text
stringlengths 26
117k
⌀ |
---|
فکر میکنم به همهی این 20 سال که چیا داشت برام و چیا نداشت که چطوری گذشت.
بیشتر که فکر میکنم میبینم با وجود همهی کوتاهیهایی که داشتم اما بازم روزای خوبی بود و
بهتره بگم دو دههی نسبتا خوب رو پشت سر گذاشتم اگه از یه سری اتفاقات و کوتاهیها و جریانات
بخوام فاکتور بگیرم ، میتونم بگم راضیام از خودم.
از اینکه تو این سن ، بهترین روحیه و بهترین حال ممکن
رو دارم و الان معنی خیلی چیزا رو بیشتر میفهمم و قدر خییلیها رو بیشتر میدونم:
اینکه عاشق تکتک آدمایی هستم که اطرافمن و وقتی ریز میشم و دقیقتر میبینم ، میفهمم که اونقدرر
دوسشون دارم که نمیدونم چطوری بهشون بگم چقدر برام عزیزن و از اینکه صحیح و سالمن بی نهایت خدا
رو شکر میکنم:
از یه طرف دومین دههی زندگی تموم میشه و از یه طرف وارد دههی سوم و مهم زندگیم میشم که حتما با
خودش کلی خبرا داره و اتفاقات.
سلام دههی سوم زندگی من ، خوش اومدی.
نمیدونم چرا هیشکی باور نمیکرد که من وارد 21 سالگی شدم!
هی هم دوباره سنمو از اول حساب
میکردن و میگفتن که تو کی 20 سالت شد اخه؟
امکان نداره:
|
من الان به طرز خیلی ناباورانهای تو خوابگاهم!
فعلا که خلوته و خبری نیست زیاد ، ولی طی این چند روز
شلوغ میشه دیگه!
از صبح که اومدم تا خود ظهر جابجا کردن وسایل بودم تقریبا و یه سری از مواد غذایی
ریخته بود و دردسری بود برای خودش!
خدا رو شکر الان همه چی مرتب و منظمه ولی چون بقیه فعلا
همهی وسایلاشون تو اتاقه بری منم همه تو اتاقه و کابینتهای آشپزخونه نقش تیر دروازه رو بازی میکنن:
فقط وسایل داخل یخچال رو بردم گذاشتم تو یکی از یخچالها و بقیه فعلا جابجا شده در همین اتاقه!
خیلی دوست دارم برم داخل شهر و اینور و اونور و از اینهمه جاهای تفریحی که هست دیدن کنم ، ولی فعلا
نه کسی باهامه نه اینکه جای خاصی رو بلدم!
ولی خب اصفهان رو نبینیم دیگه کجا رو بخوایم بریم ببینیم؟
کمکم یاد بگیرم همه جامیرم دیگه!
فعلا چون سرویس نداریم تا چند روز دیگه راه رفت و برگشت دانشگاه رو یاد
بگیرم ، برام بسه!
خدا رو شکر وسایل اولیه مو همین دور و برا میتونم بخرم و مشکلی نیست!
چون آب و هواش خشکه دست و پای من شروع کردن به پوسته دادن!
و در اولین فرصت باید برم یه جایی برای
نرم کننده لب و لوسیون!
اینترنت هم فعلا اینجور ک معلومه نامحدوده و این چند روز رو که بیکارم تقریبا ، با نامبرده
مجبورم مشغول باشم تا حد زیادی!
گوشیمم همون شهر خودمون که بودم خراب شد و ویروسی د در حد فجیع که کلا هیچ کاری نمیتونستی
باهاش انجام بدی درست!
بردمش و باید فلش میکردم و گویا عکسا و فیلمهایی کهبا گوشی گرفته بودم ، تو
خود گوشی سیو میشد و کلا همه ش پرید!
خیلی عکس بود و منم باطر همین ویروس قبلا نتونسته بودم
جای دیگهای خالیشون کنم و کلا خیلی زیاد خاطرههای مختلف توشون بود که پریدن همه شون!
تولدها و مهمونیها و عکسها و فیلمهای دسته جمعی!
الانم که بهش فکرمیکنم واقعا ناراحت میشم.
یه مدت
وسایل ارتباطی خونه خراب بود و نمیتونستم بریزم الانم که مال خودم!
ای کاش قبلش مطمئن میشدم کجا سیو
شده بعد اجازه میدادم که فلش کنه!
فلش کردن همانا و نابودی همهی برنامههای منم همانا!
از صبح به زور تونستم بازار و واتس آپ بگیرم تلگرام
فعلا معلوم نیست چشه فعال نمیشه!
اینستا هم تا شب دیگه نصب میکنم.
خلاصه اینکه اکثر راههای
ارتباطی قطعه الان!
فردا هم جشن ورودی هاست!
بخاطر همین هم زودتر اومدم وگرنه 5شنبه میومدم!
کلاسامون هم از شنبه شروع
میشه ثبتنام حضوری هم اواخر مهره!
یعنی دو سه هفته از شروع کلاسا گذشته ، تازه ما ثبتنام حضوری انجام
میدیم:
هم اتاقی هامم فعلا فقط یه نفر اومده که ارشده!
2نفر دیگه هنوز نیومدن.
راستی یکی از هم کلاسی هامم اتفاقی
پیدا کردم.
همین واحد خودمونه:
اومده بود با من کار داشت من خواب بودم!
دیگه فعلا چیز خاصی مد نظرم نیست بجز اینکه دلم تنگ شده از همین الان!
و همینایی که گفتم.
ایشاله که اون دو تا هم اتاقی هامم خوب باشن و اینجوری حداقل اذیت نشم!
|
اتفاقیه گزارش میدهد؛
40 کاندیدای ریاستجمهوری چه کسانی هستند؟
سید اسماعیل عبدالرسولی
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اتفاقیه:
مقدمه:
به زعم برخی شخصیتهای اصولگرا، مانند آقای عسگراولادی، انتخابات یک جشن ملی است.
وی صحبت از وجود بیش از 40 داوطلب احتمالی در عرصه پیشاانتخاباتی، به میان آورد.
در فهرستی که در ادامه میآید، سعی شده است بر اساس خبرهای دریافتی از محافل سیاسی، این داوطلبان احتمالی مورد شناسایی و بررسی اجمالی قرار گیرد.
البته تعداد داوطلبان احتمالی این فهرست از 44 نفرند ولی بیگمان، داوطلبان اصلی انتخابات 92 را نیز باید در میان همین فهرست جستجو کرد.
این فهرست، با دستهبندی گروهی و طیفی داوطلبان، کاندیداهایی که مواضع، گرایشها و سوابق نزدیک به هم دارند، کنار هم قرار گیرند.
البته ناگفته نماند که هم این فهرست احتمالی است و هم ممکن است، طیف سیاسی یک داوطلب با طیف دیگر کمی هم پوشانی داشته باشد.
هم اکنون که در مرحله ازریابی و برنامهریزی انتخاباتی هستیم، طیفهای سیاسی تعداد زیادی داوطلب مطلوب دارند و به طور طبیعی با نزدیک شدن به انتخابات تعدادی از آنها را از فهرست داوطلبان مطلوب خود حذف خواهند کرد.
بنابراین پیشبینی میشود، هر طیف در آستانه انتخابات نهایتا به تعداد محدودتری از داوطلبان برسد و مثلا طیف اصولگرایان سنتی یا اصولگرایان تحولخواه، که دو طیف پرداوطلب هستند، در نهایت به یک نامزد برسند.
داوطلبان احتمالی راست سنتی
راستی سنتی، طیفی است که به مجموعه جبهه پیروان خط امام و رهبری اطلاق میشود و شامل 15 حزب همچون موتلفه اسلامی، جامعه اسلامی مهندسین، جامعه نمایندگان ادوار مجلس، جامعه زینب، جامعه اسلامی کارمندان، کانون فارغالتحصیلان شبه قاره هند، جامعه انجمنهای اصناف و بازار تهران، و.
میشود.
ریاست این طیف با حبیب الله عسگراولادی است.
محمد نبی حبیبی، حمیدرضا ترقی، اسدالله بادامچیان، محمدرضا باهنر، محسن کوهکن، کمال الدین سجادی، حسن غفوری فرد و.
از چهرههای شاخص این طیف هستند.
این طیف همسو با جامعه روحانیت مبارز فعالیت میکند.
فراکسیون رهروان ولایت مجلس نیز به این طیف نزدیک است.
نشریات و رسانههایی چون رسالت، شما، خبرگزاری آریا، خبر آنلاین، خبرگزاری خانه ملت پوشش خبری این طیف را بر عهده دارد.
داوطلبان احتمالی این طیف شامل افراد زیر است.
علی لاریجانی؛
دانش آموخته فلسفه، دارای سابقه وزارت ارشاد در دولت اول هاشمی، ریاست صدا و سیما و ریاست مجالس هشتم و نهم، است.
در انتخابات سال 1384 نیز همین طیف او را به عنوان داوطلب به انتخابات فراخواند.
وی از سوی فراکسیون رهروان ولایت به انتخابات دعوت میشود و غیر از راست سنتی، احتمالا مورد حمایت جامعه مدرسین و تعدادی از علما و مراجع هم قرار گیرد.
اگر اصلاحطلبان داوطلب شاخصی نداشته باشند، لاریجانی ممکن است مورد حمایت آقای هاشمی و طیفی از اصلاحطلبان و مدیران دولتهای هاشمی و خاتمی نیز قرار گیرد.
آل اسحاق؛
اقتصاد دان، وزیر بازرگانی اسبق و رئیس سابق اتاق بازرگانی است.
نخبگان اقتصادی جناح راست سنتی از او حمایت میکنند.
آنها مشکلات اقتصادی را فرصتی برای توفیق آل اسحاق در جلب آرای مردم میدانند.
محمد نهاوندیان؛
دانش آموخته اقتصاد، است.
او در سال 84 وزیر اقتصاد احتمالی کابینه لاریجانی قلمداد میشد.
او به اصلاحطلبان نیز نزدیک است و ممکن است مورد حمایت برخی از نخبگان اقتصادی متمایل به اصلاحطلبان قرار گیرد.
او در دولت خاتمی منسوب رئیسجمهور برای مرکز مطالعات جهانی شدن بود.
وی با جلب آرای طیف نزدیک به اصلاحطلب و بخشی که منتقد آل اسحاق بودند، پس از وی ریاست اتاق بازرگانی را برعهده گرفت.
محمدرضا باهنر؛
مهندس و دبیر کل جامعه اسلامی مهندسین است.
نایب رئیس مجلس است و سابقه 7 دوره نمایندگی، دارد.
در در انتخابات 84 رئیس ستاد انتخابات علی لاریجانی بود و معاون اول احتمالی وی قلمداد میشد.
حمیدرضا ترقی؛
عضو حزب موتلفه اسلامی است.
سابقه نمایندگی از حوزه انتخابیه مشهد دارد و معاون کمیته امداد امام خمینی ره است.
سردبیر هفته نامه شما بوده و امیر محبیان را در اداره خبرگزاری آریا، یاری میکند.
اظهارات وی در این خبرگزاری درباره شکاف جبهه پایداری به دو طیف قم و تهران، بازتاب وسیعی در رسانهها داشت.
اسدالله بادامچیان؛
دانش آموخته علوم سیاسی و عضو با سابقه موتلفه اسلامی است.
سابقه نمایندگی مجلس و همکاری با آیت الله یزدی در قوه قضائیه دارد.
مدتی نیز دبیر کمیسیون ماده 10 احزاب بود.
وی در انتخابات مجلس نهم نیز داوطلب فهرست جبهه متحد اصولگرایی بود و توجیه عدم کسب رای لازم برای ورود به مجلس از موانع ورود وی به کارزار انتخابات ریاستجمهوری خواهد بود.
پورمحمدی؛
عضو جامعه روحانیت مبارز مبارز و مدرس دانشگاه امام صادق ع است.
سابقه قضاوت، معاونت وزارت اطلاعات دارد.
وزیر کشور کابینه اول احمدینژاد بود و در میانه انتخابات مجلس هشتم برکنار شد.
سپس به ریاست سازمان بازرسی کل کشور رسید.
روزنامه قانون برای ورود وی به انتخابات فضاسازی میکند.
همراه با متکی، دانش جعفری و.
در تابستان 1391 پیشنهاد تأسیس یک ستاد فراقوهای برای تصدی بخشی از امور اقتصادی اجرائی دولت را ارائه داد.
منوچهر متکی؛
مهندس شیمی و عضو شاخص کانون اسلامی دانش آموختگان شبه قاره هند است.
سابقه دو دوره نمایندگی مجلس و معاونت وزارت امورخارجه و سفارت ایران در ژاپن را دارد.
وزیر امورخارجه کابینه اول و دوم احمدینژاد بود که برکنار شد.
همراه با پورمحمدی، دانش جعفری و.
در تابستان 1391 پیشنهاد تأسیس یک ستاد فراقوهای برای تصدی بخشی از امور اقتصادی اجرائی دولت را ارائه داد.
ناطق نوری؛
عضو جامعه روحانیت مبارز است.
دارای سابقه دو دوره ریاست مجلس و وزارت کشور است.
در سال 1376 رقیب اصلی خاتمی و داوطلب انتخاباتی راست سنتی جبهه پیروان خط امام و رهبری بود.
آقای هاشمی برای ورود به انتخابات و تشکیل دولت وحدت ملی از وی دعوت کرده است.
با این حال تمایلی به ورود به انتخابات از خود نشان نداده است.
داوطلبان اصولگرایان تحولخواه
این طیف، در واقع از چهرههای با سابقه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اول، سرداران دوران دفاع مقدس و بنیانگذاران جهاد سازندگی، نمایندگان با سابقه مجلس، مدیران صدا و سیما، تشکیل شده و شامل دو گروه شناخته شده جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی و نیز احمد توکلی و هوادارانش میشود.
از چهرههای موثر و هوادار این طیف، احمد توکلی، علیرضا زاکانی دبیر جمعیت رهپویان ، سروری قائم مقام جمعیت رهپویان ، حداد عادل، حسین فدایی دبیر کل جمعیت ایثار گران ، لطف الله فروزنده معاون رئیسجمهور ، سید صولت مرتضوی معاون وزیر کشور ، علی دارابی معاون سیما ، اسلامی مهر مدیر سیما فیلم ، بیژن مقدم مدیر مسئول جام جم ، مهدی فضائلی مدیر عامل سروش و.
هستند.
صدا و سیما، خبرگزاری فارس، خبرگزاری تسنیم، سایتهای مشرق، الف، فردا، شفاف و.
نشریاتی چون مجموعه همشهری، تهران امروز، جام جم، پنجره، مثلث و.
پوشش خبری این طیف را با علاقه انجام میدهند.
داوطلبان مورد توجه این طیف افراد زیر هستند؛
غلامعلی حداد عادل؛
محقق و پژوهشگر فلسفه اسلامی، دارای سابقه ریاست مجلس هفتم ، معاونت وزیر آموزش و پرورش و ریاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی، رقیب علی لاریجانی در انتخابات ریاست مجلس هشتم و نهم بود.
با قالیباف و ولایتی ائتلافی را تشکیل داده است که به ائتلاف 2 1 در انتخابات ریاستجمهوری موسوم شد.
قرار است از این ائتلاف یکی داوطلب نهایی باشد و دیگران عضو کابینه او باشند.
احتمال دارد حداد عادل مورد حمایت جبهه پایداری نیز قرار گیرد.
این احتمال مشروط به آن است که جبهه پایداری داوطلب اختصاصی نداشته باشد.
همچنین حداد عادل احتمالا مورد حمایت راست سنتی نیز قرار گیرد.
این امر نیز منوط به نداشتن داوطلب اختصاصی است.
محمد باقر قالیباف؛
دانش آموخته جغرافیای سیاسی، از دانشگاه تربیت مدرس است.
استاد راهنمای او برای گرداوری پایاننامه دکتری، پیروز مجتهد زاده بود.
او سابقه فرمانده نیروی هوایی سپاه و ناجا را دارد و هم اکنون شهردار تهران است.
او داوطلب انتخابات 84 بود و رتبه چهارم را در مرحله نخست انتخابات کسب کرد.
وی در این انتخابات داوطلب اصولگرایان تحولخواه بود.
احمد توکلی به نفع او از حضور در انتخابات انصراف داد و علیرضا زاکانی ریاست ستاد انتخاباتی او را برعهده گرفت.
علی اکبر ولایتی؛
دانش آموخته پزشکی و صاحب نظر تاریخ تمدن اسلامی، است.
سابقه وزارت امورخارجه طی 16 سال، نامزد نخست وزیری در دوره ریاستجمهوری امام خامنهای، مشاورت امور بینالملل امام خامنهای و ریاست مجمع جهانی اهلبیت س را دارد.
او یکی از داوطلبان مراحل مقدماتی اصولگرایان سنتی در انتخابات سال 84 بود و با ورود آقای هاشمی به انتخابات انصراف داد.
هم اکنون رئیس کنفرانس بیداری اسلامی و در ارتباط وسیع با نخبگان جهان اسلام است.
انجمن اسلامی پزشکان و دیپلماتهای باسابقه او را به حضور در انتخاابت 92 فراخواندهاند.
با قالیباف و حداد عادل ائتلاف موسوم به 2 1 را تشکیل داده است.
علیرضا زاکانی؛
دانش آموخته پزشکی، است.
از فعالان بسیج دانشجویی و رئیس سازمان بسیج دانشجویی بود.
دبیر جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی و مدیر مسئول هفته نامه پنجره است.
سابقه سه دوره نمایندگی، ریاست ستاد انتخابات قالیباف در انتخابات سال 84، ریاست ستاد انتخابات 7 8 در انتخابات مجلس نهم را دارد.
گفته میشود اگر شخصا داوطلب نشود، عضو شاخص ستاد انتخاباتی و سپس کابینه احتمالی حداد عادل یا قالیباف یا ولایتی خواهد بود.
سعید جلیلی؛
دانش آموخته روابط بینالملل دانشگاه امام صادق، است.
دارای سابقه معاونت وزارت امور خارجه و دبیری شورای عالی امنیت ملی و دفاع موفق از حق هستهای ایران است.
گروهی از دانش آموختگان دانشگاه امام صادق ع و فعالان اصولگرای تحولخواه، وی را به انتخابات فرا میخوانند.
تاکنون تمایلی به داوطلبی از خود نشان نداده است.
اما اگر داوطلب شود و جبهه پایداری هم داوطلبی نداشته باشد، ممکن است مورد حمایت اصلوگرایان تحولخواه و پایداری قرار گیرد.
عزت الله ضرغامی؛
دانش آموخته مهندسی و از فعالان فتح لانه جاسوسی بود.
دارای سابقه عضویت در سپاه، معاونت وزارت ارشاد دوره لاریجانی ، معاونت و ریاست صدا و سیما است.
هوادار جمعیت ایثارگران شمرده میشود و بسیاری از اعضا و هواداران این جمعیت را به همکاری خود در صدا و سیما دعوت کرد.
اگر داوطلب شود، احتمالا جمعیت ایثارگران، مهمترین تشکل حامی وی خواهد بود.
احمد توکلی؛
دانش آموخته اقتصاد، سابقه سخنگویی و وزارت کار کابینه اول میرحسین موسوی را دارد که نهایتا استعفا داد.
چند دوره نمایندگی و ریاست 8 ساله بر مرکز پژوهشهای مجلس، از دیگر سوابق اوست.
وی در انتخابات سالهای 1372 و 1380 رقیب اصلی آقایان هاشمی و خاتمی بود و در هر بار حدود 4 میلیون رای کسب کرد.
در انتخابات 1384 نیز داوطلب بود ولی به امید توفیق قالیباف در انتخابات، از ثبت نام، منصرف شد.
وی به دلیل شرایط جسمی و آثار شکنجه در زندانهای رژیم طاغوت، احتمالا از ورود به انتخابات پرهیز کند.
با این حال یکی از چهرههای مورد توجه اصولگرایان تحولخواه برای نامزدی است.
آنان به دلیل اهمیت مشکلات اقتصادی، بیمیل نیستند در انظار مردم، از سیمای اقتصادی توکلی برای انتخابات استفاده کنند.
کاندیداهای جبهه پایداری
این طیف که در گروه نوپای جبهه پایداری انقلاب اسلامی گردهم آمدهاند، علامه مصباح یزدی را پدرمعنوی و راهنمای خود میدانند.
مشخصه دیگر آنها این است که اغلب عضو دولت احمدینژاد بودهاند.
با این حال گفتمان اولیه دولت احمدینژاد را میپسندند و به دلیل ارادت احمدینژاد به مشائی، از او دلگیر هستند.
اعضای این طیف که در انتخابات مجلس نهم تعدادی از کرسیها را کسب کردند، منتقد لاریجانی و هیات رئیس مجالس هشتم و نهم هستند و برای دستیابی حداد عادل به ریاست مجلس نهم با نمایندگان اصولگرای تحولخواه، هماهنگ شدند.
هفته نامههای 9 دی و پرتو سخن و سایتهای رجانیوز، 598 و بی باک و تا حدودی روزنامه وطن امروز و ایرانیان رسانههای نزدیک به طیف هستند.
با این حال، در میان جوانان طلبه و دانشجو علاقهمندان فراوانی دارند.
داوطلبان احتمالی این طیف افراد زیر هستند؛
کامران باقری لنکرانی؛
دانش آموخته پزشکی، سخنگوی جبهه پایداری است.
وی دارای سابقه وزارت بهداشت در دولت نهم است و با اختلاف بر سر مشائی از کابینه دوم احمدینژاد جا ماند.
وی مورد حمایت بخشی از نخبگان حوزوی و دانشگاهی است و در صورت داوطلبی، احتمالا مورد حمایت بخشی از اصولگرایان تحولخواه ایثارگران نیز قرار گیرد.
غلامحسین الهام؛
دانش آموخته حقوق و عضو موسس جبهه پایداری است اما از شورای مرکزی این جبهه فاصله گرفت، او تجربه همکاری با شهید بهشتی، سابقه معاونت آیت الله جنتی در نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، عضویت و سخنگویی شورای نگهبان، قوه قضائیه و دولت نهم و اواخر دولت دهم را دارد.
همچنین تجربه وزارت دادگستری، ریاست ستاد مبارزه با قاچاق، معاونت دانشگاه تهران و ریاست مرکز تحقیقات شورای نگهبان در کارنامه اوست.
او در صورت داوطلبی مورد حمایت بخشی از نخبگان حوزوی و دانشگاهی و احتمالا اصولگرایان تحولخواه هم خواهد بود.
با این حال تابستان گذشته سایتهای هوادار مشائی مانند انسان کامل همزمان با علامه مصباح یزدی به الهام نیز متعرض شدند و از بازگشت او به دولت راضی نبودند.
جریان فتنه و اصلاحات نیز از صراحت یادداشتهای خانم رجبی دوانی همسر الهام، عصبانی است و در رسانههای خود همواره این عصبانیت را بروز میدهند.
علی اصغر زارعی؛
او دانش آموخته مهندسی، است.
عضو موسس جبهه پایداری بوده و در صورت داوطلبی مورد حمایت بخشی از ایثار گران دوران دفاع مقدس و بخشی از اصولگرایان تحولخواه ایثار گران و رهپویان خواهد بود.
او تجربه دو دوره نمایندگی دارد و داوطلب وزارت نفت در کابینه دولت نهم بود.
مرتضی آقا تهرانی؛
او دانش آموخته موسسه پژوهشی آموزشی امام خمینی ره است و تحصیلات خود را در آمریکا به پایان رسانده است.
او را شاگرد برجسته آیت الله مصباح یزدی و چهرهای اخلاقی میشناسند.
در انتخابات مجلس نهم رای قابل توجهی گرفت و در کنار حداد عادل صدر لسیت منتخبان تهران در دور نخست انتخابات قرار گرفت.
رسانهها، گزارهای مبنی بر داوطلبی او منتشر نکردهاند اما محافل نزدیک به جبهه پایداری معتقدند، با توجه به محبوبیتی که او در میان جوانان دانشگاهی و حوزوی دارد، میتواند به عنوان یک داوطلب جدی برای شرایط خاص مطرح باشد.
جریان مشائی موسوم به حلقه انحرافی
این طیف، اساسا خود را اصولگرا نمیدانند و کمابیش به اصولگرایی نیز تنه و طعنه میزنند.
مشخصه این طیف حضور در دولت احمدینژاد است.
برخی از آنها البته در مراکز دیگر هم حضور دارند.
مثلا شریف ملک زاده، رئیس جدید سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مشاور آیت الله شاهرودی نیز هست.
اسفندیار رحیم مشائی، علی اکبر جوانفکر، میر حسن موسوی از چهرههای شاخص این طیف هستند.
روزنامه ایران، خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، خبرگزاری ایسنا، شبکه ایران، سایت انسان کامل، اخبار این طیف را پوشش میدهند.
داوطلبان این طیف شامل موارد زیر هستند.
اسفندیار رحیم مشائی؛
دانش آموخته مهندسی، است.
دارای سابقه مدیریت در صدا و سیما دوره آقای لاریجانی ، معاونت شهرداری احمدینژاد ، معاونت و ریاست دفتر رئیسجمهور در کابینههای نهم و دهم است.
در صورت داوطلبی مورد حمایت بخشی از مدیران و علاقهمندان دولتهای نهم و دهم قرار خواهد گرفت.
با این حال مخالفان جدی فراوانی هم در میان نخبگان سیاسی و رسانهای دارد.
علی نیکزاد؛
او سابقه استانداری و وزارت دارد.
در صورت داوطلبی مورد حمایت بخشی از مدیران دولتهای نهم و دهم قرار خواهد گرفت.
پرکاری فوقالعاده او مورد توجه اغلب طرفدارانش هست.
علی اکبر صالحی؛
دانش آموخته فیزیک است.
در دولت خاتمی سخنگوی سازمان انرژی اتمی شد و در دولت احمدینژاد به ریاست این سازمان رسید.
پس از برکناری متکی، به جای او وزیر امور خارجه شد.
وی در صورت داوطلبی، مورد حمایت بخشی از هواداران دولتهای نهم و دهم واقع خواهد شد.
میرحسن موسوی؛
معاون سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و سپس رئیس این سازمان بوده است.
اکنون به جای مشائی ریاست دفتر احمدینژاد را بر عهده گرفته است.
وی در صورت داوطلبی مورد حمایت بخشی از مدیران دولتهای نهم و دهم قرار خواهد گرفت.
اصولگرایان اصلاحطلب
این طیف، از یک سو با اصلاحطلبان همراه هستند و از سوی دیگر خود را اصولگرا میدانند.
با این حال بیشتر به عنوان سرداران و کارگزاران با سابقه بخشهای نظامی و سیاستگذاری مشهورند.
چهرههای شاخص این طیف، محسن رضایی، کنعانی مقدم، عبدالحسین روح الامینی، محمدباقر خرازی، ابوالقاسم رئوفیان و.
هستند و در قالب تشکلهایی چون حزب الله ایران، حزب سبز، حزب توسعه و عدالت ایران اسلامی و مجموعا جبهه ایستادگی فعالیت میکنند.
رسانههایی چون روزنامههای ملت ما، حزب الله و سایت تابناک به این طیف نزدیک است.
داوطلبان احتمالی این طیف افراد زیر هستند.
محسن رضایی؛
دانش آموخته اقتصاد، است.
مهمترین سابقه او فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس تا سال 1376 بود.
سپس دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام شد.
در انتخابات سال 1384 داوطلب بود اما در روزهای پایانی تبلیغات اعلام انصراف نمود.
در انتخابات 1388 نیز داوطلب شد و به نتایج آن اعتراض نمود.
با این حال پس از بازمشاری 10 درصد آرا از پیگیری اعتراض خود انصراف داد.
وی در صورتی که داوطلب شود، مورد حمایت تعدادی از چهرههای بازنشسته نظامی و دارای سابقه فرماندهی سپاه و تعدادی از نخبگان مدیریتی قرار خواهد گرفت.
داود دانش جعفری؛
دانش آموخته اقتصاد، است.
از بنیانگذاران جهاد سازندگی بوده و در جامعه اسلامی مهندسین و جمعیت اثارگران هم عضویت دارد.
سابقه چند دوره نمایندگی، وزارت اقتصاد کابینه نخست احمدینژاد و همکاری با مجمع تشخیص مصلحت نظام، دارد.
محمد باقر خرازی؛
وی فرزند آیت الله خرازی، برادرزاده کمال خرازی و برادر صادق خرازی است.
تشکیلاتی به عنوان حزب الله ایران و روزنامهای با نام حزب الله داشت که مدتی است تعطیل شده است.
وی طی چند مصاحبه اعلام کرده است که نامزد انتخابات خواهد شد.
اصلاحطلبان میانه رو
این طیف از اصلاح طلبان، سعی دارند حساب خود را از تندرویهای جریان فتنه جدا سازند.
با این حال سابقه ارتباط با محمد خاتمی و عضویت در کابینه وی مهمترین مشخصه آنان است.
از چهرههای شاخص این طیف، محمد شریعتمداری، محمدرضا عارف و محمد سعیدی کیا هستند.
این طیف تشکیلات منسجمی ندارند و بیشتر حول محور اشخاص با سابقه شناخته میشوند.
داوطلبان این طیف افراد زیر هستند.
روزنامههای آفتاب یزد و مردمسالاری به این طیف علاقه نشان میدهند.
محمدرضا عارف؛
دارای سابقه ریاست دانشگاه تهران در دوره هاشمی، وزارت در کابینه خاتمی و معاونت رئیسجمهور است.
منتقد حرکتهای افراطی فتنهگران در سال 88 بود.
در صورت داوطلبی با انتقاد اصلاحطلبان تندرو مواجه خواهد بود با این حال بخشهایی از مدیران دولت خاتمی و نمایندگان سابق این طیف و بدنه اصلاحات از وی حمایت خواهند کرد.
محمد شریعتمداری؛
وی سابقه همکاری در وزارت اطلاعات و تأسیس جمعیت دفاع از ارزشها را دارد.
در کابینه محمد خاتمی وزیر بازرگانی بود.
سپس به عضویت در شورای عالی راهبردی درامد.
در صورت داوطلبی مورد حمایت بخشی از مدیران دولت خاتمی و تعدادی از اعضای سابق جمعیت دفاع از ارزشها، قرار خواهد گرفت.
محمد سعیدی کیا؛
او دانش آموخته مهندسی است.
از نیروهای با سابقه جهاد سازندگی بود.
دارای سابقه وزارت در دولتهای هاشمی و خاتمی بوده و با دولت احمدینژاد نیز همکاری میکرد.
وی فعالیتهای انتخاباتی خود را آغاز کرده و امیدوار است در صورت داوطلبی مورد حمایت بخشی از مدیران دولت خاتمی نیز قرار گیرد.
مهرعلیزاده؛
دانش آموخته مهندسی، مورد حمایت بخشی از مدیران دولت خاتمی، دارای سابقه ریاست سازمان تربیت بدنی در کابینه خاتمی و داوطلب انتخابات ریاستجمهوری سال 84 که پس از رد صلاحیت با حکم حکومتی امام خامنهای وارد کارزار رقابتها شد.
مصطفی کواکبیان؛
مدیر مسئول روزنامه مردمسالاری و دبیر کل گروهی به همین نام است.
وی سابقه نمایندگی نیز دارد و در صورت عدم حضور خاتمی یا چهرهای شاخص از میان اصلاحطلبان خود داوطلب خواهد شد.
اصلاحطلبان فن سالار
این طیف را نه چندان اصلاحطلب و نه چندان اصولگرا میتوان خواند.
به هر روی فعلا به اصلاحطلبان تندرو نزدیک ترند ولی اصولگرایان پس از فتنه 88 دیگر آنان را از خود نمیدانند.
مشخصه بارز آنها فن سالاری و عملگرایی است و اغلب حول محور آقای هاشمی در دو حزب کارگزاران و اعتدال و توسعه فعالیت میکنند.
کانون تمرکز آنها در سالهای اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام بود.
روزنامههای آرمان روابط عمومی، آفتاب یزد، مردمسالاری، اعتماد، مجلات مهرنامه، اندیشه پویا، آسمان و.
و سایتهایی چون بازتاب امروز، کلمه، آینده، روزانلاین و.
درسالهای اخیر بیبیسی، رادیو فردا، رادیو زمانه و العربیه با علاقه وافر به این طیف در امر خبررسانی یاری میرسانند.
داوطلبان این طیف افراد زیر هستند؛
اکبر هاشمی رفسنجانی؛
تجربه ریاست مجلس و ریاست جمهوری، تجربه شکست در انتخابات مجلس ششم و ریاستجمهوری نهم 1384 را دارد.
در سال 88 به حمایت از میرحسین موسوی و فعالان فتنه پس از انتخابات پرداخت.
وی اگر داوطلب شود، مورد حمایت حزب کارگزاران، حزب اعتدال و توسعه، بخشی از جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون درصورت نداشتن کاندیدای اختصاصی و تعدادی از نمایندگان مجلس قرار خواهد گرفت.
محسن هاشمی؛
دانش آموخته مهندسی، است.
مهمترین سابقه او مدیریت مترو تهران است.
اگر داوطلب شود، مورد حمایت حزب کارگزاران و بخشی از مدیران کابینههای هاشمی و خاتمی قرار خواهد گرفت.
محمد هاشمی؛
دانش آموخته مدیریت از آمریکاست.
دارای سابقه سرپرستی و قائم مقامی وزارت امور خارجه، ریاست صدا و سیما و عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
حسن روحانی؛
دارای سابقه چند دوره نمایندگی و عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام و دبیری شورای عالی امنیت ملی، است.
در صورت داوطلبی مورد حمایت حزب اعتدال و توسعه و بخشی از کارگزاران و جامعه روحانیت مبارز قرار خواهد گرفت.
محمد علی نجفی؛
تجربه وزارت و معاونت رئیسجمهور در کابینههای موسوی، هاشمی و خاتمی دارد و هم اکنون، عضو شورای شهر تهران است.
اسحاق جهانگیری؛
تجربه استانداری و وزارت کابینههای هاشمی و خاتمی دارد.
عضو حزب کارگزاران است.
اصلاحطلبان تندرو
این طیف، فعالیت علنی در فتنه 88 داشتند و به حمایت از آقایان موسوی و کروبی پرداختند.
تشکلهای رسمی این طیف مجمع روحانیون مبارز، بنیاد باران و سه گروه منحله سازمان مجاهدین انقلاب، حزب جبهه مشارکت و مجمع محققین و مدرسین هستند.
چهرههای شناخته شده این طیف محمد خاتمی، مهدی کروبی، موسوی خوئینیها، بهزاد نبوی و.
هستند.
رسانههایی چون روزنامههای آفتاب یزد، اعتماد، کلمه، سحام نیوز، بیبیسی، صدای آمریکا، رادیو اسرائیل، رادیو زمانه و.
از این طیف حمایت رسانهای دارند.
کارشناسان این رادیوها طی هفتههای اخیر اصلاحطلبان میانه رو را بدلی نامیدهاند و در مقابل از اصلاحطلبان تندرو خواستهاند با نامزد کردن موسوی، کروبی، عبدالله نوری و خاتمی برای نظام هزینه بتراشند.
داوطلبانی که این طیف به انتخابات فراخواندهاند شامل افراد زیر میباشند.
سید حسن خمینی؛
دارای سابقه تولیت آستانه مقدسه و موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی ره و بخشی از اعضای مجمع روحانیون و بخشی از مدیران دولتهای خاتمی و هاشمی از وی برای ورود به انتخابات دعوت کردهاند.
وی تاکنون فراخوان این طیف برای داوطلبی را نپذیرفته است.
محمد خاتمی؛
دانش آموخته فلسفه است.
تجربه نمایندگی، وزارت ارشاد و دو دوره ریاست جمهوری، حمایت از میرحسین موسوی در انتخابات 88 و فتنه پس از آن در کارنامه وی مشهود است.
در صورت داوطلبی مورد حمایت مجمع روحانیون و احتمالا آقای هاشمی و بخشی از وزرای دولتهای اسبق قرار گیرد.
عبدالله نوری؛
از نزدیکان باند سید مهدی هاشمی بود.
دارای سابقه وزارت کشور در دولتهای خاتمی و هاشمی، استیضاح در مجلس پنجم و حبس و محکومیت و نیز حمایت از فتنه88 است.
در صورت داوطلبی مورد حمایت بازماندگان بیت آقای منتظری خواهد بود.
در سال 87 نیز از وی به عنوان یکی از نامزدهای انتخابات نام برده میشد.
مجید انصاری؛
عضو مجمع روحانیون مبارز است.
دارای تجربه چند دوره نمایندگی و عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام.
حمایت از میرحسین موسوی در انتخابات 88 و فتنه پس از آن بود اگر داوطلب شود با حمایت مجمع روحانیون و احتمالا خاتمی و هاشمی مواجه شود.
کاندیداهای مستقل
کاندیداهایی هم هستند که ممکن است به صورت مستقل وارد انتخابات شوند.
از سوی عارف، اعلام شده است که اگر داوطلب شود، مستقل به صحنه میآید.
با این حال حضور او با استقبال بخشی از اصلاحطلبان میانه رو مواجه خواهد شد.
تاکنون داوطلبانی که احتمال حضور آنان در صحنه هستند شامل افراد زیر هستند.
سید محمود کاشانی؛
دانش آموخته حقوق، منصوب شهید رجایی برای بررسی حقوق ایران در دعاوی با آمریکا، داوطلب انتخابات ریاستجمهوری دوره چهارم 1364 ، ششم 1372 و هشتم 1380 ، مورد حمایت بخشی از وکلا و حقوقدانان، منتقد آقایان موسوی، خاتمی و هاشمی،
عماد افروغ؛
دانش آموخته جامعهشناسی و دارای سابقه نمایندگی دوره هفتم مجلس است.
برخی از روزنامه نگاران و دانشگاهیان مایل هستند او داوطلب شود.
|
طبیعت
به چه تشبیه کنم چهره تو؟
به گل لاله صحرائی دشت
یا به آلا له خوشرنگ بها ر یا به نیلوفر آبی
که به مرغابی مرداب میخندد؟
به چه تشبیه کنم چهره تو؟
به شقایق
به زنبق
به رز و میخک و شب بو به شیرینی زاده کندو
که زنبور عسل
شهد گلها برده؟
به چه تشبیه کنم چهره تو؟
به نمکزار سپید
به گلستا ن
به صحرا
به دریا
به طبیعت
هان.
به طبیعت
به طبیعت تشبیه کنمت
که همه.
آنچه طبیعت دارد
شهد آن درنگه توست
به طبیعت تشبیه کنمت
که نگاهت گویا ست
همه در آن پیداست
وطبیعت همه در یک نگهت
و طبیعت همه دریک لبخند
وطبیعت همه در تو.
