصمیم گیرندگان نداد و باعث شد تا کلاف پرپیچ و خم حضور بانوان در ورزشگاه‌ها برای باز شدن گره‌های بی‌شمارش، امیدوار به آینده باشد. کارتون مهدی عزیزی، قانون گزارش قانون امیدوار است که: چراغ قرمز دارد سبز می شود. درخواست سپ بلا‌تر رئیس فدراسیون جهانی فوتبال مبنی بر حضور بانوان ایرانی در ورزشگاه‌ها، باعث شد تا پرونده راکد تماشاگران زن ایرانی مجددا به جریان بیفتد و این‌طور که از شواهد و قراین پیداست عزمی جدی برای رفع مشکلات موجود و صدور مجوز وجود دارد. ترانه هایی برای نشاط سیاسی آیدین سیار سریع در ستون طنز بی قانون از قول معاون سیاسی وزیر کشور وعده افزایش نشاط سیاسی را داده و نوشته: نمی دانم منظور مسئولین از افزایش نشاط سیاسی چیست. یعنی واقعا بیشتر از این باید نشاط داشته باشیم؟ آیا کشور ظرفیت نشاط سیاسی بیشتر، آن هم در شرایطی که مرغ پخته هم در اثر دیدن وضعیت موجود دچار نشاط سیاسی می‌شود را دارد؟ چه کار باید بکنیم تا نشاط سیاسی بیشتر شود؟ فضای سیاسی را باز کنیم؟ اجازه بدهیم بقیه هم نفس بکشند؟ خب این‌که امکان پذیر نیست. بلانسبت شما بعضی از این گروه‌ها آنقدر زیاده خواهند که امروز اگر فضا را باز کنیم فردا می‌گویند بگذارید فعالیت هم بکنیم، پس فردا می‌گویند بگذارید نامزد هم بشویم. اگر جلویشان را نگیریم خدای نکرده می‌خواهند پیروز هم بشوند! خب این که نمی‌شود. طنزنویس چند راه حل هم برای افزایش نشاط سیاسی پیشنهاد کرده: آن آقایی که صبح‌ها در شبکه ۳ با لبخند نرمش می‌کرد را تشویق کنیم که کاندیدای مجلس شود؟ ما بیشتر طنز سیاسی بنویسیم نشاط سیاسی ایجاد می‌شود؟ به نظرم برای تحقق نشاط سیاسی راهی جز خواندن ترانه‌های شاد و مردم پسند از سوی چهره‌های سیاسی باقی نمی‌ماند. در پایان این طنز ترانه هایی برای شخصیت های صاحب نام پیشنهاد شده که بخوانند مثلا محمدرضا رحیمی (به مخاطب خاص): زرنگ و ناقلا بود / رند و کلک و بلا بود / خوشگل خوشگلا بود ...مرد بهاری به اسفندیار: تو حاضری برای عشقمون چیکار کنی؟ اسفندیار: واسه عشق تو میدم قلبمو / به چه آسونی میشم قربونی! معصومه ابتکار (در حمایت از محیط زیست) [به‌صورت دکلمه بخواند که هم نشاط سیاسی ایجاد شود هم شائبه تک خوانی زنان به وجود نیاید]: آهوی دشت زنگاری ... آهوی دشت زنگاری ... تویی که میگی دوستم داری ... تو قلب این شهر شلوغ به کی منو اینجا می‌سپاری؟
روزنامه های امروز صبح تهران در تیترهای اول خود از نامه ۴۷ سناتور آمریکایی به رهبران جمهوری اسلامی نوشته اند و در مقالاتی به رد آن پرداخته اند. انتخابات امروز هیات رییسه مجلس خبرگان رهبری موضوعی است که چند روزنامه از دیدگاه های مختلف، در هواداری از هاشمی یا مخالفت با وی نوشته اند.
بررسی روزنامه‌های صبح تهران؛ سه شنبه ۱۹ اسفند
نمايش همزمان آثار دو فيلمساز کهنه کار و پيشگام در ايجاد تحول در سينمای ايران می توانست اتفاق مهم و قابل توجهی در سينمای ما باشد. اما به دلايل متعدد اين همزمانی حالا فقط يک اتفاق ساده است. مسعود کيميايی طی دو دهه گذشته مگر در يکی دو مورد اثری خلق نکرده که حتی برآورنده توقع دوستداران هميشگی او باشد. داريوش مهرجويی نيز پس از سه فيلم ناموفق ميکس، دختر دايی گمشده و بمانی بسياری از مخاطبانش را از خود نا اميد کرد. حال اين دو پيشکسوت سينمای نوين ايران با دو اثر تازه به ميدان آمده اند. سربازهای جمعه ماجرای فيلم حکايت چند سرباز است که روز جمعه به مرخصی می آيند مادر يکی ازسربازان مرده، خواهر يکی ديگر اسير اعتياد است و خلاصه اين که آنها به جای تفريح و استراحت درگير مشکلات دوستان خود می شوند. اين موضوع به خودی خود جذاب است اما اصرار کيميايی در بيان مجموعه ای از بيانيه های اخلاقی و اجتماعی باعث شده فيلم به ملغمه ای پر حرف و فاقد انسجام تبديل شود درنمايی از فيلم خواهر شخص متوفی که زنی جوان و زندانی است وارد مجلس عزا می شود و شيون می کند. او برای نمايش مظلوميت خود در آن لحظه دستانش که دستبند زده شده اند را بالای سرش می گيرد و زاری می کند تا ما از خلال اين نمای پر جمعيت شيرفهم شويم که او اسير زندان است و از اين دست نمايش های اغراق آميز در لحظه لحظه فيلم جاری است. در فصلی از فيلم، سربازان رفيق باز فيلم تصميم می گيرند يک قاچاقچی که خواهر دوستشان را به روز سياه نشانده را ادب کنند يا از ميان بردارند. به همين منظور به يک کارگاه نجاری می روند و چند چماق سفارش می دهند و خود نيز بر کار توليد چماق ها نظارت می کنند تا يک شکل از کار در آيند. کل اين سکانس مضحکه ای است که تماشاگران جدی را به تعجب وا می دارد. مهمان مامان مهمان مامان براساس داستان نيمه بلندی به همين نام نوشته هوشنگ مرادی کرمانی و با سرمايه شرکت "سيما فيلم" وابسته به سازمان صدا و سيما ساخته شده و به رغم جذابيت هايی که درخود داستان هم نهفته است به اثری بسيار فراتر از نوشته مرادی کرمانی تبديل شده است. موضوع فيلم حکايت چند خانوار فقير است که در يک خانه قديمی و مخروبه در قلب تهران زندگی می کنند. روزی ناغافل برای خانواده اصلی مهمان عزيزی از راه می رسند. يک زوج تازه ازدواج کرده که داماد، پسر خواهر زن خانواده و افسر نيروی هوايی است. خانه تهی است و هيچ در بساط نيست. ساير ساکنان اين جامعه محروم انسانی که آبروی زن را در خطر می بينند به کمک برمی خيزند. هر کس هر چه دارد را به ميان می گذارد و به اين ترتيب سفره ای رنگين و رختخوابی تميز تدارک ديده می شود. آنچه مهمان مامان را به فيلمی شيرين و تاثيرگذار تبديل کرده بيان يک حس اجتماعی و اخلاقی است که اين روزها در جامعه ايران ناياب است. حس همدردی،همراهی و فداکاری . به عبارت ديگر مهمان مامان از چيزی حرف می زند که در پرتو تحولات اجتماعی به ويژه در تهران بيشتر به يک خاطره شبيه است. عجيب اين که هر دو فيلم يعنی سربازهای جمعه و مهمان مامان تقريبا همخونی مشترک دارند اما آن چه فيلم مهرجويی را از کهنگی نجات می دهد و به آن طراوت امروزی می بخشد، حس واقعی زندگی است که چه در پرداخت بصری صحنه ها و چه در نگارش ديالوگ ها ديده می شود. تا حدی که در صحنه های پرجمعيت و پرتحرک تماشاگر احساس می کند، از بالای بام يا پشت پنجره آن خانه مخروبه نظاره گر تلاش مردمانی است که در عين نداری پشت به پشت هم داده اند تا جامعه آرمانی شان را شکل دهند. مهمان مامان اثر ديگری از مهرجويی است که به راحتی می توان آن را در کنار ديگر آثار برجسته او مثل اجاره نشين ها ،هامون، سارا و درخت گلابی قرار داد. فيلمی درباره چگونه زيستن آدميان در اين آب و خاک. و سرانجام اين که مهرجويی مثل گذشته اين بار هم موفق شده است با بهره گرفتن از يک اثر ادبی فيلمی بسازد که شخصيت پردازی، فضاسازی و ريتم در آن حرف اول را می زند. مهرجويی خوب می داند چگونه بايد از آثار ادبی اقتباس کرد. تقريبا همه آثار موفق او در گذشته و حال پشتوانه ادبی دارند . خدمات
فيلم "مهمان مامان" آخرين ساخته داريوش مهرجوئی هفته گذشته به روی پرده رفت. قرار بود که فيلم "سربازهای جمعه" آخرين ساخته مسعود کيميائی نيز همزمان با اين فيلم نمايش داده شود. ولی نمايش عمومی "سربازهای جمعه" از سوی اداره نظارت و ارزشيابی وزارت ارشاد يک هفته به تعويق افتاد و نمايش آن اواخر اين هفته (۸ مرداد) در سينماهای تهران آغاز شد.
يک اتفاق ساده
در کتاب دانش اجتماعی که توسط ایالت مَهاراشترا به چاپ رسیده‌است، گفته‌شده والدین کسانی که آنان را دختران 'زشت و معلول ' می‌نامد، اغلب اوقات ناتوان از برآوردن خواسته خانواده داماد برای جهیزیه بیشتر هستند. وزیر آموزش این ایالت می‌گوید که دستور به تصحیح این کتاب را داده‌ است. رسانه‌های هند، این بخش از متن کتاب را 'شوک‌آور ' توصیف کرده‌اند. هرچند یک ستون‌نویس گفت که این کتاب درسی صرفاً بر رسوم و نگرش‌های واپسگرایانه انگشت گذاشته و آنان را برجسته کرده‌است. پرداخت جهیزیه در هند، چه نقدی و چه غیر نقدی، غیر قانونی است اما هنوز در عرف این کشور امری عادی محسوب می‌شود.
یک کتاب درسی در هند، جنجال ناخواسته‌ای را در این کشور به راه انداخته‌است. در این کتاب درسی گفته می‌شود که خانواده‌های زنان "زشت" برای به ازدواج درآوردن آنان مجبورند رقم بیشتری را صرف جهیزیه آنان کنند.
جنجال در هند؛ زنان 'زشت' باید جهیزیه بیشتری بدهند
همچنين کارگردانان مهم سينما همچون مارتين اسکورسيزی، کوئنتين تارانتینو و مايکال مور قرار است در اين جشنواره حضور پیدا کنند. کن آماده مهمترين جشنواره سينمایی جهان می شود. در مجموع 22 فيلم در بخش مسابقه شرکت داده شده اند. استيون فريزر، کارگردان بريتانيايی فيلم ملکه ریاست هيئت داوران را برعهده دارد. فيلمهایی که در بخش مسابقه به نمايش در می آيند نامزد دريافت نخل طلا، جايزه اصلی جشنواره هستند. مرجان ساتراپی، نويسنده ايرانی مقيم فرانسه، با فيلمی با عنوان پرسپولیس که بر اساس داستان مصور نوشته خودش ساخته شده در اين جشنواره حضور دارد. نخستين دوره جشنواره فيلم کن در سپتامبر 1939 برگزار شد، اما پس از آن تا پايان جنگ جهانی دوم برگزاری مجدد اين جشنواره متوقف ماند. این جشنواره در سایه تدابير شديد امنيتی برگزار می شود. کارگران فرش قرمز را پهن می کنند. جود لا، بازيگر بريتانيايی، (چپ) نورا جونز، خواننده - بازيگر آمريکايی و وانگ کار وای، کارگردان چينی از جمله مهمانان اين جشنواره اند. خدمات
شصتمين دوره جشنواره سينمايی کن، رسما از چهارشنبه 16 مه در جنوب فرانسه آغاز بکار می کند. ستارگانی چون جورج کلونی، برد پيت، جولیا رابرتز و مت ديمون از ميهمانان مشهور اين رويداد بزرگ سينمايی هستند.
آغاز شصتمين دوره جشنواره کن در فرانسه
درباره اوقات آزاد... پرشا:من وقت آزادم را با دوستام می گذرونم و اينکه تو اين جور مواقع چه کار می کنيم بستگی به اين داره که با دوستان ايرانی ام باشم يا با دوستان آمريکايی. با دوستان ايرانی، ما بيشتر به مهمونی های خانوادگی می ريم يا سر از محيط های ايرانی ديگه در مياريم، ولی با دوستان آمريکايی ام بيشتر آخرهفته ها به پارتی می ريم، ورزش می کنيم يا کار ديگه ای می کنيم که حوصله مون سر نره. آخر هفته ها که وقت آزادم بيشتره، با يکی از دوستام به سالن ورزشی می ريم. آرش: وقتی مدرسه تعطيل ميشه با همکلاسی هام به سمتِ ایستگاه اتوبوس راه می افتیم. توی راه میگیم و ميخنديم و کمی هم دختربازی می کنيم. ميدونی که، تو ايران مدرسه های دخترونه و پسرونه جداست ولی ما کارمون رو مي کنيم. خلاصه توی اتوبوس هم کارمون گفتن و خندیدنه تا برسيم خونه. از ایستگاه که پیاده ميشم به شوق رسيدن به خونه و خوردنِ ناهار هر چه محکم تر قدم بر می دارم. سرگرمی من تو خونه بازی های کامپيوتری و "پلی استیشن" (play station) است، بازی های دو نفره رو با برادرم بازی ميکنيم. راستی من گیتار هم ميزنم. بعضی وقتها خودم آهنگ می سازم، دف هم دارم ولی خيلی کم ميزنم. الآن يه چند وقتی ميرم باشگاه کشتی. دلم می خواد تو مسابقات جهانی شرکت کنم و پرچم ايران رو بالای پرچم های دیگه ببينم. البته قبلا می رفتم کلاس کونگ فو، مسابقه هم دادم ولی ول کردم. اغلب شبها با دوستم ميريم پارک. تو پارک محله می شینيم و گپ ميزنيم. گاهی هم خودت ميدونی دختر بازی ميکنيم. درباره چشم انداز آينده ... پرشا:به عنوان يه جوون، تصوير کاملی از آينده خودم دارم، من يک کمی رويا پردازم. هميشه آرزو داشتم در "يو سی ال ای" (از دانشگاه های معتبر در لس آنجلس) پزشکی بخونم و نهايتا يک مختصص بيهوشی بشم و هميشه تو اين فکر بودم که سالی يک ماه به يک کشور ديگه برم و مجانی به نيازمندان خدمت کنم. رويای من هميشه اين بودکه به ايران برم و خدمت کنم ولی اگر امکان اين کار نباشه دوست دارم به يک کشور ديگه در خاورميانه برم و با خدمات پزشکی خودم، دينی را که به اون منطقه و مذهب دارم، ادا کنم . هميشه دوست داشتم که ازدواج کنم و اميدوارم که همسرم يک دختر ايرانی باشه، ولی اگر اين موضوع هم ممکن نشد، دوست دارم که بچه هام کاملا در تماس با ميراث غنی ايرانی باشن. آرش: راستش درباره آينده دلم می خواهد زودتر بزرگ بشم و درسم رو تموم کنم برم سر يه کاری و حسابی پولدار شم. اگر بتوانم بعد از گرفتن ديپلم کار پيدا کنم خيلی برام مهم نيست که به دانشگاه برم. در غير اينصورت دوست دارم برم دانشگاه رشته کامپيوتر بخوانم، چون علاقه دارم. در درجه اول دوست دارم فعلا ازدواج نکنم بعد هم فکر می کنم وقتی موقعش برسه دوست دارم با يک دختر ايرانی ازدواج کنم و دوست دارم بچه هام هم در ايران درس بخونن و بزرگ بشن. يک حسی جديدا پيدا کرده ام خيلی ايران رو دوست دارم و اصلا نمی خوام خارج برم...البته گردش بد نيست اگر چه برای يک مدت خيلی کوتاه. و بالاخره، درباره ايران... پرشا:اونقدر روايت های مختلف و متفاوتی راجع به ايران شنيدم که نمی دونم چه انتظاری بايد از زندگی روزمره در ايران داشته باشم؟ از جمله چيزهايی که شنيدم اين که ايران هم يه جاييه مثل آمريکا...از طرفی ديگه شنيدم که فقر و نا آرومی در اونجا غيرقابل تحمله. راستش را بخواهيد نمی تونم توی مغزم هيچ تصوير واقعی از ايران ترسيم کنم. با اين حال وقتی خاطرات گذشته و دلتنگی های پدر و مادرم را از روزگاری که در ايران بزرگ شدند می شنوم، يک تصوير سياه و سفيد از ايران توی ذهنم می ياد، مثل تصويرهای آمريکا در دهه هفتاد ميلادی، با اين تفاوت که در اين تصوير همه ايرانی اند. دوستان ايرانيم هم که تا حالا به ايران نرفتند همين احساس رو دارند، ولی دوستان آمريکايیم يه نگاه کليشه ای نسبت به ايران دارن. وقتی اسم ايران مياد، اونا سريع يه کشور اسلامی رو تجسم می کنن که در اون، همه تندرو هستند و از آمريکا بدشون می ياد. من هم هرچی تلاش می کنم که تصوير ايران رو توی ذهن اونا مثبت کنم، فايده ای نداره. ترسم اينه که اگه به ايران برم، ديگه دلم نخواد که اونجا را ترک کنم. وقتی که فارسی صحبت می کنم، احساس می کنم از گروه آدمای خوش شانسی هستم که اين افتخار نصيبم شده و تقويت اين حس، باعث می شه که حس وطن پرستی توی من تقويت بشه. يکی از چيزهايی که دوست دارم تجربه کنم، بودن در کنار آدمايی است که خيلی راحت بتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم. ولی با اين همه فکر می کنم ايران يه جايی خيلی خوبه که فقط به درد مسافرت می خوره. فکر می کنم که در اينجا (آمريکا) از خيلی از مزايا برخوردارم که داشتن اونها برام عادی شده وقتی که اين مزايا و امکانات ازم گرفته می شود، تازه به تفاوت دنيای خودم با ايران پی می برم...من همه چيز ايران رو دوست دارم، غذا، موسيقی عاشقانه ايرانی، ميراث غنی ايران که توی دنيا بهترينه و تيم فوتبال ايران که حس وطن پرستی رو توی هر بيننده ای القا می کنه. مادرم هميشه دوست داره بره ايران تا بستگانش رو ببينه ولی فعلا نمی تونه، فکر می کنم پدرم يک احساس مخفی داره که دوست داره بعد از بازنشستگی اش بره ايران... آرش: ميدونی من تصور خاصی از زندگی تو خارج کشور ندارم، يعنی فکر می کنم اينجا می تونم هر کاری دلم می خواهد بکنم، درسته که نسبت به خارج محدودتر هستم ولی عوضش تو کشور خودم هستم، احساس مالکيت دارم و حس ميکنم من پشت سرم يه عالمه آدمهای بزرگ بودن که من می تونم مثل اونا باشم. آرش رو که می شناسی؟ منظورم آرش کمان گيره. اگه دلت بخواد قصه ش رو برات بعدا ميگم. ميدونی هيچ وقت از اينکه يک ايرانی هستم شرمنده نبوده و نيستم. ايرانی ها هر قدر هم که دنيا ازشون بد بگه بازم يه صفایی دارن که هيچ مردم ديگه ای ندارن. هر دو راست گفته اند. امثال آرش را هر روز در خيابانهای تهران مشاهده می کنيم، اما درصد کمی اين شرايط را دارند. اگر آرش هم درآمد خانواده اش در حدی نبود که از مدارس غيرانتفاعی استفاده کند و مجبور بود مثل اغلب همسالانش در کلاسهايی بنشيند که از کثرت دانش آموز و کمبود فضا اولين رديف نيمکت ها در يک متری تخته سياه قرار دارد، نظر ديگری می داد. اما متأسفانه تعداد زيادی از ايرانيها هستند که فکر می کنند هيچ مردمی مثل مردم ايران با صفا و محبت و داراری فرهنگ غنی نيستند! اين خواب غفلت و بی خبری ما ايرانيها را برای هميشه در همين حد متوقف خواهد کرد و يا بد تر و بد تر خواهيم شد. زمان آن است که به خودمان بياييم و واقعيت را بپذيريم تا در فکر چاره باشيم و راهی پيدا کنبم. واقعيت اين است که فرهنگ ما تا حدی نزول کرده است که در اتوبوسها و خيابانها حتی زنان نيز گاهی در حال کتک کاری مشاهده ميشوند، واقعيت آن است که توالتهای عمومی ايران از شدت کثيفی قابل استفاده نيست از توالتهای عمومی جاده ها تا دانشگاهها..... واقعيت آن است که هنوز در بيشتر خانواده های ما از باکلاس ترين جای تهران تا روستاها، مادرشوهر و شوهر و پدرشوهر حکومت می کنند! و بسيارند واقعيتهای تلخ درباره حقوق زنان و آزارهای روحی و جسمی آنان... و نيز مردان بيچاره ای که در زير پای رئيس و مدير و ... له ميشوند... اما من در مورد پرشا فکر می کنم تا حد زيادی واقع بين است و شعارهای پوچ و بی اساس آرزوی بازگشت به سرزمين مادری را سر نداده است و با وجود سن کم پخته و خوش فکر است و يک دورنمايی برای آينده خود ترسيم کرده است و اما آرش متاسفانه هنوز زندگی را در شيطنتهای نوجوانی خلاصه می کند و تفريحی که در حاشيه زندگی بايد قرار گيرد، قسمت اعظم وقت او را پر کرده است که حتی هر هدف خوبی هم دنبال می کند در ابتدای راه ول می کند. او نمی داند که ديگر عصر قهرمان پروری گذشته است و تمام پيشرفتهای دنيا با همکاريهای گروهی ميسر ميشود و ما همانقدر که در کشتی و وزنه برداری و... جلو افتاده ايم در ورزشهای تيمی حرفی برای گفتن نداريم. الان شايد ۶۰% جوانان ما و به خصوص دانشگاه رفته ها آرزوی رفتن به خارج از کشور را دارند. در غريزی بودن حس وطن دوستی شکی نيست اما ديگر آنقدر اميد به بهبود شرايط ضعيف است که اين حس نيز در خيلی ها ديگر رنگ باخته است..... سارا - تهران اولا که آرش جوان نيست و نوجوانه. ثانيا اون جزء اقليت مرفه جامعه است که غير از تفريح و دختر بازی نه دغدغه‌ای داره، نه کاری بلده. هنوز هم درگير مشکلات مالی نشده. به پرشا هم از قول من بگين اينجا کسی بهش خوش‌ آمد نخواهد گفت. تو اين سرزمين کسی قدر شرافت و انسانيت رو نمی دونه. اگه ميخواد بياد ايران بدونه که اينجا فعلا خبری غير از جنگ نيست. يک جنگ روزمره با همه بی عدالتی های جامعه. من هم مثل خيلی های ديگه ميتونستم از اين جنگ فرار کنم و برم آمريکا. ولی ترجيح دادم به سهم خودم برای مردم زحمتکشی که هر روز دارن قربانی بی عدالتی ها می شن بجنگم، برای جوانان واقعی اين مملکت. ساسان - تهران بی هدفی آرش در زندگی آينده مشهود است در حاليکه به نظر ميرسد آينده پرشا ثبات بيشتری داشته باشد. به هر حال پرشا هم اگر مدتی در ايران زندگی کند تازه قدر رفاه فعليش را خواهد فهميد. فرانک از تهران به نظر من هر کسی که مدتی در ايران و مدتی درخارج از ايران بوده و هر دو تجربه را دارد گفته های اين دو نفر را قبول دارد. دوستان عزيزی که در ايران هستيد قدر ايران را بدانيد و اين را بدانيد که در خارج از ايران زندگی به مراتب سخت تر و آن ديد افسانه ای که در ايران نسبت به زندگی خارج از ايران وجود دارد واقعی نيست. سهيلا - ونکوور بنده جوانی هستم که خارج از ايران مشغول تحصيلم. خدا رو شکر می کنم بخاطر اينکه منو ايرانی آفريده و به زبان پارسی صحبت ميکنم. با وجود احساس غروری که اينجا در بحث های تاريخی بهم دست ميده، در بحث های سياسی هميشه سرم پائينه و حرفی برای گفتن ندارم جز بغضی در گلو، ازين که سيستمی بر کشورم حاکمه که بر سکوی اول خشونت، بی عدالتی؛ شرارت و تروريست پروری در جهان ايستاده. اميدوارم همه ايرانی ها بدون افراط و تفريط و با يک انديشه باز، تاريخ گذشته ايران رو با شرايط فعليش مقايسه کنند تا به قضاوتی عادلانه و منطقی برسند. بنيامين - مسکو من در سن اين جوانان که بودم به آمريکا رفتم در آنجا درس خواندم و با داشتن امکانات ماندن و شغل خوب به ايران بازگشتم اما امروز ميبينم با سفيد شدن موهايم نسبت به دوستانم که شايد عشق کمتری نسبت به ايران داشتند عقب هستم. آنها بسيار از من موفقتر هستند. آمدم که در کشورم خدمت کنم اما.... رحيم - تهران به نظرم نظرات آرش تا حدود زيادی سطحی هستند. اگر کمی دقت شود کاملا بی هدفی آرش در زندگی آينده مشهود است در حاليکه به نظر ميرسد آينده پرشا ثبات بيشتری داشته باشد. به هر حال پرشا هم اگر مدتی در ايران زندگی کند تازه قدر رفاه فعليش را خواهد فهميد. فرانک - تهران متاسفانه درايران دانش آموزان دختر بازی را تفريح قلمداد می کنند در صورتيکه دختر بازيچه نيست. اما دانش آموز ايرانی در آنسوی آب به خدمت و به تلاش بيشتر برای کسب علم در تخصص بيهوشی فکر ميکند. هر دو ايرانی هستند اما اين کجا و آن کجا. عبداله - تهران من هم وقتی همسن آرش بودم نظراتی کاملا مشابه او داشتم و عاشق ايران بودم و به ايرانی بودن افتخار می کردم. وقتی به دانشگاه رفتم نظرم کمی تغيير کرد و عشقم به ايران تبديل به يک علاقه نصفه و نيمه شد. هر چه بيشتر می فهميدم و بيشتر جامعه و وضع موجود را درک می کردم افتخارم نسبت به ايرانی بودن کمتر می شد. حالا که دانشجوی فوق ليسانس هستم تنها آرزويم فرار از ايران و تنها مشکلم در اين راه ايرانی بودنم است (چون می دانيد که همه جای دنيا احترام خاصی برای ايرانيها قائلند و ايرانيها را راحت به کشورشان می پذيرند!!!). خيلی از دوستانم مثل من فکر می کنند، البته بعضيها هم مثل آقا آرش فکر می کنند. اميدوارم که آقا آرش هميشه نوجوان بمانند، هيچگاه به دانشگاه نروند، خيلی کتاب نخوانند، درباره حکومت ايران فکر نکنند، توی جامعه زياد نگردند، و پدرشان آنقدر پولدار باشند که برايشان زن بگيرند و مشکل کار و مسکن و ... را برايشان حل کنند تا ايشان هميشه عاشق ايران بمانند و به ايرانی بودن افتخار کنند. امير - تهران اين حرفهای آرش خيلی عجيب بود. چون او دقيقا مثل ۲ سال پيش منه: همون چيزی که من خوندم اونم خونده همون تفريحی که اون داشته منم داشتم، اما هيچ وقت از زندگيم راضی نبودم. من خودمو به عنوان يه جوون از قشر اکثريت حساب ميکنم! نه مرفه نه فقير. نه تنها از زندگيم راضی نيستم بلکه خودمو مثل يه مرده ميبينم که هر روز داره زندگی احمقانشو ادامه ميده، بدون هيچ هدف خاصی و آينده روشنی. چطور ميتونم راضی باشم؟ تازه به قول بقيه نه دستم رفته جيبم و نه زن و بچه دارم. برخلاف خيلی ها هيچ انگيزه ای هم برای رفتن به خارج ندارم چون اينقدر آدم ديدم که رفته خارج و به هيچی نرسيده. دارم آماده ميشم برم زير پرچم. خدا کنه جنگ بشه برم شهيد بشم حداقل بعد از مردن بهم احترام ميزارن! ديگه از اين وضع خسته شدم. محمد - تهران پرشا فکر بازتری دارد و جنس تفريحاتش از نوعی است که شايد آرش آرزو دارد. آرش هيچ آينده روشنی در برابر خود نمی بيند و فقط به زندگی ادامه می دهد تا ببيند چه پيش می آيد. تاسف من از آنست که آرش يکی از چند ميليون جوان ايرانی است که دچار همين بی برنامگی و بی هدفی در زندگی هستند. محسن - تهران حتی از اظهارنظرهای سطحی اين دو نوجوان هم می توان تفاوت بين تربيت در يک سيستم صحيح و ناصحيح را حس کرد. با کمی دقت متوجه می شويم که آرش که در ايران بزرگ شده چقدر سطحی تر از نوجوان بزرگ شده در امريکاست. قابل توجه آقايانی که دم از فرهنگ غنی اسلام در ايران می زنند! ميترا - تهران چه قدر رومانتيک! اين ايران که می گن پس اينجورياست!!! همه دارن پلی استيشن بازی می کنن... يا می رن مدرسه ميان خونه ... تو راه هم ...!!! هيچ کس هم پول اجاره خونه و پول دانشگاه آزاد و پول معافيت سربازی (غير قانونی) پول بنزين و پول روزنامه و پول بليط اتوبوس و مترو و پول نون و پول هزار و يک چيزه ديگه رو نمی خواد بده... امريکا هم که اگه اينجوريه پس بايد يه پارک يا سينمای خيلی بزرگ باشه!!! که همه هر روز هفته دارن کيف می کنن!!! خوب شد من اين مقاله رو خوندم فهميدم ايران و امريکا چه قدر خوبن... وای وای!... به نظر من هر کشوری از ديد هر نفر يه جور ديگه ست... از ديد يه بچه يه ساله دو تا کشور يکی هستن، از ديد يه بچه ده ساله ايران بهتره چون تو کوچه گل کوچيک بازی می کنن، از ديد يه جوون ۲۰ ساله اگر پسر يا دختر باشه امريکا بهتره از ديد يه جوون ۳۵ ساله ايران بهتره چون بچه هاش می خوان توی اون کشور بزرگ بشن، از ديد يه پير ۶۰ ساله سرزمين مادری يه چيزه ديگه است!!!!! پدرام - ايران جالب است که آرش که در کشور اسلامی بار آمده مدام از دختربازی حرف می زند، درحاليکه پرشا که در یک کشور غیراسلامی بزرگ شده، هيچ از دختربازی حرف نمی زند. مريم از تهران بايد از سرزمينی که در آن برای انسان حرمت و ارزش قائل نيستند هجرت کرد. حتی اگر عاشقانه به آن دل بسته باشی مثل ايران. زهرا-اردکان ايران برای بچه پولدارها خوب است و خوش می گذرد ولی ۹۰ درصد زندگی سگی دارند و در فکر فرار از اينجا هستند. فری - سنندج اين آرش همش حرف الکی زده. من خودم يه بچه ايرانيم که بقول شما شکمم زيادی سيره و بابام کارخونه داره ولی اصلا از اينجا راضی نيستم با اين حکومت مسخره... ميخوام زودتر برم از اين ايران. احسان - تهران افرادی مثل آرش تو ايران کم نيستند ولی بيشترند جوانهايی که مجبورند درس را نيمه رها کنند تا بتونند خرج و مخارج زندکی خانوادشون رو در کنار پدر و مادرشان تأمين کنند و اينها کسانی هستند که آرزو دارند ای کاش به دنيا نيامده بودند. هنگامه فرهادی - تهران هر دو جوان واقعيت هايی را از زندگی نسبتا مرفع و بدون دغدغه ای که در آن گذران می کنند، بيان کردند . البته بايد واقعيتهايی که عموم مردم با آن روبرو هستند را برای جوان ها بازگو کرد تا نه از آمريکا تصويری مانند کشوری بدون مشکلات زندگی روزمره برايشان ترسيم شود و نه از ايران تصويری از يک کشور نا امن و دهه هفتادی. اگر واقعيت ها بيان شود و روشنگری گردد شايد خيلی از جوان های ايرانی رؤيای مسافرت به غرب برايشان کابوس شود و خيلی از ايرانی های مقيم خارج به آرزوی ديرين خود و مسافرت به سرزمينی که متعلق به خودشان است را به واقعيت نزديکتر کنند. فرزاد - تهران اولا اين آقای آرش هنوز وارد زندگی نشده و وقتی دستش رفت توی جيب خودش و خواست خرج ۴ نفر ديگرو هم بده اون وقت بايد نظرش رو پرسيد. ثانيا برخورد احساسی اصلا صحيح نيست. ايران وطن ماست و دوستش داريم ولی اصلا جای خوبی برای زندگی نيست. ايرانی بودن هم افتخار خاصی نيست. ما هم مثل بقيه. در ضمن بهتر بود اين گفتگو بين دو دختر ۲۳ -۲۴ ساله و دانشجو انجام می شد تا نتيجه گيری بهتر و دقيقتری داشته باشد. نازنين - تهران به نظرم هر دو نوجوان حرف دل خود را زده اند و خرده بر آنان نبايد گرفت. هر کس حق دارد دنيا را از چشم خود ببيند و آرزوهای خود را داشته باشد و حتما برای آنها دلائل خاص خود را دارد. زيبايی زندگی به آن است که برای هر کس معنا و مفهومی فردی دارد. همه ايرانی ها در دل مام ميهن جايی دارند و ايران جان و دل همه ماست. بياييد همديگر را بپذيريم، بيشتر بشناسيم و با هم برای ايرانی آباد تلاش کنيم. هر وقت بتوانيم از برچسب زدن بپرهيزيم و با هم گفتگو کنيم موفق خواهيم شد. اميد - تهران جالب اینجاست که پرشا در یک کشور غیراسلامی حرفی از دختربازی نمی زند ولی آرش در کشور اسلامی ایران یکی از عمده تفریحاتش دختربازیست. مریم - تهران با اينکه به خاطرشغلم سختی زندگی را در تهران شهرستان و به طور کلی در ايران حس می کنم ولی کشورم رو دوست دارم و از اينکه از نظر سياسی و اجتماعی و اقتصادی مردم کشورم خوشبخت نيستند، متاسفم. اين روزها مردم کشور من خسته و دلسرداند. زهره - تهران از اونجا که آرش فقط شانزده سال سن دارد ديدگاهش نسبت به ايران بسيار ساده و بچگانه است. او از اينکه در مسير مدرسه دختر بازی ميکند بسيار خشنود است. در صورتی که پرشا در زندگی روزمره اش اين ارتباطات را دارد و معاشرت با دختران را دختر بازی نميداند. نکته دوم آرش برای آينده فکری جز پول ندارد، چون با همين سن کم فهميده است در ايران فقط پول حرف می زند. دانش و تخصص در ايران خريداری ندارد. برعکس پرشا ميداند که مملکتش تشنه علم و دانش و تخصص است و همان مسير را می رود. رضا - تهران واقعا زيبا بود. کاش بيشتر بود. وقتی مطالب رو ميخوندم يک احساس عجيبی به هم دست داد. آخه من هم با خانواده ام داريم ميريم کانادا. من يک پسر دارم که ۶ سالشه. نمی دونم اون بعدا در مورد ايران چی ميخواهد بگويد. خسرو - بوشهر من هم زمانی که ۸ ساله بودم (زمان جنگ ايران و عراق) دلم می خواست به جبهه برم و برای کشور عزيزم بجنگم. ولی حالا حالم از اين مملکت و فرهنگش و خيلی از آدمهاش و ... به هم می خوره. دلم می خواد هر چه زودتر سربازيم تموم بشه، پاسپورت را بگيرم و پرواز.... در ضمن فکر می کنم که اين آقا آرش نماينده اقليت جوانان (نوجوانان) ايرانی است نه اکثريت. افشار - کرمانشاه ايران دوست داشتنی است و بايد برای آن جان داد ولی به نظر می رسد بايد واقعيتها را جور ديگری ديد. زندگی در ايران واقعا سخت است. اگر کارت گره بخورد جز خدا هيچ فريادرسی نداری. سؤالی دارم: آيا بدون امنيت می توان زندگی خوبی داشت؟ متاسفانه در ايران امروز هيچگونه امنيتی وجود ندارد. نه امنيت شغلی، نه امنيت بهداشتی، نه امنيت جانی، نه امنيت ... محمد علی - تهران آقا پرشا دستم به دامنت، تو بيمارستان جای ما دو تا رو عوض کردن! فرهود - تبريز به عنوان يک نفرکه بعد از ۱۸ سال از امريکا به ايران برگشته سخنان هر دو را تاييد می کنم و اميدوارم که تمام جوانان داخل و خارج از کشور به نظرات اين دو جوان کمی بيشتر فکر کنند و بدانند که هيچ چيزبه بدی غربت نيست. من حاضر نيستم وطن رابه خاطره چيزی دوباره ترک کنم. علی - تهران خيلی از دختر و پسرها هستند که نظر آرش رو دارن من هم تقريبا همين طور. اما متاسفانه آرش يک مقدار کليشه سازی کرده. بالاخره هرکس آرزويی داره. آرزوی پرشا هم رسيدن و پا گذاشتن به ايرانه. خيلی ها هم آرزوی بيرون رفتن دارن. اما واقعيتش اينه که جاهای ديگه هم مثل ايرانه با اين فرق که اونجا زنا چيزی رو سرشون نمی ذارن، اما اينجا همه حجاب دارند که به نظر من اين برای سلامت جامعه اسلامی يا هر جامعه ديگری لازم الاجراست. تنها عيب ايران کسانی اند که با بالا کشيدن بيت المال حق مردم را ميخورند و دم از اسلام ميزنند که اين جای تاسف داره خلاصه اگه يه روزی به من بگن تو ميتونی بری برای تجربه هم که شده ميرم تا فرق فرهنگهای ديگر رو با ايران خودم لمس کنم و زندگی رو بهتر درک کنم. مازيار مرادپور - رشت افرادی مثل آرش تو ايران کم نيستند ولی بيشترند جوانهايی که مجبورند درس را نيمه رها کنند تا بتونند خرج و مخارج زندکی خانوادشون رو در کنار پدر و مادرشان تأمين کنند و اينها کسانی هستند که آرزو دارند ای کاش به دنيا نيامده بودند. هنگامه از تهران از خواندن اين ديالوگ خيلی لذت بردم. محمد - دبی به نظر من آرش نظر واقعيش را بيان نکرده است. ناصر - دنور اگر اين دو جوان دختر بودند، وضع خيلی فرق می کرد. رضا - تهران بسيارند جوانانی که در ايران زندگی می کنند و با توجه به جو اين روزها که انسانهای بی خردی بر ما فرمانروايی می کنند و هيچ نوع دگرانديشی را قبول ندارند و با شدت هر چه تمامتر هر گونه خلاف عقيده خودشان را سرکوب می کنند، فکر می کنند در آن سوی آبها می توانند به دنيای زيباتری دست پيداکنند در حالی که اينگونه نيست و ما می بايست دست به دست هم داده و ميهنمان را بسازيم. پس از همين امروز آغاز کنيد. فقط همين که همديگر رااز وقايع مطلع سازيم اولين گام است. آراد - رشت سناريوی جالبی است. کاش واقعيت داشت! حميد - وين (اتريش) دانش آموزان ايرانی اهداف ديگری هم دارند و فقط به دختربازی فکر نمی کنند. امير - تهران من از اين ارتباط سالم لذت بردم وبه ايرانی بودنم افتخار ميکنم. محمد - تهران اينجا به شما جوونها خيلی نيازه. اگه به ايران فقط به ديد يک کشور توريستی نگاه کنيد بی انصافی کرديد. اينجا مردم با مشکلات دست و پنجه نرم ميکنن. ما به شما نياز داريم اگه می خواين ايرانتون سربلند باشه. هومن - اصفهان بين ما و ايرانيانی که در خارج زندگی می کنند، دره عميقی هست که به اين راحتی پر نمی شود. ما هرگز همديگر را درک نمی کنيم، چون تجارب کاملا متفاوتی داشته ايم. شادی - ايران اين گفتگو بسيار جالب است چرا که اختلاف ديدگاه و افکار دو فرد از يک مليت و دو فرهنگ و کشور متفاوت را به تصوير ميکشد. بسيار خوشحالم که جوانان ايرانی آن سوی مرزها به کشور اجدادی خود احترام ميگذارند و جوانان ايرانی داخل کشور نيز رويای آن سوی مرزها را ندارند و به اين آب و خاک عشق می ورزند. من خوشحال خواهم بود که پذيرای جوان عاشق ايرانی که نمی تواند به ايران آمده و ايران را ببيند باشم و خوشحال خواهم بود که چند صباحی ميزبان چنين فردی باشم. اگر جوانی علاقمند به سفر و بازديد از ايران بود من آمادة کمک هستم. ماريا - تهران آرش و پرشا عزيز! مهم نيست کجا باشيم. مهم اينست که چه می کنيم. عشق به وطن در قالب کلمات نمی گنجد. رضا - مونترآل اين دو جوان هيچکدامشان مشکلات واقعی زندگی را نمی شناسند. جوانان ايرانی با هزاران مشکل و بدبختی مثل سربازی و کنکور روبرو هستند. رضا - اهواز اين آرش شکمش خيلی سيره. نود درصد جوانان ايرانی ناراضی هستند. هوتن - کاليفرنيا به نظر من اين گفتگوی دو جوان نيست بلکه گفتگوی دو نوجوان است. بهتر است مجال رابرای بحث دانشجويان با هم ديگر باز بگذاريد. ما دانشجويان ايرانی با دانشجويان ايرانی مقيم خارج از کشور حرف برای گفتن زياد داريم. محمدرضا - مشهد فکر ميکنيد چند درصد از مردم ايران از زندگی در ايران راضی اند که آرش را به نوعی سمبل نوجوان ايرانی قرار داده ايد؟ آرش اوستا - اهواز تا قبل از خواندن اين نوشته فکر می کردم که تنها خودم به ايران اينگونه دلبستگی دارم. اين گفتگوی کوتاه مرا به آينده ايران و خودم آميدوارتر کرد. اميدوارم آينده دوستی ما جوانان استوار شود. آينده ای که ساخته تفکر آرش ها و پرشاها باشد. از هردوی آنها سپاسگذارم. محمد - شارجه مشخص است که اين دو جوان، به شدت تحت تاثير فرهنگ فاسد غرب قرار دارند و نتيجتا به خاطر عدم شباهتشان به جوانان امروز ايران، نمی توان آنها را ايرانی ناميد. جوان ايرانی واقعی نمی تواند نسبت به فضای روحانی امروز ايران بی تفاوت باشد و چنين افسارگسيخته بينديشد. سيد مهدی کاظمی - قم کاش من کمی شانس داشتم و جای پرشا بودم. مهران - تهران اين پسر ايرانی آنقدر از وضع ايران تعريف کرد که من واقعا شاکی شدم به اين شخص. به نظر نمياد که او پسر جوان ۱۷ ساله مقيم تهران باشه! چرا از جوانان عادی اين سؤالها رو نکردين؟ من يک پسر ۱۸ ساله ساکن ونک هستم و تا به حال چنين تعريفی از هيچ جوانی نشنيدم! فعلا اونطور که من می بينم همه می خوان برن خارج. عليرضا - تهران ساده، بی آلايش و پاک. خوشحال شدم که می بينم بچه ها مفهومی از زندگی دارند و می توانند برای آينده شان فکر کنند، هر چند که آرش مثل همه ايرانيهايی که در ايران زندگی می کنند، آرزوهای آينده اش رو با ابهام بيشتری بيان کرده. کيوان - توکيو من هم در مورد ايران حسی شبيه به آرش دارم، با اين تفاوت که ۶ سال از او بزرگترم و در فرانسه و سوئيس هم بوده ام. پيمان - تهران درباره اين گفتگو نظريات بسيار زيادی به دست ما رسيده است که همه آنها جالب و تأمل انگيز هستند. ما از درج تمام آنها معذوريم. بسياری از خوانندگان آرش و پرشا را به ادامه گفتگو تشويق کرده و عده ای نيز از ديدگاه آنها انتقاد کرده اند. از دوستان زير که برای ما پيام فرستاده اند بی نهايت سپاسگزاريم محمد از تهران کيهان از استراليا نيما از تهران جواد از تبريز آرش از بندرعباس امير از اصفهان حسين از مشهد اکبر از کرمان علی بابا از تهران محمد از شيراز عسل ايرانی وحيد از زاهدان نجمه از کرمان دلشاد از مهاباد محمد از دهلی نو حامد اسداله زاده از زابل زهرا از تهران محمدعلی از تهران مهدی از اراک شورش از مريوان مهدی از توکيو حسن از اصفهان فرهاد از تهران شاهرخ از قزوين مارشال از آتلانتا فرامرز از کرمان محمدرضا فاطمی از تهران سيا از ويس کانسن (امريکا) مينا از مشهد داوود از مشهد اميد از سويس مرتضی صادقی از اصفهان فرزاد از تهران حامد از تهران اسماعيل از سوئد الکس از اکسفورد مهدی از تهران حبيب از تهران ابی از ليدز احمد از تهران مهدی از رشت عليرضا تربتی از تهران کامی از تهران نازی از تهران سامان از هلسينکی علی از تورنتو نيما از کرج وحيد رضا از اصفهان احسان از تهران علی از تهران مهدی از جيرفت کامی از فرانکفورت ناصر شيرازی از تهران افسون از بوشهر زهرا از تورنتو کامران از لندن بهداد از مشهد مهران از تهران محمد از اصفهان محسن احمدی از اصفهان آرش از تبريز شروين از آنکارا شاهين از لندن الهام از کاليفرنيا ساسان از تهران بابک از تهران محمدعلی از نيويورک حميد از تهران مسعود از کاليری (ايتاليا) فرزاد از فلورانس عادله مقدم از اوکلند علی سالمی از تهران هادی از تهران سميرا از تهران سحر از لندن دارا از شاهين شهر حسن از اهواز ميثم از اصفهان آريا از تهران رحيم از اصفهان هادی از ريدينگ (انگلستان) الناز از تهران عليرضا از نيشابور سعيد از رشت نينا از سانفرانسيسکو غنيان از تهران دامون از تهران رامين از تهران امير از تهران مريم از تهران امير از قائمشهر محسن از تهران مهناز از تهران بنيامين از اصفهان حسن از اصفهان امير يزدان شناس از مشهد علی از شفيلد جواد از تهران سجاد از شهرکرد مائده از تهران سهراب از سمنان هادی از اصفهان شهرام از تهران عماد از تهران حسين از تهران محسن از ساوه بابک از تهران لاله از مشهد مسعود از نيکوزيا مهرنوش از بوشهر سعيد از کرمان حسين از دبی حميد از ژاپن مرتضی از تهران فرزاد از کرمان مهرنوش از تهران فراز از اصفهان حسين از تهران سامی از گلاسگو فرشاد از تبريز علی از بروجرد سعيد از قزوين مهشيد از تهران مجيد از تهران رؤيا از دالاس مريم از تهران سارا از تورنتو ميلاد از برکلی شايان از شيراز آرش وهومن از کويت محمد احمدی از تهران سارا از تهران مجيد از اهواز و بسياری از خوانندگان ديگر که از همه آنها صميمانه تشکر می کنيم. خدمات
گفتگوی دو جوان ايرانی - يکی از نسل دوم از ايرانيان مهاجر به آمريکا و ديگری جوانی که در ايران بدنيا آمده و در ايران هم زندگی می کند - درباره تفريحاتشان، آروزهايشان برای آينده و بالاخره درباره ايران، کشوری که يکی در آن بزرگ شده و ديگری تنها نامی از آن شنيده، چيزی نيست که هميشه اتفاق بيفتد. پرشا، پسر هفده ساله ای است که در "فرناندو ولی" در کاليفرنيا به دنيا آمده و در منطقه "وست ليک ويلج" زندگی می کند. ايران را از روی خاطرات پدر و مادرش که حدود سی سال پيش از آن رخت بر بسته اند می شناسد و زبان فارسی را از روی ديسک فشرده ياد گرفته، آرزويش ديدن ايران است، آروزيی که هنوز محقق نشده است. در آنسوی آب ها، در تهران، آرش شانزده ساله است که در دبیرستان غيرانتفاعی کامپيوتر می خواند و از زندگی در ايران بسيار راضی است. صفحه "رو در رو" از بخش صدای شما را در اختيار اين دو جوان قرار داديم تا ببينيم به هم چه می گويند.
رو در رو: گفتگوی دو جوان ايرانی از دو سوی آبها
جزئیات زمان دقیق اعدام این دو نفر و محل دفن آنها منتشر نشده است. سیزده گروه فعال در زمینه حقوق بشر ایران هفته گذشته با صدور بیانیه ای از سرنوشت مبهم آقای شعبانی و آقای راشدی ابراز نگرانی کرده بودند. در این بیانیه آمده بود که این دو نفر از روز ۱۶ آذر ۱۳۹۲ از زندان کارون به مکان نامعلومی منتقل شده اند. آقای شعبانی و آقای راشدی ساکن رامشیر و آموزگار بودند. آنها به همراه محمد علی عموری نژاد، جابر آلبوشوکه و مختار آلبوشوکه به اتهام محاربه با خدا، افساد فی الارض، تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی در شعبه دوم دادگاه انقلاب اهواز به اعدام محکوم شده بودند. فعالان حقوق اقلیت ها و حقوق بشر می گویند که این دو از بنیانگذاران یک سازمان فرهنگی به نام "الحوار" (گفت و گو) بودند که در سال ۲۰۱۰ تاسیس شد. به گفته این فعالان، چندین عرب ایرانی دیگر هم در سال های اخیر بدون اطلاع خانواده یا وکلایشان اعدام شده اند. کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا چندی قبل خواستار توقف اعدام فعالان عرب ایران شده بود.
فعالان عرب ایرانی و مدافعان حقوق بشر می‌گویند که مأموران امنیتی به اعضای خانواده هادی راشدی و هاشم شعبانی، دو زندانی عرب خوزستانی که از مدتی پیش خبری از آنها در دست نبود، گفته‌اند که این دو زندانی اعدام شده‌اند.
دو زندانی عرب ایرانی 'اعدام شده‌اند'
دولت ايران اين اقدام آمريکا را دخالت در امور داخلی کشور توصيف و به آن اعتراض کرده است. محمد جواد ظريف، نماينده ايران در سازمان ملل متحد، گفت اين اقدام نقض آشکار معاهده الجزيره است که آمريکا را متعهد می کند از دخالت "مستقيم يا غيرمستقيم سياسی يا نظامی در امور داخلی ايران خودداری کند." ريچارد باوچر، سخنگوی وزارت امور خارجه آمريکا، روز دوشنبه (12 آوريل) گفت حمايت از دموکراسی و حقوق بشر موضوعی است که آمريکا در همه جای جهان دنبال می کند و تخصيص بودجه ای 3 ميليون دلاری برای فعالان در اين زمينه در ايران در همين راستا بوده است و "تلاش برای دخالت در امور داخلی ديگران نيست." برنامه راديويی صدای شما که جمعه بیست و دوم آوريل از راديو پخش شد به اين موضوع اختصاص داشت. آيا برای پيشبرد دموکراسی کمکهای خارجی قابل قبول است؟ اين گونه کمکها چه تاثيری بر وجهه سازمان های فعال در داخل ايران خواهد گذاشت؟ با تزريق پول به گروه های ايرانی هيچ مشکلی حل نخواهد شد، چون نظام ايران سيطره کامل بر اين فعاليت ها دارد. گروه های خارج ازکشور هم که وضعشان کاملا معلوم است... بهترين راه رفرم از داخل حکومت است. اعلام دادن کمک به گروه های داخلی بهانه بيشتری برای سرکوب می باشد. زمينه های بين الملی در ايجاد فضای باز از طريق نهادهای بين المللی بهترين راه برای تحول است. مهدی طاهری - خمين تجربه تاريخی نشان داده که آمريکا به خاطر ملل ديگر کاری انجام نميدهد. امريکا فقط برای منافع خودش کاری می کند وبس. پس اين فقط يه بهانه ای برای مداخله هست. محمد حقيقی - تهران به نظر من اگر اصلاحاتی قرار است در ساختار حکومت ايجاد شود بايد بدون حضور و دخالت کشورهای خارجی خصوصا امريکا باشد، که دولت قانونی دکتر مصدق را سرنگون کرد... عليرضا ميرزايی - تهران کمک به دمکراسی از سوی هر کشوری پسنديده است اما با شروطی: به اسم دمکراسی قصد دخالت در امور هيچ کشوری نباشد. کسی از دموکراسی حمايت کند که خود ناقض صريح دموکراسی در زندانهای ابوغريب و... نباشد. دموکراسی وسيله ای برای اعمال زور به کشورها و ملتها نباشد حال اينکه امريکا خود نمونه بارز ضد دمکراسی است. امين - سيرجان به نظر من طرح بسيار مسخره ای است. به نظر شما آيا نظام قدرتمند جمهوری اسلامی با سه ميليون دلار اصلاً خم به ابرو می آورد؟ اين است نظر کارشناسان خبره آمريکا؟ شما ميخواهيد با اين پول ناچيز جنبش های مخالف را تخزيب نماييد. تمامی گروهها به تکاپو افتاده تا شايد از اين نمد ناچيز بلکه کلاهی محقر نصيبشان شود... پارسا - بوشهر پروژه ای که امريکا در دست گرفته چيز جديدی نيست. آمريکا اگر می توانست نظام جمهوری اسلامی را ساقط کند حا ضر بود هزاران برابر مبلغی که اخيرا اختصاص داده، اختصاص ميداد و مصرف ميکرد... سعيد اسماعيل پور - قم بنده يکی از افغانهای مقيم کشور افغانستانم که به اندازه کافی در شرايط اختناق و ظلمت، شاهد پستی ها و بلنديهای زيادی بوده ام. زمانيکه کودک بودم، روسها به وطن ما سرازير شدند. و حال اينها... من شايد در بهترين موقع اجتماعی و اقتصادی قرار داشته باشم ونيز هم اکنون با آمريکائی ها مشترکا در يکی از مؤسسات آنها کارمندم. از آنجا که خصلت و ضمير و سرشت اينها با استعمار و استثمار گره خورده است نميشود از اين آقايان فراتر توقع داشت... اين که در جامعه ايران امروز چی ميگذرد اين را ميگذاريم به خود آنها ولی چيزيکه مسلم است آسيب ورود بيگانگان بی اندازه است.... بايد اضافه نمايم که سطح عالی آگاهی مردم در يک جامعه بزرگترين دستاورد به شمار ميرود که جامعه ايران از آن برخوردار است. فقط خواهشم از دوستان ايرانی اين است که با اين همه داشته هايتان افسوس است که فريب اين دلالان سرمايه را بخوريد... حمايت - کابل من با اين کار امريکا خيلی موافقم چون بهترين راه برای از بين بردن رژيم می باشد و برای گروه هايی که سالها مبارزه و تلاش در راه آزادی می کنند يک موقعيت مناسبی فراهم می آورد... سرکوت - مريوان مردم در ايران از وضعيت حاضر به تنگ آمدن. از طرف ديگر تلاش مردم برای کسب آزادی حتی در بعد فردی از سوی حاکميت تئوکراتيک سرکوب ميشود. مردم هر حرکت داخلی يا خارجی را که رنگی از تغيير يا بهبود اوضاع داشته باشد را می پسندند. واقع بين باشيم! سران حاکم در ايران تنها نگرانی که ندارند اوضاع کشور است... آمريکا با هر هدفی که اين کار را کرده از او سپاسگزارم. سروش - تهران دنيای عجيبی است! آمريکا ميخواهد قدم مثبتی برای ملت ايران بردارد... نميدانم بخندم يا گريه کنم. هرچه در کتب تاريخ ورق ميزنم حتی يک نوک سوزن در اينمورد که آمريکا روزی به کسی به طرز مثبت کمک کرده باشد پيدا نميکنم. همه جا حرف پول و خون است. يکی از بزرگترين اشتباهاتی که ايران کرده (که رويهم کم اشتباه نکرده) اين حقيقت است که ميخواهد يا که دارد پول نفت را بجای دلار به يورو دريافت ميکند. اين خطر بسيار بزرگيست برای ينگه دنيا و اگر ديگران از ايران تقليد بکنند آمريکا تبديل به يک کشور عادی کم ظرفيت ميشود. حالا هرچه ميخواهند برای ايران پاپوش درست ميکنند. چندی پيش در روزنامه ای معروف خواندم "راکت های ايران تا اروپا برد دارند". ايران بيش از ۲۰۰ سال است به هيچ کشوری حمله نکرده ولی برای مطبوعات غرب که همه "ماکياولی" را خوب خوانده اند کلام معروف او صدق ميکند: هدف وسيله را توجيه ميکند. کل ماجرا منطقی ندارد... بزن بزن است. آمريکا تلويحا "لاتيست" بزن بهادر. و ايران هم کوچکترين توانايی دوست يابی و لابی سازی در دنيارا ندارد. چند سطر پايين تر قشنگ آمده: "شهر بدون پليس" دربست در دست آمريکا. کورس ط. - واشنگتن قبل از هر چيز بايد هويت واقعی سازمان های غير دولتی و فعالان حقوق بشری که در ايران اجازه فعاليت دارند، برای ايرانيان داخل وخارج کشور آشکار شود. اکثر سازمانهای غير دولتی فعال که اجازه خروج از کشور و شرکت در کميسيون های مختلف بين المللی را دارند از طرف دولت ايران حمايت می شوند و حتی برخی از نمايندگان اين ارگانها از افراد با نفوذ در دولت ايران هستند. و وقتی افراد اين ارگان ها برای حمايت از حقوق بشر به کشورهای ديگر سفر ميکنند,خرج سفرشان توسط دولت تهران تامين ميشود. در کشورهای ميهمان سفارت خانه ها و نمايندگی های جمهوری اسلامی ايران به اشخاص اين سازمانها سرويس می دهند... اگر دولت آمريکا می خواهد باز هم از دولت ايران حمايت کند ميتواند به سازمانهای ظاهرا مدافع حقوق بشر ايران کمک کند. آزاده - پاريس من که يک بی تفاوت کامل بودم با تخصيص اين بودجه متمايل به دولت جمهوری اسلامی شدم زيرا امريکا قطعا" به فکر آزادی من نيست بلکه به فکر منافع خودش در ايران می باشد و با اين اوصاف من نمی دانم دولت ايران دراين زمينه چه کار خواهد کرد... نيما - شيراز اينگونه صحبتها فقط بهانه ای می شوند برای سرکوبی گروهها و اشخاص آزاديخواه آن هم از طرف آمريکا . کمکها بايد از طرف نهادهای بين المللی معتبر با مجوزهای معتبر و قانونی و در درجه اول در جهت آموزش و بالا بردن فهم دموکراسی در ميان ايرانيان صورت گيرد. پ - رامهرمز اگر امريکا ميخواهد که از حقوق مردم و دموکراسی در کشورهای جهان دفاع نمايد آن حقی که به کشور خود داده است که در همه ساحات اقتصادی، نظامی ... دسترسی دارد پس ايران و کشور های جهان هم حق اين را دارند که مطابق قانون کشور با در نظر داشت دين و مذهب شان خود را آماده سازد. برای برادران و خواهران ايرانی خود اين را ياد آور ميشوم که از طعم دموکراسی امريکا از مردم افعانستان و عراق پند خوبی رابه کشورشان بگيرند. صديقی - کابل اين طبيعی ترين پاسخ ممکنه از طرف دولت ايران است که مثل هر چيز ديگری مخالفت کند. در واقع اگر آصفی مخالفت نکند، بايد در مسئله شک کرد. در مقطع کنونی ايالات متحده پشت سر ايرانيان برای دستيابی به آزادی ايستاده است و در عين حال توسط اروپا و جمهوری اسلامی برای فروختن همان چيزهائی که ملت ايران از وجود آنها در دولت آمريکا خوشحال است، تحت فشار قرار دارد. اميدوارم جورج بوش کماکان مرد خدا باقی بماند و نفروشد. ناصر - مسجد سليمان هيج دولتی به اندازه دولت جرج بوش به دولت جمهوری اسلامی خدمت نکرده است، اول دولت طالبان که دشمن سرسخت اينها بود را از بين برد. دوم دولت صدام را سرنگون کرد. سوم با نا امن کردن منطقه قيمت نفت را دو برابر کرد. اکنون با اين طرح، به ثبات نظام خدمت ميکند، احسنت به اين دشمن با معرفت. عباس - شيراز مسعود هستم ۲۱ ساله، از فعالان در زمينه تشکلهای غير دولتی و همچنين نماينده ايران برای شرکت در اجلاسهای بين المللی از جمله WSSD۲۰۰۲ .... ايران به عنوان کشوری نو پا در مقوله تشکلهای غير دولتی نتوانسته خواسته اين تشکلها را براورده کند در اين ميان نيازهای مالی و آزادی در محدوده فعاليت گزينه هائيست که بيش از ساير موارد مشکل زا شده اند. دولت ايران اينبار صادقانه در جهت رفع مشکلات قدم بر ميدارد حال آنکه نظام بارها بر اين راه مانع ساخته است. چنين تضادی برای امريکا فرصتی مناسب فراهم آورده تا برنامه های تبليغاتی خود را به سرعت دنبال کند. در اينکه آمريکا قصد خير ندارد شکی نيست اما آنها بهتر مبارزه ميکنند، پس نتيجه ای مثبت در انتظارشان نشسته ومسئولان جمهوری اسلامی بايد بدانند موسسات غير دولتی عصای دست حکومت ها می باشند و نبايد چنين اهرم قدرتمندی را از دست داد. مسعود مس فروش به نظر من هر تغييری در ايران، چه در جهت مثبت يا منفی بايد توسط خود مردم ايران صورت گيرد. اگر آمريکا با اختصاص بودجه، بتواند دموکراسی مورد نظر خود را پياده کند! مردم ايران بايد منتظر تخصيص بودجه از طرف دولتهای ديگر برای خلاص شدن از شرّ اين دموکراسی ناخواسته باشند! در هر صورت آمريکايی ها وجهه خوبی در اين امر ندارند: سرکوب حرکت مردمی مصدّق با کودتای ۲۸ مرداد و سکوت در برابر جنايات صدّام و حتّی کمک به او را می‌توان از موارد فوق دانست، به نظر می‌رسد آنچه آمريکايی ها به دنبال آن هستند، فراتر از برقراری دموکراسی است. رضا - تهران شرم آور است. شنيدن ادعای بر آورده کردن آرزوی تححقق دموکراسی از سوی آمريکاييها آن هم با اختصاص دادن بودجه خيلی جالب است. مردم ايران برای تحقق دموکراسی از هيچ کوششی در طول تاريخ کهن خود فروگذار نکرده اند ولی دولتی که دکتر مصدق را به دست چاقو کشها سرنگون و در تحکيم استبداد و ديکتاتوری می کوشد، نمی تواند چنين ادعايی را بر زبان آورد.... کوروش - تهران اگر ما به تاريخ معاصر ايران نگاه کنيم می بينيم که در پشت پرده استبداد و ديکتاتوری ايران دست امريکا -انگليس وحتی در دورهای دست روسيه در کار بود و به اصطلاح تاريخ ايران آميخته به توهم است. زمانيکه در ايران يک دولت ملی سر کار بود غربيها ان را سرنگون کردند وحالا مدعی دمکراسی شده اند يعنی راهی که ما بايد ۵۰سال پيش خودمان طی ميکرديم حالا بعداز اين مدت که ملت محروم ايران تاوان آن را پرداخته اند بايد از صفر شروع کنيم. اما با توجه به وضعيت ايران که بسياری از مردم حاضر نيستند بابت دمکراسی هزينه ايی بپردازند کمک ميتواند مؤثر باشد به شرطی که يک حکومت ملی و مردمی روی کار بيايد. محمد چگينی - ملاير به نظر می رسد کليه کاربران، مقاله ديدگاه را با دقت مطالعه کرده اند. من به نوبه خود از کشور آمربيکا سپاسگزارم ولی تمايل دارم به چند نکته نيز اشاره کنم. اول اينکه اگر به همين دوستان بيگانه ستيز، گرين کارت داده شود، بيشتر آنها يک لحظه هم در ايران نخواهند ماند. دوم اينکه چند صد سال است جهانيان به تماشا نشسته اند تا ما کشورمان را بسازيم. کافی نيست. سام برزو - اهواز دموکراسی ۳ ميليون دلاری آمريکا بدرد ايران نمی خورد. ايران برای رسيدن به دموکراسی راهی جز آگاهی بخشی به مردم وتغيير نگرش مردم نسبت به دموکراسی و آزادی واقعی وجود نداردو گرنه اين گونه اقدامات باعث برانگيخته شدن حس وطن دوستی مردم شده و به راحتی مورد سوء استفاده کسانی قرار ميگيرد که از دموکراسی واقعی در ايران وحشت دارند و به دنبال پياده کردن عقايد خود به عنوان دموکراسی در ايران هستند. بابک - تهران اين بهترين روش حمايت است اين کار بايد از سالها پيش آغاز ميشد بسيار ميتواند در سازمان دهی فعاليت های مخالفان موثر باشد واقعا در حال حاضر اين سازمان ها چگونه بايد بدون حامی فعاليت کنند بودجه آنها در حال حاضر بسيار کم و حاميان مالی آنها اندک است. سه ميليون دلار بسيار کم به نظر ميرسد. لااقل پول يک هواپيما در عراق بايد اختصاص يابد! حکمت - شيراز به نظر من اين کار امريکا درست نيست و در حقيقت بسياری از کسانی که بی طرف هستند از اينکه امريکا به افردی کمک قرار می دهد که خود آنان از نظر مردم ايران زير سووال هستند ناخرسند می شوند و در نتيجه به نظام کنونی ايران مجذوب می شوند . امريکا برای ايجاد تغيير در ايران بهتر است تحريم ها را که در درجه نخست متوجه مردم ايران است، لغو کند . همه می دانند که تندروهای ايران و محافظه کار ها در حقيقت از اينکه تحريم های امريکا متوجه ايران است خوشحالند بخاطر اينکه برای ايجاد محدوديت های مختلف بهانه در اختيار دارند و اين کمک های مالی که هم اکنون امريکا در ! ختيار مخالفان نظام قرار می دهد بهانه خوبی به محدود کنندکان آزادی در نظام ايران می دهد و اينان حاضرند به امريکا باج بدهند تا واشنگتن اعلام کند که او کمک مالی در اختيار مخالفان نظام ايران می دهد. محسن - کويت آمريکا با به کار بردن واژه های دموکراسی و حقوق بشر قصد دارد جوانانی را که همواره گله مند از عدم دستيابی به اين ارزشها هستند تحريک کرده و جنبش جديدی برای دست يافتن به اهداف خود که همانا دخالت در امور داخلی ايران و به دست گرفتن اوضاع اين منطقه استراتژيک می باشد نايل شود. اما با همه اين احوال به نظر می رسد درصد جوانانی که با چنين شعارهايی تحت الشعاع قرار می گيرند يا کم است يا اينکه به زودی از آنچه می انديشيده اند باز ميگردند. در هر صورت بهتر است آمريکا اول از هرچيز دست از پرورش تروريست بردارد تا وقايعی چون ۱۱ سپتامبر برای خودش حاصل نشود! عاطفه - تهران به نظر من اينکار آمريکا نشان می‌دهد آمريکا هنوزهم به دنبال تحريک دولت ايران برای سرکوبی هرچه بيشتر مخالفانش است. همه می‌دانيم که در طی هشت سال جنگ چقدر از زندانيان سياسی به بهانه تعلق داشتن به عوامل نفوذی دشمن در زندانها کشتار شدند. با اين اقدام آمريکا از اين پس هر کسی خلاف نظر آقايان حرفی بزند رسما اعلام می‌شود که او از آمريکا پول گرفته و خوب حکم يک خائن اعدام است. آمريکا با اين عمل فقط به دنبال ايجاد جنگ روانی است. بهتر است آمريکاييها به ياد هزينه‌هايی بيافتند که به صدام تقديم کردند که مردم مارا با گازهای شيميايی تغذيه کنند. آريو - قزوين اين سه ميليون دلار به اندازه سه ميليارد دلار به جمهوری اسلامی کمک ميکند! چه دليلی برای سرکوب بيشتر و سياست تهاجمی تر برای نظام از اين بهتر؛ اگر کورسوی چراغی نيز جهت روزنامه نگاران و متفکران داخلی بود تا انتقادی کنند با اين مسئله خاموش و عرصه بر آنها تنگ تر ميشود. حسين - شيراز آمريکا در بر اندازی شاه هم کمک کرد و الان نيز هدفی جز دسترسی به اهداف سود جويانه که عمده آن نفت است ندارد. اگر غير از اين است طلب چند ميليارد دلاری ما را بدهد ما نياز به کمک سه ميليون دلاری آمريکا نداريم. اگر آمريکا و امثالهم بگذارند ما خودمان در کشورمان دموکراسی برقرار ميکنيم. فراموش نشود که اولين منشور حقوق بشر از کشور ما ايران و توسط کورش کبير صادر شد. شهباز -شيراز اين واقعا تاسف آور است که وقتی در امريکا بودجه مدارس را کم ميکنند و بازنشستگی و حق بيمه بهداشتی کارمندان را محدود ميکنند و شهريه دانشگاههای دولتی را سی درصد افزايش ميدهند و همه بخاطر کسری بودجه انوقت سه ميليون دلار خرج دخالت در امور داخلی ايران ميکنند که مردم را تشويق به انقلاب کنند تا دولتی دستنشانده امريکا را مستقر سازند. مقدار زيادی از اين پول به جيب اين کسانی ميرود که برنامه های ماهواره ای دارند و مستخدم اين گروهای نو محافظه کار مثل امريکن اينترپرايز انستيتو ويا امثال ان ميباشند. به عنوان فردی که سالهاست در مدارس دولتی مشغول خدمت به فرزندان اين مملکت هستم ولی ده سال است که اضافه حقوقی برای ما معلمين در نظر گرفته نشده از اينکار دولت بوش وکارهای مشابه ان به شدت متاسف و دلسرد هستم. آزاده - کاليفرنيا بسمه تعالی. اگر آمريکا واقعاً بدنبال گسترش دموکراسی است به جای حمايت های نامشروع از رژيم اشغالگر قدس وبه جای کشتار مردم بی گناه در سراسر جهان من جمله عراق، افغانستان و ... به برقراری صلح در خاورميانه و بلکه جهان کمک کند و دست از دخالتهای بيجا در اموری داخلی کشورها مخصوصاً جمهوری اسلامی ايران که جوانان مومن ومتعهد آن هرلحظه آماده دفاع ، مقاومت و جان نثاری در راه دفاع از تماميت ارضی ، منافع ملی ، شرف و ناموس کشور مقدس خود هستند دست بردارد. علی آسيا دار - دانشجوی سمنان اهل دستجرد قم سه ميليون دلار معادل سه ميليارد تومان هم نيست و سه ميليارد تومان يک دهم بودجه شورای نگهبان هم نمی شود. من نسبت به تصميمات دولتی مانند دولت آمريکا هيچ وقت سوظن نداشتم اما اين بار فکر می کنم يا ما را مسخره کرده اند يا آشی برای ما پخته اند. اين پول فقط برای تاييد اتهام مزدور آمريکايی است که از اين به بعد براحتی به فعالين فرهنگی می زنند حتی اگر اثبات هم نشود برای زندان و توقيف و غيره کافی است. ما را به خير تو اميد نيست شر مرسان. علی - تهران من مطمئن هستم اين پول دولت امريکا نمادين است وعملا به گروه های از پيش تعيين شده مثل مجاهدين خلق و ... می رسد. امريکا قبل از اينکه با اين سه ميليون دلار به دموکراسی در ايران کمک کند به خفقان و سرکوب دامن ميزند. برداشت من از اين گونه اعمال امريکا بعد از انقلاب اين است که برای پيشبرد اهدافش درخاورميانه جو اختناق را در ايران بيشتر کند. بجای اينکه امريکا با اين عمل باعث بسته شدن روزنه های اميد کشور مقدس ايران شود پيشنهاد می شوداين پول صرف خروج قسمتی از نيروهای امريکائی از عراق شود چرا که امريکا با اين اشغال به اسم و ايده مقدس دمکراسی در جهان لطمه جبران ناپذيری زده است. سعيد - فرانکفورت چنانچه هر کشوری در فضای کنونی بخواهد به گسترش دمکراسی و دفاع از حقوق بشر کمک نمايد در صورتی ميتواند به تاثير مثبت اقدام خود اميدوار باشد که آن را در چهارچوب يک اقدام بين المللی به انجام رساند. به نظر من، وقت آن رسيده است که در کنار واحدها و سازمانهای فعلی سازمان ملل، سازمان ديگری جهت گسترش دمکراسی و کمک به شناخت و رعايت هر چه بيشتر حقوق بشر، ايجاد گردد که از طريق شعب خود در کشورهای عضو، به ارائه خدمات و کمکهای ممکن مربوطه بپردازد و سپس، راهکارهايی برای ايجاد ضمانت های اجرايی در موارد لزوم طراحی و سازماندهی گردد. هر اقدام يک جانبه ای در اين زمينه، از سوی هر کشوری، ميتواند منجر به بروز تنش های جديد سياسی و نيز متهم شدن گروه ها و سازمانهای داخلی فعال در زمينه دمکراسی و حقوق بشر و در نتيجه محدودتر شدن فعاليت آنها گردد. بعلاوه هريک از سازمانها ، افراد يا دولتهايی که به گسترش دمکراسی و رعايت حقوق بشر علاقمند هستند ميبايست به اين واقعيت توجه نمايند که پيشبرد چنين اهدافی ، نيازمند رفتارها و اقدامات ديگری از جمله تلاش برای افزايش سطح رفاه ،تحصيلات و دانش عموی در تمام کشورها ، تلاش در جهت گسترش فضای تعامل و گفتگو بويژه در روابط سياسی وحفظ اعتبار خود نزد مخاطبين که از جمله مستلزم رعايت توجه به همه انسانهايی است که به کمک های آنها نياز دارند ، نيز ميباشد . عليرضا دباغ - تهران گرچه مشکل سازمانهای غير دولتی ايران کمتر بودجه است و عمده مشکل به محدوديت های قانونی و غير قانونی مربوط است اما کمکهای آمريکا درصورتی که با دقت و وسواس تخصيص داده شوند ميتواند موثر باشد. بخاطر داشته باشيم عمده مردم ايران چيزی از دموکراسی و حق آنها در تعيين سرنوشت خود نميدانند. اين عدم آگاهی اصلی ترين سد در توسعه سياسی ايران است. اگر سازمانهای آموزشی بويژه سازمانهای غيردولتی فعال در زمينه آموزش اجتماعی مورد حمايت قرار گيرند و وابستگی آنها به دولت کم شود گام بلندی خواهد بود. اما در ايران گرفتن کمک از خارجی ها جرم سنگينی محسوب ميشود و به سادگی تهمت خيانت به مردم و کشور متوجه اين گونه سازمانها خواهد بود. کمک ديگری که غرب ميتواند به مردم ايران کند کمکهای اينترنتی است. جامعه باز اطلاعاتی خود بخود بسوی دموکراسی پيش ميرود. در کل نتيجه اين کمکها به روش تخصيص آنها بستگی دارد. سعيدپور - شيراز من با دخالت هر کشوری در امور داخلی کشورم ايران مخالف هستم و آمريکا بايد به تعهدنامه الجزاير پايبند بوده و اجازه دخالت را به خود ندهد. امير - تهران اگر آمريکا بخواهد کمکی برای کمک به بهبود وضعيت حقوق بشر کند بهتر است اين کمکهای در زمينه گسترش نهادهای مدنيت باشد. حسن اطلاع از نيازهای يک سيستم اجتماعی فقط ميتواند توسط افراد آگاه به آن سيستم درست انجام گيرد و اين روال که فردی خارج از سيستم بتواند افراد ارجح تر برای کمک را تشخيص دهد درست عمل نخواهد کرد که اين يک ديدگاه خوش بينانه است ۲- هيچ دولتی مخصوصا آمريکا عملی را بلاعوض انجام نميدهد و قطعا منافع خاصی در گرو اين اقدام است و به نوعی دولت بوش می خواهد با اين عمل از آب گل آلود ماهی بگيرد. من اميدوارم با تغيير فرهنگ مردم ايران دولت خود ملزم به تغيير درعملکردش شود. سهيل - تبريز دخالتهای آمريکا در ايران نه برای کمک به فراگير شدن دمکراسی در منطقه بلکه برای ضربه زدن به روند رو به افزايش آزاديخواهی ملت ايران و کمک به بر جا ماندن حکومت اسلامی است. بهترين کمکی که جوامع بين المللی می توانند به روند دمکراسی در ايران بکنند عدم دخالت در امور داخلی ايران است. به اميد استقرار هرچه زودتر دمکراسی در ايران بدون دخالت هيتلر زمانه. آرام - هلند کمکها اگر در جهت توسعه دموکراسی باشند پذيرفتنی است اما اگر در جهت توسعه خشونت باشند نمی توان آنرا پذيرفت البته به نظر من مشکل بتوان در کشوری که بستر فرهنگی لازم برای دموکراسی فراهم نشده است با کمکهای مالی (خارجی) موفقيتی در جهت توسعه دموکراسی کسب کرد. چرا که بخش زيادی از مردم نيز همچون دولتمردان عقايد بنيادگرايانه دارند. البته بنده به عنوان يک ايرانی از هر تلاشی برای توسعه مردم سالاری حمايت ميکنم. مجيد - اردبيل ايران هم مانند هر کشوری خالی از وطن فروش نيست و ديگران هم حق دارند از آنان به عنوان کاتاليزور برای رسيدن به مطامع خود استفاده کنند اگر چه اسم آن حمايت از دموکراسی و حقوق بشر باشد. علی - مونترال کانادا به نظر من با اين کار آمريکا به نيروهای مختلف جنبش مردمی مردم صدمه ميزند. اين ابزار خوبی خواهد بود تا رژيم خواستهای مردم را سرکوب کند. کاری که در اوايل جنگ عراق با مخالفان کرد. جلال - لس آنجلس ياد ندارم در تاريخ از يک بيگانه خيری به ما رسيده باشد مگر چند برابر آن را بدست آورده باشد. هر چه بايد بشود بايد از خود ما باشد، بيشتر طول ميکشد ولی جاودان خواهد بود و با ارزش. چه کسی گفته دموکراسی بهترين راه اداره يک مملکت است. به نظر من مردم ايران خيلی بهتر از هرکسی ميدانند چه برايشان بهتر است. اگر بگويند دموکراسی يا هر چيز ديگر آن درست است و قابل احترام، دخالت در اين تصميم به هر عنوانی از نظر من جايز نيست. مهدی - شارجه بنظر من امريکا بسيار کار منطقی انجام ميدهد تا درس عبرتی برای ساير ملل های ديگر که هنوز مسل قرون وسطا با ملت برخورد می کنند شود و حساب کار خود را بکنند چرا که ما ايرانيان با سر کار آمدن اين رژيم، شرم آورترين نوع زندگی را برای خود درست کرده ايم. رامين - گچساران برای تغيير جمهوری اسلامی، کمک آمريکا به طرفداران دمکراسی بسيار مهم است اما بايد در پرداخت اين کمک بسيار دقت نمود چرا که اين رژيم، اپوزسيونی در داخل اپوزسيون تشکيل داده و اين ضربه ای شديد به مفاومت مردمی ميزند. متاسفانه علت اينکه در اين ۲۶ سال جمهوری اسلامی موفق شده سرپا باشد همين تفرقه بين اپوزسيون هست که رژيم خود به آن دامن زده. بهترين گزينش حمله نظامی به ايران است به همان شيوه ای که در عراق بوقوع پيوست. ديندار - آخن آلمان آمريکا دشمن درجه يک ملت های استقلال طلب است چرا آمريکا اين بودجه را در کشورهای مرتجع خليج فارس که مردم حتی يک انتخابات نداشته اند خرج نمی کند؟ البته ملت بزرگ ايران قدر انقلاب خود را می داند و آمريکا و متحدين ضعيفش بايد آرزوی سرنگونی اين نظام را در خواب ببينند. اقبال بهابادی- يزد طرح بسيار مسخره‌ای است و بيشتر به يک پز سياسی شبيه است تا يک واقعيت و مهمتر از همه اينکه چنين طرحی نه تنها به دموکراسی کمکی نمی‌کند بلکه سبب خواهد شد هر حرکت اصلاح طلبانه به آمريکائی بودن و اجير بودن متهم گردد و بيشترين برچسبهای جاسوس، مزدور و غيره نصيب قشر روشنفکر و آزاد انديش زده خواهد شد. علی - تهران بنظر من جک استروا و بلر که بجای همراهی با مردم ايران فقط عليه آنها همکاری ميکنند دشمن مردم ايران هستند. شهرزاد شيرازی بنظر من ياری گرفتن مؤسسات ايرانی از يک کشور بيگانه ( و متخاصم از ديدگاه دولت حاکم) در اين خصوص اولا انگ خوردن جاسوسی بوسيله دولت را بهمراه خواهد داشت و دوما در فرهنگ سياسی مردم ايران اين مقوله هنوز تابو و غير قابل قبول ميباشد. زيرا سابقه اين گونه خدمات اکثرا به عنوان يک اهرم فشار ديده شده است. در يک نظام بسته اين گونه سياست‌ها نه تنها نقشی در تسريع دموکراسی نداشته بلکه کنترل شديد دولت و انواع برچسب‌های کيفردار را به همراه خواهد داشت. جان - دوردرشت سه مليون دلار که پولی نيست.علاوه بر اين ديگر آن زمان ها گذشت که اگر ديگران را به جاسوس و وابسته بودن متهم می کردند فورا باور می شد. ممکن است رژيم از اين قضيه استفاده تبليغاتی کند اما مزايای آن به مضراتش می چربد. حتی يک قران اين پولها هم به جيب من وامثال من نمی رود که بخواهم در ازايش جوابگو باشم. اما اگر واقعا اين هزينه صرف اعتلای فرهنگ در جهت شناخت مردم از حقوق حقه خود شود چه اشکالی دارد؟ اما من خيلی خوشحال می شدم اگر آمريکا تحريم ايران در زمينه هواپيماهای مسافربری را می شکست، چون حفظ جان انسان يکی ازحقوق بديهی بشر است. نرگس - قم کمک به گروه هايی که از توان کمتری در معادلات قدرت در ايران برخوردارند باعث تقويت دمکراسی در ايران می شود. اما به نظر می رسد تنها بعضی گروه های غير مردمی و حتی منفور در نزد عموم، حاضر به دريافت چنين کمک هايی از سوی آمريکا باشند. مسلما اگر اين حمايت ها بدون توجه به پيچيدگی ساختار های اجتماعی و سياسی ايران و غرور ملی ايرانيان انجام شود نتيجه معکوسی در بر دارد. محمد حسن - اصفهان البته هدف اصلی مردم در ۱۳۵۷ مردمسالاری بود که با غفلت خودش و سوء استفاده رهبران تبديل به استبداد اسلامی شد. حال به عقيده من به هر قيمتی که اشکالی ندارد اين اشتباه تاريخی بايد اصلاح گردد ولی نه بدست ملی و يا مذهبی و يا هر کس ديگری. اگر دخالت به هر شکل آن بد است که بد است. پس حضرات لطف کنند ملتهای لبنان و سوريه و فلسطين و عراق و افغانستان و بوسنی و... را به حال خود واگذارند و پول ملت ايران را هدر ندهند. هوشنگ - تهران هر وقت حکومت (نه دولت) ايران در تنگنای سياسی قرار گرفت آمريکا با پشتيبانی از مخالفان به حکومت کمک کرد تا با بهانه های بهتری بتوانند اصلاح طلبان را محدود کنند و اکنون با نزديک شدن به زمان انتخابات رياست جمهوری آمريکا کمک های خود را به راست گرايان شروع کرده تا باز هم بتوانند در پس پرده به سرکوب خواست های واقعی مردم بپردازند. سينا - مشهد واقعيت اين است که ايرانيها ثابت کرده اند توان تغيير وضعيت جاری مملکت ندارند. ما همچون عراقيها نيازمند به يک نيروی خارجی هستيم. انقلاب ۵۷ را هم ايرانيان آغاز نکردند. ما همان نوادگان قاجاريان بی لياقت هستيم. ما تقليد را بر تفکر ترجيح ميدهيم و افتخار هم ميکنيم! خانه از پايبست ويران است. حميد - تهران آمريکا خود بهتر می داند که اين روش پياده کردن دمکراسی در کشورهای ديگر نيست. اين شعارها ديگر برای مردم ايران کهنه شده است. آمريکا با اين کار ابزار زور و فشار را برای عده ای در ايران فراهم آورده است. ايرانی ها پول آمريکايی ها را نمی خواهند و بهتر است که دروغ هم نگويند. آمريکا اگر حقيقتا می خواست اين کار را انجام دهد چرا عنوان می کند؟ اين خيانت به آرمانهای آزادی خواهی مردم ايران است. حميد - شيراز اعمال آمريکا کنترل ندارد... پس هر کار ميکند بکند. دنيا شده مثل شهری بدون پليس و دادگاه. ولی جالب است که آمريکا هرکار که از ۱۰۰ سال پيش در دنيا کرده پس از ۲۰ الی ۳۰ سال معذرت خواسته. به غير از درصد کمی مردم دانشمند و فهيم توانايی درس گرفتن و آموزش از اشتباهات در بين آمريکاييها ظاهرا برابر صفر است. سالوادور آلنده، ويتنام، کره، بمب هيروشيما، بوجود آوردن طالبان، حمايت ديوانه وار از عربستان سعودی و اين زنجير تا آسمان ادامه دارد. دنيا پس از هزاران سال داشت حرف و گفتگو را جانشين جنگ ميکرد و حالا شب و روز حرف جنگ ميزنيم. عاقبت همه مان بخير. فرهاد جمال آبادی - طبس اين اقدام دخالت در امور داخلی کشور ها است. از طرف ديگر بهانه به دست اقتدارگرايان و مخالفين جامعه مدنی می دهد تا به اين دليل آنان را تضعيف و محدود نمايند. آمريکاييها هم اين را می دانند و اين اقدامات را به عمد انجام می دهند تا جامعه مدنی را نابود و پايه های نظام سياسی را تضعيف نمايند که در انتها مانند عراق به آسانی ساقط شده و دستاويز حمله را فراهم نمايند. NGOها گروه حائل و ضربه گير جامعه است و عامل پايداری و اصلاح نظامهای سياسی است. برای نابودی هر سيستمی دشمنان آن از نابودی جامعه مدنی و بعد طبقه متوسط شروع می کنند. اين حرکت آمريکا بسيار خطرناک بوده و مسئولين ايرانی نبايد فريب آنرا خورده و بهانه به دست مخالفين بدهند. اميرحسين برمکی - تهران مردم ايران برای دمکراسی هر کمکی از هر کشوری را می پذيرند و اين مسئله شامل آمريکا هم ميشود. کسری - تهران چرا بعضی افراد فکر می کنند دموکراسی در آمريکا وجود دارد و اين کشور ميتواند صادر کننده آن باشد. کشوری که همه می دانند بوجود آمدنش با نسل کشی سرخپوستان شکل گرفت. هر جای دنيا اگر بنگريم هر جا که فقر جنگ فساد باشد رد پای آمريکا در آنجا خواهيد. آمريکا بهتر است اين گونه پول ها را صرف فقر که در آفريقا بيداد ميکند نمايد. محسن- تهران دموکراسی يعنی حکومت مردم با مردم و اين کمکها يعنی حکومت کشورهای خارجی بر مردم. پرواضح است که اين کار از ننگ آورترين اعمال يک کشور می تواند باشد و خود يک تروريسم سِاسی است. من سوال می کنم که آمريکا که خود تا ۵۰۰ سال پيش کشور سرخپوستان غير متمدن بود و حالا هم مرکز اختراع شکنجه و زورگويی است حالا به چه حقی مردم ايران را می خواهد کمک کند. نفرين بر نقشه های شومی که جز بی آبرو کردن تشکلهای بجا و افراد مناسبی مثل خانم شيرين عبادی فايده ديگری ندارند... نازنين اصغری اديب - تهران اميدوارهستم اين را درک کنيم که يک دموکراسی بايد خود جوش و در ميان مردم ايجاد شود و سعی کنيم درست تر از آن حمايت کنيم. بهزاد - تهران با توجه به حساسيت روابط دو کشور و اتهام هميشگی دريافت کمک مالی از بيگانگان اين حرکت دولت آمريکا موجب فشار بيشتر بر سازمانهای غير دولتی واقعی داخل ايران می شود. هرچند آنها از اين کمکها استفاده هم نکنند باز اين اتهام به اتهامهای معمول اضافه خواهد شد. به نظر می رسد دولت آمريکا چندان واقعيتهای داخلی ايران را در تصميمات در نظر نگرفته است. امير اگر آمريکايی ها دارايی های بلوکه شده ما را آزاد کنند خودمان دموکراسی وارد ميکنيم! عربها پول دارند ولی دموکراسی نه! تا حالا ديديد عربی از وضعيت دموکراسی شکايت کند؟ يا اينکه آمريکا بودجه سه مليون دلاری برای سازمانهای غير دولتی عرب اختصاص بدهد؟ مشکل حال حاضر اين ما همين وضعيت نابسامان اقتصادی است و بس! اميررضا - تهران اين يک دخالت آشکار است، آمريکا در اين جهان به چه حقی و چه مجوزی اين اعمال را انجام ميدهد، جز اينست که به دنبال منافع خود است؟ آيا از گروههای اسلامی فلسطينی که برای نجات کشورشان تلاش ميکنند هم حمايت ميکند؟! ربيعی - تهران کمک های آمريکا به اين گونه سازمان ها نه تنها به ثبات جمهوری اسلامی کمک ميکند بلکه مشت محکمی به دهان مخلفان اين نظام است زيرا پس از گذشت ربع قرن از حاکميت جمهوری اسلامی اين گروه ها نتوانسته اند هيچ گونه تاثيری در از بين بردن روحيه ملی و مذهبی ايرانيان داشته باشند و تنها توانسته است برای دلگرمی ايرانيانی باشد که سال ها منتظر خيال بافی های بدون تفکر خود در برانداختن نظام جمهوری اسلامی باقی بمانند. در هر صورت کشمکش ميان مجالس ايران و آمريکا در تصويب اين گونه لوايح تازگی ندارد و الحمد الله اين دو کشور تا کنون هيچ اقدام تروريستی به طور رسمی بر ضد هم عمل نکردند. کامران - تهران تاريخ پر فراز و نشيب ميهن ما گواه روشنی است که مردم اين برز و بوم هرگز و هرگز از دخالتهای بيجای قدرتهای بيگانه استقبال نکرده و معمولا آنها را با خفت و رسوايی از خود رانده اند. در اين رابطه مردم ايران خاطرات تلخی از دخالتهای آمريکا و شريک او انگلستان عليه دولت ملی دکتر مصدق دارد. بدون شک اين دخالتهای امپرياليستی محکوم به شکست است. مردم ايران توانمند تر از هميشه سرنوشت خود را برای هميشه خود رقم خواهد زد. حسين - هلند سه ميليون دلار برای حمايت از دموکراسی و حقوق بشر کافی نيست. برای پيشبرد دموکراسی آمريکا می بايست بيشتر کمک کند. عهدی - قم آمريکا سالهاست سعی می کند نظام جمهوری اسلامی را تضعيف کند. از جنگ عراق عليه ايران تا ... طراحی نمود وليکن موفق نگرديد. موضوع اينجاست که دست آمريکا برای ايرانيان رو شده و می دانند آمريکا نيت خير ندارد چرا که از زندانهای گوآنتانامو و ابوغريب مشخص است دمکراسی که مورد نظر امريکاست چی می باشد . محمد رضا - تهران آمريکا هدفی جز تسلط بر حوزه های نفتی ندارد. قيافه های دمکراتيک هم تنها سرپوشی است برای ادامه سياستهای توسعه طلبانه خود در منطقه. جالب است که همزمان در داخل آمريکا فعاليتهای دمکراتيک در حال محدود شدن و کنترل شدن است. دمکراسی را تنها مردم ايران می توانند برقرار کنند، آن هم با توجه به منافع ملی ايران. سعيد - کلمبوس قبل ازهر چيز بايد گفت که اينگونه اقدامات آمريکا ناشی ازعدم شناخت کافی آن کشور از اوضاع واقعی، درايران بعدازانقلاب ميباشد، لذا بهتر است آمريکائيها اين بودجه را قبل ازهدر رفتن آن، ابتدا صرف شناخت صحيح و دقيق از اوضاع داخلی ايران بنمايند و سپس به فکر چاره برآيند. سيد حسين - کوالالامپور خدمات
آمريکا گفته است که سازمان های طرفدار دموکراسی در داخل ايران، از جمله گروه های غيردولتی، آموزشی و فعالان حقوق بشر می توانند از کمک های نقدی اين کشور بهرمند شوند.
کمکهای آمريکا به سازمانهای غير دولتی در ايران؛ نظر شما چيست؟
دسامبر سال گذشته اين دو افغان به نامهای ملا حبيب الله 30 ساله و دلاور 22 ساله در زندانی در پايگاه هوايی بگرام جان خود را از دست دادند که تا کنون هيچ دليلی برای مرگ آنان ذکر نشده است. اين درحالی است که مقامات آمريکايی قول داده بودند تا در زمينه مرگ اين دو افغان تحقيق کرده و نتايج آن را در اختيار رسانه ها قرار دهند. او افزود که سازمان عفو بين الملل مصرانه خواستار ارايه جزييات بيشتر پيرامون وضعيت اين زندانيان در افغانستان است. اما سرگرد برايان هيلفرتی يکی از مقامات آمريکايی مستقر در پايگاه هوايی بگرام ضمن تاييد اينکه سال گذشته دو زندانی افغان تحت توقيف آنان جان خود را ازست داده اند، دخالت مقامات آمريکايی در قتل آنها را جداً رد کرد. گفته می شود که نزديک به 100 نفر از شهروندان افغانستان به ظن همکاری با سازمان القاعده و گروههای تروريستی در توقيف ايالات متحده و در پايگاه هوايی بگرام به سر می برند. خدمات
سازمان عفو بين الملل که مقر آن در لندن است، مقامات نظامی ايالات متحده در افغانستان را به دليل کوتاهی در ارايه دلايل مشخص درمورد مرگ دو افغان در پايگاه هوايی بگرام مورد انتقاد قرار داده است.
انتقاد عفو بين الملل از نظاميان آمريکا در افغانستان
اما همزمان واکنش به تصمیم های جنجالی رییس جمهور جدید آمریکا، به ایجاد محدودیت رفت و آمد ایرانیان به آمریکا و تقاضای تشکیل شورای امنیت برای بررسی آزمایش موشکی جدید ایران که از نظر حکومت تهران اقدامی دفاعی است و مغایرتی با تعهدهای ایران ندارد و از نظر آمریکا و اسراییل نقض قطعنامه ایست که بعد از برجام به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید و ایران را هشت سال از آزمایش موشک های دوربرد و میان بر محروم می دارد. سفر هیات پرتعداد فرانسوی برای بستن قراردادهای متعدد با ایران در حالی به نشانه ادامه موفقیت برجام و توافق های ایران و کشورهای اروپا و آمریکا جای شادمانی دارد از دید تندروها پاداش به کسانی است که علیه ایران و در طرفداری از ادامه تحریم ها بوده اند و هم اینک هم همصدا با آمریکا و اسراییل علیه آزمایش های موشکی ایران می گویند. تیتر و عکس صفحه اول دنیای اقتصاد فرانسه و پاداش فشار بر ایران روزنامه های امروز با چاپ عکس هایی از دیدار هیات صنعتی و تجاری فرانسوی که همراه وزیر خارجه آن کشور به تهران آمده از اهمیت این سفر نوشته اند. روزنامه ایران در یادداشتی به قلم حمیدرضا آصفی سفیر پیشین ایران در پاریس نوشته: به جز مسایل سیاسی از منظر اقتصادی، آنچه فرانسوی‌ها را مشتاق اعزام هیأت‌های متفاوت در سطوح بالا به همراه تجار و صاحبان صنایع به تهران نموده است، ظرفیت‌های قابل توجه ایران است. ایران با حدود ۸۰ میلیون جمعیت، مجاورت با ۱۵ کشور و داشتن ذخایر گسترده و مهمتر از همه بهره‌مندی از جوانان تحصیلکرده و نیروی انسانی مجرب نه تنها مورد توجه فرانسه بلکه در کانون توجه سایر رقبای اروپایی این کشور قرار گرفته است. به نظر سفیر پیشین ایران در فرانسه در این مقاله: به بویژه که اروپایی‌ها بیش از یک دهه به دلیل تحریم‌های ظالمانه امریکا از دستیابی به ظرفیت غنی بازار تجاری ایران محروم بوده‌اند. بنابراین فرانسه با وجود کارشکنی‌هایی که به عنوان یکی از اعضای کشورهای ۱+۵، در روند گفت‌وگوهای هسته‌ای داشت، در دوره پس از برجام تلاش می‌کند به منظور حفظ کانال‌های گشوده شده اقتصادی با تهران حافظ برجام و تعهدات فی مابین باشد. اما کیهان در تیتر بزرگ خود خبر داده که وزیر فرانسوی در تهران از آزمایش موشکی ایران سخن گفت و نوشته که ایران هم به او جایزه داد چرا که قراردادهایی با فرانسه امضا شد . به نوشته کیهان: وزیر خارجه فرانسه در اظهاراتی گستاخانه مدعی شده آزمایش موشکی ایران ناقض قطعنامه‌های سازمان ملل است و نباید انجام شود، در همین حال قراردادهایی که به آن دولت داده شد پر‌سود اقتصادی برای فرانسه بود آزمایش های موشکی، دردسر تازه صلاح‌الدین هرسنی در سرمقاله جهان صنعت اشاره کرده که ایران روز یکشنبه موشک بالستیک کوتاه‌برد خرمشهر را در نزدیکی سمنان آزمایش کرد و افزوده:اگرچه اقدام ایران براساس ضروریات راهبردی و همچنین نظم پرآشوب و آنارشیک ساختار بین‌الملل اقدامی به صواب است اما برای کشوری که هنوز از مشکلات برجام فارغ نشده و در مرحله راستی‌آزمایی است، مسلما بدون پیامد و واکنش متقابل نیست. به همین دلیل بود که در پی اقدام ایران شورای امنیت سازمان ملل روز سه‌شنبه نشست اضطراری در محل این شورا در نیویورک تشکیل داد. به نوشته این مدرس دانشگاه: نخست‌وزیر اسراییل در پی انتشار اخباری مبنی بر آزمایش موشکی ایران، آن را نقض قطعنامه شورای امنیت خوانده و خواستار برخورد با این اقدام تهران شده است. آن‌گونه که مقامات کاخ‌سفید اذعان کرده‌اند، آزمایش‌های اخیر بالستیک ایران شامل موشک‌هایی هستند که می‌توانند تسلیحات هسته‌ای حمل کنند بنابراین نامنطبق و در مخالفت با قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت هستند. این قطعنامه پس از توافق اتمی میان ایران و ۵ +۱تصویب شده بود که به‌موجب آن ایران متعهد شده بود به مدت هشت سال از آزمایش موشک‌های بالستیک میان‌برد و دوربرد خودداری کند. و خلاصه این که: نظر به آنکه با توافق ایران و غرب، تحریم‌های بین‌المللی هسته‌ای تا میزانی علیه ایران برداشته شد اما این اقدام فاز جدیدی از تحریم سازمان‌یافته آمریکای ترامپ و کنگره تحت تسلط جمهوریخواهان را بر سر آنچه تحریم‌های موشکی و حمایت ایران از تروریسم نامیده می‌شود، در دستور کار قرار می‌دهد. روزنامه های دیگر امروز درباره جلسه شورای امنیت به درخواست آمریکا برای محکوم دانستن آزمایش های موشکی ایران سکوت احتیاط آمیزی دارند حتی روزنامه هایی مانند جوان و کیهان هم ترجیح داده اند که سخن وزیر خارجه را نقل کنند که گفته ایران برای آزمایش های موشکی خود از جایی اجازه نمی گیرد. باز هم محور شرارت شدیم کبری آسوپار که در روزنامه جوان مقالات انتقادی درباره مسایل داخلی و فرهنگ اسلامی می نویسد این بار به سراغ سیاست خارجی رفته و مدعی شده که دغدغه صدور ویزای امریکا دغدغه درجه اولی برای مردم ایران نیست چرا که این اصلاح طلب ها هستند که از برقراری احتمالی خط پرواز بین تهران و نیویورک و یا خرید هواپیماهای بزرگ ابراز خوشحالی می کنند. به نوشته مقاله روزنامه سپاه پاسداراند بها دادن زیاده از حد به مشکلات رفت‌و‌آمد ایرانیان به امریکا می‌تواند ما را از اصل ماجرا دور کند. اگر مشکل صرفاً رفت و آمد ایرانیان مقیم امریکا یا هنرمندان و ورزشکاران ایرانی به آنجا بود، اصل ماجرا اتفاق دیگری است؛ و آنا تصویری است که این قانون و قرار گرفتن نام ایران در کنار کشورهای جنگ‌زده‌ای چون سومالی، سودان، لیبی و...در جهان ارایه می شود. جوان نوشته: حتماً مقامات امریکایی می‌دانند ایران تروریست به امریکا نفرستاده، حتماً می‌دانند ایران کشوری جنگ‌زده و بی‌سر و سامان نیست، حتماً می‌دانند ایرانیان مقیم امریکا اگر سودی برای دولت امریکا نداشته باشند، ضرری نخواهند داشت اما چرا نام ایران را در لیست کشورهایی قرار می‌دهند که ممکن است برای امریکا مخاطره‌آمیز باشد؟ یک بازی سیاسی که سال‌هاست ما آن را با عنوان «ایران‌هراسی» می‌شناسیم. این قانون به مردم دنیا می‌گوید که ایران در ردیف همین کشورهای جنگ‌زده است و مسلمانان ایرانی را از مسلمانان سلفی و تکفیری و تروریست جدا نمی‌کند. اصل ماجرا این است. آمریکایی ها را راه ندهید رضا زندی روزنامه نگار حوزه انرژی در مقاله ای اعلام موضع وزیر نفت درباره «محدودیت قائل‌نشدن برای شرکت‌های نفتی آمریکایی»، آن‌ هم در شرایطی که رئیس‌جمهور جدید ایالات متحده، «ایرانیان را در لیست سیاه ورود به آمریکا قرار داده»، بدسلیقگی و موضع غلطی خوانده و نوشته: مادامی که فرمان دونالد ترامپ برای جلوگیری از ورود ایرانیان به خاک آمریکا اعتبار دارد و تا زمانی که حقوق اولیه ایرانیانی که به هر دلیل به آمریکا سفر می‌کنند، رعایت نشود، دولت ایران نه‌تنها نباید از حضور شرکت‌های نفتی آمریکایی در ایران استقبال کند که باید برای ورود آمریکایی‌ها به ایران محدودیت قائل شود. دیروز روزنامه های تندرو به مجلس پیشنهاد کرده بودند که با تصویب ماده ای ورود آمریکاییان به ایران را ممنوع کند. اما به نوشته مقاله شرق: هر چند شرکت‌های نفتی آمریکایی، به خاطر قوانین این کشور، همین حالا هم نمی‌توانند به طور مستقیم در صنعت نفت ایران حضور داشته باشند. آقای ترامپ! شما خاطره‌ای بد در ذهن تمام ایرانیان وطن‌پرست ثبت کرده‌اید. فارغ از هر دیدگاه و مذهبی. ایرانیان خاطره‌بازان خوبی هستند. مگر آنها خاطره تلخ دخالت کشور شما را در کودتای ٢٨ مرداد که منجر به سقوط دولت قانونی‌شان شد، از یاد برده‌اند؟ خبرنگار حوزه انرژی در نهایت توصیه کرده : بیژن زنگنه موضع خود را تغییر دهد و در اقدامی متقابل اعلام کند وقتی ترامپ چنین محدودیت‌های غیرمعقولی را برای ایرانیان وضع کرده است، وزارت نفت هم برای حضور شرکت‌های نفتی آمریکایی محدودیت قائل خواهد شد. موضعی که وزارت امور خارجه به‌درستی با عنوان «عمل متقابل» برای ویزاندادن به آمریکایی‌ها اعلام کرده است. کارتون محمدرضا ثقفی، شهروند ترامپ را از روی کی برداشتند؟ پوریا عالمی در ستون طنز شرق نوشته: محمود احمدی‌نژاد دیروز به من گفت: من از خود ترامپ ناراحتم. ترامپ از رو دست کی برداشته؟ هان؟ من الان می‌فهمم چرا هر سال من را آمریکا دعوت می‌کردند. اینها برنامه بود. وقتی من توی شهر آمریکا بودم، آمریکا اول به من پیشنهاداتی داد که من قبول نکردم مدیریت آمریکا را برعهده بگیرم و گفتم هنوز کارهای زیادی مانده که در ایران بکنم. اوباما خودش به من توی راهرو گفت این کار رو با ما نکن محمود. خود آمریکایی‌ها توی چشم من گفتند تو خودت گفتی می‌خواهی جهان را مدیریت کنی و بیا این هم جهان. منتها من چون اینجا در ایران باید ساعت کار می‌زدم، نتوانستم در آمریکا هم بروم سر کار و جهان را مدیریت کنم. به‌همین‌دلیل آمریکایی‌ها خیلی ناراحت شدند و به کشورهای دیگر حمله کردند. به نوشته طنزنویس: بعد که دیدند نمی‌توانند محمود را به دست بیاورند گفتند محمود را می‌دزدیم که موفق نشدند چون مشایی همیشه همراه من بود. آنها گفتند حالا که محمود را نمی‌شود دزدید، باید تفکر محمود را دزدید. شما ببینید چقدر رسانه‌های آمریکا با من مصاحبه کردند. کجا توی ایران با من مصاحبه شد؟ . خلاصه اینها با این دوربین‌های جدید من را کاوشیدند. حتی به اسم پرژکتور من را در هاله‌ای از نور و هاله‌ای از ابهام فرو می‌بردند تا من دچار خلسه شوم و آنها من را تخلیه اطلاعاتی کنند. ستون طنز شرق از قول احمدی نژاد نوشته: شما فکر می‌کنید ترامپ از توی لپ‌لپ بیرون آمده؟ مگر الکی است؟ ترامپ چهار سال است که کلاس فشرده براش گذاشتند که احمدی‌‌نژاد شود. البته از لحاظ تئوری انصافا موفق بود و شبیه من شد، اما از لحاظ خانواده و این مسائل، من اصلا نمی‌توانم او را تأیید کنم و فقط به او توصیه می‌کنم هی رفیق، چرا زن و بچه‌رو با خودت میاری بیرون؟ اون هم با لباس خونه؟ نکن مرد. آسمان خراش های لرزان تهران علیرضا مقدسی در مقاله ای با عنوان آینه سیاه در شرق با اشاره به حادثه آتش سوزی درپلاسکو و ویران شدن این ساختمان نوشته: به روزهای محتمل زلزله تهران فکر کنیم. تهران که بلرزد، برق قطع می‌شود، یقینا آب هم. لوله‌های گازِ شهری درهم می‌شکند و هر نقطه از شهر بمبی ساعتی می‌شود برای انفجار و آتش‌سوزی نابهنگامی. تهران که بلرزد، راه‌های ارتباطی قطع می‌شوند، مادر از فرزند و برادر از برادر بی‌خبر می‌شود، آذوقه هر خانواده به همان اندک‌میزانی است که در خانه داشته است. فاضلاب‌های اززیربه‌روآمده با چند میلیون ابرموش فاسدخوار و جسدهایی با فساد نعشی که آمبولانس‌های شهری نمی‌رسند از پهنه شهر جمع‌شان کنند، شهر را مسری هر بیماری‌ای می‌کند. به نوشته این کارشناس: تهران که بلرزد، بسان زلزله بم دستانی به هوای النگوهایش قطع می‌شوند و عده‌ای رذل بر ویرانه‌ها دزد مال و جان و ناموس خواهند شد. تهران که بلرزد، بیمارستان‌هایی با قدمت نیم‌قرن و بیشتر بعید است بتوانند بار سقف خود و نه حتی بار درمان آسیب‌دیدگان را به دوش بکشند، کوچه‌های باریک منتهی به بیمارستان اختر و فیروزگر یا گسله‌های خوابیده زیر بیمارستان مدرس و طالقانی چقدر می‌توانند از پس زلزله بربیایند. تهران که بلرزد، هجوم شهروندان به خارج از خانه‌ها، خیابان‌ها و اتوبان‌ها برای پیداکردن عزیزانشان، یافتن آب و غذا، فرار از آتش‌سوزی پس از زلزله، رسیدن به مراکز درمانی یا... همان اندک رمق یگان‌های امدادرسانی را در ترافیکی مهلک از بین خواهد برد. و خلاصه این که: تهران که بلرزد، به دلیل مختصات ژئوفیزیکی منطقه تمام جریان‌های آبی تهران از کوه‌های البرز به سمت زمین‌های ورامین می‌رود، رسوبات سنگین در شمال نشست کرده و رسوبات سبک مانند شن در زمین‌های کشاورزی رسوب می‌کند، فاضلاب‌های تهران نیز راهی جنوب تهران با بافت فرسوده و سازه‌های ناایمنی می‌شود که ساختمان‌های به‌شدت آسیب‌پذیر دارد و در برابر زلزله‌ای زیر هفت ریشتر مخروبه می‌شود. تهران که بلرزد، کابوسی تعبیر می‌شود که سال‌هاست متخصصان حوزه شهری درباره آن انذار داده‌اند. حمیدرضا خالدی در گزارشی در اعتماد نوشته حادثه «پلاسکو» گرچه فاجعه‌ای بزرگ و جبران‌ناپذیر محسوب می‌شود ولی از سویی تلنگری بود برای مسوولان و هشدار جدی دیگری را نیز به دنبال داشت اینکه پلاسکو، هیچ سند و مدرک و نقشه‌ای در شهرداری ندارد. برای همین در مواقع بحرانی، نیروهای ستاد بحران و امداد و نجات به سادگی نمی‌توانند از پس مهار حادثه رخ داده برآیند که این امر می‌تواند باعث بروز خسارت‌های فراوان و گاه جبران‌ناپذیری شود. اما مساله زمانی حادتر می‌شود که بدانیم، در تهران حدود ٢٥ درصد از برج‌ها و ساختمان‌های بلند مرتبه، فاقد هر گونه اطلاعاتی در شهرداری تهران هستند! گزارشگر این روزنامه به نقل از چند کارشناس نوشته: در شرایطی که هر لحظه، حادثه‌ای مانند زلزله و آتش سوزی و... تهران را تهدید می‌کند، خالی بودن پوشه‌های پرونده‌های ٢٣١ برج در شهرداری که اکثرا برج‌هایی قدیمی و فرسوده و ناایمن هستند، واقعا خطرناک است. چرا که در صورت بروز هر گونه حادثه‌ای نیروهای امدادی نه نقشه‌ای از این ابنیه دارند و نه از وضعیت سازه‌ها، زیرساخت‌ها و... آنها چیزی می‌دانند.گزارش شهرداری حاکی از آن است که ٣ برج در تهران در نقاطی احداث شده‌اند که عرضی کمتر از ٣ متر دارند. عرض ٦ تا ١٢ متر هم عرض مناسبی برای احداث برج نیست. با این وجود ٢٧٥ برج در خیابان‌ها و نقاطی احداث شده‌اند که عرضی بین ٦ تا ١٢ متر دارند. به نوشته این گزارش آشکار می شود که در زمان شهرداری قالیباف به اندازه کل تاریخ ایران برج در تهران ساخته شده است در مجموع ٤٨٣ برج ساخته شده است. از سال ٥٠ تا ٥٩، یعنی در زمان شهرداری ٥ شهردار تهران تنها ٢٤ برج در تهران ساخته شد. بین سال‌های ١٣٦٠ تا ١٣٦٩ از جمله دوران کرباسچی تنها ٣ برج در پایتخت ساخته شده است. اما برخلاف ذهنیت عمومی در مدعی بود که در طول دوره بیش از ١٤٥ ماهه محمد باقر قالیباف، تهران شاهد رشد قارچ‌گونه ساختمان‌های بلندمرتبه‌ای بوده که معادل کل برج‌هایی است که در طول تاریخ پایتخت قد علم کرده‌اند. کارتون کامبیز درم بخش، شهروند مرگ سفید، مزد کولبری است مرجان همایونی در ابتدای گزارشی از منطقه مرزی کردستان نوشته: «یالله» مردی با صدای بلند فریاد می‌زند. بیلی با دسته قرمز در میان برف‌ها خودنمایی می‌کند. چندین مرد در حال کندن برفی هستند که ارتفاعش از نیم متر تجاوز می‌کند. دستی از زیر برف بیرون می‌آید و دست‌های دیگر به یاری می‌روند. برف‌ها کنار زده می‌شود و جسد کولبر جوانی که هنوز طناب کولبری‌اش را به دوش دارد بیرون کشیده می‌شود. گزارش روزنامه دولت اضافه کرده:در حالی که سنگینی اندوه و ماتم مرگ مظلومانه آتش‌نشانان در میان شعله‌های آتش و آهن گداخته پلاسکو بر دل‌های خانواده‌های ایرانی مانده خبر مرگ غریبانه مردان کولبر در زیر آوار بهمن‌های فروریخته در پرتگاه‌های کوهستانی در مرز ایران و عراق داغی مضاعف بر دل‌ها می‌نشاند. هر روز کولبر‌انی که در میان آنان مردان سالخورده ۷۰-۶۰ ساله هم وجود دارد برای تأمین هزینه‌های زندگی مختصر خانواده، در منطقه مرزی به صف می‌ایستند که کارتن یخچالی سنگین یا چندین حلقه لاستیک چرخ تریلی‌های غول‌پیکر را بر کمر خمیده‌شان بار کنند تا راه پر پیچ و خم کوهستانی پیرانشهر و سردشت را نفس‌زنان در پیش بگیرند و مسافتی چند کیلومتری را طی کنند. اگر کمر‌ها نشکند و زانو‌ها یاری کند تازه هیولای سفید بهمن زمستان ها در کمین آنان است که مدام خبراز کوهستان می‌رسد آوار برفی بر سر قطاری از کولبران ریخته و چند کولبر زیر بهمن مدفون شده‌اند. به‌گزارش خبرنگاران «ایران» پریشب نیز چهار کولبر در کولاک شدید کوهستان پیرانشهر گرفتار شدند و زیر آوار بهمن ماندند.این کولبرها در ارتفاعات آذربایجان غربی گرفتار سقوط بهمن شده بودند که به گفته معاون امداد و نجات جمعیت هلال‌احمر استان نیروهای امداد پایگاه کوهستان پیرانشهر برای نجات‌شان راهی کوهستان شدند. یکی از این کولبرها که جوانی ۱۹ ساله و اهل اشنویه بود به علت سرما زدگی جان سپرده است.همچنین طی حادثه تلخی که شنبه شب در منطقه کوهستانی سردشت اتفاق افتاد ساعت ۹ شب ۱۶ نفر از مردان گرفتار بهمن شدند که باحضور نیروهای امدادی تعدادی از آنها از زیر برف نجات یافتند. سیگنال مرگ کول‌بران به تصمیم‌سازان هوشیار رستمی در سرمقاله روزنامه اقتصادی تعادل نوشته: به لطف شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های مجازی مرگ کول‌بران در چند روز گذشته فراتر از انتظار، اذهان ایرانیان را در نوردید و به یک ترند اجتماعی تبدیل شد. یک ترانه کردی فولکلور سال‌هاست در گوش این مردها می‌خواند که «زندگی امروزم را می‌فروشم برای خریدن نان فردا» و یاد گرفته‌اند نان و جان چندان با هم سر سازگاری ندارند. این کاسبان مرزنشین بر خلاف بارهای گذشته که از پا در می‌آمدند، این‌بار قربانی خشم طبیعت شدند. طبیعتی که در آن به دنیا آمده‌اند و بزرگ شده‌اند و به نظر می‌رسد راه و رسم همزیستی با آن را یاد گرفته باشند، اما ورق به گونه‌یی دیگر برگشت. به نوشته این مقاله: کول‌بری، فقط یک راه‌حل محلی برای زندگی حداقلی نیست، بلکه یک رویه گمرکی رسمی است. در ایران که هر چیزی پیچیده‌تر از آن است که دنیا انجام می‌دهد ۱۴ رویه گمرکی داریم که در دیگر کشورها فقط ۳ رویه است. در این ۱۴ رویه، ۳ رویه بازارچه مرزی، مرزنشینی و کول‌بری مربوط به مرزهای غربی و شرقی است. در مرزهای جنوبی ملوانی و ته لنجی هم بخشی از این رویه‌هاست. دستاورد این پیچ و تاب بیهوده و سردرگمی بروکراتیک، تنها تفسیرهای متفاوت از واردات، قاچاق و تخلف است و هر بار که تفسیر مجری قانون عوض می‌شود راه گذر کول‌بران هم تغییر می‌کند و سخت‌تر خواهد شد. سرمقاله تعادل در مخالفت با کسانی که کولیری را با قاچاقی گری توصیف می کنند نوشته: هرکس که یک‌بار به این مناطق سر زده باشد، می‌بیند که مقوله قاچاق در مناطق غربی غیر از قاچاق‌ سازمان‌یافته که مردم محلی دخالتی در آن ندارند و توسط برخی نهادهای رسمی و نیمه‌رسمی مدیریت می‌شود، تنها یک عادت برای امرار معاش روزانه است و بعید است وضع بدتر از اینی شود که اکنون هست. اظهارات برخی نمایندگان مجلس هم اگر در جزئیات آنها وارد شویم بیشتر نوعی رنگ و بوی بخشی‌نگری برای حوزه انتخابیه خودشان دارد و رویکرد جامع و مانعی در آن قابل ردیابی نیست. بیایید ترامپ باشیم کارتون جلال پیرمرزآباد، اعتماد آیدین سیارسریع طنزنویس در صفحه طنز شهروند نوشته: ترامپ تلاش بی‌وقفه‌ای درجهت منفورشدن دارد. این بزرگوار در آخرین اقدام خود سرپرست وزارت دادگستری را که با دستور ممنوعیت سفر مخالفت کرده بود برکنار کرد. مقامات دولت آمریکا گفته‌اند که ترامپ برای اعلام خبر برکناری با خانم بیتس گفت‌وگوی تلفنی نداشت، بلکه او ازطریق یک نامه با دستخط از برکناری‌اش آگاه شد. با توجه به تجربیات ما در زمینه داشتن رئیس‌جمهوری احساساتی وظیفه خودمان می‌دانیم که به مردم آمریکا یک آمادگی ذهنی بدهیم تا فردا که ترامپ با روش‌های دیگری اقدام به عزل مقامات کرد، تعجب نکنند. به نوشته این طنزنویس:یک روش مرسوم درجهان برای عزل مقامات مخصوصا وزرا روش عزل غیابی است. یعنی مقام کشور شما برای مذاکره و صحبت و چاق سلامتی به یک کشور بیگانه می‌رود و با وزیر، نخست‌وزیر یا رئیس‌جمهوری دیدار می‌کند. بعد شما پنهانی به مقام کشور بیگانه زنگ می‌زنید و با اشاره به وزیر می‌گویید این عزل‌شده‌ها! به حرفاش گوش ندین. بعد مقامات کشور بیگانه از شما تشکر می‌کنند و می‌روند پیش وزیر و می‌گویند: چرا وقتی عزل شدی خودسرانه سفر کاری می‌کنی؟ مگه ما علاف توییم؟ وزیر هم‌ هاج و واج می‌ماند و تا می‌خواهد توضیح بدهد، مقامات امنیتی کشور بیگانه می‌اندازندش بیرون. سرانجام طنز شهرونگ به این جا رسیده که: یک روش دیگر برای عزل که خوراک خود ترامپ است، روش توییتری است. یعنی شما نصف شب یهو یاد معاون دفتر سیاسی اداره جنگلداری و آبخیزداری آریزونا می‌افتید که از قضا آدم شسته رفته و مودب و پاستوریزه‌ای است و نه‌تنها حامی محیط‌زیست است بلکه مردک بی‌حیا برای مهاجران هم احترام قایل است. خب این آدم قاعدتا نباید جایی در دولت داشته باشد. الان هم که نیمه‌شب است و همه جا تعطیل است و نمی‌شود نامه اداری زد. اگر هم عزل نکنید تا صبح خوابتان نمی‌برد. پس چه باید کرد؟ بله ... صفحه توییترتان را باز می‌کنید و می‌نویسید هی مارک! تو اخراجی. به همین سادگی.
روزنامه های امروز صبح تهران، چهارشنبه ۱۳ بهمن و در دومین روز از دهه فجر سالگرد پیروزی انقلاب ضد سلطنتی صفحاتی درباره انقلاب نوشته و از کسانی مانند هاشمی رفسنجانی که از بنیانگذاران این انقلاب بوده و امسال برای اولین بار مراسم دهه فجر بدون او برپا می شود.
روزنامه های تهران، از شورای امنیت، آزمایش موشکی تا مرگ کولبران
ارتباط تصویری رهبر ایران با رئیس جمهور و اعضای دولت به مناسبت هفته دولت رهبر ایران که به مناسبت هفته دولت از طریق ارتباط تصویری برای رئیس جمهور و اعضای دولت سخنرانی می‌کرد، بار دیگر خواستار ادامه رشد اقتصادی با وجود تحریم‌ها شد: "نباید برنامه ریزی اقتصادی برای کشور، معطل لغو تحریم‌ها یا نتیجه انتخابات فلان کشور شود. باید بنا را بر این گذاشت که تحریم‌ها به عنوان مثال تا ده سال دیگر ادامه دارد، بنابراین باید بر ظرفیت‌ها و امکانات داخلی تمرکز کرد." اشاره رهبر ایران به انتخابات ریاست جمهوری پیش‌روی آمریکا است. به نظر می‌رسد دولت ایران که تحت فشار تحریم‌ها و سیاست‌های دولت دونالد ترامپ به بن‌بست رسیده، در انتظار نتایج انتخابات به امید پیروزی دموکرات‌ها است. دیروز رئیس سازمان برنامه و بودجه ایران با اشاره به شدت تحریم‌های آمریکا گفت: "اگر قبلاً نفت در برابر غذا را به عنوان یک مجازات سنگین برای ایران پذیرفته بودند؛ در شرایط کنونی نه تنها نفت را در ازای غذا که حتی در ازای دارو هم نمی‌توانیم بفروشیم." با این حال، رهبر ایران بارها تاکید کرده است که دولت‌های ایران باید اقتصاد را به شکلی متحول کنند که فشارهای بین‌المللی و تحریم‌ها اثری روی اقتصاد نداشته باشد. البته راه حلی که او در سخنانش مطرح کرده کاهش وابستگی به نفت بوده است. پیش از این هم در دوران تحریم‌های آمریکا در آغاز دهه ۱۳۹۰ آقای خامنه‌ای گفت که به دولت‌های قبلی گفته بوده در چاه‌های نفت را ببندند تا وابستگی به نفت کم شود اما به گفته او "آقایانِ به قول خودشان "تکنوکرات" لبخند انکار زدند که مگر می‌شود؟!" او در سخنان امروز هم بار دیگر تکرار کرد :"اقتصاد کشور به هیچ وجه نباید به تحولات خارجی پیوند بخورد زیرا این یک خطای راهبردی است." با وجود تکرار این مواضع تحریم‌های یک دهه اخیر نشان داده است که اقتصاد ایران به تحریم و روابط خارجی وابسته است و دولت‌ها هم منابع مالی لازم را برای سرمایه گذاری و ایجاد زیرساخت‌های اقتصادی برای پیشبرد تحولات مورد نظر رهبر ایران در دست ندارند. البته رهبر ایران هم تاکنون پیشنهاد مشخصی برای جایگزین کردن درآمدهای نفتی مطرح نکرده است و تنها در سال‌های اخیر جملاتی را مانند "تاکید بر توانایی‌های داخلی" یا "افزایش تولیدات داخلی" تکرار کرده است. رهبر ایران در ادامه سخنانش در مورد اقتصاد از "خام فروشی و صادرات فله ای مواد خام" انتقاد کرد: "خام فروشی در سنگ های معدنی قیمتی و فرآوری آنها در خارج و بازگرداندن به کشور با چندین برابر قیمت، فروش خاک جزیره هرمز، فرآوری نشدن زعفران جنوب خراسان و خرمای مناطق گرمسیری از جمله مواردی است که نشان می دهد باید در این زمینه کار جدی صورت گیرد." مرکز پژوهش‌های مجلس ایران یکی از دلایل عمده خام فروشی ایران را نبود برنامه‌ای کارآمد در ایجاد زیرساخت‌ها و صنایع لازم برای تبدیل مواد اولیه به محصولات نهایی عنوان کرده که برای نمونه اعث شده ایران مجبور به فروش مواد خام مانند سنگ آهن و واردات گسترده فولاد شده است. رهبر ایران همچنین خواستار سرمایه‌گذاری در کشور شد اما اشاره‌ای به محل تامین سرمایه‌ها نکرد: "متاسفانه در سال‌های اخیر، سرمایه گذاری در کشور دچار اختلال شده و در این زمینه عقب هستیم که برای برطرف کردن این مشکل، ابتدا باید سرمایه گذاری های کلانی که در کشور رها شده و یا کُند پیش می روند، احیا شوند و هیچ طرح بزرگ سرمایه گذاری بلاتکلیف نماند." ایران در یک دهه اخیر شاهد کاهش مداوم سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی شده است. تحریم‌ها در مورد سرمایه گذاری خارجی و تورم بالا و فساد بالا در اقتصاد به عنوان عوامل عمده کاهش سرمایه گذاری در ایران شناخته می‌شوند. فضای مجازی و آنچه رهبر ایران "هدایت این عرصه از خارج" می‌خواند بخش دیگری از سخنان او بود. آقای خامنه‌ای گفت قبول دارد که فضای مجازی "بخشی از زندگی مردم شده است" اما چون به گفته او فضای مجازی از خارج مدیریت می‌شود تاکید کرد که "ما نمی‌توانیم مردم را بی پناه رها کنیم." اشاره رهبر ایران به سانسور و محدود کردن دسترسی به اینترنت در ایران است که مقامات حکومت از آن به عنوان "محافظت از مردم در برابر بیگانگان" نام می‌برند.
آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران، با اشاره به کاهش ارزش پول ملی ایران خواستار برخورد با واردات کالاهای لوکس و خرید خانه در خارج از کشور شد. حساب اینستاگرام آقای خامنه‌‍‌ای از قول او به واردات "نیم میلیارد دلار گوشی لوکس آمریکایی در سال ۹۸" اشاره و از این اقدام انتقاد کرده است. در سال‌های اخیر، تغییر قوانین ترکیه که به خریداران ملک تابعیت اعطا می‌کند با افزایش خریداران ایرانی همراه بوده است.
آیت‌الله خامنه‌ای خواستار 'برخورد' با واردات کالاهای لوکس و خرید خانه در خارج شد
تلاش‌ها برای تمدید برنامه ویزا به افغان‌هایی که با آمریکایی‌ها کار می کنند برنامه صدور ویزای ویژه آمریکا مخصوص مترجم‌ها و سایر افغان‌هایی است که با نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان کار کرده‌اند و حالا زندگی آنها با تهدیدهایی روبرو شده است. خان (نام مستعار) چند سال مترجم نظامیان آمریکایی در ولایت‌های مختلف افغانستان بوده که در بخش اداری با آمریکایی‌ها نیز کار کرده است. تصمیم اخیر دولت آمریکا او را شوکه کرده است. آقای خان در مراحل آخر گرفتن ویزا برای زندگی در "ساحل امن" قرار داشت. او می‌گوید: "در ولایت‌مان فردی جرات کار با آمریکایی‌ها را ندارد. مخالفان اگر بفهمند کسی با آمریکایی‌ها کار می‌کند، او از بین می‌برند. افغان‌های زیادی از طریق 'اس‌ای‌وی ' به آمریکا رفته‌اند. اگر افغان‌ها دیگر به کار با آمریکایی‌ها ادامه ندهند، درست؛ اما وضعیت برای کسانی که با آنها کار می‌کنند، نسبت به گذشته بسیار بدتر شده است. " بیشتر بخوانید: این بی‌سرنوشتی، قصه هزاران افغانی است که آرزوی زندگی بهتر و امن‌تر را دارند. اکنون بیش از ۱۵ هزار نفر دیگر در لیست انتظار قرار دارند. در یک دهه اخیر بیش از ۳۸ هزار افغان از طریق ویزای خاص مهاجرت به آمریکا رفته‌اند. سید منصور، مترجم افغان که نخواست چهره‌اش نمایان شود: خود را در افغانستان امن احساس نمی‌کنم، چون با آمریکایی‌ها کار کرده‌ام تنها پارسال ۱۲ هزار نفر به ویژه مترجمان توانستند با استفاده از این امتیاز ویزایی خود را به آمریکا برسانند. این مترجمان کسانی بوده‌اند که در جنگ آمریکا گام به گام با سربازان خارجی به ماموریت رفته‌اند. این امتیاز دست‌کم در حال حاضر متوقف شده، اما جنگ نه. سید منصور که قبلا ویزایش صادر شده هفته آینده کابل را ترک می‌کند. هر چند او با ویزای خاص مهاجرتی از تهدید احتمالی شورشیان فرار می‌کند، اما با بیم و امید راهی آمریکا است. او می‌گوید: "آمریکا مشکلات زیاد خود را دارد، اما تنها دلیل رفتنم امنیت است. خود را در افغانستان امن احساس نمی‌کنم چون با آمریکایی‌ها کار کرده‌ام." معاون کنسول سفارت آمریکا: از سرگفتن روند مصاحبه با متقاضیان ویزای ویژه وابسته تصمیم‌گیری کنگره آمریکا است سفارت آمریکا در کابل با شمار متقاضیان بیشتر از ظرفیتش روبروست. در برنامه ویژه امسال تنها ۱۴۳۷ امتیاز ویزا باقی مانده، اما تعدا متقاضیان۱۵۰۰۰ نفر است. آمریکا بعد از دو و نیم ماه، دیگر با کسی مصاحبه نخواهد کرد. کیت بارتلت، معاون کنسول سفارت آمریکا در کابل، به بی‌بی‌سی گفت: "ما تنظیم مصاحبه‌ها برای ویزاهای جدید را متوقف نموده‌ایم تا زمانی که ویزاهای جدید توسط کنگره اختصاص داده نشده است ما در نظر نداریم که مصاحبه‌های ویزا را از سر بگیریم." توقف روند مصاحبه با متقاضیان انتقادهایی را هم در پی داشته است. شماری از سناتورهای آمریکایی مانند جان مک کین، رییس کمیته نیروهای مسلح سنا، می‌گویند که به دنبال پیشکش لایحه جدیدی به کنگره‎ برای از سرگیری روند صدور ویزای خاص برای افغانها هستند. شماری از سناتوران کنگره آمریکا اخیرا لاحیه‌ای را معرفی کرده‌اند که در آن خواستار افزایش ۲۵۰۰ ویزای ویژه برای واجدین شرایط این برنامه شده‌‍‌اند.
دولت آمریکا تا دو ماه و نیم دیگر در نظر دارد تا برنامه ویزای خاص مهاجرت در افغانستان موسوم به "اس‌آی‌وی" را متوقف ‌کند. براساس این برنامه، تاکنون نزدیک چهل هزار افغانی که برای دولت آمریکا کار کرده‌اند، ویزا گرفته و ساکن آمریکا شده‌اند. از سرگرفتن این روند به تأیید مجدد کنگره آمریکا نیاز دارد و اکنون سرنوشت هزاران افغان متقاضی به دست کنگره است.
متقاضیان افغان چشم به راه ویزای ویژه؛ ویزای ویژه در گرو تصمیم کنگره
در زیر گزارش ژیار گل از این مصاحبه را می خوانید: در آستانه سالگرد سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی توسط دو موشک پدافند هوایی سپاه پاسداران ایران در تهران، فرانسوا-فیلیپه شامپین وزیر خارجه کانادا در مصاحبه ای اختصاصی با بی بی سی در باره روند تحقیقات پرونده با ما صحبت کرد. مصاحبه ما ساعاتی پس از انتشار گزارش ۷۴ صفحه ای رالف گودل، مشاور ویژه نخست وزیر کانادا، در باره سرنگونی هواپیمای اوکراینی بود. آقای گودل در این گزارش به حکومت ایران تاخته و گفته هیچ ارزشی برای جان انسان‌های بی گناه قائل نیست و نباید ایران مسئول تحقیقات در باره این پرونده شود. وزیر خارجه کانادا گفت در همان ساعات اولیه پس از سقوط هواپیما، اطلاعاتی به دستشان رسیده بود که حکایت از شلیک دو موشک به هواپیما داشت. او در دیداری با جواد ظریف در عمان به او می گوید ایران باید با قبول مسئولیت با شفافیت، مسئولیت پذیری و جبران خسارت برای خانواده قربانیان عمل کند. او به بی بی سی گفت ۱۳۸ نفر از ۱۷۶ نفری که در سرنگونی هواپیما کشته شدند تابعیت یا اقامت کانادا را داشتند یا به نحو دیگری با کانادا مرتبط بودند. یادبود قربانیان - ۱۷۶ سرنشن پرواز ۷۵۲ کشته شدند او گفت: «قطعا ما احساس می کنیم حق داریم این موضوع را تا آخر دنبال کنیم تا حسابرسی شود و عدالت اجرا. قطعا روندی برای تحقق این موضوع وجود دارد. حالا مذاکرات در باره جبران خسارت بین دو کشور در جریان است.» او تهدید کرد اگر خانواده ها از روند پیگیری پرونده و محاکمه عاملان آن و جبران خسارت راضی نباشند، این کشور قطعا پرونده را به سازمان بین‌المللی هوانوردی غیرنظامی ارجاع خواهد داد و اضافه کرد اگر آنجا نتیجه حاصل نشود کانادا آماده است از ایران به دیوان بین المللی دادگستری شکایت کند. انتقادهای زیادی به حکومت ایران در زمینه تحقیقات در باره آن حادثه و برخورد با خانواده قربانیان شده. از بین بردن مدارک در صحنه سرنگونی هواپیما با بولدوزر، تاخیر بیش از شش ماه برای فرستادن جعبه سیاه هواپیما برای بازخوانی به خارج از کشور و عدم شفافیت در روند تحقیقات از جمله آنهاست. در ۱۳ دی ماه قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه در حمله آمریکا در بغداد کشته شد. پنج روز بعد ایران چندین موشک را به پایگاه های محل استقرار نیروهای آمریکایی در عراق شلیک کرد. حکومت ایران انتظار عکس العمل آمریکا را داشت و پدافند ضد هوایی ایران در حال آماده باش بود. آقای شامپین از بسته نشدن حریم هوایی تهران در آن شرایط به شدت انتقاد کرد و این که چرا فرودگاه بسته نشد. او پرسید: «چطور ممکن است چنین اتفاقی در سال ۲۰۲۰ رخ دهد؟ باید این سئوالات مشکل را از خودمان بپرسیم که در آن شرایط چگونه یک هواپیمای غیرنظامی با موشک های شلیک شده ساقط می شود؟ سئوالات بزرگی مطرح است. باید همه چیز را مرور کنیم تا بفهمیم نقص کجا بوده، چه باید کرد تا چنین حوادثی تکرار نشود و سازمان بین‌المللی هوانوردی غیرنظامی چه اقدامی کند تا این گونه حوادث هیچ وقت دوباره اتفاق نیفتد." مقامات حکومت ایران کانادا را متهم به سیاسی کردن ساقط شدن هواپیما می کنند. دولت کانادا می گوید یک نهاد نظامی که با موشک یک هواپیمای مسافربری را سرنگون کرده نباید مسئول تحقیقات پرونده باشد. طبق قوانین سازمان بین المللی هوانوردی غیرنظامی (ICAO) تحقیقات در باره سانحه هوایی توسط کشوری انجام خواهد شد که سانحه در آن رخ داده است. کانادا می گوید باید در قوانین ICAO تجدید نظر شود تا از تکرار چنین حوادثی جلوگیری شود. بیشتر بخوانید:
وزیر خارجه کانادا در مصاحبه‌ای اختصاصی با بی‌بی‌سی فارسی گفته اگر این کشور از روند تحقیقات و مجازات عاملان سرنگونی هواپیمای اوکراین راضی نباشد، ایران را به دیوان بین المللی دادگستری خواهد کشاند. سال گذشته هواپیمای مسافربری اوکراین، دقایقی پس از پرواز از فرودگاه تهران، هدف دو موشک پدافند هوایی سپاه پاسداران قرار گرفت و تمام ۱۷۶ سرنشین آن کشته شدند. ده ها نفر از مسافران این پرواز، ایرانی-کانادایی بودند. خبرنگار ما ژیار گل در مصاحبه‌ای با فرانسوا فیلیپه شامپین، وزیر خارجه کانادا، درباره روند تحقیقات در این پرونده گفتگو کرده است.