شعر دیگری از طبیعت بزبان آلمانی
|
گزارش کلاسی
فصل 3 هنر چیست جامعهشناسی چیست؟
نوشته ورا زولبرگ
مقاله جامعهشناسی هنر چیست؟
این مقاله ویژگیهای بینش جامعه شناسانه به هنر را توضیح میدهد در این مقاله زولبرگ چند محور اصلی را به عنوان ویژگیهای بینش جامعه شناسانه به هنر بیان میکند که اولین ویژگی که به عنوان رویکرد بینش جامعه شناسانه به هنر مطرح است این است که نگاه جامعه شناسانه به هنر تلقی رازگونه از هنر را نمیپذیرد برای اینکه این موضوع را نشان دهد زولبرگ دو نقل قول مطرح میکند:
یک نقل قول از دونو گو نقل میکند بدین مضمون که هنرها را مکاشفههای راز آمیزی داند که تن به تحلیلهای علوم طبیعی و تجربی نمیسپادرد وی به زور ضمنی میگوید که راز آمیزی محورین هنر چه بهتر که به حال خود واگذاشته شود زیرا بدون آن هنر چه بسا چیزی را از دست بدهد که والتر بنیامین آن ر قدرت تشعشع حال و هوا عنوان میکند دونو گو این استدلال را میکند که اگر هنر را بخواهیم در معرض تجزیه و تحلیل و کالبد شکافی و جراحیهای علمی قرار دهیم این امر باعث میشود که هنر و اثر هنر آن خصلبی را که والتر بنیامین نامش را هاله نامیده بود آن حالت تاثیر مغناطیسی و سحرامیز اثر هنری از دست رود به تعبیر دیگر دونوگو استدلال میکند که ما نمیتوانیم به کمک جامعهشناسی هنر را بفهمیم چون فهمهای جامعه شناسانه به نوعی کلیت هنر را میگیرد و آن خاصیت تاثیر گذاری هنر را از بین میبرد مانند زمانی که در سالن کنسرت نشستهایم و به موسیقی گوش میدهیم آن احساسی که سالن کنسرت در فرد خلق میکند و به تعبیر والتر بنیامین هاله نام دارد این احساس را اگر بخواهیم با تجزیه و تحلیلهای علی آن را بازش کنیم از بین میرود به همین دلیل یک عدهای از اندیشمندان به طور عمده میشود گفت انهایی که در حوزه زیبایی شناسی کار میکنند.
و آنهایی که نگاه ذوقی به هنرها دارنداساسا معتقدند که جامعهشناسی ناتوان است از فهم تمامیت و کلیت و هاله و ویژگی رازامیزی هنرها اما در مقابل این دیدگاه جامعه شناسان هستند که در این جا زولبرگ از هوارد بکر نقل قول میکند که به عنوان یکی از نمایندگان جامعهشناسی هنرها که میگوید رمز و راز در هنر محل چندانی از اعراب ندارد و اگر چیزی هم از این بابت باقیمانده باشد قابل زدایش و پاک سازی است یعنی مهمترین ویژگی بینش جامعه شناسانه وقتی که یک پدیده هنری را در بافت و بستر اجتماعی قرار میدهد و نشان میدهد که چگونه هنرها تولید میشوند از دیدگاه جامعه شناسانه هنرها بر ساختههای اجتماعیاند که در یک شرایط تاریخی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی معین تولید میشوند از این رو هنرها بیش از آنکه برایند یک نبوغ یا بیان یک احساس راز انگیز باشد یک پدیده انسانی است و مثل سایر پدیدههای انسانی دیگر ریشه در علوم مادی و عینی دارد و بینش جامعه شناسانه وقتی که توضیح میدهد که به عنوان مثال حافظ یا فردوسی یا نیما چگونه ایدههای خودشان را از ستبر سیاسی اجتماعی و فرهنگی اقتباس کرده و آنگونه که لوکاچ و گلدمن میگوید که چگونه ایدههای از گروه اجتماعی و جهان بینی که هنرمندو رمان نویس خلق میکند جهان بینی خودش نیست بلکه جهان بینی است که جامعه آن را تولید کرده و هنرمند آنرا فقط به جهان آفرینشهای هنری انتقال داده در این صورت دیگر فرد این احساس را نمیکند که با یک موجود الهی سروکار دارد بلکه آن را انسانی میداند که تحت تاثیر شرایط تاریخی و اجتماعی معینی چیزی را تولید و خلق میکنند ویژگی دوم اینکه جامعه شناسان با وجود سلیقهها و تجربیات شخصی از هرگونه موضعگیری ارزش گذارانه خواه ضمنی و خواه صریح که با ارزشهای علوم در آمیختهاند اعتراض میکنند یعنی اینکه جامعه شناس نمیخواهد درباره یک اثر هنری مشخص قضاوت کند نمیخواهد بگوید که به عنوان مثال این تابلو خوب است یا بد نمیخواهد درمورد ارزش زیبایی شناسانمه آثار هنری نظری را اعلانم کند جامعه شناس نمیخواهد بگوید که هر اثر هنری چقدر میارزد جامعهشناسی دانشی برای قضاوت کردن درباره کیفیت آثار هنری نیست بینش جامعه شناسانه برای این نیست که از درون به هنرها نگاه کند نمیخواهد ذوق استعداد مهارتها و هر نوع قضاوتی درمورد کیفیت آثار هنری ارائه دهد جامعهشناسی برای این نیست که جامعه شناس دیدگاه مشخص خود را درباره یک اثر هنری اظهار کند بینش جامعه شناسانه از هرگونه قضاوت ارزشی و داوری کردن درباره هنرها پرهیز میکند آن نوع قضاوت بر عهده دانشی است به عنوان نقد هنری و زیبایی شناسی است جامعه شناس نمیخواهد احساس و برداشت خودش را از یک اثر هنری بیان کند کار جامعه شناس این است که با روش علمی در باره ابعاد اجتماعی یک اثر قضاوت کند ابعاد اجتماعی مفهوم بسیار گستردهای است هم شامل زمینههای تاثیر گذار اجتماعی در پیدایی یک اثر است و هم شامل پیامدها و تاثیرات احتمالی یک اثر هنری در چامعه است و هم شامل تحلیل محتوای مضامین اجتماعی یک اثر و هم شامل جنبههای اجتماعی فرم یا سبک آثار هنری است بطور کل ابعاد اجتماعی یک اثر هنری حدلقل 4 عرصه را در بر میگیرد 1 زمینههای پیدایش 2 پیامدهای اجتماعی 3 مضمون و محتوای اچتماعی اثر 4 جنبهها ی اجتماعی فرم و سبک آثار هنری به همین دلیل وظیفه جامعهشناسی قضاوت در باره جنبههای هنری نیست بلکه در باره ابعاد اجتماعی است آن هم به صورت روش شناسانمه نظام مند و تاحد ممکن عینی یعنی قضاوتهای فردی خودمان را کنار بگذاریم.
سومین ویژگی این است که جامعه شناسان از نظر نگرششان به جامعه و عوامل اجتماعی و فرایندهای اجتماعی با یکدیگر اتفاق نظر ندارند معنای آن این است که جامعهشناسی در ست است که لفظی است واحد که برای نوعی از بینش علمی نسبت به آثار هنری و هنرها سخن میگوییم اما جامعه شناسان مکاتب و رویکردهای گوناگونی در ذیل جامعهشناسی قرار میگیرد و به همین دلیل وقتی جامعه شناسان درباره فرایندهای اجتماعی ابعاد اجتماعی و عوامل اجتماعی هنرها سخن میگویند هر کدام با توجه به آن پارادایم و یا انگاره نظری که درونش قرار گرفتهاند یک دیدگاه متفاو ت و خاصی درباره حوزه هنرها و ادبیات ارائه میکنند به همین دلیل در حوزه جامعهشناسی هنرها و ادبیات اجماع وجود ندارد البته در هیچ حوزه از علوم اجتماعی اجماع نیست اجماع به حوزه دین مربوط است که با مقوله ایمان سروکار دارد وهیچ کدام از حوزههای علوم اجماع درونش نیست اینکه اجماع وجود ندارد معنایش این است که با مکاتب و نظریههای گوناگونی در باره تبیین عوامل و فرایندهای و ابعاد اجتماعی هنرها روبرو هستیم این مکاتب و دیدگاهها هرکدامشان با تکیه بر یک یا چند عنصر معین اجتماعی نسبت به هنرها از هم تفکیک میشوند بینش جامعه شناسانه به هنر یک پاسخ قطعی و ازلی به پیامهای هنری نیست بینش جامعه شناسانه به هنر یک بینش متنوع است نگاههای فمینیستی نگاههای پست کلونیالیستی نگاههای مارکسیستی نگاههای هرمنوتیک تفسیر گرایانه هر کدامشان یک جور عرصه هنر را میبیند و حتی در داخل همانها هم باز با تنوع دیدگاهها مواجه هستیم مثلا در مارکسیست یک حور مارکسیست وجود ندارد حوزه جامعهشناسی هنرها و ادبیات حوزهای است که نگاه عینی دارد به علم و هنرها و یک حوزهای است که راز آمیزی میکند از هنرها و یک حوزهای است که در آ ن شیوههای مختلفی ابعاد اجتماعی هنرها را میبیند ابعاد اجتماعی یعنی عوامل فرایندها زمینهها پیامدها و کارکردهای هنرها و ادبیات.
چهارمین ویژگی که زولبرگ به نقل از هوارد بکر و دیگران نقل میکند این است که در جامعهشناسی جامعه شناسان تکوین اجتماعی عقاید و ارزشهای زیبایی شناسانه را تحلیل مینماید جامعه شناسان به شیوههای مختلف میکوشند در خصوص چگونگی برساخته شدن هنرها شناختی حاصل آورند بر فرایندهای تولید نهادها و سازمانها تکیه میکنند اصحاب قبایل جامعهشناسی در قالب آرمانی موجبات باروری و کمال یابی عقاید زیبایی شناسان و پژوهندگان را فراهم میآورند جامعه شناسان به فرایند تکوین هنر توجه میکنند زیبایی شناسان به فرایند تکوین کار ندارند.
نورت الیات جامعهشناسی کلاسیک آلمانی نویسنده کتاب فرایند مدنی سازی که در سال 1939 نوشته شد کسی که خودش شاعر هم بود و در حوزه جامعهشناسی هنرها وادبیات سهم بسیار چشم گیری دارد یک ایده خیلی بدیعی در مورد اختراعات دارد اختراعات به نظر وی معمولا در دو مرحله صورت میگیرد یک دوره جنینی دارند و یک دوره تولد و ظهور مردم معمولا مرحله تولد ابداعات را میشناسند مانند اینکه ادیسون برق را اختراع کرد یعنی از زمانی که کشفی و یا نظریه ا ی اعلام میشود از آن لحظه آن را میشناسد اما از یک چیز غافلند و آن اینکه هر نظریه و هر کشف و ابداعی قبل از تولد یک دوره جنینی را طی کرده اما زمانی که نطفه ابداعی و اختراعی بسته میشود را نمیشناسیم و از فرایند اختراع اطلاع نداریم زمانی که از یک اثر هنری سخن میگویم بیشتر هنرمند به ذهنمان میرسد و فرایندی که یک اثر هنری در آن خلق میشود را نمیبینیم جامعه شناس تلاش میکند هنرمند را کمتر ببیند و به فرایند تکوین و تولید بیشتر توجه کند چامعه شناس تولد یک اثر هنری را به عنوان آخرین مرحله مورد توجه قرار میدهد مثلا وقتی یک جامعه شناس مارکسیست از رمان سخن میگوید برمیگردد به فرایند تضاد طبقاتی و نابرابریهای اجتماعی بی عدالتیها و به روابطی که نظام بورژوازی بوجود میآورد بر میگردد نگاه جامعه شناس مارکسیست برمیگردد به اینکه رمانهای بورژوازی یعنی رمانهایی که ارزشهای طبقه بورژوا را تثبیت میکند و توسعه میدهد.
تبیینهای مارکسیستی به فرایندهای تکوین و تولید رمان میپردازد و به سراغ بالزاک و آندره ماندرو نمیرود و به تجزیه و تحلیل زندگی و شخصیت رمان نویس نمیپردازد بلکه به نقد ساختاری میپردازد که در دل آن ساختار رمان نویس اثرش را تولید کرده وقتی گفته میشود جامعهشناسی بجای هنرمند و به جای اثر به فرایند تکوین آثار هنری میپردازد معنایش این است که آن ساختارهای سیاسی اجتماعی فرهنگی که هنرها و آثار ادبی طی ان و در درون ان ساختارها خلق میشوند بینش جامعه شناسانه بینشی است که دائما میخواهد بافتمند سازی کند یعنی اینکه یک پدیده و یک واقعیت را در بستر و بافت خودش قرار دهد و به همین دلیل مردم عالمان دین این نوع بینش را دوست ندارند زیرا بینش جامعه شناسانه قدرت را از هنرمندو فیلسوف و.
میگیرد و اقتدار را به ساختار میدهد و نه به عاملان ویژگی پنجم:
هنر باید زمینه مند شود یعنی بر اساس زمان و مکان و به مفهوم کلی و نیز به مفهوم خاص تر بر اساس ساختارهای اجتماعی رابطههای کاری و استخدامی , آموزشی , حرفهای , پاداش و دستمزد , بازار و مشتری و حمایتهای گوناگون از هنرمندان مورد مطالعه قرار گیرد.
یک جامعه شناس به نام پترسون که یکی از برجسته ترین چامعه شناسان حوز هنر میباشد و ایده زمینه مند کردن حیطه هنر را مطرح کرده و توضیح میدهد که نه فقط ساختارهای کلان سیاسی و اجتماعی حتی ساختارهای فردو کارهای جزئی و قوانین و مقرراتی که در جامعه وجود دارد همه دخالت میکنند در این که یک اثر هنری خلق شود حتی بازار نیز در این امر موثر است پترسون بحث میکند که بجز ساختارهای کلان مانند ساختارهای طبقاتی و اجتماعی ساختارهای خرد مثل موسسات و آموزشگاه هام و قوانین و مقررات همه بسیار در خلق آثار هنری و ادبی تاثیر گذارند وقتی از زمینه مند کردن اثار هنری سخن میگوییم باید بتوانیم هنرمند و اثارش را در بافتها و ساختارهای خرد قرار دهیم و حتی ممکن است عوامل اجتماعی خیلی سادهای تاثیر گذارد و تعیینکننده در خلق اثر هنری باشد.
وظیفه یک جامعه شناس این است که نشان دهد یک هنرمند در طی دوران آموزشش و فرایندهای اموزشی چه چیزهایی را یاد گرفته به عنوان مثال ما امروزه در دانشگاهها ادبیات میخوانیم و خیلی چیزها در مورد شعر و ادبیات یاد میگیریم و این آموزش در واقع استعداد نیست و آموزش انتقال یک سری سنتهاست یک سری رویهها عرفها را انتقال میدهد بافت مند سازی یکی از زمینه هایش اموزش است هنرمند در خلا اثری را خلق نمیکند هنرمند در یک دیالوگ مستمر در طول تاریخ اثرش را خلق میکند پس وقتی سخن از زمینه مند کردن به میان میآید یکی از این زمینهها همان سنتی است که اثر در آن قرار میگیرد و آن سنت همواره جاری است تمام آثار هنری هم زمان هم سنتی هستند و هم نواورانه هنر بریده مطلق از سنت وجود ندارد و هنر بدون نواوری هم وجود ندارد و دلیل آن ماهیت اجتماعی هنر است.
معرفی کتاب:
مبانی جامعهشناسی هنر ترجمه علی رامین نشر نی 1387
فصل 1 نظریهها و رهیافتها فصل علی رامین 2 جامعهشناسی هنر و نظریههای کلاسیک علی رامین فصل 3 هنر چیست جامعهشناسی هنر چیست؟
زولبرگ فصل 4 ساختار اجتماعی و آفرینشهای هنری جنت ولف فصل 5 تولید اجتماعی هنر فصل 6 هنر , جهان و اجتماع هورستاس فصل 7 هنر و ایدئولوژی جنت ولف فصل 8 مارکسیسم و زیباشناسی استوارت فصل 9 جایگاه اجتماعی هنر مند در رنسانس آرنولد هاورز فصل 10 هنرمندان ویکتوریا الکساندر
نوشته شده توسط وحدنی و پیگانی
|
دانلود مقاله آمادگی دفاعی صفحه 58 کتابدرسی 96 1395
اطلاعات مقاله
تهیهکننده:
ایلقار نوشیران زاده
تعداد صفحات:
نوع:
سال تحصیلی:
برای دانلود کلیک کنید.
|
نمونه سوال فصل فشار علوم نهم
نام فایل:
نمونه سوالات فیزیک نهم pdf دانلود
|
دانلود پاورپوینت عربی هشتم
این پاورپوینت شامل:
ایام هفته
فصلها
ماهها
مشاغل
با تصاویر متحرک
و
زیبا برای همهی هشتمیها
تهیهکننده این پاورپوینت:
ایلقار نوشیران زاده
در سال تحصیلی 95 1394
برای دانلود روی کلمه دانلود کلیک کنید.
|
رجانیوز؛
موضع دوگانه کیهان درباره مجمع و اظهارات دکتر الهام یک مقایسه ساده در واکنش کیهان به مصاحبه الهام
روزنامه کیهان امروز در مطلبی که به بهانه درج مقاله دکتر الهام پیرامون مجمع تشخیص در رجانیوز منشر شده بود، انتقاد از ناکارامدی مجمع تشخیص مصلحت نظام را مغایر با نظر حضرت امام ره و رهبر معظم انقلاب دانست.
غافل از آنکه همین عبارات و انتقاد از ناکارامدی مجمع تشخیص، تنها چند ماه قبل توسط دبیر سیاسی این روزنامه با انتشار یادداشتی در هفته نامه پنجره بیان شده است.
به گزارش رجانیوز، چندی قبل دکتر الهام در گفتگو با رجانیوز پیرامون چرایی برخی انتصابهای اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام در دوره جدید توضیحاتی ارائه کرده و اظهار داشته بود که مجمع کارایی خود را از دست داده است اما بلافاصله این اظهارات به بهانهای برای برخی از رسانههای سیاست باز برای اجرای فاز جدیدی از هجمه و تخریب علیه دکتر الهام و جبهه پایداری تبدیل شد.
متاسفانه در این میان روزنامه کیهان نیز در پازل برخی از این رسانهها قرار گرفت و با ادبیاتی دور از انتظار، ضمن برداشت اشتباه از سخنان الهام، با استناد به سخنان باهنر و پور محمدی، از اظهارات دکتر الهام با عنوان اظهارات سخیف یاد کرد.
روزنامه کیهان امروز و پس از انتشار مقاله توضیحی دکتر الهام پیرامون مصاحبهاش با رجانیوز، بدون درج این جوابیه در مطلبی نوشت:
آقای الهام در جای دیگری از همان مصاحبه که خود به آن ارجاع داده است میگوید معلوم است که مجمع، کارایی خود را از دست داده است!
این اظهارنظر با دیدگاه حضرت امام ره که تاسیس مجمع به دستور حضرتش بوده است و قانون اساسی که وظایف و جایگاه مجمع در آن آمده است و همچنین با نظر رهبر معظم انقلاب که مجمع را مظهر خرد جمعی نظام دانستهاند، مغایرت آشکار دارد و اعتراض و انتقاد به آقای الهام نیز از همین زاویه بوده است.
این در حالی است که قریب به یک ماه قبل از اظهارات دکتر الهام در این باره، دبیر سیاسی روزنامه کیهان در یادداشتی که هفته نامه پنجره متعلق به آقای زاکانی آن را منتشر ساخت، ضمن بیان اینکه مجمع تشخیص دیگر کارکرد خود را در حل اختلاف بین قوا از دست داده است ، اعلام کرده بود:
آقای هاشمی دیگر آن فردی نیست که برای رفع اختلافات و عبور از بحرانها و مدیریت روابط بین قوا و تصمیم گیریهای کلیدی بخواهیم به او تکیه کنیم.
درواقع ایشان اساسا نمیتواند به مصلحت خود برسد، چه رسد به کشور.
بنابراین نمیتواند در چنین جایگاهی باشد.
تشکیل هیأت حل اختلاف بین قوا از سوی رهبر انقلاب خیلی واضح نشان داد که مجمع تشخیص مصلحت دیگر آن کارکرد خود را در حل اختلاف بین قوا از دست داده است.
آقای هاشمی اگر بیطرفی و مصلحتاندیشیاش برای نظام را حفظ کرده بود، هیچ نیازی به این هیأت نبود.
نفس تشکیل آن کمیته بهمعنای کاهش نقش سیاسی مجمع و گرفته شدن بخشی از اختیارات مجمع، بهدلیل کاهش صلاحیت برای انجام آن امور بوده است.
این ابتکار ارزشمند خود نشانه دیگری از جایگاه اعتلا بخش ولایت فقیه در بهبود سازوکار توسعه و آبادانی کشور و رفع نقایص و جلوگیری از اشتباهات و تأویلهای متفاوت از قانون خواهد بود.
هفته نامه پنجره.
شماره 129.
ص 66
به نظر میرسد هیاهوهای رسانهای اخیر پیرامون اظهارات دکتر الهام، بیشتر جنبه سیاسی و به دور از منطق و تقوا داشته است چنانکه متاسفانه برخی از خواص خوشنام جبهه رسانهای انقلاب را نیز به اشتباه و واکنش بدور از انتظار واداشته است.
بر همین اساس شاید بهتر باشد خواص خوشنام جبهه رسانهای انقلاب بیش از گذشته هوشمندی خود را در ورود یا عدم ورود به این نوع مسایل حفظ کنند.
|
دانشگاه آزاد در خدمت فتنه سبز بود
پرسش و پاسخ دانشجویان با دکتر الهام
آیا آقای جاسبی جزو فتنهگران بود؟
پاسخ:
حالا اینها رد این حدها نیستند ولی دانشگاه آزاد در خدمت جریان فتنه بود.
فیلم را ببینید
|
بررسی وضعیت ادبی ایران از نیمه قرنهای هفتم تا دهم
استاد:
دکتر فاضلی
نام و نام خانودگی دانشجو:
ناهید جوان نشان
فهرست مطالب
وضعیت ادبی ایران درفاصله قرنهای هفتم تا دهم
مروری جامعه شناختی بر ادبیات غنایی
الف ورود مفاهیم واموزههای صوفیانه در غزل
ب ورود نقد وانتقاد در غزل
جلالالدین محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی جلال الدین محمد مولوی بلخی
ابومحمد مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی
خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی حافظ شیرازی
مولانا سیفالدین ابوالمحامد محمد فرغانی سیف الدین فرغان
خواجه نظام الدین عبیدالله زاکانی عبید زاکانی
نگاه کلی به وضعیت ادبی قرنهای هفتم تا دهم
1 به دلیل از بین رفتن دربارهای بزرگ مشوق شاعران ونیز به سبب قوت یافتن ادبیات صوفیانه ، جریان ادبی شعر وادب درباری رو به ضعف مینهد وبه جریانی حاشیهای بدل میشود.
2 به دلایل مختلف ، ازجمله آشفتگیهای سیاسی عصر مغول وروی آورد ن مردم به خانقاهها ومشایخ صوفیه ،بررونق شعر وادب صوفیانه افزود ه میشود وبه تدریج ، این شاخه از ادب ، به جریانی ادبی غالب بدل میشود.
3 جنبههای انتقادی در شعر وادبیات فارسی قوت تمام میگیرد وشاعران به انتقاد از شرایط زمانه میپردازند وبرجسته ترین آثار طنزامیز فارسی را پدید میآورند،مانند غزلیات سیف فرغانی وعبید زاکانی
4 در کنار این همه باید از اوج گرفتن جریان شعر غنایی وترکیب شدنش با عرفان یاد کرد که با آفرینش غزلهای مولوی ، سعدی وحافظ به اوج ممکن دست مییابد.
5 در این دوره ، سه جریان ادبی حاکم ، یعنی ادبیات تعلیمی انتقادی ، ادبیات صوفیانه عرفانی وادبیات غنایی قابل شناسایی است.
مروری جامعه شناختی بر ادبیات غنایی
از قرن ششم به بعد ، بر اثر فنی تر شدن قصاید مدحی وبروز پیچیدگی در زبان وبیان آنها ، ودور شدن کامل این قالب ادبی از دسترس مخاطبان عام ، ونیز ، در پی رونق یافتن بازار تصوف ونفوذ آن در شعر وادب فارسی ، به تدریج زمینه توسعه وتکامل غزل پدید میآید.
مخاطب درونی قصیده ممدوح درباری جای خود رابه معشوق میسپارد وجای مخاطب بیرونی آن فاضلان و فرهیختگان را مردم عادی پر میکنند.
ب ورود نقد وانتقاد در غزل
به دلیل فاصله گرفتن نسبی شاعران از دربارها در این عهد ونیز ، انعکاس حال وهوای شخصی شاعر برشعر وشاعران که حساس ترین انسانهای عصرخود نسبت به دنیای پیرامون خود هستند ، برخی دیدگاههای انتقادی اجتماعی وفلسفی خود رادر شعر وارد کردهاند.
از جمله نخستین غزلهای انتقادی ، میتوان به غزل داستان وار لیبی شاعر قرن پنجم اشاره کرد.
این نگاه انتقادی به جهان بیرون ، در غزل شاعرانی چون سنایی غزنوی ، کماالدین اصفهانی ، فخرالدین عراقی ودر نهایت در شعر حافظ به کمال خود میرسد.
نمایندگان اصلی سه جریان ادبیات صوفیانه عرفانی ، ادبیات انتقادی تعلیمی و ادبیات غنایی:
جلال الدین محمد مولوی بلخی
سعدی شیرازی
حافظ شیرازی
سیف الدین فرغانی
عبید زاکانی
نگاهی جامعه شناختی براثار واندیشههای مولانا
ازبین آثار مولانا مثنوی معنوی وی بیشتر به بررسیهای جامعه شناختی تن میدهد که شیوهای تعلیمی دارد وبه بیان دیدگاههای و سلوک عارفانه خود ونیز بیان برخی تناقضات زندگی پرداخته است.
مولانا معتقد است که هنر باید در خدمت ایده واندیشه باشد.
مطالعه زندگی وشعر مولانا نشانمیدهد که وی کمترین ارتباطی با دستگاههای سیاسی وحکومتی نداشته ودر عصر مولانا نهاد تصوف ازارتباط خود بادستگاههای سیاسی کاسته ومردمی تر شده است.
یکی از دلایل مردمی بودن شعر مولانا کاربرد طنزوهزل ومطایبه در مثنوی میباشد ومولانا بامخاطبان اصلی خود ، مهمترین دردها وتناقضهای اجتماعی را بازگو میکند.
مهمترین موضوعی که مولانا در مثنوی بدان پرداخته وساختار کتاب را بر اساس آن شکل داده؛
اصل تناقض است:
تناقض میان عالم درون وبیرون؛
روح وجسم
مولانا معتقد به حاکمیت تقدیر بر جهان هستی واز جمله بر انسان است به همین دلیل ، در بسیاری از داستا نهای مثنوی برمفاهیمی تسلیم وتوکل ونفی تلاش وارادۀ آدمی ، تاکید کرده است.
مولانا جبرگرای مطلق نیست واز نظر کلامی ، در حد فاصل میان جبرواختیار میایستد وشعرهای او ، سوای ابعاد عرفانی آن ، دارای رگههایی از زندگی اجتماعی نیز هست ودرست به همین دلیل ، نوعی واقع بینی در رویکرد معتدل ، نسبت به زندگی مادی در آن دیده میشود.
انتقادهای مولانا
بخشی ازانتقادهای مولانا متوجه نادانی جاهلان وغافلان واهل تقلید است وبخشی دیگر متوجه عالمان قشری وخشک مغز متعصب است درتعدادی ازانها ، ریاکاری ورشوه خواری فقها وقضاوت را افشا میکند ودر برخی دیگر ، از زهد بی ثمر صوفیان دروغین سخن به میان میآورد.
در داستانهای طنز آمیز انتقادی ، شرحی ازانحرافات اخلاقی ورفتاری مردان را ارائه میدهد ودر قسمتی ازتباهکاری زنان سخن میگوید؛
پیداست که تصوف مولانا تا چه اندازه با زندگی اجتماعی عصر پیوند دارد.
نگاهی جامعه شناختی براثار واندیشههای سعدی
ازبین آثار سعدی گلستان او ، قطعات وقصایدش آثاری هستند که تحلیل جامعه شناختی آنها به قدر کافی جالب ومعنی دار خواهد بود.
شیوه کار سعدی در گلستان آن است که مجموعه داستانهایی را که ذیل یک موضوع خاص میگنجد به صورت یکجا گرد آورده واین وجه تمایز گلستان با قابوس نامه وکلیله ودمنه است.
همین نکته یعنی فقدان ساختار صوری در کتاب گلستان رامنتقدان باتوجه به محتوای اثر ، آیینه تمام نمای تناقضها وپریشانیهای جامعه عصر سعدی خواند هاند سندی هنرمندانه وزیبایی شناسانه بر صحت این نظریه جامعه شناسانه دانست وشاید برهمین اساس بتوان قضاوت کرد که ساختار سیاسی واجتماعی عصر سعدی یعنی عصر حاکمیت مغولان بر ایران ، دچار آشفتگیهای جدی بوده وسعدی به طور ناخود آگاه به نمایش آن در گلستان توفیق یافته است.
نظام سیاسی عصر سعدی ، مبنای ارباب رعیتی داشته از این رو پادشاه ، حاکم و صاحب اختیار همۀامور مردم زیردست رعایا بوده است.
در این نظام ،انچه سلطان را به رعایت حال رعیت وا میدارد نه حقوق رعیت ،بلکه احساس رحم ومروت وانصاف خود اوست.
سعدی گاهی هم به نقد حاکمان ستمگرپرداخته وبه شیوهای ظریف ، آنهارااز این کار بازداشته است.
نکته دیگر ی که مطالعه در شخصیتها وحوادث داستانی گلستان بر مااشکار میسازد ،حاکمیت تقدیر بر فضای فکری اثرودر جامعه عصر سعدی است.
دنیا گریزی وعزلت گزینی ونیز ،ستیز بامتکلمان وخرد ورزان را میتوان از نتایج مستقیم جبر گرایی حاکم برگلستان سعدی دانست ومصلحت اندیشی ومحافظه کاری وسکوت نابجا راازتوابع آن به شمار آورد واین عارضه قرنها ست که درزندگی ، فرهنگ وشخصیت ایرانیان ریشه دوانیده ومانع ازبیان حقایق گردیده است،نموداری ازمحیط ناامن درباری هاوپریشانی اوضاع سیاسی عصر سعدی است وگرنه سعدی،گفتن سخن حق رابارها ستوده است.
دردنیای گلستان حدمیانهای وجودندارد به همین دلیل سعدی نیزگاهی درقضاوتهای خود دچار نوعی تعصب ویکسونگری میشود وحقایق امر برایش ناگشوده ومبهم میماند.
قطعات سعدی غالبا به پند واندرز وحکمت ،به موضوعات اجتماعی واحیانا به مدح وذم وهجو دیگران پرداخته وروح حاکم برفضای این قطعات انعکاس واقعیات اجتماعی ونشان دادن هرج ومرج جامعه عصر سعدی است.
نگاهی جامعه شناختی براثار واندیشههای حافظ
یکی از جنبههای محتوایی شعر حافظ ، واقع گرایی آن است که به رغم وجود رگههای جبر گری آن ،هرگز انسان را فاقد اراده نمیداند واو رابه ترک نعمت دنیا وزندگی عادی ، بر نمیانگیزد.
شعر حافظ ، مصداق عینی شعر زندگی است.
منطق مداری وواقع گرایایی شعرحافظ است که مخاطب رابه اعتراض نسبت به کجروی حاکمان ونهادهای اجتماعی ودینی ،وهمچنین ،به ارتقای زندگی خود برمی انگیزد.
رند در شعر حافظ جنبه مثبت دارد یعنی انسانی صادق وپاکبازکه حتی درنظر حافظ ، گاهی در جایگاه اولیاءالله مینشیند.
وجود عناصری چون خرابات ، میخانه ،شرابخانه ، میکده ، دیرودیر مغان در شعر حافظ ومقدس شمردن چنین مکانهایی در قیاس با مسجد ، محرا ب وزاویه ، خود گواه آن است که نمایندگان نهادهای دینی عصر وی ، تا چه حد در مسیر انحراف بودهاند.
انتقادهای حافظ
1 انتقادهای حافظ به فقها وعلمای دین فروش
2 صوفیان وزاهدان دروغین
3 حاکمان سیاسی جامعه وانحرافات دستگاه حکومت ازجمله رشوه خواری وریاکاری محتسبان
نگاهی جامعه شناختی براثار واندیشههای سیف فرغانی
سیف در قصاید خود از آغاز موضوعی حکمی ، اخلاقی یا اجتماعی را پیش میگیرد لحن او در این قصاید استدلالی ناصحانه ومشفقانه است و شیوه خطابی دارد.
سیف در این اشعاردرسیمای مصلحی اجتماعی ظاهر میشود که دردها و کاستیهای جامعه ومشکلات ومصایب مردم را به خوبی شناخته است وچون در پی اصلاح کاستیهاست غالبا با شیوهای انتقادی به بیان آنها میپردازد.
ظلم حاکمان نسبت به رعیت وپایمال کردن حقوق آنان ،باعث شده است تا سیف ،درجای جای قصاید خود به این مسئله بپردازد وحتی قصیدهای با ردیف عدل بسراید.
فرغانی در برخی اشعار خود ، ازبر کار بودن امیران وکارگزاران جاهل ومال اندوز ، شکوه میکند ووجود آنها راموجب پریشانی اوضاع وبرهم خوردن نظم اجتماعی میداند.
او به آسیب شناسی جامعه ایرانی میپردازد و گفتار بی عمل را ازمهمترین نشانههای انحراف پیشروان فرهنگی جامعه میداند.
انتقادهای سیف
نقدهای او عمدتا ، شامل حال پادشاهان ، امیران ، قضات، صوفیان ، بازاریان ، مستوفیان و.
فرغانی درمقام یک مصلح اجتماعی ، پس ازان همه پند واندرز وتهکم وتهدید ، شیوه درمان واصلاح رانیز پیشنهاد کرده است.
سیف اصلاح دونهاد سیاسی ودینی رامهمترین وظیفه خود میداند.
نگاهی جامعه شناختی براثار واندیشههای عبید زاکانی
عصری که عبید در آن به سر میبرد ، از نظرسیاسی ، یکی از بحرانی ترین ادوار تاریخ ایران است که دران عمرجانشینان چنگیز به سر آمده ،تیرهای دیگر از مغولان به نام تیموریان ، درپی تسلط بر جان ومال مردم برامدهاند.
ازحیث اجتماعی نیز کارها در دست عدهای خود رای وفاسد است که هیچگونه پایبندی به اخلاق وانصاف ودین ندارند.
ازاین رو ، سنتهای پسندیده متروک مانده ، فسق وفجور وتباهی ، به ارزش بدل شده است.
درچنین ایامی است که عبید زاکانی باسلاح برندۀ طنز، به قصد افشای ناراستیها واصلاح جامعه ، قیام میکند.
زاکانی خواسته یا ناخواسته ، گاهی از مسیر طنز خارج میشود وراه هزل وهجو در پیش میگیرد.
یقینا دلیل این افراط کاری زکانی را علاوه بر انگیزههای شخصی او ، باید در تباهیها وانحرافات اخلاقی واجتماعی جامعه ایرانی در قرن هشتم جستوجو کرد
همچنین اگر هنرها ،از جمله ادبیات رامحصول نیاز زمان بدانیم ، این نکته روشن میشود که جامعۀ بسته وبیمار قرن هشتم ، پذیرانی چنین سبک وبیانی از ادبیات بوده است.
انتقادهای عبید زاکانی
عبید زاکانی به نقد نهادهای حکومتی ، نهادهای دینی فرهنگی ونقد مردم پرداخته است.
نهاد حکومتی عصر او جاهل است وستمگر؛
مدیحه پسند وچاپلوس پرور؛
از نظر اخلاقی به انواع انحرافات گرفتار؛
باج میگیرد ورشوه میستاند؛
جزبه منافع وتداوم حاکمیت خود
نمیاندیشد؛
وابستگان در بارها نیز ، غالبارجال وعلمایی هستند مصلحت اندیش.
دستگاه قضایی هم که برخواسته ازنهاد دینی وزیر نظرحکومت است،رشوه خوار وبی انصاف وگرفتار انحرافات اخلاقی است
دستگاه دینی قرن هشتم نیز ، یا گرفتارقیل وقال مدرسی خویش است یاسرگرم فسق وفجور ووضعیت افراط وتفریط نسبت به دین وجود دارد.
بیشتر انتقادها ی او متوجه عموم مردم است که بر اثر انحراف نهادها ی سیاسی ، دینی وفرهنگی ، ونیز ، به سبب نادانی وجهل خود دچار انحطاط اخلاقی ورفتاری گردیدهاند.
منابع
دکتر مهدی شریفیان ، جامعهشناسی ادبیات صوفیه ،انتشارات دانشگاه بوعلی سینا ،1386
دکتر محمد پارسا نصب ،جامعه شناسی ادبیات فارسی ازاغاز تا سال 1357 ، انتشارات سمت ،
سایتهای
جلال الدین محمد بلخی ویکی پدیا
سعدی ویکی پدیا
حافظ ویکی پدیا
سیف فرغانی ویکی پدیا
عبید زاکانی ویکی پدیا
گنجور
مجذوبان نور
حکایات عبید زاکانی ویکی نبشته
|
دانلود جزوه کامل پیامهای آسمانی نهم
درس اول
درس دوم
درس سوم
درس چهارم
درس پنجم
درس ششم
درس هفتم
درس هشتم
درس نهم
درس دهم
درس یازدهم
درس دوازدهم
|
دانلود فیلم آموزشی کار و فناوری نهم
تهیه brics cad
دانلود آموزش طرح صفحه 17 download
دانلود آموزش طرح صفحه 18 download
|
دهه فجر بر تمامی ایرانیان مبارک باد.
مدیر وبلاگ:
ایلقار نوشیران زاده
|
انالله و اناالیه راجعون
رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی را بر همه ایرانیان تسلیت میگوییم.
صلوات بر شادی روح ایشان.
مدیر وبلاگ مطالب درسی ، درس شیرین است:
ایلقار نوشیران زاده
|
فهرست دارائیهای دکتر الهام
و تغییرات آن بعد از وزارت دادگستری
دکتر غلامحسین الهام در پایان فعالیت خود در دولت نهم به عنوان وزیر دادگستری، در راستای اصل 142 قانون اساسی در نامهای به آیت الله آملی لاریجانی ، رئیس قوه قضائیه، لیست اموال و داراییهای خود را اعلام کرد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دولت، در نامه دکتر الهام به رئیس قوه قضاییه آمده است:
با احترام در اجرای اصل 142 قانون اساسی نظر به اینکه مسئولیت اینجانب در وزارت دادگستری جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 12 6 1388 با رای اعتماد وزیر محترم جدید پایان یافته است:
وضعیت اموال خود را در پایان کار وزارت دادگستری به شرح زیر به استحضار میرساند:
سه دانگ منزل مسکونی واقع در شهرک آزادی
یک دستگاه اتومبیل پراید مدل 1386
یک خط تلفن ثابت
یک خط تلفن همراه
حسابهای بانکی به شمارههای اعلام شده قبلی بانک ملی در ادامه این نامه دکتر الهام با یاداوری اینکه منزل مسکونی اینجانب در زمان وزارت، مورد بازسازی قرار گرفته است و به سقف زیربنای آن یک پارکینگ اضافه شده است؛
هزینه بازسازی از سهمالارث یک واحد آپارتمان پدری همسرم خانم فاطمه رجبی ، مقداری استقراض که تاکنون باز پرداخت شده و پسانداز شخصی و فروش برخی اقلام تامین شده است.
در پایان نامه،دکتر الهام یاداور میشود در مدت وزارت اتومبیل پیکان مدل 83 را نیز فروخته و تبدیل به پراید فوقالذکر کرده است.
گفتنی است، دکتر الهام در 30 بهمن 1385، نیز داراییهای خود را شامل سه دانگ یک منزل مسکونی و یک خودروی پیکان مدل سال 83 به رئیس وقت قوه قضائیه اعلام کرد.
|
گفتگوی خواندنی دکتر الهام درباره گفتمان سوم تیر و تفاوت دولتهای احمدینژاد؛
تفاوت دولت نهم و دهم، موضوعی نیست که بتوان انکارش کرد برگرداندن شرایط کشور به قبل از سال 84 امکانپذیر نیست
غلامحسین الهام، چهره شناخته شده عرصه سیاسی کشور است.
سخنگوی دولت نهم در گفتگوی اخیر خود با روزنامه دولت، از خیلی از ناگفتنیهای انتخابات 84 و 88 گفت.
از اینکه رای احمدینژاد از حب علی بود، نه بغض معاویه.
دکتر الهام از تلاش سیاسیون شکست خورده در 84 گفت که بسیار سعی کردند بگویند گفتمان سوم تیر یک دروغ بود اما غافل از اینکه این گفتمان، یک حقیقت واقعی برای انقلاب است.
به گزارش رجانیوز، البته این مصاحبه دکتر الهام هم از غرضورزیهای سیاسی برخی سایتهای خبری در امان نماند و این رسانههای سیاسی، با تقطیع و تحریف سخنان عضو سابق دولت، او را مدافع جریان نفوذی در دولت خواندند و از حمایت او از جریان انحرافی خبر دادند!
این بداخلاقی سیاسی و عدم رعایت تقوا و انصاف مطبوعاتی که بارها از سوی رهبر انقلاب نسبت به رعایت آن هشدار داده شده، در حالی صورت گرفته که دکتر الهام در این مصاحبه صراحتا از تفاوتهای اساسی دولت نهم و دهم سخن گفته است.
رجانیوز برای روشن شدن افکار عمومی، متن کامل این گفتگوی خواندنی را منتشر میکند:
پس از اتمام جنگ تحمیلی و با آغاز سازندگی در کشور و در دوران مسئولیت آقایان هاشمی و خاتمی چه آسیبهای گفتمانی به انقلاب وارد شد و این آسیبها چه اثراتی بر جای گذاشت؟
اولین اثر منفی که گفتمان بعد از دوران دفاع مقدس در پی داشت این بود که ارزشهایی که براساس آن مقاومت 8 ساله و تلاشها و ایثارهایی شکل گرفته بود، محل تردید قرار گرفت.
یعنی تشکیک در ارزشهای دوران دفاع مقدس و موضوعاتی همچون مقاومت، ایثار، آرمانگرایی، تحقق احکام و اندیشههای ناب اسلامی، ایجاد شد.
محور زندگی به تلاشهای مادی و دنیاگرایی و ارزشهای مبتنی بر سرمایه محوری بازگشت.
به تعبیر دیگر این موارد پررنگ شد و ادبیات رایج، ادبیات توبه از گذشته و بازگشت به مسیر دیگری غیر از مسیر دهه اول بود.
البته در این دوره شاهد برخی گفتمانهای انتقادی و ارزشی هم بودیم که به نظرم از شهید آوینی میتوان به عنوان یک نماد از منتقدین ارزشی این دوره نام برد.
حرکتی که ایشان دنبال میکرد، یک حرکت نقادانه نسبت به اندیشه این دوره است.
به خصوص آنکه ایشان تکیه را روی اندیشه جهادی دفاع مقدس قرار داد، تا معانی آن ارزشها را احیا کند و در واقع یک بازخوانی از لایههای معرفتی و تفکری این دوره را عرضه کرد، ضمن آنکه به مستندسازی این ارزشها نیز روی آورد.
پس در آن دوران انتقاداتی نسبت به گفتمان حاکم بر دولتها وجود داشت؟
گفتمان امثال آوینیها، کاملا نشان داد، یک گفتمان انتقادی نسبت به دوران سازندگی است که دو ویژگی دارد.
یکی اینکه مبتنی بر ارزشهای دوران دفاع مقدس حرکت میکند، مبانی معرفتی آنها را تبیین میکند و نمادهای عینی و عملیشان که رزمندگان بودند را به صحنه میآورد و در واقع به دنبال احیای مجدد این ارزشها است.
ویژگی دوم اتکای به اصل نظام اسلامی است.
در واقع گفتمان انتقادی است که از چارچوبهای نظام خارج نمیشود و مبتنی بر اندیشه الهی است.
مبتنی بر تفکر امام و رهبری است و با اتکای به اندیشه ناب انقلابی، کارنامه دولت را مورد نقد قرار میدهد.
و اما در دوران اصلاحات؟
در این دوران یک اتفاق دیگر میافتد و در واقع به نظر من یک فریب گفتمانی صورت میگیرد!
اصلاحطلبان به عنوان نقادان جریان دوره سازندگی میتوانند این پتانسیل نارضایتی و در واقع مطالبه عمومی مردم را مدیریت کنند و آنها را از وضعیت نابسامان عدالت اقتصادی و اجتماعی که در دوران سازندگی ایجاد شده خارج کنند و مردم هم با یک امیدی به این سمت میآیند، در حالیکه خیلی زود روشن میشود یک بخشی از مدیریت جریان اصلاحات، عمدتا در دست همان حاملان گفتمان سازندگی است و همان تکنوکراتهایی که تحت عنوان کارگزاران اجتماع کرده بودند، گلوگاههای اصلی اداره کشور را در دوره اصلاحات هم برعهده دارند.
میتوان گفت پشت پرده اصلاحات، همان جریان کارگزاران سازندگی قرار داشت؟
بلی، اگرچه با برخی تندرویهای اصلاحطلبان در ابتدای کار به نظر میرسید که آنان به دنبال عبور از هاشمی هستند و مثلا شاید این تصور که هاشمی تعلقش به انقلاب آنقدر قوی خواهد بود که دوران گذار را تحمل نخواهد کرد در میان بعضی از آنها وجود داشت، چرا که اصلاحطلبان رسما بعد از آمدن سرکار، این دوران را، دوران گذار نام نهادند.
آن هم گذار از نظام اسلامی به سمت یک نظام لیبرال غربی!
اما این طیف خیلی زود متوجه شدند که نهتنها آقای هاشمی در نقطه مقابل نیست و مزاحم و مانع نخواهد بود، بلکه میتواند یک همراه خوب برای دوران گذار باشد.
لذا این دو طیف با هم مشترک شدند، هر دو در تفکرات لیبرالی با هم یکسان بودند، هر دو در موج تهاجم فرهنگی کاملا همسان کار کردند.
بخصوص در این موج تهاجم فرهنگی به دنبال پایان دوران اسلامی بودند!
یکی دیگر از اشتراکات دوران سازندگی و اصلاحات این بود که هیچکدام دغدغه عدالت را نداشتند!
یعنی هر دو در رفتن به سمت یک اندیشه لیبرالی و نداشتن دغدغه عدالت، به یک نقطه مشترک رسیدند و این نقطه اصلی انحراف از انقلاب بود.
این نقطه، نارضایتی عمومی جامعه را بر مبنای گفتمان انقلاب شکل داد و شرایط را برای انتخابات سال 84 فراهم کرد.
آسیبهایی که تشریح فرمودید در سطح جامعه چه بازخوردی داشت و بر گفتمان جمهوری اسلامی چه اثراتی برجای گذاشت؟
اساسا این حرکات در واقع نفی انقلاب اسلامی بود و این به معنای شکست و پشیمانی از انقلاب تعبیر میشد.
برخی اینگونه القا میکردند که انقلاب یک مسیر اشتباه بوده.
یک جابهجایی قدرت بوده.
یک عدهای بروند و یک عده دیگری بیایند!
در حالی که این بحث واقعی نبود، اصولا قرار نبود رژیم گذشته که آلوده به فسادهای مختلف بود برود و تنها یک گروه دیگر بیایند.
بحث این بود که باید بنیانهای این فساد و نگرش در مبانی سیاست حاکم بر دوران قبل از انقلاب تغییر میکرد و حکومت هم از نظر بنیانهای فکری که زمینی بود آسمانی میشد.
اما معنای حرکت گفتمانی دوران سازندگی و اصلاحات این بود که این آرمانها دست نیافتنی است، حرکت انقلاب غلط است و حکومت آسمانی معنا ندارد، مشروعیت خدایی اصلا بیمفهوم و همه مشروعیتها زمینی است!
یعنی بازگشت به یک تفکر سکولاریستی محض!
این تفکر در واقع جمهوری اسلامی را به یک بنبست میرساند.
در واقع از بین بردن مسیر انقلاب و نابودی انقلاب بود و طبیعی است که اثر خود را در همه جهات میگذاشت.
در سیاست خارجی یک انفعال محض و مبنایی در برابر مطالبات غربیها ایجاد کرد که همه آثارش در بخشهای مختلف موجود است.
آرمانهای پیشرفت کشور را به بنبست کشاند، چرا که هر پیشرفت و حرکت فرهنگی و اجتماعی مبتنی بر این بود که با ارزشهای غربی!
هماهنگ شود.
این موضوع، روح آزادیطلبی که در جامعه ما باعث انقلاب بود را مخدوش میکرد و این بر شخصیت اسلامی و ایرانی جامعه ما آسیب جدی میزد.
از نظر زندگی اجتماعی هم طبیعی بود که مردم دنبال یک عدالت برامده از اسلام و فرهنگ علوی بودند، اما فاصلههای طبقاتی افزایش پیدا کرده بود.
دوباره یک گروه خاص صاحب اکثریت منابع مادی میشدند و یک اکثریت بسیار دچار یک فقر فراگیر!
این تفاوتهای اقتصادی موجب نارضایتیهای جدید میشد.
بخصوص اینکه موجب بدبینی به تفکر علوی و اسلامی نیز بود!
آیا مردم هم واکنشی نسبت به این گفتمان جعلی نشان دادند؟
مردم ابدا موافق این رویه نبودند.
مشکلاتی که در دوره سازندگی بروز کرد خاستگاهش طبقات ضعیف بودند، سوءاستفادهاش را کسانی بردند که دنبال نفی انقلاب اسلامی و ارزشهای آن بودند و آسیبهایش به اقشار مستضعف رسید.
این خود نشان میداد که در متن جامعه و در بین تودههای مردم یک نارضایتی متراکم وجود دارد.
منتهی همین مردم به خاطر اینکه اسباب سوءاستفاده دشمنان را در آن شرایط فراهم نکنند و با توجه به هوشمندی و اعتماد به نفسی که در گفتمان انقلاب وجود داشت تلاش کردند این نارضایتی به سمتی هدایت نشود که اساس نظام نوپا را متزلزل کند و فرصت را در اختیار دشمنان برای براندازی قرار دهد.
این یک واقعیت غیرقابل انکار بود و ناشی از فشارهایی بود که در دوران سازندگی به طبقات ضعیف وارد میشد.
وضعیت ادبیات و گفتمان اصیل انقلاب در این مقطع را چگونه ارزیابی میکنید؟
سعی کردند ادبیات انقلاب را تغییر دهند.
به عنوان مثال امام ره دائما تعبیرشان مستضعفان و محرومین جامعه بود.
اما لفظ مستضعفین از ادبیات انقلاب حذف شد و تبدیل گردید به قشر آسیبپذیر!
بعد هم به یک شکل دیگری در همه ادبیات انقلاب تغییراتی به تدریج به وجود آمد که اثرات اجتماعی آن میتوانست گسست ملت از حکومت باشد.
یعنی اعتماد عمومی مردم به حکومت متزلزل بشود در حالی که پایگاه اصلی این حکومت مردم هستند.
وقتی مردم از حکومت منفصل شدند حکومت برای بقای خود چارهای جز اتکا به خارج نخواهد داشت!
و این اتفاق در آن دوران میرفت که جنبه عملی به خود بگیرد!
منتهی تربیت اسلامی مردم، تربیت انقلاب اسلامی و بویژه حضور امام ره و رهبری معظم انقلاب و تأکیدشان بر این نکته که راه و خط ما راه و خط امام است، موجب شد که مردم نارضایتیشان به سمت نظام حرکت نکند و گفتمان انتقادی درون نظام شکل بگیرد.
در واقع مردم از مبانی مأیوس نبودند ولی از عملکرد دولتها زده و مأیوس بودند.
در این شرایط حماسه سوم تیر سال 84 رقم میخورد.
آیا مصاف دکتر احمدینژاد با رقبایش در آن مقطع رقابت گفتمانی بود یا رقابت سیاسی؟
بحث کاملا گفتمانی بود.
منتهی گفتمانی که در رفتار عینیت دارد نه در بحثهای روشنفکری آکادمیک که مثلا خاص طبقات روشنفکر و ویژه باشد.
رقابت از جنسی بود که شعارهای انقلاب را عینا و عملا میتوانستیم در تبلیغات انتخابات ببینیم.
روح سادگی، عبور از اشرافیت، مقابله با ویژهخواری، مقابله با زیادتخواهی گروه خاص، مقابله با غارت منابع عمومی و یا حیف و میل این منابع، روح خدمت آن هم خدمت خالصانه و صادقانه برای پیشرفت کشور تحقق یافت و در واقع منش عدالتطلبی جایگزین ادبیات و روشهای غربی ای شد که در تبلیغات انتخاباتی سال 84 و در میان سایر کاندیداها مشهود بود.
روح آرمانگرای انتظار محور و روح مهدویت در انتخابات سال 84 متجلی شد.
مردم اعتقاد دینی و آرمان بلندی به عنوان انتظار عدالت موعود دارند.
اصلا حکومت جمهوری اسلامی در این مسیر مشروعیت پیدا کرده و شکل گرفته است.
موضوعی که کاملا مغفول واقع شده بود.
ادبیات و گفتمان آقای احمدینژاد در زنده شدن این گفتمان چه نقشی داشت؟
ادبیات سال 84 آقای احمدینژاد این روح را احیا کرد.
شعارش شد اللهم عجل لولیک الفرج یعنی به سمت آن فرج حقیقی، جامعه را امیدوار و مطمئن میکرد.
این روحیه در واقع یک پیام گفتمانی محض داشت.
ادبیات افراد حاضر در انتخابات سال 84 را بررسی کنید؛
از روحانی و غیرروحانی تکیهشان بر ارزشهای کاملا لیبرالی است.
در همه حوزهها این گونه بود.
من به ذهنم نمیآید کاندیدایی در سال 84 وجود داشته باشد به جز احمدینژاد که از زن استفاده ابزاری و تبلیغاتی با چاشنی ارزشهای تخریبی نکرده باشد.
موضوعی که حالا به چالش دوران احمدینژاد در بحث فرهنگی و پوشش و حجاب و غیره تبدیل میشود.
در حالی که رقبای انتخاباتی 84 احمدینژاد همه بر این پدیده به عنوان یک ارزش لیبرالی، با همان رویکردهای بومی و غیر اسلامی و غیر اخلاقیاش تکیه کرده بودند!
و تنها کسی که روی این جهات تکیه نداشت، احمدینژاد بود.
اما آنها تفکر احمدینژاد را بشدت تحقیر کردند و آن را عوامانه و ناشی از ضعف تفکر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وی تلقی کردند و آن را به سخره گرفتند!
برخی از رقبا اصولا معتقد بودند که احمدینژاد به درد ریاستجمهوری نمیخورد!
آنها روحیه تعامل احمدینژاد با مردم را مورد تمسخر قرار میدادند.
آنها میگفتند احمدینژاد به درد ریاستجمهوری نمیخورد، بگذارید تنها مسئول ملاقاتهای مردمی باشد.
این موضوع در ادبیات گروهی آنها دیده میشد.
بعد از انتخابات هم حتی شاهد این نوع ادبیات بودیم.
همان جمله معروف که لباس تو به درد ریاستجمهوری نمیخورد و ایشان میگفت این لباس به درد نوکری مردم که میخورد.
این ادبیات خدمت به مردم، نوکری مردم، مطرود شده بود.
طبقه حاکم، طبقه اشراف شده بودند.
در واقع مفاهیم تغییر کرده بود.
پس انتخابات 84 یک تغییر جدی در وضعیت ارزشها و گفتمان و مفاهیم انقلاب به وجود آورد؟
بله، کما این که رهبری اساسا این موضوع را تصریح کردند که احمدینژاد اگر فقط در همین حد موفق بود که شعار عدالت را احیا بکند، خود این یک پیروزی بزرگ بود.
این سخن رهبری، دگرگونی ارزشها را نشان میداد.
یعنی اینقدر این ارزشها به محاق رفته بود و غیر قابل طرح شده بود که جرأت میخواست یک نفر دوباره پرچمدار احیای آن بشود و این اتفاق را احمدینژاد در سال 84 رقم زد.
با رقبای سختی هم مواجه شد.
در وهله اول شاید نسبت به وی تردیدهایی هم وجود داشت که انتخابات به مرحله دوم رسید، اما در مرحله دوم که مردم این اعتماد و اطمینان و طمأنینه درونی را پیدا کردند، با قدرت در رقابت با یکی از سختترین رقیبانی که در هیچ دورهای به این شکل وجود نداشت، توانستند به این ارزشها و گفتمان یک رأی قاطع و تعیینکننده بدهند.
در سال 84 وقتی انتخابات به مرحله دوم کشیده شد، بسیاری از همین آقایان سیاسی معتقد بودند که آرای احمدینژاد نه از حب علی که از بغض معاویه بوده است.
اگر هر کسی غیر از آقای هاشمی در مقابل احمدینژاد بود، ایشان رئیسجمهور نمیشدند.
پاسخ شما با توجه به شاخصههایی که تبیین فرمودید، چیست؟
پاسخ، خودش را در مرحله دوم نشان داده!
خب چرا دیگرانی که در مرحله اول بودند، در برابر آقای هاشمی قرار نگرفتند و به مرحله دوم راه پیدا نکردند؟
مرحله دوم یک گزینش تمام عیار مردم نسبت به کاندیدای موجود بود!
انتخاب مرحله اول در بین سایر نامزدها معنادار است و نتیجه آن خودش را در مرحله دوم نشان میدهد!
یعنی میتوانیم بگوییم آقای هاشمی به نوعی نماینده کاندیداهای مرحله اول در مرحله دوم بودند؟
کاملا، یعنی هاشمی تبلور همه آنها بود.
اما احمدینژاد شخص دیگری بود!
آقای احمدینژاد به مرحله دوم رسیده بود.
پس نگرش، نگرش بغضی نبوده است!
این حقیقت بیانگر این بود که مردم امیدی به تغییر نداشتند، در بین همه گزینهها فقط یک امید وجود داشت و آن احمدینژاد بود!
طرف مقابل هم هیچ امیدی به گزینههای دیگر غیر از هاشمی نداشت چرا که آنها همه، همان هاشمی بودند.
وقتی دیدند احمدینژاد به مرحله دوم رسیده، یک انرژی مضاعفی پیدا شد.
یعنی نشاط حرکت تقویت شد.
اگر تنها همان رقبای غیر از احمدینژاد بودند، هاشمی انتخاب میشد، چرا که مردم یک نسخه ناقص از یک نفر نمیخواهند.
میگویند بگذاریم همان کسی که میخواهد همان روشها و گفتمانها را داشته باشد، خودش حضور پیدا کند، چرا یک چهره ناقص به میدان بیاید!
مردم تجربه دوم خرداد را داشته و نشان دادند که این جدال، جدال کاملا ارزشی و گفتمانی است.
رهبر معظم انقلاب درخصوص دولت احمدینژاد تعبیر زندهکننده شعارها و آرمانهای حضرت امام و بازگرداننده قطار انقلاب به ریل اصلی را مطرح فرمودند.
این بیانات نشان میدهد حرکت و خدمت دولت، در عرصه گفتمان رقم خورده است، شاخصههای این گفتمان و نگاه را تبیین نمایید؟
بحث اصلی و شاخصههای عمده این گفتمان عدالت است.
عدالت در معنایی که بتواند همه اجزای آن را دربر بگیرد و مقوم انقلاب باشد.
تعریف این عدالت هم خیلی تعریف سادهای شد!
عرض کردم ادبیات آقای احمدینژاد یک ادبیات خاص محافل کاملا علمی و یک بحث انتزاعی نبود.
احمدینژاد عدالت را به یک شاخصه ملموس برای مردم تبدیل کرد.
مردم باید پیشرفت کشور، برخورداری از منابع ثروت و توزیع منابع را لمس و درک میکردند.
در همین رهگذر احمدینژاد، اعتماد به نفس که شاخص دیگر انقلاب اسلامی امام ره بود را احیا کرد.
شعار انقلاب در عرصه بینالمللی، شعار نه شرقی، نه غربی بود، چرا که حقیقت این بود که تا آن روز هر انقلابی یا به شرق متکی بود یا تابع محض سیاستهای غرب بود!
اینکه انقلاب اسلامی در آن شرایطی که زندگی بدون قدرتها تقریبا محال بود و حتی جنبش غیرمتعهدها یک اسمی بود که سهم واقعی در مدیریت جهانی نداشت ظهور کند، یک پدیده منحصر به فرد بود و احمدینژاد این حس اعتماد به نفس را پس از سالها مجدد زنده میکرد.
گام دیگر در همان شعارهای دولت اسلامی آقای احمدینژاد متبلور شد.
یعنی خدمتگزاری خالصانه به مردم، تعامل و سلوک با مردم، اینکه رئیسجمهور مردم را ولینعمت بداند، اینکه خود را خدمتگزار و یا اجیر و یا مرید طبقات ویژه، گروههای خاص و صاحبان ثروت و قدرت نداند.
این خود یک مسئله جدی بود که احمدینژاد در عمل آن را نشان داد.
این روح در شعارهای چهارگانه دولت نهم 1 بحث عدالت 2 خدمت خالصانه به مردم 3 مهرورزی 4 تعالی و پیشرفت کشور متبلور شد.
این شاخصهها، عمدهترین خصوصیاتی بودند که تبدیل به شعارهای محوری دولت شدند بویژه بحث مهرورزی و محبت به مردم، اینکه هر حاکمی اگر تمام وجودش عشق به مردم نباشد، توفیقی هم برای قدرت خالصانه پیدا نمیکند!
احمدینژاد این ویژگی را داشت؟
احمدینژاد این ویژگی را داشت و واقعا میخواست دولتش، دولت محبت باشد، نکتهای که امیرالمؤمنین ع در نامه مالک و در برخی موارد دیگر بر روی آن تأکید دارند که حاکم باید بهطور جد دلسوز و مهرورز واقعی به مردم باشد.
در این صورت است که جیبهای خودش را پر نخواهد کرد و گروه خاص خود را حاکم نخواهد نمود.
تغییر ادبیات دیگر ویژگی این دوران بود.
بحث ادبیات توسعه که روح غربی داشت و در واقع قربانیکننده طبقات عمومی مردم و مستضعفان بود تبدیل شد به مسئله پیشرفت و تعالی.
ادبیاتی که در قانون اساسی ریشه دارد و جزو نخستین کارهای اساسی بود که در دولت احمدینژاد شروع شد.
هم ادبیات تغییر کرد و هم مبانی به چالش کشیده شد.
مبانی برنامه چهارم توسعه به نقد کشیده شد، مبانی که میرفت نظام اسلامی را کاملا در نظام غربی منحل کند و نظم موجود جهانی را، نظم حاکم بداند و در واقع، همه مبانی سیاسی و معرفتی و فکری غرب را بپذیرد و در واقع پذیرفته بود!
یک برگردانی آغاز شد که این برگردان ضمن آنکه داشت از درون مبانی را نقد میکرد، در عمل هم مردم را معطل نگذاشته بود و مردم حس میکردند که یک حرکت تازهای در عمل صورت میگیرد.
این تغییرات قاعدتا منافع کلیدی برخی را به خطر میانداخت.
آیا فشارهای وارد شده به دولت احمدینژاد، حدفاصل سالهای 84 تا 88 ناشی از مقاومتهایی در برابر تغییر گفتمان حاکم بود یا ریشه و عوامل دیگری داشت؟
عمده مسئله همین بود.
طبیعی هم است.
این مقابلهها از قبل از انتخابات وجود داشت، در انتخابات هم پیگیری و دنبال شد تا منافعی که به خطر افتاده بود راه نجات پیدا کند!
و عدهای از آن رانتجویان و رانتخوارانی که در سایر منابع ملت، صاحب یک قدرتی شده بودند، این قدرتشان را ادامه دهند.
اینها در دولت و قوه مجریه بزرگ شده بودند.
در دولت صاحب مکنت اقتصادی شدند و بعد به عنوان خصوصیسازی بخشها را به خارج از دولت منتقل کردند.
اینها همه هویت اقتصادیشان و موجودیت سیاسیشان که باعث پیوند قدرت و ثروت میشد، ناشی از همین رانت قدرتی بود که به دست آورده بودند.
اینها در انتخابات 88 با قدرت و ثروت میخواستند مجددا به صحنه اجرا برگردند.
خب این نشان میداد که منافعشان در تهدید است.
پس احمدینژاد یک دوربرگردان اساسی در مفاهیم و گفتمانها و روشهای اجرایی ایجاد کرد؟
احمدینژاد این را حق مردم میدانست که مطالبه داشته باشند و دامنزدن به مطالبات مردم را در واقع دامن زدن به حقوق آنها میدانست و از این جهت باکی نداشت.
اما دیگران، یعنی مخالفین و منتقدان احمدینژاد طبیعی بود که با برگرداندن این ریل مشکلاتی دارند و هر کجا به مشکلی برخوردند سعی کردند از همان روز اول با بزرگکردن این مشکل و با تقابل با احمدینژاد، هم مردم را از گفتمان جدید دلزده کنند و هم القا کنند شعارهایی که وی داده شدنی نیست.
یعنی تلاش میشد یک بنبست در برابر احمدینژاد ایجاد شود؟
بله سعی کردند وی را در بنبست قرار دهند و همان روز اول گفتند شما تا آمدی چرا چنین و چنان شد!
من یادم است نخستین کاری که آقای احمدینژاد انجام داد و خیلیها آن را افراطی تلقی کردند، این بود که هواپیمای تشریفات ریاستجمهوری را کنار گذاشت تا در اختیار سرویسهای عمومی پروازی قرار گیرد.
در همانجا بعضی رسانهها، به رغم این اقدام او را متهم به اشرافیت و تجملگرایی میکردند.
در حالی که مسئله 180 درجه تحریف شده بود!
همه دستگاههای تبلیغاتی که در یک دورهای تا تورم 50درصدی را مدیریت کردند و نگذاشتند به جامعه منتقل شود و آن را از لحاظ تبلیغاتی و بار روانیاش جمع و جور کردند با کوچکترین مشکلی که در گرانی ارزاق به وجود میآمد، مثلا اگر گوجهفرنگی در زمستان قیمتش تغییر میکرد موضوع را تبدیل میکردند به یک مسئله کلیدی و حاد!
اینها مخالفتهایی بود که تنها میخواست القا کند این احمدینژاد نمیتواند و اهل تحقق این اهداف نیست.
عمیقتر اینکه این گفتمان یک توهم است و شعارهای او عوامفریبی است.
اما این استراتژی که احمدینژاد نمیتواند، در عمل شکست خورد و همه دیدند که احمدینژاد میتواند.
چرا که توانمندی وی در عرصههای مختلف بارز شده بود.
بحث دیگری که دنبال میکردند این بود که وانمود کنند احمدینژاد صادق نیست و دروغگو بودن دولت و رئیسجمهور شد کلیدواژهشان در انتخابات 88.
آنها شخصیت رئیسجمهور را هدف قرار داده بودند و هنوز هم هدف قرار دادهاند تا از او یک پدیدهای به عنوان دروغ بسازند!
در حالی که احمدینژاد یک راست غیرقابل انکار بود.
البته احمدینژاد در این مسیر مشکلات دیگری هم داشت.
وی دغدغه همکاران و همیارانی را داشت که با او در این مسیر حرکت و او را یاری کنند.
به دلیل آن که احمدینژاد در دورههای گذشته کار حزبی نکرده بود و نیروهای سازمان یافته او را همراهی نمیکردند، او در واقع به استفاده از همه ظرفیتهای کشور متکی بود.
برای وی طبقه خاصی مطرح نبود و میخواست از همه ظرفیتها استفاده کند.
البته از نظر بنده این استراتژی، یک کار ناموفق بود!
یعنی معتقدید دکتر احمدینژاد با ضعف نیروی انسانی و کادری که بتوانند به شایستگی او و افکارش را همراهی کنند روبرو بود؟
من غیر از این فکر نمیکنم.
آن نیرویی که ایشان به آن معتقد بود و نیاز داشت، قطعا نمیتوانست یک نیروی تشکیلاتی باشد.
بسیاری از افرادی که با احمدینژاد مشغول به همکاری شدند، آدمهایی بودندکه در این دوره با احمدینژاد آشنا میشدند و نخستین تجارب همکاریشان بود.
اصلا با احمدینژاد در عرصه مدیریت و دولت مطرح شدند!
احمدینژاد معتقد بود که ما توانمندی فراوانی داریم، ظرفیتهای بسیاری در جامعه ما وجود دارد.
اما فرصتی که باید اینها را شناسایی میکرد و به کار میگرفت، فرصتی بود که در زمان دولت شکل گرفت و این یک خساراتی را برای دولت به همراه داشت!
فلذا در دولت نهم با تغییرات گستردهای روبرو بودیم.
این تغییرات هر چند خساراتی داشت اما میتوانست به حق باشد.
در واقع احمدینژاد معتقد بود حکومت ملک شخصی کسی نیست.
فرصتی است، هر شخصی که خوب کار کند میماند.
نفس این تغییرات که بر اساس آن ماندگاری و مزه قدرت آدمها را فاسد نکند، حرف درستی بود، اما از آن طرف هم ناپایداری در مدیریت و برنامهها را در پی داشت.
این ناشی از همان ظرفیتهای انسانی بود که باید شکل میگرفتند، عدهای که تجربه کاری داشتند، غالبا تکنوکرات شده بودند و در گفتمانهای رایج حل شده بودند!
افراد جدید هم برای مردم ناشناخته بودند، البته مردم محل دعوا نبودند، چرا که آنها به احمدینژاد اعتماد داشتند.
پس چه کسانی با این تغییرات مشکل داشتند؟
گروههای خاص.
و در اجرا، پارلمان که باید به مردان احمدینژاد در عرصه وزارت رأی اعتماد میداد.
مجلس هفتم نشان داد که به دوستان نزدیک و درواقع گروه خاص آقای احمدینژاد رغبتی ندارد!
خوب اینها برای احمدینژاد مشکلاتی را به وجود میآورد که به نظر من هنوز هم ادامه دارد.
او در گزینش نیروهایش هنوز در حال آزمودن است.
ایشان اخیرا تعبیری قریب به این مضمون داشت که من هم از آن همکاران قبلی خیری ندیدم!
راجع به فعلیها هم بعدا باید قضاوت کرد.
امروز آزمون استفاده از ظرفیتهای عمومی مردم در دولت در حال رقم خوردن است، ولی این که مجموعهای کاملا همگرا پیدا شده باشد اتفاق نیفتاده است.
اما برخی معتقدند که صحنه مدیریتی و اجرایی کشور، صحنه آزمون و خطا نیست؟
درست است، ولی در این شرایط احمدینژاد چارهای جز این آزمون و خطا نداشت.
در شرایطی که پیروزی احمدینژاد تحقق پیدا کرده بود برای برون رفت از آن شرایط، برای خارج شدن از آن حلقه بسته مدیریتی که شکل گرفته بود و کسی را به درون خود راه نمیداد، راه دیگری وجود نداشت.
یعنی احمدینژاد درصدد بود این حلقه را بشکند و این موضوع برایش اولویت داشت؟
بله، این حلقه واقعا شکسته شد و یک حرکت تازهای شکل گرفت و این خود موج تولید نیروی جدید انسانی را به وجود آورد.
این خدمت، خدمت ارزشمندی است.
چهرههایی مطرح شدند، ساخته شدند که امروز مورد رغبت نیروهای ارزشی هستند.
خوب این چهرهها از کجا به وجود آمدند؟
فرصت دولت احمدینژاد بود که اینها را شناساند و مطرح کرد و قابلیت آنان را بارز ساخت.
اینها فرصت مثبتی است ولی مشکلاتی هم در پی داشت.
در دولت دهم آقای احمدینژاد اتکایش را به یک حلقه مطمئنتر و نزدیکتری معطوف کرد که البته این سکنجبین جاهایی هم صفرا فزود.
آنچه که تحت عنوان فتنه 88 رقم خورد چه ارتباطی با سیرفکری و گفتمانی طی شده توسط دولت احمدینژاد داشت؟
آیا فتنه 88 طراحی شده بود تا این گفتمان شکست بخورد و برخلاف دورههای گذشته، دوره ریاستجمهوری چهارساله شود؟
چالش دنیای غرب با ما بر سر انقلاب اسلامی است.
یعنی اگر ما انقلاب اسلامی را حذف کنیم، همه مسائلمان با غرب را میتوانیم حل کنیم!
در حالیکه اگر انقلاب را برداریم خیلی چیزهای دیگر را از دست میدهیم!
استقلالمان را، هویتمان را، که البته راه بیبازگشتی هم است!
اما در برههای در دوران سازندگی و اصلاحات به این سمت رفتیم!
برای غرب نقطهای شروع شده بود که میتوانست ایران را به قبل بازگرداند!
تغییرات نرم و استحاله صورت میگرفت اما این مسیر در 84 با احمدینژاد دوربرگردان خورد!
لذا غربیها تمام تلاششان را کردند به هر کیفیتی که شده این بازگشت انجام شود و به قول شما این دوره هشت ساله تمام نشود.
پس با تمام توان به میدان آمدند.
من فکر میکنم با همه ظرفیت موجودشان در این قضیه به میدان آمدند و خوب هم آمدند.
بهترین گزینه را انتخاب کردند، گزینهای که ظاهرش با امام ره تداعی میشد!
پرچمی که اینها بلند کردند، ادعای امام داشت، نام امام را میآورد، اگرچه اینها بعدا باطنشان را بیرون ریختند.
ولی نمادی را که آوردند، به این شکل توانستند مطرحش کنند!
همه طیفهای مخالف را به اجماع رساندند، حتی موفق شدند منتقدان تند این فرد را که حالا مثلا زیر پرچم اصولگرایی بودند با خودشان همراه کنند و این نشان میداد که یک حرکت کاملا طراحی شده و سازماندهی شدهای است.
یعنی این فتنه از بیرون هم هدایت و برنامهریزی میشد؟
بله.
قبل از این مسئله، رفت و آمدهایشان، برنامهریزیهایشان و.
همه نشاندهنده این بود که بنا دارند تغییری در داخل اتفاق بیفتد!
این تغییر نمیتوانست با یک چهره مارکدار غربی واقع بشود، باید با یک چهره مارکدار انقلابی صورت میگرفت، و یک اجماع مرکب خوبی را در داخل درست کردند، هر چند این اجماع مرکب نشان داد که در مقابل ملت تاب مقاومت ندارد!
ملت اجماع علیه احمدینژاد را شکست!
همه این گروهها، شخصیتها و چهرههای سیاسی دستبهدست هم دادند تا این گفتمان را بشکنند و فکر میکردند میتوانند از احمدینژاد بگذرنددر حالی که این در برابر اراده و هوشیاری ملت توهمی باطل بود.
چرا نتوانستند از احمدینژاد عبور کنند؟
چون احمدینژاد متکی به ملت شده بود.
84 تا 88 فرصت چشیدن لذت مجدد انقلاب در ذائقه مردم بود.
مردم یکبار دیگر لذت انقلاب اسلامی و عدالت را چشیدند.
ارزشهای از دست رفته را در حال بازگشت دیدند، هرچند تبلیغات منفی هم زیاد بود، ولی طعم خوش بازگشت به آرمانها را حس کردند.
این موضوع را هم در حوزه چالشهای روشنفکری ندیدند، خدمت را دیدند، صداقت را دیدند، مساوات را دیدند، پاکی و استقامت را دیدند، دشمنشناسی و دشمنستیزی را دیدند، حفظ هویت را دیدند.
نگاه کردند دیدند کسی دارد از شخصیت آنها دفاع میکند، از کرامتشان، حرمتشان، میهنشان و استقلالشان دفاع میکند، همه را دوست دارد، همه را با هم متحد میخواهد، اقوام را به هم نزدیک میکند، اختلافات مختلف داخلی را به فرصتهایی به نفع ایران اسلامی تمام میکند.
خب اینها همه ظرفیتی بود که مردم تجربه کردند و نمیخواستند که این فرصت را از دست بدهند!
بعد از این که ملت به احمدینژاد اعتماد کرد، فتنه 88 رقم خورد، اگر اینها همین ظرفیت را سال 84 به میدان میآوردند، شاید مجالی برای احمدینژاد ایجاد نمیشد.
شاید آن موقع آقای احمدینژاد را برای خود رقیبی جدی فرض نمیکردند و به قول شما همهچیز را به سخره میگرفتند؟
یا رقیبی فرض نمیکردند یا این که باز هم یک فریب دیگری مثل اصلاحات پیش میآمد و میگفتند میرحسین یک منزوی دوران انقلاب است و میتواند مقابل هاشمی بایستد!
خدا خواست آن روز این اتفاق نیفتد و موسوی سال 88 حضور پیدا کند تا پیوند هاشمی و موسوی برای مردم ملموس شود!
اگر 84 میرحسین میآمد فکر میکردند یک تقابلی است بین تفکر و گفتمان هاشمی و تفکر و گفتمان میرحسین!
ولی مردم 88 این دو نفر را کنار یکدیگر دیدند!
باید بگوییم کارامدی احمدینژاد از 84 تا 88 بود که موجب نجات کشور و گفتمان انقلاب از فتنه شد.
آیا بین دولتهای نهم و دهم از لحاظ گفتمانی تفاوتی وجود دارد؟
در تحلیل رفتار دولت در این که دولت نهم و دهم با هم تفاوتهایی دارند، موضوعی نیست که بتوان انکارش کرد.
منظورمان تفاوت از لحاظ گفتمانی است.
آیا این تفاوت وجود دارد؟
از نظر گفتمانی، احمدینژاد 84 و احمدینژاد 88 تغییری نداشته است.
پس فشارها و هجمههای ایجاد شده در برابر دولت دهم و برچسبهایی که زده میشود را در چه راستایی ارزیابی میکنید؟
این مخالفتها دو جور است.
در 88 به بعد بخشی از انتقادات از سوی حامیان سابق احمدینژاد صورت میگرفت.
ممکن است بر این منتقدان از جهاتی انتقاداتی وارد باشد، ممکن است تندرویهایی کرده باشند و یا خود آنها دچار اشتباهاتی در درک واقعیت شده باشند و ممکن است برخی مسائل خصلتی در برخی از آنها رخنه کرده باشد، ولی بخشی از انتقادات دلسوزانه بود.
این امر اضافه شده است به طیفهای مخالف از سال 84.
برخی علائم هم صادر میشد که در هویت گفتمانی دولت تشکیک ایجاد میکرد.
در دور دهم بتدریج در عرصههای اقتصادی افراد ورود کردند که از جنس تفکر احمدینژاد نیستند ولی حالا احمدینژاد یا از بد حادثه به آنها پناه برده یا دارد اینها را تست میکند یا کار را به مدیران میانی سپرده است یا این که نظرش این است که آنها را میتواند در چارچوب سیاستهای خودش استخدام کند.