وزیر خارجه کانادا: اگر از روند تحقیقات پرواز اوکراین راضی نباشیم ایران را به دادگاه می‌بریم
شصت سالگان به خود می گویند: شهر ما شاید گم نشده، ما گمشده ایم. در دالان درازی که یک خانه بزرگ را وقتی به چند خانه تقسیم شده بود از هم جدا می کرد، شاید در ازدحام پا خط و ماشین دودی، یا بازار شب های عید، جائی میان حقیقت و رویا گم شده ایم. شاید در بغضی گم شده ایم که برای بادبادکی شکل گرفت که با چه زحمتی از نی و کاغذ روغنی و سریش ساخته شد، اما شمع سرک کشید و کله کرد. فانوسش آتش گرفت، نخ و بادبادک و شب پرستاره تابستانی را با هم آتش زد. شهری که به ما سپردند جغرافیایش محدود بود از شمال به پس قلعه و دربند که در سردترین شب های زمستانی اش هم، کافه های کوهپایه ای، یکی بر بام دیگری، تا صبح بیدار. در جنوب به کوی بی بی شهربانو و سبزی کارهای فرمانفرما، که در آن صدای تیپچه شکارچیانی می آمد که سعی داشتند بلدرچین ها را گول بزنند. از شرق به خیار ترد و خاردار و خوشبوی دولاب، باغ فرح آباد و قصر فیروزه می رسید و از غرب به فرحزاد و جاده خاکی مالروئی که به امامزاده داوود راه می برد. جنوب شهری که به ما سپرده شد گودهائی داشت که انگار به قعر زمین می رفت و جا داشت برای میلیون ها فقیر دیگر که بچه هایشان در آبگیرلجن زده کف آن آب تنی کنند و در سوراخ هایش هزاران نفر مورچه وار بلولند، و آنسوترش کوره هائی با لوله های بلند به آسمان می رفت که می گفتند دود می سازد اما آسمان صاف شهر همواره روشن بود و هوایش بوی شب بو می داد نه گازوئیل، حتی همان روز که تیمسار خسروانی کوره ها را داد خراب کردند، ما دیدیم که کوره های آجر پزی کاری به آسمان نداشتند. شهری که به ما سپردند در هر محله اش، صاحب نامانی خانه داشتند که چون رفتند خانه هایش تکه تکه شد، میرزا محمود وزیر، مستوفی، معین الدوله، امین الضرب، امیربهادر، امین حضور، عین الدوله وقتی رفتند گوئی کوچه هایشان را هم بردند. به جای آن خانه ها که نقش فرشته فروهر یا "ولایت علی حصنی" بر پیشانی شان بود، قوطی کبریت هائی روی هم ساخته شد که از فکر زلزله می لرزند. در سقاخانه ها - اگر هم مانده باشند - نه آبی و نه شمعی، در خیابان نه درشکه علیشاه عوضی که از آن آب بریزد - و یکی فریاد بزند آب شاهی، و برعقبش بشکه اش که با خط نستعلیق روی آن نوشته باشد "یا تشنه لب حسین". شیرهای فشاری را هم با همه تنه چدنی شان از جا کندند، اما ندانستیم از کی آب نماهای شهر خراب شد، همان ها که در هر خیابان بزرگی بود و مانند چشمه های فواره ای رم از قضا گاه سکه ای هم از سوی عاشقان و نیازمندان و شب بیداران نثارشان می شد. دانشگاه در قلب این شهر، شهر دیگری بود که همه از کنارش به احترام رد می شدند و آهسته سخن می گفتند مبادا خلوت پشت نرده های سبز آن به هم ریزد. دانشگاه، اولین دانشگاه مدرن ایران. غروب ها از درش، وقتی نگهبان یونیفرم پوشیده کلاه بر می دارد، استاد بدیع الزمان فروزانفر می آمد، جلال همائی، ذبیح بهروز، محمد قزوینی، قاسم غنی، مجتبی مینوی از غرب. و از سوی دیگرش که دانشکده فنی و پزشکی است پروفسور عدل با سیگاری گوشه لب، پروفسور شمس، دکترصالح، مهندس بازرگان، دکتر جزایری، دکتر هنجن، و هر کدام را گروهی از آن ها که به راستی دانش می جستند لاغر و مرتب، در حلقه گرفته. و گاه پا به پای آنان تا خانه هایشان می رفتند، که نه استادان هگل وار را وسیله نقلیه ای بود و نه دانشجویان آمده از جنوب و شرق و غرب. گاه مسافران اتوبوس از نگاه آن جوانان می فهمیدند باید از صندلی بلند شوند و جا بدهند به آن مرد سنگین و محترمی که آرام سخن می گوید. شهری که به ما سپردند در گوشه های آن دهخدا نشسته در زیر زمین خانه در میان فیش هایش اولین فرهنگ کامل را می نوشت، در شباهتی تمام به او حسین بهزاد در همان نزدیکی نشسته بود و داشت آخرین مینیاتور اصیل ایرانی را خلق می کرد با آهوانی که اگر بلند سخن بگوئی پایشان از نازکی می شکند انگار. شهر ما در قلب سیاستش یک خیابان نشسته بود به چند نام. مجلس، شاه آباد، استانبول و نادری. از بهارستان تا سفارت انگلیس. از لقانطه به آیبتا به کافه نادری تا قوام السلطنه. از صفی علیشاه، علمی تا امیرکبیر، راسته کتابفروشی ها. از عکاسی مهتاب، تا میوه فروشی صمد، ماهی فروشی های استانبول، و پیپ و توتون مخصوص زیر هتل پالاس. و همه تاریخ صدساله در همین محدوده. خیابان سیاسی تاریخ تهران در این خیابان گذشت از روزی که دخترشاه شهید [ناصرالدین شاه] را به عقد ملیجک وی در آوردند و بهارستان را به آن دو بخشیدند، تا زمانی که دو شیر بر سر در آن نهادند و شد مظهر عدل مظفر و خانه ملت، همه کار ملت در همین محدوده گذشت. از سوء قصد ها به مدرس، اتابک، ملک الشعرا تا عبدالحسین هژیر و حاجعلی رزم آرا، و حسنعلی منصور. تظاهرات چه به دعوت جبهه ملی، یا حزب توده، مصدق یا سید ضیا. برای تخلیه ایران از ارتش های بیگانه، برای نفت شمال، یا نفت جنوب و سرانجام سی تیر، ۲۸ مرداد. سپس سکوتی ربع قرنه که وسط این مسیر را که میدان مخبرالدوله باشد به اسم روزی کرد که هیچ کس آن را به "روز قیام ملی" نشناخت با مجسمه پهلوانی در حال کشتن اژدها که شباهتی به سپهبد زاهدی و یا شاه نداشت بلکه زئوس خدای قدرت پونانیان را تداعی می کرد. هیبتی که از ابتدا کسی را نترساند چه رسد که زمانی ازدحام ماشین وادارش کرد که در چنبره پیاده گذرهای آهنی اسیر شود. و اولین برج های شهر در همین مسیر به پا شد. اول از همه ساختمان علمی که بر بالایش فیل هوا کردند، پلاسکو و بعد ها آلومینویوم که گرچه از سی طبقه بالاتر نرفتند ولی آن قدر که در دفتر مجله توفیق [همان نزدیکی] شعر فکاهی برای این برج ها ساخته شده برای امپایراستیت کس نساخته است. از خیابان سیاسی استانبول شعبه ای رو به جنوب، خیابان سینما ها، تئاترها و اولین فروشگاه بزرگ مدرن تهران "پیرایش" بود که چند سال بعد در کمرکش آن جنرال مد هم ساخته شد. در لاله زار هم توده ای ها به جشن عبدالحسین نوشین می رفتند برای تماشای باغ آلبالوی چخوف و هم هواداران قوام به دیدن بادبزن خانم ویندرمیر در تئاتر دهقان و هم مردم عادی به دعوت صادقپور. که این آخری را آگهی های گویا عزت الله انتظامی و مرتضی احمدی حال می داد که از مردم می خواست برای دیدن محتشم و نادرشاهش. در شمال همین لاله زار، اولین سینمای تابستانی شهر خانه های اطراف را گران کرد، آن جا می شد در بالکن نشست و "از این جا تا ابدیت" را دید. آن قدر صحنه های مرگ و جنگ دیده نشده بود که همگان نسبت به آن شیپور مرگ که فرانک سیناترا در سوک رفیق زد، بی اعتنا بگذرند. و نزدیکی های همین جا، در سالن هتل پالاس اولین صدای زنانه در تهران پیچید که صدای قمر بود. مرغ سحر... و در جنوب همین خیابان، آخرین قطره های هنر دلکش که پیرانه سر صدای شکسته را به سالنی برد که از دوران شکوهش چیزی نمانده بود جز صدای عربده شادخواران و کشاکش صندلی ها و بطری ها. در همان سالنی که نشده پنجاه سال پیش دخترک کوچولو و نازکی اکروبات می کرد و چنان کوچک بود که از جیب شلوار پدر به درون می رفت و از پاچه اش به در می آمد. چه کسی می دانست او گوگوش می شود با سرنوشتی غریب، یکی از برگ های شناسنامه تهران. و این وصف لاله زارست که گرچه هرگز لاله ای در آن نروئید اما لاله رخان در آن بسیار بودند و در ماشین های روباز دل عارف و عامی برده، به ویژه که شمال این خیابان به نان های خامه ای مولائی باشد و جنوبش به زبان های شکری و دراز معیلی. امتحانات خرداد آن نسل که اینک موی سپید کرده و خاطره از تهران می گیرد، از اول خرداد، اگر تگرگ می بارید یا گرم بود و له له زنان، شب ها، در حلقه های سه و چهار نفره در زیر تیر چراغ های برق می نشستند به درس خواندن و آماده شدن برای امتحانات ثلث سوم. چه باک اگر فقط درس خواندن نبود، نظربازی و شیطنت هم جائی داشت و از خانه های اطراف هم گاهی کاسه آب خنکی یا بسته به همت و کرامت صاحب خانه که معمولا خود هم بچه مدرسه رو داشتند، ظرف میوه ای هم نثار جوانانی می شد که در چشم دیگران آینده کشور بودند. و محل تجمع اصلی درس خوانان، بلواری که روزگاری "آب کرج" بود و بعد از اولین سفر ملکه بریتانیا به تهران شد بلوار الیزابت و بعد از انقلاب بلوار کشاورز نام گرفت. همان جا که در شمالش چهل سال قبل اولین برج مسکونی مدرن [سامان] ساخته شد و در غربی ترین نقطه اش [جلالیه] در یک میدان اسب دوانی، آخرین تظاهرات آزاد سیاسی برپا شد و بعد از آن پانزده سالی موقوف ماند تا پائیز ۵۷ که دیگر نقطه ای از کشور نبود که در آن تظاهراتی نباشد. شهری که به ما سپردند جمعه ها همه به امید "شما و رادیو" بود تا شاهرخ نادری چه ترانه تازه ای آورده است از آشنایان موسیقی، شاگردان صبا و نسل بعد از قمر و بنان. هر هفته شهر لطیفه ها و مثل های خود را از حاجی چبار [خسیس] می گرفت و عزجون [مادر فوفول] و فوفول [بچه لوس او]، و صدای غلطه غلطه. آی غلطه ... با ارکستر زرآبادی برای کسانی که در مسابقه هوش مستجاب الدعوه بازنده می شدند. و بیست سئوالی با اجرای محکم تقی روحانی، یک کشور شنونده داشت اما نه بیش تر از زمانی که صدا برمی خاست یا حق، و صبحی مهتدی می رسید با قصه ای که حلاوت ناهارهای جمعی جمعه ها بود. رادیو شهر شهر، یک فرستنده تلویزیون خصوصی داشت که ده در صد مردم را پوشش می داد و یک رادیو که سهم عموم بود کار دولت اما از خصوصی هم غیردولتی تر. همان رادیو که وقتی به ما سپردند هنوز قد گوگوش و سیما بینا به میکروفن نمی رسید، و آقا بیژن هنوز دییلومات نشده بود، و می شد دید در قهوه خانه ها همه گوش ایستاده اند به صدای روشنک کدام گل ها را آقای پیرنیا هدیه آورده است. از گلستان من ببر ورقی. چه رسد به روزهای مولودی که صبحی دو دانگ خسته را رها کرده مثنوی مولانا هم می خواند. بشنو از نی.... شهر ما پاتوق هائی داشت که اینک خاک سالیان بر آن ها پاشیده است. از کافه شمیران که یاد مرتضی کیوان، سایه و شاملو را با خود داشت تا یاد آن جوانک ورزشکاری که گیتار هم بلد بود و هنوز سلطان جاز ایران نشده بود ویگن. تا شب های تهران، کاباره های مولن روژ و لیدو. و کافه جمشید که گرچه محترمان در آن نمی رفتند اما برای خود فرهنگی داشت مهوش، آفت و سوسن و علی نظری داشت. و در گوشه گوشه اش پاتوق های روشنفکرانه تا جلال ال احمد بتواند روزنامه های اجاره ای را آن جا بخواند و فروغ و سهراب و نادر و محصص و براهنی، ساعدی قصه ها و مقاله های تازه خود را آن جا بخوانند و نقد کنند. و همان جا با خبر شوند که کدام جنگ شعر تازه در راه است و یا گلشیری از اصفهان کی می رسد و اوجی از شیراز کی. ازاد چه وقت از اهواز می آید و صمد چه زمانی از تبریز سر می زند. شهر مرکز و پایتخت ادبیات نو و مدرن بود که سرحلقه هایش نیما و هدایت چون از این شهر برخاسته بودند، عادتش مانده بود. طبقه متوسط تهرانی که تازه داشت شکل می گرفت در دهه چهل، هر جور بود خود را به میدان تجریش می رساند و درگلابدره یا باغ قیطریه و باغ فردوس و الهیه بیتوته می کرد یا لباسی در هامبارسون می دوخت و به هتل دربند می رفت، که هم ویلون مجار بشنود و هم گیتار اسپانیول و اگر خواست دمی هم بجننباند روی پیست رقص. که در یک زمان سه جای شهر مسابقه رقص بود. پارک هتل، دربند و کافه نادری. اما اگر مسلمان هم باکی نداشت تا ماشین دودی بود که بود و از همان راه که شاه شهید رفت به "شابدولعظیم" می رفتند که تا بود بر بام قطار در حال حرکت جوانان می دویدند و به فزونی تعداد عصا به دستان در محلات اطراف توجهی نداشتند، وقتی هم ماشین دودی جمع شد، با ماشین سواری یا اتوبوس خود را به شاهزاده عبدالعظیم می رساندند. زیارت به کنار، آن کباب با ریحان در بازارچه مسقف و آن کوزه ماست که در نهایت به خانه می آمد همراه سنگک خشخاشی دوباره تنور که هر که از آن نسل هر جا هست هنوز مزه اش را زیر زبان دارد. کالای خارجی اینک شهر ما متورم شده و مترو تمیزی دارد، باغ هایش را تکه تکه به میلیون ها فروخته اند اما شهرداری پارک های نو ساخته، اتوبان دارد و پل های عابر پیاده که کمتر کسی از آن عبور می کند، اما میلیون ها موش آهنی بنزین خوار در آن می جنبند. بازارش مانده اما دیگر جنس مطبوع ساخت و دوخت ایران در آن نیست، پارچه چینی، آب میوه کن ایتالیائی، چاقوی روسی، قوری اوکراینی، قفل خوب مالزی، کلیدهای سویسی همه جا را گرفته است. شهری که به ما سپردند با چنارها و سارها، این همه آدم نداشت، این همه خودرو نداشت. شهری بود که پایش به کویر می رسید و سرش در حلقه سیمگون دماوند دیدنی بود، می خواستند دروازه تمدن بزرگ شود نشد، می خواستند ام القرای اسلامش کنند، نشد و اینک که دروازه های دوازده گانه و تکیه دولتش نیست و نارنجستان ها و انارک هایش هم نیست، مانده است با یادمانی که روزی شهباد نام داشت و امروز بنای آزادی است، و می گویند نم کشیده و پوک شده و دیر نمی پاید. تهران ما از همان روز آسمان صافش را به برج های بلند و خیابان های شلوغ فروخت که بهای نفت فزونی گرفت و خیالات بزرگ در سر کسانی افتاد که جامعه را مدیریت می کردند. مژده دروازه های تمدن بزرگ، میلیون ها نفر را به تهران ریخت که جائی نداشت و در حاشیه ماند. مژده ام القرای اسلامی حاشیه را به شهر کشاند و جمعیت را از یک و دو به ده میلیون رساند. شهر که ساری بود و بلدرچینی شد دایناسوری نفس زنان که جز با دهان بند از خانه بیرون نمی شد. شهری که یک چند هم به آواز "علامتی که اکنون می شنوید نشانه وضعیت ..." بیدار شد. و این سرگذشت تهران است و سرگذشت شصت سالگانش که اینک نیمی از آن ها در شهرهای دیگر دنیا ساکنند و هر شب خواب پشه بند و کاسه آب فیروزه ای و آب زلال و خوش مزه شهرشان را می بینند. خدمات
شهر ما تهرانی ها، جائی که شصت و یک سال پیش، وقتی که هنوز آب زلال از قنات فرمانفرما می آمد تا پای چنارهای کهن، در آن چشم به سقف اتاقی در مرکزش، پا به جهان هستی گشودم، دیری است گم شده است. شهر چنارهای کهن، شهر سار و بلدرچین. شهر زمستان های کود برف و خمیده زیر کرسی، با غژاغژ بام غلطان. شهر تابستان های خوابیده پشت بام زیر ململ پشه بند به ستاره شمردن. شهر پائیزهای جادوئی کوچه باغ ها. شهر ما گم شده است.
شهری که به ما سپردند
به رغم سرکوب شدید اخوان المسلمین و بازداشت اکثر رهبران آن،‌ هواداران این گروه همچنان به راهپیمایی های خود در مخالفت با نظام جدید ادامه می دهند. همزمان فعالان حقوق بشر و بسیاری از گروه های مدافع دمکراسی نسبت به محدودیت هایی که پس از ۳ ژوئیه بر آزادی های فردی در مصر اعمال می شود، به شدت نگران اند. هیچ هفته ای نمی گذرد که شهرهای بزرگ مصر شاهد تظاهرات هواداران محمد مرسی و زد خورد بین آنها و نیروهای امنیتی و طرفداران ارتش نباشند. تنها یک هفته (یکشنبه ۶ اکتبر) پیش در تازه ترین درگیری بین طرفین در قاهره بیش از ۵۰ نفر جان خود را ازدست دادند. آنگونه که گروه های مدافع حقوق بشر و رسانه های مصری گزارش می کنند، در صد روزی که از برکناری رئیس جمهوری اسلامگرای مصر می گذرد بیش از ۱۴۰۰ نفر کشته شده اند که بیشتر شان از هواداران اخوان المسلمین هستند. خود این گروه اما تعداد کشته شدگان را هزاران نفر اعلام کرده است. محدود شدن آزادی ها تداوم این درگیری ها و لو به صورت پراکنده، برخلاف ادعای طرفداران ارتش، این واقعیت را هرچه بیشتر برجسته می کند که هنوز بسیار زود است از عادی شدن وضعیت در این کشور صحبت کرد. وضعیت فوق العاده، مقررات منع رفت و آمد درشب همچنان پا برجاست. نه تنها اسلامگراها، بلکه حتی سکولارها و چپی های مخالف ارتش هم بازداشت و مورد پیگرد قرار می گیرند. در سپتامبر گذشته، تعداد از جوانان گروهی را به نام "جبهة طریق الثورة" یا جبهه راه انقلاب در مخالفت با عملکرد ارتش و نظام جدید تشکیل دادند. کریم طه از اعضای ارشد این گروه می گوید، آنچه در مصر رخ می دهد پس رفت در زمینه آزادی ها است. دولت تحت نام مبارزه با اخوان المسلمین و جنگ برضد تروریسم، فعالان سیاسی مخالف ارتش را زندانی می کند. این وضعیت بسیاری از فعالان حقوق بشر و گروه های مدافع دمکراسی را واداشته تا نسبت به محدودیت های که برآزادی های فردی، آزادی مطبوعات ورسانه ها اعمال می شود، به شدت ابراز نگرانی کنند. سازمان دیدبان حقوق بشر که مقر آن در نیویورک است از نظام جدیدی که پس از کودتای ارتش قدرت را دردست گرفته به شدت انتقاد کرده که اجازه می دهد حقوق و آزادی های فردی پایمال شود. بی ثباتی امنیتی همزمان با سرکوب اسلامگراها مها عزام از مرکز پژوهشی چتم هاوس لندن که سالها است درمورد مصر تحقیق می کند، اوضاع در سرزمین فراعنه را در این صد روزی که دولت مورد حمایت ارتش قدرت را در دست داشته، درمقایسه با صد روز اول محمد مرسی در قدرت به مراتب بدتر می بیند. به عقیده خانم عزام، امروز در جامعه مصر نگرانی شدید نسبت به ثبات و امنیت این کشور احساس می شود. وضعیت اقتصادی وخیم تر شده و تورم هم بسیار بالا رفته است. روز پنجشنبه ( ۱۰ اکتبر) کابینه مصر زیر فشار خطرهای امنیتی برای نخستین بار نشست خود را در اکادمی پلیس در ۲۵ کیلومتری مرکزقاهره برگزار کرد. همزمان سرکوب سیاسی هواداران اخوان المسلمین و دیگر گروه های اسلامگرا به شدت ادامه دارد. در کنار خود محمد مرسی، امروز بیشتر رهبران اصلی اخوان المسلمین، از جمله رهبر و دو معاونش در زندان هستند و هر روز تعداد بیشتری از آنها دستگیر می شوند. ماه گذشته میلادی دادگاهی در قاهره فعالیت این گروه را غیر قانونی اعلام کرد و اوایل ماه جاری دولت سازمان غیر دولتی اخوان المسلمین را هم رسما منحل کرد. با این همه، هواداران این گروه سر تسلیم نشان نمی دهند. طارق المرسی از اعضای حزب آزادی و عدالت، شاخه سیاسی اخوان المسلمین می گوید، آنچه این گروه انجام می دهد ادامه انقلاب ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ است. او با یک لحن چالش طلبانه به بی بی سی گفت، "کودتاچیان هرگز قادر نخواهند شد که ملت مصر را به زانو درآورند". طرفداران ارتش اما خواسته های اخوان المسلمین، بخصوص بازگشت محمد مرسی به قدرت و فعال کردن دوباره قانون اساسی معطل شده سال ۲۰۱۲ را غیر عملی می دانند. مالک عونی تحلیل گر مسایل سیاسی معتقد است که اخوان المسلمین این واقعیت را درک می کند. از همین روی، او می گوید "هدف اصلی تظاهرات هواداران این گروه و دیگر گروه های اسلامگرا ایجاد تغییر سیاسی درمصر نیست. این ها می خواهند دولت مصر را زیر فشار قرار دهند تا وارد یک گفت و گو و چانه زنی سیاسی با آنها شود تا به اهداف سیاسی خود دست یابند". خیانت به اصول لیبرالسم؟ اخوان المسلمین محمد مرسی را رئیس جمهور قانونی مصر می داند در پی تظاهرات گسترده مخالفان اسلامگرا ها، وقتی ژنرال عبدالفتاح سیسی فرمانده ارتش در ۳ ژوئیه خبر برکناری محمد مرسی و نقشه راه را در حضور محمد البرادعی نماینده مخالفان، شیخ الازهر و رهبر مسیحیان مصر اعلام کرد، تصور بسیاری ها براین بود که ارتش برای جلوگیری از یک کشمکش خونین در پرجمعیت ترین کشور عربی وارد عمل شده. هنوز هم بخش زیادی از مردم مصر چنین باور دارند و به فرمانده ارتش به عنوان یک قهرمان نگاه می کنند. به رغم کشتار هایی که در این صد روز اتفاق افتاد، بسیاری از نظر سنجی هایی که به تازگی انجام گرفته نشان می دهد، ژنرال عبدالفتاح سیسی همچنان محبوب ترین شخصیت در مصر است و ارتش همچنان از احترام بالای بین مردم برخوردار است. بیشتر گروه های لیبرال هم، همچنان در پشت ارتش هستند. ولی این ایستادگی درکنار ارتش، بسیاری از منتقدان را وا داشته تا لیبرال ها را اسیر اختلافات ایدئولوژیک با اسلامگراها و عملکرد متناقض توصیف کنند. همین گروه ها یک سال پیش خواستار پایان دادن به حکومت نظامیان بودند، اما وقتی اسلامگرا ها به قدرت رسیدند، برخلاف اصولی که به آن باور دارند عمل کردند. از کشتار در حق اسلامگرا ها چشم پوشی کرده و به هرطریق ممکن عملکرد ارتش را توجیه نمودند. محمد البرادعی که در ابتدا از اقدام ارتش حمایت کرد، پس از برهم زدن تحصن هواداران محمد مرسی در میدان رابعه عدویه درشرق قاهره، در اعتراض به این اقدام خونین، از مقام خود به عنوان معاون رئیس جمهوری استعفا داد و کشور را ترک کرد. همان گروه های لیبرال که او را به نمایندگی از خود برگزیده بودند، به شدت به او حمله کرده و برخی حتی او را خائن توصیف کردند و خواستار محاکمه اش شدند. آقای البرادعی حالا بار دیگر به منتقد اصلی ارتش تبدیل شده. ماه گذشته او در توییتی، آنچه را که در مصر رخ می دهد "یک حمله سازمان یافته فاشیستی علیه بالا بردن ارزش زندگی انسانی و لزوم دستیابی به یک توافق ملی توصیف کرد" و گفت، خشونت، تنها خشونت می آفریند. بازگشت عملی ارتش به سیاست به باور مها عزام، آنچه که درمصر رخ می دهد، در واقع باز گشت عملی ارتش به قدرت است تا تحویل قدرت به مردم آنگونه که فرمانده ارتش و هواداران دو آتشه او مدعی اند. به عقیده او، "مصر به نظام قدیم زیر کنترل ارتش بازگشت، که در ۶۰ سال گذشته براین کشور حکومت می کرد. حالا ارتش دوباره سیاست و جامعه را زیر نفوذ خود قرار داده. حرف اول و آخر را ارتش می زند". اومی گوید، " تأکید ارتش و هواداران آن براینکه رئیس جمهوری آینده مصر غیرنظامی خواهد بود، تنها ظاهر ماجرا است. چرا که ارتش به سادگی از منافع بزرگ اقتصادی و سیاسی خود نخواهد گذشت. آنچه حالا می بینیم، تلاشی است در راستای حفظ همین منافع و در واقع محروم کردن مصری ها از ثمرات تحول دمکراتیک که یک سال پیش هسته های آن را کاشتند". ولی حتی این هم روشن نیست که مصر درآینده نزدیک واقعا یک رئیس جمهور غیر نظامی خواهد داشت. در تازه ترین گفت وگوی که یکی روزنامه های مصری با ژنرال سیسی انجام داده، او این را رد نکرده که آیا در انتخابات آینده ریاست جمهوری مصر خود را نامزد خواهد کرد. فرمانده ارتش تنها به این پاسخ اکتفا کرد که " زمان برای طرح این سئوال مناسب نیست". نگرانی از گسترش عملیات انتحاری روز جمعه (۱۱ اکتبر) گذشته، اخوان المسلمین از تصمیم خود مبنی بر برگزاری تظاهرات در میدان تحریر منصرف شد و تظاهرات این گروه بدون درگیری پایان یافت. نگرانی از آن بود که با ورود هواداران این گروه به تحریر، که در یک سال گذشته محل تظاهرات مخالفان شان بوده، یک درگیری خونین دیگری رخ دهد. درپی این تصمیم گمانه زنی های به وجود آمد مبنی براینکه اخوان المسلمین و دولت شاید به توافقی دست یافته باشند. اما این گروه اعلام کرد، این نرمش به معنای آن نیست که وارد یک سازش سیاسی با نظام جدید شده باشد. آنچه بیشتر نگرانی بسیاری از مصری ها را بر انگیخته، گسترش فعالیت گروه های نزدیک به القاعده برضد ارتش و پلیس در شبه جزیره سینا در شرق مصر در مرز با اسرائیل است. این گروه ها که اخوان المسلمین هیچ کنترلی برآنها ندارد، اخیرا به عملیات انتحاری و سوء قصد به جان مقامات مصری هم روی آورده اند. این ها که دمکراسی را کفر می دانند، در زمان حاکمیت اخوان المسلمین هم در سینا فعا ل بودند. ولی با برکناری محمد مرسی از قدرت، دامنه فعالیت شان گسترده تر شد و برای نخستین بار است که با این شدت ارتش مصر را هدف حملات خود قرار می دهند. پا فشاری اخوان المسلمین و دولت برمواضع شان در عین حال که به دستیابی به یک راه حل سیاسی در آینده نزدیک کمک نمی کند، موضع این گروه های خشونت طلب را ممکن است تقویت کند و ما شاهد خونریزی بیشتری باشیم.
پس از گذشت صد روز از کودتای ارتش و برکناری محمد مرسی، رئیس جمهوری اسلامگرای مصر از قدرت، وضعیت دراین کشور همچنان تنش بار است.
۱۰۰ روز پس از کودتا درمصر؛ بازگشت نظام قدیم وسرکوب مخالفان ارتش
بهای نفت برنت دریای شمال با افزایشی ۵ درصدی به ۷۱ دلار و ۷۵ سنت صعود کرد. با این همه زمان زیادی نگذشت که به کانال ۶۸ دلار بازگشت. در فقدان پاسخی بلافاصله از سوی مقامات ارشد دولت ایالات متحده، عمر خبر "جهش قیمت" در بازار نفت بیش از حد انتظار کوتاه بود. در همین حال به جز رسانه‌های دولتی ایران و نزدیک به سپاه پاسداران هیچ یک از خبرگزاری‌های معتبر جهان از کشته شدن سربازان آمریکایی گزارشی منتشر نکردند. این حمله هوایی، تولید نفت در عراق را مختل نکرده و اساسا هدف از آن، منافع بغداد نبوده است. عراق همچنان و تا اطلاع ثانوی بیش از ۶ میلیون بشکه نفت تولید دارد. گمان می‌رود که بازار نفت پس از تجربه تحریم دوباره نفت ایران، مدت‌هاست که آماده شنیدن بدترین خبرهاست. از سقوط تولید نفت ایران به تنها کمی بیش از ۲۰۰ هزار بشکه، تا حمله به نفتکش‌ها در خلیج فارس و اختلال در نیمی از تولید عربستان سعودی در پی حمله پهپادی به دو پالایشگاه آرامکو، وقایعی است که التهاب را در بازار زنده نگه داشته است. اگرچه تا این‌جای کار نفت مدام مرز ۷۰ دلار را می‌پیماید ولی از این مسیر با شتاب بازمی‌گردد. عربستان سعودی اطمینان می‌دهد که به سرعت توقف نیمی از تولیدش از سرگرفته شود و این اتفاق در کمال ناباوری ناظران ظرف دو هفته روی می‌دهد. ایران که بارها به بستن تنگه هرمز تهدید کرده بود، در جایگاه متهم ردیف اول حمله به نفتکش‌ها می‌نشیند اما باز هم نفت مقاومت می‌کند. واکنش اصلی بازار در پی تکانه‌هایی بزرگ‌تر خواهد بود. پس ادامه تنش میان ایران و آمریکا و صرف گمانه‌زنی درباره ناامن شدن تنگه هرمز که محل انتقال ۲۰ درصد از عرضه نفت جهانی است می‌تواند تبعاتی موقت داشته باشد. برای نمونه روزنامه‌های وال استریت ژورنال و فایننشال تایمز از تعلیق تردد شرکت نفتکش بحری، متعلق به عربستان سعودی در تنگه هرمز خبر داد‌ه‌اند. همین‌طور افزایش بهای حمل و نقل نفت در خلیج فارس قابل پیش‌بینی است. ریاض می‌تواند به‌واسطه‌ خط لوله‌ای با ظرفیت ۵ میلیون بشکه در روز، در مسیر دریای سرخ نفت خود را انتقال دهد. با این حال از آنجا که صادرات این کشور حدود ۷ میلیون بشکه است، عربستان سعودی نمی‌تواند از تنگه هرمز چشم‌ بپوشد. بازار هنوز "بسته شدن این تنگه" را تجربه نکرده است. به عبارتی، بازار نفت دیگر حساسیت دهه‌های پیشین را نسبت به وقایع خاورمیانه از خود نشان نمی‌دهد و با کاهش حساسیتش، جهش قیمتی پایدار وابسته به وقوع اتفاق‌هایی بزرگ‌تر است که به‌طور مستقیم روی عرضه اثر بگذارد. در این شرایط که تحریم‌ نفت ایران همزمان با عرضه کافی در بازار جهانی است، سرمایه‌گذاران اطمینان دارند که وقفه‌ای در تولید و عرضه عراق به عنوان دومین تولیدکننده بزرگ در اوپک روی نخواهد داد. این اطمینان تنها در صورت "تحریمی سخت" و به بیانی دیگر تحقق تهدید اخیر رئیس جمهوری آمریکا از دست می‌رود. البته زیان تحریم صنعت نفت عراق نه تنها متوجه بغداد بلکه منافع شرکت‌های بزرگ غربی را هم تهدید می‌کند و این اتفاق، بازار دیگری را پس از ایران، از گزینه‌های پیش‌روی غرب حذف خواهد کرد. علاوه بر نامحتمل بودن فعلی تحریم صنعت نفت عراق، بازار از ائتلاف اوپک و غیراوپکی‌ها خوشنود است و همگرایی این ۲۴ کشور برای مصرف‌کنندگان عمده، یک دلگرمی مهم محسوب می‌شود. سهیل المزروعی، وزیر انرژی امارات عربی متحده پس از انتشار خبر حمله موشکی ایران به پایگاه‌های آمریکا درعراق گفته که ایمنی حمل و نقل نفت در تنگه هرمز با خطری مواجه نیست و یادآوری کرده که اوپک و متحدانش به بالاگرفتن تنش‌ها در منطقه "پاسخ ضروری" را خواهند داد. این پیامی است که بازار روی آن حساب می‌کند. روسیه‌ دیگر بازیگری است که شاید از هرگونه تنش طولانی مدت در بازار نفت به سود خود بهره ببرد. ناامنی در تولید و عرضه نفت خاورمیانه، این امکان را به مسکو می‌دهد که با اعتماد به نفس بالاتری در بازار اروپا به جستجوی افزایش سهم باشد. ایالات متحده آمریکا که خود یک‌سوی تنش خاورمیانه ایستاده با تولیدی بیش از ۱۳ میلیون بشکه نفت در روز عامل مهمی در معادلات بازار است. آمریکا در ماه سپتامبر سال گذشته میلادی برای اولین بار میزان تولید و صادراتش از مجموع وارداتش پیشی گرفت. تولید نفت آمریکا به بیش از دو برابر دهه قبل ارتقا یافته و اکنون از این کشور به عنوان بزرگ‌ترین تولید‌کننده نفت جهان یاد می‌شود. واشنگتن که خود نگران از دست رفتن کنترل قیمت نفت است، با عرضه‌ای قابل توجه و همین‌طور یادآوری ذخایر استراتژیک‌اش، شرایط بازار را تا اینجا تغییر داده است.
بازار جهانی نفت چهارشنبه (هشتم ژانویه) را با خبر تلافی کشته‌شدن فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه آغاز کرد. رسانه‌ها از شلیک شدن موشک‌های بالستیک ایران به سوی دو پایگاه‌ نظامی آمریکا در عین الاسد در غرب بغداد و اربیل در کردستان عراق خبر دادند. چنان‌چه پیش‌بینی می‌شد این اقدام نظامی ایران، بی‌درنگ واکنش بازار نفت را در پی داشت اما بازگشت فوری قیمت‌ها، پرسش برانگیز است.
حمله ایران به پایگاه‌های آمریکا چه اثری بر بازار نفت گذاشت؟
کابینه عراق روز دوشنبه از پارلمان رای اعتماد گرفت این دولت از نوع وحدت ملی است و کوشش شده که همه تشکلهای سیاسی، مذهبی و قومی عمده در آن مشارکت داشته باشند، این ویژگی اگرچه می تواند وحدتی ملی در شرایط بحرانی و جنگی کنونی عراق رقم بزند اما این خطر را نیز دربر دارد که همان طور که در مورد دولت نوری مالکی اتفاق افتاد، به زمینگیر شدن دولت بینجامید. دولت حیدر عبادی نیز همچون دولت پیشین، طیفی از شخصیتها و جریانهای سیاسی غیرهمسو را در خود جای داده که اختلاف میان بعضی از آنها از رقابت هم گذشته و به دشمنی رسیده است. یک سوی این دولت جریان هوادار مقتدی صدر، از روحانیون پرنفوذ سیاسی عراق است و سوی دیگر آن سیاستمدارانی سنی مذهب که هوادارانش زمانی با هواداران مقتدی صدر در جنگ بودند. قاسم فهداوی استاندار پیشین انبار که اکنون بر مسند وزارت برق نشسته همین سه سال پیش هواداران مقتدی صدر را متهم به توطئه برای قتل خود می کرد و اکنون با همان ها بر سر میز هیئت دولت نشسته است. یک سوی دولت حیدر عبادی وزیرانی اند که سوی دیگر آن را به مزدوری برای ایران متهم می کنند. در یک طرف میز هیئت دولت دو وزیر از فرماندهان سپاه بدر نشسته اند که در ایران و زیر نظر سپاه پاسداران شکل گرفته و فعالیت کرده و در طرف دیگر، کسی چون فلاح حسن زیدان بر کرسی وزارت کشاورزی نشسته که سالهاست خود را حامی سازمان مجاهدین خلق معرفی می کند. هشت سال پیش که مریم رجوی، رئیس شورای ملی مقاومت در فرانسه بازداشت شد آقای زیدان به پاریس رفت و در تظاهراتی که در محکومیت این بازداشت برپاشد حضور یافت و سخنرانی کرد. سال بعد نیز در سخنرانی اش در مهمانی افطار خانم رجوی گفت: امروز حمایتم را از سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام می کنم که سالیان سال برای آزادی و صلح و دموکراسی مبارزه کرده است. مجاهدین خلق به دنبال عدالتند و برای این هدف قربانی داده اند. آنها چیزی جز آزادی و دموکراسی در کشورشان نمی خواهند. سه کرسی وزارت هم در دولت آقای عبادی فعلا خالی مانده است: کرسی وزارت کشور که بدر هادی عامری، فرمانده سپاه بدر، مهمترین گروه شبه نظامی شیعه در عراق قرار بود به عهده بگیرد و وزارت دفاع که خالد عبیدی، از نمایندگان سنی مذهب استان نینوا برای آن در نظر گرفته شده بود که حوزه انتخابیه اش الان در اشغال دولت اسلامی است اما هیچیک از این دو نتوانستند از مجلس رأی اعتماد بگیرند. حسین شهرستانی نیز که پیشتر عهده دار سمت وزارت نفت بود و نوری مالکی پس از اخراج وزیران کرد، وزارت خارجه را به او سپرده بود، برای وزارت آموزش عالی درنظر گرفته شد اما این سمت را قبول نکرد و از نشست مجلس خارج شد. معاونان رئیس جمهور در دولت تازه عراق شمار معاونان رئیس جمهور به سه نفر افزایش یافته است: معاون اول نوری مالکی نخست وزیر پیشین و معاون دوم اسامه نجیفی رئیس مجلس پیشینند. عده ای که معتقدند سیاستهای فرقه گرایانه بوده که زمینه را برای جولان دادن داعش در عراق فراهم آورده، بیش از هر کس نوری مالکی و اسامه نجیفی را در دو قطب سیاسی شیعه و سنی در پدید آوردن چنین زمینه ای مقصر می دانند. با اینکه هر دوی آنان زیر فشار شدید داخلی و بین المللی از سمت خود کنار رفتند اما نفوذی که همچنان از آن برخوردارند و قرار داشتنش در راس دو جریان مهم سیاسی در دو سوی طیف شیعه و سنی سبب ادامه حضورشان در نظام حاکم بر عراق شده است. آقای مالکی همچنان نفوذ زیادی روی گروههای شبه نظامی شیعه دارد که اکنون حرف اول را در عراق می زنند، عصائب اهل حق که از مهمترین این گروههاست به نوعی تحت امر او به شمار می رود و سپاه بدر نیز همواره متحد و حامی او بوده است. اسامه نجیفی نیز در استان زادگاهش، نینوا که اکنون زیر سلطه گروه "دولت اسلامی" قرار گرفته و از این رو اهمیت راهبردی برای عراق دارد، نفوذ دارد و گروههای شبه نظامی عشایر سنی مذهب این استان که با دولت اسلامی می جنگند زیر نظرش قرار دارند. معاون سوم رئیس جمهور، ایاد علاوی است که بخشی از طیف سیاسی در عراق را در هر دو جانب شیعه و سنی نمایندگی می کند که از جریانهای حاکم اسلامگرا دوری می گزینند و سکولار به شمار می روند. بیشتر وزیران سنی مذهب دولت حیدر عبادی در دور پیشین مجلس عراق در ائتلاف تحت رهبری ایاد علاوی عضو بودند. معاونان نخست وزیر شمار معاونان نخست وزیر هم از دو به سه افزایش داده شده تا حضور هر سه مولفه شیعه و کرد و سنی در بالاترین سطوح تصمیمگیری کشور چشمگیرتر به نظر بیاید. صالح مطلق از سیاستمداران عرب سنی مذهب که در زمان نوری مالکی با وجود مخالفت سرسختانه ای که با او داشت، معاونش نیز بود در سمتش ابقا شده، بهاء اعرجی از شیعیان و هوشیار زیباری از کردها هم دو معاون دیگر نخست وزیر شده اند. آقای اعرجی از سران جریان سیاسی تحت رهبری مقتدی صدر است و تا پیش از آنکه آقای صدر تشکیلات سیاسی تابعه خود را منحل اعلام کند، ریاست فراکسیون این جریان،‌ موسوم به فراکسیون آزادگان (احرار) را در مجلس عراق به عهده داشت. هوشیار زیباری نیز از اولین دولتی که پس از سقوط نظام صدام حسین در عراق روی کار آمد در دولتهای مختلف همواره عهده دار وزارت خارجه بود و این وزارتخانه به نوعی سهمیه کردها به شمار می رفت اما اکنون جای او به ابراهیم جعفری داده شده که اولین نخست وزیر عراق پس از سقوط نظام پیشین بود و از رهبران تشکل قدیمی شیعی حزب الدعوه به شمار می رود. بجز ایاد علاوی که به نوعی نقش واسطه را بازی می کند، معاونان رئیس جمهور و نخست وزیر در واقع رهبران جناحهای مختلف درون دولتند و هر کدام چند وزیر را زیر نظر خود دارند. دو رهبر سیاسی دیگر نیز خارج از دولتند: عمار حکیم رئیس مجلس اعلای اسلامی و مقتدی صدر که چند ماه پیش اعلام کرد از سیاست کناره گیری می کند و تشکل سیاسی تحت رهبری اش را منحل اعلام کرد اما جریان سیاسی تابع او همچنان فعالیتش را پی گرفته و او عملاً در جایگاه رهبری خود باقی مانده است. امتیازات کردها گفته می شود دولت خودمختار کردستان عراق در مقابل دریافت وزارت دارایی حاضر شده از وزارت خارجه چشم بپوشد. این وزارتخانه به روژ نوری شاویس از حزب دموکرات داده شده که در زمان نخست وزیری نوری مالکی، یکی از دو معاون او بود. وزارت دارایی از این جهت برای کردها اهمیت دارد که موضوع سهم آنان از بودجه عراق از اصلی ترین محورهای اختلافشان با دولت مرکزی است. نوری مالکی در اعتراض به اینکه اقلیم کردستان بدون موافقت دولت مرکزی برای سرمایه گذاری در چاههای نفت با شرکتهای خارجی قرارداد می بست و نفت به خارج صادر می کرد سهمیه بودجه کردستان عراق را از چند ماه پیش قطع کرده بود. عصر دیروز که احزاب سیاسی کرد رسماً اعلام کردند در دولت حیدر عبادی مشارکت خواهند کرد،‌ هوشیار زیباری در حاشیه نشست مجلس برای رأی اعتماد به دولت به خبرنگاران گفت که کردها سه ماه به دولت آقای عبادی وقت می دهند تا مشکلات دولت مرکزی را با دولت خودمختار کرد حل کند. آقای عبادی هم برای حل دو مسئله در هم تنیده بودجه و نفت، وزارت دارایی را به خود کردها داده و وزارت نفت را به عادل عبدالمهدی، از رهبران مجلس اعلای اسلامی سپرده که به حسن رابطه با کردها شهرت دارد. دیگر وزارتخانه ای که به کردها داده شده، وزارت فرهنگ است که سهمیه اتحادیه میهنی کردستان عراق شده و فریاد رواندوزی در رأس آن قرار گرفته است. آقای رواندوزی سالها سردبیر روزنامه کردستان نو (کوردستانی نوی)، قدیمی ترین روزنامه در کردستان عراق بود که انتشار آن هنوز ادامه دارد. صاحب امتیاز این روزنامه، فواد معصوم رئیس جمهور کنونی عراق است. مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان عراق درخواست کرده بود یک وزیر ایزدی هم در دولت باشد اما حیدر عبادی این خواسته را برآورده نکرده و وزیر کرد دیگری که در دولتش جای داده است هیچ ربطی به احزاب کرد ندارد: ملاس کسنزانی که وزارت بازرگانی را به عهده گرفته، فرزند شیخ محمد کسنزانی است که از مشایخ بزرگ صوفیان طریقت قادری بود، بیشتر دراویش قادری در کردستان ایران و عراق از او پیروی می کردند. سهم سنی ها سهمیه عربهای سنی مذهب را در دولت حیدر عبادی، اسامه نجیفی و صالح مطلق، دو رهبر اصلی سیاسی اهل سنت میان خود تقسیم کردند اما این دو دچار اختلافات گسترده ای بودند و مدت زیادی طول کشید تا وزیران مورد نظرشان را به حیدر عبادی معرفی کنند. برای اسامه نجیفی با اینکه هوادارانش کرسیهای کمتری نسبت به صالح مطلق در مجلس به دست آورده اند چهار وزارتخانه، از جمله وزارت مهم دفاع در نظر گرفته شد اما به صالح مطلق سه وزارتخانه محیط زیست، برق و امور استانها رسید. دو هفته پیش در یکی از همین جلساتی که طرفین برای تقسیم سهمیه خود از دولت در منزل سلیم جبوری رئیس مجلس تشکیل داده بودند، بحث و جدل چنان بالا گرفت که دو نماینده مجلس از جناح صالح مطلق، نماینده ای را که از جناح اسامه نجیفی در جلسه حضور داشت کتک زدند. اکنون هر سه نفرشان در دولت حیدر عبادی عضوند. شیعیان برای ائتلاف دولت قانون تحت رهبری نوری مالکی که بیشترین شمار کرسیها را نسبت به دیگر تشکلها در انتخابات اخیر عراق کسب کرده، شش وزارتخانه، از جمله وزارت کشور درنظر گرفته شد که میان دو رکن این ائتلاف یعنی حزب الدعوه و سپاه بدر به طور مساوی تقسیم شد. کرسی وزارت خارجه که به ابراهیم جعفری داده شده است نیز به حزب الدعوه، اما خارج از چارچوب ائتلاف دولت قانون تعلق دارد. مجلس اعلای اسلامی و جناح تحت رهبری مقتدا صدر نیز هر یک سه وزارتخانه گرفته اند و به حزب فضیلت وزارت دادگستری رسیده است. تنها وزیر زن، عدیله عبودی وزیر بهداشت (از حزب الدعوه) است و تنها نماینده اقلیتهای مذهبی در دولت، فارس ججو وزیر علوم و فن آوری است که به اقلیت آشوری - کلدانی تعلق دارد و از فعالان قدیمی کمونیست عراقی است.
دولت حیدر عبادی که از امروز اداره عراق را در دست می گیرد نتیجه رایزنی و اعمال نفوذ چشمگیر داخلی و خارجی است و تا واپسین ساعات پیش از نشست دیشب مجلس که برای رای اعتماد به این دولت برگزار شد، نمایندگانی از جانب دولت آمریکا و سازمان ملل متحد علناً با گروههای سیاسی بر سر ترکیب دولت در حال مذاکره بودند.
دولت حیدر عبادی میان وحدت ملی و جمع اضداد
لوا زند مسئول هماهنگی نشریه زن‌نگار است topcat2 در طول روز با آدم حسابی‌ها رفت و آمد می‌کند و شب‌ها با 'دوستانش خُل و چِل بازی در می‌آورد' (بگذریم که همان دوستان شبانه‌اش هم در طول روز آدم حسابی‌اند و بالعکس). "از خردسالی باور داشتم که من پسرم. همیشه با پسرهای کوچه از در و دیوار بالا می‌رفتم، تا وقتی که ۹ ساله شدم. سالی که برای نخستین‌بار متوجه آن لکه‌های خون شدم. ابتدا نمی‌دانستم چیستند، اما چون مربوط به اندام تناسلی‌ام می‌شد فکر می‌کردم حتما 'چیزِ بدی' است. برای همین هم به کسی چیزی نمی‌گفتم. یواشکی و در خفا شورتم را می‌شستم. بالاخره یک روز مادرم فهمید. توضیحی نداد. فقط یک نوار بهداشتی بهم داد و گفت استفاده کن. اما من نمی‌دانستم چطور از آن استفاده کنم. مادرم تقصیری نداشت. او خودش هم در ۱۹ سالگی ازدواج کرده بود. گمان می‌کنم هزاران مادر و دختر دیگر هم آن روزها مثل ما بودند." لوا زند می‌گوید نه مادرش و نه هیچکس دیگر به او آموزش جنسی نداده است. برای همین هم به خاطر ندارد که دقیقا چه زمانی فهمید که یک زن است. می‌گوید اگر روزی به ایران باز گردد، یکی از هزاران کاری که می‌خواهد بکند این است که در زمینه آموزش‌ جنسی به دخترها فعالیت کند. "راستش را بخواهید در طول ۱۰ سالی که از مهاجرتم می‌گذرد، کم کم فراموش کرده بودم که زنم. منظورم این است که اینجا این احساس را که یک شهروندم با جنسیتی مشخص، فراموش کرده بودم، تا دو سال پیش که به لبنان رفتم. آنجا برای نخستین بار (بعد از مهاجرت) دوباره متلک شنیدم. دوباره به سوی من 'دست درازی' شد. دوباره ماشینی جلوی پای من ترمز کرد. دوباره به یاد آوردم که باید به عنوان یک زن حفاظ‌هایی میان خودم و مردان حایل کنم." "آن اواخر در ایران، برایم اتفاقی افتاد که به نوعی عبور از خط قرمز بود. بعد از آن اتفاق مطمئن شدم که دیگر نمی‌خواهم در ایران بمانم. سال سوم حقوق بودم. در به در به دنبال کار می‌گشتم. در یکی از آخرین تلاش‌هایم، به یک دفتر اسناد در یکی از شهرهای اطراف تهران رفتم - نام آن شهر را به خاطر دارد اما نمی‌خواهد فاش بگوید - به آقای سردفتر گفتم دانشجوی سال سوم حقوقم. گفتم برای کسب تجربه حاضرم حتی با حقوقی خیلی کمتر از معمول کار کنم. آقای سر دفتر در جوابم گفت: 'دختر خانم آیا شما باکره‌اید؟'" در هفت سال گذشته، لوا زند در وبلاگش بلوط از خاطرات و دغدغه‌های مهاجرت نوشته است لوا رشته حقوق را همچون رشته مهندسی عمران نیمه کاره رها کرد. بعد از آن جامعه شناسی خواند اما در اواخر همان چهار سال هم کم کم داشت به فکر رها کردن می‌افتاد که با اضافه کردن دو گرایش مطالعات مذهبی و مطالعات خاورمیانه 'بالاخره' لیسانس‌اش را گرفت. بعد از آن برای تحصیل در رشته مطالعات فمینستی پذیرفته شد و به سوی دریافت دکترای در حرکت بود که دید 'دیگر نمی‌تواند' ادامه دهد با مدرک فوق لیسانس بیرون زد. "بازدید از اردوگاه صبرا و شتیلا نگرش من رو به کلی عوض کرد... احساس کردم آنچه در دانشکده می‌خواهند به من بیاموزند، با آنچه در بیرون دیده‌ام، تفاوت فاحش دارد... ‌دیدم فرمول‌هایی که من در اجرا برای زنان قراره به کار ببرم، به شدت متاثر از تئوری‌های زن سفید پوست غربی است... شاید هم سواد من کافی نبود، اما در آخر، من و دانشکده حرف همدیگرو نفهمیدیم... شاید اگر دانشکده دیگری بود به توافق می‌رسیدیم... فکر می‌کردم که اونها حق ندارند به من بگوبند با چه نگاهی باید بروم جلو. به این رشته خیلی علاقه داشتم؛ تئوری‌های بسیار جالب و مفیدی ارایه می‌شد اما من باور داشتم که این فرضیات با آنچه در متن جامعه وجود دارد متفاوت است." تختخوابی با روکشِ قرمزِ ماتیکی سوئیت نُقلی لوا پرده ندارد. از پنجره آن می‌شود هتل هیلتون سر کوچه را دید. همان هتلی که مقابل در ورودی‌اش (در دهه ۸۰) رونالد ریگان ترور شد اما زنده ماند. از پنجره خانه او به راحتی می‌توان استخر هتل را دید. در این روزهای اول تابستان پر است از زن و مرد یا به قول خودمان 'مختلط' است. "این مختصر پرده‌های تزئینی که می‌بینی متعلق به صاحبخونه است. من خودم از پرده خوشم نمی‌یاد. فکر می کنم نور باید به داخل خونه بیاد. باید بشه بیرون رو دید. پرده یک فاصله‌ای ایجاد می‌کنه که من زیاد بهش معتقد نیستم." سویئت لوا اتاق خواب ندارد. تختخوابش وسط پذیرایی است، با یک رو تختیِ قرمزِ ماتیکی. لوا زند روزهای آخر هفته می‌رود به یک کارگاه نجاری. با چوب کار می‌کند. نیمکت درازی که کنار تختش قرار گرفته، از محصولات همین 'سرگرمی چوبی' است. تاج بالای تخت‌اش را هم خودش نجاری کرده. از چوب‌های رنگ به رنگ که مثل مداد رنگی‌های کهنه کنار هم چیده شده اند. یک سینی مسی دارد که داخل آن گوشواره‌های خود ساخته‌اش را ریخته. یکی از این گوشواره‌ها از بلوطی خشک ساخته شده. می‌گوید این یکی را حتما در چمدانش می‌گذارد. اصولا 'بلوط' بخشی جداناپذیر از هویت لوا شده است. لوا زند، متولد شهر ساری است روی نیمکت چوبی، هر میهمانی، یک چیزی نوشته و رفته. "در خانه من همه راحت‌اند. آبگوشت‌های من معروفه. زیر همین میز چند روز پیش، رفقایی که شکم‌شان از خوردن آبگوشت باد کرده بود، دراز کشیدند و چرتی زدند." رویای این روزهای لوا این است که یک مزرعه داشته باشد. مزرعه‌ای با یک میهمانسرای پنج خوابه. دلش می‌خواهد از میهان‌ها خودش پذیرایی کند؛ برایشان غذا بپزد. مرغ و خروس و مرغابی نگه دارد، با دو سگ خانگی. ریحان و نعنا بکارد. شراب خودش را بگذارد و 'علف' خودش را برویاند. با این حال، آروزهای لوا من را به یاد جمعه بازارهای شمال می‌اندازد. آنجا که زن‌های شمالی تخم مرغ و سبزی یا ترشی و دِلال (یا دِلار) می‌فروختند. تصویری که لوا ترسیم می‌کند، برای من بیشتر از جنس ساری و مازنداران است تا سانتا باربارا و کالیفرنیا. میهمانسرای او ناخودآگاه مرا به یاد هتل شوکا و پل شکسته‌ی بابلسر می‌اندازد. "شاید همین باشه. من عاشق اون زن‌ها بودم. عاشق اینکه سینه‌بند نمی‌بستند. عاشق این که در قید حجاب نبودند. من آرزو دارم که روزی مثل اونها بتونم تخم مرغ‌هام رو بفروشم... شاید اونها یک زن 'محکم شدن' رو با یازده شکم زاییدن آموختند. با کار کردن در مزرعه. با فقر و نداری ساختن. ما اینجا اما به آن شکل دانشگاه داده‌ایم. شکل سفر و کوله پشتی و بلیط هواپیما به آن بخشیده ایم... شاید در نهایت این همان آرامشی باشد که همه به دنبالش هستیم. من نمی دانم. من با آرزوهایم زندگی می‌کنم. من یاد گرفته‌ام که برای زنده ماندن و برای استقامت کردن، باید آرزو داشته باشم." ترانه‌های استفاده شده در چمدان این هفته هر دو از آثار گروه ایرانی 'این‌دو' ( Eendo) انتخاب شده است. ' این‌دو' محصول همکاری شاد‎بانو و اردلان است. چمدان هر پنجشنبه از برنامه چشم‌انداز بامدادی رادیو فارسی بی‌بی‌سی پخش می‌شود و مجالی است برای گفتگو با ایرانیان خارج از کشور درباره تجربه مهاجرت. برای اظهار نظر درباره برنامه چمدان لطفا به آدرس bamdadi@bbc.co.uk ایمیل بفرستید.
لوا زند عاشق سفر است. بارها با کوله پشتی‌اش به اروپا، خاور دور و نزدیک و میانه رفته اما خیلی از آن سفرها حرف نمی‌زند. با این حال می‌گوید از میان این همه سرزمین، دو جا را پر رنگ‌تر یافته: یکی بخش‌هایی از نپال که فکر می‌کرده آنجا جایی برای زندگی است و دوم صبرا و شتیلا در لبنان که ذهنیت او درباره مطالعات‌ فمینیستی را برای همیشه عوض کرده است.
چمدان: 'مادرم به من فقط یک نوار بهداشتی داد'
آقای صالحی می‌گوید که یگان تخصصی حفاظت از تجهیزات رایانه‌ای مراقب هر نوع حمله‌ای هست آقای صالحی در همایش یگان‌های حفاظتی سازمان‌های دولتی که شنبه (سیزدهم مهر) برگزار شد که گفت "برخی کشورها" تلاش می‌کنند "با اقدامات خرابکارانه" مانع از حل مسائل هسته‌ای ایران شوند، از این رو دستور ویژه‌ای صادر شده تا یگان حفاظت سازمان انرژی اتمی به همراه نیروی انتظامی و نیروهای اطلاعاتی از تاسیسات هسته‌ای مراقبت کنند. به گفته آقای صالحی این یگان در "بیش از ۱۰ استان" مشغول به کار است و "حفاظت فیزیکی تأسیسات، تهیه مواد لازم از معادن، حمل مواد پرتوزا و تأمین امنیت مراسم و همایش‌ها" از جمله وظایف آن به شمار می‌رود. او گفت برای این یگان ساختار جدیدی در نظر گرفته شده که برای تصویب به نیروی انتظامی فرستاده شده است و لباس فرم اعضای آن نیز تغییر کرده است. رئیس سازمان انرژی اتمی ایران گفت یگان متخصص مقابله با بدافزارها نیز در سازمان انرژی اتمی تشکیل شده است: "از زمان شیوع ویروس استاکس نت سازمان انرژی اتمی وارد مقابله شد. اکنون سیستم های حفاظتی و کامپیوتری ارتقاء یافته است، ضمن اینکه سیستم‌های متصل به اینترنت را نیز جداسازی کرده‌ایم." آقای صالحی گفت در روزهای آینده از دستاوردهای بزرگی رونمایی خواهد شد و کشور در "مسیر جدیدی" قرار خواهد گرفت بنابراین نیروهای امنیتی باید مراقب مرزهای کشور باشند چون احتمال خرابکاری وجود دارد. در چند سال گذشته بجز حمله با بدافزار استاکس‌نت به سیستم‌های هسته‌ای ایران، چند تن از دست اندرکاران برنامه هسته‌ای هم در عملیات جداگانه ترور شده‌اند که وزارت اطلاعات ایران آن‌ها را به اسرائیل نسبت داده است.
علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران می‌گوید که چهار نفر که قصد خرابکاری در یکی از مراکز هسته‌ای این کشور را داشتند و زیر نظر بودند، در هنگام اجرای عملیات دستگیر شده‌اند و بازجویی از آنها در جریان است. او همچنین گفت ساختار جدیدی برای یگان حفاظت سازمان انرژی اتمی طراحی شده است.
ایران چهار نفر را به اتهام 'خرابکاری هسته‌ای' دستگیر کرده است
اين رخداد پنجشنبه شب (دهم فوريه) در جاده ابهر به زنجان در غرب ايران رخ داده و آن گونه که راديو ايران از پليس راه نقل کرده، دليل انفجار اين بوده است که راننده برای گرم کردن اتوبوس کپسول گازی را روشن کرده بوده اما ترمز ناگهانی او باعث واژگون شدن کپسول و اشتعال آن می شود. مناطق شمالی و غربی ايران طی روزهای اخير سردترين و پربرفترين روزهای خود را طی چند دهه اخير سپری کرده اند تا آنجاکه بسياری از جاده های کوهستانی که برخی از آنها از جاده های مهم و پررفت و آمد اين کشورند بسته شده است. از سوی ديگر، ايران نسبت به جمعيت خود بالاترين ميزان تصادفات جاده ای را داراست و از راههای آن با عنوان "نا امنترين جاده های جهان" ياد می شود. خدمات
صداوسيمای ايران از انفجار کپسول گاز در اتوبوسی خبر داده که به کشته شدن دست کم چهارده نفر و زخمی شدن پانزده نفر ديگر به صورت جدی انجاميده است.
انفجار مرگبار کپسول گاز در اتوبوس ايرانی
گمانه زنی هائی درباره انتخابات و احتمال نامزدی هاشمی رفسنجانی، انتقادهائی درباره آمارهای اغراق آمیز و نادرست مقامات دولتی درباره مسائل اقتصادی از جمله دیگر مطالب این روزنامه هاست. سفر پرحادثه به تبریز تیتر و عکس علی محمدی در صفحه اول اعتماد روزنامه های مختلف امروز صبح با چاپ عکس هائی از احمدی نژاد در کنار مشائی در سفر استانی به تبریز نوشته اند بدون اشاره به حادثه ای که به نوشته رسانه های مستقل در آن شهر برای رییس دولت پیش آمده است. بهار در گزارشی در همین باره نوشته: درخواست‌ها برای این‌که مشایی در سفرهای استانی احمدی‌نژاد را همراهی نکند روزبه‌روز آمارش بالا می‌رود. موج «مشایی نیا» شهر‌به‌شهر مانند محمود احمدی‌نژاد سفرهای استانی‌اش را آغاز کرده است. اول تبریزی‌ها، بعد کرمانی‌ها و حال نوبت به گیلانی‌ها رسیده که از محمود احمدی‌نژاد بخواهد در سفر به استانشان، «مشایی» را به دلیل عدم اقبال با خود نیاورد. روزنامه دولت و خورشید روزنامه تامین اجتماعی نه تنها اشاره ای به مخالفت ها و بی رونقی سفر به تبریز نکرده اند بلکه با اغراق و جملات پرطمطراق از «استقبال بی‌نظیر» جوانان از این سفر نوشته اند. عظیم محمودآبادی در گزارش اصلی اعتماد نوشته با وجود درخواست‌هایی که از سوی برخی تشکل‌های دانشجویی و حزب‌اللهی و همچنین تعدادی از روحانیان تبریز از محمود احمدی‌نژاد مطرح شده بود که اسفندیار رحیم‌مشایی را در سفر به این شهر همراه نبرد اما رییس‌جمهور بدون کمترین اعتنایی به این درخواست‌ها روز گذشته دوش به دوش رییس دفتر سابق خود وارد شهر تبریز شد. گزارشگر اعتماد تاکید کرده شاید نتوان هیچ اتهام سیاسی و همچنین عقیدتی یافت که اصولگرایان در این ماه ها به محبوب‌ترین و اصلی‌ترین چهره دولت در دل احمدی‌نژاد نثار نکرده باشند. اما این همه در علقه و ارادت رییس‌جمهور نسبت به او کوچک‌ترین تاثیری نداشته و ندارد. اصولگرایان در سال‌های گذشته و به ویژه در ۲ سال اخیر از هر راهی نظیر نصیحت، اندرز، توصیه، تهدید، تشویق، وعده، قهر و... استفاده کردند تا بتوانند اندکی در احمدی‌نژاد نسبت به حمایت‌های بی‌دریغش از مشایی و مواضع او تردید ایجاد کنند اما ظاهرا این آرزویی نیست که آنها بتوانند تحقق آن را در عالم واقع ببینند. دور افتخار برای گرانی و تورم مرتضی گلپور در مقاله ای در تهران امروز با اشاره به سفرهای استانی اخیر رییس جمهور نوشته در میادین ورزشی رسم است که ورزشکار پس از کسب عنوان قهرمانی، پرچم کشور خود را به دست می‌گیرد و یک دور در زمین و میدان مسابقه می‌دود. کاری که این روزها دولت با شتاب در حال انجام آن است، بی‌شباهت به این رفتار ورزشکاران نیست. اما پرسش این است که مگر دولت خود را قهرمان عرصه اجرایی کشور می‌داند؟ یا خود را پیروز یک رقابت بین‌المللی تصور می‌کند؟ آیا دولت توانسته‌است در رقابت با تورم، بیکاری، اقتصاد نفتی و تحریم‌های خارجی پیروز میدان شود؟ تیتر و عکس صفحه اول شرق نویسنده سئوال کرده آیا تسلط و مهار گرانی‌ها از سوی دولت است که باعث شده هیات دولت شهر به شهر و استان به استان کشور را بگردند و دور افتخار بزنند؟ یا دولت در ۸ سال فرصت، چنان عمل کرده که می‌تواند به آن افتخار کند؟ دولت در ۸ سال فعالیت خود در عرصه فرهنگ و جامعه، نه برنامه‌ای داشت و نه ادعایی. همین روند در اقتصاد نیز مشاهده شد که دولت مدعی بود برای آن برنامه‌های انقلابی دارد. در پایان مقاله تهران امروز آمده اقتصاد فعلی که نتیجه ۸ سال روزمرگی و فقدان سیاست و جهت‌گیری کلان اقتصادی است را می‌توان از وضع بازار و سفره‌های مردم دریافت. افزایش ۶۰ درصدی قیمت گوشت، افزایش قیمت روغن و شکر، افزایش ناگهانی قیمت خودرو و افزایش قیمت خرید و اجاره‌بهای مسکن تنها گوشه‌ای از نتایج فقدان سیاست و برنامه برای اقتصاد کشور در ۸ سال است. معنای این امر کاهش جدید ارزش پول ملی، کاهش توان اقتصادی توده‌های مردم و سرانجام کوچک‌تر شدن سفره‌های مردم است. اما اکنون آن یک نفر به جای پاسخگویی و پذیرفتن خطاها درحال انجام دور افتخار در کشور است. تب و تاب های انتخابات چند روزنامه صبح امروز در گزارش های انتخاباتی خود از شکاف در ائتلاف اصولگرایان موصوف به یک به اضافه دو خبر داده اند. هادی وکیلی در سرمقاله ابتکار نوشته آنچه از قرائن و اخبار متفرقه قابل استنباط است، اینست که اصلاح طلبان تا کنون به جمع بندی نرسیده اند. زمان برای این جریان به سرعت رو به اتمام است. اگر همین امروز، اصلاح طلبان بر روی خاتمی به عنوان رأی آور ترین نامزد توافق نمایند و ایشان فرصت حضور پیدا کند با این زمان محدود و محدودیت‌های تبلیغاتی محتمل، پیروزیشان آسان نخواهد بود. از سوئی امکان اجماع آنان بر نامزدی غیر خاتمی و هاشمی به نهایت مشکل بلکه غیر ممکن است. نویسنده این مقاله با تاکید بر این که در سوی مقابل تنها گزینه ای که تا کنون گارد تبلیغاتی به خود گرفته و شهر به شهر و استان به استان سفر می‌کند و سخنرانی انتخاباتی انجام می‌دهد آقای مشایی است اما تائید صلاحیتش تقریباً به نقطه محال بدیهی رسیده، از این روی اگر دولت در تائید صلاحیت نامزد اصلی خود ناکام بماند آنگاه باسه سناریو روبروست؛ اول این که احمدی نژاد قهر کند و از انجام وظیفه اجرای انتخابات سرباز زند، این سناریو اگر چه از مدتها مورد گمانه زنی بود ولی به نهایت بعید است. دوم اینکه احمدی نژاد گزینه دیگری را جایگزین مشایی کند. این سناریو گرچه محتمل است ولی بسیار ضعیف است. و سناریو سوم این که دولت و گروه پایداری بر نامزدی مرضی الطرفین همچون چمران یا جلیلی ائتلاف کنند که این سناریو قویترین است. به نوشته ابتکار در صورت حضور آقای خاتمی انتخابات سه قطبی خواهد بود: "یک قطب اصلاح طلبان قطب دیگر اصولگرایان با ائتلاف بر روی آقای قالیباف و قطب سوم پایداری خواهد بود. اما در صورت عدم حضور آقای خاتمی انتخابات پنج قطب خواهد داشت: جبهه پایداری، قالیباف، ولایتی، اصلاح طلبان درجه دو و مستقل‌ها." در همین زمان حسین شریعتمداری بار دیگر در سرمقاله کیهان با تکرار اتهاماتی که بارها نثار اصلاح طلبان و رهبران آن ها شده است تاکید کرده که حضرت آقا بلافاصله پس از تاکید بر حضور همه سلیقه ها، بر ضرورت تایید صلاحیت ها از سوی شورای نگهبان اشاره می فرمایند و بدیهی است که عوامل و سران فتنه نه فقط کمترین صلاحیتی برای حضور در کم اهمیت ترین پست های کلیدی نیز ندارند، بلکه بایستی در انتظار محاکمه و مجازات هم باشند. به نظر نماینده ولی فقیه در موسسه کیهان سخن از حضور همه سلیقه های سیاسی است که در چارچوب نظام قابل تعریف هستند و البته این تعریف، شامل آن عده از اصلاح طلبان که در فتنه ۸۸ حضور و دخالتی نداشته اند نیز می شود ولی اصحاب فتنه در بستر یک سلیقه سیاسی قابل تعریف نیستند، بلکه وطن فروشانی هستند که آنها را فقط در قالب «ستون پنجم دشمن» می توان تعریف کرد. تیتر و عکس صفحه اول آرمان در همین زمان روزنامه های مختلف این سخن دیروز هاشمی رفسنجانی را با اهمیت دیده اند که گفته نمی گویم نمی آیم. مصطفی درایتی بر همین اساس در آرمان نوشته هر از چندگاهی از جبهه اصولگرایان سخنانی با مضمون شکست آقای‌ هاشمی در صورت شرکت در انتخابات، شنیده می‌شود. اما آن ها یکدست نیستند، برخی شان به نحو دیگری فکر می‌کنند. اما عده‌ای گمان می‌کنند که حضور آقای ‌هاشمی جای آنها را تنگ می‌کند. این‌ها نه تنها در رابطه با ‌هاشمی این‌گونه فکر می‌کنند. به طور کل، تصور می‌کنند اگر هر شخصیتی که دارای جایگاه و پایگاه است وارد عرصه انتخابات شود، دیگر برای آنها مجالی باقی نخواهد ماند و این عرصه برایشان تنگ می‌شود. عده‌ای از این افراد می‌دانند که در دولتی مانند دولت نهم و دهم است که برای آنها جایگاهی وجود دارد و بی‌شک در دولت فرد معقولی مانند آقای ‌هاشمی شایسته‌سالاری حاکم است و در نتیجه جایگاهی برای آنها باقی نخواهد ماند. شرایطش جور می‌شود؟ پیمان مقدم در ستون طنز اعتماد نوشته: شما را به خدا بیایید یک کاری بکنیم بلکه این شرایط فراهم شود. لامصب نمی‌دانیم حکمت این شرایط چیست که همیشه فراهم نیست. واقعا خیلی سخت است که فراهم شود؟ هشت سال گذشت و هیچ‌وقت شرایطش فراهم نشد که اسامی مفسدان اقتصادی و غارتگران بیت‌المال از جیب کت و کاپشن جناب احمدی‌نژاد بیرون بیاید. حالا هم رییس‌جمهور محترم اظهار امیدواری فرموده‌اند تا شرایطی فراهم شود قبل از پایان دولت به مردم بگوید چه گذشت و چه کارهایی انجام شد. خب شرایط فراهم شدن شرایط چیست؟ کسی می‌داند؟ به نوشته این طنزنویس: عموجان اصولگرای ما فرمودند خدا لعنت‌تان کند که اجازه نمی‌دهید شرایط فراهم شود. همش تقصیر شما هرزه‌نگارهاست. بی‌خود و بی‌جهت مرافعه درست می‌کنید. آخر مگر شما مرض دارید؟ از این گردگیری‌ها چه سودی می‌برید؟ گردن گردن‌کلفت‌های‌تان کلفت‌تر می‌شود؟ نویسنده ستون طنز اعتماد جواب داده: ‌ای وای خدا به دور عموجان! گردن‌کلفت‌های ما که در هشت سال اخیر حسابی نواخته شده‌اند. اما جناب رییس‌جمهور فرموده‌اند که: این مردم در عرض سه، چهار ماه دیگر این بساط را جمع می‌کنند و سوء‌استفاده‌چی‌ها را یقه می‌کنند و این سوءاستفاده‌ها را از حلق آنها بیرون می‌کشند.» آفرین به اعتماد به‌نفس تان. مگر قرار است چه اتفاقی در ماه‌های آینده که ایشان پاستور را به نفر بعدی تحویل می‌دهند، بیفتد؟ نمی‌شود اعتماد کرد بهروز گرانپایه در مقاله ای در بهار با اشاره به ایام انتخابات و اهمیت نظرسنجی نوشته هر روز در رسانه‌ای نتایج یک نظرسنجی انعکاس می یابد که از میزان محبوبیت نامزدها اعداد و ارقامی ارائه می‌‌دهند. سایت‌های اینترنتی نیز یکی از روش‌های جلب مخاطب را انجام نظرسنجی قرار داده و به‌ویژه در ایام انتخابات می‌کوشند تا «رفتار مشارکت» و «الگوی انتخاب» بازدیدکنندگان و مخاطبان خود را شناسایی کنند و بازتاب دهند. صدا‌و‌سیما و تلفن همراه نیز که دریافته‌اند نظرسنجی دکان پرسودی است از این نمط بهره‌ها می‌برند. اما این ها اعتبار نظرسنجی ندارند و اعتماد برنمی انگیزند. نویسنده جامعه شناس این مقاله با اشاره به آن چه قلع و قمع موسسات نظرسنجی و کارشناسان این فن بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ خوانده نوشته برای بازگشت اعتماد به جامعه دو کار باید انجام شود: یک، این‌که قاضی پرونده نظرسنجی در کنار پاسخگویی به اتهامات کهریزک در دادگاه، برای این پرونده هم محاکمه شود و به اقدامات و پرونده‌سازی‌هایی که علیه افراد درگیر این پرونده انجام داده بود توضیح دهد؛ دوم، این‌که امکان شکل‌‌گیری نهاد یا موسسه‌های پژوهشی مستقل داده شود. مطالبات زنان منیژه حکمت فیلمساز در پاسخ روزنامه اعتماد که از مطالبات زنان پرسیده گفته است ما زنان هیچ مطالبه‌یی نمی‌توانیم داشته باشیم و گویی ما هستیم که به تمام جامعه بدهکاریم. اما اگر بخواهم نخستین مطالبه زنان ایران را مطرح کنم، می‌گویم اصلاح قوانینی که با فعالیت و جایگاه زن ایرانی تناسب ندارند، در اولویت است. فاطمه آجرلو به اعتماد گفته تجربه ۸ سال نمایندگی مجلس به من نشان داد که جایگاه امروز زنان، جایگاه واقعی که اسلام و نظام برای زنان تعیین کرده، نیست. آمارها می‌گوید که ۷۰ درصد فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های ما را زنان تشکیل می‌دهند، زنان در هر جایگاه مدیریتی که قرار گرفته‌اند توانمندی‌های خود را نشان داده‌اند اما هنوز برای ارائه پست‌های کلیدی و حساس به زنان مقاومت وجود دارد. به گفته این نماینده مجلس تعداد پست‌هایی که به زنان داده می‌شود با آمار فارغ‌التحصیلان مطابقت ندارد و این از نگاه بالا به پایین به زنان نشات گرفته است. امان‌الله قرایی‌مقدم در همین زمینه به اعتماد گفته مهم‌ترین مطالبات زنان ایرانی تداوم پیگیری حقوق‌شان در حوزه‌های قضایی، شغلی و فرهنگی و حتی سیاسی است. زنان ما می‌توانند در حوزه‌ قضایی از حقوق برابر برخوردار باشند. همچنین در حقوق و مزایای شغلی زنان جامعه ما می‌توانند جایگاه مناسب‌تری داشته باشند. به گفته این جامعه شناس زنان جامعه ما توانسته‌‌اند به شکلی خودجوش طی سده گذشته ذره ذره به مطالبات بحق خود دست یابند و به همین دلیل زنان ایرانی نوآورترین، پیشرفته‌ترین و انقلابی‌ترین زنان جهان در استیفای حقوق اجتماعی خود هستند. حرف مرد یک کلام کارتون نادر رومانی در توصیف قلم، از اعتماد محمد حسین روانبخش در ستون طنز مردم سالاری نوشته داستان یکی بودن حرف مرد، در روزگار ما خوشبختانه ابعاد گسترده‌تری هم پیدا کرده است. مثلا سه- چهار سالی است که هر وقت از بعضی مسوولان زحمتکش و پر توان بپرسید: کی بیکاری ریشه‌کن می‌شود، فورا جواب می‌دهند: دو سال دیگر! اگر بپرسید: پارسال چند شغل ایجاد شده است؟ فورا می‌گویند: یک میلیون و ششصد هزار شغل! اگر بپرسید: امسال چند فرصت شغلی ایجاد می‌شود، باز هم فورا پاسخ می‌شنوید: دو و نیم میلیون شغل. در واقع بنا به ادعای این شورآفرینان در ابتدای سال ۹۰، در سال ۸۹، ۶/۱ میلیون شغل ایجاد شد و در سال ۹۰ هم قرار شد ۵/۲میلیون شغل ایجاد شود. به نوشته این ستون: در ابتدای سال گذشته هم به استحضار عموم مردم سرکار رساندند که در سال ۹۰، ۶/۱میلیون شغل ایجاد شده و در سال۹۱‌، ۵/۲ میلیون شغل ایجاد خواهد شد. بیکاری هم که در قرار بود دو ساله ریشه‌کن شود، همچنان در سال ۹۱ قرار بود دو ساله ریشه‌کن شود و احتمالا اگر همین الان هم بپرسید که بیکاری کی ریشه‌کن می‌شود‌، می‌گویند‌: دو سال دیگر‌. اما دریغ و افسوس که دولت فقط سه ماه دیگر سر کار است و دولت هم که اصلا نمی‌داند انتخابات چیست که بخواهد کار انتخاباتی کندو این میان معلوم نیست پس کی می‌خواهد حرف مردانه این برادران را ادامه دهد و هر سال به مردم با شدت هر چه تمامتر اعلام کند که اصلا نگران نباشید‌، بیکاری دو سال دیگر ریشه‌کن می‌شود! به نظر طنزنویس مردم سالاری: اگر بر فرض محال، ده سال دیگر هم این عزیزان روی صندلی خود مانده باشند و از آنها مثلا در سال ۱۴۰۹ شمسی بپرسید کی بیکاری ریشه کن می‌شود، فورا وبدون کوچک‌ترین مکث یا خدای ناکرده خجالت، می‌گویند: ۲ سال دیگر! البته رویم به دیوار‌، دولت که اصلا کار انتخاباتی نمی‌کند !
روزنامه های امروز صبح تهران در گزارش های اصلی خود از تشنج و جنجال در سفر رییس دولت به تبریز نوشته و در عین حال خبر داده اند که مردم شهرهای دیگر هم خواستار آن شده اند که احمدی نژاد بدون رحیم مشائی به شهر آنان سفر کند.
بررسی روزنامه های صبح تهران؛ دوشنبه نهم اردیبهشت
آقای ترامپ با انتقاد از اظهارات دکتر فاوچی می‌گوید او بیش از حد نگران است و این که رکود اقتصادی کرونا باید هر چه زودتر به سوی جبران برود روز، پنجشنبه ۱۴ مه، دکتر ریچارد (ریک) برایت، رئیس برکنار شده مرکز پیشگیری از اپیدمی‌های آمریکا است که اکنون تحت عنوان افشاگر در تلاش برای جلوگیری از آنچه "سوءعملکرد" دولت در مقابله با کرونا نامیده شده به کنگره شهادت داده و گفته اگر استراتژی ملی برای مقابله با کووید۱۹ اصلاح نشود، این بیماری به همراه ویروس آنفلوآنزا که معمولا در ماه‌های پاییز و زمستان همه‌گیر می‌شود، می‌تواند به یک فاجعه بهداشتی در آمریکا بدل شود و جان هزاران نفر را بگیرد. این مقام بهداشتی سابق دولت آمریکا همچنین به کنگره گفته هشدارهای او درباره جدی بودن همه گیری کرونا و نیاز به آماده شدن برای او در کاخ‌سفید نادیده گرفته شده است. دکتر برایت که ماه گذشته از کار برکنار شد مدیریت آژانس دولتی را برعهده داشت که از زمان حملات یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ ماموریت آن آمادگی برای مقابله با اپیدمی‌های بهداشتی است و در چهار ماه گذشته هم خط مقدم اقدامات دولتی برای تهیه واکسن کرونا بوده است. این در حالی است که روز گذشته، چهارشنبه ۱۴ مه، آقای ترامپ ضمن انتقاد از هشدارهای دکتر آنتونی فاوچی در جلسه ویدیویی که روز سه‌شنبه، ۱۲ مه، با سناتورهای کنگره داشت گفته به ویژه از هشدار رئیس مرکز بیمار‌یهای عفونی درباره بازگشایی زودهنگام مدارس "ناراضی" است. تقابل میان ارشدترین مقام سیاسی آمریکا با مقام‌های بهداشتی و پزشکی این کشور در حالی بالا گرفته که شمار جان باختگان کرونا در آمریکا روز پنجشنبه به ۸۴ هزار نفر رسید. شما مبتلایان به ویروس جدید کرونا هم در این کشور اکنون به سوی یک و نیم میلیون نفر می‌رود. همزمان ۲ میلیون و ۹۰۰ هزار نفر دیگر در آمریکا درخواست دریافت مساعده بیکاری کرده‌اند و به این ترتیب شمار افرادی که طی دو ماه گذشته و از هنگام آغاز محدودیت‌های کرونا بیکار شده‌اند به بیش از ۳۵ میلیون نفر رسیده است. آماری که یکی از دلایل اصلی بالا گرفتن اعتراض‌ها به پابرجا ماندن قرنطینه‌ها در شهرهای مختف آمریکا شده است. بیشتر بخوانید آزمایش موفق پادتن کرونا؛ کورسوی امید ترامپ تهدید کرد به روابط با چین پایان می‌دهد آقای ترامپ که در چند هفته گذشته بارها چین را منشاء مصائب کرونا در جهان خوانده، بار دیگر پکن را به خاطر عملکردش در مقابله با شیوع ویروس کرونا محکوم و تهدید کرده به روابطش با این کشور پایان می‌دهد. آقای ترامپ روز پنجشنبه در گفتگویی تاکید کرد: "کارهای زیادی است که می‌توان انجام داد. می توانیم کل روابطمان را قطع کنیم." رئیس جمهور آمریکا در پاسخ به این سوال که اگر دست به این کار بزند چه اتفاقی خواهد افتاد گفت: "۵۰۰ میلیارد دلار ذخیره خواهیم کرد." ظاهرا اشاره آقای ترامپ به کسری بسیار زیاد آمریکا درتجارت دو جانبه با چین است. آمریکا پیش از این چین را عامل انتشار ویروس کرونا دانسته و خواستار در نظر گرفتن پرداخت غرامت به خاطر خسارات ناشی از شیوع کرونا از سوی این کشور شده بود. بیشتر بخوانید: پاسخ‌ به چند پرسش متداول درباره ویروس کرونا پرسش شما چیست؟ همه چیز درباره ویروس کرونا پرسش‌های شما ویروس کرونا چیست؟ از طرف کتلین در لیدز بیشترین پرسش کووید-۱۹ نام بیماری واگیری است که در اواخر ماه دسامبر سال ۲۰۱۹ در چین کشف شد. صدها ویروس کرونا وجود دارد که عمدتا حیوان‌ها را آلوده می‌کنند، از جمله خوک، شتر، خفاش و گربه. اما تعداد کمی از آن‌ها - مثل ویروس کرونای جدید - انسان‌ها را آلوده می‌کنند. بعضی از ویروس‌های کرونا به بیماری‌هایی با علائم خفیف یا ملایم منجر می‌شوند، مثل سرماخوردگی عادی. اما ویروس کرونای جدید از آن دسته ویروس‌ها است که می‌توانند به بیماری‌ حاد منجر شوند، مثل سینه‌پهلو. علائم بیشتر مبتلایان خفیف خواهد بود - مثل تب، بدن‌درد و سرفه - و بدون درمان خاصی بهبود خواهند یافت. اما حال بعضی از سالخوردگان، و کسانی که مشکلات زمینه‌ای مانند دیابت یا سرطان دارند، ممکن است وخیم شود. آیا ابتلا به ویروس کرونا مصونیت ایجاد می‌کند؟ از طرف دنیس میچل در بیچستر بیشترین پرسش مردم وقتی از بیماری عبور می‌کنند و بهبود می‌یابند، بدنش شیوه مبارزه با این بیماری در آینده را یاد می‌گیرد. اما این مصونیت همیشه پایدار یا یا کاملا موثر نیست و می‌تواند به مرور زمان کاهش پیدا کند. گمان می‌رود که فرد مبتلا به ویروس کرونا در صورت بهبودی مصونیت پیدا می‌کند. اما هنوز مشخص نیست که این مصونیت به چه مدت ادامه پیدا می‌کند. دوره کمون ویروس کرونا چقدر است؟ از طرف جیلیان گیبز به گفته دانشمندان، بروز علائم بیماری به طور متوسط ۵ روز زمان می‌برد، اما علائم ممکن است در بعضی‌ها خیلی زودتر یا خیلی دیرتر بروز کند. بنا به گفته سازمان بهداشت جهانی، دوره کمون این بیماری می‌تواند تا ۱۴ روز طول بکشد، اما برخی از محققان می‌گویند که ممکن است ۲۴ روز هم بشود. دانستن و درک دوره کمون بسیار مهم است، چرا که به پزشکان و مقامات بهداشتی اجازه می‌دهد تا تمهیدات موثرتری برای مهار شیوع ویروس بیندیشند. آیا ویروس کرونای جدید مسری تر از آنفلوآنزا است؟ از طرف مری فیتزپتریک در سیدنی میزان واگیری هر دو ویروس خیلی زیاد است. گمان می‌رود که افراد مبتلا به کووید-۱۹ به طور میانگین دو تا سه نفر دیگر را نیز آلوده می‌کنند، در حالی که مبتلایان به آنفلوآنزا حدودا یک نفر دیگر را مبتلا می‌کنند. شما می‌توانید برای ممانعت از شیوع کووید-۱۹ یا آنفلوآنزا دست به اقدامات ساده‌ای بزنید. بیماری چقدر طول می‌کشد؟ از طرف نیتا در میداستون کووید-۱۹ در ۸۰ درصد مبتلایان خفیف خواهد بود، مثل آنفلوآنزا. علائم آن شامل تب و سرفه خشک می‌شود. شاید حالتان چند روزی خوب نباشد، اما باید بعد از گذشت حدودا یک هفته از بروز علائم عادی شود. اگر ویروس به خوبی در ریه‌ها پا بگیرد می‌تواند به مشکلات تنفسی و سینه‌پهلو منجر شود. از هر هفت نفر یک نفر ممکن است به درمان بیمارستانی نیاز پیدا کند. وضعیت سلامت من پرسش‌های شما ویروس کرونا تا چه اندازه برای افراد مبتلا به آسم خطرناک است؟ از طرف لزلی-ان در فالکرک توصیه متخصصان آسم این است که به استفاده از اسپری تنفسی خود (که معمولا قهوه ای رنگ است) طبق دستور پزشک ادامه دهید. این کار احتمال بروز حمله آسم به خاطر وجود ویروس، از جمله ویروس کرونای جدید، را کاهش می‌دهد. اسپری استنشاقی آبی زنگ خود را همیشه همراه داشته باشید تا در صورت بروز علائم آسم در دسترس باشد. اگر علائم آسم شدیدتر شده باشد ممکن است به کووید-۱۹ مبتلا شده باشید. آیا ویروس کرونا برای افراد معلولی که مشکل سلامتی ندارند خطر بیشتری دارد؟ از طرف ابیگیل ایرلند در استاکپورت ویروس کرونا می‌تواند در سالخوردگان و کسانی که مشکلات زمینه‌ای دارند، مانند مشکلات ریوی یا دیابت، به بیماری حادتری منجر شود. در حال حاضر مدرکی وجود ندارد که نشان دهد ویروس کرونا برای معلولانی که مشکل سلامتی دیگری، مثلا بیماری ریوی، ندارند خطرناکتر است. آیا کووید-۱۹ در کسانی که قبلا سینه‌پهلو گرفته‌اند خفیف تر بروز خواهد کرد؟ از طرف مارجی در مونترآل کووید-۱۹ ممکن است در موارد کمی به سینه‌پهلو منجر شود. این اتفاق عمدتا برای افرادی می‌افتد که از قبل مشکلات ریوی داشته‌اند. اما از آنجایی که این یک ویروس جدید است کسی نسبت به آن مصون نیست، حتی اگر قبلا به سینه‌پهلو گرفته باشد یا به یک ویروس کرونای دیگر مثل سارس مبتلا شده باشد. محافظت از خود و دیگران پرسش‌های شما چرا وقتی که به نظر می‌رسد آنفلوآنزا کشنده‌تر است، دولت‌ها برای مهار ویروس کرونا دست به چنین اقدامات شدیدی می‌زنند؟ از طرف لورین اسمیت در هارلو شاید قرنطینه شهرها و درخواست از مردم برای ماندن در خانه‌ها به نظر افراط باشد، اما تنها جایگزین این است که بگذاریم ویروس بدون هیچ محدودیتی پخش شود. این ویروس برخلاف آنفلوآنزا واکسن ندارد و به همین خاطر برای سالخوردگان و افرادی که مشکلات زمینه‌ای دارند بسیار خطرناک است. آیا باید برای محافظت از خود و دیگران در برابر این ویروس ماسک بزنم؟ از طرف ان هاردمن در منچستر دولت‌ها در سراسر دنیا مرتب نظر خود درباره استفاده از ماسک را به‌روز می‌کنند - اما توصیه فعلی سازمان بهداشت جهانی این است که افراد باید در صورت داشتن علائم کووید-۱۹ و یا هنگام مراقبت از مبتلایان با موارد مشکوک به کووید-۱۹ از ماسک استفاده کنند. ماسک می‌تواند مانع انتقال بیماری به شما و دیگران شود، اما تنها به شرطی که درست استفاده شود و با اقدامات دیگری نظیر شستن کامل دست‌ها و کاهش خروج از خانه همراه باشد. توصیه به استفاده از ماسک با ملاحظات گوناگونی همراه است. بعضی از کشورها تلاش می کنند که اقلام لازم برای کادر درمانی دچار کمبود نشود و بعضی‌ها هم فکر می‌کنند که استفاده از ماسک می‌تواند باعث ایجاد حس امنیت کاذب شود. استفاده از ماسک در عین حال می‌تواند باعث افزایش دست زدن به صورت شود. حواستان به دستورالعمل‌های محلی باشد چون در بعضی از کشورها، مثل آرژانتین، چین، ایتالیا و مراکش استفاه از ماسک در اماکن عمومی الزامی است. در صورت زندگی با کسی که خود را قرنطینه کرده است چه کار باید بکنم؟ از طرف گراهام رایت در لندن اگر در چنین وضعیتی قرار دارید باید تماس خود را با آن شخص به حداقل برسانید و در صورت امکان همزمان در یک اتاق نباشید. شخصی که در قرنطینه است باید در اتاقی بماند که جریان هوای خوبی دارد و پنجره‌اش باز می‌شود، و از بقیه ساکنان خانه فاصله بگیرد. ویروس چه مدت روی سطوح دوام می‌آورد؟ روی سطوح سخت - مانند دستگیره درها، کلیدهای آسانسور یا میز آشپزخانه، احتمالا حدود ۴۸ ساعت. اگرچه برخی تحقیقات قبلی در مورد ویروس‌های کرونا نشان می‌دادند که این ویروس‌ها می‌توانند در شرایط مناسب برای یک هفته زنده بمانند. روی سطوح نرم مانند لباس، ویروس مدت زمان کمتری زنده می‌ماند ، بنابراین اگر کُتی دارید که ویروس ممکن است روی آن باشد، اگر آن را یک یا دو روز نپوشید، ویروس از بین خواهد رفت. من و خانواده‌ام پرسش‌های شما از حاملگی من ۵ ماه می‌گذرد و می‌خواهم بدانم در صورت ابتلا به چه خطراطی نوزاد را تهدید می‌کند؟ از طرف یکی از خوانندگان وبسایت بی‌بی‌سی دانشمندان دارند روی تاثیرات کووید-۱۹ بر خانم‌های حامله تحقیق می‌کنند، اما در حال حاضر اطلاعات کافی وجود ندارد. مشخص نیست که آیا مادر مبتلا به ویروس کرونا می‌تواند در دوره حاملگی یا هنگام زایمان آن را به فرزندش مبتلا کند یا نه، اما تا به امروز هیچ ردی از ویروس در مایع آمنیوتیک یا شیر مادر دیده نشده است. در مورد مادرانی که هنوز زایمان نکرده‌اند، فعلا هیچ مدرکی نیست که نشان دهد بیشتر از بقیه در خطر قرار دارند. اما خانم‌های حامله به خاطر بروز تغییرات در سیستم ایمنی و بدنشان ممکن است دچار عفونت‌های تنفسی شدیدی شوند. من به نوزاد ۵ ماهه‌ام شیر می‌دهم - در صورت ابتلا به کووید-۱۹ چه کار باید بکنم؟ از طرف مایو مک‌گولدریک هز پادتنی که در بدن مادر باشد از طریق شیر به نوزاد منتقل می‌شود. اگر بدنتان در حال ساخت پادتن برای مقابله با کووید-۱۹ باشد، این پادتن از طریق شیر منتقل خواهد شد. مادرن شیرده باید مثل بقیه به توصیه‌ها عمل کنند تا احتمال ابتلا کمتر شود - پوشاندن دهان هنگام سرفه و عطسه، دور انداختن دستمال و شستن مرتب دست‌ها و اجتناب از لمس چشم‌ها، بینی و دهان با دستان کثیف. آیا خطر برای کودکان زیاد است؟ از طرف لوئیز در لندن بنا به بر آمارهای چین و دیگر کشورها، به نظر می‌رسد که تاثیر ویروس کرونا بر کودکان در کل کمتر است. دلیلش شاید این باشد که می‌توانند ویروس را خیلی راحت شکست دهند، یا مبتلای بی‌علامت باشند، یا علائم بسیار خفیفی در حد سرماخودرگی بروز دهند. اما کودکانی که مشکلات زمینه‌ای مانند آسم دارند باید بیشتر مراقب خود باشند.
دکتر ریچارد برایت، رئیس برکنار شده آژانسی که مسئول تحقیق و ساخت واکسن و پیشگیری از همه‌گیری‌هایی چون کووید۱۹ است گفته در صورت عملکرد نامناسب، آمریکا به لحاظ بهداشتی با سیاه‌ترین فصل سرما در پاییز امسال روبرو خواهد شد. همزمان دونالد ترامپ از آنتونی فاوچی، رئیس مرکز کنترل آلرژی و بیماری‌های عفونی که نسبت به لغو زودهنگام محدودیت‌های کرونا هشدار داده بود انتقاد کرده و آن را غیرقابل قبول دانسته است.
کرونا در آمریکا؛ 'سیاه‌ترین زمستان در راه است'
عروسی خیلی بزرگی بود. من کشیش بودم به همین دلیل همه اعضای کلیسای ما و همچنین فامیل و بستگان شرکت می‌کردند. من و هری، نامزدم، خیلی هیجان‌زده بودیم. مراسم ازدواج را در کلیسای جامع آل‌سنتز نایروبی گرفته بودم و یک لباس زیبا هم کرایه کرده بودم. شب قبل عروسی متوجه شدم که بعضی از لباس‌های هری، از جمله کراوات او پیش من است. او بدون کراوات نمی‌توانست برای عروسی حاضر شود، برای همین، یکی از دوستانم که شب پیش من مانده بود، گفت که وسایل هری را اول صبح برای او می‌برد. صبح زود بیدار شدیم و او را تا ایستگاه اتوبوس همراهی کردم. در همین زمینه: وقتی به طرف خانه برمی‌گشتم، از مقابل مردی گذشتم که به کاپوت یک خودرو تکیه داده بود. ناگهان او من را از پشت گرفت به روی صندلی عقب ماشین انداخت. دو مرد دیگر داخل ماشین بودند. ماشین به راه افتاد. همه اینها در کمتر از یک ثانیه اتفاق افتاد. تکه پارچه‌ای توی دهانم فرو کرده بودند. مشت و لگد می‌زدم و سعی می‌کردم فریاد بزنم. وقتی توانستم پارچه را از دهانم خارج کنم، فریاد کشیدم: "امروز روز عروسی منه!" و اولین ضربه را خوردم. یکی ازمردها به من گفت: "همکاری می‌کنی یا می‌میری". مردان به ترتیب به من تجاوز کردند. مطمئن بودم که خواهم مرد، اما هنوز برای زنده ماندن می‌جنگیدم. وقتی یکی از مردها پارچه را از دهانم درآورد آلت تناسلی‌اش را گاز گرفتم. از درد فریاد کشید و یکی دیگر از آنها با چاقو به شکم من چند ضربه زد. در ماشین را باز کردند و من را از ماشین در حال حرکت بیرون انداختند. چند مایل از خانه دور شده بودم، خارج از نایروبی. بیشتر از شش ساعت از زمانی که ربوده شده بودم، می‌گذشت. بچه‌ای که شاهد بیرون انداخته شدن من از ماشین بود، مادربزرگش را خبر کرد. گروهی از مردم دوان دوان به سراغ من آمدند. بعد پلیس آمد، آنها سعی کردند نبض من را بگیرند اما موفق نشدند. فکر کردند مرده‌ام. من را داخل یک پتو پیچیدند و راه افتادند تا به سردخانه ببرند. در راه، زیر پتو نفسم گرفت و سرفه کردم. مامور پلیس گفت: "زنده است؟" و با ماشین دور زد و من را به بزرگ‌ترین بیمارستان دولتی در کنیا برد. به شدت شوکه شده بودم، کلمات نامفهومی زیر لب می‌گفتم. نیمه برهنه بودم و خون بدنم را پوشانده بود. صورتم از ضربه‌هایی که وارد شده بود، متورم بود. اما سرپرستار حدس زد که من یک عروس هستم. او به پرستارها گفت: "باید بگردیم در کلیساهای اطراف ببینیم آیا گم شدن یک عروس گزارش شده است؟" اتفاقا کلیسای جامع "آل‌سنتز" اولین کلیسایی بود که به آن تلفن کردند. پرستار پرسید: "آیا یک عروس گمشده دارید؟" کشیش گفت: "بله ما یک مراسم عروسی برای ده صبح داشتیم اما عروس نیامده است." کلیسای جامع "آل سنتز" قدیمی ترین کلیسای جامع انگلیکن‌ها ، وابستگان به کلیسای انگلستان، در نایروبی است وقتی به کلیسا نرفتم، پدرو مادرم خیلی ترسیدند. کسانی را برای پیدا کردن من فرستادند. شایعه‌ها بالا گرفت بعضی‌ها فکرکردند: "شاید نظرش عوض شده؟" اما بقیه گفتند: "نه او اینطور آدمی نیست، چه اتفاقی افتاده؟" بعد از چند ساعت آنها مجبور بودند تزئینات سالن را بردارند تا سالن را برای مراسم بعدی آماده کنند. هری در دفتر کلیسا منتظر ماند. پدرو مادرم وقتی فهمیدند کجا هستم، با همه اطرافیان به بیمارستان آمدند. حتی هری لباس عروسی من را هم آورده بود. اما رسانه‌ها هم از ماجرا با خبر شده بودند و خبرنگاران به بیمارستان آمده بودند. به بیمارستان دیگری منتقل شدم تا راحت‌تر باشم. آنجا دکترها زخم‌هایم را بخیه زدند و خبر تکان‌دهنده را به من دادند: "ضربه‌های چاقو به طور عمیقی رحم تو را پاره کرده و نمی‌توانی در آینده بچه دار شوی." دکترها قرص پیشگیری از بارداری دادند و همچنین داروهایی که من را از ویروس اچ‌آی‌وی و ابتلا به ایدز مصون می‌کرد. نمی‌توانستم فکر کنم، حاضر نبودم قبول کنم چه اتفاقی افتاده است. هری می‌گفت همچنان می‌خواهد با من عروسی کند. او می‌گفت: "می‌خواهم مراقب او باشم و مطمئن بشوم در آغوش من، در خانه‌مان به سلامت کامل برگشته است." واقعا من در وضعیتی نبودم که جواب مثبت یا منفی بدهم چون چهره سه مرد و تمام آنچه که اتفاق افتاده بود، تمام ذهنم را درگیر کرده بود. چند روز بعد، وقتی اثر داروهای مسکن کمتر شد، توانستم در چشمانش نگاه کنم. مدام می‌گفتم متاسفم. احساس می‌کردم انگار باعث سرافکندگی او شدم. بعضی‌ها می‌گفتند که اشتباه خود من بوده که خانه را صبح زود ترک کردم. این حرف خیلی آزارم می‌داد ولی خانواده و هری از من حمایت می‌کردند. پلیس هرگز متجاوزها رو دستگیر نکرد. چندبار برای شناسایی رفتم اما هیچکدام از آنها را نتوانستم تشخیص بدهم و این کار هر بار آزارم می‌داد و حالم را دوباره بد می‌کرد. ده قدم جلو رفته بودم، بیست قدم عقب برمی‌گشتم. بالاخره به مرکز پلیس رفتم و گفتم: "می‌دانید چه بر سر من آمده. فقط می‌خواهم تمام شود.» سه ماه بعد از حمله گفته شد که آزمایش ویروس اچ‌آی‌وی من منفی است. خیلی خوشحال شدم اما گفتند بهتر است سه ماه دیگر صبر کنم که مطمئن شویم. من و هری برنامه ریزی برای دومین مراسم ازدواج را شروع کردیم. باوجودی که از دست مزاحمت رسانه‌ها خیلی عصبانی بودم، اما شخصی که ماجرای من را خوانده بود از من خواست که به ملاقاتم بیاد. اسمش «وایپ اوگولا» بود و خود او هم از یک تجاوز، جان سالم به در برده بود. با هم حرف زدیم و او گفت که با دوستانش می‌خواهند به ما یک مراسم عروسی مجانی هدیه دهند. او گفت: "بدون حساب کتاب، هرچی که تو بخواهی." خیلی خوشحال‌ و هیجان‌زده بودم. یک نوع کیک که خیلی گران‌تر بود سفارش دادم. به جای لباس‌عروس کرایه‌ای، حالا می‌توانستم یک لباس‌عروس برای خودم بخرم. در ماه ژوئیه سال ۲۰۰۵، هفت ماه پس اولین مراسم عروسی برنامه‌ریزی شده‌، هری و من با هم ازدواج کردیم و به ماه‌عسل رفتیم. ۲۹ بعد، در یک شب خیلی سرد، خانه خودمان بودیم. هری مقداری زغال چوب آتش زد و به اتاق خواب آورد. بعد از شام آن را بیرون برد چون اتاق خیلی گرم شده بود. من زیر پتو رفتم و او در خانه را قفل کرد. وقتی می‌خوابید گفت که سرگیجه دارد، اما اهمیتی ندادیم. آنقدر سرد بود که نمی‌توانستیم بخوابیم. به همین دلیل گفتم یک پتوی دیگر بیاندازیم. اما هری گفت که نمی‌تواند، چون توانش را ندارد. به طرز عجیبی من هم نمی‌توانستم بلند شوم. فهمیدم یک اتفاقی افتاده است. او از حال رفت، من هم از حال رفتم. به یاد دارم که به هوش آمدم و صدایش کردم. گاهی جواب می‌داد و گاهی جواب نمی‌داد. به زحمت خودم را از رختخواب بیرون کشیدم و به روی زمین انداختم. شروع کردم به خزیدن به طرف تلفن. به همسایه تلفن زدم و گفتم: "یک اتفاقی افتاده، هری جواب نمی‌دهد." زن همسایه بلافاصه آمد ولی انگارسال‌ها طول کشید تا بتوانم به در ورودی خانه برسم، به هوش بمانم تا در را به روی او باز کنم. گروه زیادی فریاد زنان درون خانه آمدند. من دوباره از هوش رفتم. در بیمارستان بیدار شدم و سراغ شوهرم را گرفتم. به من گفتند در حال معالجه او در اتاق بغلی هستند. گفتم: "من یک کشیش هستم و چیزهای زیادی در زندگی دیده‌ام. باید با من رک و راست باشید." دکتر به من نگاهی کرد و گفت: "متاسفم شوهرت نتوانست دوام بیاورد." باورم نمی‌شد. هری اولونده و تری در مراسم عروسی‌شان در ژوئیه ۲۰۰۵ برگشتن به همان کلیسا برای مراسم تشییع وحشتناک بود. فقط یک ماه پیش، آنجا بودم با لباس سفید و هری با کت‌ شلوارش خوش‌تیپ در مقابل من ایستاده بود. حالا، من در لباس سیاه و او درون تابوتی بود حمل می‌شد. مردم فکر می‌کردند من نفرین شده هستم و بچه‌هایشان را از من دور نگه می‌داشتند. آنها می‌گفتند: "او بدشگون است". از یک نظر خودم هم همینطور فکر می‌کردم. بعضی‌ها هم من را به قتل شوهرم متهم می‌کردند. این واقعا من را خسته می‌کرد و رنج می‌داد. عزادار بودم. کالبدشکافی نشان داد که واقعا چه اتفاقی افتاده است: سیستم تنفسی او پر از گاز منواکسید کربن شده و خفه شده بود. گرفتار آشفتگی روانی شده بودم. احساس می‌کردم خدا به من پشت کرده، حس می‌کردم همه مرا تنها گذاشته‌اند. نمی‌توانستم باور کنم چطور بقیه مردم هنوز می‌توانند، بخندند، بیرون بروند و زندگی کنند. زمین‌خورده و درهم‌شکسته بودم. یک روز که در بالکن خانه نشسته بودم و به پرندگانی که دور می‌شدند، نگاه می‌کردم، گفتم: "خدایا چطور از این پرندگان مراقبت می‌کنی ولی از من نه؟" تری انگشتر را به انگشت هری می‌کند همان لحظه‌ای که این را به زبان آوردم، یادم آمد که بیست و چهارساعت شبانه روز، غمگین در اتاقی با پرده‌های بسته نشسته‌ام. هیچکس این زمان را به تو برنمی‌گرداند؛ باید بدانی، این هفته‌ها، ماه‌ها و یک سال است که به هدررفته است. واقعیت سختی بود. به همه گفتم که دیگر ازدواج نمی‌کنم. خدا شوهرم را از من گرفته و فکر اینکه بار دیگر چنین فقدانی را تجربه کنم برای من خیلی سخت بود. امیدوارم هیچ‌کس این را تجربه نکند. درد آنقدرعمیق است که با تمام وجودت آن را حس می‌کنی. اما مردی بود به نام «تونی گابونگا»، که مدام به ملاقاتم می‌آمد. او من را تشویق می‌کرد که درباره شوهرم حرف بزنم و به روزهای خوب فکر کنم. یکبار که برای سه روز به من زنگ نزده بود، خیلی عصبانی شدم. فهمیدم که به او علاقه‌مند شده‌ام. تونی به من پیشنهاد ازدواج داد اما به او گفتم که برو یک مجله بخر و داستان من را در آن بخوان و بگو که آیا هنوز من را دوست داری؟ او بازگشت و گفت که هنوز می‌خواهد با من ازدواج کند. اما من گفتم: "گوش کن، یک موضوع دیگر هم هست. من نمی‌توانم بچه‌دار بشوم برای همین نمی‌توانم با تو ازدواج کنم." او گفت: "بچه‌ها هدیه‌ای از طرف خدا هستند، اگر به ما داد که شکر، اما اگر نه، درآن‌صورت من وقت بیشتری برای دوست داشتن تو خواهم داشت." تری و تونی گابونگا با خودم فکر کردم: "عجب نگاهی به این مساله دارد." و به او جواب مثبت دادم. تونی به خانه رفت تا به پدر و مادرش بگوید. آنها تا پیش از آنکه داستان من را شنیده باشند، خیلی هیجان‌زده بودند. اما بعد گفتند: "تو نمی‌توانی با او ازدواج کنی. او بدشگون و لعنت شده است." پدرشوهرم حاضر نشد در مراسم ازدواج ما شرکت کند. ولی ما کار خودمان را کردیم. ۸۰۰ مهمان داشتیم که خیلی از آنها از روی کنجکاوی آمده بودند. سه سال بعد از اولین ازدواجم بود و من خیلی می‌ترسیدم. وقتی در مراسم عروسی برای زندگی مشترک سوگند می‌خوردیم با خودم فکر کردم: "خدایا من دوباره اینجا هستم، خواهش می‌کنم نگذار او بمیرد." وقتی مدعوین شروع به دعا خواندن برای ما کردند، بی‌اختیار به گریه افتادم. یک سال بعد از عروسی ما احساس ناخوشی کردم و به دکتر رفتم، در نهایت شگفتی به من گفته شد که باردار هستم. چند ماه بعد دکتر به خاطر ضربه‌های چاقویی که به رحم من خورده بود، دستور استراحت مطلق داد. اما همه چیز به خیر گذشت. ما صاحب یک دختر شدیم و نامش را "تهیله". چهار سال بعد، "تودا" دومین دخترمان به دنیا آمد. امروز، من بهترین دوست پدرشوهرم هستم. کتابی درباره تجربه سختی که داشتم به نام "خزیدن از درون تاریکی"، نوشتم که به مردم امید دوباره برخاستن می‌دهد. همچنین سازمانی تاسیس کردم برای کمک به نجات‌یافتگان از تجاوز. من آنها را قربانیان تجاوز نمی‌نامم. ما به آنها مشاوره می‌دهیم و حمایت‌شان می‌کنیم. به دنبال محلی هستیم که آنها بتوانند برای روبه‌رو شدن با دنیای بیرون آماده شوند. مردانی را که به من حمله کردند، بخشیده‌ام. این این کار آسانی نبود اما فهمیدم بیهوده است که از دست آنها که هیچ اهمیتی نمی‌دهند عصبانی و ناراحت باشم. اعتقاداتم هم مرا تشویش کرد که آنها را ببخشم و بدی را نه با بدی، بلکه با خوبی پاسخ دهم. مهم‌ترین نکته، سوگواری کردن است. باید همه مراحل آن را انجام داد. باید آنقدر غمگین شوی که تصمیم بگیری برای وضعیت خودت کاری انجام بدهی. باید به حرکت ادامه بدهی، حتی اگر لازم باشد روی زمین بخزی. به طرف سرنوشت حرکت کن چون درانتظار تو است و باید به آن برسی.
وقتی تری گوبانگا در مراسم عروسی‌ا‌ش غایب بود. هیچکس نمی‌توانست تصور کند که او ربوده شده و پس از تجاوز گروهی، کنار جاده‌ای رها شده تا بمیرد. این اولین اتفاق وحشتناک از دو اتفاق غم‌انگیزی بود که پشت سرهم برای این کشیش جوان نایروبیایی افتاد. اما او از آنها جان سالم به در برد.
'روز عروسی‌ به من تجاوز گروهی کردند'
هشدار سازمان بهداشت جهانی با افزایش آمار ابتلا در اروپا و آسیا همزمان است. مایک رایان رییس بخش فوریت‌های این سازمان گفته است این آمار درصورت عدم هماهنگی تلاش‌های بین‌المللی بالاتر هم خواهد رفت. ۹ ماه بعد از آغاز همه‌گیری ویروس کرونای ۲۰۱۹، تعداد جان‌باختگان از این ویروس در جهان به سرعت به یک میلیون نفر نزدیک می‌شود. آقای رایان درعین‌حال از کشورهای اروپایی خواسته است از خود بپرسند که آیاهرچه لازم بوده برای پرهیز از تعطیلی دوباره کشورشان انجام داده‌اند یا نه. این مقام ارشد سازمان بهداشت جهانی اجرای دقیق و درست تدابیری چون آزمایش و ردیابی، قرنطینه، رعایت فاصله‌های اجتماعی، استفاده از ماسک و شستشوی دست‌ها را در این کشورها زیر سئوال برده است. پیشتر مادرید، پایتخت اسپانیا محدودیت‌های سختگیرانه‌ تازه‌ای را درهشت منطقه دیگر خود وضع کرد که زندگی نزدیک به یک میلیون نفر را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در فرانسه کارکنان بارها و رستوران‌ها در شهر مارسی علیه بسته شدن محل کسب و کار خود از روز شنبه اعتراض کرده‌اند. در بریتانیا نیز همزمان با افزایش نرخ ابتلای روزانه، محدودیت‌های سختگیرانه‌ای در چند منطقه اجرایی شده است. خبرهای بیشتر را در تلگرام بی‌بی‌سی فارسی بخوانید
درحالی که آمار مرگ و میر از همه‌گیری ویروس کرونای ۲۰۱۹ در جهان به یک میلیون نفر نزدیک می‌شود سازمان بهداشت جهانی هشدار داده است این آمار ممکن است تا پیش از استفاده گسترده از واکسن مقابله با کرونا تا ۲ میلیون نفر افزایش بیابد.
سازمان بهداشت جهانی: 'مرگ ۲ میلیون نفر از ویروس کرونا در جهان محتمل است'
بر مبنای قوانین بین‌المللی، استفاده حکومت از سلاح تنها "در شرایط دفاع مشروع و محافظت از افراد در مقابل خطر فوری مرگ یا جراحت خطرناک" موجه است و نه در مورد تخریب اموال عمومی و آتش زدن ساختمان‌های دولتی ۲۳ بهمن ۱۳۵۷، درست یک روز پس از پیروزی انقلاب، آیت‌الله خمینی، رهبر انقلاب از مردم خواست تا اسلحه‌هایی که با تصرف پادگان‌ها و کلانتری‌ها به دست آورده‌اند به مساجد تحویل بدهند تا در اختیار کمیته‌ها گذاشته شود. او به واقع، مطابق تعریفی عام از دولت عمل کرد که در مطالعات سیاسی بر سر آن توافق وجود دارد: دولت یعنی انحصار ابزار خشونت. مدتی بعد آیت‌الله خمینی و هوادرانش برای مقابله با گروه‌هایی از اپوزیسیون به کردستان و ترکمن صحرا هجوم بردند و طولی نکشید که بسیاری از جریان‌های منتقد حکومت تازه تاسیس جمهوری اسلامی حذف و سرکوب شدند. بدین ترتیب، حکومت تازه تاسیس ایران، با انحصاری کردن حق استفاده از ابزار خشونت و سلب این حق از دیگران خود را تثبیت کرد. شاید همین اهمیت "حق انحصار ابزار خشونت و قدرت نظامی" بود که در بهار سال ۱۳۶۰، آیت‌الله خمینی را ناچار ساخت تا برای برکناری ابولحسن بنی‌صدر از ریاست جمهوری، ابتدا او را از فرماندهی کل قوا برکنار کند. از آن زمان تا کنون، فرمانده کل نیروهای مسلح در دست رهبر ایران قرار گرفت که عملا نظارتی بر آن وجود ندارد. حکومت ایران در جریان این اعتراضات بدون اعلام رسمی، وضعیت اضطراری اعلام کرد؛ بنابر قانون اساسی اعلان چنین وضعیتی نیاز به تصویب مجلس شورای اسلامی دارد اما همان قدر که حکمرانیو دولت مدرن با حق انحصاری استقاده از ابزار خشونت گره می‌خورد، این امتیاز مسئولیت و تکالیف بیشتری نیز بر دوش حکومت می‌گذارد. به عبارت دیگر، به محض بروز هر خشونتی در جامعه، مسئولیت آن بدواً با دولت است، چرا که دولت قوه قهریه (نظامی) را به طور انحصاری در اختیار گرفته و این امتیاز مسئولیت‌زاست. حکومت علاوه بر رعایت حقوق شهروندان، مسئول حفاظت از جان شهروندان و برقراری امنیت هم هست. در عین حال، حکومت موظف است برای برقراری امنیت، به طور متوازن و متناسب از زور و ابزار خشونت استفاده کند. سازمان عفو بین‌الملل اخیرا در بیانیه خود درباره اعتراضات به گرانی قیمت بنزین گفته در جریان اعتراضات، "حکومت ایران عامدانه و مرگبار از سلاح گرم استفاده کرده و به طور نامتناسبی به زور متوسل شد." در بسیاری از ویدیوهای منتشر شده از اعتراضات، ماموران پلیس مستقیم به جمعیت تیراندازی می‌کنند. همچنین در تصاویر، شماری از کشته‌شدگان از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته‌اند. دولت می‌گوید صدها بانک و ساختمان دولتی در این اعتراضات به آتش کشیده شده یا تخریب شدند. رسانه‌های داخلی در ایران به نقل از دولت گزارش داده‌اند این آسیب‌ها دستکم در سه روز اول ۲۳۳۳ میلیارد تومان خسارت زده است. بر مبنای قوانین بین‌المللی، حتی اگر ادعای دولت ایران مبنی بر آسیب زدن به اموال عمومی درست باشد، استفاده از سلاح تنها در "شرایط دفاع مشروع و محافظت از افراد در مقابل خطر فوری مرگ یا جراحت خطرناک" موجه است و نه پرتاب سنگ، تخریب اموال عمومی و آتش زدن ساختمان‌های دولتی. این در حالی است که نهادهای ناظر و شاهدان عینی تایید می‌کنند که حکومت ایران از گلوله جنگی علیه معترضان استفاده کرده است. به نظر می‎‌رسد حکومت ایران در جریان این اعتراضات عملا بدون اعلام رسمی، وضعیت اضطراری اعلام کرده است. بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی، اعلان چنین وضعیتی که در آن آزادی‌های شهروندی محدود می‌شود، نیاز به تصویب مجلس شورای اسلامی دارد. قطع اینترنت، اختلال در شبکه تلفن همراه، محدودیت اطلاع‌رسانی، تعطیلی برخی از مدارس و مراکز دولتی و همچنین استفاده از قوای نظامی همچون سپاه پاسداران در برخی شهرها، همه شواهدی بودند از وضعیتی که می‌توان آن را یک وضعیت اضطراری اعلام ‌نشده، توصیف کرد. علاوه بر این، در بحث بر سر خشونت آنچه عموما ناگفته می‌ماند، عدم توجه به اشکال دیگر خشونت از جمله خشونت‌ سیستماتیک دستگاه‌های سیاسی و اقتصادی است که زمینه تبعیض را به وجود می‌آورد. اسلاوی ژیژک نویسنده کتاب "شش نگاه زیر چشمی به خشونت" می‌نویسد که توجه بیش از اندازه به خشونت‌های مستقیم و فیزیکی ما را از توجه به انواع دیگر خشونت باز می‌دارد. او اشاره می‌کند خشونت‌هایی هم وجود دارد که آن را سیستمی می‌خوانیم "پیامدهای غالبا فاجعه‌باری که عملکرد بی‌تلاطم نظام‌های اقتصادی و سیاسی به بار می‌آورد". اسلاوی ژیژک این تمرکز بیش از حد بر مسئله تساهل و خشونت مستقیم را نقد می‌کند و می‌نویسند "چرا انبوه مشکلات امروزی را به جای آنکه مشکل نابرابری، بهره‌کشی، یا بی‌عدالتی بدانیم ناشی از عدم تساهل می‌دانیم؟" تغییر الگوی اعتراض در ایران در ایران هم الگوی اعتراض تغییر کرده است و هم خشونت حکومت نادر بوده؛ تغییری که ابتدا در دیماه سال ۱۳۹۶ ظاهر شد. به نظر می‌رسد ایده‌های عدم خشونتی که در سال ۱۳۸۸ مطرح شده بود، دیگر جایی در اعتراض‌های اخیر ندارد. در دو سال گذشته، عملا فعالیت نهادهای مدنی به مرور محدودتر شده است. در سال ۱۳۹۷، با وجود اینکه شمار اعتراضات کارگری در مقایسه با ۴۰ سال گذشته به بیشترین حد ممکن رسید اما در پایان این سال، عملا فعالیت نهادهای مستقل مدنی تا حد زیادی محدود و فعالان این حوزه با احکام قضایی سنگین مواجه شدند. طبق گزارش اتحاد بین‌المللی حمایت از کارگران در ایران، "در سال ۱۳۹۷به طور میانگین هر روز ۵/۴ اعتراض کارگری به وقوع پیوست. در سال ۱٣۹۶ این رقم حدود ۵/٣ مورد بود و در سال ۱٣۹۵ حدود ٣ مورد ". اعتراضات سال ۱۳۹۸، واکنشی بود به بسته شدن واپسین دریچه‌های اعتراضات صنفی و مدنی در ایران بر اساس آمار وزارت کار، "در سال‌های ۹۴ و ۹۵ بیش از یک میلیون شکایت در اداراه کار مناطق مختلف ایران ثبت شده که بخش عمده آن در رابطه با حقوق و مزایای عقب افتاده کارگران است". بر مبنای گزارش اتحاد بین‌المللی حمایت از کارگران در ایران، از سال ۱۳۹۶ به بعد الگوی اعتراض در ایران به مرور اعتصاب و تجمع و راهپیمایی در محل کار و سطح شهر تغییر شکل داد. به نظر می‌رسد با بسته شدن راه برای اعتراض‌های صنفی و مدنی، عملا راه برای اعتراض‌های خشن باز شد و الگوی اعتراضات را در ایران تغییر داد. به عبارت دیگر اعتراضات سال ۱۳۹۸، واکنشی بود به بسته شدن واپسین دریچه‌های اعتراضات صنفی و مدنی در ایران. سختگیری در خصوص برگزاری آزاد تجمع‌ها به حدی بود که در سال ۱۳۹۸ عملا نهادهای مستقل کارگری حتی برای روز کارگر نتواستند مجوز اخذ کنند و در جریان اعتراضات ده‌ها کارگر و فعال مدنی بازداشت شدند. این موضوع حتی در بند سوم مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز این موضوع به صراحت قید شده که اگر بشر هیچ راه دیگری علیه ستم و استبداد نداشته باشد، باید بتواند علیه ستم و استبداد "طغیان کند" و همزمان تاکید می‌کند با وجود این شورش، باید حقوق بشر فرد معترض رعایت شود. حق اعتراض در برابر سرکوب از جمله مواردی است که برای قانون نویسان غربی در قرن‌های ۱۷ و ۱۸ میلادی مورد تاکید بود. در متمم دوم قانون اساسی ایالات متحده، با استناد به همین حق اعتراض در برابر سرکوب، به شهروندان حق حمل سلاح داده شد. در اصل ۲۷ قانون اساسی ایران اما "تشکیل اجتماعات و راه پیمایی‌ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی‌ اسلام نباشد آزاد است. این اصل بین حکومت ایران و منتقدانش محل اختلاف است و وزارت کشور ایران از همه گروه‌ها و احزاب خواسته تا برای برگزاری تجمعات مجوز بگیرند. اما در چند سال‌ اخیر تشدید سختگیری‌ در خصوص اعتراضات، نه تنها به پیشگیری از این اعتراضات نینجامیده بلکه تنها زبان گفت‌وگو میان دولت و جامعه مدنی را خشن‌تر کرده است. مشخص نیست این تغییر شکل رابطه دولت و مردم که در خشونت‌های اخیر ظاهر شده، در عمل به سرکوب اعتراضات می‌انجامد یا رادیکال شدن جنبش اعتراضی در ایران.
بنابر آخرین برآوردها، دستکم ۱۱۵ نفر در اعتراضات اخیر کشته‌ شده‌اند و برخی ساختمان‌های عمومی آسیب دیده‌اند. حکومت مسئولیت اعمال خشونت‌ را متوجه معترضان دانسته. در مقابل، در تصاویر مخابره شده معترضان از شلیک مستقیم پلیس و استفاده از سلاح جنگی خبر می‌دهند. چه کسی مسئول اعمال خشونت‌هاست؟ دولت یا معترضان؟ آیا شهروندان و حکومت از مسئولیت یکسانی برخوردارند؟
اعتراض‌های ایران؛ چه کسی مسئول خشونت‌هاست؟
آقای خلیلزاد نفوذ زیادی بر شماری از رهبران افغانستان دارد و ارتباط نزدیکی هم با طالبان برقرار کرده است مشخص نیست که قبل از دیدار با نمایندگان طالبان، چقدر با رهبران افغانستان رایزنی شده است ولی شورای عالی صلح که رهبری گفتگوهای صلح این کشور را به عهده دارد، می‌گوید که آقای خلیلزاد از تمام فعالیت‌هایی که در زمینه صلح انجام می‌دهد، شورای عالی افغانستان را در جریان می‌گذارد. همزمان با این تلاشها، حکومت افغانستان نیز طرح صلح با طالبان را اعلام کرد و همچنین شورای عالی صلح و ترکیب هیئت ۱۲ نفر مذاکره کننده با گروه طالبان رسما معرفی شدند. شماری معتقدند که دولت با این تلاش‌ها می‌خواهد وانمود کند که در زمینه صلح افغانستان فعال است. حکومت افغانستان تاکنون درباره تلاش‌های آقای خلیلزاد سکوت کرده؛ مشخص نیست که قبل از دیدار او با نمایندگان طالبان، آقای خلیلزاد بر سر چه چیزهایی با مقام‌های افغانستان به توافق رسیده ولی کابل قبلا گفته بود که تمامی تلاش‌های آمریکا در هماهنگی با حکومت افغانستان صورت می‌گیرد و هدف از آن ایجاد تسهیلات برای گفتگوهای صلح است. اسدالله زائری، معاون سخنگوی شورای عالی صلح به بی‌بی‌سی گفت که در روند جدید، شورای عالی صلح "نقش برجسته و روشن" نداشته و بیشتر در روند اخیر نقش آقای خلیلزاد "پررنگ‌تر و برجسته‌تر" بوده است. با توجه به این برداشت که بار اصلی گفتگوهای صلح به دوش این شورا است، آقای زائری گفت هر طرفی که قدمی در راستای صلح بردارد و باعث شروع گفتگوهای بین‌الافغانی شود، شورای عالی صلح از آن استقبال می‌کند. به گفته او شورای عالی صلح خود را "مالک و بازیگر اصلی" صلح افغانستان نمی‌داند. افغانستان نیز اعلام کرده که شورای مشورتی صلح را ایجا کرده است خلیلزاد به محور گفتگوهای صلح تبدیل شده است؟ زلمی خلیلزاد بعد از سقوط گروه طالبان در سال ۲۰۰۱ به عنوان یکی از اشخاص کلیدی در عرصه سیاست افغانستان قد علم کرد. او یکی از "معماران نظام جدید افغانستان" شناخته می‌شود. آقای خلیلزاد در ایجاد حکومت موقت و انتقالی در بن آلمان نقش برازنده داشت. خلیلزاد بعد از انتخابش به عنوان نماینده رئیس جمهوری آمریکا برای افغانستان و سفیر این کشور در کابل به نظر خیلی از منتقدانش بیشتر از حد یک نماینده و سفیر یک کشور عمل کرد و حتی شماری از رسانه‌ها در آن زمان از او به عنوان "شاه پنهان" افغانستان یاد کردند. انتقادهای زیادی نیز ازطرف مخالفانش علیه او مطرح شده و این افراد مدعی هستند که آقای خلیلزاد تلاش دارد تا ساختار قدرت تک قومی را در افغانستان نهادینه سازد. او در خاطراتش نوشته که رابطه او و حامدکرزی، رئیس جمهور پیشین افغانستان چقدر نزدیک و دوستانه بوده و همچنین گفته که در سیاست افغانستان فردی تاثیرگذار بوده است. اکنون حتی مخالفان آقای خلیلزاد نگران حضور او در صحنه تلاش‌های صلح نیستند، بلکه نگرانی آنها بیشتر از ناحیه عدم تحرک دولت افغانستان در این زمینه است که می تواند منجر به افتادن عنان صلح به دست غیر افغان‌ها شود. عبدالحفیظ منصور، نماینده کابل در مجلس نمایندگان افغانستان می‌گوید هر قدمی از سوی هر کسی در جهت تامین صلح برداشته شود، قابل استقبال است. به گفته او قضایای افغانستان پیچیده است و آمدن آقای خلیلزاد هم امر تازه‌ای نیست، اما مهم این است که دولت در پی اعمال سیاست بهتری در جهت نمایندگی از عموم مردم در پروسه صلح باشد در حالی که حالا چنین نیست. آقای خلیلزاد ارتباط نزدیک با اقشار مختلف افغانستان داشت در سه دیدار گذشته خلیلزاد و طالبان بر سر چه مذاکره کردند تاکنون آقای خلیلزاد دو دیدار با نمایندگان طالبان در قطر داشته و یک دیدار دیگر نیز در شهر ابوظبی پایتخت امارات انجام شده است. به نظر می‌رسد دلیل انتخاب امارات برای نشست سوم، تیرگی روابط قطر با عربستان سعودی و امارات متحده بوده باشد. تاکنون درباره جزئیات این نشست‌ها اطلاعات زیادی به بیرون درز نکرده و حتی تصویری از این نشست‌ها که ترکیب هیئت‌های دو طرف را نشان دهد، منتشر نشده است. افراد آگاه به مسایل طالبان می‌گویند که خواست طالبان در دیدار اولی که با خلیلزاد داشتند، مطرح شده‌است. وحید مژده که در زمان حاکمیت طالبان به عنوان معاون وزیر خارجه این گروه کار کرده، می‌گوید که طالبان به طور مشخص از آقای خلیلزاد در آن نشست خواستند که آمریکا مراحل خروج نیروهایش از افغانستان را مشخص کند، رهبران طالبان را از فهرست سیاه سازمان ملل و آمریکا خارج کند، زندانیان طالبان را رها سازد و دفتر طالبان در قطر را به رسمیت بشناسد. به گفته او، آقای خلیلزاد درباره خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان گفته بود که آمریکا با افغانستان موافقت‌نامه امنیتی استراتژیک امضا کرده و کابل باید درباره لغو این موافقت‌نامه و یا ادامه آن تصمیم بگیرد، درباره فهرست سیاه نیز باید کابل درخواست حذف رهبران طالبان را بدهد، رهایی زندانیان گروه طالبان و به رسمیت شناختن دفتر قطر را نیز منوط به تصمیم کابل کرده بود. هیئت مذاکره کننده دولت نتوانست با طالبان مذاکره کند دیداری که انجام نشد دولت افغانستان یک هیئت ۱۲ عضوی را به قطر فرستاد تا با نمایندگان طالبان در مورد صلح مذاکره کند و اعلام کرد که این دیدار "قریب‌الوقوع" است ولی در عمل براساس گزارشهای خبری طالبان حاضر به گفتگو با فرستادگان کابل نشدند. در همین خصوص بعدا ریاست جمهوری افغانستان اعلام کرد "با طرف مخالف مذاکرات صورت نگرفت و توقعی که {دولت} از جانب مخالف داشت، به دست نیامد." آقای مژده می‌گوید که نمایندگان پاکستان، عربستان، امارات و آمریکا قبل بعد از رسیدن هیئت مذاکره کننده افغانستان با نمایندگان طالبان درباره نشست رو در رو با هیات دولت صحبت کرده بودند ولی هیئت طالبان این درخواست را نپذیرفته بود. واکنشها در داخل دولت بعد از پایان نشست ابوظبی، اولین واکنش را شورای امنیت ملی افغانستان داشت و اعلام کرد که مردم این کشور "معامله عجولانه"ای که قربانی‌های مردم افغانستان را نادیده بگیرد، نمی‌پذیرند. این نهاد افزوده بود که هیچ کشور یا فردی حق و صلاحیت بحث درباره ساختارهای جدید حکومتی برای افغانستان از جمله تقسیمات سیاسی را ندارد. خبرهایی در پی برگزاری این نشست منتشر شد مبنی بر اینکه در نشست ابوظبی موضوع تشکیل حکومت موقت از سوی طالبان مطرح شده اما هم آقای خلیلزاد و هم گروه طالبان این خبر را رد کردند. آقای دانش نوشته که در مورد صلح، چیزی سرّی و پنهان از مردم تاکنون وجود نداشته و بعد از این وجود نخواهد داشت بعد از آن سرور دانش، معاون دوم آقای غنی نوشت که افغانستان مذاکرات صلح را بدون قید و شرط اعلام کرده، ولی تحقق صلح را غیرمشروط نمی‌داند، زیرا صلح قبل از اینکه یک مسئله حکومتی باشد، یک موضوع ملی است. شرایط و دیدگاه‌های ملت افغانستان باید در نظر گرفته شود. او همچنین تاکید کرده که صلح باید به تقویت نظام سیاسی، پایداری و توسعه آن بینجامد. اگر کسی این تصور را داشته باشد که صلح به انحلال دولت و ماشین ملکی (غیر نظامی) و نظامی آن منجر می‌شود، سخت در اشتباه است. آقای دانش در ادامه افزوده که نظام حاکمیت ملی به آرای مستقیم یا غیرمستقیم مردم تعلق دارد و برخاسته از انتخابات عمومی و عادلانه است. نظام‌هایی از نوع "امارت" یا مانند آن با قرائت هایی که طالبان داشته‌اند، در مغایرت با این ارزش حقوقی و سیاسی بوده و برای مردم افغانستان غیر قابل قبول است. در نهایت او گفته بود که به مردم افغانستان اطمینان می‌دهد که در مورد صلح، چیزی سرّی و پنهان از مردم تاکنون وجود نداشته و بعد از این وجود نخواهد داشت. به گفته آقای مژده طالبان در اولین دیدار در دفتر قطر خواستهای خود را به آقای خلیلزاد گفته‌اند در آخرین دیدار چه گذشت؟ به گفته آقای مژده در آخرین دیدار گروه طالبان با نمایندگان آمریکا و سایر کشورها هیئت طالبان اسرار به ارایه یک زمان بندی برای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بوده‌است. به گفته آقای مژده ولی آقای خلیلزاد پاسخ به این درخواست را منوط به دولت افغانستان و موافقت‌نامه استراتژیک میان افغانستان و آمریکا عنوانکرده بود. او می‌گوید که این روند باعث شد که گفتگوهای ابوظبی به بن بست برسد و در نهایت بدون رسیدن به توافق مشخص پایان یابد. به نظر آقای مژده تصمیم جدید دونالد ترامپ درباره خروج نصف نیروهای آمریکایی از افغانستان باعث شد که طالبان به ادامه روند گفتگوها بیشتر امیدوار شوند. برخی از رسانه‌های پاکستانی نیز گزارش داده‌اند که یکی از شرایط گروه طالبان برای ادامه گفتگو با طرف آمریکا لغو موافقتنامه امنیتی میان افغانستان و آمریکا است. توافقنامه‌ای که براساس آن اجازه حضور قانونی به نیروهای آمریکا در افغانستان داده می‌شود. با توجه به نشست هایی که صورت گرفته به نظر می‌رسد حکومت افغانستان از تلاش‌هایی که به روند صلح کمک کند و باعث تسهیل این روند شود، نگرانی ندارد ولی نگرانی اصلی از این است که صلح به مالکیت و رهبری افغانها انجام نشود.
با انتخاب زلمی خلیلزاد به عنوان نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا در روند صلح، روند تلاشها برای مذاکره با طالبان شتاب بیشتری یافته است. برای اولین بار یک نماینده ارشد آمریکا به صورت رسمی به قطر رفت. قطر مقر "دفتر سیاسی" طالبان است. براساس برخی از گزارشها طالبان بعد از این دیدار، از او با احترام و با عنوان "داکترخلیلزاد" یاد کردند.