من البته فکر میکنم احتمال آخر صحیح تر است.
چرا آقای احمدینژاد اینگونه عمل کرد؟
آقای احمدینژاد یک اعتماد به نفس ویژهای دارد که میتواند مجموعه همکارانش را در جهت سیاستهای خود به کار بگیرد و از آنها استفاده کند، اما این به نظر من کامل جواب نداده است.
نه در دولت نهم و نه در دولت دهم!
بالاخره ساختار قانونی کشور هم این است که کابینه هویتی جدا از رئیسجمهور دارد و یکی از مشکلات رئیسجمهور هم در بحث ساختاری این است که نظام ما ریاستی نیست که رئیسجمهور سیاستهایش تعیینکننده باشد.
چرا که کابینه خودش استقلال دارد، کابینه خودش در برابر مجلس پاسخگوست.
تعیین کابینه کاملا در اختیار رئیسجمهور نیست و لذا اگر این کابینه کاملا از نظر درونی معتقد به ارزشهای رئیسجمهور نباشد در عمل موفق نخواهند بود.
اینها موجبات مشکلاتی را فراهم کرد و فشارهایی را اضافه کرد اما غلبه بحث، یعنی برخوردهایی که با دولت میشد، تجلی همان اعتراضات 84 است!
در واقع همانهایی که شکست خورده بودند، الان آمدند برای اثبات فرضیه خودشان، که ما قبلا گفته بودیم، چنان است و چنین نیست؟
بله آمدند برای اثبات مدعای خودشان.
همان مشکلات موجود را به اضافه بخش غالبی از توهمات ایجاد شده و قبلی را با هم جمع کردند تا بگویند احمدینژاد یک دروغ بود، یک اشتباه بود!
آیا دولت دهم در مسیر چند ساله اخیر اشتباهات گفتمانی یا تاکتیکی داشته است؟
به نظر من اشتباهات تاکتیکی وجود داشته است که شائبه اشتباهات گفتمانی را ایجاد کرده!
مثلا بحث ایرانیت!
یک بحثی است که یک ظرفیت مثبت را در پی دارد.
بحث رابطه ایران و اسلام یک بحث واقعی و کلیدی است و برخوردار از ظرفیتهای بسیار ارزشمندی است.
در موضوع بسط اسلام از آغاز، ایران کشوری بوده که فرهنگ اسلام ناب را گرفته و فرهنگ اهل بیتی را حفظ کرده است.
ایرانیان کسانی بودند که اسلام را پذیرفتند، نه اینکه از اعراب شکست خورده باشند.
خودشان درهای دل و کشورشان را به روی این فرهنگ باز کردند و این یعنی یک فرهنگ والا و خدماتی که آقای مطهری ذکر میکنند.
خوب این ارزش مثبتی بود در کار.
اما در یک زمانی استفاده از اسطورههای ایرانی که فینفسه منفی نیستند، باعث میشد شائبههایی در بعضی ذهنها ایجاد شود و برخیها این را دامن بزنند که گفتمان این دولت از مسیر اسلامیاش دارد به مسیر ملیت و ناسیونالیزم قبل از اسلام حرکت میکند.
یعنی همان بحث مکتب ایرانی؟
بله بهطور مثال با این بحث تنها همان شائبهها دامنزده شد.
البته من به این موضوع اعتقادی ندارم و در احمدینژاد تغییر در گفتمان را نمیبینم.
شما معتقدید که نباید بحثهایی مثل مکتب ایرانی مطرح میشد؟
با این ظرفیت نباید مطرح میشد.
یعنی وقتی طرح موضوعی شائبه ایجاد بکند و هویت فکری و گفتمانی خود فرد را مورد تشکیک قرار بدهد ما باید از آن پرهیز کنیم نباید خودمان را به گونهای که نیستیم، مطرح کنیم.
دولت به گونهای که واقعا نبود، مطرح شد.
من نمیگویم نباید این کار بشود.
ما کشورمان اسلامی است، اندیشههایمان هم اسلامی است، ولی 8 سال در جنگی سخت و نابرابر ایران را حفظ کردیم که در هیچکدام از دورههای تاریخی چنین دفاعی انجام نشده بود.
امام ره میگفتند، میهن از جان عزیزتر ما، ما حفظ ایران را وظیفه جدی میدانیم.
از عنوان خلیجفارس هم کوتاه نمیآییم.
هویتهای ایرانی را هم کنار هم جمع کردیم که همه دارای یک اشتراک اساسی هستند، هم مسلمانند و هم ایرانی!
این دو مقوله ظرفیتهای کاملا مثبتی است و ارزشهای غلطی نیست که بخواهیم تخطئهاش کنیم، اما اگر یک بعدی را نادیده بگیریم و در یک مقطعی برای تقویت بعد دیگر قوی در میدان بیاییم، تردید ایجاد میکند که چه میخواهیم بکنیم!
بخصوص از جانب شخصی که از ابتدا زیر ذرهبین بوده است!
و نباید در اراده همراهان وی تزلزلی ایجاد شود.
یعنی معتقدید اگر کسی غیر از آقای مشایی این بحث را مطرح میکرد، این همه هجمه علیهاش صورت نمیگرفت؟
نمیگویم این شخص نباید مطرح میکرد، خود او مهم نبود.
خود آقای احمدینژاد مهم بود.
آقای احمدینژاد این ظرفیتها را در مقطعی زیاد به کار گرفت.
فکر و گفتمانش تغییر نکرده بود، آمد تا از ظرفیتهای جدیدی استفاده بکند.
اما رقبا و مخالفین وی این را دامن زدند و این موضوع فرصت رخنه ایجاد کرد و باعث شد تا مخالفان گفتمانی سوءاستفاده کنند و کسانی هم که ناظران با تأملی بودند، دچار شک بشوند.
پس معتقدید اشتباهات صورت گرفته تاکتیکی بوده و نه گفتمانی؟
من در دولت تغییر گفتمانی نمیبینم.
بلکه مقصود اصلی استفاده از ظرفیتهای جدیدی بود که شک ایجاد کرد.
احمدینژاد ایران را دوست دارد، نقاط مثبت فرهنگهای ایرانی هم دوست داشتنی است.
حضرت آقا هم در بحث ساختن کشور و پیشرفت از الگوی اسلامی ایرانی اسم بردند، ویژگیهایی هم در ایرانیت وجود دارد که این ظرفیت را یک رئیسجمهور باید به کار بگیرد، اما نحوه برخورد اینها به گونهای شد که تقابل ایجاد کرد.
درواقع این تقابل به شکل گفتمانی در دوره دهم پررنگ شد و روی یک نفر هم شاخص شد.
شما یک سیبلی گذاشتید که هر مخالف شما بتواند آن نقطه را بگیرد و حمله کند.
بخشی از مخالفین و منتقدین دولت، امروز در جریان اصولگرایی تعریف میشوند، آیا اختلافات امروز را باید گفتمانی تحلیل کرد یا سیاسی؟
بخشی سیاسی و بخشی هم میتواند گفتمانی باشد، اصولگرایان هم همگی از یک نوع گفتمان برخوردار نیستند.
جبهه اصولگرایان میتواند دارای تفاوت گفتمانی در بحث تعامل با مردم، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی در عرصههای خاص باشد، منتهی این تفاوتها، دردل انقلاب قابل هضم و قابل استفاده هستند.
ضمن اینکه علاوه بر این در یک بخشهایی هم مشکلات ناشی از نیات سیاسی، گروهی، حزبی و خصلتی است، در مجلس نهم هم اوج این تفاوتها را با یکدیگر دیدید.
اما دولت نمیتواند مجمعالجزایر فکری باشد.
دولت بعدی باید دارای چه شاخصههای تئوریک و گفتمانی باشد؟
اصولا چه نامزدی با اقبال مردم روبهرو خواهد شد؟
این مسیر باید ادامه پیدا کند و اگر در این مسیر شخصی بیایید که بتواند آن را قویتر و روبه کمال ادامه دهد و مردم هم به وی اعتماد کنند و او هم توانایی جلب اعتماد مردم را براساس این گفتمان داشته باشد، آن وقت موفق خواهد بود.
اما اگر جریانی بخواهد این گفتمان را تخطئه بکند و آن را ناکام معرفی و از آن عبور کند، مورد استقبال مردم قرار نخواهد گرفت.
اگر ما به دنبال انتخابات گسترده،عمیق و پرشور و مردمی هستیم و میخواهیم در برابر جهان هم اعتبارمان را تقویت کنیم و دشمن را هم به عقب برگردانیم، کما این که در 84 و 88 چندین گام به عقب برگرداندیم، باید در انتخابات سال 92 این مسیر را ادامه دهیم.
به بیان دیگر آدمی از جنس احمدینژاد میتواند در انتخابات 92 موفق باشد که در واقع در همین حد هم متوقف نمانده باشد و گامهای بلندتری را بتواند به جلو بردارد.
آیا گفتمان احمدینژاد که این همه مورد چالش قرار گرفت تا اینگونه القا گردد که دروغین و غیر واقعی است همچنان مورد توجه مردم است یا مردم به دنبال تغییر خواهند بود؟
مردم به دنبال تغییرات روبه جلو هستند.
مشکلاتی برای مردم وجود داشته مثل گرانیها که عمدتا هم ریشههای خارجی تحریم دارد و در واقع یک بخشی هم ناشی از ناهمگرایی قوای کشور با یکدیگر است.
اگر این ظرفیتها با هم ترکیب میشدند، میتوانستند این مشکلات را حل کنند، با این اوصاف مردم از این وضعیت به عقب بر نمیگردند که به دنبال کسی مخالف احمدینژاد باشند!
همان احمدینژاد را میخواهند با ظرفیتی که بتواند یک امیدی را به سمت بهبودی وضعیت ایجاد کند، البته من نمیخواهم انتقاد کنم که این وضعیت ناشی از کارکرد دولت است، این شرایطی است که بخصوص در سایه عدم تعامل کافی و کامل قوای کشور با یکدیگر ایجاد شده است.
با این تفاسیر اگر یک نفر همان شعار و گفتمان احمدینژاد را بگیرد و کامل کند، قطعا مردم به او اقبال خواهند داشت.
اما آیا پیدا خواهد شد؟
پس برگرداندن شرایط سیاسی کشور به قبل از سال 84 کار دشواری است؟
برگرداندن این شرایط به قبل از سال 84 به نظرم امکانپذیر نخواهد بود، مگر با اقداماتی نظیر انقلابهای رنگی که طیف خاصی با مطالبات لیبرالی که اصولا مطالبات طبقات اشرافی است، بتوانند مردم را حذف کنند، چرا که انتخابات در غیاب مردم میتواند به یک انقلاب رنگی بینجامد!
اما انتخابات با حضور مردم قطعا این مجال را از آنها خواهد گرفت و انتخابات با مردم وقتی ممکن است که کسی از جنس مردم و براساس گفتمان اسلام ناب، بتواند پرچمدار این گفتمان باشد.
به نظرتان رقیبان احمدینژاد در سال 84 که ناکام ماندند، اگر بخواهند سال دیگر هم حضور داشته باشند، آیا با اقبال مردمی مواجه خواهند شد؟
نمیدانم!
باید منتظر ماند، گمانهزنی راجع به افراد و اشخاص کار آسانی نیست!
ولی تجربه مردم نشان داده که اگر یکبار به کسی رأی ندادند، دیگر رأی نخواهند داد!
|
نکتهها
نکتهها نا گفته ماندو عمر ما پایان گرفت
مردمیها مرده و نا مردمیها جان گرفت
هیچکس ما را نفهمید و نخواهد هم شناخت
جان ما را جان جانان این گرفت و آن گرفت
|
هدیه
دوش دیدم که درم میکوبند
گفتم کیست؟
گفتا که غمم
هدیه برایت دارم
گفتم چیست؟
گفتا که
زشادی اکنون سیری
باید که گریست!
آیا دران خانه کسی هست؟
گفتم نیست نیست.
|
جلسهی آخر:
ادبیات دوره قاجار و مشروطه
کنفرانس خانم مرادی:
ادبیات قاجار
ادبیات دوره قاجار از سال 1220 به بعد اهمیت یافت یعنی زمانی که ناصرالدین شاه به تخت نشست و اتفاقات مهمی درباره ادبیات فارسی رخ داد که از منظر جامعهشناسی قابل تبیین است.
همچنین زمینهی سیاسی اجتماعی هنری مناسب برای دگرگونی اساسی در کلیت زبان فارسی فراهم شد که این تحول در دوره مشروطه به بلوغ خود میرسد.
این دوره زمینهساز تحول اساسی در زبان و ادبیات فارسی است بخصوص از زمان ناصرالدین شاه که در سال 1227 هجری شمسی به سلطنت رسید و دوره 50 ساله او دورهی تحولات همهجانبه در ایران است و این دوره مصادف است با چند رخداد اساسی در جامعه ایران دورهی او عمدتا با صدر اعظم اصلاحطلب او میرزا امیرکبیر همراه است.
سال 1228 آغاز مجموعهای از نواوریها و دگرگونیها در جامعه ایران است.
اندکی پیش از ناصرالدین شاه یعنی در زمان عباس میرزا طی شکستهایی که ایرانیها در جنگ با روسها داشتند زمینه دگرگونی همهجانبه اقتصادی سیاسی اجتماعی آغاز شده بود طی این جنگها ایران بخش زیادی از اراضی خودش را از دست داد و غرامتهای سنگینی به دوش ایران گذاشته شد این شکست بسیار بزرگ بود و این برای نخبگان و افکار عمومی این سوال را بوجود آورد که چرا انقدر خار شدیم و راه برون رفت از ذلت جیست؟
در واقع چیزهایی که وضع ایران را تحت تاثیر قرار داد و موجب تحولات شد از این قرار بود:
1 شکست ایران در جنگ با روسها 2 آشنایی تدریجی ایرانیها با اروپا و کشورهای غربی و بیش از همه انگلستان این آشنایی ایرانیها در واقع چشم ایرانیها را به دنیا باز کرد و به تدریج ایرانیها با انقلاب صنعتی که در حال وقوع بود, توسعه شهر نشینی , علوم جدید و.
آشنا شدند به مثابه شیوه متفاوت زندگی 3 در دوره قاجار ما با یک بحران اجتماعی اقتصادی سیاسی روبرو هستیم مثلا بیماریهای فراگیر عمومی و حتی ناامنی و ظلم و ستم بی حدو اندازه فئودالها و اربابان و ستمهایی که والیان قاجار درهر منطقه داشتند.
فقر و بحران که در جامعه ایران زمینهای برای اینکه مردم ایران تحت فشار قرار گرفتند و انگیزه برون رفت از بحران و دگرگونی داشتند.
4 همسایگان ایران در حال پیشرفت بودند ولی ایران بحران عظیم همهجانبه را تجربه میکردند مثلا ترکیه یا امپراتوری عثمانی از قدرت فراگیری برخوردار بودند دولت مرکزی عثمانی تسلط کافی بر امپراتوری خود داشته و ناسیونالیزم ترک بعنوان ایدئولوژیک در ترکیه شکل گرفته بود این دو همسایه یعنی امپراتوری عثمانی و روسیه و رفت و آمدهای ایرانیها برای روشنفکران ایرانی یک منبع الهام بخشی بودکه میگفتند علت ذلت ما چیست تنها نهاد مدنی در آن زمان روحانیت بود.
بطور خلاصه ویژگیهای دورهی قاجار عبارت بود از:
1 بدبختی ایرانیها از نظر اجتماعی اقتصادی سیاسی 2 آشنایی با دنیای غرب 3 جنگهای ایران و روس و شکست ایران در آن 4 پیشرفت عثمانی و روسیه و تاثیراتی که تحولات عثمانی و روسیه بر روی ایران داشت.
در این وضع جنبههای فرهنگی هم دچار سستی شد این دوران دورانی است که چیزی از شکوه صفویه باقی نمانده بود این دوران , دوران سستی در ادبیات و زبان فارسی هم بحساب میآید.
این دوره دورهی بازگشت است و ادبیات و زبان فارسی به سوی پیچیدگی نیل میکند متون مغلق و فاقد نواوری است, متن کلاسیک معیار این دوره است از جملهی این متون درهی نادری و ناصرالتواریخ است و از شاعران مهم این دوره میتوان به قاانی اشاره کرد.
در برابر بحران همهجانبه 2 واکنش رخ داد:
واکنش اول:
اولین واکنش مربوط به کسانی است که به نقد ادبیات فارسی میپردازند و خواهان عوض شدن ادبیات هستند رادیکالها , نوخواهان از جمله کسانی که در این گروه هستند میرزا فتحعلی آخوندزاده است کتاب او درباره نقد است او میگوید که زبان فارسی قادر نیست مسایل دنیای امروز را بیان کند چون سنت گراست آخوندزاده با اسلام گرایی مخالف بود و ریشهی همهی بدبختی هارا اسلام میدانست نقد دیگر او:
زبان فارسی درباری و محافظه کار است باید تبدیل به زبان فارسی مردم شود و مشارکت سیاسی و آگاهی سیاسی را در مردم برانگیزاند آخوندزاده اولین کسی است که واژهی نقد به معنای امروزی را در زبان فارسی بکار برد.
او نقد را به باز اندیشی غیرخودخواهانه ازخود میدانست او معتقد بود با ستایش نمیتوان ادبیات را به پیش برد باید تفکر نقادانه داشته باشیم آخوند زاده را باید بنیانگذار نقد جامعه شناسانه نیز بدانیم او میگفت ادبیات را باید از منظر جامعهشناسی نگاه کرد او معتقد بود باید زبان فارسی را دگرگون کنیم بعد از او هم تالبوف تبریز ی راهش را دنبال کرد و خواهان دگرگونی ادبیات بود.
واکنش دوم:
واکنش شعرا و ادبا است که این شاعران خواهان این هستند که برگردیم به زمان حافظ و سعدی وهمانها را احیا کنیم آنها معتقدند لزومی ندارد سبکها را دگرگون کنیم بخاطر همین این دوره دورهی بازگشت نام گرفت.
این گروه اصلاحطلب و محافظه کارند.
از شاعران این گروه میتوان به قاانی اشاره کرد.
هر دو واکنش جریان خود را ادامه میدهند اولی منتهی میشود به تولد شعر نو و شعر نو شعر منثور است یعنی نثر رواج میابد.
یکی از تحولات اصلی دوره قاجار اینکه نثر اهمیت میابد ودوم صنعت چاپ بوجود میآید.
نثر درواقع زبان ساده تری است از نظم از لحاظ ساختار زبانی نظم پیچیدهتر از نثر است نثر قابلیت ساده شدگی بیشتری دارد وقتی جامعه به این سمت گرایش میابد که به مردم اهمیت دهند سبکی از ادبیات رونق میابد که عدهای بیشتری آن را میخوانند رسانهی عده بیشتری از مردم است.
دوران مشروطه:
دوره مشروطه سالهای 1285 هجری تا 1304 است این سالها که دوران انقلاب است ایدئولوژیها ی فعالان سیاسی در جامعه حضور دارد در نتیجه انفجار آگاهی صورت میگیرد مردم آگاه تر حساس تر شدند ادبیات زمینه تحولش را پیدا میکند چون مردم تقاضا برای مشارکت دارند.
روشنفکران از جمله دهخدا محمدعلی جمالزاده , تقی زاده و.
در این دوره برای اینکه مردم را بیشتر آگاه کنند به تبلیغ نثر ساده میپردازند مثلا نسیم شمال نظم ساده را بیان میکند که مردم را تحریک میکند به انقلاب علیه سلطنت قاجار.
یا یکی بود یکی نبود جمالزاده سال 1300 منتشر میشود که سراغاز داستان نویسی کوتاه است.
بطور کلی در دوران مشروطه گسترش نثر ساده سازی زبان فارسی کاربرد محاوره پیدایش ادبیات اجتماعی در ایران در این دوره نثراهمیت پیداکرد پیدایش شعر نو را داریم با شعر افسانه نیما آغاز شد تحول در سبکها را داریم.
شعر مشروطه اجتماعی است شعر نو شعر مشروطه شعر معاصر وجه قالبش اجتماعی است انسان در این دوره حرمت پیدامیکند چون شعر اجتماعی دردهای تکتک افراد را در بر میگیرد شعر دیگر درخدمت دین منافع گروه خاص نیست بلکه در خدمت تکتک انسانهاست و آگاهی بخش انسانهاست تماما اشعار مشروطه اومانیسم انسان گرایانه است.
داستان جایگاه تازهای پیدا میکند و نثر اهمیت میابد.
زبان فارسی سادهتر میشود گرایش به محاوره پیدا میکند کلمات عربی رو به کاستی میرود مضامین اجتماعی سیاسی وارد ادبیات میشود در این دوره زندگی و تجربه مردم وارد ادبیات فارسی شد.
در این دوره پیوند ادبیات و جامعه را داریم.
خوانش شاهنامه بصورت غیردینی مطرح است.
اشعار عرب ستیز هستند.
نمونه سوالات امتحانی:
1 ژانرهای ادبی از نظر جامعه شناختی دارای چه معنایی هستند؟
یکی از آنها را با ذکر مثال بطور دقیق توضیح دهید.
منظور از ژانر:
حماسه, اسطوره , روایات , غنایی , تعلیمی
2 قالبهای ادبی از لحاظ جامعه شناختی چه معنایی دارند؟
یکی از قالبها را تحلیل کنید.
مثلا قصیده یا قطعه
3 چرا شعر و زبان فارسی در قرن 13 دگرگون شد؟
تحلیل از منظر جامعه شناختی
4 در قرن 13 چه تحول اساسی بوجود آمد در شعر این تحولات را تشریح کنید.
5 طنز به مثابه یک ژانر ادبی دارای چه معنای جامعه شناختی است.
6 تمهیدات زبانی که در طنز بکار رفته را از منظر جامعهشناسی تحلیل کنید.
7 در مورد شعر حافظ نقد اجتماعی از نظر جامعه شناختی را توضیح دهید.
8 نقد اجتماعی در شعر حافظ را توضیح دهید.
9 ویژگیهای اجتماعی شعر نو را نام برده یکی را تحلیل کنید.
10 زمینههای اجتماعی تحول شعر و ادبیات فارسی را نام برده یکی را تحلیل کنید.
11 ویژگی جامعه شناختی نظم و نثر را نام برده یکی را تحلیل نمائید.
12 چرا در دنیای معاصر نثر گسترش و اهمیتی بیش از نظم یافته است؟
13 ویژگیهای جامعه شناختی یکی از سبکهای شعر فارسی را به انتخاب خود تحلیل نمائید.
مثلا عراقی , خراسانی.
14 ویژگیهای بینش جامعه شناختی نسبت به هنرها و ادبیات را توضیح دهید.
15 سنتها یا گفتمانهای جامعه شناختی در مطالعهی ادبیات فارسی در ایران معاصر را نام برده یکی را توضیح دهید.
مثلا نگاه مارکسیستی , آکادمیک , اجتماعیات در ادبیات , انتقادی
16 منظور از اجتماعیات در ادبیات فارسی یعنی چه؟
ویژگیهای نظری و روانشناختی این رویکرد را تحلیل نمائید.
17 از منظر جامعه شناختی اشعار یکی از شاعران کلاسیک را تحلیل نمائید.
با در نظر گرفتن مفاهیم جامعه شناختی مانند ارزشهای اجتماعی , طبقه اجتماعی , فرهنگ , قشربندی اجتماعی و سایر مفاهیم اشعار شاعران فارسی زبان را تحلیل کنید.
18 محدودیتهای بینش جامعه شناسانه در تحلیل آثار ادبی چیست؟
توضیح دهید.
19 بینش جامعه شناسانه در تجزیه تحلیل آثار ادبی چه اهمیت و ضرورتی در دنیای کنونی دارد؟
چه اهمیت و ضرورتی دارد؟
20 رابطه بین انقلاب مشروطه و تاثیرات آن بر ادبیات را توضیح دهید.
21 زمینه اجتماعی و سیاسی چه رابطهای با ادبیات دارد؟
باذکر مثال از شاعران یا دوران تاریخی.
|
ادبیات در عصر مشروطه
دوره مشروطه سالهای 1285 هجری تا 1304 است این سالها که دوران انقلاب است ایدئولوژیها ی فعالان سیاسی در جامعه حضور دارد در نتیجه انفجار آگاهی صورت میگیرد مردم آگاه تر حساس تر شدند ادبیات زمینه تحولش را پیدا میکند چون مردم تقاضا برای مشارکت دارند.
روشنفکران از جمله دهخدا محمدعلی جمالزاده , تقی زاده و.
در این دوره برای اینکه مردم را بیشتر آگاه کنند به تبلیغ نثر ساده میپردازند مثلا نسیم شمال نظم ساده را بیان میکند که مردم را تحریک میکند به انقلاب علیه سلطنت قاجار.
یا یکی بود یکی نبود جمالزاده سال 1300 منتشر میشود که سراغاز داستان نویسی کوتاه است.
بطور کلی در دوران مشروطه گسترش نثر ساده سازی زبان فارسی کاربرد محاوره پیدایش ادبیات اجتماعی در ایران در این دوره نثراهمیت پیداکرد پیدایش شعر نو را داریم با شعر افسانه نیما آغاز شد تحول در سبکها را داریم.
شعر مشروطه اجتماعی است شعر نو شعر مشروطه شعر معاصر وجه قالبش اجتماعی است انسان در این دوره حرمت پیدامیکند چون شعر اجتماعی دردهای تکتک افراد را در بر میگیرد شعر دیگر درخدمت دین منافع گروه خاص نیست بلکه در خدمت تکتک انسانهاست و آگاهی بخش انسانهاست تماما اشعار مشروطه اومانیسم انسان گرایانه است.
داستان جایگاه تازهای پیدا میکند و نثر اهمیت میابد.
زبان فارسی سادهتر میشود گرایش به محاوره پیدا میکند کلمات عربی رو به کاستی میرود مضامین اجتماعی سیاسی وارد ادبیات میشود در این دوره زندگی و تجربه مردم وارد ادبیات فارسی شد.
در این دوره پیوند ادبیات و جامعه را داریم.
خوانش شاهنامه بصورت غیردینی مطرح است.
اشعار عرب ستیز هستند.
n عصر بیداری
فرمان مشروطیت که در سال1324به امضای مظفر الدین شاه رسید دستاورد نهضت سیاسی اجتماعی بود که بیشتر از آن در اثر بیداری جامعه ایرانی تحت تاثیر عوامل متعدد فرهنگی،اجتمایی واقتصادی حاصل شده بود مهمترین این عوامل عبارت بودند از
n 1 ضرورت روی آوردن به دانش وفناوری جدید
n 2 رفت وامد ایرانیان به کشورهای اروپایی
n 3 رواج وگسترش روزنامه نویسی
n 4 رواج صنعت چاپ
n 5 ترجمه ونشر اثار فرنگی
n 6 تاسیس مدرسه دارالفنون
n مجموعه این عوامل چهره فرهنگی جامعه ایران را در آستانه مشروطه کاملا تغییر داد.
n آنچه در این تحقیق مورد نظرماست نشان دادن چرخش وتحولی ایست که تحت تاثیر همین اوضاع ،در ساختار ادبیات فارسی اتفاق میافتد وجریان ادبی عصر مشروطه را شکل میدهد.
n در اواخر عهد قاجار،برخی نشانههای اعتراض وانتقاد سیاسی اجتماعی در شعر این دوره ونیز آثار نوگرایی در نثر آن پدیدار میشود که هر چند قوت وکفایت ادبی لازم را در خود ندارد میتواند مقدمهای بر پیدایش ادبیات متفاوت ومتحول تر بعدی باشد
n کم کم،این زمزمههای آغازین با ورود چهرهای روشنفکرتر ونوجو تر به حوزه ادبیات ،که غالبا از تحولات اجتماعی وسیاسی بیرون از ایران نیز آگاهی داشتند،به صداهایی واضح تر ومعترض ترتبدیل میشود که قصد دارد با اعمال تغییرات جزیی وکلی در محتوا،زبان وفرمهای ادبی سنتی ،ادبیات را با اندیشههای روز وزندگی مردم پیوند بزند واز آن،ادبیاتی مترقی تر بسازد.
n این تلاشها که غالبا متوجه محتوای ادبیات است وبعضا ساختهای دیگری چون زبان وشکل ادبی را نیز در بر میگرد،با حضور چهرههایی نظیر علی اکبر دهخدا،لاهوتی،میر زاده عشقی،عارف قزوینی،ایرج میرزا ،سید اشرف الدین گیلانی نسیم شمال ،فرخی یزدی وبسیاری دیگر،به نتیجه میرسد وبه شکلگیری ادبیات مشروطه میانجامد.
n در دوران معاصر مهمترین دگرگونی اجتماعی که به تحول در تفکر ودر نتیجه به تغییر سبک شعر ونثر انجامید انقلاب مشروطه است وادبیات مشروطه بر آمده از این انقلاب است.
ویژگیهای ادبیات مشروطه را میتوان این گونه دستهبندی کرد:
n 1 مختصات زبانی
n 2 مختصات فکری
3 مختصات ادبی
مختصات زبانی
n 1 استفاده از زبان مرسوم واسانی وروانی نحوه جملات
ساده وشفاف تر شدن زبان وگرایش آن به زبان محاورهای
n 2 استفاده از لغات فرنگی وازادی استفاده از همه واژهها در شعر ورود واژهها واصطلاحاتی از فنون ودانشهای مختلف در شعر
مختصات فکری
n 1 پیدایش این عقیده که در شعر فقط به بیان مطالب خاصی از قبیل عشق،عرفان، مدح،هجو منحصر نمیشود.
n 2 توجه به مسایل اجتماعی وسیاسی وموضوعات روز
n 3 توجه به تاریخ ایران باستان ،انتقاد از بیداد،برانگیخته شدن شور تجدد وتجدید حیات فکری
n 4 تنوع موضوعات
مختصات ادبی
n 1 کم توجهی شاعران به صنایع ادبی نسبت به گذشته
n 2 رواج قالبهای جدیدی از عنواع ترجیع بند،مسمط و چهار پاره با دخل وتصرف در غالبهای سنتی
n 3 انتقاد از ادبیات گذشته وتاختن به مضامین ادبی دوره بازگشت
n 4 تلاش در نواوری ونو گرایی، که اوج آنرا در ظهور نیما وشعر نو میتوان ملاحظه کرد
n از آنجایی که ادبیات عصر مشروطه مستقیما تحت تاثیر شرایط ملتهب و آشفته جامعه قرار داشت و به تعبیری،نوعی ادبیات ابزاری بود که بسته به وضعیت سیاسی اجتماعی عصر به کار گرفته میشد،وجود نوعی نا پختگی،عدم انسجام وشتابزدگی در آن،طبیعی مینمود.
با این حال ،همین ادبیات است که عصاره عصیان ایرانیان علیه استبداد سیاسی ،بی قانونی وهرج ومرج اجتماعی ودر یک کلام آیینه تمام نمای جامعه ایران آن زمان وزمینه ساز ادیبات نوین فارسی میشود.
شعر عصر بیداری
n مرحله تحولی که شعر وادب عصر بیداری پشت سر گذاشت،در همهی دورههای تاریخ ادبیات فارسی تا آن روز بیسابقه بود.
n این مرحله مسبوق به تغییری بود که از چندی پیش در همه شئون اجتماعی روی داده بود.
n ادبیات هم مثل دیگر مظاهر اندیشه وفرهنگ به مردم روی آورد وانعکاس ارزشهای اجتماعی را وجهه همت خود قرار داد.
بنابراین از شعر این دوره نه به عنوان پدیدهای تجملی ومنحصر به گروههای محدود،بلکه همچون امری عمومی ومتعلق به گزوههای وسیع جامعه باید سخن گفت که به جای ارتباط مستقیم با دربار و گروههای باالای اجتماع،از طریق مطبوعات متعدد وبا محتوای سیاسی وانقلابی مورد علاقه همگان ،مخاطبان راستیبن خود را در گوشه وکنار شهرستانها وحتی روستاهای کشور سراغ میگرفت
ویژگیهای شعر اثر بیداری
n 1 از نظر کارکرد و دایره شمول:
شعر این دوره عمومیت یافت وبه عنوان زبان برندهی نهضت در اختیار روزنامهها ومطبوعات قرار گرفت
n 2 جهان شناسی:
شعر دوره بیداری با الهام از حوادث و مقتضیات زمان شکل میگرفت بر روی هم نگرش شاعران ونویسندگان نسبت به جهان بیرون دگرگون شد.
n 3 ساخت فنی یعنی زبان وموسیقی:
شعر اثر بیداری دو مسیر مجزا ونسبتا متفاوت را در پیش داشت گروهی مانند ادیب الممالک فراهانی ومحمد تقی بهار ملک الشعرا با آگاهی لازم وپیوند تام تمامی که با سنت ادبی ایران داشتند از زبان فاخر پر صلابت گذشته که به عروض وسنن موسیقایی شعر فارسی تکیه داشت استفاده میکردند وبدان سخت پایبند بودند.
n گروهی دیگر مانند سید اشرف الدین گیلانی نسیم شمال میرزاده عشقی وعارف قزوینی که با موازین ادب گذشته انس چندانی نداشتند زبان کوچه وبازار را بر گزیدند وبا صمیمیتی که در این طریق از خود نشان دادند از قبول عام برخوردار شدند.
n 4 تخیل وقالب شعری:
در عصر بیداری کم وبیش بی تغییر مانده است نمونه تازه تخیل را در پارهای از شعرهای میرزاده عشقی سه تابلوی مریم میتوان دید.
تقید به قالبهای شناخته شده سنتی در بهارو ادیب الممالک بیشتر ودر گروه متمایل به زبان کوچه وبازار عارف وسید اشرف الدین کمتر است.
n گروه اول به قصیده وغزل ومثنوی ودسته دوم به قالبهای نو تر مثل مستزاد ،مخمس،دو بیتیهای پیوسته وحتی ترانه وتصنیف اقبال وتوجه بیشتری نشان میدادند.
n شاعران دسته دوم به دلیل عدم انس با سنتهای ادبی گذشته به همه موازین ونکات باریک عروض وقافیه وحتی دستور زبان فارسی رسمی هم پایبندی نداشتند وشعر را بیشتر ابزاری برای بیان تجربههای فکری وعاطفی خود تلقی میکردند.
n 5 تغییر وتحول:
شعر اثر بیداری تنها به غالب وتخیل محدود نماند بلکه از نظر محتوا ودرون مایه هم پا به پای زمان پیش رفت.
آن روزها دیگر زمان مدیحه سرایی وتوصیف قراردادی پدیدههای طبیعی و نیز عارفانه سرایی وغزل گویی که با ساخت فرهنگ جامعه گذشته وفق داشت وتا حد زیادی از عهده ایفای نقشهای سیاسی واجتماعی تازه بر نمیآمد سر آمده بود در عین حال به موازات حضور روز افزون مردم در صحنه سیاست واجتماع،در عرصه ادب نیز مضامین واندیشههای تازهای رخ مینمود که بیشتر از همان تحولات ناشی از مشروطیت الهلم میگرفت.
درون مایههای شعر فارسی در عصر بیداری
n شاخص ترین درونمایههای شعر فارسی در عصر بیداری را در ذیل چند عنوان زیر میتوان جای داد.
هر یک از این درون مایهها به نوعی از فرهنگ غربی متاثر است
n 1 آزادی
n 2 قانون
n 3 وطن
n 4 تعلیم وتربیت نوین
n 5 توجه به علوم وفنون جدید
n 6 توجه به مردم
آزادی
n در اینجا تقریبا با مفهوم دموکراسی غربی نزدیک میشود وبر روی هم به این معناست که مردم علاوه بر اینکه از نظر فردی حقوق و آزادیهایی دارند، از نظر اجتماعی نیز مختارند سرنوشت سیاسی و اقتصادی خود رامعین کنند.
چنین پایهای پیشتر از آن در ادبیات و فرهنگ شعری ما وجود نداشت ونخستین بار در دوران مشروطیت پدید آمد.
قانون
n تلاش مشروطه خواهان در این جهت بود که کشور بر اساس قانون مصوب نمایندگان ملت اداره شود.
نظام حکومتی مشروطه خود تضمین کننده آزادی فردی و اجتماعی از طریق قانون بود.
n بنابراین ،طبیعی بود که قانون خواهی و ترویج اندیشه و نظامی مبتنی بر قانون د رعصر بیداری از موضوعات برجسته ومورد علاقه شاعران باشد.
n وطنوطن به معنای سرزمینی است که مردمانی دارای مشترکات قومی ،زبانی و فرهنگی در آن زندگی میکنند ،مفهوم دیگری است که از عصر بیداری وارد قلمرو ادبیات فارسی شده است.
در اشعار بهار و ادیب الممالک که از تاریخ و فرهنگ گذشته ایران آگاهی نسبتا وسیعی داشتند مایههای وطنی فراوان دیده میشود.
تعلیم و تربیت نوین
n لزوم تعمیم این امر برای زن و مرد مسئلهای است که در ادبیات این دوره مطرح شده است به ویژه که با ظهور صنعت چاپ و نشر ومطبوعات و و همچنین ضرورت آگاهی مردم از مسائل روز وحوادث جاری،نیاز به سواد آموزی همگانی بیش از پیش احساس میشد و شاعران نیز به آن توجه کامل داشتند.
|
پرونده فتنه
فایل سخنرانی مجموعه چند سخنرانی از دکتر غلامحسین الهام، درباره فتنه 88
|
دکتر غلامحسین الهام:
اگر دادستان بودم مسببان فتنه را به پای میز محاکمه میکشاندم
غلامحسین الهام ،وزیر دادگستری دولت نهم درباره عملکرد خود در وزارت دادگستری گفت:
وزارت دادگستری دچار مرگ مغزی بود و ما عملیات احیا را شروع کردیم.
وزارت دادگستری در سالهای اخیر در واقع، منحل بود که ما آن را بازسازی کردیم.
وزیر دادگستری در روزهای پایانی وزارتش در گفت و گو با خبرنگاران ایرنا گفت:
اگر دادستان بودم به حقوق مردم رسیدگی میکردم و مسببان حوادث اخیر را به پای میز محاکمه میکشاندم زیرا جوانانی که در دادگاهها اعتراف میکنند که فریب خوردهاند، معلولند.
الهام تصریح کرد:
در مورد خونهایی که ریخته شد گرچه حد قضایی را دادگاه تعیین میکند اما مسببین اصلی مقصر این خونهای ریخته شده هستند.
آنها با دروغ مردم را فریب دادند و اکنون نیز برخی از آنان به اقدامات خود اعتراف میکنند.
وزیر دادگستری همچنین در ارزیابی عملکرد آیتالله سید محمود هاشمی شاهرودی در دوران تصدی ریاست قوه قضاییه گفت:
آقای شاهرودی زمانی، کار خود را در قوه قضاییه آغاز کرد که اصلاحطلبان برای سکولاریزه کردن نظام قضایی، کار سازمان یافتهای را دنبال میکردند و به این قوه فشار میآورند.
الهام تصریح کرد:
آقای شاهرودی در برابر مطالبه سکولاریزه کردن نظام قضایی، وا نداد و دستگاه قضایی را از بحران بیرون آورد.
وزیر دادگستری در بخش دیگری از این مصاحبه مفصل بر بازنگری ساختار توزیع قدرت در ایران تاکید کرد و گفت:
برای آنکه قدرت اجرایی و همگرایی قوا قویتر شود، باید بخشهایی از قانون اساسی بازنگری یا با نگرش تقویت مدیریت تفسیر شود.