زلمی خلیلزاد و دشواری‌های صلح افغانستان؛ در سه نشست با طالبان چه گذشت؟
بهانه بغداد برای شروع جنگ استرداد سه منطقه کوچک بود که قرار بود طبق قرارداد ۱۹۷۵ موسوم به قرارداد الجزایر به عراق واگذار شود برای پاسخ به این سوال ها نخست باید دید عراق در آغاز جنگ چه مناطقی از ایران را اشغال کرد. عراق آنگونه که ژنرال عبدالجبار شنشل رییس وقت ستاد ارتش عراق می گوید در پی استرداد سه منطقه کوچک بود که قرار بود طبق قرارداد ۱۹۷۵ موسوم به قرارداد الجزایر به عراق واگذار شود و واگذار نشده بود. این سه منطقه طبق تعریف عراقی ها عبارت بودند از زین القوس (زین الکش) سیف سعد ( میمک) و سیف ابوعبیده. عراق این سه منطقه را در فاصله دو هفته تا آغاز هجوم سراسری زمینی به درون خاک ایران و در فاصله شانزدهم تا ۳۰ شهریور ۱۳۵۹ تصرف کرد. اولین جایی که به تصرف عراق درآمد منطقه زین القوس بود که نام عراقی منطقه ای در جنوب قصرشیرین و نزدیک نفت شهر بود و ایرانی ها آن را زین الکش می نامند. این منطقه در زمستان سال ۱۳۵۱ محل درگیری مرزی چند ماهه ایران و عراق بود. عراق در شانزدهم شهریور سال ۱۳۵۹ در این منطقه، پاسگاه ژاندارمری خان لیلی و پاسگاه های همجوار آن در جنوب قصرشیرین در استان کرمانشاه و در نزدیکی شهر نفت شهر را مورد حمله قرار داد و تصرف کرد. منطقه دوم که به اشغال عراق درآمد میمک در غرب ایلام بود. طبق قرارداد ۱۹۷۵ بین ایران و عراق قرار بود بخشی از منطقه میمک و ارتفاعات آن به دولت عراق واگذار شود اما در عمل به دلیل ناتمام ماندن عملیات میله گذاری مرزی بین طرفین در سال ۱۳۵۶، مرز تا حد زیادی نامشخص باقی ماند. در ۱۹ شهریور۱۳۵۹، عراق حمله ای را برای تصرف منطقه میمک شروع کرد و دو روز بعد با توجه به برتری یگان های رزمی عراق بر نیروهای محدود پاسگاه های مرزی ایران، این منطقه به تصرف عراقی ها در آمد. منطقه سوم آن گونه که ژنرال شنشل می گوید سیف ابوعبیده بوده که در شرق استان میسان عراق و منطقه مرزی جنوب استان ایلام ایران قرار دارد. عراق همچنین در این دوره دو هفته ای قبل از شروع حمله گسترده زمینی به ایران شماری از پاسگاه های مرزی ایران از منطقه دشت ذهاب در شمال استان کرمانشاه به سوی جنوب این استان و نیز پاسگاه های مرزی استان ایلام و خوزستان را تصرف کرد. نقشه یک: حمله سراسری زمینی ارتش عراق و اشغال شهرهای مرزی ایران (۱۳۵۹) مناطق تصرف شده در هجوم سراسری عراق پس از آغاز حمله زمینی گسترده عراق به مرزهای ایران با ۱۲ لشکر و ۱۰ تیپ مستقل در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، عراق در یک دوره حدودا دوماهه موفق شد شهرهای قصرشیرین، نفت شهر، سومار، مهران، موسیان، سوسنگرد، هویزه و خرمشهر را تصرف کند، آبادان را به محاصره درآورد و اهواز، دزفول، شوش و اندیمشک را به خطر اندازد و در تیر رس توپخانه خود قرار دهد. مجموع مناطقی که عراق در این دوره تصرف کرد حدود ۱۵ هزار کیلومتر مربع و در سه استان کرمانشاه، ایلام و خوزستان بود. در این دوره ارتش ایران با طراحی چهار عملیات تلاش کرد که ضمن سد کردن راه پیشروی عراق به سمت دزفول و اندیمشک، محاصره آبادان را بشکند و از سوی دیگر لشکرهای عراق را که در دروازه های جنوبی و غربی و شمال غربی اهواز خیمه زده بودند به عقب براند. اگر چه در ادبیات رسمی جنگ ایران و عراق و آنچه به عنوان دفاع مقدس نامیده می شود از این چهار عملیات به عنوان عملیات های شکست خورده و ناموفق یاد می شود ولی شواهد و قرائن موجود نشان می دهد ارتش ایران که پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ با اعدام، بازنشسته شدن و مهاجرت به خارج فرماندهان اصلی اش بشدت تضعیف شده بود، با این حملات چهارگانه در وهله نخست باعث توقف پیشروی ارتش عراق شد و در وهله دوم روحیه تهاجمی را به ارتش ایران بازگرداند. حمله نخست که به عملیات پل نادری معروف شد و در ۲۳ مهر ۱۳۵۹ در غرب دزفول و اراضی غرب رود کرخه انجام شد، اگر چه از نظر تصرف زمین دستاورد مهمی نداشت ولی ایده اصلی ارتش عراق برای عبور از کرخه و رساندن خود به دزفول و اندیمشک و پایگاه هوایی وحدتی دزفول و به طور کلی بستن راه های مواصلاتی خوزستان به سایر استان های مرکزی ایران را با شکست روبه‌رو کرد. بویژه آنکه در سال ۱۳۵۹ هنوز راه کنونی خوزستان به چهار محال و بختیاری و اصفهان از طریق ایذه یک راه اصلی و قابل استفاده بویژه در زمستان تلقی نمی شد و راه اصلی خوزستان به مناطق مرکزی و شمالی کشور از منطقه اندیمشک عبور می‌کرد. نه پیشروی عراق، نه پیشروی ایران: دوره نه ماهه از حدود آذر سال ۱۳۵۹ تا مهر ۱۳۶۰ یک دوره نه ماهه در جنگ ایران و عراق وجود دارد که نه عراق قادر به توسعه و تعمیق پیشروی های خود در درون خاک ایران است و نه ایران قادر به پیشروی عمده و بازپس گیری اراضی اشغالی خود است. عراق در ابتدای این دوره سوسنگرد را برای بار دوم اشغال کرد ولی به دلیل حملات متقابل یگان های ارتش ایران به همراه نیروهای مردمی، به حملات خود برای تصرف مناطق بیشتری از خاک ایران پایان داد و با گرفتن آرایش دفاعی شروع به تثبیت و تحکیم اراضی تصرف شده از طریق ایجاد خاکریز، میدان مین و سیم خاردار و سنگرهای دفاعی کرد. نیروهای ایرانی اگر چه در این دوره نه ماهه چند عملیات کوچک انجام دادند ولی در مجموع قادر به آزاد سازی هیچ منطقه راهبردی در جبهه های جنوب و غرب نشدند. دوره عملیات های چهارگانه موفق ایران موفق ترین دوره برای ایرانی ها در جنگ هشت ساله ایران و عراق یک دوره هشت ماهه است که از مهر ماه ۱۳۶۰ با شکستن محاصره آبادان شروع می شود و در سوم خرداد ۱۳۶۱ با بازپس گیری خرمشهر از عراق پایان می یابد. در این دوره هشت ماهه، ایران چهار عملیات ثامن الائمه (مهر ۱۳۶۰) طریق القدس (آذر ۱۳۶۰)، فتح المبین (فروردین ۱۳۶۱) و بیت المقدس (اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۱) را اجرا کرد که هر چهار عملیات از نظر آزاد سازی اراضی اشغالی ایران با موفقیت اجرا شدند. در عملیات ثامن الائمه که سپاه پاسداران مدعی طراحی آن است ولی لشکر ۷۷ پیاده خراسان ارتش و نیز ستاد عملیاتی ارتش در منطقه آبادان تحت عنوان "فرماندهی عملیات اروند" در طراحی و اجرای آن نقش محوری ایفا کرد، ارتش عراق که ماه اول جنگ موفق شده بود با عبور از کارون خود را به شمال آبادان و سپس به جاده آبادان- ماهشهر برساند، از شمال آبادان و شرق کارون به آن سوی این رودخانه عقب رانده شد. پس از عملیات ثامن الائمه، سه عملیات مشترک دیگر بین ارتش به فرماندهی سرهنگ علی صیاد شیرازی فرمانده جدید نیروی زمینی ارتش و سپاه به فرماندهی محسن رضایی فرمانده جدید آن - که هر دو به فاصله اندکی در شهریور و مهر۱۳۶۰ به این سمت ها منصوب شده بودند - طراحی و اجرا شد. در عملیات دوم که طریق القدس نام داشت و در آذر ۱۳۶۰ اجرا شد، هدف ایرانی ها آزاد کردن اراضی و دشت های غرب اهواز، قطع کردن ارتباط بین لشکرهای عراق در شمال و جنوب خوزستان و خارج کردن اهواز از سایه تهدید لشکر های مکانیزه و زرهی عراق بود که در نزدیکی این شهر اردو زده بودند. هدف هایی که تقریبا بیشتر آنها محقق شدند. پس از پایان عملیات طریق القدس و در حالی که ایران برای عملیات بعدی آماده می شد عراق تلاش کرد با یک تک زرهی سنگین از تنگه چزابه و تصرف مجدد بستان، آرایش تهاجمی ایرانی ها را به هم بریزد که موفق نشد. در عملیات بعدی که فتح المبین نام داشت، ایران در نوروز سال ۱۳۶۱ موفق شد عراق را که از ابتدای جنگ تا رودخانه کرخه در شمال خوزستان و نزدیکی شهرهای دزفول و اندیمشک و شوش پیش آمده بود تا نزدیکی مرز دو کشور به عقب براند. پیروزی ایران در این عملیات باعث شد تا توجه ایران و عراق به تنها جبهه مهم باقی مانده در جنوب بین طرفین یعنی خرمشهر و اراضی اشغالی مابین خرمشهر و اهواز در جنوب رودخانه کرخه و غرب رود کارون متوجه شود. برای عراقی ها قطعی بود که عملیات بعدی ایران تلاش برای بازپس گیری خرمشهر خواهد بود لذا عملیات چهارم که آخرین عملیات موفق ایران در این دوره بود و عملیات بیت المقدس نام گرفت، در واقع آزادسازی خرمشهر بود که در یک دوره ۲۳ روزه از دهم اردیبهشت تا سوم خرداد ۱۳۶۱ اجرا شد. برآورد عراق این بود که ایرانی ها یا از جبهه آبادان و به طور مستقیم برای آزادی خرمشهر تلاش خواهند کرد یا از طریق جاده اهواز - خرمشهر به سوی جنوب حرکت خواهند کرد. با این وجود استراتژی عملیاتی ایران انتخاب عبور از کارون در منطقه دارخوین و ایستگاه حسینیه مابین دو شهر خرمشهر و اهواز و دور زدن نیروهای عراقی بود. این تاکتیک در نهایت باعث آزادی خرمشهر شد اگر چه هدف بزرگتر این عملیات یعنی عبور ایرانی ها از مرز عراق و رساندن خود به اروند رود (شط العرب) و تهدید بصره مهمترین شهر در جنوب عراق محقق نشد. نقشه دو: مناطق باقی مانده در اشغال عراق پس از شکست در خرمشهر و عقب نشینی های بعدی ( تیر ۱۳۶۱) مناطقی که در تصرف عراق ماند در مورد مناطقی از ایران که پس از آزادی خرمشهر در اشغال عراق باقی ماند چند روایت مختلف وجود دارد. علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه ایران در نامه ای به سازمان ملل این مناطق را ۱۴۰۰ کیلومتر ذکر کرده است. غلامعلی رشید فرمانده کنونی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا و از فرماندان ارشد دوران جنگ از دو ۲۵۰۰ کیلومتر سخن می گوید با این تبصره که حدود ۹۰۰ کیلومتر آن در منطقه میمک به عراقی ها تعلق دارد. در واقع عراق پس از از دست دادن کنترلش بر خرمشهر اعلام کرد که داوطلبانه به مرزهای بین المللی عقب می نشیند و در همین چارچوب از ۲۵۰۰ کیلومتر از حدود ۵۰۰۰ هزار کیلومتر مربعی که هنوز در اشغال داشت عقب نشینی کرد. پس از این عقب نشینی، مناطق تحت اشغال عراق به ترتیب از جنوب به شمال عبارت بودند از: بخش کوچک منطقه شلمچه در شمال غربی خرمشهر، منطقه کوچک طلاییه و بخشی از منطقه کوشک در جنوب هویزه، فکه و اراضی غرب رودخانه فصلی دویرج در شمال غربی خوزستان حد فاصل شمال فکه تا موسیان، شهر موسیان در جنوب غربی استان ایلام، نوار مرزی از غرب دهلران به سمت مهران، ارتفاعات منطقه مهران از جمله ارتفاعات قلاویزان، بخشی از ارتفاعات شمال میمک شامل ارتفاعات فصیل و گرکنی و دامنه غربی میمک در شیار نی خزر، ارتفاعات مرزی حد فاصل میمک در استان ایلام تا دشت سومار در استان کرمانشاه، ارتفاعات مشرف به گیلان غرب، شهر نفت شهر در جنوب قصرشیرین، ارتفاعات آق داغ مشرف به شهر قصرشیرین و نوار مرزی ازگله در دشت ذهاب در استان کرمانشاه. در چنین وضعیتی پس از چهار عملیات موفق ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس، و باز پس گیری عمده اراضی اشغالی ارتش عراق، موضوع ادامه جنگ و ورود به خاک عراق بین فرماندهان و مسولان ارشد ایران به بحث گذاشته شد. احمد خمینی فرزند آیت الله خمینی بعدها در آغاز دهه ۱۳۷۰ مدعی شد که پدرش مخالف ادامه جنگ بوده است اما فرماندهان نظامی مانند محسن رضایی می گویند آیت الله خمینی مخالف ادامه جنگ نبود بلکه مخالف ورود به خاک عراق بود اما هنگامی که فرماندهان ارتش و سپاه برای او استدلال کردند که ماندن نیروهای نظامی ایران در مرزهای ایران و عراق به لحاظ نظامی صحیح نیست وآنها باید تلاش کنند تا خود را به عارضه قابل دفاعی مانند اروند رود برسانند آیت الله خمینی نیز با شروطی استدلال آنها را پذیرفته است. فرماندهان سپاه همچنین در قبال این سوال که چرا ایران پس از آزادی خرمشهر به جنگ پایان نداده معتقدند که عراق هنوزبین ۱۴۰۰ تا ۲۵۰۰ کیلومتر از اراضی ایران را در اشغال داشت ومعلوم نبود با پذیرش آتش بس، عراق حاضر به تخلیه این مناطق شود و فقط با ادامه جنگ می شد این اراضی را آزاد کرد و با تصرف مناطقی مهم از خاک عراق به جنگ از موضعی برتر پایان داد. عراق پس از شکست در خرمشهر اعلام کرد که داوطلبانه به مرزهای بین المللی عقب می نشیند و در همین چارچوب از ۲۵۰۰ کیلومتر از حدود ۵۰۰۰ هزار کیلومتر مربعی که هنوز در اشغال داشت عقب نشینی کرد دوره عملیات های ناموفق در ورود به خاک عراق پس از آزادی خرمشهرو در چارچوب تلاش برای تصرف بصره یا رسیدن نیروهای ایرانی به نزدیکی این شهر، ایران چند عملیات بزرگ و کوچک را در فاصله تیرماه ۱۳۶۱ تا سال ۱۳۶۴ انجام داد که همه آنها با شکست به پایان رسید جز عملیات خیبر که -علی رغم نرسیدن به اهداف خود- به تصرف جزایر مجنون منجر شد. در گام نخست بعد از آزادی خرمشهردر تیر ماه ۱۳۶۱ ایران در عملیاتی بزرگ تلاش کرد در دشت شرق بصره پیش رود و خود را به بصره نزدیک کند. این عملیات که رمضان نام داشت به دلایل متعدد از جمله ایجاد مواضع دفاعی چند لایه و چند بعدی از سوی عراق و آرایش دادن یگان های متعدد در این منطقه و شناسایی ناکافی نیروهای ایرانی از توان و تجهیزات عراقی ها ناکام ماند. عملیات محرم نیز که در آبان همان سال در شمال خوزستان و جنوب ایلام انجام شد به موفقیتی عمده برای نفوذ به خاک عراق منجر نشد اگر چه در این عملیات شهر کوچک موسیان از اشغال عراق خارج شد. سه ماه دیگردر بهمن ۱۳۶۱ عملیات بزرگ دیگری در شمال خوزستان با نام والفجر صورت گرفت که آن نیز به شکستی سنگین با تلفات بالا منجر شد به گونه ای که گفته می شود که هیچگاه آمار درست تلفات ایرانی ها در این عملیات اعلام نشد. شکستی که باعث شد مقامات و فرماندهان ایرانی برای کاهش اهمیت آن، نام عملیات را والفجر مقدماتی عنوان کنند. دو ماه بعد در نوروز ۱۳۶۲ ایران بار دیگر تلاش کرد در عملیاتی تحت عنوان والفجریک وارد استان العماره عراق شود که این عملیات نیزبه شکشست انجامید. عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲ عملیات بزرگ تری با هدفی بلند پروازانه بود. هدف این عملیات عبور از هور العظیم در مرز دو کشور در غرب اهواز و رسیدن نیروهای ایرانی به جاده بصره- بغداد و سپس سرازیر شدن به سوی بصره از سمت شمال به جنوب بود. طرحی که در واقع محصول به بن بست رسیدن تلاش نیروهای ایرانی برای شکستن خطوط دفاعی عراق در منطقه شلمچه و دشت شرق بصره بود. ایران در چنین وضعیتی تلاش کرد حدود ۱۵۰ کیلومتر بالاتر از شلمچه و با عبور از منطقه آبی و باتلاقی هور العظیم خود را به پشت نیروهای مدافع بصره برساند و ارتباط بصره با بغداد را قطع کند. فرماندهان ارتشی در جبهه ایران معتقد بودند به دلیل باتلاقی بودن منطقه عملیاتی و تالاب بزرگی که منطقه را فراگرفته چنین عملیاتی نمی تواند پیروز شود زیرا امکان حمایت توپخانه ای از نیروهای تک کننده ایرانی وجود نخواهد داشت و تدارک کردن آنها نیز در عمل غیر ممکن است. با این وجود سپاه پاسداران که متکی به نیروهای پیاده خط شکن خود و غافلگیر کردن دشمن بود معتقد بود عراق انتظار حمله از منطقه هور العظیم را ندارد و غافلگیر خواهد شد. پس از شروع عملیات، عراق غافلگیر شد و نیروهای ایرانی حتی به رودخانه دجله رسیدند اما هنگامی که پاتک های سنگین عراق با حمایت هوایی شدید آغاز شد حرف ارتشی ها درست از آب درآمد و امکان حمایت توپخانه از نیروها به دلیل بعد مسافت ممکن نشد وارسال تدارکات و مهمات نیز علیرغم کمک گرفتن از قایق ها و هلی کوپترهای هوانیروز در اندازه لازم ممکن نشد. نتیجه آنکه ایرانی ها به قرارگاه های عراق در پشت جبهه بصره نرسیدند ، از حاشیه دجله عقب نشستند و به تصرف جزیره شمالی مجنون و بخش هایی از جزیره جنوبی اکتفا کردند و حضور عراق در بخشی از جزیره جنوبی و عدم الحاق بین نیروهای ایرانی باعث آسیب پذیری آنها شد به گونه ای که در ماه های بعد ایران تسلط بر جزیره جنوبی مجنون را از دست داد. نیروهای ایران سال بعد در اسفند ۱۳۶۳ تلاش کردند در عملیات بدر ناکامی های عملیات خیبر را جبران کنند و با یک خیز بلند دوباره به جاده بصره- بغداد برسند و همینگونه هم شد ولی باز هم به دلیل بعد مسافت و عدم امکان لجستیک و تدارک مناسب و پاتک های سنگین عراق عقب نشستند. نقشه سه: مناطقی از عراق که در طول جنگ به تصرف ایران درآمد تصرف فاو، اولین تصرف موفق اراضی عراق بعد از دو عملیات خیبر و بدر، ایران که حمله در شرق بصره و هور العظیم در شمال بصره را تجربه کرده بود این بار تلاش کرد با حمله به فاو در جنوب بصره و در دهانه خلیج فارس، عراق را غافلگیر و یک منطقه مهم این کشور را تصرف کند. هدف نهایی این عملیات محروم کردن عراق از خلیج فارس و تصرف بندر ام القصر دومین بندر مهم عراق بعد از بصره بود. بندری که در خور عبدالله و شمال خلیج فارس در مجاورت کویت بود و بندر اصلی عراق در خلیج فارس به شمار می رفت. نیروهای حمله کننده ایرانی با عبور از رودخانه عریض اروند، فاو را تصرف کردند اما پیشروی آنها به سمت ام القصر نیمه تمام ماند و هدف نهایی عملیات محقق نشد، با این وجود تصرف شهر کوچک فاو برای ایرانیان روحیه بخش بود. عراق در یک نبرد ۷۵ روزه و با پاتک های متوالی و به میدان آوردن لشکرهای زبده گارد جمهوری تلاش کرد فاو را پس بگیرد ولی ناکام ماند. البته ایران نیز که فکر می کرد با تصرف فاو، عراق را در موضع ضعف سیاسی قرار می دهد در عمل به این هدف دست نیافت زیرا نه در سطح بین المللی و منطقه ای طرح صلح مورد نظر ایران به تهران عرضه شد و نه خود دستگاه دیپلماسی و وزارت خارجه ایران موفق شد این پیروزی نظامی را به یک پیروزی دیپلماتیک و سیاسی تبدیل کند. اگر چه در آن زمان نه تنها دیپلمات های ایرانی بلکه هیچ مسول ارشد و غیر ارشدی در ایران به دلیل طرفداری سفت و سخت آیت الله خمینی و سپاه پاسداران از ادامه جنگ جرات نمی کرد که سخن از آتش بس و صلح بزند و چنین سخنی در فضای سیاسی - روانی که آیت الله خمینی و سپاه پاسداران به جامعه تزریق کرده بودند می توانست تلویحا نوعی خودکشی سیاسی تلقی شود . استراتژی دفاع متحرک عراق در ابتدای سال ۱۳۶۵، عراق که با دسترسی به کمک های مالی و نظامی خارجی بیشتر ، تعداد یگان ها و حجم نیروهای رزمی خود را بیشتر کرده بود شروع به انجام سلسله حملات محدودی برای پیشروی در مناطقی کرد که تصور می شد وضعیت دفاعی ایرانی ها در آنجا آسیب پذیر تر است. این حملات اگر چه به حدود ۹ مورد رسید ولی دو مورد آن مهم تر بود. یکی بازپس گیری بخش بزرگتری از جزیره جنوبی مجنون و دیگری اشغال مجدد شهر مهران در اردیبهشت ۱۳۶۵ بود که عراق تبلیغات زیادی درباره اشغال آن با عنوان "مهران در ازای فاو " راه انداخت که البته ایران در تیر ۱۳۶۵ دوباره آن را تصرف کرد. استراتژی دفاع متحرک در عمل دستاورد مهمی برای عراق نداشت. نه بصره، نه اهواز: ناکامی متقابل ایران و عراق در سال ۱۳۶۵ آن‌گونه که اکبرهاشمی رفسنجانی فرمانده وقت جنگ در خاطرات خود گفته است ایران به دنبال یک عملیات سرنوشت ساز بود تا جنگ را از موضع برتر پایان دهد. چنین هدفی از نگاه هاشمی رفسنجانی تصرف بصره بود. بزرگترین تجهیز نیروی ایران تا آن زمان انجام شد و حدود ۳۰۰ گردان نیرو بسیج و تجهیز شد تا ایران در عملیات کربلای چهار در ابتدای دی‌ماه ۱۳۶۵ یک خیز بلند به سوی تصرف بصره بردارد و با عبور از اروند رود در اطراف خرمشهر خود را به نخلستان های جنوب بصره در آن سوی رودخانه برساند و سپس با الحاق نیروهای ایرانی در فاو به این نیروها به سوی منطقه زبیر و در نهایت بصره پیش روند. قرار بود چنین عملیاتی با حمله دیگری به نیروهای عراقی در محور شلمچه درشمال غربی خرمشهر تکمیل شود و عراق در هر دو سوی شرق و غرب رودخانه اروند تحت فشار قرار گیرد. طرح بلند پروازانه ای بود و اگر موفق می شد بصره از دو سو مورد تهدید قرار می گرفت اما عملیات لو رفته بود و در همان ساعات اولیه به علت شدت آتش عراقی ها روی نیروهای حمله کننده ایرانی در محور جزیره ام الرصاص در شمال غربی خرمشهر و تلفات بالا متوقف شد. در سال ۱۳۶۵ ایران به دنبال یک عملیات سرنوشت ساز بود تا جنگ را از موضع برتر پایان دهد ایران دو هفته بعد با انجام عملیات کربلای پنج موفق شد در محور شلمچه در شمال غربی خرمشهر، در نبردی که از آن به عنوان شدیدترین نبرد تاریخ جنگ ایران و عراق یاد می شود خود را حدود ده کیلومتر به بصره نزدیک کند ولی آرایش ده ها یگان رزمی عراق و ایجاد لایه های متنوعی از خطوط دفاعی از جمله کانال مشهور ماهی در دفاع از بصره، به نیروهای ایرانی اجازه نداد تا تمامی اهداف این عملیات را محقق کنند و به دروازه های بصره برسند. نیروهای ایرانی در منطقه با ارزشی به لحاظ نظامی پیش رفتند ولی واقعیت این بود که چنین پیشرفتی بصره را به طور جدی به خطر نینداخت. اصولا یکی از ویژگی های جنگ ایران و عراق را می توان ناکامی نیروهای دو طرف در تصرف دست کم یکی از مراکز استان های طرف مقابل عنوان کرد. با وجود آنکه جنگ هشت ساله همیشه فرسایشی نبود و طرفین دست کم در نبرد آزادی خرمشهر در ۱۳۶۱، نبرد تنگه چزابه در ۱۳۶۰، نبردهای ۷۵ روزه فاو در ۱۳۶۴ و بیش از همه در نبرد کربلای پنج در سال ۱۳۶۵، نبردهای پر شدتی را با یکدیگر انجام دادند، اما هیچ یک از دو طرف در تمامی هشت سال جنگ موفق نشدند حتی یکی از مراکز استان های همدیگر را تصرف کنند. دوره ۱۲ ماهه انسداد از پایان عملیات کربلای پنج در اسفند ۱۳۶۵ تا شروع عملیات والفجر ده ایران در منطقه کردستان در اواخر زمستان سال بعد تقریبا حدود یک سال، نه ایران پیشروی خاصی در خاک عراق داشت و نه عراق در خاک ایران. ایران در اواخر زمستان ۱۳۶۶ تلاش کرد برای شکستن بن بست پیش آمده در جبهه جنوب، با انتقال یگان های اصلی تک کننده سپاه از جبهه جنوب به جبهه کردستان راهی به سوی تصرف شهرهای سلیمانیه و کرکوک عراق بگشاید و یگان های زبده عراق را نیز از جبهه جنوب به شمال بکشاند. ولی علی‌رغم پیشروی نیروهای ایرانی در منطقه حلبچه وتصرف شهرهای بیاره، طویله و خرمال و حتی رسیدن به دریاچه سد دربندی خان در نزدیکی سلیمانیه، ایران نتوانست به دو هدف خود یعنی به خطر انداختن سلیمانیه و کرکوک و نیز کشاندن یگان های اصلی عراق از جبهه جنوبی به جبهه کردستان برسد . نقشه چهار: حملات ارتش عراق و نیروهای سازمان مجاهدین خلق در اواخر جنگ آغاز پیشروی های عراق و عقب نشینی های ایران از آغاز سال ۱۳۶۷ یک دوره تقریبا سه ماهه در جنگ ایران و عراق وجود دارد که نشانه اصلی آن حملات شدید عراق برای بازپس گیری اراضی عراقی تصرف شده از سوی ایران و عقب نشینی های اجباری نیروهای ایرانی است. در این چارچوب در ۲۸ فروردین ۱۳۶۷ عراق ابتدا با یک حمله سنگین فاو را پس گرفت و ایرانی ها را به این سوی اروند رود برگرداند، در مرحله بعد در چهارم خرداد ۱۳۶۷ تمامی مناطق تصرف شده از سوی ایران در عملیات کربلای پنج را دوباره تصرف کرد ونیروهای ایرانی را به پشت شلمچه عقب راند و حتی در مناطقی وارد خاک ایران شد. در مرحله سوم در چهارم تیر ۶۷ عراق در منطقه جزایر مجنون در هور العظیم دست به حمله زد و کل منطقه جزایر مجنون را پس گرفت و در نهایت در ۲۱ تیر ماه با حمله و پیشروی در منطقه عین خوش، موسیان و جنوب دهلران، ضمن تصرف دهلران، قرارگاه نیروی زمینی ارتش در این منطقه را نیز تصرف کرد که ضربه ای حیثیتی به ارتش به شمار می رفت. در چنین شرایطی ایران برای مقابله با حملات عراق در جنوب مجبور شد تمامی مناطق اشغالی در اطراف حلبچه و شمال عراق را تخلیه کند و با عجله نیروهایش را به جنوب برگرداند ودر نهایت در ۲۷ تیر در وضعیتی توام با ضعف شدید اعلام کند که قطعنامه ۵۹۸ برای پایان دادن به جنگ را می پذیرد. درسال پایانی جنگ و طی بهار و تابستان ۱۳۶۷ سه حمله نیز از سوی نیروهای مجاهدین خلق علیه حکومت و نیروهای مسلح ایران انجام شد. عملیات آفتاب در منطقه فکه در فروردین ،عملیات چلچراغ در منطقه مهران در خرداد و عملیات فروغ جاویدان در مرداد ۱۳۶۷ در منطقه حد فاصل قصرشیرین تا شهرهای کردند غرب و اسلام آباد تا نزدیکی کرمانشاه. نقشه پنج: مناطق باقی مانده در اشغال عراق پس از پایان جنگ (مرداد ۱۳۶۷) حمله مجدد عراق و تصرف مناطق جدید در جنوب ایران پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران در ۲۷ تیر۱۳۶۷، عراق در ۳۱ تیر حمله وسیعی را در جنوب آغاز کرد. یگان های عراقی با پیشروی در دشت های جنوب و غرب اهواز در دو نقطه خود را به جاده اهواز - خرمشهر رساندند و حتی با هدف محاصره مجدد خرمشهر توانستند به اطراف این شهر برسند. در این مقطع عراق در ۳۱ تیر و روزهای اول و دوم مرداد در مواردی تا ۳۰ کیلومتر در خاک ایران پیشروی کرد. در این زمان نیروهای ایرانی با نبردی شدید نیروهای عراقی را به مرزهای بین المللی برگرداندند اما همچنان مناطقی در نوار مرزی ایران از جمله شلمچه ،طلاییه، فکه ، مهران، میمک،سومار، نفت شهر، خسروی و قصرشیرین و بخشی از دشت ذهاب در اختیار عراق باقی ماند که پس از حمله سال ۱۳۶۹ عراق به کویت و تلاش عراق برای جلب همکاری ایران تخلیه شد. در واقع عراق که با هدف اشغال دست کم شهرهایی از خوزستان و بازگرداندن حاکمیت کامل عراق بر رودخانه اروند رود (شط العرب ) حمله زمینی گسترده سال ۱۳۵۹ به خاک ایران را شروع کرد، در عمل نتوانست به این هدف برسد و نه تنها با دفاع ایرانیان از خاک ایران عقب رانده شد، بلکه پیش از جنگ کویت در سال ۱۳۷۰ مجبور شد دوباره پذیرش قرارداد ۱۹۷۵ را اعلام کند ولی در مجموع جنگی هشت ساله که گاه نبردهای پرشدتی و با تلفات بالا در آن درگرفت ، دست کم در نبردهای زمینی بیشتر نبردی در حاشیه نوار مرزی دو طرف بود. شرح نقشه ها شرح نقشه یک: مناطق تحت اشغال عراق در ابتدای جنگ ۱- اشغال پاسگاه مرزی خان لیلی در جنوب قصرشیرین از استان کرمانشاه- شانزدهم شهریور ۲- اشغال ارتفاعات میمک در غرب استان ایلام- بیست و یکم شهریور ۳- اشغال پاسگاه مرزی رشیده در جنوب فکه در استان خوزستان- بیست و ششم شهریور ۴- اشغال پاسگاه مرزی شیخان در نوسود در استان کرمانشاه- بیست و نهم شهریور ۵- اشغال پاسگاه مرزی گیسگه در سومار در استان کرمانشاه- سی ام شهریور ۶- اشغال پاسگاه مرزی چغاحمام در نفت شهر در استان کرمانشاه- سی ام شهریور ۷- اشغال پاسگاه مرزی چیلات در دهلران در استان ایلام- سی ام شهریور ۸- اشغال شهر سوماردر استان کرمانشاه - اول مهر ۹- اشغال شهر مهران در استان ایلام - دوم مهر ۱۰- اشغال شهر نفت شهردر استان کرمانشاه- دوم مهر ۱۱- ورود ارتش عراق به شهر سرپل ذهاب در استان کرمانشاه و سپس عقب نشینی تا ارتفاعات غرب شهر- دوم مهر ۱۲- اشغال شهر موسیان در جنوب استان ایلام - سوم مهر ۱۳- اشغال شهر بستان در استان خوزستان- چهارم مهر ۱۴- اشغال شهر قصرشیرین در استان کرمانشاه -پنجم مهر ۱۵- پیشروی ارتش عراق تا نزدیکی شهرهای شوش،اندیمشک ودزفول در شمال استان خوزستان و خطر سقوط آنها- پنجم مهر ۱۶- اشغال شهرسوسنگرد در استان خوزستان و پیشروی تا حمیدیه در غرب اهواز- ششم مهر ۱۷- نفوذ به شهرگیلان غرب در استان کرمانشاه و عقب نشینی به ارتفاعات حومه شهر- ششم مهر ۱۸- عقب رانده شدن ارتش عراق از غرب اهواز و آزادی موقت سوسنگرد و بستان-نهم مهر ۱۹- نفوذ عراق به شهردهلران در استان ایلام و سپس عقب نشینی به موسیان- هجدهم مهر ۲۰- عبور ارتش عراق از رودخانه کارون و رسیدن به شمال آبادان در استان خوزستان -نوزدهم مهر ۲۱- اشغال مجدد بستان در استان خورستان از سوی عراق- بیست و یکم مهر ۲۲- ارتش عراق با هدف تنگ کردن محاصره آبادان، جاده آبادان- ماهشهر را تصرف کرد- بیست و سوم مهر ۲۳-عبور ناموفق ارتش عراق از رودخانه بهمن شیر با هدف محاصره کامل آبادان - نهم آبان ۲۴- اشغال مجدد شهر سوسنگرد از سوی ارتش عراق- بیست و چهارم آبان ۲۵- عقب رانده شدن مجدد عراق از سوسنگرد-بیست و ششم آبان ۲۶- اشغال شهر خرمشهردر استان خوزستان - چهارم آبان ۲۷- محاصره شهر هویزه در استان خوزستان از سوی ارتش عراق- بیست و سوم آبان ۲۸-اشغال شهر نوسود-بیست و ششم آبان ۲۹-اشغال شهر هویزه- بیست و هفتم آبان و پایان پیشروی های ارتش عراق در آغاز جنگ. شرح نقشه دو: مناطق باقی مانده در اشغال عراق پس از شکست در خرمشهر و عقب نشینی های بعدی ( تیر ۱۳۶۱) ۱-مثلث کوچک مرزی شلمچه در شمال غربی خرمشهردر استان خوزستان ۲ -منطقه کوچک طلاییه و بخشی از منطقه کوشک در شمال غربی خرمشهر و در جنوب هویزه در استان خوزستان ۳- مناطقی از بخش ایرانی هورالعظیم در نوار مرزی ایران و عراق دردشت های غرب اهواز ۴- فکه و اراضی غرب رودخانه فصلی دویرج در شمال غربی خوزستان شامل سمیده ، چم هندی، ربوط، چم سری، نهر عنبرو جبال حمرین حد فاصل شمال فکه تا موسیان ۵- شهر موسیان در جنوب غربی استان ایلام ۶- نوار مرزی از غرب دهلران به سمت مهران در جنوب استان ایلام ۷- ارتفاعات مشرف بر مهران از جمله ارتفاعات قلاویزان ۸- بخشی از ارتفاعات شمال میمک شامل ارتفاعات فصیل و گرکنی و دامنه غربی میمک در شیار نی خزر در غرب استان ایلام ۹- ارتفاعات مرزی حد فاصل میمک در استان ایلام تا دشت سومار در استان کرمانشاه ۱۰- ارتفاعات مشرف به شهر گیلان غرب در استان کرمانشاه ۱۱- شهر نفت شهر در جنوب قصرشیرین در استان کرمانشاه ۱۲- ارتفاعات آق داغ مشرف به شهر قصرشیرین ۱۳- نوار مرزی ازگله در دشت ذهاب در استان کرمانشاه ۱۴- نوسود در شمال دشت ذهاب *در مجموع مناطق باقی مانده در اشغال عراق پس از آزادی خرمشهر جز منطقه شلمچه و طلاییه که غیر متصل بودند شامل یک منطقه متصل بود که از منطقه فکه در شمال غرب خوزستان به سمت شمال و به سوی جنوب ایلام تا قصرشیرین و ازگله در دشت ذهاب یک نوار مرزی به هم پیوسته را تشکیل می داد و تمامی نوار مرزی در این مناطق همچنان در اشغال عراق بود. شرح نقشه سه: مناطقی از عراق که در جریان جنگ به تصرف ایران درآمد ۱-تصرف بخش کوچکی از منطقه پاسگاه زید در دشت شرقی استان بصره عراق- تیرسال ۶۱ ۲ -ورود محدود به نوار مرزی عراق در جنوب غربی سومار در استان دیالی عراق - مهر۶۱ ۳- ورود محدود به خاک عراق در منطقه چومان در مقابل پیرانشهر در آذربایجان غربی در استان اربیل عراق- مرداد ۶۲ ۴-ورود به نوار مرزی زرباطیه عراق در منطقه مهران در مقابل استان واسط عراق- مرداد ۶۲ ۵-تصرف جزایر مجنون و تثبیت تصرف جزیره شمالی مجنون در شمال استان بصره - اسفند ۶۲ ۶- تصرف منطقه کوچکی از دره شیلر در نوار مرزی با عراق در غرب مریوان در استان سلیمانیه عراق- آبان ۶۲ ۷-تصرف شهر فاو در جنوب عراق در استان بصره- زمستان۶۴ ۸- تصرف برخی از ارتفاعات شرق استان سلیمانیه عراق- اسفند ۶۴ ۹ -ورود محدود به درون خاک عراق در منطقه مرزی شمال مهران در زرباطیه در استان واسط عراق- تیر ۶۵ ۱۰- ورود به خاک عراق و تصرف بخشی از دشت شرق بصره تا نهر جاسم در استان بصره عراق- دی ۶۵ ۱۱-تصرف شهر ماووت در استان سلیمانیه عراق- تیر ۶۶ ۱۲-تصرف شهرهای حلبچه، خرمال ، دوجیله، بیاره و طویله در استان سلیمانیه- اسفند ۶۶ شرح نقشه چهار: حملات ارتش عراق و نیروهای سازمان مجاهدین خلق در اواخر جنگ ۱-ارتش عراق در ۲۸ فروردین با حمله به شهرفاو که در عملیات والفجر هشت در سال ۱۳۶۴ به تصرف ایران درآمده بود آن را پس گرفت و نیروهای ایرانی را به آن سوی اروند رود عقب راند. ۲- ارتش عراق در چهارم خرداد با حمله به مناطق تحت تصرف ایران در دشت شرق بصره در شمال غربی خرمشهر که در عملیات کربلای پنج در سال ۱۳۶۵ به تصرف ایران درآمده بود آن مناطق را پس گرفت و در بخش کوچکی نیز وارد خاک ایران شد. ۳- ارتش عراق در ۲۸ خرداد با حمله به ارتفاعات قلاویزان و کله قندی در منطقه مهران در استان ایلام آن را اشغال کرد. ۴- ارتش عراق در چهارم تیر با حمله به منطقه هور و جزایر مجنون در نوار مرزی غرب اهواز،جزیره مجنون شمالی که در سال ۱۳۶۲ به تصرف ایران درآمده بود را پس گرفت و با توسعه مناطق تحت اشغال خود در طلاییه به سمت جفیر در جنوب غربی اهواز پیشروی کرد. ۵- ارتش عراق در هفتم تیر ارتفاعات دوپازا در نوار مرزی استان کردستان را اشغال کرد. ۶- ارتش عراق در ۲۱ تیر با حمله به ارتفاعات غرب عین خوش و موسیان در شمال غربی خوزستان و جنوب استان ایلام آن را به طور محدود اشغال کرد و شمار قابل توجهی از نیروهای ایران را اسیر کرد. ۷- ارتش عراق علیرغم پذیر ش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران در ۲۷ تیر ۱۳۶۷، در ۳۱ تیر با عملیاتی جدید و با ورود به خاک ایران در منطقه کوشک و ایستگاه حسینیه مابین اهواز و خرمشهر دست به پیشروی زد و در منطقه کوشک جاده اهواز- خرمشهر را تصرف و مسدود کرد. ۸ - ارتش عراق در روز بعد در اول مرداد و در ادامه حمله در منطقه جنوب در ایستگاه حسینیه راه آهن اهواز- خرمشهر نیز به جاده اهواز- خرمشهر رسید و آن را مسدود کرد. ۹- ارتش عراق دوم مرداد با ورود به خاک ایران ، نوار مرزی شلمچه و پاسگاه زید را در شمال غربی خرمشهر اشغال کرد. در روزهای بعد با فشار نیروهای ایرانی ارتش عراق به مرزهای بین المللی عقب نشست. * نیروهای مجاهدین خلق در سوم مرداد با عبور از مرز در منطقه دشت ذهاب، شهرهای سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلام آباد غرب را تصرف و به نزدیکی شهر کرمانشاه رسیدند. نیروهای مجاهدین خلق در روزهای چهارم تا ششم مرداد با حمله متقابل نیروهای ارتش و سپاه پاسداران به داخل خاک عراق عقب نشستند. شرح نقشه پنج: مناطق باقی مانده در اشغال عراق پس از آتش بس (مرداد ۱۳۶۷) پس از پایان جنگ حدود ۲۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران هنوز در اشغال عراقی باقی مانده بود که پس از پذیرش قرارداد ۱۹۷۵ از سوی صدام در مرداد ۱۳۶۹ و در آستانه جنگ کویت، عراق از این مناطق به مرزهای بین المللی عقب نشست. مهمترین این مناطق از شمال به جنوب عبارت بودند از: استان کرمانشاه: ۱- بابا هادی در دشت ذهاب ۲- ارتفاعات بیشگان در دشت ذهاب ۳- باویسی در دشت ذهاب ۴- ارتفاعات آهنگران در دشت ذهاب ۵- قصرشیرین ۶- ارتفاعات مشرف بر قصرشیرین ۷- خسروی و گمرک خسروی ۸- نفت شهر ۹- سومار استان ایلام: ۱- کنجان چم ۲- نوار مرزی ایلام ۳- میمک ۴- کله قندی استان خوزستان: ۱- فکه ۲- طلاییه ۳- حسینیه ۴- شلمچه
عراقی ها در جریان جنگ ایران و عراق چه مناطقی از ایران را اشغال کردند و ایرانی چه مناطقی از عراق را تصرف کردند؟ آیا نیروهای نظامی دو کشور از توان کافی نظامی برای تحمیل اراده خود بر طرف مقابل برخورداربودند؟
ایران و عراق در جنگ چه مناطقی از خاک یکدیگر را اشغال کردند؟
همین چند جمله کوتاه شاید بهتر از هر تعریف دیگری بتواند وضعیت صادق هدایت و آثارش را در جامعه فعلی ایران مشخص کند. نویسنده ای که هیچ وقت آثارش به طور کامل در سرزمین مادری اش چاپ نشد و در عوض افکارش هر روز بیشتر از پیش منتشر می شود. اما دفتر کار جهانگیر هدایت را عکس های عمویش محاصره کرده اند. به هر طرف که سر برگردانی چهره 'صادق خان' را می بینی که یا با آن نگاه کاونده اش به تو زل زده و دارد همه چیز را مسخره می کند یا خیره شده به جایی دور که تو نمی دانی کجاست. در محاصره همین نگاه ها و عکس ها بود که مصاحبه من با جهانگیر هدایت شکل گرفت. درباره همه چیز، از وضعیت آثار و خانه پدری اش گرفته تا مروری بر شخصیت او. شخصیتی که هنوز هم مثل رازی سر به مهر در بطن ادبیات معاصر ایران، حضوری جاودانه دارد. این گفتگو پس از اهدای ششمین دوره جوایز ادبی هدایت انجام شد. آقای هدایت ظاهرا شما تا لحظات آخر هم نتوانستید مکانی برای برگزاری مراسم این جایزه ادبی پیدا کنید. بله، امسال ششمین سالی است که مسابقه ادبی داستان کوتاه نویسی صادقهدایت برگزار شد. در ۵ سال گذشته یعنی از سال ۱۳۸۱ که مصادف بود با یکصد سالگی صادق هدایت این برنامه در خانه هنرمندان ایران برگزار شد وامسال هم طبق قراری که با مدیر قبلی این مرکز داشتیم قرار بود مراسم در سالن بتهوون اجرا شود. ولی رئیس این مرکز تغییر پیدا کرد و شخص دیگری متصدی این کار شد. من البته حدود دو ماه مرتب با دفتر این شخص تماس داشتم و می خواستم ببینم با این تغییراتی که حاصل شده تکلیف برنامه صادق هدایت چه می شود. متاسفانه یکی از مشکلات جدی در عرصه مدیریت در کشور ما این است که با تغییرات افراد، سیستم مدیریت هم تغییر پیدا می کند. نتیجه کار این شد که بعد از دو ماه تلفن کردن و مذاکره کردن خود این آقای رئیس به من گفتند اگر از قبل این قرار تنظیم شده، پابرجا خواهد بود ولی منشی ایشان به من اطلاع دادند که خیر، این سالن گرفتار است و به هر ترتیب با آوردن یک بهانه هایی این برنامه را لغو کردند. البته من یک نامه ای هم برای رئیس این مرکز نوشتم و از او توضیح خواستم که علت چیست؟ ولی ایشان جوابی ندادند. در نتیجه دیدم باید به دنبال جای جدیدی باشیم. سعی کردم با مراکزی مثل خانه معلم ارتباط برقرار کنم ولی در نهایت دیدم آنها هم جایی برای صادق هدایت ندارند. و چنین بود که مطمئن شدم امسال صادق هدایت را به بارگاه سالن های ادبی و فرهنگی راه نمی دهند و از تعقیب این کار منصرف شدم. البته در نامه ام به رئیس خانه هنرمندان متذکر شدم که این، باعث افتخار شما بود که در این ۵ سال توانستید برنامه صادق هدایت را برگزار کنید و حالا هم اصلا مهم نیست، چون صادق هدایت از چنان جایگاهی در جهان برخوردار است که اختصاص دادن یا ندادن یک سالن به او هیچ اثری بر اعتبار و شهرت او نخواهد داشت. نهایتا تصمیم گرفتیم این برنامه را به طور خصوصی اجرا کنیم. البته می دانید که خانه پدری صادق هدایت در خیابان کوشک مصادره شده است. اگر این خانه آزاد بود این برنامه باید در آنجا برگزار می شد ولی متاسفانه آن خانه هم توسط بیمارستان امیراعلم که در مجاورتش قرار گرفته "تصرف" شده و طبق آخرین اطلاعات و عکس هایی که به دست من رسیده به یک نوع انبار برای لوازم بیمارستان تبدیل شده است. بهرحال ما این برنامه را به طور خصوصی اجرا کردیم. توجه داشته باشید که امسال ۷۵۰ نفر از نویسندگان ایرانی ، افغانی و تاجیکی و نویسندگان مقیم خارج از کشور در این مسابقه شرکت کردند و ما باید تکلیف اینها را معین می کردیم و جایزه برندگان را هم می دادیم ، بنابراین ناگزیر بودیم برنامه محدودی داشته باشیم. کیفیت آثار ادبی امسال به چه صورت بود؟ ما آن کاری را انجام دادیم که صادق هدایت می خواست. در این شش سالگذشته کاری کردیم که چهار هزار نویسنده فارسی زبان برانگیخته شدند تاداستان کوتاه بنویسند و از این جهت به کار خود افتخار می کنیم. امسال، هم تعداد شرکت کنندگان بیشتر بود و هم بر خلاف سال گذشته تعداد شرکت کنندگان مرد بیشتر از خانم ها بود. به طور کلی فضای داستان هایی که نوشته شده و برای ما ارسال شد جالب نیست. البته از نظر ادبی شاهد پیشرفت هستیم ولی برآورد کلی ما نشان می دهد که از ۷۵۰ داستان ، تنها ۵ درصد آن داستان های شاد بودند. ۵ درصد به داستان های اجتماعی اختصاص داشت و ده درصد نیز مختص به داستان های اروتیک بود. متاسفانه بقیه داستان ها ، تراژیک بودند. داستان هایی که از مرگ ، غم، شکست و مصائب زندگی می گفتند و این نشان می دهد که جوانان نویسنده ما دارای روحیه شادی نیستند. هیات داوران متشکل از چه کسانی بود؟ میترا الیاتی، حسین قدیمی و مدیا کاشیگر. این جایزه هیچ منبع مالی خاصی ندارد؟ خیر، ما در این شش سالی که این جایزه را برگزار کردیم یک قران نه ازداخل کشور و نه از خارج کشور دریافت نکردیم چون به یاد داشتیم که صادق هدایت در تمام عمر خود دو چیز را قبول نکرد؛ یکی پول و دیگری مقام. او وقتی خودش را کشت، کارمند دفتر دانشکده هنرهای زیبا بود. یک شغل کارمندی بسیار نازل، چرا؟ چون نخواست شخصیت و وجود خود را به پول و مقام بفروشد. ما هم از این کار هدایت تبعیت کردیم و بدون اینکه هیچ کمکی از هیچ مقامی دریافت داشته باشیم، با کمک سایت سخن و خاندان هدایت این جایزه را پیش بردیم. وضعیت کتاب های صادق هدایت همیشه با مشکلات بسیار زیادی روبرو بوده است. از یکسو عدم صدور مجوز رسمی برای این کتاب ها باعث شده آثار او به صورت بسیار نازل و افستی در گوشه و کنار خیابان به فروش برسد و از سوی دیگر همین آثار هم معمولا با کاستی ها و نقصان های بسیاری روبرو هستند. چرا طی چند سال گذشته دوباره صادق هدایت به شکل یک تابو مطرح شده و این چنین با چاپ رسمی آثارش مخالفت می شود؟ ببینید چاپ آثار صادق هدایت همیشه مشکل زا بوده، در رژیم قبلی هم باچاپ یک تعدادی از آثار او به شدت مخالفت می شد چون باید به خاطر داشتهباشیم که صادق هدایت یکی از مخالفان سرسخت رژیم پهلوی بود و حتی بعد ازشهریور ۱۳۲۰ در بعضی از آثار او مثل "حاجی آقا" می بینیم که اعتراضات بسیار شدیدی نسبت به رژیم و خاندان پهلوی شده است. حالا هم دوباره ما با همان مسئله روبرو هستیم، منتها به شکل دیگری. بعد از انقلاب اسلامی حدود ۱۴ سال اصولا صادق هدایت از هر جهت ممنوع بود به طوری که اگر اسم او را هم می بردیم با نوعی بازخواست روبرو می شدیم به طوری که یک بار من در یکی از بحث هایم با مسئولان وزارت ارشاد نهایتا گفتم حتی اسم شیطان هم در قرآن آمده، حالا چطور است که ما نمی توانیم حتی اسم هدایت را هم بیاوریم؟ خلاصه بعد از این دوره سرانجام گشایشی حاصل شد و آثار هدایت چاپ شدند. ولی در ابتدای کار که این آثار به چاپ می رسید با سانسورهای بسیار شدید روبرو بود. سانسورهایی که اصولا این آثار را مسخ می کرد. مثلا یک ناشری برای اولین بار بعد از این ایام بوف کور را با ۶۴ مورد حذف و تغییر و تحریف چاپ کرد. ولی بعد از چند سالی این برخورد مقداری تعدیل شد. البته در این زمینه من مکاتبات بسیاری با وزارت ارشاد داشتم، حتی مجبورشدم برای این کار وکیل بگیرم و به این نتیجه رسیدیم با این وضعیت بهتراست آثار اصلا چاپ نشوند. چون آثاری که منتشر می شد دیگر آثار صادق هدایت نبود، اثر آن ممیز و بررسی است که این کار را انجام داده. ولی در دو سال گذشته نه تنها به هیچ چاپ جدیدی از آثار هدایت مجوز نداده اند بلکه آثاری را که قبلا چاپ شده را هم اجازه تجدید چاپ نمی دهند. بعضی از این آثار را مثل "فرهنگ عامیانه مردم ایران" را خود من تدوین کرده ام. در واقع این کتاب نوشته هدایت نیست بلکه آنها را گردآوری کرده. این کتاب هفت بار چاپ شده اما حالا برای بار هشتم آن را غیرقابل چاپ می دانند. بهرحال ما مردمی داریم که دارای یک نوع فرهنگ عامیانه اند. اینکه ما بگوییم ترانه زیبایی مثل "ای یار مبارک بادا" که میلیون ها دختر این مملکت با این ترانه زیبا به خانه بخت رفتند، قدغن است اصلا مفهومی ندارد. این از نظر فرهنگی غیرقابل قبول است. بهرحال هیچ کدام از آن کتبی که قبلا چاپ شده بود و طبعا تحت ممیزی هم قرار گرفته بود اجازه تجدید چاپ ندارد. کتب جدید هم که مطلقا چاپ نمی شود. مثلا داستان "تاریکخانه" را که من خودم روی آن زحمت بسیار کشیدم ، ترتیبی دادیم تا به زبان های انگلیسی ، فرانسه ، ترکی و ارمنی هم ترجمه شود. این داستان در عرض هفت، هشت سال گذشته چهارده بار چاپ شده ولی الان "تاریکخانه" مطلقا نباید چاپ شود و چیزی که خیلی عجیب است این است که ترجمه های آن هم نباید چاپ شود. این قدری غیرعادی است که شما دیگر باید برای ترک ها و ارمنی ها و فرانسوی و انگلیسی ها هم تعیین تکلیف بکنید؟ در واقع این مسئله از آن روال منطقی خودش خارج شده و چنین است که آثار هدایت هیچ کدام در ایران چاپ نمی شود. ولی هدایت نویسنده ای است که از ذهن مردم دنیا پاک نمی شود. به همین خاطر اخیرا همین مشکل باعث شده یک عده ای در اروپا و آمریکا جمع شدند و به این فکر بیفتند که کلیه آثار او را به زبان فارسی چاپ کنند. که ما با آنها همکاری داریم و قرار است تمام آثار در یک مجموعه ۵ جلدی در قطع وزیری منتشر شود. چون تعداد فارسی زبان ها در اروپا و آمریکا به قدری زیاد است که هیچ ناشری از چاپ آثار هدایت ضرر نخواهد کرد. خود من زمانی که به آمریکا سفر کرده بودم در لس آنجلس به خیابان وست وود یعنی مرکز کتابفروشی ها و ناشرین ایرانی در آمریکا رفتم و تمام آنها را دیدم. وارد هر کتابفروشی که می شدم دیدم از نظر حجم بزرگترین فضا را اول از همه مولانا به خود اختصاص داده بود و بعد هدایت. ولی این چیزی است که شما فقط در خارج از کشور به آن بر می خورید وگرنه همین حالا اگر به یکی از کتابفروشی های روبروی دانشگاه تهران بروید و از او سراغ آثار صادق هدایت را بگیرید به شما خواهد گفت ما نداریم اما آن دستفروشی که گوشه خیابان ایستاده دارد. من درباره این دستفروش ها هم می خواهم مطلبی را بگویم. درست است که از نظر چاپی این کتاب ها خوب نیست ولی من برای این افراد فوق العاده احترام قائل هستم. چون در همین حد توانسته اند نه تنها صادق هدایت بلکه خیلی از نویسندگان دیگر را زنده نگه دارند. همت آن جوانی که این کتاب ها را کول می کند و به شیراز می رود تا این کتاب ها را بفروشد برای من خیلی ارزش دارد زیرا به فرهنگ و ادبیات ایران کمک واقعی می کند. اما درباره اصالت این کتاب ها باید بگویم اتفاقا اغلب اینها اصیل اند چون بیشترشان از روی کتاب های انتشارات امیر کبیر سابق و نشر جاویدان افست می شوند. این کتاب ها را خاندان هدایت در اختیار این دو ناشر قرار داده و حتی در مورد نشر جاویدان باید بگویم تمام کتاب ها به امضای خود من به عنوان نماینده وراث هدایت رسیده است. این کتاب ها بدون سانسورند و هیچ اشکالی ندارند. بهرحال کتاب های هدایت با تمام این سختی ها در تمام ایران در دسترس است وعلاقمندان از این کتاب ها استفاده می کنند. اتفاقا سوال بعدی من این بود که معتبرترین چاپ آثار هدایت کدام چاپاست؟ تا جایی که من اطلاع دارم انتشارات امیرکبیر با توافق پدربزرگ شما واز روی دستنوشته ها آثار را به چاپ رساند؟ آیا امیرکبیر و جاویدان تنهاناشرانی هستند که چاپ های معتبری از آثار هدایت منتشر کرده اند؟ دقیقا. کتاب هایی که موسسه امیرکبیر قبل از انقلاب چاپ کرد کتاب هاییبود که آقای اعتضادالملک، پدر صادق هدایت به آنها داد. بنابراین کتبی بودند اصیل. کتبی که نشر جاویدان چاپ کرد آثاری بودند که باز توسط خاندانهدایت و به واسطه من در اختیار آنها قرار گرفت. الان دستنوشته های صادق هدایت در اختیار خانواده است یا ناشران؟ دستنوشته ای وجود ندارد. چون سابقا سیستم حروفچینی، سربی بود. دستنوشته را می دادند به چاپخانه تا حروفچینی شود و در این فرایند دستنوشته از بین می رفت. البته دستنوشته بوف کور در تملک خانواده است و همچنین تمام نامه ها و کارت پستال ها هم خوشبختانه در خانواده سالم مانده ولی بقیه همه در چاپخانه از بین رفته است. متاسفانه بعد از آن ۱۴ سال اول انقلاب، وقتی ناشران شروع به چاپ آثار هدایت کردند با چنان مشکلی روبرو شدیم که من مجبور شدم وکیل بگیرم و علیه بعضی از این ناشران اقدام کنم. چون شروع کردند به چاپ آثار او با جلد فریبنده و شکیل، ولی از نظر سانسور و حذف به هیچ عنوان کوتاهی نکردند. نتیجه این شد که ما مجبور شدیم در سایت خود صادق هدایت تمام این آثار تحریف شده را معرفی کنیم. حتی عکس پشت جلد این کتاب های نامعتبر را هم چاپ کردیم. چون این تجاوز به حقوق مردم این مملکت است. کسی که می خواهد "سه قطره خون" را بخرد، "سه قطره خون واقعی" را می خواهد نه آن کتابی را که فلان ناشر برای نفع خودش آن را منتشر کرده. البته بعد از اقدام قانونی توانستیم جلوی این به هم ریختگی بگیریم. حالا که وضع چنین است چرا لااقل بخشی از داستان های هدایت را در این سایت نمی گذارید؟ ما تعدادی از این داستان ها را گذاشتیم ولی طبق آنچه که وزارت ارشادرسما اعلام کرده یک مقداری از این داستان ها رسما ممنوع است. ببینید در ایران نمایشگاه کتاب تشکیل می شود. یعنی تمام کتابهایی که در ایران هست باید به نمایش گذاشته شود ولی ماموران می ریزند تمام کتاب های صادق هدایت را جمع آوری می کنند. کار دیگری که می کنند این است که روی تمام پوسترهایی که عکس صادق هدایت چاپ شده یک کاغذ سفید می چسبانند. من نمی دانم ولی ظاهرا منظور آنها این است که مردم صادق هدایت را نبینند. راستش من فکر می کنم این کار خیلی هم بد نیست چون بهتر است صادق هدایت این وضع را نبیند. در چنین شرایطی ما اگر بیاییم داستان های ممنوع هدایت را روی سایت بگذاریم بهترین بهانه را در اختیار مسئولان قرار داده ایم تا این سایت را تعطیل کنند. خانه هدایت الان در چه وضعیتی قرار دارد؟ متاسفانه این خانه که باید قاعدتا محلی باشد برای بازدید نه تنها مردم ایران بلکه تمام دوستداران هدایت از سراسر جهان به محلی تبدیل شده که اصلا در شان هدایت نیست. این خانه در حال حاضر انبار بیمارستانی است و هر چقدر هم ما در این مورد اقدام می کنیم هیچ کس پاسخگو نیست. جالب اینجاست که اصلا این اثر باید ثبت ملی شود چون خانه ای بازمانده از دوران قاجار است و جزو میراث فرهنگی است اما هیچ کدام این اتفاق ها نمی افتد. این خانه را قبل از انقلاب دفتر فرح پهلوی خرید تا آن را به مرکز ادبی هدایت تبدیل کند ،طبعا تعمیر و آماده شد و بعد هم آمدند تمام لوازمی که نزد وراث هدایت مانده بود را گرفتند تا موزه درست کنند. تنها کسی که لوازم را نداد من بودم که گفتم این مال عموی من است و نمی دهم و چه کار خوبی کردم . باقی لوازم سرنوشت بسیار نابسامانی پیدا کردند چون بعد از دست به دستچرخیدن بالاخره تحویل داده شد به موزه رضا عباسی و موزه هم تمام اینها رادر زیرزمین انبار کرد. آثاری که دنیا تشنه دیدن آنهاست. از جمله همان میز معروف ؟ آن میز در دانشکده علوم اجتماعی است و نسبتا وضعیت خوبی دارد. ولیآن لوازمی که در انبار و زیرزمین موزه رضا عباسی نگه داری می شود وضعخوبی ندارند. مقداری از آن لوازم که از بین رفته است. به عنوان مثال درزمان حیات صادق هدایت یک قالیباف معروف تصویر او را روی قالیچه در آورد که خیلی زیبا بود و آن را به خود هدایت تقدیم کرد. ما هم آن را به دفترفرح پهلوی تحویل دادیم. اما وقتی شما یک قالیچه را می برید بیست سال دریک محیط نامناسب دفن می کنید از بین می رود. یا مثلا یک هزاربیشه ای بودکه عکسش هم روی میز تحریر هدایت بود ولی حالا دارد از بین می رود. البتهدر یکصد سالگی صادق هدایت این وسایل را به مدت کوتاهی به نمایش گذاشتند و با توجه به اینکه فهرست کامل این لوازم پیش من است دقیقا می دانم که کدام یک از اینها هست و کدام مفقود شده. یک چنین رفتارهایی به نظر من اصلا به صادق هدایت ارتباط ندارد. این به فرهنگ و ملیت ما ارتباط دارد. صادق هدایت نویسنده ای بوده که آمده و رفته ولی الان اگر یک قلم خودنویس از این آقا باقی مانده ارزش دارد برای اینکه آن قلم آثار ماندگاری را به وجود آورده . ما نباید این قلم را چون مال صادق هدایت بوده مردود بدانیم. من بارها به آقایان گفته ام مال بد بیخ ریش صاحبش اگر اینها به درد نمی خورد به خود ما برگردانید. کما اینکه آنچه که در نزد من مانده بود به صورت آلبوم چاپ شد. از کارت پستال گرفته تا نقاشی ها. خانه در چه وضعی قرار دارد؟ وضع خانه بسیار بد است. اولا علی رغم تمام مقرراتی که هست در این خانهتا توانسته اند تغییرات دادند. و بعد هم می گویند ما برای این خانه خیلیخرج کردیم. خانه را اول تبدیل کردند به مهد کودک برای کارمندان حالا همکه ظاهرا تبدیل شده به کتابخانه دانشگاه اما دانشجو پایش را آنجا نمی گذارد. بعد هم اگر یک خبرنگاری بخواهد این خانه را ببیند باید از هفت خان رستم رد شود. اول باید نامه بنویسد به دانشکده پزشکی تهران و کلی مورد بازخواست قرار بگیرد. یعنی یک ایرانی حق ندارد خانه بازمانده از یک نویسنده معاصر خود را ببیند و باید به متصدیان پزشکی هی توضیح دهد. بعد هم که از این هفت خان رد شدید حق عکسبرداری ندارید. چرا؟ اگر اینخانه را درست و سالم نگه داشتید باید خوشحال باشید که تصویرش منتشر همشود ولی حتما عکس این ماجرا صادق است که اجازه عکسبرداری به کسی داده نمی شود. متاسفانه این خانه در وضع بسیار نابسامانی به سر می برد و یکی از کوته کاری های میراث فرهنگی است. برسیم به خود هدایت. آنقدر در مورد او حرف زده شده و کتاب نوشته شده و اختلاف نظر در موردش وجود دارد که ظاهرا صحبت کردن از هر جنبه ای که بخواهیم به آن بپردازیم ممکن است تکراری به نظر برسد. اول می خواهم درمورد شخص شما و صادق هدایت صحبت کنیم که برداشت شما از او به عنوان یک نویسنده چیست. و اولین چیزی که از او به خاطر می آورید چیست؟ مادر صادق هدایت خانم زیور الملوک که مادربزرگ من بود علاقه خاصی بهمن داشت. از هر بهانه ای یاری می جست که مرا به خانه خودش ببرد و مدتیآنجا نگه دارد. بنابراین من در خانه ای بودم که صادق هدایت هم در آن حضورداشت و خب این خاطراتی را سبب می شود. او زندگی خاصی داشت. یعنی یک اتاق داشت که هنوز هم هست و نمی دانم به چه وضعی درآمده. او اغلب در اتاق خودش بود و حتی موقع صرف ناهار و شام هم از اتاق بیرون نمی آمد و با سایرین در برنامه شرکت نمی کرد. غذای او هم غذای خاصی بود چون گیاهخوار بود و برای او به طور جداگانه طبخ می شد و مادرش باید با دقت غذای صادق خان را آماده می کرد و می فرستاد به اتاقش. ایشان در اتاقش یا می خواند یا می نوشت. کسی هم حق نداشت به اتاق او برود. به خود من که پسربچه ای بیش نبودم مادربزرگم تذکر می داد که شما به اتاق صادق خان کار نداشته باش. ما در آن خانه هم سگ داشتیم و هم گربه و هم مرغ و خروس. علت اصلی وجود مرغ و خروس، غذای صادق هدایت بود چون از تخم مرغ ها برای او غذا درست می کردند. هدایت به آن گربه خیلی علاقه داشت و گاه در وسط خواندن و نوشتن هایش هوس می کرد با این گربه بازی کند. لای در را باز می کرد و مرا صدا می کرد. حدودا ۵ ساله بودم. از من می خواست گربه را بیاورم. خب من هم دقیقا می دانستم که سگ و گربه کجا هستند. گربه را می آوردم و پشت در اتاق هدایت رها می کردم. او هم گربه را می برد به اتاقش و من می شنیدم که بلافاصله بازی شروع می شد. یعنی هدایت به عنوان یک زنگ تفریح با این گربه بازی می کرد. صدای خنده هدایت و جست و خیزهای گربه ادامه داشت و بعد از مدتی گربه را از اتاق بیرون می کرد. من تنها بچه در آن خانه بودم یادم هست یک بار داشتم در باغ شیطنت می کردم پدربزرگم برای این که قدری آرام بگیرم یک تفنگ قدیمی را به من داد تا با آن بازی کنم. منم خیلی خوشحال شدم. من در هشتی خانه مشغول بازی بودم که صادق خان وارد شد و دید که من مشغول بازی با تفنگ هستم. گفت: "گلوله هم داره؟" من گفتم: " بله!" البته دروغ گفتم ولی دوست داشتم فکر کنم این تفنگ واقعی است. هدایت دستهایش را به حالت تسلیم بالا برد و گفت: "من تسلیمم." منم خب طبعا کاری به کارش نداشتم و او راهش را گرفت و رفت به اتاق خودش. یک خرده که بزرگتر شده بودم خانه فروخته شد و اعتضاد الملک یک خانه اجاره کرد پشت دانشسرای عالی. ما رفتیم آنجا. شب های گرم تهران من در پشه بند توی حیاط می خوابیدم و تنها صادق هدایت بود که به جز من در پشه بند می خوابید. خب او شب ها دیر می آمد. یک شب من خوابم نبرد و صادق هدایت آمد. اولا این مرد به قدری ملاحظه کار بود که حتی مراعات مرا که جای بچه اش بودم را هم می کرد. به قدری با تک پا و آرام می آمد که مبادا من بیدار شوم.خلاصه آمد و خواست که بخوابد غافل از این که یک لامپ در حیاط روشن است و نور آن نمی گذاشت هدایت بخوابد. باز خیلی آرام از پشه بند بیرون آمد و دنبال کلید لامپ گشت. غافل از این که کلید این لامپ داخل خانه است نه در حیاط. هر چقدر گشت پیدا نکرد. خسته شد. آمد و چوب پشه بند را برداشت و زد لامپ را شکست، از دست روشنایی لامپ راحت شد و گرفت خوابید. وقتی یک کتاب جدیدی چاپ می کرد خودش یک جلد از آن را بر می داشت و به خانه ما می آمد و دستی آن را می داد به پدر من. سیستم این بود. من هم کشیک می کشیدم چون یک خرده سوادی هم پیدا کرده بودم که تا پدرم غافل می شد آن را بخوانم. آدم عجیبی بود. می دانید در خانه های قدیمی بزرگتری کوچکتری خیلی مطرح است. پدر من هم برادر بزرگتر بود. هدایت می آمد و با یک نوع خضوع و خشوعی این کتاب را دو دستی می داد به پدر من و همیشه می گفت: "این دسته گل جدیدی است که من به آب داده ام " و من همیشه خوشحال بودم که دوباره یک کتاب جدید به دست آورده ام و علی رغم این که سوادم به آن کتاب ها قد نمی داد ولی آنها را می خواندم. چند سال بعد وقتی نسبتا بزرگ شده بودم و دیگر اواخر کار بود حدود سال های ۲۷ – ۲۸ ، عمه من خانم انورالملوک همسر سپهبد رزم آرای معروف مهمانی داده بود. من به محض اینکه وارد شدم رفتم و کنار هدایت نشستم. او فوری فهمید که می خواهم با او صحبت کنم. به ما می گفت طفل معصوم. گفت: "خب طفل معصوم چیکار می کنی؟" گفتم: "انگلیسی می خوانم." گفت: "اه ،انگلیسی می خونی، خیلی خوب، پس کارمون درست شد دیگه، ما به زودی یک شکسپیر در خانواده خودمان خواهیم داشت. خب بعدش می خواهی چیکار کنی؟" من گفتم: "می خواهم نویسنده شوم." و واقعا هم من از بچگی می خواستم نویسنده شوم. صادق هدایت وقتی چیزی می شنید که خیلی بدش می آمد می گفت مرده شور! گفت: "مرده شور! مگه دیوونه ای، نه این دنیا را داری نه آن دنیا را. اگر می خواهی این دنیا را داشته باشی باید قلمت را به حکومت اجاره بدی در غیر این صورت هیچی گیرت نمیاد. با کار نویسندگی در این مملکت نمیشه نان خورد." حالا این نصیحت نویسنده ای است که به سطح بالایی رسیده و کتاب هایش در تمام دنیا مطرح است. بعد هم ادامه داد: "نه جان من،اولین کاری که می کنی باید درست را به یک مقطع دانشگاهی برسانی و مدرک بگیری. بعد از این که مدرک گرفتی باید یک کار درست و حسابی برای خودت دست و پا کنی بعد از همه اینها اگر خواستی چیزی هم بنویسی، بنویس. اما تمام کارها را به نویسندگی موکول نکن چون صد در صد از گرسنگی خواهی مرد." البته بعد پدرم آمد و طبعا ما هر دو دیگر نمی خواستیم راجع به این مسائل صحبت کنیم. ولی این نصیحتی بود که او به من کرد چون خودش هم فهمیده بود که فقط نویسنده بودن در این مملکت از هر نظری چقدر زجر آور است. در مورد هدایت خیلی ها حرف زده اند. از دوستانش گرفته تا دشمنان او، ولی در سال های گذشته می بینیم که رویکردهای تازه ای به آثار او شده که از آن جمله می توان به رویکرد روانشناختی دکتر صنعتی به بوف کور اشاره کرد. چرا این قدر حرف حول و حوش زندگی و شخصیت او وجود دارد؟ مسئله بغرنجی نیست. اولا کتاب "بوف کور" در ادبیات ایران یک انقلاب بود.تا به امروز درباره بوف کور ۶۰ جلد کتاب نوشته شده است. آخرین مقاله ای که من دریافت کردم از آقایی ایرانی است به نام ایرج بشیری در آمریکا که مقاله ای نوشته با عنوان نماد زن در بوف کور. پس بوف کور داستانی شد که همین طور لاینحل باقی ماند و بالاخره کسی نتوانست به جایی برسد که بگوید بوف کور دیگر این است و لاغیر. هر کسی توانست چهره ای از بوف کور را نمایان بسازد.مثلا دکتر صنعتی بوف کور را از منظر روانشناختی بررسی کرد و یا شاید دکتر شمیسا هم از نظر روانشناسی و هم ادبی. البته این قدر که از نظر روانشناسی به بوف کور توجه شده شاید از منظر دیگر توجه نشده و این شاید به نوعی مشکل زا شده چون دوستان روانپزشک ما مسئله را دیگر زیادی در قالب روانکاوی می بینند. بعد زندگی هدایت بود. شخصی از یک خانواده اشرافی این مملکت آمد و به تمام امتیازات خودش پشت کرد و فقط این اسم را برای خودش نگه داشت. اگر او خودش را در اختیار خانواده اش گذاشته بود مثل بقیه هدایت ها یا وزیر و وکیل می شد یا سفیر کبیر و به یک مقامی می رسید اما او هرگز این کار را نکرد. همین، خیلی بحث برانگیز است. ببینید گفتنش اش ساده است. انسان دارای نقاط ضعفی است که در برابر پول و مقام بالاخره تسلیم می شود ولی این مرد دارای آنچنان شخصیت پر قدرتی بود که تمام اینها را رد کرد. هدایت کسی بود که اصلا قیم قبول نمی کرد حتی اگر این قیم خانواده اش باشند. خب اینها مسائلی هستند که کنجکاوی آدمها را بر می انگیزد و بالاخره ضربه نهایی خودکشی هدایت است. یعنی کاری کرد که همه حیران شدند که چرا هدایت ۴۸ ساله رفت پاریس و با یک برنامه ریزی خیلی دقیق خودش را از بین برد. نتیجه همین شد که ملاحظه می فرمایید. هنوز بر سر این که او چرا خودش را کشت بحث است. حتی یک فردی آمده بود می گفت او را کشتند که البته بیخود می گفت چون یک عده از قوم و خویش های ما در پاریس حضور داشتند و شاهد و ناظر آنچه که اتفاق افتاد بودند. نتیجه این کارها آن شد که هدایت ماند. یعنی در ذهن ها ماند. و همین طور هر نسلی که آمد جلو از خواندن آثار او لذت برد. نویسندگان هم دوره هدایت کم نیستند ولی الان هیچ کس نه درباره آنها و نه داستان هایشان صحبت نمی کند ولی درباره داستان های هدایت ما دائم بحث داریم. او داستانی را ننوشت مگراین که در ماورای داستان حرف داشته باشد. الان مردم دنبال آن حرف ها می گردند و چون هنوز به نظر من ۵۰ درصد از آن حرف ها هم کشف نشده بنابراین پژوهش درباره هدایت ادامه خواهد داشت. خودکشی هدایت چه تاثیری روی خانواده و خود شما گذاشت؟ می شود گفت وحشتناک بود. چون ما قبل از این که هدایت دست به خودکشیبزند با ترور سپهبد رزم آرا روبرو بودیم و طبعا ترور او برای خانوادههدایت خوشحال کننده نبود. و بلافاصله در یک فاصله کوتاهی صادق هدایت در پاریس خودش را کشت. حالا مسائلی که اینجا پیش آمد این بود که اولا چطور باید این را به پدر و مادرش گفت. چون مادر هدایت عاشق او بود و چون صادق خان تا آخر عمردر خانه پدری زندگی می کرد مادرش به او به چشم بچه ای که خیلی هم باید تر و خشکش کرد نگاه می کرد. مسئله دیگر این بود که به برادرها چطور بگوییم؟ برای مثال شاید ذکر یک مورد که من خودم شاهد بودم بی فایده نباشد. خب طبعا روزنامه های فرانسه این خبر را نوشته بودند و خبربه سرعت به روزنامه های ایران رسید. پس باید تا قبل از این که پدر من مثلا روزنامه اطلاعات را بردارد و خبر را بخواند این اتفاق را به او می گفتیم. دایی من عبدالله هدایت در جریان این مشکل قرار گرفت. مادرم هم به من گفت. وقتی من این خبر را شنیدم شوکه شده بودم منتها مادرم مرا در موقعیت سختی قرار داد و گفت باید خودت را طوری اداره کنی که پدرت زیاد لطمه نبیند. بنابراین من اینجا یک مشکل دیگر هم پیدا کرده بودم و آن پنهان کردن حال و احوالم از پدرم بود. خلاصه عبدالله خان ما را به خانه اش دعوت کرد و با اوقاتی تلخ پذیرای ما شد. عبدالله خان از پدر من پرسید که "راستی عیسی خان از صادق چه خبر؟" پدر من خیلی عادی گفت: "حالش بد نیست، گاهی اوقات کارتی هم می فرستد." عبدالله خان گفت: "راستی آن بار اول که خودکشی کرد شما هم پاریس بودید؟" پدرم گفت: "بله من آنجا بودم." عبدالله خان پرسید: "خب، چطور شد؟" و پدرم تعریف کرد که از آب صادق هدایت را گرفتند و نجات دادند. باز عبدالله خان از او پرسید: "ببینم در این مدت شما نشانه ای ، چیزی در او ندیده اید که نشان دهد باز می خواهد خودکشی کند یا نه؟| پدر من اینجا کمی مشکوک شد. دید برادر زنش قضیه را ول نمی کند و مدام دارد حول و حوش خودکشی صحبت می کند. گفت: "چطور مگر؟" با گفتن این حرف تقریبا همه سکوت کردند. فهمید خبری است. پرسید: "عبدالله خان چی شده" و خلاصه با گرفتاری زیادی حالی پدرم کردند که برادرت چنین کاری کرده است. از همان جا گریه و ناراحتی آغاز شد و مارفتیم منزل و این غم دیگر ما را رها نکرد. و درباره مادرش باید یک چیزی را بگویم. خانم زیورالملوک، پیرزن سر حالی بود که تمام امور خانه را بر عهده داشت. از روزی که این خبر را شنید رفت در رختخوابش خوابید و دیگر بلند نشد. یعنی آنقدر در این رختخواب ماند تا از دنیا رفت. چون دیگر نتوانست این ضربه را تحمل کند. حالا پدر به این شدت متاثر نبود ولی به طور کلی برای کل خانواده این واقعه دردآوری بود. این اتفاق، فاجعه ای برای خانواده هدایت بود. صادق هدایت ظاهرا رفت چون حکایت همچنان باقی است. خدمات
جهانگیر هدایت می گوید در نمایشگاه کتاب هر جا پوستری از عکس صادق هدایت بوده، روی آن کاغذ سفیدی چسبانده شده تا مردم او را نبینند. او می گوید که این کار شاید خیلی هم بد نباشد چون با این اوضاع ، بهتر است هدایت این وضعیت را نبیند.
گفتگو با جهانگیر هدایت درباره صادق هدایت
جمعی از بهائیان، عکس: آنتوان سورگین از مجموعه فریر و سکلر بیشتر بخوانید: به فاصله کوتاهی بعد از پیدایش عکاسی در دو سده گذشته این فن به ایران رسید و دربار سلطنتی متولی گسترش و رواج آن در کشور شد. تا جایی که زنده یاد بهمن جلالی در مقدمه کتاب "گنج پیدا" آن دوره را دوران طلایی عکاسی ایران نامیده و می‌نویسد: بی‌تردید می‌توان دوره عکاسی را که از حدود سالهای ۱۲۶۰ قمری در ایام سلطنت ناصرالدین شاه شروع و تا دوران سلطنت احمد شاه ادامه داشت، دوره طلایی عکاسی ایران نامید ( گنج پیدا، ناشر دفتر پژوهشهای فرهنگی (مجموعه ای از عکسهای آلبوم خانه کاخ موزه گلستان همراه با رساله عکسیه حشریه)، ۱۳۷۷). اما چه تعدادی از عکسهای دوران طلایی عکاسی در ایران برجای مانده و چگونه نگهداری می‌شوند؟ فاطمه سراییان، محقق و یکی از پژوهشگران کتاب (آلبوم خانه، فهرست عکسهای برگزیده عصر قاجار) در مصاحبه‌ای با خبرگزاری ایلنا به تاریخ تیرماه ۱۳۹۷ می‌گوید: بنا به گفته‌ی کسانی که دست‌اندرکار هستند، آلبوم‌خانه‌ی کاخ گلستان بیش از ۴۰ هزار تصویر دارد. آلبوم‌های حاوی این تصاویر با اینکه در دفتر ثبت، اطلاعات آن‌ها نوشته شده ولی نمی‌توانیم بگوییم این آمار صد درصد دقیق است. درابتدای مصاحبه خبرگزاری ایلنا آمده است: آلبوم‌خانه شامل ۱۵۲۰ آلبوم و حدود ۹۰۰۰ شیشه است و عکس‌های سیاه و سفید، رنگی، باسمه‌ای، لیتوگراف و... را دربرمی‌گیرد. در چند روز اخیراخباری مبنی بر گم شدن یکی از آلبوم های دوره ناصری توجه بسیاری از علاقه‌مندان به عکاسی را بخود جلب کرد. به گفته آفرین امامی مدیر مجموعه میراث جهانی کاخ گلستان "اواخر اسفند سال ۹۸ امین ‌اموال آلبوم‌خانه کاخ گلستان در آخرین انبارگردانی خود متوجه می‌شود که یک آلبوم ناصری حاوی ۱۰۰ قطعه عکس کوچک در قفسه نیست، این موضوع را به او اعلام کرده و، بلافاصله برای پیشگیری از موضوعات سوء بعدی، اقدامات حقوقی انجام می‌شود، با واحدهای ذی‌صلاح وزارتخانه، پلیس اینترپل و قوه قضائیه نیز در این زمینه مکاتباتی انجام شده و، حتی مشخصات و تصاویر اثر نیز برای پلیس اینترپل ارسال شده است." سوال این است که مشخصات و تصاویر اثر که برای پلیس اینترپل ارسال شده است چرا در دسترس عموم قرار نمی‌گیرد؟ پاسخ را شاید بتوان از توئیت فرزانه ابراهیم‌زاده پیدا کرد. او که تاریخ‌نویس است در چند توئیت خود سوالهایی پیرامون ناپدید شدن آلبوم مطرح کرده و می‌نویسد: بخشی از این عکس‌ها متعلق به آلبوم اختصاصی ناصرالدین‌شاه بوده است که تصاویری است که خود او از خود و اعضای حرم گرفته است. در میان عکس‌ها یک مجموعه عکس اختصاصی قرارداشته که ناصرالدین‌شاه شخصا آن‌ها را گرفته بود و تصاویری خصوصی از زنان حرم بدون پوشش بوده است. با توجه به دسترسی بسیار محدود پژوهشگران به آلبوم خانه کاخ گلستان در چهار دهه گذشته و همچنین رعایت نگاه رسمی حاکمیت به مساله حجاب زنان اصولا عکسهایی قابلیت انتشار پیدا کرده‌اند که خلاف سیاست رسمی حاکم بر نشر کتاب در کشور نباشند. این نگاه عکسهای منتشر شده از آن دوران را مردانه جلوه داده است. بعنوان مثال گنج پیدا، عنوان کتابی است که توسط دفتر پژوهشهای فرهنگی با همکاری سازمان میراث فرهنگی کشور در سال ۱۳۷۷ به کوشش زنده یاد بهمن جلالی منتشر شد. اما سهم زنان تنها ۹ عکس از ۱۷۲ عکس چاپ شده در این کتاب است که شش عکس از زنان اروپایی و ارمنی عراقی و سه عکس از زنان ایرانی شرکت کننده در مجلس تعزیه هستند که با چادر و روبنده در نمایی عمومی عکاسی شدند در حالیکه اکثریت عکسهای بچاپ رسیده از مردان را پرتره‌های شخصی و محیطی در بر می‌گیرند. بدون شک این مساله از محدودیت های بسیار در دسترسی به آرشیو غنی آلبوم خانه ناشی می‌شود. درنگی در رساله "عکسیه حشریه" نوشته محمد بن علی مشکوة الملک که در ابتدای کتاب "گنج پیدا" منتشر شده تا با استناد به آیات قرآن و نتیجه بدست آمده از عکاسی برای روز حشر و محاسبه اعمال انسان‌ها شاهد آورده شود نیز در خور توجه است. کتاب گنج پیدا به کوشش بهمن جلالی در ابتدای رساله آمده است: این رساله را به روشی تازه به مصداق آیه شریفه سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ هر یک از آیات واقعه را اقامه برهان و دلیلی کرده به نهجی که خواننده این رساله به هیچوجه بعضی اخبار و احکام الهی را در پرده خفا نمی‌گذارد تا آنکه بدون برهان در پرده ضمیر تصور نکرده باشد. بطور واضح و آشکار کشف اعمال و افعال حسنه و سیئه می‌شود آیاتی که به تواتر مشهود است عرضه می‌دارد که تا هر کدام نمونه باشد از برای انتظام دستگاه آفرینش که عقاید را به نحو تجسم مضبوط می‌دارد و فی‌المناسبه عکسیه حشریه نام نهاد که مطالعه کنندگان را ملالت خاطر دست ندهد و در ضمن عمل عکاسی، منظور و مقصودی بدست آید. مثنوی: دیده می خواهم که باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس (گنج پیدا، ناشر دفتر پژوهشهای فرهنگی (مجموعه‌ای از عکسهای آلبوم خانه کاخ موزه گلستان همراه با رساله عکسیه حشریه)، ۱۳۷۷) با توجه به تعداد انگشت شمار کتب عکاسی منتشر شده در ایران که در برگیرنده منتخبی از عکسهای آلبوم خانه می‌باشند می‌توان نتیجه گرفت بعد از تقریبا ۱۵۰ سال در مجموع تعداد ۱۵۰۰ عکس از ۴۰ هزار عکس موجود در آلبوم خانه شانس انتشار یافتند و بسیاری از عکسها هرگز دیده نشدند. در صورتیکه با اسکن عکسها و آلبوم‌های برجای مانده نه تنها می‌توان بقای آنها را برای مدت زیادی تضمین کرد بلکه امکان دسترسی افراد بیشتری برای مطالعه و تحقیق نیز فراهم کرد. اما با نگاهی به دیگر مراکز فرهنگی و موزه های خارج از ایران که عکس های دوران قاجار را در آرشیوهای خود نگهداری می‌کنند شاید در این میان راهگشا باشد. یکی از این مراکز گالری فریر و سکلر در شهر واشینگتن‌دی‌سی پایتخت امریکاست که متعلق به مجموعه فرهنگی اسمیت سونیون است. شصت و شش سال پیش حدود ششصد عکس از آنتوان سورگین عکاس نام آشنای دوران قاجار توسط مایرون بمنت اسمیت، مورخ امریکایی به مبلغ ششصد دلار خریداری شد و بعدها این مجموعه ارزشمند را به گالری فریر و سکلر اهدا نمود که این عکسها بهمراه آثار دیگری ازعکاسان آن دوران از جمله عبدالله میرزا قاجار به صورت آنلاین با نام "ایران در عکسها" قابل دسترس عموم‌اند. این آرشیو از سال ۱۹۸۰ اغلب از آرشیو شخصی چارلز فریر تشکیل شد اما بعدها آرشیوهای شخصی دیگری از مجموعه‌داران و از کشورهایی چون ژاپن، چین و خصوصا ایران را در برمی‌گیرند. زن با حجاب نشسته با مرواریدهایش، عکاس: آنتوان سورگین - از مجموعه گالری فریر و سکلر در مصاحبه‌ای که در سال ۲۰۱۴ با دیوید هاگه مسئول آرشیو گالری فریر و سکلر داشتم از او پرسیدم چه عکسهایی از ایران را در اختیار دارند؟ دیوید هاگه در پاسخ گفت: عکسهای آرشیو گالری بسیار متنوعند خصوصا از مناظر شهری، طبیعت، عکسهای استودیویی و خاندان سلطنتی را در بر می‌گیرند. کلکسیونی از عکس‌های آنتوان سورگین که هم عصر دوران ناصرالدین شاه بود نیز در اختیار گالری است. در سال ۱۹۱۰ همزمان با سالهای انقلاب مشروطه در ایران بخاطر آتش سوزی در استودیو سورگین اکثر عکس‌ها و نگاتیوهایش از بین رفتند و تنها ششصد قطعه از عکسهای او باقی ماندند که همگی در اختیار فریر و سکلر هستند. آرایشگر مخصوص درحال کوتاه کردن سیبل های ناصرالدین شاه ، عکس: آنتوان سورگین از مجموعه فریر و سکلر در مجموعه آنلاین بنمایش در آمده در سایت گالری فریر و سکلر دقت در اسکن و به نمایش گذاشتن آلبوم‌های اصلی به همان صورتی که طراحی شده‌اند نیز برای بازدید عموم مهیاست. مروری بر آثار ارایه شده در سایت "ایران در عکسها" نه تنها نشان از اهمیت آرشیو و انتشار عکسهای دوران قاجار که به نوعی حافظه تاریخی ایران محسوب می‌شوند دارد، بلکه برای حفظ و نگهداری اولین عکس‌های تاریخ عکاسی ایران نیز بسیار مهم است. حسن مدرس رضا شاه پهلوی و سفیر اتحاد شوروی بوریس زاخاروویچ شومیاتسکی، عکس: آنتوان سورگین از مجموعه فریر و سکلر
بدون شک دسترسی به اسناد تاریخی برای هر پژوهشگری صبر و حوصله زیادی می طلبد اما در این میان فراهم شدن این امکان توسط دولت‌ها نیز مهم است. چنانچه هر حکومتی بدلایل خاصی بخشی از تاریخ را نادیده گرفته و در صدد حذف یا پنهان کردن آن باشد نه تنها ممکن است مسیر درست پژوهش منحرف شود بلکه بخشی از تاریخ آن سرزمین نیز به مرور زمان به فراموشی سپرده خواهد شد.
نگاهی به آثار عکاسان دوره قاجار
عکس از حمید رضا عباسی - گردن بند روی میز تحریر عکس از فاطمه مهجوریان - زیورات مذهبی عکس از فاطمه مهجوریان - زیورات مذهبی عکس از شهرام - ویترین طلافروشی در دبی عکس از الیشا شمسیان از تهران، ویترین مغازه ای در خیابان فردوسی عکس از الیشا شمسیان از تهران، ویترین مغازه ای در خیابان فردوسی خدمات
در زير چهارمین مجموعه از عکس های 'زیورآلات' را می بينيد. اين عکس ها را خوانندگان صفحه صدای شما فرستاده اند:
مجموعه عکسهای خوانندگان از 'زیورآلات'
با استفاده از اين وسيله به ويژه جوانان از پشت کامپيوتر با دوستان مجازی خود در اطراف و اکناف جهان در حال گفتگو و درد و دل اند. به اين روند می توان دوستی از طريق چت گفت. آنچه مسلم است، انسان براساس غريزه دوست دارد که کسی را دوست داشته باشد و بيشتر انسان ها تمايل دارند که جنس مخالفی را دوست داشته باشد، اما اين دوستی خاستگاه های متفاوتی دارد که باعث احساسات متفاوتی نيز می شود. انسان ممکن کسی را دوست داشته باشد به اين علت که فرضا با او قرابت فاميلی دارد؛ پدر، مادر، برادر، خواهر و....اين دوستی توام با نوعی احترام ودلسوزی است، ولی اگر طرف دوست داشتنی ما و شما بيگانه ای باشد، احساسات متفاوت وگوناگونی می توان داشت: ممکن کسی را دوست بداری به اين علت که از چشمان سياه و ابروان کشيده اش خوشتان آمده باشد، که اين دوستی ممکن توام با نوعی عشق و محبت باشد. ممکن کسی را دوست بداری چون که آدم منضبط يا بااستعدادی است، ممکن به اين خاطر دوستش داشته باشی که آدم خوش مشربی است. اين دوستی ها توام با نوعی احترام است. از طرفی ممکن کسی را از روی غريزه جنسی دوست بداری... دوستی ازطريق چت تا زمانيکه دوطرف از نزديک همديگر را نديده اند، برای هميشه تازگی دارد و در حکم ابتدای کار است که طرفين گاهی با استفاده از کلمات شيرين و در مواردی با دروغهای رنگين، سعی در فريب همديگر را دارند. که بعد از ديدار، البته در صورتيکه اين ارتباط منجر به ديدار شود، ممکن اتفاقات جالبی بيافتد وم نجر به نتايج تلخ يا شيرينی شود. اين می تواند بهترين حالت برای دو طرف باشد که هر دو از کشف شان راضی باشند و در نتيجه اين دوستی ممکن است ادامه پيدا کند. ولی حد متوسط زمانی است که هردو طرف بعداز ديدار رو در رو، هيچکدام از ديگری خوشش نيايد، که در نتيجه يکی را به خير وديگری را به سلامت! اما بدترين حالت زمانی است که يکی از آنها راضی از دوستی شان باشد وديگری پشيمان. در اين حالت برای هردو طرف مصيبت بار خواهد بود. البته اين حالات همه در زمانی است که ديدار ممکن باشد، اما اگر پسری از افغانستان با دختری در فلان شهر آمريکا گفتگو کند، اين گفتگوی دوستانه، به دليل اختلافات فرهنگی و اقتصادی و غيره، بيشتر شبيه به هذيان و گفتگو با ديوار است! مگر انکه طرفين، يا يکی از طرفها، در پی گرفتن اطلاعاتی فرهنگی، سياسی و اجتماعی از طرف ديگر باشد. در آخر می خواهم بگويم که دوستی از طريق چت شبيه به بازی ای است که در کودکی زياد انجام می داديم: به اين صورت که دونفر دو جنس را که در مشت و يا جيب خود دارند، معامله می کنند بدون آنکه به همديگر نشان دهند. در اين معامله کسی حق پشيمانی ندارد. دوستی از طريق چت، شبيه همان بازی کودکانه است، مگر آنکه خوش شانس باشی.... * آنچه در متن بالا مطرح شده، مبتنی بر نظرات نويسنده آن است. من از سال ۱۳۷۵ با چت آشنا شدم. چندين هزار مرتبه چت کردم و ديگر دوستانم رو هم که چت می کردن بررسی می کردم. من بدترين و ضد حال خوردن ترين لحظه های عمرم رو در چت ديدم. شبها خوابم نمی برد که با دختری چت کنم که به او بگويم چت نکن. ولی او که وانمود می کرد خيلی آدم فهميده ای هست (ولی در عين حال بچه بود)، بدترين لرزش های روحی را به من وارد می کرد: بسيار مغرور بود. در کل و در يک جمله آنکه: ما فرهنگ چت نداريم و چت=اتلاف وقت + پوچی ...عباس - تهران به نظر من کسانی که چت می کنند جرات گفتمان حضوری را ندارند. اين افراد هميشه از رودرويی با طرف مقابل هراسانند و دوست دارند در خفا حرف هايشان را بزنند...عباس - تهران من هم مديون چت هستم چون باعث شد من با شوهرم آشنا بشم و اين آشنايی به ازدواج ختم بشه و در حال حاضر ما زندگی خوبی داريم و منتظر تولد نوزادمون هستيم. افسانه - هلند من ۷ سال چت ميکنم. در چت با يه نفر آشنا شدم که به من پيشنهاد کار داد و من قبول کردم. سرتون رو درد نيارم خلاصه من يه بچه شهرستانی از ايلام به تهران و از تهران به فرانسه رسيدم. من همه زندگی رو مديون چت هستم و الان هم در رفاه کامل به سر ميبرم. امير - پاريس به نظر من چت برای يک قشر خاصی از جامعه ممکن است به صورت يک تخليه درونی واقع شود، در حالی که برای گروه ديگر يک تفريح. افرادی هستند که به لحاظ برخوردهای اجتماعی دارای مشکلاتی هستند ولی در تلاش هستند به گونه ای اين کمبودها را از اين راه جبران کنند. نهايتا به نظر من وجود چنين چيزی برای جامعه مفيد است. مجيد - شهرکرد چت کردن راه خوبی برای آشنايی می تواند باشد. من و دوست اينترنتيم بعد از چند ملاقات تصميم به ازدواج گرفتيم. اما خانواده ها فقط به خاطر اين که شروع اين آشنايی از طريق چت بوده اصلا موافقت نمی کنند. صبا - سبزوار مجازی هست ولی خيلی از آدمها تازه واقعيت خودشونو نشون ميدن مخصوصا تو ايران که آزادی زيادی نيست. اين هويت نمی تونه آزادانه بيان بشه پس توی چت بدون اين که شناخته بشی ميتونی افکار خودتو که شخصيت توست بگی. يه جامعه شناس ميتونه رو هويت ملی تو چت تحقيق کنه. علی روشن - تهران به عقيده من دوست پيدا کردن از طريق چت باعث صرفه جويی در وقت جوانان ميشود. شايد بپرسيد چگونه؟ جواب بسيار ساده است. به نظر من اين که کسی در خيابان ها و يا پارکها و يا ديگر اماکن عمومی وقت خودش را صرف کند برای پيدا کردن دوست بهتر است که با يک کامپيوتر ولوکامپيوتر مدل پايين هم که باشد بدنبال دوست دلخواه خود بگردد. البته ممکن هست در اين ميان دورغهايی هم ردوبدل شود که اين مسئله (دروغگويی) حتی بيرون از چت هم صحت دارد مهم اين است که هر کسی به روش خودش برای دست يابی به حقيقت کمی زيرکی بخرج دهد. البته به نظر ميايد سردمداران حکومتی نه تنها از چت بلکه کلا از پديده اينترنت راضی نيستند و هميشه سعی در ايجاد نوعی مشکل برای آن هستند. رضا نراق من از طريق چت يکی از دوستان قديمی ام را که در يکی از کشورهای اروپايی زندگی ميکند پيدا کردم و حتی در سفری که به آن کشور داشتم به ديدارش رفتم. مسلما هر تکنولوژی بسته به نوع استفاده ای که از آن ميشود علاوه بر مزايايش ميتواند معايبی داشته باشد. آيا به صرف اينکه تصادفات رانندگی سالنه منجر به مرگ افراد زيادی ميشوند بايد گفت اتوموبيل وسيله نامناسبی است؟ چت کردن هم همين خاصيت را دارد و بايستی فرهنگ استفاده از آن بوجود آيد. حميد - تهران من اول به چت هيچ علاقه ای نداشتم تا اينکه اومدم دانشگاه برای رفع دلتنگی هام به چت کردن رو آوردم و الان خيلی راضی ام چون خوشبختانه دوستای خوبی پيدا کردم که در تحقيق های درسی ام بهم کمک می کنن. ولی نبايد به آن عادت کنی چون واقعا از ترياک هم بيشتر اعتياد آوره. هستی - تهران من با اعتقاد کامل به نظرات نويسنده محترم به اين باور نيز هستم که اگر خدا بخواهد و بخت ياری کند به سرنوشت من دچار خواهيد شد. به اين معنی که آشنايی من با دوست اينترنتی منجر به ازدواج ما گرديد. پس ميبينيد که گاهی چت به آدم شانس خوب نيز همراه ميداشته باشد و من از زندگی مشترک با همسر اينترنتی خيلی راضی هستم. به همه شانس خوب ميخواهم. شبنم علی - پاکستان چت هم ميتواند مضرر باشد و هم ميتواند مفيد باشد. بستگی به کاربرد آن دارد. کسانی که ميگويند چت اصلا خوب نيست مثل اين هست که بگويند چاقو وسيله بدی هست چون با آن يک قاتل مرتکب به قتل ميشود. درحاليکه اگر درست و به جا استفاده شود مثلا به دست يک جراح ميتواند مفيد باشد. من جنبه های بد و مضرر چت رو رد نميکنم ولی اين باعث نميشود که آن را به کلی نفی و منفی تلقی کنيم. از طريقه چت ميشه با مردم از نقاط مختلف دنيا آشنا شد و با آداب و رسوم و عقايد و فرهنگشون آشنا شد. فکر نکنيد که همه کسانی که چت ميکنند آدمهای دروغگو و بيکار هستند و وقتگذرانی ميکنند. البته چت برای ايرانی چندان خيری ندارند. ولی کسانی که با زبان انگليسی آشنايی دارند ميتوانند وارد چت رومهای تخصصی در زمينه های مختلف علمی بشوند و اطلاعات بگيرند. من که خيلی استفاده کردم و مفيد بوده. البته در مورد دوستيها هم نبايد زياد بدبين بود. من و همسرم از طريق نت با هم آشنا شديم و ازدواج کرديم و خيلی هم خوشبخت و راضی هستيم. پس به خود ما بستگی دارد که چطور از اين وسيله ارتباطی و ساير وسايل پيشرفته که وارد زندگی بشر شده استفاده کنيم. بايد طريقه درست استفاده رو ياد بگيريم. زهرا - تهران پديده چت و شدت آن نتيجه سيستم حکومت و بازخورد آن در جامعه است. چت انعکاسی صادقانه از وجود بسياری هنجارهاست که از نوع مديريت در کشور منشا گرفته است. خاستگاه عمومی جامعه در درصد بالای آن در همين رفتارهای پنهانی در چت نهفته است. خاستگاهی که در عالم واقع امکان بروز آن از افراد سلب شده است ... سهراب - تهران از هر وسيله ای بد استفاده شود مشکل ساز است وگرنه چت جيز بدی نيست. خيلی از دوستيها از طريق چت خوب بوده و خيلی هم باعث فساد ميشه. به نظر من اول بايد چت رو هر کسی واسه خودش تعريف کنه. برای سرگرمی يا دوستی يا ازدواج ... در اين صورت آدم ميدونه واسه چی وقت ميذاره. يوسف - قائمشهر به نظر من چت نيز مانند ساير ابزارها در دو جنبه منفی و مثبت است و می تواند در جهات مطرح شده در خدمت انسان امروزی باشد. پس به هيچ وجه نبايد بخاطر بد استفاده نمودن بعضی، ساير مزايا و خدمات آنرا ناديده بگيريم. من خودم بارها شاهد بوده ام که از آن به بهترين وجه استفاده شده و بر عکس هم! حال اين ما هستيم و نوع نيازمان از آن و شخصيت اجتماعيمان. در پايان آنرا يکی از مهمترين دستاوردهای بشری در جهت ارتباطات می دانم. مهران - ماهشهر به نظر من چت کردن به خصوص در ايران بعلت بسياری از محدوديت ها در روابط بين دختر و پسرها به امری اعتيادآور تبديل شده و از آن به عنوان يک بيماری می توان نام برد. جلال الدين - شريفی من فکر ميکنم در ايران بدليل ارتباط برقرار کردن دخترها و پسرها و معضلات فرهنگی اين زمينه، چت کردن روشی است که می‌توان به آن اعتماد کرد. بعد از چند جلسه شما راحت می‌توانيد بفهميد طرف مقابلتان راست يا دروغ ميگويد. ولی در ساير کشورها بدليل نداشتن اين معضلات ممکن است روش غير قابل اعتمادی تلقی‌ شود. ليلا - تهران بعد از يکی دوبار تجربه ديدار با دوستان چتی و پشيمانی، ترجيح دادم دوستان را در همان حد نگه دارم و ديداری با ايشان نداشته باشم و تنها به تبادل نظر و تفکر از طريق چت اکتفا کنم. که در اين ميان دوستان خوبی پيدا کردم و از بودن با اين دوستان مجازی خيلی خوشحالم. چون دوستيهای قابل کنترلی دارم. پديده - تهران به نظر من چت فقط يک وسيله ارتباطی ست که ميتواند خيلی هم به دردخور باشد. اين مشکل افراد کم جنبه است که با ديدن هر نوع وسيله ارتباطی زود به فکر ايجاد رابطه با جنس مخالف ميافتند. مانی - تهران من يک تجربه تلخ از ديداری بعد از ۲ ماه چت کردن دارم: يادم مياد بعد از خداحافظی در تنها ديدارمون که ۵ دقيفه بيشتر طول نکشيد گريه کردم چون دلم برای دختره سوخت. واقعا ظاهر صورت و بدنش زشت بود. (از نظر من البته). مسعود - تهران زياده روی در هر کاری زيانبار است. چت از طريق اينترنت شيوه ارتباطی عصر حاضر است که با می توان با ايجاد تعادل در انجام اموری که روزانه يا هفتگی و ... علاقمند هستيم از آثار سوء اديکت شدن و ... در امان ماند. رويا - تهران به نظر من چت کردن يک سرگرمی بسيار خوب برای دختران و پسران جوان ايرانی می باشد. به طوری که من شنيده ام خيلی از دختران و پسران ايرانی از طريق چت با يکديگر آشنا شده اند و سپس از طريق ازداوج نموده و الان هم زنگی بسيار شيرينی دارند. در اين روش از صحبت کردن افراد می توانند نظرات واقعی خود را بدون سانسور و ترس و واهمه به يکديگر بگويند. حميد الف - کرج اولين هدف هر کس از چت کردن آشنايی با مردم مختلف ايران و جهان و آداب و رسوم ملل مختلف می باشد. از همه مهمتر تبادل اطلاعات در زمينه های مختلف و مفيد و سودمند. ايجاد ارتباط سالم بين اقشار مختلف مردم و جامعه. دوستی پاک و کسب تجربه. که جنسيت و سن و سال اصلا ملاک نباشه. چون در نت هيچکس نمی تونه ادعا کنه از ديگری بيشتر وارده چون همه به نوعی استاد و شاگرديم. ياد می گيريم و ياد می دهيم. و در پايان اگر فرصتی بود سرگرمی و تفريحات آموزنده و مفيد که خدای نکرده کسی از ديگری دلگير نشه. مسعود شمس - گچساران چت خوبه بشرطی که خوب اونو بشناسيش. هدف از چت هم می تواند سرگرمی باشد هم کاری همانطور که room های زيادی دارد. پس کاربردهای زيادی هم دارد. ولی بستگی به افکار هر فرد دارد و هيچ محدوديتی هم نمی پذيرد. مرتضی - قزوين اگه منظور شما فقط چت هايی باشه که به خاطر دوستی و اين برنامه ها باشه آره راست می گی. اگر شانس بياری ميتونی يک دوستی خوب بسازی و اگر نه وقتتو تلف کردی. اما خيلی چت های ديگه هم هستند که بر مبنای علايق جدا از علايق دوستی به وجود می يان. مثلا من يک روم ميشناختم که همه توش عشق فيزيک بودند کسی يک معادله می نوشت و همه سريع به حل کردنش مشغول می شدند. در مورد دوستی به عقيده ی من دوستی که با اينترنت و چت آغاز بشه خيلی بهتره چون دو طرف از علايق هم به خوبی خبر دارند و حداقل می دونند که اگه کنار طرف هستند برای چی اونجان! از طرفی توی چت آدم می تونه جوری از احساستش بگه که شايد خيلی از ماها رومون نشه جلوی کسی از اين حرفا بزنيم. و در آخر چت افراد را کاناليزه می کنه و به طرفی هدايتشون می کنه که واقعا بهش گرايش دارند... اميرمسعود - اصفهان به نظر من اگه دوستان از اين وسيله ارتباطی بسيار قوی، علمی تر استفاده کنند ميتونن از همين راه درآمدی هم داشته باشن... احمد - اهواز من نزديک ۶ ماهه که با يه دختری چت ميکنم. درسته که از نزديک نديدمش ولی با وب تونستم ببينمش و اونم منو ديده .. همديگرو به حد مرگ می پرستيم و دوست داريم اصلا هم پشيمون نيستيم لا اقل من اينطوری هستم و مطمئنم اونم همينطور فکر می کنه. سينا - قم اينکه مردم هميشه از يک ابزار که چت هم نوعی از آن باشد به طور مطلوب استفاده نمی کنند درست، ولی به صرف استفاده غلط افراد نمی توان ابزاری را بد يا خوب دانست. خيلی چيزهای زيادی در دنيا هست که از آنها به درستی استفاده نمی شود(مثال معروف چاقو). من خودم به شخصه به واسطه استفاده از همين ابزار گفتگو خيلی چيزها در مورد افراد، فرهنگ ها و جاهای مختلف دنيا ياد گرفته ام. و بيشترين مزيت استفاده از اين ابزار آشنايی من با نامزدم بوده. اولين بار در اتاق کانادا با هم آشنا شديم. مدت يک سال و نيم ارتباط ما فقط از طريق Yahoo Messanger وEmail بود. تا اينکه يک روز تصميم گرفتيم همديگر را از نزديک ببينيم .اولين بار که حضورا و خارج از دنيای مجازی اينترنت همديگر را می ديديم برای نامزدم باورش سخت بود که يکی از اين وره دنيا پاشه بره برای ديدن اونی که فقط عکس وتصويرشو تو دوربين ديده بود.الان ما احساس خوشبختی می کنيم و بخشی ازآن را مديون اينترنت و Yahoo Messengerهستيم. نيما - سارنيا در نگاه اول برای من سرگرمی بود و زمانی که بيخوابی ميزد ميرفتم سراق چت و ديدم اصلا جدی نبود ولی بر حسب اتفاق شبی با جوانی اشنا شدم که الان باهاش دوستم و مديون اين چت هستم که منو باهاش اشنا کرد و الان خيلی خوشحالم. اميدوارم که همه دوستی به پاکی دوست من پيدا کنند که از هر نظر خوبه. الهه - تهران ماجرای من: کسی که عاشقش بودم و با چت هم با هم آشنا شده بوديم با زن مطلقه ای قرار ازدواج کنه. اگر خودش بهم ميگفت مشکلی نبود . فهميدم و تا تونستم به بختم گريه کردم چرا که اگر خودم هم نمی فهميدم هم چنان اين چت مسخره ادامه داشت.(هنوز هم باورم نميشه و منتظرم برگرده) پس دل من چی؟ همه چيز تو چت دروغه مواظب باشيد مثل من گول نخوريد هيچ کس رو نميشه از طريق چت شناخت حتی بعد از ۱۰ سال مگر اين که طرفتو ببينی.....هنوزم آرزو دارم واسه ۱ بار هم که شده بعد از ۱سال طرفم رو ببينم. حيف که بازيم داد. فرنوش - تهران به نظر من به علت گستردگی چت امکان دستيابی به يک دوست واقعی در چت کم است اما موضوع جالبی برای سرگرمی ميتواند باشد. مهدی - اصفهان من شخصا به هيچ وجه به عشق اعتقاد ندارم. حالا ميخواد از چت باشه يا غير از چت. اما به طور کلی به نظر من هر کسی بر اساس ظرفيت خودش تعيين ميکنه چت براش مفيد باشه يا مضر. پريسا - مشهد حداقل چت اين مزيت را دارد که نيروی انتظامی و حراست کاری باهات ندارند...انگيزه چت در کشورهای مختلف متفاوت است و اما در ايران اين انگيزه به نظر من از محدوديت از همه نوعش شکل ميگره و حداقلش اينه که آزادی رو در اين چت رومها ميتوان بدست آورد. آريا - تهران من هم کاملا موافقم که متاسفانه در ايران از اين امکان به بدترين نحو ممکن استفاده ميشه . طبق آماری که اخيرا خوندم خيلی از پسرای ايرانی از همون ابتدا هدفشون از چت کردن پيدا کردن يک دختر برای سوء استفاده جنسيه ... دخترها هم که بی هيچ تفکری به هر پسری اعتماد ميکنن .. آمار دختران اغفال شده از طريق چت هم که رو به افزايشه .. البته منکر خوبيهای چت نيستم اما به نظرم نبودن امکاناتی که ظرفيتش رو نداريم بهتر از بودنشه .. دقيقا چت تو ايران سوای اندکی که رعايت ميکنن حکم اين ضرب المثل معروف رو داره که : تيغ دادن در کف زنگی مست .... واقعا جای تاسف داره که در کافی نتها اگر ياهو مسنجر نصب نباشه تا پسر و دخترا با هم عشق بازی کنن اون کافی نت تعطيله... من کم به کافی نت ميرم اما يک بار که رفتم و سرعت شبکه خيلی پايين بود و هيچ وبی باز نميشد وقتی اعتراض کردم ، مسئول کافی نت اومد و گفت اينکه مسنجرش کار ميکنه !!!!! فکرکرد من هم مثل تمام افراد برای چت اومدم . البته اون حق داشت که اينجوری فکر کنه چون واقعا الان بهره ما از اينترنت شده چت !!! کاوه علوی - مشهد دوست من نتونست در کنکور قبول بشه چون به چت کردن عادت کرده بود. رفتارش پس از چند بار چت در اينترنت به کلی تغيير کرده بود. خيلی رک و بی پروا درباره مسايل جنسی صحبت ميکرد دختر زيبايی نبود اما به دوستانش می گفت موهای طلايی و چشمان سبز دارد!!! می گفت با اين کار پسرها زود گول می خورند و می تونم از آنها کارت بگيرم.او چت می کرد تا کارت مجانی به دست آورد کارت که ميگرفت می رفت تو روم های چت و دوباره شروع می کردن به چت کردن و از دوستان خود کارت خواستن. از طرف ديگه برادرم که تو يه شرکت بزرگ و معروف خودروسازی کار ميکنه ميگه بيشتر مهندسها از همون ابتدای صبح که وارد شرکت می شن شروع می کنند به چت کردن و جالب اينه که همه اونها زن و بچه دارن اماهنگام معرفی خود می گويند که مجرد هستند. مهسا - تهران به نظر من با چاقو هم می شه پرتقال پوست کند و خورد، هم ميشه خود کشی کرد. مرمر - تهران در همه جای جهان شما برای آشنايی دو انسان از دو جنس مخالف روش خاصی داريد که کاملا مشخص است. مثلا ميدانيد اگر سکس ميخواهيد کجا برويد يا اگر اهل موسيقی هستيد کدام کافه پاتوق اهالی موسيقی است و خلاصه اينکه ميدانيد آدمهايی با طرز تفکر خودتان را معمولا در کجا ميتوانيد پيدا کنيد. اما در ايران تنها يک راهکار برای اين قضيه وجود دارد که متاسفانه چيپ ترين راه ممکن است . اينکه به يک خانومی که از خيابان رد ميشود دو سه تا به اصطلاح تيکه بيندازيد و بعد اگر موفقيت آميز بود شماره تقديم کنيد که معمولا خودتان هم برای اين خانوم چندان ارزش قايل نيستيد. به لطف چت و جوامع مجازی مثل اورکات تازه مردم داشتند لااقل در سطح مجازی به طريقی صحيحتر با هم ارتباط برقرار ميکردند که اينها هم فيلتر شد. من احساس ميکنم پسرها و دخترهای ايرانی برای اينکه ارتباط برقرار کردن به شيوه صحيح را تمرين کنند به اين ابزارهای مجازی نياز دارند. حميد - تهران در کشور ما از چت برای پيدا کردن دوست بيشتر استفاده می شود و استفاده بهينه از چت نميشود... و در ايران بخاطر محدوديت های روابط بين پسر و دختر بيشتر جوانها به چت کردن می پردازند ..برای اينکه در چت هيچ نوع محدوديتی وجود ندارد. وحيد - اصفهان به نظر من دنيای نت يک دنيای واقعی است زيرا اگر بتوانيم درست از آن استفاده و بهره ببريم اگر دنيای نت را مانند کتابی در نظر بگيريم و از بينش و آگاهی خود درست استفاده نمايم وآن را درک کنيم می بينيم که در دنيای واقعی ديگری قرار گرفته ايم زيرا از طريق نت زودتر به آن چه که می خواهيم می رسيم چه از لحاظ دوستی چه از لحاظه فکری وزبان و.....دنيای نت دنيای مدرن است که کار هر انسانی را به حد امکان رسانده است دنيای نت را واقعی بدانيد نه دنيای مجازی!!! بشرطی که درست از آن استفاده شود. کيان - نقده من در حال حاضر از لحاظ زبان انگليسی در سطح خيلی مطلوبی بوده وآن را بيشتر مديون چت با اين زبان و بيشتر با دوستان انگليسی زبان هستم. حسين - مشگين شهر وقتی چيزی وجود دارد، مورد استفاده قرار ميگيرد و مخاطب دارد. دليل موجهی بر الزام بودنش هست. چت هم ازين قاعده مستثنی نيست...من کسانی را که جبهه ميگيرند در مورد چت..در حالت مثبتش کم اطلاعات ميدونم...و در حالت منفيش انسانهای مشکل داری ميدونم. نويد - تهران گپ اينترنتی در حقيقت وسيله ای است برای بعضی حرفهايی که در زند گی انسان می گذرد و انسان نمی تواند آن را با هيچ کسی از کسانی که آنها را به درستی می شناسد بيان نمايد. چت کردن از طرفی باعث می شود کسانی که به نحوی از طرف خانواده برای يافتن دوست پسر يا دوست دختر (که به ظاهر مشکل اصلی جوانان ايرانی است) با مخالفت رو برو می شوند بتوانند از اين طريق خودشان را ارضا نمايند. وقتی تمام درها بسته است تنها اگر کسی حرف انسان را گوش دهد می تواند در زندگی او موثر باشد. سروش حقيقت - تهران در حال حاضر چت کردن يکی از بهترين ..راحت ترين...و ارزان ترين طريقه های ارتباط است...من خودم تا حالا چند بار مشکلات کامپيوترم رو توی اتاق تخصصی کامپيوتر پرسيدم...وجواب هم گرفتم...از اون گذشته...چت امکان صحبت کردن هم داره...و برای مکالمه با خارج از کشور و حتی داخل کشور خيلی به صرفه است..به طور مثال اگر بخواهی با امريکا از طريق تلفن صحبت کنيد، هزينه بالايی داره و اين در حالی هستش که ميتونيد با استفاده از سيستم صوتی چت، مبلغ خيلی کمتری بپردازين...و از ويژگی های ديگه چت، اينه که ميتونيد دوستان مختلفی از سرتاسر جهان داشته باشد و با فرهنگهای مختلف آشنا بشين...و کلا چت برای خودش يک جور جهانگردی تمام عيار هستش. مجيد - مشهد در فرهنگ ايرانی که خيلی از حقوق طبيعی انسان امری بد و مستهجن تلقی می شود مردم متمايل به پنهان کردن خود واقعی خودشان می شوند. طبيعی است که با چت کردن اين امکان برايشان فراهم می شود که آنچه واقعا هستند يا می خواهند باشند را نشان دهند. بی پرده و بدون ترس از "بی آبروئی". اگر بتوانيم صادق باشيم و صادقانه حرف بزنيم شايد بتوان با اين وسيله "چت" دوستان خوبی يافت. دوستی به هر روشی می تواند اتفاق بيفتد که اين روش نيز روش نوئی هست و می تواند خوب يا بد باشد. صادق باشيم و غلو نکنيم. نتيجه بهتر است. فرنوش - تهران در ايران که دختر پسرها در محيط بيرون از خانه نميتوانند به راحتی با هم آشنا شوند مخصوصا در شهرهای کوچک چت بهترين راه برای پيدا کردن يک دوست دختر هست..آدم موقع شماره دادن دست و پاهاش نميلرزه. کسی نيست موقع صحبت کردن با دختری اونا را دستگير کنه. پس چت در ايران بهترين راه برای پيدا کردن دوست دختر يا پسره...همه ما آدمها چه پسر چه دختر به دوست پسر يا دوست دختر نياز داريم..ولی متاسفانه در ايران به علت محدوديتهای زياد اين دوستيها به راه های بد کشيده ميشه..مملکتی که اگه با دختر عمو يا دختر خاله ات تو خيابون راه بری دستگيريت ميکنن و اگه با خانومت ميخوای جائی بری بايد شناسنامه ها رو همراه داشته باشيد و تا موقعی که در ايران دوستی پسر و دختر جرم محسوب بشه بحث کردن در مورد چت بيمورده. اميد - تهران آنچه که زشت و ناپسند است، فحشاء است و اگر نه چت و اينترنت و کامپيوتر و سينما و غيره هيچکدام تلف کردن وقت نيست بلکه همگی بينهايت سودمند بوده و يادگرفتن آن لازم است و درست استفاده کردن از آنها مهمتر است. مثلأ همين تلفن! گاهی بعضی از افراد، اسباب مزاحمت ديگران را فراهم ميکنند اما اين شما هستيد که ميتوانيد تشخيص بدهيد که چطور استفاده کنيد و يا مورد سوء استفاده قرار نگيريد. م - ثقفی - ايران من يه خاطره طولانی وغم انگيز از چت دارم . با يک نفر مدت زيادی وکما کان هر روز چت می کردم. می خواستم هر روز اون رو شاد کنم با اينکه زبان اون رو خوب نمی فهميدم خيلی تلاش کردم واز خود او هم کمی ياد گرفتم ولی عجيب از نظر روحی وقلبی به اون وابسته شده بودم . با چت کردن با او شاد می شدم واحساس خوبی داشتم حتی اگر در چند کلمه اون هم نه کاملا مفهوم جای می گرفت. بالاخره اين ارتباط کم و زياد روی زندگی من هم تاثير می گذاشت وخودم هم اصلا باورم نمی شد که من عاشق شدم ولی چرا وبه چه علت اصلا فکرم کار نمی کرد. من اونو توی وب می ديدم ولی اون اصلا منو نمی ديد فقط چندتا عکس واقعی منو ديده بود. بعد از يک سال واندی توسط ايميل برادرش فهميدم که اون کشور مورد اقامتش رو به من دروغ گفته. خوب برام خيلی سخت بود واحساس کردم از ساختمان خيال چند طبقه پايين افتادم . ناگفته نمونه ما نه از مال ونه ماديات و... مبتلا به دنيای امروزی صحبت نمی کرديم.ولی از معنويات ودوست داشتن وعشق وروح زياد صحبت می کرديم . خلاصه سرتون رو درد نيارم بعد توسط برادرش اون هم از طريق چت فهميدم چقدر به من در مورد خودش دروغ گفته واصلا فهميدم من با يه انسان رويايی روبرو هستم .از خودم پرسيدم پس اون همه عشق پاک ونگرانی ها واضطراب هايی که برا اون داشتم چی شد . بعد ندايی از درون به من گفت دخترم تو عاشق ودلواپس خودت هستی تو به دنبال خودت می گردی، عزيزم خودت را در خودت بياب نه در ديگری. بله بعضی وقت ها ما در چت دنبال دل گمشده خود می گرديم حواسمون باشه. دريا - همدان من چند سال پيش بهترين دوستمو با چت پيدا کردم الان بيشتر از جونم دوستش دارم و بعد از ديدن اون ديگه چت نکردم چون اون بهترينه و من همه اينا رو ممنون اينترنت و چت هستم فقط بايد درست انتخاب کنيد .... ليلا - تهران اگر هر يک از اظهار نظرات رو بررسی کنيم همه متفق القول نظر به اين دارن که پديده چت يه عنصريه که می تونه هم منفی باشه هم مثبت. چت به نظر من جايی هستش که انسان خودش رو و عقده های درونی خودش رو خالی می کنه که اين موضوع می تونه خوب باشه يا بد .خيلی ها چت رو ابزار مردم آزاری می دونن و خيلی ها محلی برای تبادل نظر، چه راست چه دروغ ولی در کل چت يک مسئله بسيار مهم و غير قابل پيشگيريه و فوق العاده اعتياد آور. من که به چت به عنوان يک ابزار تفريحی نگاه می کنم البته اقرار می کنم که در بعضی مواقع بد جوری تو دام چت و چت بازا افتادم. به اميد اون روزی که چت يک وسيله تبادل نظر صحيح بشه که فکر نکنم اينطوری بشه. عليرضا - زنجان اين نرم افزار وسيله ای شده برای افرادی که از لحاظ بيانی و همچنين روابط اجتماعی قدرتی ندارند و تمام عقده های قبلی خود را توسط تايپ کردن با کثيف ترين ترفندها برای جذب طرف مقابل بکار می برند و بعد از آنکه رويشان در روی آن فرد باز شد از او سو استفاده می کنند و بعد به سراغ ديگری می روند. بسياری از دوستان من چت را برای همين می خواهند . دوست دخترهای خودشان اجازه چت کردن ندارند اما خودشان چت می کنند. بعد از اينکه به هم نزديک شدند و جرات حرف زدن رو در رو را پيدا کردند با دختر ها قرار می گذارند. تا انجايی که دلشان ميخواهد در روابطشان جلو می روند و سپس او را ول کرده و به سراغ ديگری می روند در حالی که به دوست دخترشان هم چيزی در اين مورد نمی گويند. البته توضيحاتی که دادم برای همه صادق نيست و در بسياری موارد هم باعث دوستی ها و ازدواج های سالم شده است . هومن - اصفهان چت وسيله خوبی برای برقراری ارتباط و آشنائی هست ولی کاربری که از اون استفاده ميکنه هميشه بايد اين احتمال رو بده که طرف مقابلش حقيقت رو ممکنه عنوان نکنه و يا در مورد خودش مبالغه ميکنه پس نميشه به عنوان يک ابزار جدی در جهت شناخت افراد بهش فکر کرد ولی ميتونه شروعی برای ايجاد آشنايی و ارتباط باشه منوط به اينکه از مولفه های منطقی برای تاييد و صحت گفتگوی دو نفر به واقعيت موجود نزديک شه. فريبا - تهران من از طريق چت با پسری آشنا شدم .در ابتدا به هيچ عنوان قصد ديدنش رو نداشتم ولی آنقدر از عقايد و نظراتش خوشم آمد که بعد از چند ماه تصميم گرفتم ببينمش .ملاقاتممون چيزی رو عوض نکرد .حتی بيشتر به هم علاقه مند شديم و الان بعد از يک سال فکر می کنم که توی زندگيم خيلی می تونم روی دوستيش حساب کنم. مينا - تهران من از سال ۱۹۹۷ که با چت آشنا شدم به جرات ميگويم بدترين خاطرات عمرم راهمانجا تجربه کردم. واقعا تعجب ميکنم چطور برخی آينده زندگی خود را از اين طريق رقم ميزنند در حالی که ميدانند اگر با صد آی دی ديگر هم با فرد مورد نظر چت کنند باز همان کلمات محبت آميز را با قدری تلاش ميتوانند بشنوند! چت دنيای دروغهاست... کمال - مالزی به نظر من چت بهترين روش برای دوست يابی می باشد اگه در اين روش دروغی وجود نداشته باشد واز راه های فريبنده برای جذبه طرفه مقابل استفاده نشود بهترين روشه. من نامزدم رو از طريقه چت پيدا کردم و بنده از ايشون خيلی راضی هستم پدر و مادرم هم راضيند چون ما از اول با صداقت جلو رفتيم از خودمون گفتيم از اخلاقياتمون و اين طور شد که ما همديگر رو شناختيم و با هم صادق بوديم و من از خوانندگان سايت می خوام که در چت صداقت رو داشته باشن تا در اين راه موفق باشن و اگر اين طور نباشه شايد طرف مقابل از شما خوشش بياد ولی مطمئن باشيد اين زياد ادامه نداره و اين باعث افسردگی در دو طرف می شه ... شما می تونين با صداقت و حوصلگی يک دوست مناسب برای خودتان پيدا کنيد وگذشته همديگرو برايه هم بازگو کنن اگر هم با کسی ديگر دوست بودن چون اين باعث اعتماده دو طرفه می شه. مصطفی - مشهد تماما نظرات چاپ شده رو خوندم. با طهماسب از کانادا بخصوص موافق هستم. بيش از شش سال پيش با چت يا گپ اينترنتی آشنا شدم . ازدواج من از طريق همين چت رومها صورت گرفت . آنچه که عملا بعد از ازدواج ديدم شخصيت٬ رفتار و پندار متفاوتی بود که با مهارت در پشت الفاظ زيبای دوران چت پنهان شده بود نه تنها همين موضوع آسيب عمده ای به فلسفه زندگی مشترک زد٬ بعد از ۴-۵ سال چت عامل جدائی ما هم شد. همسر من عادت چت کردن رو بعد از شروع زندگی هم بدون قطع ادامه داد و فرصتها و ساعتهايی که بايد صرف هم و يا ساختن زندگی ميشد پشت کامپيوتر کذائی گذشت. ادمها در چت خود را به صور تی ايده آل و بی نقص و خوش آيند طرف مقابل که الزاما هم منطبق با واقعيت نيست معرفی می کنند. من زندگی واقعی٬ شامل دوست يابی و همسر يابی رو در دنيای واقعی جستجو می کنم . چت به قول عوامانه کار گرفتن مخ بشر اونهم برای مدت طولانی هست. منکر استفاده های خوب ازش نيستم که مثل هر وسيله ای بسته به دانش و فرهنگ استفاده کننده اون داره . محدوديت های محيطی و ناتوانيهای فردی مثل خجالت و avoidant personality هم ميتونه براون تاثير بگذاره ولی کسی ما رو برای آنها آموزش نداده. در نتيجه گيری با ميزان آموزش و فرهنگ کنونی ما ضررهای اين چت ها بخصوص در طولانی مدت بيشتر ازهر فايده احتماليست. بهزاد - واشنگتن اگر در دنيای واقعی می شد دوستی پيدا کرد که کسی به دنبال اين گفتگوهای اينترنتی نمی رفت! اين گفتگوی اينترنتی برای دنيای امروز بهترين وسيله برای فرار از محدوديتهای اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و سياسی است که بعيد است با وجود هزينه اينترنت و صرف وقت برای گفتگو برای شوخی و يا دروغ گويی به همديگر باشد. اين گفتگوهای اينترنتی يک ايراد مهم دارند و آن اينکه افراد تازه کار با اينترنت را فقط با گفتگو و آشنايی با ديگران تبديل می کند. شهاب برادران ديلمقانی - تهران چند سال بعد از ازدواج، همسرم خيلی به چت علاقمند شد و از نظر من هم اشکالی نداشت، چون قبل از ازدواج خودم خيلی چت می کردم و می دونستم چقدر جالب است. بعد از چند ماه متوجه احساسی عجيب در همسرم شدم. با کنکاش بسيار متوجه شدم به شخصی که از طريق چت پيدا کرده به حد غير قابل باوری علاقمند شده. اون آقا با حرفهای بسيار زيبا و عارفانه و با برانگيختن حس دلسوزی، همسرم را به خودش جذب کرده بود به حدی که وقتی من از موضوع باخبر شدم همسرم از اينکه به خاطر جدايی از او در برابر من گريه کنه هيچ ابايی نداشت. ده ها دليل و منطق آوردم که به گوش همسرم نرفت. تجربه های ديگران را در اين موضوع از اينترنت خواندم و برای همسرم بازگو کردم. اثر نکرد. گفتم اگر اين شخص چنين عارفی است چرا من مريدش نباشم. شروع کردم به خواندن وبلاگش. اما افسوس که او فقط سازی بود تو خالی که صدای زيبا از آن بلند می شد. با هر روشی که فکر کنيد با همسرم کنار آمدم، شايد متوجه بشه که اشتباه می کنه... نشد... بگذريم اين داستان خيلی طولانی است. بگذاريد آخرش را بگم. اگرچه اکنون همسرم باور داره که اشتباه می کرد، بيشتر از يک سال است که از هم جدا شديم... اونچه اتفاق افتاد به هدف زد، به ريشه زندگی مشترک ما. طهماسب - تورنتو ابزارها هميشه در دو حالت مورد استفاده قرار دارند: ۱- مثبت ۲- منفی برای ابزاری مانند چت همين امر هم وجود دارد. استفاده مفيد از چت: دوستی که همراه با صداقت طرفين باشد، گرفتن اطلاعاتی در مورد فرهنگ، اقتصاد، رفتارهای اجتماعی آن شخص يا آن مرز و بوم و همچنين اطلاعاتی که باعث بالا رفتن سطح آگاهی ما و نوع نگرش ما به تمامی ندانسته های ما شوند. چت مزيتی بسيار بالا را برای ارتباط با هر نوع شخص را به می دهد که می توان خود را محک زد و خود واقعيمان را بروز دهيم و بدون هيچ اضطرابی عقايد و نظرات خود را بيان کرد. و تمامی اين گفته همواره بايد با عدم مغرور بودن و يا نگفتن اظهاراتی باشد که ما را فراسوی مثبت بودن اين ابزار ببرد. ۲- منفی بودن اين ابزار در صورتی ممکن است که مابر خلاف قانون و قائد استفاد از اين ابزار حرکت کنيم. چون عدم صداقت هيچ ارزشی را به اشخاص نمی افزايد و استفاده های غيراخلاقی و قانونی از اين ابزار ما را در دنيای واقعيمان دچار مشکل و همچنين باعث فروپاشی خودمان خواهد شد. بهتر آن است از کوچکترين ابزار و امکانات به بهترين شکل و يا حداقل از آن درست استفاده کنيم. نوع مفيد بودن آن به خود شخص و فرهنگ و جنبه ها و يا اهدافی که هر شخص دارد، بستگی دارد. علی خزائی - کرج من از اين طريق با يک آقا که خارج از ايران آشنا شدم. اون اومد ايران و ما همديگر را ديديم و عاشق هم شديم و البته هر دو ميدانيم که هرگز به هم نخواهيم رسيد. اما از اين آشنايی پشيمان نيستيم و چون عشق زيباترين حس انسانيه و هر کس سعادت تجربه آن را در زنذگی بدست نمی آورد. او را برای هميشه دوست خواهم داشت. آذين - تهران من در مدت تقريبا ۵ سال توانسته ام پر شکوه ترين و سازنده ترين دوستی ها را با انسانهايی در سراسر جهان از ميان دو جنس مرد و زن و در بين افرادی با طبايع و تخصصها و عقايد مختلف پيدا کنم و دوستی ام با آنان ادامه داشته و دارد. دليل آن يکی تسلط به زبان خارجی دوم بی ريا و با شجاعت اخلاقی با آنان برخورد کرده ام و سوم اينکه در تبادل اطلاعات فرهنگی و سياسی و اجتماعی و اداب و رسوم با آنان خوب عمل کرده ام و اخلاقيات نيز رعايت شده است. از اين وسيله دوست يابی بسيار بهره برده ام و برايم لذت بخش بوده است. به نظر من جلب اعتماد طرف مقابل در ادامه دوستی از اصول کار است. رضا - تهران من مدت حدود يکساله که چت ميکنم و از اون استفاده های متفاوتی کردم. به نظر من چت چيز خوبيه برای پر کردن اوقات و حل بعضی از مشکلات کاری يا زندگی. مهران - تهران به نظر من دوست يابی از طريق چت اگر درست پيش بره ميتونه راه مطمئن تری باشه. چون حداقل قبل از اينکه همديگر رو ببينن می تونن تا حدودی با هم آشنا بشن. در واقع يه جورايی می تونن با افکار هم قبل از ملاقات آشنا بشن. ح. ف - تهران با وجود اينکه چند سال است به اينترنت دسترسی دارم اما تا به حال بيشتر از چند ساعت (آن هم يا برای يادگيری چت کردن بوده يا برای ياد دادن) چت نکرده ام و آن را کاری بيهود، وقت تلف کردن مطلق و بدترين نوع استفاده از اينترنت می دانم. قبول دارم که درصد قليلی از مردم از آن برای يادگيری زبانهای خارجی يا تبادل اطلاعات مفيد استفاده می کنند. اما اين گروه آنقدر کم هستند (من تا به حال به چشم چنين کسانی را نديده ام) در برابر خيل استفاده کننده منفی از چت گم می شوند. باور کنيد خيلی ناراحت می شوم وقتی کسانی را می بينم که در کافی نتها پولهايشان و از آن مهمتر عمر خود برای کارهای بی فايده تلف می کنن. خارجی ها ميان به جای چت کردن صرف وقت خود را برای کامل کردن سايتی مثل ويکی پديا صرف می کنند. بعد ما هم ادعا می کنيم که در کشور ما آزادی نيست. اما نميايم بگيم از هم آزاديهای کوچکی هم که داريم چقدر مفيد و عاقلانه استفاده می کنيم برای فهم عمق فاجعه مطالعه در مورد ازدواجها و دوستان اينترنتی. محمد کريمی - اردبيل بايد بگم در کل خوب است اگر هميشه انسان معقولانه فکر کند و با فکر و انديشه تصميم بگيرد. خود من شايد به جرات بشه گفت مدت ۵ سال هست اکثر روزها آنلاين بودم و دوستان خيلی خيلی زيادی از سراسر دنيا دارم که واقعا با خيلی چيزها و خيلی زندگيها و سختيها آشنا شدم و باعث شده تو خيلی از افکارم تجديد نظر کنم و خيلی از تصميم های بزرگ زندگی خودم رو بگيرم. البته با خيلی از دوستانم که تو چت آشنا شدم از نزديک ملاقات کردم حتی اونهايی که خارج از ايران بودن و به ايران امدن و حتی بچه های شهرهای ديگه ايران که به تهران سر زدن. درکل بايد اينو بگم که همه اون پشت خوبن و خودشون رو خوب نشون ميدن چون هيچ وقت در ابتدا احتمال ديدن از نزديک رو نميدن؛ چيزی که هنوز هم باورش سخته، من که هميشه اين دنيا رو مجازی ميديدم و هميشه فکر ميکردم اونهايی که از راه دور باهم آشنا ميشن و دل می بندن به هم اشتباه ميکنند. امروز دختری نامزد خودم هستش که از هزاران هزار کيلومتر دوری باهاش آشنا شدم. از طرز فکر و عاقلانه انديشيدن و يک ايرانی کامل معتقد بودنش خوشم اومد اونهم در کشوری که هيچکدومه اينها براش اجبار نيست. به ايرن اومد و از نزديک ديدمش با خودش و خانواده اش بيشتر و بيشتر آشنا شدم و درک کردم که اين خودش رو طور ديگری نشون نداده و همون خصوصيات خوبی که ازش ديدم واقعا در او وجود داره که حتی اين موضوع مورد تاييد تمام اعضای خانواده ام و همينطور دوستانم قرار گرفت و امروز ما با هم هستيم و همديگر را با همه وجود دوست داريم و باور داريم، که همه ی اينها را مديون فناوری و در واقع چت هستيم.علی - تهران به‌ نظر من چت کردن عامل اصلی تبادل فرهنگ بين کشورهای مختلف جهان ميباشد. ايوب - اشنويه‌ بنظرم يک کمبود عاطفی و يا يک نياز عاطفی بخصوص بين دختران و پسران باعث شکل گيری اين رابطه ميشود، به ميزان نيازمندی افراد به اين رابطه بخصوص در کشورهای مثل ايران و يا جهان سوم کمبودهای خودشان را با اين ارتباط پر ميکنند، البته در حال حاضر يک شيوه سوء استفاده از اعتماد دختران توسط آقايان هم ميباشد و با گفتن دروغها و وعدههای غيرواقعی اقدام به فريب دختران ميکنند. برای آقايان اصليترين پايه اينرا بطه حل مسئله جنسی و برای خانمها حل مسئله عاطفی است. سعيد - آلمان من در اين زمينه تجربه های مختلفی دارم. خيلی ها رو ديدم که دروغ گو بودن و بر عکسشم ديدم. الان صميمی ترين دوستم چه پسر چه دختر از طريق چت بوده. ولی در اين جور رابطه ها مخصوصن وقتی حضوری بشه حتما بايد دقت بيشتری نسبت به دوستی با روش های ديگه کرد. سام - همدان لازمه عاشق شدن احساس سالم است. با اينکه عشق جا و مکان نمی شناسد ولی "عشق" های کامپيوتری در مجموع سراب اند. شما اگر بخواهيد به هر آنچه که شخص مورد نظر شما در مورد خودش نوشته اعتماد کنيد، واقعا ساده لوح هستيد. مجموع تصاوير داده شده شخصی بر روی کابل های کامپيوتری، با واقعيات تطابق ندارند. شما بر روی خطوط کامپيوتری با آدم هايی بر خورد می کنيد که کلاهبردانی بيش نيستند، وقيح اند، خود آزار دهنده و ديگر آزار دهنده اند. آدم هايی چند چهره اند، پاتولوژی جنسی آنها فقط برای فريب در شبکه کامپيوتری شکل گرفته اند. مسائل مهم را نمی توان در چند خط تايپ شده و از طريق چند دگمه، مورد مشاهده قرار داد. آوای عشق نود درصد ايرانيان برای لاس زدن و ردو بدل الفاظ سکسی چت ميکنند دوستی موقت و کم رنگی که در چت کردن بوجود می آيد فقط برای ارضای غريزه جنسی است در غالب الفاظ. علی آزاد - نجف آباد البته راجع به اين موضوع و يا معضل در ايران جای بحث زياده ولی مختصر اينکه از اکثر پديده ها تو دنيای امروز هم ميشه بيشترين استفادرو کرد. برای پيشرفت و هم می تونه به عنوان يک معضل هزينه های سنگينی رو به جامعه تحميل بکنه و اين مسئله حل نميشه مگر اينکه قبل از ورود هر پديده جديد به جامعه به طور کامل برای مردم شرح داده بشه. احمد - تهران در جامعه امروزی و در اين اوضاع و احوال که پسرها و دخترها واقعا حتی برای موارد کاملا اخلاقی و درسی با هم نميتوانند رابطه داشته باشند چت ميتواند عامل موثری در تحکيم رابطه های عاطفی بعد از ديدار ۲ نفر باشد. آرش احمدی - مشهد به نظر من چت به اين شيوه ای که امروزه در بين جوانان رواج دارد موثرترين راه برای نابود کردن وقت انرژی اخلاق و ارزشهای اعتقادی آنهاست. سينا نصيری - دماوند اوايل که تازه اينترنت در ايران و بخصوص در تهران راه افتاده بود من اعتياد زيادی به چت کردن داشتم و البته دوستان زيادی هم پيدا کردم. ولی بايد آگاه بود که دردسر برايتان درست نشود. مثلا من از طريق چت با دختر خانمی آشنا شدم و شماره تلفن ردوبدل کرديم و خلاصه قرار گذاشتيم که همديگر را ببينيم ولی چشمتان روز بد نبيند فرار را بر قرار ترجيح دادم و تا مدتها اين خانم به خانه ام زنگ می زد. شهرام - تهران به عقيده بنده تبادل فرهنگ و آداب انسانها موثر خواهد بود. نتيجه ای که من از چت حاصل کرده ام شناخت افرادی ديگر با عقايد متفاوت بود که از هر نظر مفيد واقع شده است. چيزی که مهم است اين نيست که چت شبيه چه چيزيست. مهم اين است که چگونه از آن استفاده کنيم. به اميد روزی که همه از اين امکانات حسن استفاده را ببريم. پويان - کرمانشاه بررسی موضوع چت در ايران و جهان کمی باهم متفاوت است، در ايران يک مسئله است که برای رفع محدوديت ها به کار می رود و اتفاقا نوع بدی از آن رواج يافته است. من در حدود ۶ سال است که خيلی زياد چت می کنم. با مردم تمام دنيا دوست شده ام و هيچگاه نمی توانستم مردم دنيا را به اين خوبی بشناسم و در عمق فرهنگ آنها نفوذ کنم. يک دوست ويتنامی دارم که عاشق يک پسر اردنی شد و پسر اردنی به خاطر او از همه چيزش گذشت و آن دو الان در ژاپن زندگی خوبی دارند و هر دو مشغول دوره فوق ليسانس هستند. من در چت بهترين و پاکترين انسانها را شناختم که اگر اين وسيله نبود امکان آشنايی آنها وجود نداشت. درست است که ايرانی ها به بدترين شکل از آن استفاده می کنند. درست است که دروغگو ترين افراد در اينترنت ايرانی ها هستند. درست است که حضور ايرانی ها در چت روم های جنسی بيش از هر چت روم ديگری است. اما به فرض اينکه با چاقو می توان آدم کشت، چاقو بد نيست. بهناز - تهران من ۴۲ سال دارم و چند سالی است که چت ميکنم برای اينکه زبان انگليسی خود را تقويت کنم. دوستان خوبی هم پيدا کردم و دوست دارم از طريق چت با فرهنگها و ملل ديگر آشنا شوم و اين برای من خيلی جالب و مفيد است. رحيم - مهاباد چت کردن يک وسيله ارتباطی بسيار خوب ميباشد مخصوصا برای کسانيکه در روابط اجتماعی خود قدری ضعيف يا خجالتی هستند. تعيين نمودن هدف و قصد خود از چت کردن خيلی مهم است در غير اينصورت ساعات به تندی سپری ميشوند بدون اينکه استفاده ای مفيد از ارتباط خود (گپ اينترنتی) برده باشيم. آزاد - نروژ من و همسرم نزديک به ۱ سال هست که ازدواج کرده و با هم زندگی ميکنم و از اين زندگی مشترک نيز بسيار راضی هستيم. آشنايی ما از طريق چت انجام گرفت و از اين بابت بسيار ممنون اين پديده ی جذاب اينترنتی هستيم ... شاهين - تهران چت چيز خوبی است. حداقل ديگه ناز دخترها رو توی خيابون نمی کشيم. چت يک رابطه دوستی که هر دو طرف با ميل اين کارو انجام ميدن. به نظر من يک نوع تخليه انرژی از نوع مثبتش .... چت سرگرمی خوبيه البته جوری که باعث شکست توی کارنامه زندگيت نشه. عباس - ساری به نظر من استفاده از چت در اينترنت را نمی توان بعنوان معضلی اجتماعی ناميد. چون تمايل با برقراری ارتباط در بيشتر موارد در انسانها وجود دارد و بدليل ناشناخته ماندن انسانها در محيط چت استفاده از آن در ايران (که در زمينه ارتباط پسر و دختر با مسايلی روبروست) بيشتر مورد استقبال است. سعادت - اروميه پس از سالها زندگی در ايران نيک ميدانم که متاسفانه همواره ما ايرانيها جنبه منفی قضايا را همواره بر هدف اصلی آنها ترجيح می دهيم. در مقوله چت معمولاً به جای آنکه وسيله ای باشد در جهت تبادل اطلاعات و گفتگوی بين اهالی دو يا چند تمدن امروزه به ورطه ای برای دوستيابی و صحبت از مسائل دور از اخلاق تبديل شده است. بخصوص که ايرانی ها و کلاً آسياييها اين کار در اتاقهايی مثل تجارت انجام می دهند که واقعاً تاسف برانگيز است. محمد رضا - قزوين به نظر من چت کردن مثل يک بازی خطرناک است که ممکن است آدم رو به خيلی از جاها بکشونه. حتی ازدواج ناموفق. مثلا يک پسری با دختری برای مدت ها چت می کنه بعد احساس می کنن که به هم علاقه دارن، وقتی همو می بينن ممکنه از هم زياد خوششون نياد ولی برای رودرواستی نمی تونن رابطه رو تموم کنن. در نتيجه مدتها با همين حالت دودلی با هم ميگذرونن ولی وقتی می رسه که می بينن ديگه نمی شه. اونوقت از هم جدا می شن ولی اين به قيمت ۳ تا ۴ سال زندگيشون تموم شده. به نظر من چت کردن در برخی موارد مثل چت کردن با فاميل خوبه ولی بين دختر و پسر چيزی جز الافی نداره. امين - لندن چت يک دنيای مجازی جذاب هست که از اين به بعد نمونه هاش را زياد خواهيم داشت. راستش به نظرم اشکالی هم ندارد که دنياهای مجازی در زندگيمان بسط بيدا کنند. شايد عادت کردن به آن کمی در ابتدای کار عجيب به نظر برسد اما عادت می کنيم و بعد انگار تعريفی جديد از شناخت جهان در ذهنمان شکل خواهد گرفت. دوستيهای چتی هم در همان تعريف جديد تعريف ميشود. دوستيهايی مليح و شيک که بايد در فيزيک و شيمی خاص خودش رده بندی شود. من که خود به شخصه دوستان زيادی دارم که از بودن در چت با آنها لذت می برم. کورش آريان - شيراز الان ديگه بيشتر از ۸ سال ميشه که کار بر ثابت اينترنت هستم و هنوز ياهو مسنجر نگارش يک رو به خاطر دارم. اون روزا ICQ هم خيلی مد بود و ياهو مسنجر به اصطلاح Girlish يا همان دخترانه به حساب ميومد و تا به امروز که سر و کله ياهو مسنجر ۷ پيدا شده، البته يادمه مدتی هم از MSN Messenger استفاده ميکردم. و در اين سالها دوستان خيلی زيادی هم در ايران و هم در سراسر دنيا پيدا کردم. شايد جالب باشه بگم خيلی از اين دوستانی که در ساير کشورها بودند رو هم از نزديک ملاقات کردم (البته همه ايرانی بودند ولی در کشورهايی چون فرانسه، انگليس، استراليا، کانادا زندگی می کردند) و هنوز هم که هنوزه با هم دوست هستيم و در ارتباط. من به شخصه از اين طريق با خيلی از آداب و سنن آشنا شدم، از خيلی از تجربيات ديگران استفاده کردم و حتی با يک الی دو همکار فعلی از طريق اينترنت و همين چت با توانمدی هم آشنا شديم و الان همکار هستيم و حتی دوست دخترم رو که خيلی هم به هم علاقه داريم و الان ۳ سال هست که با هم هستيم از طريق همين چت باهاش آشنا و دوست شدم. من فکر می کنم به جای اينکه زندگی و دنيای فعلی رو در تعاريف موجود بگنجانيم و جايگاهی براش پيدا کنيم، اين تعاريف هستند که بايد با توجه به دنيای امروزی مجددا تعريف و بررسی بشوند. و دوستی از طريق اينترت رو به جای دوستی مجازی اسمش رو بذاريم دوستی فکری، چون بر خلاف دوستی های مرسوم که اولين ملاک و معيار ظاهر هست و تاثير برخورد اوليه در اون نقش بسزايی داره در اين دوستی افراد ابتدا همديگر را شناخته و در صورت تمايل به ديدار با هم قرار ملاقات می گذارند. و خوب همانطور که در دوستی مرسوم افراد گاها تيپشون با موقعيت اجتماعيشون همخوانی ندارد در اينجا هم هميشه حقيقت گفته نمی شود اما در هر دو حالت بعد از مدتی مشخص ميشود. من فکر می کنم که حساسيت ها در اين مورد درست مثل حساسيت ها در مورد خود کامپيوتر در دنيای ۵۰ سال پيش می باشد و به زودی با فراگير شدن Voice chat و استفاده از WebCam افراد خواهند توانست هم ارتباطشان رو تنگاتنگ کنند و هم قبل از ملاقات حضوری در مورد قيافه هم تصميم بگيرند. حميد رضا - تهران می شود چت را يک نوع گفتگوی دوستانه دانست که در اغلب موارد حاصلی هم در پی ندارد. گاه نيز حاصل آن يک احساس خوب است که وقتی آدم با يک انسان خوب حرف می زند به آدم دست می دهد. نسيم - تهران به نظر من دوستی از طريق چت هم ميتونه خوب و ميتونه زيانبار باشه. مگه ما وقتی تو خيابون کسی رو ميبينيم يا تو مهمونی قبلا ازش چيزی ميدونيم که تو چت اينطور نيست اونم فرقی نميکنه يک نوع چت کردنه. اينها همه يک وسيله و ابزار هستند برای شناخت همديگه. ولی اگر اين دوستی ها و شناخت به ملاقات حضوری بينجامه خوب تازه اول راه است. دقيقا مثل اينه که تازه با کسی آشنا شده باشيد بطور کلی بايد در دوستی ها صادق بود چه تو چت و چه حضوری و يا از طريقی غير از چت و بايد به نظر من خيلی هم احتياط کرد چون مضر هم ميتونه باشه. اليزه - آمستردام چت کردن فقط يک وسيله برای سرگرمی است و هيچگاه جدی گرفته نميشود و اين هم به آن دليل است که طرفين مجبور نيستند هويت خود را فاش کنند. رضا - بندر گناوه با توجه به محدوديت در روابط پسر و دختر در ايران مسلم است که جوانان چت را راهی برای ارتباط بدون قيد و بند پيدا کردند و جاذبه های جنس مخالف در اين سن آمار استفاده از اينترنت را بالا می‌برد. مهدی - قم چت يک راه جديد برای ارتباط هست و آنقدرها هم عجيب نيست. اتفاقا اين ارتباط خيلی مناسب تر از ارتباطهای مختلف رايج در جامعه ايرانی است. من از طريق چت با همسرم آشنا شدم و با هم ازدواج کرديم و از اين بابت هم بسيار راضی هستم. هر چند به دليل تفکر خاص جامعه در مورد چت هميشه اين موضوع را کتمان کرده ام. سيامک - تهران من از طريق چت با يک دختر آشنا شدم که بهتريم دوست من هست الان. چت مثل هر راه و روش ديگه آشنائی ميتونه خوب يا بد باشه، اين بستگی به دو نفری داره که با هم چت ميکنن. بهنام - سوئد کسانی که چت می کنند معمولا معايب خود را نمی گويند و دنبال آن هستند که آن نوع دوستانی را که می خواهند، اما در دنيای واقعی -به هر دليل- نمی توانند به دست بياورند، با چت گير بياورند. حامد - قم مطابق بررسيهايی که انجام شده بيشتر کسانی که تمايل زيادی به اتاقهای چت و يا دوستی های صرفا اينترنتی دارند افرادی هستند که در دنيای واقعی برای پيدا کردن دوست و ارتباط با افراد جامعه مشکل دارند . آدمهای خجالتی ، کم رو و کسانی که به نحوی از محبت و کانون خانواده و دوستان بهره کمی دارند بيشتر در معرض اين رفتار قرار دارند ... زهره - اصفهان دوستی بين دختر و پسر حتما نبايد جنبه جنسی داشته باشه. الهام - تهران با استفاده از چت روم ها شما ميتوانيد اشخاص بيکاری را پيدا کنيد که وقت با ارزش خود را در راهی نا معلوم و بی فايده صرف کرده است. حفيظ - هلند به نظر من از چت ميشه به عنوان وسيله ای جهت تقويت زبان استفاده کرد .البته اينو بگم که چت در خيلی از موارد ميتونه مضر باشه و بايد سعی کنيم به چنين موردی عادت نکنيم . خيلی ها معتقدند که چت به هيچ عنوان وسيله مناسبی جهت دوست يابی نيست که دليلش عدم انتقال احساس و بدبينيهايی در اين زمينه است . ملاحت - تهران دوستی در چت يکی از بهترين و بی دردسرترين دوستيهاست. می توانی با افراد مختلف درد و دل کنی و نظراتشان را بپرسی بدون اينکه تو را بشناس و هر وقت بخواهی می توانی رابطه را قطع کنی بدون نياز به دليل تراشی.هيچکس از ديگری انتظار ندارد که هميشه برای هم وقت داشته باشندو اين ارتباط را راحت تر و بی دردسرتر ميکند. نسرين چت کردن آدمها به جنبه اونها بر ميگرده که هر کسی بخواد چه استفاده ای بکنه . من خودم چت می کنم و چند بار تونستم از طريق چت پروژه های برنامه نويسيم رو تکميل کنم و خيلی از کسانی که باهاشون چت می کنم به من کمک کردن .همچنين يه دوست دارم که ۱۰ سال هست که انگلستان هست و از اين طريق می تونم از حالش با خبر شم . چت تنها هرزگی و سکس و يا اينکه دوستی پسر و دختر نيست بلکه راهی برای پيشرفت بشريت و هفکری در همه زمينه های علمی اجتماعی و غيره هستش و چه بهتر که از اين امکان بهتر استفاده کنيم. ماهان - نی ريز کدام تبادل نظر؟ کدام تبادل علمی؟ يک سری کلمات بی معنی و من در آوردی. وقت گذرانی بی نتيجه توسط نوجوانانی که نمی توانند يا ندارند ماشين بابا را برای دوست دختر پيدا کردن بيرون بياورند. تازگی ها چت به( چرت )معروف شده است.در ظمن من بسيجی نيستم. بهنام - کرمانشاه به نظر بنده چت ارتباطی خوب بين جوانان است . ولی فريبکاری در اين زمينه گول زدن همديگربوده جز اينکه وقت بهادار خويش را ضايع نمايد، فايده ندارد . اگر وقت صرف تماس های شفاف و محبت آميز باشد بهتر خواهد بود . عبدالصمد عادل - افغانسـتان به نظر من هر امری در زندگی يک جنبه خوب و يک جنبه بد دارد نمی توان همه چيز را از ديد منفی نگاه کرد حتی در مورد ازدواج هم همين طور است چه اينترنتی و چه سنتی متأسفانه به ما ياد داده اند که اول از يک چيز انتقاد کنيم بعد به جنبه های ديگر نگاه کنيم. سارا - تهران اگر با اين ديد وارد چت شويم که دنيای اينترنت يک دنيای مجازی است و نبايد عاطفه ای برای آن قائل شد، اين گفتگوهای اينترنتی اگر مفيد نباشد خطر آفرين هم نخواهد بود، چه بسا مواردی که اين دوستی ها در ارتقاء سطح و نوع زندگی ما موثر واقع شده است. ولی اگر جنبه عاطفی به آن دهيم به دليل ايجاد وابستگی های روحی و عاطفی يک رابطه ساده به مشکلی تبديل می شود که گاه اثرات جبران ناپذيری را در زندگی ما خواهد داشت.چراکه در ابتدای هر رابطه چتی دو طرف فارغ از تفاوت های فرهنگی و اقليمی.. که با هم دارند، اين رابطه را پی ريزی کرده اند، و حال که گره ای عاطفی در ارتباط آنها ايجاد شده است و طرفين تمايل ارتباطی فراتر از سطح اينترنتی دارند اين تفاوت ها جلوه می کند. بهاره - کرمانشاه من که فقط برای سرگرمی و تفريح چت ميکنم. چون اصلا خوشم نمياد با کسی قرار بذارم يا تلفنی گپ بزنم ... چت باحاله چون ميتونی با تعداد افراد بيشتر و افکار متفاوت تر آشنا بشی و بعدها روشنفکرانه تر تصميم بگيری! بدليل شناختی که از خصوصيات افراد با شخصيتهای گوناگون کسب کردی. البته به گفته دوستان باز هم بستگی به کاربر داره! س. - انزلی نرم افزارهای مسنجر مانند ياهو مسنجر وسيله ای هستند مانند تلفن؛ بعضی از آن برای ارتباط سريعتر و بهتر با دوستان، آشنايان، همکاران و يا اشخاص ديگر برای کسب اطلاعات جديد، مشاوره، بحث و تبادل نظر و يا احوالپرسی استفاده می کنند. گروهی ديگر نيز مثل افرادی هستند که مزاحمت تلفنی ايجاد می کنند و گاهی با اين ايجاد مزاحمتها با کسی دوست می شوند. در مورد ارتباطات اينترنتی هم اين موضوع صادق است. ولی نکته مهم اين است که در کشور ما متأسفانه برای استفاده از اين وسيله ارتباطی اغلب مردم در گروه دوم جا می گيرند! پويان - تهران به نظر من چت کردن همواره بد نيست چون شما می توانيد با هر کسی تبادل اطلاعات نموده از عقايد يکديگر آگاه شويد. در ضمن ميتوان افرادی را که ديدن آنها ديگر برای شما امکان ندارد را در چت رومها ديده و از احوال آنها جويا شد. محسن ميرزاده - تهران در صورتی که بخواهيد معلومات زبانی خود را از زبان رايج در بين مردمان آن کشور را کسب کنيد، چت از بهترين و به روزترين و ساده ترين و ارزانترين و... راه هاست. مهرزاد - تهران من ۵-۶ سال هست که به طور متناوب چت می کنم و در اين مدت دوستان خيلی خوبی رو در همه جای دنيا پيدا کردم که اکثر اونها رو هيچ وقت نديدم. در ضمن من همسرم را هم از طريق چت پيدا کردم و الان ۳ ساله که ازدواج کرديم و مشکلی هم نداريم. چت هم مثل هر وسيله ديگه می تونه خوب يا بد باشه بسته به اينکه چطوری ازش استفاده بشه. م. ا. - تهران به نظر من چت کردن به خصوص در ايران بعلت بسياری از محدوديت ها در روابط بين دختر و پسرها به امری اعتيادآور تبديل شده ولی بخاطر اينکه در اين زمينه هيچ گونه صداقتی وجود ندارد نمی توان از آن بعنوان راهی برای دوست يابی و همچنين تبادل نظرات و انديشه ها استفاده کرد و دوستی که از طريق چت و اينترنت بوجود آيد دوامی ندارد. جلال - ابرکوه به نظر من هيچ چيز در دنيا بد نيست مهم نوع استفاده ما از آن است. چت هم وسيله آسان و مدرن برای ارتباط در دنيای امروز است. بابک - تهران چت به نظر من تنها وقت گذراندن است. اگر توی يکی از اطاق های چت برويم. هيچ کلمات شايسته ای را پيدا نمی توانم و اين نشان گر اين است که آدمهايی که از وقت شان استفاده درست ميکنند وقت شان را در چت نميگذرانند. ولی آدمهايی که به وقت قيمتی نميدهند ، وقت شان را توی اين اطاق های چت سپری ميکنند. علی کريمی سان آنتونيو - تگزاس چت به نظر من فقط بايد به ديد يک سرگرمی نگاه شود. مگر در حالتی که طرفين واقعا به دنبال شناخت مسائل فرهنگی اجتماعی جايی باشند که در آن زندگی ميکنند که اين مورد کم است. دوستی چتی هيچ نتيجه ای ندارد زيرا ۹۹ درصد افراد دروغ ميگويند چت يعنی سرگرمی که اگر عاقل نباشی و به آن دل خوش کنی عذاب و مشکل به دنبال خواهد داشت. رامين - اروميه گپ اينترنتی خود می تواند بيانگر يک معضل اجتماعی باشد و آنهم اينکه جوانان دچار نوعی توهم گشته اند که در دنيای پيرامون خود نمی توانند دوستانی برای خود دست و پا کنند و به چت روم ها روی می اورند که چندان مطلوب نخواهد بود. در واقع بيانگر نوعی عقده گشائی جوانی است. هادی - کردستان خدمات
با ورود اينترنت به کشورهای مختلف، گروه های زيادی از مردم با ايجاد کلوپ های اينترنتی، از مزايای اين وسيله اعجاب انگيز در زمينه تحقيق، تبادل اطلاعات، ارسال پيام و... بهره گرفتند، اما چيزی که بيشترين وقت نوجوانان وجوانان را در اين کلوب ها صرف می کند استفاده از مسنجر و چت (گپ اينترنتی) است.
سلام، دختری يا پسر؟... تاملی بر روند در حال شيوع چت
مولوی قلم الدين که در حکومت طالبان وزير امر به معروف و نهی از منکر بود، و مسئوليت اجرای حدود مذهبی را داشت سال پيش در نزديکی کابل دستگير شده بود. يک سخنگوی دادگاه عالی افغانستان به بی بی سی گفت که حامد کرزی رئيس دولت انتقالی افغانستان شخصا دستور آزادی قلم الدين را بنا به توصيه دادگاه صادر کرده است. او گفت که افراد بسياری خواهان آزادی آقای قلم الدين شده بودند. خدمات
يک عضو ارشد حکومت سابق طالبان در افغانستان پس از آنکه حکومت کنونی دليلی بر دست داشتن او در جنايت نيافت، از زندان آزاد شد.
وزير نهی از منکر طالبان از زندان آزاد شد
قمر در سال 1284 در تاکستان قزوين در يک خانواده مذهبی زاده شده، چهار ماه پيش از تولد، پدر و هشت ماه پس از تولد، مادر را از دست داده و يکسره زير سرپرستی مادر بزرگ خود قرار گرفت که نوحه خوان محافل زنانه مذهبی بود. قمر خردسال که همراه با مادربرگ به اين محافل می رفته، نخستين فوت و فن آوازخوانی را از او آموخته و به گفته خودش هم آوازيهای گاه به گاه او با مادربزرگ پيشاپيش اعتماد به نفس او را تقويت کرده و جرئت صحنه ای با او بخشيده است. با مرگ مادربزرگ زندگی قمر نوجوان سمت و سوی ديگری به خود می گيرد مقيم خانه خاله خود می شود که داماد او با بزرگان موسيقی زمان حشر و نشر داشته است. حضور در گردهمائی های اين بزرگان، گوش و هوش اورا به جذبه موسيقی می سپارد. در يکی از همين محافل بوده که سرنوشت او رقم می خورد. به درخواست حاضران آوازی می خواند که گوشهای مرتضی خان نی داوود، نوازنده برجسته تار، را که در آن مجلس حضور داشته، تيز می کند. نی داوود از قمر می خواهد که به کلاسهای او برود و صدای کمياب خود را پرورش دهد. قمر نوجوان با دوسال کار و تمرين در محضر نی داوود گام در راهی نهاده که او را به سر منزل مقصود می رساند. کنسرت سرنوشت ساز قمر در آستانه 20 سالگی، نخستين کنسرت خود را در تالار گراند هتل، در خيابان لاله زار تهران برگزار می کند. کنسرتی سرنوشت ساز نه تنها برای او، که برای جامعه زنان هنرمند ايران. اين کنسرت را می توان- و بايد- يک حادثه بزرگ تاريخی به حساب آورد. حادثه ای که اهميتی چند وجهی دارد. نخست آنکه زنی برای نخستين بار در صحنه ای همگانی، در برابر مردان آواز می خواند. تا آن زمان، زنان يا در اندرونی های شاهی و يا در محافل در بسته اشرافی می توانستند بخوانند. دوم آن که قمر نخستين زنی است که در يک صحنه همگانی بی حجاب و نقاب آواز می خواند. خود او می گويد زمانی اين کار را کرده که " هر کس بدون چادر بود به کلانتری جلب می شده" ولی او پيشنهاد بی حجاب رفتن روی صحنه را پذيرفته و می دانسته که اين کار نياز به جرئت و جسارت دارد. او با تکيه بر همين جسارت " بی حجاب روی صحنه رفته، هيچ اتفاقی نيفتاده و حتی مورد استقبال هم قرار گرفته است." وجه ديگری از اهميت "حادثه گراند هتل" که کنسرتهای ديگری را نيز به دنبال می آورد، آن است که موسيقيدانان آزاديخواه و نوآور را بر می انگيزاند که با تکيه بر امکانات صوتی قمر، به تصنيف سازيهای تازه روی می آوردند. روشنفکران زمانه شيفته قمر می شوند. شاعران آرزو می کنند که قمر شعرهای آنها را بخواند. در واقع قمری در آسمان موسيقی ايران سر بر می آورد که روشن بخش دلها و جانها می شود. تصنيف های قمر شعر و آهنگ پنج تصنيف او از عارف قزوينی است. معروفترين آنها تصنيف" تا رخت مقيد نقاب است"، در نکوهش حجاب زنان و "مارش جمهوری" است. وقتی سر و صدای جمهوری می خوابد و بشارت دهنده اش خود به مخالفت با آن بر می خيزد، " مارش جمهوری" نزد هرکس که پيدا شود مدرک جرم و خيانت تلقی می گردد. متن دو تصنيف ديگر قمر، از دوست شاعر او ايرج ميرزاست:" مرگ مادر" و " عاشق محنت کش". آهنگ شش تصنيف ديگر از نی داوود، آموزگار اصلی قمر، است که با شعرهائی از پژمان بختياری در آميخته است. اما رکورد تصنيف سازی برای قمر را محمدعلی امير جاهد شکسته که بر روی شعرهائی آرمانگرايانه خود موسيقی نهاده است. افتخار امير جاهد در آن است که تصنيف هايش را بجز قمر نداده است. امير جاهد می گويد" قمر زنی بسيار شجاع و با قريحه بود. قدرت حنجره او را در کس ديگری نديده ام. در تمام مدت شش ماهی که کمپانی صفحه پرکنی بری ضبط صدای قمر به تهران آمده بود، هر هفته دو تصنيف برای او می ساختم. همان شب اول آهنگ را به درستی می فهميد و بدون تفحص، صبح فردا آن را اجرا می کرد و ضبط می شد..." در سال 1319، با گشايش نخستين فرستنده راديوئی در ايران، قمر به اين سازمان پيوست و آواز رسای خود را با همراهی استادانی چون مرتضی نی داوود، ابوالحسن صبا، حبيب سماعی و حسين ياحقی به گوشه و کنار ايران رسانيد. قمر را در سال 1331 در يک " فيلمفارسی" شرکت دادند که ای کاش چنين نمی کردند. صدای او رنجورتر از آن بود که بتواند در فيلم مادر بدرخشد. بی ترديد تنگدستی سالهای پايانی عمر، او را به شرکت در اين فيلم وادار کرده بود. قمر به تاوان بخشش و ايثاری بی مانند که در برابر تنگدستان داشت، سرانجام در 14 مرداد 1338 در فقر و تنگدستی مطلق، پس از دومين سکته مغزی چشم از جهان فرو بست. ولی نام قمر در سينه تاريخ موسيقی ايران خواهد ماند؛ نه تنها برای صدای دلنشينی که داشت ، بلکه از اين روی که جامعه بسته موسيقی سنتی، به ويژه در حوزه آواز خوانی زنانف گشايشی پديد آورد. ايرج ميرزا از عاشقان او می گويد :قمر آن نيست که عاشق برد از ياد او رايادش آن گل نه، که از کف ببرد باد او را خدمات
چهاردهم مردادماه تنها ياد آور جنبش مشروطيت نيست، چهل و پنجمين سالروز مرگ خواننده ای نيز هست که سر بر آوردنش را بايد از دستاوردهای همان جنبش به شمار آورد: قمر الملوک وزيری، زنی که با اراده پيروزی، در برابر چشمان زن ستيزان، بی حجاب و نقاب، پای بر صحنه اجرا گذاشت و راه را برای حضور بی دغدغه زنان در جامعه موسيقی ايران هموار ساخت.
قمری در آسمان موسيقی ايران
جان رایت به مردم این پیام را می دهد که باید در خانه بمانند ۲۹ مارس ۲۰۲۰: در پی اجرای محدودیت شدید رفت و آمد در بریتانیا، این بیمارستان نیز به منظور محدود کردن انتقال ویروس به اقدامات مشابهی دست زد. هجده در ورودی در این بیمارستان یکصد و بیست هزار متری بسته شد و در حال حاضر، همه باید از در ورودی اصلی بیمارستان رفت و آمد کنند. کارکنان بیمارستان باید کارت شناسایی خود را نشان بدهند و به بیماران اجازه آوردن همراه داده نمی شود حتی اگر برای درمان سرطان به بیمارستان مراجعه کرده باشند. با اینهمه، کوتاه مدتی پیش از آنکه مردم بریتانیا در روز پنجشنبه گذشته از پنجره ها یا در برابر در خانه هایشان برای تشویق وسپاس از کارکنان سازمان ملی خدمات درمانی کف بزنند، یک مرد مشغول پوشیدن لباس مخصوص پزشکان بود. او سپس کوشید با بلوف زدن، نگهبان در ورودی را قانع کند تا بدون دیدن کارت شناسایی، به او اجازه ورود بدهد اما وقتی با مقاومت نگهبان و خطر دستگیری روبرو شد، فرار را بر قرار ترجیح داد. به دلیل سرفت اقلام پزشکی توسط افرادی ملبس به اونیفورم کادر درمانی، این لباس ها اکنون در محلی امن نگهداری می شود پیش از آن، سرقت روپوش و ماسک جراحی و تجهیزات حفاظتی پزشکی و مواد ضدعفونی کننده از بیمارستان گزارش شده بود. احتمالا این مرد هم در پی سرقت این اقلام و شاید هم دارو بود. "مِل پیکاپ" رئیس مجتمع های بیمارستانی برادفورد، مطلع شده است که به خاطر شیوع ویروس کرونا، کمبودهایی در عرضه مواد مخدر در سطح شهر دیده می شود. او گفته است که "معتادان احتیاج دارند به مواد مورد نیاز خود دست پیدا کنند، بنابراین وقتی که به مواد نیاز دارند، کجا بهتر از بیمارستان برای دستیابی به این مواد یا مواد مشابه؟" نتیجه اینکه در حال حاضر، لازم شده که اونیفورم کارکنان بیمارستان در محلی امن نگهداری و در محل هم قفل شود. پرفسور جان رایت، پزشک و متخصص اپیدومولوژی، رئیس موسسه تحقیقات بهداشتی برادفورد است. او در جریان شیوع بیماری های همه گیر در سراسر جهان از جمله وبا، اچ آی وی و ابولا در قاره آفریقا به طبابت پرداخته است. طی دو هفته آینده، او در مورد نحوه برخورد بیمارستان محل کارش، یعنی رویال اینفرمری برادفورد، برای بی بی سی گزارش تهیه می کند. از آنچه که در ایتالیا روی داده می توانیم پیش بینی کنیم که کوید-۱۹ در برادفورد هم بر مردم تاثیر مشابهی خواهد گذاشت. در برادفورد، همانند ایتالیا، همخانگی چند نسل اعضای یک خانواده به خصوص در میان جمعیت پاکستانی تبار شهر رواج دارد. پاکستانی تباران بیش از یکسوم جمعیت برادفورد را تشکیل می دهند و از لحاظ ژنتیکی، بیشتر در معرض ابتلای به بیماری های قلبی و دیابت قرار دارند، یعنی شرایطی که ابتلای به کوید-۱۹ را به ویژه خطر آفرین می کند. برادفورد دارای محله های دارای ساکنان کم درآمدتر است که در میان آنان، امراض ریوی ناشی از سیگار کشیدن شیوع بیشتری دارد. می دانیم که یک سونامی در راه است. در حال حاضر، پانزده تخت در بخش مراقبت های ویژه - آی سی یو - بیمارستان وجود دارد که در شرایط عادی کافی است اما پیش بینی شده است که در اوج شیوع کرونا در شهر، ممکن است مجبور به درمان تا پانصد بیمار باشیم. بنابراین باید فورا دست به کار شویم. یکی از بخش های بیمارستان که بلا استفاده مانده بود تغییر کاربری می یابد. به گفته دکتر "دِبی هومر"، مسئول برنامه ریزی مراقبت از مبتلایان به کوید-۱۹، رویارویی با ابعاد آنچه که در شرف وقوع است بی شباهت به گذر از مراحل مختلف سوگواری نبوده است. او می افزاید: "در ابتدا نوعی شوک وارد می شود و بعد شخص وارد مرحله انکار می شود و پس از آن است که واقعیت را می پذیرد. به عنوان کارکنان بخش مراقبت های ویژه، ما وارد مرحله قبول واقعیت شده ایم." ما همچنین اقداماتی را برای تامین تجهیزات حفاظتی کادر درمانی انجام داده ایم. ذخیره ماسک جراحی ما کافی است اما از لحاظ ماسک های پرسنلی و پوشش حفاظتی صورت ذخایر ما کافی نیست. دکتر "تام لوسون" برای خرید ماسک های صنعتی به فروشگاه سکروفیکس - فروشنده تجهیزات و سایر اقلام صنعتی - مراجعه کرد و مقادیری ماسک صنعتی خرید. بعد با استفاده از پرینتر سه بعدی که در گاراژ خانه اش داشت، راهی برای نصب فیلتر پزشکی روی این ماسک های پیدا کرد. یکی دیگر از همکاران هم توانست دو هزار عینک حفاظتی که مورد استفاده کارگران ساختمانی است خریداری کند. دکتر "تام لوسون" و یکی از ماسک های تغییر داده شده دکتر "مایکل مک‌کو"، متخصص بیهوشی، به بررسی راه هایی برای ضدعفونی کردن ماسک حفاظتی پرداخته تا بتوان از آنها دوباره استفاده کرد. برای این منظور، او با کارخانه ویتاکر، تولید کننده نوشیدنی الکلی جین در یورکشایر تماس گرفت. آقای ویتاکر، صاحب کارخانه شخصا به تلفن او جواب داد و گفت که برای این منظور می شود جین ۹۶ درجه خلوص را رقیق کرد. دکتر مک‌کو بعدا گفت که این کارخانه دار اظهار داشت که از اهداء این مقدار جین به ما خوشحال خواهد شد و افزود که مشغول بررسی امکان تولید و تحویل الکل طبی است و اینکه آیا امکان دارد کارخانه به تولید مواد ضد عفونی کننده مبادرت ورزد، که کمک بزرگی بود و در حال حاضر ما مشغول یافتن جای امنی برای انبار کردن اقلام اهدایی این کارخانه هستیم. متاسفانه ظرف هفته گذشته، هم دبی هومر و هم مایکل مک‌کو به خاطر کرونا خود را ایزوله کرده اند. یکی از ماسک های تام لوسون بعد از ضدغفونی شدن در الکل ارسالی کارخانه تولید نوشیدنی جین دبی بعد از ظهر روز ۲۰ مارس و درست چند ساعت قبل از اجرای آزمایشی عملیات مقابله با شیوع کوید-۱۹ به من تلفن کرد و گفت که عوارض ملایم ناشی از ابتلای به این ویروس را احساس می کند و برای احتیاط، در نظر دارد به خانه برود. ما هنوز آزمایش کارکنان بیمارستان جهت تشخیص ابتلای به کرونا را شروع نکرده بودیم اما با توجه به نقش پر اهمیت او و شرایط ویژه ای که وجود داشت، تصمیم گرفتیم که استثنا قایل شویم و روز شنبه از او آزمایش کوید-۱۹ و سایر ویروس های رایج در این فصل انجام شد. روز دوشنبه، متخصص میکروب شناسی بیمارستان تلفن کرد و خبر غیر منتظره را داد: نتیجه آزمایش مثبت بود. روز بعد، دکتر "سام خان"، مدیر کلینیک مراقبت های فوری هم احساس بیماری کرد، و بعد دکتر مک‌کو هم مجبور شد خود را ایزوله کند چون دوست دخترش، که او هم متخصص بیهوشی است، بیمار شده بود. ظاهرا در جریان برنامه ریزی برای واکنش به ویروس کرونا، ما همدیگر را مبتلا کرده بودیم و این مشکل تا زمانی که فاصله گذاری اجتماعی را به اجرا نگذاشتیم وجود داشت. اگر ما در این مراحل اولیه مقابله با کرونا از حضور تعداد بیشتری از همکاران کلیدی خود در بیمارستان محروم شویم، وضعیت ما فاجعه بار خواهد بود. ما در حال حاضر با افزایش موارد ابتلا مواجه هستیم اما هنوز هم شرایط مثل آرامش قبل از توفان است. و چشم گردباد در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان خواهد بود.
شیوع ویروس کوید-۱۹ کارکنان خط مقدم خدمات پزشکی را با چالش هایی جدی مواجه ساخته است از جمله کمبود تجهیزات، بیمار شدن پزشکان و پرستاران و حتی دزدانی که در صدد ورود و سرقت اقلام مهم بیمارستانی هستند. در اولین بخش از یادداشت های پزشکان، دکتر جان رایت در مورد آمادگی بیمارستان "رویال اینفرمری" در شهر برادفورد بریتانیا گزارش می دهد.
روزنگارهای پزشکی از شیوع کرونا: چرا به اقلام بیمارستانی دستبرد می‌زنند؟
واکنش وزارت کشور به اخلالگران مراسم مرقد آیت الله خمینی و تجمع های غیرقانونی این دو هفته در مخالفت با مذاکرات هسته ای موضوع گزارش روزنامه هاست که همه جا با نقل سخن یک مقام دولت «خودسر» را داخل گیومه گذاشته و نسبت به کاربردن آن انتقاد کرده اند. مقالاتی در انتقاد از پخش نشدن سرود آمریکا توسط شبکه تلویزیونی و واکنش های شادمانه مردم از جمله مطالب دیگر روزنامه های امروز است. تیتر و عکس صفحه اول ابتکار ابتکار در گزارش اصلی خود نوشته: در هفته‌ها و ماه‌های گذشته موارد و رویدادهای زیادی پیش آمده است که در حوزه وزارت کشور تعریف می‌شوند و این وزارتخانه به عنوان مسئول بررسی و پیگیری آن‌ها شناخته می‌شود. از ماجرای اسیدپاشی‌های اصفهان و حمله به علی مطهری در شیراز تا اختلال در سخنرانی رئیس‌جمهوری در حرم مطهر امام، تجمع‌های غیرقانونی برخی گروه‌ها و توهین به مقام‌های عالی نظام از تریبون‌های مذهبی از جمله این مواردند. این روزنامه سپس از قول مدیرکل امنیتی وزارت کشور بر عزم وزارت کشور برای برخورد با خودسرها تاکید کرده و نوشته: ۱۱ نفر را سپاه شناسایی و دستگیر کرد. این افراد خودسر بودند. ما در بررسی‌ها به این مساله نرسیدیم که این افراد توسط مسئولان یا گروه‌های خاصی سازماندهی شده باشند. رسول منتجب نیا در مقاله ای در قانون نوشته: این اولین بار نیست که مسئولان، بعد از وقوع حوادثی تلخ و ناگوار اظهار می کنند این حوادث توسط نیروهای خودسر اتفاق می افتد. در گذشته نیز هر وقت جلسه ای بر هم می خورد یا اشخاصی را مورد ضرب و جرح قرار می دادند، مسئولان می گفتند که این کار توسط نیروهای خودسر انجام شده است. به نوشته قائم مقام دبیر کل حزب اعتماد ملی در این مقاله: اگر مقصود این است که این نیروها از مسئولان نظام و مقامات کشور دستور نگرفتند، این روشن است که چنین چیزی ممکن نیست. مسئولان نظام به هیچ عنوان و در هیچ زمان چنین کاری را انجام نمی دهند حتی اگر نسبت به کسی منتقد و معترض باشند. معنای خودسر روشن است و این معنا به افرادی اطلاق می شود که دستور رسمی از هیچ نهادی و یا وزارتخانه ای ندارند. مقاله قانون به این جا رسیده که اگر گفته شود این افراد نیروهای خودسر هستند به نفع نظام است در صورتی که این‌گونه نیست. من مطمئنم و قبلا هم بارها گفته ام که این واژه و استفاده از آن به معنای اظهار ضعف و عدم اقتدار نظام است و نباید آن را مطرح کرد. نظامی که قانون اساسی، رهبری، قوای سه گانه و نیروی انتظامی دارد و این افراد نتوانند تعدادی خودسر را شناسایی کنند و جلوی حرکات آن ها را بگیرند ضعف دارد. ۱۱ خودسر عزیز محمد حسن روان بخش در ستون طنز مردم سالاری با تاکید بر این که قرائن نشان می‌دهد که آنها خودسر بودند‌. چند احتمال را مطرح کرده. اول این که یک روز بعد با دادن تعهد آزاد شدند‌، کاملا نشان می‌دهد که به جایی وابستگی نداشتند که این قدر سریع و بی دغدغه آزاد شدند‌؛ اگر اینها از جایی خط می‌گرفتند و سازماندهی می‌شدند که حالا باید کلی فشار و توصیه و‌... می‌شد و آخرش هم آزاد نمی‌شدند! نکته دوم از نظر طنزنویس این است که: این جوری آزادی سریع و با دادن تعهد مختص خودسرها است‌. خودسرها باید این طور مورد مهر و ملاطفت قرار بگیرند تا متنبه شوند و کم‌کم دست از خودسری بردارند‌. البته واضح و مبرهن است که این عزیزان مقداری هم نصیحت شده‌اند که دیگر از این کارها نکنند‌؛ ولی دیگر کسی توقع ندارد که خدای ناکرده، زبانم لال افراد خودسر عزیز به کهریزک فرستاده شوند! و بالاخره این که: خودسرها افرادی هستند که دلسوز هستند‌؛ می‌روند در فرودگاه به طرف خودرو رئیس‌جمهور کفش پرت می‌کنند‌، چون دلسوز هستند. به رئیس‌جمهور توهین می‌کنند چون دلسوز هستند‌، شعارهای آنچنانی می‌دهند چون دلسوز هستند، این دلسوزیشان هم فقط در مقابل طرف دولت فعلی است و مثلا دولت قبلی هر کاری می‌کرد دلسوزیشان اصلا تحریک نمی‌شد؛ دقیقا مثل برادران دلواپس که این دوره دلواپس شده‌اند. ای کاش اصلاح طلبان هم بلد بودند خودسر باشند تا اینقدر اذیت نشوند! واقع گرایی در پایان مذاکرات یا زیاده خواهی آمریکایی ها کارتون محسن ایزدی، بی قانون آفرین چیت‌ساز اول در سرمقاله ایران روزنامه دولت نوشته: در روزهای منتهی به دهم تیرماه اتفاقات معناداری در حال وقوع است اتفاقاتی که اغلب ناظران سیاسی از آن با عنوان فراهم شدن «فضای مثبت» برای تیم مذاکره کننده تعبیر می‌کنند. در یک روز رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خبر از تعلیق یکی از مسائل مورد اختلاف ایران و گروه ۱+۵ داد و اعلام کرد که بحث مناقشه انگیز ابعاد نظامی فعالیت ایران به بعد از مذاکرات موکول شده است، به طور همزمان، جان کری وزیر خارجه امریکا نیز تأیید کرد که موضوع بازرسی از مراکز نظامی ایران در دور نهایی مذاکرات مطرح نمی‌شود. نویسنده با اشاره به سخن ولادیمیر پوتین که تردید و نگرانی‌ها درباره احتمال تمدید و تعویق مذاکرات را رد کرد نوشته: پیامد موضع‌گیری اخیر طرف‌های روسی و آمریکایی به تلطیف فضای بین‌المللی محدود نماند و بازتاب‌های اصلی آن در فضای پرمناقشه داخل ایران نمایان شد. چرا که روشن شد موضوعی به‌نام بازرسی از مراکز نظامی که شبکه تبلیغی تندروها می‌کوشید آن را دستمایه‌ای برای تولید نگرانی میان مراجع نظام قرار دهد. در پایان سرمقاله روزنامه ایران آمده: اگر یک سال پیش برخی از قدرت‌های شریک یا حریف ایران مثل روسیه یا آلمان نسبت به کارایی عنصر «مذاکره» درگشودن قفل این نزاع ۱۰ ساله دچار تردید بودند اکنون دورنمایی جز حل مسالمت‌آمیز این مناقشه پیش رو نمی‌بینند. پیام‌های مثبتی که از سه مبدأ مسکو، وین و واشنگتن در واپسین روزهای‌های منتهی به دورنهایی مذاکرات به تهران مخابره شد را باید در حکم مهر تأییدی بر پیش‌بینی رئیس دیپلماسی ایران به حساب آورد. اما سیاست روز روزنامه اصولگرا در گزارش اصلی خود با اشاره به اظهارنظری که یک خبرگزاری از قول یک مقام ناشناس آمریکایی نقل کرده، این سخن را واکنش آمریکا به مصوبه اخیر مجلس ایران خوانده و نوشته: آنان برای اقدام قانونی مجلس شورای اسلامی که اقدامی به حق و البته متقابل در برابر مصوبه سناتورهای کنگره و مجلس آمریکاست خط و نشان می‌کشند آن هم خط و نشان برای خطوط قرمز ملت ایران که تحت هیچ شرایطی در قالب مذاکرات هسته‌ای نه تعریف شده و نه قابلیت چانه‌زنی و مذاکره برای آن است. این روزنامه تاکید کرده که از نظر آمریکایی ها مرغ یک پا دارد و آن ها نمی‌خواهند از موضع زیاده‌خواهانه و قلدرمآبانه خود کوتاه بیایند چنانچه اقدام و تصمیم به جا و به موقع مجلس به مزاقشان خوش نیامده بنابراین اینطور واکنش نشان دادند. به نظر سیاست روز: در این شرایطی که مذاکره‌کنندگان ایران و ۱+۵ برای پایان دادن نگارش متن توافق هسته‌ای تنها ۹ روز دیگر فرصت دارند. مطرح کردن بحث بازرسی‌ها از تاسیسات نظامی و اصرار بی‌مورد بر روی آن با اذعان به اینکه پیشتر قاطعیت مقامات رسمی و نظامی کشورمان نیز مبنی بر رد این درخواست مصداق ضرب‌المثلی قدیمی است که می‌گویند به مرگ گرفتن و به تب راضی شدن است، سناریوسازان آمریکایی تلاش می‌کنند با پافشاری بر این درخواست بی‌جایشان ذیل آن بتوانند بیشترین امتیاز را از میز مذاکره در قبال ایران بگیرند. ویکی لیکس و عربستان علی محقق در سرمقاله ابتکار به گزارش های افشاشده توسط ویکی لیکس درباره دیپلوماسی سعودی اشاره کرده و نوشته: دیپلمات های سعودی حتی بی توجه به منطق فعالیت های نظامی امنیتی و پروتکل های بین المللی در گزارشی اغراق آمیز حتی مدعی حضور جت های جنگنده ایرانی در جریان درگیری های نظامی سودان شمالی و جنوبی شدند. در یکی از اسناد ویکی لیکس، سفارت عربستان در تایلند در نامه ای با اشاره به وقوع سیل و سونامی در تایلند ضمن درخواست کمک ریاض به سیل‌زدگان یادآوری کرده که اگر دیر بجنبیم ایرانی ها با کمک به مردم تایلند نفوذ خود را در این کشور بیشتر می کنند!. به نوشته این مقاله: برخی از برگه های منتشر شده هم به تلویح بر این موضوع قطعی اشاره دارد که ماجرای نقشه ترور سفیر سابق عربستان در آمریکا و ارتباط دادن آن ماجرا به ایران به طور ساختگی و بی اساس بوده است و مقامات امنیتی و دیپلماتیک سعودی به این مساله اذعان کرده اند. این رویکرد مداخله گرایانه در مسائل داخلی کشورها فقط منحصر به تهران نیست و حتی ترکیه و مصر هم از اقدامات پشت پرده و زیرپوستی ریاض در امان نبوده است. سرمقاله ابتکار در نهایت تاکید کرده: با این حال ویکی لیکس تقریبا هنوز چیز چندانی از اسناد مداخله آل سعود در عراق، سوریه، یمن، لبنان و حتی حوادث بهار عربی را فاش نکرده و پیش بینی می شود جنجال های اصلی در مورد پشت پرده سیاست های منطقه ای عربستان در راه است و باید منتظر افشای سایر اسناد این مجموعه بود. کنار هم قرار دادن این مجموعه سندها به خوبی گویای این واقعیت است که عربستان، ایران را تنها رقیب بین المللی و منطقه ای خود دانسته و موجودیت و اشراف خود بر خاورمیانه را فقط و فقط مشروط بر کوبیدن بر طبل ایران‌هراسی و تلاش همه جانبه برای منزوی ماندن و کوچک شدن ایران در جامعه جهانی می بیند. ورزش، صلح میان ملت‌هاست کارتون علیرضا پاکدل، فرهیختگان عبدالصمد خرمشاهی در مقاله ای در شرق اشاره کرده که روز یکشنبه در جریان مسابقه لیگ جهانی والیبال در تهران میان تیم ایران و تیم آمریکا به دلایل نامعلوم صدا و سیما از پخش سرود ملی ایالات متحده خودداری کرد. این کج‌سلیقگی طبعا نشانه عدم درک صحیح از مفهوم و فلسفه ورزش و مسابقات ورزشی میان ملت‌ها از سوی مسئولان شبکه ۳ صدا و سیما است. این حقوقدان با اشاره به اعتراض رسمی ناظر مسابقات فدراسیون جهانی والیبال و سکوت فدراسیون والیبال ایران نوشته مسوولان و از جمله مدیر شبکه توجیهاتی در رابطه با عدم پخش سرود ملی آمریکا عنوان کرده اند که هیچ‌کدام قابل‌قبول نبوده و عذر بدتر از گناه تلقی می‌شود. واقعیت قضیه این است که در مسابقات بین‌المللی میان دو کشور، عرف و رسم این است که قبل از شروع مسابقه یا هنگام توزیع جوایز، سرود ملی کشورها به‌عنوان نشانه و هویت آن کشور پخش می‌شود. نویسنده مقاله شرق نتیجه گرفته در زمانی که قهرمانان ایرانی چنان پیروزی افتخار آفرینی کسب کردند این کج سلیقگی تأثیری منفی در میان مردم کشور ما باقی گذاشت. همان‌طوری که ما در کشورهای دیگر حاضر می‌شویم و هنگام مسابقات سرود ملی کشور ما پخش می‌شود و پرچم کشورمان به‌عنوان هویت ملی ما به اهتزار درمی‌آید، دیگران نیز همین انتظار را از ما دارند. در موارد مشابه که سرود ملی ما اشتباها پخش شده، مسئولان ورزش ما به‌شدت به این قضیه اعتراض کرده‌اند. مصطفی عابدی در سرمقاله شهروند به یاد ورزش دوستان آورده: شکست و پیروزی در ورزش را با شکست و پیروزی در حوزه‌های دیگر مثل دیپلماسی، جنگ و اقتصاد و فرهنگ نباید مترادف دانست. برای نمونه هیچ شکست‌خورده جنگ، پیروزی را به طرف مقابل خود تبریک نمی‌گوید، ولی این مسأله در ورزش امری رایج است و بازیکنان و مربیان شکست‌خورده، به قضاوت منصفانه بازی می‌نشینند، و به مربی و تیم پیروز تبریک می‌گویند. حتی تیم‌های برنده نیز از تیم بازنده قدردانی و احتمالاً تعریف و تمجید می‌کنند. به نوشته این مقاله: پیروزی تیم والیبال ایران بر آمریکا از این حیث خوشحال‌کننده بود که ایران یکی از بهترین تیم‌های والیبال جهان را شکست داد، ایرانیان خوشحال شدند چون تیمشان دو گام مهم برای حضور در مرحله پایانی مسابقات برداشت؛ نه از این زاویه که فقط تیم آمریکا را برده است. همچنان که تاکنون بارها به آنها باخته‌ایم، ولی هیچگاه این حس را که دچار شکست سیاسی یا نظامی شده‌ایم نداشته‌ایم، بنابراین در پیروزی هم چنین برداشتی نباید داشت. مقاله شهروند در نهایت یادآوری کرده که در هر حال مسابقه ایران و آمریکا یک وجه تبلیغی و سیاسی نیز دارد که خارج از اراده ماست، ولی این‌که برخی از رسانه‌ها آن را به مسایل سیاسی گره بزنند، اشتباه محض است. این‌که پیروزی ٦ امتیازی را ١+٥ امتیاز بدانیم، یا پیروزی بر آمریکا را در غیاب «ظریف» تیتر کنیم، یا این‌که بنویسیم آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و... اینها نشانه‌ای از عدم درک درست از ورزش و نیز حاکی از کم‌ظرفیتی مفرط است. کارتون جواد علیزاده، قانون نگار مفید در یادداشتی در اعتماد از پریشب نوشته که در خیابان به ماشین ها و ترافیک سنگین و بوق های مداوم برای ابراز شادمانی از پیروزی تیم ملی والیبال برخورده است. معمولا می‌شد حدس زد آدم‌های این شهر در چه مواقعی از خانه‌های‌شان بیرون می‌آیند و شادمانی‌های‌شان را با روش بوق زدن ابراز می‌کنند. به جز این چند بار آخر که نه شادمانی‌شان معلوم است و نه غم خوردن‌های‌شان. برای ٦ امتیاز خیابان را بند می‌آورند و برای مرگ خواننده جوان لباس سیاه می‌پوشند و اشک می‌ریزند. به نظر نویسنده این مقاله: اینها، همان مردمی هستند که در هیچ منطق جامعه‌شناسانه‌ای نمی‌گنجند، همان گروهی که برای مرگ یک خواننده جوان به خیابان آمدند، همان آدم‌هایی که سادگی متن آهنگ آنها را مجذوب می‌کند و برای سرویس آخری که فرهاد قائمی توی زمین می‌نشاند دور افتخار می‌زنند. امروز اما تمام سایت‌ها خبر شادمانی خیابانی را با ذوق‌مرگی منتشر کرده‌اند، بی‌آنکه تیترهای‌شان را با علامت سوال تمام کنند. نویسنده مقاله اعتماد در نهایت پرسیده: فقط عزاداری آدم‌ها برای یک خواننده جوان‌مرگ که سال گذشته همین موقع هر شب صدایش از تلویزیون پخش می‌شد، علامت سوال دارد؟ پایکوبی در خیابان برای به دست آوردن ٦ امتیاز و همچنان تیم سوم گروه بودن سوال‌برانگیز نیست؟ طبیعی است که باور نکنیم پایکوبی آخرین روز بهار ٩٤، از روی مقاصد سیاسی برنامه‌ریزی شده است. به هر حال همه‌مان می‌دانیم که همین آدم‌ها جوک‌های برقراری ارتباط با امریکا را موبایل به موبایل می‌گردانند.
روزنامه های صبح سه شنبه دوم تیر ماه تهران در گزارش های خود از منابع مختلف احتمال داده اند که توافق جامع ایران و کشورهای پنج به اضافه یک نزدیک است، و در مقالاتی از کم ارزش بودن اختلافات نهایی نوشته اند. در این میان سکوت روزنامه های تندرو و مخالف دولت هم معنای خود را دارد.
روزنامه های تهران: توافق هسته ای نزدیک است
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، در اين بيانيه آمده است: "در صورت عدم اصلاح قطعنامه يا پافشاری بر اجرای آن، جمهوری اسلامی ايران ناچار به لغو تمامی امتيازات داوطلبانه و موقت اعطا شده پيشين، از جمله اجرای بدون تصويب پروتکل الحاقی، می باشد." همچنين روز سه شنبه 27 سپتامبر، حميدرضا آصفی سخنگوی وزارت خارجه ايران اعلام کرد که تعليق غنی سازی اورانيوم داوطلبانه بوده و همانطور که در بيانيه تاکيد شده، ايران هر اقدام داوطلبانه ای را لغو و اقدامات ديگری را در دستور کار قرار می دهد. او در بخش ديگری از سخنان خود گفت که ايران متناسب با رفتار اروپا تصميم خواهد گرفت، "ولی مساله لغو پروتکل الحاقی حتما از تصميمات ماست چرا که برای اعتماد سازی بوده و اگر مجلس هم آن را تصويب کند، دليلی مضاعف (برای لغو آن) خواهد شد." سه کشور بريتانيا، فرانسه و آلمان، که خواهان ارجاع پرونده هسته ای ايران به شورای امنيت سازمان ملل متحد و همچنين تنظيم کنندگان قطعنامه اخير در آژانس اتمی بوده اند، ايران را متهم کرده اند که در موارد متعدد پيمان بين المللی منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای را نقض کرده است. برنامه هسته ای ايران - عليرغم مذاکرات گوناگون - ماه هاست که در وضعيتی نامشخص قرار داشته است. اما رای گيری روز شبنه (24 سپتامبر) در وين و اعلام نتيجه آن ظاهرا شکل تازه ای به مذاکرات اتمی ايران داده که تحليل های متفاوتی را هم مطرح کرده است. از جمله برخی معتقدند همين که آژانس اتمی در مورد ايران رای گيری کرده و به اجماع نظر اتکا نکرده است، نشان می دهد که واکنش بين المللی در قبال فعاليت هسته ای ايران هنوز يک دست نيست. در مقابل برخی ديگر هشدار می دهند که رای مثبت هند و رای ممتنع چين و روسيه - کشورهايی که ايران به مخالفتشان با قطعنامه اتحاديه اروپا دل بسته بود - نشان می دهد که موضع ايران نسبت به گذشته تضعيف شده است. نظر شما چيست؟ آيا همچنان جای مذاکره برای ايران و اعتمادسازی با آژانس اتمی و جامعه بين المللی باقی است؟ قطعنامه شورای حکام ايران را يک گام به شورای امنيت و احتمال اعمال تحريم ها از سوی اين نهاد بين المللی نزديک تر کرده است. ايران چه راه هايی را برای رفع اين معضل می تواند در پيش بگيرد؟ نظرات خود را برای ما بفرستيد. لطفا به زبان و خط فارسی بنويسيد! در عصرسلطه رسانه ها بر افکار عمومی وخفقان وسانسور خبری چه در ايران و چه در جهان افکار عمومی به شدت اسيب پذير و منفعل شده اند ولی انچه که در جامعه ما به شدت قابل لمس است ۱-انزجار از جنگ با توجه به تجربه ۸ساله و۲- باج ندادن به کشورهای زور مدار و دوست داشتن پيوستن به قافله تمدن بشری به صورت فعال است اين دو محقق نخواهند شد مگر با ديپلماسی و پرهيز از جنگ. جواد - اصفهان به نظر من داشتن نيروگاه اتمی خوب است. اما به چه قيمتی؟ به قيمت ايستادگی در مقابل دنيا و تحريم؟ دولت ايران می خواهد با جلب حمايت ملت آن را هدف ملی نشان دهد و هر روز با مصاحبه با مردم و از اين گونه تبليغات تقصير را بر گردن مردم بيندازد و اشتباه ديپلماسی خود را پنهان کند. آيا اين انرژی اتمی چقدر برای ما اهميت دارد؟ اگر ميتوانند از اين بازار نفت به خوبی استفاده کنند انرژی هسته ای پيشکش. ماجراجويی که سياست نيست. حميد - تهران در ابتدا بايد بگويم که همه ايران مطمئنا معتقد به اين هستند که انرژی هسته ای حق ايران است ولی نکته ای که نبايد آن را فراموش کرد اين است که ۱-در ازای چه قيمتی مردم ما تن به اين خواسته ميدهند۲-اين فناوری آيا تحت اختيار يک حکومت دموکراتيک و برخواسته از ملت انجام ميگيرد که زود ميخواهيم به آن برچسب ملی بزنيم يا در زير پرچم حکومتی ديکتاتور وخودکامه که با رنگ وبويی فريبانه قصد دارد به خود از طرف مردم مشروعيت ببخشد. در پاسخ به سوال اول اينکه جمهوری اسلامی باج های بيشماری را داده است که در اولين اقدام خود به پدر علم انرژی هسته ای پاکستان مبلغ هنگفتی داده تا بتواند اطلاعات هسته ای را در بازار سياه تهيه کند. بعد از اين اقدام و فاش شدن مقاصد هسته ای ايران توسط جهانيان ايران برای جلوگيری از فشار امريکا وارو پاييان شروع به باج دادن به کشور روسيه نمود. به عنوان نمونه ای از اين باج ها ميتوانم به خوردن حق ايران درباره رژيم دريايی خزر توسط روسيه اشاره کنم که سهم ايران از ۵۰درصد قبل از انقلاب به حدود ۱۳درصد کنونی کاهش پيداکرده که در آينده از آن به مانند قراردهای ترکمن چای و..ياد خواهد شد وبه عنوان نمونه ای ديگر هم به خريداری هواپيماهای دست دوم روسيه با قيمت هايی در حدود ۸برابر قيمت جهانی آن می توان اشاره کرد علاوه بر تلفات جانی که هر سال شاهد آن هستيم. اما اخيرا باج دهی به چين هم شروع شده که قرارداد ۲۰ساله گاز نمونه ای از آن ميباشد که به موجب آن ايران تا ۲۰سال بخش اعظم گاز خود را به اين کشور فروخته است. وباجهای بسياری ديگر که مجال گفتن آنها نيست. اما اين همه پيامدهای قبل از رفتن پرونده ايران به شورای امنيت بود که رفتن پرونده باعث تحريم شديد اقتصادی ويا جنگ ميشود. درپاسخ سوال دوم هم انتخابات اين دوره همه چيز را نمايان ميکند. چيزی در حدود ۴۰درصد مردم(تحريم کنندگان)هيچ نماينده ای برای افکار خود نداشتند تا به او رای بدهند چون همه کانديداها قبل از نامزد شدن از فيلتری به نام شورای نگهبان(مظهر ديکتاتوری رژيم)که تحت اختيار رهبری(بخش همه کاره وانتصاباتی رژيم)بود ميگذشتند. پس به نظر بنده تحت اين اوصاف داشتن انرژی هسته ای با توجه به پيامدهای آن عاقلانه نيست. محمد اصفهان در مورد موضوع هستی ايران چيزی که مشخص است اين است که دولت ايران به همه چيز فکر می کند بجز منافع مردم ايران. دولت ايران با ساخت نيروگاه اتمی سعی در تضمين بقا خود حتی در مقابل واکنش های نظامی امريکا دارد. بدون شک اگر اين نيروگاه اتمی آماده بهرهبرداری شود اولين محصول آن سلاح های اتمی خواهد بود و وجود سلاح اتمی در دست دولتی نامشروع مثل دولت ايران به معنی تحديدی برای تمام بشريت می باشد.در کشوری مثل ايران با داشتن منابع عظيم نفت و گاز صرف هزينه های ميليون دلاری برای بدست آوردن تکنولوژی هسته ای صد در صد اهداف پشت پرده ای دارد که بر همه آشکار است.اگر هدف رژيم ايران خدمت به مردم بود کارهای بسيار مهمتر با هزينه های بسيار کمتری می توانست انجام دهد.مردم ايران بروی دريای نفت زندگی می کنند ولی هنوز بنزين مصرفی وارداتی است. تاسيسات استخراج نفت همانی است که ۲۶ سال پيش بود. همه مردم ايران قطع شدن گاز شهری را در زمستان گذشته بياد دارند.مسولان گفتند گاز در لوله ها يخ زده !!! وجالب اينکه در روسيه با دمای بسيار سرد تر گاز يخ نمی زند . وای به حال مردم ايران اگر اين نيروگاه راه اندازی شود و توليد زباله های هسته ای آغاز گردد. امير - اروميه چرا ايرانيان هميشه مايلند خودشان را با کسی ( مثلا اسرائيل يا آمريکا) مقايسه کنند ؟ ۲- چرا در هنگام گرفتن قياس ساير موارد را مقايسه نمی کنند؟ ۳- بنظر شما سرمايه گذاری برای ساخت کامپيوتر مهم تر است يا داشتن انرژی هسته ای ؟ ۴- چرا اگر رايانه اين همه در زندگی حال و اينده بشر نقش دارد يک پردازنده z۸۰ در ايران ساخته نمی شود؟ ۵- اگر واقعا داشتن انرژی هسته ای خواست مردم ايران است چرا هيچ کس حق ندارد در مورد آن نقد کند؟ ۶- از بعد از انقلاب تا کنون سه فعل حرام ( خوردن ماهی اوزون برون، ورزش شطرنج و بازی بيليارد )به حلال تبديل شده است. چرا بمب هسته ای در هنگام مقتضی حلال نشود؟ ۷- اگر قرار است شعار مرگ بر آمريکا و اسرائيل عملی نشود چرا ما هر روز شعار می دهيم؟ ۸- اگر قرار است شعار ها به زودی عملی شوند ابزار مورد نياز چيست ؟ ۹- آيا هنوز هم راه قدس از کربلا می گذرد؟مجيد - کاشمر ------------------------------------------------------------------------------------به نظر من داشتن نيروگاه هسته ای بسيار خوب است اما اينکه ميگويند يک موضوع ملی است اصلا اينطور نيست. مشکل ما اين است که بلد نيستيم با دنيا صحبت کنيم و دليل بارز آن وزرای خارجه انتخابی دولت های بعد از انقلاب از ابتدا تا کنون که هيچ هنری در گرفتن امتياز از دنيا نداشتند و بدتر از همه انتخاب دکتر لاريجانی به عنوان متولی اين قضيه بوده است. به نظر من راه حل درست اين است که همانگونه که دنيا از ما توقع دارد عمل نماييم و در ضمن به جای دور زدن دنيا بدون گرفتن هيچ امتيازی در اولين فرصت با آمريکا رابطه برقرار نماييم کاری که خيلی زودتر از اين می بايست اتفاق ميافتاد. عليرضا - شيراز چهار راه برای ايران مانده است: ۱. تعطيلی برنامه اتمی ۲. ايستادگی در برابر آژانس انرژی اتمی و اروپا و آمريکا ۳. شفافيت در مسائل اتمی و گفتن واقعيت به مردم ۴. گذاشتن دست روی دست و توکل به خدا. محمد رضا - تهران بی شک کشورهای در حال توسعه در دام شيطانی کشورهای بزرگ گرفتارند. مرکزی ها با سياست خود از هيچ گونه تلاشی فرو گذار نمی کنند حتی مداخله نظامی در امور ... اما از طرف ديگر کشورهای در حال توسعه به دليل ساختار استبدادی از هر گونه پشتيبانی داخلی بر خوردار نيستند. اگر آنها در بيست سال گذشته با مردم دنيا و ايران شفاف بودند بي شک اين مشکلات برای ايران پيش نمي آمد.... روژ - بوکان به نظر من تعليق غنی سازی کاری غيرمنطقی است. هر کشوری آزاد است هرگونه که مردمش دوست دارند زندگی کنند در صورتی که به ديگران آسيبی وارد نشود و ملت ايران نيز دوست دارد از انرژی هسته‌ای استفاده کند. بايد کشورهايی مثل آمريکا و اسرائيل از انرژی هسته ای محروم شوند چون نشان داده ‌اند که از اين انرژی برای مقاصد غير صلح آميز استفاده می‌کنند.... سعادت - دزفول به نظر من اين عمل آمريکا و اروپايی ‌ها ظلم مسلم است به پيشرفت علم و تکنولوژی در جهان. آنها همچنان می‌خواهند جهان را به ‌صورت کشورهای پيشرفته و عقب مانده نگاه دارند و تسلط خود را بر ساير کشورها حفظ کنند و فشار آنها به ايران غير از اين دليلی ندارد. مجتبی - جهرم مسئله هسته ای جوری برای بعضی جا افتاده که انگار از نان شب برايشان واجب تر است. در صورتی که شايد هيچ اطلاعی در مورد فعاليت هسته ای ايران و اساسا فعاليت هسته ای ندارند. ولی آن را حق مسلم خود می دانند. کاش به اين فکر می کردند که چرا هيچ کشوری در جهان حاضر نيست که ايران فعاليت هسته ای داشته باشد حتی از نوع صلح آميز. تفاوت ايران با کشورهايی نظير هند و پاکستان از نظر غربی ها در چيست؟ چرا ما نبايد از تجربه هند و پاکستان در رسيدن به انرژی اتمی استفاده کنيم تا اينکه بخواهيم از اول همه چيز را خودمان تجربه کنيم؟ به چه قيمت و با چه هزينه ای يک تنه در مقبل جهان بايد باستيم؟ اگر سناريوی عراق در مورد ما تکرار شود مطمئن باشيد تنها قربانی اين تصميم مردم خواهند بود چه با بمب اتم چه بدون آن. م - شيراز سياست هر کشوری بايد منافع کشور را مدنظر قرار دهد. اما در ايران و در اين نظام چنين اتفاقی نمی افتد. اينکه ما حق داريم چه چيز داشته باشيم و چه نداشته باشيم. اهميت دوم است اما اينکه چه چيزهايی را از دست می دهيم تا چه چيز بدست اوريم در اهميت اول قرار دارد. مانيا - بندرعباس اينگونه پافشاری کردن ايران بر مسئله هسته ای مسلما پافشاری بر حقوق ملتی است که شايستگی جز بهترين ها بودن را دارند. اما ما واقعا نمی دانيم آيا به حدی قدرت نظامی و سياسی و اعتباری داريم که اينقدر قاطعانه و با تهديد صحبت با دنيا صحبت می کنيم. ما در اين مذاکرات به حقوق حقه خود نرسيديم حتی بخشی از آن را هم تامين نکرديم. ايراد کجاست؟ ايران چه کرده است؟ پنهان کاری يا چيز ديگر. ليلا - تهران فناوری هسته ای صلح آميز حق مسلم مردم ما است . ليکن آنچه مطرح است برخورد جامعه بين الملل با ايران است. چندگانگی ها و مقابله جويی .... و آنچه به اين برخوردها دامن زده است عکس العمل های مقامات است. چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور (مسئولين داخلی و کشورهای خارجی). در اينجا سوال اين است که تکليف مردم بی گناه و کسانی که خواهان صلح و ثبات در کشور خود هستند چيست؟ چگونه می توان به ايرانی دست يافت که شب را بدون يادآوری جنگ و امکان وقوع جنگ به صبح برد. اما آنچه مشخص است ايران می بايست شفاف عمل کند و جامعه بين الملل نيز به نگرش متفاوت خود با ايران نگاهی بياندازد. پويا - تهران دولت کنونی امريکا طرفدار مطلق نظام سرمايه داری است و مطمئنا منافع خود را دنبال می کند. هدف امريکا از جنگ نه تنها رهايی ملتها از بدبختی و اجرای دموکراسی نيست، بلکه برنامه ای منظم برای چاق شدن سرمايه دارهای امريکايی است. و اصولا در موضوع ايران هم از ابتدا هدف امريکا ارجاع پرونده ايران به شورای امنيت و راه انداختن جنگی جديد عليه ايران بود، زيرا منافع بسياری از سردمداران امريکا که خود صاحبان کارخانه های اسلحه سازی امريکا هستند و همچنين شرکتهای نفتی تنها از جنگ حاصل می شود ... اصولا اشغال کشورهای اطراف ايران هم با برنامه و با همين هدف انجام شده است. اما هميشه غربيان در برنامه ريزی عليه ملت ايران اشتباهات زيادی می کنند و از نتايج آن درس نمی گيرند و نتيجه اعمال بوش خيزشی عظيم در درون جامعه امريکا بر عليه او خواهد بود خواهيم ديد. حامد - تهران راه های باقی مانده بسيار است، اما حکومت اسلامی تنها راهی را که انتخاب می کند دوری جستن از اين قطعنامه است. چرا که واضح است که حکومت می داند بالاخره امريکا و همپيمانانش به ايران حمله خواهند کرد. پس بنا بر اين مسئله هسته ای را به سوی افتخار ملی ميهنی هدايت می کند تا اينکه جوانان را تحت لوای اين امر مهم به جنگ بکشاند، تا بهانه ای از پيش تعيين شده در چنته خود داشته باشد که جهت کشاندن مردم به جبهه های جنگ را شکل دهد. چرا که جمهوری اسلامی خوب می داند اگر جنگی دربگيرد کسی رغبت به اين جنگ ندارد ولی اگر مسئله هسته ای مطرح شود رغبت مردم به جنگ بخاطر مسئله هسته ای بسيار شدت خواهد گرفت. کفاش - فشم ايران در تقسيم کار جهانی توليد کننده انرژی و مواد خام محسوب شده است. پس از اجلاس گوادلوپ نقشه های کشورها به مرور به آنها ديکته شده از جمله کشور امارات به عنوان نقطه تجاری منطقه و يا ترکيه به عنوان صنعت توريسم و مد و ... اکنون پس از گذشت ساليان متمادی و اشتباه در آمدن محاسبات کشورهای ابرقدرت می خواهند اين نقش را نيز از ايران بگيرند. تنها راه ايران برای بقای نسلهای آينده ادامه فعاليت توليد صلح آميز انرژی اتمی است و بايد مقاومت کنيم. آيا آمريکا که عضو آژانس هست توليد سلاح های اتمی خود را متوقف کرده؟ ک . م - تهران آقايان اصرار دارند که چرا اسراييل وآمريکا بايد بمب اتم داشته باشند و ايران نداشته باشد. آيا همه آنچه آنها دارند ما داريم وهمين يک مورد باقی مانده که از نان شب واجب تر شده؟ راستی چرا کشوری مثل ژاپن که خود قربانی بمب اتمی است وهم توان مالی وتکنيکی دستيابی به آن را داراست به دنبالش نيست با آن همسايه خطرناکش يعنی کره شمالی. ما ايرانيها حقوق فراموش شده واجب تری داريم که سالهاست بخاطر سياستهای دشمن تراش جمهوری اسلامی بر باد رفته است. سالهاست که منافع ملی ما فدای اهداف ايدئولوژيک می شود. استفاده از انرژی هسته ای حق ما است ولی اگر اين اهداف واقعا صلح آميز است چرا به طور مخفيانه آن هم از کشورهای عقب افتاده ای مثل پاکستان تهيه می شود؟ روسها هم قرار است چرنوبيل ديگری تحويل ما دهند؟ بجای احساسات و خودبزرگ بينی بهتر است کمی عقل و منطق و سياست مدار او همزيستی به کار گرفته شود قبل از آنکه خيلی دير شود. مهرناز - استراسبورگ دانش هسته ای در دنيای امروز به عنوان يک پديده نوين مورد استقبال بشريت برای حفظ ذخاير فسيلی و کمتر هزينه کردن برای خريد اين ذخاير، مورد توجه خاصی قرار گرفته. در ضمن دنيای امروز دنيای تکنولوژی است و ما اگر از اين تکنولوژِی دور بمانيم نه تنها عقب مانده بلکه نيازمند کشورهای صاحب اين علم می شويم و باز هم طعم تلخ استعمار را خواهيم چشيد. چرا ما نبايد از اين علم روز جهان بهره مند بشويم در صورتی که خود امريکا و اسراييل از اين علم بيشتر برای استفاده های ضد بشری بهره بردند و حالا اين کشورها با پرونده سياه خود برای ما تصميم می گيرند که اصلا حق تصميم گيری برای ما را ندارند. من به اين معتقدم که اين علم حق ايران است هيچ بشری از هر کشوری حتی ايران حق جلوگيری از ان را ندارد و اين حق مسلم ايران است ... به هر حال ايران امروز نبايد به فکر حل اين مشکل باشد بلکه بايد در فکر احداث نيرو گاههای بيشتری در سراسر ايران باشد و به زمانی فکر کند که در هيچ زمينه ای نيازمند هيچ کشوری نيست. کسری - شيراز من فکر می کنم غرب و ايران هر دو، دنبال امتيازات بيشتر هستند چون دو طرف اذعان دارند که ايران با اين تکنولوژی ضعيفش هيچگاه سازنده بمب اتمی نيست. حکومت فعلی ايران برای اينکه بتواند سدی مقابل خواسته های بر حق مردم ايران که در انتخابات مطرح شد ايجاد کند به تشنج آفرينی و انحراف افکار جامعه به سوی مسائل هسته ای کشانده است که حرفی برای مردم داشته باشند و آن اينکه بی لياقتی خودشان را به عوامل خارجی نسبت بدهند. از طرفی غرب که منافع آنچنانی خود را از دست رفته می بيند متوسل به اين روش شده که به ايران فشار بياورد در صورتی که خود غربی ها ميدانند که چرخه توليد سوخت هسته ای در ايران نه تنها به درد سوخت نمی خورد چه به رسد به توليد بمب. لذا اينجاست که مردم ايران باز دچار فلاکت و بدبختی می شوند و از طرفی چون مردم ايران هيچگاه تحمل زورگويی و قبول خفت را ندارند حاضرند در مقابل زورگيری آنها حتی تا پای جان بايستند. لذا توصيه به غرب که کمی از خود انعطاف نشان دهد و با مکانيسمهايی که در اختيار دارند به کنترل بيشتر نيروگاهها ی ايران بپردازند و چون اين مسئله به حيثيت ايران عجين شده دست از لجاجت دست بردارد. مرداد - شيراز استفاده از فن آوری هسته ای صلح آميز حق همه ملت ها است. دولت و ملت ما بايد با پايداری بر اين حق خود پافشاری نمايند. اين کار غربی ها مرا به ياد معاهدات ترکمانچای و عهد نامه گلستان در زمان قاجار می اندازد. حکومت ما نبايد تسليم فشارها شود. چرا که بحث هسته ای ايران فقط يک بهانه بيشتر نيست، زيرا آنها بخوبی می دانند که ايران تهديد مستقيم و خطر مستقيم برای غرب و بلکه هيچ نقطه جهان نيست. بلکه اصولا خوی سلطه گری و تسلط بر همه مراکز آزاد جهان در سياست اغلب کشورهای غربی وجود دارد. ايران همچنين نبايد به حمايت کشورهايی همچون هند، چين و روسيه دلخوش کند. چرا که اين کشورها هيچوقت حاضر نيستند که خود را درگير با ابرقدرتی چون آمريکا کنند. بلکه ما فقط به حمايت داخلی مردم خود و پايداری حکومت خود نظر داشته باشيم. و با ديپلماسی حساب شده در همه مسايل حساس بين المللی شفاف تابع منافع ملی خود عمل نماييم. مهدی - تهران به نظر من زمان اينکه بخواهيم کوتاهی کنيم وجود ندارد و بايد به دنيا نشان دهيم ما يک ملت قوی هستيم. حال جالب اينجاست که انگليس و ديگر کشورهايی که اين بيانيه را صادر کردند اصلا هيچ نگران سلاح هسته ای نيستند بلکه به فکر اين هستند تا با فروش اورانيم به ما، هم ما را متکی به خودشان بکنند و هم از نظر اقتصادی به صود مورد نظر خود برسند. به نظر من رواسای اين کشورها هنوز ياد نگرفته اند که دوران زور گويی به پايان رسيده و نمی دانند بايد به حقوق همه مردم دنيا احترام بگذارند. من به عنوان يک جوان ايرانی اين حق را به آنها نمی دهم که بخواهند به ما زور بگويند و اصلا آنها در حد و اندازه اين حرفها نيستند.... محمد علی - تهران ايران بزرگ و قدرتمند شايد باور کردن آن برای دنيای غرب سخت و دشوار باشد و دور از ذهن آنها نمايان گردد. ولی اين خيال خامی است که دنيای غرب بتواند با ارجاع پرونده هسته ای ايران به شورای امنيت کاری از پيش ببرد. زيرا آنها از قدرت و پتانسيلی که در ايران هنوز برای آنها ناشناخته مانده بی خبر می باشند و شايد اگر می توانستند به ميزان اطلاع از امکانات کره شمالی از اين امکانات و پتانسيل با خبر باشند بهترين راه برای خود انتخاب ايران به عنوان يک کشور با فناوری هسته ای بدون سلاح اتمی می پذيرفتند. بنظر غربی ها واقعيت آنطور که جلوه می کند نيست، بلکه هنوز آنها درمانده از شناخت ايران و ايرانيان هستند. ولی اگر کمی درک خود را نسبت به ايران عميق تر می نمودند شايد برای آنها راه بهتری نمايان می شد ولی بهتر بود آنها بجای اينکه خود را از جانب ايران در تهديد ببينند کمی به آينده خود که در چنگال آمريکا در حال دست و پا زدن هستند را نيز در نظر بگيرند. سعيد - تهران ايران بايد خيلی سنجيده و بدور از هرگونه احساسات تند و افراطی اهداف ملی خود را به پيش ببرد و اجازه ندهد که غربی ها بدست ايرانی ها فضای صرفا شعاری را حاکم بکنند و ماهی خود را از آب آلوده بگيرند. در اين راستا می بايست سطح آگاهی مردم را بالا برده و نقش آنها را در سرنوشتشان پررنگتر نمود. اگر مردم ايران مصمم به پيگيری مصالح ملی خود باشند هيچ قدرت متجاوزی جرات دخالت در امور ما را نخواهد داشت. و البته ملت ايران برای هميشه خواهان صلح جهانی خواهد ماند. نادر - هلند سه راه برای ايران مانده است. ۱. تعطيلی برنامه اتمی ۲. ايستادگی در برابر آژانس انرژی اتمی و اروپا و آمريکا ۳. شفافيت در مسائل اتمی و گفتن واقعيت به مردم و پذيرش اين که دنيا به ايران در باره برنامه اتمی اعتماد ندارد. در صورت سوم ايران می تواند برای مدت يک تا چند سال برنامه اتمی خود را کنار گذاشته و با بازرسان آژانس انرژی اتمی همکاری کند تا اعتماد سازی صورت گيرد. بعد برنامه صلح آميز هسته ای را از سر گيرد. اما در صورت ايستادگی در برابر اروپا و آمريکا به غير از پشيمانی چيزی برای ايران نخواهد داشت و پرونده ايران به شورای امنيت خواهد رفت و ممکن است آخر مثل عراق کار به جنگ بيانجامد. ودر صورت تعطيلی برنامه اتمی برای هميشه ايران در آينده بعد از اينکه ذخاير نفتی تمام شود با کمبود انرژی و سوخت مواجه خواهد شد. حسين - بيرجند به نظر من ايران کم بدبختی و محروميت و کمبود ندارد که با پافشاری روی مسئله هسته ای بخواهيم باز هم به تورم و فقر و بدبختی مردم دامن بزنيم. اگر ما گناه نداريم بچه های ما چه کرده اند که بخواهند از فقر و کمبود و تحريم و بدتر از آن رنج بکشند. ن - تهران دو راه باقی است: ۱- تن دادن کامل به اميال غرب و مطابق خواسته آنها عمل کردن. ۲- اصرار بر خواسته های خود و قرار گرفتن در برابر غرب. غربی ها نمی خواهند در منطقه حساس خليج فارس هيچ قدرت مستقلی وجود داشته باشد و اين کار را يا با اشغال نظامی و يا با کنترل کامل حکومتهای منطقه انجام می دهند. ايران که تا پس از جنگ عراق عليه ايران در کنترل آنها قرار داشت. اکنون از کنترل خارج می شود. انرژی هسته ای بهانه ای برای به بند کشيدن دوباره اين مردم است والا اگر حاکمان ايران در اين مورد هم به غربی ها باج بدهند آنها بهانه ای ديگر خواهند تراشيد. و آنقدر اين بهانه ها را ادامه خواهند داد تا چيزی که مطابق ميل آنها است بر ايران حاکم شود! مجيد - تهران در رابطه با مسائل خارجی از جمله موضوع برنامه های هسته ای اولين موردی که می بايست مد نظر قرار بگيرد نوع موضع گيريهای ايران در صحنه بين المللی می باشد. چرا که مسئله هسته ای ايران مشکل اصلی نيست بلکه نبود برنامه ريزی صحيح توام با عدم سازماندهی کارامد بهمراه مشکلات مطالعات استراتژيک مستمر در خصوص سياستهای جهانی می تواند مسائلی از قبيل برنامه های هسته ای را بوجود اورد. و تا زمانی که موارد فوق عملی نگردد مطمئن باشيد در آينده مسائل اينچنينی در موضوعات ديگر بوجود می ايد. مثلا زمانی که می خواهيم برنامه های هسته ای خود را عملی سازيم بايست زمينه های تنش را در صحنه های بين المللی از بين ببريم. (البته تنش هايی که در صحنه های بين المللی به ان اشاره می شود نه آنکه خود تعريف می کنيم) لذا تيم های تشکيل شده می بايست افرادی شناخته شده در صحنه های بين المللی باشند و در اين رابطه دانشمندان علوم می توانند مد نظر قرار گيرند. همچنين لازم به توضيح است که مصالح مملکت و کشور ارجح بر انتظارات مردم می باشد گاهی ايجاب می کند بخاطر ايران در جهان به سياستهای بعضی کشور های نگاهی نکرد و حمايتی صورت نگيرد. م ج خ - تهران استفاده از انرژی اتمی حق همه ملت هاست؛ در صورت قبول تعليق هميشگی، ايران با دست خود، خود را در آينده ای بسيار نزديک به وارد کردن سوخت اتمی وابسته می کند. حال آنکه معادن اورانيوم در ايران فراوان است. مشکل فعلی ايجاد شده برای ايران فقط سياسی است که با خويشتنداری هر دو طرف به جای تبديل شدن به يک بحران جهانی می تواند به مسالمت حل شود. رامين - تهران به گفته آقای حداد عادل بايد از حقوق مسلم مردم ايران مبنی بر بهره مندی دانش هسته ای دفاع کرد، چون ۱- ما مردم خاصه جوانان از کليه حق شهروندی مانند کار مناسب حقوق و مزايای کافی، مسکن، ازدواج برخوداريم و بايستی اين حق مسلم نيز حفظ گردد. ۲- شعارهای دولت محترم مبنی بر مبارزه با فقر فساد و تبعيض تحقق يافته است و بايستی استراتزی دولت در اين جهت تدوين گردد. ۳- منبع سوخت هسته ای در مقايسه با ساير سوخت ها بسيار ارزان هست بر اساس cost & benefit (ارزش و منفعت) بايستی استفاده گردد. ۴- روياروی با اجماع جهانی برای شناخت بيشتر تمدن اسلامی ايرانی مناسب است. ۵- مانع فرار مغزهای ايرانی گشته ايم و آنها را در سازمان انرزی اتمی به خدمت گرفته ايم. ۶- موقع حبابی شدن قيمتها ی سهام يکی از ابزارهای مناسب بازار سرمايه می باشد. مهدی - مشهد در حالی که مردم ايران نسبت به استفاده صلح آميز از انرژی هسته ای نظر مثبتی داشته و بدان تاکيد می ورزند، رای گيری اخير بدان معنا است که به خواسته مردم کشورهای جهان ارزشی قايل نگرديد و حقوق بشر و مراجع بين المللی با مردم در فاصله می باشد. و در واقع تحت کنترل واراده قدرت های بزرگ می باشد. و عاقلانه ترين راه ايران خروج از سازمان ملل می باشد. اين راهی است که بزودی بسياری از کشورهای عضو خواهند پيمود زيرا طی دهه های اخير همواره سازمان ملل با ملت ها فاصله ايجاد کرده و مسيری در راستای بی اعتبار خود گام برداشته است. توکلی - تهران هند و پاکستان در همسايگی ايران سلاح اتمی دارند. جالب اينجا است که هر دو به منظور نظامی اين فناوری را اخذ کرده اند. پر واضح است که اينها صلاحيت رای دادن ندارند. از امريکا و متحدين جنگ طلب اروپاييش توقعی نيست چه انها به دنبال بهانه برای اشغال مناطق نفت خيز هستند. ولی اين رای و رای دهند گان نشان دادند که در جهان امروز چيزی به نام حق رسميت ندارد و زور و زورگويی و زدوبند و وعده از غنايم حرف اول را می زند. ارسام نظمی - تهران در داخل کشور وحتی در ضمير ايرانيان روشنفکر خارج از کشور اعمال اينگونه فشارها باعث ايجاد جبهه متحد گرديده و انسجام اجتماعی ايجاد می نمايد. مردم کشور به بحث فوق به عنوان يک افتخار ملی نگاه می کنند. بنابراين با اين فشار ها نه تنها خللی در کشور ايجاد نمی گردد بلکه يک پرده دری برای ساير کشورها بوجود می آيد. چيزی که دنيا را به خطر می اندازد. مطلب بعدی اين است که برنده کی ست. مطمئنا امريکا. اگر طرح شکست بخورد امريکا می تواند ادعا نمايد که اروپا قدرت حل يک مشکل را ندارد و جهان تک قطبی عينيت بيشتری می يابد و اتحاديه اروپا هيچ ادعای بعدی نمی تواند داشته باشد. به نظر می رسد اين دام را متحد امريکا يعنی انگليس برای اروپا ايجاد نمود و اين مسير را تعيين نمود. اگر اروپا موفق شود باز هم امريکا برنده است، چون با کمترين هزينه توانسته است يک مشکل خود را با دست ديگران حل کند. به هر حال يک سناريو اين است که امريکا نمی خواهد برنده ای برای اين بحث داشته باشد. و سناريوی ديگر ادامه بازی که باعث تحريم و حمله و تقسيم کشور ايران بين دو مجموعه يا راهکار مشارکت مردم و عدم پذيرش هر قطعنامه غير قانونی است. سامان - تهران اينگونه بی عدالتی ها باعث می شود که ايران مجبور به تصميمات جديدی گردد که در نهايت دود آن به چشم کشورهای اروپايی خواهد رفت. زيرا با اين کار خود عملا ثابت کردند که از همان ابتدا قصد بهانه جويی و نه به قصد رسيدن به تفاهم با ايران بوده است. مردم ايران مطمئن هستند که هرچه به خواسته های آنها بيشتر اهميت دهند، آنها باز هم بدنبال بهانه های ديگر می گردند و همچنين تصويب بندی به عنوان اينکه ايران می بايست به تعهداتی فراتر از پروتکل عمل کند، هيچ فرقی با قانون جنگل ندارد. مهرداد - ماهشهر خيلی جالب است وقتی همش در اخبار مملکت خبر اين هست که اسرائيل بايد از بين برود و يا اينکه در نماز جمعه همش ناسزا به امريکا و ديگر کشور اکتفا می کنيم بايد همين نتيجه را هم فکر می کرديم. پاکستان هم در اوايل برنامه های اتميش همين دردسرها رو داشت ولی اصلا اين برنامه های ايران را دنبال نکرد. ما با پنهان کاری ها و کارهای که لازم نبود خودمان زمينه ساز اين شک در دولت های دنيا شديم. البته منظورم کارهای دولتی است. و کشورهايی هم که ما به رای ندادن آنها انتقاد داشتيم درست از آب در نيامد به جز يک کشور. همه کشورهای دنيا منافع مهمتری در ايالات متحده امريکا دارند و حاضر به پشت کردن به اين منافع نيستند. نويد - دالاس ايران بايد تمام فعاليتهای اتمی خود را متوقف کند و بدون مجوز و اطمينان کشورهای ديگر دست به فعاليت نزند. ما بسياری مشکلات پايه ای داريم که در حل آن ناتوان هستيم. دوستی و همنشينی با کشورهای صاحب سبک برای ما بسيار مفيدتر خواهد بود و ما به کمک آنها قادر خواهيم بود که برخی از مشکلات را از وضعيت حاد به قابل تحمل تبديل کنيم. احمد - شيراز به نظر من هميشه راه مذاکره باز هست. دولتها وقتی هم که سالها با هم می جنگند، آخرش سر ميز مذاکره موضوع را حل و فصل می کنند. به اعتقاد من آقای احمدی نژاد و تيمش تندروی کردند و مواضع آنها به تصويب قطعنامه کمک کرد. و بدترين کار ممکن در شرايط حاضر هم، اتخاذ مواضع تندتر مانند از سر گيری غنی سازی در نطنز يا لغو پروتکل الحاقی و از همه بدتر خروج از ان پی تی است. اين همان چيزی است که آمريکايی ها می خواهند و يک جبهه متحد و جهانی را عليه ايران شکل خواهد داد. برای حل اين معضل می توانم اين موارد را به دولتمردان خودمان (ايران) توصيه کنم: ۱- ادامه مذاکرات و تاکيد بر پايبندی هر چه بيشتر ايران به معاهده ان پی تی ۲- همکاری با دبير کل و اجازه انجام پاره بازرسی ها طبق روال گذشته ۳- مقدمه چينی و حرکت به سمت يک رفرندام در ايران با موضوع انجام يا عدم انجام غنی سازی. در اين مورد حتی می توان از ناظران خارجی هم دعوت کرد تا اعتبار جهانی آن را افزايش دهد. مراجعه به آرای مردم و اخذ يک تاييد سراسری از آنها از چانه زنی و باج دادن به دولتهايی چون چين و روسيه بهتر جواب می دهد. و در اين صورت موضع ايران چه در آژانس اتمی و چه در شورای امنيت بسيار تقويت خواهد شد. اگر هم جواب مردم منفی بود چرا بايد بر کاری که مردم خواهانش نيستند، اصرارکنيم. عليرضا - تهران سياستمدار کسی است که با هزينه کمتر منافع بيشتری برای مردم کشورش کسب کند. فعلا که (مثل هميشه) برعکس عمل می کنند. از دولتمردان بايد پرسيد دستيابی به انرژی هسته ای به چه قيمتی و برای چه؟ به قيمت راه انداختن جنگی دوباره و بدون برنده و نابودی بقيه جوانان؟ يا تحميل تحريم های اقتصادی بر مردم گرسنه و بيکار؟ نيمی از جوانان را که معتاد و روانی و ... کرده اند. آيا نيمه ديگر را هم می خواهند به کشتن بدهند؟ اگر هدف تامين انرژی است که با انرژی خورشيدی منافع مردم تامين می شود. اگر هدف قدرت نمائی است که دراين گيرودار تنها مردم آسيب می بينند. آيا کسی به ياد مردم هست؟ مردم تا کی بايد هزينه احساساتی عمل کردن دولتمردان را بپردازند؟ فاطمه - تهران اين قطعنامه و هزاران قطعنامه هايی که در طول تاريخ بر عليه ايران بسته شده اند، دو چيز را ثابت می کند. اول آنکه دنيا همواره دنيای منفعت و زور بوده و هرگاه منفعت کشوری در ميان باشد پشت پا زدن به هر قرارداد و پيمانی اجتناب ناپذير است. سئوال من از دولت ايران اين است چرا همواره چشم اميد به کشورهايی دارد که سالها در امتحان خويش رد شده اند. از اين بی عدالتی ها در تاريخ ايران از سوی کشوری مثل روسيه و يا انگليس فراوان هستند. دوم انکه انرژی اتمی حق ايران است در تحت لوای هر حکومتی، چون اين انرژی عامل اطمينان بخش در امنيت و پيشرفت کشور است. تحريم ايران به علت عواقب وخيمی که بر بازار نفت دارد منطقا ممکن نيست. مگر در دنيای بی منطق امروز عمل ديگری رخ دهد. تنها راه حل برای خروج ايران از اين مشکل آغاز مذاکره با امريکا و از بين بردن دشمنی بيهوده ميان ايران و اسراييل است که در واقع دشمنی برای خود ساخته ايم که تا کنون هيچ آسيبی از جانب آن ها بر ما وارد نشده است. در اين کار که برای رضايت ملل مسلمان و عرب انجام داديم کوچکترين همراهی نديديم و همواره ضرر از جانب همين برادران به اصطلاح دينی به ما رسيده است. آريا اکسين شورای امنيت از آغاز تاکنون تنها وسيله ای در خدمت قدرتهای بزرگ بوده و از آن چماقی بر سر ضعيفان استفاده شده. اگر پرونده ايران به شورای امنيت برود پس از چند دور مخالفت چين و روسيه با متن پيشنهادی انگليس و آمريکا در نهايت ايران تحريم خواهد شد. به نظر من شايد بهترين کار در حال حاضر شکايت بردن ايران از آژانس به دادگاه بين المللی لاهه است، زيرا اين آژانس قطعنامه ای غير قانونی تصويب کرده است. علی رضا - ايلام به نظر من دولت بايد خيلی ساده و روشن اقرار به اشتباه کند و تجهيزات هسته ای را پس دهد. و مهندسين را با کمی آموزش به ساخت پالايشگاه های نفت آشنا سازد تا وارد کننده بنزين نباشيم و در سياست خارجی اعتماد سازی کند. با آمريکا وارد مذاکره شود و در بيست، سی سال آينده بعد از حل مشکلات بيشمار اقتصادی داخل و ايجاد آزادی و اعتماد در بين دنيا و مردم ايران اقدام به راه اندازی مجدد پروژه های اتمی نمايد. علی - مشهد هميشه راهی برای حل بحران هست البته اينکه کشوری صاحب فن آوری هسته ای باشد کاملا منطقی است ولی اشتباه ايران اينجا بود که اين مسئله را به سمت غرور ملی کشاند و حس ناسيوناليستی را در مردم برانگيخت و مشکل را دوچندان بيشتر کرد. به نظر کاری بس دشوار در پيش رو دارد. حالا ديگر حتی اگر کوتاه هم بيايد به غرور ملی لطمه وارد ميشود غربيها هم به اين مسئله پی برده اند و می خواهند غرور اين ملت را بشکنند پس ناچار است در برابر غرب ايستادگی کند. اما با اين حال بايد زيرکی بخرج دهند و راهی برای مذاکره پيدا کنند. عزيزالله - آباده آقايان و رئيس جمهور! اکنون يک فرصت تاريخی برای شيعيان است. شما با پافشاری بر پيچيدگی و مساله سازی هسته ای داريد اين "فرصت مدون سياسی" برای تشيع را به "حرکت پارتيزانی تشيع" تبديل ميکنيد که اين کار ابدا منطقی نيست. فرصت تاريخی شيعيان در خاورميانه مانند کسی است که رسيد پرداخت شده برای يک سرويس عالی جواهر در جيب دارد ولی بجای آن با تفنگ و اسلحه می خواهد به بازار جواهر فروشها برود و بگويد ان سرويس حق من است!! با موهبت صبر بهتر ميشود کار را جلو برد. ج امين - تهران اين شورای امنيت واسه ما ايرانی فقط يک "جوکه" اگه قرار بود ما دلمون رو به شواری امنيت و اين سازمانهای استعمار شده (بدست آمريکا و رفقاش) خوش می کرديم که نه انقلاب می کرديم نه جنگ. ۲۰مگا وات برق هم درست می کنيم هم اصلا بمب اتمی. مگه ما چی کمتر از کره شمالی داريم. يادمون نره بمب اتمی تضمين امنيت کشور است. مگر چه کار بر عليه کره شمالی و اسرائيل کردن که عليه ما بکنند. اگه ما رو تحريم کنند باز به ضرر خودشونه اون وقت بايد نفت رو ۲۰۰دلار بخرند. محمد کريمی - اردبيل اول اين که حق گرفتنی است. دوم اين که برای گرفتن حق می توان صبر کرد. اگر برای گرفتن حق دچار دردسر بزرگتری می شويد عقل می گويد که بايد برای گرفتن حقتان صبر کنيد. برای جمهوری اسلامی با شرايط موجود دو راه بيشتر وجود ندارد. اول اين که برخلاف جريان آب شنا کند و با نپذيرفتن قطعنامه شورای حکام در عمل راه خود را به سوی شورای امنيت بگشايد. اما همان طور که نوشتم برای گرفتن حق می توان صبر کرد. اول بايد راه مذاکره را باز کرد. در مرحله دوم بايد برای توقف پروسه غنی سازی زمان مشخصی تعيين شود. در واقع تعليق نامحدود داوطبانه را به تعليق محدود داوطلبانه تبديل کرد. اين زمان می تواند به طور مثال سه سال باشد. بايد در اين زمان سه ساله از آژنس خواست که موارد مشکوک مورد نظرش را بررسی و نظرش را اعلام کند. در صورت حل مساله بعد از سه سال خب می توان کار را شروع کرد. البته می دانم مسئله به اين سادگی که من نوشتم نيست. راه حل ديگر که از اولی سخت تر اما راه گشا تر است به اين قرار است: برقراری ارتباط با اسرائيل. بنده به شخصه و از لحاظ اصولی مشکلی با اسرائيل ندارم. گمان هم نميکنم ۷۰ درصد ايرانيان با اين سخن مخالف باشند. چه مسئله اسرائيل فلسطين بيش از آن که يک مسئله اسلامی باشد، يک مسئله عربی است و تعلقی به ايرانيان ندارد! جالب است که در اين ميان خود اعراب که مدعی اصلی مسئله هستند يکی يکی به دامن اسرائيل می غلطتند و از اين ميان تنها چيزی که نصيب ايران و ايرانی می شود داعيه ترور و تروريسم است. حتی پاکستان که خود زادگاه القاعده و طالبان به شمار می رود طرح دوستی با اسرائيل می ريزد. چرا که می داند سود آن از زيانش بيشتر است. آن گاه ما در خانه خود نشسته ايم و بابت خبط پسر همسايه تنبيه می شويم . چرا که داعيه جهان اسلام را داريم. جهان اسلامی که وقتی به آن نياز داريم معلوم نيست کجاست. شايد اين سخن تندروی به نظر بيايد اما شدنی است اگر نيت انجام آن وجود داشته باشد. ديگر اين که اگر هم اختلاف و مشکلی هم با کشوری مثل اسرائيل داريم (توجه کنيد کشور اسرائيل) بهتر است که آن را پای ميز مذاکره حل کنيم تا اين که در خانه خود بنشينيم و به هم فحش بدهيم. اگر مشکلات ايران با اسرائيل به عنوان نماينده غرب در منطقه حل بشود به طور قطع در بسياری ديگر از مسائل ملی مان قادر خواهيم بود بهتر نقش بازی کنيم و به حق مان برسيم . عصر لوطی بازی گذشته از خواب بيدار شويد. عليرضا - تهران چرا بايد ايران که عضو ان پی تی است از حق غنی سازی برای ساخت سوخت هسته ای محروم باشد ولی اسراييل در حالی که عضو هيچ سازمان بين المللی ضد هسته ای نيست بمب هسته ای بسازد و از پشتيبانی قدرتهای بزرگ هم بهره مند باشد ؟ آيا اين قانون جنگل نيست؟ داشتن فن آوری هسته ای حق مسلم ماست و به هيچ عنوان از حق خود نخواهيم گذشت. علی - تهران با توجه به تبعيض اشکار درعرصه جهانی آيا برای ملت ما جز دفاع از دستاوردهای ملی خودمان حتی در روياروئی نظامی راه ديگری باقی می ماند؟ ملت ايران هيچگاه از منافع ملی خود دست نخواهد کشيد و همانطور که تاريخ گواه برخورد ملت با فرهنگ ايران با مغولان متجاوز بود. البته من خيلی از سياستهای دول اروپائی متعجبم که چطور منافع بلند مدت خود را نمی بينند که در صورت تک قطبی شدن جهان هيچ اراده ای از خود نداشته و فقط بايد سياستهای دولتمردان امريکائی را درعرصه تحولات جهانی اجرا کنند. مطلب ديگر اصلاحات درون نظام می باشد که با توجه به موضع گيری دول اروپائی و سياستهای امريکا باز مثل دوران مرحوم مصدق منافع ملت ايران قربانی دول سرکوب گر و بعضی از سران مستبد داخل کشور که بجز خشونت چيز ديگری نمی فهمند خواهد شد. اميدوارم هرگزچنين مباد. حسين - تهران آنچه که اتفاق افتاده است يک تبعيض آشکارا در صحنه جهانی است که سياست‌های نادرست و نسنجيده مذاکره کنندگان به مردم ايران تحميل کرده است و ظاهرا غير از تسليم (امتيازدهی) يا مناقشه (رويارويی) راه ديگری باقی نمانده است. در اين باره دو نکته قابل بحث است: يکی اينکه نتيجه اين تصميم برای ايران هرچه که باشد لکه ننگی بر سازمان‌های جهانی مانند آزانس انرژی اتمی و سازمان ملل است که توان دفاع و قاطعيت در برابر مسائل جهانی را ندارند. دوم اينکه ‌دولتها بايستی در برخورد با مسائل جهانی با وجود شرايط کنونی (تبعيض و يک جانبه گرايی) مصالح ملی را فدای احساسات زودگذر نکرده و سنجيده تر عمل کنند. اکنون به نظر می رسد که ايران فقط يک راه منطقی داشته باشد. که البته از روی ناچاری است. آن هم اينکه به جای تکيه بر چين و هند و روسيه و امتياز دادن به آنها‏، ابتدا به برخی از خواسته های آژانس تن دهد تا آبها از آسياب بيافتد سپس با توجه به فرونشستن خشم جهانی و توسعه روابط خود با کشورهای تاثيرگذار که البته شرايطی را دارند، ‌برنامه های توسعه خود را پی بگيرد. اميد آن که سياستمداران کشور بتوانند به سلامت از اين مخمصه بگذرند. محمد - تهران تنها راه ادامه غنی سازی همراه با شفافيت است. محمد حسن فرشباف - شهر ری نهاد های بين المللی از قبيل سازمان جهانی انرژی اتمی و شورای امنيت اعتبار و جايگاه خود را کاملا از دست داده اند. آمريکا از اين نهادها برای اعتبار بخشيدن به تجاوزهای نظامی و اعمال تحريم های اقتصادی برای خفه کردن مخالفان خود در سطح جهان استفاده ميکند. رای گيری اخير سازمان حکام انرژی اتمی را در نظر بگيريد. دولت های رای دهنده به اين رای ندادند که آيا ايران اصلا خطری محسوب ميشود و يا عهد نامه سازمان را نقض کرده. آنها بايد تصميم ميگرفتند که آيا حاضرند منافع خود را که در گرو ارتباط با آمريکا است به خطر بيندازند يا نه؟ به اين خاطر دنيای امروز با داشتن تنها ابر قدرت بسيار دنيای خطرناکی شده و همه يا بايد به آمريکا باج بدهند يا عواقب آنرا به جان بخرند. تنها دليلی که ايران نميتواند به چرخش هسته ای دست پيدا کند رويارويی آن با آمريکا و رژيم اسرائيل است. حتی اگر ايران از روز اول برنامه هسته ای خود را زير آفتاب برای همه روشن ميکرد باز هم غرب بهانه ديگری را دست می يافت و حتی اگر رای لازم را هم از مجامع بين المللی نمی آورد و يا نياورد باز هم کاری را که ميخواهد بکند خواهد کرد. حمله آمريکا به عراق بدون اجازه شورای امنيت بود. بنابر اين آنچه را که امروز ميبينيم يک خيمه شب بازی بيش نيست و در نتيجه نهايی هيچ فرقی نميگذارد. تصميم ها به مانند عراق از قبل گرفته شده اند مثل نابودی تاسيسات هسته ای ايران. داريوش رياضی - سيدنی ايران راهی جز ايستادگی در برابر اين زورگويی قرن بيست و يکم ندارد در غير اينصورت قابل درک است که امريکا واين سه کشور که سابقه شان در استعمار گری بر کسی پوشيده نيست دوست دارند ملت ايران راعقب مانده و محتاج نگهدارند و در اين راه از تطميع و تهديد سايرين تا حد توان دريغ ندارند. محمود فيروز زارع - تهران مردم ايران خواهان دسترسی به دانش و تکنولوژی انرژی اتمی ، همانند ساير کشورهای دنيا هستند و اين امر را حق مسلم خود می دانند . ما خواهان جنگ و يا ساخت سلاحهای کشتار جمعی نيستيم . مسلما اگر به فرض محال ثابت شود که دست اندر کاران و مسئولين ذيربط به دنبال ساخت سلاح های اتمی هستند ، مردم از آن حمايت نخواهند کرد. ولی آنچه که تاکنون اتفاق افتاده و اطلاعاتی که توسط آژانس منتشر شده است، دال بر فعاليتهای صلح آميز ايران دارد و تا اثبات خلاف آن مسلما مورد حمايت اکثريت قاطع مردم ايران می باشد. نکته ديگری که بايد به آن توجه داشت اين است که ، آمريکا که بيشترين و خطرناکترين سلاحهای هسته ای را در اختيار دارد و تنها کشوری است که تاکنون از اين نوع تسليحات برای کشتار جمعی استفاده کرده ، مسلما صلاحيت قضاوت در اين زمينه را ندارد . همچنين دلايل ارائه شده از طرف رئيس جمهور و وزير خارجه آمريکا مبنی بر اينکه ايران به دليل داشتن نفت نيازی به انرژی اتمی ندارد در هيچ محکمه منطقی و عدالت پيشه قابل قبول نيست . آن کشور در زمان قبل از انقلاب از ساخت نيروگاه اتمی در ايران حمايت می کرد . از طرف ديگر ، نفت ماده بسيار با ارزشی می باشد و با توجه به کاربردهای مختلف آن بهتر است کمتر سوزانده شود و لذا استفاده از منابع انرژی غير فسيلی مانند انرژی اتمی توصيه می شود. اين موضوع با افزايش قيمت جهانی نفت و مخصوصا کاهش منابع نفتی جهان اهميت خود را بيش از پيش نشان خواهد داد. رضا - تهران واقعا که اين روزها بازار بی عدالتی عجب رونقی دارد؟! اگر بجای اين همه تاکيد که قانون آژانس اتمی در حفظ حقوق کشورهای عضو، به بی عدالتی ، قانون گريزی و حق خوری پا فشاری کرده بود ، بيشتر از آنچه که امروزه کشورهای غربی در حق ما کردند، نمی کردند . ايران بايد چه می کرد که نکرد؟ مگر ادعای غربيها اين نيست که ايران قوانين را زير پا گذاشته ، پس چرا می خواهيد با ناديده گرفتن همين قوانين ايران را از حق خود محروم کنيد و فراتر از قوانين تحميل مسئوليت کنيد؟ واقعا تمام شعور و قانون شناسی شما همين قدر است؟ متاسفانه کشورهای غربی در برخورد با اين مسأله به گونه ای عمل می کنند که گويا حماقت را نوعی فضيلت می دانند ، حالا اگر منطقشان همين است پس منتظر پاسخ ملت ايران هم باشيد. عبدالوهاب - مشهد آژانسی که ديروز می گفت هيچ نشانه ای از انحراف در برنامه های ايران نيست امروز حرف ديگری می زند. آلت دست آمريکا شده است. ايران نبايد به اين رفتار سخيف اعتنا بکند. جمشيد ص. - تهران صدور قطعنامه نشان داد در شورای حکام بجای برخورد حقوقی و منطق ، برخورد سياسی و زور حرف آخر را ميزند به اين ترتيب هيچ اميدی به تامين منافع ملی به شکل مسالمت آميز در اين شورا وجود ندارد. رسانه های غربی هم در فريب افکار عمومی بی تاثير نيستند. هيچ يک از استدلالات حقوقی ايران مجالی برای بازتاب در رسانه کشورهايی که مدعی آزادی هستند وجود ندارد. صحبت از ۱۸ يا بعضا ۲۰ سال پنهان کاری ايران است. بی توجه به آنکه ايران حتی در زمان اعلام برنامه های هسته ای هم موضف به اين کار نبود. صحبت از نقض ان پی تی توسط ايران است درحالی که موارد نقض يا ذکر نميشوند و يا اصولا نقض ان پی تی تلقی نميشوند يادآوری مورد جداسازی دو گرم پلوتونيم توسط کره جنوبی و دويست ميليگرم توسط ايران و برخوردهای متفاوت صورت گرفته خود گواه امر است. با عنايت به اين مطالب تجربه کره شمالی ، هند و پاکستان مشخص است که تنها راه حفظ توان پيشرفته صلح آميز هسته ای ، دستيابی به نوع نظامی آن و ساخت بمب اتم است. جهان امروز با تهديد و زبان زور آشناتر است تا با منطق و حرف حق. تنها راه برون رفت از وضع کنونی خروج سريع از ان پی تی است. حميد - تهران رای گيری شورای حکام که يک روال جديد است به نظر ناعادلانه می آيد. تصور اينکه بعضی از کشورها بتوانند با اعمال قدرت و نفوذ رای خود را به کرسی بنشانند بسيار ناراحت کننده و ناقض آزادی است و غرور ملی و ناسيوناليستی هر انسانی را طوری برمی انگيزد که اطاعت از زمامدار ديکتاتور خود به اطاعت از رای شورای حکام و يا حتی شورای امنيت ترجيح دهد. بيژن - اهواز امکان مذاکره بسيار کم شده زيرا ايران بحث غنی سازی را در کشور به موضوعی ملی ميهنی تبديل کرده و ترک آن يک ننگ برای آنها تلقی شود . و همچنين از سويی دير اروپا پيش شرط مذاکرات را به تعليغ بازفرآوری منوط کرده است. امير - تهران خدمات
وزارت خارجه ايران روز دوشنبه در واکنش رسمی جمهوری اسلامی به قطعنامه آژانس بين المللی انرژی اتمی که راه ارجاع پرونده اين کشور به شورای امنيت سازمان ملل را باز می کند، طی بيانيه ای تاکيد کرد که تهديد به ارجاع ايران به شورای امنيت تغييری در مواضع جمهوری اسلامی ايران ايجاد نمی کند و در حل بحران بی اثر است.
نظر دهيد: تهديد ايران به لغو پروتکل الحاقی
دو رئیس جمهور روحانی یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، هر کدام سیر مدیریتی کمابیش مشابهی داشتند. آقای هاشمی رفسنجانی با وعده گذر از ویرانيهای جنگ، اصلاح ساختار اقتصادی و بهبود در روابط خارجی ایران به ریاست جمهوری برگزیده شد و حمایت طیف وسیعی از طبقه متوسط جامعه ایرانی را جلب کرد. سالهای نخستین ریاست جمهوری آقای رفسنجانی برای حامیانش امیدوار کننده بود چراکه در پرتو مدیریت او، اقتصاد ایران تا حدی رونق گرفت، روابط خارجی ترمیم شد و جامعه از فضای بسته فرهنگی و اجتماعی دوران جنگ تا حدودی فاصله گرفت. بنابراین، آقای رفسنجانی در سه سال نخست ریاست جمهوری اش همچنان محبوب رأی دهندگانش بود، اما در سال آخر به دلیل نابسامانيهای اقتصادی ناشی از اجرای ناقص خصوصی سازی و آزادسازی قیمتها، محبوبیتش افول کرد، با این همه او توانست برای بار دوم نیز، هر چند با رأی کمتری نسبت به دور نخست به ریاست جمهوری برگزیده شود. اما دور دوم ریاست جمهوری آقای رفسنجانی سیری شتابان در جهت افت محبوبیت او داشت، زیرا در این دوره، افزون بر آنکه نهادهای محافظه کار مانع اجرای برنامه اقتصادی او شدند، بی توجهی دولت وی به اصلاحات سیاسی و باز گذاشتن دست نیروهای امنیتی برای دخالت در امور مختلف جامعه، او را از چشم نیروهای مؤثر جامعه انداخت. محمد خاتمی نیز با وعده فضای باز سیاسی و فرهنگی، تشنج زدایی در روابط خارجی و قانونمند کردن اداره امور جامعه رأی بی سابقه طبقات مختلف جامعه ایران را به دست آورد و به ریاست جمهوری رسید. آقای خاتمی در سالهای نخست ریاست جمهوری اش، محبوبیت کم سابقه ای در ایران پیدا کرد و حتی پس از آنکه نهادهای محافظه کار دستاوردهای دولت او را در زمینه آزادی نسبی مطبوعات و فعالیتهای سیاسی در سطوح مختلف جامعه از بین بردند، از محبوبیتش کاسته نشد. آقای خاتمی به همین علت توانست در دور دوم ریاست جمهوری با رأی بیشتری نسبت به دوره قبل بر رقیبان خود پیروز شود. اما دور دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی با افزایش فشار بر فعالان سیاسی و اجتماعی و گسترش بیکاری همراه شد و این مشکلات، زمینه افول تدریجی محبوبیتش را بین طبقات مختلف فراهم کرد. محمود احمدی نژاد رئیس جمهور غیرروحانی ایران نیز با وعده مقابله قاطع با فقر و فساد و "آوردن پول نفت بر سر سفره های مردم" در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ بر رقیبان مختلف خود پیروز شد و در ابتدای پیروزی اش بسیاری از مردم عادی و طبقات محروم جامعه نسبت به بهبود زندگی خود تحت مدیریت دولت او امیدوار بودند و از او حمایت می کردند. اما دولت آقای احمدی نژاد به خلاف پیشینیان خود با سرعتی بی سابقه محبوبیت ابتدایی خود را از دست داد و سال ۱۳۸۵ در واقع سال افول سریع موقعیت دولت او به شمار می رود. با مشخص شدن برنامه های دولت آقای احمدی نژاد و نحوه عملکرد او ابتدا برخی از سرسخت ترین حامیانش در مجلس شورای اسلامی از وی فاصله گرفتند. آقای احمدی نژاد که خود را منتخب بلافصل توده مردم می دانست، نیازی به جلب نظر احزاب سیاسی همسوی خود یا برخی از حامیانش برای برنامه ریزی نمی دید و از همین جهت، مورد انتقاد آنان قرار گرفت. انتقاد برخی از حامیان پیشین آقای احمدی نژاد از وی که خود در شمار "اصولگرایان" بودند، در حقیقت راه را بر طرح انتقادهای صریحتر از جانب نیروها و مطبوعات منتقد هموار کرد. قبل از آن تصور می شد که "اصولگرایان" با یکپارچگی و اتحاد خود، بيدریغ به دفاع از دولت آقای احمدی نژاد برمی خیزند و صداهای منتقد را خفه می کنند، اما بروز شکاف بین اصولگرایان از ابتدای کار دولت آقای احمدی نژاد، سبب ایجاد فضای تنفسی برای منتقدان دولت شد. نیرویی که به طور خودکار در رأس منتقدان آقای احمدی نژاد قرار گرفت، بدنه بوروکراتیک (اداری) و تکنوکراتیک (تخصصی) حکومت بود که حدود سه دهه امور اجرایی نظام حاکم بر ایران را به عهده داشته اند. این رویداد بدان دلیل بود که آقای احمدی نژاد در قالب مبارزه با فساد و بوروکراسی، طبقه فوق را هدف قرار داد و تصمیم به تصفیه و تضعیف و حاشیه نشین کردن آنها گرفت. بوروکراتهای بلندپایه که معمولاً موضع سیاسی محافظه کارانه ای دارند، در دفاع از خود، دولت و سیاستهای او را به باد انتقاد گرفتند، گو اینکه این انتقادها عموماً از زبان نمایندگان سیاسی آنها یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی و برخی از همکاران برجسته اش مطرح می شد. در کنار این دسته، اصلاح طلبان نیز که دولت آقای احمدی نژاد را عامل نابودی تمام دستاوردهای سیاسی و فرهنگی و مدنی دوران زمامداری خود می دانستند، به انتقاد از او برخاستند و اعمال محدودیتهای شدید در راه نشر کتاب و مطبوعات، مقابله با نهادهای مدنی و صنفی و تحت فشار گذاشتن احزاب سیاسی و فعالان دانشجویی را دستمایه نقد دولت قرار دادند. افزون بر بوروکراتها و اصلاح طلبان، جمع کثیری از روحانیون سنتی و محافظه کار نیز به جمع منتقدان دولت آقای احمدی نژاد پیوستند و بی توجهی به اصول شرعی، ترویج عقاید خرافی، گسترش نفوذ مداحان و افزایش گرانی و تورم را سببی برای نارضایتی از عملکرد دولت وی یافتند. این در حالی است که نخبگان جامعه ایرانی و منتقدان و مخالفان نظام سیاسی نیز از ابتدا، دولت آقای احمدی نژاد را در همه عرصه ها مخالف علائق و برنامه های خود تلقی می کردند و آن را به باد حمله و انتقاد می گرفتند. آقای احمدی نژاد البته اعتنایی به نظر مخالفان خود نمی کرد. او با سفرهای استانی پی در پی به این نتیجه رسیده بود که توده مردم به طور گسترده ای از او حمایت می کنند و از همین رو در صدد برآمد تا در انتخابات همزمان شوراهای شهر و روستا و مجلس خبرگان نفوذ مردمی خود را به رخ منتقدان و مخالفانش بکشد. به همين علت، حامیان آقای احمدی نژاد در جریان انتخابات شوراهای شهر و روستا حاضر به ائتلاف با سایر نیروهای "اصولگرا" نشدند و ستاد انتخاباتی مستقلی با شعار "رایحه خوش خدمت" تشکیل دادند به این امید که اکثریت قریب به اتفاق کرسيهای شورای شهر تهران و سایر شهرها و استانها را از آن خود کنند. اما نتیجه انتخابات برای ستاد رایحه خوش خدمت نا امید کننده بود، زیرا با آنکه آنها نام پروین احمدی نژاد، خواهر رئیس جمهور را در فهرست انتخاباتی خود به عنوان نماد حمایت آقای احمدی نژاد از آنها گنجانده بودند، فقط موفق به کسب سه کرسی در شورای پانزده نفره شهر تهران شدند، گو اینکه گروههای رقیب، آنان را به تقلب در شمارش آرا نیز متهم کردند. نتیجه آرای مجلس خبرگان برای آقای احمدی نژاد و حامیانش از نتیجه انتخابات شوراها نیز نا امید کننده تر بود. روحانیون بنیادگرای طرفدار رئیس جمهور که در رأس آنها محمدتقی مصباح یزدی قرار داشت، ظاهراً برنامه ای برای فرستادن روحانیون جوان طرفدار خود به مجلس قدرتمند خبرگان داشتند و از همین رو ستادی به عنوان ائتلاف نخبگان حوزه و دانشگاه تشکیل دادند. اين ائتلاف در فرستادن نامزدهای مورد نظر خود به مجلس خبرگان بکلی ناکام ماند و مجلس خبرگان طبق معمول به کنترل روحانیون سنتی در آمد، اما نکته ای که برای آقای احمدی نژاد و روحانوین طرفدارش شکستی فاحش به شمار می آمد، قرار گرفتن آقای رفسنجانی در رأس فهرست راه یافتگان به مجلس خبرگان از استان تهران با اختلاف آرای بسیار نسبت به نفر بعد بود. پیروزی آقای رفسنجانی در واقع مهمترین نشانه فاصله گرفتن سریع مردم از آقای احمدی نژاد و توجه مجدد به رقیب انتخاباتی او در جریان انتخابات ریاست جمهوری بود. این مسئله باعث تجدید روحیه آقای رفسنجانی برای برخورد انتقادی با دولت آقای احمدی نژاد شد و از آن پس جدال لفظی بین او و رئیس جمهور شدت گرفت. آقای احمدی نژاد هم که نتیجه انتخابات را سخت علیه خود یافته بود، ادعا کرد که در انتخابات اصولاً بی طرف بوده و هیچکدام از ستادهای انتخاباتی مورد حمایت وی نبوده اند، هرچند نیروهای سیاسی اين ادعا را نپذیرفتند. به هر حال سال ۱۳۸۵ را باید سال افول سریع دولت آقای احمدی نژاد دانست، دولتی که گمان می کرد با اتکا بر حمایت بخشی از توده های غیرمتشکل و هواداران ایدئولوژیک خود در برخی نهادها می تواند با همه جناحها و کانونهای سیاسی و اقتصادی ایران مقابله کند، اکنون با ائتلاف اعلام نشده ای از بوروکراتها، اصلاح طلبان، روحانیون سنتی و بخشی از اصولگرایان روبرو شده، ضمن آنکه محبوبیت نسبی خود را نيز بین بخشی از توده طرفدار خود از دست داده است. چنین وضعیتی قطعاً برای هر رهبر سیاسی شکننده و ناپایدار است بخصوص اگر فشار بین المللی بی سابقه ای نیز علیه آن جریان داشته باشد. به باور برخی از ناظران سیاسی، تنها حمایت رهبر جمهوری اسلامی از آقای احمدی نژاد تاکنون سبب ادامه بقای او در همین مدت اندک بوده است. قاعدتاً تا هنگامی که این حمایت پابرجا باشد، آقای احمدی نژاد در برابر فشار منتقدان و مخالفان خود مصونیت خواهد داشت، اما مسئله این است که آيا با توجه به افول سریع موقعیت رئیس جمهور در جامعه و بالا گرفتن مشکلات کشور این حمایت ادامه خواهد یافت؟ خدمات
از زمان اصلاح قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۸ (1989) که طبق آن سمت نخست وزیری از نظام حکومتی ایران حذف و رئیس جمهور دارای قدرت اجرایی گسترده ای شد، دو رئیس جمهور روحانی هر کدام در دو دور پی در پی زمام امور اجرایی ایران را به عهده گرفتند تا اینکه در سال ۱۳۸۴ نوبت به یک غیرروحانی رسید.
دولت احمدی نژاد در سالی که گذشت
اشرف غنی یا خودش یا همکارانش با شماری از بازیگران داخلی ملاقات‌هایی داشته‌است. به این امید که با تشکیل شورای عالی دولت رهبران سیاسی منتقدش را با خود همراه بسازد. اما کماکان سازهای مخالف با حکومت مرکزی از چند جناح‌ شنیده شده‌است که برخی این رفتارها در واکنش به تصامیم ارگ بوده است. در آخرین مورد اعتراض‌ چندین روزه هواداران مارشال عبدالرشید دوستم در برابر تصمیم ارگ که داوود لغمانی را به عنوان والی فاریاب گماشته بود، اشرف غنی را وادار به عقب‌نشینی کرد و آقای لغمانی را از فاریاب فراخواند و والی غزنی گماشت. در روزهای نخست این اعتراض‌ها مارشال دوستم که تازه از سفرهای ترکیه و ازبکستان برگشته بود، در یک تماس تلفنی از شبرغان با معترضان فاریاب صحبت کرد. او با لحن بسیار تند انتقادها و اتهامات جدی را به حکومت وارد کرد. این پرچم‌ها پیش از این نیز در اعتراضات مردم فاریاب بر دستگیری فرمانده نظام‌الدین قیصاری نیز بلند شده بود مارشال دوستم در بخشی از سخنانش گفت که "انقلاب می‌کنیم و دو سه ولایت را در یک ساعت سقوط می‌دهیم". او به طرفدارانش گفت که چندین کشور و میلیون‌ها ترک‌تبار پشتیبانی‌تان می‌کند. دلیل نارضایتی او عملی نشدن توافقنامه ایجاد حکومت مشارکتی بود که در پی کشمکش چند ماهه بین اشرف غنی و عبدالله عبدالله امضاء شد. بر اساس این توافقنامه معرفی ۵۰ درصد اعضای کابینه افغانستان، والی‌ها، نمایندگی‌های سیاسی و ریاست‌های عمومی باید با تایید دو طرف انجام شود. همین بود که معرفی والی آن هم در ولایت فاریاب که خاستگاه حزب جنبش دانسته می‌شود بدون مشوره با سران این حزب، خشم مارشال دوستم را برانگیخت‌. اعتراض‌ها تا جایی پیش رفت که معترضان با حمل سلاح‌های سبک و سنگین و برافراشتن پرچم "ترکستان جنوبی" در شهر میمنه رژه رفتند و برای دولت چنگ و دندان نشان دادند. برخی معترضان از اعضای رهبری حزب جنبش ملی افغانستان خواستند تا در ولایت‌های شمال و شمال‌شرق افغانستان دولت فدرالی ایجاد کند. بحثی که همیشه در افغانستان جنجالی بوده و موافقان و مخالفان زیادی داشته است. موافقان نظام فدرالی از جمله عبداللطیف پدرام رئیس حزب کنگره ملی افغانستان در پی این اعتراضی نشست خبری گرفت و از این تصمیم اعلام حمایت کرد. اما مخالفان این طرح‌ را خلاف منافع ملی افغانستان خواندند. عزیز آریانفر، رئیس پیشین مرکز مطالعات استراتژیک وزارت خارجه افغانستان در سال‌های ۲۰۰۳-۲۰۰۶ و سفیر پیشین افغانستان در قزاقستان (۲۰۰۶-۲۰۰۹) در صفحه فیس‌بوک خود در واکنش به حمل پرچم‌های ترکستان جنوبی از سوی معترضان در فاریاب نوشت: "خطر پانترکیسم را باید جدی گرفت... سوء استفاده پان ترکیست‌ها از جنبش‌های دادخواهانه مردم فاریاب و برافراشتن درفش ترکستان جعلی به اصطلاح جنوبی در خراسان تاریخی و تورکستان خواندن سرزمین خراسان، زنگ‌های خطر را به صدا در آورده است." هر چند حزب جنبش برافراشتن این پرچم‌ها را سازماندهی شده نه، بلکه حرکت خودجوش شماری از جوانان می‌خواند. از یعقوب ابراهیمی، استاد سیاست‌شناسی در یکی از دانشگاه‌های کانادا ریشه این رفتارها را پرسیدم. به باور آقای ابراهیمی دولت مرکزگرای افغانستان روی جامعه مرکزگریز بنایافته است. بنابراین، هر زمانی دولت ماهیت نامتمرکز و رنگارنگ جامعه را نادیده گرفته با واکنش نیروهای اجتماعی در صورت‌ها و محتواهای متفاوت مواجه شده است. آقای ابراهیمی شعارهای اخیر اعتراضات اخیر در فاریاب را واکنشی به ناتوانی دولت مرکزی در تامین رابطه نهادمند با ولایات و مردمان اطراف افغانستان می‌داند. او می‌گوید: "چنین کنش‌هاپایه‌های مادی ندارند و نمی‌توانند جامه عمل بپوشند. اینها کنش‍ های سراسری و توده‌ای نیستند و بیشتر در حدود جریان‌های سیاسی که خواست مقطعی از دولت دارند بنا یافته‌اند که به مجرد برآورده شدن آن خواست‌ها فروکش می‌کنند و ناپدید می‌شوند. حیات سیاسی افغانستان یا به حکم تاریخ و یاهم از روی تصادف قسمی پیش رفته که تجزیه‌طلبی در آن امر کریه و ناخوشایندی بوده است." آقای ابراهیمی می‌‍‌گوید حتی در هنگام جنگ‌های داخلی که کشور عملا به بخش های تقریبا خودمختار تقسیم شده بود، کسی داعیه تجزیه‌طلبی نداشت چون نه تنها عملی نبود که سبب اتحاد سایر گروه ها شده و به تضعیف مدعیِ تجزیه طلبی می ‍‌انجامید. به باور او حالا نیز، حتی آنهایی که پرچم‌های رنگینی را چون سمبول کشور جدید برمی‌افرازند، خود می‌دانند چنین امری عملی نیست. اما این عکس العمل‌ها در ذات خود تلنگری نیز به دولت افغانستان در حال و آینده است که باید بکوشد بجای اتکای محض به سیاست آمرانه، به نهادمندسازی و قاعده‌مندسازیِ رابطه دولت با جامعه بپردازد. "درصورت رابطه معنا دار میان دولت و بافت‌های اجتماعی که مجموعه ای از سازمان‌ها، هنجارها و رفتارهای غیررسمی‌اند، جامعه ممد و حامیِ نهادها و سیاست‌های رسمی دولت خواهد شد. در غیاب چنین رابطه‌ای، این نیروها همچنان مخل دولت سازی و توسعه سیاسی خواهند بود. دولت‌های هوشیار از رفتارها و انتظارات جامعه ای که بر آن حکومت می کنند می آموزند و سیاست‌های خویش را در همخوانی با خواست‌های جامعه برای رفاه و شگوفایی کشور هماهنگ میکنند. دولت‌های‌ ناآگاه بر طبل سیاست آمرانه می‌کوبند و کماکان ناکام از آب در می آیند. حکومت مرکزی افغانستان متاسفانه اکثرا به سیاست آمرانه توسل جسته که نتیجه آن چیزی جز دولت ورشکسته و جامعه از هم‌پاشیده نبوده است." در شش ماه اخیر نیروهای مسلح غیردولتی در مناطق مختلف افغانستان ابراز وجود کرده اند. از فرمانده علی‌پور در میدان وردک گرفته تا محمدعلی صداقت و ذوالفقار امید در دایکندی که نیروهای مسلح را در برابر دولت تجهیز و بسیج کرده اند. حدود یک ماه پیش در مراسمی که با حضور صدها نفر به مناسبت سالروز پیروزی مجاهدین از سوی دفتر سیاسی احمد مسعود فرزند احمدشاه مسعود قهرمان ملی افغانستان در کابل برگزار شده بود، پرچم‌های حکومت مجاهدین به اهتزار در آمد و سرود ملی مجاهدین که در سال‌های اول حکومت به رهبری حامد کرزی سرود ملی افغانستان دانسته می‌شد، نیز پخش شد. گذشته از این احمد مسعود گفت در حال شکل دهی مقامت مسلحانه در برابر طالبان است. مارشال عبدالرشید دوستم نیز هزاران نفر را در شمال افغانستان مسلح کرده است. محمد محقق رهبر حزب وحدت نیز اخیرا در سخنرانی‌ای گفته در حال مسلح‌سازی افرادش است چون به صلح با طالبان باور ندارد. اما حکمت‌الله اعظمی معاون مرکز صلح و خشونت در افغانستان که نگاه خوشبینانه به سیاست‌های حکومت به رهبری اشرف غنی دارد، به این باور است که بازیگران سیاسی که به جای حمایت موضع دولت از ملیشه‌سازی سخن می‌گویند منافع فردی برایشان مهمتر از منافع ملی است و بیشتر از سوی کشورهای بیرونی حمایت می‌شوند. به باور آقای اعظمی به هر پیمانه که رهبران سیاسی افغان با هم نزدیک شوند، موقف طالبان ضعیف‌تر خواهد شد. "مردم هم می توانند به رهبران شان فشار بیاورند که در این مرحله مسئولیت شان برای اجماع سیاسی به درستی ادا کنند." هرچند چانه‌زنی‌ها روی نهایی‌شدن فهرست شورای عالی دولت از چند ماه به این‌سو جریان دارد اما نام اعضای این شورا به دلیل اختلاف نظر میان جناح‌های هنوز نهایی نشده است. اینکه پس از تشکیل این شورا که جزئی از توافقنامه سیاسی بین رئیس جمهوری و رئیس شورای عالی مصالحه است، تنش‌های داخلی سیاسی فروکش‌ خواهد کرد یا نه؛ به تعامل دو طرف بستگی دارد. در توافقنامه بین آقای عبدالله و غنی همچنان نکات عملی ناشده بسیاری وجود دارد. از جمله عضویت مارشال دوستم در شورای عالی دولت و ‌شورای امنیت ملی، تعیین اعضای کابینه و والی‌ها "بر اساس قاعده مورد توافق هردو جانب"؛ که عملی نشدن دو مورد اخیر منشاءتنش‌های سیاسی در افغانستان شده‌است و مردم را از ادامه و آینده این تنش‌ها نگران کرده است.
در ماه‌های اخیر و پس از اعلام خروج نیروهای بین‌المللی از افغانستان، این کشور در کنار افزایش خشونت‌ها، شاهد موج تازه‌ای ازاختلاف‌های داخلی و حرکت‌های مرکز‌گریزانه برخی از چهره‌های سیاسی بوده است. دولت افغانستان که بیشتر از پیش به یک تشکیل یک اجماع سیاسی نیاز دارد از چند ماه به اینسو تلاش‌ها را برای ایجاد "شورای عالی دولت" جدی‌تر کرده است. شورایی برای ایجاد اجماع سیاسی که براساس توافقنامه بین اشرف‌ غنی و عبدالله عبدالله انتظار می رفت در جریان یک‌سال گذشته شکل بگیرد.
ایجاد اجماع سیاسی در افغانستان یا تلاش برای خنثی‌سازی اعتراض‌های ضد دولتی؟
صد و پانزده کاردينالی که واجد شرايط رای دادن برای انتخاب پاپ جديد بودند، در دومين روز از نشست خود که پشت درهای بسته و با قطع ارتباط از جهان خارج برگزار می شد، در سومين رای گيری برای برگزيدن رهبر تازه کاتوليکهای جهان به توافق رسيدند. کاردينال راتزينگر از سال 1981 به بعد سرپرست "مدافعان اصل ايمان" بوده است. اين نهاد واتيکان وظيفه حراست از ارتدکسی (درست آيينی) را به عهده دارد. وی در اين مقام مواضع سياسی سازش ناپذيری اتخاذ کرده و برای مثال در جريان انتخابات رياست جمهوری اخير آمريکا خواستار آن شد تا سياستمداران حامی سقط جنين (در آن مورد جان کری) از حضور در مراسم عشاء ربانی منع شوند. وی همچنين استدلال کرده است که ترکيه نبايد اجازه عضويت در اتحاديه اروپا را پيدا کند. به نظر شما پاپ جديد چه نقشی در جهان خواهد داشت؟ چالش های پيش روی او چيست؟ فکر می کنيد مواضع سياسی پاپ در گذشته تاثيری بر ارتباط بين مذاهب در جهان خواهد گذاشت؟ نظرات خود را به فارسی برای ما بفرستيد تا در همين صفحه به چاپ برسد. من به عنوان يک مسيحی ارمنی بسيار از انتخاب شدن پاپ جديد که نظرات منطقی و در عين حال تندی نسبت به کشوری مانند ترکيه دارد بسيار خوشحالم. زيرا ترکيه اصلاً صلاحيت عضويت در اتحاديه اروپا را ندارد. در ضمن با نظر ايشان در مورد مذاکرات محدود با ديگران اديان نيز موافقم و اميدوارم ايشان در هيچ مسجدی پای نگذارند. آريس - شاهين شهر اميدوارم ايشان بتوانند حد اقل به صورت زبانی با سياست های صلح با بمب چند تنی اقای بوش مخالفت کنند. مجتبی - قزوين با توجه به کبر سن پاپ جديد اميدوارم که او بتواند بهتر از پاپ فقيد در راه وظايف انسانی و صلح گام بردارد. هيوا - تهران ضمن عرض تبريک به مناسبت انتخاب رهبر جديد کاتوليکهای جهان و آرزوی موفقيت برای ايشان در راه خدمت صحيح به بشريت. با توجه به تغييرات سياسی و وقايع گوناگون بين المللی و اجتماعی اتخاذ تصميم در مقام زعامت احزاب و اديان جهان بر حسب اقتضاء زمان صورت ميگيرد. محافظه کار بودن نشان از صبر و واقعيت بينی و برای اتخاذ تصميم صحيح است. آنچه که بسيار مهم و حائز اهميت است اهداف صحيح و با ارزش و تصويب و تدوين امورات درست در محور صلح جهانی عدالت سياسی و اجتماعی و تبييين و تشريح و اصول صحيح اخلاقی و رفتاری و ارزشهای مربوطه و الگوهای عمل تحت منشور صحيح و بادرايت و شايستگی در زعامت صحيح است که اين ويژگيهای مهم و اين ملاکهای ارزشی را در ميدان عمل و در زمان آتی ميتوان ديد نديده و عمل نکرده نميشود قضاوت نمود. از خداوند متعال برای کليه رهبران دينی و مذهبی اديان و مذاهب در جهان آرزوی موفقيت در راه و عمل صحيح در خدمت به بشريت را دارم و سلامتی و تندستی همگان را از خداوند مهربان مسئلت مينمايم. فرزاد دوستی - ایران --------------------------------------------------------اميدوارم عمر پاپ عزيز طولانی باشد تا با قاطعيت با فاسد حاکم در کليسا مقابله کند. مشکل امروز جهان انديشه نسبيت در اخلاقيات است. اين پاپ نشان داده که مخالف انحراف در ارزشهای اخلاقی است. جامعه جهانی در عصر دين گريزی به انسانهای قاطع در دين و سياست همچون پاپ جديد و ريس جمهور امريکا آقای بوش نياز دارد تا دين و اخلاق را در جهان نهادينه کنند و با بها دادن به اخلاقيات جامعه اخلاقی را ايجاد کنند .به اميد موفقيت پاپ جديد و طول امر برای ايشان. مينا - اصفهان وظيفه پاپ دفاع از آرمان های کاتوليک است. به همين دليل انتظاری جز يک پاپ کاملا محافظه کار نمی رفت. اما به نظر من کاردينال راتزينگر برای آن که مانند پاپ ژان پل دوم به يک رهبر جهانی تبديل شود بايد منادی آزادی و برابری برای همه انسان ها و در هر زمانی باشد. کيانوش - کرج چرا هميشه رهبران مذهبی از بين پيران انتخاب ميشوند؟؟ و مردان؟؟ سينا - تهران به نظر من نقش پاپ در جهان زمانی که پشت درهای بسته و قطع ارتباط از جهان خارج بودند مشخص شده وگرنه امکان نداشت سياستمداران يهودی اجازه دهند يک آلمانی به عنوان پاپ منصوب شود. اينها همه بازی است، همانطور که مردم ايران را ۲۵ سال به بازی گرفتند. جوانان ايران به خوبی می دانند که پشت آن درهای بسته چه اتفاقاتی افتاده و چه کسانی اين بازی را اداره می کنند. آنها برای رسيدن به اهدافشان دست به هر کاری می زنند، هر جنايتی را مرتکب می شوند، هر اتفاقی که در دنيا می افتد آنها دخالت می کنند، حالا می خواهيد در چنين امر مهمی دخالت نکنند. خود حضرت مسيح که بودند ياران واقعی آنها انگشت شمار بودند. در تمام طول تاريخ اين گونه بوده و خواهد بود حضرت موسی ياران انگشت شماری داشتند و همه به او پشت کردند و سرگردان ماندند و خواهند ماند. حال می خواهيد اين قوم سرگردان که مورد لعن و نفرين پيامبر خود بودند چگونه پاپی را انتخاب کنند. ولی خبر ندارند که خدا در اين دنيا ظالمان را پر و بال می دهد و آنها را رها می کند ولی ديری نمی پايد که آنها هم می ميرند...فقط اين را می دانم که دنيا روز به روز در حال فشار آوردن به مومنان حقيقی است ولی حتی اگر يک مومن در دنيا بماند آن دين واقعی حفظ خواهد شد.... مريم - اصفهان با توجه به راديکال يا به عبارت بهتر محافظه کارو متعصب بودن پاپ جديدانتظار نميرود تحولات مثبتی از طرف وی در جهان صورت گيرد و نقش مثبتی نيز در چالشهای جهانی نخواهد داشت. نمونه اش مخالفت وی با حضور ترکيه در اتحاديه اروپا و بالاتر از آن منع حضور سياستمدارانی که حامی سقط جنين بوده اند در مراسم عشای ربانی. اين دو مورد ثابت ميکند که به او نميتوان اميدوار بود که برای پيشرفت صلح و ثبات در جهان قدمی بردارد. به چه دليل مادری که بچه اش را نميخواهد بايد از ديگران اجازه بگيرد حتی اگر او رهبر کاتوليکهای جهان باشد يا رهبر ديگر اديان. مريم - تهران اتحاد اديان الهی بخصوص اسلام و مسيحيت ميتواند جهان را به صلحی پايدار هدايت کند. پاپ باقدرت نفوذی که دردرون مسيحيت دارد ميتواند با وحدت بين مذاهب از بروز وحشت بين امت ها وملت هاکه ناشی از ظلم وجور حاکمان ديکتاتور در جهان واستکبار جهانی بخصوص شيطان بزرگ و سرائيل (که حدومرزی برای جوامع بشری نميشناسند) جلوگيری نمايد. احمد رضا مداح انتخاب پاپ آلمانی جديد عليرغم کانديدا بودن کاتوليکهای لاتين و آفريقايی، يکی ديگر از شاهکارهای نظام پيچيده و مرموز واتيکان به حساب می آيد. عصر جديد دوره دانش و ترقی انسان مدرن است. به عبارتی ديگرخواهی نخواهی مذهبيان متعصب دنيا همانند رودخانه ای که سرانجام به دريا منتهی ميشود، بايستی خودشان را بيشتر با علم و فلسفه انسان دوستی وفق دهند و ازمداخله در سياست و دانش بشری دوری کنند. احترام گذاشتن به تمامی اديان امری شايسته است، اما نيازهای انسان قرن بيست و يکم را ديگرنمی توان بر حسب قرون وسطی و يا قبل از آن محاسبه نمود. بنابراين ممکن است که در حال حاضر پاپ جديد امورات دنيای مسيحيت را از روی تعصبات مذهبی انجام دهد، اما بدون شک جلوی قدرت زمان ونيروی تکامل را نميتوان گرفت. محسن - هلسينکی به نظر من پاپ بايد خيلی بيشتر از اينها برای صلح و جلوگيری از جنگ تلاش می کرد . او فقط به حرف زدن اکتفا می نمود و عملا کاری نمی کرد. با وجود محبوبيتی که در بين مردم داشت بايد از اين محبوبيت استفاده می کرد و مردم را بر می انگيخت تا دولتمردان خود را از تجاوز به کشورهای ديگر مثل عراق باز دارند و من قلبا معتقدم که او کوتاهی کرده است و در پيشگاه خدا و حضرت مسيح عليه السلام مسوول می باشد. حميد - زنجان به نظر من ساختار کليسای کاتوليک نياز به تغيير و تحول دارد. مشکل اينجاست که پاپ کاردينالها را انتخاب ميکند و کاردينالها هم پاپ را. اين مسئله جلوی تغيير و تحول از درون را ميگيرد و متاسفانه بسياری از سازمان های مذهبی جهان نيز همين مشکل را دارند. نيما - شيراز انتخاب پاپ جديد برای يک مسلمان واقعی چه اهميتی می تواند داشته باشد؟... روز قيامت بنا به آنچه در قرآن آمده فقط و فقط اسلام پذيرفتنی است. در رأس مسيحيت هر کسی که باشد هيچ اهميتی ندارد. من از برخی از مراجع دينی مانند آقای منتظری گلايه دارم که چرا برای پاپ چنان پيامی را می دهند؟ واقعا اگر محمد (ص) زنده بود چنين پيامی را می داد؟ يکبار هم يادم هست آقای خمينی خطاب به پاپ گفت اگر مسيح اکنون می آمد از ما حمايت می کرد يا از امريکا. واقعا اکنون هم بايد از پاپ جديد بايد پرسيد که اگر مسيح می آمد از فلسطينی ها دفاع می کرد يا از صهيونيست ها؟ امين فرجاميان - اصفهان به نظر نميرسد که جانشينی پاپ جديد تآثير چشم گيری در موضع گيريهای سياسی کشورها داشته باشد. ( يعنی دقيقاً همانطوريکه تا حالا شاهد آن بوديم). من به اظهار نظرهای سياسی پاپ زياد خوشبين نيستم. اصولاً به پاپ چه ارنباطی دارد که مثلاً ترکيه به اتحاديه اروپا بپيوندد يا خير. مگر در ترکيه کاتوليک وجود ندارد؟ چرا پاپ خود را از آنها جدا ميداند؟ آيا او فقط رهبر اروپايی ها (پولدارها) است؟ کيوان - تهران غير قابل قبول ترين سياست واتيکان، عدم اجازه استفاده از کاندوم است. با اين کار خون ميليونها آفريقايی که هر روز مبتلا به ايدز ميشوند، بر گردن پاپ خواهد بود. علی - مونترال اگر به ثمرات افکار واتيکان و سردمدار فقيد آن پاپ ژان پل دوم توجه کنيم می بينيم که موج دوم اراده واتيکان (کاتوليک ها) برای شروع يک فاز جديد از اثرگذاری در سرنوشت بشر کليد خورده است. اگر جدال محتوايی و موفقيت آميز با هژمونی سوسياليزم ( تنها وجه تمايز و دارايی ارتدوکس ها) را علت انتخاب وثمره ظرفيت شخصيتی پاپ قديم بدانيم قطعا ترويج يورو پول واحد اروپايی و به چالش کشاندن هژمونی دلار برنامه آتی و موفق پاپ جديد خواهد بود (در کانون تاثير قراردادن قابليت پروتستان ها). حسين توکلی - تهران يک چيز برای من جالبتر است و آن هم تشريفاتی است که اين روزها برای تدفين پاپ قبلی و انتخاب پاپ جديد به راه افتاده است.( گذاشتن جنازه در خيابان برای وداع مردم و دود سياه و سفيد که در قرن بيست و يکم خنده دار است). فکر ميکردم فقط مسلمانان و شرقيها هنوز درگير اين مسايل هستند نگو که مسيحيها از ما بدترند.... فرزاد - شيراز انتخاب بنديکت شانزدهم نقطه اميدی است برای سد تفکراتی که با تساهل و سازش پذيری در اصول اخلاقی، دين را بازيچه قرار داده اند. همان تساهلی که کليسا را پناهگاه هوسپرستان کرده بود. موضع گيری سخت اين پاپ عزيز در برابر جان کری و حمايت ضمنی از بوش نشان داد که او براستی در اصل اخلاقی با کسی شوخی ندارد. به عنوان يک مسلمان از انتخاب او خوشحالم و اين انتخاب را کار خداوند می دانم . شاهرخ - تهران بی شک مساله صلح جهانی مهم ترين چالش پيش روی پاپ جديد خواهد بود. اميدوارم مساله نقض حقوق بشر در کشورهای جهان سوم با ديدی موشکافانه با تعهد و مسووليت بيشتری نگريسته شود. مستانه خدمات
واتيکان نام رهبر تازه بيش از يک ميليارد کاتوليک جهان را اعلام کرده است. يوزف راتزينگر، کاردينال آلمانی 78 ساله که به محافظه کاری شهرت دارد، به عنوان پاپ بنديکت شانزدهم جايگزين ژان پل دوم شد.