وی در بخشهای دیگری از این مصاحبه درباره تبیین اختیارات و وظایف وزیر دادگستری به تفصیل سخن گفت و از لایحه پیشنهادی دولت در حمایت از خانواده و ماده 23 آن در مورد شرایط ازدواج مجدد مردان دفاع کرد.
این مطالب، بخشهایی از مصاحبه دو ساعته خبرنگاران ایرنا با دکتر غلامحسین الهام ، وزیر دادگستری، حقوقدان شورای نگهبان و سخنگوی دولت دکتر محمود احمدینژاد است که آخرین روزهای وزارت و سخنگویی را میگذراند.
لازم به ذکر است که این مصاحبه همزمان با روز ابلاغ مصوبه ممنوعیت تصدی بیش از یک شغل برای حقوقدانان شورای نگهبان از سوی رییسجمهوری صورت گرفت و دکتر الهام اگرچه از این قانون انتقاد کرد اما در مقام عمل، به قانون احترام گذارده و به گفته خود از میان سمتهایی که به عهده دارد، عضویت در شورای نگهبان را انتخاب کرده است.
او در این مصابحه صرفا در کسوت وزیر دادگستری به سؤالات خبرنگاران ما پاسخ داده است.
الهام، یکصد و یازدهمین وزیر عدلیه از زمان مشروطه تا کنون و نیز هشتمین وزیر دادگستری در نظام جمهوری اسلامی است.
او در 25 بهمن ماه 1385 پس از آنکه مرحوم جمال کریمی راد وزیر دادگستری و سخنگوی وقت قوه قضاییه در اثر سانحه تصادف رانندگی جان خود را از دست داد، از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد گرفت.
به گفته خودش، گذشت 103 سال از عمر مشروطه و انتصاب یکصد و یازده وزیر عدلیه از آن زمان تاکنون، نشانگر کوتاهی عمر وزارت در این وزارتخانه است.
به گفته الهام به جز آقای شوشتری که با 16 سال سابقه وزارت دادگستری، رکوردار وزارت عدلیه است، متوسط عمر کاری وزرای دادگستری، معمولا زیر یکسال بوده است.
این مصاحبه در ساختمان جدید وزارت دادگستری که از مهر ماه سال 1387 با کمک دولت، همه زیرمجموعههای این وزارتخانه در این مکان متمرکز شده، انجام شده است.
مشروح این مصاحبه به شرح ذیل است:
خبرنگار ایرنا به عنوان اولین سؤال از دکتر الهام پرسید:
رییسجمهوری قانون ممنوعیت تصدی بیش از یک شغل را برای اعضای حقوقدان شورای نگهبان ابلاغ کرد.
حال شما با توجه به سمتهای مختلفی که دارید، ترجیح میدهید در کدام سمت باقی بمانید و چرا؟
وزیر دادگستری پاسخ داد:
قبلا هم گفتهام که کار تخصصی من، کار حقوقی است.
قبل از اینکه به دولت بیایم، شورای نگهبان بودم.
آمدنم به دولت به خاطر ضرورت بود و این ضرورت اگر منتفی شود، به کار اصلیام اکتفا میکنم.
خبرنگار سؤال کرد:
این ضرورتها چه بود؟
وی پاسخ داد:
تشخیص رئیس دولت به همکاری من با دولت بود.
خبرنگار از وزیر دادگستری پرسید:
آیا اکنون، نیاز دولت به شما منتفی شده است؟
الهام پاسخ داد:
فکر میکنم چنین باشد.
به کمک فکریام به احمدینژاد ادامه میدهم
از وی سؤال شد:
شما در حلقه نزدیکان و مشاوران آقای احمدینژاد بودهاید و در تصمیمات مهم، مورد مشورت قرارگرفتهاید.
آیا اکنون دولت نیازی به مشورتهای شما ندارد؟
الهام پاسخ داد:
بودن من در شورای نگهبان، این حلقه را به هم نمیزند.
حلقه نزدیکی، نزدیکی با تفکر، رویکردها و گفتمان است نه با کار اجرایی.
مگر اکنون با کار اجرایی، چقدر در وزارت دادگستری نقش دارم؟
چه کاری است که کس دیگری نمیتواند انجام دهد؟
وی تاکید کرد:
ارتباط من با عضویت در شورای نگهبان با آقای رییسجمهوری به هم نمیخورد.
از وزیر دادگستری سؤال شد:
یعنی به جای شما کسانی هستند که سخنگوی دولت و یا وزیر دادگستری شوند؟
الهام پاسخ داد:
حتما.
آقای احمدینژاد، بنای کارش بر جوشش نیروی جدید، خیزش تازه و حرکت نو و گسترش حلقه همکارانش در دولت است و این از برنامههای وی است.
وی در عین حال در پاسخ به این سؤال که آیا به کمک فکری خود به دولت همچنان ادامه خواهید داد؟
گفت:
هر کاری که رییسجمهور از من بخواهد، حتما برایش انجام میدهم.
وی اضافه کرد:
کارهایی که تاکنون برایشان انجام میدادم دچار مانع قانونی شده، یعنی عدهای در مقام قانونگذاری این کار را ممنوع کردند و کمک به احمدینژاد در این ردهها ممنوع شد.
الهام تصریح کرد:
اما فکر کردن، اخوت، برادری و یاری کردن ممنوع نشده است.
بنابراین مثل یک شهروند به ایشان کمک خواهم کرد.
مصوبه مجلس؛
قانونی خاص برای هدفی خاص
خبرنگار ایرنا سؤال کرد:
منتقدان مصوبه مجلس میگویند، این قانون با اهداف سیاسی خاصی تصویب شده و هدف اصلی آن، شما بودهاید.
آیا از نظر خودتان نیز چنین است؟
الهام پاسخ داد:
خیلی از دوستان، خبرنگاران و حتی غیر دوستان هم همین تلقی را میکنند.
پس اگر این باشد، با اجرای این قانون در مورد من، کل قانون اجرا شده و تمام میشود.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا این قانون درباره بقیه اعضای حقوقدان شورای نگهبان اجرا خواهد شد؟
گفت:
نه.
از نظر واقعی و نه حقوقی؛
برخی اوقات، قانونی را با هدف معینی تصویب میکنند و آن هدف که حاصل شد، حساسیتی بر ادامه آن نیست و بهتدریج، قانون متروک خواهد شد.
الهام تصریح کرد:
البته اگر این قانون را دقیقتر معنا کنید، همه حقوقدانان را در بر میگیرد.
زیرا تمام حقوقدانان شورای نگهبان، حداقل در سایر دستگاهها مشاور هستند و با این قانون، نهتنها مشاور، بلکه بالفعل، قاضی نیز نباید باشند.
قانون جدید، نیروها را عاطل میکند
وی اضافه کرد:
مطابق قانون اساسی و برداشت تفسیری شورای نگهبان از قانون اساسی، عضویت در شورای نگهبان شغل محسوب نمیشد و بهطور تاریخی نیز همیشه اینگونه بود که اعضای شورای نگهبان در قوای دیگر عضویت داشتند، البته در چند جلسهای که من در شورا بودم و این بحث مطرح شد، من از دیدگاه خلاف ان حمایت کردم و البته در این موضع تنها بودم.
الهام در پاسخ به این سؤال که چرا عضویت در شورای نگهبان شغل محسوب نمیشد؟
گفت:
به این دلیل که مسئولیت موضوعی و غیر تمام وقت است.
یکی از ویژگیهای عضویت در شورای نگهبان این است که فرصت کاری افراد را بهصورت کامل اشغال نمیکند.
شورای نگهبان بهطور عادی، هفتهای نیم روز جلسه دارد و به کارهایش میرسد.
وی افزود:
البته در انتخابات و بررسی بودجه و یا طرحها و لوایح خاص، کار برای شورای نگهبان ویژه میشود.
الهام تاکید کرد:
یک حقوقدان، قاعدتا در مراکز قضایی و دانشگاهی اشتغال به امور حقوقی دارد.
حال با این قانون، میخواهید این انسان را آزاد کنید که تمام وقتش را برای 4 ساعت کار در شورای نگهبان بگیرید.
این نیرو، بقیه اوقات را باید چه کند؟
با این کار، نیرو را عاطل میکنید و از ظرفیت این نیرو استفاده نمیکنید.
وی تصریح کرد:
با این قانون، غیر از اساتید دانشگاه، فقط کسانی میتوانند جذب شورای نگهبان شوند که مثلا وکیل دعاوی یا سردفتر باشند و نیروهایی که در حوزه قضایی و دولتی کار میکنند، نمیتوانند عضو شورای نگهبان باشند و این نهاد را در واقع به بخش خصوصی میسپاریم.
وزیر دادگستری خاطر نشان کرد:
این قانون، ایراد بزرگتری داشت که البته شورای نگهبان به آن ایراد گرفت و مجلس آن را برطرف کرد.
آن ایراد این بود که مشاغل آموزشی را برخلاف صراحت اصل 141 قانون اساسی، استثنا نکرده بود.
این قانون، مبنای منطقی ندارد
الهام تاکید کرد:
اشکال کلیدی دیگری که به این قانون وارد است، این است که چرا فقهای شورای نگهبان، مستثنی هستند.
خبرنگار ایرنا از الهام سؤال کرد:
یعنی این قانون باید فقهای شورای نگهبان را نیز دربرگیرد؟
الهام پاسخ داد:
منظورم این است که این قانون، مبنای منطقی ندارد و اگر هدف قانونگذار این بوده که تداخل بین قوا به وجود نیاید، این امر در مورد فقها رعایت نشده است.
هاشمی رفسنجانی و تصدی دو شغل
الهام در پاسخ به پرسشی درباره برخی اظهارنظرها در مورد هاشمی رفسنجانی و تصدی همزمان ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبری از سوی وی گفت:
مجلس خبرگان، از ابتدا که تأسیس شد، همین وضعیت را داشت.
یعنی اعضای مجلس خبرگان، در نهاد دیگری نیز عضویت داشتند و اکنون نیز همین وضعیت را دارند.
وی افزود:
اما درخصوص شخص آقای هاشمی، در دورهای وضعیت بدتر بود.
یعنی آقای هاشمی رفسنجانی هم رییسجمهور و هم رییس مجمع تشخیص مصلحت بود.
الهام گفت:
گاهی پیش میآمد که موضوعی را اصلابه مجلس نمیبردند و مستقیم به مجمع میرفت و تصویب میکردند؛
بدون اینکه اختلافی بین مجلس و شورای نگهبان پیش بیاید.
وزیر دادگستری خاطر نشان کرد:
مثلا در مورد خسارت تأخیر تأدیه مربوط به بانکها، مجمع تشخیص مصلحت نظام آن را در سال 1372 تصویب کرد.
در حالی که فقها، خسارت تاخیر تأدیه را حرام و ربا میدانستند، آن را به مجمع برد و تصویب کرد.
وی اضافه کرد:
قانون توسعه صلاحیت سازمان قضایی نیروهای مسلح نیز در سال 73 مستقیما به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفت.
قانون تشدید مبارزه با ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری نیز اگرچه سابقهای در مجلس شورای اسلامی داشت اما بعد از مدتها آن را هم آقای هاشمی مستقیم به مجمع تشخیص مصلحت فرستاد و مجمع تصویب کرد.
طرح مجلس، مشابه لایحه وزارت دادگستری بود
خبرنگار ایرنا، نظر دکتر الهام را در مورد طرح 37 نماینده مجلس مبنی بر نحوه اجرای اصل 160 قانون اساسی و تبیین وظایف و اختیارات وزارت دادگستری یا همان طرح افزایش اختیارات وزیر دادگستری و تصویب فوریت این طرح در جلسه 23 اردیبهشت 88 در مجلس و نیز واکنش قوه قضاییه به این طرح سؤال کرد.
وزیر دادگستری پاسخ داد:
من از این طرح به عنوان افزایش اختیارات وزیر دادگستری یاد نمیکنم.
سه سال قبل، مقام معظم معظم رهبری، گروهی را مأمور کردند که وضعیت قوه قضاییه را ارزیابی و گزارشی خدمت ایشان ارایه دهند.
الهام افزود:
این هیات، گزارشی را خدمت رهبر معظم انقلاب دادند که رهبری در پی آن، رهنمودها و دستوراتی در چند بند صادر کردند.
وی اضافه کرد:
یکی از این بندها، استفاده از ظرفیت وزارت دادگستری بود.
هفتم تیرماه سال 1387 نیز مسئولان قضایی دیداری با مقام معظم رهبری داشتند که رهبری در این دیدار بر استفاده از ظرفیت وزارت دادگستری بهطور خاص تاکید کردند.
الهام گفت:
پس از تصدی وزارت دادگستری، توفیقی داشتم که خدمت مقام معظم رهبری برسم و از رهنمودهای ایشان برای آغاز کار استفاده کردم.
ایشان، وزارت دادگستری را دارای ظرفیتهای ممتازی توصیف کردند که باید از آن در قوه قضاییه استفاده شود.
من در رای اعتمادی که سال 1385 از مجلس گرفتم، گفتم که وزارت دادگستری نقشی ندارد و تعبیری کردم که شرف الوزارة بالوزیر.
ولی با این سیاست رهبری، حتما باید در این زمینه اقدام میکردم تا با این نگرش که رهبری فرمودند، به وزارت دادگستری توجه شود.
وزیر دادگستری اظهار داشت:
بر این اساس، جلساتی را مسئولان قضایی و کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی داشتیم و تبادل نظر کردیم که ماحصل آن، لایحه تبیین وظایف و اختیارات وزارت دادگستری بود که سال گذشته در وزارت دادگستری تنظیم کردیم.
الهام گفت:
همزمان مجلس شورای اسلامی نیز پیگیر این مساله بود که به دوستان مجلس، گفتم چنین کاری انجام شده و لایحه را به آنها ارایه کردم.
سرانجام مجلس با توجه به لایحه ما، طرحی را با قید یک فوریت مطرح کرد که فوریت آن با رای بالایی تصویب شد.
این طرح در دولت نیز مطرح شد، دولت نیز موافق این طرح بود.
وی به نامه خود خطاب به آیت الله هاشمی شاهرودی رییس سابق قوه قضاییه برای الحاق سازمان ثبت اسناد و املاک کشور به دولت و وزارت دادگستری اشاره کرد و گفت:
از رییس وقت قوه قضاییه با استدلالاتی خواستم این سازمان به قوه مجریه الحاق شود که ایشان مخالفتی با محتوای موضوع نکردند اما گفتند چون اواخر دوره است، تصمیمگیری و ورود در این مساله را به صلاح نمیدانند.
الهام خاطر نشان کرد:
البته، مدتی قبل، لایحه پیشگیری از وقوع جرم در مجلس تصویب شد که شورای نگهبان، ایرادات قانون اساسی به آن گرفت که این لایحه متلاشی شد.
متعاقب آن، به آقای هاشمی شاهرودی نامهای نوشتم که ما در مورد سازمان پیشگیری از وقوع جرم، قانونی داریم و سازمان اقدامات تامینی که وظیفهاش پیشگیری است، زیر نظر وزارت دادگستری وجود دارد.
وزیر دادگستری اضافه کرد:
به رییس وقت قوه قضاییه اعلام کردم ترکیب این سازمان را که اجرایی و قضایی است، در صورت موافقت وی و تفویض وی، میتوان اجرا کرد که البته شاید، باز هم صلاح ندانستند و این قانون اجرا نشد.
ماهیت کار سازمان ثبت اسناد، اجرایی است، نه قضایی
خبرنگار ایرنا با اشاره به ایرادات قوه قضاییه در مورد الحاق سازمان ثبت اسناد و املاک کشور به وزارت دادگستری پرسید:
با توجه به این ایرادات آیا شما همچنان مصر بر الحاق این سازمان هستید؟
الهام پاسخ داد:
هر آنچه که حقوقی باشد، لزوما قضایی نیست.
همه کارهای دولت، حقوقی است.
لذا نمیتوان گفت هر عملی که جنبه حقوقی دارد باید زیر نظر قوه قضاییه باشد.
این حقوقدان افزود:
شما هر عملی که انجام دهید، خرید کنید، ازدواج کنید و یا ملکی را اجاره کنید، حقوقی است.
شناسنامه که میگیرید آثارش از سند مالکیت خیلی بیشتر است چون هویت شما را نشانمیدهد.
نسب افراد مهمتر از مالکیت مادی و ملکی آنهاست و این سند، یعنی سند نسب افراد شناسنامه را وزارت کشور تنظیم میکند.
چرا آنجا اشکالی وجود ندارد؟
الهام در پاسخ به این ایراد که گفته میشود دولت به عنوان شخص حقوقی دارای املاک فراوانی است و به عنوان نماینده حاکمیت در مورد منابع طبیعی نیز خود مدعی است، لذا واگذار کردن وظایف ثبت املاک به دولت که در بسیاری موارد خود مدعی است، شایسته نمیباشد، گفت:
اینکه دولت مالک است، دلیل نمیشود.
قانون اساسی میگوید انفال متعلق به دولت است و باید سند داشته باشد و ملک دولت است.
وی در عین حال افزود:
هرگاه، کسی ادعایی علیه دولت داشته باشد به قوه قضاییه مراجعه میکند و رای قوه قضاییه برای افراد و دولت لازم الاجراست.
الهام درباره اینکه ثبت اسناد مربوط به معاملات و سند ازدواج و طلاق، اسناد رسمی است و اعتبار آن مانند رای قاضی است، گفت:
اجرای اسناد امر مهمی است اما چون مهم است، قضایی نیست.
هر سندی را که مقام رسمی با رعایت تشریفات قانونی صادر کند، سند رسمی است.
وزیر دادگستری اضافه کرد:
هر کس به اجرای سند رسمی ایراد داشته باشد، میتواند به قوه قضاییه شکایت کند.
حال اگر حکم قضایی است، پس چرا فرد شکایت میکند؟
سند ازدواج را دفترخانه که بخش خصوصی است، صادر میکند.
لذا استدلالها کافی نیست.
وی اضافه کرد:
مالکیت معنوی چه ارتباطی با قوه قضاییه دارد.
مالکیت معنوی از حقوق آوازه و سرودهای صداوسیما و وزارت ارشاد تا تولید فیلم، تالیف کتاب و خلق یک اثر هنری تا آثار سنتی و اختراعات علمی و ژنتیک را شامل میشود که دهها وزارتخانه با آن درگیرند و ارتباطی با قوه قضاییه ندارد.
قوه قضاییه فقط شامل دادگاههاست دادستانیها هم قضایی نیستند
الهام با اشاره به قانون اساسی و مشخص بودن مرز قوا در این قانون اظهار داشت:
بر اساس قانون اساسی، اعمال قوه قضاییه از طریق دادگاههاست.
یعنی هر چه غیر از دادگاهها هست، قوه قضاییه نیست و شان قضا ندارد، مگر اینکه تصریح شده باشد، مثل سازمان بازرسی کل کشور و دیوان عدالت اداری.
از وزیر دادگستری سؤال شد:
با این تعبیر، پس دادستانیها نیز جزو قوه قضاییه نخواهند بود؟
الهام پاسخ داد:
دادستانی نیز جزو قضا نیست.
زیرا دادستانها بخش اجرایی هستند.
دادستان مدعی است.
آیا مدعی قاضی است؟
وی اضافه کرد:
قبل از انقلاب، در تعریف دادستان در آیین دادرسی میگفتند که دادستان و دادیار، ضابطین عدلیه هستند.
شما از دستور دادستان میتوانید به دادگاه شکایت میکنید.
مثلا دادستان دستور بازداشتی را صادر کرده است و شما میتوانید به دادگاه شکایت کنید تا به آن رسیدگی شود.
اگر خود دادستان، قاضی است چرا میگوییم قرار بازداشت صادر کرده است و هیچوقت تعبیر رای نمیکنیم.
اینها نشانمیدهد دادستان، مدعی است و مدعی، قاضی نیست.
دادستانی، مقامی حکومتی است که زیر نظر قوه قضاییه اداره میشود.
الهام اظهار داشت:
قبل از انقلاب، همه دادستانها زیر نظر وزیر دادگستری بود و وزیر دادگستری ریاست عالیه بر دادستانها داشت و آنها را عزل و نصب میکرد.
بعد از انقلاب که استقلال قوه قضاییه مطرح شد، این تصور پیش آمد که هر چه زیر نظر وزارت دادگستری است، باید زیر نظر رییس قوه قضاییه باشد و اساسا این وزارتخانه منحل و مندک در قوه قضائیه شد.
وی افزود:
هر چه در قانون اساسی، نص صریحی درباره آن داشته باشد اشکالی ندارد که زیر نظر قوه قضاییه باشد.
مثلا سازمان بازرسی کل کشور اجرایی است و سازمانی قضایی نیست اما چون در اصل 174 قانون اساسی تصریح شده که باید زیر نظر قوه قضاییه باشد، بلامانع است.
وی اضافه کرد:
دیوان عدالت اداری و دادگاههای نظامی نیز چون در قانون اساسی تصریح شده، زیر نظر قوه قضاییه قرار دارند اما در مورد آنچه که نص صریح وجود ندارد، میتوان گفت که اجرایی هستند و لزومی ندارد زیر نظر قوه قضاییه باشند.
الهام گفت:
سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی و سازمان پزشکی قانونی نیز سازمانهای اجرایی هستند نه قضایی.
با پلیس قضایی مخالفم
وزیر دادگستری درباره اینکه قوه قضاییه با استناد به اصل 36 و بندهای چهارم و پنجم اصل 156 قانون اساسی معتقد است که سازمان زندانها باید زیر نظر قوه قضاییه باشد، گفت:
قوه قضاییه که میتواند رییسجمهور را هم به دلیل تخلف از وظایف قانونیاش مجازات کند، قدرت دارد و تمام افراد در برابر قاضی برابرند.
وی افزود:
اجرای مجازات از جمله زندان باید زیر نظر دادگاه صورت گیرد اما آیا وقتی رای شلاق زدن صادر میشود، خود قاضی شلاق میزند؟
الهام افزود:
پلیس امنیت، وقتی میخواهد احراز هویت کند، مدارک شناسایی از فرد میخواهد و حتی صندوق ماشین افراد را بازرسی میکند.
خب، اینها هم میتواند کار قضایی باشد، پس باید زیر نظر قوه قضاییه باشد؟
وی با تاکید بر اینکه این مقدار توسعه قضایی، یعنی اینکه همه کشور قضایی است، گفت:
من با ایجاد پلیس قضایی مخالف هستم.
فرماندهی کل و نیروی انتظامی نیز با ایجاد پلیس قضایی مخالفت کردند.
البته یکبار هم اقداماتی انجام دادند اما ناموفق بود.
الهام اضافه کرد:
پلیس قضایی که محدوده کارش روشن نبود، تبدیل به نیرویی برای ابلاغ اخطاریهها شد.
کسانی که پلیس قضایی بودند خود را قاضی میدانستند نه پلیس و ضابط.
استقلال مدنظر شاهرودی:
ردپایی از قوه مجریه در قضاییه نیست
خبرنگار ایرنا پرسید:
با توجه به استدلالهایی که بیان کردید، آیا رییس جدید قوه قضاییه در وظایف و اختیارات وزیر دادگستری بازنگری خواهد داشت؟
الهام پاسخ داد:
به نظرم این کار ضرورت دارد و باید بازنگری صورت گیرد.
ما باید قوه قضاییه مستقل و مقتدری داشته باشیم اما چنین قوهای در دادگاهها شکل میگیرد.
وی اضافه کرد:
مقام معظم رهبری در حکم انتصاب آقای لاریجانی به ریاست قوه قضاییه بر اتقان آرا، توجه ویژهای کرده بودند که قضات عادل و مستقل و فاضل باید این اقدامات را انجام دهند و این وقتی است که ما چنین قضاتی را از نظر علمی و عملی داشته باشیم که البته مستقل نیز باشند.
حال، اگر دادستان هم آمیخته در قوه قضاییه باشد، این قوه چگونه میخواهد مستقل باشد؟
خبرنگار ایرنا سؤال کرد:
پس شما با این تحلیل که از سوی برخی مطرح میشود و استقلال قوه قضاییه را زیر سؤال میبرند، موافق هستید؟
الهام پاسخ داد:
من نمیدانم آنها از چه زوایهای این حرف را میزنند اما حرف من این است که لوازم استقلال قوا در قانون اساسی مشخص است و استقلال وقتی معنی پیدا میکند که به دور از همه تهدیدها، ارعابها و نفوذ اصحاب قدرت، قاضی آزادانه رای بدهد و آزادی او نیز تامین شده باشد.
یعنی وقتی یک قاضی، رایی را صادر کرد، او را جابجا نکنیم، رای او تاثیری روی حقوق و امتیازاتش نداشته باشد و حمایت شود.
این استقلال واقعی است و ممکن است از سوی خود قوه قضائیه هم تحدید شود لذا قانون اساسی برای قاضی مصونیت شخصی خاصی قائل است و حقیقت استقلال در اینجا معنی میشود.
خبرنگار از الهام پرسید:
اما آیت الله هاشمی شاهرودی، رییس قبلی قوه قضاییه در مراسم تودیع خود گفته است که فکر میکنم در این دوران، استقلال این قوه را حفظ کرده است.
آیا شما این حرف وی را قبول ندارید؟
وزیر دادگستری پاسخ داد:
بخشی از مساله استقلال به قاضی و بخشی به سیستم برمیگردد.
آقای شاهرودی خواستهاند بر استقلال سیستم تاکید کنند و به نظر بنده این اقدام به صورت افراطی واقع شده و صحبت آقای شاهرودی درست است، ولی من به این معنا از استقلال و این حد از استقلال اشکال دارم.
تحلیل من این است، آنچه که آقای شاهرودی بر آن تاکید دارد این است که همه لوازم با فاصله و مرتبط با دستگاه قضایی، در حیطه قوه قضاییه قرار گرفته است.
در واقع، هیچ رد پایی از قوه مجریه در قوه قضاییه وجود ندارد و هرجا که رد پایی بوده، از بین رفته است.
از این منظر، استقلال تعریف شده است.
الهام گفت:
در یکی سفرهای آقای هاشمی شاهرودی به یکی از کشورهای اروپایی، رییس دادگاه عالی آنجا گفت که من به شما حسودیام میشود.
قدرت شما فوقالعاده بالاست.
با این تفکیک قوایتان، مونتسکیو را نیز در قبر لرزاندهاید!
وی سپس به نمونهای اشاره کرد و گفت:
سال گذشته برای اصلاح امور اداری مربوط به معاملات و املاک، کد رهگیری مطرح شد.
شما دیدید که یک سازمان در برابر یک تصمیم دولت مقاومت کرد و این تصمیم روی زمین ماند.
الهام افزود:
شما 40 میلیون آدم را به صحنه میآورید و هزینه سنگینی را برای مشارکت مردم فراهم میکنید که یک نفر رییسجمهور شود، حال، آن رییسجمهور نتواند طرح کد رهگیری برای معاملات را عملی کند.
نگذاشتند رییسجمهور حتی درباره ساعت رسمی کشور تصمیم بگیرد
از الهام سؤال شد:
که آیا شما نیز همانند یک جریان سیاسی در کشور معتقدید که اختیارات رییسجمهور کافی نیست؟
وی پاسخ داد:
آنقدر پراکندگی قدرت در سیستم حقوقی ایران وجود دارد که محال است دیکتاتوری پیش آید.
هیچکس همه قدرت را ندارد.
ما مشکل مدیریتی داریم.
اما آن جریان سیاسی خاص که اصلاحطلبان بودند، رهبری و جایگاه ولایت فقیه را خدشه دار میکردند، در حالی که اگر با این همه پراکندگی، آن نقطه اصلی یعنی رهبری نقطه وصل نباشد، اساس نظام پا نمیگیرد.
خبرنگار سؤال کرد:
پس شما با این تحلیل موافقید که گفته میشود، آقای احمدینژاد در طول این چهار سال ثابت کرده است که رییسجمهور اختیارات لازم را برای اجرای برنامه هایش دارد؟
الهام پاسخ داد:
این از زیرکی، تدبیر، قدرت و نفوذ شخص احمدینژاد است که در این سیستم با این همه موانع، فعالیت میکند.
اینکه کشور را با این همه سختی به پیش برده است، نشان میدهد، فرد ویژهای است و باید مدال ویژهای نیز به او داد.
الهام با انتقاد از مجلس شورای اسلامی گفت:
حتی نگذاشتند که رییسجمهوری درباره ساعت رسمی کشور، تصمیمگیری کند.
در قانون اساسی گفته شده است مجلس، در عموم مسایل میتواند قانونگذاری کند.
یعنی عملا قوه مجریه، هر عملی انجام دهد، قوه مقننه میتواند وتو کند.
ساختار توزیع قدرت در ایران باید بازنگری شود
از الهام سؤال شد:
آیا منظور شما این است که قانون اساسی باید بازنگری شود؟
وی پاسخ داد:
از قدرت باید واقعا بر اساس درک منطقی، استفاده کرد.
اگر بخواهیم از قدرت، چالشی هم استفاده کنیم، باید مبانی آن را حفظ کنیم.
متاسفانه عدهای مبانی قانون اساسی را نیز سؤال میبرند اما باید ساختار توزیع قدرت بازنگری شود و این امر، مفید نیز هست.
برای آنکه قدرت اجرایی و همگرایی قوا را قویتر کنیم باید بازنگری انجام شود.
الهام افزود:
به عنوان مثال، 15 سال در دولت تصمیم میگیرند ساعت رسمی کشور در نیمه اول سال یک ساعت به جلو کشیده شود.
حالا بعد از 15 سال، مجلس، این اختیار اجرایی دولت را سلب کرد.
اکنون از هیچ چیز قوه قضاییه نمیتوان سردراورد
خبرنگار سؤال کرد:
با توجه به مجموعه صحبتها، آیا فکر میکنید رییس جدید قوه قضاییه گامهایی را برای تبیین وظایف و اختیارات وزیر دادگستری یا همان افزایش اختیارات او بردارد و سرنوشت طرح مجلس در این زمینه چه خواهد شد؟
الهام پاسخ داد:
با توجه به 30 سال تجربه کار اجراییام، فکر میکنم موضوع تبیین اختیارات وزیر دادگستری به راحتی امکانپذیر نباشد.
مجلس بهطور طبیعی با این طرح موافق است به دلیل اینکه امکان پاسخگویی در بسیاری از عرصهها را فراهم میکند.
وی در عین حال تاکید کرد:
هیچوقت یک دادگاه و یک قاضی نباید از سوی هیچ کس، نه رسانه و نه مجلس، برای صدور رای بازخواست شود و قاضی باید در عین آزاد بودن، عالم باشد.
قاضی عالم، عادل و مستقل و آزاد لازمه قوه قضاییه مستقل است.
اما اکنون منهای بحث قاضی، از هیچ چیز قوه قضاییه نمیتوان سردراورد.
اشکالاتی در سازمان ثبت اسناد و املاک و سازمان پزشکی قانونی است، نمیتوان سؤال کرد.
روزنامه رسمی نیز که زیر نظر قوه قضاییه اداره میشود، یک شرکت است.
الهام گفت:
قوه قضاییه در برخی موارد یک حکومت شده است.
در حالی که ما سه قوه داریم نه سه حکومت.
آنها که با دولت مشکل دارند، مسایل مرتبط با خانواده را لااقل کارشناسانه بررسی کنند نه سیاسی
خبرنگار از الهام سؤال کرد:
شما از مدافعان لایحه حمایت از خانواده و ماده بحث برانگیز 23 این طرح در مورد شرایط ازدواج مجدد مردان بودید.
مجلس نیز پس از حذف این ماده به دنبال جایگزین برای آن است.
آیا همچنان بر همان ماده مصرید؟
الهام پاسخ داد:
همین که مجلس دنبال جایگزین است، نشانمیدهد حرف من درست است.
چون خلایی وجود داشت و ما این کار را کردیم تا آن خلاء را به بهترین وجه ممکن پرکنیم.
با تصویب لایحه حمایت از خانواده، قانون قبلی نقض میشد و با نقض قانون قبلی، مشکلات بسیاری برای خانوادهها از حیث تعدد ازدواج پیش میآمد.
وزیر دادگستری گفت:
در لایحهای که از سوی قوه قضاییه به دولت ارایه شده بود، کسب اجازه همسر اول برای ازدواج مجدد مرد، مطرح نبود و قانون مصوب 1353 را نیز به صراحت نسخ کرده بود و هیچ قانونی در مورد ازدواج مجدد وجود نداشت.
وی تصریح کرد:
در واقع، در لایحه قوه قضاییه، ازدواج مجدد مردان امر حقوقی مباحی بود.
اما دولت گفت که این امر حقوقی مباح با کنترل قضایی باشد.
الهام خاطر نشان کرد:
طلاق نیز امر مباحی است اما به دلیل عوارض و مضراتی که دارد و به دلیل اجحافهایی که در آن محتمل است، تحت کنترل قضایی درامده است.
خبرنگار سؤال کرد:
یکی از انتقادهای منتقدان لایحه حمایت از خانواده این بود که اجازه همسر اول برای ازدواج مجدد مردان شرط نبود.
نظر شما در این زمینه چیست؟
الهام پاسخ داد:
اینکه دعوا نداشت.
میتوانستند این شرط را نیز اضافه کنند.
وزیر دادگستری سپس مثالی زد و گفت:
وقتی، بهلول کسانی را نماز خوان کرد، اینها گفتند ما نه وضو میگیریم و نه کفش هایمان را در میآوریم.
بهلول به دیگرانی که اعتراض میکردند، گفت من، اینها را تا اینجا آوردم، حالا دیگر بقیهاش را شما اصلاح کنید.
وی افزود:
آنهمه چالش سیاسی ایجاد کردن برای کاری که آغاز بهبودی بود، درست نبود.
مسیری که ما طراحی کرده بودیم برای اصلاح این مساله به بهترین شکل بود.
به جای آنکه این مسیر را کامل کنند، یک موج سیاسی علیه دولت ایجاد شد که کار کارشناسی نبود.
فکر میکردند باید دولت را به هر قیمتی زد.
چون دولت احمدینژاد است و اتفاقا وزیر دادگستریاش نیز الهام است، و گفتند که دولت در لایحهای قضایی، ورود کرده است.
در حالی که تمام این لایحه، قضایی نبود.
ثانیا دولت، ورود احسن کرد.
و نماینده قوه قضائیه در کمیسیون دولت حضور داشت و این تغییر، با نظر آنها انجام شد.
وی اضافه کرد:
مجلس نیز تحت فشار این موج سیاسی در بررسی کلیات، وارد جزییات شد و این ماده را حذف کرد.
اما اگر لایحه پیشنهادی مد نظر قوه قضاییه تصویب میشد درباره ازدواج مجدد مردان سکوت شده بود و آنچه در قانون سال 1353 نیز بود، صریحا لغو شده بود.
لذا قانون مدنی حاکم میشد که تعدد زوجات را پذیرفته است و شرط قضایی هم برای آن نگذاشته است.
یعنی همانطور که مرد، همسر اول گرفته است، میتواند زن دوم، سوم و چهارم را نیز بگیرد و هیچ شرط و کنترل قضایی نیز وجود ندارد.
وزیر دادگستری گفت:
وقتی لایحه پیشنهادی قوه قضاییه در دولت مطرح شد، دولت برای آن، شرط لازم را گذاشت.
حال، آنها که معترض بودند، میتوانستند شروط اضافهتری را بگذارند.
چرا به دولت که بحث کنترل قضایی را مطرح کرد، بد و بیراه گفتند؟
میتوانستند کنترل را کامل کنند.
معمولا، اذن همسر اول با فشارهای پنهان یا فریب حاصل میشد
الهام اظهار داشت:
به اعتقاد من، ازدواج مجدد شرط عدالت دارد که شرط عدالت را باید کنترل قضایی کرد.
حال، لوازم آن چیست، باید بنشینند و در مورد آن کارشناسی کنند.
الهام با بیان اینکه بحث مبنایی ازدواج مجدد، ریشه فقهی دارد و بحث در آن از حوزه صلاحیت بنده خارج است، در عین حال گفت:
اذن، در قانون قبلی نیز مطلق نبود.
حال اگر این اذن همسر اول نیز بیان شود، آیا واقعا زن اول اذن میدهد که هوو داشته باشد؟
طبیعتا، این اذن تحت فشار حاصل میشود.
معمولا یا مرد، زن را تحت فشارهای روحی و روانی قرار میدهد تا زن اجازه بدهد که این اجازه، قطعا طبیعی نیست یا ممکن است مرد، زن را در اخذ این اجازه فریب دهد.
واقعیت این اجازهها در دادگاه قابل احراز نیست.
وقتی این اجازه و رضایت زن اول باشد، دادگاه نیز صورتجلسه میکرد و به ماهیت ورود نمیکرد و به صرف این اجازه که مبانی تحصیل آن نادرست است، حکم به ازدواج مجدد میداد.
در واقع، این اجازه معمولا با فشارهای پنهان بود.
الهام گفت:
اما وقتی که موضوع به قاضی سپرده میشود، قاضی باید تحقیق کند که آیا این مرد توان برقراری عدالت را دارد یا نه؟
و وضعیت او را از نظر مادی و حقوق معنوی نسبت به خانواده اول نیز بررسی میکند.
قاضی بررسی میکند که آیا همسر اول تحت فشار میگوید مرد میتواند زن دوم بگیرد یا اینکه ضرورتهایی وجود دارد؟
این حقوقدان شورای نگهبان تاکید کرد:
خانواده نباید بازیچه مسایل سیاسی قرار گیرد.
اگر بعضیها با الهام و دولت مشکل دارند، اما مسایل خانواده را کارشناسانه بررسی کنند.
وزارت دادگستری دچار مرگ مغزی بود اقدامات الهام در این وزارتخانه
الهام درباره عملکرد خود در وزارت دادگستری گفت:
وزارت دادگستری دچار مرگ مغزی بود و ما عملیات احیا را شروع کردیم.
وزارت دادگستری در سالهای اخیر در واقع، منحل بود که ما آن را بازسازی کردیم.
حتی ساختمان وزارت دادگستری، قبلا اتاقهای پراکنده بود و چند ماهی است که به شکل کنونی در یک ساختمان منسجم شده است.
وزیر دادگستری افزود:
ما دنبال ظرفیت سازی برای تفکیک واقعی کار دولت از کار قضایی بودیم تا کارهایی که از قوه مجریه جدا و به قوه قضاییه اضافه شده، برگردد.
لایحه تبیین وظایف و اختیارات وزیر دادگستری از جمله اقدامات ما در این زمینه بود که حتی طرح این مباحث برای ما هزینه داشته است.
من بهعنوان یک معلم حقوق، همیشه حافظ استقلال قاضی هستم و با توجه به این مسایل، برای تفکیک حوزه اجرایی و قضایی ورود کردهام.
وی با بیان اینکه یکسری ماموریتهای خاص در وزارت دادگستری باقیمانده بود که آنها را بازسازی کردیم، گفت:
یکی از آنها، حمایت از آسیب دیدگانی بود که دیه آنها را باید بیتالمال بپردازد.
بخشی را از زمان مرحوم کریمی راد، وزیر سابق دادگستری دولت خوب حمایت کرد و ارتقاء اعتباری در این زمینه انجام شد.
الهام اظهار داشت:
این رقم از سال 85، افزایش قابل توجهی پیدا کرد و به بیش از دو برابر یعنی 35 میلیارد تومان ارتقاء یافت.