رهبر جديد کاتوليک های جهان انتخاب شد؛ نظر شما چيست؟
جوانهای زیادی و مخصوصا دختر خانم ها امروز لباسهایی می پوشند که در اون طرحی مثل طرحهای پارچه های ترمه وجود داره و یا منجوق دوزی، پولک دوزی و یا گلدوزی روی لباسها، کیف و روسریها دوباره بعد از سالها خیلی رواج پیدا کرده. مریم کلانتر در رشته کارگردانی سینما تحصیل می کنه. لباس زیبایی بر تن داره که روی اون تکه دوزیهای ترمه کار شده اما مریم لباس طرح ترمه نپوشیده بلکه اون در سفری که به یزد داشته ترمه هنرمندان این استان رو برای لباسش خریداری کرده. مریم می گه :" چند سال پیش فکر نمی کردم که در جامعه ایران یک دختر با لباس ترمه حضور پیدا کنه اما از زمانی که جامعه ایران فضای بازتری پیداه کرده و فکر مردم نسبت به گذشته وسیع تر شده و خانم ها به سمت مدل های خاصی پیش رفتن من هم حس کردم می تونم در مورد لباسم آزادانه تر عمل کنم." مریم اضافه می کنه:" ترمه یکی از طرحهای سنتی و اصیل ایرانه و من نه به معنای قدیمی بودن بلکه به معنای کار هنری با جان و روح به اون نگاه می کنم و همیشه دوست داشتم ترمه رو به اون معنای خاص سنتی اش استفاده نکنم بلکه اون رو به یک شکلی با هنر مدرن امروز ادغام کنم و کار تازه ای خلق کنم." به خاطر پوشش خاصی که خانم های ایران دارن شاید خیلی از لباسها رو نمی تونن همه جا بپوشن اما مریم می گه در لباسش طوری از ترمه استفاده می کنه که هم به سلیقه اهل مد سازگار باشه هم سنتی ها ازش استقبال کنن و هم در مکانهای رسمی از اون استفاده کنه. خب حالا در نقطه مقابل ترمه اصیل ایرانی ما لباسهای طرح ترمه رو در ایران داریم که از کشورهای دیگه وارد می شه و بسیار هم مخاطب داره نظر جوانهایی مثل مریم کلانتر در مورد این لباسها چیه؟ "من فکر می کنم خود جوانهای ایرانی وقتی اینها رو استفاده می کنن نا خودآگاه یاد هنرهایی که در هر مکان فرهنگی به چشم می خوره اعم از ترمه، نقاشی ها، کاشیکاریها، طرحهای قالی و مینیاتور می افتن و بسیار زیباست که ما به این طریق بتونیم بفهمیم که اصیل تر از اینها رو در کشورخودمون داریم و به سمت هنرمون برگردیم. و از اون در لباسهامون استفاده کنیم." مریم به این نکته تاکید می کنه که البته خوبه که ما به طور کل از مدل های لباس غربی آگاهی کامل داشته باشیم اما این زیاد قشنگ نیست که پوشاک جوان ایرانی رو همه کشورهای دیگه تامین کنن و چیزی به شخصیت ما اضافه نمی کنه. مشتریان امروزی ترمه مهدی طاهری صاحب یک فروشگاه فروش مصنوعات ساخته شده از ترمه در شهر مشهده. آقای طاهری می گه امروز مخاطبان ترمه بیشتر کسانی هستند که از لحاظ مالی و پیشینه ی خانوادگی در سطح بالایی قرار دارند. اون می گه اما باز هم با این وجود دخترخانم های همین خانواده ها بیشتر به دنبال هنرهای امروزی و مدرن هستند و این مادران این دخترها هستند که می خوان دخترشون حتما در جهیزیه اش مصنوعات ترمه مثل سجاده و جانماز یا رومیزی داشته باشه در حالیکه برای دخترها شاید زیاد مهم نباشه. مصنوعات پارچه های ترمه خیلی تنوع داره سرویس عروس ،سجاده جانماز و جلد قرآن ، کوسن و رومیزی و سرمه دون و جادستمال کاغذی ، پشتی ترمه، کراوات ترمه ،کیف ترمه و تابلوهایی که به زیبایی مکانها خیلی کمک می کنن. آقای طاهری اضافه می کنه:" من خودم در مشهد زیاد ندیدم ولی در تهران و یزد زیاد خانم هایی رو دیدم که از ترمه برای آرایش دادن و زیبا کردن لباسهاشون استفاده می کنن. یا در فصلهای پاییز یا زمستان حتی به عنوان کت یا روپوش ازش استفاده می کنن." از آقای طاهری در مورد دلیل ورود این طرحها از کشورهای خارجی به ایران می پرسم؟ "من فکر می کنم بازارهای دیگر کشورها الان با نیاز مخاطب ایرانی پیش می رن و می فهمن که جوانها چه چیزهایی را می پسندن و این اجناس را باقیمت ارزان و جنس خوب به مردم ارائه می کنند در حالیکه اگر خود هنرمندان ما به فکر طرحهای جدید باشن ما نیازی نداریم که هنری که خودمان داریم را از آنسوی مرزها به کشورمان وارد کنیم." مجلس ایران کلیاتی رو برای طرحهای لباس ایرانی پیشنهاد کرده. گفته می شه که ظاهرا طبق اين طرح مثلا کت و شلوار یک لباس غربی تلقی می شه و یا شايد چادرهای عربی از پوشش خانم های ایرانی حذف بشه. مریم کلانتر می گه با حذف چادر عربی موافقه و اگر مجلس حرفی رو که به میان آورده با دقت بررسی کنه یعنی به وجود آوردن جذابیت هایی در لباسهای فرهنگی و اصیل ایران این کار می تونه بعد از مدتی به عنوان یک فرهنگ در جامعه نهادینه بشه و جوانهای ایرانی هم به لباسی که می پوشند افتخار خواهند کرد. اما آقای مهدی طاهری به طور مثال در مورد حذف کت و شلوار میگه :"افراط و تفریط هیچکدام خوب نیست، ما خیلی لباسهایی داریم که غربی ها می پوشن ولی سابقه تاریخی اش به ایران برمی گرده. به نظر من آدم باید به روز پیش بره و البته مطابق با شئونات ملی و بین المللی باشه." آلبوم عکس خدمات
اگه سری به فروشگاههای لباس، روسری و حتی و کیف و کفش در خیابانهای ایران بزنید خیلی زود متوجه خواهید شد که بازار ایران پرشده از پوشاکی که در اونها طرحهایی به کار رفته مثل بته جقه و یا خطوط اسلیمی با طرحها و رنگهای فوق العاده شاد و جذاب که خود به خود در ذهن انسان یاد آورهنرهایی مثل هنر ترمه ايرانيه.
لباسهایی از ترمه
با کره جنوبی: 13 ژوئن، 2 بعداز ظهر، فرانکفورت با سوئيس: 19 ژوئن، 2 بعد از ظهر، دورتموند با فرانسه: 23 ژوئن 8 بعد از ظهر، کلن چگونه به آلمان رسيدند: خوب شروع نکردند. اما به صدر گروه شان که سنگال، مالی و زامبيا در آن قرار داشتند؛ رسيدند. ستاره تيم در مرحله انتخابی: امانوئل آدبايور بازيکن تيم آرسنال بهترين گلزن آفريقا در بازيهای مقدماتی بود. بسيار سريع است و گلهای ظريفی زده است. سر مربی: استفن کشی، مربی اهل نيجريه، پس از اينکه توگو به زامبيا باخت به اين سمت برگزيده شد و تيم را به آلمان برد. کاپيتان: آبالو دوسه که باتجربه ترين بازيکن و عنصر اصلی دفاع آن است. ستاره کنونی: ادبايور 22 ساله که توانايی فردی و آهنگ بازی اش می تواند هر مدافعی را به دردسر بيدازد. نقاط قوت: دروازه بان کوسی آگاسا که به او لقب دستهای جادويی داده اند. نقاط ضعف: سرعت شان کم است. آيا می دانستيد که: توگو تا زمان جنگ جهانی اول مستعمره آلمان بود. رده بندی جهانی: 59 شانس قهرمانی: يک به 400 نظر کارشناسان محلی: "مردم می گويند آنها يک مشت پسربچه کم تجربه اند. اما اين درست نيست. خيلی های شان در اروپا بازی می کند. ممکن است بتواند شگفتی بيافرينند. اينها نسل تازه ستارگان آفريقا هستند." – ابو گادوين از سرويس جهانی بی بی سی داوری ما: تيم توگو زود به خانه برخواهد گشت. رده بندی و شانس قهرمانی برابر با نظر بنگاه شرط بندی ويليام هيل در 27 آوريل است. خدمات
برنامه بازيهای توگو در گروه G
راهنمای تيم ملی توگو
در طول اين سالها، تجربه هاى سينمايى و وقايع اتفاقيه زندگى من تأثير تنگاتنگى بر روى هم داشتن كه به عنوان مثال يكى از اونها رو بازگو مى كنم. در سال ١٩٩٣، يك سال قبل از اين كه به آمريكا بيام، به عنوان دستيار كارگردان، با خانم پوران درخشنده به شهر برلين در آلمان رفتيم تا فيلمى بسازيم با عنوان سايه وحشت كه بنا بود جوابيه اى باشه براى فيلم بدون دخترم هرگز. در روزهاى پيش از توليد فيلم در آلمان دريافتم كه درك من، به عنوان يک ايرانى، از تاثيرات اين فيلم با درک مهاجرين ايرانى مقيم آلمان و به خصوص مقيم برلين از اون كاملا متفاوته و اثرات مخرب ناشى از نمايش اين فيلم اغراق آميز هاليوودى خارج از تصور من و حتی فكر مى كنم خانم درخشنده بوده. به هر حال، بعد از ماهها پيش توليد، بيشتر به دلايل مالى، بدون اينكه يك نما از اين فيلم رو فيلم بردارى كرده باشيم به ايران برگشتيم. سالها گذشت و بعد از اينكه من به آمريكا آمدم اين فيلم يكبار ديگه سر راه زندگى من قرار گرفت. اين بار در واقع تجربه بسيار متفاوتى بود چون بعد از اين كه سه سال در شيكاگو زندگى كرده بودم مى تونستم حس مهاجر بودن رو دريابم و در نتيجه نگاه من به اين فيلم به نگاه دوستانى كه در اون سال ها در برلين ملاقات كرده بودم شبيه تر بود. لورا به من گفت كه اجازه والدينش براى اين ازدواج ضروريه و دوست داره كه هم پدر و هم مادرش با اين ازدواج موافق باشن. در ديدارى كه با مادر و پدر او جداگانه داشتم (چون از هم جدا شدن) حس كردم كه هر دو از من به عنوان يك انسان خوششون آمده اما بعد از اينكه از مليت من باخبر شدن، هر كدام جداگانه، دخترشون رو از ادامه ديدار با من بر حذر داشته بودن. مادر لورا كه تعصب نژادى شديدى نسبت به سفيد پوست ها داشت از اين كه دخترش دوست پسر آفريقايى - آمريكايى داشته باشه ابا داشت اما بعد از اين كه مسئله ازدواج ما مطرح شد گفت حتی ترجيح می ده كه لورا با يك پسر آفريقايى - آمريكايى ازدواج كنه اما دامادش ايرانى نباشه. درست در چنين شرايطى يكى از دوست هاى مادر لورا از او مى پرسه آيا رمان "بدون دخترم هرگز" رو خونده يا نه و توضيح می ده كه چه نشستى كه دقيق ترين تصوير از يك مرد ايرانى در همين كتابه و بايد به خصوص در اين مرحله حساس از زندگى دخترت اونو بخونى. مادر لورا كتاب رو يكشبه، بدون اينكه بخوابه، خونده بود و روز بعد، با اضطراب و بدون اتلاف وقت، تلفنى به لورا گفته بود كه حتی فكر ديدن مجدد من رو به خودش راه نده چه برسه به اين كه بخواد با من ازدواج كنه. لورا داستان رو براى من گفت و من كه يك بار در گذشته، بعد از ماهها صرف وقت، در ساختن جوابيه اى براى بدون دخترم هرگز شكست خورده بودم، حس كردم اين بار در كمتر از چند دقيقه بعد از تلفن لورا بايد جوابيه اى شخصى براى اين فيلم بنويسم و اجرا كنم. تصميم گرفتم به لورا پيشنهاد كنم كه چون خواندن كتاب وقت بيشترى مى گرفت، با هم فيلمش را ببينيم. فيلم را كرايه كردم و در خانه دوستى به تماشايش نشستيم. خوشبختانه لورا اون قدر فهيم بود كه بعد از ديدن چند صحنه اوليه بفهمه كه اين فيلم مغرضانه ساخته شده و بيشتر صحنه هاش اغراق آميزه. به مادر لورا ياد آورى كردم كه طبق گزارش راديو كه همون روز پخش شده بود در آمريكا هر هفده دقيقه زنى از دوست پسر يا شوهرش كتك مى خوره و پرسيدم آيا صحيحه كه من نتيجه گيرى كنم كه همه مردهاى آمريكايى همسرانشون رو كتك مى زنن؟ به هر حال، بعد از بحث هاى زيادى كه صورت گرفت، من تصميم گرفتم كه عليرغم ضرب المثل پونه و مار تعداد ديدارهام رو با مادر و پدر لورا اضافه كنم و بنا به اعترافات شخصى اونا، با هر ملاقاتى احترام و علاقه اونا نسبت به من و مليتم اضافه شد. من از هر فرصتى كه پيش آمد بهره گرفتم تا خودم و كشورم رو بيشتر به اون ها بشناسونم و بعد از گذشت دو سال تونستم نگاه متعصبانه اون ها رو عوض كنم و افق ديدشون رو بازتر كنم و بالاخره با وصلت ما موافقت كردن. امروز از ازدواج من با لورا پنج سال مى گذره و ما با هم چهار فيلم توليد كرديم و دو فرزند، كيهان و جانان، كه به تشويق لورا من با اون ها فارسى حرف زده ام و اونها با دو زبان آشنا هستن. خدمات
حسين خندان ٤٤ ساله است، پيش از ترك ايران ١٥ سال به كار سينما مشغول بوده و براى تلويزيون ايران فيلم هاى كوتاه و سريال مى ساخته است. او مى گويد چون هيچ كدام از فيلم نامه هايش در ايران اجازه ساخت نگرفت و او مى خواست فيلمى بر اساس نوشته خودش بسازد، در ١٩٩٤ در سفرى كه به مناسبت نمايش فيلم سارا با داريوش مهرجوئى كارگردان فيلم، به خارج از ايران آمده تصميم مى گيرد در شيكاگو بماند. تابستان امسال ده سال است كه حسين در اين شهر زندگى مى كند و عضو اتحاديه فيلم سازان مستقل آمريكاست:
بدون دخترم... و داستان من
حمله سنگین مهاجمان انتحاری به مرکز فرماندهی پلیس پکتیا در شهر گردیز، ساختمان این مرکز با خاک یکسان شد دو حمله نخست در روز ۲۶ و حمله سوم در ۲۷ میزان/مهر با تاکتیک‌های تقریباً مشابه و حتی ابزارهای مشابه صورت گرفت. در حمله غزنی، ابتدا یک بمبگذار انتحاری کامیون مملو از مواد انفجاری حاملش را در ورودی مرکز ولسوالی (فرمانداری) "اندر" منفجر کرد و سپس سایر مهاجمان به پاسگاه‌ها و مرکز پلیس حمله‌ور شدند. در پکتیا یک مهاجم انتحاری خودرو نوع فورد رنجر حاملش را در ورودی مرکز فرماندهی پلیس منفجر کرد و مهاجم بعدی هاموی حاملش را در مقابل ساختمان دفتر فرمانده پلیس منفجر کرد. آنگاه شش مهاجم دیگر با نیروهای پلیس درگیر شدند. مهاجمان در حمله به پایگاه ارتش در منطقه میوند ولایت قندهار هم تقریباً از همین تاکتیک استفاده کردند. بیشتر بخوانید: اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان دوازده روز پیش هنگام تحویل گرفتن هلیکوپترهای بلک هاک آمریکایی در قندهار گفت که اگر طالبان حاضر به مصالحه نشوند، نیروهای هوایی آنها را سرکوب خواهند کرد گروه طالبان با برنامه‌ریزی دقیق و اجرای این سه عملیات پیچیده و مرگبار کوشیدند قدرت خود را به نمایش بگذارند. انتخاب اهداف این حملات بسیار حساب‌شده بود: در پکتیا مقر فرماندهی پلیس ولایت، در غزنی مقر فرماندهی پلیس و دفتر ولسوال/فرماندار و در قندهار پایگاه ارتش. طالبان کوشیدند با حمله به این مراکز نظامی و امنیتی توانایی ارتش و پلیس را زیر سوال ببرند. مهاجمان این گروه با خودروهای پلیس و ارتش و احتمالاً سلاح‌های خود آنها و با پوششی شبیه یونیفورم این نیروها، به آنها حمله کردند. به ویژه استفاده تبلیغاتی از خودروهای آمریکایی "هاموی" در این حملات حساب‌شده بود. به دنبال عملیات پیچیده و مرگبار به مرکز فرماندهی پلیس پکتیا، این گروه با احساس رضایت از موفقیت خود، اعلام کرد که می‌تواند در روز روشن به مقر فرماندهی پلیس حمله کند و اهداف خود را از بین ببرد. اهداف دو حمله دیگر هم به همین دلیل انتخاب شده بودند. موفقیت طالبان در این حملات، فرصت تبلیغاتی گسترده‌ای را برای گروه طالبان فراهم کرد. سخنگویان این گروه در جریان حملات غزنی و پکتیا، این رویداد را به صورت لحظه‌به‌لحظه گزارش می‌دادند و به خبرنگاران پیام می‌فرستادند. این گروه به دنبال آن بود که توانایی خود را در سازماندهی عملیات پیچیده به نمایش بگذارد. صفحه فیسبوک شاه‌حسین مرتضوی، سخنگوی رئیس جمهوری افغانستان. به دنبال حملات اخیر اظهار همدردی با نیروهای امنیتی و دفاعی در میان مقام‌های دولتی و کاربران شبکه‌های اجتماعی بالا گرفت در عین حال، دو موضوع دیگر به دنبال این حملات چهره این گروه را در افکار عمومی افغانستان بیش از پیش مخدوش کرد. برانگیخته شدن احساس همدردی گسترده در میان مردم و کاربران شبکه‌های اجتماعی با نیروهای امنیتی و محکومیت گروه طالبان به دنبال اجرای این حملات، بیانگر این موضوع بود. علاوه برآن، تحلیلگران افغان بر رابطه این حملات و مواضع پاکستان در قبال افغانستان انگشت گذاشتند. مفهوم این اشاره به این "رابطه" این است که گروه طالبان برای دفاع از منافع پاکستان در کشور خود می‌جنگد و شهروندان خود را به خاک و خون می‌کشاند، اتهامی که طالبان آن را قبول ندارد. فاصله نزدیک زمانی بین این حملات با کنفرانس مسقط، استدلال‌ها در مورد وجود این رابطه را بیشتر تقویت کرد؛ کنفرانسی که به دعوت پاکستان و با شرکت دیپلمات‌های پاکستانی، افغان، آمریکایی و چینی برای تامین صلح در افغانستان برگزار شد. دو عملیات نخست یک روز پس از برگزاری کنفرانس چهارجانبه مسقط صورت گرفت. در افغانستان این باور به صورت گسترده‌ای شایع است که گروه طالبان از اسلام‌آباد فرمان می‌برد. مقام‌های دولت افغانستان به صراحت گفته‌اند که پاکستان باید گروه طالبان را بر سر میز مذاکره حاضر کند. دولت افغانستان در این کنفرانس به دنبال آن بوده که فشارها بر پاکستان را به همین منظور افزایش دهد. پاکستان بارها گفته که مسئول اعمال گروه طالبان نیست و برعکس، این کشور خود قربانی حملات گروه طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان است. همچنین گروه طالبان نیز خود را به عنوان "امارت اسلامی افغانستان" سازمانی مستقل می‌داند. پیامدهای این حملات برای دولت افغانستان سنگین بوده است. دولت هم در عرصه نظامی و امنیتی متحمل پیامدهای ناکامی نیروهای خود خواهد شد و هم در عرصه سیاسی باید افکار عمومی و متحدان بین‌المللی خود را قانع کند که می‌تواند از پس جبران این ناکامی بر‌آید. آقای غنی با شرکت در مراسم تشییع جنازه فرمانده پلیس پکتیا و به دوش کشیدن تابوت او، کوشید تاثیرات منفی قتل این فرمانده و ۴۱ افسر و مامور پلیس دیگر بر هم‌قطاران آنها را بکاهد ناکامی نیروهای ارتش و پلیس در دفاع از خود زمینه طرح سوال‌هایی را فراهم کرد. پس از این حملات این پرسش به صورت فوری در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها در میان کابران افغان مطرح شد که اگر این نیروها در پایگاه خود و فرماندهان آنها در دفاتر خود قادر به دفاع از خود نیستند، در میدان‌های نبرد چه کار می‌کنند. میزان بالای تلفات اهمیت این پرسش را در افکار عمومی تقویت کرد. سربازانی که برای جنگیدن در میدان‌های نبرد آموزش می‌بینند، چرا باید در پایگاه‌های خود کشته شوند؟ منتقدان دولت این پرسش را به سطح مدیریت جنگ و نیروهای امنیتی و دفاعی توسعه می‌دهند و مدیران را ناکام می‌دانند. نمی‌توان انکار کرد که تحت تاثیر قرار گرفتن روحیه نیروهای امنیتی و دفاعی هم مطرح است. پیش از این گزارش‌هایی وجود داشته که نفوذ گروه‌های شورشی در میان نیروهای امنیتی و زمینه‌سازی آنها برای انجام "حملات خودی"، باعث کاهش علاقمندی برای کار در صفوف این نیروها شده است. رهبران سیاسی در افغانستان کوشیده‌اند که با شیوه‌های مختلف از میزان تاثیرات منفی این حملات بر روحیه نیروهای امنیتی و افکار عمومی بکاهند. عبدالله عبدالله، رئیس اجرائی ساعاتی پس از حمله مرکز فرماندهی پلیس پکتیا به همین منظور به آنجا رفت و اشرف غنی، رئیس جمهوری، در مراسم تشییع جنازه فرمانده پلیس پکتیا در کابل شرکت کرد. آقای عبدالله ساعاتی پس از حمله به مقر فرماندهی پلیس پکتیا، به محل رویداد رفت. هدف او هم کاستن از پیامدهای منفی این رویداد بود با توجه به این که نیروهای ارتش و پلیس پایه‌های اصلی اقتدار حکومت وحدت ملی هستند و در افکار عمومی هم از حمایت گسترده‌ای برخودارند، تمام تلاش خود را به خرج خواهند داد که به خاک و خون کشیده شدن نیروهای دفاعی و امنیتی و فرماندهان آنها در پایگاه‌های خود را جبران کنند. دفتر آقای غنی اعلامیه‌ای درباره حملات پکتیا، غزنی و قندهار منتشر کرده و از هیچ گروهی به عنوان عامل این حملات نام نبرده و از هیچ اقدام مشخصی به دنبال این حملات ذکری به میان نیاورده، اما تاکید کرده که عوامل این حملات هیچ دستاوردی جز "انسان‌کشی" ندارند و آنها راهی جز "تسلیمی" و نابودی" ندارند. با این حال، گذشت زمان نشان خواهد داد که رهبران حکومت وحدت ملی در عمل به سوال‌ها در مورد ۱) ضعف مدیریت نیروها و جنگ، ۲) ناکامی نیروهای ارتش و پلیس در دفاع ازخود و ۳) آسیب‌دیدن وجهه این نیروها چه پاسخی می‌دهند. اگر پاسخ آنها نتواند افکار عمومی را راضی کند، احتمال آن وجود دارد که هزینه بیشتری بپردازند.
سه حمله مرگبار اخیر گروه طالبان به مراکز ارتش و پلیس افغانستان، سوال‌هایی را درباره توانایی نیروهای امنیتی و پیامدهای سیاسی آن پدید آورده است. چه دلایلی وجود دارد که بالاترین مقام امنیتی یک ولایت در روز روشن در دفترش کشته می‌شود؟ چرا سربازانی که برای اعزام به جبهه‌های جنگ آموزش می‌بینند، در پایگاه خود قتل عام می‌شوند؟
قندهار، پکتیا، غزنی؛ پاسخ دولت به حملات طالبان چه خواهد بود؟
اما طبیعی است که این توافق از سوی طرفهای امضا کننده اش یک دستاورد تاریخی معرفی شود و از سوی مخالفانش مثل بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل یک "اشتباه تاریخی". ولی از سوی منتقدان هم نکات بسیاری برای بیان در رابطه با این توافق وجود دارد. نگاهی به لیست تعهدات ایران بر اساس اعلام دولت آمریکا، عمده تعهداتی که جمهوری اسلامی ایران خود به رعایت آنها را متعهد کرده است عبارتند از: توقف غنی سازی ۲۰ درصدی؛ تبدیل کلیه اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده موجود به شکلی که قابل غنی سازی بیشتر نباشد (این امر باید ظرف شش ماه طول عمر توافق موقت بدست آمده عملی شود)؛ توقف غنی سازی بیش از ۵ درصد؛ عدم افزایش مجموع میزان اورانیوم غنی شده ۵ درصدی فعلی (این نوع اورانیوم در ایران استفاده صنعتی قابل توجه ندارد، بنابراین می توان این بند را نوعی توقف غنی سازی ۵ درصدی هم دانست)؛ عدم نصب سانتریفیوژهای بیشتر از هر نوع؛ عدم ساخت سانتریفیوژهای بیشتر (بجز در مواردی که نیاز تعمیراتی باشد)؛ عدم بکار گیری سانتریفیوژهایی که ساخته ولی هنوز نصب نشده بودند؛ عدم نصب یا استفاده از سانتریفیوژهای نسل جدید؛ عدم بکارگیری حدود نیمی از سانتریفیوژهای نصب شده در نطنز و ۷۵ درصد سانتریفیوژهای نصب شده در سایت فردو برای غنی سازی؛ فراهم کردن امکان بازرسی "روزانه" از سایت های فردو و نطنز؛ عدم ساخت سایت های غنی سازی جدید؛ و دادن اجازه بازرسی از مراکز تولید سانتریفیوژ و انبارها و حتی نظارت بر تولید روتورها (پره ها)ی سانتریفیوژ که در سرعت غنی سازی توسط سانتریفیوژ اثر دارند. تعهدات بازدارنده ایران در مورد راکتور آب سنگین اراک هم قابل توجه اند که در عمل باعث می شوند کل پروژه راکتور اراک بطور کامل متوقف شود: عدم (راه اندازی راکتور اراک، آزمایش، تزریق سوخت، نصب قطعات دیگر به سایت ارک، تولید سوخت برای راکتور و ساخت مجموعه قابل جدا سازی پلوتونیوم از سوخت مصرف شده). تعهدات ۵+۱ مواردی که گروه کشورهای مقابل ایران به آنها متعهد شده اند به طور خلاصه عبارتند از: آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی گفته بود که اختلافات اتمی ایران و غرب با "تدبیر" قابل حل است عدم وضع تحریم های جدید؛ تعلیق تحریم های آمریکا و اتحادیه اروپا در مورد فلزات گرانبها، صنعت پتروشیمی و خودروسازی؛ تعلیق شش ماهه الزام خریداران نفت ایران به کاهش مداوم خرید نفت؛ دادن تسهیلاتی برای تعمیر برخی هواپیماها؛ تسهیلاتی برای ارسال پول برای دانشجویان ایرانی و تسهیلات برای مخارج پزشکی (که تاکید شده این کارها برای رعایت رفاه ملت ایران از سوی ۵+۱ پذیرفته شده)؛ و تسهیلات دیگری که در مجموع باعث نمی شود درآمد های ایران به دوره ما قبل تحریم ها برگردد. به گفته دولت آمریکا این تسهیلات در مجموع ۷ میلیارد دلار برای ایران ارزش خواهد داشت. توافق ژنو برای ایران "دستاورد" است؟ حسن روحانی رئیس جمهوری ایران که در آستانه ارائه گزارش صد روز نخست خود در کاخ ریاست جمهوری بود در نامه ای به آیت الله خامنه ای گفته حق ایران برای غنی سازی اورانیوم به رسمیت شناخته شد و تحریم ها هم کاسته خواهد شد. این دو موضوع، محور اصلی گزارش او به رهبری نظام بود. آیت الله خامنه ای هم در پاسخ این نامه نوشته "دستیابی به آنچه مرقوم داشته اید در خور تقدیر و تشکر از هیات مذاکرات هسته ای و دیگر دست اندرکاران است و می تواند پایه اقدامات هوشمندانه بعدی قرار گیرد". حسن روحانی خطاب به ملت ایران هم از لغو همه تحریم ها در آینده سخن گفته است. توافق ژنو از نظر دولتمردان حکومت ایران یک دستاورد تفسیر می شود چون احتمالا از نظر آنان: -جلوی غنی سازی ۵ درصدی در ایران را نمی گیرد. -این توافق خطر فروپاشی سیستم از طریق استمرار تحریم های فزاینده را تا حدی مرتفع می کند و به قول حسن روحانی در ساختار و روند اعمال تحریم ها علیه ایران ترک ایجاد می کند. -این توافق مجال تنفسی به اقتصاد ایران می دهد. -این توافق باعث کمتر شدن احتمال حمله نظامی اسرائیل و در نتیجه درگیری مستقیم ایران و آمریکا می شود. -این توافق بین ایران و کشورهای طرف مذاکره به ویژه آمریکا بستری ایجاد می کند برای اعتماد سازی. -این توافق باعث فاصله گرفتن اسرائیل و اعراب از آمریکا می شود و تل آویو را در جبهه صلح خاورمیانه تحت فشار بیشتری می گذارد و دولت نتانیاهو را بخاطر مخالفت هایش با اجماع کشورهای طرف مذاکره در موضع بازیگر افراطی قرار می دهد که حرفهایش را نباید جدی گرفت. اما غیر از آنچه مقامات حکومتی جمهوری اسلامی از توافق ژنو می خواهند به مردم ایران و کشورهای جهان نشان دهند، زوایای دیگری برای تحلیل این توافق وجود دارد. اذعان به واقعیت ها مقامات ایران می گویند که حق غنی سازی ایران در توافق ژنو به رسمیت شناخته شده است نخست آنکه می توان گفت توافق ژنو اذعانی بود از سوی حاکمان کنونی ایران بر اینکه برنامه هسته ای با فشارها و تحریم های بی سابقه در تاریخ جهان که علیه حکومت و تا حد زیادی علیه ملت ایران ایجاد شده، موجودیت سیستم را با خطر استراتژیک مواجه کرده است. دوم اینکه فشارهای اسرائیل و فشارهای متحدان منطقه ای عرب آمریکا که با اسرائیل در موضع ضد ایرانی اش همصدا شده اند، در کنار تحریم هایی که درآمدهای نفتی کشور را به گفته جان کری وزیر خارجه آمریکا از حدود ۱۰۰-۱۲۰ میلیارد دلار در سال به ۴۵ میلیارد دلار رسانده حکومت ایران را به معادله هزینه و فایده در سطحی استراتژیک وادار کرده است. آیت الله خامنه ای پس از روی کار آمدن دولت حسن روحانی از "نرمش قهرمانانه" سخن گفت. و گزارشها اکنون از انجام مذاکرات محرمانه میان ایران و آمریکا در سرزمین ثالث طی ماههای گذشته خبر می دهند که نقطه شروعش حتی قبل از روی کار آمدن حسن روحانی بوده است. سوال اینجاست که اگر جمهوری اسلامی ایران حالا حاضر شده چنین تعهدات مفصل و دقیقی را بپذیرد، چرا در زمان آقای احمدی نژاد، بویژه در دولت دوم، حاضر به پذیرش این موارد نشد که موج تحریم ها به این سطح و شدت نرسیده بود؟ احتمالا یک جواب این خواهد بود که حجم و میزان پیشرفت برنامه هسته ای ایران در مسیری بود که بتواند آنقدر سانتریفیوژ و غنی سازی بیست درصدی انجام دهد تا کشورهای ۵+۱ را به نقطه امضای توافق کنونی ژنو برساند. این جواب بسیار قابل تامل است ولی در بحث هزینه فایده قانع کننده بنظر نمی رسد. زمانی علی لاریجانی در واکنش به توافقاتی بسیار کمتر از لیست تعهدات ژنو، از عبارت "گرفتن آب نبات در مقابل دادن در غلطان" استفاده کرده بود. فراموش نشده که آیت الله خامنه ای بارها به صراحت و به کنایه از مذاکره کنندگان قبلی (در اصل حسن روحانی در زمان هدایت مذاکرات دهسال پیش) انتقاد کرده بود. حالا دست بر قضا، مسئول سابق مذاکرات، یعنی حسن روحانی، رئیس قوه مجریه در جمهوری اسلامی ایران است و در یک نگاه حجم تعهدات پذیرفته شده توسط دولت وی در مقایسه با آنچه در مقابل بدست آورده این سوال را ایجاد می کند که آیا این پذیرش، نشانه اذعان به سوء محاسبه رهبری در بازی میدان هسته ای نبوده است؟ نکات واقع بینانه پیش رو در بحث حق غنی سازی عدم گنجایش صریح عبارت "شناسایی کننده حق غنی سازی اورانیوم" در ایران و توسط ایران این امکان را به جان کری وزیر خارجه آمریکا و سنگین وزن ترین بازیگر گروه ۵+۱ داده که بگوید در سند ژنو چیزی به عنوان "حق غنی سازی" برای ایران گنجانده نشد. از سوی دیگر، پذیرش توقف غنی سازی بیست درصدی و عدم ذکر توقف غنی سازی ۵ درصدی عملا به دولتمردان ایران این امکان را داده که بگویند پس حق غنی سازی اورانیوم به رسمیت شناخته شد. آقای روحانی که در دوران تبلیغات ریاست جمهوری خودش را یک "حقوقدان و نه سرهنگ" معرفی کرد نیک می داند که عدم تصریح در یک سند، پای تفسیر و تحلیل های متفاوت را به آن باز می کند. وجود تحریم هایی که همچنان درآمدهای جمهوری اسلامی را زیر پنجاه میلیارد دلار در سال نگاه می دارند (کمتر از نصف سابق) و انواع و اقسام دسترسی ها و تعهداتی که نقض آنها می تواند بر توافق شش ماهه کنونی اثر منفی بگذارد، جای خوشحالی چندانی برای حکومت ایران باقی نمی گذارد. آنچه اتفاق می افتد این است که ایران همچنان تحت فشار تحریم ها مجبور به دادن امتیاز است چون می داند که دیگر مانند هشت ساله احمدی نژاد توان استمرار در مسیر قبلی را ندارد. کشورهای طرف ایران هرکدام با تفسیر و تاویل متناسب با منافع جهانی و داخلی خودشان، توافق ژنو را به مخاطبان خود عرضه می کنند و جمهوری اسلامی ایران هم از این قاعده مستثنی نیست، کما اینکه برخی در ایران به مقایسه توافق موقت ژنو با ملی شدن صنعت نفت متوسل شده اند. اما آیا آنچه ایران در نهایت به دست می آورد پاسخگوی هزینه هایی که برای آن پرداخته خواهد بود؟
توافق هسته ای در ژنو نه ایده آل غربی ها بود و نه ایده آل ایران. در بهترین حالت رسیدن به نقطه واقع بینی بود. در یک جمله می توان محصول این توافق روی برنامه هسته ای ایران را خلاصه کرد: برنامه هسته ای ایران به عقب بازنگشت، ولی جلوی گسترش و پیشرفت آن به سبک گذشته تا حدود زیادی گرفته شد.
توافق ژنو برای ایران؛ آنچه داد و آنچه گرفت
وی از سال ۲۰۰۱ تا زمان سقوط طالبان به دره پنجشير رفت و آمد داشت و درست چند روز پس از سقوط طالبان به کابل رفت و تا کنون در آنجا به کارهای طبی (پزشکی) و يا سياسی – اجتماعی مشغول بوده است. خانم مبارز در انتخابات رياست جمهوری پيشين، نامزد معاونت يکی از کانديداهای رياست جمهوری بود. اکنون در انتخابات پارلمانی افغانستان فعال است. گفتگوی زير با وی در کابل انجام شده است. پشتون هستيد يا تاجيک؟ هيچکدام، افغانم کجا به دنيا آمده ايد؟ کابل همينجا درس خوانده ايد؟ بله. کدام مکتب؟ مدرسه ملالِی. مدرسه خوبی بود؟ بله. زبان فرانسه در آن تدريس می شد به صفت زبان سوم، بعد از فارسی و پشتو. معلم های خوب داشت. اداره بسيار عالی داشت. همينجا دانشگاه رفتم. فارغ فاکولته طب کابل شدم در رشته جراحی، سالهای جنگ. وقتی وارد دانشگاه شدم دو ماه از کودتای کمونيستی می گذشت. استادان خوب داشتيد؟ خيلی خوب بودند. افغانستانی بودند؟ نه، افغانستانی نبودند، افغان بودند. بعضی شان کشته شدند، بعضی شان فرار کردند، آهسته آهسته وضع خراب شده تر می رفت. فرار مغزها شروع شده بود، يا کشتن مغزها. چه سالی به فرانسه رفتيد؟ سال ۸۹ بود. دوران نجيب. اوضاع بد شده بود؟ خيلی. هر روز بمب می باريد، ولی بعد در زمان مجاهدين بدتر شد. در فرانسه هم درس خوانديد؟ آره، می خواستم دوباره ديپلم مديسين (طبی/پزشکی) بگيرم که بتوانم در فرانسه کار کنم. شروع به کار هم کردم. پزشکی می کرديد؟ امتحان بورد فرانسه دادم و موفق شدم. در فرانسه حق تدريس و کار دارم. کی برگشتيد؟ بار اول ژوئن ۲۰۰۱. ولی سمت کابل آمدن نمی توانستم. برای اينکه بر ضد طالبان فعال بودم، از راه شمال آمدم. مستقيماً رفتم جبهه. می جنگيديد؟ نه نمی جنگيدم. کمک می کردم. کمک پزشکی. چه مدت اين کار را کرديد؟ ماه ژوئن آمدم، اولين کلينيک را در پنجشير ساختم. وقتی دوباره برگشتم ماه سپتامبر بود، با نهم سپتامبر برابر شد، مسعود ترور شد. بعد يازده سپتامبر شد. در آن موقع داخل افغانستان بودم. بعد دوباره برگشتم. چرا تصميم گرفتيد به کابل برگرديد؟ اگر يادتان باشد وضع بسيار تغيير داشت. تمام دنيا افغانستان را رها کرده بود. وضع زنان افغان از همه بدتر بود. من خودم يک زن افغان بودم و پزشک هم بودم. بزرگترين بی عدالتی اين بود که من درحالت بسيار عالی و آرامش مطلق در پاريس زيبا زندگی کنم و هموطنانم و خواهرانم در اينجا در آن حالت وحشت طالبان زندگی کنند. اين را نمی توانستم تحمل کنم. خانواده تان مخالفت نکردند؟ می دانم که پدرتان هم پاريس بود. نه. يک قصه براتان بگويم. يک هفته پيش از آمدن بشدت ترسيدم. فکر کردم برای پدرم يک زمينه ای بسازم که ... همه اش ناخود آگاه بود، به پدرم گفتم اگر يک هفته بعدتر بروم چه می شود؟ می دانی چه گفت؟ گفت منتظر چه هستی؟ يک هفته پيش، يک هفته پس، چه فرقی می کند؟ شرميدم. آمدم. چطور آمديد؟ رفتم ازبکستان، از آنجا با يک تاکسی رفتم تاجيکستان، زنگ زدم به پنجشير گفتم ما آمديم، می خواهيم بياييم، گفتند خب بيا. آمدم پنجشير. وقتی آمديد چه کار کرديد؟ پنجشير آن وقت مطقاً در محاصره طالبان بود. در تمام پنجشير بيست قلم مواد خوراکی پيدا نمی شد. هيچ چيز نبود. خشکسالی بشدت جريان داشت. اقلا صدهزار مهاجر در پنجشير بود. من وحشت را در بين مهاجرين می ديدم از غربت و بيچارگی. هيچ چيز نبود. هيچ کس هيچ چيز نداشت. اطفال بسيار وضعيت خراب داشتند. با دست های کوچک شان گِل می ساختند تا ديواره هايی اطراف خيمه ها بسازند. خيلی وحشتناک بود. هيچ چيز نداشتند. هيچ کس هم کمک نمی کرد. همانجا مانديد تا سقوط طالبان؟ اولين کلينيک را آنجا ساختم. دکتر ديگری هم بود آنجا؟ دو تا دختر که يکی دکتر بود و يکی فارماسين، اينها را توانستيم از کابل بخواهيم. در حالی که جنگ بود از خط جبهه گذشتند آمدند به خاطر اينکه کار کنند. آنها هنوز هم اينجا در کلينيک کار می کنند. در پنجشير بوديد تا وقتی طالبان سقوط کرد؟ بعد از نهم سپتامبر که احمد شاه مسعود ترور شد، و بعد از يازدهم سپتامبر که آن اتفاقات در نيويورک افتاد، ديگر می دانستيم که همه چيز تغيير خواهد کرد، می دانستيم که ديگر هيچ چيز مثل گذشته نخواهد بود. در آن وقت فکر می کنم بسيار شانس داشتيم که آنجا بوديم. گذار تاريخی را من به چشم ديدم. کی به کابل برگشتيد؟ فکر می کنم دوازده يا چهادره نوامبر بود که کابل آزاد شد. من بيست و هشت نوامبر به کابل آمدم. وقتی آمديد چه ديديد، چه کرديد؟ هم می گريستم هم خنده می کردم. فکر می کردم دوباره به خانه رسيديم. راحت خانه تان را پيدا کرديد؟ قبل از مهاجرت در چهار خانه زندگی کرده بوديم که دو تا مطلقا تخريب شده بود. آنقدر دردناک بود که اگر خانه خراب شده بود، می گفتيم خانه مرده. مثل اينکه آدم مرده باشد. خانواده تان کی آمدند؟ پدرم دو ماه بعد آمد. برادرم چهار پنج ماه بعد. برادر ديگر من هم يک سال پيش آمد. وقتی که ما آمديم هيچ کس از فاميل ما نمانده بود، تقريبا سه فاميل از فاميل ما مانده بود. در حالی که اينجا ساختار قبيلوی است و ما حد اقل هزار فاميل مشترک داشتيم. بقيه کجا بودند؟ همه رفته بودند. می دانيد اصلا خويش و بستگان را نمی يافتم. ده روز پاليدم تا يافتمشان. کوچه به کوچه گشتيم. ما دوباره همديگر را می يافتيم. مثل پارچه های موزائيکی که دوباره بخواهند به هم بچسبند. يک به چهار نفوس افغانستان هجرت کرده بودند و حالا سه بر چهار مهاجرين برگشته اند. اين اولين کشوری است که بيشترين تعداد مهاجر را داشته و بيشترين مهاجر دوباره برگشته را هم دارد. اين تاثير بسياری بر رفتار تمام جامعه خواهد داشت. هر کس هر جايی که بوده با خودش چيزی می آورد. حتماً. چی می آورد؟ فرق می کند ولی دست خالی کسی نمی آيد. مهم نيست که چطور يک بافت جديد در اينجا به وجود می آيد که همه دوباره زبان مشترک خود را پيدا کنيم. افغانستان در حالت انتقال بسيار عميق است. تنها حالت انتقال سياسی نيست، تنها حالت انتقال اداری نيست، يک انتقال اجتماعی در جمعيت جوان افغانستان در جريان است. ۶۰ درصد جمعيت افغانستان زير ۱۸ سال است. اين اکثريت عظيم بجز مهاجرت، جنگ، و وحشت چيزی نديده اند. اين خودش يک دبستان بزرگ است، حتی می توانم بگويم يک دانشگاه بزرگ است. فکر می کنم جوانان افغان پختگی بيشتری به دست آورده اند. شايد ما شرايط بهتر تحصيلی داشتيم، شايد ما غذای بهتری می خورديم و لباس بهتری می پوشيديم ولی پختگی ای که اينها دارند ما آن زمان نداشتيم. از اين خاطر اينها چسبيده اند به زندگی. می دانند قدرش چی هست، می دانند که چه چيزی را می توانستند از دست بدهند، و چقدر هم از دست داده اند. دو ميليون شهيد داده ايم. بر شما معلوم است که در چه زمينه هايی پخته ترشده اند؟ نمی توانم بگويم. به اين خاطر که ما مسيرهای مختلفی را پيموده ايم. من فکر می کنم افغانستان همانقدر که برای يک خبرنگار جالب است، برای يک جامعه شناس هم جالب باشد. خانم دکتر حالا چه کار می کنيد؟ حالا کار کوچکی دارم برای برگزاری انتخابات. قبل از اين وقتی دوباره برگشته بودم يک پروژه جالب داشتم که عبارت بود از دوباره ساختن شفاخانه دانشگاه کابل که يک بيمارستان است برای اطفال و زنان و کارش خلاص شده است. يعنی الان کار پزشکی نمی کنيد؟ سه سال نماينده انجمن اطفال افغان بودم که يک "ان جی او" (سازمان غير دولتی) است. وقتی دوباره برگشتم يک پروژه نسبتا بزرگی بود برای ساختن يک بيمارستان اطفال و زنان که سه سال وقت گرفت. ۱۵ هزار متر مربع ساختمان مدرن بيمارستان را درست کرديم. اسمش شفاخانه طفل و مادر علی آباد است که يک بيمارستان دانشگاهی است. الان مشغول تجهيز آن هستند و بزودی افتتاح خواهد شد. افتتاح شده اما به صورت تکميلی افتتاح خواهد شد. بعد از اين پروژه استعفا کردم برای اينکه کانديد معاونت رياست جمهوری افغانستان بودم. چرا بعد از انتخابات برنگشتيد سر کار خودتان؟ دلايل مختلف دارد. می خواستم بيشتر به کارهای اجتماعی سياسی بپردازم. می خواستم کار کمک های انسان دوستانه را دنبال کنم. من فکر می کنم هدف ما تنها کمک صحی نيست بلکه کمک اجتماعی و دفاع از حقوق زنان و اطفال است. در مسآله حقوق زنان فکر می کنم تلاش ما بايد بيشتر متوجه آزادی اقتصادی زنان باشد. يعنی کاری کنيم که زنان به دانش مسلکی ( حرفه ای ) متکی باشند. شايد زنانی باشند که دانش مسلکی ياد بگيرند ولی اداره کردن يک "بيزنس" يا شرکت را درست ياد نداشته باشند. چون سيستم اقتصادی که امروز در افغانستان وجود دارد يک سيستم اقتصادی مطلقا ليبرال است. يعنی بايد شرکت های بسيار زيادی به وجود بيايد و هر چيزی می تواند به طرف خصوصی بودن برود. من اميدوار هستم که محدوديت هايی هم برايش باشد. در اين سيستم بايد خانم ها هم نقش خود را داشته باشند. فکر می کنيد در دور بعدی رياست جمهوری باز هم وارد کارهای سياسی خواهيد شد؟ حتماً. ما بايد از هر عملی که به خاطر پختگی دمکراسی نوين افغانستان باشد حمايت بکنيم. ضرورت دارد که ما مشارکت سياسی بسيار فعال داشته باشيم. سياست شما را از حرفه تان دور نمی کند؟ مديريت خودش امر مهمی است. وقتی کارهای صحی افغانستان را مطالعه می کنيد می بينيد مشکل در اداره است، مشکل در پاليسی است. همه دنيا می خواهند به ما کمک کنند. مشکل اقتصادی مشکل اساسی ما نيست. مشکل اساسی ما در اين است که نمی دانند چطور پلانی بسازند که مفيد و مطابق احتياجات جامعه افغان باشد. در شرايطی که ما سيستم بيمه های اجتماعی نداريم، من طرفدار خصوصی سازی بيمارستان ها نيستم، مطلقا مخالفم. اگر معاون رياست جمهوری بوديد در اين زمينه چه می کرديد؟ اگر معاون بودم مانع از اين می شدم که شفاخانه ها در اين شرايط خصوصی شود. به خاطر اينکه خصوصی سازی در نبود بيمه اجتماعی حالت وحشتناکی پيش می آورد و متاسفانه دارد به همان طرف پيش می رود. تصورتان از آينده زنان افغان چيست؟ من نيمه پر گيلاس را می بينم. اميدوار هستم. در جريان انتخابات من توانستم با بسياری مردم در تماس شوم. در عين زمان با طبقه سياسی افغانستان که در انتخابات سهم داشتند ( ۱۸ کانديدای رياست جمهوری در انتخابات حضور داشتند ) مستقيم در ارتباط بودم. من احساس کردم که در افغانستان، اکثريت مطلق سياستمداران ما به دنبال چيزهای ديگری می گردند که برای توده مردم کهنه شده است. اينها ضرورت دارد که تنفس کنند و به طرف پيش روی ببينند نه به عقب. می شود مثالی بزنيد؟ چطور بگويم. يک نفر انقياد را احساس می کند. مثل اينکه جنگ هنوز خلاص نشده باشد. مثل اينکه ما هنوز ضرورت ندارد که همه با هم کشور ويران شده را آباد کنيم در حالی که ملت می خواهد کشور ويران شده آباد شود. فکر می کنيد تعداد روشنفکران مملکت که احساس شما را دارند به نسبت کسانی که به غارت کشور مشغول اند چقدر است؟ من يک کارهای انسان دوستانه می کردم. از جمله اين کارها که هنوز هم دوام دارد اين است که اطفال قلبی را به فرانسه می فرستادم. اکثراً اينها را خودم می بردم. خب اطفال وقتی از فاميل خود جدا می شوند و می خواهند زير عمل بروند می ترسند. بايد کاری می کردم که ترس اينها در سفر بريزد. با آنها صحبت می کردم. اکثر اينها بين شش تا هشت سال می داشتند. خب بچه ها نقاشی دوست دارند. برای شان وسايل نقاشی فراهم می کردم. نمی دانم چه وقت به فکرم رسيد که از اينها پرسان کنم چه را خوش دارند و چه را دوست ندارند. يک تکه کاغذ دادم دستشان که بنويسند. اکثر آنها در خط اول نوشتند که ما دوست داريم وطن خود را درست کنيم. يک بچه کوچک هفت هشت ساله چرا به اين فکر می کند؟ و اکثر آنها برای من نوشتند که من جنگ را دوست ندارم، من کشتن را دوست ندارم. ببينيد فکر می کنم يک انقلاب اجتماعی در اين مملکت در جريان است. فکر می کنم نتيجه اش مثبت است. نمی تواند سياه باشد مجبور است سفيد باشد. پس فکر می کنيد وضع بهتر می شود؟ بدتر شده نمی تواند! خدمات
دکتر نيلاب مبارز از زنان مشهور کابل است. خانم مبارز که در زمان جنگهای داخلی افغانستان خارج از کشورش بود برای کمک به احمد شاه مسعود (فرمانده فقيد ارشد نيروهای مخالف طالبان) به دره پنجشير رفت و به کمک مجروحان شتافت.
"هيچ کس دست خالی (به وطنش) برنمی گردد"
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود که نیروهای مسلح "آمادگی کاملی برای پاسخ به تهدیدات دارند". در اظهار نظری همزمان، احمد وحیدی وزیر دفاع ایران گفته است که نیروهای مسلح ایران هم‌اکنون در بالاترین سطح آمادگی دفاعی و نظامی قرار دارند و "به هر متجاوزی پاسخ کوبنده خواهند داد". در هفته‌های اخیر، گمانه‌زنی‌هایی درباره آماده شدن اسرائیل برای حمله نظامی به تاسیسات هسته‌ای ایران مطرح شده است. یک روزنامه اسرائیلی اخیرا گزارش داده که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر و ایهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، از حمله‌ نظامی به تاسیسات هسته‌ای ایران در پاییز آینده حمایت می‌کنند.
محسن رضایی گفت: "اگر صهیونیست‌ها دیوانگی کنند و به ایران حمله کنند پاسخی کوبنده از نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران دریافت خواهند کرد که منجر به سقوط آنها خواهد شد."
محسن رضایی: حمله به ایران منجر به سقوط اسرائیل می شود
تابلويي در ورودی شهر کابل: به کابل خوش آمديد تجمع مردم در پارک زرنگار کابل، در کنار آرامگاه عبدالرحمان خان، از پادشاهان پيشين افغانستان پل باغ عمومی در نزديکی وزارت مخابرات و مندوی (بازار غله و خشکبار) کابل خيابان ده افغانان نمايی ديگر از پل باغ عمومی يک هتل در چهارراه متروپل (زيرزمينی) ده افغانان با نمايی از شهرداری کابل و وزارت معارف (آموزش و پرورش) نمايی از شهر کابل از تپه های نوآباد خدمات
در اين مجموعه، عکسهايی از کابل قديم را می بينيد؛ اين عکسها سی سال قبل در زمان زمامداری داوود خان و پيش از آغاز جنگ در افغانستان گرفته شده است.
سی سال پيش در خيابانهای کابل
بيماری های مقاربتی در طول تاريخ وجود داشته و درهر دوره بر اثر رفتارهای اجتماعی خاص، انواعی از اين بيماری ها در مناطق متفاوتی از جهان شيوع بيشتری پيدا می کرده است. اما به دليل نگرش منفی که در رابطه با طرق انتقال آن وجود داشته هرگز در سطح جامعه و بصورت باز مطرح نشده بودند. در سالهای اوليه دهه هشتاد ميلادی با به ثبت رسيدن اولين بيماران مبتلا به ايدزدر آمريکا واين حقيقت که درمانی برای اين بيماری وجود نداشت مسئولين به فکر افتادند که جوامع بايد از وجود اين بيماری و طرق انتقال آن با خبر باشند تا بتوانند از خود محافظت نمايند. بنابراين برنامه های متعددی از طريق رسانه ها به آموزش درباره استفاده از کاندوم و داشتن رابطه جنسی پرخطر پرداختند. در سال ۱۹۸۷ با کشف اولين داروی موثر بر ويروس نقص ايمنی اکتسابی (HIV ( افراد به پرخطر بودن بيماری ايدز کم توجه شده وهمزمان تاکيد رسانه ها نيز از برنامه های آموزشی در اين زمينه برداشته شد. امروزه در اکثر برنامه های تلويزيونی و تبليغی شاهد روابط جنسی پرخطر هستيم. در اين برنامه ها افراد به داشتن ارتباط های جنسی کوتاه مدت، باافراد ناشناخته و بدون استفاده از وسايل محافظت کننده چون کاندوم تشويق می شوند ودر انتها نيز شاهد شادی و هيجان بازيگران برنامه تلويزيوی هستيم که با وجود اقدام به برقراری روابط جنسی پرخطر، دچار مسئله حادی نشده اند و به زندگی خود ادامه خواهند داد. اين الگوها به همراهی عدم آموزش صحيح جنسی و عواملی از اين دست سبب شده که در پنج سال اخير شاهد رشد صعودی بيماری های باشيم. برخی از اين بيماری ها به سادگی قابل پيشگيری و پس از تشخيص در مدت کوتاهی قابل علاج می با شند. اما همين بيماری ها چنانچه درمان نشوند عواقب تلخی چون نازايی، از کار افتادن اعضای بدن و حتی مرگ را بدنبال خواهند داشت. هرارتباط جنسی بدون استفاده از کاندوم آلت تناسلی ويا کاندوم دهانی (ورقه ای مثل کاندوم باز شده که در هنگام رابطه جنسی دهانی بر روی تاحيه تناسلی خانم ها کشيده می شود) پر خطر است. حتی اگر فقط برای يک بار باشد. استفاده از الکل و مواد مخدربخصوص کوکائين و قرص های اکستسی يا اکس بدليل مختل نمودن قدرت تصميم گيری در مغز باعث می شود که فرد دست به رفتار های پر خطر بزند. پژوهش ها حاکی از آن است که اکثر افراد در حالت مستی و يا از خود بی خودی پس از مصرف الکل و يا مواد مخدر دچار بارداری ناخواسته و يا ابتلا به بيماری های مقاربتی شده اند. بعضی از متخصصان معتقدند که هميشه بايد از کاندوم استفاده کرد حتی اگر با يک نفر ارتباط داريد. اين مسئله شايد کمی ترسناک باشد بخصوص برای زوج هايی که برای مدتی طولانی با هم زندگی کرده اند. اما متاسفانه همه افراد پايبند به اصول اخلاقی نيستند و ممکن است روابط جنسی خارج ازاين چهارچوب را هم داشته باشند که در اين صورت بدليل اينکه نمی توانند به همسر و يا شريک جنسی شان بگويند که رابطه ديگری داشته اند، حتی اگر متوجه بشوند که به بيماری دچار هستند نمی توانند اين قضيه را با او مطرح کنند و اين مسئله باعث می شود که بيماری را به شريک جنسی شان انتقال بدهند، بعد خودشان به دنبال درمان بيماريشان بروند و معالجه شوند اما چون شريک جنسی شان هنوز مبتلا است دوباره بيماری را به آنها می دهد و اين چرخه معيوب تا زمانی تکرار می شود که زوج، هر دو درمان را دريافت کنند. در مورد بيماريهايی چون ايدز و هپاتيت طور خاص استفاده از سرنگ مشترک برای تزريق هم موجب انتقال خون فرد آلوده به فرد سالم می شود. معتادين تزريقی بايد بيش از ديگران مراقب اين مسئله باشند. همچنين در صورتيکه به دندانپزشک مراجعه کرديد يا برای آزمايش خون يا تزريق به دکتر مراجعه نموديد حتما دقت کنيد که سرنگ جديد برای شما باز کنند. دريافت خون به دلايل پزشکی هم می تواند موجب انتقال بيماری باشد اما با کنترلی که امروزه بر روی خون های اهدا شده انجام می شود اين راه انتقال بسيار کم است. علائم زنگ خطر: هرگونه ترشح غير طبيعی (بو، غلظت و رنگ) از واژن و يا آلت تناسلی هرگونه خونريزی از آلت تناسلی آقايان و خونريزی بی موقع برای خانم ها که در موقع عادت ماهانه نباشد. درد زير دل برای آقايان و برای خانم ها در صورتيکه مربوط به عادت ماهانه نباشد درد و يا خونريزی در هنگام برقراری ارتباط جنسی (در برخی موارد علل ديگری دارد اما حتما بايد با پزشکتان مشورت کنيد) تغيير شکل و يا پوست آلت تناسلی بخصوص در مردان خارش و سوزش در ناحيه تناسلی (حتی پوست رو و يا اطراف آن) سوزش، درد و يا دفع خون در حين ادرار هرگونه برآمدگی غده مانند که در ناحيه تناسلی زير دست لمس شود. در آقايان بخصوص بيضه ها (بهترين وقت برای معاينه بيضه ها در حمام است زمانی که به شستشوی خود مشغول هستيد و کيسه حاوی بيضه ها بدليل گرمای حمام در حالت استراحت قرار دارد) توصيه هايی برای اطمينان از سلامتی جنسی: انجام چکاپ پزشکی حداقل سالی يک بار به اضافه انجام تست اسمير برای خانم هايی که رابطه جنسی دارند. از برقرار کردن رابطه جنسی با افراد مشکوک (فردی که به اعتيادش شک داريد، تاتو دارد، زيورآلاتی چون بينی واره و غيره دارد) و يا کسانی که نمی شناسيد خودداری کنيد. با افراد متعدد رابطه جنسی برقرار نکنيد چنانچه حتی يکی ازعلائمی که در بالا ذکر شد را داشتيد فورا به پزشک مراجعه کنيد. چنانچه رابطه پر خطر جنسی داشتيد يا کاندوم پاره شد، منتظر علائم نشويد فورا به پزشک مراجعه کنيد. برای دوستان خارج از کشور، اين بار که به دکتر مراجعه کرديد از او بخواهيد جزوه های آموزشی به شما بدهد. اگر با زبان فارسی راحت تر هستيد حتما اين را عنوان کنيد، حتی اگر دکترتان اين مطالب را نداشته باشد می تواند راهنماييتان کند که از کجا آن ها را بدست بياوريد (اين جزو وظايف پزشکان و نرس ها است). اگر جواب آزمايشتان مثبت بود، خونسرد باشيد. داروها را تا دز آخر و به موقع مصرف کنيد. تا زمانی که کاملا درمان نشده ايد با هيچ کس ارتباط برقرار نکنيد. حتما موضوع را با شريک يا شريک های جنسی تان مطرح کنيد چون حتی اگر واکنش ناخوشايندی ببينيد حداقل وظيفه انسانی تان را انجام داده ايد. بعضی پزشکان می توانند به شريک جنسی شما دارو بدهند بدون اينکه او بداند که شما مشکلی داشته ايد. برای اين مسئله با پزشکتان مشورت کنيد. برای درمان هر يک از بيماری های ذکر شده نوع آنتی بيوتيک خاصی وجود دارد بنابراين حتما بايد دکتر آن ها را تجويز نمايد نه دوستان و نه جعبه دارويی که در منزل داريم. فراموش نکنيد که افرادی که در حرفه های پزشکی و يا خدمان درمانی تحصيل ميکنند در مورد اخلاق حرفه ای آموزش داده می شوند و اکثرا کار خود را درست انجام ميدهند. اما چنانچه با مطرح کردن مشکل خود با برخورد متعصبانه و غيرحرفه ای پزشک، ماما، مسئول داروخانه و يا ساير افرادی که در زمينه خدمات پزشکی و درمانی روبرو شديد، هميشه به ياد داشته باشيد که شما کار درست را کرده ايد که برای گرفتن کمک به آن ها مراجعه کرده ايد و اين جزوی از وظيفه آن ها است که بدور از تعصبات شخصی به شما کمک کنند. هرگز بخاطر ترس از برخورد نادرست يک فرد درخواست کمک برای سلامتی تان را به تعويق نياندازيد. بر طبق قانون جديد در ايران درمانگران اجازه ندارند از شما در مورد وضعيت تاهل شما سئوال کنند. خدمات
بيماری مقاربتی، بيماری است که بر اثر داشتن رابطه جنسی بدون محافظت با فرد مبتلا به فرد ديگر منتقل می شود. اين کارغالبا از طريق تبادل مايعات بدن بين فرد مبتلا و فرد سالم اتفاق ميافتد. مايعات بدن شامل : خون، بزاق دهان، ترشحات واژن (در زنان) و مايع منی و ساير ترشحات از آلت تناسلی مرد است.
برنامه هشتم: علائم، درمان و عوارض دراز مدت بيماريهای مقاربتی
با این وجود، بخش قابل توجهی از مردم با امید به آینده پای صندوق‌های رأی رفتند تا بهترین گزینه را از بین گزینه‌های ممکن‌ انتخاب کنند. آقای روحانی در روزهای منتهی به انتخابات گفته‌بود که مذاکرات را به وزارت امور خارجه می‌سپارد، آن را از سطح دبیران کل به سطح وزرا ارتقا می‌دهد، و با امریکا و اعضای دائم شورای امنیت سر میز مذاکره می‌نشیند. به عقیده‌ او بحران هسته‌ای نتیجه‌ بی‌اعتمادی متقابل ایران و غرب از یک سو و دیپلماسی تنش‌زا و ناکارآمد دولت نهم و دهم از سوی دیگر بوده‌، و امکان گشایش دارد. روحانی سر وعده‌اش ایستاد و توافق لوزان به دست آمد. توافق لوزان - اگر به ثمر بنشیند - در کنار نتایج عینی که سال‌های آینده روی زندگی مردم خواهد گذاشت، بار دیگر از قدرت متصلب، بلامنازع و بی‌خلل و فرج رهبری افسون‌زدایی کرد. هر چند مقام رهبری طبق قانون اساسی بیشترین قدرت حقوقی را دارد، اما در نظر نگرفتن روابط اجتماعی و توازن نیروهای سیاسی در تحلیل نقش و نفوذ رهبری،‌ او را در جایگاه قادر مطلقی می‌نشاند که نه ممکن است، نه تجربه‌ بیست و چند سال رهبری مؤید آن. کاستن توافق به «نوشیدن جام زهر توسط رهبری به خاطر فشار تحریم‌ها»، ساده‌سازی یک مسأله‌ چند وجهی است. اولا؛ بدون شجاعت نظری و عملی مردم در انتخابات ۹۲، نه روحانی رئیس‌جمهور بود نه ظریف وزیر امورخارجه. منصوبان رهبری، پیش از این، مذاکرات هسته‌ای را تا مرحله ای پیش بردند که تا موجودیتِ نه فقط جمهوری اسلامی، که کشوری به نام ایران به خطر بیافتد. دوما؛ طبیعتِ قدرت، مقاومت‌زاست. قدرت، چه به معنی امکان تحقق اراده، چه متمرکز در صاحبان سرمایه و اسلحه و ابزار تولید، و چه گسترده و بی‌شکل و همه‌گیر و شکل‌دهنده به گفتمان‌مان‌های حقیقت، همواره با مقاومت روبه‌روست. چانه‌زنی، لابی‌گری، تعلل در اجرا یا تغییر ماهویِ فرمانِ مافوق، بده‌بستان‌های سیاسی، همراه کردن افکار عمومی مقابل کانون‌های قدرت، بازی‌های کلامی، و غیره، از جمله شکل‌های مقاومت است. کاستن توافق هسته‌ای به تک‌عبارتِ «نوشیدن جام زهر توسط رهبری»، نه پیچیدگی‌ و چند بعدی بودن روابط قدرت و مقاومت را در نظر می‌گیرد، نه امکانی برای فهمیدن تفاوت ظریف و جلیلی باقی می‌گذارد، و نه اجازه‌ فهم سیاست‌های متغیر جمهوری اسلامی را فراهم می‌کند. حمایت رهبری از تیم مذاکره‌کننده در به نتیجه رسیدن پرونده‌ هسته‌ای نقش داشته؛ اما او نیز یک انسان است، با محدودیت‌های بشری و وجودی‌اش؛ ترس، شک، امید، آرزو، تحت تأثیر دیگران قرار گرفتن، تغییر روحیات، خلق و خو، و هر چه از یک موجود زمینی انتظار می‌رود. همه‌ این‌ها تابع عوامل اجتماعی، روابط بینافردی، حساب‌گری و برنامه‌ریزی، و شرایط زمانه‌است؛ از همه مهم‌تر، تابعی از عاملیت مردم، که در صورت سازماندهی و بسیج اجتماعی، بیشترین قدرت را در تعیین معادلات سیاسی دارند، نه فقط از طریق صندوق رأی و نه فقط هر چهار سال یک‌بار. توافق هسته‌ای، از یک طرف، مدیون هوشمندی و کاردانی تیم مذاکره‌کننده‌‌‌ و دولتی‌است که به ماهیت انعطاف‌پذیر قدرت واقف است، و از طرفی مدیون مردمی که اجازه ندادند خشم و نفرت‌ از وضعیت موجود، به بی‌عملی و ناامیدی‌شان ترجمه شود. بسیاری از مردم با وجود زخم‌هایی که از انتخابات ۸۸ به تن داشتند، در انتخابات ۹۲ شرکت کردند و موفق شدند سکان سیاست خارجی کشور را به افراد لایق‌تر و کاردان‌تری بسپارند. مسیری که پرونده‌ی هسته‌ای در این دو سال طی کرده نشان می‌دهد که نمی‌توان قدرت رهبری را سوای معادلات سیاسی، توازن قوا، و شرایط واقعی اجتماعی و اقتصادی تحلیل کرد. با شرحی که رفت، افسون‌زدایی از عبارت «دولت روحانی هیچ قدرتی در رفع حصر ندارد» نیز کار دشواری نیست.
یکی از بحث‌های متواتر پیش از انتخابات ۹۲، امکان اثرگذاری رئیس‌جمهور بر روند مذاکرات هسته‌ای بود. مخالفان شرکت در انتخابات، تصمیم‌گیر اصلی و نهایی پرونده‌ هسته‌ای را رهبری نظام و منصوبان وی در شورای امنیت ملی می‌دانستند و در نتیجه قول‌‌ روحانی مبنی بر حل پرونده‌ هسته‌ای و برداشته‌شدن تحریم‌ها را «غیرممکن» یا «دروغ» می‌خواندند. یکی از ادعاهای مخالفان شرکت در انتخابات این بود که نقش رئیس‌جمهور در مذاکرات هسته‌ای «نمایشی» است و او تنها منویات رهبری را اجرا می‌کند.
تفاهم لوزان و افسانه جام زهر
یکی از ویژگی‌های این روند تدریجی، انتساب "کلیدواژه‌های" مشخص به جریاناتی بوده که کنار زدن آنها، در دستور کار حاکمان قرار گرفته است. تولید و جا انداختن این کلیدواژه ها، فرایندی سیاسی - تبلیغاتی بوده که بخشی جدایی ناپذیر از گفتمان رسمی ایران در دوران پس از پیروزی انقلاب محسوب می‌شود. گفتمانی که بر حذف عناصر "نامطلوب" سیاسی، و به عبارت دیگر بر نوعی "ادبیات حذف" مبتنی است. گزارش حاضر، به بازخوانی طیفی از این کلیدواژه‌ها می پردازد که در در چهار دهه اخیر، برای حذف گروه‌های مختلف از فضای سیاست مورد استفاده قرار گرفته اند. لازم به ذکر است که موضوع گزارش، مرور مجموعه -متنوع‌تر- اتهاماتی نیست که باعث محرومیت افراد از "حقوق شهروندی"‌ شده اند. طاغوتی لفظ "طاغوتی"، از نخستین صفت‌هایی بود که پس از پیروزی انقلاب، برای اشاره به کسانی که به خاطر انتساب به حکومت سابق از عرصه سیاست حذف می شدند مورد استفاده قرار گرفت. این برچسب، البته تنها به معنای متهم کردن افراد به وابستگی سیاسی به حکومت پهلوی نبود و همزمان، بر اتهام وابستگی طبقاتی نیز دلالت داشت. پیش‌فرض متهم کنندگان، گویی این بود که مدافعان حکومت پهلوی، لزوما اقشاری مرفه هستند که سبک زندگی آنها به طبقات محروم جامعه شباهت ندارد. بر همین مبنا، حتی برخی از مدافعان انقلاب که سبک زندگی آنها به چنان اقشاری شباهت داشت نیز ممکن بود صفت "طاغوتی" بگیرند. سوسول/ قرتی نسبت‌های "سوسول" و "قرتی" -که معمولا اولی برای پسرها و دومی برای دخترها به کار می‌رفت- متوجه آن عده از جوانان می شد که سر و وضع غربی داشتند. این گروه جوانان، لزوما علاقه‌مند به فعالیت سیاسی در فضای بعد از انقلاب نبودند؛ اما اگر بودند، از همان ابتدا "سرووضع" آنها مانعی مهم در پذیرفته شدن‌شان در محیط های انقلابی یا تجمعات عمومی محسوب می‌شد. در ابتدا، انگار پیش فرض این بود که چنین پسرها و دخترهایی، فرزندان "طاغوتی‌ها" هستند. هرچند به تدریج، انقلابیون و از جمله انقلابیون مسلمان، با گسترش حضور "سوسول‌ها" و "قرتی‌ها" در خانواده های خود هم مواجه شدند. بدحجاب تعریف "بدحجابی" و نیز تبعات آن، در دهه های مختلف جمهوری اسلامی و در محیط های رسمی و عمومی متفاوت بوده است. به عنوان نمونه، تا مدت‌ها هر پوششی غیر از چادر یا مانتو و مقنعه تیره نوعی بدحجابی محسوب می‌شد، اما با کمرنگ شدن تدریجی حجاب در میان اقشار مختلف، طیفی از فعالیت‌های‌ "رسمی" سیاسی با مانتو و روسری روشن نیز ممکن شد. با وجود این، کماکان تن ندادن به حجاب کامل، می تواند باعث محرومیت از دستیابی زنان به بسیاری از موقعیت‌های رسمی شود. لیبرال لفظ "لیبرال"، در نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب عمدتا به هواداران نخست وزیر موقت مهدی بازرگان و سپس اولین رئیس جمهور ایران ابوالحسن بنی صدر اطلاق می شد. پس از حذف هر دو از سوی روحانیون نزدیک به آیت الله خمینی نیز، کماکان افرادی که در مظان انتساب به دیدگاه های آنها بودند برچسب لیبرال می‌خوردند. در یک نگاه کلی تر، در دوران رهبری آیت الله خمینی صفت لیبرال معمولا برای اشاره به حامیان مذهبی لیبرالیسم سیاسی -و نه حامیان غیرمذهبی این دیدگاه- به کار رفته. در دوره آیت الله خامنه ای نیز، همین رویه کمابیش حفظ شده است. ملی گرا کلمه "ملی گرا" نیز -همچون لیبرال- با وجود آنکه به لحاظ لغوی بار منفی ندارد، به عنوان نوعی فحش سیاسی مورد استفاده قرار گرفته. پس از استقرار جمهوری اسلامی، این لفظ بیشتر برای اشاره به فعالانی چون اعضای جبهه ملی به کار می‌رفت. به عبارت دیگر، برای اشاره به ملی‌گرایانی که -بر خلاف "لیبرال ها"- رویکرد مشخص مذهبی نداشتند. در سال های اخیر و به دنبال گرایش حکومت به بسیج احساسات ملی در حمایت از عملیات برون‌مرزی نیروهای مسلح، استفاده از لفظ ملی گرا به عنوان صفت منفی تقریبا به حالت تعلیق درآمده است. غرب زده صفت "غرب زده"، در چهار دهه گذشته به شیوه ای کمابیش ثابت برای انتقاد از کسانی به کار رفته که به ارزش های فرهنگی غرب باور دارند یا مدافع بهبود روابط ایران با قدرت های غربی هستند. اتهام غرب زدگی، شامل طیف متنوعی از افراد شده که بخشی از آنها، روشنفکران منتقد بوده اند -خود کلمه "روشنفکر"، مکررا به عنوان اتهام مورد استفاده قرار گرفته. مسئولان متهم به "غیرانقلابی عمل کردن" در مقابل آمریکا و اروپا، از دیگر متهمان به غرب زدگی بوده اند که بعضا، "سازشکار" هم نامیده شده اند. در میان "غرب زده ها"، طبیعتا متهمان به "آمریکایی" و سپس "انگلیسی" بودن در معرض حساسیت بیشتری قرار داشته‌اند. از دیگر معادل‌های آشنای "غرب زده" در ادبیات حکومتی، کلمه "وابسته" بوده که در بهترین حالت فحش سیاسی، و در بدترین حالت نوعی اتهام امنیتی است. چپی استفاده از برچسب "چپی" برای حذف افراد، بیشتر در دهه نخست انقلاب رواج داشت که جمهوری اسلامی، هنوز فرآیند مهار تشکل‌های مارکسیست را نهایی نکرده بود. این فرایند با برخورد با گروه های چریکی چپ شروع شد و در مراحل بعد، با کنار زدن حزب توده از فضای سیاسی ایران ادامه یافت. حکومت ایران، البته در دهه های بعد نیز سیاست مهار فعالان و دگراندیشان چپ را در فضاهای دانشجویی، مطبوعاتی و روشنفکری ادامه داد؛ با این تفاوت که استفاده از لفظ "چپی" برای اشاره به فعالان مارکسیست رواج کمتری یافت. در دهه دوم انقلاب، لفظ "چپی" بعضا برای اشاره به جناح چپ حکومت ایران هم مورد استفاده قرار می‌گرفت که پس از درگذشت آیت الله خمینی، جایگاه حکومتی سابق خود را از دست داده بودند. منافق کلمه "منافق" و مشخصا حالت جمع آن یعنی "منافقین"، صفتی بوده که همواره، برای اشاره به اعضای "سازمان مجاهدین خلق ایران" کاربرد داشته است. با توجه به فعالیت بیشتر این سازمان در دهه اول انقلاب، کاربرد لفظ "منافقین" در فضای رسمی سیاست ایران در آن دهه رایج تر بوده است. اما این کاربرد، در طول سه دهه بعدی نیز کمابیش در همان معنی رایج و انحصاری ادامه داشته است. التقاطی لقب "التقاطی" هم، بیشتر در دهه اول انقلاب رایج بود. این لقب، بیشتر به نیروهایی اطلاق می شد که به داشتن آمیزه ای از عقاید اسلامی و مارکسیستی متهم بودند. اعضای گروه های چپ گرای اسلامی، اعم از سازمان های مسلحی چون مجاهدین خلق و فرقان یا احزاب دگراندیشی چون جنبش مسلمانان مبارز و جاما، بعضا با صفت "التقاطی" مورد اشاره حامیان حکومت قرار می‌گرفتند. از دهه ۱۳۷۰ به بعد، رسانه های حکومتی از این انگ برای اشاره به جریان "ملی-مذهبی" هم استفاده کرده اند. هرچند همزمان برخی از رسانه‌های حکومتی، اعضای جریان مالی-مذهبی را، به خاطر دلبستگی آنها به چهره هایی چون مهدی بازرگان -و علی رغم اختلافاتی که در زمان دولت موقت با وی داشته اند- "لیبرال" نیزنامیده اند. باند مهدی هاشمی اصطلاح "باند مهدی هاشمی" در ادبیات حکومتی، درواقع به منتسبان آیت الله حسینعلی منتظری مرجع تقلید منتقد جمهوری اسلامی ایران اشاره دارد. مهدی هاشمی، برادر داماد آقای منتظری بود که در سال ۱۳۶۶ اعدام شد و اعدام او، مورد اعتراض این مرجع تقلید قرار گرفت. به دنبال برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری در سال ۱۳۶۸، روند تصفیه گسترده حامیان او در دستور کار حکومت قرار گرفت و تصفیه شدگان، در ادبیات حکومتی اعضای "باند مهدی هاشمی" معرفی می‌شدند. پیش از آن، حامیان برخی دیگر از مراجع تقلید همچون آیت الله کاظم شریعتمداری هم از عرصه سیاست ایران حذف شده بودند. مدافعان حکومت، منتسبان این مرجع تقلید را با عباراتی از قبیل "خلق مسلمانی‌ها" -اشاره به "حزب خلق مسلمان" که حامی آیت الله شریعتمداری بود- مورد اشاره قرار می‌دادند. اصلاح طلب تندرو/افراطی منتسبان آیت الله خامنه ای، صفت‌های "اصطلاح طلب تندرو" یا "اصلاح طلب افراطی" را برای اشاره به اعضایی از جریان اصلاحات مورد استفاده قرار می دهند که به مخالفت با رهبر متهم شده اند. کاربرد این صفت در دو دهه اخیر، برای ایجاد تفکیک میان اصلاح طلبانی که حق ادامه حضور در حکومت را داشته اند با اصلاح طلبانی بوده که منتسبان رهبر، آنها را خارج از نظام محسوب کرده‌اند. رسانه ها و نهادهای نزدیک به رهبر، بخش قابل توجهی از "اصطلاح طلبان تندرو/افراطی" را بعد از اعتراضات انتخاباتی ۱۳۸۸، در زیرگروه جدید "فتنه گر" طبقه بندی می‌کنند. فتنه گر لقب "فتنه گر"، در یک دهه اخیر به طور گسترده برای حذف فعالان سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است. منتسبان رهبر جمهوری اسلامی، این لقب را برای توصیف حامیان "جنبش سبز" یا اعتراضات خیابانی به نتایج انتخابات ۱۳۸۸ مورد استفاده قرار می دهند. با وجود گذشت سال ها از آن اعتراضات، بسیاری از این حامیان تا همین سال های اخیر در زندان بوده اند و هنوز انتساب به "فتنه ۸۸" یکی از پرکاربردترین اتهاماتی است که می تواند باعث محرومیت از فعالیت سیاسی شود. لازم به ذکر است که در دهه دوم انقلاب، و مشخصا در مقطع انتخابات مجلس چهارم، لفظ "فتنه گر" برای توصیف حامیان جناح چپ حکومت نیز -که منتسبان آیت الله خامنه ای در حال کنار گذاشتن آنها از نهادهای رسمی بودند- به کار می‌رفت؛ ولی کاربرد این لفظ در چنان معنی مشخصی، موقت بود. بی بصیرت لفظ "بی‌بصیرت"، برای انتقاد از آن گروه از مسئولان و حامیان حکومت به کار رفته که در پی انتخابات ۱۳۸۸، در مقابل معترضان به انتخابات موضع‌گیری نکرده یا در حد انتظار رهبر و منصوبانش موضع نگرفته اند. بیشتر "بی‌بصیرت‌ها" -یا "خواص بی بصیرت"- اصولگرایانی بوده اند که بعد از انتخابات ۱۳۸۸، بر اثر ابهامات خود در مورد انتخابات یا درنتیجه انتقاداتی که به محمود احمدی‌نژاد داشته اند، به محکوم کردن معترضان نپرداخته اند. این عده، البته مانند "فتنه‌گرها" در معرض حذف قرار نگرفته اند، اما گویی صلاحیت آنها برای قرار داشتن در برخی از سمت های حساس زیر سوال رفته است. به چنین افرادی، "ساکتین فتنه" هم گفته شده است. انحرافی (جریان انحرافی) هرچند اعلام پیروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری دهم باعث درگیری منتسبان رهبر با متهمان به "فتنه گری" یا "بی بصیرتی‌" شد، حدود دو سال بعد نزدیک‌ترین یاران آقای احمدی نژاد هم "جریان انحرافی" لقب گرفتند. منتسبان آیت الله خامنه‌ای، صفت جدید را به گروهی از نزدیکان و حامیان رئیس جمهور وقت نسبت دادند که به انحراف از خط رهبر متهم بودند و در راس آنها اسفندیار رحیم مشایی قرار داشت. جمعی از اصولگرایان، خودِ محمود احمدی نژاد را نیز به نافرمانی از رهبر و درنتیجه عضویت در "جریان انحرافی" متهم کرده اند. پس از دوران ریاست جمهوری دهم، طرح این اتهامات با تداوم انتقادات آقای احمدی نژاد و جمعی از حامیانش به نهادهای انتصابی ادامه یافته است. برانداز نسبت "برانداز" دادن به مخالفان یا منتقدان جمهوری اسلامی، در چهار دهه گذشته همواره رایج بوده است. استفاده از چنین نسبتی، در زمان درگیری‌های مسلحانه حکومت با گروه‌های اپوزیسیون در دهه اول انقلاب بسیار رایج بود و لزوما شامل طیف مشخصی نمی‌شد. اما به کار گیری صفت "برانداز" از سوی نهادها و رسانه های حکومتی، بعد از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ افزایش یافت و به نوعی تمام معترضان خیابانی و حامیان ادامه اعتراضات را-فارغ از گرایش سیاسی آنها- در بر می‌گرفت. به دنبال اعتراضات خیابانی دی ماه ۱۳۹۶، کاربرد این کلمه در ادبیات سیاسی ایران مجددا گسترش یافته است. در این مقطع، البته طیفی از مخالفان جمهوری اسلامی، و از جمله حامیان رضا پهلوی آخرین ولیعهد ایران، بر "برانداز" بودن خود تاکید می کنند و مشخصا این توصیف را برای مرزبندی با معتقدان به "اصلاحات" مورد استفاده قرار می‌دهند. از سوی دیگر اما نهادها و رسانه های حکومتی، در بسیاری از موارد لقب "برانداز" را به حامیان هر اعتراض عمومی در کشور -گذشته از آنکه چه گرایشی داشته باشند یا اصولا سیاسی باشند یا نه- نسبت می دهند. تجزیه طلب "تجزیه طلب" صفتی است که در ادبیات حکومتی، به بسیاری از فعالان استان های مرزی ایران منسوب می شود. در رسانه‌های حکومتی، اغلب فعالان اقلیت های قومی -حتی اگر خواست های قومیتی نداشته باشند- کمابیش این صفت را می گیرند. اگرچه در فضای اجتماعی-سیاسی ایران، فعالان تجزیه طلب هم وجود دارند، اما نهادهای امنیتی، به‌وضوح داشتن عقاید تجزیه طلبانه را نیز نوعی اقدام عملی تلقی می کنند. به علاوه نهادها و رسانه های رسمی، طیف وسیعی از دیدگاه هایی که ارتباطی با تجزیه طلبی ندارند را نیز -اعم از حمایت از تدریس زبان مادری یا اختیارات بیشتر اقلیت های قومی در امور محلی- "تجزیه طلبی" معرفی می‌کنند. این رویه، تا به آنجا گسترش یافته که حتی فعالان دارای مطالبات صنفی یا معیشتی نیز، اگر در استان های مرزی ساکن باشند، ممکن است به تجزیه طلبی متهم شوند. کلیدواژه های مذهبی طیف متنوعی از شهروندان ایران، در چهار دهه اخیر به واسطه مذهب خود یا در نتیجه ادعای انتساب به مذهبی خاص از فعالیت در عرصه عمومی محروم شده اند. تفاوت این گروه از شهروندان با گروه های قبلی این است که اغلب متهمان زیرگروه مذهبی، درگیر فعالیت‌های سیاسی نبوده اند. خیلی از این شهروندان، در نتیجه محرومیت از حقوق شهروندی در قوانین نوشته و نانوشته، به طور کلی در ورود به عرصه عمومی محتاط بوده اند. با وجود این حکومت در بسیاری از موارد، در صورتی که چنین شهروندانی را "در معرض" فعالیت عمومی تشخیص داده، برای جلوگیری به مذهب آنها -یا مذهبی که ادعای عضویت‌شان در آن را داشته- استناد کرده. در همین ارتباط، "بهایی" احتمالا نخستین نسبتی بوده که از همان آغاز پیروزی انقلاب، باعث محرومیت قطعی از فعالیت سیاسی در ایران شده است. طیفی از چهره های عمومی فعال در زمان حکومت پهلوی، بر مبنای همین برچسب از فضای فعالیت عمومی حذف شدند. در چهار دهه گذشته نه تنها شهروندان بهایی از فعالیت در عرصه عمومی محروم بوده اند، که حتی اتهام بهایی بودن یا انتساب به بهاییان هم باعث حذف افراد از فضای سیاست شده است. نسبت "وهابی/سلفی"، اتهامی دیگر است که به طور انحصاری، متوجه طیفی از فعالان مذهبی اهل سنت بوده. در دهه های اخیر بسیاری از فعالان سنی که مذهب سلفی یا وهابی نداشته اند، از سوی رسانه ها یا نهادهای حکومتی در معرض چنین اتهامی قرار گرفته اند. طرح این اتهام، به لحاظ امنیتی به معنای منتسب دانستن متهم به ارتباط با عربستان سعودی، رقیب منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران است. اتهام وابستگی به "فرقه‌های انحرافی" -که نباید آن را با "جریان انحرافی" اشتباه گرفت- از دیگر نسبت هایی بوده که در دهه های اخیر، برای بازداشتن افراد از فعالیت سیاسی مورد استفاده قرار گرفته. دایره چنین اتهامی، از طیفی از دراویش و صوفیان گرفته تا پیروان عرفان های نوظهور و مبلغان مسیحیت را در بر می گیرد. پیروان این دیدگاه ها، به طور معمول در عرصه سیاست فعال نیستند، اما حکومت اصولا فعالیت‌ تشکیلاتی یا تبلیغی آنها را تحمل نمی‌کند. در سال های اخیر، اصطلاح "شیعه انگلیسی" هم در ادبیات رسمی ایران کاربرد پیدا کرده و از آن، برای اشاره به پیروان برخی از مراجع تقلید شیعه که با حکومت ناهمسو هستند استفاده شده است. این پیروان هم، نوعا در عرصه سیاست ایران فعال نبوده اند، اما فعالیت تبلیغی آنها بر روی سایت هایی اینترنتی یا شبکه های ماهواره ای، در معرض حساسیت امنیتی قرار داشته است. بازتولید ادبیات حذف مجموعه صفت‌های مورد استناد در "ادبیات حذف"، حتما پرتعدادتر از مواردی هستند که در اینجا، فرصت مرور آنها وجود داشته است. به علاوه، گذشته از صفت هایی که علیه گروه های مشخص به کار رفته، عناوینی کلی تر هم برای توجیه حذف فعالان مورد استفاده قرار گرفته اند. نسبت هایی چون "ضد ولایت فقیه"، "غیرخودی" یا "دشمن"، نمونه‌هایی از این عناوین کلی هستند که استناد به آنها در ادبیات رسانه‌ها و نهادهای حکومتی، در طول چهار دهه اخیر بسیار رایج بوده است. ولی فارغ از ترکیب اتهامات مورد استفاده در این چهل سال، تجربه ثابت کرده که "گفتمان حذف" در جمهوری اسلامی ایران، همواره در حال تولید کلیدواژه‌های نو بوده است. به عبارت دیگر، فارغ از مختصات ادبیات حذف در هر زمان مشخص، به‌نظر می‌رسد که فرایند تولید کلیدواژه‌های جدید برای حذف گروه های جدید، تا اطلاع ثانوی متوقف نخواهد شد. گروه هایی که احتمالا اعضای آنها، تخمینی از جنس صفت هایی که قرار است دستمایه حذف‌شان در آینده قرار بگیرد ندارند.
در چهل سال سپری شده از پیروزی انقلاب اسلامی، به طور پی‌درپی گروه‌هایی از فعالان و شهروندان ایران از عرصه مشارکت سیاسی حذف شده اند.
بازخوانی چهار دهه 'ادبیات حذف' در جمهوری اسلامی ایران
d در این انتخابات، شورای نگهبان هشت تن از مقامات سابق و فعلی جمهوری اسلامی را از نظر گرایش عقیدتی، خصوصیات فردی، نظرات سیاسی و ظاهرا شرایط جسمی قابل قبول دانسته و اجازه داده است در رقابت‌های انتخاباتی شرکت کنند. معلوم نیست که آیا شورای نگهبان به وعده قبلی خود برای بررسی و تایید محتوای برنامه مورد نظر نامزدها عمل هم کرده است یا نه، اما تبلیغات انتخاباتی و اظهار نظر مقامات دولتی در مورد خصوصیات فرد "اصلح" این احساس را پدیدی می‌آورد که از رئیس جمهوری منتخب انتظار می‌رود ضمن به گردن گرفتن مسئولیت حل معضلات کنونی، در پی کسب ابزار لازم برای این منظور نباشد. به این ترتیب، سئوالی که برای بسیاری از رای‌دهندگان مطرح است این است که این انتخابات در چه شرایطی برگزار می‌شود و چه نتیجه‌ای برای کشور می‌تواند باشد. ضرورت برگزاری انتخابات از آنجا که افکار عمومی جهان امروز تنها دولتی را مشروع می داند که منبعث از اراده مردم باشد، حکومت‌ها در اکثر کشورهای جهان، با هر نوع نظام سیاسی، برگزاری انتخابات را برای پذیرش در جامعه ملل لازم می‌دانند. در عین حال، نقش انتخابات در کشورهای مختلف، یکسان نیست. در نظام دموکراتیک و مبتنی بر حاکمیت مردم، هدف از انتخابات، تعیین متصدیان امور از طریق رای آزاد و آگاهانه اکثریت مردم است درحالیکه جنبه‌های دیگر حقوق شهروندی، مانند آزادی بیان، دسترسی به اطلاعات و برخورداری از جامعه مدنی، به مردم امکان می‌دهد بر عملکرد زمامدارانشان نظارت دایم داشته باشند. درمقابل، هدف رژیم‌های اقتدارگرا از برگزاری انتخابات، آنهم در فضایی "کنترل شده" با نتیجه قابل پیش‌بینی، به نمایش گذاشتن حمایت واقعی یا صوری مردم از رهبران است تا به این ترتیب، مجوز سرکوب مخالفان در داخل و امکان تعامل با جامعه جهانی را به دست آورند. البته اکثر حکومت‌های اقتدارگرا، حق حاکمیت ملت و آزادی انتخابات را به شکل ظاهری و حتی در قالب قوانین مختلف، به رسمیت می شناسند اما این قوانین را به بهانه‌های مختلف نادیده می گیرند. درعین حال، معدودی از کشورهای دارای نظام‌های سیاسی ابتکاری، آزادی انتخابات رسما و به شکلی قانونی نفی شده است. حاکمیت و انتخابات دو مرحله ای ملت ایران از معدود مللی است که طی یکصد سال اخیر، به طور غیرقانونی یا با اتکای به قوانین خاص، از اعمال حق حاکمیت و انتخاب آزاد محروم شده است. یکصد و چند سال پیش و در زمانی که حکومت‌های استبدادی و استعماری بر بخش عمده‌ای از جهان تسلط داشتند، قانون اساسی مشروطه حق حاکمیت و انتخابات آزاد را به ملت ایران داد اما این قانون طی دهه‌های بعد مستمرا نقض شد، و چند دهه پیش، در حالیکه نظام‌های استبدادی جهان به‌تدریج جای خود را به دموکراسی می‌دادند، قانون اساسی جمهوری اسلامی حق حاکمیت را از ملت گرفت و به منشا الهی و از جانب او، به فرد برگزیده فقها واگذار کرد و به این ترتیب، نوعی حاکمیت صنفی را رسمیت بخشید. قانون اساسی جمهوری اسلامی ولی فقیه را دارای حق ولایت مطلق و متصدی تمامی اختیارات حکومتی و کلیه امور جامعه می شناسد و در نتیجه، انتخابات به عنوان وسیله اعمال حاکمیت مردم، در چنین قانونی نباید معنایی داشته باشد. در عین حال، تدوین‌کنندگان قانون اساسی، احتمالا به ملاحظه مطالبات مردم در انقلاب ١٣٥٧، تعدادی نهاد انتخابی را نیز ایجاد کردند و انتخاب متصدیان آنها را به مردم سپردند در حالیکه کارگزارانی که با رای مردم انتخاب می‌شوند در برابر ولی فقیه، به عنوان متولی تمامی امور مملکتی، مسئولیت دارند. قانون اساسی برای حل این تناقض منطقی، ناگزیر بوده است رای دهندگان را افرادی فاقد قوه تشخیص کافی و در معرض خطای انتخاب تلقی کند که لازم است حق رای خود را تحت نظارت یک "عقل کاملتر" و در محدوده تعیین شده توسط او اعمال کنند.. برای این منظور، قانون اساسی و قوانین انتخاباتی جمهوری اسلامی نوعی انتخابات دومرحله‌ای را ابداع کرده‌اند که طبق آن، رای‌دهندگان می‌توانند کسانی را از جمله برای مقام ریاست جمهوری انتخاب کنند که شایستگی آنان قبلا توسط شورای نگهبان، که یک نهاد منبعث و مسئول در برابر ولایت فقیه است، تایید شده باشد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است که رئیس جمهوری باید "از میان رجال سیاسی و مذهبی" برگزیده شود و "مدير و مدبر، داراي حسن سابقه و امانت و تقوي، مؤمن و معتقد به مباني جمهوري اسلامي ايران و مذهب رسمي كشور" باشد. البته در هیچ جای جهان، قرار نیست رای‌دهندگان افراد بی تدبیر، بدسابقه و فاقد امانت و تقوا را برای تصدی امور خود انتخاب کنند و ذکر این خصوصیات در قانون اساسی صرفا زمینه قانونی محدودیت آزادی و حق رای شهروندان را فراهم کرده است. البته به گفته مدافعان شورای نگهبان، قدرت تشخیص تعدادی مجتهد امور دینی و حقوقی بیش از توده مردم است و تصفیه داوطلبان انتخابات توسط این شورا، به مردم اطمینان خاطر می‌دهد که در انتخاب خود راه خطا نخواهند رفت. به گفته آنان، گزینش نامزدهای انتخاباتی مختص جمهوری اسلامی نیست و در دموکراسی‌های پیشرفته هم، احزاب سیاسی نامزدهای انتخاباتی را "دستچین" و به مردم معرفی می‌کنند. چنین استدلال‌هایی البته چندان قابل قبول نیست زیرا حتی اگر شورای نگهبان از فاضل‌ترین افراد هم تشکیل شده باشد، بازهم چند کارشناس خبره در فقه، حقوق، پزشکی، معماری یا هر حرفه و فن دیگری نمی‌توانند بهتر از چند میلیون نفر، افراد مناسب برای زمامداری را تشخیص دهند. در واقع، دموکراسی از آن جهت یک نظام بهینه دانسته می‌شود که به خرد جمعی متکی است. علاوه بر این، شاید بتوان گفت که نحوه اداره امور ایران طی چند دهه اخیر هم شاهد مناسبی در اثبات ادعای ارجحیت تشخیص شورای نگهبان نبوده است. تشبیه نقش گزینشی شورای نگهبان به احزاب سیاسی در دموکراسی‌های پیشرفته هم معقول به نظر نمی‌رسد. در یک نظام دموکراتیک، حزب سیاسی یک نهاد جامعه مدنی و متشکل از افراد همفکر است که با هدف جلب حمایت تعداد هرچه بیشتری از شهروندان تشکیل می‌شود در حالیکه شورای نگهبان یک گروه انتصابی و کاملا بسته و در برابر مردم غیر پاسخگوست. علاوه بر این، هدف احزاب از گزینش نامزدهای انتخاباتی، یافتن کسانی است که خواست مردم را بهتر تشخیص می‌دهند و می توانند آرای بیشتری را به دست آورند، در حالیکه معیار گزینشی شورای نگهبان ارتباطی به خواست مردم ندارد. و بالاخره، در کشورهای آزاد جهان، تایید و معرفی نامزدهای حزبی مانع از حضور افراد مستقل در رقابت های انتخاباتی نمی‌شود. این سئوال را هم باید مطرح کرد که به چه دلیل شورای نگهبان هر بار چند نامزد ریاست جمهوری را برای تایید یکی از آنان به مردم معرفی می کند در حالیکه با همان دانش و توانایی مفروض، می تواند از ایمان این افراد فرد اصلح را برگزیند و خواستار تایید او شود و به این ترتیب، در هزینه انتخابات صرفه جویی کند. خصوصیات رئیس جمهوری روش و ماهیت خاص انتخابات در جمهوری اسلامی باعث بروز خصوصیات رفتاری منحصر به فردی در انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان در ایران شده است. در یک نظام مردم‌سالار، انتظار می‌رود مردم با توجه به برنامه نامزدها و تشخیص توانایی آنان در اجرای این برنامه‌ها به آنان رای دهند و پس از انتخابات هم، از طریق نهادهای جامعه مدنی، بر کار منتخبان خود نظارت کنند. به همین دلیل هم، نامزدهای انتخاباتی می‌کوشند برنامه هایی را ارائه دهند که منعکس کننده خواست رای‌دهندگان باشد و این برنامه ها را نیز حتی‌الامکان اجرا کنند. در مقابل، در ایران، تمرکز قدرت در نهادهای غیرانتخابی و اختیارات محدود نهادهای انتخابی باعث می‌شود تا بسیاری از رای‌دهندگان، انتخابات را به منزله فرصتی برای ابراز نظر مثبت یا منفی نسبت به کل حاکمیت با بخش‌هایی از آن بدانند و انتظار چندانی از نتیجه عملی و اجرایی انتخاب خود نداشته باشند. به عنوان مثال، میزان محبوبیت رئیس جمهوری ایران بیش از آنکه با خدماتی که به مردم می کند ارتباط داشته باشد، به نقش او در چارچوب نظام حکومتی بستگی دارد؛ برای حامیان نظام حکومتی و رهبری آن، میزان محبوبیت رئیس جمهوری، تبعیت او از مقامات ارشد سیاسی و دینی است، و برای مخالفان و منقدان نظام، رئیس جمهوری محبوب کسی است که نقش رهبر مخالفان را به خوبی ایفا کند. داوطلبان ورود به رقابت های انتخاباتی، از جمله در انتخابات ریاست جمهوری، هم باید برای کسب مجوز ورود به انتخابات، در مرحله اول و قبل از هرچیز، خود را تابع و مجری خواسته‌های مراکز قدرت قلمداد کنند و در مرحله بعدی، بکوشند تا این خواسته‌ها را با انتظارات مردم به نحوی سازش دهند. این وضعیت گاه به اظهارنظرهای حیرت آوری منجر شده است. به عنوان مثال، گزارش شده بود که یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری کنونی، ظاهرا برای ابراز وفاداری به مراکز قدرت، خود را "چوب در دست" معرفی کرد بی آنکه توجه کرده باشد که پدیده زشت چماقداری به منزله تخفیف نهادهای رسمی حافظ نظم و در نهایت، اهانت به عالی‌ترین رده حاکمیت است و علاوه بر این، داشتن رئیس جمهوری چماقدار به بهبود چهره جمهوری اسلامی در انظار مردم متمدن جهان کمکی نمی‌کند. یکی دیگر از خصوصیات انتخابات در جمهوری اسلامی، که به شرایط انتخابات در برخی نظام‌های اقتدارگرا شباهت دارد، تلاش نهادهای مختلف حکومتی و وابسته به حکومت برای کشاندن مردم به پای صندوق های رای است. از نظر این نهادها، نقش اصلی انتخابات، تشخیص کارآمدترین افراد و سپردن اداره امور به آنان نیست بلکه هدف اصلی از برگزاری انتخابات، به نمایش گذاشتن حمایت مردم از حکومت و تبدیل انتخابات به نوعی تظاهرات سازمان‌یافته است. در تاریخ انتخابات در جمهوری اسلامی نیز برای جلب تعداد بیشتری از رای‌دهندگان به مراکز رای‌گیری، ابزار و تمهیدات مختلفی، از آزادسازی موقت فضای سیاسی و اجتماعی تا توسل به اعتقادات دینی مردم به کار رفته است. از جمله، در انتخابات اخیر، یکی از منابع حکومتی برای تشویق مردم به دادن رای، اظهار داشت که شمار بالای آرا باعث کاهش فشار بین‌المللی بر برنامه هسته‌ای ایران و لغو تحریم‌های خارجی می‌شود. البته شاید جهانیان برای حکومت‌های دموکراتیک احترام خاصی قایل باشند و در برخورد با آنها ملاحظاتی را در نظر بگیرند، اما هیچ دولتی حاضر نمی‌شود امنیت و منافع ملی خود را حتی در برابر یک دموکراسی واقعی نیز نادیده بگیرد چه رسد به حکومت‌هایی که از چنین احترامی برخوردار نیستند. و از آنجا که تحریم‌کنندگان ایران، به واقع یا به خلاف، معتقدند که برنامه‌های هسته‌ای این کشور امنیت آنان را به مخاطره می‌اندازد، شاید نمایش حمایت مردمی از دولت، ناراحتی وجدان تحریم‌کنندگان از فشاری که بر مردم "بی گناه" وارد می‌شود را نیز تخفیف دهد. استفاده از اعتقادات دینی مردم برای جلب آنان به حوزه رای گیری هم به طور گسترده در جمهوری اسلامی رواج داشته تا جایی که گاه به مومنان - یا متظاهران به ایمان - گفته شده که شرکت در انتخابات، به جای یک مسئولیت مدنی، یک تکلیف "عبادی" است. عجیب این است که در مورد برخی از منتخبان مردم، پس از مدتی از مومنان خواسته شده به لعن و نفرین همان فردی بپردازند که پیشتر، "قربة الی الله" به او رای داده بودند. توسل به احساسات به جای تعقل همچنین باعث شده است تا نامزدهای انتخاباتی در صدد برآیند به جای تاکید بر توانایی کاری و برنامه‌های اجرایی، با ارائه تصویری مثبت از خصوصیات فردی و حتی ارتباطات شخصی، خود را شایسته تصدی سمت‌های حکومتی معرفی کنند. به عنوان نمونه، در سال‌های اخیر، ساده زیستی به عنوان خصوصیتی اصلی برای انتخاب فرد اصلح عنوان شده است. البته دوری از اسراف، خصلتی پسندیده است اما واقعیت این است که برخی از مخوف‌ترین حکام تاریخ به ساده زیستی شهرت داشته‌اند و گاه خسارت ندانم‌کاری یک زمامدار ساده زیست و بی‌کفایت صدها برابر هزینه تجملاتی ترین دربارهای جهان بوده است. علاوه بر این، ساده زیستی برخی مسئولان مانع از آن نشده که هزینه‌های سرسام آوری را به ایجاد تشکیلات اداری مفصل، امکانات امنیتی و حفاظتی و سازماندهی نمایش‌های "حمایت مردمی" از خود اختصاص دهند. هشت وجهی در فضای مجازی انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری ایران در پایان کار دولتی برگزار می‌شود که ظاهرا به خاطر تعهد بی چون و چرا به تبعیت از نهادهای غیرمنتخب، کار خود را آغاز کرد اما به زودی در صدد ابراز استقلال رای برآمد و کوشید این حرکت را براساس مبانی اعتقادی مردم توجیه کند. در حالیکه نحوه برگزاری انتخابات دوره گذشته، هزینه سیاسی سنگینی را بر نظام جمهوری اسلامی تحمیل کرده بود، نتیجه آن تحکیم یکپارچگی تشکیلات حکومتی نبود بلکه شکافی عمیق و آشکار را در بالاترین رده‌های حکومتی ایجاد کرد. انتخابات فعلی همچنین در شرایط بحران اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کم سابقه‌ای در کشور برگزار می‌شود در حالیکه به نظر می‌رسد برخی از مراکز اصلی قدرت، به‌جای تلاش در رفع این بحران، بقای خود را در گرته‌برداری از چند حکومت بحران‌زده جهان و وابستگی کم سابقه به چند قدرت‌ خارجی دیده‌اند. در چنین شرایطی، طبیعی است که نهادهای انتخابی بیش از همیشه محل بی‌اعتنایی حکومت قرار گیرند، انتخابات بیش از گذشته به وسیله‌ای برای نمایش حمایت مستقیم مردم از نهادهای غیرانتخابی تبدیل شود و کسانی وارد عرصه رقابت انتخاباتی شوند که چنین شرایطی را پذیرفته‌اند. به این ترتیب، نامزدهای انتخاباتی مراقب بوده‌اند از اشاره به علل اصلی بحران کنونی و نزدیک‌شدن به محدوده مراکز اصلی تصمیم‌گیری اجتناب ورزند و مشکلات را به نواقص اجرایی دولتی نسبت دهند که تا همین اواخر، بعضی از آنان هرگونه انتقاد و حتی اظهارنظر کارشناسی مخالف آن را مستوجب مجازات می‌دانستند. نتیجه اینکه نامزدهای این انتخابات برنامه‌هایی را تبلیغ کرده‌اند که ظاهرا قرار است بدون تغییر و اصلاح "سیاست‌های اصولی نظام" مشکلات ناشی از این سیاست‌ها را از میان بردارد، هر چند جزئیات اجرایی این برنامه ها شرح داده نشده است. واقعیت این است که انتخابات ریاست جمهوری می توانست فرصت مناسبی برای ارزیابی و بازنگری ریشه‌های اصلی مشکلاتی باشد که علاوه بر فشار توانفرسا بر مردم، می‌تواند موانعی جدی را برای آینده کشور، و البته نظام حکومتی، در پی آورد. با اینهمه، آنچه که هشت نامزد این انتخابات ارائه داده‌اند، برنامه‌هایی است که با وجود تفاوت‌های ظاهری، در این جنبه اساسی به یکدیگر شبیه هستند. این برنامه‌ها در شرایط کنونی یا عملی نیستند یا اجرای آنها تاثیری در رفع اساسی‌ترین مشکلات مردم نخواهد داشت. شاید در توانمندی فردی برخی از هشت نامزد این انتخابات نتوان تردید داشت، اما با توجه به شرایط کنونی، برنامه‌هایی که ارائه داده‌اند بیشتر به خیالپردازی در فضای مجازی شباهت دارد.
انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری ایران در حالی برگزار می شود که کشور با مشکلاتی کم سابقه در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاست داخلی و خارجی مواجه است و همزمان، صحنه سیاست داخلی شاهد تحولاتی جدید در روابط متقابل بین نهادهای حکومتی بوده است.
انتخابات ایران: رقابت چند وجهی و برنامه‌هایی در فضای مجازی
سازمان سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد، فائو، سعی می‌کند نه طرف مخالفان را بگیرد نه طرف موافقان را. این سازمان با اینکه قبول دارد که " این محصولات باعث افزایش تولید، تنوع و کیفیت محصولات غذایی و کاهش هزینه تولید و تخریب محیط زیست" می‌شود اما در همان حال به گزینه‌هایی مثل کشاورزی بوم شناختی و کشاورزی هوشمند اقلیم محور هم به عنوان گزینه‌هایی که باید مورد توجه قرار بگیرند اشاره می‌کند. خوزه گراتسیانو داسیلوا دبیرکل فائو گفته با محصولات تراریخته مخالفتی ندارد اما با انحصار تولید بذر تراریخته در دست چند شرکت مخالف است و همچنین به "اقدامات مناسب" برای جلوگیری از آلودگی محیط زیست هم اشاره می‌کند و می‌گوید برای رفع گرسنگی در دنیا این راه، نباید الویت داشته باشد. مرجع رسمی آمار در زمینه میزان کاشت و تولید این محصولات در دنیا، سازمان ملل یا سازمان بهداشت جهانی یا بانک جهانی نیستند، بلکه نهادی است غیر انتفاعی به نام "خدمات بین‌المللی برای استفاده از کاربردهای بیوتکنولوژی کشاورزی" (ISAAA) که مقر آن در آمریکا است و حامیان آن شرکتهای تولید کننده این محصولات و چند نهاد دانشگاهی و تحقیقاتی در آمریکا، آسیا و آفریقا هستند. حال تکلیف ما چیست؟ تراریخته خوب است یا بد؟ بخوریم یا نخوریم؟ بکاریم یا نکاریم؟ پاسخ قطعی برای این سوال فعلا وجود ندارد، هر شهروند آگاه خود باید تصمیم بگیرد. سعی می‌کنیم به این سوالات دشوار تا حد ممکن پاسخ دهیم. از این رو استدلالهای مخالفان و موافقان را مقایسه می‌کنیم. ابتدا تعریف، سازمان بهداشت جهانی، تراریخته به "گیاهان، جانوران یا موجودات میکروسکوپی گفته می شود که ترکیب ژنتیکی آنها (DNA)به طریقی تغییر یافته که در طبیعت از راه جفتگیری یا نوترکیبی طبیعی اتفاق نمی‌افتد." آیا محصولات تراریخته به سم کشاورزی بی‌نیازند؟ بر خلاف تصور جواب منفی است، محصول تراریخته به یک یا چند نوع آفت مقاوم است اما به آفات دیگر نه. علاوه بر این مقاومت به محصول تراریخته هم دیده شده که در این موارد باید از سم استفاده کرد. در برخی موارد محصولات تراریخته باعث کاهش نیاز به سم شده‌اند اما در کل دنیا مصرف سموم کشاورزی رو به افزایش است که برای فعالان محیط زیست دغدغه بزرگی است. در فهمیدن موضوع تراریخته، همیشه باید در کنار بذر سموم کشاورزی را هم مد نظر داشته باشیم. دکتر مازیار اشرفیان بناب، متخصص ژنتیک پزشکی در دانشگاه لستر با توجه به افزایش جمعیت بشر به حدود هشت میلیارد نفر و در نظر گرفتن این حقیقت که نزدیک به نهصد ملیون نفراز مردمان جهان، بویژه در کشورهای در حال توسعه دچار محرومیت و فقرغذایی هستند، استفاده از فناوری‌های جدید برای بهبود کیفیت و افزایش تولید مواد غذایی اجتناب ناپذیر است. دستکاری ژنتیکی مواد غذایی مانند غلات، ذرت، سویا و غیره نه تنها به کشاورزان کمک خواهد کرد که با هزینه، نیروی کار، آب و سموم کمتر، مقادیر بیشتری مواد غذایی تولید کنند و به این ترتیب نیاز مردمان بسیاری را در جهان سوم رفع خواهند کرد. سهولت تولید، نیاز کشاورزان را به استفاده از سوخت‌های فسیلی کاهش داده و نقش مثبت و مهمی در کاهش گرم شدن آب و هوای زمین خواهد داشت. فواید استفاده از مواد غذایی تراریخته بسیارند از جمله: آیا خوردن محصولات تراریخته برای انسان ضرردارد؟ شواهدی در دست نیست که خوردن این محصولات به سلامت انسان لطمه می‌زند. این بزرگترین استدلال موافقان است. مخالفان اما این استدلال را کافی نمی‌دانند. آنها می‌گویند با توجه به اینکه تقریبا حدود بیست سال است این محصولات در سطح تجاری کاشته شده‌اند، تحقیقات آنقدر طولانی نبوده که از سلامت و تاثیر این محصولات در دراز مدت بر سلامت انسان روشن نیست، آنها ددت و پی‌سی‌بی و تالیدومید. برخی متخصصان این نگرانی را مطرح کرده‌اند که این محصولات ممکن است آلرژی و بیماری‌های سیستم ایمنی ایجاد کند. آیا مصرف سموم کشاورزی با استفاده از محصولات تراریخته کم شده و محصول زیاد می‌شود؟ این دومین استدلال بزرگ موافقان است. آنها می گویند محصولات تراریخته با تغییر ژنتیکی در مقابل آفات مقاوم شده اند بنابراین هم نیاز به سم کمتر می‌شود هم محصول بیشتر می شود چون آفت آن را از بین نمی برد. مخالفان اما این استدلال را قبول ندارند. آنها می گویند برای محصولات تراریخته از سم استفاده می شود، مثل پرفروشترین سم دنیا -راندآپ یا گلای‌فوسیت- که بر بذر تراریخته شرکت مونسنتو بی اثر است اما دیگر آفات و علفهای هرز را از بین می‌برد. بین مخالفان و موافقان بر اثر اینکه گلای‌فوسیت سرطان زا یا مضر برای انسان است اختلاف نظر هست و تحقیقاتی وجود دارد که هر دو سوی قضیه را تایید می کند. سازمان بهداشت جهانی البته آن را "احتمالا سرطان زا" می‌داند هر چند که اخیرا این رای آژانس بین‌المللی تحقیقات سرطان به چالش کشیده شده است. شکایتی هم در دادگاه‌های آمریکا مطرح است، از طرف کشاورزانی که می‌گویند به دلیل استفاده از گلایفوسیت مبتلا به سرطان لنفاوی غیرهوجکینی شده‌اند. دکتر امین مقدم، متخصص ایمنی‌شناسی در دانشگاه آکسفورد این موارد خلاصه‌ای بود از دلایلی که باعث می‌شوند تا پاسخِ علمی نهایی به این موضوع بغرنج شود. در عین حال دعواهای اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی این قضیه را نمی‌توان کم بها دانست. در حالی‌ که گروهی از دانشمندانِ درباره شواهد علمی گرم شدن اب و هوای کره زمین به دلایل فعالیت‌های بشر و استفاده از سوختهای فسیلی حرف می‌زنند، اردوی سیاسی-‌اقتصادی‌ای که خود را پرچمدار علم در زمینهٔ محصولاتِ تراریخته معرفی‌ می‌کند، به انکارِ شواهد علمی‌ مشغول است و به بررسی نارسایی آن علاقهٔ بسیار دارد. شواهد علمی یک حوزه پولساز است (محصولات تراریخته) و شواهدِ علمی حوزه دیگر (گرم شدن اب و هوای کره زمین) برای صاحبانِ سرمایه نامطلوب. مخالفان و موافقان محصولات تراریخته در ایران آیا برای حل مشکل گرسنگی در دنیا به محصولات تراریخته نیاز هست؟ تا سال ۲۰۵۰ که جمعیت دنیا به بیش از نه میلیارد نفر می‌رسد باید تولید محصولات کشاورزی شصت درصد افزایش پیدا کند. این جمعیت به غذا نیاز دارد. اینجا هم اختلاف نظر بسیار است. برخی کارشناسان می گویند این موضوع را باید بر حسب شرایط هر کشور در نظر گرفت و مثلا کشورهای جنوب صحرای آفریقا را نباید با مثلا ایران یا آلمان مقایسه کرد و برای همه یک دستورالعمل صادر کرد. وقتی با فناوری روز تولید محصول زیاد می شود و منابع خاک برای تولید محصول کمتر فرسوده شده و همچنین آب کمتری مصرف می شود. آنها همچنین مخالفان را به ضدیت با پیشرفت علم و تکنولوژی متهم می‌‌کنند. مخالفان شواهدی را مطرح می کنند که مصرف سم پس از دوره ای کوتاه بیشتر شده، مسئله آب و منابع آب و گرم شدن آب و هوای زمین را در میزان محصول دخیل می‌دانند. آنها همچنین می‌گویند مخالفتی با پیشرفت علم و تکنولوژی ندارند اما تاریخ نشان داده اگر احتیاط لازم در بکاری تکنولوژی نشود می‌تواند عوارض وخیمی داشته باشد. آیا محصولات تراریخته ضرری برای محیط زیست دارد؟ موافقان محصولات تراریخته می‌گویند سمومی که برای محصولات تراریخته استفاده می شود بتدریج در خاک تجزیه شده و به موادی مثل دی اکسید کربن و فسفر تبدیل می شود. مخالفان می گویند این سموم باعث آلودگی خاک و آب شده و برخلاف آنچه گفته شده تجزیه نمی‌شود. موافقان می گویند انتقال ژن از یک موجود به موجود دیگر در طول تاریخ در طبیعت اتفاق افتاده و باعث تنوع گونه های زیستی و دوام آنها شده است. مخالفان می گویند آنچه نظم و تعادل ظریف طبیعت انجام داده را نمی توان با آنچه چند شرکت عظیم در ابعادی بسیار بزرگ برای سود انجام می دهند مقایسه کرد. آیا تولید و عرضه محصولات تراریخته در انحصار شرکتهای خاصی است؟ بزرگترین شرکتهای بیوتکنولوژی کشاورزی دنیا که به "پنج غول" شهرت دارند عبارتند از: مونسانتو (آمریکا)، سینجنتا (سوییس)، بایر (آلمان)، باسف (آلمان)، دو دوپونت(آمریکا). یکی از انتقادهای مخالفان مونوپولی و انحصار این محصولات است که به محض شروع کاشت بذر تراریخته، وابستگی دائمی به تولید کننده برای بذر و سم ایجاد می کند. حق مالکیت معنوی و علمی چیست؟ محصولات تراریخته شامل قانون مالکیت معنوی و علمی می‌شود و خریدار -چه کشاورز چه دولت‌ها- باید مجوز استفاده یا کاشت آن را از شرکت سازنده بگیرند. در مورد محصولات تراریخته‌ای که ایران می‌گوید خود تولید کرده این شبهه وجود دارد که ایران خود ژن مورد نظر را تولید نکرده بلکه از شرکت‌های تولید کننده حق استفاده از آن را تحصیل کرده است. برای مثال برخی می‌گویند که ژنی که وارد برنج طارم مولایی شد ساخت شرکت سیبا-گایگی است که اکنون به شرکت سینجنتا تبدیل شده است. سینجنتا به بی‌بی‌سی فارسی در این باره گفت: "سینجتا اطلاعات دقیق و منافعی درباره برنامه برنج تراریخته که در ایران انجام شده ندارد. از آنجا که اطلاعات دقیق درباره فناوری بکار رفته در این برنامه نامعلوم است، ما هیچ راهی نداریم که ارزیابی کنیم آیا حقوق مالکیت معنوی سینجنتا نقض شده است یا نه. با این حال سینجنتا آماده است تا بیوتکنولوژی خود برای نوآوری، با مجوز در اختیار طرف سوم قرار دهد." تراریخته یا مواد غذایی اصلاح ژنتیکی شده چیست؟ ارگانیک و بومی؟ موافقان می گویند شواهدی از اینکه ژنی که با دستکاری وارد گیاه شده بتدریج با باد و حشرات و راههای دیگر پراکنده شده (در گیاهانی که خودگشن نیستند) و کشت غیر تراریخته، بومی و ارگانیک را به تدریج آلوده کرده وجود ندارند. مخالفان نظر عکس دارند و معتقدند شواهد کافی و محکم برای این موضوع پیدا نشده است. صرف نظر از اینکه کدام طرف درست می گوید، این موضوع از نظر تئوری کاملا امکان پذیر است. آیا این ژنهای دستکاری شده ممکن است وارد ژنهای خود ما شود؟ شواهد اینکه پس از جذب از روده این ژن ها ممکن است به نحوی وارد فرمول ژنتیکی ما شود وجود ندارد اما در تئوری نمی توان چنین احتمالی را کاملا مردود دانست. گاهشمار محصولات تراریخته در ایران تراریخته، بحران تازه برای محیط زیست ایران؟ محصولات تراریخته؛ راه حل یا بحرانی جدید؟ طارم مولایی تراریخته چیست؟ در سال ۲۰۰۴ ایران اعلام کرد که برنج طارم مولایی، برنج تراریخته ای که به دو کرم ساقه خوار مقاوم است را در سطح تجاری خواهد کاشت. خبری که انعکاس وسیعی داشت؛ حتی کشورهایی مثل هند و چین - از بزرگترین تولیدکنندگان تراریخته که برنج جزء غذاهای اصلی مردمشان است- چنین نکرده بودند. گفته شده که پنجاه تا صد هزار هکتار، زیر کشت برنج تراریخته رفت. محصول آماده ورود به بازار بود که دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی به پایان رسید و محمود احمدی نژاد جای او گرفت و اجازه نداد این محصول از انبارها خارج شود چرا که قوانینی در زمینه ایمنی و سلامت این محصولات وجود نداشت. در دوره اول حسن روحانی علیرغم تمایل دولت، سازمان محیط زیست با این محصولات مخالف بود. در دوره دوم با آمدن عیسی کلانتری بجای معصومه ابتکار، این مانع بر طرف شد. آیا در ایران تراریخته هست؟ در ایران مشخص نیست محصولات تراریخته از کجا، به چه مقدار، چه نوع محصولاتی وارد شده و صرف چه مواد غذایی می‌شود. برچسب برای روشن شدن اینکه در محصولی تراریخته ها وجود دارند یا نه الزامی نیست و مصرف‌کنندگان از آن مطلع نمی شوند. در دو تحقیق که در مورد خوردنی‌های فرآوری شده ذرت، مثل پاپ کورن و امثال آن، ذرت تراریخته در حدود یک چهارم این محصولات پیدا شد. برخی از مقامات حتی گفته‌اند تقریبا تمام روغن مصرفی در ایران تراریخته است. در ده سال اخیر حداقل سالی پنج میلیارد دلار محصول تراریخته وارد ایران شده است. #ازمابپرس اگر می‌خواهید مطالب بیشتری درباره موضوعات مرتبط به رژیم غذایی و پزشکی در وبسایت بی‌بی‌سی فارسی بخوانید، سوال‌های خود را از طریق فرم زیر برای ما بفرستید. درباره موضوعات مرتبط به رژیم غذایی پزشکی چه سوال‌هایی دارید؟ كيفية الاتصال بك Sign me up for your newsletter! لا تنشروا اسمي رجاء أنا أكثر من 16 عاما أوافق على شروط الخدمة #ازمابپرس ابزاری است که به شما امکان می‌دهد تا با سوال‌های خود در تهیه مطالب و گزارش‌های بی‌بی‌سی فارسی سهیم شوید. درباره #ازمابپرس بیشتر بدانید
بحث محصولات تراریخته (تراژن) بحث داغی است و البته حساس. مخالفان و موافقان هر دو به تحقیقاتی اشاره می‌کنند که نظرشان را ثابت می‌کند و هیچ یک از طرفین هم دستش خالی نیست، از بعضی جهات شبیه ماجرای گرم شدن آب و هوای زمین در سالهای اخیر است.
تراریخته چیست؛ بخوریم یا نخوریم؟
به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا) یکی از کارگران با اشاره به اینکه روز گذشته کارفرما ۵۰ درصد حقوق خردادماه را با پیگیری کارگران پراخت کرده است، گفت: "با این حال کارگران نیمی از حقوق خردادماه و حقوق کامل تیرماه را از کارفرما طلب دارند." مجتمع کشت و صعنت هفت تپه حدود هزار کارگر دارد که به گفته این کارگر، بیش از ۷۰۰ نفر از آنان در آستانه عید فطر دست از کار کشیدند. دبیرخانه کارگر استان خوزستان با تایید اعتراض صنفی کارگران نیشکر هفت تپه اعلام کرد: "تاخیر کارفرما مجتمع کشت و صنعت هفت تپه در پراخت حقوق کارگران، آنان را وادار به تجمع کره است." کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه در سالهای اخیر بارها در اعتراض به وضعیت معیشتی خود در محوطه کارخانه دست به اعتراض زده اند. کارخانه هفت تپه که بیش از نیم قرن از فعالیت آن می گذرد، تنها کارخانه تصفیه نیشکر در ایران است.
گروهی از کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه امروز دوشنبه ۶ مردادماه در اعتراض به عدم پراخت حقوق معوقه خود دست از کار کشیدند و در محوطه این کارخانه تجمع کردند.
اعتراض کارگران نیشکر هفت‌تپه در ایران
آنچه می خوانيد گفتگويی است با اين نويسنده کليمی مذهب ايرانی در مورد جامعه ايرانيان کليمی لس آنجلس جامعه کليمی ايرانی به دليل سابقه فرهنگی و سابقه زيست به عنوان اقليت در کشور های مختلف تجربه زندگی به عنوان اقليت يا در زندگی مهاجرت را داشته، به دليل اينکه هميشه در کشور های مختلف در پراگندگی بوده، هرچند جامعه کليمی در کشور ايران سابقه دوهزار و هفتصدساله دارد اما بر اساس قانون اساسی کلمه اقليت در مورد اين جامعه به کار می رود که گذاشتن اسم اقليت روی هر گروه باعث می شود که آن گروه نوع ديگری از زندگی را انتخاب کند. تجربه در اقليت زيستن جامعه يهودی در مهاجرت اخير بعد از انقلاب اسلامی به دردشان خورد به اين معنی که وقتی وارد آمريکا شديم جامعه يهودی از تجربه اقليت زيستنش استفاده کرد و توانست بسرعت در جامعه جديد جا بيفتد. در اولين سال ورود به لس آنجلس اولين جامعه کليميان ايران ايجاد و نيايشگاههايشان ساخته شد. در مورد کليمان ايرانی در لس آنجلس آماری هم داريد؟ در حال حاضر شمار نيايشگاههای يهوديان ايرانی در اين شهر از شمار بيرون است، آخرين شمار که من داشتم حدود دو سال قبل بود که شمار سازمانهای انتفاعی يا غيرانتفاعی، فرهنگی يا هنری يهوديان ايرانی در لس آنجلس مثل سازمان های خيريه، جوانان و زنان از چهل تا بيشتر است و تا حالا شايد زياد هم شده باشد. من از هموطنان ايرانی مسلمان می شنوم که آنها از جامعه يهوديان و ارامنه ايرانی ياد گرفته اند و الآن تازه اين فکر ميان آنها جا افتاده که در اين جامعه به عنوان اقليت زندگی می کنند و به فکر ساختن سازمانهای مختلفی می افتند. ويژگيهای جامعه يهوديان ايران در لس آنجلس چيست؟ چه چيزهايی آنها را در زندگی اجتماعی و اقتصادی شان از ديگر ايرانيها متمايز می سازد؟ دو نکته؛ اول اينکه از لحاظ اقتصادی خيلی سريع وارد بازار کار شدند و به دليل اينکه نوع کار برايشان مهم نبود، چه آنهايی که پزشک يا مهندس بودند و چه آنهايی که کار و شغل آزاد داشتند توانستند جای خودشان را پيدا کنند، به همين دليل شهردار و مقامات اين شهر معتقدند که جامعه يهودی ايران در شکوفايی اقتصاد اين شهر سهم عمده داشته است. نسل دوم و سوم جامعه يهودی مهاجر ايرانی که وارد دانشگاه می شود از لحاظ آکادميک خيلی موفق است. الآن بين فارغ التحصيلان دانشگاههای آمريکا بچه های ايرانی خيلی موفقی دارند و بين اين بچه ها موفقيت بچه های کليمی ايرانی چشمگير است، از نگاه کميت و از نگاه کيفیت بچه های موفقی از هر دين و مذهبی داريم. آيا کمک جامعه مادر يعنی يهوديانی که از قبل در آمريکا زندگی می کردند در موفقيت يهوديان ايرانی مؤثر نبود؟ بدون شک بلی. جامعه موفق يهوديان ايرانی اينجا همانهايی بودند که در ايران پيش از انقلاب زندگی داشتند و تجربه زندگی با محدوديت را داشتند. در جامعه يهوديان ايرانی آمريکا کسانی هستند که می خواهند مشاغل مهم دولتی به دست بياورند و حتی برای سناتور شدن و نمايندگی کنگره تلاش می کنند. اين نکته را نبايد فراموش کرد که جامعه جهانی يهوديان به طور کل خيلی سعی می کنند به همديگر کمک کنند بنابراين جامعه يهوديان آمريکايی هم به يهوديان ايرانيان کمک کرد برای اينکه می خواستند اينها اينجا جا بيفتند و امکان موفقيت داشته باشند. لابی يهوديان در آمريکا خيلی نفوذ دارد، مخصوصاً در کنگره و در تصميمگيريهای دولت آمريکا بويژه در زمينه سياست خارجی، ايرانيان يهودی در اين لابی چقدر حضور و تأثير دارند؟ حضور دارند اما ميزان تأثيرشان را نمی دانم. در آيپاک که از لابيهای بزرگ اسرائيلی آمريکاست تعداد زيادی از يهوديان ايرانی هستند. لابی گری شيوه ای عملی است که ما در ايران با آن آشنا نبوديم و شايد فکر می کرديم کار بدی است در حالی که در اينجا به عنوان شيوه کار سياسی قبول شده است. در لابی سياسی يهوديان آمريکا، ايرانيها خيلی حضور دارند اما در رسانه ها فکر نمی کنم هيچ ايرانی يهودی حضور داشته باشد چون بخشی است که نمی شود به آسانی در آن نفوذ کرد. هرچند که رسانه ها در آمريکا توسط يهوديان می چرخد ولی در اين بخش هنوز هيچ يهودی ايرانی نفوذ نکرده است. با ايرانيانی که از ايران و اسرائيل به آمريکا آمده اند حرف زده ام، اکثرشان می گويند که وقتی در ايران يا در اسرائيل بودند يهوديان ليبرالی بودند اما از وقتی به آمريکا آمده اند و بچه هايشان را به مدرسه های يهودی فرستاده اند احساس می کنند فرزندانش محافظه کارتر شده اند و به طور کل می گويند که با نسل بعدی شان مشکل دارند در اينجا وضع چه گونه است؟ اينجا هم خيلی زياد است و در لس آنجلس معضل بزرگی است. من اصلاً فکر می کنم که گردش جهان به طرف تندروی مذهبی است. در آمريکا جوانهايی می بينم که خيلی از نظر مذهبی تندرو شده اند، فرق نمی کند يهودی باشند، مسيحی باشند يا مسلمان. برای نسل ما مذهبی بودن کار روشنفکرانه نبود و اصلاً موضوع مذهب تا حدی زيادی حل بود. شايد اين واکنشی است که جوانان ما به تفکرات ما نشان می دهند فکر می کنم علاقه دارند که ريشه يا باوری داشته باشند و اين مسئله ايرانيان يا يهوديان ايرانی نيست بلکه مسئله ای جهانی است و برای نسل ما که مذهب را کنار زده بوديم مشکل ايجاد می کند. دين يهود در ايران خيلی قديمی تر از اسلام است که دين رسمی ايران است، می خواهم بدانم تا چه اندازه علاقه يهوديان مهاجر ايرانی به کشورشان باقی مانده است خيلی زياد. در اين سه دهه مهاجرت ما هنوز هم حافظ هنر و فرهنگ ايرانی هستيم. شما در محافل فرهنگی هنری آمريکا هميشه يهوديان ايرانی را می بينيد که وابستگی شان به فرهنگ هويت گذشته و به مليت ايرانی شان خيلی زياد است. از بابت ايرانی بودن ما مشکل نداشتيم بلکه دولتهای مختلف که آمدند با ما مشکل داشتند، مشکل اينکه اقليت يهودی، ارمنی و از همه زيادتر بهايی را ايرانی بدانند. در تمامی دوره ها، چه شاه و حتی مشروطه نتوانستند اقليتهای مذهبی را شهروند مساوی به حساب بياورند، در مورد اقليتها ملل متنوع گفته شده ولی باوجود اين ما هميشه ايرانی بوديم و خيلی هم افتخار می کنيم. اين علاقه در نسل دوم و سوم يهوديان مهاجر ايرانی هم پايدار مانده؟ نسل دوم يا سوم چه مسلمان، چه بهايی، چه مسيحی و چه يهودی ديگر خودشان را آن طوری ايرانی نمی دانند و من بازهم اين را پديده را خاص ايرانيان کليمی نمی دانم يعنی پديده ای می دانم که به کل جامعه مهاجر ايرانی مربوط می شود. فرهنگ آمريکا فرهنگ غالبی است مثل زبانشان که خيلی غالب است. فرق بين اينجا با ايران يا مثلاً فرانسه اين است که اينجا بسادگی می شود فرهنگ ميزبان را پذيرفت بدون اينکه احساس کنی که فرهنگ ميزبان است. در فرانسه يا ايران حتی اگر پنجاه سال هم زندگی کنيد می دانيد که شما را به حيث فرانسوی قبول ندارند ولی در امريکا روندی است که اگر آن را طی کنيد شهروند آمريکايی هستيد، شايد هم به دليل يازدهم سپتامبر و حوادث تروريستی بعد از آن برای جوانان ما راحت نيست بگويند از کجا آمده اند. دعواهای دولتهای ايران و اسرائيل چه تأثيری روی رويکرد نسل دوم ايرانی يهودی داشته؟ برای نمونه چه واکنشی به سخنان رئيس جمهور ايران در مورد محو اسرائيل يا ترديد در هولوکاست نشان داده اند تلاش کرده اند به مردم بفهمانند که سخنان رئيس جمهور لزوماً در نمايندگی از طرز تفکر مردم ايران نيست. اين موضوع هميشه وجود داشته يعنی ايرانيان يهودی هميشه سعی کرده اند که بگويند مردم ايران با سخنان رئيس جمهور موافق نيستند. شما هم می توانيد ديدگاهها و تجربيات خود در مورد ايرانيان کليمی در لس آنجلس برای ما بفرستيد تا در همين صفحه چاپ کنيم خدمات
هما سرشار در سالهای پيش در ايران به روزنامه نگاری اشتغال داشته، در روزنامه کيهان و مجله زن روز قلم می زده و برنامه ای تلويزيونی را نيز تهيه و اجرا می کرده است، او پس از انقلاب در لس آنجلس ساکن شده و به تحقيق و تأليف ادامه داده که از جمله مشهورترين آثارش، تاريخ يهوديان ايران و مصاحبه با شعبان جعفری، معروف به شعبان بی مخ است که به عنوان يکی از سرکردگان اوباش تهران در سقوط دولت محمد مصدق در سال 1332 نقش آفريد.
جامعه ايرانيان کليمی در لس آنجلس
نيروهای سياسی درون حاکميت در جمهوری اسلامی، در ادامه مواضعی که پيشينه آن به پيش از انقلاب 1357 می رسد، پس از انقلاب در دو طيف عمده که عموما از آنها به عنوان چپ و راست ياد شده، جای می گرفتند. خاستگاه اجتماعی اعضای دو طيف، وابستگی های اقتصادی و ديدگاه های متعارض آنان به ويژه درباره ميزان دخالت دولت در عرصه های اقتصادی و برخی تفاوت ها در نحوه اداره جامعه، مهم ترين زمينه های شکل گيری اين دو طيف بودند. اما در ادامه، شکاف های موجود آن چنان افزايش يافت که رهبران جمهوری اسلامی، به رغم تاکيدات مکرر بر ضرورت حضور يکپارچه نيروهای وفادار به حاکميت، حضور و فعاليت دو جناح را تاييد کردند. در دهه هفتاد خورشيدی، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی با تحليل مناسبات درونی نيروهای حاضر در هر دو جناح، از وجود چهار طيف تحت عنوان راست سنتی، راست مدرن، چپ سنتی و چپ مدرن سخن گفت. اين تقسيم بندی، به ويژه به دليل خلاء محسوسی که برای نامگذاری گستره ای از نيروهای درون حاکميت احساس می شد، با وجود واکنش های مخالفی که برانگيخت، خيلی زود رايج شد. با اين حال، با انتخابات رياست جمهوری در سال 1376، در عمل همه طيف های حاضر در ساختار قدرت در جمهوری اسلامی در دو قطب روبه روی هم جای گرفتند و تحت دو عنوان کلی اصلاح طلب و محافظه کار طبقه بندی شدند. اين تقسيم بندی نيز به رغم اعتراضاتی که برانگيخت در دو دوره رياست جمهوری محمد خاتمی، نه تنها مهم ترين مبنای تمايز دو جناح از يکديگر بود، بلکه اصلی ترين معيار برای شناسايی و تقسيم بندی گروه ها و تشکل های تازه تاسيس نيز محسوب می شد. با اين همه، با دومين دوره انتخابات شوراهای شهر و روستا و به ويژه انتخابات مجلس هفتم، فضای سياسی جمهوری اسلامی عملا چهره ای به خود گرفت که باعث شد اين تقسيم بندی نيز ديگر از قابليت چندانی برای تبيين و توضيح آرايش نيروهای سياسی برخوردار نباشد. انشعابات درون گروهی، پيدايش شکاف های تازه و بروز تغييراتی در مواضع دو جناح درون حاکميت و تحولات جامعه در سال های اخير از يک سو زمينه شکل گيری ائتلاف هايی تازه در بين گروه های رقيب را فراهم آورد و از سوی ديگر به شفاف تر شدن مرزها بين نيروهای درون حاکميت با نيروهای منتقد و بيرون از قدرت انجاميد. با اين همه، در وضعيت کنونی، آنچه بيشتر به نظر می رسد، نوعی در هم ريختگی در معيارها و مولفه هايی است که تا پيش از اين ملاک هايی برای دسته بندی گروه ها، احزاب و تشکل ها و جناح های سياسی به دست می داد. در فرآيند تحولات سال های اخير، جابه جايی شعارها و رويکردها به گونه ای بوده است که چه ارزيابی ماهوی و چه حتی نامگذاری جناح ها و گروه ها را سيال و در عين حال دشوار کرده است. در اين ميان، حضور نيروهای تازه ای که مصر هستند در چارچوب تقسيم بندی های رايج و موجود قرار نگيرند، چنين وضعيتی را تشديد کرده است. با وجود اين، به نظر می رسد که پس از فروکش کردن رقابت های انتخاباتی و در فضای پس از انتخابات، از متن همين شرايط، معيارهای تازه ای پديد خواهد آمد که بر اساس آن، تقسيم بندی های جديدی از نيروهای سياسی فعال در ايران به دست داده خواهد شد. هرچند ارايه هر طبقه بندی جديدی در اين زمينه موکول به رويدادهايی است که در ماه های آينده اتفاق خواهد اتفاد، با اين همه تحولات جاری و رخدادهای ساليان اخير، اين پيش بينی را ممکن می سازد که ميزان نزديکی و دوری به قدرت و تعريف نوع وفاداری به جمهوری اسلامی می توانند از جمله مختصات اصلی هر نوع تقسيم بندی تازه برای دسته بندی جناح ها و گروه های فعال در ايران باشد. خدمات
هر چند در رقابت های انتخابات رياست جمهوری، اين کانديداها هستند که می کوشند با ارايه برنامه ها و شعارهای جذاب تر، آرای شرکت کنندگان در انتخابات را به سوی خود جلب کنند، اما هر يک از اين کانديدا تا پيش از رسيدن به اين مرحله، ابتدا در تلاش بوده اند تا موافقت و حمايت طيف های گوناگونی از نيروهای سياسی را به دست آورند که خود در صدد به دست آوردن سهمی تازه و يا حفظ و افزايش پايگاه خود در قدرت هستند.
تقسيم بندی جناحی در جمهوری اسلامی؛ معيارها و نامگذاری ها
رضاشهابی ازاعضای هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد در میان استقبال فعالان مدنی و همکارانش، با قرارکفالت از بند ۲۰۹ زندان اوین آزاد شد نیروهای امنیتی در روز کارگر (۱۱ اردیبهشت)، در تجمعی که به دعوت تشکل‌های مستقل کارگری در مقابل مجلس بر پا شده بود، نزدیک به ۴۰ تن را بازداشت کردند. یک روز بعد، در روز معلم (۱۲ اردیبهشت) نیز شمار دیگری از فعالان صنفی بازداشت شدند. تا کنون شماری از دستگیرشدگان این دو روز با قرار کفالت یا وثیقه از زندان آزاد شده‌اند؛ اما شمار دیگری نیز به بندهای امنیتی و همچنین زندان قرچک و فشافویه منتقل شده‌اند. در روزهای گذشته، تشکل‌های مستقل صنفی از جمله اتحادیه آزاد کارگران، سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی و شورای هماهنگی معلمان خواستار آزادی بازداشت‌شدگان شدند. همزمان چند نماینده مجلس شورای اسلامی نیز از این بازداشت‌ها انتقاد کرده‌اند. سخنگوی قوه قضائیه: به جرم مشهود بازداشت شده‌اند غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی جدید قوه قضائیه در نخستین نشست خبری خود از نمایندگانی که خواستار آزادی بازداشت‌شدگان روز کارگر شده بودند انتقاد کرد غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه در کنفرانس مطبوعاتی امروز (سهشنبه ۷مه/۱۷ اردیبهشت) خود از نمایندگانی که خواستار آزادی بازداشت‌شدگان بودند، انتقاد کرده است و گفته این تجمع فاقد مجوز بوده و "انتظار از مجلس این است که از قانون حمایت کند". او همزمان همچنین گفت "در گزارش نیروی انتظامی غیرقانونی بودن تجمع و اخلال در نظم عمومی عنوان شده که دارای وصف مجرمانه است". در روز کارگر دو تجمع در ایران برگزار شد. یکی در مقابل مجلس، با فراخوان تشکل‌‎های صنفی که به بازداشت ده‌ها تن انجامید و دیگری در مقابل خانه کارگر به دعوت نهادهای کارگری رسمی و نزدیک به دولت که کسی در آن بازداشت نشد. اکنون اما غلامحسین اسماعیلی با اشاره به "غیرقانونی" بودند تجمع تشکل‌‎های مستقل در مقابل مجلس گفته "نیروی انتظامی جمعی را به "جرم مشهود" بازداشت کرد و گزارشی را به مرجع قضائی منعکس کرد. بازداشت‌شدگان اکثرا آزاد شدند و در مورد سایر افراد اقدامات قانونی در شرف انجام است و برای آنهایی که قرار تأمین صادر شده. اگر آن را بسپارند آزاد می‌شوند". ادعای قرار تأمین درحالی مطرح می‌شود که خانواده‌ها و فعالان مدنی می‌گویند که قرار تأمین کفالت برخی از افراد از جمله فرهاد شیخی به قرار بازداشت یک‌ماهه تبدیل شده است. علاوه بر این، گزارش‌هایی در دست است که نشان می‌دهد که در خصوص کسانی که برایشان قرار کفالت صادر شده، مراجع قضایی از پذیرش فیش‌های حقوقی بازنشستگان خودداری می‌‍کند. در روزهای گذشته، گزارش‌ شد که برخی از فعالان صنفی و سیاسی و روزنامه‌نگاران به بندهای امنیتی منتقل شده‌اند. امروز نیز رضا شهابی، از اعضای هیأت مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی با قرار کفالت از بند ۲۰۹ زندان اوین آزاد شد اما همچنان حسن سعیدی و رسول طالب، دو تن دیگر از اعضای این سندیکا در بازداشت به سر می‌برند. وزیر آموزش و پروش: کشور در جنگ است، معلمان بصیرت داشته باشند استقبال معلمان و کارگران از آزادی رسول بداقی، از معلمانی که در روز معلم بازداشت شده بود؛ از تعداد دقیق بازداشتی‌های روز معلم در ایران اطلاعی در دست نیست روز گذشته محمد بطحایی، وزیر آموزش و پروش تصدیق کرد که هنوز شماری از معلمان معترضی که در روز معلم (۱۲ اردیبهشت) دستگیر شده بودند، در بازداشت‌اند. از تعداد دقیق بازداشتی‌ها روز معلم اطلاعی در دست نیست. آقای بطحایی همزمان از معلمان انتقاد کرده بود که "کشور در حال جنگ است و دشمن پشت دیوارهای خانه ما آمده و در چنین شرایط ملتهبی باید هوشمندانه‌تر مشکلات و خواسته‌های خود را بیان کنیم". او در بخشی از صحبت‌های خود گفته بود که در حال پیگیری وضعیت بازداشت‌شدگان است اما در انتقاد دیگری اضافه کرد که "فضای مناسبی برای بیان اعتراض و گلایه‌های فرهنگیان پیش بینی کرده بودیم اما از آن استفاده نکردند". معلمان ایران در یکسال گذشته چندین روز دست به اعتصاب سراسری زده‌ بودند. آنها در تجمع سراسری روز معلم نیز در بیش از ۱۵ استان تجمع برگزار کردند.
از میان دستکم ۴۰ نفر بازداشتی روز جهانی کار در ایران، گزارشها حاکی از آزادی بیش از ۲۰ نفر است. همزمان گزارش شده است که شماری از معلمان معترض نیز همچنان از روز معلم تا کنون در بازداشت به سر می‌برند. این درحالیست که غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه، می‌گوید "قریب به اتفاق کارگران و معلمان بازداشتی آزاد شده‌اند".
ابهام درباره وضعیت بازداشت‌شدگان روز کارگر و معلم در ایران
محصولات زراعتی یک از اقلام ارزآور در افغانستان است به همین لحاظ، در ساختار اقتصادی جامعه افغانی، زراعت از اهمیت خاصی برخوردار است. کارشناسان کشاورزی را مهم ترین بخش در اقتصاد افغانستان می‌دانند و اعتقاد دارند که تنها با توسعه بخش زراعت می‌توان به رشد و توسعه اقتصادی مطلوب در افغانستان دست یافت. در شرایط کنونی کشاورزی در افغانستان بهترین و شاید تنها گزینه برای ایجاد زیر ساختهای اقتصادی این کشور باشد. به گفتۀ جانسون و ملور(۱۹۶۱) زراعت نه تنها نقش انفعالی در توسعه ایفا نمی‌کند، بلکه می‌تواند در پایه ریزی ساختاری اقتصادی در کشورهای رو به توسعه، پنج کمک مهم را انجام دهد که عبارت از:"فراهم آوری نیروی کار، سرمایه، ارز، مواد خام برای بخش روبه رشد صنعتی و ایجاد بازار مناسب برای کالای صنعتی تولید شده در داخل". برای درک جایگاه زراعت در اقتصاد افغانستان و مقایسه آن با دیگر بخش‌های اقتصادی و یافتن بخش کلیدی این بخشها را با همدیگر مقایسه کرد. در این مقایسه باید به چند عنصر توجه کرد که عبارتند از سهم هر بخش در تولید ناخالص ملی (GDP)، میزان تجارت و صادرات، سطح اشتغال در هر بخش، میزان جمعیتی که در این بخش ها در مقایسه با مجموع جمعیت یک کشور زندگی می‌کنند و همچنین میزان سرمایه گذاری که در هر بخش‌ شده، باتوجه به پایان نامه مصطفی ناصری، اشاره کرد. برای این منظور آمار و ارقام منتشرشده از سوی اداره مرکزی آمار افغانستان از سال ۱۳۸۴خورشیدی تاکنون نشان می‌دهد که سه بخش خدمات، صنعت و زراعت مهم‌ترین نقش را در اقتصاد کنونی افغانستان بازی می‌کنند. ۱- سهم اشتغال در هر بخش زراعت بیشترین سهم را در ایجاد اشتغال در افغانستان داشته است آمار واحد درباره میزان اشتغال در بخش زراعت و سایر بخش‌ها به دلیل اینکه آمارگیری سراسری انجام نشده وجود ندارد. بر اساس گزارش بانک توسعه آسیایی در سال ۲۰۰۳ زیر عنوان 'بازسازی سکتور(بخش) زراعت افغانستان' میزان جمعیت این کشور که در بخش زراعت اشتغال دارند ۸۰ الی ۸۵ درصد از جمعیت این کشور اعلام شده است. اما براساس آمار ارزیابی خطرات ملی (NRVA) در حدود ۷۵ درصد از جمعیت کشور دهقان اند. براساس اداره احصائیه مرکزی(مرکز آمار) در سال ۱۳۸۷ سهم بخش زراعت ٪۷۸، خدمات ٪۱۶ و صنعت ٪۶ بوده است. اما براساس آمار این اداره در سال ۱۳۸۹-۱۳۹۰ سهم زراعت در اشتغال، به ٪۶۷ کاهش یافته است. با توجه به اینکه سهم بخش زراعت در میزان اشتغال زایی در کشور کاهش یافته، اما هنوز هم بیش از دو سوم جمعیت در بخش زراعت شاغل هستند. دیگر اینکه گزراشهای وجود دارد که حدود ۸۰% از جمعیت کشور در روستا زندگی می‌کنند که اغلب این افراد از طریق فعالیتهای کشاورزی امرار معاش می کنند. با توجه به این دو آمار می توان نتیجه گرفت که زراعت تاکنون نقش بارزی را در اقتصاد افغانستان بازی می کند. ۲- سهم در تولید ناخالص داخلی نقش سه بخش زراعت، خدمات و صنعت در رشد تولید ناخالص ملی در نمودارهای ذیل نشان می دهد که نقش بخش زراعت در سال های ۱۳۸۳، ۱۳۸۷ و ۱۳۸۹ خورشیدی نه تنها رشد لازم را نداشته بلکه سیر نزولی داشته است. دلایل کاهش سهم بخش زراعت در تولید ناخالص ملی کشور، عموما تحت تاثیر عواملی چون کمبود سرمایه گذاری، مهاجرت روستائیان به شهرها و آفات و امراض نباتی و حیوانی ذکر شده است. جدول فوق نشان می دهد که بخشهای زراعت، صنعت و خدمات چه نقشی در تولید ناخالص ملی افغانستان داشته اند رشد بخشهای خدمات و صنعت همه ساله صعودی بوده و علت اصلی این رشد را می‌توان توجه بیشتر مردم به این بخشها، افزایش تقاضا در بازار و توجه دولت به رشد و توسعه این دو بخش دانست. با درنظر داشت شرایط آب و هوایی و اقلیم مناسب کشور، منابع آبی فراوان، زمین کافی و خاک مناسب برای تربیه انواع مختلف میوه جات مثمر، زراعت می‌تواند عامل مهم در افزایش در آمد خانوارها از طریق صادرات و ارز آوری در کشور حساب شود. این جدول نقش سه بخش خدمات، صنعت و زراعت را در تولید ناخالص داخلی نشان می دهد توانمندی افغانستان در تولید بعضی محصولات خاص کشاورزی مانند "انار بی‌دانه" و سایر تولیدات زراعتی منحصر به فرد یکی از ظرفیت های مهم در افغانستان به حساب می آید. سرمایه گذاری و طرح های حمایتی دولت می‌تواند زراعت را به کلیدی ترین بخش برای رشد اقتصادی این کشور تبدیل کند. ۳- میزان سرمایه گذاری در هر بخش با مشاهده نمودار ۳ می‌بینیم که بیشترین سرمایه گذاری (با احتساب منابع داخلی و خارجی) در بخش خدمات صورت گرفته است. طوریکه در سال ۱۳۸۵ در بخش خدمات ۳۸.۲ میلیون افغانی(۰.۷۶۴ میلیون دلار) سرمایه گذاری شده، ولی در بخش صنعت و زراعت به ترتیب ۵.۶ و ۳.۳ میلیون دلار سرمایه گذاری شده است. مرور روند سرمایه گذاری سالانه در بخشهای صنعت و زراعت مشابه بوده ولی در بخش خدمات این روند روز به روز بیشتر شده و از همین رو بیشترین سهم را در تولید ناخالص داخلی داشته است. برعکس، سهم بخش زراعت در تولید ناخالص داخلی همه ساله سیر نزولی را پیموده است. با توجه به تمام این موارد، باید گفت که بستر زراعت افغانستان برای سرمایه گذاری کاملا بکر و دست نخورده است. تاکنون سرمایه گذاری خیلی بزرگ در این بخش انجام نشده و اندک سرمایه گذاری که توسط بخش خصوصی صورت گرفته نیز تاکنون به خوبی از آن استقبال شده است. این نمودار روند سرمایه در بخشهای زراعت، صنعت و خدمات را نشان می دهد به عنوان مثال کشتارگاه هایی که در کابل اعمار گردیده، ذخیره خانه‌ها و سردخانه هایی که در هرات و سایر ولایت ها فعالیت دارند اکنون با چندین برابر ظرفیت خود مشغول به کار هستند و این نشان دهنده فرصت‌های مناسب برای سرمایه گذاری در عرصه زراعت است. ۴- صادرات به تفکیک بخشها آمار نشان می‌دهد که بخش زراعت بیشترین نقش را در صادرات و در ایجاد اشتغال و درآمدزای در افغانستان بازی می‌کند. در دوره زمانی ده ساله، آمار نشان می‌دهد که در سال ۱۳۸۱، سهم زراعت در صادرات ۸۳۹.۳ میلیون دلار بوده، سهم صنعت فقط ۲۹.۸ میلیون دلار و سهم بخش خدمات نیز صفر بوده است. در پایان این دوره نیز این جایگاه حفظ شده و زراعت در سال ۱۳۹۰، با سهم ۲۰۲.۶ میلیون دلاری در جایگاه نخست و بخش صنعت جایگاه دوم خویش را با سهم ۱۴۹.۴ میلیون دلاری در کل صادرات کشور حفظ کرده است. در بخش خدمات نیز هیچ گونه کالاهای صادراتی که مربوط به بخش خدمات شود، وجود نداشته است. این نمودار نشان نقش بخشها در میزان صادرات افغانستان می‌باشد. آمار نشان می دهد که مهم ترین کالاهای صادارتی افغانستان را تاکنون محصولات زراعتی تشکیل می‌دهد. با نگاهی به آمار فوق، می‌توان دریافت که نقش بخش زراعت در قسمت سرمایه گذاری و تولید ناخالص ملی در وضعیب خوبی نیست، ولی با تمام این مشکلات، این بخش بیشترین ارز آوری را به داخل افغانستان داشته است. علاوه بر آن بیشترین جمعیت کشور که حدود ۸۰% از کل جمعیت را تشکیل می دهد به زراعت اشتغال دارند. این افراد جایگاه ویژه ای را در اقتصاد افغانستان داشته و بخش زراعت می‌تواند یکی از شاخص ترین و اساسی ترین بخش‌ها برای توسعه بنیادین و متوازن در اقتصاد افغانستان به حساب آید و نقش تعیین کننده را می تواند در عاید ناخالص ملی (GDP) کشور داشته باشد. طبق ارزیابی اداره سی آی ای(CIA) آمریکا، درآمد سرانه افغانستان بین سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰، ۵۰۰ دلار بوده و افغانستان از این لحاظ در جایگاه ۱۷۰ مین کشور جهان قرار دارد. بر اساس ارزیابی بانک جهانی نیز درآمد سرانه افغانستان از سال ۱۹۹۰تا ۲۰۱۰، ۵۰۱ دلار در سال بوده و در بین ۱۹۰ کشور جهان، جایگاه ۱۷۵ مین را دارا بوده و درحال صعود است. اداره مرکزی آمار افغانستان، عواید سرانه این کشور را طی ۱۰ سال از ۱۳۸۱ الی ۱۳۹۰ به ترتیب زیر اعلام کرده است: گزارش بانک جهانی تعداد افراد مستعد به کار را در افغانستان حدود ۱۵ میلون نفر اعلام کرده که از این میان دو بخش صنعت و خدمات هریک ۱۰ فیصد از نیروی کار را به خود اختصاص داده و ۸۰% دیگر آن در بخش زراعت و مالداری مشغول به کار هستند. این نشان می‌دهد که ۱۲ میلیون نفر در بخش زراعت مشغول به کارند. آنان نقش عمده را در افزایش درآمد سرانه کشور داشته زیرا اغلب این افراد نان آور اصلی خانواده خود به حساب می آید. وزارت زراعت افغانستان چهار چوب توسعه ملی این کشور را تدوین کرده که انتظار می‌رود بعد از اجرایی شدن این چهار چوب از سال ۲۰۱۰ به بعد دورنمایی ۱۰ ساله زراعت افغانستان چنین پیش بینی شده است، این نقش در اقتصاد ملی کاملا برجسته گردد. اهداف عمده این طرح عبارت است از: افزایش تولید سالانه غله جات به ۹ میلیون تن در سال اعمار تعداد ۳۰ سد متوسط و کوچک آبیاری افزایش زمین‌های تحت آبیاری به ۳ میلیون هکتار افزایش ارزش صادرات زراعتی از ۵۰۰ میلیون دلار کنونی به حداقل ۲.۵ میلیارد دلار در سال رشد سالانه ۴.۵% مالداری و ۵% باغداری. احیاء ۲۰۰ هزار هکتار جنگلات و ۵ میلیون هکتار علفچرها اجاره دهی ۶۰۰ هزار جریب( هر جریب معادل ۲۰۰۰ متر مربع) زمین به هدف فعالیت‌های صنایع زراعتی، مخابراتی، تجاری، تولیدی و خدمات عمومی. بر اساس برنامه جامع توسعه زراعت و چهارچوب توسعه ملی زراعت، به مدرنیزه شدن بخش زراعت توجه شده و کشاورزی به صورت جهشی توسعه خواهد یافت. در کل می تواند گفت که زراعت تاکنون عامل مهم در تولید خانواده روستایی بوده و توسعه زراعت می تواند به توسعه اقتصادی در افغانستان منجر شود.
افغانستان به عنوان کشور زراعتی در منطقه و جهان شناخته می‌شود. بر اساس گزارش اداره همکاری بین المللی آمریکا (USAID ) و آمار زراعتی۸۰٪ مردم افغانستان به کشاورزی و مالداری اشتغال دارند، و ٪۳۱ درآمد ناخالص ملی از محصولات زراعتی بدست می‌آید. بخش اعظم صادرات افغانستان نیز محصولات زراعتی و دامی است.
جایگاه زراعت در اقتصاد افغانستان
فضای خفقان زده و وهم آلود حاکم بر آلمان شرقی هم در قاب بندی های تصویر و هم در سایه روشن ها و رنگ به خوبی خود را نشان می دهند تا تماشاگر به خوبی دهشت حاکمیت توتالیتر را دریابد. فیلم برای تاکید برهمین فضا از صحنه بازجویی آغاز می شود، بازجویی که هدف از آن هم کشف اطلاعات و هم درکوبیدن روانی متهم است. این صحنه با صحنه ای که بازجو در کلاس درسی در دبیرستان نوار صدای بازجویی را پخش می کند با مونتاژ موازی همراه می شود تا علاوه بر آنکه بر ترساندن مردم از پلیس امنیتی تاکید شود، ماهیت چنین حکومتی که همواره با سوءظن و شک به شهروندان می نگرد و دیگران را به جاسوسی برای خود ترغیب می کند را نیز برملا کرده باشد. در روند همین تعقیب و مراقبت و شنود است که ما کم کم با شخصیت درونی گئرد وایسلر، بازجوی ارشد اشتازی ( پلیس امنیتی آلمان شرقی) آشنا می شویم؛ مردی تنها و متعصب به سوسیالیسم که در چارچوب چنین نظامی زندگی خود را وقف مراقبت از حاکمیت کرده است، اما به تدریج شک و تردیدهایش درباره نتایج کارهایش او را از مقام بازجو به مقام ناظر و سپس همسو می کشاند. زندگی دیگران اشاره ای آشکار به تمایل حاکمیت ( که شاید نمونه غربی آن هم کم نباشد) به نظارت و رازگشایی از رازهای زندگی شهروندان است و در همین فرایند نظارت است که تحول درونی شخصیت اصلی آن رخ می دهد. در همین روند است که گئرد وایسلر، به تدریج از نقش پلیس به نقش مداخله گر و حامی سوق داده می شود و از نقش قراردادی خود فاصله می گیرد. در همان ابتدای کار که دستگاه های شنود در منزل کارگردان تئاتر کار گذاشته شده است، در برخورد با رئیسش وقتی راهش را به سوی پایین سالن غذا خوری کج می کند و رئیسش با تعجب یادآوری می کند که جای ما آن بالاست، او سر میز کارمندان دون پایه می نشیند و می گوید: "بالاخره سوسیالیسم باید از یک جایی شروع شود". موسیقی فیلم، با تکرار موتیف های دلشوره آور فضای حاکم بر زندگی روشنفکران در حکومت پلیسی را آشکار می کند و به خوبی می تواند پیوندی بین دنیای درونی نظارت شوندگان و ناظر و نگرانی ها و تنش های حاکم بر زندگی شان برقرار سازد. "سونات برای انسان های شریف"، هدیه نمایشنامه نویسی که اجازه کار ندارد به گئرگ است، که به سوناتی از بتهوون اشاره می کند که ولادیمیر ایلیچ لنین به ماکسیم گورکی در باره آن گفته است وقتی من سونات آپاسیونتای بتهوون را گوش می دهم، می خواهم که از رازهای درونی دیگران باخبر شوم، اما هیچ کس نباید به رازهای مردم کاری داشته باشد، تنها کسانی که انسانیت خود را فراموش نکرده باشند می توانند از این موسیقی لذت ببرند، نه کسانی که در پی ستیزه جویی با دیگران و پرده برداری از رازهای دیگران باشند. در همین جا است که او پلشتی کار خود را در طرز برخورد رئیسش با کارمندان دون پایه به عینه می بیند و خود رفته رفته درگیر زندگی گئورگ دریمن و کریستا ماریا، شریک زندگی او می شود و بیش از پیش متوجه تنهایی و ماشینی بودن زندگی اش می شود. از این نظر فیلم نقبی مکاشفه جویانه به ساختار روانشناختی و ماهیت نظام توتالیتر با همراهی با بازجوی ارشد همین نظام است که در پایان سر به طغیان برمی دارد و برخلاف آموزه ها و انگاره های قالبی زندگی ش حرکت می کند. قربانی شدن ماریا بازیگر برجسته تئاتر و شریک زندگی گئورگ در این میان، اگرچه پایانی تراژیک است اما آخرین حلقه اتصال گئرد با آن نظام پلیسی را درهم می شکند. در صحنه به یاد ماندنی دیگری در تضاد با صحنه آغازین فیلم، وقتی گئرد به دلیل همدستی با مظنونان و تمرد از وظیفه از خدمت در اشتازی به کار دون پایه ای در اداره پست برای بازرسی نامه ها گماشته شده و خبر فرو ریختن دیوار برلین را می شنود کار را در میان بهت همکارانش رها می کند و به سمت دری روشن می رود. از این جاست که با گذشت زمان و در هم ریخته شدن آن نظام، با فضایی رنگی و کادر باز روبرو می شویم که تفاوت دو زمانه را به خوبی نشان می دهد و به از میان رفتن دیوارهای ذهنی و فیزیکی با حرکت پر شتاب و سرشار از زندگی گئرد در متن آن اشاره می کند. در باره فیلم زندگی دیگران (عنوان انگلیسی The Lives of Others)، اولین ساخته فلورین هنکل فون دنرسمارک، در سال2006پس از دریافت تعداد زیادی جایزه از جشنواره های مختلف، برنده اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد و همزمان اکران آن در اروپا ( این فیلم پیش تر در آلمان، اتریش و سوئیس اکران شده بود و از اواخر مارس در سینماهای آمریکا و اروپا اکران شده است) و با نقدهای ستایش آمیز منتقدان روبرو شد. فیلم از سال گذشته که برای نخستین بار در جشنواره لوکارنوی سوئیس به نمایش در آمد و جایزه فیلم منتخب تماشاگران را از آن خود کرد، تاکنون در 23 جشنواره بین المللی به نمایش در آمده است و 30جایزه به خود اختصاص داده است، از آن جمله هفت جایزه از جوایز فیلم آلمان (Deutscher Filmpreis) که در11 رشته آن نامزد بود و رکورد تازه ای برای یک فیلم آلمانی محسوب می شود. در این فیلم که شماری از مشهورترین و محبوب ترین بازیگران سینما وتلویزیون آلمان بازی می کنند، فرصتی برای اورلیش موئه (که خود در بخش شرقی آلمان زندگی می کرده است) برای بازی در نقشی بسیار حساس و درون گرایانه بوده است او بیشتر برای بازی در سریال های محبوب تلویزیونی به ویژه در باره دوران زمامداری هیتلر مشهور بوده است که برخی از این سریال ها در سالهای دور در ایران هم به نمایش در آمده اند. آهنگساز فیلم گابریل یارد که به همراه استفانی موکا، موسیقی تماتیک و روایی فیلم را برای تاکید بر فضای خفه و دلشوره آور آن ساخته است، کارنامه ای بسیار درخشان در این زمینه دارد و موسیقی فیلم هایی چون بدرود (2003)، بیمار انگلیسی (1996) و فرادرمانی (1987) را ساخته است. این فیلم که با بودجه بسیار کمی در برلین، فرانکفورت و بخش های شرقی آلمان ساخته شده است تا کنون در اکران سینمایی خود به مرز صد میلیون دلار دست یافته است و این برای یک فیلم مستقل فروشی شگفت انگیز به نظر می آید. درباره کارگردان فلورین هنکل فون دونرس مارک، در سال 1973 در کلن متولد شد و در شهرهای مختلف از برلین غربی و فرانکفورت گرفته تا سنت پترزبورگ ( لنین گراد آن زمان)، بروکسل و نیویورک به تحصیل و کار پرداخته است. در جوانی به ادبیات روسی علاقمند شد، درنتیجه به روسیه رفت و در آنجا به تحصیل روسی پرداخت و سپس در دانشگاه آکسفورد در زمینه فلسفه و علوم سیاسی تحصیل کرد. در سال 1992 بصورت داوطلبانه برای ریچارد آتن بورو، کارگردان مشهور سینما و تئاتر، در فیلم درعشق و جنگ کار کرد. پس از آن به مونیخ رفت و در دانشکده سینما و تلویزیون به تحصیل کارگردانی پرداخت و چند فیلم کوتاه ساخت که همگی با توجه بسیار روبرو شدند. پس از ساخت فیلم زندگی دیگران، وی فیلمنامه آن را نیز به آلمانی در این کشور منتشر کرد . خلاصه: گئرد وایسلر، بازجوی ارشد "اشتازی"، پلیس امنیتی جمهوری دمکراتیک آلمان، ماموریت می یابد تا زندگی گئورگ دریمن، کارگردان مشهور تئاتر را زیر نظر بگیرد، درحین گوش فرا دادن به مکالمات خصوصی وی و دیگران وی رفته رفته از دنیای زندگی روزمره خود فاصله می گیرد و به دنیای روشنفکران نزدیک می شود و سعی می کند تا وی را از گرفتاری نجات دهد. هنگامی که گئورگ دریمن شرح حالی در باره یک نمایشنامه نویس متوفی که سالها از کار منع شده بود، می نویسد و این نوشته در آلمان غربی به چاپ می رسد، اشتازی، کریستا ماریا سیلند، شریک زندگی گئورگ را بازداشت می کند تا با تحت فشار قرار دادنش وی را وادار به اعتراف کند که گئورگ این شرح حال را نوشته است. هنگامی که پلیس به خانه گئورک یورش می برد، ماریا از خانه فرار می کند و در اثر تصادفی کشته می شود. چند سال بعد گئورگ اسنادی از مراقبت و شنود منزلش را در بایگانی اسناد اشتازی می یابد که همه آنها به نحوی تنظیم شده اند که مانع از گرفتاری وی شوند. گئرد که به شغل نامه رسانی اشتغال دارد پشت ویترین کتابفروشی بزرگ کارل مارکس نام کتابی را از گئورگ می بیند که برای او آشناست: "سونات برای انسان های شریف"، کتاب را می خرد و در تقدیم نامه آن نام اختصاری خود را می یابد، وقتی فروشنده از او سوال می کند که آن را کادو کند یا خیر، پاسخ می دهد: "نه این برای خودم است". کارگردان و فیلمنامه نویس: فلورین هنکل فون دونرس مارک، مدیر فیلمبرداری: هگن بودانسکی، موسیقی متن: گابریل یارد و استفانه مونکا، تدوین: پاتریشیا رومل، بازیگران: اورلیش موئه (گئرد)، سباستین کوخ (گئورگ)، مارتینا گدک (ماریا)، اورلیش تاکور(رئیس پلیس امنیتی)، 137 دقیقه، آلمان 2006 خدمات
اگرچه در سالهای اخیر در آلمان شمار فیلم هایی که درباره دوران حکومت آلمان شرقی ساخته شده اند کم نبوده است اما شاید زندگی دیگران ( Das Leben der Anderen)، ساخته فلورین هنکل فون دونرس مارک، که به تازگی در کشورهای مختلف بر روی پرده سینماها رفته است و همزمان با استقبال منتقدان و تماشاگران روبرو شده است، فیلمی از جنس دیگر باشد.
نگاهی به فیلم "زندگی دیگران" ساخته فون دونرس مارک
انتظار می رود گفتگو در مورد احداث خط لوله انتقال گاز ايران به هند بخش اصلی برنامه سفر او به تهران را تشکيل دهد. وی رسماً در تهران مورد استقبال منوچهر متکی، وزيرخارجه جديد ايران قرار گرفت که خود در دانشگاه بنگلور هند تحصيل کرده و دبيرکلی تشکلی با عنوان کانون اسلامی فارغ التحصيلان شبه قاره هند را در دست داشته است. سفر نتور سينگ به تهران همزمان با بازگشت علی لاريجانی، دبير شورای عالی امنيت ملی ايران از هند صورت می گيرد که هند را جزو کشورهايی خوانده که ظرفيت رهبری منطقه را دارند و معتقد به لزوم 'ارتباط استراتژيک' با آن کشور است. سفر آقای لاريجانی به هند در راستای ابتکار تازه دولت ايران در افزودن به شمار طرفهای درگير مذاکرات هسته ای با خود صورت گرفته و در عين حال به نهايی شدن مذاکراتی انجاميده که در ارتباط با احداث خط لوله انتقال گاز ايران به هند از طريق خاک پاکستان انجام شده است. خدمات
نتور سينگ، وزير امورخارجه‌ هند همراه با هيئتی هفت نفره وارد تهران شد تا طی سفری سه روزه با رئيس جمهور، رئيس مجلس شورای اسلامی، دبير شورای عالی امنيت ملی و وزير امور خارجه‌ ايران ديدار و گفتگو کند و ديداری نيز از شهر شيراز داشته باشد.
سفر وزيرخارجه هند به تهران همزمان با بازگشت لاريجانی از دهلی
ظرفيت ۸۲ هزار نفری ورزشگاه در مسابقات بين المللی به ۶۷ هزار نفر محدود می شود. اين زمين که ميزبان نخستين بازی نيمه نهايی خواهد بود ابتدا برای جام جهانی ۱۹۷۴ ساخته شد و از آن زمان تاکنون تغيير داده شده و چهار گوشه خالی آن پر شده است. شنبه ۱۰ ژوئن: (۱6:۰۰): ترينيداد و توباگو – سوئد (گروه B)چهارشنبه ۱۴ ژوئن (19:۰۰): آلمان – لهستان (گروه A)دوشنبه ۱۹ ژوئن (۱3:۰۰): توگو – سوئيس (گروه G)پنجشنبه ۲۲ ژوئن (19:۰۰): ژاپن – برزيل (گروه F )سه شنبه ۲۷ ژوئن (۱5:۰۰): دور دوم (تيم اول گروه F با تيم دوم گروه E)سه شنبه ۴ ژوئيه (19:۰۰): نيمه نهايی در سال ۱۹۹۸ يک بمب ۵۰۰ کيلوگرمی عمل نکرده در دل زمين اين ورزشگاه پيدا شد. بمب های جنگ جهانی دوم همچنين در جريان عمليات مرمت و احداث در ورزشگاه های برلين و مونيخ پيدا شده بود. خدمات
"سيگنال ايدونا پارک" که قبلا به "وستفالن استاديون" معروف بود محل انجام بازی های بروسيا دورتموند است و تعداد تماشاگران آن در فصل ۲۰۰۵ - ۲۰۰۴ به طور ميانگين ۷۷ هزار نفر بود که بالاترين آمار تماشاگر مسابقات باشگاهی در اروپاست.
دورتموند – سيگنال ايدونا پارک
ژنرال الران به بی بی سی گفت: "البته موضوع آتش بس بخودی خود موضوع مهمی است (اما) به اعتقاد من مهمترين مساله پيدا کردن راهی است برای از بين بردن حزب الله که مانند يک عضو سرطانی در لبنان، اين کشور، اسراييل و سراسر منطقه را تهديد می کند." به گفته اين عضو سابق دستگاه اطلاعاتی ارتش اسراييل "در حال حاضر و از همان ابتدا نيز هدف تغيير وضعيت لبنان بطريقی بوده که بتوانيم در آينده دستکم سالها صلح و آرامش را در مرز شماليمان تضمين کنيم." اظهارات ژنرال الران همزمان است با حملات اسراييل به بيروت و جنوب لبنان. در تازه ترین اين حملات به دهکده مرزی حولا در جنوب لبنان، موجب کشته شدن 40 نفر شده است. ژنرال الران در پاسخ به اين سوال که چرا حزب الله شکست نخورده است گفت: "فکر می کنم جواب اصلی در دو نکته نهفته باشد. يکی اينکه حزب الله قطعا در استفاده از توانايهايش نشان داده که بسيار حرفه ای عمل می کند.... و همينطور تجهيزاتی دارند که سوريه و عمدتا ايران در اختيارشان گذاشته است. نکته دوم به اسراييل بر می گردد. فکر می که از همان ابتدا مدتی طول کشيد تا بفهميم که در موقعيتی کاملا متفاوت با گذشته قرار گرفته ايم. ضمن اينکه اين عمليات صرفا عملياتی نيست که مانند دفعات قبل از نظر زمانی و دامنه محدود باشد. اين بار در واقع عملياتی است که می تواند به يک جنگ بزرگ ميان ما و حزب الله تبديل شود؛ حزب اللهی که دست پرورده ايرانيان و تا حدی سوريه است." ژنرال الران افزود: "فکر می کنم که اکنون تعداد بيشتری در اسراييل و شايد در داخل دولت وارتش اکنون متوجه شده باشند از آنجاييکه اين عمليات يک عمليات محدود نيست و جنک بزرگی است، بايد همانطور هم جنگيد. معنی آن اينست که محدوديتی که تا بحال اسراييل برخود تحميل کرده چه از نظر وسعت سرزمينهايی که در داخل آنها به عمليات نظامی می پردازد و چه از نظر تعداد نيروهايی که به جنگ می فرستد، بايد تغيير کند." او گفت: "بنابر اين اگر از من بپرسيد ظرف روزهای آينده نيروهای بيشتری در داخل لبنان مستقر خواهند شد. درعين حال درباره لتيانی و آنسوی لتيانی اخبار بيشتری خواهيم شنيد. همينطور اسامی نباتيه و صيدون بيشتر به گوش خواهد خورد، نه فقط بعنوان مکانهای که از دريا يا هوا تحت حمله قرار بگيرند بلکه به عنوان جاهايی که در آنها نيروهای زمينی هم دست به عمليات بزنند." خدمات
در حاليکه نخست وزیر لبنان از کشورهای عرب درخواست کرده که در مقابل آنچه که او آنرا وحشت و نگرانی لبنان به علت عملیات اسرائیل می خواند، از لبنان حمایت کنند و خواهان آتش بس فوری و بلاشرط شده است، ژنرال مير الران، معاون سابق دستگاه اطلاعاتی ارتش اسراييل تاکيد کرده است که "درحال حاضر مهمترين مساله لزوما برقراری آتش بس نيست."
"عمليات در جنوب لبنان محدود نيست"
دامنه اين خشونت گسترده بوده و شامل خانه و خانواده هم می شود. زنان، يعنی نيمی از جمعيت کره زمين، در جوامع و فرهنگ های گوناگون روزانه در خانه هايشان هدف رفتار خشونت آميز شوهران، پدران و اقوام ديگر خود قرار می گيرند. خشونت تنها شامل کتک زدن و يا سوء استفاده جنسی نمی شود. رفتار و گفتار توهين آميز، بی احترامی به نظرات و تمايلات يک فرد و استفاده از ترفندهای روانی برای درهم شکستن شخصيت و غرور او از انواع ديگر خشونت است. شوهری که پس از يک بگو مگوی خانوادگی لباس مورد علاقه همسر خود را تکه تکه می کند يا عکس پدر او را که برايش بسيار عزيز است می سوزاند، در واقع به خشونت خانوادگی دست زده است. ميزان مدارای جامعه يا در واقع مدارای زنان با خشونت های خانوادگی در فرهنگ ها و جوامع مختلف، فرق می کند. اما اين بدان معنا نيست که جامعه ای از آن در امان است. در جوامع غربی که زنان از آزادی و حقوق بيشتری برخوردار هستند، امکان مقابله با اينگونه رفتارها و يا جلوگيری از تکرار آنها بيشتر است. در جوامع بسته که هنوز بر مدار سنتهای ديرين می چرخند، از همان کودکی به زنان می آموزند که رفتار خشونت آميز مردان امريست طبيعی و در نتيجه زنان بايد در برابر تعرضات پدر، برادر، عمو يا شوهر خود خاموش بمانند. اين موضوع برنامه صدای شمای اين هفته در راديوست. برای ما از تجربيات شخصی خود يا دوستان و اقوام نزديکتان بگوييد. اگر شما خود از کسانی هستيد که گاه قربانی چنين خشونتی بوده ايد، از احساسات خود برای ما بنويسيد. اگر خود گاه به اين نوع از خشونت دست زده ايد، انگيزه آن را برای ما بگوييد. برای مقابله با خشونت عليه زنان چه راهی می شناسيد؟ آيا تا کنون در مقابل خشونت عليه زنان ايستادگی کرده ايد؟ به چه نتيجه ای رسيده ايد؟ ۱ - خشونت در خانواده نمای کوچکی از خشونت در جهان بزرگی است که زيستگاه ماست.۲- بيشترين بودجه سالانه کشورها در جهت نگهداری و تجهيز ارتشها هزينه ميشود. ارتشها بزرگترين ابزار اعمال خشونت در جوامع انسانی ميباشند. ساخت وتجارت سلاح يکی از پردرآمدترين مشاغل جامعه جهانی است.يکی از پرطرفدارترين غذاهای ذهنی صنعت سينما است. ساخت فيلمهای خشن جنگی وجنايی يکی از پردرآمدترين بخشهای هنر سينما است. بازيهای کامپيوتری خشن نيز همينطور. خشونت يا تهديد به خشونت يکی از راههای مهم تامين منافع کشورهای قدرتمند ميباشد. در چنين جهانی صحبت از خشونت در خانواده عجیب بنظر ميرسد.۳-خشونت در خانواده نيز وسيله ای است در جهت رسيدن فرد خشونتگر به هدف مورد نظر خود وکسب منافع از آن.۴- با تعريفی جديد از منافع انسانها وکشف راههای غير خشونت بار برای رسيدن به هدف ميتوان اميدوار بود روزی انسانها در مسير کاهش خشونت گام بردارند. تا آن زمان بايستی همانگونه که برای قربانيان خشونت اشک ريخته ميشود برای خشونتگران نيز ابراز همدردی کرد.آنها انسانهای بيچاره ای هستند که برای رسيدن به هدف منافع درآمد آرامش و برکنارسازی موانع فقط با وسيله ای به نام خشونت آشنا هسستند. ۵-اميدوارم اين گفتار باعث همدردی و درک رفتار افرادی نظير پينوشه صدام حسين بن لادن تونی بلر رامسفلد چنی وخشونتگران داخل خانواده ها شود. درک و شناخت ريشه های تصميم اين افراد ما را به جامعه ای بدون خشونت نزديک خواهد ساخت. بدون شک علومی نظير روانشناسی و جامعه شناسی سنگينترين بار را برای توليد اطلاعات در اين شاخه مهم زندگی بشر به دوش خواهند کشيد. محمد سعيد صالحی - يزد در جوامع غربی خشونت عليه زنان بسيار بيشتر از اينجاست و دليل عمده آن الکل است و همچنين فيلم های خشن..به نظر من شما در شيوه طرح سؤال بی انصافی کرده ايد!!!! فاطمه-شيراز خشونت اکثرا به دليل عدم تفاهم ناشی ميشود.عدم تفاهم در طرز زندگی کردن-معاشرت با ديگران-تحصيلات و فرهنگ و....باعث ميشود که مردها را به خشونت وادارد. مردی که از طرز لباس پوشيدن زنش خوشش نمی آيد، و اين باعث ميشود که ساعتها با همسرش حرف نزند حتی از روابط جنسی پرهيز نمايد، آيا اين خشونت نيست؟ (خشونت بی صدا). ما به مردها و يا به پسرهايمان ياد نداده ايم که بايد به جای اعمال خشونت،سوِء تفاهم ها را رفع کرد. با همسرمان صحبت کنيم حتی اگر ساعتها به طول انجامد، تا شاهد خشونت های ناخواسته نباشيم. خشونت است که باعث متزلزل شدن زندگی هاو طلاق عاطفی بين زن و مرد ميشود. ما از همان بچگی به پسرهايمان ياد داده ايم موقعی که خواستند گريه کنند، به آنها گفته ايم، مگر تو دختری که گريه ميکنی، و يا موقع بچه دار شدن از خدا يک پسر کاکل زری خواسته ايم نه يک دختر، بنابراين پسرها ياد گرفته اند که گريه کردن و به زبان آوردن احساسات مال دخترها است و ياد گرفته اند که گريه از ضعف و نبود قدرت است و اين به مرور زمان ثابت کرده که دختر يا زن از من (پسر يا مرد) ضعيفتر است. فقط برای شستشو يا پخت و پز و بچه داری و اعمال جنسی مرد آفريده شده است. تا وقتی که اين ديدگاهها در مورد مرد و زن از بين نرود ما همچنان شاهد خشونت ها بر عليه زنان خواهيم بود. چه بسا زنانی در دنيا بوده اند که در عرصه های گوناگون به اوج و بالندگی رسيده اندو نشان داده اند که از هر حيث با مردان مساوی اند و يا حتی بالاتراز آنها. مردی که به علت نتوانستن همسرش در حل يک تمرين کوچک رياضی با او بگو مگو ميکند و ميگويد که تو عرضه هيچ کاری را نداری، و او را تهديد ميکند که اگر در رياضيات نمره نياوری ديگر اجازه نخواهم داد که تحصيلات دانشگاهی را به اتمام برسانی،آيا اين خشونت نيست. ای کاش روانشناسان جنبه های مختلف خشونت را بيشتر بررسی کنند،و بگويند که به وجود آمدن اين خشونت ها خود زنها هستند يا مردها؟ الهام - تهران تا وقتی که مردم به قرآن و دستورات خداوند و پيامبراسلام و امامان بی توجهی ميکنند و از فرهنگ مبتذل غرب و حتی از بعضی برنامه های مزخرف صدا و سيما الگو برميدارند روز به روز محيط خانواده ها بيش از پيش متزلزل شده و فساد و فحشاء بين مردها و زن ها زياد شده و اعتمادها از ميان برداشته ميشود. پس اگر واقعا ًخواستار زنگی آرام و بی دغدغه هستيم بايد از قرآن واهل بيت کمک بگيريم و آنها را الگوی زندگی امان قرار دهيم و اگر غير از اين باشد با حرف و کتاب و مشاوره های خالی از واقعيت روز به روزاوضاع وخيم تر شده و طولی نخواهد کشيدکه محيط خانواده ها از هم پاشيده ميشود. والسلام حسين طاهری - تهران تا زمانی که در سطح جامعه با زنان به عنوان شهروندان درجه ۲ رفتار می شود بايد منتظر پاسخ آن به صورت خشونت و ... نيز باشيم. حتی در کشورهای توسعه يافته نيز تعداد زنان در رده های بالايی قدرت بسيار کمتر از مردان است. مثلاً در آلمان برای اولين بار يک زن صدر اعظم می شود. با اين رفتار نمی توان منظر تغيير رفتار جمعه بود. همين سوال که چگونه از خشونت بر زنان بکاهيم "يک سوال مردانه است" خوب به سوال مطرح شده فکر کنيد! کيوان - تهران به نظر بنده زن هم مانند مردان از حقوق مساوی برخوردار بايد باشد زيرا يک مرد بدون يک زن نا تکميل است و يک زن بدون يک مرد. ولی بدبختانه در بسياری از ممالک به خصوص ممالک آسيايی زن را به حيث انسان درجه دوم حساب می کنند و عليه زن خشونت و ظلم روا می دارند که اين عمل ناشايسته نه در دين مقدس اسلام است و نه در کدام دين و مذهب ديگر. و اين را بايد همه مردان جهان بدانند که اين زن است که ايشان را به دنيا می آورد و آنها را از يک طفل ناتوان به يک مرد (مردی که حال می خواهد عليه همان زن که او را به دنيا آورده است خشونت و ظلم نمايد) مبدل می سازد. احمد فريد رحمانی - کابل در خانواده های مادر سالاری بيشتر پسرها که تشکيل خانواده می دهند جهت تخيله حقارتهای دوران کودکی بر عليه پدر به خشونت رجوع می کنند تا به اصطلاح به مشکلی شبيه زندگی پدر دچار نشوند. رويا - تبريز خشونت باعث از هم پاشيدن خانواده می گردد. بهتر است بگو مگو مسالمت آميز حل شود. امير به نظر من خشونت عليه زنان از زمانی که آنها هنوز کودک هستند آغاز می شود و بعد هم ازدواج های اجباری. فاميلها فرزندان شان را وادار به ازدواجهای اجباری می سازند و همين است که چی مرد و چی زن عقده های شان را به انواع مختلف بعد از ازدواج از همديگر می کشند. يک ضرب المثل در دری داريم که می گويند: خويشی به خوشی و سودا به رضا. خاتول مومند من با نظر خانم جلائيان از مشهد کاملا موافقم.اگر دختران ما بدانند که چه نقش عظيمی در شکل دادن به شخصيت فرزندانشان چه دختر چه پسر دارند هرگز خودشان را دست کم نمی گيرند. بلکه در صدد برمی آيند تا خود را لايق برای پرورش فرزندانی انسان کنند. انشالله. من فکر نمی کنم که کسی به اندازه مادر در زندگی و رفتار ما آدمها تا پايان عمرمان موثر باشد. صبا - تهران کمتر کسی را می توان سراغ نمود که طعم تلخ خشونت در خانواده را نديده و يا خود از آن آسيب نديده باشد. در همسايگی ما در سال های گذشته فاميلی را شناخت و در رفت و آمد بوديم که پسران اين فاميل آنهايی که به سن قانونی رسيده بودند و يا در حال رسيدن از خانه فراری می شدند و نمی توانستند وجود پدری را تحمل کنند که به قول آنها چيزی از عاطفه و انسانيت پدری در وجودش موجوديت ندارد. شرف، يک تن از اعضای اين خانواده که هم سن و سال با من بود، از سيزده سالگی از آغوش خانواده فرار نمود. زليخا، يک تن از دختران اين خانه چنان مفقود شد که کسی ديگر مرده و زنده اش را نتوانست بيابد. پدر اين فاميل به اندازه ای خشونت داشت که حتی ملا امام مسجد را با حضور نماز گزاران مورد لت و کوب قرار داد. اغلب در خانواده های فقير و نادار و خانواده های کم سواد و يا فاقد سواد زهر کشنده خشونت بيشتر لمس می گردد. به نظر من هم چنانی که بعضی از امراض جسمی فاقد تداوی به نظر می رسد، امراض روحی از قبيل خشونت نيز قابل درمان نيست. اما اظهار نظر، مصاحبه ها، گسترش موارد پخش و نشر مقاله و مضامين و در راس آن ايجاد قانون همگانی در حمايت از خانواده در مجامع بين الملل به جهت فرونشاندن خشونت و جلوگيری از آن می تواند مناسب و اساسی باشد.... نوراحمد رجاء - تاجيکستان در ايران و جهان کم نيستند مردانی که از همسران خود کتک می خورند و خشونت در مورد آنها انجام می شود. چرا فقط از خشونت درباره زنان گفته می شود؟ گزارشی در مورد مردان کتک خورده تهيه کنيد. احمد - تهران من می‌خواهم بدونم تا کی راجع به اين مسئله فقط صحبت می‌شه و کی واقعا ما انسانها به خودمان ميايم و عمل می‌کنيم؟ به کجا بايد برسيم تا بفهميم؟ تا همين جا هم کافی است ديگه. مادران و پدران ما کی می‌خوان بفهمند که بچه نياز به تربيت صحيح داره نه فقط به وجود آوردن! اين کاری است که تمام موجودات می‌تونن بکنند. چرا برای مقابله با خشونت، زنان ما کوچکترين قدمی برنمی‌دارند. اين همه آسيب کافی نيست؟ مشکل اصلی زنان ما اينه که خودشان را باور ندارند و نمی‌دونن که به عنوان يک انسان چه توانايی های عظيمی دارند و چه کارهايی که نمی‌توانند بکنند حتی برای مردانشان. مردانی که دوستشان دارند و به آنها عشق می‌ورزند. من متاسفم که اين رو می‌گم ولی اکثر مردان خشن و آزار رسان توسط همين زنان و مادران خشن تربيت شده اند و ياد نگرفتند که همه انسانها حق و حقوقات خودشان را دارند. ما بايد تغيير را از خودمان شروع کنيم. از همين جا. همين نقطه ای که هستيم. از جزء شروع شود، تا کل تغيير کند. جلائيان - مشهد از خشونت کاملا بدم می آيد حتی از شنيدن کلمه آن هم متاثر ميشوم ولی هيچ وقت نتوانستم که خودم مجری آن نباشم. من پسر چهارم خانواده هستم از اينکه در يک خانواده خشن تولد شده ام هميشه جو خشونت در آنجا حاکم بوده پس روی خودم هم تاثيرش را گذاشته يعنی با زير دستان روبرو ميشوم آثار آن کاملا در وجودم محسوس می باشد. راهی را که برای جلوگيری از خشونت پيشنهاد ميکنم اينست که: بايد از وقتيکه ازدواج می کنيم در سدد آن باشيم که فضای برابری وبرادری را در محيط خانه ايجاد نماييم نه فضای حاکم و محکوم را والسلام. جعفرفرين - کابل اين خشونت ها درست است ولی خشونت خانم ها را نسبت به مردان ای کاش گوشزد می کرديد. سالها است که در خانواده ها خشونت همسر به مادر شوهر و بلعکس و يا خشونت خواهر شوهر به همسر و بلعکس مشاهده ميشود تمام مسائل مطرح شده دلايلی دارد که بايد مورد توجه قرار گيرد . ديکتاتوری زن و مرد نمی شناسد. محمد علی مصيبييان - تهران خشونت بيشتر از نبود وجدان ناشی می شود. اين وجدان انسانهاست که بايد بيدار باشد و جلوی اين قبيل کارها را بگيرد. وجدان انسانها موقعی بيدار می شود که به تمامی جنبه های زندگی تفکر کنند. و نظر متخصصين را هم در تفکر خود در نظر بگيرند. شهاب برادران ديلمقانی - تهران خدمات
۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت عليه زنان شناخته شده است.
برای مقابله با خشونت عليه زنان چه می توان کرد؟
معاملات هفته پيش بورس اوراق بهادار تهران در شرايطی آغاز شد که مجلس ايران پس از ۳۹ سال قانون جديدی را برای اداره بازار سرمايه اين کشور به تصويب رساند. تدوين کنندگان اين قانون که در صورت تاييد شورای نگهبان از چهار ماه آينده لازم الاجراست، اميدوارند ساختار سنتی بازار سرمايه ايران را دگرگون شود. بر پايه اين قانون، سازمان کارگزاران بورس اوراق بهادار تهران که در طول سه دهه گذشته وظيفه مديريت بازار سرمايه ايران را بر عهده داشته است، منحل خواهد شد و با تشکيل سازمان غير دولتی بورس دوره فعاليت مستقل کارگزاران بازار سهام شروع خواهد شد. بدين ترتيب مدير بورس تهران، رييس کل سازمان بورس خواهد بود و سمت دبير کلی که وظيفه مديريت و نظارت بر بازار سرمايه را همزمان دارا بود، حذف خواهد شد. کارشناسان معتقدند اجرای اين بخش از قانون جديد بازار سرمايه به چهار دهه تناقض در اداره بورس تهران پايان خواهد داد. پيش از اين، انتخاب دبير کل سازمان بورس تهران توسط کارگزاران عضو هيات مديره اين سازمان صورت می گرفت و دبير کل موظف به نظارت بر فعاليت کارگزاران و مديريت همزمان بازار سهام بود. بر اين اساس، همواره مقام دبير کل بورس تهران به مماشات با کارگزاران متخلف متهم می شد و گستردگی شرح وظايف او مانع از مديريت کارآمد بازار سهام شده بود. با تفکيک وظايف مدير بورس تهران و کاهش اختيارات او در قانون جديد، شورای بورس اوراق بهادار وظيفه نظارت همه جانبه بر بازار سرمايه را بر عهده خواهد داشت. اين شورا که به رياست وزير امور اقتصادی و دارايی تشکيل خواهد شد، ساختاری دولتی خواهد داشت. بی اعتمادی سهامداران گذشته از اين، در قانون جديد برای اولين بار تخلف در داد و ستد اوراق بهادار توسط کارگزاران و سهامداران و ممانعت از انتشار شفاف و بموقع اطلاعات مالی شرکت ها جرم قضايی تلقی شده و مجازات نقدی و حبس برای آنها در نظر گرفته شده است. دولت اميدوار است با شروع اجرای اين قانون، بی اعتمادی سهامداران به برقراری مناسبات عادلانه در مبادلات اوراق بهادار از ميان برود. با اين وجود تحليلگران مسايل بازار سرمايه معتقدند که سير نزولی شاخص های بورس تهران در جريان معاملات هفته پيش نشان داد سهامداران تا پيش از اجرای اين قانون به کارآمدی آن در کاهش مبادلات متکی بر اطلاعات نهانی اعتماد ندارند. تحليلگران حاکميت اين فضا را ناشی از بی توجهی سه سال گذشته سازمان بورس در اجرای مصوبات شورای بورس در مورد الزام شرکت ها به افشای سريع اطلاعات مالی، مقابله با معاملات متکی بر رانت اطلاعاتی و دستکاری قيمت ها می دانند. سهامداران جزء بورس تهران که بالاترين زيان را از رکود ده ماه گذشته بازار سهام متحمل شده اند، بر اين باورند که عواملی که در سه سالی که از تصويب آيين نامه های ياد شده در شورای بورس می گذرد مانع از اجرای آنها شده اند، طی سالهای آتی هم از اجرای کارآمد قانون جديد جلوگيری خواهند کرد. محدود سازی معاملات با اين وجود دولت محمود احمدی نژاد همچنان در تلاش است تا بار ديگر اعتماد از دست رفته دو ميليون و پانصد هزار سهامدار ايرانی را احيا کند. به همين منظور و با هدف کاهش انحصار در بازار سرمايه ايران دولت در قانون جديد اداره بورس تهران سهامداران را از تصاحب بيش از دو نيم درصد سهام هر شرکت عضو بازار سرمايه منع کرده است. سه سال پيش نيز وزير وقت اقتصاد جمهوری اسلامی با هدف کاهش دخالت بازار پول و بانک ها در بازار سرمايه قانونی را به تصويب رساند که بر اساس آن بانک ها از سرمايه گذاری در بيش از ده درصد سهام شرکت های بورسی منع شدند. ولی با پديداری شواهد رکود سنگين در معاملات سهام توسط سهامداران خرده پا، دولت بارها ناچار شده تا با ناديده انگاشتن اين قانون با جذب سرمايه بانک ها از سقوط بورس تهران جلوگيری کند. به همين دليل کارشناسان اجرای ضرب الاجلی اين ماده از قانون جديد را غير ممکن می دانند. به اعتقاد آنها در شرايط فعلی که دولت در حال مذاکره با بانک مرکزی برای اعطای وام ارزان قيمت به سرمايه گذاران نهادی به منظور افزايش توان خريد سهام آنهاست، اجرای اين قانون در چهار ماه آينده بار ديگر بازار سهام را با رکود مواجه خواهد کرد. اين رکود پس از آن رخ خواهد داد که سهامداران بزرگ بورس تهران مجبور خواهند شد تا با عرضه سهام مازاد سهم خود از مالکيت شرکت های بورسی را به کمتر از دو و نيم درصد برسانند. برخی از کارشناسان نيز معتقدند هر چند اين قانون با هدف هدايت شرکت های بزرگ سرمايه گذاری به سمت گرداندن سبد سهام متنوع شرکت های بورسی تصويب شده ولی اعطای سهم اندک از شرکت ها که به معنای عدم حضور اين شرکت ها در ترکيب هيات مديره شرکت هاست، اشتياق سهامداران بزرگ را برای خريد سهام کاهش خواهد داد. با پيش آمدن چالش هايی برای اجرای قانون جديد بازار سرمايه، دولت بار ديگر تدوين راهکارهای کوتاه مدت خروج از بحران بورس تهران را در دستور خود قرار داده است. هفته گذشته شورای بورس با حضور وزير اقتصاد و رييس کل بانک مرکزی جلسه نهايی خود را برای تدوين گزارش راهکارهای بازگرداندن رونق به معاملات بازار سرمايه برگزار کرد. اين گزارش چهارشنبه گذشته به دولت ارايه شد و قرار است بررسی آن در جلسه روز يکشنبه هيات وزيران آغاز شود. معضل سيمان دبير کل بورس اوراق بهادار تهران بر اين باور است که گذشته از تزريق نقدينگی سهامداران بزرگ به بازار سرمايه، اهتمام دولت به آزادسازی قيمت گذاری محصول سيمان رونق نسبی را به معاملات سهام باز خواهد گرداند. در مقابل وزير بازرگانی با برگزاری مصاحبه ای مطبوعاتی اعلام کرد که در بحث قيمت گذاری سيمان بايد منافع ۷۰ ميليون ايرانی لحاظ شود نه سود دو و نيم ميليون سهامدار. آقای مير کاظمی معتقد است تجربه اجرای طرح جامع سيمان و کاهش کنترل دولت بر قيمت سيمان موجب شده تا هم اکنون بهای اين محصول به دو برابر نرخ مصوب دولت يعنی تنی ۷۰ هزار تومان برسد. وزير بازرگانی بر اين باور است که علت کمبود سيمان، تعلل شرکت های توليد کننده برای واردات مواد مورد نياز به کشور است و بازگشت سيمان به سبد حمايتی دولت بحران تازه ای برای بازار سيمان ايجاد نکرده است. در مقابل دبير کل بورس بر اين عقيده است که با ادامه قيمت گذاری دولتی سيمان، فاصله قيمت دولت و بازار آزاد که يکهزار ميليارد تومان برآورد می شود، به جای کارخانه های سيمان روانه جيب دلالان خواهد شد. اين در حالی است که موافقان می گويند تزريق سالانه يکهزار ميليارد تومان يارانه به صنعت سيمان علاوه بر افزايش سود آوری آن، موجب اجرای سريع تر طرح های توسعه اين صنعت خواهد شد. دبيرکل بورس با اين استدلال در تلاش است تا صف فروش سهام سيمانی در بورس تهران را جمع کند. شرکت های سيمانی بيش از ۱۵ درصد ارزش جاری بورس تهران رادر اختيار دارند. در حال حاضر سالانه ۳۲ ميليون تن سيمان در ايران توليد می شود که کفاف نياز داخل کشور را نمی دهد. بر اين اساس دولت صادرات سيمان را تا زمانی که شرکت های سيمانی مطابق تعهدشان واردات انجام ندهند، متوقف کرده است. شرکت های سيمانی نيز با کاهش عرضه سيمان دولت را برای آزادسازی قيمت سيمان و صادرات تحت فشار گذاشته اند. با اين وجود تحليلگران مسايل بازار سرمايه معتقدند که به دليل رشد حبابی قيمت سهام شرکت های سيمانی در دو سال گذشته که همواره شايعه آزادسازی قيمت سيمان مطرح بوده، تصميم به خروج سيمان از سبد حمايتی دولت تاثير چندانی بر رشد بهای سهام شرکت های سيمانی نخواهد داشت. کابوس سقوط در حالی که تحت تاثير اين گونه مجادلات، دولت آقای احمدی نژاد دو ماه پس از روی کار آمدن در مورد راهکار پايان دادن به بحران بورس تهران هنوز به نتيجه خاصی نرسيده است، شاخص کل بورس تهران در خاتمه معاملات هفته گذشته ۵۶ واحد ديگر کاهش يافت و به ده هزار واحد نزديک شد. تحليلگران تکنيکی معتقدند اگر شاخص کل بورس تهران ۲۸ واحد ديگر کاهش يابد، سقوط شاخص کل بورس تهران تا ۹۳۰۰ واحد قطعی است. در همين حال طی مبادلات هفته پيش، بهای هر سهم هفت شرکت عضو بورس تهران از صد تومان پايين تر رفت. در ميان آنها، دو شرکت بزرگ سرمايه گذاری همچون سرمايه گذاری ملت و توسعه ملی به چشم می خورد. طبق ضوابط و آيين نامه های داخلی بورس تهران قيمت پايه هر سهم صد تومان است و کاهش بهای هر سهم شرکت های بزرگ همچون سرمايه گذاری ها به معنای خداحافظی زودهنگام آنها از تابلو اصلی بورس تهران و سقوط به تالار فرعی است. ارزش معاملات هفتگی بازار سرمايه ايران هم هفته پيش با ۱۶ درصد نزول به ۴۳ ميليارد تومان رسيد. خريداران سهام نيز طی هفته گذشته ۳۴ درصد کاهش يافتند و فقط ۱۴ هزار نفر نسبت به خريد سهام از بورس تهران اقدام کردند. کارشناسان پيش بينی می کنند نتايج نشست يکشنبه آينده دولت مهمترين عامل تاثير گذار بر روند معاملات هفته جديد بورس تهران باشد و در صورتی که همچون دفعات قبل دولت از ارايه راهکارهای موثر خروج بورس تهران از رکود ده ماهه ناتوان باشد، سقوط شاخص کل بازار سرمايه ايران به محدوده ۹ هزار واحد احتمالا زودتر از تصور اتفاق می افتد. خدمات
در حالی که مديران بازار سرمايه ايران پيش بينی می کردند با تصويب قانون جديد بازار اوراق بهادار تهران در مجلس، آرامش نسبی بر شاخص های بازار سهام حاکم شود، در مجموع داد و ستدهای هفته گذشته نيز شاخص کل بورس تهران ۵۶ واحد ديگر کاهش يافت تا اين شاخص تنها ۲۸ واحد تا سقوط از مرز ۱۰ هزار واحد فاصله داشته باشد.
هراس بازار سرمايه ايران از شکستن کمر شاخص اصلی
اکنون پس از حدود دو دهه از این تحول تاریخی مهم٬ به نظر می‌رسد نیروهای سیاسی شیعه از ایجاد یک گفتمان ملی که با مشارکت دیگر گروه‌ها به یک دولتی کارآمد بیانجامد ناکام مانده‌اند. البته شیعیان همچنان دست بالاتر را در نظام سیاسی عراق دارند اما این نظام پریشان را بدشواری می‌توان "دولت" نامید. محمد حلبوسی رئیس پارلمان که از گروه‌های سنی است در جلسه تصویب اخراج نیروهای آمریکایی از عراق در آغاز سال، هشداری کنایه‌آمیز به نیروهای شیعه داد که تنها نمایندگان حاضر در پارلمان بودند. نمایندگان سنی و کرد در اعتراض به تصمیم یک جانبه نیروهای شیعه برای اخراج نیروهای آمریکایی در آن جلسه شرکت نکردند. حلبوسی خطاب به نمایندگان حاضر گفت که شما (شیعیان) اکنون برادر بزرگی هستید که مسؤوليت همه شیعیان و سنی‌ها و کردها و دیگر اقلیت‌های عراق را به عهده دارید. محمد حلبوسی، رئیس پارلمان عراق نیروهای شیعه برغم برخورداری از اکثریت در ساختار سیاسی عراق نتوانسته‌اند این نقطه قوت را در تشکیل دولتی کارآمد به کار گیرند که منافع همه عراقی‎ها از جمله جامعه شیعیان را تأمین کند. در واقع مناطق شیعه عراق شاهد کمترین بازسازی، بیشترین ناآرامی سیاسی و بحران‌های‌ اجتماعی گسترده از جمله فقر و بیکاری و خودکشی و غیره هستند. نقشه جبهه‌بندی‌های سیاسی عراق بسرعت در حال تغییر و پیچیده‌ترشدن است و مثلث سنی٬ شیعی٬ کرد دیگر پاسخگو نیست. شیوه تعامل سه گروه از همکاری به باج‌گیری متقابل تبدیل شده است. بازیگران منطقه‌ای از جمله ایران و ترکیه در ساختار سیاسی عراق دخالت رسمی دارند. آمریکا نیز برغم کاهش علاقه‌‌‌اش به عراق، هنوز حضور مؤثری در این کشور دارد و از آن برای مقابله با جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای ایران استفاده می‌کند. نیروهای شیعه عملا در تولید هویتی ملی برای عراق توفیقی نداشته‌اند. نظام سیاسی عراق پس از ۲۰۰۳ شیری بی‌یال و دم و اشکم و ناکارآمد است. در چنین فضایی٬ نیروهای شیعه عراق به بازسازی فوری خود نیازمندند و سپس حرکت به سوی شرکای سیاسی‌ برای یک قرارداد اجتماعی جدید. در بین نیروهای سیاسی فعال در عراق، جنبش حکمت تنها گروهی است که دوره بعد از ۲۰۰۳ را پایان یافته می‌بیند و از نیاز به توافق همه طرف‌ها برای ساخت یک نظام سیاسی جدید صحبت می‌کند. نظام سیاسی بعد از ۲۰۰۳، از توافق و شراکت سیاسی به فرقه‌گرایی شکننده‌ رسیده، روند توافق در مسائل کلان دشوار و در عمل بدل به باجگیری سیاسی شده، دولت مرکزی بشدت تضعیف است و نیروهای متعددی در مناطق مختلف فعال شده‌اند. راهپیمایی‌های یک سال گذشته نیز عملا مشروعیت نظام سیاسی پسا ۲۰۰۳ را متزلزل کرده است. مردم کاملا به احزاب سیاسی بی‌اعتماد شده‌اند و به جهت هیمنه این احزاب، گروه‌های جدید هم در عرصه سیاسی شکل نگرفته‌اند. فساد گسترده در همه بخش‌های حکومت نیز دست و پای دولت را بسته و همچون خوره به جان بقایای کهنه و رو به ویرانی آن افتاده است. وزیر دارایی عراق از این فساد به عنوان شبکه‌ مافیای حزبی و نظامی و قبیله‌ای و خانوادگی یاد می‌کند که دولت را کاملا گروگان گرفته است. افزون بر این‌٬ گروه‌های شبه‌نظامی شیعه عملا خارج از سیطره و چارچوب دولت فعالیت و اقتدار آن را ضعیف می‌کنند. ترورها و گروگانگیری‌های متعددی در عراق به این گروه‌ها نسبت داده می‌شوند. ترور تحلیلگر سیاسی سرشناس هشام هاشمی و فعال سیاسی ریهام یعقوب و ربوده شدن نویسندگان معروف مازن لطیف و توفیق تمیمی نمونه‌ای از ده‌ها موردی هستند که پس از ماه‌ها هیچ خبری از سرنوشت آنها نیست. پارلمان عراق در نتیجه، ساختارهای متعدد قدرت بیرون از نظام اقتدار و کارآمدی دولت را به چالش جدی گرفته‌اند. نیروهای شیعه با داشتن پست حساس نخست‌وزیری و اکثریت پارلمان و کابینه٬ نقش اصلی را در این آشفتگی و نیز بیشترین توانایی را در غلبه بر آن دارند. این در حالی است که بسیاری از نیروهای سیاسی شیعه همچنان در نقش اپوزسیون فعالیت می‌کنند و گویا باور ندارند که دولت را در دست دارند و هر گونه تضادی با دولت به تضعیف وجود سیاسی خودشان منتهی می‌شود. نخستین گام در اصلاح این روند اراده سیاسی جدی برای توقف فعالیت‌ نیروهای خارج از دولت است. پایبندی نیروهای شیعه به گفتمان و ساختار دولت٬ دیگر نیروهای سیاسی را ناگزیر به همین مسیر می‌کشاند و اقتدار کافی را به دولت برای مقابله با متمردان خواهد بخشید. این گام هر چند روشن و بدیهی به نظر می‌رسد٬ پیاده‌سازی آن به جهت نفوذ طرف‌های خارجی دشوار و دور از ذهن است. نیروهای شیعه خارج از ساختار دولت عملا از مراکز قدرت خارج از عراق فرمان می‌برند و منافع آنان را بر منافع ملی عراق اولویت می‌دهند.
نیروهای سیاسی شیعه از سال ۲۰۰۳ نقشی اساسی در ساختار دولت جدید عراق پیدا کردند. این نخستین بار در تاریخ معاصر عراق بود که چنین فرصتی در اختیار این گروه‌ها قرار می‌‌گرفت. پیش از آن٬ گروه‌های شیعه یا کاملا خارج از دایره قدرت و در کنار اپوزسیون بودند یا مشارکتی بسیار جزئی در ساختار دولتی داشتند که صبغه غالب آن عربی و سنی بود.
سردرگمی نیروهای شیعه عراق در ترسیم سیاست ملی
در فوتبال ایران هم کم نیستند ستاره‌هایی که با وجود ثبت شدن نامشان در بالاترین حد تاریخ فوتبال ایران، هرگز موفق به حضور در جام جهانی نشدند؛ بعضی به واسطه قرار نگرفتن در یک نسل طلایی، گروهی به دلیل مصدومیت یا جای نگرفتن در اندیشه‌های یک مربی. این فهرست شماری از نامدارترین بازیکنان فوتبال ایران است که رنگ جام جهانی را ندیدند: همایون بهزادی متولد دی ماه سال ۱۳۲۰ در خرم آباد. فقط ۱۲ سال داشت که از تیم جوانان شهرش فوتبال را به صورت حرفه‌ای آغاز کرد و تا بالاترین رتبه فوتبال ملی و باشگاهی رسید. شاهین، پیکان و پرسپولیس مقاصد بعدی مهاجم طلایی فوتبال ایران شدند. همایون بهزادی تقریبا به تمام افتخارات ممکن در تیم ملی و پرسپولیس رسید. دو قهرمانی در جام ملت‌های آسیا را تجربه کرد و در فینال سال ۱۹۶۸ در تهران، با گل همایون بهزادی ایران موفق شد اسرائیل را دو بر یک شکست دهد و قهرمان آسیا شود. از آقای گلی در لیگ تا آسیا، در پرونده‌اش به چشم می‌خورد. او اما سال ۱۳۵۲ برای همیشه از فوتبال ملی خداحافظی کرد. شش سال بعد، ایران برای نخستین بار به جام جهانی فوتبال رسید. پرویز قلیچ‌خانی کم نیستند کسانی که پرویز قلیچ‌‌خانی را همچنان بهترین بازیکن تاریخ فوتبال آسیا می‌نامند. او تنها بازیکن تاریخ فوتبال ایران است که در تمامی پست‌های زمین بازی کرد و البته در تمامی پست‌ها هم از بهترین‌ها بود. سال ۱۳۲۴ در منطقه شوش تهران به دنیا آمد. بیشتر تیم‌های باشگاهی فوتبال ایران را دور زد و هرجا یک مهر از خودش کوبید. از کیان به تاج (استقلال) رفت، یک سال بعد با پاس قرارداد بست. سال بعد دوباره به تاج برگشت، سال بعد دوباره راهی پاس شد. در همین بازه‌های زمانی یک ساله عقاب، دارایی و پرسپولیس را هم تجربه کرد. بعدها که ایران را ترک کرد سر از تیم سن خوزه آمریکا نیز درآورد. دلیل خانه به دوشی پرویز قلیچ‌خانی فعالیت‌های سیاسی‌اش بود. قبل و بعد از انقلاب سال ۵۷ به واسطه گرایش‌های شدیدش به مارکسیسم زیر فشار بود. از آقای قلیچ‌خانی در صفحه اول روزنامه کیهان در شماره ۱۰۶۲۹ و به تاریخ ۱۵ بهمن سال ۵۷ نامه‌ای به یادگار مانده که در طلب عفو از سوی "جمهوری اسلامی" نوشته شده است. او در بخشی از این متن نوشته بود: "وقتی تیم ایران اول شد. اعضای تیم به اصطلاح شرفیاب گردیدند و در این شرف به باد دهی، کلیه سرپرستان و مربیان و اعضای تیم تا کمر خم شده و بر دستان شاه بوسه زدند ولی من [و یک نفر دیگر هم] از انجام این کار خودداری کردم و به همین دلیل از سوی تیمسار خسروانی و هاشمی‌نژاد مورد بازخواست قرار گرفتم." احتمالا به دلیل همین گرایش‌های سیاسی قلیچ‌خانی در فهرست مدعوین تیم ملی ایران برای جام جهانی ۱۹۷۸ قرار نگرفت و بسیاری خط خوردن او را در وجوه غیرفوتبالی دانستند. قلیچ خانی تا سال ۱۹۷۷ عضو تیم ملی ایران بود. حسین کلانی فقط ۳۰ سال داشت که فوتبال را رها کرد و به آمریکا رفت تا مدرک کارشناسی معماری‌اش را بگیرد. گلزنی مادرزاد بود و بی تردید یکی از بهترین مهاجمان تاریخ فوتبال ایران. اما حسین کلانی هم هرگز طعم بازی در جام جهانی را نچشید. او حد فاصل سال های ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۲ در نوک حمله ایران درخشید، اما شوقش به ادامه تحصیل، فرصت حضور احتمالی از جام جهانی آرژانتین را از او گرفت. حسین کلانی در باشگاه‌های شاهین، پرسپولیس، شهباز و پیکان بازی کرده بود. فرشاد پیوس فرشاد پیوس (راست) و مهدی مهدوی‌کیا عنوان "آقای گل" هنوز پیشوند نام کوچکش باقی مانده است. فرشاد پیوس، برترین گلزن تمامی ادوار تاریخ لیگ‌های ایران است؛ عدد جادویی ۲۱۲ گل که شاید سال‌های سال کسی نتواند به آن برسد. او در راه‌آهن، شاهین، نیروی هوایی، شاهین و پرسپولیس تهران توپ زد. مدتی هم به الاهلی قطر رفت. سال‌های اوج فوتبال پیوس با روزهای جنگ ایران و عراق پیوند خورد. بدون تردید جبر تاریخی از مهمترین دلایل ناکام ماندنش در رسیدن به جام جهانی بود، یکی دیگر از قربانیان ورزشی درگیری‌های سیاسی و نظامی ایران در دهه ۶۰ خورشیدی. طی ده سال حضور در تیم ملی فقط ۳۴ بازی انجام داد که آن هم به دلیل محدودیت‌های ایران برای حضور در رقابت‌های رسمی و دوستانه بود. شاید فرشاد پیوس را بتوان یکی از بزرگترین غایبان تاریخ فوتبال ایران در ادوار جام جهانی دانست. مردی که اگر در هر دوره دیگری به دنیا می آمد احتمالا بیش از ۱۰۰ بازی ملی داشت و شاید بخت حضور در جام جهانی را هم پیدا می‌کرد. سیروس قایقران سیروس قایقران (راست) و مجید نامجو مطلق بهمن ماه سال ۱۳۴۰ پسری در بندرانزلی ایران متولد شد که تاریخ فوتبال ایران را به شکلی متفاوت نوشت. کم نیستند اهالی فوتبال ایران که "آبای انزلی" (لقب سیروس قایقران) را بهترین هافبک تاریخ این فوتبال می‌دانند. قامتی کشیده، قدرت بدنی مثال‌زدنی، شوت‌هایی کم نظیر، قدرت رهبری بالا و البته هوشی برجسته. سیروس قایقران نخستین بازیکنی بود که بدون حضور در استقلال و پرسپولیس، نه تنها به تیم ملی دعوت شد که بازوبند کاپیتانی تیم را هم بر بازو بست. دورانی که سیروس قایقران رهبر تیم ایران شد، تمامی شالوده تیم ملی را بازیکنان دو تیم اول پایتخت تشکیل می‌دادند. او در سال‌های ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۱ بیش از ۴۰ بار با پیراهن تیم ملی ایران به میدان رفت و بعد به شکلی باورنکردنی از تیم ملی خط خورد. گروهی هنوز معتقدند کنار گذاشتن سیروس قایقران، پروسه ای بود برای کاپیتان شدن یکی از بازیکنان پرسپولیس در تیم ملی. رضا شاهرودی از چپ به راست: رضا شاهرودی، علی دایی و احمدرضا عابدزاده فقط یک حادثه می توانست او را از حضور در جام جهانی فوتبال دور کند. سال ۱۳۸۱ که به روزنامه جهان فوتبال گفت: "در تمام گیتی، بدشانس‌تر از من وجود ندارد"؛ اغراق کرد اما کاملا هم بیراه نمی‌گفت. رضا شاهرودی فوتبالش را از کشاورز آغاز کرد و خیلی زود به پرسپولیس رسید. بازی در آلتای اسپورت، دالیان چین، پاسارگاد و پیکان را تجربه کرد، اما هرگز به آن چه از نظر فنی حقش بود نرسید. بخشی از حسرت‌های باقی مانده برای رضا شاهرودی را می‌توان از همان بداقبالی‌های همیشگی‌اش دانست و بخشی را باید در تندخویی‌هایش جست و جو کرد. او چهار سال عضو تیم ملی ایران بود و ۵ گل زد. شاهرودی عضو تیم اعزامی به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه بود و در تفکرات تیمی تومیسلاو ایویچ و بعد از او جلال طالبی جایگاه اصلی را داشت. اما درست یک روز قبل از بازی نخست ایران مقابل یوگوسلاوی، به شدت مصدوم شد. مصدومیتش او را از تمام بازی‌های ایران در جام جهانی دور کرد. مهرداد میناوند که به جای او به میدان رفت، مدت‌ها در تیم ملی ایران ذخیره او بود. فرهاد مجیدی هرگز در آستانه رقابت‌های جام جهانی مصدوم نشد، اما نتوانست رنگ این رقابت‌ها را هم ببیند. ستاره باشگاه استقلال، یکی از غایبان تاریخ فوتبال ایران در ادوار جام جهانی است. فرهاد مجیدی حد فاصل سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۰ فقط ۴۵ بار با پیراهن تیم ملی ایران به میدان رفت و البته ده گل هم به ثمر رساند. او وقتی فقط ۱۹ سال سن داشت از سوی محمد مایلی‌کهن به اردوی تیم ملی دعوت شد و در ۲۰ سالگی یکی از بازیکنان جانشین همیشگی تیم ملی بود اما با کنار رفتن مایلی کهن، حضورش در تیم ملی کم‌رنگ شد. فرهاد مجیدی می‌توانست یکی از مسافران جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه باشد، اما پرمهره بودن آن تیم و همین طور میل کادرفنی وقت به استفاده از بازیکنان باتجربه باعث شد نامش در فهرست نهایی قرار نگیرد. اختلافاتش با برانکو ایوانکوویچ سرمربی وقت تیم ملی ایران او را از حضور در جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان هم دور کرد. فرهاد مجیدی جزو معدود ستاره‌های فوتبال ایران بود که شانس حضور در دو دوره جام جهانی را داشت اما هر بار همسو با سلیقه‌ مربیان تیم ملی نبود. مجتبی محرمی مجتبی محرمی (راست) و احمدرضا عابدزاده اردیبهشت ۱۳۴۳ متولد شد. وقتی ۲۹ سال داشت، کارلوس آلبرتو پریرا سرمربی وقت تیم ملی برزیل خطاب به اردشیر لارودی، روزنامه‌نگار ورزشی ایران در دوحه قطر گفته بود: "مدافع چپ تیم شما (ایران) از تمام مدافعان چپ کنونی برزیل کامل تر است." سرمربی برزیل بازی او را در رقابت‌های انتخابی جام جهانی ۹۴ در دوحه قطر دیده بود. مجتبی محرمی راست پا بود، اما هنوز هم می‌توان او را بهترین دفاع چپ تاریخ فوتبال ایران دانست. رسوخ‌ناپذیر، سرعتی، با تکنیکی بی بدیل و البته ارسال‌هایی که با هر دو پا به بهترین شکل ممکن انجام می‌شد. بخش عمده‌ای از عمر بازیگری‌اش در محرومیت گذشت: از سوی فدراسیون فوتبال ایران یا کنفدراسیون فوتبال آسیا. اگر محرمی از نسل حاضر بازیکنان فوتبال ایران بود به احتمال فراوان به جای ۳۷ بازی بالای صد بازی ملی داشت. بازی نکردن او در جام جهانی نه فقط برای خودش که برای فوتبال ایران هم حسرت است.
جام جهانی، بزرگ‌ترین آوردگاه جهان فوتبال هست، اما همیشه الزاما بزرگ‌ترین بازیکنان دنیا در آن حاضر نبوده‌اند. وقتی بدانیم بازیکنانی مانند رایان گیگز، اسطوره فوتبال ولز یا ژرژ وه‌آ ستاره لیبریایی سال‌های گذشته باشگاه میلان، هرگز در جام جهانی بازی نکرده‌اند، متوجه می‌شویم چنین رویدادی برای چه شخصیت‌هایی از دنیای فوتبال در حد آرزویی دست‌نیافتنی باقی مانده است.
از قلیچ‌خانی و کلانی تا قایقران و پیوس؛ ستاره‌های غایب ایران در جام جهانی
سایت اکبر هاشمی رفسنجانی به تازگی رفع فیلتر شده است به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، آقای هاشمی رفسنجانی در جلسه ای با "جمعی از طلاب حوزه علمیه قم" گفت که طرف های غربی می‌خواهند پرونده زورگویی‌شان همچنان باز باشد و در سایه آن "سیاست‌های استکباری خود" را دنبال کنند. روز ۱۹ ژوئن (۳۰ خرداد) کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا پس از پایان مذاکرات ۱+۵ با ایران در مسکو، از ادامه مذاکرات با ایران خبر داده و گفته بود که این مذاکرات سوم ژوئیه در سطح کارشناسان فنی در استانبول برگزار خواهد شد. اکبر هاشمی رفسنجانی پیش از مذاکرات مسکو هم به صورت تلویحی نسبت به موفقیت دور تازه گفت و گوهای اتمی ایران و گروهی از قدرت های جهانی، ابراز ناامیدی کرده و گفته بود که بعد از مذاکرات استانبول "با صحبت هایی که ایرانی ها و غربی ها کردند، خوشبینی کاذبی درست شد." قدرت های جهانی در حدود ده سال است که بر سر برنامه های اتمی ایران با حکومت این کشور اختلاف نظر دارند. ایران استفاده از فناوری صلح آمیز اتمی را حق خود می داند، اما کشورهای غربی می گویند که به نیات ایران در توسعه برنامه اتمی این کشور شک دارند. انتقاد از 'عملکردهای سلیقه ای' اکبر هاشمی رفسنجانی در بخشی از برنامه پرسش و پاسخ با طلاب حوزه علمیه، ساختار نظام ایران را "بر اساس اعتقادات دینی و مکتب اهل بیت و قابل دفاع" دانست. او بدون اشاره به فرد یا گروه خاصی گفت: "چیزی که قابل دفاع نیست، عملکردهای سلیقه‌ای، باندی و گروهی است که به نام اسلام و انقلاب اسلامی به مردم و جوانان ارائه می‌شود." آقای هاشمی در سال های اخیر همواره از برخوردهای امنیتی با جوانان و بازداشت فعالان سیاسی و معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری انتقاد کرده و سیاست های دولت محمود احمدی نژاد را به ویژه در زمینه های اقتصادی نادرست دانسته است. آقای هاشمی، رئیس جمهوری اسبق ایران، دوران جنگ ایران و عراق را "دورانی سخت اما موفق" دانست و گفت: "روا نیست امروز پس از گذشت سه دهه از زحمات و خون دل خوردن مردم و خدمتگزاران کشور، فضایلی چون، اخلاص، صداقت و عدالت جای خود را به ریاکاری و خودنمایی، دروغ، غیبت و تهمت و بی‌عدالتی بدهد." سکوت در برابر 'تخریب ها' رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام ایران همچنین در پاسخ به این سوال که چرا "در برابر برخی هجمه‌ها و تخریب‌های رسانه‌ای" سکوت کرده است، گفت: "رسانه‌هایی که این‌گونه بداخلاقی‌ها و تهمت و افتراها را هر روز اشاعه می‌دهند و مراکزی که آنها را هدایت می‌کنند، به هیچ یک از اصول اخلاقی و اعتقادی پایبند نیستند و با احساس مصونیتی هم که دارند به جایی پاسخگو نیستند." آقای هاشمی رفسنجانی اظهار کرد: "در چنین فضای رسانه‌ای ناسالمی آیا پاسخگویی به جو اختلاف و دعوای بیشتر در جامعه دامن نمی‌زند؟" در همین حال، به گزارش خبرگزاری های ایرانی، سایت رسمی هاشمی رفسنجانی که از دی ماه سال ۹۰ فیلتر شده بود، به تازگی رفع فیلتر شده است. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان (ایسنا)، سایت شخصی هاشمی رفسنجانی پس از ۵ ماه که از دسترس کاربران خارج شده بود، رفع فیلتر شد. غلامحسین محسنی اژه‌ای سخنگوی قوه قضاییه ایران روز دوازدهم دی ۹۰ با تایید فیلتر شدن سایت اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ایران، علت آن را وجود "مصادیق مجرمانه" در این سایت دانسته بود.
اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، با اشاره به پرونده‌ هسته‌ ای ایران و چند دور مذاکرات جمهوری اسلامی ایران با گروه ۱+۵ گفت: "این مذاکرات نشان داد که طرف‌‌های غربی اهل تعامل نیستند و صداقت ندارند و تنها زورگویی را مبنای کار خود قرار داده‌اند تا فرصت لازم را برای اهداف آینده به دست آورند."
هاشمی: طرف‌های غربی اهل تعامل نیستند و صداقت ندارند
برنامه صدای شما بعد از ساعت 9 شب به وقت ايران (ساعت 5:30 دقيقه به وقت GMT) پخش می شود. اعضای شورای امنيت سازمان ملل متحد به اتفاق آرا قطعنامه ای را تصويب کردند که بنابر آن، صدور مواد و تجهيزاتی به ايران که با فعاليتهای حساسيت برانگيز اتمی ارتباط داشته باشند ممنوع می شود. اين قطعنامه به دنبال خودداری ايران از توقف غنی سازی اورانيوم که در قطعنامه های پيشين شورای امنيت خواسته شده بود به تصويب رسيد. محمود احمدی نژاد، رييس جمهور ايران، در واکنش به قطعنامه شورای امنيت، آن را اقدامی سطحی و ناچيز توصيف کرده و گفته است که صادرکنندگان قطعنامه 'بزودی از اين اقدام خود پشيمان خواهند شد.' رئيس جمهور ايران پيشتر تهديد کرده بود که مناسبات خود را با کشورهايی که از تحريم اين کشور حمايت کنند مورد بازبينی قرار خواهد داد. به دنبال تصويب قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل متحد عليه ايران، اين کشور همچنين اعلام کرده است که سه هزار سانتريفوژ جديد راه اندازی می کند. مقام های آمريکايی از تصويت قطعنامه شورای امنيت عليه ايران استقبال کردند و آن را باعث تحقير دولت ايران دانستند. با اين همه آنها می گويند اين قطعنامه به تنهايی برای تغيير موضع ايران کافی نيست و هشدار می دهند آماده اند در صورت عدم همکاری تهران دوباره به شورای امنيت مراجعه کنند. بعد از مدتها جار و جنجال و شور و مشورت ،صدور چنين قطعنامه آبکی فقط جرات و انگيزه را در جهت تسريع برنامه های هسته ای قويتر می کند. دنيا ايران هسته ای را چه بخواهد و چه نخواهد بايد بپذيرد. کشورهايی که خود دانش و امکانات هسته ای و حتی سلاح هسته ای را دارا می باشند جار و جنجال راه انداخته اند که چرا ايران می خواهد به امکانات مشابه ما دسترسی پيدا کند . نتيجه عملکرد کشورهای شاکی، تقويت حاکميت ايران است زيرا بالاجبار مخالفين سياستهای دولت را به سمت حمايت از آن سوق می دهند. قادری - تهران خوب يکی نمی ياد بگه بابا حکومت ايران حاميه تروريست است وقتی نميخواد ازادی و دمکراسی به کشورهای همسايه برسه چه دلش سوخته که برای مردم انرژی صلح اميز بياره. بابا اينه ميخوان هميشه منطقه نا ارام باشه. اميد انگلستان قدم اول شورای امنيت هر چند دير برداشته شد ولی خوب بود. به نظر من رژيم جمهوری اسلامی اگه به تکنولوژی هسته ای دست پيدا کند، فضای کشور بسته تر و خفقان وسرکوب بيشتر می شود. واز لحاظ اقتصادی هم به مانند دولت کره شمالی به سر ملت ايران می اورد. سردار - کردستان اروپا فاقد اراده سياسی است. اگر بخاطر داشته باشيد فرانسه برای شروع جنگ عراق مخالفت کرد ولی بدليل مشکلات اقتصادی ناشی از فشار امريکا اين بار از امريکا پيشی گرفته و برای امريکا خوش رقصی ميکند. تصويب اين قطعنامه اگر چه ظاهرا بی تاثير است ولی شروعی است برای زورگويی های آتی امريکا. البته با درايت ميتوان امريکا را ناکام گذاشت. موسی - اهواز به نظر من دولت ايران با فشاری که روی مردم می آورد فهميده که تنها راه باقی ماندنش داشتن سلاح هسته ای است. که حالا فرقی هم براش نمی کند که به سر مردم چه خواهد آمد. همين الان بيشتر مردم نميتوانند خرج يک زندگی خيلی ساده را از راه سالم درآورند. و از وقتی دولت مهرورز آمده هم زندگی معيشتی مردم به شدت سخت تر شده است. صنم - تهران به نظر من اگر آقای خاتمی الان رييس جمهور بود هيچ وقت کار ما به اين جا نميرسيد آقای احمدی نژاد دايم با اروپا و آمريکا دعوا دارد و از ما ملت چهره بدی در دنيا ساخته است. علی- تهران ما بايد با سياست واقعبينانه, علمی, متمرکز, روشن, و بر مبنای منافع ايران به دنيا ثابت کنيم که دنبال بمب اتمی نيستيم. رئيس جمهور ايران نبايد دشمن تراشی کنه و با حرفهای تحريک آميز دوست رو دشمن بکنه و دشمن رو دوست. رئيس جمهور ايران بايد تلاش کنه که تا قبل از موعد قطعنامه اعتماد و دوستی غرب رو جلب کنه و منافع ايران رو فدای ايده های واهی نکند. غرب مرکز علم و تکنولوژی و تمدن است همچنان که ايران است. غرب در سرمايه گذاريهای علمی و صنعتی برای ما مفيد بوده و بسياری از تحصيلکردگان ما با زحمت استادان غربی آموزش ديده اند. غرب برای ما مفيد بوده و در آينده نيز مفيد خواهد بود. کامی - سينگاپور حدود سه دهه است که ما مردم ايران تحت انواع و اقسام تحريم های امريکاييم - همون کشوری که ادا می کنه می خواد مردم ايران رو نجات (!!!) بده - و اين مردم هستند که تمام سختی ها رو تحمل می کنند. حالا هم يه تحريم ديگه. آب که از سر گذشت چه يک قلپ چه چند قلپ!! مهرزاد - تهران با فعاليتهای مرتبط با انرژی هسته ای به شدت موافقم اما با تسليحات اتمی مخالفم. قطعنامه و موضعگيری دول مقتدر را زور گوئی و باج خواهی می دانم و برخورد مسولين ايرانی در دولت جديد را ناپخته و بدور از شيوه های معمول و قابل قبول ديپلماتيک می دانم. عليرضا - تهران با درود خدمت دوستان. اگر آقای خمينی و دارو دسته اش توی اين۲۷ سال برق و آب را مجانی کردند و رئيس جمهور فعلی هم پول نفت را سر سفره مردم آورد من باور ميکنم که اينها انرژی هسته ای را برای مقاصد صلح آميز و آسايش ملت ايران ميخواهند. اما زهی خيال باطل{قابل توجه کسانی که از سابقه رژيم درس عبرت نگرفته اند.}هرچند که به عنوان يک ايرانی اگر حکومت دلسوزی برای مردم و کشور بالای سرمان بود من همه نوع فناوری را حق مسلم ملت ايران ميدانستم. آرش کمانگير- شيراز کسانی که با پروژه های ملی و بزرگ در کشور سروکار دارن دو درگير معاملات خارجی و مسائل فاينانس هستند عمق تاثيرماجراجويی های اتمی دولت راکه از ماهها پيش شروع شده و قطعا با اين قطعنامه تشديد ميشود را درک ميکند. ضمنا ما نبايد با استدلالهای ساده انگارانه ای مثل اينکه بقيه بمب اتمی دارند چرا ما نداشته باشيم خودمان را گول بزنيم بقيه دنيا خيلی چيزهای ديگر هم دارند که ما نداريم قطعا هدف جمهوری اسلامی توليد سلاح اتمی است واگر موفق شوند فاتحه دمکراسی در ايران و امنيت در منطقه خوانده است. بعيد ميدانم دنيا با وجود کليد شليک يک موشک اتمی زير دستان خامنه ای و احمدی نژاد جای بهتری برای زندگی باشد. محمد - تهران تصويب اين قطعنامه حاصلی جز ننگ و نفرت و بی اعتمادی از شورای امنيت در نظر ملت های آزاده جهان به خصوص ملت های منطقه نخواهد داشت. کوس رسوايی شورای امنيت و آژانس انرژی اتمی که راه را برای طرح اين موضوع در شورای نا امن امنيت فراهم کرد به صدا در آمده است. چگونه است که اسراييل که دارای بزرگترين زرادخانه سلاحهای هسته ای است يک بار هم در شورا محکوم نشد؟ سعيد - تهران فعاليتهای صلح آميزهسته ای و داشتن تکنولوژی صلح آميزهسته ای برای تامين منابع مورد نياز مثل برق و تکنولوژی پزشکی و غيره حق مسلم ما بوده و نيازی به بحث و تحريم ناعادلانه ندارد و مثل تمام دنيا ما هم بايد از اين تکنولوژی صلح آميز استفاده کنيم و آمريکا نيز نبايد مغرضانه و سياسی با اين قضيه برخورد کند و بگذارد ملت ايران به اين تکنولوژی روز دنيا دست يافته و استفاده صلح آميز بکند. حسن - تهران با سلام تاثير اين قطعنامه می تواند مسير چگونگی دريافت تجهيزات هسته ای ايران را تغيير دهد. قطعا" ، اصرار آمريکائيها از عدم دستيابی ايران به انرژی هسته ايی صلح آميز می تواند ، پيامدهای منفی در منطقه بهمراه داشته باشد و وضعيت خاورميانه را پيچيده تر کند. بنده اعتقاد دارم که ايرانيها نيز ابزارهای کارآمدی برای به چالش کشيدن نيروهای آمريکايی در عراق و افغانستان دارند که تاکنون از آن استفاده نکرده اند. قطعا اين قطعنامه يک تاثير روانی کوتاه مدتی بر اقشار مردم می گذارد، ليکن بزودی مردم با آن کنار می آيند. در هر صورت انتظار جامعه جهانی فقط خواست چند کشور قدرتمند نيست بلکه بايد نظم نوين جهانی به سمت و سويی برود که بعضی کشورهای دارای پتانسيل بالا بتوانند نقش خوبی را در اين باشگاه جهانی بازی کنند. کشور ايران بدنبال داشتن نقش بهتری در جهان کنونی است و تقابل قدرتهای بزرگ با آن فقط وضعيت خاورميانه را به سمت يک جنگ بزرگ خواهد کشيد. حسين - اهواز به نظر نمی رسد دولت ايران چندان اين قطعنامه را جدی بگيرد. ممنوعيت سفر برخی مقامات ايرانی که قبل از تصويب قطعنامه هم سفر مهمی به خارج از ايران نداشتند چيزی نيست که "تحريم" تلقی شود. بقيه تحريمها نيز منحصر به تکنولوژی غنی سازی اورانيم می شود که پيش از اين نيز به صورت غير رسمی انجام می شد. تا زمانی که شورای امنيت همه کشورها و به خصوص اسراييل را به يک چشم نگاه نکند قطعنامه های تصويب شده مانند قطعنامه عليه ايران فاقد قدرت و برندگی کافی خواهند بود. مهران - تهران حالا که روسيه و چين که از به اصطلاح کشورهای دوست بوده به همراه فرانسه و آلمان که روابط اقتصادی وسيع با ايران دارند به اين قطعنامه رای مثبت داده اند ديگه نميشه موضوع را به گردن آمريکا و انگليس انداخت و بايد جمهوری اسلامی برخورد مشابهی با همه داشته باشه نميشه يکی را دوست عنوان کرد و يکی را دشمن! عادل - تهران بدست آوردن بمب هسته ای به قيمت انزوای ايران و بدتر شدن وضعيت معيشتی مردم!! خيلی مسخره است! سران مملکت تمامی مردم را برای رسيدن به قدرت بيشتر قربانی خواهند. دامون -اهواز به نظرمن در اين که قدرتهای بزرگ سياست يک بام و دو هوا دارند شکی نيست ولی متاسفانه حکام ايران هم حسن نيت ندارند و ذره ای نگران مردم و وطن نيستند و فقط به فکر حفظ موجوديت خود با هر قيمتی هستند وگرنه در حال حاضر کشور نياز به زيرساختهای بسيار مهمتری دارد بطور مثال پالايشگاههای مدرن برای توليد بنزين که ميتواند از هزينه ميليارد دلاری برای واردات بنزين جلوگيری کند و صدها مورد ديگر مردم ايران بايد بدانند، که علت اين همه هزينه که از جيب خودشان برای مساله هسته ای ميشود و پولی که به جيب مافيای روسيه ميرود چيست؟چرا ميگويند پاکستان بمب هسته ای د! رد و نميگويند کره جنوبی و ژاپن ندارند؟ حکومت ايران ميخواهد مردم با اين مساله احساسی برخورد کنند و اين قطعنامه ها هم به آنها کمک ميکند که به مردم القا کنند که مظلوم واقع شده اند. امير از تورنتو مشکل کار ريشه ای است.سوال اين است که چرا دنيا به رژيم افراطی ايران اعتماد نميکند. جواب در نقض دموکراسی و افراط گرايی دولتمردان ايران در عرض ۲۷ سال اخيراست که باعث سلب اعتماد دنيا گشته است. نگاهی به هند يا پاکستان بيندازيم که روش مصالحه را برگزيدند و به بمب اتم نيز دست يافتند معذالک آنها هنوز با مشکلات فقر و فساد و بيکاری دست و پنجه نرم ميکنند و مسائل اجتماعی اقتصادی زيادی را دارند. اروپا و آمريکا به اسرائيل اعتماد زيادتری ميکنند چون دنيا را تهديد نميکند حتی اگر با فلسطينيان رفتار خوبی نداشته است.راه حل کار در بازشدن محور دموکراسی گری در ايران است که اروپا و آمريکا پس از انقلاب به آن توجهی نداشتند و الان سنگ آن را به سينه ميزنند. دولتمردان ايران اگر خردمند باشند کاری را که پيامبر اکرم با صلح در مقابله با قوم قريش و خاندان بنی اميه انجام داد ميدهند و حامل دموکراسی برای مردم خود و پيام صلح برای جهانيان ميشوند مانند کره جنوبی تا اينکه بتوانند سپس اعتماد جهان را بدست آورند و نه مثل کره جنوبی که به مردم خود گوش نميدهد. پس صلاح با توقف غنی سازی است و اجرای آن در خاک اروپا يا روسيه يا آمريکا تا اينکه سد ديکتاتوری سپاهی و بسيجی جای خود را به احزاب بطن جامعه بدهند. محسن از هلسينکی اگه با ديد کلی به اين مساله نگاه کنيم می بينيم که آمريکا هر چقدر سعی در خدشه دار کردن حکومت کند و ما هم فرض بر اين بگيريم که کلام آنها درست اما بدانند که ايرانيها تن به هر خفتی بدهند و داده باشند زير بار پرچم آمريکا نخواهند رفت.. اما در ديد درست به نظر من حکومت ها بخشی از نظرات مردم را قادر به استعمار هستند البته در صورتيکه حکومت آنها مثل آمريکا خودکامه باشد که در ايران حداقل به صورت متمرکز نيست و اينکه انرژی هسته ای حق مسلم ماست شکی نيست و اين را همه ما ايرانيان فرياد خواهيم زد .. انرژی هسته ای در حال حاضر نه تنها يک فنآوری است بلکه يک بهانه است که به آمريکا بفهمانيم دوره عربده کشی و تجاوز و غارت و چپاول برای يک اجنبی سالهاست که رخت بر بسته و يک کشور بی اصالت قادر نيست با فرهنگ ۶ هزار ساله اين مرز و بوم مبارزه کندعلی از اصفهان غربيها اين نکنه را خيلی خوب می دانند که اگر قرار به ساخت بمب اتمی بوده تا به حال اينکار انجام شده و اين قطعنامه ها هم يک بازی سياسی است و شايد هم برای دلخوش کردن اسرائيل. ولی چيزی که مهم است اينستکه از اين به بعد بايد چطور با ايران برخورد کنند که الحمدلله خودشان هم گير کرده اند. اميدوارم مسئولان ما هم بعد از چند قرن باج دادن ديگر به فکر باج گرفتن باشند. ع - شکريان پور از تهران اين قطعنامه ما رامصمم تر ميکند.آقای استرا(وزيرخارجه سابق انگلستان) کاملا اين مسئله را تشخيص دادند. اين دستاورد: پاسخ به دو قرن تحقير ايران و ايرانی است. نورآبادی از تهران شورای امنيت بايد مستقل وتحت تاثير هيچ قدرت جهانی نباشد و بر اساس منشور سازمان ملل وشرح وظايف خود عمل کند و برعکس بايد مدافع کشورهای ضعيف باشد. بسيار متاسفم شورای امنيت با اين اقدام خود وبسياری از اقدامهای ديگر( همچون عدم محکوميت وحتی اعتراض کوچوک به اظهارات المرت در برخورداری از سلاح اتمی , مشروعيت خود را زير سئوال برده وتبديل به شورای امنيت اسرائل وامريکا شده است . جالب است قطعنامه عليه کشوری صادر می شود که خود قربانی تروريست وسلاحهای شيميايی است وتوسط کشورهايی حمايت می شود که خود دارنده بزرگترين زرادخانه های هسته ای در دنيا!!؟ ر! طب خورده منع رطب کی کند. چرا کاری می کنند که مردم جهان را عليه خود تحريک می کنند.وبر محبوبيت جمهوری اسلامی می افزايند؟. آنها با اين کار خود به مظلوميت ايران کمک ميکنند.؟ امريکا اگر ميخواهد از باتلاق عراق وافغانستان بيرون بيايد با اين کار در باتلاقی بزرگتر فرو می رود وآن هم باتلاق بی اعتمادی دنيا به آمريکا وسايرهمپيمانانش. عليرضا ذاکر ازمشهد نميدانم از کجا شروع کنم وچرا ما ملت ايران اينگونه هستيم که آب نان کار برخورداری از رفاه نسبی و ... حق سملم ما نيست و انرژی هسته ای حق مسلم ماست تا وقتيکه با مسايل احساسی برخورد کنيم دنيای بيرون و حکومتهای استعماری ما را در خودشان خواهند بلعيد بهتر است اينگونه بگوييم که آقای احمدی نژاد ما را به بيراهه می برد.در مملکتی که هر کس هر چه دلش می خواهد می گويد رييس جمهور ما فکر می کند همه چيز مقدس است روزی را می بينم که به انرژی هسته ای نيز مقدس بگوييم. اميدوارم نسل اين رژيم اسلامی نادان زودتر از روی زمين برداشته شود. ساسان از تهران با توجه به اينکه اسراييل بمب اتم دارد ايران با اين همه پيشنه نداشته باشد واقعا بی فکری محض است اما اگر من جای سازمان ملل بودم سعی می کردم هم اسراييل را تحريم کنم و هم ايران را و اينکه اسراييل از همه حقی در خاور ميانه برخوردار باشد ما مردم ايران اين موضوع را نخواهيم پذيرفت و به نظر من امريکا بايد اين حق را به ما بدهد که خود مردم ايران تصميم بگيرند. نادر از کرج چرا مردمان ديگر حق دارند انرژی هسته ای داشته باشند ولی مردم ايران صرف داشتن منابع عظيم خدادادی و متهم کردن کشورهای ديگر مثل انگليس که هميشه در حال استثمار مردم ديگر کشور هاست . نبايد انرژی هسته ای داشته باشد سازمان ملل وسيله ای برای زورگوئی اين کشور ها تبديل شده و جايگاهش را از دست داده. بنده در هيچ راهپيمائی شرکت ننموده ام ولی از انرژی صلح آميز هسته ای تا پای جان حمايت ميکنم و اگر روزی فرا برسد که مجبور باشيم از مملکت دفاع کنيم حاضرم سنگر صنعت را ول کرده و به سنگر دفاع بروم. محمد باقر از کرج انرژی هسته ای برای شماها(غربی ها ) به به و خوبه ولی برای ما جيزه ؟! بالا برين پايين بياين ما تا اينجا اومديم تا آخرش هم ميريم. من گرچه يک نسل سومی منتقد شديد دولت احمدی نژاد هستم اما يک موی گنديده او را به دولت های استعمارگری که سياست های آنان از ۵۰۰ سال قبل تا حالا باعث عقب ماندگی و بدبختی کشورمان شده است نمی دهم. مطمئن باشيد اگر جنگی هم باشد بازهم برای دفاع از حقوق مسلم خود وارد ميدان خواهيم شد حتی اگر مخالف دولت باشيم. راستی اگر آقايان دلشان به حال ملت ايران می سوزد مگر نميدانند تحريم يک دولت بر مردم آن کشور تاثير ميگذارد آنهم از قشر محروم جامعه نه دولتمردان و طبقه مرفه. مهرداد از تبريز قطعنامه سطحی و ناچيز بی تاثير وبی خاصيت با بندهای شل و آبکی که حتی بچه ها نيز از آن نميترسند تصويب شد . آمريکا و انگليس باز هم قربانی منفعت طلبی روسها شدند. سينا از تهران قطعنامه برای جلوگيری از خودپرستی های يک شخص ديکتاتور اعمال شده است.کشور ايران بايد منتظر روزهای بدتر از باشد.اگر ايران روند کاريش را ادامه دهد قطعنامه هم سختر و سختر ميشود. رضا از سياتل آمريکا امضاء شد. حالا که دولت جمهوری اسلامی فکر می کند رمز بقاء او در بدست آوردن بمب اتمی است و به رفاه مردم غير خودی کاری ندارد در اين حالت بهتر است که قدرت های اروپايی شش دانگ طرف مردم غير خودی و نيرو های ميا نه رو را بگيرند. توجه کنيد که تعداد غير خودی ها بالای نود در صد جمعيت می باشد. مهرداد از تهران ه نظر من دنيا جنگل است و قوانين حاکم بر آن نيز قوانِين جنگل. هر کشوری که زورش بيشتر باشد تسلطش بر ديگر کشورها بيشتر است و حرف اول را می زند. کما اينکه آمريکا با اتکا به توان هسته ای(نظامی) خود در جهان قلدری می کند. شما چه نتيجه ای می گيريد؟ محسن از تهران به نظر من جز اين نمی شد انتظار داشت. ما ايرانيان چطور می توانيم انتظار داشته باشيم که گروهی به رهبری بزرگترين دشمن ما در همراهی وی به ضرر ما همسو نباشند؟ اما چيزی که مهم است اين است که بايد ديد قطعنامه ها و قوانين سازمانی که تا اين حد وجهه قانونی خود را از دست داده است قابل اجرا است يا چيزهائی هم وجود دارند که ملتها بخاطر آن اين قوانين را پشت سر می گذارند و روابط عادی خود با ايران را ادامه می دهند. علی ر. - تهران در جهانی که درندگان در آن حکمرانی می کنند و دستورات خود را ديکته می کنند حرف از احقاق حقوق خنده دار است اما وظيفه اصلی دولت ايران در مسئله هسته ای چانه زنی تا مرزهايی است که بقيه حقوق مردم هم پامال نگردد نه اينکه فضای لازم برای زورگويی ابر قدرتها را فراهم کرد و مردم واقعا مظلوم ايران را باز هم در تنگناهای اقتصادی فرو برد. حقگو - شيراز به قول امام خمينی که ميگفت:امريکا هيچ غلطی نميتواند بکند! وقتی در ايران مصدق نفت را ملی کرد هم اين غربيها ما را به سازمان ملل بردند و تحريم کردند که حاصل ان جز شکست برايشان نبود.به عقيده من حاکمان امروز ايران خرد و اگاهی و تجربه لازم را برای روياروی با اين شرايط دارند و من برايشان پيروزی ارزو مندم! درود بر شرف تمام ازاد مردان و زنان ايران. حامد - بوداپست بدون شک صدور قطعنامه اثرات منفی بر زندگی مردمان اين کشور دارد؛ نتايج ديگری که به همراه دارد ملت ايران در چنين مسايل منسجمتر با رهبری کشور عمل ميکنند و از جانبی شعار هميشگی ايران مبنی بر دشمنی امريکا و اسرائيل با جهان اسلام و بخصوص کشور ايران و ازطرف ديگر افشاء ستيزگرانه اهود المرت نخست وزير اسرائيل درجهت دسترسی به سلاح هسته ای و سکوت امريکا و جامعه جهانی سوژه جريان يک بام و دو هوا را هم بدست دستياران سياسی وعامه مردم ميدهد که روايتگر بيعدالتی است . گذشته از آن امريکا در تحريم قبلی برعليه ايران و تشويق جنگ عراق و کمک های تسليحاتی به عراق بايد به اين نتيجه دست می يافت که هم اکنون در باتلاق حفر کرده خودش بيشتر گير افتاده است. واينکه ايران از تصميمش با صدور اين قطعنامه و قطعنامه های ديگر منصرف شود امری محال بنظرميرسد. نوراحمد رجاء - دوشنبه - تاجيکستان حق ايران هست که بمب هسته ای هم داشته باشه و به کسی هم ربطی نداره. حسين - تهران شکی نيست که اين قطعنامه پيروزی برای آمريکا و مخالفين رژيم ايران است اما بايد ديد با پرداخت چه هزينه ای، آزاد گذاشتن دست هند در توسعه توان هسته ای، امتيازهای فراوان به روسيه و چين در زمينه های گوناگون، تبديل شدن موضع ميانه روی اروپا به انفعال و تبديل آن به يک تحريم کننده بالفطره مانند آمريکا، البته بااين همه باج دادن کسب اين رای کار بزرگی نبود ، آيا کسب اين پيروزی شادی بخش آنقدر غرب را سرمست کرده که فراموش کرده اند که ايران عصبانی و مجروح تا چه اندازه می تواند خطرناک باشد ، آيا منطقه حساس خاور ميانه اينقدر امن و امان است که هيچ نيازی به همکاری ايران ندارد؟ اميرحسين وثوقی - مشهد هديه کريسمس دنيای زور به ملت ايران را دريافت کرديم حال می بايست نظريه را هم منعکس کنيم . آيا دنيای زور واقعا نمی داند که خواسته ملت ايران چيست ؟ آيا دنيای زور نمی داند که روش زور و تزوير دنيا ما را نا امن تر از قبل خواهد کرد؟ دنيای زور ملتی ۶۰۰۰ هزارساله را به مبارزه طلبيده و می پندارد که در اين مبارزه پيروزاست. حسين توکلی - تهران ملتی که بر خدا توکل دارد از اين فريادهای توخالی ترسی به خود راه نمی دهد. دولت آمريکا که نوکر اسراييل است اين قطعنامه را باعث تحقيير ايران دانسته . طبق معمول اين مقامات سر خود را همانند کبک در برف کرده و حرف می زنند. يکی نيست بگويد که اين قطعنامه چه مطلب جديدی برای ايران داشت خيلی شديدتر از آن فعلا در حال اجرا است. به هر حال با اين کارها ملت را با هم متحدتر می کنيد. انشاء الله روزی خواهد رسيد که با ندامت از اين قطعنامه ياد خواهيد کرد همچنان که در جنگ عراق اين گونه شد. والله مع الصابرين. علی - اصفهان اين اتفاق يک چيز بديهی است ما می دانيم قطنامه های شديدتر نيز تصويب ميشود. چرا که سازمان ملل در آمريکاست و مال آمريکاست و اين همه کش و قوس همه بی پايه اند و اين قطعنامه مانند قطعنامه های ديگر برای ما اعتباری ندارد بريتانيا و امريکا هميشه در حال استعمار و چپاول منابع کشورهای جهان سوم بوده اند و اين هم حق ماست که مقاومت کنيم شايد تصور کنيد من وابسته به حکومت هستم ولی اينطورنيست. بدانيد انسانها در برابر تبعيض و زور واکنش نشان ميدهند و به دولتهای بريتانيا و آمريکا توصيه ميکنم با اين برخوردها محبوبيت اين رژيم را بيشتر نکنند! همين حالا هم در تحريم و مضيقه هستيم کسانيکه اين قطعنامه راتصويب نمودند چه کمکی به امرار معاش ما ميکنند پس فکر نانباش خربزه آبه. علی - کرج البته هنوز متن کاملی از اين قطعنامه منتشر نشده ولی با اين شکل و شمايل بعيد بنظر ميرسد که مانع جدی برای جاه طلبی سردمداران نظام بحساب آيد. در مجموع هر قطعنامه با هر شدتی که تصويب شود تنها بار بيشتری بر دوش مردم ايران است که شايد بتوان آن را برای ترغيب مردم برای اعمال فشار بر دولت و حکومت موجه دانست. مهدی - لاهور اين قطع نامه غير قانونی و ابزاری است . برنامه هسته ای ايران کاملاً صلح آميز است اميد وارم ايران زير بار اين خفت نرود. محمد جواد - يزد گمان نميکنم اين تحريم ها تاثيری داشته باشند غير از اينکه احساسات ملی ايرانيان را برانگيزند. دانيال - تهران ايران بار ها اظهار کرد که غنی سازی اورانيم را جهت مقاصد صلح آميز استفاده ميکند. اما اين يک مسئله واضح است، چون ايران يک کشور اسلامی است غرب و امريکا به هيچ صورت طرفدار اين نيستند تا مسلمانان قدرتمند شوند آنها هميشه در پی تضعيف مسلمانان بوده اند و اين تحريم از نظر من برای ايران نه بلکه برای جهان اسلام است، در غير آن اسرائيل نيز دارای سلاح هسته بوده حتی در جنگ با حزب الله لبنان از بمب ها و سلاح غير مجاز استفاده نمود، اما در اين مورد شورای امنيت هيچ واکنش نشان نداده و خاموشی آنها اين را ثابت ساخت که آنها از اسرائيل در پی تضعيف مسلمانان شديداً حمايت ميکنند. عبدالحميد رشيد - کابل اينکه ايران قصد توليد بمب اتمی دارد در ان شکی نيست و اين گونه تحريم ها نتيجه بخش نيست. مهدی - تهران از نظر من تصويب اين قطعنامه تاثيری در وضعيت ايران نخواهد داشت. به نظر من آمريکا اگر واقعا بخواهد ايران را تحت فشار بگذارد بايد دم عربستان را ببيند تا با پايين آمدن قيمت نفت ايران را فلج کند و اگرنه با باجهای ميلياردی که ايران به چين و روسيه می دهد حالا حالا ها نمی شود چشم اميد به قطعنامه موثری داشت. عليرضا - کويت در سالهای اخير ايران کمکی از مجاری رسمی بين المللی در مورد برنامه های هسته ای نگرفته است پس از نظر عملی قطعنامه تاثيری بر روند پيشرفت برنامه هسته ای ايران نخواهد داشت. ايران می داند که تصويب اين قطعنامه بزرگترين کاری است که آمريکای منفعل در عراق می تواند در مقابل ايران انجام بدهد. بنظر من بازی شطرنج هسته ای را ايران مدت زمانی است که برده است. رضا کمالی - تورنتو- کانادا با سلام فعلا آمريکا نميخواهد ما تکنولوژی اتمی را دارا باشيم ولی اگر موافق بود مانند هند که جز ان پی تی هم نميباشد و به آن کمک خواهند نمود به ايران هم کمک مينمودند. خوب ديگه زور دارن ميتونن. در داخل ايران مردم بايد به شيوه آخوندها رفتار کنند و در جهان به شيوه ای که آمريکا ديکته ميکند. فرياد پودينه - تهران من فکر می کنم که شرايط ايجاد شده اصلا سازنده نيست و بيشتر باعث ايجاد تنش بيشتر ميشه! فرهاد - تهران بهتر هست که از احمدی نژاد تشکر بشه. امريکا هم قدم به قدم پيش ميرود و روحانيون هم ميدونن که اگر امريکا بخواد بهشون حمله کنه چه متوقف کنن سيستم اتميشونو چه نکنن امريکا کار خودشو ميکنه. من فکر ميکنم اين طرز فکر غالب ادمينيسترشن ايران هست. راستش منم فکر کنم همچين اشتباهم نيست. از حالا به بعد احتياط اخوندها بيشتر ميشه خفقان در ايران سنگينتر ميشه و فکر کنم ناو جديد امريکايی و جاسوسای دستگير شده ايرانی بی ارتباط با تصميم امروز نباشه و البته نشانی از روند صلح و ارامش. محمد - منچستر مشکل اصلی کجاست؟ توازن قدرت. کی بهاش رو ميده؟ مردم. کی اهميت ميده؟ عده کمی که فرار می کنند. محمود تنها راه حل بحران هسته ای ايران همکاری و دوستی با ايران و تبرئه آن از تمامی نسبتهای منفی سياسی است. ايران کشوری بزرگ با پيشينه ای انقلابی و ضد دشمن است در تمامی دوران تاريخی . با اين حال خون گرم ترين مردم دنيا و دوست ترين مردم دنيا را دارد. آرمين رحيميان - تهران سياست غلط شورای امنيت بنفع احمدی نژاد و گروه اصولگرايان است و اين قطنامه آبکی هيچ فايده ای جز کمک به احمدی نژاد ندارد و برای افرادی مانند جورج بوش افرادی مانند احمدی نژاد خوب هستند. ابراهيم - تهران حقيقت اين است که مفاد اين قطعنامه و تحريمهای مورد نظر آن بيشتر شبيه به يک جوک sms ايست و عملا کارايی جز تحريک اذهان عمومی و مظلومنمايی جمهوری اسلامی چيز ديگری ببار نخواهد آورد. تصويب چنين قطعنامه ای اگرچه از لحاظ حقوقی و روانی ايران را متاثر می کند ولی عملا اتلاف وقت و راهکاری برای پرکردن تيتر روزنامه هاست. دولتهايی که تاکنون تامين کننده فناوری وارداتی ايران بوده اند عموما يا کشورهايی نظير روسيه اند که کماکان به کار خود ادامه خواهند داد و يا نظير کره شمالی اند که هيچ پايبندی به قطعنامه نخواهند داشت. اگرچه شورای امنيت اين را قدم اول عنوان کرده است اما اين اقدام اوليه بيشتر از آنچه که بايد لرزان و بی پشتوانه بود...! بهرشکل، من شخصا موافق انرژی هسته ای برای ايران هستم ولی قيمت آن نيز برایم مهم است چرا که می دانم، دردسرهای اين فناوری بيش از موهبات اش خواهد بود خصوصا برای کشورهای جهان سومی، ساخت يک نيروگاه اتمی اگرچه سخت است اما حفظ و مراقبت زيست محيطی و عملياتی از يک نيروگاه هسته ای در حال کار بمراتب سخت تر از آن است. ايمان سيفی - لندن ما نميدانيم با چه زبانی به غربی ها بگوييم که برنامه هسته ای کشور ما صلح آميز است. کينه هايتان را دور بريزيد و اينقدر ما را اذيت نکنيد. محمد کاظم - يزد واقعا کار بسيار عبث و بیهوده ای انجام داند که ايران را تحريم کردند چون اين جوری راه را برای حل درست و اصولی قضيه بستند ، آخر اين دولتهای غربی کی ميخواهند بفهمند که دوره کدخدايی و ارعاب به پايان رسيده است ، اين کار غربی ها نتيجه ای جز حرکت بيشتر و محکم تر ايران به سمت فناوری های هسته ای نخواهد داد و مطمئن باشيد اين را تا ۱۰ سال ديگر خواهند فهميد و بر خود لعنت خواهند فرستاد که چرا وقتی ميشد با يک تصميم اصولی کار را درست کنند مثل ضعفا خودشان را پشت بی منطقی پنهان کردند و حق مسلم ملت ايران را ناديده گرفتند. مهدی - کرمان بالاخره بازی موش وگربه تمام شد اما دير و ناقص که مورد خواست حکومت ايران بود.مسلما تحريم بدون نفت نه تنها موثر نيست بلکه حکومت ايران را گستاخ تر خواهد کرد تنها تحريم همه جانبه بويژه ممنوعيت فروش نفت ميتوانست تکليف جهان را با حکومت خودکامه ايران معلوم کند. شهاب - تهران من فکر می کنم هيچ تاثيری در تصميم جمهوری اسلامی نميگذارد ومردم دنيا بخصوص خاور ميانه ومسلمان ها همگی ميدانند سياست غرب در برابر ايران سياست يک بام و دو هوا است. مهران - هامبورگ تاثيرچندانی در رسيدن ايران به اهداف خود نخواهد داشت و تصويب قطعنامه ای با اين درجه از ناتوانی محسوس غرب در مقابل ايران حکايت دارد. علی - ايران سلام . من مخالف بمب اتم و بمب اتمی داشتن هستم. اما به نظر من اين اقدام شورای امنيت بيش از پيش نشان دهنده استعمارگر بودن قدرت های جهان است. اگر آنها واقعا به دنبال منع گسترش سلاحهای اتمی و خلع سلاح اتمی کردن کشورها هستند چرا از کشورهای خود شروع نميکنند ؟؟؟؟؟ چراايران را تحريم ميکنند اما کشوری مثل اسراييل بايد دارای بمب اتمی باشد؟ آيا اگر ما نيز مثل اسراييل و پاکستان عضو آژانس بين المللی انرژی اتمی نباشيم باز هم ميتوانيم آزادانه بمب اتمی داشته باشيم ؟؟ محمد رضا جهرم امروز شاهد تزلزل در ساختار سازمان ملل بودم. سازمانی که بازيچه آمريکا و انگلستان شده و همواره ابزاری برای سلطه و استعمار آمريکا و انگليس بر ديگر کشورها بوده. اين قطعنامه نه تنها خنده دار و شبيه به يک شوخی است بلکه ارزش و اعتبار سازمان ملل را زير سوال می برد و جنبه قانونی نيز ندارد. خنده دار تر اين است که کشورهائی اين قطعنامه را صادر می کنند که خود بايد در جايگاه متهم قرار گيرند و سابقه استفاده از سلاح هسته ای دارند و اکنون نيز بر داشتن سلاح هسته ای پافشاری می کنند. جالب آنکه از دادن کوچکترين قطعنامه عليه رژيم صهيونيستی که آشکارا اعلام کرده سلاح هسته ای دارد خود داری می کنند. اين قطعنامه شورای امنيت ياد آور قطعنامه مضحکی است که در جهت جلوگيری از ملی شدن صنعت نفت ايران صادر شد. دنيا بداند ملت ايران آزاده و سر بلند است و از حق مشروع و قانونی خود کوتاه نمی آيد. حميد - کرج اين کاغذ پاره ها فقط يکبار ديگر مردم را پشت سر احمدی نژاد ها جمع خواهد کرد. آيا اين نتيجه دلخواه گردن کلفت های شورا ميتواند باشد؟ يا درآن شکی دارند؟ تا کی بايد مردم ايران تاوان سياستهای نابخردانه در درون و بيرون کشور باشند؟ ابر قلدرهای ترسو فقط باعث تحکيم پايه حکومت خواهند شد. دقيقا همانگونه که قبل از جنگ دوم مرتکب اين خطا شدند. دانا - آريايی ايران ضرر اقتصادی چندانی نخواهد ديد و در اصل حاميان تحريم هستند که ضربه به خودشان برميگردد. شکوه همدان تصويب ابن قطعنامه موجب شادی رژيم اسلامی است چرا که هيات حاکم دوام خود را در انزوا ميبيند پس تاثيری در روند برنامه هسته ای ندارد اما برای مردم عادی نتيجه ای جز نا اميدی ترس از آينده ندارد اما گفتن دو مورد را خالی از لطف نميدانم يکی اينکه ايران زمين در هر دوره از تاريخ که دچار ضعف و افولی در حيات حاکم بوده بی نسيب از گزند دشمنان بويژه همسايگان نبوده و چه بسا بخشی از خاک خود را نيز از دست داده پس انرژی هسته ای و حتی بخشهای حساس آن بعنوان يک وزنه سياسی لازم است. حتی برای نظام آخونديزم چرا که اينان نيز روزی رفتنی هستند و آن روز ديگران در آرزوی تکه کردن خاک ايران زمين. و نکته پايانی اينکه کشورهايی که در اين کارزار کاسه داغ تر از آشند خود تا به امروز بعنوان استفاده کننده نادرست از انرژی هسته ای در دنيا زبان زد هستند پس بهتر آنکه خود اول گامهای آغازين را بردارند. نيما - مينسک قطعنامه تحريم عليه ايران از جانب اعضای شورای امنيت سازمان ملل متحد کار بجاست. شورای امنيت ملل متحد به خاطر جلوگيری از فاجعه ضد بشريت اين عمل را در مقابل ايران انجام داده اميد که اين عمل در مقابل کشور دارای مواد هسته ای که سرکشی از مقررات شورای امنيت ملل متحد می کنند به حالت اجرا درآيد تا مردم جهان در صلح و آرامش زندگی خويش را بسر ببرند. کريم سلطانی هالند دو طرف اين بازی به اين زودی ها حاضر به پا پس کشيدن نيستند و بازنده نهايی مردم ايران خواهند بود. مهدی - تهران زمان ملی شدن صنعت نفت ايران هم اعلام شد که ملی شدن خلاف صلح و امنيت جهانی است اما اکنون ملی شدن صنعت نفت از افتخارات ماست. سارا - تهران از اينکه کار به اينجا کشيده خيلی متاسفم. هنوز هيچی نشده دلار دارد گران ميشود. گرانی دلار مساوی است با گرانی دارو گرانی بهداشت و گرانی زندگی... تازه سرمايه گذاری خارجی هم که خيلی وقت است تعطيل شده. سال گذشته اين موقع حتی يک مهندس هم رشته خودم را نمی شناختم که بيکار باشد اما الان همه با بيکاری دست و پنجه نرم می کنيم. بيکاری همراه با گرانی همراه با انزوا. آيا راه بهتری برای تامين انرژی نبود؟ آيا با اين ۱۸ ميليارد دلار که صرف غنی سازی شده ، نميشد ۲۰ تا نيروگاه اتمی تاسيس کرد و ابر قدرت انرژی جهان شد؟ کدام عقل می پذيرد که اين همه مکافات برای يک نيروگاه کم ارزش (از نظر انرژی) است ؟ بی هيچ شک و ترديد هدف حکومت بمب اتمی بود. جور آن را هم ملت می کشد. سعيد پور - شيراز قانون منع گسترش سلاح های هسته ای برای \"ديگران\"، نام مناسبی برای اين قانون است. حتی اگر دنيا مظنون به وجود يک برنامه اتمی برای تسليح ايران به قدرت اتمی باشد، مقابله با آن با اين روشهای بچگانه ميسر نبود. دنيای متمدن نياز به کوبيدن ميخ قدرت خود در اين منطقه دارد، و برايش فرق نميکند از گزک تروريسم يا برنامه هسته ای يا دخالت در عراق و لبنان يا تهديد اسرائيل استفاده کند. برای روشنفکران جهان روشن است که سياستهای آمريکا از کجا و چگونه شروع شده است و به طور قطع اين بازی آبروی ابرقدرتی آمريکا را زير سوال خواهد برد، اگر بعد از جريان عراق چيزی از آن باقی مانده باشد. فرزاد- تهران خوشا به حال روسيه که از اين بين هم پول های ايران را می برد هم تکنولوزی خارج از رده خود را به ما تحميل ميکندهم بعنوان برنده ترکمن چای و گلستان، حالا نقش حامی را برای ما بازی می کند و هم از آمريکا و اروپا امتياز می گيرد. امير - تهران خوب ديگه بهتر از اين نمی شه. با اين وضع بد اقتصاد و وضع بد مالی و گرانی ها و وضع بد مسکن بخاطر انرژی هسته ای بايد از اين به بعد گشنگی بخوريم. آقای احمدی نژاد شما و خانواده ات که گشنگی اش را نمی کشی. پس مبارکت باشه. سيروس - تهران ايرانيان سرفراز بايد به همين مسير ادامه دهند و دشمنانشان از خشم بميرند!!! انرژی صلح آميز هسته ای حق مسلم ماست! هادی - آستراليا مسلما اين تحريم اندکی جلوی اقدامات ستيزه جويانه حضرات را خواهد گرفت. هر چند مسلما بر مسائل اقتصادی و مشکلات مردم بيگناه خواهد افزود. اميد که حس دوستی و همزيستی با دنيای اطراف در ذهن و قلب حضرات بيدار شود تا عامل جنگ ويرانگر ديگری نباشند. وطن دوست ما مردم ايران تا کی بايد چوب ندانم کاری و بيخردی حاکمان خودکامه خود را بخوريم؟ آيا انها جرات به همه پرسی گذاشتن برنامه های هسته ای را دارند تا مشخص شود واقعا چه ميزان موافقت عمومی با ماجراجوئی های جمهوری اسلامی وجود دارد؟ آنچه مهمتر از تاثيرات آنی قطعنامه است اجماع بيسابقه تمام اعضای شورا بر ضد ايران است. جمهوری اسلامی تمام دنيا را عليه ايران شورانده است. فريدون - تهران کار درستی کردن بذار مردم ايران معنای انتخاب بد و بدتر رو بفهمن. حميد اين زورگويهای دول دارنده سلاح اتمی بجايی نميرسد و فقط استعمارگران روی واقعی خود را به مردم دنيا نشان ميدهند و مردم ايران را زيادتر از اين به رژيم آخوندی ميچسبانند. آلان - هلسنکی تحريم ايران هر تأثيری بدی که بر زندگی ما ملت ايران داشته باشد از اين بدتر نخواهد بود که ديگر چيزی برايمان نمانده چه تحريم شويم چه نشويم اجناس روز به روز گرانتر ميشود آبروئی که در دنيا نداريم جائی که نميتوانيم برويم حقوق بخور و نمير و مستأجری و شرمنده زن و بچه حال که ذره ذره ميميريم بگذاريد يکباره وضع مشخص شود ترا بخدا اين زندگی است که ما ميکنيم اکثرما نه پس اندازی نه آينده ای برای کودکمان و نه سرپناهی داريم نميدانم شايد اين تحريم ها موثر شود لااقل تا آقايان بلر و بوش در سر قدرت هستند اين ملاهای از خدا و خلق خدا! بی خبر را از سر قدرت پائين بکشند ما اميد ديگری نداريم.خسرو- تهران برای من سئوال است که کشوری مثل اسرائيل که علنا ميگويد ما بمب اتمی داريم و علنا کشورهای منطقه را تهديد می کند و زير بار هيچ قطعنامه ای نميرود. يا امريکا ان را وتو ميکند. چرا تهديد نيست؟ اما ايران که همه بهش زور ميگن جنگ ۸ ساله. منفجر کردن هواپيمای مسافربری حمله شيميايی. و الان هم اينجوری. واقعا فکر نمی کنيد سازمان ملل فقط وسيله ای برای حفظ منافع کشورهای زور گوست. با اين اوصاف نمی خواهيد افراطی گرايی در جهان نباشد. رضا -اتلانتا اين قطعنامه تنها باعث نابسمان شدن زندگی مردم ايران می شود و هر روز بدتر، در اين دوره از زمان اين گونه تهديدها بجز آنکه سبب از بين رفتن صلح جهانی شود و همچنين کمرنگ شدن اعتبار مجامع بين المللی [شورای امنيت] از ديد مردم جهان [باتوجه به اعترافات اخير اسرائيل]چيز ديگری در پی نخواهد داشت. من از هيچ چيز دفاع نمی کنم فقط می گوييم ما همه انسانيم درهرکجا و با هر دين و زبان و فرهنگ که باشيم می توانيم در کنار يکديگر به شادمانی زندگی کنيم. درپايان، با زورگويی و تحريم چيزی درست نخواهد شد[کره شمالی] با آرزوی موفقيت برای تمامی انسانهای جهان. کيا - تهران خيلی خنده داره يه چماق بزرگ دستت بگير و ادای آدمای ترسو رو در بيار. امريکا روسيه انگليس فرانسه که کشنده ترين سلاحهای هسته ای و غير هسته ای رو دارند. اون وقت از يه غنی سازی ساده می ترسند. فکر نمی کنم. به اسراييل کی توانايی ساخت بمب هسته ای داده. آريا - کرج به نظر من اين کوچکترين جريمه ای است که سازمان ملل برای اين حکومت آخوندی در نظر گرفته است. اما به هر حال اين رژيم از روز اول تا حالا به دنبال خون و جنگ بوده و هستند و به قول امام خمينی اسلام با خون زنده است. و جنگ نعمت است را فراموش نکرديم. اينها هميشه به دنبال تشنج و جنگ و..بوده و هستند. مهرداد زنده زبان بسيار عالی شد و اميدوارم درسی باشه برای آنهايی که رای دادن. حالا شرکتاشون ضرر می کنه تا درسی باشه برای آينده. تازه شروع کار است. اين ملت سرش هرچی بيا بازم درست نميشن. علی - لندن من فکر ميکنم تا زمانی که حضرت بوش و يا هر کس ديگری مثل ايشان در امريکا در قدرت باشد شبيه اين قطعنامها بسيار عادی باشد. من نمی دانم چطور مردم امريکا اين شخص را انتخاب کرده اند. مسعود - مادريد مگر قدرت های بزرگ قيم ملت ما هستند. بمب اتم توليد ميکنند و مانع از پيشرفت کشور ما می شوند. به کوری چشم دشمنان اين توطئه ملت ما را مصم ترخواهد کرد. رضا - قاسمی به نظر من تحريمها فقط بر روی زندگی مردم عادی تاثير منفی دارد چون نمونه آن تحريمهای کره شمالی است و هدف تحريم کنندگان تحريم مردم ايران است. سهيل - تهران ازاينکه قدرتهای بزرگ دارند به نفع ما کار ميکنند متشکريم این قطعنامه چند وجه بزرگ برای ما دارد. ۱) تمام ملل جهان می بينند که اين قدرتها چقدر عدالت را رعايت می کنند و روشن خواهد شد که کشورهای در حال توسعه چه مشکلاتی در پيش دارند. ۲) تمام ملت ما را با هم متحد خواهد کرد و به نظر من مرگ با عزت به از زندگی با ذلت است پس تا آخر ايستاده ايم. ۳) من به عنوان يک کارشناس کامپيوتر اعلام آمادگی ميکنم که اولين کسی خواهم بود تا در صورت نياز از کشور دفاع کنم. اعظمی - تهران درجائی که اسرائيل صريحا" اعتراف می کند مجهز به سلاح بمب اتمی است و آمريکا گسترش برنامه های اتمی را در هند و پاکستان دنبال می کند، تصويب اين قطعنامه يک بی حرمتی آشکار به کنوانسيون نظام منع گسترش سلاح های هسته ای است و مطمئنا" پيروز ميدان ايران خواهد بود.هدايتی - تهران خدمات
در قسمت دوم برنامه جام جهان نمای روز جمعه، برنامه صدای شما پخش می شود. در اين برنامه نتايج احتمالی قطعنامه شورای امنيت بر عليه فعاليتهای هسته ای ايران بررسی می شود.
جمعه: قطعنامه تحريم عليه ايران؛ نظرات شما
اول ماه مه فرصتی است تا طبقه کارگر همبستگی خود را با سایر لایه‌های اجتماعی که تشنه‌ی برابری و عدالت هستند ابراز کند در اواخر قرن نوزدهم کارگران مهاجر به آمریکا در شرایطی بسیار سخت کار می‌کردند. نه تنها از هیچ حقی برخوردار نبودند، هر اعتراض آنها با واکنش خشن مأموران مسلح روبرو می‌شد. از اوایل سال ۱۸۸۶ نارضایتی در مؤسسات تولیدی به اوج رسیده بود. کارگرانی که آگاهی سیاسی بالاتری داشتند، مخفیانه در اتحادیه‌های کارگری متشکل شده بودند، که فعالان سوسیالیست و آنارشیست در رأس آنها قرار داشتند. کارگران تصمیم گرفته بودند، روز اول ماه مه دست از کار بکشند، به خیابان بروند و اتحاد خود را علیه کارفرمایان نشان دهند. مهمترین خواسته‌ی آنها هشت ساعت کار در روز بود؛ کارگران گاه تا ۱۲ ساعت کار می‌کردند، بی آنکه دستمزد یا حقوق بیشتری بگیرند. در صنایع نساجی شیکاگو کارگران روز اول ماه مه به خیابان رفتند و به صورت مسالمت‌آمیز به پایمال شدن حقوق خود اعتراض کردند. گردهمایی آنها در میدان "هی مارکت" با حمله بیرحمانه مأموران پلیس پراکنده شد. کارگران تصمیم به اعتصاب گرفتند. در سوم ماه مه باز هم مأموران پلیس به گردهمایی کارگران حمله بردند. ۲ نفر از کارگران کشته و عده بیشتری زخمی شدند. روز بعد کارگران بار دیگر اجتماع کردند و علیه دولت حامی کارفرمایان شعار دادند. پلیس به تظاهرات حمله کرد. در این حین بمبی منفجر شد که دهها نفر کشته و زخمی به جا گذاشت. به دنبال انفجار بمب، که تا امروز معلوم نشده کار چه کسی بوده، پلیس به سرکوب وسیع جنبش کارگری دست زد. دهها نفر از کارگران به زندان افتادند، ۷ نفر از فعالان سندیکایی به جرم "اخلال در نظم عمومی" به اعدام محکوم شدند. همبستگی بین‌المللی سرکوب جنبش کارگری در آمریکا، در اروپا پژواکی خشمگین داشت. دومین کنگره بین‌الملل سوسیالیستی که در سال ۱۸۸۹ در پاریس تشکیل شد، روز اول ماه مه را "روز همبستگی جنبش کارگری در سراسر جهان" نامید. در اروپا که از اوایل قرن بیستم کارگران صنعتی به عنوان طبقه‌ای متحد وارد صحنه سیاسی شده بودند، اول ماه مه به زودی به عنوان تعطیل رسمی وارد تقویم شد. سندیکاهای کارگری به کارگران توصیه می‌کردند روز اول ماه مه از کار خودداری کنند و نشان دهند که با دست کشیدن از کار می‌توانند تمام جامعه را از حرکت باز دارند. در برابر، دولت‌های حامی کارفرمایان، با سرسختی از برگزاری روز کارگر جلوگیری می‌کردند. اگر کارگری دست از کار می‌کشید، از کار اخراج می‌شد، یا حتی به زندان می‌افتاد. هرجا که جنبش کارگری قوت می‌گرفت، "روز کارگر" نیز لاجرم به رسمیت شناخته می‌شد. اما دولت‌ها نیز به هر ترفندی دست می‌زدند، تا رنگ و نشان طبقاتی آن را زایل کنند. رژیم‌های خودکامه هرگاه نتوانستند از "روز جهانی کارگران" جلوگیری کنند، کوشیدند از این روز به سود خود بهره ببرند. بنیتو موسولینی رهبر فاشیست‌های ایتالیا اول ماه مه را روز اعلام وفاداری کارگران به مرام فاشیستی می‌دانست. در آلمان تا پس از جنگ جهانی اول، کارگران روز کارگر را مخفیانه جشن می‌گرفتند. در جمهوری وایمار که پس از جنگ به سر کار آمد، تنها یک سال (۱۹۱۹) روز کارگر قانونی به شمار رفت و تعطیل رسمی شناخته شد. نازی‌های پیرو هیتلر، اول ماه مه را تعطیل رسمی اعلام کردند، اما به آن "روز ملی کارگران" نام دادند. در این روز کارگران مجبور بودند به خیابان بیایند و "حمایت" خود را از "رایش سوم" به نمایش بگذارند. رژیم‌های کمونیستی اول ماه مه را به عنوان "بزرگترین جشن خلق" جشن می‌گرفتند، با رژه‌ی سراسری نیروهای مسلح و نمایش ستون‌های توپ و تانک. روز جشن، روز مبارزه با شکل‌گیری دولت‌های رفاه اجتماعی در اروپای غربی، با تلاش احزاب سوسیالیست و کمونیست، جنبش کارگری رفته رفته از شعارهای انقلابی فاصله گرفت. دولت رفاه مدرن زندگی زحمتکشان را تا حد زیادی بهبود بخشید. شکاف طبقاتی کاهش یافت و مرزهای فقر و ثروت در جامعه کمرنگ شد. در اروپای امروز "اول ماه مه" به مثابه یک "جشن" توده‌گیر پذیرفته شده است، درحالیکه سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری همچنان بر رنگ طبقاتی و ریشه‌های مبارزاتی آن تکیه می‌کنند. اول ماه مه امروزه همچنین فرصتی است تا طبقه کارگر همبستگی خود را با سایر لایه‌های اجتماعی که تشنه‌ی برابری و عدالت هستند ابراز کند: خارجی‌ها، اقلیت‌های ملی و مذهبی، قشرهای زیر ستم و لایه هایی که در فقر و محرومیت در حاشیه جامعه زندگی می‌کنند. در خاورزمین روز اول ماه مه سرگذشتی جداگانه داشته است، بسته به آن که طبقه کارگر چه وزنی در جامعه داشته و چه نقشی در صحنه سیاسی ایفا کرده است. اول ماه مه در ایران اولین تشکل‌های پیشه‌وران و کارگران ایران مقارن نهضت مشروطه شکل گرفت. گفته می‌شود که در سال ۱۲۹۴ خورشیدی (ده سال پس از تصویب مشروطه) کارمندان دولت برای نخستین بار دست به اعتصاب زدند. در حوالی ۱۲۹۶ نخستین بار چند اتحادیه کارگری متحد شدند و "شورای مرکزی اتحادیه‌های کارگری" را به وجود آوردند. رهبری این شورا با سید محمد دهگان بود که با حزب عدالت نیز ارتباط داشت. حزب عدالت مقارن انقلاب اکتبر روسیه (۱۹۱۷ برابر ۱۲۹۶ خورشیدی) توسط کارگران مهاجر ایرانی در باکو تشکیل شده بود. این جریان به زودی جای خود را به "حزب کمونیست ایران" داد که اولین کنگره آن در سال ۱۲۹۹ در بندر انزلی تشکیل شد. در سال ۱۲۹۹ خورشیدی نخستین همایش کارگری به مناسبت اول ماه مه در تهران برگزار شد. "شورای مرکزی اتحادیه‌های کارگری" در ۸ اردیبهشت ۱۳۰۱ در اعلامیه‌ای از کارگران خواست که سه روز بعد، یعنی روز اول ماه مه، دست از کار بکشند و جشن بگیرند. روزنامه حقیقت نوشت: «اول ماه مه باید تعطیل شود. این تعطیلی هرج و مرج نیست. این تعطیلی انقلاب هم نیست، در این تعطیل است که باید ملت از حکومت با زور حقوق خود را مسترد دارد. این عید نیست بلکه دادخواهی است. این روزی است که دولت باید موجودیت ملت را بفهمد، باید به حکومت فهماند که تو نوکر ملت هستی، پس باید موافق خواهش ملت رفتار کنی، تو نمی‌توانی از آزادی قلم، آزادی مطبوعات وآزادی اجتماعات جلوگیری کنی، زیرا اینها حق مشروع ملت است.» در تهران به زودی هزاران کارگر شاغل در اتحادیه‌های کارگری عضو شدند. به دنبال آن در شهرهای تبريز،‌ ‌اصفهان، رشت و انزلی نیز اتحاديه تشکیل شد. کارگران چاپ، صنف کفاشی، دخانیات و صنعت نفت در پیوستن به اتحادیه‌ها اشتیاق بیشتری نشان می‌دادند. اتحادیه‌ها با فشار و ارعاب شدید روبرو بودند و در خفا فعالیت می‌کردند. اما با وجود تمام محدودیت‌ها، کارگران ایران به دستاوردهای بزرگی رسیدند: تصویب حقوق کار مطابق قرارداد، کاهش کار روزانه به هشت ساعت، پرداخت مزد در ازای کار اضافی، حق مرخصی سالانه و... عصر پهلوی دولت متمرکز و نیرومندی که به دنبال کودتای سوم اسفند بر کشور مسلط شد، راه سرکوب فعالیت‌های صنفی را در پیش گرفت و به پیگرد فعالان کارگری دست زد. در سال ۱۳۰۱ دولت قوام با پشتیبانی "سردار سپه" تمام نشریات مخالف، از جمله ارگان‌های کارگری را توقیف کرد. بسیاری از روزنامه‌نگاران و فعالان اتحاديه‌های كارگری روانه‌ زندان شدند. کارگران چاپ دست به اعتصاب زدند و در زمینه‌هایی دولت را وادار به عقب نشینی کردند. در سال ۱۳۰۳ خورشیدی هیئتی به نمایندگی از جانب کارگران ایران در کنگره‌ بين‌الملل سوم شرکت کرد. از سال ۱۳۰۴ و با تاجگذاری رضاشاه پهلوی هر نوع فعالیت مستقل سندیکایی با شدیدترین مجازات روبرو شد. کارگران مبارز اول ماه مه را بی سر و صدا و در جمع‌های کوچک جشن می‌گرفتند. مؤرخان گفته‌اند که کارگران در اول ماه مه سال ۱۳۰۶ آخرین جشن نسبتا بزرگ خود را برگزار کردند؛ اما روز بعد مأموران "نظمیه" دهها فعال کارگری را دستگیر کردند. بسیاری از فعالان جنبش کارگری تنها پس از سوم شهریور ۱۳۲۰ و فرار رضا شاه از زندان آزاد شدند. در دموکراسی نسبی سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ اتحادیه‌های کارگری اول ماه مه را در شرایطی متفاوت برگزار می‌کردند. در این سالها بیشتر کارگران شهرنشین در صفوف "شورای متحده مرکزی" متشکل شده بودند که از رهبری "حزب توده ایران" پیروی می‌کرد. با کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت ملی محمد مصدق بار دیگر سندیکاهای کارگری و رهبران آنها به زیر سرکوب شدید رفتند. در دوران محمد رضا شاه فعالیت سندیکاهای مستقل کارگری ممنوع بود. کارگران تنها حق داشتند در تشکل‌‌های صنفی وابسته به دولت عضو شوند. دولت روز کارگر را به عنوان نمادی "کمونیستی" قدغن کرده بود. پس از انقلاب ضدسلطنتی بهمن ۱۳۵۷ روز اول ماه مه تعطیل رسمی شناخته شد. آیت الله روح‌الله خمینی، رهبر انقلاب و پایه‌گذار جمهوری اسلامی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ در نطقی تاریخی به مناسبت اول ماه مه اظهار داشت: "خدا هم کارگر بوده است."