پروندههایی از سالهای 62 و 63 نیز داشتیم که دیه آنها از بیتالمال پرداخت شد.
وزیر دادگستری گفت:
با کمی مسامحه میتوان گفت که اکنون وضعیت ما به روز است و دیگر دیون معوقه نداریم.
علاوه بر این، با کمک دولت تلاش کردیم، منابع دیگری برای این حمایتها تدارک ببینیم از جمله احیای صندوق تامین خسارت بدنی بود.
وی افزود:
این صندوق، صندوقی متروکی زیر نظر بیمه مرکزی بود و طی سالهای طولانی به تعهداتش عمل نکرده بود.
یک جور حسابرسی غیر رسمی از این صندوق انجام دادیم و در اختیار رییسجمهور قرار دادیم و آقای احمدینژاد نیز حمایت خوبی کرد.
سرانجام این صندوق، احیا و از بیمه مرکزی مستقل شد.
مجمع عمومی مستقل پیدا کرد، منابع آن تقویت شد، منابع قوی تری یافت و با پیگیریهای وزارت دادگستری، بخش عمدهای از افراد ذیحق به حقوقشان رسیدند.
وی اضافه کرد:
با کمکهای دولت و عواید این صندوق، کمکهای ستاد دیه و کمیته امداد، بسیاری از زندانیان مالی در سفرهای استانی از زندان آزاد شدند.
بهطوری که بیش از 2 هزار نفر بدهکار مالی در سفرهای استانی آزاد شدند و سالیانه 120 میلیارد تومان، اعتبارات قرض الحسنه برای آزادی زندانیان مالی اختصاص یافت.
الهام تصریح کرد:
اقدام جدیدی که انجام دادهایم این است که به خیرینی که نمیتوانند بهطور نقدی به زندانیان جرایم مالی غیرعمد کمک کنند، وام پرداخت میشود تا بتوانند به این دسته از زندانیان کمک کنند.
وی افزود:
در حوزه کارهای ساختاری هم اقدامات مناسبی انجام شد، مانند سامان دادن به مالکیت معنوی که لایحه تأسیس سازمان مالکیت معنوی است، نیز تنظیم شد و مسایل مربوط به این لایحه در حال پیگیری است.
لوایح اساسی قوه قضائیه نیز تماما به مجلس ارائه شد.
اکنون هیچ لایحهای از قوه قضاییه در دولت با همکاری وزارت دادگستری باقی نمانده است.
کلیدی ترین لوایح مانند آیین دادرسی کیفری، لایحه مجازات اسلامی، آیین دادرسی دیوان عدالت اداری، لایحه قضازدایی، لایحه حمایت از خانواده و.
در این دوره به مجلس شورای اسلامی ارسال شد.
وزیر دادگستری گفت:
حوزههای داوری اصل 44 را خیلی خوب فعال و بهطور نظاممند در این حوزه شرکت کردیم.
در زمینه وظایفی که اصل 44 قانون اساسی برای تعیین نمایندگان برای شورای رقابت پیشبینی کرده بود، ساختارش تکمیل شد و تمام آییننامههای آن با همکاری بخش حقوقی وزارت دادگستری تهیه شد.
وی با بیان اینکه ساختار جدید وزارت دادگستری به تصویب نهایی رسید و حوزه معاونت بینالملل اضافه شد، گفت:
طی این مدت، سه یادداشت تفاهم قضایی با بلاروس و مغرب و تانزانیا امضا کردیم.
در زمینه استرداد مجرمین و معاضدت قضایی با کشورهای مختلف از جمله هند و قطر توافقنامههایی امضا کردیم و چند توافقنامه دیگر در حال پیگیری است.
لایحه موافقتنامهها نیز در دولت تصویب و به مجلس ارائه شد.
علاوه بر آن، کار مبادله و انتقال زندانیان از کشورهایی که قرارداد همکاری داشتیم، در چند مرحله انجام شده و روند خوبی را طی کرده است.
وی، برابری پرداخت دیه زن و مرد در سوانح و تصادفات رانندگی از سوی بیمه، افزایش حقوق قضات و ایجاد تسهیلات و خدمات خاص بانکی برای حمایت از قضات را از دیگر اقدامات خود در وزارت دادگستری برشمرد.
شیرین ترین خاطره وزارت
الهام، شیرین ترین خاطره دوران وزارت خود را لحظه آزادی برخی افراد که بهخاطر جرایم غیرعمد زندانی شده و با حمایت دولت در جریان سفرهای استانی آزاد شدند دانست و با اشاره به یک نمونه درخصوص نوجوان اصفهانی گفت وی به دلیل ناتوانی در پرداخت دیه در کانون اصلاح و تربیت این استان نگهداری میشد.
به گفته الهام، این نوجوان روستایی که دارای گواهینامه رانندگی نبود، شب هنگام مادر بیمارش را با یک وانت به بیمارستانی میبرد که با فردی تصادف میکند و به دلیل ناتوانی از پرداخت دیه در زندان به سر میبرد که در سفر استانی رییسجمهوری به این استان، این نوجوان با کمک دولت آزاد شد.
او وقتی آزاد شد، بهتزده بود.
فقط گریه میکرد و باورش نمیشد یا نوجوان یتیمی که بهخاطر حمایت از مادرش مرتکب ضربوشتم شده و به پرداخت 500 هزار تومان دیه محکوم شده بود و به این خاطر در کانون اصلاحوتربیت بهسر میبرد، یا کودکانی که بهخاطر بدهکار بودن پدر و زندانی بودن او، خانوادهاشان متلاشی شده و کار به طلاق کشیده است، با این کمکها مجددا کانون خانواده شکل گرفت و کودکان به آغوش خانواده بازگشتند.
الهام در پاسخ به این سؤال که به عملکرد خود در دوران تصدی وزارت دادگستری چه نمرهای میدهید؟
با خنده گفت:
آنقدر عادل هستم که به خود نمره نمیدهم و داوری نمیکنم.
اما میگویم که از فرصتی که به وجود آمد برای تفکیک امور قوه مجریه و قضاییه، اتقان آراء قضایی و حمایت از آسیب دیدگان استفاده کردم.
شاهرودی در برابر مطالبه سکولاریزاسیون نظام قضایی وا نداد
الهام در پاسخ به این سؤال که عملکرد هاشمی شاهرودی، رییس قبلی قوه قضاییه را چگونه ارزیابی میکنید؟
گفت:
آقای شاهرودی کارهای خوبی انجام داد و نواوریهایی داشت.
زمانی وی کارش را در قوه قضاییه آغاز کرد که یک جریان برای سکولاریزه کردن نظام قضایی، کار سازمان یافتهای را دنبال میکرد و فشارهای جدی بر قوه قضاییه وارد میکردند.
آقای شاهرودی این دوره را خیلی خوب مدیریت کرد و در برابر این مطالبه سکولاریزه کردن نظام قضایی وا نداد.
وزیر دادگستری افزود:
آقای شاهرودی از ظرفیتهای نوین در چارچوب قوانین اسلامی خوب استفاده کرد و ظرفیت سازیهای جدیدی را ایجاد کرد.
او نه منفعل و نه متحجر عمل کرد و دستگاه قضایی را از یک بحران بیرون آورد.
در اواخر این مصاحبه، صدای تجمع حدود 20 نفر از هواداران یکی از روزنامههای اصلاحطلب که در حال عبور از خیابان ولیعصر عج بودند، شنیده میشد که فریاد میزدند:
اعتراف، شکنجه، دیگر اثر ندارد.
دکتر الهام، وقتی این شعار را شنید، گفت:
ما هم همین را میگوییم.
در این هنگام از دکتر الهام که تمایلی نداشت درباره حوادث پس از انتخابات، فعلا اظهار نظر کند، بار دیگر سؤال کردم:
نظر شما درباره حوادث اخیر چیست؟
الهام چنین پاسخ داد:
من هم اگر دادستان بودم به حقوق مردم رسیدگی میکردم ولی جوانانی که در دادگاهها اعتراف میکنند که فریب خوردهاند، معلولند.
مسببانی که آزاد هستند و جوانان را تحریک میکنند، به پای میز محاکمه میکشاندم.
در مورد خونهایی که ریخته شد، مسببین اصلی مقصرند، گرچه حد قضایی را دادگاه تعیین میکند.
وی افزود:
مسببین با دروغ مردم را فریب دادند و اکنون بعضی از آنها به اقدامات خود اعتراف میکنند.
عادلانه نیست آنهایی که آگاهانه زمینهساز این حوادث بودند و همچنان هم به تحریکات خود ادامه میدهند، حاشیه امن داشته باشند.
|
این چند وقت با توجه به شرایطی که دارم احساس میکنم امکان هرلحظه غیب شدنم هست از این رو!
اینجا خودم رو ملزم میکنم به نوشتن که اگه ننویسم میرم تو سکوت و حالاحالاها بیرون بیا نیستم!
سعی میکنم
که فعالیتهای جانبی رو کم کنم و بچسبم درست و حسابی به کارایی که برنامه شونو داشتم!
بعد ماه رمضون
بجای اینکه فعال شم ، تنبل شدم من!
ماه رمضون خیلی خوب بودم.
دارم تلاشمو میکنم که برگردم به اون
روزا.
نوشتن اینجا رو کم نمیکنم البته!
یعنی نمیخوام کم کنم:
کادوهای تولدم بهم چسبید خییلی.
آخه قبلا که نزدیکش میشدم هی از من میپرسیدن میتقیم یا خودم هی
میگفتم و یاداوری میکردم و خلاصه میفهمیدم کادوها رو!
و کلا مزه ش از بین میرفت!
اما این بار همه شونو همون
روز یا یه روز قبلش یهو فهمیدم!
یعنی همون موقع بهم میگفتن کدومو دوست داری برات بگیریم؟
واینگونه بسی سورپزایز میگشتم من!
یکی از فانتزی هام بودکه غافلگیر شم!
که به حقیقت پیوست بالاخره!
گوشیمم تو این گیر و دار قاطی کرده و فکر میکنم ویروسی شده!
و نمیتونم از اینستا برای عکس گذاشتن
استفاده کنم!
یه سری ارور میده و البته حافظه شم پره و یه کمم از اونور مشکل ایجاد میشه و من هی میرم
عکس میگیرم ولی نمیتونم بذارم!
کی برم درست کنم الله اعلم!
یه پسربچهی 2 3 یاله رو تصور کنین که برگشته با مامان و باباش گفته بریم از مغازه زن بخرم من!
من زن ندارم:
یعنی اینا دیگه کی ان؟
تازه اصرار هم داره و این مطلب و یادش هم نمیره!
فعلا گیر دادم به آهنگهای گروه چارتار و چند تا هم از علی زندوکیلی!
و کلا هی همینا رو گوش میدم
دوباره!
نمیدونم چرا این مدت اینهمه گیر دادم بهشون.
آهنگهای دیگه رو نمیتونم گوش بدم!
خیلی هم جدید نیستنا ولی گیره دیگه!
|
از اردیبهشت تو باغچهی خونهی ما یه گربهای موندگار شد!
بعد چند وقت دیدیم که زحمت کشیده و 4تا بچه گربه
هم بغلش هستن!
تو خونهی ما بخاطر مشکلی که بواسطهی گربه برای خواهرم پیش اومد ، کلا بیشترمون حس
خیلی بدی بهش داریم بقیه هم خنثی ن!
خلاصه این هستی ما هم با این گربهها جریاناتی داشت!
یعنی میرفت براشون غذا پرت میکرد و هی هم بهشون
میگفت که بیاین بخورین دیگه!
اگه نیاین دیگه براتون نمیریزم!
غذا تموم شه دیگه ندارین و اینا!
مورد داشتیم که
ما فکر کردیم یکی بهش چیزی گفته که اینشون ناراحت شدن و داد و فریاد میکنن!
بعد متوجه میشدیم هیشکی تو
حیاط نبوده و هستی با گربهها درگیری لفظی پیدا کرده بوده:
کلا امسال نمیدوونم چرا همه جای دور وبر ما پر از گربه س!
امکان نداره 5 دقیقه دور و بر خونه و کوچه و حیاطمون
باشیم و گربه نبینیم!
نمیدونم چرا اصلا نمیتونم باهاشون کنار بیام!
ماه رمضون که داشتیم نذری پخش میکردیم یکی از همسایه هامون تا یه جایی باهام هم مسیر بود بعد گفت خونهی
شما هم که گربه هست!
منم گفتم آره اتفاقا 4تا بچه هم داره!
بعد گفت که اینا چقدرر باحالن!
اینهمه مردم میرن دوا
و درمون و نازایی و کلیی خرج میکنن بپه دار شن بعد اینا 4تا 4تا بدون هیچ هزینهی اضافی بچه دار میشن!
یه سری چیزای دیگه هم گفت که الان هرچی فکر میکنم یادم نیست!
ولی میخواستم بگم که یه همچین
همسایههای باحالی داریم ما که تو 5 دقیقه هم که نمیشد مسیرمون ، فقط خندیدم یعنی!
حالا بعدا از خوبیها و همسایهها بیشتر میگم.
به جرات میگم از خییلی از فامیلامون بیشتر دوسشون دارم و برام
مهمن:
امروز هم به اصرار خواهرجان!
باهاش رفتم دندونپزشکی و کارمون زود تموم شد و 3 4 ساعت تمام بین مسیرمون
تا برسیم خونه ، رفتیم و مغازهها و انواع و اقسام وسایل رو دیدیم!
خییلی خوب بود!
خبرای خوشی در راهه!
ان شاءالله!
|
بارغم
در پس چهره تو بار غمی.
میبینم
در نگاهت بتو صدها ستمی میبینم
کیست آخران ستمگر که ترا کرده چنین
خنده رفته شادی در چهره کمی میبینم
گوئیا این نگه آن نگه هر روزی نیست
در پس تیر نگه زیر و بمی میبینم
غم دنیا مخورای دوست که سا لم با شیای سبک بار جهان را به دمی میبینم
ای سبکبار.
جهان را.
به د میمیبینم
|
یاسمن
آن دخترک عا شق و عییار.
که بود
در هر چمنی.
یاسمنی کاشت و رفت
با برق نگاهش.
د ل من برد که برد
با هرسخنی عشق منی داشت ورفت
در قلب من.
او.
تخم وفا کاشته بود
تا جوانه زد.
جوانه برداشت ورفت
با آن همه که مهرووفا.
یافته بود
در هر چمنی یاسمنی کاشت ورفت if gte mso 9 xml w:
|
جلسه 5
کتاب ریشههای فرهنگتی ارتباط در ایران:
نوشته مهدی محسنیان راد
ناشر:
پژو هشگاه اطلاعات مدارک علمی ایران
این کتاب گزارش پژوهش است.
الگوهای ارتباط در جامعه ایران را بر اساس متون ادبی و ادبیات کلاسیک از د وره رودکی تا ا مروز را بررسی کند و بگوید ایرانیها از نظر ارتباطی چه ویژگیهایی دارند.
هنجارهای ارتباط گیری در مناسبات اجتماعی در ایران از روش تحلیل محتوای کمی استفاده کرده است.
یعنی هزار سال متون ادبیات فارسی را یک مروری انجام میدهد و بعد از انجام آن پیگیری یک تعدادی را اتتخاب میکند و اگر چه خیلی قابل نقد است ولی بسیار جالب است.
یکی از سنتهای مطالعات جامعهشناسی در ادبیات سنت مطالعات پیمایشی است در این سنت از تکنیکها و فنون مختلفی برای تجزیه و تحلیلهای اطلاعات ادبی استفاده میکنند و یکی از این تکنیکها تحلیل محتوای کمی است که در این روش به شمارش فراوانی مقولات معینی در مجموعههای از متون میپردازد و بر اساس چگونگی توزیع و میزان توزیع واحدهای شمارش شده نشان میدهند که محتوای آثار ادبی بررسی شده دارای چه ویژگیهایی است.
این روش معمولا برای مطالعه منابع و متون خیلی زیاد به کار میرود.
یعنی مثلا وقتی که میخواهیم 10 تا 20 کتاب ادبی را مطلاعه کنند معمولا از این روش استفاده میکنند.
و البته از روشهای قدیمی سنت جامعهشناسی ادبیات است.
روشهای کمی را در زمینههای مختلف به کار میبرند.
ژبرت اسکار پیت جامعه شناس فرانسوی در سالهای 1950 در فرانسه مرکز تحقیقاتی درست کرد که در آن از روشهای کمی و پیمایش برای مطالعه ادبیات استفاده میشد.
وی در کتاب جامعهشناسی ادبیات که این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده است برخی از دستاوردهای این مرکز پژوهشی را در آن آورده.
معمولا وقتی که میخواهند کتابهای زیادی را بررسی کنند و یا حجم گستردهای از کتاب یا وضعیت خواندن در سطح ملی یا بینالمللی را مورد بررسی قرار دهند از این روش استفاده میکنند مثلا میخواهند ببینند چند درصد از مردم چه نوع کتابهایی میخوانند یا در یک دوره تاریخی معین کتابهای مهم ادبی مانند رمان شعر و یا گونههای مختلف ادبی مانند رمان نو یا کلاسیک یا رمانهای مختلف مثل رمانهای سیاسی یا رمانهای تاریخی و.
چه مقدار منتشر شده و چه مقدار دربازار عرضه و تقاضا داشته با این توضیحات این کتاب شاید یکی از نوادر نمونههای کاربرد روشهای کمی برای مطالعه جامعه شناسانه محتوای منابع و متون ادبیات کلاسیک ایران است.
در این کتاب هم متون نظم و هم متون نثر مورد بررسی قرار گرفته است.
این کتاب مجموعا 160 صفحه است و در واقع گزارش پژوهش میباشد و سه فصل دارد فصل اول تدابیر ارتباطی ایران است.
فصل دوم زمینه تحولات فلسفه در ایران و رابطه آن با شکلگیری مدل هشت انگارههای ازتباط فصل سوم پناهگاه گروه گریزان از جادوی ارتباط نتایج این تحقیق که در صفحه 12 کتاب آمده است شامل دو سوال مطرح میکند و میخواهد آنها را پاسخ دهد سوال اول:
هنجارهای ارتباطی در ضربالمثلهای ایرانی چیست؟
سوال دوم:
مجموع توصیفها از وضعیت ارتباطات در طول تاریخ در ایران و هنجارهای ارتباطی آن چه جایگاهی در هر یک از چهار انگاره ارتباطی مدر روبرت گراند دارد؟
پاسخها:
درپاسخها دیده شد که سهم قابل توجهی از هنجارهای ارتباطی هزار ساله اران را توصیه به سکوت تشکیل میداده و ارتباط عمودی میان فرادست یعنی شاهان و قدرتمندان و فرودست یعنی توده مردم کاملا مشروعییت داشته است.
یعنی قاعدهای که در عرف مردم به طور ناخوداگاه هنگام ارتباط برقرار کردن با همدیگر مهمترین چیز در آن توصیه به سکوت بوده است یعنی تا آنجا ک میتوان ذهب و ذهاب و مدهب خود ررا پنهان کردن یعنی ثروت و اعتقادات و وسیله حمل و نقل خود را پنهان کردن البته در انبوه شعرها و ضرب المثلها که آورده میشود مشخص است که مردم همیشه توصیه به سکوت شدند.
مهمترین چیزی که در هزار سال ادبیات ما توصیه شده توصیه به سکوت است و این یک ارتباط حقیقی است یعنی همیشه در ایران فاصله قدرت بین آدمها خیلی زیاد بوده یعنی همیشه وقتی میخواستی ارتباز با کسی برقار کنی باید به این فکر میکردی که آن کسی که میخواهی باهاش ارتباط برقرار کنی جایش کحاست و متناسب با مقام و منزلتش باوی ارتباط برقرار کنی و همیشه بپذیری که محکوم به قدرت و محکوم به ظلم هستی ظلم و اختناق و فشار را باید بپذیری تا معلوم شود ایرانی مودبی هستی هزار سال ادبیاتمان نشانمیدهد که همیشه فرادست و فرودست مبنای ارتباط ما بوده و این ارتباط عمودی جزیئ ناخوداگاه ما قرار گرفته البتمه فضای نا امن ناشی از اختناق و استبداد و همواره در کتابهای ادبی تصویر شده و ائما به ظاهر و باطن اشاره میشده و شان فرد محور اصلی اکثر هنجارهای ارتباطی ما معینی قواعد ارتباطی ما ارتباط عمودی بوده یعنی اینگونه نبوده که ما همه بنده دا وندیم و فقط برای خداوند باید سر تعظیم فرود اوریم.
بلکه دست سلطان را اگر نبوسی دستت را از تنت قطع میکنند بوسیدن دست سلطان واجب است درست است در ادبیات ما کسانی مثل فردوسی مدح شاهان را قبول نکردند ولی آنها مجازات شدند و برخی از آنها در همان دوران حلاج وار بر سر دار رفتند.
در واقع ادبیات ما این حتوصیه را میکند که اگر میخواهی زندگیات راحت بگذرد یا لبا سلطان را بپذیرد یا اینکه تظاهر کن که در مقابل سلطان سر تعظیم فرود میآوری و هرچه سلطان میگوید حق است و گفته مخالفان وی یاوه است.
البته در زندگی فقط یک شاه وجود ندارد پدر ع استاد.
هرکدام به نوعی شاهند.
این کتاب بسیار قابل نقد است و خیلی جیزها را میتواند نشان دهد که این ارتباطات طی هزار سال در دورههای مختلف یکیان نبوده مثلا در یک قرن استبداد بیشتر بوده و در یک قرن کمتر.
مثلا در قرن 4 و 5 همه مردم از ادیهای بیشتری برخوردار بودند و دولتهای ایرانی پراکنده بودند و قدرت مرکزی که برکل کشور سلطه داشته باشد وجود نداشت و در دوره ماصر گروههای اجتماعی تنوع پیدا میکنند و طبقه متوسط همه شان تابع یک نوع ارتباط نیستند و فاصله میگیرند و از داشتههای ارتباطی خودشان و وسایل ارتباط جمعی اموزش عالی ارتباطات جهانی سبب میشود که به تدریج مردم د ر مقابل سنتها بایستند به همی ن دلیل از سال 1265 همه در مقابل شاهان میایستند و ناصرالدین شااه را به درک و واصل میکنند و با گسترش طبقه روشنفکر به تدریج همه شاهان مانند رضاشاه همه نابود میشوند به همین دلیل حتی الگوهای خانواده و الگوهای سازمانی کوچک مقاومت در مقابل اختناق را به زور گسترده پی گیری میکنند و حتی شاعرانی که در طی 100 سال اخیر متولد شدند شاعرانی نبودند که همه ستا یشگر قدرت باشند شعرهای اخوان ثالث احمد شاملو مو همچنین رسانهایی که به نقد اجتماعی و تاریخی و فرهنگی میپردازند در 100 سال اخیر دیگر الگوهای ارتباطی گذشته را دنبال نکردند.
نکته آخر اینکه حتی در مورد ادبیات کلاسیک هم همه حرفها یکدست نیستند و با نگاه از زاویه دیگر میتوان متنهای وسیعی را یافت که نشان ندهنده مقداومت در برابر ظلم میباشد نمونهای از ضری المثلهای آمده در کتاب:
سخن بد از شمشیر برنده بدتر است عالمی را یک سخن ویران ککند.
این کتاب تقریبا میتوان گفت تنها کتابی است که ادبیات را برسی پیمایشی و کمی کرده است.
در طول تاریخ شعر هنر مطلوب پادشاهان بوده به این دلیل که به کمک شعر میتوانستند مردم را مطیع کنند و مردم را به پذیرش سلطه خودشان ترغییب کنند با توجه به این نکته امروزه شعر جای خودش را از دست داده حتی امروزه شعرهمای رهایی بخش نیز مانند قدیم از چنان جایگاهی برخوردار نیست و به جای آن رسانهها ی ارتباطی آمده میرزا تقی خان امیر کبیر اولین رهبر سیاسی ایران است که وقتی که خاقانی ملک الشعرای دربار ناصرالدین شاه در وصف وی شعر گفت امیر کبیر وی را فلک کرد و گفت تو و اجداد تو عادت کردهاند که به جای اینکه به ما آگاهی دهند فقط مدیحه میخوانند.
اولین بار بود که در تاریخ ما نگاه به شعر شروع به تغییر و دگرگونی کرد.
البته شاهان بعد راه امیر کبیر را دنبال کردند و شعر کلاسیک سنت مدیحه سرایی خود را ادامه داد.
در دهادهای اخیر مردم از شعر سرخورده شدند و ناخوداگاهم مردم شعر کلاسیک را طرد کردند به دلیل اینکه با وجود اینکه شعر کلاسیک انباشته از آموزههای تاریخی است اما در عین حال فردیت ایراننی را آگاه نمیکند و بتمه او نیرویی نمیدهند ک راه خودش را پیدا کند.
این کتاب میخواهد این مساله را آشکار کند که ادبیات کلاسیک ما ادبیات دربارها بوده و به همین دلیل از حدود سالهای 1250 هجری مردم روی گردان شدند اول اینکه شعر کلاسیک را پس زدند و به جای آن شعر نو آمد و دوم اینکه به تدریج شعر اجتماعی و شعر سیاسی ظهور کردند و سوم اینکه وقتی رسانهها ی جدید در اختیارشان قرار گرفت اساسا شعر را خیلی کم پرداختند.
و بیشتر به نثر پرداختند.
کنفرانس خانم ناهید جوان نشان
موضوع:
بررسی وضعیت ادبی ایران از نیمه قرن 7 تا 10
جلال الدین محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بلخی
به خاطر همین اسم نامهای مختلفی به وی دادهاند برخی وی را رومی بلخی مولانا و.
نامیدهاند و بسته به این دارد که در کدام کشور باشد در ترکیه وی را رومی در ایران مولانا و در تاجیکستان وی را بلخی نامیدهاند مهمترین چیز در مورد مولوی این است که زبانش ایرانی و فارسی است ولی در جاهای مختلف زندگی کرده و دادو ستد و رفت و امد در کشورهای مختلف داشته به خاطر همین کشورهای مختلف عقیده دایند که مولوی متعلق به آنهاست مولانا از معدوتد شاعران فارسی زبان است که به ط ور مستقیم به عنوان یک فرد در باری نبوده زیرا در گذشته اغلب اندیشمندان بزرگ جزئ دشتگاه حاکمه به حساب میآمدند اما مولوی از اینگونه نبوده و به همین دلیل وی از یک استقلال مدنی برخوردار بوده که میتوانست بیشتر با ارزشها و نگرشهای جامعه و ن حاکمان زبان و بیانش را منطبق کند اما برای اینکه بتواند این سازگاری را بین خودش و مردم برقرار کند از تمهیدات ادبی مختلفی استفاده میکرد چون هر تمهید ادبی یک نوع دلات و اقتضای فرهنگس و اجتماعی را ایجایب میکند همه تمهیدات ادبی به یکسان قابلیت و ظرفیت اجتماعی بودن و سیاسی بودن را ندارند.
شعر مولانا از حیث به کارگیری طیز هزل و مطایبه که در مثنوی به کار رفته که تمهیدات ادبیاند که قابلیت بیان سیاسی و اجتماعی دارد زیرا هیچ کی نمیتواند در قالب طیز و هزل به ستایش شاهان بپردازد و شاعرانی که میخواهند دربار ی نباشند و زبان تند وتیزی داشته باشند و به نوعی به بیان انتقادی قدرتها بپردازد معمولا طنز و هزل و مطایبه را به کار میگیزند فارغ از اینکه درون مایه این سه تمهید او چه باشد خود سبکش و بیانش در بردارنده دلالتهای نتد و تیز انتقادی است.
رئالیسم یا واقع گرایی یکی از جدی ترین بحثها در ادبیات است اعران اجتماع گرا که میخواهند به نوعی با فضای اجتماعی وسیعتری ارتباط برقرار کنند به ادبیات رئالیسم پناه میبرند.
رئالیسم یک نوع سبک است و زمانی که فرد میخواهد با جامعه سخن بگوید به آن پناه میبرد.
اما ادبیات درباری و وابسته و غیر متعهد آرمان گرا و رمانتیک است و پناه میبرد به جای اینکه از هستها سخن بگوید از آنچه باید باشد سخن میگوید این بایدها در واقع یک دریاعتی است که سلطان از دین و زندگی مردم دارد.
در واقع گرایی شار واقعیت را انگونه که واقعا وجود دارد بیان نمیکند زیرا در ان زمان تبدیل به مقاله علمی میگردد شعر همواره یک نوع زیبایی شناسی است و باید کارکرد زیبایی شناسی داشته باشد.
واقع گرایی در شعر این نیست که شاعر گزارش خبری دهد که کجا چه اتفاقی افتاده و شعر را تبدیل کند به بازتاب وقایع جامعه شعر درواقع یک نوع پالایش واقعیت است.
اما واقع گرایی بیان هنرمندانه و زیبایی شناسانه واقعیت هاست , تبدیل کردن واقعیتهای اجتماعی به کمک تخیل در جهان افرینشهای ادبی است.
شاعران مانند مولانا رویکردی نسبتا رئالیست دارند.
برای شعر مولانا در دورههای مختلف و در مکانهای مختلف تفسیری متفاوتی میتوان کرد و اینگونه نیست که شعر معنای ثابت داشته باشد و شعری که معنایش کاملا عریان باشد شعر نیست و شعر ذاتش با خیال است شعر مولانا به این معنا واقع گراست که دارای یک ویژگیهایی در فرم , قالب, و محتوایش است که وقتی آن را تحزیه و تحلیل میکنیم میتوانیم بگوییم که به این سبک تعلق دارد مثلا مثنوی چون سبک روایی دارد و داستان پردازی میکند و روایت میکند قابلیت بیشتری دارد تا بتواند درباره جهان بینیها و زندگی آدمها سخن بگوید در واقع با مثنوی بیشتر میشود وافع گرا بود تا غزل زیرا غزل از احساسات درونی ادمه سخن میگوید حافظ نسبت به مولانا کمتر واقع گراست و شاهنامه که سبک روایی دارد بیشتر از مثنوی واقع گراست چون قالبهای روایی بیش از غنایی قابلیت وافع گرایی درونشان نهفته است در قالبهایی که سبک روایی دارند بیشتر میتوان جزئیات هستها را به تصویر کشید البته به شیوه زیبایی شناسانه نه گزارشی البته گزارش دادن در قالبهای روایی بیشتر میشود انجام داد و نیز انتقادی برخورد کردن.
قالبهای روایی بیشتر از غنایی این توانایی را دارند که تناقضات را آشکار کند و نیز در قالب روایی تودهم مردم و عده بیشتری از مردم میتوانند با شعر ارتباط برقرار کنند به همین دلیل شاهنامه خوانی تبدیل میشود به سنت توده مردم زیرا سبک روای ویژگیهایی دارد که عده بیشتری از مردم میتوانند جذب آن شوند تا قصیده و یا غزل.
مثلا به خاطر سپردن غزل کار دشواری است اما مردم بخشهای زیادی از داستانهای مثنوی و شاهنامه را حفظ بودند زیرا درک لایههای رویین شعر برای توده مردم ساده است و سبک داستانی و گزارشی دارد و حفظ کردن آن راحت تراست.
وقتی میگوییم شعر مولانا انتقادی است این انتقاد را در رابطه با فرادستان و فرودستان نشان میدهد , فرادستان آرمانهای دینی و اخلاقی را مبنای توجیه کار خودشان قرار میدهندو جاهایی که قرار است انتقادی صورت گیرد و بعد نقد متوجه فرادستان است وی ریاکاری و زشت کاری فقهاو قضات را اشکار میکند امام خمینی از معدود مراجع دینی بود که جرات کرد مثنوی را وارد حوزه کند زیرا فقها آن را نجس میدانستند چون مولانا تن نمیداد به ظلم و ستمی که بطور تاریخی در قالب دین به مردم وارد میآمد و به نقد آن میپرداخت مولانا صوفیان را نقد میکرد و به نقد ریاکاری میپردازد و اینکه گفته میشود وی واقع گراست به خاطر مین دید انتقادی وی است.
امروزه نیز روشنفکران وقتی میخواهند اعتراض کنند به مولانا رجوع میکنند.
ابومحمد مصلح بن عبدالله:
سعدی
سعدی یکی از ستونهای فرهنگ بشری است گلستان از سه قرن پیش بارها به زبانهای عربی , انگلیسی و فرانسه ترجمه شده آثار سعدی نسبت به حافظ بیشتر قابل ترجمه کردن است بخصوص آثار نطم وی.
بعد از خیام مشهورترین شاعر ایرانی در دنیا سعدی است.
نگاه سعدی یک نگاه انسان گراست و بحثهای حقوق بشر و کرامت انسانی بسیار در نوشتههای او دیده میشود و نوشتههای او به احساس درونی انسان نزدیک است.
قسمتهایی از کلیات سعدی را متشرعان حذف کردند و اجازه چاپ ندادند و فقط در نسخههایی سنگی از کلیات میتوان آن را یافت و این به دلیل آن است که میخواستند یک چهره شریعتمدار و اخلاقی از سعدی بسازند که سعدی تمام آموزهها یش را در ترویج دیانت بکند.
سعدی از چند نظر خیلی مهم است اول اینکه سعدی را میشود گفت پدر نثر فارسی است سعدی به زبان فارسی سخن نمیگفت بلکه فارسی به زبان سعدی است.
زیرا تقریبا هیچ زبانی وجود ندارد که مردم عادی آن آثار 800 سال پیش به راحتی بخوانند مثلا کتاب کمدی الهی دانته اگر یک زبان شناس درجه یک آن را به زبان ایتالیایی امروز ترجمه نکند هیچ تحصیلکرده ایتالیایی قادر نیست آن را بخواند چه رسد بهمردم عادی یاحتی مثلا کلیله و دمنه را نیز ما نمیتوانیم به راحتی بخوانیم اما کمتر ایرانی است که گلستان را یا بوستان را بخواندو نفهمد.
مهمترین ویژگی جامعه شناختی سعدی تلاش وی برای ساده سازی نثر فارسی است.
کمتر کسی است که میتواند یک کار هنری ساده کند.
نثر وی نثر مسجع است ولی مغلط نیست در واقع سعدی زبان فارسی را از حالت درباری بودن بیرون میآورد.
|
این چند روز بطور خیلی زیادی همه ش یا مهمونیام یا مهمون دارم!
به حدی که دیشب تو مهمونی
نزدیک بود خوابم ببره!
یکی بهم گفت میخوای بری اون طرف بخوابی؟
از صبح بیدار بودم و کارهای مختلفی که باید انجام میدادم و بعد از ظهر هم مهمون داشتم و شب دیگه
مست و منگول بودم قشنگ!
ولی باز وقتی اومدم خونه مجبور بودم که بیدار باشم و با چند نفر هم
باید صحبت میکردم و درنتیجه باز شد ساعت 2!
اونم دیگه خودشون فهمیدن من الان خوابم گفتن برو
بخواب بعد در موردش صحبت میکنیم:
استاد خطاطی مون رو تو اینستا فالو کردم.
جواب همه رو میدهها ولی بنده خدا بلد نیست تگ کنه
اسمشونو که اونا ببینن جواب داده یا نه!
یادم باشه ایندفعه که رفتم بهش بگم!
راستی اون مشکل پست قبل هم حل شد خدا رو شکر.
و اونقدر منطقی بود اون آدم که قبول کنه یه
کم نادرست بود اون حرف تو گروه.
از طریق یه دوست بهش خبر رسید درحالیکه خود منم نمیدونستم
که اون دوست همچین حرفی بهش زده!
و خدا رو شکر دیشب خودم صحبت کردم و کدورتهایی که بود
برطرف شد و حل شد.
امروز برای هفتمین بار تو کارم شکست خوردم!
از ظهر هم هی به خودم میگم هر شکست ، مقدمهی
پیروزی یه!
ته دلم روشنه و مطمینم که به یه جاهایی میرسم بالاخره.
برای بار هشتم بازم امتحان
میکنم:
|
بی انصافی یه که فقط بخوام نگرانی هامو بگم تازه اونم بصورت گنگ و نامفهوم!
و از خوبیها و خوشیها نگم.
5شنبه سالگرد ازواج دخترخاله بود و یه مجلس جمع و جور کوچیک و با بزن برقص راه انداختیم و دورهمی
خوش گذشت.
یکی از فامیلها یه پسری داشت که 7 8 ساله بود و بنده خدا تا اومد میوه بخوره ، دندونش لق شد!
و یه سر و صدایی میکرد که دیدنی بود!
هرکاری میکردن که یه نخ بندازن تو دندونش و بازی کنه و راحتتر دربیاد ،
تا نخو میدید فرار میکرد!
خلاصه بدون نخ و اینا ، دندونش کشیده شد و یه مدتی ساکت بود و شیطونی
نمیکرد!
البته این مدتش فقط نیم از ساعت طول کشید و بعدش انگار آزاد شده از زندان ، فقط بدو بدو و بازی
میکرد!
یادش بخیر چقدرر خندیدیم به کاراش و حرفاش!
و چقدر هم دلداری دادیم و مشغولش کردیم که بالاخره
این دندون رو بکشه!
جمعه هم یه عروسی دعوت بودیم که از آشناهای قدیمی مون بودن!
عروس و داماد ، پسرخاله و دخترخاله بودن و
فکر کنم دو سال پیش بود که عقد کرده بودن.
خونه شون هم این ورا نبود و خب ارتباطات به همون نسبت کم
میشد!
درحدی که خواهرم عروس و دوماد رو از وقتی ابتدایی بودن ، ندیده بود!
من باز عروسیهای
خواهراشون رفته بودم و با تغییر قیافهها آشنایی داشتم ولی خواهرم کلا ندیده بود!
وقتی اومدن تو تالار خواهرم
با قیافه و لحن ذوق زده بهشون نگاه میکرد و میگفت عزیزم چقددر کوچولئن اینا!
چقدر بچه ن!
عروسشون یه سال از من بزرگتر بود و دوماد هم فکر کنم 3یا 4سال از من بزرگتره!
خلاصه این مدل گفتنش و
ذوق کردنش باعث شه کل عروسی که بهش نگاه میکردم ، خنده م میگرفت و همون موقع هم نیم ساعت بی وقفه
به این حرفش و واکنش هاش و بقیهی حرفایی که از سر ذوق زده میشد ، بخندم!
شنبه هم رفتم خونهی یکی از دوستان قدیمی.
و کلی از بقیهی بچهها و دوران ابتدایی و راهنمایی مون
خاطره گفتیم و خوش گذروندیم و خندیدیم.
و طبق آماری که الان دارم بیشتر از 10 نفر از دوستام ازدواج کردن!
فکر کنم سن ازدواج خیلی اومده پایین!
جالبه که بیشتر هم کسایی بودن که اصلا فکرشو نمیکردیم!
البته الان
فهمیدیم که قبلا هم خبرایی بوده و ما نمیدونستیم!
حالا قراره منم ببره تو گروه دوستان اون موقع!
میگفت
یکی شون بچه داره!
لازمه بگم چقدر هنگ کردم؟
خلاصه که بعد مدتها وقتی یه دوست قدیمی رو
میبینی ، این شوکه شدنا عادیه!
ایشاالله که همه شون خوشبخت و شاد باشن:
|
تمشک وحشی
بزیبائی درین ساحل
درین پهنای دریاها
تو تنها ئی
ومرغان دریا تنها
ماه تنها
مهتاب تنها
زیر نور ارغوانی غروب
ساحل تنها
قایق تنها
و تو قایقران تنها
در کنا ر یک بلوط
زیر یک بوته تمشک
د ل تنها
نگاه تنها
انتظار مرغ وحشی کز قفس بگریخته تنها
|
خوابم برد
اسمتو نمیدونم
دیگه یادم نیست
چه میدونم کی بودم.
کجا بودم
دیگه از یاد رفته همه چی
دیگه باد برد همه را
دیگه تنها که شدم
خوابم برد
باد آمد طوفان شد
تو را در کهکشان دور
منو در گودی دریا انداخت
دیگه یادم نیست
منو امواجم برد.
منو امواجم برد
دیگه یادم نیست
آخه من خوابم برد 20,08,07 Bremen if gte mso 9 xml w:
|
کتاب نظریههای ارتباطاط 5 جلد است.
بزرگترین کتابی است که در مورد علوم ارتباطات در ایران به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است این کتاب تمام مقالات برگزیده علم ارتباطات را در بر میگیرد این کتاب را پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم منتشر کرده است جلد 4 ان یک ویژه نامه درباره متن است.
در این مجموعه مقالات یک مقالهای دارد از تونی بنر از جامعهشناسی ژانرهای ادبی در حوزه جامعهشناسی ادبیات و نیز ویراستار ان دکتر سعید رضا عاملی است.
کتاب تحلیل ساختاری طنزهای عامیانه در ایران نوشته دکتر نعمت الله فاضلی ، انتشارات سروش.
صد صفحه اول این کتاب بحثهای نظری است در مورد طنز وشوخیهای عامیانه و تاریخچه شوخیهای عامیانه است.
از ان کتاب مقالهای در مجله فرهنگ و مردم چاپ شده که به زودی طی یکی ، دو هفته اخیر چاپ میشود شو خیهای عامیانه قصههای کوتاهی است مانند قصههای ملانصرالدین ،بهلول.
که مردم از طریق ان شوخی میکنند و مطالب خنده دار و جالب میگویند و چند ویزگی دارد مانند اینکه پندهای اخلاقی درونشان است و نیز به نوعی نابرابری و تبعیض را به چالش میکشند مثلا شاه را به سخره میگیرند و.
یعنی به طور کلی قدرتمندان را به چالش میکشند و قصههای عامیانه از فعالیتهای علمی روزمره نشات میگیرد.
تفاوت طنز با هجو و هزل در این است که طنز به یک موضوع جمعی میپردازد اما هجو و هزل به موضوع شخصی میپردازد و کسی را مسخره میکند و با ابروی ادم مشخصی بازی میکند ولی طنز اینگونه نیست و یک موضوعی را که مصلحت جمع درونش است و عمومی است را موضوع قرار میدهد طنز جوهره اصلیاش این است که از یک نابرابری ، تبعیض ، ظلم و یک مساله و چالش در یک گروه و جامعه را مطرح میکند و با منافع جمعی سروکار دارد.
طنز یک شیوه گفتگو است در عرصه جمعی ، که در ان برای اگاهی نسبت به کاستیها ، تلاش برای بهبود وضع زندگی و اینکه همگان مشارکت کنند مثلا در مورد تورم ، بیکاری ، بحرانهای اخلاقی ، طلاق و.
و سایر موارد که عمومی هستند مردم بحث میکنند.
طنز هم یکی از قالبها و رسانهها و ژانرهای ادبی است که در مورد مسائل عمومی بحث میکند اما در سایر قالبهای ادبی مانند قصیده در مورد مسائل عمومی صحبت نمیکنیم و در قصیده مدح میگوئیم و سایر قالبها نیز به همین صورت ولی در قالب طنز در مورد مسائل عمومی و کسی در قالب طنز مدح نمیگوئیم.
ادبیات ژانرهای گوناگونی دارد و هر ژانری برای کاری است ژانرطنز برای بهبود زندگی است ، ژانر مثنوی برای روایت تاریخ است و ژانر قصیده برای مدح.
در طنزجایگاه افراد است که هدف قرار میگیرد نه خود فرد خاص مثلا میتوان جایگاه وزیر را به چالش کشید برای رسوایی کارهایی گه در آن جایگاه صورت میگیرد ولی هجو خودش را مورد هدف قرار میدهد.
طنز یک عامل کنترل اجتماعی است.
طنز دو نوع ملایم و گزنده است.
در طنز ملایم بیشتر از حس ترحم و دلسوزی آدمها استفاده میشود امادر طنز گزنده از حس تنفر ادمها استفاده میشود یعنی طنز به گونه ایست که اگر افراد از یک مقامی متنفر باشند طنزها همه به سوی ان مقام رفته و به شدت ان را تحقیر میکند و برعکس طنز ملایم طنزی است که مودبانه است ، اغماض گر است و معمولا دلسوزی انسان را نشانه میگیرد مثلا در مورد اینکه چگونه حقوق کودکان رعایت نمیشود و کودکی در معرض ضلم قرار میگیرد تلاش میکنیم از طریق طنز ملایم و نقدهای اجتماعی یک نوع خوداگاهی در افراد ایجاد کنیم
همه ژانرهای ادبی هر کدام بر یک انرژی روحی و روانی انسان متمرکزند مثلا غزل خیلی بر عرفان و انرژیهای درونی ما برای متافیزیک تاکید دارد و طنز نیز همین گونه است و یکی از ویژگیهای روانی انسان را مخاطب قرار میدهد.
طنز ملایم بر دلسوزی انسان و طنز گزنده بر تنفر تاثیر دارد.
طنز به صورت فیلمهای کمیک تاثیری در لحظه حال دارد
در دنیای پیشامدرن به این صورت نبود که همزمان همه مردم با هم مثلا یک فیلم طنز را در تلویزیون ببینند و برای همین اشکال انتشار طنز با امروز فرق داشت و در گذشته عمدتا به صورت قصههای عامیانه و شعر و نظم انتشار میافت یعنی به صورتی بود که مردم میتوانستند به خاطر بسپارند و برای هم نقل کنند یعنی آهنگین بود و قابلیت به خاطر سپاریاش زیاد بود و یا قصههای خیلی کوتاه مانند بهلول بود از این رو کارکردهای اجتماعی طنز در گذشته با امروز فرق دارد.
امروزه از طریق رسانههای جمعی ، رادیو ، مطبوعات و.
همه در ان واحد از یک موضوع طنز خبر دار شده و باهم در مورد ان بحث میکنند.
به طور کلی یعنی طنز در دورههای مختلف به شکلهای مختلف عرضه شده و کارکردهای مختلفی داشته.
در گذشته تاثیر خانوادگی برای طنز متصور نبوده زیرا خانوادهها نمیتوانستند به صورت جمعی مانند امروزه طنز راببینند.
کنش خندیدن یک کنش حسی انسان است و انسان حیوانی ضاحک است ارسطو اما با اینکه انسانها بالقوه قابلیت خندیدن دارند ، کنش خنده یک کنش سیاسی و اجتماعی است و یک برساخت اجتماعی است.
اینکه کی بخندیم ، کجابخندیم و.
پرسشهایی است که به ساختهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بستگی دارد
سیر تکاملی هنر طنزپردازی:
قدمت طنز پردازی به زمان آغاز فعالیتهای نمایشی یونان باستان و سپس روم باستان میرسد.
آریستوفان Aristophanc شاعر طنزپرداز یونانی با اتخاذ روش هجایی انواع مسائل روزمره را مورد انتقاد قرار میدهد ، موضوعهایی همچون دفاع از سنتها و در انتقاد از آرمانهای نو بدعتها توسط وی مطرح میشد.
پلوت plautc یا پلوتوس شاعر طنزپرداز روم که موضوعهای این نمایشنامهها عموما با الهام از اندیشه یونانیان به نگارش در
میآمدهاند.
طنزجلوه درخشان فرهنگی و ادبی مردم ایران
طنز در لغت به معنی ریشخند کردن ،طعنه زدن و مسخره کردن است.
ایرانیان از دیرباز از ذوق ادبی و هنری برخوردار بوده و هستند نکات ظریف اجتماعی در لباس نوشتههای انتقادی و اجتماعی از جمله طنز و لطیفههای دلنشین و مردم پسند بروز میدهند.
ویژگی این مطالب نکته جویی،شناخت معایب و نقایص و مظاهر مضحک و متناقض در زندگی فردی و اجتماعی جوامع انسانی است.
این نوشتهها جزر و مد امور و حوادث روزگار را با چشمی بصیر و دقیق میبیند.
چنین بصیرتی در بیان حقایق و نشان دادن زشتیها و معایب ترس و واهمهای به خود راه نمیدهد.
بیان طنز،تهدید حیثیت و آبروی دیگران با تهمت و افترا بستن به این وان نیست و صرفا به خنده واداشتن مردم نیست بلکه مقصود اصلی اصلاح امور و برطرف شدن نواقص آن هم به دور از هرگونه هدف منفعت طلبانه شخصی.
آثار مرحوم دهخدا و فرخ یزدی در عصر قاجار و.
دکتر یوسفیان از اساتید دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی:
درباره ریشههای طنز در جامعه معتقد است طنز پدیدهای است جهانی که به یک قوم ناپسندی یا ملت اختصاص ندارد و آنچه که طنز را بوجود آورده صفات است که در بر خی از افراد جامعه پدید میآید و هنر طنز برای نشان دادن این رزایل اخلاقی و مبارزه با آنها کاربرد دارد و همچنین ابزار نمادینی است برای بیان صریح اندیشهها و منویات انسانی را گرفته است.
کاکرد طنز درروابط اجتماعی
انتقال پیام به صورت نافذ
خطری برای عفت عمومی ندارد
هجو بر خلاف طنز به حریم زندگی و حیثیت انسانی لطمه وارد میکند و به صورت جکهایی که مردم هر شهری برای شهری دیگر یا یک اقلیت قومی برای قوم دیگر نمایان میشود.
طنز علاوه بر تأثیر هنری که موجب نشاط و سرگرمی میشود به عنوان یک عامل کنترل اجتماعی نیز مطرح گردیده است با پنبه سر بریدن
طنز به عنوان هنر مانند موسیقی،نقاشی،رقص و.
به خاطر هنر نیست ، بلکه به خاطر بهبود زندگی است.
طنز در حالت کلی
طنز ملایم
مؤدبانه و تا حد زیادی اغماض گراست و معمولا دلسوزی انسان را نشانه میگیرد
طنز گزنده
تلخ و تحقیر آمیز و اغلب حس تنفر را مورد هدف قرار
کارکرد طنز منظوم
میدهد
فلسفی خیام
اجتماعی
عبید زاکانی
سیاسی
اشرف گیلانی
کارکردهای اجتماعی طنز:
1 هوشیار ساختن افکار عمومی:
هوشیاری افکار عمومی نسبت به مسائل اجتماعی سیاسی جامعه خود در ارتقای شعور اجتماعی و میزان مشارکت مردم تأثیر چشم گیری دارد.
2 ایجاد همبستگی و انسجام:
یکی از ویژگیهای جامعه سالم داشتن همبستگی،وحدت و انسجام در روابط اجتماعی است.
3 ایجاد تغییر در یکنواختی زندگی:
زندگی ماشینی یکنواخت توأم با ضوابط بوروکراتیک منجر به خستگی و کسالت روحی افراد میشود.
لذا طنز در چنین شرایطی کارکرد مطلوب اجتماعی روانی پیدا میکند.
4 پویایی روابط خانوادگی:
خانواده کوچکترین و نخستین نهاد اجتماعی است که مراحل اولیه شکلگیری شخصیت اعضای جامعه در آن صورت میگیرد.
در رابطه با نهاد خانواده طنز میتواند به دو شکل مستقیم نمایش برنامههایی در خصوص خانواده و مسائل مربوط به آن و غیر مستقیم تماشای برنامههای طنز با حضور افراد خانواده در کنار یکدیگر که باعث صمیمیت و نشاط روحی کانون خانواده میشود
کارکردهای اجتماعی طنز در سطوح مختلف جامعه ایفای نقش میکند.
در سطح خرد روابط افراد ، گروهها و نهادهای مختلف از جمله نهاد خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد و قادر است پویایی و سازندگی را در چنین نهادهایی تقویت کند.
در سطح کلان جامعه، با نمودار ساختن مسائل و مشکلات عام جامعه میزان هوشیاری افکار عمومی و مسئولان و کارگزاران جامعه را بالا میبرد و در نهایت توسعه اجتماعی را به ارمغان میآورد.
نگاهی به مفهوم طنز و کمدی نوشته جری پالمر ترجمه بیژن متین:
مطالعات زیادی در این مورد انجام شده است که در این رهگذر انسان شناسها بیش از همه از فروید متأثر بوده،روانشناسها بر تحقیقات تاریخی تکیه کرده و منتقدان ادبی به جامعه شناسان استناد کردهاند.
هر سه این گروهها تحقیقات خود را در قالب 4 سؤال اساسی مطرح کردهاند:
1 چه مواقعی چیزی را خنده دار مییابیم؟
همواره موقع و زمان خاصی در جامعهای معین است که سر نخ و راهنمای خنده دار یافتن چیزی میشود پدیدهای که خود به تاریخ و انسان شناسی مربوط است.
2 چرا چیزی را خنده دار مییابیم؟
اصولا شادمانی و خنده در برنامه زندگی انسان نهفته و موجود است و باید دید که چگونه این موجودیت خود را با رفتارهای ما مرتبط میسازد.
3 چه عاملی باعث میشود چیزی را خنده دار بیابیم؟
ساختار طنز و نوشته نقش عمدهای دارد.
4 چه چیزی ما را از خندیدن باز میدارد؟
طنز و کمدی بسیار ترد و شکننده است.
همه کمدینهای حرفهای به خوبی میدانند که سکوت حضار و شنوندگان در مقابل بیان لطیفه یا اجرای حرکتی کمدی چقدر آزار دهنده و گاه مرگبار است.
عوامل مؤثر در طنز
هویت اجتماعی
موقعیت و مناسبت طنز
اهمیت هویت مخاطبان و نوع برقراری ارتباط
رادکلیف براون استاد جامعهشناسی و ارتباطات ارتباطات از طریق طنز و شوخی را به سه دسته تقسیم کرده است:
1 رسم و رسومات مردم
2 قالبهای فامیلی یا گونهای از ساختار اجتماعی
3 زمینه فرهنگی
براون به طنز از نظر رفتار به ویژه رفتارهای پنهان نگاه میکند ، زیرا رفتارهای پنهان اغلب با تکذیب دستاندرکاران طنز مواجه میشوند.
حافظ و عبید اگر چه در مضمون طنزهایشان تالی یکدیگرند و هر دو کم و بیش یک هدف اجتماعی را با تیر طنز خود نشانه گرفتهاند ولی به لحاظ نوع بیان و زیبایی شناسی سخن ، تفاوتهای عمدهای دارند:
1 حافظ و عبید هم عصر بودهاند در زمان حاکمیت مبارز الدین محمد مظفری که در آن هنگام عبید از شیراز گریخته و به دربار آل جلایر پناه برده و از دور به طعن و هجو دیکتاتور بزرگ نیمگاه تاریخ عراق عجم پرداخته است اما حافظ هیچگاه میدان مبارزه را ترک نکرده و طنز او برعکس بزرگانی چون سعدی و عبید هرگز به هزل نمیرسد تا چه رسد به هجو و بدزبانی و پرده دری عفاف.
2 زبان تعریضی عبید بر خلاف حافظ که مرتبه و مرز مشخصی دارد هیچگاه قالب خاصی به خود نمیگیرد.
3 طنز یا هجو و هزل عبید ، گاه سخت بازاری است.
مردم پسند و آشنا و خوشایند عوام اما زبان طنز آمیز حافظ که در حوزهای از اجتماع نقیض مضامین تعریف میشود بیانی دیریاب و خاص است.
در بعضی از طنزهای حکمی و لطیف عبید نیز نکات کنایی بسیاری نهفته است که در صورت شناسایی و تصریح آنها پرده از حوادث تاریخی زمان وی برداشته میشود.
وی بر آن است تا جدالهای لفظی و بیهوده شبه روشنفکران عصر خود را در حالی که مردم غم نان دارند به کنایه ثبت نماید.
طنز حافظ و عبید نمونه تمام عیار طنز فرهنگی و رسانهای است که مختصات آنها در ذیل اشاره میشود:
1 هدفمند 2 ضد ابتذال 3 با روزمرگی بیگانه است و رسالتی تاریخی را دنبال میکند 4 تحلیل صحیح از حوادث روزگارو ضبط استادانه وقایع 5 ثابت و پایدار
6 آمیخته به کنایه و تعریض 7 منتقد 8 با مردم است
و بر مردم 9 سالوس ستیز 10 وفادار به آرمانهای هنری تعالی انسان 11 تأثیر گذار و افشاگر پلیدیها 12 بیگانه با کرنش در مقابل قدرت بیگانه 13 شیرین و دلنشین و در عین حالسخت تلخ است 14 آگاهی بخش
مطالب فوق ناقص است و ادامه دارد
|
اگر کسی برای شما بدون حضور خود گل فرستاد پاسخ این است.
ما خود ت خواهیم و دیدار تورا گل نمیخواهیم و گلزار تورا if!
|
جلسه 6
کتاب گلها همه آفتابگردانند از قیصر امین پور
وی پاک ترین شاعری بود که در دوران معاصر میزیست و به قدرت آلوده نشد و برای ستایش شعر نمیگفت وی سبکش به سعدی شبیه است ساده و روان و سهل و ممتنع
تو قله خیالی و تصویر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال
ای همجو شعر پاره و تعبید محکومین
شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال
عنقای بی نشانی و سیمرغ کوه قاف
تفسیر رمز و راز اساطیر تو محال
بی چاره دچار تو را چاره جز تو چیست
چون مرگ ناگزیری و تصویر تو محال
ای سرشت من ار سرنوشت من
غم تو و تفسیر تو محال
خیلی شعرهای امین پور حیرت انگیزند البته وی تنها شاعری بود که شخصیتش پاک تر از شعرهایش بود و بینهایت مهربان و ساده زیست بود.
حافظ شیرازی
حافظ شاعری واقع گرا بود واقع گرایی یکی از مفاهیم کلیدی ادبیات شناخت اجتماعی شعر رمان و.
است.
چند معنا از واقع گرایی میتوان داشت یک معنا این است که شعر و قالب ادبی به مثابه آیینه عکس و اقعیتها را در خودش بازتاب میکند و بازتاب واقعیت معیار واقع گرایی است که منظور از آن هم میتوانیم به معنای بازتاب مکانیکی و عین به عین امر واقع در شعر تلقی شود یعنی مثلا شاعر و رمان نویس به مثابه یک گزارش گرا واقعیتهای عالم خارج برای مخاطبان خود خبر برساند و این تعبیر مطلقا نادرست است چرا که شعر اساسا و یا هرگونه ادبی دیگری به این معنا نمیتواند واقع گرا باشد شعر وهمه آثار هنری در انعکاس واقعیتهای اجتماعی به شیوههای مختلف دست کاری میکنند و به این صورت اثر هنری هنر نخواهد بود.
یعنی اگر شعر شاعر وقتی میخواهد واقعیت را در اثر خودش منعکس کند به اشکال مختلفی وافعیت را دست کاری میکند یکی مانند اینکه شاعر پیش از آنکه گزارشگر باشد تصویرگر زندگی ادمهاست تصویرگری هم به معنای این است که شاعر واقعیت را تبدیل میکند به نوعی ارزش زیبایی شناسانه یعنی از زشت ترین صحنههای واقعیت مثل جنگ که در آن آدم کشی و ظلم است اما شاعر و هنرمند هنگام تصویر جنگ اولین کارش برای اینکه آن کار به مثابه اثر هنری شناخته شود تبریل کردن جنگ به یک تصویری که بتواند جلب توجه کندو مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد و به همین خاطر باید واقعیت جنگ را گزارش کند و ان را به کمک یک امر تخیلی به صورت نمادین و سمبلیک در آورد و همین گزینش کردن و سمبلیک کردن راههایی است که شاعر و هنرمند به دستکاری واقعیت میپردازند و واقعیت را نه انگونه که آدمها میبینند بلکه احساس شاعر ونویسنده را بیان میکند و کار شاعر تولید ادراک حسی از واقعیت است.
شاعر به دنبال این نیست که یک ادراک شناختی از واقعیت دهد میخواهد یک ادراک حسی بدهد هنر برای همین منظور است و ادراک شناختی مختص جامعه شناس ,مورخ ,جغرافیدان ,.
است این افراد میخواهند واقعیت را مفهومی کنند و به کمک مفهوم پردازیها ما را نسبت به و اقعیت آشنا کنند اما قصد شاعر ارائه ادراک حسی از واقعیت است یعنی با خواندن شعر درست است که نوعی اگاهی از امر واقع مییابیم اما این آگاهی ما نسبت به امر واقع بخشی از آن محصول استنباط ماست یعنی ما به عنوان خواننده تجزیه و تحلیل میکنیم و درباره محتوای شعر و سبک ان قضاوت میکنیم و نسبت به تجزیههای گذشته درباره مضامین و پیامهای آثار هنری یک استنباطهایی داریم که لزوما همه ا چیزی نیست که شعر میگوید.
هرچه مخاطب نسبت به رمزگان شعر آشنایی بیشتری داشته باشد بهتر میتواند شعر را درک کند و بعد آشناییهایی جامعه شناسانه یعنی اینکه ما ادراکی از دورهای که شاعر میزیسته داشته باشیم خیلی دردک ما از شعر داشته باشیم.
یعنی شناخت ما از شعر تابعی از شناخت فرهنگی و اجتماعی شعر زمینه و زندگی نامه شاعر و هنرمند زمینه سنت شعری فارسی به علاوه آشنای به رمزگان شعر یعنی رویههایی که در شعر معنا تولید میشود این چهار شناخت به ما کمک میکند تا ما بتوانیم معنای شعر را استنباط کنیم ولی این معنایی که ما استنباط میکنیم لزوما معنایی نیست که مورد نظر شاعر باشد.
محققی به نام هیارش کتابی به نام ارتباط در تفسیر دارد وی میگوید بین دو چیز باید فرق گذاشت یکی معنای شعر و اثر هنری که مورد نظر هنرمند است و دوم تعبیر یا تفسیر.
یعنی وقتی شاعری مانند حافظ وقتی شعری میگوید چیزی مورد نظرش است اما وقتی ما هفتصد سال بعد شعر حافظ را میخوانیم من تعبیر خودم از شعر حافظ را دارم و 500 سال بعد تعبیر دیگری از این شعر خواهند داشت مخاطبان تعابیر یک مساله است و معنای مورد نظر حافظ یک مساله دیگر.
معنای مورد نظر شاعر را در قدیم میگفتند چیزی است که در ذهن شاعر است و کسی نمیداند و انچه ما میکوشیم در مورد شعر تعابیر است یعنی ما نمیدانیم شاعر چه میخواسته بگوید حافظ میتوانیم تعبیر خودمان را از شعر بگوییم.
تعبیر هیارش میگوید که البته این تعبیر کردن وقتی اعتبار دارد که شما نشانهها را در متنهای محتمل معنا کنید یعنی شما وقتی میخواهید آب را به معنای یک استعاره بکار گیرید نمیگویید از آب استعاره صندلی را به کار برید و از آب استعاره روشنی و پاکی و امثال آن را به کار میگیرید.
این ممکن و محتمل تعبیر تا حدودی توسط شاعر تعیین میشود و بستگی به این دارد که واژه را در بستر معنایی شعر خودش چگونه به کار گرفته باشد یعنی تعابیر از شعر اینگونه نیستکه کاملا مطلق و یا بینهایت باز باشد هر متنی یک محدودهای دارد که این محدوده به زندگی شاعر زبان شاعر و سنت شعری و زمینه فرهنگی شعر بستگی دارد واقع گرایی از شعر یک امر نسبی است و از این جهت نسبی است که نمیتوان از شعر انتظار داشت که گزارشگر واقعیت باشد شاعر آن را دستکاری میکند و دستکاریاش آن سبکی است که دارد و گزینشی که از واقعبتها میکند و اینکه شاعر هدفش ارائه ادراک حسی است.
به عنوان مثال برای نشان دادن واقع گرایی از ابیات زیر استفاده میکنیم که کدامیک از این ابیات به واقع گرایی نزدیکتر است.
1 بنی ادم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
2 باز این چه شورش است که در خلق آدم است باز این چه نوحه و چه عزاو چه ماتم است
واقع گرایی نباید تعبیر گزارشگری داشته باشد در بیت دوم که شعر محتشم کاشانی است شاعر ادراک حسی یک شاعر را از یک واقعه تاریخی که در زمان خودش نبوده بیان میکند یه گزارش از واقعیت.
او این واقعیت را گزارش نمیکند بلکه احساس خودش را بان میکند در شعر هدف شاعر این نیست که به ما اطلاعات و گزارش دهد در شعر قبل از هر چیز سبک و فرم مهم است مللا ابراهیم نبوی یک طنزی درست کرده بود.
به طور مثال میگوید برای بیان دوست داشتن آهنگهای نوحه استفاده میکند و.
واقعیت همه هنر این است که آن چیزی که هنر را تایینم میکند فرم است حتی اگر یک استاد خط یک فحش رکیک را با خط زیبا بنویسد کسی به آن فحش توجه نمیکند و همه خط او را تحسین میکنند سبک دادائیسم که در سالهای 1910 به وجود آمد بعد از جنگ جهانی اول در واقع اعتراضی بود به نظام سیاسی و اجتماعی که خشونت بار و یک هنر اعتراض به وجود آمد ادراک او از اثر دادا ئسمی این است که مثلا یک بچه بدون هدف رنگ را روی بوم نقاشی ریخته ولی اگر کسی به این سبک اشنایی داشته باشد اصلا به مضمون این اثر کاری ندارد و فقط کافی است که زبان این هنر را از غیر هنر متمایز کند برای همین وقتی در ادبیات به متنها یی مانند رئالیسم میرسیم باید بدانیم که رئالیسم هنری به معنای گزارشگری نیست مثلا باید بدانیم که ترکیب بند محتشم کاشانی گزارش از واقعیت نیست بلکه یک ادراک حسی از واقعهای به نام عاشورا به ما میدهد و دیگر اینکه بین واقع گرا بودن شعر با تبیین واقعیت شعر هم تمایز وجود دارد اینگونه در مورد شعر محتشم میتوان گفت که چون وی شاعر دربار صفویه بود و صفویه تشیع را مذهب رسمی خودش اعلام کرده بود و از همه شاعران مذهبی حمایت میکرد در نتیجه شعر محتشم واقع گرا نیست بلکه تبیین واقع گرایانه دارد و این دو متفاوتند یعنی ما تبیین کنیم زمینه سیاسی و فرهنگی را که شعر محتشم در ان سروده شده با اینکه خود شعر در بردارندهی گزارههایی درمورد واقعیت باشد.
مسلما واقع گرایی این نیست که فقط درمورد گزارشگری باشد اتفاقا منظور اینکه میگوییم حافظ واقع گراست به این معناست که او بین ایده ئالیسم ذهنی آرمان خواه که انسان و هستی را نمیتواند درک کند و انسانی که میتواند طبیعت وجود ما را درک کند تعادلی برقرار کند شعر حافظ از یک طرف برداشتی است از جهان هستی و واقعیت که این برداشت خیلی با طبیعت آدمی نزدیک است مثلا درمورد اینکه آیا حافظ به جبر اعتقاد دارد یا اختیار حافظ رویکرد حد وسطی دارد نه آن را مختار میداند و مه محکوم و از جهتی اراده برای انسان قائل است و از جهتی به اراده خدا که فرای اراده انسان است اعتقاد دارد نگاه حافظ واقع گرایی است و هیچکس مطلقا واقع گرا یا ایده الیسم نیست.
نگاه سعدی به مراتب واقع گرایانه تر از حافظ است و درک سعدی از انسان و طبیعت ان خیلی واقع گرایانه است وبحثهای سعدی درگلستان ازطبیعت انسان آمیزههای سعدی تمام مبتنی براین است که تمام نیازهای انسان رابه رسمیت بشناسدیعنی اینکه سعدی مبتنای تصمیم برتربیت رابرسرکوب نیازهاویک نوع ریاضت کشیدن وارمان خواهی قرارنمی دهدونیزبه ماشناختی ازانسان ارائه میدهدبه همین دلیل سعدی راباشکسپیرمقایسه کرده اندکه شکسپیرازاولین شاعران انسان گراست که انسان راباهمه خواستههای بالفعلش به انسانیت میشناسد.
حافظ درمقایسه باسنایی خیام وشاعران قبل ازخودش واقع گراتراست زیرا قراررابراین نگذاشته که مبلغ شریعت اسلام باشد.
یکی ازمعیارهای واقع گرایی این است که چقدرشاعرنسبت به وضعیت اجتماعی سیاسی وفرهنگی که دران قرارگرفته آن رانقادانه زیرذره بین خودش قراردهدوکاستیها تضادهاواشکال گوناگون صورتهای فرهنگی تعارض رابازنماکند.
درواقع منطق مداری وواقع گرایی شعرحافظ است که مخاطب رابه اعتراض نسبت به کجروی حاکمان ونهادهای اجتماعی ودینی برمی خیزدوشاعرازراه ادراک حسی وسبک وهنربه نوعی به بازنمایی نابسامانی هاوتنشهای درون اجتماع بپردازدونقدزیبایی شناسانه درواقع یک نقدی است که به واکاوی مفروضات فرهنگی درواقعیت اجتماعی میپردازدواین نقدبانقدفعالان سیاسی فرق دارد.
حافظ بیآنکه بخواهدقدرتی رابه دست اورددرشعرش به نقدنابسامانیهای اجتماعی میپردازد اوبانقدزیبایی شناسانه کشمکشهای اجتماعی به خصوص درزمینه فرهنگی رابیان میکند مفهوم رنددرشعرحافظ یک شخصیت ایرانی است وهیچ واژهای بجزرندشخصیت ایرانی رابطورکامل نمیتواند تعریف کند.
یکی ازکسانی که به طوراخص درمورداین موضوع کارکرد ویلیام ریمن انسان شناس آمریکایی کتابی داردبه نام زبان منزلت وقدرت درایران.
وی ومایکل فیشرودکترسیدمهدی ثریاودخترخانم مارگارت حلقهای بودندکه درسالهای55 56درموردشخصیتهای ایرانی مطالعه میکردند.
یکی ازمفاهیم کلیدی که این حلقه ارائه کرداین بودکه گفت شخصیت ملی ایرانی هادرواقع دوالگوداردیکی حضرت علی ع به عنوان الگوی انسان کامل ودیگری رندحافظ.
آنهاچندتاپارادوکس رادرشخصیت ایرانی ازهم تبیین کردندبراسس مجموعهای ازاشعار ضرب المثلهاومصاحبههایی که بامردم کردنداین کارراکردندوبه این نتیجه رسیدندکه درشخصیت ایرانی مهمترین مسئله فاصله بین ظاهروباطن است تمایزبین بیرون ودرون.
حتی معماری اصیل ایرانی نیز اندرونی وبیرونی دارد درتفکرعرفانی ماظاهروباطن به مثابه مفهوم کلیدی است درمثلهاواشعارمادائماتوصیه میشودبین درون وبیرون تمایزقائل شویم.
حتی درارتباطهای ایرانی آدمی که ظاهروباطنش یکی است راتحسین نمیکنندودرعمل ادمهای تودارتحسین میشوند.
ریمن اشاره میکندکه دراموزههای دینی تقیه هم برهمین اساس است وتقیه هم یک توجیه مذهبی است برای دوچهرگی انسانهاست.
رندحافظ یک ویژگی جالب دارد که ان این است که حافظ میخواهدبه نوعی قلندری وجسارت معنوی که یک انسان عارف درنتیجه نزدیک شدن به خداپیدامی کند درنتیجه قدرتی که نیروی ایمان به وی میدهد.
رندحافظ انسانی است که ازاین حیث بیشترین انرژی معنوی رامی گیردومی توانددرون خودش راازتمام ناپاکیها پاک کندودرنتیجه اوقادراست که درموقعیتهای مختلف اعتراض کندونقدکندورندانه زبان به اعتراض گشایدواین رندی زمانی حاصل میشودکه انسان رنداول مراتب طریقت راطی کرده وتوانسته بی نیازشودازدوچهرگی وباطن وظاهرگرایی وبعدازدیدگاه مردم وی انسان ساده لوح جلوه میکندوهرچه رادرونش میگذردبرزبان میاوردودیگران این کاررانمی کنندودرون وبیرونشان متفاوت است امارنددرون وبیرونش یکسان است.
جامعه تصورش از فردرندقیاس به نفس کردن است همه ادمهارامثل خودپنداشتن است.
رندبه واقع ساده لوح نیست وفقط رفتارهایش اینگونه مینماید اعتراض رند در واقع به پاک بودن خودش و تمایزی که بین جهان واقع با او وجود دارد است.
رندی حافظ یکی از ویژگیهای ارمانی شخصیت ایرانی است سبک بیانی حافظ:
حافظ واژهها را در معنایی پر از ایهام به کار میگیرد همهچیز استعاره ایست:
میخانه , شراب, معشوق.
همه استعاره است و اینکه استعاره از چه؟
برمیگردد به زمینه فرهنگی و اجتماعی از این جهت شعر حافظ خیلی پیچیده است شعر حافظ تاریخ ندارد و نمیتوان شعرهای دوران جوانی میانسالی و کهنسالی وی را از هم جدا کرد.
سیف فرقانی:
از شاعران قرن 7 و 8 هجری قمری است یکی از راههای نقد در شعر فارسی کلاسیک سبک تعلیمی است که این سبک را در دیوان سیف فرقانی و اشعار حافظ و سعدی و همه شاعران کلاسیک میبینیم و به این معناست که شاعر در قالب اینکه میخواهد از آرمانها و ارزشها ی اخلاقی دفاع کند خودش را در موضع ناصح قرار میدهد و در عین حال که نقد میکند چون زبان اخلاق گرا وتعلیمی را به خدمت میگیرد و عملا یک نوع پوششی را به کار میگیرد که مستقیما سخن نگفته باشد یکی از راههای مهم هنر این سمت این است که بتوانیم سخن ر ا غیر مستقیم بیان کنیم بیان تعلیمی یک سبک است پیش ازینکه محتوا باشد از این نظر سبک است که در درون یک پارادایم هندی قرار میگیرد اگر تمام ادبیات فارسی رانگاکنیم میبینیم که یک سبک ادبی داریم که تماما ادبیات تعلیمی است و به اشکال گوناگونی واژگان مشخصی دارد.
به عنوان مثال در ادبیات تعلیمی شاعر موضع عقل کل را پیدا میکند یعنی کسی که گویا همهچیز را میداند و نسبت به مخاطب یک اشراف و سلطهای دارد به همین علت است که میگوید پند دادن یک نوع ستمگری است.
شعر فارسی چون در دربارها بوده وشعر درباری بوده ومتاثر از زبان و بیان قدرت بوده در نتیجه سبکش همواره یک خصلت عقل کلی را درونش دارد حتی در داستان و رمان معاصر نیز این خصلت موعظه وجود دارد مثلا در داستانهای جلال آل احمد دائما یک چیز درحال موعظه است و بین خوب و بد تمیز قائل میشود.
به هر حال از ابعاد مختلف سبک تعلیمی در ادبیات فارسی به صورت یک نوع سبک و طرز بیان در آمده که هم ساختارهای استبدادی ما آن را دارند و به همین دلیل حتی زمانی که میخواستند یک جاهایی نقد و اعتراض کنند باز به سبک تعلیمی پناه میبردند و به همین دلیل شاعر از همان حربههایی که حاکمان استفاده کردند برای تثبیت خودشان از همان حربه استفاده کرد برای نقد و اعتراض درواقع سبک تعلیمی به صورت یک تیغ دولب درامده است در شعر فارسی به عنوان مثال ثنایی غزنوی هشتاد درصد اشعار سبک را دارد و پر از اعتراض و نقد است.
عبید زاکانی:
شاعر قرن 8 مشهورترین اثری که از عبید به جا مانده طنزهای او است اگرجه او در دوران خودش یک حکیم بوده نه فقط شاعر و کتابهای مختلفی دارد در زمینههای اخلاق , فقه و علوم دینی الاهیات و طبیعیات تخصص داشته وی بزرگترین طنز پرداز شعر کلاسیک فاری است و طنز وی منحصر به فرد است.
زمانی که عبید در آن زندگی میکند یکی از بحرانی ترین دورههای سیاسی است در ایران و ظلم و فساد سیاسی فراوان بوده در این زمان بوده که عبید دو مفهوم را بکار میگیرد مذهب منسوخ یعنی دین و ایینی که در آن همه خوتیها از بین رفته و مذهب مختار آیینی است که در آن هر ظلم و تباهی به نام خوبی مجاز شده فساد به عنوان ارزش در نظر گرفته شده چون جامعه آن زمن از لحاظ سیاسی بیمار بود پذیرای سبک ادبی عبید شد سبک عبید بیان عریان فساد و تباهی آن زمان است در سبک ادبی نه محتوا وی به راحتی از مناسبات جنسی و ضد اخلاقی شعرهایش استفاده میکند و زبان کثیفی را به خدمت میگیرد.
این زشتی که در سبک و زبان عبید وجود دارد در واقع همان زشتی است که در جامعه است و عبید اگر این سبک را انتخاب میکند به این دلیل نیست که او بلد نیست شعر فاخر بگوید بلکه میخواهد در قالب زبان زشتیهای جامعه را بیان کند زبان رکیک عبید رکاکت نهفته در واقعیتهای اجتماعی را منعکس میکند.
عبید در زمان خودش از جایگاهی بوخوردار نبود و در قرون بعد است که جایگاه وی در شعر و ادب شناخته شد.
سبک عبید بیان اعتراضی است نه محتوایش لحن وی ارزش انتقادی و اعتراضی را میرساند.
اعتراض او درواقع با بکارگیری یک سبک است که عین واقعیت است.
و چیزهایی را بیان میکند که حاکمان در پشت پردهها انجام میدادند و دیانت واخلاق را پوششی قرار داده بودند بر مفاسدشان و به همین دلیل زبان کثیفی را به خدمت میگیرد و میگوید زبان واقعیت است.
نوشته شده توسط وحدانی و پیکانی
|
تصمیم گرفتم هر ماه یا شاید هر دو هفته یکبار یک فایل صوتی از اشعار احمد شاملو رو با صدای خودش براتون در وبلاگ قرار بدم.
این نوبت:
پریا.
قطعهای از شعر:
دس زدم به شونه شون
که کنم روونه شون
پریا جیغ زدن ، ویغ زدن ، جادو بودن دود شدن ، بالا رفتن تار شدن پایین اومدن پود شدن ، پیر شدن گریه شدن ، جوون شدن خنده شدن ، خان شدن بنده شدن ، خروس سر کنده شدن ، میوه شدن هسته شدن ، انار سربسته شدن ، امید شدن یاس شدن ، ستارهی نحس شدن.
وقتی دیدن ستاره
به من اثر نداره:
میبینم و حاشا میکنم ، بازی رو تماشا میکنم
هاج و واج و منگ نمیشم ، از جادو سنگ نمیشم
یکی ش تنگ شراب شد
یکیش دریای آب شد
یکیش کوه شد و زق زد
تو آسمون تتق زد.