روز "اول ماه مه" به عنوان جشن جهانی کارگران پذیرفته شده است. امروزه در سراسر جهان صنعتی روز اول ماه تعطیل رسمی به شمار می‌رود، به استثنای ایالات متحده، درحالیکه این روز را کارگران آمریکایی بنیاد گذاشتند.
پس از ۱۲۰ سال؛ روز جهانی کارگر
هندرسون در هشت سالگی به آکادمی ساندرلند پیوست و پیش از حضور در لیورپول ۱۲ سال را در این باشگاه گذراند جردن هندرسون، بازیکن سال اتحادیه فوتبال نویسان انگلیس و یکی از مدعیان عنوان بهترین بازیکن سال از نظر اتحادیه بازیکنان حرفه‌ای، در دو فصل گذشته با لیورپول قهرمان لیگ قهرمانان اروپا و لیگ برتر فوتبال انگلیس شده است. چنین دستاوردهایی برای پسری که زمانی او را "بازیکنی گران ولی بدردنخور" در بازار نقل و انتقالات می‌دانستند و به گمان برخی حتی نمی‌توانسته درست و حسابی بدود، چندان هم بد نیست؛ برای بازیکنی که سال ۲۰۱۲ مدیران لیورپول می‌خواستند او را همراه با مقداری پول به فولام بدهند و کلینت دمپسی را بگیرند. اما این هافبک که مدتی قبل پنجاه و هفتمین بازی ملی خود را مقابل دانمارک در لیگ ملت‌های اروپا انجام داد، چگونه توانست رهبر و قلب تپنده باشگاه و تیم ملی کشورش شود؟ آخرین نوجوانی که باشگاه انتخاب کرد هندرسون پیش از انتقال ۲۰ میلیون پوندی‌اش به آنفیلد در سال ۲۰۱۱، هفتاد و یک بازی برای باشگاه زادگاه‌اش، ساندرلند در لیگ برتر انجام داده بود. با این حال، پیش از آن همین ساندرلند هم به دلیل تردیدهایی که در مورد پست و قد و اندازه‌ او داشت، نزدیک بود دست رد به سینه‌اش بزند. گد مک‌نامی، مدیر آکادمی باشگاه در آن زمان می‌گوید: "هنگامی که در حال تصمیم گیری در مورد بازیکنان ۱۶ ساله بودیم، علامت سوال بزرگی در مورد او وجود داشت. بخش پزشکی آزمایش‌هایی روی او انجام داد و اتفاق نظر این بود که هیکل او درشت‌تر خواهد شد، اما او آخرین بازیکنی بود که انتخابی شد. در جلسه‌ای کاملاً احساسی با خانواده‌، خبر انتخابش داده شد و مشخص بود فشار زیادی از دوش آن‌ها برداشته شده است." هندرسون که پذیرفته شدنش در باشگاه با حرف و حدیث همراه بود، با تعهد کاری، ذهنیت مناسب و توانایی‌‌هاییی که داشت توانست پیشرفت چشمگیری در تیم‌های جوانان ساندرلند داشته باشد. مک‌نامی می‌گوید: "او انگیزه لازم را داشت و روی کین که آن زمان سرمربی‌اش بود، چیزی در او ‌دید که بسیار می‌پسندید." "پس از یک بازی در تیم ذخیره ها، روی از هندرسون و چند نفر دیگر در مورد توانایی‌شان برای بازی در تیم اصلی پرسیده بود و جردن با شجاعت پاسخ مثبت داده بود." "در تمرینات، او اغلب در کنار روی کین و در خط میانی بازی ‌می‌کرد. بنابراین به عنوان یک جوان ۱۷-۱۶ ساله، او در کنار مردی بود که تجربه و کیفیت لازم برای راهنمایی‌اش را داشت و توجه ویژه کین به او باعث پیشرفت و بلندپروازی بیشترش می‌شد." "ستاره تیم‌، مجموعه تیم است" یکی از اصول اخلاقی و حرفه‌ای آکادمی ساندرلند این بود که "ستاره تیم، مجموعه تیم است" و به نظر ‌می‌رسد پایبندی به این اصل از آن زمان تاکنون در هندرسون باقی مانده است. سه ماه بعد از شکست پنج بر صفر مقابل چلسی که روی کین برای اولین بار در لیگ برتر به او میدان داد، جردن در ژانویه ۲۰۰۹، به کاونتری در چمپیونشیپ (دسته دوم فوتبال انگلیس) قرض داده شد و این تجربه او را قوی‌تر و بازی‌اش را محکم‌تر کرد. هندرسون قبل از شکستن پایش، ۱۳ بازی را به عنوان بازیکن قرضی برای کاونتری انجام داد اندی مارشال، دروازه بان سابق کاونتری ‌می‌گوید: "در عین جوانی، می‌توانست رهبر تیم شود، زیرا بدون او ما واقعاً دچار مشکل می‌شدیم و جردن می‌توانست در تیم انسجام ایجاد کند. یکی از اولین نکات بارز کیفیت بالای او بود، بر خلاف بازیکنان قرضی که از تیم‌های بزرگ می‌آیند و چندان با کیفیت نیستند." "ذهنیت او خارق العاده است" وضعیت مناسب هندرسون در بازگشت به ساندرلند و اولین حضورش در تیم ملی انگلیس مقابل فرانسه در نوامبر ۲۰۱۰ تبدیل به سکوی پرش او شد تا با حدود ۲۰ میلیون پوند راهی لیورپول شود. با این حال، زندگی در مرسی‌ساید به خوبی شروع نشد. بازی در سمت راست خط میانی و مقایسه نابجایش با استیون جرارد دردسرساز بود. دنی مورفی، هافبک سابق لیورپول می‌گوید: "کار کردن در آن شرایط برای او غیرممکن بود. فقط بعد از رفتن جرارد از باشگاه در سال ۲۰۱۵ و شکل گرفتن تیم زیر نظر یورگن کلوپ بود که ما توانستیم توانایی‌های هندرسون را ببینیم." هندرسون در سال ۲۰۱۵ کاپیتان لیورپول شد، کمتر از سه سال پس از خودداری از انتقال قرضی به فولام برندان راجرز، سرمربی پیشین لیورپول، نیز ترجیح می‌داد تا از دمپسی، بازیکن تیم ملی آمریکا، در خط میانی استفاده کند. استفان وارناک، مدافع سابق لیورپول ‌می‌گوید: "او از بین گزینه فروش یا انتقال قرضی به فولام و یا باقی ماندن و جنگیدن برای جایگاه‌اش دومی را انتخاب کرد و این خودباوری نهایتاً سبب درخشش جردن شد." "جردن از افرادی که او را دست‌کم می‌گرفتند خیلی لطمه خورد، اما در حقیقت این قدرت ذهنی‌اش است که او را تبدیل به یکی از قوی‌ترین و بهترین‌ها در لیگ برتر کرده است. به نظرم ذهنیت او خارق العاده است." تاثیر روزافزون هندرسون از زمان ورود یورگن کلوپ به باشگاه لیورپول در سال ۲۰۱۵، بدون شک بازی به بازی کیفیت هندرسون افزایش یافته است. داستان‌هایی مانند تمایل‌اش برای تقسیم کردن جایزه‌ بازیکن سال فوتبال‌نویسان انگلیس با هم تیمی‌هایش و یا یادداشت و هدیه‌اش به دژان لاورن زمان ترک باشگاه، در کنار فعالیت‌های او خارج از دنیای فوتبال مانند همکاری با دیگر کاپیتان‌های لیگ برتر در تاسیس صندوقی برای نظام خدمات بهداشتی بریتانیا، همگی گویای شخصیت فوق‌العاده او هستند. وارناک می‌گوید: " وقتی اولین بازی‌اش را برای ساندرلند در سال ۲۰۰۸ انجام داد، منتقدش بودم. آن موقع هافبک راست بود و پدرش بعد از بازی به سراغ من آمد و گفت" این اولین بازی پسر من است، آیا ‌می‌توانم پیراهن شما را به عنوان یادگاری داشته باشم. آن زمانکمترین تصوری از آینده حرفه ای او و تبدیل شدنش به کاپیتان بزرگ لیورپول ‌نداشتم." "به عنوان یک هافبک میانی، که پست مناسب اوست، اکنون یک بازیکن کاملا متفاوت را ‌می‌بینید. اما موفقیت او فراتر از یک تغییر پست ساده است، او تبدیل به کاپیتانی شده است که بخوبی متوجه وزن و مسئولیتش در بازی است و وقتی ‌می‌بینید او بازیکنانی مانند سادیو مانه، محمد صلاح و ویرجیل فان‌‌دایک را هدایت می‌کند و آن‌ها به حرفش گوش ‌می‌دهند، نشان این است که آن‌ها نیز او را به عنوان کاپیتان قبول دارند." "او در کنار دستاوردهای بسیارش، اکنون جایگاه‌ خود به عنوان یکی از کاپیتان‌های بزرگ لیورپول را بدست آورده است. کاپیتانی که در پایان یک انتظار طولانی جام قهرمانی لیگ برتر را بالای سر برد و همه این‌ها به دلیل تلاش‌ها و راهی است که پیموده. او در این مسیر فوق‌العاده بوده."
او دیگر دست کم گرفته نمی‌شود.
جردن هندرسون؛ چگونه بازیکنی 'گران ولی بدردنخور' قهرمان اروپا و انگلیس شد
امروزه درواقع نه نفر در قالب يک ساختار هرمی قدرت که دامنه آن به شهرها و روستاها و محل اشتغال مردم نيز می رسد بر چين حکومت می کنند. اين نه نفر هرگز در هيچ انتخاباتی که رقابتی در آن وجود داشته باشد شرکت نداشته اند و به يمن پشتيبانان خود، توانايی هايشان و حس غريزی بقا در يک فرهنگ سياسی که حتی يک سخن اشتباه می تواند مجازاتی چون حبس ابد خانگی و يا بدتر از آن به دنبال داشته باشد، به درجات بالای قدرت رسيده اند. ميزان قدرت آنها به موقعيتشان در پوليتبورو، يا مرکز تصميم گيری حزب کمونيست، بستگی دارد. اما روابط شخصی در چين بيش از عنوان و مقام اهميت و کارايی دارد. ميزان نفوذ و قدرت هر سياستمدار در اين کشور بستگی به ميزان وفاداری او به رهبران بالاتر از خود و همچنين افراد تحل الحمايه اش دارد. به همين دليل بود که دنگ شيائوپينگ مدتها پس از استعفا هنوز رهبر بزرگ چين محسوب می شد و اکنون نيز سياستمداران قديمی حزب کمونيست چين نيز در تصميم گيری های بزرگ نقش اساسی ايفا می کنند. بخشهای اصلی ساختار حکومتی چين را در زير بخوانيد: حزب کمونيست حزب کمونيست چين با 66 ميليون عضو، بزرگترين حزب سياسی در جهان به شمار می رود. اين حزب بر بسياری از جنبه های زندگی مردم از جمله مواد درسی مدارس، برنامه های تلويزيون، مسکن و اشتغال و حتی تعداد فرزند، نظارت و نفوذ دارد. اعضای حزب را عمدتا مقامات دولتی، افسران ارتش و کارگران نمونه تشکيل می دهند. از اين رو اين حزب نماينده واقعی کشور چين نيست. تنها هفده درصد از اعضای آن زن هستند و هفتاد و هشت درصد اعضا بيش از سی و پنج سال سن دارند. با اين همه تلاشهايی برای جذب جوانان به حزب در حال انجام است. پيوستن به حزب کمونيست برخورداری از مزايای قابل توجهی را به همراه دارد که دليل افزايش اعضای حزب را توجيه می کند. اطلاعات بهتر و دقيق تری در اختيار اعضای حزب قرار می گيرد، فرزندان آنها از آموزش بهتربرخوردار می شوند و برای برخی شغلها نيز تنها اعضای حزب کمونيست می توانند درخواست کنند. از آنجايی که روابط شخصی در چين بالاتر از توانايی افراد قرار می گيرد، اعضای حزب سعی می کنند با تصميم سازانی که بر شغل آنها و زندگی آنها تاثير می گذارند ارتباط و آشنايی برقرار کنند. در راس اهرم قدرت کنگره ملی خلق قرار گرفته که هر پنج سال يکبار بيش از دو هزار نفر از نمايندگان حزب از سراسر چين گرد هم می آيند. وظيفه اصلی کنگره "انتخاب" کميته مرکزی است که دويست عضو اصلی و صد و پتجاه عضو پايين مرتبه دارد. اکثر اين افراد از پيش تعيين شده اند. در مقابل، کميته مرکزی وظيفه انتخاب اعضای پوليتبوروی جديد و کميته کوچک آن که قدرت تصميم گيری در آن متمرکز می شود را انتخاب کند. ديگر بخشهای اصلی حزب عبارتند از دفترخانه حزب که بخش اداری آن است، و بخش سازماندهی که بر هزاران مامور حزب نظارت می کند، پرونده های مربوط به عملکرد آنها را در اختيار دارد و در مورد ارتقاء مقام آنها تصميم می گيرد. پولیتبورو تمام تصمیماتی که بر 1.3ميلیارد نفر سکنه چین تاثیر می گذارد در درجه اول مورد بحث و تاییدگروهی قرار می گیرد که عضو پولیتبورو و هسته اصلی قدرت هستند. 24 عضو پولیتبورو توسطکمیته مرکزی حزب انتخاب می شوند اما قدرت واقعی در دست کمیته ثابت نه نفره آن است که به مثابه یک کابینه داخلی عمل می کند و از مهمترین و بانفوذترین رهبران کشورتشکیل می شود. انتخاب اعضای پولیتبورو پس از بحث و تحقیقات دقیق در باره سابقه آنها انجام می گیرد و یکی از شرایط اصلی آن داشتن سابقه کار موفقیت آمیز برای حزب کمونیست است. اعضاء کمیته دائمی احراز کننده سمت های دبیر کلی حزب، نخست وزیری و کنگره ملی خلق ریاست کمیسیون انضباطی و بازرسی را بعهده می گیرند. این گروه و افراد مورد حمایت آنها قدرت مطلق سیاسی را به عهده دارند. در چین برای حل اختلافات بر سر خط مشی سیاسی انتخاباتی برگزار نمی شود، این پولیتبورو است که هسته اصلی قدرت را در چین تشکیل می دهد. کنگره ملی خلق کنگره ملی خلق تحت قانون اساسی 1982 این کشور می باید با قدرت ترین ارگان این کشور باشد اما نقش واقعی آن چیزی بجز صحه گذاشتن بر تصمیمات حزب نیست. کنگره ملی خلق دارای حدود 3000 نماینده از استانها، مناطق خودمختار، شهرداریها و ارنش است که برای مدت پنج سال انتخاب می شوند. کنگره ملی خلق سالانه یک اجلاس با شرکت تمام نمایندگان برگزار می کند اما نفوذ واقعی در دست کمیته دائمی این کنگره است که مرکب از 150 عضو است که از میان نمایندگان کنگره انتخاب می شوند و هر دو ماه یکبار تشکیل جلسه می دهند. کنگره ملی خلق در اصل می تواند قوه قانونگذاری و تغییر در قانون اساسی را داشته باشد اما در عمل چنین نیست به این دلیل که 70 درصد ازنمایندگان آن عضو حزب کمونیست هستند و وفاداری آنها به حرب در درجه اول است. عملکرد کنگره به این صورت است که حزب کمونیست قوانین تازه را تدوین کرده و پیش نویس آنرا برای بررسی به کنگره می دهد که در واقع انتظار دارد که فوری مورد تصویب قرار بگیرد. کنگره خلق همچنین مسئول انتخاب رهبران بلند پایه چین منجمله رئیس جمهور و معاون او، رئیس کمیسیون نظامی و رئیس دادگاه عالی خلق و رئیس دادستانی عالی است. این انتخابات از نوعی که در دمکراسیهای غربی وجود دارد نیست برای مثال در انتخابات 1998 ریاست جمهوری جيانگ زمین تنها نامزد این انتخابات بود. دادگاهها و دادستانی قوانین حقوقی چین ترکیب پیچیده ای است از الویتهای حزب و سلسه قوانین تازه ای که ازسال 1979 تاکنون برای هماهنگی مشی اقتصادی چین با روشهای اقتصادی کشورهای اروپائی و آمریکا وضع شده است که بخش عمده سرمایه گزاری خارجی آن را تشکنل می دهند. قوانین حقوقی چین بیشتر برای اداره امور اقتصادی و زندگی روزمره مردم است ولی از حقوق آنان در مقابل دولت دفاع نمی کند. قانونگذاری نیز روندی پیچیده ای دارد. کنگره ملی خلق مسئول تدوین قوانین در زمینه حقوق بشر و مالیات است و در دیگر زمینه ها هم شورای دولتی و هم دولتهای محلی دارای قدرت قانونگذاری هستند. اما بطور کلی نه حزب کمونیست و نه دولت چین هیچیک حاضر به قبول حکومت قانون در صورت مغایرت آن با منافع خود نیستند. نهادهای حقوقی تحت نظر کنگره ملی خلق فعالیت دارند. دادستانی عالی خلق بالاترین ارگان قضائی است که ناظر بر قانون اساسی و حقوق مردم است. بزرگان حزب مقامات بلند پایه حزب کمونیست حتی پس از آنکه رسما از قدرت کناره گیری کرده اند بر تصمیمات و انتصابات نفوذ دارند. مورد روشن چنین اعمال نفوذی مقابله ارتش چین با تظاهرات کنند گان هوادار دمکراسی در میدان تیان آنمن در سال 1989 به دستور دنگ شيائوپینگ رهبر پیشین و دیگر بزرگان حزب انجام گرفت و نه کمیته دائمی حزب. بزرگان حزب از رفاه و مزایای زیادی برخوردارند. منجمله گارد محافظ، خانه مجلل و دسترسی به اسناد و مدارک محرمانه. کميسيون نظامی ارتش آزاديبخش خلق که مرکب از يک نيروی دو و نيم مليون نفره است به جز حفاظت از مرزهای چين حافظ حزب کمونيست است. در سالهای اول رژيم کمونيستی اکثر رهبران کشور موقعيت خود را بواسطه موفقيتهای نظامی خود در جنگ داخلی بدست آوردند و پيوند محکمی با حزب کمونيست داشتند اما بدنبال اصلاحات اين رابطه بطور محسوسی کاهش پيدا کرد. اما رهبران حزب، همانگونه که بحران ميدان تيان آنمن نشان داد، بخوبی می دانند که به حمايت ارتش نياز دارند . کنترل حزب بر ارتش ازطريق کميسيون نظامی انجام می گيرد. اين کميسيون از يازده نفر تشکيل می شود که در تمام تصميمات مربوط به ارتش حرف نهائی با آنهاست منجمله انتصاب مقامات بلند پايه، استقرار نيرو و هزينه ارتش. محافظت از رهبران: تقريبا تمام رهبران چين ژنزالهای بلند پايه هستند گرچه مهمترين مقامها را کسانی به عهده دارند که در حزب دارای مقام بالا هستند. کميسيون نظامی همچنين کنترل نيروی شبه نظامی پليس را نيز بعهده دارد که وظيفه اصلی ان حاظت از ساختمانهای مهم دولتی است. رئيس اين کميسيون ظاهرا از جانب کنگره ملی خلق انتخاب می شود اما در عمل اين سمت به کسی که بالاترين قدرت را در دستگاه رهبری دارد تعلق می گيرد که فرماندهی کل نيروهای مسلح رانيز بعهده می گيرد. مائوتسه تونگ اين مقام را بعهده داشت. جيانگ زمين که در سال ۱۹۸۹ اين سمت را عهده دار شد هيچ سابقه يا آموزش نظامی نظير رهبران قبلی چين را نداشت وقتی او در سال ۲۰۰۴ کناره گيری کرد آنرا به هو جين تائو سپرد که سابقه کمتری از او داشت. نيروهای مسلح بيست سال پيش سربازان ارتش آزاديبخش خلق چين بيشترين وقت خود را صرف فعاليتهای سياسی و قرائت سخنرانيهای حزب می کردند و اين جزو تعليمات نظامی آنها محسوب می شد ولی از دهه ۱۹۸۰ تاکنون در پی اصلاحاتی که انجام گرفته است نيروهای مسلح حرفه ای تر شده است. اين نيروها در درجه اول وظيفه دفاع از حرب کمونيست را بعهده دارند و به همين دليل ارتش از سياست جدائی ناپذير است. افسران ارتش عضو حزب نيز هستند و در داخل ارتش يک تشکيلات مستقل حربی وجود دارد. ارتش آزاديبخش پس از اصلاحات نفوذ خود را بر امور غيرنظامی از دست داده و در سلسه مراتب حزب نير از قدرت سابق برخوردار نيست در حال حاضر در کميته دائمی پوليتبورو نماينده ای از ارتش عضويت ندارد. شورای دولتی شورای دولتی در راس تشکيلات پيچيده دولتی که مرکب از کميسيون و وزارتخانه های مختلف است قرار دارد و وظيفه اصلی آن ضمانت اجرائی سياستهای حزب است. اين شورا در مقابل کنگره ملی خلق پاسخگو است اما در عمل لايحه هائی را پيشنهاد می کند که کنگره ملی خلق با آن موافق است شورای دولتی مسئول تنظيم طرح ملی اقتصادی و بودجه کشور است. از ديگر وظايف آن نظارت بر قانون و نظم و آرامش کشور است. اين کميته متشکل از نخست وزير، چهار معاون او و مشاوران دولت و دبير کل حزب ماهی يکبار تشکيل جلسه می دهد. استان و شهرهای چين چين دارای ۲۲ استان و ۵ ناحيه خودمختار و چهار شهرداری عمده (پکن، شانگهای، تيان جينگ و چونچينگ) و دو ناحيه ويژه اداری است. کسانی که مسئول اداره اين استان ها و مناطق هستند و تعدادشان به ۷۰۰۰ نفر می رسد همگی از ميان اعضای پلند پايه حزب، و رهبران دولت توسط تشکيلات سازماندهی حزب انتخاب می شوند. گرچه اکثر آنها افرادی قدرتمند هستند (فرماندار استان سی چوان اداره امور ۸۵ ميليون نفر را به عهده دارد) اما از خط مشی حرب تبعيت می کنند. با وجود اين بسياری از تحليلگران معتقدند که ظرف بيست سال گذشته از قدرت دولت مرکزیبويژه در امور اقتصادی کاسته شده است. تصميم گيری از سطوح بالا اتخاذ می شود و سپس به مراجع پائين تر تا شهرها ابلاغ می شود و در هر سطح ساختار دولتی و حزب به موازات هم فعاليات دارند، گرچه نمايندگان حزب کمونيست از قدرت بيشتری برخودارند و در هر استان دبير کل حزب از فرماندار با قدرت تر است. کمسيون انضباطی مامور رسيدگی به موارد فساد، بی کفايتی در مديريت، و يا تخطی از خط مشی حزب است و هم چنين وظيفه برقراری نظم و انضباط درميان اعضاء حزب را بر عهده دارد. با روند سريع اصلاحات اقتصادی، فساد بصورت عامل اصلی خدشه وارد آوردن بر اعتبار حزبدر آمده است. در نتيجه اقدامات متداومی برای تنبيه مقاماتی که درگير فساد بوده اند انجام گرفته و رسانه ها نيز بطور گسترده به چند مورد آن پرداخته اند. به عنوان مثال چونگ کوجيه، قائم مقام سابق کنگره ملی خلق چين در سال 2000 به جرم دريافت پنج ميليون دلار رشوه اعدام شد. اما اين يک استثتا تلقی می شود. اعضای قدرتمند حزب کمونيست معمولا قادرند خود، اعضای خانواده و زيردستان خود را از هر گونه تحقيقات و يا انتقاد عمومی مصون نگه دارند. با اين وجود کميته انضباطی به اطلاعات گسترده در باره مردم دسترسی دارد. کنترل اين کميته بر شبکه ای از خبرچينان و پرونده های شخصی افراد، آنها را به نهادی تبديل کرده که همگان از آن می ترسند. خدمات
حزب کمونيست چين از سال 1949 بر اين کشور حکومت کرده است. اين حزب هيچگونه مخالفی را تحمل نکرده و غالبا با ناراضيان برخوردی بسيار خشونت آميز داشته است.
ساختار حکومت چين
"سه دختر را می‌شناسم که از این آقا حامله شده‌اند" بنفشه گفت که "با این دختر رفتیم به ما گفتند که در بیرون منتظر باشیم و به نوبت وارد ساختمان شویم. وقتی نوبت من رسید، به داخل اتاق رفتم، کسی دهنم را بست، بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، مردی که در آنجا بود به من گفت برو فردا صبح بیا کمکت خواهم کرد. از این حادثه به پدر و مادرم چیزی نگفتم ولی بسیار ترسیده بودم، این دخترک به من هشدار داده بود که به کسی چیزی نگویم." فردای آن روز بنفشه بازهم به امید دریافت کمک و به گفته خودش تا شام آن روز در بیرون این کورس نقاشی منتظر می‌ماند، وقتی نوبتش می‌رسد، همان فردی که روز اول به او وعده‌ کمک داده بود، او را به داخل کورس فرا می‌خواند، بازهم "دهن او را با چیزی می‌بندد" و بنفشه بازهم بی‌هوش می‌شود. بنفشه می‌گوید: "وقتی به هوش آمدم، سرم می‌چرخید، دلم بد می‌شد (تهوع داشتم) تنبانم (شلوارم) در تنم نبود، بسیار وارخطا (گیج) شده بودم، این کاکا (مرد) به من گفت هوش کرده باشی (حواست باشد) به کسی در این باره چیزی نگویی." "دخترت حامله است" بنفشه حس بدی داشت، می‌دانست اتفاق بدی افتاده ‌است اما به کسی چیزی نمی‌گفت. او بعد از این رویداد به شدت بیمار می‌شود. دیگر نمی‌تواند برای فروختن خریطه‌های پلاستیکی‌اش‌ برود. مادرش از او مراقبت می‌کند و خودش برای پیداکردن لقمه نانی آستین بالا می‌زند و در خانه‌ها صفاکاری/پاک‌کاری می‌کند. مادر بنفشه می‌گوید: "بعد از چهار ماه دخترم بسیار مریض شد، او را به شفاخانه (بیمارستان) بردم و داکتر به من گفت که دخترت حامله است." بنفشه مورد بازجویی قرار می‌گیرد و از او می‌پرسند که این طفل از کی است؟ بنفشه می‌گوید "یک مرد، آن کاکایی که قرار بود به من کمک کند، به من تجاوز کرده‌ است". پدر بنفشه یک همسر دیگر گرفته ‌است و با مادر بنفشه و فرزندان خود رابطه‌ای ندارد. مادر بنفشه با موسسه حمایت از کودکان خیابانی در افغانستان، تماس می‌گیرد و این موسسه آنها را به سارنوالی (دادستانی) معرفی می‌کند. دادستانی کل چه کرد؟ دادستانی کل این کودک یازده ساله‌ باردار را به یک خانه "امن" می‌فرستد. بنفشه دو شب را در آنجا سپری می‌کند اما دلش برای مادرش تنگ می‌شود و می‌خواهد به خانه برگردد. شکمش هر روز بزرگتر و حالش بدتر می‌شود، با این وجود برای پیگیری پرونده‌اش راه بسیار طولانی را همراه با مادرش پیاده طی می‌کند و برای پیگیری پرونده‌اش به دادستانی می‌رود. تا این‌که در نهایت به شدت بیمار و بستری می‌شود. موسسه حمایت از کودکان خیابانی سعی می‌کند مسئولیت پیگیری پرونده‌ای این خانواده بی‌کس و بی‌بضاعت را برعهده بگیرد. اما به گفته فردی که پیگیر کارهای بنفشه در موسسه حمایت از کودکان خیابانی است مسئول مقام‌های سارنوالی (دادستانی) "جزییات پرونده‌ بنفشه" را با او شریک نمی‌کردند و او مجبور شد پای خود را از این قضیه بیرون کند. هرچند عبدالحمید صمدی، مشاور معاونیت لوی سارنوالی (دادستانی کل) در امور منع خشونت علیه زنان و کودکان و سینا شنا منصور، معاون دادستان کل در امور مبارزه با خشونت علیه زنان و رسید‌گی به تخلفات اطفال هر دو در مصاحبه‌های جداگانه با بی‌بی‌سی در رابطه به پرونده‌ بنفشه تاکید کردند که دادستانی تحقیقات خود را تکمیل و متهم را به دادگاه ابتدایی معرفی کرده‌‌اند. متهم آزاد است براساس گفته‌های خانم منصور و آقای صمدی، فرد متهم بازداشت شد. بنفشه می‌گوید پنج کودک خیابانی دیگر که از زمره دوستان و هم‌بازی‌هایش بودند، نیز از سوی همین فرد که ادعا می‌شود "سرحلقه افراد پدوفیل زورمند" است، مورد "سوءرفتار و تجاوز جنسی" قرار گرفته‌بودند و دو تن از آنها علیه او شهادت دادند. اما این فرد ابتدا ادعا می‌کند که "عقیم" است، ولی نتایج آزمایش‌های طب عدلی (پزشک قانونی) او را "سالم" تثبیت می‌کنند. بعد او مدعی می‌شود که بیمار است و نباید زندانی شود. خانواده بنفشه می‌گوید که پرونده از دادگاه ابتدایی به دادگاه استیناف و از آنجا پس از طی مراحل به دادگاه عالی فرستاده می‌شود. در همین حال، مادر بنفشه که احساس می‌کند "آبرویش رفته و رویش سیاه شده" برای حفظ آبروی خانواده، بنفشه را که دیگر شکمش خیلی بزرگ شده ‌است، زیر لحاف در یک اتاق به دور از چشم همسایه‌ها و خویشاوندان خود پنهان می‌کند. چرا مادر بنفشه انصراف داد؟ زمان زایمان فرا می‌رسد، مادر بنفشه او را با تاکسی به زایشگاهی در شهر کابل می‌برد، کودک در راه به دنیا می‌آید. بنفشه به بیمارستان می‌رسد، "نوزاد اما ناپدید "می‌شود، مادر به شدت نگران بنفشه است که خونریزی شدید دارد. دیری نمی‌گذرد که فرد متهم به گفته خانواده بنفشه و پیگیر پرونده او در موسسه حمایت از کودکان خیابانی، در "اثر نفوذ افراد بلند رتبه نظامی" آزاد می‌شود و وقتی پرس‌وجو می‌شود به آنها گفته می‌شود که "مادر بنفشه انصراف داده ‌است". اما مادر بنفشه می‌گوید: "یک زن و یک مرد نزد من آمدند و یک کاغذ را نشان دادند و گفتند که در اینجا شست کن (نشان انگشت خود را بگذار) و ما قضیه را دنبال می‌کنیم. من زن بی‌سوادی هستم و نمی‌دانستم که از من انصراف می‌گیرند." سینا شنا منصور، معاون لوی سارنوالی در امور مبارزه با خشونت علیه زنان و رسید‌گی به تخلفات کودکان در یک تماس تلفنی به من (نویسنده) گفت: "طفلک سالم به دنیا آمده بود و برای تثبیت این قضیه از او برای آزمایش دی‌ان‌ای نمونه گرفته شد و به کانادا ارسال شد. نتایج برگشت و نشان داد که فرد مظنون پدر این کودک نیست." دختری دیگری بنام شیلا (نام مستعار) در گفتگو با بی‌بی‌سی در حضور مادرش گفت: "حدود پانزده ساله بودم که در کابل ساجق (آدامس) فروشی می‌کردم. برادر ندارم، پدرم مریض است و بیماری شکر (قند) دارد. مجبور شدم با این آقا چند بار رابطه جنسی داشته باشم، پول خوبی می‌داد، از سه صد افغانی تا هزار افغانی هم به دختران برای رابطه جنسی می‌داد." 'او پولدار است و ما غریب هستیم' ماری (نام مستعار) دوازه ساله‌‌، یکی دیگر از دختران خیابانی می‌گوید: "سه دختر را می‌شناسم که هرسه شان از این آقا حامله شده‌اند. من خودم برای دوای (داروی) پدرم به پول ضرورت داشتم و یک‌بار با او کار بد کردم که برایم دوهزار افغانی داد و دوای پدرم را خریدیم. یک دختر را می‌شناسم که مادر نداشت و پدرش پودری (معتاد) بود و به دختر خود گفته بود هرکار می‌کنی بکن و پول پودر مرا پیدا کن و این دختر مجبور بود این کار را کند." آیا این جرایم سازمان یافته است؟ یک پسر نوجوان که در این کورس کار می‌کرد، در گفت‌وگویی با بی‌بی‌سی گفت:"این آقا تنها خودش با دختران کارهای بد نمی‌کرد، موترهای شیشه سیاه و بدون نمبرپلیت (پلاک) می‌آمدند و این دختران را با خود می‌بردند. یک روز خودم داخل تشناب بودم و دیدم که آمدند و دو دختر را بردند. او با افراد پولدار و قدرتمند رابطه دارد." دختران کار خیایانی در طعمه آسان افراد پدوفیل هستند پیگیر پرونده بنفشه در موسسه حمایت از کودکان خیابانی افغانستان، همچنین مدعی است که مجرمان پولداران و زورمندان‌اند. او می‌افزاید: "فرد مجرم عضو یک باند جنایتکار و پدوفیل است. آنها دختران خردسال خیابانی را شکار و مورد تجاوز قرار می‌دهند. آنها به دست کودکان خیابانی به من پیام می فرستادند و هشدار دادند که اگر از پیگری این پرونده دست نکشم، کشته خواهم شد. برخی از این مردان به این کودکان ظاهرا گفته اند که از همبستر شدن با زنان بزرگسال لذت نمی برند و کودکان زیر سن را ترجیح می‌دهند." دادگاه عالی حکم برائت متهم را در قضیه بنفشه صادر کرده است. بنفشه و مادرش اما می‌خواهند این پرونده دوباره باز شود و مجرم به جزای اعمالش برسد.
بنفشه (نام مستعار) که با مادرش به استودیوی بی‌بی‌سی در کابل آمده بود، گفت که حدود یازده ساله بودم، که در منطقه‌ای در غرب کابل خریطه (کیسه) پلاستیکی می‌فروختم که یک دختر هم سن و سالم با من خواهرخوانده (دوست صمیمی) شد. سپس به من و چند کودک دست‌فروش دیگر گفت که بیایید شما را به یک کورس (کلاس) می‌برم که به کودکان خیابانی هم نقاشی و خطاطی یاد می‌دهد و هم کمک می‌کند."
دختران کار کابل؛ دکتر گفت 'دخترت حامله است'
در آن بازی لستر نیاز داشت برنده شود تا جواز حضور در لیگ قهرمانان اروپا را کسب کند و یونایتد هم برای گرفتن سهمیه لیگ قهرمانان، نباید شکست می‌خورد. مسابقه‌ای که با پیروزی دو بر صفر یونایتد به پایان رسید و تیم اوله‌گونار سولشر به لیگ قهرمانان رسید. هرچند دیروز که لستر و یونایتد بار دیگر در ورزشگاه کینگ‌پاور به هم رسیدند، یونایتد دیگر در لیگ قهرمانان جایی نداشت. غافلگیری رسانه‌ها بازی با یک غافلگیری حتی برای گزارشگران تلویزیونی و چندین سایت معتبر آغاز شد؛ حضور همزمان هری مک‌گوایر، اریک بایی و ویکتور لیندلوف در ترکیب اصلی یونایتد باعث شد شماری از کارشناسان تصور کنند یونایتد با آرایش ۳-۴-۳ بازی می‌کند. البته سولشر در همین فصل چندین بار از این سیستم استفاده کرده بود اما با شروع بازی مشخص شد که یونایتد با سیستم ۱-۳-۲-۴ بازی می‌کند و لیندلوف این بار دفاع میانی نیست، بلکه در دفاع راست به جای فن‌بیساکا که به بازی نرسیده، قرار گرفته است. جیمز مدیسون (راست) و جیمی واردی بازیکنان لستر سیتی داستان بازی در نیمه اول از زاویه منچستریونایتد، شباهت ویژه‌ای به داستان کلی این تیم در فصل جاری داشت؛ خط حمله زهردار که به آسانی موفق به خلق فرصت گل می‌شود و در دفاع، چنان پراشتباه و آسیب‌پذیر که احتمال گل خوردن از هیچ حریفی کم نیست. در همان دقیقه دوم بازی بود که مارکوس رشفورد با پاس استثنایی برونو فرناندز، می‌توانست از فاصله کمتر از دو متری دروازه لستر گل بزند اما ضربه سر رشفورد در چارچوب نبود. چند دقیقه بعد اما اشتباه مک‌گوایر در پاس به عقب ضعیفی که به داوید دخیا داد، با پاس اشتباه این دروازه‌بان همراه شد و یونایتد در آستانه دریافت یک گل آسان قرار گرفت. هرچند یونایتد در این صحنه گل نخورد اما دقایقی پس از رسیدن به گل با ضربه مطمئن رشفورد، اشتباه مک‌گوایر و بایی در قلب خط دفاع تکرار شد و این بار لستر راحت از این اشتباهات استفاده کرد و با شوت بارنز بازی را به تساوی کشاند. لستر هم در این بازی مثل یونایتد با آرایش ۱-۳-۲-۴ بازی می‌کرد؛ آمادگی مطلوب چهار نیروی هجومی لستر یعنی جیمز مدیسون، مارک آلبرایتون، هاروی بارنز و جیمی واردی از همان دقایق ابتدایی بازی محسوس بود. همین آمادگی نیروهای هجومی دو تیم بود که یکی از بهترین و هیجان‌انگیزترین بازیهای فصل شکل گرفت. جدال نزدیک بهترین تیم‌های بیرون خانه لستر در این بازی بیشتر از حریف مالکیت توپ بود اما یونایتد که بهترین تیم لیگ در بازی‌های بیرون خانه است، مثل سایر بازی‌های خارج از خانه، در ضدحمله بسیار خطرناک بود. جالب اینکه لستر هم در بازی‌های بیرون خانه، پس از یونایتد، تیم دوم لیگ محسوب می‌شود. یونایتد با احتساب تساوی دیروز مقابل لستر، ۱۹ امتیاز از ۷ بازی بیرون خانه گرفته است و لستر ۱۸ امتیاز از ۷ بازی. همین نشان می‌دهد که هر دو تیم در شکل بازی دفاع-ضدحمله چه مهارتی دارند. مرور آمار کلی بازی هم بیانگر این است که چه بازی نزدیکی شکل گرفته بود. یونایتد در مجموع شانس‌های گل بیشتری خلق کرد اما در هیچ یک از آمار فنی فاصله دو تیم زیاد نبود. چالش بزرگ برای سولشر و برندن راجرز این بود که همزمان با تمرکز روی جریان این بازی حساس، باید به شاداب نگه‌داشتن بازیکنان خود برای بازی‌های فشرده پیشِ رو تا روز دوم ژانویه اهمیت می‌دادند. یونایتد سه روز قبل از بازی با لستر، در "جام اتحادیه" یک بازی سنگین دیگر مقابل اورتون انجام داده بود و سه روز پس از بازی با لستر هم باید در اولدترافورد با ولورهمپتون بازی کند. لستر هم فردا دوشنبه (بله، فقط دو روز پس از بازی با یونایتد) باید در لیگ برتر مقابل کریستال‌پالاس به میدان برود. این چالش بزرگی است که هر فصل در آستانه سال نو میلادی، سرمربیان لیگ برتر انگلیس با آن روبرو می‌شوند. تعویض‌های موثر سولشر هرچند این مسئله قطعا بخشی از تمرکز سرمربیان دو تیم را معطوف خود کرده بود و چند بار هم بازیکنان در جریان بازی مصدوم شدند و حتی لیندلوف به دلیل آسیب‌دیگی زمین را ترک کرد اما در مجموع یک بازی پرفشار و جانانه را دیدیم. در نیمه دوم هر دو تعویض سولشر، در جریان تاکتیکی بازی، به سود یونایتد عمل کرد. تعویض اول، ورود پل پوگبا به میدان به جای دنیل جیمز بود. با ورود پوگبا به زمین اثرگذاری رشفورد در حملات یونایتد بیشتر شد پس از این تعویض، سیستم یونایتد تغییر نکرد اما رشفورد از سمت چپ به سمت راست منتقل شد و پوگبا به سمت چپ رفت تا با پاس‌های بلند و مورب، بارها رشفورد را صاحب توپ کند. با این تعویض، تاثیر رشفورد در حملات یونایتد بیشتر شد و البته این بازیکن یک فرصت عالی دیگر برای زدن گلزن را هم از دست داد. تعویض دوم، آمدن ادینسون کاوانی به جای آنتونی مارسیال بود. کاوانی که چند شب قبل به اورتون گل زده بود، این بار هم چند دقیقه پس از ورود به زمین، یک توپ‌گیری خوب پشت محوطه جریمه لستر انجام داد و پس از چرخش رو به دروازه حریف، با یک پاس عالی فرناندز را با دروازه‌بان لستر تک به تک کرد تا یونایتد با ضربه این هافبک پرتغالی، دو بر یک از لستر جلو بیفتد. یونایتد کمتر از ۱۵ دقیقه باید از برتری خود محافظت می‌کرد تا بار دیگر در زمین لستر از یک رقیب سرسخت سه امتیاز بگیرد، اما در یکی از حملات لستر، اشتباهی دیگر از مدافعان منچستریونایتد سر زد و بازی به تساوی کشیده شد. این بار اکسل توآنزبه که به جای لیندلوف مصدوم وارد زمین شده و در سمت راست خط دفاع قرار گرفته بود، برای جلوگیری از شوت‌ واردی، به او نزدیک شد اما توپ در حالی پس از برخورد به توآنزبه وارد دروازه شد که شوت واردی در چارچوب نبود، درواقع این گل به نام مدافع یونایتد ثبت شد. سرنوشت بازی تحت‌تاثیر همان داستان کلی یونایتد مشخص شد؛ بخش هجومی فعال و زهردار و بخش دفاعی پراشتباه و سهل‌انگار. نتیجه اینکه ۷ شانس گل در جریان بازی شکل گرفت و ۴ گل دیدیم. البته این نتیجه برای یونایتد بد نبود. لستر هفته گذشته تاتنهام را شکست داده بود و یونایتد در زمین تیم دوم جدول بازی می‌کرد. اهمیت تیلمانز برای راجرز حال مروری کنیم بر عملکرد چند بازیکن برتر این مسابقه؛ در جدول می‌بینید که یوری تیلمانز هافبک دفاعی لستر در دو زمینه فنی، بهترین عملکرد را در بازی داشت؛ بیشترین دریبل موفق و همینطور بیشترین پاس صحیح. این هافبک ۲۳ ساله بلژیکی در فصل جاری یکی از مهمترین بازیکنان راجرز شده و در ۱۵ بازی سه گل زده است. زوج او در قلب خط میانی یعنی ویلفرد اندیدی هم بیشترین تعداد تکل موفق را ثبت کرد و ۵ بار با تکل‌های خود، روند حمله یونایتد را مختل کرد. فرناندز هافبک طراح یونایتد هم طبق معمول یکی از بازیکنان برتر زمین بود. این هافبک پرتغالی گل دوم یونایتد را زد و سه شوت هم زد که بیشترین شوت زده در جریان بازی بود. درمجموع تقابل لستر و یونایتد در حالی به پایان رسید که نه راجرز از نتیجه ناراضی بود نه سولشر. نباختن در بازی‌های رو در رو میان مدعیان بالای جدول، بسیار مهم شده و این را می‌شد از خوش و بش گرم دو سرمربی پس از پایان بازی فهمید.
لستر و منچستریونایتد؛ تقابل تیم‌های دوم و سوم جدول بود که نتیجه‌اش برای دیگر مدعیان بالای جدول نیز اهمیت داشت. اما دو تیم چند ماه پیش در همین ورزشگاه "کینگ‌پاور" در هفته پایانی فصل گذشته هم رویارویی به یادماندنی داشتند؛ مسابقه‌ای که حساسیت آن بسیار بیش از بازی اخیر دو تیم بود.
فوت‌و‌فن؛ لستر-منچستریونایتد: زور مهاجمان منچستر به مدافعان یونایتد نرسید
خانم صابری چرا از میان نمایشهایی که تا کنون روی صحنه برده اید، لیلی و مجنون را برای اجرا در دبی انتخاب کرده اید؟ آیا به این دلیل نیست که ریشه داستان لیل و مجنون عربی است؟ لیلی و مجنون آخرین کاری است که من روی صحنه برده ام. سه ماه پیش این کار در تالار وحدت در تهران اجرا شد. خب طبعا کاری بود که برای سفر آماده تر بود. مسلما آوردن کارهایی که چند سال از اجرای آنها می گذرد، دشوارتر است. داستان لیلی و مجنون داستان جذابی است چرا که در دنیا همه دنبال عشق هستند. لیلی و مجنون هم نماد عشق ناگزیر و غیر ممکن هستند. انتظار عشق در وجود تک تک ما هست و همین باعث می شود که همه چنین داستانی را دنبال کنند.داستان ریشه عربی دارد ولی نظامی آن را به یکی از شاهکارهای ادبیات ایران تبدیل کرده است. در واقع این داستان ابعاد نمایشی فوق العاده ای دارد. اصولا لباسها در کارهای من مستند نیستند که بخواهم ثابت کنم در آن زمان مردم چنین لباس می پوشیدند. به اعتقاد من لباسها باید به درون آدمها ربط پیدا کند. آدمها با رنگ لباسی که می پوشند، شناسایی می شوند. من به دنبال سند تاریخی در طراحی لباسهایم نیستم. به خاطر اینکه فکر می کنم این منظومه و تمام بزرگان اندیشه در ایران، زمان را زیر پا گذاشته اند و به همین دلیل است که داستان لیلی و مجنون را می توان مدرن، امروزی و قابل فهم برای همه ساخت. هر چند ریشه داستان به چند صد سال پیش برمی گردد ولی حرفهای امروزی آن، قابل مطرح شدن برای همه است؛ به خصوص درباره عشق. عشق مهم ترین دغدغه انسانها است. اگر عشق از زمین خاکی برود، همه چیز متلاشی می شود. عشق اصل وجودی بشر است. عشق برای من همیشه سفید است. برای همین لیلی و مجنون در این نمایش سفید پوشیده اند. رنگ مهم است. مثلا افرادی که نقش خشن تری دارند رنگ تیره تری پوشیده اند که رنگ شخصیتشان را حمل می کنند. مثلا به رنگ خاک. همچنین لباسها بلند انتخاب شده است تا پوشش زمان قدیم را تداعی کند. یک موجود تا زمانیکه زنده است در حال حرکت است. همین الان به قلبتان فکر کنید. تمام شریان ها و رگها در حال جنب و جوش هستند. این ها همه رقص است. ما دائم در حال حرکت هستیم. اگر یک لحظه این حرکت را بگیرند، پا را به آن سوی هستی گذاشته ایم. برای من حرکت لازمه زندگی است. وقتی در نمایش حرکتی داده می شود، دقیقا در راستای آن لحظه دراماتیک است. این حرکات حساب شده اند. در نمایش هیچ حرکت بیجایی اجرا نخواهد شد، موسیقی غیر لازمی نواخته نخواهد شد و هیچ کلام بی مضمونی هم گفته نخواهد شد. من با شعر کار می کنم و چون شعر موسیقی است، در آن حرکت وجود دارد. در شعر فارسی حرکتی جادویی وجود دارد. این حرکت جادویی شعر را می توان با موسیقی و بیان بدنی به دیگران رساند. زمانی که اثری را به نمایش در می آورید، باید از تمام امکانات استفاده کنید تا قدرت نمایشی آن بیشتر شود. حرکت یکی از این قدرتها است. حرکات باید در کنار هم، درست در لحظات دراماتیک به نمایش درآیند. اگر غلط عمل کنید تماشاگر را پس خواهید زد. شاید این سؤال من کمی بُعد فمینیستی داشته باشد اما یکی از انتقاداتی که به نمایش لیلی و مجنون وارد شد این بود که بیشتر به شخصیت مجنون پرداخته و عشق و سرگردانی های او را به نمایش گذاشته. داستان هم حول مجنون می گردد تا لیلی. آیا این به دلیل محدودیتهای نمایشی در نشان دادن زن آن هم یک زن عاشق و واله در ایران است؟ به هر حال داستان لیلی و مجنون نوشته من نیست. قصه از نظامی است. من قصه را بدون دخل و تصرف روی میزان نقش لیلی و مجنون و همانطور که نظامی آورده است، اجرا کرده ام. شاید هم لیلی را بتوان نمادی از رفتن به سوی عشقی که آدم به سختی به آن می رسد، تعبیر کرد و برای همین کمتر دیده می شود. آیا امکانات اجرای تئاتر لیلی و مجنون در دبی مشابه به ایران است و اساسا امکانات فنی، نمایش را تحت تاثیر خود قرار می دهد؟ وقتی شما به سفر می روید آن آسایشی را که در خانه خود دارید را نخواهید داشت. شما مجبور خواهید بود محدود تر حرکت کنید؛ با چمدان می روید و نه با تمام خانه تان. وقتی ما از تالار وحدت حرکت می کنیم به خارج از کشور این محدودیت ها را باید بپذیریم. ولی دلیل بر این نیست که به نمایش لطمه بزند. باید نمایش را برای یک محدودیت آماده کرد؛ کاری که من خواهم کرد. من نمی توانم تمام امکانات تالار وحدت را با خود به سفر ببرم. به نظر من امکانات فنی این تالار در میان کشورهای خاورمیانه که من دیده ام منحصر به فرد است. من سعی می کنم در این موقعیت تنها دکور نمایش را خلاصه تر اجرا کنم و به ابعاد بازی، موسیقی، آواز و نور لطمه ای وارد نخواهد شد. در اجراهایی که در خارج از ایران داشتید آیا تفاوتی میان مخاطبان ایرانی و خارجی حس می کنید؟ خودم در ابتدا باید به کاری که می کنم اعتقاد و ایمان داشته باشم. وقتی در حال انجام کار هستم به بازخواست درونی خود پاسخ می دهم. وقتی که کار در برابر افراد مختلف قرار می گیرد به این فکر نمی کنم که مخاطبم ایرانی است یا غیر ایرانی. من باید به درون خودم وفادار باشم. اما عکس العمل های مخاطبان در کارهایی که من در ایران و خارج از ایران اجرا کرده ام مشابه بوده و همه تحت تأثیر قرار گرفته اند. زبان موسیقی، شعر، حرکت و زبان حس در میان آدمها مشترک و بین المللی است. وقتی با این زبان حرف می زنید، آدمها این حس را می گیرند. خدمات
«هنر مرزها را می شکند و دلها را به هم وصل می کند. اختلافات را زیر پا می گذارد و آدم را به شادی، رهایی، مهربانی، گذشت و بخشش دعوت می کند. هنر کلید درهای بسته است.»این جملاتی بود که پری صابری، کارگردان نمایش های آنتیگونه، شمس پرنده، یوسف و زلیخا و لیلی و مجنون در کنفرانس مطبوعاتی تئاتر لیلی و مجنون که قرار است در ماه مه در دبی اجرا شود، برای حضار ایراد کرد. از او خواستم تا چند دقیقه ای را به من فرصت دهد تا با او به گفت و گو بنشینم.
وقتی یک شاهکار ادبی به نمایش در می آید
زمان: شنبه 26 ژوئن(6 تير) ساعت 18:45 به وقت گرينويچ( برابر با 23:15 تهران) محل برگزاری: سومين ديدار مرحله يک چهارم نهائی بين تيمهای هلند و سوئد در ساعت 18:45 آغاز شد. بازی دو تيم هلند و سوئد پس از 120 دقيقه بازی در 90 دقيقه قانونی و سپس وقت اضافی با نتيجه صفر- صفر خاتمه يافت و برای تعيين برنده اين بازی دو تيم متوسل به ضربه پنالتی شدند. در پايان ضربات پنالتی هلند موفق شد با زدن گل بيشتر به مرحله بعدی راه يابد و سوئد از دور مسابقات حذف شد. ابراهيمويچ و ملبرگ از تيم سوئد موفق نشدند ضربات خود را به گل تبديل کنند. کوکو از تيم هلند نيز موفق به زدن گل نشد. نتيجه نهايی اين بازی پس از ضربات پنالتی 5 بر 4 به سود هلند تمام شد. اکنون هلند بايد در مرحله نيمه نهايی در مقابل پرتغال بازی کند دو تيم در اين ديدار قوی ظاهر شدند و چندين بار فرصت زدن گل را از دست دادند. سابقه سوئد برای رسيدن به اين مرحله راه چندان سختی در پيش نداشت. برد پرگل پنج بر صفر در مقابل بلغارستان در بازی اول راه را کمی برای صعود سوئد آسانتر کرد. در بازی دوم سوئد در مقابل ايتاليا قرار گرفت که اين بازی با نتيجه يک بر يک تمام شد. در بازی آخر که حساس ترين بازی برای سوئد بود، اين تيم مقابل رقيب سنتی اش دانمارک قرار گرفت. شکست در اين بازی، با توجه به برد ايتاليا در مقابل بلغارستان می توانست اين تيم را از گردونه مسابقات خارج کند. اما دو تيم در پايان نود دقيقه با تساوی دو بر دو از زمين خارج شدند. با اين حساب سوئد با 5 امتياز به لطف تفاضل گل برتر نسبت به دانمارک و ايتاليا به عنوان تيم نخست گروه C صعود کرد. اما صعود هلند تا لحظات آخر بازيهای گروه D در هاله ای از ابهام بود. هلند در دو بازی اولش فقط توانست يک امتياز بدست آورد. در بازی نخست هلند مقابل آلمان قرار گرفت که اين بازی با نتيجه صفر بر صفر پايان يافت. در بازی دوم هلند مقابل جمهوری چک قرار گرفت. بازی خوب هلند در نيمه نخست اين تيم را دو بر صفر پيش انداخت. اما چک ها در عين ناباوری هلندی ها، بازی را سه بر دو به سود خود پايان کردند. در بازی آخر هلند به ديدار لتونی رفت. هلند برای صعود به هر سه امتياز اين بازی نياز داشت و اين در صورتی بود که آلمان هم چک را شکست نمی داد. اما هلندی ها توانستند با سه گل لتونی را شکست دهند و از آن طرف آلمان هم از چک شکست خورد و در نهايت هلند با 4 امتياز به عنوان تيم دوم گروه D به يک چهارم نهائی راه يافت. دو تيم سوئد و هلند پيش از اين بازی، در 18 مسابقه مقابل هم قرار گرفتند. هشت برد سهم هلند و هفت برد سهم سوئد بوده و سه بازی هم به تساوی انجاميده است. خدمات
مرحله يک چهارم نهائی
هلند 5 - سوئد4
درو گلدبرگ ۲۹ ساله که با نام درو بینسکی در شبکه‌های اجتماعی شناخته می‌شود، جهانگرد یهودی-آمریکایی است که به تازگی وارد ۱۹۴مین کشور جهان شده و تنها دیدن سه کشور دیگر باقی مانده تا فهرست سفر به تمام کشورهای جهان را کامل کند. درو، قبل از این که برای بار اول در سال ۲۰۱۹ به افغانستان سفر کند، ۱۷۰ کشور جهان را دیده بود. با این حال، رفتن به افغانستان برای او یکی از دشوارترین تصمیم‌ها بود؛ تصمیمی آمیخته با ترس و دلهره. درو بینسکی در صحبتی که با من داشت گفت خانواده‌اش حتا وقتی خبر شدند که به افغانستان می‌رود، با این سفر او مخالفت کردند. او اما بالاخره دل به دریا زد و راهی این کشور محاط‌ به خشکی و کوهستانی و پرچالش شد. " خانواده‌ام نمی‌خواستند که من به افغانستان سفر کنم و ترسیده بودند. همه در آمریکا به خاطر برداشت‌هایی که از افغانستان دارند می‌ترسند. ولی واقعیتی که در افغانستان جریان دارد برعکس آن برداشت‌هاست." "از نظر امنیتی بدون شک کشور خطرناکی است اما فرهنگ غنی و مردم فوق العاده دارد و غذا و طبیعت شگفت انگیز و باورنکردنی." درو به هر کشوری که سفر می‌کند، تجارب، چشم‌دیدها و داستان‌هایی را در کانال‌های پرمخاطب اینترنتی خود همرسانی می‌کند. مجموع دنبال‌کنندگان او در یوتیوب، فیسبوک و اینستاگرام به میلیون‌ها می‌رسد. درو بینسکی و نور محمد رمضان در بند امیر بامیان دومین سفر درو بینسکی به افغانستان همین چند روز پیش پایان یافت. او اینبار به شهرهای بیشتری از جمله بامیان، هرات، پنجشیر و حتا قندهار، (مرکز طالبان در زمان حاکمیت شان) در جنوب رفت و ویدیوها و عکس‌هایی منتشر کرد که مورد توجه زیادی قرار گرفته است و صدها هزار بار دیده شده است. او در گفتگویی اختصاصی به بی‌بی‌سی فارسی گفت: "بازار کهنه قندهار خیلی فوق العاده بود، نظیرش را قبل از آن در هیچ جایی ندیده بودم. به دلیل این که این شهر به خاطر فعالیت طالبان به دور از دسترس گردشگران بوده، دیدنش خیلی ویژه بود برای من. کابل هم خیلی خوب بود." "بامیان عالی و امن بود. همه جای افغانستان را دوست دارم. اما قندهار و بامیان شهرهای محبوب من بودند." "افغانستان کمتر مدرنیزه شده و همین حالا هم در مناطقی از افغانستان که سفر کنید حدود صد تا ۲۰۰ سال از نظر زمان به عقب می‌روید." درو در پنجشیر دومین سفر یک جهانگرد شناخته‌شده آمریکایی به افغانستان به این دلیل هم مورد توجه قرار گرفته است که این کشور در یک وضعیت حساس و تاریخی سیاسی قرار دارد. اکثر تیترهای خبری مرتبط با افغانستان درباره خشونت‌های پی در پی، خروج نیروهای آمریکایی و مذاکرات صلح با طالبان است. دونالد ترامپ که قرار است دوره ریاست جمهوری‌اش تا چند هفته دیگر تمام شود، دستور داده که تا روز پانزدهم ژانویه/جنوری ۲۰۲۱ شمار نیروهای آمریکایی درافغانستان از ۴۵۰۰ سرباز به ۲۵۰۰ نفر کاهش یابد. جنگ میان شورشیان طالبان و نیروهای دولت به شدت جریان دارد و مذاکرات صلح هم به کُندی پیش می‌رود و چشم‌انداز روشنی ندارد. اگر چه درو بینسکی می‌گوید تفاوت برجسته‌ای نسبت به سفر سال گذشته‌اش ندیده است اما به نظر او اوضاع بیشتر مرتبط به فعالیت‌های طالبان است. به نظر او تنش‌ها در این کشور مقداری افزایش یافته است. نور محمد رمضان، راهنمای گردشگری وضعیت امنیتی بدتر ولی گردشگران بیشتر شده؟ نور محمد رمضان، راهنمای سفر درو و مسئول شرکت راهنمای گردشگری "بیا دوست باشیم، افغانستان" "Let's be friends Afghanistan" که هفت سال است خارجی‌های گردشگر و جهانگرد را به مناطق مختلف افغانستان همراهی می‌کند. او در گفتگو با بی‌بی‌سی می‌گوید وضعیت امنیتی هر سال و هر روز نسبت به سال‌های قبل بدتر شده است و طالبان حملات و فعالیت خود را بیشتر کرده‌اند و به دلیل امنیتی او را نمی‌تواند به بعضی مناطقی که دفعه قبل رفته بودند، ببرد. قلعه اختیارالدین هرات نور محمد به عنوان مثال از ولسوالی/شهرستان تاریخی بلخ در ولایت بلخ یادآوری کرد که سال گذشته حتا ممکن بود با گردشگران به آنجا برود ولی اکنون به دلیل بدتر شدن امنیت راه، نمی‌تواند برود. "ما در سال‌های ۲۰۱۵ و قبل از آن به آقچه و اندخوی (مناطقی در شمال افغانستان) هم می‌رفتیم. اما شرایط رفتن به آنجاها ممکن نیست." نور محمد می‌گوید اگر چه در سال‌های گذشته امنیت افغانستان به مراتب بهتر از وضعیت کنونی بود، اما کمرنگ بودن تبلیغات درباره جاذبه‌های گردشگری افغانستان به جهان به این معنا بود که شمار اندکی به این کشور بیایند. دره پغمان در اطراف کابل از نظر این راهنمای گردشگری با وجود افزایش خشونت‌ها و بدتر شدن اوضاع امنیتی مشتریان خارجی او در این اواخر به مراتب بیشتر شده است. او دلیل این را انتشار گسترده ویدیوها و تجارب گردشگری افرادی مثل درو بینسکی در شبکه‌های اجتماعی می‌داند که توجه گردشگران بیشتری به افغانستان را جلب کرده و به آنها جرأت بخشیده تا به این کشور بیایند. وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان می‌گوید، شمار گردشگران خارجی در سال‌های گذشته کمتر شده اند. در سال گذشته حدود هفت هزار گردشگر خارجی به این کشور آمدند اما امسال به دلیل شیوع کرونا و شرایط امنیتی شمار اندکی از گردشگران خارجی به افغانستان آمدند و این صنعت در این کشور در حال رکود است. گردشگران خارجی به خصوص جهانگردان اما بیشتر دوست ندارند در مراجع رسمی مراجعه کنند و اکثر شان با راهنماهای گردشگری مثل نور محمد هماهنگ می‌شوند و سفر می‌کنند. درو در آرمگاه میرویس هوتکی در قندهار با وجود همه چالش‌ها، درو می‌گوید می‌خواهد باز هم به افغانستان سفر کند و اگر مجالش را داشته باشد هر سال یکبار به این کشور سفر کند. از درو پرسیدم که اینقدر که از افغانستان خوشش آمده، در میان بیش از ۱۹۳ کشوری که دیده، این کشور را در چه رده‌ای از کشورهای محبوبش قرار داده، جواب او بلافاصله این بود:"صادقانه بگویم افغانستان در میان پنج کشور برتر فهرست من است". "چون خیلی دوست دارم در جاهایی سفر کنم که بیشتر مردم برداشت‌های نادرست نسبت به آنجا دارند و من می‌خواهم این فکرهای قالبی و کلیشه را نسبت به این کشورها دگرگون کنم. می‌خواهم زیبایی انسان بودن را نشان بدهم." "افغانستان در مرکز جهان قرار دارد. راه ابریشم از آن گذشته است و تاریخ باستانی دارد. اسکندر کبیر و امپراطورهای مختلف به این کشور رفته اند. بنابراین از نظر تاریخی هم اهمیت دارد." زیارتگاه و مسجد روضه شریف در بلخ او داستان‌های زیادی از کشورهای مختلف دیگر از جمله ایران و پاکستان در همسایگی افغانستان نیز دارد که به گفته خودش در هر کدام چیزهای زیادی آموخته و حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. افغانستان اما از نظر او در سه کلمه "مهمان نواز، پرماجرا و بی‌پیرایه" است. از نظر او شناخت درستی از این کشور به جهان ارایه نشده است و در موارد زیادی به شدت کمتر و پایین‌تر از میزان واقعی آن ارزش و جلوه داده شده است. غذاهای محبوب درو در افغانستان منتو و کباب است. او همچنین عاشق آب انار تازه و بولانی است. درو معمولاً در هر کشوری که سفر می‌کند، درباره مخارج و گرانی و ارزانی نیز حرف می‌زند. در ویدیویی از افغانستان، این کشور را "ارزان‌ترین کشور جهان" خوانده است. در این ویدیو او چیزهایی از اطراف شهر خریداری می‌کند و به چنین نتیجه‌ای می‌رسد. او به داستان‌های مختلفی در شهرهای مختلف افغانستان پرداخته است که برخی از آن ها حتا برای مخاطبان داخل افغانستان هم جالب تمام شده است. درو، در به روستایی از افغانستان رفته و ویدیویی از گروهی از افرادی ساخته است که در "ساقی خانه"ای جمع می‌شوند و در چلمی حشیش دود می‌کنند. اگر چه حشیش در افغانستان از جمله مواد مخدر غیرقانونی به حساب می‌آید اما قوانین سختگیرانه‌ای در جلوگیزی از مصرف آن وجود ندارد و به آسانی و به ارزانی می‌تواند در دسترس قرار بگیرد. رقصنده سماع در کابل برای نور محمد، رهنما و مترجم بودن افرادی که از "جهان دیگری" به افغانستان می‌آیند هم بدون چالش نبوده است. او می‌گوید برخی از حساسیت‌ها را باید به مشتریانش توضیح بدهد. به گفته او مهم است که گردشگران لباس محلی (پیراهن و تنبان) به تن کنند تا خیلی مورد توجه قرار نگیرند. او می‌گوید درو بینسکی در سفر اول خود به شدت هراس داشت و سوال‌های زیادی پرسید تا این که قانع شود و به افغانستان بیاید. "اما همین که آمد عاشق افغانستان شد". به گفته او در خیلی از جاهای افغانستان مردم هر فرد خارجی را که ببینند فکر می‌کنند "آمریکایی" است و "خیلی‌ها هم فکر می‌کنند آن‌ها جاسوسند، اما من تا حد توان به مردم توضیح می‌دهم". درو در زیارتگاه سخی در کابل "مسایل حساسی مثل مسایل مذهبی را به مشتریانم می‌گویم که در گفتگو مردم مطرح نکنند. این که از متعلق به چه دین و مذهبی هستند." درو اما در ویدیوهایش بارها از این که از نظر مذهبی یهودی است و به آن افتخار می‌کند یاد کرده است و می‌گوید یهودی بودن او مشکلی در کشورهای اسلامی برای او خلق نکرده است و اتفاقا اکثر کشورهای محبوب او کشورهای با بیشترین جمعیت مسلمان هستند. او در سفر اولش به افغانستان برای دیدار با زبلان سمینتوف، یگانه یهودی بازمانده به کابل رفت و به کنیسه او سر زد و ویدیویی از او تهیه و پخش کرد. درو می‌گوید: "دیدار با او بسیار برای من جالب بود. او یک آدم بسیار الهام بخش است." درو اما می‌گوید که خودش "مذهبی" نیست و طی تمام این سفرها مهم‌ترین چیزی که یاد گرفته این است که همه انسان‌ها یکسانند. "چه سیاه، چه سفید، چه مسلمان چه یهود، اسپانیایی یا لاتین همه یکی‌اند. عواطف شان یکی است. همه نیاز به خوردن و آشامیدن و دوست داشتن دارند مهم نیست که در افغانستان باشی یا فرانسه." مهم‌ترین توصیه این جهانگرد که تقریبا به همه کشورهای جهان سفر کرده به کسانی که علاقه به سفر و سیاحت دارند این است: "هر کسی قصه ای دارد اما بعضی‌ها شاید به دلایلی آن را بازگو نکنند. شجاعت این را داشته باشید که بروید و به آنها این احساس را بدهید که داستان شان را با شما در میان بگذارند و به قصه‌های آن‌ها گوش بدهید." زیارتگاه روضه، مزارشریف نمای شهر از فراز بودایی در بامیان
برای بار اول که درو بینسکی نام افغانستان را شنیده بود، تصورش را هم نمی‌کرد که اگر روزی به آنجا سفر کند، به حدی دلبسته‌اش شود که بخواهد در میانه همه‌گیری کرونا و وضعیت بحرانی امنیتی برای بار دوم کوله‌بارش را ببندد و به این کشور برود.
عشق دوران کرونای جهانگرد یهودی-آمریکایی به افغانستان
مردان از راست: انتظامی، جعفری، صادق شباویز، کیمرام خانم ها از راست: ایرن، لرتا و توران مهرزاد از آغاز زمامداری رضاشاه پهلوی کسانی مانند سید علی نصر، محمود ظهیرالدینی، علی اصغر گرمسیری و رفیع حالتی برای پی‌ریزی تئاتری جدی و آبرومند کوشیده بودند، اما با وجود زحمت و تلاش آنها، تئاتر واقعی، آن گونه که در دنیای غرب رواج داشت، هنوز در کشور شکل نگرفته بود. از شهریور ۱۳۲۰ فضای نسبتا آزادی در ایران پدید آمد و میدانی کمابیش باز در برابر هنرمندان نوگرا قرار گرفت. عبدالحسین نوشین، دوست نزدیک بزرگ علوی و صادق هدایت، با شور و شوقی بی‌مانند به کار حرفه‌ای در تئاتر روی آورد. به نظر بسیاری از پژوهشگران همان‌گونه که می‌توان نیما یوشیج را "پدر شعر نو ایران" خواند، نوشین را نیز باید پایه‌گذار تئاتر نو در ایران دانست. نوشین از هنر تئاتر، آن گونه که در اروپا شناخته شده بود، شناختی ژرف داشت. او در فرانسه بنیادهای هنر تئاتر را به شیوه ای شایسته فرا گرفته بود. پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۱۱ در همکاری با گروه‌های تئاتری، به فعالیت نمایشی پرداخت و چند کار پراکنده به روی صحنه برد، اما تنها در دهه ۱۳۲۰ بود که به تلاشی بزرگ در زمینه تئاتر دست زد که حاصل آن دگرگونی فضای نمایشی کشور بود. تربیت نسلی از تئاتری‌های حرفه‌ای نوشین به خوبی می‌دانست که هنر جمعی تئاتر، پیش از هر چیز به بازیگرانی ورزیده نیاز دارد که با اصول پایه‌ای نمایش و آداب هنرنمایی بر صحنه تئاتر آشنا باشند. از این رو پیش از هر کار به سال ۱۳۲۱ "هنرکده هنرپیشگی" را پایه گذاشت و به آموزش گروهی از جوانان مستعد و علاقه‌مند پرداخت. کلاس هنرپیشگی نوشین هم از نظر هنر بازیگری و هم از نظر فن بیان در سطحی بسی بالاتر از فهم و برداشت روزگار بود. از کلاس‌های نوشین برخی از بهترین هنرمندان تئاتر ایران بیرون آمدند: از محمدعلی جعفری و عزت‌الله انتظامی تا ایرن و نصرت کریمی. پس از آن که گروهی از بازیگران به سطح حرفه‌ای مناسبی دست یافتند، نوشین نخستین گروه تئاتری خود را به سال ۱۳۲۳ در "تئاتر فرهنگ" در خیابان لاله‌زار تشکیل داد. گشایش این سالن با نمایش "وِلپِن" اثر بن جانسون، درام‌نویس انگلیسی، را می‌توان آغاز دورانی تازه در تئاتر ایران به شمار آورد. در تماشاخانه فرهنگ، در مدتی اندک نمایش‌های دیگری به روی صحنه رفت، مانند "مردم" (یا توپاز)، اثر مارسل پانیول، "میرزا کمال‌الدین"، همان نمایش "تارتوف"، اثر معروف مولیر با ترجمه ذکاءالملک فروغی، "تاجر ونیزی" اثر ویلیام شکسپیر و... با این نمایش‌ها هم نوشین و هم بازیگرانش تجارب زیادی کسب کردند و ورزیده‌تر شدند. عزت‌الله انتظامی گفته است که "بهترین تجربیات" او در بازیگری با راهنمایی نوشین شکل گرفته است. به گفته انتظامی، فعالیت نوشین "بر تئاترهای دیگر هم تأثیر گذاشت و فضای تئاتری کشور را دگرگون کرد." "عصر طلایی" تئاتر ایران با موفقیت خیره‌کننده "تئاتر فرهنگ" نوشین بر آن شد که برای گروه خود تماشاخانه‌ای مستقل پایه‌گذاری کند. او با فراهم کردن سرمایه کافی، در سال ۱۳۲۶ "تئاتر فردوسی" را به راه انداخت. تئاتر با اجرای نمایش "مستنطق" اثر پریستلی، به ترجمه بزرگ علوی، گشایش یافت. "تئاتر فردوسی" برای آن روزگار امکانات تکنیکی مناسبی داشت. گروه بازیگران نوشین نیز بزرگتر شده بود. ظرف تنها چند سال دهها هنرمند تئاتر با نوشین همکاری کردند، از جمله: لرتا هایرپتیان (همسر نوشین)، حسین خیرخواه، صادق شباویز، صادق بهرامی، جلال ریاحی، مهدی امینی، مهین دیهیم، ایران قادری، توران مهرزاد، محمدعلی جعفری، حسن خاشع، نصرت‌الله محتشم، پرخیده، مهین طاقانی و همسرش مصطفی اسکویی، عطاءالله زاهد، نصرت کریمی، ایرن، اصغر تفکری، محمدتقی کهنمویی و... خود نوشین نیز معمولا در نمایش‌ها نقشی ایفا می‌کرد. دستاوردهای "تئاتر فردوسی" تا امروز شگفت‌انگیز است. گروه نوشین طی تنها ۱۶ ماه یعنی از مهرماه ۱۳۲۶ تا نیمه بهمن ۱۳۲۷ چندین نمایش به روی صحنه برد، که تئاتر را به عنوان یک هنر معتبر در جامعه ایران جا انداخت. نوشین تئاتر خود را به گونه‌ای سنجیده و با تکنیک‌های پیشرفته سامان داد. در کارهای او همه چیز در خدمت متن نمایشنامه و جان گرفتن آن بر صحنه بود. نوشین استانداردهای جهانی را به تئاتر آورد. تماشاگران با نظم و ترتیب وارد تئاتر می‌شدند و کارکنان با احترام از آنها استقبال می‌کردند. برای اولین بار بروشور در اختیار تماشاگران قرار گرفت تا پیش از اجرا با درونمایه هر نمایش و ایفاگران نقش‌ها آشنا شوند. پس از شروع نمایش درها بسته می‌شد و کسی حق ورود به سالن را نداشت. در سالن خوراکی و سیگار قدغن بود. تماشاگران باید خاموش می‌نشستند و تنها نمایش را تماشا می‌کردند. پیدایش فرهنگ تئاتری نو "نوشین که آمد به سرعت همه فهمیدند که در هنر نمایشی ما دوران جدیدی آغاز شده است... دانسته شد که در پس هر نمایش به ظاهر ساده‌ای می‌تواند اقیانوسی پر از راز و رمز موجود باشد... نوشین گفت: برای هنرمند نمایشی، شعور، دانش و فرهنگ عمیق لازم است تا بتواند ارزش‌های نهفته در نمایشنامه‌های بزرگ را کشف کند و دریابد تا بتواند با زبان اجرا برای دیگران نمایشی و قابل‌فهمشان کند." (حمید سمندریان، کارگردان و مدرس تئاتر) نوشین به تئاتر حرمت می‌گذاشت و همکاران خود را مسئول و متعهد بار آورد. معتقد بود که حتی در کشوری مانند ایران، هنر تئاتر نباید به بهانه کمبود امکانات، به بی‌مایگی و ابتذال آلوده شود. با تلاش‌های نوشین، هنر تئاتر حرمت و اعتبار بی‌سابقه‌ای در جامعه پیدا کرد، و این به زنان مستعد جرأت داد که بدون هراس از نام و ننگ به روی صحنه بروند. بسیاری از نخستین بازیگران زن، هنرنمایی را با کارهای نوشین شروع کردند، از جمله عصمت صفوی، مهین دیهیم، توران مهرزاد، ایرن، اعلم دانایی و... نکته مهم در کار نوشین، برتری دادن به هنر است. او با این که در چارچوب رهبری حزب توده ایران فعالیت داشت، دیدگاه سیاسی خود را به ندرت در کار هنری یا انتخاب همکاران دخالت می‌داد. گفته‌اند که برخی از رهبران متعصب حزب از کار نوشین ناخرسند بودند و به او خرده می‌گرفتند که کارهای او زیاده "غربی" است و در آنها از "تعهد اجتماعی" خبری نیست. در غیاب نوشین تیراندازی به محمدرضا شاه در نیمه بهمن ۱۳۲۷ بهانه‌ای به دست رژیم برای منع فعالیت حزب توده داد. با "منحله" شدن حزب، برخی از سران آن، از جمله عبدالحسین نوشین، دستگیر شدند. حکومت نظامی به فعالیت "تئاتر فردوسی"، که از پایگاه‌های حزب شناخته می‌شد، پایان داد. نوشین در دادگاه نظامی از عقاید خود دفاع کرد و به سه سال زندان محکوم شد. او چندی بعد به همراه سایر سران حزب از زندان گریخت و حدود یک سال بعد مخفیانه به "اتحاد شوروی" (سابق) رفت. اما نوشین گروه بازیگران خود را با چنان نظم و ترتیبی پرورش داده بود، که آنها پس از دستگیری او نیز به کار خود ادامه دادند. نزدیک ۲۰ ماه پس از تعطیلی "تئاتر فردوسی"، موقعی که فضای سیاسی کشور اندکی آرام شد، یاران نوشین در پاییز ۱۳۲۹ "تئاتر سعدی" را با نمایش "بادبزن خانم وندرمیر"، نوشته اسکار وایلد، افتتاح کردند. فعالیت این تئاتر با تجهیزات مدرن، سنِ گردان و سالنی با ظرفیت بیش از ۵۰۰ تماشاگر، با استقبال فراوان روبرو شد. هزاران نفر از هنردوستان، حتی از شهرهای دیگر، برای تماشای نمایش‌هایی مانند "چراغ گاز"، شنل قرمز و اوژنی گرانده، در برابر گیشه "تئاتر سعدی" در خیابان شاه‌آباد تهران، صف می‌بستند. اداره "تئاتر سعدی" به طور رسمی با لرتا، همسر نوشین، و حسین خیرخواه، از همکاران نزدیک او بود؛ اما تا وقتی که نوشین در ایران بود، مدیریت هنری تئاتر با خود او بود، که پیوسته با شاگردان خود تماس داشت و از سلول زندان اجراهای تئاتری را هدایت می‌کرد. آخرین نمایشی که یاران نوشین پیش از کودتای ۲۸ مرداد به روی صحنه بردند، پیس "مونتسرا" نوشته امانوئل روبلس، درام‌نویس فرانسوی، بود که نخست در اصفهان و سپس در "تئاتر سعدی" تهران به روی صحنه رفت. در این نمایش، که با ترجمه مهدی امینی اجرا شد، پایداری شهروندان در برابر دیکتاتوری نظامیان تصویر شده است. در اجرای یادشده محمدعلی جعفری نقش مونتسرا، یک افسر مبارز، را ایفا می‌کرد و در کنار او صادق شباویز، منوچهر کیمرام، توران مهرزاد، ایرن و عده‌ای دیگر هنرنمایی داشتند. بعد از ظهر ۲۸ مرداد جمعی از اوباش به تئاتر سعدی حمله بردند و آن را به آتش کشیدند. کارکنان و بازیگران تئاتر به دشواری از محاصره مهاجمان گریختند. بدین سان "تروپ هنری نوشین" برای همیشه از هم پاشید. از جمع هنرمندان برخی مانند محمدعلی جعفری به زندان کودتاگران گرفتار شدند و بسیاری به خارج گریختند و مانند حسین خیرخواه و حسن خاشع و صادق شباویز به حال تبعید در کشورهای اردوگاه شرق زیستند. در این میان شاید خوش‌بخت‌ترین آنها کسانی بودند که از این فرصت در خارج برای تحصیل در زمینه تئاتر سود جستند، مانند نصرت کریمی، مهین و مصطفی اسکویی. پایان کار محمدعلی جعفری را می‌توان پی‌گیرترین و وفادارترین شاگرد نوشین دانست. جعفری پس از از آزادی از زندان کودتا در اواخر سال ۱۳۳۳ نخستین وظیفه خود را گرد آوردن یاران پیشین دانست. هنرمندانی که از چنگ کودتا سالم جسته بودند، در "تروپ تئاتری جعفری" گرد آمدند، از عطاءالله زاهد و ایرن تا شهلا و جلال ریاحی، کهنمویی و... آنها در دهه ۱۳۳۰ بیشتر کارهای نوشین را در تئاترهای گوناگون به روی صحنه بردند. جعفری از آخرین دیدار خود با نوشین با شور و شعف فراوان یاد می‌کرد. او که با سازندگان فیلم "ساحل انتظار" در سال ۱۹۶۴ برای شرکت در جشنواره سینمایی مسکو به شوروی (سابق) رفته بود، با تلاش فراوان به دیدار استاد خود شتافت که در بیمارستانی در مسکو بستری بود. نوشین در این دیدار به شاگرد وفادار خود گفته بود که سرانجام دو زخم بزرگ او را از پای خواهد انداخت: غم دوری از وطن و اندوه دوری از صحنه. نوشین در سال ۱۳۵۰ برابر ۱۹۷۱ در مسکو درگذشت. جعفری در ایران به کارگردانی تئاتر و بعدها سینما ادامه داد. پس از انقلاب ضدسلطنتی سال ۱۳۵۷ بار دیگر به فعالیت سیاسی روی آورد. او در اردیبهشت سال ۱۳۶۲ در جریان دومین یورش "سپاه پاسداران" به حزب توده دستگیر شد. جعفری در زندان زیر فشار زیادی قرار گرفت. او تنها چند ماه پس از آزادی، بر اثر ضربات سختی که بر جسم و جان او وارد آمده بود، در مهرماه ۱۳۶۵ در تهران درگذشت. برخی از بستگان جعفری تا امروز مرگ او را "مشکوک" می‌دانند. محمد علی جعفری در نقش مونتسرا، در میان اکیپ بازیگران تئاتر سعدی در سال ۱۳۳۲
در جریان کودتای ۲۸ مرداد "تئاتر سعدی" یکی از اولین اهداف بود که در نخستین ساعات بعد از ظهر به آتش کشیده شد. این تئاتر مجهز و مدرن والاترین دستاوردی بود که هنر نمایش ایران تا آن روز به آن رسیده بود.
تئاتر پیشرو ایران زیر پای کودتاگران
آقای نتانیاهو به شدت نگران توافق احتمالی ایران و قدرت‌های جهانی است آقای نتانیاهو امروز یکشنبه ۲۹ مارس (۹ فروردین) در جلسه کابینه اسرائیل گفت که توافقی که مبانی آن در لوزان در حال مذاکره است، تحریم‌ها علیه ایران را بر می‌دارد، اما توانایی اولیه لازم برای تولید سلاح اتمی را در دست ایران باقی می‌گذارد. اظهارات نخست وزیر اسرائیل همزمان با حضور وزیران امور خارجه کشورهای عضو گروه ۱+۵ و ایران در شهر لوزان سوئیس و تلاش آنها برای دست یافتن به یک توافق سیاسی پیش از ضرب الاجل ۳۱ مارس (۱۱ فروردین) منتشر می‌شود. او با اشاره به تحولات یمن، هشدار داده است که ایران در حال "فتح کامل خاورمیانه" است. نخست وزیر اسرائیل افزود: "محور ایران-لوزان-یمن برای بشریت خطرناک است و باید متوقف شود." گزارش لحظه به لحظه از مذاکرات لوزان را اینجا دنبال کنید
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل گفته است که چارچوب توافقی که قدرت‌های جهانی در مذاکره با ایران در پی دست یافتن به آن هستند، حتی از آنچه اسرائیل از آن می‌ترسید هم بدتر است.
نتانیاهو: توافق مورد مذاکره با ایران از آنچه نگرانش بودیم هم بدتر است
‏بسم الله الرحمن الرحيم ‏‏(و ذکر فان الذکری تنفع المومنين )(آيه ۵۵ سوره ذاريات )‏ ‏برادران و خواهران ، هموطنان عزيز و محترم وفقکم الله تعالی لمرضاته بجاه محمد و آله الطاهرين‏ ‏ ‏پس از سلام و تحيت ‏ ‏انتخابات نهمين دوره رياست جمهوری اسلامی ايران با همه فراز و نشيب هايی که به همراه داشت به پايان رسيد.‏ ‏اولا: از همه اقشار و طبقاتی که طبق احساس وظيفه شرعی و ملی خود با حضور در صحنه انتخابات يا عدم حضور، ديدگاه سياسی‏ ‏خويش را عملا يا کتبا ابراز داشتند تشکر می‎نمايم .‏ ‏بديهی است کشور از آن همه مردم است و همه آنان حق دارند در تعيين سرنوشت و نحوه مديريت آن نظر دهند. و چنين نيست که‏ ‏صاحب کشور افراد خاصی باشند، و يا ملت را محجور پندارند تا نياز به قيم و عقل منفصل داشته باشند. و صرف نظر از اشکالات و‏ ‏شبهه هايی که در روند انتخابات مطرح شده است ، اميدوارم رئيس جمهور منتخب - با توکل به خداوند و مشورت با افراد متعهد و متخصص‏ ‏در هر رشته - به قدر توان به وظائف دينی و ملی خويش عمل نمايد، و به ويژه در راه بهبود اوضاع اقتصادی و تأمين آزاديهای مشروع و‏ ‏جلوگيری از تضييع حقوق مردم و بازداشت ها و محاکمات سياسی و عقيدتی و پرهيز از برخوردهای جناحی با نيروهای لايق و سابقه دار،‏ ‏و نيز کم کردن حساسيت های جهانی و قدرتهای بزرگ با توجه کامل به مصالح ملی کشور تلاش نمايد.‏ ‏ثانيا: اکنون که رقابت های انتخاباتی به پايان رسيده بر خود - حداقل - به عنوان يک شهروند ايرانی لازم می‎دانم نکته هايی را يادآور‏ ‏شوم ، و اين حق شرعی و ملی را برای خود و همه افراد و طبقات جامعه ثابت می‎دانم که ديدگاهها و نظريات خويش را دوستانه و مشفقانه‏ ‏ابراز دارند تا با تضارب ديدگاههای مختلف توسط عقل و خرد جمعی ، همگی برای اصلاح امور و صلاح آينده کشور در برابر مشکلات و‏ ‏بحرانها و تهديدهای جهانی تلاش نمايند:‏ ‏‏ ‏نکته اول : برخلاف نظر برخی از آقايان محترم که اين انتخابات را بهترين و سالمترين انتخابات معرفی می‎نمايند، به نظر اين جانب با‏ ‏توجه به شواهد و ادله ای که کانديداها ارائه کرده اند انتخابات خوبی نبود.‏ ‏با قطع نظر از برخی اعتراضات و ترديدها نسبت به اصل صحت آن ، اين که بيش از هزار نفر کانديدا شوند و وزارت کشور و متصديان را‏ ‏به زحمت اندازند، و با دخالت شورای نگهبان اکثريت قاطع آنان را مردود اعلام نمايند و فقط چند نفر از - به اصطلاح - خودی ها را بپذيرند،‏ ‏و سپس با دخالت مقامات بالا نسبت به برخی مردودين تجديد نظر نمايند، و در اين رابطه جو کشور را جو شايعات و اتهامات و جنگ و‏ ‏ستيز قرار دهند، و افراد پذيرفته شده - به جای تبليغات سالم ، عاقلانه و کم هزينه - هر کدام ميلياردها تومان هزينه نمايند، و پول و سرمايه‏ ‏کشور را هر چند مال شخصی خودشان باشد صرف فيلم ها و پلاکاردهای گوناگون و ريخت و پاش ها نمايند، و خيابان ها و ديوارهای شهرها‏ ‏و روستاها را با پخش عکس های مختلف و وعده های تکراری پر نمايند; و در اين ميان چهره های شناخته شده و بسا خدمتگزار کشور را با‏ ‏پخش اتهامات و جعليات ، مشوه نشان دهند، و با پخش جزوه های مشتمل بر تهمت يا اهانت با آبروی بعضی کانديداها بازی کنند، و در اثر‏ ‏اين گونه تبليغات و رقابت های غيراخلاقی و غيراسلامی - علاوه بر تفريط سرمايه ها و پول های کلان - کينه و دشمنی را بين افراد و گروهها‏ ‏ريشه دار نمايند، و اينها همه برای انتخاب رئيس جمهوری انجام شود که بر حسب قانون اساسی فعلی اهرمهای قدرت را در اختيار ندارد، و‏ ‏تصميم گيرنده در مسائل مهم کشور مقام ديگری است ، به نظر می‎رسد اين انتخابات سرنوشت کشور را تعيين نمی کند و به زحمت هايش‏ ‏نمی ارزد، به ويژه اگر فرضا مقام بالا و اشخاص وابسته به او در نهادهای مختلف محرمانه از کانديدای خاصی حمايت نمايند و عملا او‏ ‏انتخاب شود، که در اين صورت فعاليت های مردم و رقابت های پرهزينه همه لغو و بيهوده خواهد بود. و بالاخره لازم است برای نحوه ‏ ‏انتخابات در آينده فکر اساسی کرد، و اين قبيل انتخابات ان شاءالله تکرار نشود.‏ ‏‏ ‏نکته دوم : در کشورهای پيشرفته جهان چنين نيست که هر کس خودسرانه خود را کانديدا نموده و فعاليت نمايد و در نتيجه اموال و‏ ‏نيروهای بسياری هدر رود; بلکه با تشکيل احزاب سياسی قدرتمند و مردمی از ناحيه عقلا و نخبگان جامعه ، کانديداهای مجلس و رئيس‏ ‏دولت از ناحيه احزاب مشخص می‎شوند و مردم با تحقيق و شناخت به آن کانديداها رأی می‎دهند. و در نتيجه نمايندگان مجلس و رئيس‏ ‏دولت و وزرای او وابسته به حزب يا احزاب خواهند بود، و در برابر حزب پاسخگو هستند.‏ ‏و همان گونه که سابقا تذکر داده ام اين گونه تشکل و تحزب ماندگار و مستمر امری است واجب و لازم ، زيرا همه افراد جامعه در برابر‏ ‏جنايات و مظالم و تضييع حقوق و سلب آزاديها وظيفه و تکليف دارند و حق ندارند بی تفاوت باشند. و برای جلوگيری از مفاسد اجتماعی‏ ‏عقل و قدرت فردی کارساز نيست ، بلکه عقل و قدرت جمعی نتيجه بخش است ، پس تحصيل آن امری است ضروری و لازم ، زيرا امر به‏ ‏معروف و نهی از منکر در سطح وسيع جامعه عقلا و شرعا لازم می‎باشد و انجام اين وظيفه الهی و وجدانی متوقف است بر تشکل و جمع‏ ‏نيروهای فعال ، و به حکم عقل و عقلای جهان مقدمه واجب واجب است .‏ ‏متأسفانه هنوز در کشور ما مسأله حزب و تحزب سياسی قدرتمند جا نيفتاده است و احزاب خلق الساعه ای به وجود می‎آيند و سپس‏ ‏عملا بی خاصيت می‎شوند. برای تفصيل در رابطه با مسأله تحزب می‎توانيد به سوال "۱۸۷۹" صفحه ۲۶۴ جلد دوم استفتائات اين جانب‏ ‏مراجعه فرمائيد.‏ ‏‏ ‏نکته سوم : در قانون اساسی فعلی تضاد واضحی وجود دارد:‏ ‏از طرفی مسئوليت های زيادی بر عهده رئيس جمهور گذاشته شده بدون اين که اهرمهای قدرت را در اختيار داشته باشد.‏ ‏و از طرف ديگر برای مقام بالا "ولايت مطلقه " تثبيت و اهرمهای قدرت از قبيل انتخاب فقهای شورای نگهبان ، فرماندهی کل نيروهای‏ ‏نظامی و انتظامی ، بنيادهای اقتصادی مختلف ، صدا و سيما و تنفيذ رياست جمهوری منتخب در اختيار او قرار داده شده بدون اين که در برابر‏ ‏مردم پاسخگو باشد، در صورتی که مسئوليت بايد با قدرت همراه باشد.‏ ‏شما ملاحظه نموديدآقای خاتمی با حسن نيت و تلاشی که داشت و با داشتن ۲۲ ميليون رأی مردم و توقعات و انتظارات جامعه از‏ ‏ايشان ، نتوانست در برابر قدرت بالاتر کار چندانی انجام دهد و حتی دو لايحه اصلاحيه را که به مجلس پيشنهاد نمود مجبور شد پس بگيرد.‏ ‏با فرض ثبوت ولايت مطلقه برای مقام بالا و واجديت قدرت مطلقه چه لزومی دارد اين همه اوقات گرانبها و نيروهای مالی و تبليغی برای‏ ‏انتخاب رئيس جمهوری که در مسائل مهم کشور تصميم گيرنده نيست مصرف شود؟! و جامعه با اختلاف های شديد و بحران ها و حب و‏ ‏بغض ها و کينه ها مواجه گردد.‏ ‏‏ ‏نکته چهارم : هنگام تدوين قانون اساسی در مجلس خبرگان که رياست آن بر عهده اين جانب بود در رابطه با انتخابات دغدغه ای پيدا‏ ‏شد، زيرا مطرح شد که در رژيم گذشته هرچند برای تعيين نمايندگان مجلس شورا بر حسب ظاهر انتخابات انجام می‎شد ولی خود شاه و‏ ‏ايادی او در پشت صحنه بودند، و وزارت کشور که مجری انتخابات بود زير نفوذ دربار و ساواک قرار داشت ، و احزابی هم که تشکيل می‎شد‏ ‏وابسته به دربار بودند، و در نتيجه انتخابات آزاد و سالم انجام نمی شد بلکه افرادی انتخاب می‎شدند که مورد نظر دربار باشند.‏ ‏با توجه به اين مشکل بحث شد چه کنيم که در آينده اين روش در جمهوری اسلامی تکرار نشود و انتخابات آزادانه از ناحيه ملت انجام‏ ‏شود و قدرتها و مجريان انتخابات دخالت نکنند و افرادی را تحميل ننمايند. در آن هنگام به نظر رسيد شورای نگهبان که فقهای آن از ناحيه‏ ‏آيت الله خمينی (ره ) تعيين می‎شوند مقدسترين نهاد می‎باشد، لذا تصويب شد که شورای نگهبان بر هر انتخاباتی نظارت نمايد تا جلوی‏ ‏دخالت های بيجا را بگيرند و آزادی انتخابات صددرصد تأمين گردد.‏ ‏ولی متأسفانه "از قضا سرکنگبين صفرا فزود" و خود شورای نگهبان با اتکای به قدرت ولايت مطلقه رهبری بزرگترين دخالت کننده در‏ ‏انتخابات شد و نسبت به يکايک کانديداها اظهارنظر می‎کند; و به جای نظارت بر اصل انتخابات و کيفيت وقوع آن ، کانديداها را جرح و‏ ‏تعديل می‎نمايند و افراد خاصی را معين می‎کنند بدون اينکه نسبت به اعتراضات پاسخگو باشند، و مردم ناچارند از بين آن افراد انتخاب‏ ‏نمايند، و به اصطلاح انتخابات دو مرحله ای می‎شود و نظارت استصوابی خواهد بود، و با صرف ميلياردها تومان از بيت المال ، انتخابات را‏ ‏برحسب سليقه خود انجام می‎دهند. و بسا هنگام خواندن آراء برخی صندوقها را ابطال و کانديداها را بالا و پايين می‎برند. اينها همه بر خلاف‏ ‏روح قانون اساسی است که هدفش آزادی مردم در انتخاب کانديداهای مورد نظر خويش بود.‏ ‏تعيين شرايط کانديداها اصولا با مجلس شورای اسلامی و تشخيص آنها از وظايف وزارت کشور است و ربطی به شورای نگهبان ندارد،‏ ‏و به علاوه مردم هر منطقه ای نسبت به کانديداهای محل خود شناخت بيشتری دارند، و عقل جمعی ملت نسبت به عقل فردی افراد شورا‏ ‏کمتر خطا می‎کند.‏ ‏اين جانب مخالف شورای نگهبان نيستم بلکه وجود آن را برای نظارت بر قوانين مصوب مجلس شورا لازم و ضروری می‎دانم ، و فقهای‏ ‏آن از دوستان قديمی اين جانب می‎باشند; ولی چون دخالت آن شورا در انتخابات را بر خلاف مصلحت کشور و روح قانون اساسی می‎بينم‏ ‏وظيفه خود می‎دانم که اطلاعات خود را در اين رابطه برای برادران و خواهران ابراز نمايم .‏ ‏جای تأسف است که اين روش شورای نگهبان در رابطه با انتخابات سبب شده شورا قداست مردمی خويش را از دست بدهد و به عنوان‏ ‏يک نهاد مستبد و خودمحور تلقی گردد، و چنين وانمود شود که شورا، مردم و نخبگان جامعه را بی دين و يا جاهل و خود را قيم آنان‏ ‏می‎پندارد. از طرف ديگر روش سياسی اين شورا در سالهای اخير به نحوی بوده که تلقی برخورد خطی و جناحی شده است . اگر هم قرار‏ ‏باشد شورای نگهبان مسئول تشخيص صلاحيت کانديداها باشد، بايد از همه جناحهای سياسی و تفکرهای گوناگون مذهبی در اين شورا‏ ‏عضويت داشته باشند.‏ ‏‏ ‏نکته پنجم : علت طرح مسأله "ولايت فقيه " در مجلس خبرگان قانون اساسی - علی رغم عدم درج آن در پيش نويس قانون اساسی که به‏ ‏دستور آيت الله خمينی (ره ) تدوين و به تأييد معظم له رسيده بود - تحفظ بر اداره کشور بر اساس موازين اسلامی بود، زيرا دستورات دين‏ ‏مقدس اسلام منحصر در مسائل عبادی و اخلاقی نيست ، و نسبت به مسائل اقتصادی ، اجتماعی ، سياسی ، جزائی و حاکميت و شرايط حاکم‏ ‏و روش او نيز اسلام هرچند به طور کلی دستور و برنامه دارد، و فقيه کارشناس و متخصص مسائل اسلامی می‎باشد، پس برای اسلاميت نظام‏ ‏ناچاريم فقيه بر قوانين و روند اداره کشور - از نظر مطابقت با موازين اسلامی - نظارت داشته باشد، و اينکه گفته می‎شود: "سياست از دين‏ ‏جداست " قابل قبول نمی باشد.‏ ‏و هرچند در صدر اسلام کشور اسلامی تحت اختيار رسول خدا(ص ) اداره می‎شد، ولی سياست آن روزگار بسيار بسيط و ساده بود و آن‏ ‏حضرت هم معصوم بودند; اما در جهان پيچيده امروز با نياز به تخصص های گوناگون نمی توان کشور را در اختيار يک فرد آن هم غيرمعصوم‏ ‏و غيرپاسخگو قرار داد.‏ ‏محقق بزرگوار آيت الله حاج شيخ محمدحسين اصفهانی طاب ثراه در حاشيه مکاسب (ص ۲۱۴) فرموده است : "فقيه از آن جهت که فقيه‏ ‏است فقط در استنباط احکام شرعی اهل نظر است نه ساير اموری که مربوط است به اداره امور بلاد و حفظ مرزها و تدبير شئون دفاع و جهاد‏ ‏و امثال اينها، پس معنا ندارد که اين گونه امور به فقيه واگذار شود."‏ ‏‏ ‏نکته ششم : هرچند خود اين جانب در تدوين قانون اساسی اول نقش بسياری داشتم ولی اولا: در آن زمان موقعيت خاص و نفوذ‏ ‏معنوی آيت الله خمينی (ره ) به عنوان مرجع عام و رهبر انقلاب و بنيان گذار جمهوری اسلامی مطرح بود، و با توجه به مظالم و جنايات رژيم‏ ‏سابق و سوء استفاده های آنان از قدرت همه سعی می‎کرديم اهرمهای قدرت کشور در اختيار معظم له قرار گيرد تا مبادا از آنها سوء استفاده‏ ‏شود و شأن ايشان را نيز بالاتر از رياست قوه مجريه می‎پنداشتيم ، و در نتيجه تضاد موجود در قانون اساسی به وجود آمد و رهبری با داشتن‏ ‏اختيارات خاصی از رياست جمهوری تفکيک شد، و ما هم سابقه و تجربه قانون گذاری نداشتيم ليکن امروز در اثر تجربه متوجه اين تضاد‏ ‏شده ايم .‏ ‏و ثانيا: "ولايت مطلقه " در قانون اساسی اول مطرح نبود ولی در اواخر عمر معظم له از ناحيه ايشان دستور بازنگری قانون اساسی صادر‏ ‏گرديد، و در روزهای مصادف با رحلت ايشان کلمه "مطلقه " بر ولايت فقيه اضافه شد، و جمع بسياری از جمله اين جانب به آن رأی نداديم .‏ ‏ليکن آقايان بر آن اصرار دارند و در نتيجه در همه کارها دخالت می‎کنند بدون اينکه پاسخگو باشند، و از اين طريق رئيس قوه مجريه را خلع‏ ‏سلاح کرده اند.‏ ‏خداوند در سوره شوری در توصيف مومنين فرموده است : (و امرهم شوری بينهم ) (امور آنان با مشورت بين خودشان انجام می‎شود).‏ ‏و در سوره آل عمران در خطاب به پيامبر عظيم الشأن خود - با مقام عصمتی که داشت - فرموده است : (و شاورهم فی الامر) (ای پيامبر در‏ ‏امور با آنان مشورت کن ). که "امر" در اصطلاح قرآن و سنت به معنای امور عام اجتماعی و سياسی است . آن حضرت با اينکه معصوم بودند‏ ‏در کارهای مهم سياسی با اصحاب خود مشورت می‎کردند و بعضا برخلاف نظر خود به نظر آنان عمل می‎نمودند، و هيچ گاه مستبدانه عمل‏ ‏نمی کردند. "ولايت مطلقه " مخصوص خداوند بزرگی است که مالک و خالق همه ما می‎باشد. و در قرآن کريم در سوره يوسف می‎خوانيم :‏ ‏(ان الحکم الا لله ) (حاکميت - بدون قيد و شرط - مخصوص خداوند است ) و غير خداوند حتی پيامبران و ائمه معصومين (ع ) همگی‏ ‏موظف بودند اوامر و احکام خداوند را اجرا نمايند، و ولايت آنان در محدوده اجرای احکام الهی بوده است . ولايت مطلقه فرد غير معصوم‏ ‏چه بسا موجب استبداد او در کارها می‎شود، و ممکن است او را به دخالت و اعمال نظر در آنچه اهلش نيست وادارد، که قهرا زيانهای‏ ‏بسياری را برای کشور و مردم به دنبال خواهد داشت .‏ ‏هنگامی که اميرالمومنين (ع ) - با اينکه ما آن حضرت را معصوم از گناه و خطا می‎دانيم - فرموده است : "فلا تکفوا عن مقالة بحق او مشورة ‏ ‏بعدل فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی و لا آمن ذلک من فعلی الا ان يکفی الله من نفسی ما هو املک به منی " (نهج البلاغه ، خطبه ۲۱۶)‏ (از گفتار حق و مشورت عادلانه دست برنداريد، زيرا من - برحسب ذات - فوق خطا نيستم و از آن در کار خويش ايمن نمی باشم مگر اينکه‏ ‏خدا کفايت کند مرا نسبت به آنچه از من تواناتر است ). تکليف من و شما صددرصد روشن می‎شود.‏ ‏پس چرا آقايان از انتقادهای مردم می‎رنجند و بسا افراد را تحت تعقيب قرار می‎دهند.‏ ‏اين جانب که در ساليان متمادی قبل و بعد از انقلاب با مسئولين بلندپايه نظام در کنار هم بوديم دوستانه تذکر می‎دهم که روشهای تند و‏ ‏خشونت آميز شما و وابستگان شما که چه بسا به حساب اسلام عزيز انجام می‎شود روز به روز فاصله بين شما و مردم را بيشتر می‎کند و طبعا‏ ‏مردم از روحانيون و نظام اسلامی جدا می‎شوند. و همان گونه که در رژيم سابق اعمال وابستگان به شاه به حساب او گذاشته می‎شد اعمال‏ ‏نهادها و ارگانهای مختلف نيز به حساب مقام بالا ثبت می‎شوند.‏ ‏پس بجاست تا دير نشده در روشها تجديد نظر شود، زيرا ضرر را از هر جا برگرديم به نفع است .‏ ‏‏ ‏نکته هفتم : قانون اساسی کشور هرچند خوب تنظيم شده باشد بالاخره محصول افکار يک عده از آقايان غيرمعصوم می‎باشد، پس‏ ‏وحی منزل و غيرقابل تغيير نمی باشد، و مرحوم آيت الله خمينی (ره ) هنگام ورود به کشور در بهشت زهرا فرمودند: "پدران ما چه حقی‏ ‏داشتند نسبت به سرنوشت ما تصميم بگيرند؟" هر نسلی حق دارد نسبت به روند سياسی کشور اظهارنظر کند.‏ ‏لذا اين جانب به عنوان يک شهروند حق دارم نسبت به آينده کشور نظر خويش را ابراز نمايم ، هرچند تصميم جدی با مجموعه نخبگان و‏ ‏متخصصين متعهد می‎باشد.‏ ‏توجه داريد که اکثريت قاطع مردم ايران مسلمانند و حاکميت سالم حاکميت مردم کشور است ، و در نتيجه نوع حکومت "جمهوری‏ ‏اسلامی " خواهد بود، يعنی حاکميت بر اساس آراء طبقات جامعه با رعايت موازين اسلامی ، و به تعبير ديگر "مردم سالاری دينی ".‏ ‏‏ ‏اينک سه راه برای تحقق اين معنا پيشنهاد می‎شود:‏ ‏۱ - با انتخابات مردمی و آزاد بدون اينکه شورای نگهبان يا قدرت ديگری دخالت نمايد مجلسی از نمايندگان منتخب همه اقشار و‏ ‏طبقات جامعه تشکيل شود و اين مجلس علاوه بر تصويب قوانين بر اساس موازين اسلامی برای مديريت کشور در مرحله اجرا فردی صالح‏ ‏و لايق را برای مدت معينی انتخاب نمايد و اهرمهای قدرت را در اختيار او قرار دهد، و او با نظر مجلس که نمايندگان ملت می‎باشند وزرا و‏ ‏کارگزاران خويش را تعيين و در برابر مجلس پاسخگو باشد; و نيز اين مجلس برای رعايت اسلاميت قوانين مصوبه و عدم تخلف از موازين‏ ‏اسلامی از بين فقها و مراجع صالح وقت ، فردی صالح بلکه اصلح و اعلم آنها و يا شورايی از آنان را برای مدتی معين انتخاب نمايد که وظيفه‏ ‏آنان نظارت بر قوانين مصوبه و روند اداره کشور از نظر مطابقت با موازين اسلامی باشد، بدون اينکه در کارهايی که در تخصص آنان نيست‏ ‏دخالت نمايند.‏ ‏و اگر فردی واجد هر دو صلاحيت باشد يعنی هم فقيه و هم مدير باشد، مجلس می‎تواند او را برای هر دو منصب برای مدت معينی‏ ‏انتخاب نمايد. با اين روش مردم از تکاثر انتخابات و هدردادن نيروها و اموال زياد نجات می‎يابند.‏ ‏۲ - راه دوم اينکه علاوه بر انتخابات مجلس در صورت امکان فردی که هم فقيه صالح و هم مدير لايقی است از ناحيه خود مردم با‏ ‏انتخابات سالم و آزاد به طور مستقيم برای مدت معينی برای تصدی هر دو منصب انتخاب شود و او در برابر مردم و نمايندگان آنان پاسخگو‏ ‏باشد.‏ ‏۳ - راه سوم که بسا با روش جهان امروز مناسب تر باشد تفکيک قوای سه گانه کشور است ، بدين گونه که حوزه های افتاء و اجراء و قضاء‏ ‏در حاکميت اسلامی از يکديگر جدا شوند و هر يک از آنها استقلال داشته باشد و متصديان آنها برای مدتی محدود به طور مستقيم از ناحيه‏ ‏مردم و يا غيرمستقيم از ناحيه مجلس شورا انتخاب شوند و در برابر مردم پاسخگو باشند. در اين فرض ، متصدی حوزه اجراء - رئيس‏ ‏جمهور - لازم نيست فقيه باشد، و از اختيارات کافی برخوردار است . و متصدی حوزه قضاء در محدوده خود مستقل ، و متصدی حوزه افتاء‏ ‏بر قوانين مصوبه و روند اداره کشور از نظر مطابقت با موازين اسلامی نظارت دارد.‏ ‏نکته هشتم : مطالب اين بيانيه را کسی نوشته است که ادعای تخصص در مسائل سياسی ندارد ولی نسبت به آنها بی اطلاع هم نبوده‏ ‏است ، و همواره پيش از انقلاب و پس از انقلاب با بنيان گذار جمهوری اسلامی همراه بوده و در مراحل مختلف در تقويت ايشان کوشا بوده ،‏ ‏و با اينکه ايشان را فقيه ، متعهد، آگاه و شجاع و فداکار در راه اسلام و حق می‎دانسته هيچ گاه معصوم از خطا نمی دانسته و به ايشان در مسائل‏ ‏گوناگون تذکر می‎داده است ، و در مسير انقلاب سالها متحمل زندان و تبعيد و شکنجه شده است و هدفی جز خدمت به اسلام و کشور نداشته‏ ‏است . و در راه انجام وظيفه به قدر توان کوشيده است ، نه طمع داشته نه ترس و نه اهل سازش و مجامله بوده ، هرگز طالب پست و مقامی‏ ‏نبوده است ، زيرا توجه داشته که اين پست و مقامها گذراست و جز مسئوليت سنگين خاصيتی ندارد مگر اينکه به فرموده مولا علی (ع ) انسان‏ ‏بتواند در پرتو آن حقی را به پا دارد و يا از باطلی جلوگيری نمايد. و در برابر اتهامات و ياوه گويی ها و تصرف ناروا در اموال او، و سالها حصر‏ ‏خانگی و حرمان از درس و بحث هيچ گاه عکس العمل نشان نداده و حساب همه را به يوم الحساب واگذار کرده ، ولی از انحطاط فرهنگی و‏ ‏اخلاقی ياوه گويان که بدون تحقيق و تفحص سخن می‎گويند رنج برده است .‏ ‏اينک من مانند آفتاب لب بام می‎باشم و از کسانی که بسا از ناحيه من بی احترامی نسبت به آنان انجام شده معذرت می‎خواهم .‏ ‏از خداوند متعال عزت و عظمت اسلام و ملت بزرگ ايران را مسألت دارم .‏ ‏والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته .‏‏‏۱۳۸۴/۴/۱۱‏‏‏حسينعلی منتظری ‏ خدمات
‏پيام آيت الله منتظری به مناسبت پايان نهمين دوره انتخابات رياست جمهوری به نقل از سايت اينترنتی امروز.
متن نامه آيت الله منتظری
ژنرال ديويد ريچاردز، فرمانده نيروهای ياری امنيتی، آيساف، به رهبری ناتو در افغانستان در اعلاميه ای گفته است که ناتو در افغانستان حضور دراز مدت دارد و تا زمانی که دولت و مردم افغانستان بخواهند، ناتو به همکاری با اين کشور ادامه خواهد داد. ژنرال ریچاردز معتقد است که با گسترش نیروهای ناتو به جنوب افغانستان و برعهده گرفتن فرماندهی عملیات نظامی از نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا، یک تغییر عمده و اساسی بوجود خواهد آمد. او گفت: "بنظر من بزرگترین و مهمترین تغییر این خواهد بود که ناتو نیروی بیشتری در منطقه مستقر خواهد کرد – کاری که طی چهار سال گذشته نیرو های ائتلاف به رهبری آمریکا نتوانستند انجام دهند. ژنرال آی کن بیری فرمانده نیرو های ائتلاف به رهبری امریکا در صحبت های خود به این موضوع اشاره کرده است. بطور مثال در ولایت هلمند حدود یکصد و پنجاه سرباز آمریکایی، آنهم عمدتا در چارچوپ تیم های نسبتا کوچک بازسازی ولایتی یا پی آر تی در لشکرگاه فعالیت دارد. تعداد نیروهای ناتو در این ولایت که عمدتا بریتانیایی اند، به حدود چهار هزار نفر خواهد رسید. این ما را قادر می سازد تا کار های را انجام دهیم که نیرو های ائتلاف امیداور بودند که انجام دهند ولی هرگز به این هدف دست نیافتند. از سوی دیگر این اقدام برای ما امکان میدهد تا بیشتر بر بازسازی و توسعه توجه کنیم و در عین زمان با شورش ها از طریق نظامی برخورد کنیم. بنظر من این یک تغییر عمده و اساسی است." ژنرال ریچاردز می گوید که تعداد نیروهای ناتو در سراسر افغانستان تا اوایل خزان به بیش از سی هزار نفر خواهد رسید. او این نگرانی ها را بی اساس خواند که استقرار نیرو های ناتو، امریکایی ها افغانستان را ترک خواهند کرد. او گفت: "در حال حاضر حدود هجده هزار و پانصد نیروی ناتو تحت فرمان من در افغانستان فعالیت دارند. ظرف یک تا دو ماه آینده زمانیکه ما به مرحله چهارم می رسیم، یعنی در اوایل فصل خزان امسال، این رقم به بیش از سی هزار نیرو افزایش خواهد یافت. اهمیت این افزایش در تعداد نیرو ها اینست که در واقع تعداد نیرو های را که آمریکا در جنوب افغانستان مستقر کرده، دو چندان می شود." او افزود: "نکته دیگری را که می خواهم به این موضوع ربط بدهم و فکر می کنم که بسیار مهم است اینست که نگرانی های وجود داشت مبنی براینکه با استقرار نیرو های ناتو، نیرو های آمریکایی ممکن است از افغانستان خارج شوند. این واقعیت ندارد. پیمان آتلانتیک شمالی ناتو قدرتمندترین سازمان نظامی در جهان است. بیست و شش کشور قدرتمند و پرنفوذ جهان، سازمان ناتو را تشکیل می دهد. به علاوه، یازده کشور دیگر نیز زیر پرچم ناتو در چارچوب آیساف یا نیروی بین المللی کمک به امنیت فعالیت می کنند. بنظر من حالا افغانستان با توجه به گسترش ناتو به جنوب و حضور سی هفت کشور قدرتمند، ثروتمند و پرنفوذ جهان در این کشور می تواند اطمیان خاطر داشته باشد. و این اقدام به مردم افغانستان نشاندهنده این امر است که این کشور ها بدون اینکه ماموریت آنها چه مدت زمانی را در برخواهد گرفت، همه با مردم افغانستان خواهند بود. امیدوارم این اقدام موجب آسایش خاطر اکثریت افغان های شود که بجز آینده مرفه و صلح آمیز چیزی دیگری نمی خواهند. در عین حال این پیامی است برای فقط چند هزار نفری که سعی دارند این روند را اخلال کنند و افغان ها را به دوره ای عقب برانند که از آن به تازه گی بیرون آمده اند. برای من شخصا، امروز از لحاظ سمبولیک، استراتیژیک و سیاسی یک روز بسیار مهمی است." در این اواخر بسیاری از ناظران اوضاع افغانستان معتقدند که استراتژی طالبان و کسانی که از آنان حمایت می کنند براساس حدس و گمان هايی است مبنی براینکه جامعه جهانی بالاخره براثر فشار های روز افزون ناگزیر از افغانستان بیرون خواهد شد و آینده افغانستان در دست قدرت های منطقه ای قرار خواهد گرفت. اما ژنرال دیوید ریچاردز می گوید که جامعه جهانی هرگز اجازه نخواهد داد که افغانستان به گذشته برگردد. ژنرال ريچاردز گفت: "در اینجا سی و هفت کشور مقتدر جهان حضور دارند و می گویند که از افغانستان خارج نخواهند شد. آنها شکست را نمی توانند بپذیرند. زیرا این یک شکست برای تمام جهان خواهد بود – شکست در مبارزه برای ایجاد یک شرایط مناسب در هر کجایی جهان و بخصوص در افغانستان که جامعه جهانی و بویژه جهان آزاد مدیون آن است. این کشور شما بود که در سال های 1990 مستقیما بر فروپاشی اتحاد شوروی اثر گذاشت. اما بعدا جامعه جهانی که باید مدیون شما می بود، بطور گسترده کشور شما را نادیده گرفت. بعدا طالبان ظهور کردند، حملات یازدهم سپتامبر صورت گرفت – شما دوازده سال بسیار سخت و دشواری را پشت سرگذاشته اید که احتمالا به نظر من یک میلیون نفر جان خود را از دست داده اند. ما می خواهیم اطمینان دهیم که دوباره هرگز اتفاق نخواهد افتاد. این نه فقط بخاطر اینکه ما مدیون افغان ها هستیم بلکه بخاطر بلکه ما نمی توانیم به این کشور اجازه دهیم به آنچه که بود برگردد. من واقعا فکر می کنم هر کسی که می خواهد همچنان به یک اقلیت متعصب و شمار معدودی از رهبران رانده شده طالبان کمک کند، بدبختی بیشتر ببار می آورد. من مطمئنم که وضعیت چنین نخواهد بود. بسیاری مردم از این نبرد ها خسته شده اند. این به منافع هیچ کسی نیست به جز طالبان و خشخاش سالارانی که از وضعیت برای اهداف شوم خود بهره می برند. من می خواهم به صراحت بگویم که ناتو و آیسف با زارعان در جنوب سرو کاری نخواهند داشت." اما برخلاف اظهارات ژنرال ریچاردز فرمانده نیروهای ناتو در افغانستان و برخی از مقامات ارشد اتحادیه اروپا در مورد موفقیت ناتو، برخی از کارشناسان معتقد اند که امریکا و ناتو در افغانستان موفق نخواهند بود مگر اینکه پاکستانی ها همکاری بیشتری با این نیرو ها داشته باشند. ژنرال ریچاردز می گوید: "شما شاید در جریان باشید که ژنرال مشرف اخیرا اذعان کرد که طالبان در پاکستان هستند و برای برخورد با آنها خواستار همکاری کار مشترک با دولت پرزدنت کرزی است. اگر چنین کاری صورت بگیرد، برای مردم هر دو کشور سودمند خواهد. و این اقدام برای منافع همه خواهد بود. واضحا هر دو رییس جمهور منافع مردم خود را در نظر میگیرند. حالا چگونه باید عملا این کار را انجام داد؟ همکاری ها در سطح پایین بین نظامیان وجود دارد. ما براساس این همکاری ها در سطح پایین که به صطلاح نظامی آنرا همکاری های تاکتیکی می نامیم، فعالیت می کنیم. این همکاری ها منجر به بهتر شدن فعالیت ها در هر دو سوی مرز خواهد شد. ما سعی خواهیم کرد تا این همکاری ها را به یک مبارزه مشترک گسترده تبدیل کنیم. این هدف مشترک همه است و من یکجا با ناتو، آیسف و نیرو های ائتلاف به رهبری آمریکا نقش و سهم خود را در این عرصه برای نیل به این اهداف اجرا خواهم کرد." اخیرا روزنامه گاردین چاپ بریتانیا مطلبی را در مورد افغانستان منتشر کرد و در آن از ژنرال دیوید ریچاردز نقل شده بود که افغانستان در آستانه سقوط به سوی هرج و مرج قرار دارد. از ژنرال ریچاردز پرسیدم که این ارزیابی وی از وضعیت در افغانستان نشاندهنده چیست؟ او گفت: "من بسیار خرسندم که شما این سوال را مطرح کردید. من نگفتم که وضعیت در افغانستان به سوی هرج و مرج می رود. از من کاملا نقل قول نادرست از سوی یک ژورنالیست صورت گرفته. من متاسفم که در نتیجه آن، سؤ تفاهم ایجاد شده. اما آنچه من گفتم اینبود که در بعضی موارد، برخی از نهاد های جامعه جهانی که به همکاری و هماهنگی بهتر نیاز دارند، وضعیت را چیزی نزدیک به هرج و مرج توصیف کرده اند. حالا که شما فرصت دادید، میخواهم تاکید کنم که تشکیل یک گروه سیاست گذار توسط پرزدنت کرزی، یک ابتکار جدید و بسیار جالبی است. این ابتکار مکانیزمی را برای رهبری عملیات ضد شورشیان بطور جامع و فراگیر بوجود می آورد. در این گروه همه وزرای کلیدی دولت عضویت دارند و مسوولیت آنها بررسی وضعیت و دادن مشوره به دولت است. آنها از پرزدنت کرزی در مورد نحوه برخورد با شورش ها و دیگر مشکلات هدایت می گیرند. با تشکیل این گروه، باید هر گونه استدلال مبنی بر عدم وجود یک مبارزه هماهنگ و رهبری شده، از بین برود." اخیرا فرستاده خاص دبیرکل سازمان ملل متحد ضمن ارایه گزارش مختصری در مورد اوضاع افغانستان به شورای امنیت سازمان ملل گفته بود که همه نشانه ها حاکی از آن است که شورش های به رهبری طالبان در طول سال 2007 ادامه خواهد یافت و حتی تشدید خواهد شد. از ژنرال ریچاردز پرسیدم که آیا او هم به همین نظر است؟ او گفت: "سال 2006 سال بسیار مهم و حیاتی است. یک سال مهم برای ناتو است بخاطر عهده دار شدن مسوولیت های بیشتر. یک سال مهم و تعیین کننده برای دولت افغانستان نیز است. زیرا ما همراه با دولت افغانستان و سایر همکاران بین المللی ما باید به اجرای وعده های مان آغاز کنیم. ولی سال 2006 برای طالبان هم سال سرنوشت سازی خواهد بود. آنها باید بدانند که 37 کشور با یک دولتی که بطور فزاینده ای تجربه می اندوزد، مشترکا با هم فعالیت می کنند. آنها باید بدانند که کمک های مالی به این کشور ادامه میابد. تمام این فعالیت ها و درس های را که ما در چهار سال گذشته آموخته ایم، همه اثری مهمی بر جریانات خواهد داشت. اگر من رهبر طالبان می بودم، در آنصورت میدانستم که سال 2006 ممکن است شانس آخر من باشد. نظر من اینست که هنوز ما نمی دانیم سال 2007 چگونه سالی خواهد بود. نمیدانیم که طالبان قادر به انجام کاری دیگری خواهند بود یا نه. نظر شخصی من اینست که ظرف سه تا شش ماه آینده ما یک تصویر روشنی از اثرات ما بر وضعیت خواهیم داشت." خدمات
پيمان آتلانتيک شمالی، ناتو، روز دوشنبه، ۹ اسد (۳۱ ژوئيه) در مراسم ویژه ای در شهر قندهار، فرماندهی عمليات نظامی را در جنوب افغانستان رسما به عهده گرفت.
گفتگو با فرمانده ايساف در افغانستان
در پی پيشنهاد محسن تسلطی ازسوی رئيس جمهوری ايران در جلسه علنی روز سه شنبه (23 نوامبر) مجلس، رای گيری صورت گرفت که از تعداد 254 رای اخذ شده 77 رای موافق، 139 رای مخالف و 38 رای ممتنع دادند. به اين ترتيب آقای تسلطی وزير نفت دولت نهم نشد. آقای احمدی نژاد هفته گذشته با ارسال نامه ای برای مجلس، محسن تسلطی را برای تصدی سمت وزارت نفت معرفی کرده بود. در پی ارسال اين نامه، گزارش هايی از امکان مخالفت مجلس با انتصاب آقای تسلطی انتشار يافت اما ظاهرا آقای احمدی نژاد تاکيد داشته که پيشنهاد وی مورد مذاکره و رای گيری قرار بگيرد. عدم رای اعتماد مجلس به سومين وزير پيشنهادی رئيس جمهور تازه ايران در حالی صورت گرفته است که محافل و روزنامه های وابسته به جناح موسوم به محافظه کار از تاخير در تحقق وعده های انتخاباتی او انتقاد کرده اند. برخی تحليلگران بر اين عقيده اند که آقای احمدی نژاد احتمالا مخالفت مکرر مجلس با وزيران پيشنهادی وی برای تصدی يکی از مهمترين سمت های اقتصادی کابينه اش را مانعی در راه اجرای برنامه های خود مطرح خواهد کرد. به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، آقای احمدی نژاد خطاب به نمايندگان مجلس گفته است که مجلس و دولت بايد بيش از گذشته همدل باشند. به نظر من کليه اين اوامر به مجمع تشخيص مصلحت نظام بر می گردد و اين آغازی برای انتخاب وزرا با تاييد تشخيص مصلحت خواهد شد که هدف اصلی محدود کردن دمکراسی می باشد. احمد - تهران بنظر بنده تمام مسايل موجود و مخالفتها عليه دولت احمدی نژاد دليلی بجزقطع يد مسولان سودجو گذشته از پست آب و نان داری چون وزارت نفت نميتواندباشد. با نگرشی ساده به گذشته و وزرای منصوب شده و اينکه قيمت نفت به بشکه ای ۵۰-۶۵دلاررسيده چه وضعيت مطلوبی برای مردم ايران داشته؟ گرانی، فقر و مشکلات بيشتر. خلاصه اينکه درامد نفت ايران جهت رفاه حال ملت مظلوم فلسطين، افغانستان، عراق، سوريه ميباشد و بحمدالله ما در ايران کمبودی اعم از فقر، گرسنگی نداريم. پاداش عيدی ۱۰۰۰۰۰۰ تومانی نمايندگان مجلس دليل در صحنه بودنشان است. رضا - تهران زمانی آقای محمد جواد لاريجانی حرف جالبی زد و گفت اگر هر رئيس جمهور ۴ کار مهم در مملکت انجام دهد کشور پيشرفت قابل توجهی می کند. آقايی که می خواهد همه مشکلات دنيا را حل کند و برای هيچ کاری برنامه ندارد بهتر از اين نمی شود. نزديک ۱۰ درصد رياست جمهوريش داره تمام می شود و هنوز کابينه اش کامل نشده است. عليرضا - ملبورن کاری عاقلانه به خاطر حساسيت اين وزارتخانی و اين نشانگر اقتدار قوای سه گانه است بر خلاف کشورهايی که فقط ادعای دموکراسی و آزادی دارند. علی علوی - تهران سالی که نکوست از بهارش پيداست پول مفت فساد آور است نفت پول مفت است حکومت بر ايران چون پول مفت دارد آسان است. تجب نکنيد کسانی که عادت به مفت خوری دارند به اين سادگی بخواهند اين نعمت بزرگ را دو دستی به ديگران که حريصانه به آن نگاه می کنند تقديم کنند. تا نفت هست ايران هم اين است که هست. مهدی - تهران صرفنظر از خوب بودن و يا مناسب نبودن آقای تسلطی، بطور کلی مجلس هفتم نه بر اساس منافع ملی بلکه بر اساس جناح بندی های سياسی تصميم گيری کرده و می کند. آقای تسلطی در مقايسه با وزرای کابينه احمدی نژاد، با توجه به سابقه و تجربه موفق او در صنعت نفت يکی از بهترين ها بود اما صرفا به بهانه طرفداری او از آقای معين در زمان انتخابات، رای نياورد. شايد هم آقای احمدی نژاد می خواهد با اين سياست مدتها اين وزارتخانه را زير نگين خود داشته باشد. عليرضا - شيراز------------------------------------------------------------------------چه بخواهيم و چه نخواهيم اين مملکت از نفت تغذيه می شود بنابراين حساسيت وجود دارد. اما چنين حساسيتی در مورد ساير وزارت خانه ها وجود ندارد مثلا حتی اگر هزاران رئيس جمهور و رهبر هم بيايند و بگويند که ما نياز به يک وزير علوم يا آموزش و پرورش بسيار قوی می خواهيم تا ما را در آن نقطه اوج علمی و فرهنگی که بوديم نگه دارد يا اينکه اصلا ما را به اوج برساند و بنابراين بايد در تعيين چنين وزيرانی وسواس بخرج بدهيم اين مثل يک جوک است و کسی باور نمی کند. اما نفت روزی آن مملکت است مثل حقوق بخور نمير يک کارمند که بايد در يک خانواده هر ماه تزريق شود. اما بعضی ها می پرسند مگر ما افراد متخصص نداريم که وزير بشوند. ممکن است ما متخصص داشته باشيم اما نه متخصصی که برای نظام کنونی متعهد و متدين و از اين جور چيزها باشد. بنابراين چندان هم عجيب نيست معرفی چنين افرادی به عنوان وزير. و سرانجام بيشتر مديران نمی پذيرند کسانی برای آنها کار کنند که از نظر تجربه و تخصص بالاتر از خودشان باشند آنوقت آبشان به يک جوی نخواهد رفت. برای يک رئيس جمهور جوان و بی تجربه با باورهای تند مذهبی و خام که دنيا را هيچ درک نکرده و درگير شعارهای انقلابی اوايل انقلاب است بيشتر از اين نمی شود انتظار داشت. اشکان - لندن به نظرمن اين يک بازی است احمدی نژاد با اين وعده که پول نفت را بر سر سفره های مردم می آورد از مردم کوچه و بازار که غالبا از مسائل پشت پرده سياست اطلاع ندارند رأی گرفت. حالا خودش می داند که با توجه به سيستم حاکم بر تقسيم بودجه که اولويت را به نهادهای متعدد دولتی، مذهبی، تبليغاتی، شبه نظامی و نظامی، امنيتی ميدهد اصولا پولی باقی نمی ماند که کسی بتواند آنرا بر سرسفره های مردم بياورد. بنابر اين تعمدا افرادی را که ميداند رأی نمی آورند معرفی می کند تا در مقابل رأی دهندگانش مظلوم نمائی کند. مجلس هم ميداند که احمدی نژاد آخرين تيرترکش اصولگرايان بوده که از کمان رها کرده اند و ديگر تنها قشری را هم که به او رأی داده اند از دست داده است، بنابر اين با اين مخالفت ها می خواهد حسابش را از حساب احمدی نژاد بطور ظاهری جدا کند تا فردا باز بتواند نظراين قشر را به خود جلب کند و از آنان رأی بگيرد. فاطمه - تهران به نظر می رسد که آقای احمدی نژاد حاضر به تمکين نيست و برای اثبات آن حتی با اينکه از قبل به او هشدار داده بودند باز وزير دلخواه خود ويا بهتر بگويم جناح خود را معرفی کرده. در اصل دعوای همه آنها سر لحاف ملا است و کسی به فکر درست کردن وضع نابسامان مملکت نيست. شهاب شهسواری - اهواز به نظر من اين بازيها مانند خود شيرينی فرزندی برای پدرش می ماند (فرزند را بگذاريد مجلس و پدر را بگذاريد آيت الله خامنه ای). هر طرف سعی می کند تا خود را اصول گرا تر از ديگری نمايش دهد. بازنده هم کاری که ميکند چيزی نيست جز يک مظلوم نمايی عوام فريبانه و ديگر هيچ.روح الله - اهواز من فکر ميکنم آقای احمدی نژاد بهتر است خودش وزير نفت بشود. ويک نفر ديگر را بجای خودش رييس جمهور کند هر چند باور نمی کنم مجلس اورا هم تاييد کند.نراقی - دالاس به نظر می رسد با اين رای اعتماد نياوردن ها عدم تفاهم و مقبوليت اساسی بين مجلس منتخب شورای نگهبان و دولت کريمه وجود دارد و می بايستی دولت مجددا برای رآی اعتماد به مجلس بيايد. خاصه آن که قانون اساسی در اين مورد مسکوت است . يعنی تکليف را پس از سه ماه بی وزير ماندن و سه بار رای اعتماد ندادن مشخص ننموده است. علی امينی مجلس کاملا شجاعانه عمل ميکند و از اينکه اجازه نمی دهد مهمترين منبع بيت المال به دست افراد نامحرم بيفتد بايستی تقدير کرد. هادی - تبريز در مدت ۸ سال رياست جمهوری آقای خاتمی حرفهای زيادی در مورد فشار بر دولت مطرح می گرديد. به نظر من در اين سه ماه اخير به اندازه همان ۸ سال، آقای احمدی نژاد تحت فشار بوده است. فکر ميکنم نمايندگان مجلس با خاتمی همسوتر بودند تا با احمدی نژاد . محمد فيض - تهران نفت يکی از شاهرگ های حياتی تمام دولت های جمهوری اسلامی از اول انقلاب بوده و وابستگی شديد دولت به دلارهای نفت در اين چند سال اخير باعث حساس شدن دولت و ملت به اين پست حياتی شده است. در اين چند سال نيز وزارت نفت در دست چند نفر از سران کشوری در حال چرخش بوده البته به صورت پوشيده و ظاهرا با آمدن آقای احمدی نژاد جا کمی تنگ شده و رقابت برای در اختيار گرفتن ان سخت و مجلس به شدت به دنبال افراد خاص برای اين پست مهم کشورش می گردد. سجاد - خراسان به نظر من اين يک برنامه از پيش طراحی شده است تا خود آقای احمدی نژاد خود شخصا مسئول وزارت نفت شوند تا شخصا در مورد شعارهای داده شده وارد عمل شوند. رشا - تهران دراينکه وزير نفت بعنوان حساس ترين وزارتخانه در کشور بايد متخصص و توانمند باشد شکی نيست. اما سومين رای منفی مجلس نشان داد که جريان منسجمی به نام اصول گرايان و جناح راست ساخته و پرداخته خيالپردازی های اصلاح طلبان فرصت طلب طرفدارآقای خاتمی برای سرپوش گذاشتن بر سوء مديريت و ناتوانی خود بوده است. چرا که اگر اين برخورد را مجلس با اقای خاتمی ميکرد، اصلاح طلبان عکس العمل بسيار شديد و چه مظلوم نمايی ها نمی کردند که راستی ها نميگذارند آقای خاتمی کار کند. بهروز عبدالله پور - تهران اينکه آقای تسلطی نتوانست رای اعتماد بگيرد می تواند چند دليل داشته باشد اول اينکه اقای احمدی نژاد و و مجموعه دور و بر ايشان از آن اعتماد لازم برخوردار نيست و می توان گفت که هيچ کدام از جناح ها به مجموعه او اعتماد لازم را ندارند و هردو جناح با ترديد و اضطراب به حرکات کابينه چشم دوخته اند دوم اينکه اشخاصی که معرفی می شوند از يک وجهه و مقبوليت نسبی هم برخوردار نيستند و کارايی لازم را نيز نداشته و ندارند و تنها به صرف اينکه نامبردگان از دوستان و هم قطاران رييس جمهور هستند معرفی می شوند و سوم اينک نشان از ناکارآمدی خود رييس جمهور و عدم شناخت از شرايط مجلس جامعه ايران و هنوز نتوانسته است بر حالت روانی حاکم مسلط گردند که بعيد است بتوانند و دليل ديگری که ميتوان مطرح نمود آقای احمدی نژاد نيز به هيچ کدام جناح ها و مديران قبلی اعتماد ندارد به همين دليل به نوعی عمل نمودند که سابقه تاريخی و سياسی راقيچی کرده و به قول خودش به ۲۶سال قبل پيوند زده است. و به نظر بند ايشان همچون دانشجوی است در دانشگاه که بايد روابط سياسی و ديپلماتيک را ياد بگيرند. آخر اينکه وزارت نفت اقتصادی ترين و قوی ترين بازوی اقتصادی برای هر جناح می باشد و هر جناح سعی دارد که کفه ترازو را به نفع خود سنگين نمايند. اوستا - تهران در نظامهايی که ساليان دراز است جمهوريت را تجربه کرده اند باز در مواقعی منش ديکتاتوری را برای حل بعضی معضلات به کار می برند در کشور ما که هنوز تجربه دموکراسی را شروع نکرده ايم چه انتظاری داريد حدود چهار ماه است که وزير نفت نداريم چه اتفاقی افتاده حالا چهار سال ديگه هم همين شکلی بگذره مطمئن باشيد آب از آب تکان نخواهد خورد. بيژن - تهران چنين به نظر ميرسد که با عدم رای اعتماد به وزاری پيشنهادی نفت در واقع مجلس دو چيز را دنبال ميکند: اول اينکه ميتواند نقش مهم تصدی وزارت نفت را تذکر دهد و اعلان نمايد که با اين عدم اعتماد ها نياز به شخصی دارند که بتواند از عهده آن برايد چه بسا اين وزارتخانه در بسياری از مسايل سياسی و اقتصادی کشور و در عرصه بين المللی ميتواند نقش مهمی را ايفا کند. لذا لازم است که فردی بيايد تا خدشه در نظام اقتصادی و سياسی کشور ايجاد نشود. ديگر اينکه مجلس در اين اقدام خود نشان ميدهد که وزرايی که انتخاب ميشوند آيا ميتوانند به نفع انتخاب شوند يا خير. زيرا ممکن است در اين انتخاب سليقه اعمال شده باشد و در واقع شايد نمايندگان محترم به دلايل شخصی رای بر عدم اعتماد داده باشند. اما نکته مهم ديگر اينکه شايد واقعا هم فرد مناسب برای اين پست که با معيارهای جناب آقای احمدی نژاد هماهنگی داشته باشد خيلی خيلی کم باشد و منجر به اين گرديده است که معرفی فرد مناسب و ايده آل برای اين سمت يا به عدم اعتماد بيانجامد و يا به تأخير افتد. در هر حال با تمام مسايل عنوان شده يک وزراتخانه بيش از سه ماه نميتواند سرپرست داشته باشد لذا در صورت عدم معرفی فردی مناسب مساله به شورای نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت ارجاع خواهد شد تا در آن تصميم گيری لازم اتخاذ شود. ميثاقی - تهرانرای عدم اعتماد مجلس به سومين وزير پيشنهادی نفت را ميتوان به فال نيک گرفت. عليرغم اينکه مجلس و دولت بطور نسبی در اختيار يک جناح يا جريان فکری قرار گرفته است اما ساز و کارهای موجود ضامن اصل استقلال قواست. گرچه مجلس در خصوص ساير وزرا قدری چشم پوشی کرد. شايد لازم باشد مجلس بطور ضمنی شرايط و ويژگيهايی که در وزير نفت جستجو ميکند را بيان دارد. نکته ای که مغفول مانده اينست که معمولا در سيستمهای ايران مديران ارشد خود را متعهد به پرورش نيروهايی با توان مديريتی بالا نميدانند. شايد نياز به الزام نهادها به پرورش مديران با ويژگيهای مورد نياز شرايط روز بصورت يک قانون و در داخل برنامه چهارم مد نظر قرار گيرد. صادق غفوريان - تهران واقع اتفاقی عجيب و نادر است. اما عجيبتر اين است که هيچ بازتابی در جامعه و در بين مردم ندارد. خود اين نشان ميدهد که تا چه حد مردم ايران کلا نسبت به حکومت بی اعتماد و بی علاقه هستند. هرچند متاسفانه اين بی علاقگی و بی اعتمادی همراه شده است با انفعال و خاموشی. ... اگر چنين اتفاقی (ايستادن پارلمان جلوی دولت) در هر کشور ديگری می افتاد خبر روز جهان ميشد و در خيابان همه در موردش صحبت ميکردند. اما در مورد ايران چنين نيست. چراکه به قول يکی از دوستان در ايران دولت و حکومت در يک نفر جمع است و آن مقام ولايت فقيه است. باقی ماجرا شوخی است. خاتمی اين را ثابت کرد که حکومت ايران يک ديکتاتوری فردی است. ميروش - تهران خيلی برای من جالب است وقتيکه نظرات را در اين صفحه می خوانم. هر کجای ديگر اينترنت که بروی و به همه اين وبلاگ های برون مرزی و درون مرزی سر بزنی، حداقل نود درصد مخالف رژيمند. حاليه چگونه است که بيشتر اين نظريات موافق رژيم است؟ در مورد وزير نفت هم اوضاع جالبی به وجود آمده. احمدی نژاد قبل از روی کار آمدن، فهرستی از وزرای پيشنهادی خود را به نمايندگان اصول گرای مجلس داد که نظر آنها را جلب کند. حالا چرا همين کار را در مورد وزير نفت نمی کند؟ چرا قبل از معرفی، نظر نمايندگان را جلب نمی کند که چنين آبروريزی پيش نيايد؟ طبق معمول اوضاع با آنچه ما در ظاهر می بينيم کاملا فرق دارد. محمد - کانادا متاسفانه منافع اشخاص خاص در وضعيت فعلی مانع از هرگونه پيشرفتی در کشور شده است و اين مهم به کرات در مقاطع فراوان خود را نشان داده است موضوع نه مجلس است نه احمدی نژاد کل نظام دچار اين درد بزرگ شده است حيف که گفتن اين نظرات هيچ سودی به حال عموم مردم ندارد. شهاب - تهران ای کاش نمايندگان موقعيت را درک می کردند تا برنامه های رييس جمهور جلو برود مگر نمی دانند که چه بر سر اقتصاد آمده. احمد - شيراز به نظر من بعضی از افراد که در انتخابات پيروز نشده اند و هنوز سر دمدار اين کشور هستند ميخواهند که وزير نفت از ميان خودشان باشد تا کارهايی راکه در گذشته در اين وزارتخانه انجام ميدادند را ادامه دهند.جواد - تهران آقای احمدی نژاد ميخواهند وزيری را در نفت بر سر کار بياورند که به علت ضعف مديريتی و سياسی، مطيع کامل ايشان بوده و بدون چون و چرا سياست ايشان را در وزارتخانه اجرا نموده و در واقع شخص آقای احمدی نژاد وزير نفت باشند. اين مورد از اولين و سپس دومين و حالا سومين انتخاب ايشان به خوبی پيدا و محرز است. در غير اينصورت در وزارت نفت کم نيستند مديران پاک و توانا و در عين حال با گرايش اصولگرايی از نظر سياسی، که حتی در دوران آقای خاتمی در سطوح بالا و نيز رده های ميانی وزارت نفت انجام وظيفه نموده و شاهکارهای فراوان و از جمله منطقه عسلويه و ماهشهر از افتخارات آنان و نظام ميباشد. در هيچ دورانی به مجموعه وزارت نفت اينگونه خطی و جناحی نگاه نشده بود و همواره اين مجموعه متخصص همواره به دور از مسايل سياسی و با ديدگاه وطن پرستانه با يکدلی و صميميت دوشا دوش يکديگر (هرچند با نظرات متضاد سياسی از چپ وراست) کار نموده و افتخار آفريده اند. اين رويکرد خطی رئيس جمهور به مجموعه نفت قطعا اشتباه و محکوم به شکست بوده و بهتر است از اين مجموعه، فردی که تواناتر بوده انتخاب گردد به طوری که دارای مقبوليت عمومی به خصوص در حوزه وزارت نفت باشد. سعيد - شيراز دورويی و تناقض در بين محافظه کاران به اوج خودش داره می رسه. از طرفی آقای احمدی نژاد ميگه برای من مهم نيست که وزير کابينه به چه کسی رای داده و از طرفی تمامی استاندارنش رو از بين افرادی انتخاب کرده که در ستادهای تبليغاتی او بوده اند. در ضمن چرا صدا و سيما امروز از تلويزيون مراسم رای گيری را نشان نداد؟ آيا به اين خاطر نبود که برای همه رای نياوردن تسلطی محرز بود؟ چرا هر وقت اوضاع به وفق مرادشان هست آن را در بوق و کرنای صداوسيما می کنند؟ تسلطی در سخنانش گفته بود که به مافيای نفتی اعتقاد ندارد (عين اين جمله را نيز سعيدلو اخيرا گفته است). او به موضوعی اعتقاد ندارد که احمدی نژاد بوسيله شعار قرار دادن آن آرای بسياری را در انتخابات کسب کرد!!!!!! تناقض. عليرضا - يزد اينگونه مسائل و کلا اين سناريو فقط تبليغی برای احمدی نژاد و نزديکانش است. و مطمئنا خودشان هم همين را می خواهند که مثلا بگويند: ببينيد ما از کسی که حتی به ما هم رای نداده خواستيم به منصب وزارت درآيد و ما همه را در دولت شريک می دانيم ولی چيزی که معلوم است بالاخره يک نفر را از جمع يکنواختشان انتخاب خواهند کرد. ولی قبل از آن لازم می بينند اين تبليغات را هم اجرا کنند. حامد - اهواز ... به نظر بنده، اصلا کسی فکر نمی کرد اين مساله به چنين سناريوی بدترکيبی تبديل شود. خودرايی آقای احمدی نژاد و احساساتی بودن بيش از حد ايشان باعث شد تا زيادی خود را جدی بگيرد و بدون مشورت با مجلس فردی را برگزيند و معرفی کند. به نظر من، نتيجه رای گيری امروز پيش بينی نشده بود. يعنی کسی فکر نمی کرد اين بازی موش و گربه به حادثه ای تلخ تبديل شود. به هر حال، نه آقای احمدی نژاد رويش می شود مجلس را به کارشکنی محکوم کند و نه مجلس می تواند او را ضد انقلاب بداند و در مقابلش بايستد. اگرچه ذاتا کار آقای احمدی نژاد در معرفی مديران جوان و کمتر شناخته شده مثبت است اما مجلس سنتی، حاضر نيست برای همه پست ها اين موضوع را بپذيرد. به نظر بنده، معرفی بعضی از مديران ارشد و باسابقه وزارت نفت و پتروشيمی راهگشا خواهد بود. محمدرضا ميرزاامينی - تهران اين مسئله نشان دهنده اينست که در ايران هم جناح بودن تناقضی با اعمال دقت مجلس در انتخاب وزير ندارد. عباس - تهران من از کسانی هستم که در دور دوم انتخابات به آقای احمدی نژاد رای دادم ولی متاسفانه با اين معرفی کابينه و سياست خارجی ايشان و استفاده ايشان از افراد بی تجربه و بعضا تندرو در امر مملکت به اشتباه خود پی بردم. اميدوارم راهی را که آقای خاتمی در ۸ سال هموار کرد با چند سخنرانی از بين نرود. حميد رضا تهران احمدی نژاد هنوز هم بر مسير اشتباه خود در تعيين وزير نفت ادامه ميدهد. او بايد کسی را معرفی کند که در اولويت اول حريف مجلس باشد و در اولويت دوم حريف نفت. سيد محمد علی - تهران عدم رای اعتماد به سومين نامزد وزارت نفت نشان ميدهد اين وزارتخانه و اساسا نفت در ايران به يک مرکز قدرت تبديل شده و کسی که بتواند بر اريکه نفت تکيه زند فرمانده اصلی است. بنظر من نفت مرکز تلاقی برخورد های سياسی جناح هاست. نفت يعنی همان طلای سياهی که مصدق برای ملی کردن آن کوشيد، شاه به خاطر آن نازيد و اوپک را بنا نهاد و جمهوری اسلامی تلاش کرد خود را از وابستگی به نفت جدا کند و نه تنها نتوانست که تسلط بر آن در ميان جناح های سياسی اش تبديل به يک نبرد قدرت شد. ملا زاده - ايران معلوم نشد کی بيشتر دلش برای اين ملت ميسوزد. ما نفهميديم رييس جمهور و نمايندگان که از يک جناح نيز ميباشند واقعا قصد مبارزه با فساد در وزارت نفت را دارند يا منافع خودشان را مد نظر قرار داده اند به هر حال هر چه باشد تا حالا جز آبرو ريزی چيز ديگری در پی نداشته است.علی - تهران متاسفانه احمدی نژاد گزينه های نامناسبی را معرفی کرده است و در عجب است که چرا صنعت نفت ما با قدمت ۱۰۰ ساله با اين همه مهندس عالی رتبه و کارشناس هنوز وزيری برای تصدی ندارد. اشکال کار احمدی نژاد اين است که افرادی خارج از مجموعه نفت را معرفی ميکند مثل اينکه برای اداره يک کشور شما رئيس جمهور از خارج بياوريد محکوم به شکست است نمی دانيم مگر اين همان وزراتخانه ای نبود که شير نفت را بست و اعتصاب راه انداخت و شاه را بر کنار کرد چطور حالا بد شده همين ها بودند که جمهوری اسلامی را آوردند. اميد - تهران اين سناريو بوسيله اصولگرايان ساخته شده تا از ضعف قانون اساسی بالاترين استفاده را ببرند و پست مهم وزارت نفت را انتصابی کنند. آقای احمدی نژاد ميدانست که هيچ يک از وزرای پيشنهادی وی پذيرفته نخواهند شد و به ترتيب وزرای پيشنهادی ضعيف تری را روانه مجلس کرد. اين بدان سبب است که هنگاميکه پس از چند وزير پيشنهادی هيچ يک رای نياورند و در قانون اساسی نيز هيچ چيزی برای اين سناريو در نظر گرفته نشده شورای نگهبان بايد وارد کار شود و بطور مستقيم و يا غير مستقيم شخصی را بدين سمت بر گزيند. در آنصورت شخص منتصب پاسخگوی هيچ پرسشی نيست. مظفر - لندن به نظرم وزاری انتخابی آقای احمدی نژاد نمی تواند انتظارات ملت را برآورده سازد براين اساس فرقی نمی کند که چه کسی بيايد و وعهده دار وزارت شود. پس بهتراست برای روشن شدن اذهان ملت اول مافيای نفتی رامعرفی کنند بعد با مجلس به شور بنشينند و با نظرآنان فردی انتخاب نمايند که هم مجلس نفع کند هم دولت بعدش اگرچيزی ماند ملت. رسول - تهران معرفی افراد نالايق برای تمرين مديريت در مهمترين بخش دولت طبيعتا به همينجا ميرسد و کار مجلس کاملا" درست بوده است. سارا- تهران به نظر من اينکه وزير نفت آقای احمدی نژاد با توجه به هماهنگی دولت ومجلس هنوز مشخص نشده چيزی نيست جز بی برنامگی و ضعف رئيس جمهور لازم به ذکر است تمام وزيران اقای خاتمی در دوره اول رياست جمهوری ايشان در حاليکه مجلس پنجم مخالف ايشان بود رای اعتماد گرفتند. مهدی - شهر کرد دارم کم کم نااميد می شوم. به آقای احمدی نژاد رای دادم که شايد که بسياری از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور حل شود ولی متاسفانه ايشان خودشان به يکی از معضلات کشور تبديل شده است. قطعا ناتوانی ايشان در تعامل با همفکران خود در مجلس هفتم نشانه ناتوانی آقای احمدی نژاد در مسائل مهمتر نيز می باشد. ابراهيم - مشهد اين رای عدم اعتماد اثبات کرد که بر خلاف ادعای بعضی مبنی بر يکدست شدن حاکميت و خطر بروز تک صدايی در جامعه مسوولين ايران در عين هم فکری با هم تعارف ندارند و آن چه به نظرشان نادرست بيايد رد ميکنند اين از افتخارات ميهن من است برعکس نامهای غربی که عضويت در يک حزب معيار رفتارهای سياسی است. در طول سالهای بعد از انقلاب سابقه نداشته که يک رييس جمهور اين چنين مورد بررسی دقيق و موشکافانه مجلس قرار بگيرد آنهم از سوی مجلسی همفکر. پس تکصدايی نه تنها فاجعه نيست گاهی ابعاد زيبای خود را نشان ميدهد چون اگر مجلس از تفکر مخالف رييس جمهور بود اين رايهای عدم اعتماد مفهوم ديگری پيدا ميکرد. اين طور نيست؟ عماد - تهران اين رای عدم اعتماد اثبات کرد که بر خلاف ادعای بعضی مبنی بر يکدست شدن حاکميت و خطر بروز تک صدايی در جامعه مسوولين ايران در عين هم فکری با هم تعارف ندارند و آن چه به نظرشان نادرست بيايد رد ميکنند اين از افتخارات ميهن من است برعکس نامهای غربی که عضويت در يک حزب معيار رفتارهای سياسی است. در طول سالهای بعد از انقلاب سابقه نداشته که يک رييس جمهور اين چنين مورد بررسی دقيق و موشکافانه مجلس قرار بگيرد آنهم از سوی مجلسی همفکر. پس تکصدايی نه تنها فاجعه نيست گاهی ابعاد زيبای خود را نشان ميدهد چون اگر مجلس از تفکر مخالف رييس جمهور بود اين رايهای عدم اعتماد مفهوم ديگری پيدا ميکرد. اين طور نيست؟ عماد - تهران چند نکته حائز اهميت وجود دارد: ۱- اينکه هيچ وزارتخانه ای برای مسئولان مهم نيست بجز نفت که پول در آن است و مسئله فرهنگ، بهداشت، امنيت، آموزش و پرورش و آموزش عالی اصلا اهميتی ندارد و به همين خاطر در مورد آنها سخت گيری نشد ۲- يک بازی شروع شده يا اينکه آقای احمدی نژاد توانائی مقابله با اين مافيای به تعريف خود را ندارد و يا اينکه نميخواهد با آن دست و پنجه نرم کند و يا اينکه انتخاب وزير اين وزارتخانه اصلا در اختيارات ايشان نيست که فکر ميکنم دومی محتمل تر باشد ۳- ميخواهند بگويند مجلس هفتم در کار خود دقيق است و مصالح مردم را به مسائل جناحی نمی فروشد که اصلا اينطور نيست چون خود مجلسی ها هم از برخوردهای آقای احمدی نژاد غافلگير شده اند. ۴- همه مردم ايران سر کار هستند و هيچکس بفکر مردم نيست و دعوای تو نخور من می خورم ميباشد که انتصابهای فاميلی اخير نشانگر اين موضوع ميباشد. مردم ايران خوب، زود باور، فراموشکار تاريخ و ساده هستند و بقول حضرت علی مظلوم ظالم بوجود می آورد و خلايق هر چه لايق. امير - تهران مسلم است که حتی برای مجلس نيز بسی مايه شگفت است وقتيکه که شاهد وزيران پيشنهادی نفت کم صلاحيت است. آن هم با توجه به خاطرنشان کردنهای بسيار ازجانب آقای احمدی نژاد برای پيروزی در انتخابات رياست جمهوری چه درمورد سرمايه عظيم نفت و چه درمورد کمکی که از آن به نيازمندان مملکت خواهد رسيد. همه مطمئن بودند که در فاصله کمی به اين قولها عمل خواهد شد اما در حال حاضر شاهد انتخاب افرادی با سابقه نظامی، تعصبی، مرموز يا تجاری هستيم که اين در حکومت های حامی دموکراسی اجايز نيست. حداقل سياستمداری اقتصاددان، صلح طلب، غيرنظامی، دلسوز و مردم دوست برای اين مرام احتياج است. رئيس جمهور ايران بايستی به شرايط حساس و تاريخی فعلی توجه زيادی کند و رنجشهای مردم را با اقدامهای سنجيده با سرعتی تدريجی حل نمايد. مردم ايران ديگر نميتوانند صد سال ديگرهم صبر کنند تا به آرمانهای اصيل انقلاب که آزادی و برابری و رفاه از ارکان اصلی آن بودند برسند. محسن - هلسنکی به نظر من اين دولت (احمدی نژاد) هيچ نقشی در کار های اين حکومت ندارد و فقط سر عوام و مردم بدبخت ايران را گرم می کنند. تمام تصميم گيريها توسط رهبر صورت ميگرد و بقيه فرمانبر اوامر او هستند و با اين حرکات و نمايشها می خواهند بگويند ما مجلسی مستقل داريم که تحت نفوذ کسی نيست. جمهوری اسلامی که حکومت حاکمه مطلقه (ديکتاتوری) دارد ديگر نياز به رئيس جمهور و مجمع تشخيص و مجلس و کلی ارگان و سازمانهايی ازاين قبيل ندارد. الهه - تهران خدمات
سومين فرد پيشنهادی محمود احمدی نژاد، رييس جمهوری ايران، برای تصدی وزارت نفت نتوانست در مجلس شورا اسلامی رای اعتماد کسب کند.
رد سومين وزير نفت پيشنهادی رئيس جمهوری ايران: نظر دهيد
کسی تمدن‌های بزرگ را نمی‌کشد. آن‌ها در عمل خودکشی می‌کنند. این نتیجه‌ای بود که آرنولد توینبی در مجموعه ۱۲ جلدی "تحقیقی در تاریخ" گرفت. هدف او از جمع‌آوری این مجموعه بررسی ظهور و سقوط ۲۸ تمدن مختلف بود. از بعضی از جهات حق با او بود: مسئولیت زوال تمدن‌ها غالبا با خودشان است. با این حال، خودکشی آن‌ها معمولا با کمک همراه است. برای مثال، امپراتوری روم قربانی مشکلات زیادی از جمله گسترش بیش از اندازه، تغییرات اقلیمی، فرسایش محیطی و رهبری ضعیف شد. اما تسخیر شهر رم ابتدا توسط ویزیگوت‌ها در ۴۱۰ بعد از میلاد، و سپس توسط وندال‌ها در ۴۵۵ آن را به زانو درآورد. فروپاشی اغلب سریع است و جلال و جبروت سرش نمی‌شود. وسعت امپراتوری روم در سال ۳۹۰ نزدیک به ۴.۴ میلیون کیلومتر مربع بود. ۵ سال بعد به ۲ میلیون کیلومتر مربع کاهش پیدا کرده بود، و در ۴۷۶ به صفر رسید. گذشته‌های دور ما پر از شکست‌های تکراری است. موضوع تحقیق من در مرکز پژوهش‌های تهدیدات وجودی در دانشگاه کمبریج این است که با استفاده از کالبدشکافی تاریخی دلایل سرنگونی را مشخص کنم. ظهور و سقوط تمدن‌های تاریخی چه درسی در باره تمدن خودمان به ما می‌دهد؟ چه نیروهایی باعث تسریع فروپاشی می‌شود و کدام‌ها آن را به تاخیر می‌اندازد؟ و آیا امروزه الگوهای مشابهی در برابر ما قرار دارد؟ اولین روش برای بررسی تمدن‌های گذشته مقایسه دیرپایی آن‌ها است. این کار راحتی نیست، چون نه تعریف مشخصی از تمدن در اختیار ماست، و نه داده‌های مستندی از آغاز و پایان‌شان. تعریف من از تمدن جامعه‌ای است که کشاورزی می‌کند، چندین شهر دارد، بر محدوده جغرافیایی خود استیلای نظامی دارد، و ساختار سیاسی آن هم مستمر و پایدار است. بر اساس این تعریف، همه امپراتوری‌ها تمدن محسوب می‌شوند، اما همه تمدن‌ها امپراتوری نیستند. از دست رفتن سریع و پایدار جمعیت، هویت، و پیچیدگی اقتصادی-اجتماعی را می‌توان فروپاشی قلمداد کرد. خدمات عمومی متوقف می‌شود، و از دست رفتن انحصار دولت بر اعمال زور بروز بی‌نظمی را در پی دارد. تقریبا همه تمدن‌های گذشته با چنین سرنوشتی روبه‌رو شده‌اند. برخی بهبود پیدا کردند یا دچار تغییر شدند، مثل چین و مصر. دیگران اما برای همیشه فروپاشیدند، مثل اتفاقی که برای جزیره ایستر افتاد. بعضی وقت‌ها شهرهایی که در مرکز این فروپاشی‌ها قرار دارند دوباره احیا می‌شوند، مثل نمونه مشخص رم. اما در موارد دیگر، مثل ویرانه‌های تمدن مایا،‌ به مقبره‌ای برای بازدید گردشگران در آینده تبدیل می‌شوند. فشارهای اقلیمی دارد بیشتر می‌شود این وقایع چه پیامی برای آینده تمدن جهانی مدرن دارند؟ آیا امپراتوری‌های کشاورزی‌محور گذشته می‌توانند درس عبرتی برای دوره سرمایه‌داری صنعتی باشند؟ نظر من مثبت است. جوامع گذشته و حال چیز جز نظام‌های پیچیده متشکل از مردم و فناوری نیستند. اشاره نظریه "حوادث طبیعی" به این مساله است که نظام‌های پیچیده فناوری مرتبا با خرابی روبه‌رو می‌شوند. با این حساب، شاید فروپاشی برای تمدن‌ها پدید‌ه‌ای عادی باشد و مستقل از اندازه و درجه پیشرفت عمل کند. ما شاید امروزه از لحاظ فناوری پیشرفته‌تر باشیم. اما این مساله دلیل نمی‌شود که فکر کنیم که در برابر خطراتی که باعث سقوط گذشتگان‌مان شد از مصونیت بیشتری برخورداریم. حتی می‌توان گفت که فناوری‌هایی که اخیرا به دست آورده‌ایم چالش‌های بی‌سابقه‌ای به معادله اضافه کرده‌اند. و با این‌که امروزه به مقیاس جهانی رسیده‌ایم، به نظر می‌رسد که فروپاشی هم دامن امپراتوری‌های پهناور را می‌گیرد و هم دامن پادشاهی‌های نوپا را. هیچ دلیلی ندارد که باور کنیم که اندازه بزرگ‌تر حفاظی در برابر تجزیه اجتماعی است. حتی ممکن است که نظام اقتصادی در هم تنیده و جهانی ما احتمال شیوع بحران را بیشتر کند. اگر سرنوشت تمدن‌های پیشین می‌تواند نقشه راهی برای آینده ما باشد، چه چیزی می‌توان از آن برداشت کرد؟ شاید بشود روند‌های منتهی به فروپاشی‌های تاریخی را بررسی کرد و سیر حرکتی امروزین آن‌ها را تحت نظر گرفت. با این‌که نظریه پذیرفته‌شده واحدی برای توضیح فروپاشی‌ها وجود ندارد، مورخان، مردم‌شناسان، و دیگران توضیحات مختلفی ارائه کرده‌اند، از جمله: تغییرات اقلیمی: پیامدهای به هم خوردن ثبات اقلیمی می‌تواند فاجعه‌بار باشد، و به کشت ناموفق، قحطی و بیابان‌زایی منجر شود. سقوط تمدن‌های آناسازی، تیاهواناکو، مایا، روم، اکدیان، و خیلی‌های دیگر همگی با تغییرات اقلیمی ناگهانی، مخصوصا خشکسالی، هم‌زمان بوده است. فرسایش محیطی: فروپاشی می‌تواند نتیجه رشد جوامع به میزانی فراتر از تحمل محیطی باشد که در آن زندگی می‌کنند. این نظریه فروپاشی زیست‌محیطی که موضوع چند کتاب پرفروش هم بوده است، جنگل‌زدایی بیش از اندازه، آلودگی آب، فرسایش خاک، و از بین رفتن تنوع زیستی را از جمله دلایل تسریع‌کننده به شمار می‌آورد. نابرابری و الیگارشی: نابرابری سیاسی و اقتصادی می‌تواند یکی از محرکه‌های اصلی فروپاشی اجتماعی باشد؛ همچنین تمرکز قدرت در دست عده معدودی از حکام. این نه تنها به پریشانی اجتماعی منجر می‌شود، بلکه توانایی جامعه برای برخورد با مشکلات اقتصادی، اجتماعی، و زیست‌محیطی را نیز محدود می‌کند. در مبحث پویایی کلیو تلاش می‌شود تا میزان همبستگی میان عواملی چون برابری و آمارهای اجتماعی با خشونت سیاسی را بررسی کرد. تحلیل آماری جوامع پیشین نشان می‌دهد که این امری چرخه‌ای است. افزایش جمعیت باعث می‌شود تا عرضه نیروی کار از تقاضا پیشی بگیرد، کار ارزان شود و جامعه سرسنگین شود. این نابرابری همبستگی جمعی را تضعیف می‌کند و به تلاطم سیاسی منجر می‌شود. پیچیدگی: جوزف تینتر، مورخ و کارشناس فروپاشی، بر این عقیده است که جوامع نهایتا به خاطر سنگینی ناشی از پیچیدگی‌های انباشته و بوروکراسی خود از هم می‌پاشند. جامعه در عمل تلاشی اشتراکی برای حل مشکلات است، و برای غلبه بر مسائل جدید مرتبا پیچیده‌تر می‌شود. با این حال، فواید پیچیدگی به مرور کمتر و کمتر می‌شود و به صفر میل می‌کند. در پی عبور از این نقطه تنها سرنوشت ممکن فروپاشی است. ثروتمندان دارند ثروتمندتر می‌شوند، روندی که در تمدن‌های گذشته فشار اجتماعی را بیشتر کرده است معیار دیگری که برای افزایش پیچیدگی استفاده می‌کنند به "بازده انرژی سرمایه‌گذاری در انرژی" معروف است، یعنی نسبت میزان انرژی تولیدی از منبعی خاص به انرژی مورد نیاز برای استخراجش. مانند پیچیدگی، این معیار هم به نظر می‌رسد که نهایتا به صفر میل خواهد کرد. توماس هومر-دیکسون، استاد علوم سیاسی، در کتابش به این نکته اشاره می‌کند که فرسایش محیطی در طول عمر امپراتوری روم به کاهش بازده انرژی سرمایه‌گذاری در منبع انرژی غالب امپراتوری منجر شد: دانه گندم و یونجه. سقوط امپراتوری با سقوط این شاخص هم‌زمان بود. جوزف تینتر هم معتقد است که این موضوع نه تنها بیشترین نقش را در سقوط امپراتوری روم داشت، بلکه رد پای آن را در سقوط تمدن مایا هم می‌توان به خوبی مشاهده کرد. ضربات خارجی: به زبان دیگر همان چهار سوار آخرالزمان - جنگ، بلایای طبیعی، قحطی و بیماری. برای مثال، امپراتوری آزتک توسط مهاجمین اسپانیایی سرنگون شد. خیلی از حکومت‌های کشاورزی‌محور ابتدایی به خاطر شیوع بیماری عمر کوتاهی داشتند. تمرکز انسان و احشام در میان دیوارهای شهرهایی که وضعیت بهداشتی خوبی نداشتند شیوع بیماری‌های مختلف و بروز فاجعه را اجتناب‌ناپذیر می‌کرد. و بعضا چند مصیبت با یکدیگر ترکیب می‌شدند، مثل وقتی که اسپانیایی‌ها باکتری سالمونلا را با خود به قاره آمریکا آوردند. وقایع تصادفی و بخت بد: تحلیل آماری امپراتوری‌ها نشان می‌دهد که فروپاشی امری اتفاقی و مستقل از عمر است. ایندری زلیوبیت، زیست‌شناس فرگشتی، و همکارانش الگوهای مشابهی در سوابق تکاملی گونه‌های مختلف مشاهده کرده‌اند. توضیح متداولی که برای این تصادفی بودن ظاهری ارائه می‌شود "فرضیه ملکه سرخ" است - اگر گونه‌ها مجبور باشند که مرتبا برای بقا در محیطی در حال تغییر با رقیبان متعدد بجنگند، انقراض تهدیدی همیشگی است. با وجود فراوانی کتاب و مقاله، ما نمی‌توانیم با قطعیت دلایل فروپاشی تمدن‌ها را توضیح دهیم. تنها می‌توانیم بگوییم که همه عوامل بالا می‌توانند موثر باشند. فروپاشی نتیجه رسیدن به یک نقطه بحرانی و بی‌بازگشت است، جایی که فشار چند عامل با یکدیگر ترکیب می‌شوند و سدهای دفاعی جامعه را درمی‌نوردند. توانایی‌های فناوری ما شاید به ما در به تاخیر انداختن فروپاشی کمک کنند ما می‌توانیم شاخص‌های خطر را بررسی کنیم و ببینیم که احتمال فروپاشی تمدن رو به کاهش است یا افزایش. در ادامه چهار شاخص احتمالی را مرور می‌کنیم که طی چند دهه گذشته سنجیده شده‌اند: دما معیار خوبی برای تغییرات اقلیمی است، تولید ناخالص ملی هم می‌تواند پیچیدگی را نمایندگی کند، و حجم بهره‌برداری از محیط‌زیست هم شاخص مناسبی برای فرسایش محیطی است. هر سه مورد با شیبی زیاد در حال افزایش بوده‌اند. محاسبه نابرابری کار سخت‌تری است. معیار مرسوم ضریب جینی است که در حال حاضر خبر از کاهش نابرابری جهانی می‌دهد (هر چند که نابرابری در داخل کشورها رو به افزایش است). با این حال، ضریب جینی می‌تواند گمراه‌کننده باشد چون صرفا تغییرات درآمدی نسبی را می‌سنجد. به زبان ساده، اگر درآمد دو نفر که به ترتیب ۱ دلار و ۱۰۰٫۰۰۰ دلار حقوق می‌گیرند دو برابر شود، هیچ تغییری در ضریب جینی ایجاد نمی‌شود. اما تفاوت درآمدی آن‌ها از ۹۹٫۹۹۹ دلار به ۱۹۸٫۹۹۸ دلار تغییر کرده است. سهم درآمد ثروتمندان در سال ۱۹۸۰ تقریبا ۱۶ درصد بوده است، اما حالا بیش از ۲۰ درصد شده است. مساله مهمتر این است که نابرابری ثروت از این هم بدتر است. در سال ۱۹۸۰ سهم این افراد از کل ثروت جهان بین ۲۵ تا ۳۰ درصد بود، ولی در سال ۲۰۱۶ به تقریبا ۴۰ درصد رسید. اما وضع در واقعیت احتمالا از این هم بدتر است چون این ارقام ثروتی را که در بهشت‌های مالیاتی مخفی شده است در نظر نمی‌گیرد. ویرانه‌های شهری در سوریه که صحنه نبرد بین نیروهای متخاصم بوده است پژوهش‌ها نشان می‌دهد که مصرف منابع غنی‌تر و سهل‌الوصولتر سوخت‌های فسیلی به این معنی است که هر چه می‌گذرد بازده انرژی سرمایه‌گذاری در این‌گونه سوخت‌ها نیز کمتر می‌شود. متاسفانه، خیلی از منابع جایگزین تجدیدپذیر، مثل انرژی خورشیدی، بازده مشخصا کمتری دارند، چون چگالی انرژی این منابع کمتر است و شیوه‌های تولید و فلزات کمیابی که نیاز دارند هم به آسانی در دسترس نیستند. تاثیر این مساله در متون تخصصی به خوبی دیده می‌شود و بحث‌های زیادی پیرامون احتمال "پرتگاه انرژی" شکل گرفته است. محور اصلی این مباحث این ایده است که کاهش بازده انرژی سرمایه‌گذاری در انرژی نهایتا به نقطه‌ای خواهد رسید که ادامه سطح فعلی زندگی اجتماعی ناممکن خواهد شد. البته اگر پیشرفت فناوری‌های تجدیدپذیر ادامه پیدا کند، و تمهیداتی برای صرفه‌جویی بیشتر در مصرف انرژی در کوتاه‌مدت اندیشیده شود، این پرتگاه انرژی دیگر لزوما مرگبار نخواهد بود. تدابیر استقامتی چیزی که تا حدودی باعث دلگرمی می‌شود این است که معیارهای فروپاشی همه چیز نیستند. توان استقامت اجتماعی شاید بتواند باعث تاخیر یا جلوگیری از فروپاشی شود. برای نمونه، "تنوع اقتصادی" جهانی - یا همان میزان تنوع و پیچیدگی صادرات کشورها که با شاخص پیچیدگی اقتصادی سنجیده می‌شود - امروزه بیشتر از سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ است. وابستگی ملت‌ها به یک نوع محصول صادراتی عموما کمتر از گذشته شده است. مثلا کشوری که دیگر تنها به صدور محصولات کشاورزی وابسته نباشد، کمتر از فرسایش زیست‌محیطی یا کاهش مشتری لطمه خواهد خورد. این شاخص در عین حال میزان دانش نهفته در صادرات را نیز می‌سنجد. جوامع ماهرتر شاید توانایی بیشتری هم برای برخورد با بحران‌های پیش‌رو داشته باشند. همچنین، افزایش سرانه درخواست ثبت اختراع به ما نشان می‌دهد که نوآوری هم رو به افزایش است. از لحاظ نظری، تمدنی که بتواند با فناوری‌های جدید اثرات فشارهایی چون تغییرات اقلیمی را کاهش دهد، شاید آسیب‌پذیری کمتری هم داشته باشد. یک احتمال دیگر هم این است که "فروپاشی" با هیچ فاجعه وحشتناکی همراه نباشد. در بعضی موارد، تمدن‌ها صرفا از صحنه روزگار محو می‌شوند و خیلی ساکت و آرام به تاریخ می‌پیوندند. با همه این اوصاف، وقتی کل شاخصه‌های فروپاشی و استقامت را در نظر می‌گیریم، پیام روشن است: نباید پشت فرمان خوابمان ببرد. دلایلی برای خوش‌بین بودن وجود دارد؛ ما می‌توانیم با نوآوری و ایجاد تنوع با فاجعه روبه‌رو شویم. با این حال، وضعیت دنیا دارد از جهاتی که باعث فروپاشی تمدن‌های پیشین شده است بدتر می‌شود. بروز تغییرات اقلیمی، افزایش اختلاف طبقاتی، پیچیدگی بیش از پیش دنیا، و فشاری که بر محیط اطرافمان وارد می‌کنیم - مجموع این‌ها دارد از توان ظرفیتی کره زمین پیشی می‌گیرد. نردبان بی‌پله این ختم ماجرا نیست. دنیا امروزه شدیدا به هم پیوسته و به هم وابسته است، و این بر نگرانی‌ها می‌افزاید. در گذشته، فروپاشی به یک منطقه محدود می‌شد - عقب‌گرد موقت بود، و مردم به راحتی می‌توانستند مجددا به سبک زندگی کشاورزی یا شکارچی-گردآورنده بازگردند. حتی برای خیلی‌ها نوعی رهایی از استبداد حکومت‌های اولیه محسوب می‌شد. علاوه بر این، سلاح‌هایی که در دوران بی‌نظمی اجتماعی در دست مردم بود خیلی ابتدایی بودند: شمشیر، کمان، و بعضا هم تفنگ. امروزه اما فروپاشی اجتماعی عاقبت وحشتناک‌تری است. سلاح‌هایی که در صورت فروپاشی در دست دولت‌ها، و بعضا حتی گروه‌ها، است شامل بمب‌های میکروبی و هسته‌ای می‌شود. شاید در آینده نزدیک با ابزارهای اعمال خشونت جدیدی روبه‌رو شویم، مثل ربات‌های قاتل. مردم مرتبا دارند تخصص‌گراتر می‌شوند و بیش از پیش از تولید غذا و اقلام ساده فاصله می‌گیرند. تغییرات اقلیمی هم ممکن است باعث عدم امکان بازگشت به فعالیت‌های ساده کشاورزی شود. شاید بتوان جامعه را به نردبان بدساختی تشبیه کرد. وقتی از این نردبان بالا می‌روید، پله‌های قبلی یکی یکی می‌شکنند. اگر از ارتفاع تنها چند پله سقوط کنید اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد. اما هر چه بالاتر بروید، فاصله‌ای که پرت می‌شوید هم بیشتر می‌شود. و نهایتا به ارتفاعی می‌رسید که سقوط قطعا کشنده خواهد بود. تکثیر سلاح‌های هسته‌ای شاید ما را همین حالا هم به "سرعت حدی" تمدن رسانده باشد. هر سقوطی ممکن است همیشگی باشد. جنگ هسته‌ای به خودی خود می‌تواند به تهدیدی وجودی تبدیل شود: یا انقراض انسان، یا عقب‌گردی همیشگی به عصر حجر. سرنوشت ما تنها در صورتی بدشگون خواهد بود که اراده‌ای برای آموختن از تجربه گذشتگان نداشته باشیم در حالی که قدرت و استقامت اقتصادی ما دارد بیشتر می‌شود، توانایی‌های فناوری ما خود بستر بروز تهدیدهایی بی‌سابقه است که هیچ تمدنی در گذشته با آن‌ها روبه‌رو نشده است. مثلا تغییرات اقلیمی فعلی از اساس با تغییراتی که باعث سقوط تمدن مایا، یا تمدن آناسازی شد، متفاوت است. تغییراتی که ما را تهدید می‌کند جهانی، سریعتر، و شدیدتر است و منشا انسانی دارد. سقوط خود‌خواسته ما توسط همسایگانمان تسریع نخواهد شد. این نقش قرار است به فناوری‌های ما محول شود. فروپاشی ما ناشی از پیشرفتمان خواهد بود. البته سقوط تمدن ما امری اجتناب‌ناپذیر نیست. تاریخ نشان می‌دهد که امری محتمل است، ولی جایگاه منحصربه‌فرد ما به ما اجازه می‌دهد که از ویرانه‌های جوامع پیشین درس بگیریم. ملزومات کار کاملا روشن است: می‌توان انتشار گازهای گلخانه‌ای را کاهش داد، نابرابری‌ها را از بین برد، روند فرسایش محیطی را معکوس کرد، دروازه‌های نوآوری را گشود و اقتصادها را متنوع کرد. به اندازه کافی طرح سیاسی وجود دارد. عنصر غایب اراده سیاسی است. ما حتی می‌توانیم روی ملزومات ترمیم و بازگشت سرمایه‌گذاری کنیم. همین حالا هم ایده‌های کاملی برای ارتقای توانایی ترمیم نظام‌های غذایی و دانشی در دوران پسافاجعه ارائه شده است. یکی دیگر از مسائل حیاتی پرهیز از خلق فناوری‌های خطرناک و سهل‌الوصول است. این قدم‌ها احتمال برگشت‌ناپذیری فروپاشی در آینده را کاهش می‌دهد. ما تنها در صورتی در مسیر نابودی قرار می‌گیریم که چشم بسته حرکت کنیم. سرنوشت ما تنها در صورتی بدشگون خواهد بود که اراده‌ای برای آموختن از تجربه گذشتگان نداشته باشیم.
یکی از راه‌های پی بردن به خطراتی که ما را تهدید می‌کند بررسی انقراض تمدن‌های گذشته است. متاسفانه، نشانه‌های موجود در حال بدتر هستند .
آیا تمدن در مسیر نابودی قرار دارد؟
نمایی از فیلم 'چقدر سر سبز بود دره ما' ترک خانه و دیار همیشه سخت است، به‌خصوص وقتی این کوچ اجباری باشد و این دوری از روی ناچاری. در دهه هفتاد و هشتاد در ایران سد‌سازی برای کمک به صنعت و کشاورزی مناطق مختلف رونق داشت . اما آب گیری این سدها می‌توانست درعین حال بلای جان روستاهای کوچک حاشیه سدها شود. چنین اتفاقی معمولا به مذاق روستانشینانی که مجبور به ترک دیار خود می‌شوند، خوش نمی‌آید. مستند 'چه سرسبز بود دره ما' حکایت همین گروه از مردم است. آنها که برای نجات از زیر آب رفتن زندگی‌شان دل به امید معجزه امام‌زاده محل بسته‌اند. ماجرا در نزدیکی شهرستان ایذه در خوزستان رخ می‌دهد و حکایت یک روستا از ۶۳ روستایی است که در معرض خطر زیرآب رفتن قرار داشته‌اند. ویژگی فیلم 'چه سرسبز بود دره ما' یک مستند درخشان و به یاد ماندنی است. فیلمی شاعرانه ،چند لایه ، عمیق و بسیار هوشمندانه، با جذابیت بصری و صوتی ظریف و بسیار که در آن صدا و تدوین کارکرد خیلی خلاقانه‌ای دارند. با یک ریتم خوب و موجز و بدون پرگویی. این فیلم در بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر موفق به دریافت سیمر غ بلورین بهترین مستند و در فستیوال حقوق بشر آرژانتین موفق به دریافت جایزه بهترین مستند کوتاه شده است. فیلم تولیدش سه سال به‌طول کشیده است و در فاصله سال های ۸۴ تا ۸۷ ساخته شده است. درباره پدیدآورندگان فیلم فرشته جغتایی، کارگردان فرشته جغتایی،کارگردان فیلم متولد ۱۳۵۶ در تهران و دانش آموخته‌ نمایش عروسکی از دانشگاه سوره است. وی از سال ۱۳۶۷ با طراحی صحنه و ساخت دکور تئاتر فعالیت‌های هنری‌اش را شروع کرد و از سال ۱۳۸۰ وارد عرصه سینما شد. او در مقام طراح و مجری صحنه، جلوه‌های‌ویژه و گریم و نیز منشی‌صحنه و فیلم‌بردار پشت‌صحنه در فیلم‌های سینمایی زیر همکاری داشته است: طراحی و اجرای جلوه های ویژه فیلم سینمایی 'توکیو بدون توقف' (کارگردان: سعید عالم زاده)، طراحی و اجرای گریم فیلم های سینمایی: 'چند کیلو خرما برای مراسم تدفین' (کارگردان : سامان سالور), 'کنار رودخانه' (کارگردان :علی‌رضا امینی), 'عبور از غبار' (کارگردان : شوکت امین – محصول کشور عراق) و طراح صحنه و لباس فیلم‌های سینمایی: 'جینگو، روایت معلق' (کارگردان: تورج اصلانی), 'چند کیلو خرما برای مراسم تدفین' (کارگردان : سامان سالور), 'دیروقت' (کارگردان : اصغر نعیمی) و منشی‌صحنه فیلم های سینمایی 'عبور از غبار'(کارگردان : شوکت امین – محصول کشور عراق) , 'چکمه ها در برف' (کارگردان : شمس الدین آروند) . فیلم 'چه سر‌سبز بود دره ما' اولین تجربه کارگردانی خانم جغتایی است که در بیش از سی جشنواره معتبر به نمایش درآمده و موفق به دریافت یازده جایزه داخلی و ۴ جایزه بین‌المللی شامل بهترین فیلم مستند کوتاه از جشنواره‌های سینه کوئست امریکا و محیط زیست تورین ایتالیا و حقوق بشر بوینوس‌آیرس آرژانتین و نیز بهترین مستند میان مدت فستیوال بین‌المللی مردم در کالِدونیای جدید شده است. تورج اصلانی، فیلم‌بردار و تهیه‌کننده فیلم تورج اصلانی مدیرفیلم‌برداری و تهیه‌کننده این فیلم، متولد دی‌ماه ۱۳۵۲ در شهرستان سنقر استان کرمانشاه و دانش‌آموخته کارگردانی سینما از دانشگاه سوره تهران است. آغاز فعالیت حرفه‌ای او در سینما در سال ۱۳۷۹ با فیلم سینمایی 'خواب سفید' به کاگردانی حمید جبلی بوده است که وی را به عنوان جوان‌ترین مدیر فیلمبر‌داری به سینمای ایران معرفی کرد. او مدیر فیلم‌برداری بیش از ۳۵ فیلم بلند سینمایی از محصولات سینمای ایران، کردستان عراق و ترکیه و تهیه‌کننده چند فیلم سینمایی و مستند بوده است. او یکی از موفق‌ترین فیلم‌برداران ایرانی در جشنواره‌های بین‌المللی فیلم است. او موفق به دریافت شانزده جایزه داخلی و بین‌المللی برای فیلم‌برداری فیلم‌های مختلف شده است. اولین تجربه بلند سینمایی اصلانی به عنوان کارگردان فیلم 'جینگو، روایت معلق ' نام دارد که در سال ۱۳۹۲ ساخته شده است. درباره فیلم'یاهو' نمایی از فیلم 'یاهو' 'یاهو' فیلمی کوتاه درباره دراویش افغان و مراسم ویژه آنها است، گروهی که کمتر آشنایی با آنها و مراسم‌شان داریم. در دوره طالبان این دراویش هم مثل دیگر گروه های افغان در معرض محدودیت و فشار قرار گرفته بودند اما بعد از سقوط طالبان توانستند برنامه‌ها و مراسم‌شان را از سر بگیرند. این فیلم نگاهی کوتاه دارد به مراسم سما درویشان در افغانستان . ویژگی فیلم 'یاهو' ساخته صفی‌الله محمدقلی گزارشی کوتاه بود از مراسم و آیین سما درویشان در افغانستان با شباهت‌های بسیار به مراسمی که در ایران برگزار می‌شود. نحوه دسترسی به این گروه و گرفتن اجازه فیلم‌برداری و نیز استفاده فیلم‌برداری فیل‌ساز از این دراویش قبل از دوره طالبان از نکات برجسته فیلم به‌شمار می‌آید. درباره کارگردان صفی‌الله محمد‌قلی، کارگردان صفی الله محمد قلی متولد قزوین و دانش آموخته‌ی رشته طراحی لباس از دانشگاه هنر تهران است. وی فیلم‌سازی تجربی را از انجمن سینمای جوان شروع کرده و فیلم 'پوهنتون' که آن هم قبل‌تر از آپارات پخش شده، از اولین تجربه های او به شمار می آید. او مجموعه های مستند دیگری نیز درباره ادبیات فارسی در افغانستان و شبکه های هرمی برای تلویزیون ایران کار کرده است . خلاصه فیلم هفته گذشته 'عروسی' ساخته مرجان تهرانی فیلم 'عروسی' ماجرای آلکس پسری است که در زمان بالا گرفتن بحث های مربوط به تروریسم و محور شرارت درباره ایران تصمیم می‌گیرد به ایران، سرزمین پدری‌اش سفر کند و برای همسر آمریکایی‌اش ، هدر، یک عروسی سنتی ایرانی بگیرد. نظرات بینندگان درباره فیلم هفته گذشته مریم به نظرم یک فیلم کاملا خانوادگی که به‌جز یکی دو نکته حرفی برای گفتن نداشت. عباس این فیلم بسیارخالصانه و مخلصانه است. عبدالرضا فیلم حرفی برای گفتن نداشت در صورتی‌که می‌توانست بهتر از این باشد. کارگردان درکی از جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی نداشت و فقط در فکر تدوین آن بوده است. من هم در یک نکته با فیلم هم‌فکرم که امریکا با کودتای ۲۸ مرداد برای همیشه دمکراسی را از ایران دور کرد. شهره نمایی از فیلم 'عروسی' خیلی قشنگ بود، مخصوصاً آن‌جایش که عروس گفت: بعله ! وحیده من سعی می کنم فیلم های آپارات را نگاه کنم اما بعد از این‌که این فیلم را نگاه کردم به این نتیجه رسیدم که وقتم را حسابی تلف کردم. خدایی‌اش خیلی بد بود. چیز خاصی نداشت. پیمان خوب بود. با توجه به این‌که فیلم ساز ،یه فیلم‌ساز حرفه‌ای نبوده اما به‌نظرم توانسته بود روی نکات جالبی دست بگذارد، نکاتی که با توجه به این‌که فیلم مربوط به چندین سال پیش بود، هنوز رد‌پایی از آن‌ها در جامعه ما هست. مانی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، از آن فیلم‌هایی بود که برای همیشه در ذهنم حک شد. دلم برای هدر، ما، خودم و مردمم سوخت. دلم سخت گرفت از این‌که چقدر می‌توانیم لحظات خوشی داشته باشیم و نداریم. مهرزاد چقدر نگاه های سطحی, توریستی و سانتی مانتال نسبت به کشورم ایران آزار دهنده است. کجای این فیلم به مردم نزدیک شده بود و نگاه وسیع اجتماعی در آن وجود داشت؟ آیا صرف گفتن از حجاب, نبود آزادی و در نهایت چلوکباب خوردن و چند نما از اصفهان و ابیانه شد, فیلم اجتماعی؟ مجید فیلم بچه گانه یی بود. دریا خیلی جالب بود. من عاشق آن پیرزن فیلم هستم که نامش 'کشور' بود. تینا این چیه بود؟ ما هم فیلم عروسی‌ می‌سازیم، می‌دهیم شما پخش کنید.هر کیه دوربین دستش گرفت که کارگردان نمی‌شود. حیف وقت ... هژار زیاد جاذبه نداشت، بیشترهم جنبه ی تبلیغی داشت. من که نمی‌پسندمش. شادى خیلی موذیانه سعی شده بود شاه را مثل اینها، دیکتاتور نشان دهد که این نهایت بی انصافی است. برای شما که این فیلم را نشان دادید، متاسفم. جمال خیلی جالب و تاثیر گذار بود و نقش آفرینانش نیز بسیار خوب و جذاب بودند و مثل خود فیلم از یک سادگی و زیبائی برخوردار بودند. صحنه ها و گفتگو ها بیننده را به بطن فیلم که واقعیات جامعه را هم دنبال میکرد، میبرد . دست مریزاد میگم به مرجان تهرانی و آن زوج خوب . سمانه عالی بود و ملموس. کاملا واقعی. خیلی لذت بردم. نوشین خیلی جالب بود. اولش کمی کسل کننده بود اما کم کم برایم جالب شد. افشار متاسفانه چند دقیقه آخر فیلم را فقط توانستم ببینم که خیلی عالی بود. من و پسرم دقایقی را که تماشا کردیم، لذت بردیم. امیدوارم که بتوانم یک بار دیگر تمام فیلم را تماشا کنم. علی به‌نظر می‌آید مردم ده پانزده سال پیش ضمن ناراحتی از وضعیت‌شان خواهان تغییر شرایط بودند ولی امروز مردم نه تنها شرایط را پذیرفته اند بلکه تغییر هم نمی‌خواهند. بابک همیشه حقیقت تلخ بوده مخصوصأ این فیلم... داریوش واقعاً عالی بود. از آن فیلم‌هایی بود که برای همیشه در ذهنم ماند. ای کاش دولتها نبودند و مردم روابطشان برقرار بود. مهدی جالب بود. برای من نوستالژی عجیبی داشت که چند سال پیش آن را تجربه کردم. بهروز احساس می‌کنم تماشای «سفره عقد» نمادی از گذر یک عمر است برای پدر و مادرهای ما، تصویری از اولین راه افتادن های ما تا وقتی همسر آیندمان را به ایشان معرفی می‌کنیم. خیلی قشنگ بود و الان تمام شد. چقدر حس خوبی داشت این فیلم. محمد فیلم ویترین تناقضات ایران و ایالات متحده بود. تقابل احساسات پاک ایرانی‌ها نسبت به ایالات متحده و زندگی در آن‌جا و نگرش سخیفانه مردم آمریکا نسبت به ایران و ایرانی و تروریست دانستن ما. یک جوری راجع به ما حرف می‌زنند انگار با تکفیری‌ها و طالبانی‌ها هیچ فرقی نداریم. سوای دیدن یک فیلم خوب،حسی که به من دست داد یک حس حسرت بود. حسرت جایگاهی که ایران می‌توانست داشته باشد و الان ندارد. آدرس پست الکترونیک برنامه آپارات: کلیک aparat@bbc.co.uk آدرس فیس بوک برنامه آپارات:کلیک https://www.facebook.com/aparatonbbc *ممکن است هنگام پخش خبر فوری، محتویات این صفحه و این برنامه بدون اعلام قبلی تغییر کند.
این هفته در آپارات دو فیلم 'چه سر‌سبز بود دره ما' ساخته فرشته جغتایی و 'یاهو' ساخته صفی محمدقلی به‌نمایش درمی‌آیند. درباره فیلم 'چه سر‌سبز بود دره ما'
'چه سر‌سبز بود دره ما' و 'یاهو' در آپارات
مطرح شدن آمار و تکرار بخشنامه‌های اداری به تنهایی راه حل نیست. در شرایطی که امکان حل ریشه‌ای مشکلی در کوتاه مدت وجود ندارد، آگاهی و آموزش می‌تواند خسارت‌های احتمالی را کاهش دهد. آتش‌سوزی در مدرسه اسوه حسنه زاهدان روز سه‌شنبه، ۲۷ آذر ۱۳۹۷یعنی دقیقا ۶ سال و ۱۲ روز بعد از حادثه مشابه در مدرسه انقلاب اسلامی روستای شین‌آباد در پیرانشهر اتفاق افتاد. هر دو این حادثه به دلیل نبود سیستم گرمایشی ایمن و استاندارد اتفاق افتاده است. در شین‌آباد بخاری نفتی کاربراتوری و در زاهدان چراغ نفتی، جان دانش‌آموزان را گرفت. براساس بخشنامه وزارت آموزش و پروش که در تاریخ ۱۷ آبان سال ۱۳۹۰ (تقریبا یک سال قبل از حادثه شین‌آباد) در پایگاه اطلاع‌رسانی دولت منتشر شده "در مدارسی که به دلیل نبود سامانه حرارت مرکزی ناچار به استفاده از بخاری هستند، استفاده از بخاری نفتی کاربراتوری، بعد از بررسی دقیق و اطمینان از سالم بودن آنها با رعایت اصول ایمنی مجاز است. به هیچ وجه استفاده از تجهیزات گرمایشی غیراستاندارد نظیر؛ بخاری‌های غیراستاندارد، چکه‌ای، چراغ‌های والور نفتی و نظایر آن در مدارس، خوابگاه‌های دانش‌آموزی و ... مجاز نیست." فراتر از آنکه چه کسی چه قدر در این دو حادثه مسئول است، این مساله مطرح است که چه آمادگی‌ها و آگاهی‌هایی می‌توانست جان آن ۶ کودک را نجات دهد. براساس شرح حادثه مدرسه شین‌آباد توسط یکی از دانش‌آموزان، داغ شدن بیش از حد کوره بخاری، معلم کلاس را نگران می‌کند اما او همان موقع بچه‌ها را از کلاس خارج نمی‌کند. یکی از معلم‌های مرد مدرسه با کمک سرایدار سعی می‌کنند بخاری روشن را از کلاس خارج کنند. به علت داغی بیش از حد کوره بخاری، بخاری جلوی در کلاس از دستشان رها می‌شود و مخزن نفت بخاری منفجر شده و دیگر امکان خروج از کلاس وجود نداشته. آتش و دود کلاس را فرا می‌گیرد. تنها راه نجات آنها پنجره کلاس بوده. اما وجود نرده‌های آهنی پشت پنجره اجازه خارج کردن دانش‌آموزان را نمی‌دهد. در مدت زمانی که دیگران سعی می‌کردند نرده آهنی را از جا در بیاورند، لحظه به لحظه بر حرارت و دود در کلاس افزوده می‌شد. درباره حادثه زاهدان، مشخص نیست دقیقا چه اتفاقی باعث شروع آتش‌سوزی شده است. اما آنچه مشخص است، در حالی که بقیه دانش‌آموزان در حیاط مدرسه بودند، ۴ دانش‌آموز به تنهایی به کلاسی وارد می‌شوند که یک چراغ نفتی روشن در آن وجود داشته. به دلیلی که مشخص نیست، این چراغ نفتی آتش می‌گیرد و موکت کف کلاس شعله‌ور می‌شود. برخی می‌گویند همان ابتدا، در کلاس آتش گرفته. ۴ دختر که ترسیده بودند به جای خارج شدن از کلاس زیر نیمکت‌های کلاس پناه می‌برند. 'اشتباهات'، آگاهی و احساس مسئولیت در حادثه شین‌آباد ، به نظر می‌رسد عدم توانایی معلم در برآورد میزان خطر احتمالی پیش‌رو، باعث شد که احتمالا او مشکل را ناچیز فرض کند و دانش‌آموزان را از کلاس خارج نکند. البته این احتمال هم وجود دارد که او فقط برای کاهش ترس بچه‌ها سعی داشته مشکل را پیش پا افتاده نشان دهد. نکته مهم دیگر، حرکت دادن بخاری روشن با کوره بیش از حد داغ است که باعث مسدود شدن راه خروج دانش‌آموزان شده است. این کار که غیرمنطقی‌ترین راه حل به نظر می‌رسد، احتمالا در نتیجه اضطراب بیش از حد بوده است. به نظر می‌رسد با ارزش‌ترین چیزی که در کلاس وجود داشته همان بخاری بوده است. کلاس هم سطح زمین بوده، پس احتمال سقوط دانش‌آموزان از پنجره هم وجود نداشته. این نکته واضح است اگر نرده آهنی وجود نداشت دانش‌آموزان سریع‌تر از مهلکه جان به در می‌بردند. در حادثه زاهدان، چراغ نفتی روشن، در کلاسی که خالی بوده رها شده است. کف کلاس موکت بوده. غیر از خود موکت، با فرض اینکه موکت با چسب مخصوص به کف کلاس چسبانده شده باشد، قابلیت اشتعال افزایش یافته است. آنچه که در عکس‌های منتشر شده از این کلاس مشخص است، به دلیل فضای کم، این کلاس با چوب از فضای دفتر مدرسه جدا شده. یک ماده دیگر که به راحتی شعله‌ور می‌شود. از همه مهم‌تر اینکه ۴ دانش‌آموز "به تنهایی" به کلاسی مراجعه کرده‌اند که در آن یک چراغ نفتی روشن وجود داشته. ممکن است همه این موارد را بتوان در قالب یک بخشنامه یا دستورالعمل گنجاند. اما آگاه بودن معلمان و دانش‌آموزان از این موارد می‌توانست جان‌های زیادی را نجات دهد. پروژه گازرسانی زاهدان از اسفند ۱۳۹۵ رسما آغاز شده و تاکنون بعضی از مناطق زاهدان از گاز طبیعی استفاده می‌کنند. شرکت ملی گاز و آموزش و پروش، طرحی را با عنوان همیار گاز در سراسر ایران برگزار می‌کنند. هدف این طرح آموزش نکات ایمنی و افزایش توان دانش‌آموزان برای حفظ سلامت‌شان است. در زاهدان هم این طرح فقط برای ۱۵۰ دانش‌آموز در مناطقی که گازکشی شده، اجرا شده است. برخی گزارش‌ها حاکی از آن است که گازکشی در شین‌آباد ۱۰ سال قبل از حادثه آتش‌سوزی انجام شده و قدمت کلاسی که طعمه حریق شده ۸ سال بود.‌ به نظر می‌رسد تا برچیده شدن کامل چراغ‌ها و بخاری‌های نفتی از مدارس ایران، اجرای طرح مشابه با مشارکت وزارت نفت، آتش‌نشانی و آموزش و پرورش ایران برای مدیران، معلمان و دانش‌آموزان در بسیاری از مدارس ضروری است.
هربار که اتفاقی می‌افتد و جان انسانی از دست می‌رود، اعداد و ارقام، آمار، نقل قول‌ها و بایدها و نبایدهای زیادی مطرح می‌شود که بعد از مدتی همه به فراموشی سپرده می‌شود. جریان زندگی اگر باعث فراموشی کامل درد و رنج قربانیان نشود، حداقل آن را در یادها کم‌رنگ می‌کند. حتی اگر قربانیان حادثه، کودکان معصومی باشند که صبح به مدرسه بروند و عصر به خانه باز نگردند.
آتش‌سوزی زاهدان؛ نکاتی که می‌توانست نجات‌بخش باشد
هیات آلمانی، همراه با همپیمانان ترکی و هندیشان در کابل در سال ۱۹۱۶ کتاب جدیدی به‌قلم جولز استوارت، کارشناس تاریخ افغانستان، به ماجرای فراموش شده اعزام جاسوسان آلمانی به کابل می‌پردازد و به‌ ما یادآوری می‌کند که یکی از مهم‌ترین عوامل پیروزی متفقین در جنگ، افغانستان بوده است. این ادعا در وهله اول عجیب بنظر می‌رسد. افغانستان از صحنه‌های اصلی درگیری فاصله زیادی داشت و در تمام طول جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بود. اما گوشه‌گیری این کشور به این معنی نبود که نمی‌تواند برای متفقین مشکل ایجاد کند. افغانستان با هند تحت کنترل بریتانیا حدود ۲۶۰۰ کیلومتر مرز مشترک داشت (خط جنجال برانگیز "دیورند"). در آن موقع هم مثل حالا بسیاری از مناطق در امتداد این خط بی‌ثبات و دستخوش نا آرامی بود. در ۶۰ سال پیش از جنگ جهانی اول، بریتانیا برای برقراری نظم و قانون در این منطقه تقلا می‌کرد. واحدهای بزرگی از ارتش در آنجا مستقر بودند تا از شورش فراگیر قبایل پشتون ساکن این مناطق جلوگیری کنند. در سال ۱۹۱۴ با آغاز جنگ شمار زیادی از نیروهای بریتانیایی و هندی برای جنگیدن در فرانسه و بین‌النهرین (عراق امروزی) از هند اعزام شدند. شمار نیروهای مستقر در هند به حداقل ممکن رسید، و امکانات دفاعی در ایالت سرحد شمال غربی (خیبر پختونخوای امروزی) در امتداد خط دیورند دیگر توان کنترل اوضاع را نداشت. برای استراتژیست‌های آلمانی روشن شده بود که ایالت سرحد شمال غربی هند یکی از نقاط ضعف عمده امپراتوری بریتانیا است. آنها متوجه شده بودند که اگر بتوانند قبایل پشتون ساکن نواحی مرزی را به شورش وا دارند، بریتانیایی‌ها مجبور خواهند شد صدها هزار نیرو را برای حفاظت از هند از فرانسه و بین‌النهرین به آنجا اعزام کنند. دشواری سفر به افغانستان کتاب جدیدی به‌قلم جولز استوارت، کارشناس تاریخ افغانستان، به ماجرای فراموش شده اعزام جاسوسان آلمانی به کابل می‌پردازد چنین اتفاقی می‌توانست تأثیر سرنوشت‌سازی در تعیین پیروز جنگ داشته باشد. دولت آلمان دریافت که بهترین راه انجام این کار تماس مستقیم با پادشاه افغانستان، امیر حبیب‌الله، است که نفوذ زیادی بر قبایل نواحی مرزی داشت. اما انجام این کار فقط در حرف آسان بود. از سال ۱۸۷۹، سیاست خارجی افغانستان رسما تحت کنترل بریتانیایی‌ها بود، و پادشاه افغانستان هر سال کمک مالی قابل توجهی از بریتانیایی‌ها دریافت می‌کرد. در نتیجه، بعید بود که امیر حبیب‌الله علیه حامیان بریتانیایی‌اش اقدام کند. از آن دشوارتر نفس فرستادن یک هیأت دیپلماتیک آلمانی به کابل بود. آنها نمی‌توانستند از روسیه یا هند تحت حکومت بریتانیا عبور کنند، چرا که آلمان با هردوی این کشورها در حال جنگ بود و بریتانیا از طریق هند مرزهای شمالی و جنوبی افغانستان را کنترل می‌کرد. تنها راه باقی‌مانده پرشیا (ایران امروزی) بود. اما این هم چالشی بزرگ بود. بعد از آغاز جنگ جهانی، شمال و جنوب ایران بین بریتانیا و روسیه تقسیم شده بود، و کشور پر از جاسوسان و گشت‌های نظامی متفقین بود. تنها راه موجود برای رسیدن به افغانستان، عبور از بیابان صعب‌العبور دشت کویر بود. در کتاب استوارت بنام هیأت اعزامی قیصر به کابل این داستان نقل می‌شود که چطور یک هیات سری آلمانی در سفری پرمخاطره به افغانستان رفت تا سعی کند امیر حبیب‌الله را با خود همراه کند و ایالت سرحد شمال غرب هند را به آتش بکشد. این حکایت واقعا شبیه داستان‌های جاسوسی پرماجراست، و طرف‌های درگیر در آن همه توان خود را بکار می‌گیرند. دو افسر اشرافی آلمانی که تجربه سفر به ایران را داشتند، بنام‌های اسکار ریتر فون نیدرمایر و ورنر اوتو فون هنتیگ، از خط مقدم جبهه فراخوانده، و مأمور شدند که رهبری این مأموریت را بدست بگیرند. مأموریت از قسطنطنیه (استانبول امروزی) و با همراهانی از آلمانی‌ها، ترک‌ها و انقلابیون هندی آغاز شد. آنها توانستند با عبور از دشت کویر از رویارویی با جاسوسان متفقین، راهزنان عشایر، مارهای سمی، رتیل‌ها و درجه حرارتی که بعضا به ۶۰ درجه سانتی‌گراد می‌رسید، جان بدر ببرند، و به شهر هرات در غرب افغانستان برسند. "استقبال آلمانی‌ها مصرف داخلی دارد" حبیب الله به‌خوبی از مسائل مربوط به سیاست خارجی مطلع بود، و می‌دانست که رد کردن بلافاصله پیشنهاد آلمانی‌ها کاری احمقانه است، به‌خصوص که ممکن بود ورق جنگ به‌نفع آنها برگردد. وقتی در آغاز اکتبر سال ۱۹۱۵ به کابل رسیدند، مشکلاتشان تازه شروع شد. آنها به‌خوبی می‌دانستند که جانشان هیچگاه در امان نیست؛ از زمانی که در سال ۱۸۷۹ یک هیأت دیپلماتیک بریتانیایی تحت رهبری سر لوئیس کاوانیاری در کابل بدست جمعیتی خشمگین قتل عام شد، مدت زیادی نگذشته بود. اما مشکل دیگر جلب حمایت امیر حبیب‌الله و موفقیت مأموریت بود. با گذشت زمان، تمایل امیر حبیب‌الله به رها کردن بریتانیایی‌ها کمتر می‌شد. آنها همان کنار در هند مستقر بودند، در حالی که آلمان بسیار دورتر بود. به‌علاوه، او از نظر مالی به بریتانیا وابسته بود، و نمی‌توانست به‌راحتی آنها را کنار بگذارد. برخی اعضای دیگر خاندان سلطنتی، از جمله برادر او نصرالله و پسرش امان‌الله، بشدت ضد بریتانیایی بودند. آنها از فرستادگان آلمان به کابل به گرمی استقبال کردند، و نسبت به دعوت آنها به جهاد علیه بریتانیا، و امکان استقلال افغانستان و بازپس‌گیری پیشاور و بلوچستان اشتیاق نشان دادند. این مناطق در قرن نوزدهم از افغانستان جدا، و به هند منضم شده بودند. حبیب‌الله می‌دانست که اگر بلافاصله فرستادگان آلمان را مرخص کند، ممکن است نصرالله و جناح طرفدار جهاد را خشمگین کند، و آنها ممکن است این خشم را بهانه‌ای کنند برای یک کودتای بدون خونریزی. حبیب‌الله همچنین در اواخر سال ۱۹۱۵ می‌دانست که عاقبت جنگ نامشخص است. او به‌خوبی از مسائل مربوط به سیاست خارجی مطلع بود، و می‌دانست که رد کردن بلافاصله پیشنهاد آلمانی‌ها کاری احمقانه است، به‌خصوص که ممکن بود ورق جنگ به‌نفع آنها برگردد. به همین علت، حبیب‌الله که مذاکره کننده‌ای زیرک و ماهر بود، سعی کرد زمان بخرد. او چند ماه هیأت آلمانی را در کابل نگاه داشت و سعی کرد همه امتیازات ممکن را از حضور آنها بگیرد. او از آنها خواست که در دوران حضورشان در کابل ارتش افغانستان را آموزش دهند. همچنین معاهده‌ای موقتی بین آلمان و افغانستان منعقد کرد که به موجب آن، آلمان سلاح و ۱۰ میلیون پوند کمک مالی در اختیار افغانستان قرار می‌داد. اما در عین حال به بریتانیایی‌ها اطمینان داد که استقبال گرمش از آلمانی‌ها مصرف داخلی دارد، و همچنین بریتانیایی‌ها را وادار کرد که کمک مالی سالیانه‌شان به او را افزایش دهند. اما در ماه مه سال ۱۹۱۶، با ناکامی آلمانی‌ها در عبور از خطوط دفاعی فرانسوی‌ها در نبرد وردن در فرانسه، معلوم شد که پیروزی آلمان در جنگ بعید است، و حبیب‌الله با آلمانی‌ها متحد نخواهد شد. هنتیگ و نیدرمایر مجبور شدند کابل را ترک کنند. آنها سعی کردند به آلمان بازگردند. هنتیگ در سفری استثنایی به‌دور دنیا از چین، اقیانوس آرام و آمریکا گذشت. نیدرمایر هم مسیر ایران را انتخاب کرد. حبیب‌الله آرامش را در ایالت سرحد شمال غرب حفظ کرد، و بریتانیایی‌ها هم مجبور نشدند نیروهایی را که در اروپا و بین‌النهرین بشدت به آنها نیاز داشتند، به افغانستان منتقل کنند. موضع برابر با افغان‌ها با وجود ناکام ماندن مأموریت آلمانی‌ها، آثار آن تا به امروز پابرجاست. مأموریت هنتیگ و نیدرمایر شاید اولین سفر دیپلماتیک به افغانستان بود که در آن هیأت خارجی از موضع برابر با افغان‌ها رفتار می‌کرد. این با نحوه برخورد قبلی بریتانیایی‌ها و روس‌ها تفاوتی فاحش داشت. فرستادگان آلمانی با وجود تفاوت‌های قومی و مذهبی از بالا به افغان‌ها نگاه نمی‌کردند. آنها هیچ تلاش نکردند این شایعه را که قیصر آلمان مسلمان شده، و در نتیجه از تلاش‌های مسلمانان برای رهایی از سلطه اروپایی‌ها حمایت می‌کند، انکار کنند. "امان‌الله (طرف راست) پسر حبیب الله، بشدت ضد بریتانیایی بود." این طرز رفتار آلمانی‌ها بعد از جنگ هم در یاد افغان‌ها ماند. وقتی افغانستان بعد از سومین جنگ افغان و انگلیس (جنگ تل) توانست کنترل سیاست خارجی خود را بدست بگیرد، آلمان به‌وضوح در افغانستان نقش عامل متوازن کننده را در مقابل منافع بریتانیا و روسیه برعهده گرفت. حجم سرمایه‌گذاری‌های آلمان در این کشور خیلی زود از حجم سرمایه‌گذاری‌های بریتانیا فراتر رفت. جمع زیادی از مهندسان و تکنیسین‌های آلمانی برای زندگی به کابل رفتند. تدریس زبان آلمانی در کابل رواج پیدا کرد و اولین پرواز میان افغانستان و اروپا بین برلین و کابل برقرار شد. بی‌دلیل نیست که بعد از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، کنفرانس صلح افغانستان در شهر بُن برگزار شد. خروج امسال نیروهای ناتو از افغانستان با صدمین سالگرد آغاز جنگ جهانی اول مصادف شده است. داستان سفر هیأت آلمانی یادآور آن است که بریتانیا به‌خاطر حمایت‌های افغانستان در جریان آن جنگ به این کشور مدیون است، و همچنین می‌تواند از منظر تشخیص بهترین راه تعامل قدرت‌های خارجی با افغانستان بسیار پند آموز باشد.
سرنوشت جنگ جهانی اول در کجا معلوم شد؟ در میادین جنگ فرانسه؟ در جبهه روسیه؟ یا در سواحل گالیپولی؟
جنگ جهانی اول: چگونه افغانستان به داد بریتانیا رسید
آقای رفسنجانی گفت: "درعين حال حاضريم همه چيز را به طور شفاف به دنيا نشان دهيم که نگران نباشند." آژانس بين المللی انرژی اتمی در تازه ترين قطعنامه خود از ايران به دليل اعلام نکردن برخی فعاليت های اتمی خود انتقاد و شديدا ابراز نگرانی کرده است. قطعنامه آژانس واکنش تند برخی مقام های ايران را به دنبال داشت به نحوی که اعلام شد جمهوری اسلامی از پذيرفتن بازرسان آژانس خودداری خواهد کرد. آقای هاشمی در مورد قطعنامه گفت: "با همکاری که در ماههای گذشته با آژانس بين المللی انرژیاتمی داشتيم، انتظار اين بود که آنان از ما تشکر کنند، البته اين تشکر انجام شده و در بخشی از قطعنامه آمده است، اما در نهايت زهر خودشان را ريختند و اين تشکر را تلخ کردند که اين گونه رفتار کردن دارای تناقض است." وی در عين حال از اعلام نظر در مورد موضع قطعی جمهوری اسلامی درقبال قطعنامه خودداری کرد و گفت: هيچ يک از ما، حتی رهبر درباره اين مسايل مهم به تنهايی تصميم گيری نمی کنند، بلکه جلسات مشورتی تشکيل شده و درباره نحوه عمل تصميم گيری می شود. آقای هاشمی گفت: "جمهوری اسلامی ايران اکنون با اعتماد قبلی با آژانس نمی تواند کار کند و بايد اعتمادسازی مجدد داشته باشند." ناخرسندی از قطعنامه آژانس انرژی اتمی پيشتر نيز حميدرضا آصفی سخنگوی وزارت خارجه ايران در واکنش نسبت به صدور قطعنامه اخير شورای حکام آژانس بين المللی انرژی اتمی گفت بخش هايی از اين قطعنامه با واقعيات منطبق نيست. با اينهمه حميدرضا آصفی از متن قطعنامه صادر شده ابراز ناخرسندی کرد و گفت اين چيزی نيست که جمهوری اسلامی می خواست و با خواست ما متفاوت است. همچنين حسن روحانی، دبير شورايعالی امنيت ملی که سرپرستی مذاکرات منجر به امضای پروتکل الحاقی توسط ايران را برعهده داشت قطعنامه شورای حکام را غيرمنصفانه توصيف کرده است. وی گفته است که اين قطعنامه تعهد جديدی برای ايران ايجاد نمی کند و در نتيجه، اين کشور همچنان به فعاليت هسته ای صلح آميز خود ادامه می دهد. وی لحن قطعنامه را در برخی موارد تند خواند و گفت که در آن واقعيات منظور نشده است. خدمات
اکبر هاشمی رفسنجانی، رييس مجمع تشخيص مصلحت جمهوری اسلامی عصر يکشنبه چهاردهم مارس در واکنش به قطعنامه آژانس بين المللی انرژی اتمی گفت : "مصمم هستيم از فوايد صلح آميز انرژی هسته ای استفاده کنيم که از جمله آن چرخه سوخت است (غنی سازی اورانيوم) که مورد نياز نيروگاهها می باشد و به هيچ قيمتی ازآن دست برنمی داريم."
'ايران از برنامه توليد سوخت اتمی دست برنمی دارد'
محمد یزدی (راست) و صادق لاریجانی (چپ) هر دو عضو شورای نگهبان هستند به تازگی در تلویزیون ایران علیه آقای لاریجانی مطالبی بیان شده و اظهارنظر تندی هم از قول محمد یزدی علیه صادق لاریجانی نقل شده است. هرچند صحبت‌های آقای یزدی از طرف مدیر روابط عمومی جامعه مدرسین حوزه علیمه قم تکذیب شده، مرتضی مقتدایی، عضو این نهاد به ایرنا گفته: "آقای یزدی این گونه مطالب را که در ذهنشان بود گاهی در جلسات جامعه مدرسین مطرح می‌کردند و حالا علنی آن را بیان کرده‌اند." در روزهای اخیر موجی رسانه‌ای در ایران به راه افتاده که در آن ابراهیم رئیسی، رئیس جدید قوه قضاییه، دارای اراده‌ای جدی برای مبارزه با فساد و "پاکسازی درونی" تصویر می‌شود. نقل قول منسوب به محمد یزدی چیست؟ فرید مدرسی، روزنامه‌نگار ایرانی متمرکز بر اخبار مرتبط با روحانیون شیعه، می‌گوید محمد یزدی در جلسه‌ای با مسئولان مرکز بسیج اساتید و نخبگان حوزه علمیه قم، به تندی علیه حسن روحانی و صادق لاریجانی موضع گرفته است. آقای مدرسی در کانال تلگرام خود از محمد یزدی نقل کرده است: "فلانی می‌گوید اگه این کار را نکنید نجف می‌روم! خب بروید، آیا با رفتن شما قم به‌هم می‌خورد؟ شما در قم بودنتان هم خیلی موثر نبود؛ چه رسد که نجف بروید. رییس دفتری که ۱۰ سال، جای مهمی را اداره کرده دستگیر می‌شود، بعد اعتراض می‌کند که چرا گرفتید؟! به اسم مدرسه علمیه، کاخ ساختند! آیا ارث پدرت بود؛ از کجا آوردی ساختی؟" باشگاه خبرنگاران جوان، وابسته به صداوسیما هم همین اظهارنظر را از قول محمد یزدی در توییتر منتشر کرده است. صادق لاریجانی به نجف می‌رود؟ چند روز پیش از آن که از قول محمد یزدی نقل شود او خطاب به صادق لاریجانی گفته "خب بروید نجف"، شایعه‌ای درباره قصد آقای لاریجانی برای مهاجرت به نجف مطرح شد. باشگاه خبرنگاران جوان، وابسته به صداوسیما یکی از اولین رسانه‌هایی بود که این شایعه را منتشر کرد. این خبرگزاری نوشت: " برخی کاربران شبکه های اجتماعی از نامه انتقادی آیت الله آملی لاریجانی به رهبر انقلاب درباره بازداشت اکبر طبری و همچنین موضوع هجرت به نجف، خبر داده اند." صادق لاریجانی متولد نجف در عراق است. خبرگزاری تسنیم پس از انتشار شایعات به نقل از "یکی از شخصیت‌های نزدیک" به صادق لاریجانی نوشت او قصد مهاجرت ندارد. بعدتر روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت هم چنین اخباری را تکذیب کرد. ماجرای کاخ به اسم مدرسه علمیه چیست؟ به تازگی یک روحانی در شبکه یک تلویزیون ایران گفت قبل از برخورد با "مگامال و مسجد لاکچری باید دست بگذارید روی حوزه علمیه مجلل. قبل از ویلای لواسان باید دست بگذارید روی حوزه لواسان". او گفت: "مجلل‌ترین حوزه‌ها الان برای کیست؟ رئیس قوه قضاییه سابق است." در نقل قول منسوب به محمد یزدی هم او علیه صادق لاریجانی گفته: " به اسم مدرسه علمیه، کاخ ساختند". نماینده قم گفت در ساخت مدرسه علمیه ولی عصر هکتارها زمین با اعمال نفوذ واگذار شده چندی پیش نماینده قم در مجلس از ساخت مدرسه علمیه آقای لاریجانی انتقاد کرد و گفت: "زمین‌هایی در قم به افراد خاص و نهادهای خاص واگذار شده که هکتار این زمین‌ها بالا بوده و متاسفانه قرارداد این زمین‌ها غیر منصفانه است." "مدرسه علمیه‌ای که رئیس قوه قضائیه در شهر قم احداث کرده، نظم شهری را در آن منطقه مختل کرده و علاوه بر آن تبعات اجتماعی بسیار بالایی روی دست نظام گذاشته است." شهردار سابق قم اعمال نفوذ در ساخت مدرسه علمیه "حضرت ولی عصر" را رد کرد. دیگر حملات رسانه‌ای به لاریجانی چیست؟ در روزهای اخیر به طور کم‌سابقه‌ای سه بار در برنامه‌های تلویزیون ایران از صادق لاریجانی انتقاد شده است. مرتضی حیدری و کیا داوود اسفندیاری، مجری‌های صداوسیما در برنامه‌ای گفتند که به خاطر انتقادی از قوه قضاییه قرار بود آنها بازداشت شوند. آقای حیدری گفت علیه آنها اعلام جرم شد و با صحبت‌های محمد ضرغامی، رئیس وقت صداوسیما، موضوع فیصله یافت. در برنامه‌ای دیگر آقای لاریجانی به ساخت حوزه عملیه مجلل متهم شد. در برنامه وحید یامین‌پور در شبکه سه هم از قوه قضاییه دوران صادق لاریجانی انتقاد شد که باعث می‌شده انتقاد از قوه قضاییه به خط قرمزی برای روزنامه‌نگاران تبدیل شود. روزنامه‌نگاران ایرانی پیوسته با برخوردهای قضایی روبرو هستند، اما این برخوردها معمولا شامل روزنامه‌نگاران حکومتی نمی‌شود. انتقادها از صادق لاریجانی محدود به برنامه‌های تلویزیونی نیست. تصویری که خبرگزاری وابسته به صداوسیما از شهرک باستی هیلز در لواسان منتشر کرده مورد دیگر به پرونده زمین‌خواری در لواسان مربوط می‌شود. چند ماه پیش گروهی از هواداران آیت‌الله خامنه‌ای، با عنوان "جنبش عدالتخواه دانشجویی" در نامه‌ای از تخلف در ساخت شهرکی مشهور به "باستی‌هیلز"، نامی مشابه بورلی هیلز در لس‌آنجلس، انتقاد کردند و گفتند باید به نقش ادعایی صادق لاریجانی و علی‌اکبر ناطق نوری در این زمینه رسیدگی شود. خبرگزاری مهر هم به تازگی نوشته است: "انتظار می‌رود رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که نزدیک به ۱۰ سال سکانداری قوه قضائیه را برعهده داشت... در بیانیه‌ای جدید ضمن تمکین عملی به دیدگاه‌هایش در دوران قاضی القضاتی، موضع خود در قبال پرونده اکبر طبری، را اصلاح کند." درباره انتقادها چه گفته شده است؟ مرتضی مقتدایی، عضو مجلس خبرگان، که تلویحا درستی نقل قول‌ها از محمد یزدی را تایید کرده گفته است: " به نظرم همین شخص اگر کار خلافی داشته، اگر صلاح می‌دانستند، همان وقت تذکر می‌دادند، ولی اگر صلاح نمی‌دانند و سکوت کردند، باید همیشه سکوت کنند. اگر کسی سر پستی بود و رفت، بعد انتقاد کنند این کار درستی نیست." علی مطهری، از نمایندگان سرشناس مجلس ایران هم گفته بهتر بود انتقاد از آقای لاریجانی به طور خصوصی مطرح می‌شد. آقای مطهری گفته است: "مطرح شدن این حرف‌ها از سوی روحانیون و مقامات عالی کشور خوب نیست. بهتر است روحانیون انتقاداتشان را خصوصی مطرح کنند. مطرح شدن این صحبت‌ها در فضای رسانه‌ای بر روحیه مردم اثر می‌گذارد و شائبه رقابت بین آنها را ایجاد می‌کند." روزنامه اصلاحطلب شرق نوشته: " آنها که تا پیش از این هیچ‌گونه نقدی را بر قوه قضائیه برنمی‌تابیدند و نقدهای جریان یا چهره‌های اصلاح‌طلب و مستقل را در راستای دشمنی و تضعیف این قوه تفسیر می‌کردند چطور خودشان یک‌شبه منتقد شده‌اند؟" اعتماد، دیگر روزنامه اصلاحطلب هم نوشته: "او که روزگاری به گواه اظهارات فعالان سیاسی، نقدش مساوی بود با اقدام به جرم، حالا به صورت روزانه در برنامه‌های زنده شبکه‌های مختلف صداوسیما نقد می‌شود ... اما همچنان یک سوال به قوت خود باقی است، آن هم اینکه اقدامات صداوسیما و همراهی اصولگرایان در انتقاد از مسئولان سابق قضایی برای مقابله با فساد است یا موضوع به شخص آملی‌لاریجانی بازمی‌گردد؟" چه انتقادها و اتهام‌هایی علیه صادق لاریجانی مطرح است؟ صادق لاریجانی در میانه اعتراضات سال ۱۳۸۸ رئیس قوه قضاییه ایران شد. در جریان سرکوب آن اعتراضات چند هزار نفر از فعالان سیاسی، روزنامه‌نگاران و معترضان از میان مردم عادی بازداشت شدند و برخی از آنها تحت شکنجه قرار گرفتند و وادار به اعتراف علیه خود شدند. برگزاری دادگاه‌های دسته‌جمعی که متهمان بعدها آن را "نمایشی" خواندند یکی از موضوعات مورد انتقاد در این زمینه بود. در سال ۸۸ برای فعالان سیاسی دادگاه‌های دسته جمعی برگزار شد سرکوب مشابهی هم در جریان موج اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ از طرف قوه قضاییه ایران تکرار شد. در مقطعی از ریاست صادق لاریجانی بر قوه قضاییه اجرای احکام اعدام در ایران شدت گرفت. چندین زندانی سیاسی در این زمان در زندان‌ها در شرایط مشکوکی درگذشتند. همچنین ایران یکی از بزرگترین زندان‌های روزنامه‌نگاران در جهان بود. گزارش‌های مختلف حاکی از آن است که وضعیت زندانیان عادی در مواردی حتی وخیم‌تر از زندانیان سیاسی است. صادق لاریجانی علاوه بر این انتقادهای حقوق بشری، با انتقادها و اتهام‌هایی در زمینه فساد مالی نیز روبرو بوده است. به جز ابهاماتی که درباره رابطه او با اکبر طبری وجود دارد، یکی از این موارد دیگر افشای ۶۳ حساب بانکی مربوط به قوه قضاییه به نام شخص آقای لاریجانی بود. جلسه فاضل لاریجانی و آقای مرتضوی در مجلس ایران پخش شد صادق لاریجانی همچنین برای عدم رسیدگی شفاف به پرونده زمین‌خواری برادرش جواد لاریجانی و ماجرای زد و بند برادر دیگرش فاضل لاریجانی با سعید مرتضوی مورد انتقاد بوده است. صادق لاریجانی باعث مشکلات قوه قضاییه شد؟ مسائل حقوق بشری و مشکلات ساختاری قوه قضاییه در زمان ریاست افراد مختلف کمابیش به طور مشابهی وجود داشته است. محمود هاشمی شاهرودی گفت یک "ویرانه" را از محمد یزدی تحویل گرفته محمد یزدی، که گفته شده انتقادهای تندی از صادق لاریجانی کرده، خود پیشتر رئیس قوه قضاییه بود. وقتی محمود هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضاییه شد گفت یک "ویرانه" را از محمد یزدی تحویل گرفته است. در زمان ریاست آقای هاشمی شاهرودی الیاس محمودی، رئیس مجتمع امور اقتصادی و رئیس حفاظت اطلاعات قوه قضاییه پس از فرار شهرام جزایری از زندان از کار برکنار شد. وقتی عباس پالیزدار در حاشیه تحقیق و تفحص مجلس هفتم افشاگری‌های گسترده‌ای علیه چند مقام عالی جمهوری اسلامی از جمله مقام‌های قوه قضائیه کرد، نتیجه برخورد قضایی با خود او و حکم ۱۰ سال حبس برایش بود. سعید مرتضوی، دادستان اسبق تهران، با اتهام فساد مالی روبرو بود. اخباری تاییدنشده هم از احضار عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان قبلی تهران، با اتهام‌های مشابه منتشر شده است. یکی از نهادهای اصلی مسئول برای مبارزه با فساد مالی سازمان بازرسی کل کشور است که ابراهیم رئیسی، رئیس کنونی قوه قضاییه ایران، ۱۰ سال رئیس آن بود. حسن روحانی در مناظره‌ انتخاباتی با ابراهیم رئیسی انتقاد کرد که چرا در همه سال‌هایی که در قوه قضاییه بوده در مبارزه با فساد موفق نبوده است. صادق لاریجانی کیست؟ صادق اردشیر لاریجانی، که برخی رسانه‌های ایران او را صادق آملی نیز معرفی می‌کنند، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو شورای نگهبان است. آیت‌الله علی خامنه‌ای هنگام انتصاب او به ریاست مجمع تشخیص او را دارای "سابقه برجسته و ارزشمند" خواند و گفت ریاستش بر قوه قضاییه "پرتلاش و عالمانه و مخلصانه" بوده است. آقای لاریجانی پیش از انتصاب ابراهیم رئیسی به ریاست قوه قضاییه، نزدیک به ۱۰ سال با حکم آیت‌الله خامنه‌ای رئیس قوه قضاییه بود. برخلاف بیشتر مقام‌های ارشد قضایی ایران که سابقه‌ حضورشان در این نهاد به دهه شصت می‌رسد، صادق لاریجانی قبل از ریاست قوه قضاییه تجربه‌ای در این زمینه نداشت. او از سال ۱۳۷۷ عضو مجلس خبرگان و از سال ۱۳۸۰ عضو شورای نگهبان بود. پدر او میرزا هاشم لاریجانی، روحانی سرشناسی بود و پدرزنش، آیت‌الله وحید خراسانی نیز یکی از مراجع تقلید شیعه است. علی لاریجانی، برادر او، رئیس مجلس ایران است.
یک ماه پس از اعلام بازداشت اکبر طبری، معاون صادق لاریجانی در زمان ریاستش بر قوه قضاییه، فشارهای رسانه‌ای، از جمله در صداوسیما، علیه او بالا گرفته است.
شایعه 'مهاجرت صادق لاریجانی به نجف' و تشدید فشار رسانه‌ای علیه او
شاخص ترين نمونه، سريال تلويزيونی پايان نمايش است که به قيام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ می پردازد. هم زمانی ماه محرم و نوروز در کنار به تصوير کشيدن اوضاع سياسی خاص آن زمان رنگ و بويی کاملا مناسبتی به اين مجموعه داده است. پايان نمايش از توليدات شبکه يک سيماست که در پانزده قسمت تهيه شده و هر شب پس از اخبار شبانگاهی پخش می شود. در اين ميان برخی برنامه ها مانند برنامه های کودکان، منتخبی از فيلمهای طنز و کمدی جهان، برنامه های ورزشی و بعضی مستندهايی که در زمينه گردشگری و ايرانشناسی تهيه شده اند تا حدی از اين قاعده مستثنی هستند. در يک نگاه برنامه های شبکه های مختلف تلويزيون ايران در تعطيلات نوروزی از اين قرار است: شبکه يک مستند ايران، مستند اول، ايران بهشتی ديگر وديدنی های ايران برنامه های مستند شبکه يک سيماست. نوروزنامه، طنز آوران سيما، فيلم تلويزيونی عروس کوهستان(يوسف مهدوی) با مضمون جنگ وفيلمهای سينمايی ايرانی مانند بيد مجنون(مجيد مجيدی) ، دخيل(داريوش ياری) و فيلمهای خارجی از قبيل ارباب جنگ (اندرو نيکول)،اوماگ (پيتر تراويس) و نيز سريالهای پايان نمايش (بهمن زرين پور) ، خانه شماره ۱۳(اسماعيل ميهن دوست) و مجموعه تکراری مزرعه آفتابگردان(فريدون حسن پور) از ديگر برنامه های همين شبکه است. شبکه دو داستانهای تربچه (نگار استخر) ، دهکده دوردونه ها(امير رضا کاوه) ، قصه های بی بی خانوم(مصطفی رحماندوست) از توليدات نوروزی گروه کودک شبکه دو است. برنامه های ورزشی لژيونرها و طعم ورزش از ديگر توليدات نوروزی همين شبکه است. جاده های انتظار برنامه ای آموزشی است که با توجه به ميزان تصادفهای جاده ای در سالهای اخير از توليدات قابل اعتنای شبکه دو به ويژه در تعطيلات نوروزی است. صندلی داغ عنوان برنامه ای است که در ادامه سبک و سياق پيشين خود، در نوروز نيز با نشاندن ميهمانان خود به روی صندلی مخصوص اين برنامه می کوشد آنها را با پرسش هايی آميخته به شوخی و کنايه غافلگير کند. ميهمانان اين برنامه معمولا از ميان چهره های آشنايی مانند بازيگران، گزارشگران تلويزيونی، گويندگان خبر و ... هستند. فيلمهای سينمايی خيلی دور خيلی نزديک (سيد رضا ميرکريمی) ، باغ های کندلوس(ايرج کريمی) ، جايی برای زندگی(محمد بزرگ نيا)، مرد عنکبوتی ۲(سام ريمی)، کوهستان سرد(آنتونی مينگلا) ، افسانه زورو(مارتين کمپل) از جمله فيلمهايی است که در تعطيلات نوروز از همين شبکه برای تماشاگران تلويزيون پخش شده و يا خواهد شد. شبکه سه اين شبکه برنامه ای با آيتم های ياد گذشتگان، عيدی، راهيان نور، ايران شناسی و ميراث معنوی نوروز ويژه نوروز ۸۵ تهيه کرده است. همچنين در برنامه ای ديگر با عنوان پرستوهای مهاجر به معرفی افرادی از کشورهای مختلف جهان می پردازد که مسلمان و شيعه شده اند. مردان آهنين عنوان مسابقه ای پيشينه دار در شبکه ۳ سيماست که در نوروز امسال نيز مخاطبان ورزش دوست خود را با زورآزمايی مردان قوی هيکل سرگرم می کند. جام ۳ عنوان برنامه ای ديگر از گروه ورزش و مسابقات همين شبکه است. سريال تلويزيونی وفا (محمد حسين لطيفی) و مجموعه نمايشی چراغی در شب و برنامه ترکيبی فروغ ابدی با مضامين مذهبی از توليدات ديگر شبکه ۳ برای نوروز است. همچنين فيلم های سينمايی شاخه گلی برای عروس(قدرت الله صلح ميرزايی) ، خداحافظ رفيق(بهزاد بهزاد پور) ، شفت(جان سينگلتون) ، فضای صفر(آرون مندلسون) از جمله برنامه هايی است که اين شبکه برای تماشاگران نوروزی خود در نظر گرفته است. شبکه چهار شبکه چهار در کنار ساخت برنامه های آموزشی مستند تله تئاتر های تلويزيونی را نيز در دستور کار خود قرارداده است. در پوست شير(شهره لرستانی) ، بازپرس وارد می شود(رضا بابک)، خانه عروسک(منيژه محامدی) ، سوء تفاهم(حسن فتحی) ، دست های آلوده(حسين فرخی) ، دشمن مردم(رکن الدين خسروی)، قطار ارواح(رضا کرم رضايی) تله تئاترهايی هستند که از اين شبکه در تعطيلات نوروز بازپخش می شوند.با اين تفاوت که برخلاف گذشته هر تله تئاتر برای پخش در يک قسمت تدوين مجدد شده و برای مخاطبان تلويزيونی جذاب تر خواهد بود. اين شبکه با دو برنامه تحت عنوان سينما چهار و سينمای ماوراء علاوه بر پخش فيلمهای خارجی و ايرانی ، از نقطه نظر ساختاری و مضمونی خاص هر برنامه آنها را نقد و بررسی می کند. از ميان فيلمهای سينمايی که برای تعطيلات نوروز تماشاگران در نظر گرفته شده می توان به سه گانه ماتريس (اندی والری واچوفسکی) ، اسپارتان(ديويد ممت) ، اليور تويست (رومن پولانسکی) ، دختری با گوشواره های مرواريد( پيتر وبر) و رقص در غبار(اصغر فرهادی) اشاره کرد. همچنين موسيقی چهار عنوان برنامه ای است که طی ميزگردی با بزرگان موسيقی ايران به بررسی موسيقی ملی می پردازد. مجری اين برنامه دکتر آذر از افراد صاحب دانش در زمينه ادبيات و موسيقی است. شبکه پنج شبکه پنج برای شهروندان تهرانی امسال ۱۴ فيلم سينمايی ايرانی و خارجی در نظر گرفته است. رسم عاشق کشی (خسرو معصومی)، پشت پرده مه(پرويز شيخ طادی)، مهاجم مقبره (سايمون وست) ، شاه آرتور(آنتونيو فوکوا) و دور دنيا در هشتاد روز (فرانک کوراسی) از جمله اين فيلمها هستند. گروه کودک و نوجوان شبکه تهران هم در کنار برنامه های سرگرم کننده ۱۲ فيلم سينمايی و يک سريال خارجی به نام وايکينگ برای مخاطبان خردسال خود در نظر گرفته است. صبحانه، ورزش از نگاه پنج، سخنرانی های مذهبی و مسافران معطر که ويژه بازديد از منطق جنگی است از ديگر برنامه های نوروزی همين شبکه است. علاوه بر سريال خارجی ريشه ها (محصول ۱۹۹۷ امريکا) دو مجموعه طنز ايرانی با نامهای قصه های آقای تهرانی به تهيه کنندگی محمد تقی روغنی ها و زندگی به شرط خنده به کارگردانی مهدی مظلومی هر شب به استثنای شب های عزاداری از شبکه تهران پخش می شود. زندگی به شرط خنده از مجموعه های پر مخاطبی است که از اسفند ماه سال گذشته پخش آن آغاز شد و متناسب با مناسبتهای نوروز و روزهای محرم توليد و پخش آن برای سال جديد ادامه يافت. در مجموع امسال برای آن دسته از ايرانيان که امکان سفر نداشته و تلويزيون تنها وسيله سرگرمی برای گذراندن تعطيلات نوروزی شان بوده است ، فيلمهای سينمايی جذاب تر از باقی برنامه ها ست.است. خدمات
امسال همزمانی اربعين با آغاز سال نو از يک سو و اوضاع خاص سياسی حاکم بر جامعه از سوی ديگر برنامه های نوروزی تلويزيون ايران را نيز تحت تاثير خود قرار داده است. به طوری که بسياری از برنامه ها از سريال های تلويزيونی گرفته تا نقد و بررسی فيلم های خارجی، سرودها، کليپ ها و برنامه هايی از اين قبيل علاوه بر سرگرم ساختن مخاطبان خود به دنبال ارسال پيام های مذهبی و سياسی خاص اين زمان هستند.
نگاهی به برنامه های تلويزيون ايران در نوروز
حالا که کوبا دیگر دشمن درجه اول ایالات متحده در آمریکای لاتین به شمار نمی‌رود، به نظر می‌رسد ونزوئلا این نقش را بر عهده گرفته است. به ویژه آنکه منابع سرشار نفتی ونزوئلا، همیشه هدفی جذاب برای کمپانی‌های بزرگ چند ملیتی بوده‌اند. این روزها حتی از نام طرح‌هایی که برای سرنگونی حکومت کمونیستی کوبا استفاده می‌شد برای اتفاق‌های اخیر در ونزوئلا استفاده می‌شود، مثلا مت ستیب نویسنده مجله نیویورک در مقاله‌‌ای درباره طرح کودتای سوم ماه مه در ونزوئلا، آن را «خلیج خوک‌های احمقانه» نامیده است. صفت «احمقانه» از این رو به این "کودتای شکست خورده" نسبت داده شد که از نظر خیلی از کارشناسان نظامی، این تصمیم عقلانی نبود که یک گروه ۶۰ نفره بخواهد با دو قایق ماهیگیری به کشوری دیگر وارد شود، حکومت آنجا را سرنگون کند و سیاستمداران مورد نظر خود را به کرسی قدرت برساند. همین عقلانی به نظر نرسیدن چنین طرحی موجب شد "کودتای نافرجام" سوم ماه مه در ونزوئلا توجه چندانی را به خود جلب نکند. هر چند این "کودتا" به دلایل مختلف، اهمیت زیادی دارد. یک ''کودتای '' کمی خصوصی ماجرا از آنجایی آغاز شد که روز چهارم ماه مه نیکولاس مادورو، در یک نطق زنده تلویزیونی تصاویر گذرنامه و مدارک شناسایی دو سرباز پیشین از نیروهای کلاه سبز ارتش آمریکا را نشان داد که در جمع افراد مسلحی بودند که در تلاش نافرجام برای نفوذ از طریق دریا به خاک ونزوئلا و سپاس پایتخت این کشور، کاراکاس، ناکام مانده بودند. آن طور که دولت ونزوئلا می‌گوید، "این گروه کوچک قصد داشت مانند یک گروه ضربت عمل کند و با در کنترل گرفتن فرودگاه کاراکاس و بر قراری تماس با هسته‌های نظامیان مخالف در داخل کشور، مادورو را دستگیر و به آمریکا مسترد کند تا امکان به قدرت رسیدن خوان گوآیدو، رهبر مخالفان فراهم شود." آنطور که ونزوئلا می‌گوید "بر اساس طرح اصلی کودتا"، بنا بود گروه دیگری از مخالفان دولت ونزوئلا که در خاک کلمبیا آموزش دیده بودند، در همین زمان از مرز زمینی بین دو کشور به ونزوئلا وارد شوند و به سمت کاراکاس پیشروی کنند. گزارش‌های رویترز و دیگر منابع خبری از این "کودتا" نشان می‌دهد که آمریکایی‌های حاضر در گروه حمله، از کارکنان شرکت سیلورکُر یو‌اس‌ای بودند؛ یک شرکت خصوصی نظامی در فلوریدای آمریکا. بر اساس اسناد منتشر شده در روزنامه واشنگتن پست امضای گوآیدو و مشاور او خوان خوزه رندون پای قرار دادی ۲۱۳ میلیون دلاری با جردن گودرئو، رئیس شرکت سیلورکُر یو‌اس‌ای برای برکنار کردن مادورو از قدرت دیده می‌شود. بعد از شکست "طرح کودتا"، مادورو انگشت اتهام خود را به سمت دونالد ترامپ و گوآیدو گرفت که از زمان به قدرت رسیدن او در ونزوئلا پروژه‌های مختلفی را برای سرنگون کردن دولت حاکم در کاراکاس به اجرا گذاشته‌اند. با وجود آنکه هم ترامپ و هم گوآیدو هر گونه ارتباط با این طرح را به شدت تکذیب کردند اما خیلی‌ها بر این عقیده هستند که این اتفاق تاثیر مهمی بر فعالیت‌های آینده گوآیدو خواهد گذشت. آینده سیاسی رئیس جمهوری خودخوانده خوان گوآیدو رهبر مخالفان گوآیدو به عنوان رهبر مخالفان دولت مادورو در ژانویه ۲۰۱۹ خود را به عنوان رئیس جمهوری ونزوئلا معرفی کرد. هر چند که این اتفاق بدون هیچ رای‌گیری یا روند قانونی روی داد، اما دونالد ترامپ به سرعت او را به عنوان رئیس جمهوری ونزوئلا به رسمیت شناخت و یک سال بعد هم برای دستگیری مادورو ۱۵ میلیون دلار جایزه تعیین کرد. با وجود حمایت‌هایی که دولت‌های دست‌راستی برزیل، آرژانتین و کلمبیا از خوان گوآیدو انجام دادند، "کودتای" اخیر تا اندازه زیادی کار این چهره سیاسی ونزوئلا را سخت کرده است. گوآیدو برای کم کردن فشارهای سیاسی ناشی از ناموفق ماندن "کودتا"، در نهایت مجبور شد در روز ۱۱ می استعفای رندون، مشاور ارشد خود و فردی که امضای او پای قرار داد شرکت سیلورکُر یو‌اس‌ای قرار داشت، را بپذیرد. هر چند پیش از این هم ارتباط گوایدو با ستاد فرماندهی نیروهای مسلح آمریکا دردسرهایی برای او درست کرده بود، اما اتفاقی که این بار روی داد بر اساس تمام تعاریف کلاسیک و مدرن به عنوان یک کودتا شناخته می‌شود و این احتمال وجود دارد که دولت مادورو از آن به عنوان ابزاری قانونی برای اعلام کیفرخواست علیه چهره سیاسی مورد حمایت غرب استفاده کند. علاوه بر تاثیری که این "کودتا" بر روند درگیری‌های داخلی ونزوئلا و آرایش نیروهای خارجی حامی طیف‌های مختلف در این کشور خواهد داشت، نقش نیروهای بازنشسته ارتش آمریکا در آن یکبار دیگر فعالیت شرکت‌های خصوصی نظامی را به کانون توجه کارشناسان سیاسی و نظامی باز گرداند. مزدورهای مدرن اجیر کردن شرکت های خصوصی نظامی و سربازان مزدور، چیز تازه‌ای در تاریخ بشریت نیست و از زمانی که جنگ، درگیری سیاسی و دعوا بر سر قدرت وجود داشت، سربازان مزدور هم وجود داشتند. یکی از نمونه‌های بسیار معروف به کار گرفتن سربازان مزدور در قرن بیستم در جریان جنگ داخلی اسپانیا اتفاق افتاد و سلطنت طلب‌ها به رهبری ژنرال فرانکو هزاران سربازان مراکشی را برای جنگ در اسپانیا اجیر کردند. اما استفاده از سربازان مزدور در کودتاهای سیاسی نیز اتفاق تازه‌ای نیست. از زمانی که مفهوم مدرن کودتا به تاریخ سیاسی وارد شد، نیروهای نظامی مزدور نیز به نقش آفرینی به عنوان شاه‌ساز در این رویدادهای سیاسی پرداخته‌اند. مهم‌تر اینکه در عصر حاضر، کودتاهای مختلفی نیز با حضور نیروهای بازنشسته نظامی در کشورهای نفت‌خیزی مثل ونزوئلا روی داده است. کودتای وانگا در گینه استوایی یکی از نمونه‌های معروف چنین رویدادهایی است که در سال ۲۰۰۴ اتفاق افتاد و پای شرکت‌‌های نفتی اروپایی، دولتمردان آفریقای جنوبی و فرزند مارگارت تاچر، نخست‌ وزیر پیشین انگلستان، را هم به میان کشید. در آن کودتا نیز یک گروه کوچک ۶۴ نفره از سربازان مزدور به فرماندهی افسران بازنشسته نیروهای هوایی ویژه اس ای اس در تلاش برای براندازی حکومت گینه استوایی بودند که البته آن تلاش هم ناکام ماند. البته نمونه معروف‌تر چنین کودتاهایی، باز هم متعلق به گینه استوایی است که یکی از بزرگ‌ترین تولید کنندگان نفت خام در آفریقا به شمار می‌رود. طرح دیگری برای کودتا در این کشور در سال ۱۹۷۲ در نظر گرفته شده بود که آن هم ناکام ماند اما بر اساس آن کتابی پرفروش به قلم نویسنده سرشناس، فردریک فورسایت، نوشته شد. فورسایت در کتاب «سگ‌های جنگ»‌ با چنان موشکافی و دقتی به تشریح روال اجیر کردن سربازان مزدور، بازار اسلحه قاچاق و مناسبات موجود بین افسران بازنشسته می‌پردازد که در زمان انتشار کتاب در سال ۱۹۷۴ موجب تحسین همگان شده بود. البته چند سال بعد و در جریان پژوهش‌های یک روزنامه‌نگار تحقیقی مشخص شد که فورسایت شخصا یکی از سرمایه‌‌گذاران و طراحان آن کودتا بود.
پرتاب نارنجک از داخل هلیکوپتر به روی دادگاه عالی ونزوئلا و به رگبار بستن ساختمان وزارت کشور در سال ۲۰۱۷، حمله با پهپاد انفجاری به نیکولاس مادورو، رئیس جمهوری ونزوئلا، در جریان یک رژه نظامی در سال ۲۰۱۸، تلاش یک گروه از نظامیان مخالف مادورو برای قبضه قدرت در ژانویه ۲۰۱۹ و حالا تلاش یک گروه ۶۰ نفره برای ورود به ونزوئلا از طریق دریا و بر کنار کردن مادورو تنها فهرست کوتاهی از تلاش‌های نظامی برای سرنگون کردن دولت سوسیالیست ونزوئلا در سه دهه اخیر به شمار می‌رود.
ونزوئلا؛ ماجرای یک 'کودتای' خصوصی
این کتاب در واقع روایتی مستشرقانه از تاریخ کردستان و مراودات و مناسبات آن با همسایگان ترک و عربش در سالهای نخست سده گذشته است. سال‌هایی مشحون از جنگ و ناامنی و کشتار و قحطی که طی آن پایه‌های خاورمیانه سایس‌پیکو ریخته می‌شد تا زیربنای نظم منطقه‌ای برای قرن پس از آن شود. صدسال پس از آن زمان، در حالیکه نظم سایس‌پیکویی در حال ویران شدن است، شهر کوبانی در کردستان سوریه و در فاصله ۲ کیلومتری مرز ترکیه پرده‌ای تازه از نمایش خاورمیانه در حال گذار را با بازی جدیدی از کردها، ترک‌ها و عربها به نمایش گذاشته‌است. کردهای سوریه این مردم محروم از ابتدایی ترین حقوق سیاسی و اجتماعی، سه سال پیش در هنگامه آتش و خون، فرصتی تاریخی پیدا کردند تا بی‌عدالتی سایس پیکو را جبران و صاحب اقلیم خودمختار خود شوند. آنها با درک محدودیت‌های خویش و مختصات جمعیتی و محیطی منطقه و با تاسی از مدل فدرالیزم سوییس به تشکیل سه کانتون خودمختار در مناطق شمال و شمال شرقی سوریه دست یازیدند. اما بسیاری از اعراب سرخورده از شکست تجربه‌های فکری لیبرالیستی بین دو جنگ جهانی و تجربه‌های ناسیونالیستی و سوسیالیستی سکولار نیمه دوم قرن گذشته، رجعتی سلفی و اقتدارگرایانه به میراث اسلامی خود نموده و در هیات گروه داعش سودای احیای خلافت و روزهای شکوه امت را در سر می‌پروراند. کوبانی در این میان تجربه‌ای متفاوت را از سر می‌گذراند. آنجا حکومتی است خلقی با آموزه‌هایی از چپ نوین و ملی‌گرایی کردی و جمهوری شورایی که به هیچوجه خیال بیعت با خلافت خود‌خوانده داعش و پرچم سیاه آنها را ندارد. دو کیلومتر آن طرفتر سربازان ارتش ترکیه در داخل تانک‌هایشان به نظاره نشسته‌اند و در انتظار پایان این دوئل خونین، سرزنش جهانی را به جان خریده‌اند. هشت سال پیش نگارنده این سطور در سرمقاله شماره ۲۸ هفته‌نامه توقیف شده پیام کردستان بنام "خاورمیانه و سه پروژه" در کنار طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا که آن موقع به شدت مطرح بود و ممکن و منطقی هم می‌نمود، به طرح خاورمیانه اسلامی القاعده و طرح کنفدراسیون خلق‌های خاورمیانه حزب کارگران کردستان به عنوان برنامه‌های رقیب و جایگزین آن اشاره نمود. هژمونی نظامی و حضور سنگین و فکری آمریکا در آن دوران جایی برای دیدن و جدی گرفتن طرح‌های بدیل و در حاشیه باقی نمی‌گذاشت و اینها در برابر پروژه آمریکایی، بازی کودکانه ای بیشتر در نظر نمی آمد. اما امروزه و در پرتو تضعیف حضور آمریکا در منطقه و ویرانی بخشی از نظم منطقه ای گذشته، جنبه‌های عینی و انضمامی دو برنامه مورد بحث در مقیاس‌های متفاوت مجال بروز و ظهور یافته‌است. در حالیکه آمریکا مشغول رهبری و سازماندهی‌ائتلاف‌ بین‌المللی بر علیه داعش است، آرزوی احیای خلافت‌اسلامی دل بسیاری از سلفی‌ها و نیروهای اجتماعی رادیکال خاورمیانه عربی و اسلامی را ربوده‌ و در شمال مناطق تحت کنترل داعش در سوریه هم، تجربه کانتون‌های کردی با جلوه‌هایی از مشارکت فعالانه زنان و صحنه‌های نبرد توده‌ای، شاید برای نخستین بار از زمان جنبش‌های دانشجویی دهه شصت و جنگ ویتنام موج عظیم حمایت و همدردی را در میان چپگرایان سراسر جهان برانگیخته و نوعی امید و آرزو را در میان آنها احیا‌ کرده است. برای ترکیه اردوغانی هیچ یک از دو طرف جنگ کوبانی گزینه‌هایی دلپذیر نیستند، اما به دلیل قمار دولت ترکیه بر سر رفتن اسد در سه سال پیش و گذاشتن همه تخم‌مرغ‌ها در آن سبد، از بد روزگار به نظر می رسد که داعش گزینه‌ای مطلوب‌تر درآمده است. برخی مغازله‌های ترکیه با این گروه خشن در این چارچوب قابل تفسیر است و همدردی افکار عمومی جهانی با کرد‌های سوریه که ماه‌هاست در برابر داعش مقاومت می‌کنند و انزجار از سیاست ترکیه که متهم به حمایت و یا مماشات با داعش است، نیز از همین سرچشمه می‌گیرد. صد البته قفل شدن سیاست ترکیه در این زمینه و اجبار آن برای انتخاب میان داعش و حزب کارگران کردستان، نتیجه منطقی سیاست‌های خوش‌بینانه آن دولت در مورد سقوط اسد و نیز برآیند یکجانبه‌گرایی سیاست‌های ایران و عربستان و قطر و ترکیه در مورد بحران سوریه است. خیلی دور از ذهن نیست اگر تصور کنیم که آرزوی قلبی سیاستمداران حزب عدالت و توسعه بازگشت به شرایط سال ۲۰۱۰ – قبل از شروع اعتراضات مردمی در سوریه – و مرز‌های آرام و بدون هجوم موج آوارگان و بدون همسایگی با موجودیت‌های خودمختار کرد وابسته به دشمن دیرینه‌اش در این خطه است. اما این تمنایی نزدیک به محال است، زیرا سوریه در گرداب بی‌ثباتی فرورفته و چشم‌اندازی روشن برای رهایی از آن در آینده ای نزدیک دیده نمی شود. چرا که بحران "آچمز شده" سوریه گزینه‌های سیاسی برای برون‌رفت را چنان به حداقل رسانده که مساله اصلی برای غرب امروز انتخاب گزینه‌های سلفی اسلامی کمترافراطی‌تر از داعش برای حمایت در مقابل اسد است. به همین دلیل آنچه که اردوغان در چند روز گذشته در مورد تکرار سناریوی کوبانی در دو کانتون دیگر کرد عفرین و جزیره بر زبان آورده است، در پرتو همبستگی و همدردی افکار عمومی با کردها، امری غیرممکن به نظر می‌رسد. حزب کارگران کردستان و شاخه سوری آن که هنوز هم در لیست سازمانهای تروریستی آمریکا و اروپا هستند، سالها در آرزوی موقعیتی اینچنین و قرار گرفتن در کانون توجه و حمایت و همدردی بین‌المللی بودند. برای غرب کمک به این سازمان در مقابل داعش که امروزه ظاهرا به امری اجتناب ناپذیر و "شر ضروری" تبدیل شده، در مقیاسی کوچکتر یادآور اتحاد متفقین با اتحاد شوروی سابق بر علیه آلمان نازی در سپتامبر ۱۹۴۱ است. به همین دلیل در اذهان بسیاری مقاومت کوبانی محاصره شده در مقابل داعش، یادآور نبرد افسانه‌ای استالینگراد در برابر ارتش نازی است. اتحادی که کمتر از پنج سال دوام آورد و یکی از پیامدهای آن فرجام نبرد استالینگراد بود که نقطه عزیمت تبدیل اتحاد شوروی به ابر قدرت پنجاه سال بعدی شد. نبرد کوبانی هم مشروط به کمکهای موثر تسلیحاتی و تدارکاتی به مبارزان مصمم کرد، استعداد خلق استالینگرادی دیگر و آغازی بر پایان داعش را دارد که یکی از گسترده ترین و سنگینترین عملیاتهای خود را بر علیه این شهر محاصره شده سازمان داده است. می‌توان ادعا کرد که در بحران سوریه در مقیاسی کوچکتر، غرب باز بر سر دو راهی انتخابی تاریخی قرار گرفته است: انتخاب میان اسلامگرایان افراطی داعش و چپگرایان ناسیونالیست حزب کارگران کردستان. علیرغم تردیدهای کشورهای غربی و تعلل عامدانه ترکیه در این باره، حتی کیفیت نازل و نوع و میزان این کمکها و یا سقوط محتمل کوبانی هم از اهمیت این تحول کم نخواهد کرد. چه کمک غرب به کردهای عراق و برقراری منطقه پرواز ممنوع در سال ۱۹۹۱ که در نوع خود تحولی در پارادایم وقت نظام روابط بین الملل بود، با انگیزه ها و اهداف بشردوستانه صورت گرفت و در مراحل بعدی به برآمدن اقلیم کردستان انجامید. نو محافظه‌کاران آمریکا با حمله به عراق و سرنگون کردن رژیم آن کشور در سال ۲۰۰۳ سودای ایجاد خاورمیانه ای نوین را در سرمی‌پروراند. طرح "خاورمیانه بزرگ" در این زمینه معطوف به تغییر رژیم‌های نا‌هماهنگ با غرب در منطقه و تحمیل پاره‌ای اصلاحات سیاسی و اجتماعی به کشور‌های محافظه‌کار متحد و ادغام کلی منطقه در اقتصاد جهانی بود. اما همانگونه که روند رویدادها نشان داد تغییر رژیم در عراق توازن‌های قدیمی در داخل و خارج این کشور را به هم ریخت و به نوعی موجب بازگشت خاورمیانه به سال‌های پس از جنگ جهانی شد. در ادامه تصمیم آمریکا برای خروج از عراق و کاهش حضور در منطقه زمینه را برای نقش‌آفرینی و دخالت بیشتر قدرت‌های منطقه‌ای و نیز جنبش‌های تجدیدنظر‌طلب برای ترسیم دوباره نقشه سیاسی آن فراهم نمود. در حالیکه به دلیل موج بالارونده افراط ‌گرایی و بی‌ثباتی و ناامیدی برآمده از شکست بهار عربی، آمریکا نومیدانه طرح بلند پروازانه "خاورمیانه بزرگ" را رها کرده، زمینه برای از حاشیه در آمدن پروژه های رقیب فراهم شده و مواجهه ایدئولوژیک به شکلی خونین بین رویای "خلافت اسلامی" داعش و ایده "کنفدراسیون خلق‌های خاورمیانه" پ. ک. ک در کوبانی جریان دارد. نبردی که مانند جنگ داخلی اسپانیا در دهه سی در عرصه رسانه‌ها و افکار عمومی به سرعت ابعاد بین‌المللی یافته و چپگرایان و اسلام‌گرایان در سراسر جهان به نظاره نتایج آن نشسته‌اند. مواجهه‌ای ایدئولوژیک که در چهارچوب رقابت‌های منطقه‌ای بین ایران و ترکیه، ایران و عربستان، عربستان و قطر و ترکیه و عربستان و برخی دخالت‌های فرا منطقه‌ای دیگر قرار گرفته و از آن تاثیر می‌پذیرد. گروه‌هایی از مردم عرب منطقه، سرخورده و نومید از شکست‌های پی‌در‌پی، به دنبال افراط‌گرایی مذهبی روان شده‌اند. کردها این غایبان سایس پیکو، تنها و بی‌سلاح بدنبال جبران مافات یکصد‌ سال گذشته‌اند و ترک‌ها ناراضی از تار شدن چشم‌انداز نو عثمانی‌گرایی و عدم پذیرش الگوی اسلام لیبرالیشان مردد و سرخورده به‌نظر می‌رسند. اما ایران که در چند سال گذشته ثابت کرده در صحنه آرایی سیاسی و به کارگیری تاکتیک‌های موثر در رقابت‌های منطقه‌ای از همتایان ترک و عربش ماهر‌تر است، بازی بزرگتری با غرب و قدرت‌ها‌ی منطقه‌ای را مد نظر دارد تا مجموعه مشکلات و مسایلش را با آنها یکجا حل کند. با این اوصاف کوبانی در حال حاضر به نطقه عطفی در خاورمیانه در حال گذار تبدیل شده‌است. نقش و اهمیت مقاومت و نبرد توده‌ای آن را نباید چندان دست‌کم گرفت. این متغیری مهم است که در بازی قدرت پیش‌گفته نقش استراتژیک برای جبران بسیاری از کمبودهای طرف کردی دارد. کوبانی از جهتی دیگر هم نقطه عطفی برای ناسیونالیسم کردی است. در حالیکه در دو دهه گذشته به دلیل بروکراتیک شدن بسیاری از ساز و کارهای جنبش در اقلیم کردستان و آلوده شدن آن با اشکال گوناگون فساد و رانت از سویی و "چپ زدایی" متناظر با قوم گرایی و هویت طلبی آغاز سده از سوی دیگر، به نظر می رسید ازجوهره رهایی بخش خود خالی شده، مقاومت کوبانی و تجربه مداراجویانه کانتونها، دوباره آن را در کانون توجه افکار عمومی و جامعه مدنی جهانی قرار داده است. این وضعیت یادآور روزگارانی است که ملی گرایی کردی طنینی چپ و عدالتخواهانه داشت و در مدار جنبش‌های ضداستعماری جهان سومی قرار می گرفت. احیای احتمالی این وجه تاریخی می تواند سر چشمه تحولات فکری و گفتمانی فراوانی باشد که ابعاد آنها در آینده مشخص خواهد شد.
کتاب "کردها، ترک‌ها، عرب‌ها" نوشته سیسیل جی ادموندز، کارگزار سیاسی بریتانیا در سالهای پس از جنگ اول جهانی در عراق که در سال ۱۹۵۷ توسط انتشارات اکسفورد منتشر شد، به شرح کشمکشی دیپلماتیک میان ترکیه و بریتانیا بر سر عراق و بویژه ولایت موصل می‌پردازد.
بدیل‌های طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا
بر اساس اين طرح که يکسال و نيم قبل در مجلس مطرح شد، در صورت تصويب آن، سابقه تحصيلی دانش آموزان در دبيرستان و پيش دانشگاهی ملاک اصلی پذيرش در کنکور خواهد شد. اين طرح تا کنون با مخالفتهايی نيز همراه بوده است. يکی از اصلی ترين انتقاداتی که به اين طرح وارد می شود مربوط به ناهمگون بودن سيستم ارزشيابی فعلی در مقاطع دبيرستان و پيش دانشگاهی است. در حال حاضر نظام ارزشيابی در مدارس ايران بر اساس آزمون تشريحی است که در مقايسه با آزمون تستی کنکور بر مبنای نظر شخصی مصححان و امتحان گيرندگان است. بر اساس طرح حذف کنکور، اين احتمال وجود دارد که در آزمونهای سراسری دوره دبيرستان و پيش دانشگاهی، آزمون تستی جايگزين آزمون تشريحی بشود، که با توجه به تجربه کنکور به گفته صاحبنظران، اين امر موجب تعميم اضطراب و مشکلات کنکور به تمامی سالهای کنکور خواهد شد. به گفته يکی از مديران دبيرستانهای تهران"در حال حاضر اضطراب کنکور برای دانش آموزان، مختص به سالهای سوم دبيرستان و پيش دانشگاهيست ولی در صورت تصويب اين طرح دانش آموزان از همان روز اول ورود به دبيرستان بايد به فکر کنکور باشند " همچنين عملکرد دانش آموزان در آزمونهای مدارس رابطه ای مستقيم با کيفيت آموزشی مدارس دارد.اگرچه در طرح حذف کنکور احتمالا ضريبی برای در نظر گرفتن کيفيت مدارس در نظر گرفته خواهد شد ولی با توجه به پراکندگی وسيع در کيفيت مدارس در ايران، اجرای اين طرح با دشواريهايی نيز همراه خواهد بود. جنبه اقتصادی کنکور و تاثير تغييرات و تاثيرات احتمالی يکی ديگر از نکاتی است که در حذف کنکور بايد در نظر گرفته شود. رشد روز افزون کتابهای کمک – درسی و کلاسهای کنکور، کنکور را به يک صنعت در ايران تبديل کرده است. براساس تحقيق و تحليل آزمون های سراسری ورود به دانشگاه که از سوی مرکز افکارسنجی دانشجويان ايران، ايسپا در سال گذشته انجام شده است، حدود۶/۳۱ درصد از داوطلبان کنکور سراسری در کلاس های کنکور شرکت و به طور ميانگين بيش از ۴۸۰ هزار تومان بابت شرکت در اين کلاس ها پرداخت می کنند. اگر تعداد شرکت کنندگان در کنکور سراسری را حدود يک و نيم ميليون نفر در نظر بگيريم، کل تجارت اين فعاليت بالغ بر ۲۲۷ ميليارد و ۵۲۰ ميليون تومان خواهد بود که البته اين رقم شامل کتاب های آموزشی کنکور و صنعت نشر اين حوزه نمی شود. نظر شما درباره طرح حذف کنکور چيست؟ آيا تصويب طرح فعلی از اضطراب کنکور می کاهد؟ به نظر شما چه مشکلاتی پيش روی داوطلبان ورود به دانشگاهها خواهد بود؟ اين موضوع بحث برنامه صدای شما در راديو بی بی سی است که روز پنجشنبه ۲۴ مه ( ۳ خرداد) پخش می شود. مهمان اين برنامه محمد قائد، آشنا به مسائل آموزشی و فرهنگی است. با اينکه خود من ۲ بار در کنکور شرکت کردم و نهايتا برای رفتن به دانشگاه آزاد هم کنکور دادم و رفتم دانشگاه بقول معروف پولی ولی صد در صد با اين تصميم موافقم چون به اين طريق لااقل سواد ملت رو می بريم بالا و اينقدر از فقر فرهنگی رنج نخواهيم برد در ضمن خيلی از استعدادهای ملت ما نمی تونن پول کلاسهای کنکور را بدهند و در نتيجه پشت در دانشگاه می مونن اينطوری هم سطح دانشگاهمون می ره بالا هم سطح کيفيت برخورد با آدمهای با هوش ولی بی امکانات. آلما - بارسلونا اگر دانشگاه ها خصوصی نباشد و کنکور هم حذف شود تقاضا زياد شده و کيفيت خدمات تعليمی پايان ميايد.بهتر است که اول دانشگاه ها را به بخش خصوصی وا گذارند بعد کنکور را حدف کنند.شاهرخ پژمان، ايالات متحده با اين گونه رفتارها هيچ بهبودی در نظام پذيرش دانشجو به وجود نمی آيد. فقط هزينه کلاس های خارج از مدرسه برای خانواده ها از دو سال (سوم دبيرستان و پيش دانشگاهی) به چهار سال دبيرستان می رسد.کيانوش، تهران کنکور به نظر من بايد باشد اما کمی راحت تر چرا که ميزان شرکت کننده زياد است و برای جلوگيری سر شکستگی دانش آموزان که زحمت کشيده اند و متحمل هزينه ای شدند۲برای جلو گيری از بيرون رفتن ارز از کشور بايد راحت تر با ان مسئله بزخورد شودودر عين حال بايد راهی ازاد برای انتخاب رشته بگذارند ميتوانيم اين مسئله را بيشتر نظر خواهی کرد و مورد بررسی قرار داد.مير داوود، تهران من خودم تو ايران کنکور دادم و ليسانسم رو هم ايران گرفتم.اول اينکه طبق اصول آزمون و آزمون سازی امتحانی که فقط يک بار در سال برگزار بشه فاقد ارزش و صلاحيت است.اگر بتوانند کنکور را سالی حداقل ۲ بار برگزار کنند خوب است. دوم اينکه اگر کنکور حذف بشود و شرط معدل جای آن را بگيرد، دانشگاه هم ميشود جای يک مشت بچه پول دار که با پول از معلم ها نمره گرفته اند.هيچ وقت يادم نميرود، پيش دانشگاهی که بودم يکی از بچه ها رياضی ۴ شدولی ۴تا لاستيک ماشين آقای معلم را برايش عوض کرد و شد ۱۶. يعنی به ازای هر لاستيک ۳ نمره !!!محمد، جده در حال حاضر احتمال تقلب در آزمونهايی که به طور غير متمرکز صورت می گيرد بسيار بالا است . نمونه عينی آن طرح آ.ت.ت (ارزشيابی تحصيلات تکميلی)‌ . کسانی که در آزمون کارشناسی ارشد شرکت می کردند بايد با ارسال مدارک خود به دانشگاههايی که اين طرح را اجباری کرده بودند .می بايست پس از قبولی اوليه مورد تاييد دانشگاههای که اين طرح را اجرا می کردند قرار می گرفتند مسوولين اين کار هم در هر دانشگاه آشنايان خود را در اولويت قرار می دادند تا جايی که دولت به تقلب گسترده در اين مورد پی برد و پارسال اين طرح لغو شد.رضا، بوشهر حذف کنکور؟؟ خيلی خوب ايده ايست ولی نه برای کشوری که رابطه جای ظابطه را سالهاست گرفته و قابل اعتماد نيست که معيار پذيرش افراد فقط معدل و کيفييت بالای تحصيل باشد من اين ور دنيا با ترجمه نمره رياضی دبيرستانم پذيرش تحصيلی گرفتم بدون در نظر گرفتن خارجی بودنم اما در ايران امکان ندارد يک انگليسی به راحتی پذيرش بگيرد چون ظابطه ای در کار نيست که فرد ارزشيابی شود همه چيز سليقه ای هست .رويا، اسکاتلند بنظرميرسدکه مجلس اولویّت ها را قاطی کرده ومشغول اموری شده که يا فضولی ويا مسخره اند(مانند اين طرح يا طرح انتقال سازمان ملل).از طرف ديگرازآنجا که منشا خيلی چيزهاپول است وکنکور بازاری چند ميلياردی دارد، گمانهای بسيارتوان زد. ولی گذشته ازحدس وگمان،درکشوری مانند ايران که ظرفيت پذيرش درصدکمی ازداوطلبان را دارد، کنکورالزامی است بشرط آنکه سوالاتش درباره اندازه کفن وشب اول قبرنباشد. همچنين انتخاب روند پذيرش دانشجوبايد بعهده دانشگاهيان وباهماهنگی آموزش و پرورش باشد نه با حاجيان بازار يا آخوند های حوزه.رسول، کارولينا اين کار باعث تضيع حق افراد ضعيف جامعه و همچنين دانش اموزان مناطق محروم خواهد شد و نيز باعث رشوه دهی و رشوه خوری مديران مدرسه می شود.اقازاده ها وارد دانشگاه ميشوند بدون کنکور .هدف اين طرح هم نهايتا همين است.محمد دارور، بلژيک حذف کنکور يک اشتباه مسلم است.زيرا پارتی بازی در حوزه های تصحيح اوراق چيزی است که من به عينه در زمانی که دانش آموز بودم خودم مشاهده کردم.پس در اين طرح حق بسياری ممکن است ضايع شود و اين به گردن نمايندگان انتخابی محترممان !!!!! خواهد بود.تصحيح ورقه ها سليقه ای انجام ميشود.ضمنا اين سوالات هم مثل کنکور ممکن است فروش رود.حسام، تهران کنکور برای کشوری مثل ايران لازم است. چون همه ميخواهند وارد دانشگاه شوند ولی ظرفيت دانشگاه ها يک دهم متقاضيان هم نيست. در بيشتر دانشگاههای معتبر دنيا امتحان ورودی وجود دارد. راه حل بيکاری يا افسردگی جوانان حذف کنکور نيست. بايد فرهنگ جامعه که فرهنگ مدرک گرايی است عوض شود تا هر کسی راه خود را مطابق با استعداد خود انتخاب کند و تنها راه مطرح شدن در جامعه داشتن مدرک دانشگاهی نباشد.بنفشه، ونکوور-کانادا به نظر من اگه کنکور برداشته بشه ضمن اينکه مشکلی کم نميشود بلکه مشکلاتمون چند برابر هم ميشه . چون می دونيم که در مدارس ، نمره ها واقعی نيستن . مثلا مامان يکی از بچه ها آشنايی خانوم مديره پس نمرش خوب می شه يا فلان معلم دوست داری يه مدل ديگه درس بده يا اصلا دوست داره برگه ها رو دست و دل باز صحيح کنه . سوالات هم که تشريحين ديگه .پس همون کنکور که تستی ی بهترين ملاک واسه سنجشه . و کمتر کسيه که استعداد و لياقت داشته باشه و نتونه بره دانشگهاه و تو رشته ی مورد علاقش تحصيل کنه .سارا، سبزوار از ميان برداشتن کنکور و تشکيلات در پيوند با آن با هر دشواری که پديد آورد، به عنوان اقدامی در راستای کاستن از تصدی دولت، امری پسنديده و بايسته است. آموزش عالی کيفی در گرو استقلال کامل دانشگاه ها است و دولت بايستی به نقش نظارتی خويش بسنده کند. پذيرش دانشجو نيز بايستی به خود دانشگاه ها سپرده شود. البته می دانم که فساد و رابطه سالاری در ايران آنچنان رواج دارد که آنچه گفتم بيشتر به شعارمی ماند، ولی اگر توسعه ی آموزش دانشگاهی و افزايش کيفيت آن را بخواهيم، چاره ای جز رفتن به اين سمت و سو نداريم.فريد مهرگان، تهران به نظر من کنکور بايد برداشته بشه چون کنکور درست مثل يک ديو برای جوونا مئ مونه . ايران بايد راه های بهتر وآسون تر برای رفتن به دانشگاه بذاره تا خيلی ها هم به بهانه ی کنکور و ادامه تحصيل کشور رو ترک نکنند.آليا، مريلند من با کنکور موافقم. فروش رفتن سوالات در امتحان تشريحی می تواند رخ دهد. از طرف ديکر در امتحان تشريحی بخاطر زمان زياد هر سوال تعداد سوالات کم ميشود و ارزش امتحان پايين ميايد. در همه جای دنيا روش کنکور پذيرفته شده است. امتحان جی ار ای در علوم و مهندسی و امتحان يو اس ام ال ای در پزشکی عينا شبيه کنکور هستند.مهران، اسلام شهر خدمات
نمايندگان مجلس ايران ، روز يکشنبه ۲۰ مه، بررسی طرح حذف کنکور را آغاز کردند. تصميم گيری نهايی در مورد اين طرح به جلسه بعدی مجلس موکول شده است.
طرح حذف کنکور در مجلس ايران، نظرات شما
ورود کاروان داعش به رمادی عکس های کاروان داعش، شامل نفربرها و ادوات جنگی که در صفی طولانی در حال ورود به رمادی بودند به سرعت در فضای مجازی منتشر شد. آنچه که بیشتر مایه شگفتی شد، گزارش ۲۸ ماه مه (۷خرداد ۱۳۹۴) نشریه آمریکایی بلومبرگ بود. در گزارش مزبور از منابع و مقامات اطلاعاتی آمریکا (که خواسته بودند نامشان فاش نشود) نقل شده بود که "اطلاعات قابل توجهی از برنامه حمله (گروه) دولت اسلامی به رمادی در اختیار داشتیم." در پی این حوادث، قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران، آمریکا را به "شریک بودن در توطئه" و "نداشتن اراده" برای مقابله با داعش متهم کرد. وی خطاب به رئیس‌جمهور آمریکا گفت: "آقای اوباما! فاصله پایگاه‌های شما ‌با رمادی چند کیلومتر است و چه طور می‌شود کشتار در یک کشور صورت گیرد، شما به بهانه حمایت از آن ملت در آن کشور استقرار پیدا کنید، اما هیچ غلطی نکنید، این اسمش چیست؟" در همین اثناء انتشار مدارکی از طبقه بندی خارج شده مربوط به سال ۲۰۱۲ که نشان می‌داد آمریکا به همراه متحدین غربی اش، به علاوه ترکیه و کشورهای حوزه خلیج فارس، از شکل گیری یک "قلمرو سلفی" در شرق سوریه (در همسایگی مرز غربی عراق) حمایت می‌کرده اند، به تردید ها نسبت به سیاست آمریکا در مبارزه با داعش دامن زد. در هر حال، سیاست دوگانه آمریکا در برخورد با داعش، درک موضع واقعی آمریکا را مشکل می‌کند. آمریکا از ماه اوت ۲۰۱۴ تصمیم به حمله هوایی به مواضع داعش گرفت. این تصمیم فقط در حد حرف نبود. نمی‌توان انکار کرد که اگر بمباران های بی وقفه نیروهای داعش در جریان محاصره کوبانی نبود، نیروهای محدود و محاصره شده کرد، به احتمال قوی از عهده امواج نیروهای داعش که وارد شهر می‌شدند بر نمی‌آمدند. نمونه دیگر حملات گسترده هوایی آمریکا علیه داعش را می‌توان در عملیات باز پس‌گیری سد موصل یافت. حتی در جریان آزاد سازی تکریت، هر چند که نقش اصلی را شبه نظامیان شیعه بازی کردند، اما پیش از آغاز حمله زمینی، آمریکایی ها حملاتی را برای هموار کردن راه نیروهای موسوم به "حشد الشعبی" (بسیج مردمی) بازی کردند. بی انگیزگی و کم اثر بودن نیروهای ارتش عراق، به خصوص "نیروهای مخصوص" آن کشور، که آمریکایی ها برای آموزش و تجهیز آنها تلاش گسترده ای داشته اند، چاره ای جز این پیش پای حکومت عراق نگذاشت که برای مقابله با داعش دست به تشکیل گروه موسوم به "بسیج مردمی" بزند که شبه نظامیان شیعه نیروی غالب آن را تشکیل می‌دهند. در درون سازمان مزبور، شبه نظامیان شیعه هوادار ایران، که تاریخ تشکیل برخی از آنان به دهه هشتاد میلادی باز می‌گردد، بنا به گفته مقامات آمریکایی، موثرترین نقش را در مبارزه علیه داعش بازی می‌کنند. گفته می‌شود که قاسم سلیمانی نقش هماهنگ کننده را بین این نیروهای نیابتی ایران بر عهده دارد. آمریکایی ها از این تحولات نگرانند. در یک جلسه استماع در برابر کمیته نیروهای مسلح سنا که در ماه مارس تشکیل شد، سناتور جان مک کین رئیس کمیته مزبور از اشتون کارتر وزیر دفاع آمریکا سئوال کرد که آیا اینکه ایران عملا رهبری جنگ را بر عهده گرفته وی را نگران نمی‌کند؟ کارتر پاسخ داد: "چرا می‌کند. ما تحولات را بسیار از نزدیک زیر نظر داریم". با وجود چنین پیش زمینه ای در عراق، آمریکایی ها مواضعی ضد و نقیض در مواجهه با داعش در پیش گرفته اند. از یکسو طی هزاران سورتی پرواز مواضع آنها بمباران می‌کنند، از سوی دیگر در جریان حمله آنان به رمادی، با آنکه ظاهرا از پیش هم از قضیه مطلع بوده اند، هیچ گونه واکنشی از خود نشان نمی‌دهند. چگونه می‌توان این رفتار آمریکا را تفسیر و تحلیل کرد؟ سه تئوری مختلف را می‌توان برای توضیح این دوگانگی برخورد در نظر گرفت: تلفات غیرنظامی نظریه اول: همانطور که خانم جنییو دیوید، سخنگوی "مرکز فرماندهی آمریکا" می گوید، علت خودداری آمریکا از انجام حملات هوایی در جریان حمله داعش به رمادی خطر کشته شدن غیر نظامیان بی شمار، یا آنگونه که در فرهنگ نظامیان بکار می‌رود "تلفات جانبی" بالا بوده است. این در حالی است که در مورد رمادی کاروان نظامی داعش ساعت ها در راه رسیدن به شهر بود، اما در جاده مورد حمله هواپیماهای آمریکایی قرار نگرفت. در گزارش بلومبرگ آمده است که آمریکا "قبل از سقوط شهر رمادی ناظر تجمع ستیزه جویان، خودروها و ادوات جنگی سنگین (گروه) دولت اسلامی در حاشیه شهر رمادی بود... (با این حال) دستوری برای اجرای حملات هوایی علیه کاروان صادر نشد." ژنرال دمپسی و اشتون کارتر پیام برای عبادی نظریه دوم: آمریکا از اهمیت حملات هوایی اش استفاده کرده و با عدم دخالت در رمادی خواسته این پیام را به حیدر عبادی، نخست وزیر عراق بدهد که یا رابطه اش را با شبه نظامیان مورد حمایت ایران قطع کند و یا حداقل از آنان فاصله بگیرد و بیش از این باعث قدرت گرفتن آنها نشود. اما به گفته کارشناسان نظامی، قدرت هوایی در نبرد علیه یک نیروی نامنظم نقش مهمی دارد، اما تنها با در اختیار داشتن یک نیروی زمینی باتجربه و با انگیزه بالا می‌توان بر یک نیروی چریکی غالب شد. نمونه بارز این امر، جنگ برای آزادی تکریت بود. ژنرال مارتین دمپسی، فرمانده نیروهای مشترک آمریکا در ماه مارس در گزارشی به سنای آمریکا گفت که دو سوم نیروهایی که موجب آزادی تکریت شدند شبه نظامیان شیعی حمایت شده توسط ایران بودند. به عبارت دیگر، اگر نظر آمریکا، وارد آوردن فشار به آقای عبادی باشد، او چاره ای ندارد جز آنکه در شرایط موجود که ارتش عراق به خوبی وظایفش را انجام نمی‌دهد، بین یک قدرت هوایی (آمریکا) و یک قدرت زمینی با انگیزه (شبه نظامیان طرفدار ایران) برای مبارزه با داعش، قدرت زمینی را انتخاب کند. از طرفی اگر قصد آمریکا از ساکت ماندن در سقوط رمادی دور کردن آقای عبادی از نیروهای نیابتی ایران بوده، رویکرد مزبور شاید نتیجه عکس دهد و باعث اتکای بیشتر نخست وزیر عراق به آن نیروها شود. به طور مثال، تا قبل از سقوط رمادی، شبه نظامیان شیعه حق وارد شدن به استان انبار را نداشتند. ترس آقای عبادی این بود که با ورود شبه نظامیان شیعه، جنگ فرقه ای در بگیرد. اما با سقوط شهر رمادی، آقای عبادی از شبه نظامیان شیعی درخواست کمک کرد. ژنرال جان آلن نوسان و موازنه نظریه سوم: آمریکا از سال ۲۰۱۴ دو نوع تهدید را برای خود در عراق تعریف کرده است. یکی نیروهای داعش و دیگری ایران. ترس آمریکا این است که رفته رفته نیرو های نظامی نیابتی ایران در عراق به موقعیتی مانند حزب‌الله در لبنان دست یابند و ایران علاوه بر نفوذ سیاسی، از یک قدرت نظامی خارج از سیستم ارتش منظم عراق برخوردار شود. این نگرانی را در اظهارنظرهای بسیاری از مقامات آمریکایی می‌توان یافت. حرکات به ظاهر متناقض آمریکا در برخورد با داعش می‌تواند ناشی از این نگرش باشد که آمریکا پیوسته در حال مقابله با این دو تهدید، یعنی داعش و ایران، در نوسان است به نحوی که موازنه، به طور قاطع به نفع یکی از دو طرف بر هم نخورد. جان آلن، نماینده ویژه رئیس جمهور آمریکا در ائتلاف جهانی برای مبارزه با داعش در مصاحبه ای در روز ۲۸ ماه مه (۷ خرداد) در پاسخ به این سئوال که آیا شما در عراق در کنار ایران مبارزه می‌کنید حرف های ژنرال دمپسی را نقض کرده و می‌گوید که نیروی غالب در تشکیلات بسیج مردمی که ما با آنان همکاری داریم شبه نظامیان وابسته به ایران نیستند. او اضافه می‌کند: "ما آن شبه نظامیان (طرفدار ایران) را حمایت نمی‌کنیم." اما مشخص نیست آمریکا چگونه می‌خواهد از نیروی بسیج مردمی عراق در مبارزه با داعش حمایت کند به طوری که شبه نظامیان نزدیک به ایران از این حمایت سود نبرند. از طرف دیگر در حالی که آمریکا رهبری ائتلاف جهانی مبارزه با داعش را بر عهده گرفته، تکرار صحنه‌هایی مانند رمادی می تواند به اعتبار آمریکا در مبارزه با گروه مزبور و "مبارزه با تروریسم" آسیب بزند.
سقوط شهر رمادی، مرکز استان انبار، بزرگترین استان عراق، در حالی صورت گرفت که نیروهای آمریکایی، نظاره گر ورود کاروان داعش به داخل شهر رمادی بودند و هیچ واکنشی از خود نشان ندادند. این امر با سیاست جدید آمریکا مبنی بر بمباران هوایی مواضع داعش در سوریه و عراق که از مرداد ماه سال گذشته به اجرا در آمد، در تناقض بود.
چرا آمریکا کاروان داعش را در راه رمادی بمباران نکرد؟