شرابه رو سر کشیدم
پاشنه رو ور کشیدم
زدم به دریا تر شدم ، از اون ورش به در شدم
دویدم و دویدم
بالای کوه رسیدم
اون ور کوه ساز میزدن ، هم پای آواز میزدن:
فایل صوتی به علت بالا بودن حجم فایل با کیفیت اصلی ، فایل تبدیل شده دوستان میتونن برای شنیدن کیفیت اصلی ، نوار یا سی دی این کار رو تهیه کنند.
|
رئیسجمهور چچن رمضان قدیروف فردی بسیار شبیه به محمود احمدینژاد هست از نظر عقاید!
در گذشته مبارزی در برابر روسیه و حالا متحدی بزرگ در سرکوب شورشهای قفقاز.
این آقای قدیروف که خیلی با محمود خودمون شباهت داره طرفدار داشتن چندتا زن هست و میگه که این راه خیلی خوبیه برای بازسازی کشوری که 15 سال جنگ رو پشت سر گذاشته.
این آقا میخواد اسلام سنتیه چچنی رو در کشور بازسازی کنه ، قانونی مبنی بر منع ورود دختران و زنان بدون حجاب به مدارس و دانشگاهها رو تصویب کرده و بزرگترین مسجد مسلمانان رو ساخته و در کل زنان یکی از هدفهای او در اصلاحاتش هستند.
ساختمانی با آجرهای قرمز که در گذشته دفتر مرکزی شامیل باسایف دشمن شماره یک روسیه بوده و حالا با هزینهی زیاد بازسازی شده و به مرکز طب اسلامی تبدیل شده.
این ساختمان در مرکز چچن هست.
دهها اتومبیل بیرون پارک شده بود و جمعیت زیادی مشتاقانه برای گذشتن از دروازههای آهنی در پیاده رو جمع شده بودند.
در حیاط خانه، زنها بطریهای پلاستیکی و گالنهای فلزی را از آبی که توسط امام متبرک شده بود، پر میکردند.
وقتی کفشم را دراوردم، توجهام به پلاک مرمرینی جلب شد که روی دیوار نصب شده بود.
روی آن نوشته شده بود:
هیچ بیماری نیست که الله نتواند علاج کند.
در داخل خانه، خانوادههای متعددی روی نیمکتها نشسته بودند.
صورت بسیاری از آنها خیس از اشک بود.
مردها مدام در طول اتاق راه میرفتند.
اوضاع مثل اتاق انتظار یک بیمارستان بود تا وقتی که دختری شروع به پیچ و تاب خوردن و فریاد زدن کرد.
مردی او را بغل کرد و به اتاقی دیگر منتقل کرد.
فریادهای جگرخراش از پشت دری که شیشه مشجر داشت به گوش میرسید.
اما هیچکس کوچکترین توجهی نمیکرد.
با تلاوت آیات قرآن آنها به تدریج ساکت شدند.
در چچن مردان قادرند دختری رو که فکر میکنند دوست دارند با کمک دوستانشون بدزدند و بعد به همسری خودشون در بیارن که این کار باعث میشه صدمات جدی ای به روح و روان این دختران وارد بشه.
اغلب، دختر برای ازدواج با کسی که او را ربوده تحت فشار قرار میگیرد تا آبروی خانوادگی را حفظ کرده و از یک حمام خون ناشی از عداوت خانوادگی جلوگیری کند.
بعضی از آنها تسلیم سرنوشت میشوند و به شکل تعجببرانگیزی در ازدواجشان موفق میشوند.
البته برای خیلیها نیز این اتفاق نمیافتد.
مادرشوهران این دختران اونها رو به این مرکز درمانی میبرند تا مطیع پسرانشون شوند.
لیپخان بازاوا که سازمانی به نام جایگاه زنان را اداره میکند، میگوید که زنها اغلب به وسیله مادرشوهرانشان به این جا آورده میشوند.
آنها اعتقاد دارند که عروسشان را ارواح شیطانی تسخیر کرده و یا جن زده شدهاند.
او میگوید:
تصور کنید، پسرش دختری را که دوست داشته دزدیده و با او ازدواج کرده.
آنها زنی زیبا، ساکت و سختکوش میخواهند که در خانه بماند، نه کسی که صبحها افسرده باشد و عصرها دچار حملههای عصبی شود.
به همین خاطر آنها عروسشان را پیش ملا میآورند.
حالا روش درمان خیلی جالبه ، کتک زدن این دختران برای بیرون کشیدن این جنها از بدنشون.
ملا میربیگ یوسفاف ریش کوتاهی دارد که مانند جراحان، روپوش سبز برتن و عرقچینی بر سر دارد.
در نگاه اول او به نظرم خوش مشرب و خوش گفتار آمد، حداقل تا زمانی که او را در حال انجام کارش ندیده بودم.
بیمار در حالی که چشمانش را با چیزی بسته بودند و ردایی بلند و گلدار به او پوشانده بودند، به پشت خوابیده بود.
میربیگ با صدایی بلند آیاتی از قرآن را در گوش او میخواند و با عصایی کوتاه او را کتک میزد.
او برای من توضیح میداد که:
او دردی احساس نمیکند، ما جن را مضروب میکنیم و نه او را.
زن که بیست و چند ساله به نظر میرسید، روی تخت پیچ و تاب میخورد و میگفت:
خفه شو ، ولم کن!
میربیگ ادعا داشت این صدای غریب به جنی تعلق دارد که دخترک را تسخیر کرده.
او در مقابل فریاد میزد:
از این زن دست بکش!
خجالت نمیکشی؟
برو و بدن او را ترک کن، مانند دفعه پیش از پاهایش بیرون بیا.
او گفت:
جن آن قدر حسود بوده که دخترک را مجبور به ترک شوهرش کرده.
این بیمار، مورد بسیار سختی است.
دفعه هفتم است که او این بیمار را درمان میکند.
کمی بعد با خاله دخترک صحبت کردم، او ناظر جریان جن گیری بود.
او در حالی که آه میکشید، گفت:
خواهرزاده من در سن 16 سالگی دزدیده شده و از آن زمان تاکنون دوبار طلاقش دادهاند.
او میخواهد همیشه تنها باشد، نمیخواهد با کسی صحبت کند یا کسی را ببیند.
هیچ چیزی خوشحالش نمیکند.
نکته غم انگیز در مصیبت این زنان این است که آنان جای دیگری برای رفتن ندارند.
لینک خبر در بیبیسی فارسی:
|
ترانه ساز شکسته
صدای آواز قو را
آب رفته ازسبورا
دیگه از کجا بیارم
دیگه حوصله ندارم
آخه ساز من شکسته
مگه این درهای بسته
میزارن صدای خسته
برسه بگوش یارم
نباید که کم بیارم
میشکنم درهای بسته
میشکنم دلهای خسته
جلوی دادم وفریاد منو کسی نبستهi.
این ترانه تقدیم به خوانندهای که به خواند if gte mso 9 xml w:
|
ما دو نوع نقد داریم:
نقد عمومی:
کلیه داوریها، ارزشها، تفسیرهایی که عامه مردم در هنگام
مواجه آثار هنری عرضه میدارند.
هر فردی لاجرم در زندگی روزمره
با موسیقی، نقاشی، تصویرگری، فیلم واشکال گوناگون آثار هنری
سروکار دارد.
در محل کار،؟
و؟
با اشکال هنری آمیختهاند حتی در
خانه تابلوها فرشها، لوازمی که سروکارداریم یک اثر هنری، زندگی
روزمره انباشته شده از آثار هنری.
ما درمواجه با این آثار هنری لاجرم قضاوت میکنیم و درباره کیفیت این
نمادهای هنری اضحار نظر میکنیم که البته به صورت کتاب یا میزگرد
ارائه نمیکنیم و فقط با دوستانمان درباره این آثار گفتگو میکنیم
ونظرمان را بیان میکنیم.
وقتی ما فیلمی را خریداری میکنیم عملا
درباره آن قضاوت میکنیم یعنی آن را دوست داریم که میخریم.
مصرف کردن توسط مردم یک شیوه قضاوت کردن است که البته این
شیوه نیز بسیار مهم است زیرا هنرمندان بر اساس همین شیوه مردم آثار
بعدی خود را خلق میکنند.
یک سری از هنرمندان بین مردم شناختهاند این پدیده شهرت و شناخت
بخشی از آن در نتیجه آن پذیرش؟
است که مردم از هنرمند دارند و
نتیجه نقادی آثار هنری است که از خود بروز دادهاند که این پذرش جلوه
بیرونیاش اقبال از اثر است که مردم میخواهند آن اثر را بخرند.
چرا کلمه نقد استفاده شده:
زیرا نقد یک؟
ارزیابانه است.
این نقد می
تواند نقد سیاسی،؟
، هنری و ادبی باشد.
هرگاه ما درباره چیزی به
قضاوت مینشینیم دست اندرکارنقد هستیم.
یک جنبه بزرگ نقادی نقد عمومی است که عامه مردم میکنند و به
صورت گفتگوی عمومی درباره آثار هنری خودش را نشانمیدهد.
برایند بیرونی نقد یکی شهرت و منزلت برای هنرمند و دیگری به وجود
آمدن بازار برای اثر هنری است که هردو مورد نقش مهمی در شکل
گیری؟
ادبی دارد یعنی سهم شیوه مواجه مردم با هنرمندان اگر بیشتر
از سهم منتقدان و نخبگان هنر انجام میدهند نباشد، کمتر هم نیست.
البته مار در اجتماع هنری اغلب نقد منتقدان و خبرگان و اهل فن را به
مثابه نقد در نظر میآوریم و نقد عمومی را اغلب نادیده میگیریم اما نقد
عمومی پابه پای نقد تخصصی در کل؟
هنر تاثیر و دخالت دارد.
قدمت نقد عمومی به اندازه تاریخ هنراست.
از آن لحظهای که بشر به
تولید آثار هنری پرداخت یعنی چه به صورت آثار به جامانده بر دیوار
قارها ویا تولید کالاهای ضروری مانند سفالها و فرشها و.
که انباشتهاند
از نمادپردازیهای تخیلی و زیبایی شناختی و یا چه به صورت آثار هنری
مانند تابلو نقاشی که فعالیت هنری و زیبایی شناختی دارد و جنبه زینتی
دارد یعنی فرش و سفالینهها جنبه زینتی ندارد و کالایی است در جهت
پاسخ به نیازها وارزش مصرف آن تعیینکننده هویت آن است نه ارزش
زینتی آن یک تابلو هنری اولویت اولش هنری ونمادین آن است ممکن
است یک تابلو هنری علاوه بر ارزش هنری ارزش مصرفی نیز داشته
باشد مثلا با نصب در فروشگاه باعث جلب مشتری و بازاریابی گردد
ولی اولویت اولش جنبه هنری و نمادین آن است.
بشر از زمانیکه آثار نمادین را تولید کرد، همزمان نقد و گفتگو کردن در
مورد وجود زیبایی شناسانه شکل گرفت.
قدمت تاریخی نقد عمومی
هزاران سال بیش از نقد تخصصی است.
نقد تخصصی زمانی شروع می
شود که بشر به بازاندیشی در مورد آثار خود میپردازد و زمانیست که
دنیای هنرها به اندازهای توسعه مییابد که نقادی بهعنوان حرفه در کنار
آثارهنری به وجود میآید یعنی عدهای به عنوان منتقد هنری در کنار
کسانیکه به عنوان مولد آثار هنری هستند قرار میگیرند.
البته نقادی آثار
هنری خودش یک کار هنری هم هست چون یک کار خلاقانه است،؟
تنها از راه آفرینش گری در هنرها به کار خلاقه میپردازیم بلکه وقتی
که به باز اندیشی و تامل درمورد آثارهنری میپردازیم نیز دست
اندرکارتولید یک نوع خلاقیت هستیم.
مثلا کسی به عنوان میخائیل باختین
به عنوان منتقد ادبی بزرگ هیچ چیز کم ندارد از رمان نویسان درجه
اولی که؟
به نقد درباره آنان پرداخته است.
امروزه کار نقد نویسی در
کنار تولید هنری یک کار خلاقه بزرگ است.
نقد تخصصی متفاوت از
نقد عمومی است.
ما در حوضه جامعهشناسی هنرها و ادبیات با نقد سروکارداریم و می
خواهیم به نوعی به نقد نقدها بپرداذیم و همچنین نقد هنرها، یعنی اینکه از
یک طرف میخواهیم ببینیم نقدهای عمومی که مردم درباره هنرها انجام
میدهند چیستند، چگونه شکل میگیرند و چه تاثیری بر سرنوشت
هنرها میگذارند واز طرف دیگر میخواهیم به نقادی ادبیات تولید شده و
آثار هنری و ادبی بپردازیم.
نقد هنری و ادبی که جامعه شناسان انجام میدهند یکی از گونههای
مختلف است، نقد جامعهشناسی یک نقد تخصصی است نه، نقد عمومی،
پس جامعه شناس، انسان شناس، اقتصاددانان، مورخ و حقوق دان وقتی
از؟
خودش به ارزیابی و اظهار نظر درباره آثار هنری و ادبی می
پردازد یک نوع نقد تخصصی انجام میدهد.
نقد جامعه شناختی محدود به رشته جامعهشناسی نیست بلکه بینش جامعه
شناسانه یک بینشی است که در همه رشتهها وجود دارد، حقوق دانان،
مورخ و انسان شناس همهشان آنگاه که به بررسی و مطالعه رابطه هنرها
و ادبیات با جامعه میپردازند به نوعی از بینش جامعه شناختی و نقطه
نظر جامعه شناختی به هنرها و ادبیات نگاه میکنند، چرا که میخواهند
جامعه، فرهنگ و آن چیزی که وجوه جامعه شناسانه اثرادبی است را
تجزیه و تحلیل میکنند.
یک اثر ادبی و هنری دارای وجوه مختلفی است
که وجه آن، وجه زیبایی شناسانه است یعنی آن وجهی فرم، سطر، و
نمادینی که یک اثر از خودش بروز میدهد و باعث میشود افراد به آن
اثر جذب شوند، یک بعد دیگر اثر ادبی وجه جامعه شناسانه آن است یعنی
هر اثر؟
سبک و محتوایش به نوعی با جامعه مخاطبان و مصرف
کنندگان و افراد گوناگونی که با هنر سر و کار دارند ارتباط دارد که به آن
بعد جامعه شناختی اثر ادبی گویند درست مثل بعد زیبایی شناختی که در
سبک و فرم خودش را متبلور میکند.
بعد جامعه شناختی هم در سبک و
فرم خودش را آشکار میکند.
یعنی آن مسئله که اثر ادبی در یک محیط
سیاسی، اجتماعی شکل گرفته و برای یک گروه از مردم است درنتیجه
بودن در محیط و بودن در خدمت دیگران باعث میشود که ماهیت اثر
هنری از لحاظ فرم و محتوی اهمیت جامعه شناسانه پیدا کند، البته ما بین
بعد زیبایی شناسانه و جامعه شناسانه تفکیک قائل میشویم تا بتوانیم آنها
را بشناسیم و در واقعیت چنین تفکیکی وجود ندارد.
به دلیل اینکه اثر هنری دارای ابعاد گوناگونی است ما نقدهای گوناگونی
داریم، مثلا یکی از ابعادش این است که هر اثر هنری به نوعی با زمان
و تاریخ پیوند خورده به تعبیر میکائیل باختاین، هر اثر هنری و ادبی به
یک دیالوگ گفتگو با مجموعه آثار هنری و ادبی زمان خودش و قبل از
خودش میپردازد و میان آثار هنری یک رابطه مستمر و؟
متنی وجود
دارد.
یک تابلو نقاشی و یا قصیده و غزل و.
اینها به طرز خوداگاه و
ناخوداگاه در نتیجه پیوند و تامل با آثار دیگر و نیستهای ادبی و هنری
در طول زمان به وجود آمده است.
مثلا کسی که امروز غزل میگوید با
کل تاریخ غزل سرایی دارد گفتگو میکند یعنی اگر سبک شعر فارسی در
10 سال پیش بهوجود نیامده بود و غزل شکل نگرفته بود قطعا
امروزه هم غزل نداشتیم یعنی ردپای زیبایی شناسانه، جامه شناسانه و
روان کاوانه حافظ و سعدی و ثنایی و دیگر شاعران فارسی را میتوان
در هر غزلی که امروزه سروده میشود میتوان دید یعنی غزل سرای
امروز دارد یک نوع گفتگو انجام میدهد با تاریخ.
این گفتگو چگونه انجام میشود بخشی از آن به کمک زبان فارسی
صورت میگیرد از زبان فارسی در تاریخ طولانی خودش ابزارها و
فرصتهای و مجموعهای از؟
واژگانی را فراهم کرده تا امروزه یک
انسان به عنوان شاعر بتواند غزلی را بسراید.
این امکانها و گرامر و
دستور زبان در واقع محصول خیلی از فعالیتهای هنری و ادبی است که
آمده و در غالب زبان فارسی در ناخوداگاه ما جای گرفته و شاعر که
یکی از؟
هست دارد شعر میگوید پس شعر یک دیالوگ است و دارای
ماهیت تاریخی است و در آن زمان وجود دارد.
علاوه بر اینکه زبان دیالوگ را فراهم میکند ساختارهای سیاسی،
اجتماعی و فرهنگی که هنرمند و ادیب در آنها متولد شده و پرورش می
یابند حامل ویژگیهایی هستند که در یک اثر تاریخی شکل گرفتهاند.
ما بهعنوان یک ایرانی مجموعهای از رمزگان عاطفی، اجتماعی و
سیاسی و شناختی در وجودمان درونی شده این رمز گذاریها در طول یک
تاریخ طولانی انجام شده به همین دلیل وقتی ما یک شعر حافظ میخوانیم
میفهمیم، اما یک غیر ایرانی نمیفهمد و معمولا شاهکارهای بزرگ
ادبی غیر قابل ترجمه است و نمیشود تمامیت هنری آن را به هیچ زبانی
ترجمه کرد زیرا عمیق ترین لایههای تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و
سیاسی را این آثار درون خودشان به طور متراکم و فشردهای جای می
دهند به همین دلیل ما وقتی در مورد یک اثر یا یک سبک ادبی و هنری
فکر میکنیم این اثر و سبک دارای بعد تاریخی است که در نتیجه
ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ماست.
هر اثر ادبی در کنار وجه جامعه شناسانه و زیبایی شناسانه دارای یک
وجه تاریخی نیز میباشد.
علاوه بر آن هر اثر هنری و ادبی دارای یک
وجه روان شناسانه نیز هست، اینکه هر اثر هنری را یک انسان خلق
میکند و انسان هم دارای امیال و غرایض و نیروهای درونی است که در
شکلگیری همه رفتارهای آن و از جمله رفتارهای هنریاش تاثیرگذار
است و به همین دلیل وقتی ما درباره آثارهنری سخن میگوییم باید در
نظر داشته باشیم که این اثر را یک انسان برای انسانهای دیگر خلق کرده
است یعنی هم آفرینش آن و هم مخاطب آن انسان است پس ابعاد فیزیکی
و روانی ما که تولید کننده و مصرفکننده آثار هنری هستیم بران تاثیر
دارد، به همین دلیل درهر اثر هنری چه آشکار و چه پنهان یک بعد روان
شناسانه وجود دارد و به اندازه ابعاد دیگر اهمیت دارد.
بعضی مانند فروید اعتقاد دارند که هنر چیزی جز تثبیت و پالایش نیازها
و غرایض سرکوب شده آدمی نیست و چون انسانها میتوانند به طور
آزادانهای نیازهایشان را پاسخ دهند در غالب هنر آن را میآفرینند.
مثلا
در غزل پیوندهای عاطفی و عاشقانه انسانها بیان میشود و عشق ویژگی
مهمش به فراق است نه به وصال و در هیچ اسطوره عاشقانهای عاشق و
معشوق به هم نیمیرسند.
به اشکال گوناگونی ایدئولوژیها، فرهنگها و مذاهب به کنترل و محدود
سازی انسان میپردازند به قول فروید:
توضیح میدهد که ما برانیم که
از قبل انسان را محدود نکند کمترهم نیست زیرا؟
بر آن است که
انسانها احساسها و عواطف خودشان را مهار کنند و به اشکال گوناگونی
انسانها محدود میشوند.
متناسب با ابعاد مختلف هنر یعنی ابعاد شناختی، روان شناختی، جامعه
شناختی و تاریخی ما انواع نقدها داریم، نقدهای زیبایی شناسانه، نقدهای
روان شناسانه، نقدهای جامعه شناسانه و نقدهای تاریخی که هرکدام آنها
به نوعی تلاش میکنند تا آن بعد خاص را برجسته و آشکار کنند در واقع
این نقدها نقد نمیکنند همدیگر را بلکه تکمیل میکنند، شیوههای گوناگون
نقد اینگونه نیست که یکی جایگزین دیگری شود یعنی اگر ما نقد روان
شناسانه میکنیم، نقد جامعه شناسانه دیگر موضوعیت ندارد چون ثابت
کردیم هنر به نیازهای فرد ارتباط دارد پس نمیتوانیم دیگر از جامعه
سخن بگوییم بلکه واقعیت این است که هرکدام از این نقدها یکی از ابعاد
آثار هنری و ادبی را برای ما توضیح میدهند.
البته تاریخ سنتهای نقد
درهریک از ابعاد ذکر شده آنقدر غنا پیدا کرده که امروزه درهرکدام از
سنتهای نقد، شاخههای گوناگونی پدید آمده یعنی وقتی میگویم نقد جامعه
شناسانه، رویکردهای گوناگونی به ابعاد جامعه شناختی آثار و پدیدههای
ادبی وجود دارد.
محدودیتهای نقد جامعهشناسی ادبیات:
1 بین هنرها و ادبیات و جامعهشناسی تفاوت وجود دارد که این
تفاوتها باعث میشود که ما برخی از محدودیتها در مورد نقدهای جامعه
شناسان درمورد ادبیات را در نظر بگیریم.
اثر هنری به هر حال یک
زبان و نظام خاص خودش را دارد که با جامعهشناسی به مثابه یک علم
فرق دارد.
نحلههای جامعه شناسانه هیچگاه نمیتوانند تمامیت یک اثر
ادبی را بیان کنند.
جامعهشناسی با تجزیه و تحلیل عناصر سازنده یک
اثر ادبی گاهی اوقات اثر هنری را تقلیل میدهد و در نتیجه این تقلیل
گرایی آن کلیت اثر هنری که باعث جذابیت اثر هنری میشود را از بین
میبرد.
به تعبیر دیگر تحلیل گرایی جامعه شناسانه قادر نیست کلیت اثر
هنری را برای ما تشریح کند و فقط میتواند یک آگاهی بر ما خلق کند که
برخی از وجوه اثر را باز میکند که اهمیت خاصی دارد این کار؟
به
این آگاهی نیاز داریم ولی نمیتوانیم کلیت اثر هنری را فقط به این آگاهی
جامعه شناسانه محدود کنیم.
یعنی محدودیت اول نقد جامعه شناسانه این است که کلیت زیبایی شناختی
اثر هنری را نمیتوان با نقد جامعه شناسانه تحلیل و تشریح کرد و اثر
بخشی و گیرایی اثر هنری را نمیتوان با این نقد نشان داد.
2 سبکها و؟
جامعه شناختی که تا امروز پدید آورنده به صورت
گفتمانهای رسمی شدهاند که هرکدام به نوعی یکدیگر را به چالش می
کشند و هیچکدام نمیتوانند به تنهایی به ما بگویند به هر حال عاقبت زیرا
هر کدام به بک چیزی اشاره میکنند و بخشهای معینی از جامعه را نشان
میدهند و جامعه مفهومی بسیار کلی است.
آیا محیط مولد اثر هنری است
و کدامیک از عناصر محیط طبقه،؟
های هنری، شیوه تولید، ابزار
تولید، میدانهای هنری قابل قبولند.
فردی مانند لوکاچ وگلدمن بر محدوده
طبقه و گروهای اجتماعی تاکید میکنند از نگاه گلدمن هر اثر هنری
نوعی جهان بینی و جهان نگری دارد که این جهان بینی و جهان نگری
توسط هنرمند خلق نشده بلکه توسط گروه اجتماعی که هنرمند به آن تعلق
دارد شکل گرفته و رمان نویس صرفا یک میانجی است که آن بینش و
جهان نگری را منتقل میکند درجهان آفرینشهای هنری، البته کار
هنرمند بسیار مهم است ولی آن جهان نگری چیزی نیست که خود هنرمند
خلق کرده باشد و آن جهان بینی چیزی است که خالقش گروه است مثلا
وقتی هنرمند به طبقه متوسط اجتماعی تعلق دارد، این طبقه یک سری
خواستهها و امیال و مقرراتی دارد که در زندگیاش اعمال میکند.
البته
ممکن است خود هنرمند به این موضوع خوداگاهی نداشته باشد ولی
رفتارش نشاندهنده طبقه اجتماعی است و نیز رمان نویس و هنرمند
آگاهترین افراد نسبت به این موضوع است و میتواند آن آگاهی را تبدیل
کند به یک اثر تخیلی و آن آگاهی را به جهان آفرینش ادبی منتقل کند.
از نظر هوارد بکر ایده جهان هنری را مطرح میکند و میگوید دنیای
هنر در واقع زنجیرهای است از مجموعه نیروها و نهادها و جریانها که
یکی از حلقههای این زنجیره هنرمند است.
در آنجا هم قوانین عرضه و
تقاضا وجود دارد، رقابت بین موسسات وجود دارد و خواستههای ناپاک
آدمهاست، جستجوی منافع است و همه چیزهایی که در جهان دیگر است
وجود دارد در عین حال جهان هنرها انسانهایی هستند و هرروز با هم
رابطه دارند و پیوندهایی دارند، وقتی از هنر صحبت میکنیم هنرمند
اثرش را نباید محصول کار هنری او بدانیم بلکه محصول مجموعه
مناسبات و تعاملات در جهان هنرها باید بدانیم.
جهان هنرها یک جهان
متفاوت ازجهان بقیه نیست در آنجا هم به هر حال هنرمند میخواهد
زندگی کند و پول در بیاورد و ناشر هم در عین حال اولویتهایی دارد که
هر اثری را چاپ نمیکند و کتابی را چاپ میکند که مشتری داشته باشد
و داورهایی دارد که از کتابها و هنرمندان نقد میکنند و آن داوران
خودشان از کارشناسان هستند و زدوبندهایی با هم دارند و آثار برخی را
مانع چاپشان میشوند و آثار برخی را در اولویت قرار میدهند و.
بهطور کل آثار هنری، کتابها محصول جهانهای هنریاند، محصول
میدان هستند به تعبیر بوردیو که ما با مناسبات قدرت سروکار داریم
درحوزه ادبیات هم بحث قدرت سروکار داریم، میدانهای ادبیات میدانهای
منازعه و قدرتند.
میدانهای هنری و ادبی مجموعه پیچیدهای از مناظره
اند.
|
روزی روزگاری ، یه پسری بود و یه مغز و هزارتا فکر و یه دست لاجون!
دلش میخواست بنویسه.
بنویسه.
بنویسه.
یه روز دستشو به زور برد رو کاغذ ، مداد نداشت ، با اشک چشماش یه شعر نوشت!
دلش میخواست واسه همه بخونه ، ولی بعد که واسه معلمش خوند ، پارش کرد!
همون روزا بود ، یه آهنگ هواییش کرد ، یه صدا تشویقش کرد و یه قلب هلش داد سمت خودکار:
خانهای خواهم ساخت.
ای بابا ، اینا چیه مینویسی پسر ، درساتو خوندی؟
همین فردا مگه هندسه امتحان نداری؟
لعنتی بشین خبر مرگت درستو بخون آبرومو بردی!
دستشو کشید ، خودکارش خشک شد!
دیگه هیچوقت با خودکار ننوشت!
از اون به بعد ، مداد تو دستاش میرقصید ، هر روز که میگذشت یه حرف تازه میزد ، هر روز هم پاکش میکرد!
شاید واسه همینه هنوز بعد از چند سال یه دفتر خودکاری بیشتر ازش نمونده.
راستی اون پسر کجاس؟
خبری ازش نیست!
پس کی میرسه روزی که اون آرزوش رو داشت؟
کی میدونه؟
هان؟
|
جوانی نیامد.
میان سالی و دوران خرد و پختهگی را هم ما ندیدیم.
و کتاب مستطاب میراث هم که تازه خیال داشتم بنویسم ننوشته لوطیخور شد.
البته خیلی احتمال داشت چیزکی ازاب دراید، که البته نیامد.
خیالاتی به سر داشتم که چنین و چناناش کنم ولی بینوا همان تو خشت نیفتاده سر زا رفت.
خوشبختانه شعر اگرچه به موقع مونس وحامی و یار وفادار من است هیچگاه رام و دستآموز من نیست:
حاکم مسلط من است.
مرا فقط در خلوت به چنگ میآورد و هرچه مفید بداند به من دیکته میکند.
هیچگاه نخواستهام از سر بازش کنم اما هربار که کوشیدهام در غیاباش چیزی را به نام او جا بزنم بد لعابی و بد رکابی نشانام داده زیر بار نرفته است.
برایش از آفتاب روشنتر است که عوالم هوشیاری من مطلقا شاعرانه نیست.
در نتیجه فقط مواقعی دستبهکار میشود که مرا صد در صد از خودم غایب و کاملا مطیع اراده و در اختیار خودش ببیند:
چشم به دهان و گوش به فرماناش.
و بگذارید رابطهمان را به این صورت عنوان کنم که محصول یک جور توافق عمیق دوطرفه است.
من به او اطمینان کامل دارم و میدانم مواقعی که از خود غایبام مسوولانهتر راهام میبرد.
من از آن روز که در بند توام آزادم!
تا زندانی شعرید هیچکس چون شما آزاد نیست.
شاعر هنگام سرودن به خوانندهی شعر نمیاندیشد و طبعا چیزی که برایش مطرح نیست حدود احاطهی خواننده بر زبان است.
شعر را سهل و ممتنع نوشتن مشکل من نیست.
شاید این یک شگرد باشد، ولی من در لحظهی شاعری به چیزی جز آن چه در ذهن میگذرد نمیاندیشم یا شاید بهتر است بگویم مطلقا به هیچ چیز نمیاندیشم.
ولی واقعا مگر قرار است هرسخن فقط به گونهئی بیان شود که درکاش حکایت حلق باشد و راحتالحلقوم؟
گناه از خوانندهئیست که آسانطلبی میکند.
و شاعر بدهکار هیچ خوانندهئی نیست.
سوال این است که چرا درک مطلب تنها برای تعدادی از خوانندهگان مشکل است، گیرم به شماره بیشتر:
وبرای تعدادی آسان است، گیرم به شماره کمتر؟
زبان که همان زبان است، پس آیا اشکال میتواند درشیوهی بیان باشد؟
لعنت به خوانندهی بد!
کافیست غرغرش را جدی بگیری تا تو و شعر و همهچیز را به خاک سیاه بنشاند.
توجه!
این مطلب از سایت رسمی احمد شاملو برداشته شده.
به آدرس:
|
سلام بر جنابان دانایان کل ، اینجانب کاملا به خریت خودم و دانایی و حکمت و توانایی و قدر قدرتی شمایان ، گربههای سیاه وحشی که در استعمال هرگونه صدا خفه کن مهارت خارقالعادهای ندارید!
عرض اعتراف میکنم.
من ، که خودخودم هستم ، با همین چشمان یاجوج و ماجوج گونهی نابینایم که مدت هاست از برف سر براورده و شاخ در متعلقات ما تحت جنابان فرو نمودهام ، خریت خود را اعلام و تا اینجانب را به مجازات اعمال دور از شرم و حیای چشمک زنی به عظیم ترین ، ثروتمندترین ، بزرگترین ، بی مغزترین ، بی هویت ترین و در خلاصهی کلام ، بی همه چیزترین موجود کرهی زمین که الحق شبیه ترین به شیاطین بی سر و پا تشریف دارد ، نرسانیدهاید ، قول میدهم شاخ هایم را شکسته و انگشتم را به سوی شما که در دروغ و ریا و دورویی ماهرترینانید نگیرم ، و اگر گرفتم بریده باد آن دستی که مشتید و گفتندی که در دهان آنان میزند!
خودخودم که حرفی برای گفتن و چشمی برای دیدن اینهمه پیشرفتهای معکوسانه و مرموزانه و مفلوکانهی بینوایی خفه خون گرفته ندارد ، تنها خواستیدهی ماسیدهی من رهایی از نگو و زشت استها و بده بدههای گویندگی است و اصلا دیگر هیچ!
ما که نمیفهمیم آقا!
شما که از آن دارالمجانین سردرد گرفتگان کرباس پوش ، با علو درجات که پارچه گونه یی سفید و گهگاه سبز و سیاه است مخرج گشتهاید ، بگویید!
ما که نمیفهمیم ، اصلا نگویید و جایش را هم پاک کنید!
اصلا نبینید و بگویید و ما نبودیم!
اصلا ببینید و بگویید که ما نمیفهمیم!
ما هم به خدا همین را میگوییم ، همهی حرفمان این است که شما میگویید ما نمیفهمیم!
مگر نفهمی بد است؟
اگر بد است پس آن نفهمی که تا آن دهان دید ، گفتا بکوبم چو مشت ، چرا سرلوحهی همهی امور اعم از فحش دهندگان و فحش خورندگان است؟
همین دیروز هم پاره شد و باعث برملا گردیدن نواقص پیکانی لاجون و از رده خارج گشت!
آقا!
دیروز نشد ، امروز و فردا هم نه؟
پس فردا میآیند خدایی ناکرده شال بر کمرشان بسته و شمشیر در پنجه هایشان قفل و فریاد بر میآورند که اناالحق!
اصلا تو بگو:
ما احمق!
حکایت عشق ما سعدی ست!
که نوشته بود:
کسی در جمع به تنگ آمده از باد!
و لاجرم رهانیدش!
برای آنکه صدایش تابیل نگردد تختهای را انگول نموده و سرمست گشت ، کسی از میان گفت:
برای بویش هم کاری میکردی!
|
آسیابان
چهره درهم
چهره درهم
دیده بر هم
چون شکسته
سنگ خارا
کنج دیواری نشسته
پیرمرد بیما ر
بیکار
سالها در آسیا بش کار
حال درب آسیا ب بسته
پیر مرد از حال رفته خسته
زیر آفتاب عالمتاب
زانوی غم گرفته در با زو
سرفههای پی در پی
دردهای سینه و پهلو
خم نموده این خارا را
سالها کشیده این دردها را
درد روح ودرد اعضا را
او شنیده بود از اجداد
مرد باید قوی و پر توان باشد
مرد باید که در کشا کش دهر
سنگ زیرین آسیا باشد.
|
بهداشت.
سلامت و تندرستی کلمات زیبائی هستند و
رعایت بهداشت از ارکان مهم سلامت وتندرستی است.
بنا بر این
از روبوسی خود داری کنیم
بهتر است دست ندهیم
در اولین فرصت دستهای خود را بشوئیم
محیطزیست خود را پاکیزه نگه داریم
|
ترانه سا ز همواره امیدوارباشیم من از برگهای خشک درختا ن وشکوفههای سرما زده وپرهای ریخته مرغا ن ترانه میسازم من از سنگهای سخت کوهستان و یخهای سرد زمستان حرارت گرم عشق را در رگهای آرام و قلبهای بیروح میدمم من از سوز سرما وزوزه گرگ وبا د وصدای وحشتنا ک رعد آسمان در تاریکی شب سمفونی عشق میسازم من از تاریکی شب در میان جنگل انبوه ترس و وحشت از گرگها وشغالها چراغ تاریک قلبهای سخت را روشن میکنم من از سکوت سرد گورستان و آوای سگهای ولگرد وسختی سنگقبرها و اسکلتهای بی روح رقص عشق و موسیقی روح میآفرینم چه رسد به لطا فت برگها وظرافت گلها و نغمه خوش مرغان و زیبائی رنگها.
گلها.
گلستانها.
برای ترانه سازی و ترانه سا ختنها.
تهران 1984
|
دیدگاه لوکاچ و گلدمن نسبت به واقعیت اجتماعی رمان
n آیا ادبیات ارزش دارد؟
آیا ادبیات چیزی هست که به خاطر آن نویسندگان به زندان میافتند و یا کشته میشوند؟
اصلا چرا ادبیات باید چنین بهایی را داشته باشد؟
شاید به خاطر اینکه ادبیات آتش است.
ماریو بارگاس یوسا
n لوکاچ
لوکاچ اولین کسی بود که به نقش اجتماع در رمان برداخت.
درواقع قبل از لوکاچ اکثر منتقدین به نقش صرفا زندگی نامهای داستان یا اثر در متن میبرداختن و درواقع تا قبل از او متن به عنوان یک نوشته واسطهای بود برای رسیدن به نحوه زندگی مولف.
لوکاچ و بعد از او مریدانش یعنی لوسین گلد من، فردریک جیمسون و تری ایگلتون در زمینه نقد ادبی دیدگاه این متفکر را گسترش داده و نقدی را که او بنیان نهاد یعنی نقد مارکسیستی را گسترش داده و افقهای تازه تری را در بررسی یک متن ایجاد کردند.
n لوکاچ به هم ارزی مسائل اجتماعی اقتصادی با ساختار اثر توجه کرد که نقد ساختارگرایی تکوینی نام دارد که بعدها توسط مرید او لوسین گلدمن ادامه یافت.
لوکاچ و مریدان او بر این باورند که شرایط اجتماعی و اقتصادی ای که نویسنده در آن محصور است باعث نوشته شدن اثر میشود.
به زبان سادهتر دیدگاه ایدئولوژیک نویسنده در اثر سایه انداخته است و از طریق یک اثر ادبی و یا فلسفی و خوانش آن میتوان به دیدگاه ایدئولوژیک نویسنده راه یافت.
لوکاچ معتقد است یک اثر آینهای است که نویسنده بازتولید شرایط اجتماعی را در اثر ایجاد میکند.
برای مثال لوکاچ در تحلیلی که بر آثار کافکا نوشت درواقع دلیل ویژگی هولناک بودن آثار کافکا را ددمنشانه بودن
n جهان سرمایهداری مدرن و ناتوانی انسان در مواجهه با آن میداند.
او علت جامعه ستیزی آثار کافکا را این میداند که کل نظام سرمایهداری در حال تبلیغ و صف آرایی علیه فرد است و برای همین فرد در مقابل کل به مقابله برمی خیزد و درنهایت شکست میخورد که مسخ نمونه بارز آن است.
n همچنین لوکاچ اعتقاد دارد که بالزاک در آثارش توانست نشان دهد که سرمایه چگونه توانست قدرت را در فرانسه به دست گیرد یا در نگاه تولستوی قیام دهقانی است که از سال 1861 تا 1905 ادامه داشت و در تمام زندگیاش همین قهرمان را توصیف میکند.
n اگر بخواهیم درباره دیدگاه گلدمن حرف بزنیم باید اول درباره ساختار در ادبیات داستانی صحبت کنیم و بگوییم ساختار و ساختارگرایی چیست و بعد نقد ساختاری را بررسی کنیم.
n ساختار یعنی نظام.
در هر نظام، همه اجزا به هم ربط دارند به نحوی که کارکرد هر جز وابسته به کل نظام است و کل نظام به کاکل اجزا میچرخد.
n در ادبیات منظور از ساخت گرایی بیشتر به معنای نظامی است که بر اساس زبان شناسی ساختاری استوار است.
به موجب این رشته از دانش زبان یک نظام ارتباطی است و در آن بین دال و مدلول باید فرق گذاشت.
مدلول محتوا یا به زبان فنی منظور کسی است که سخن میگوید و دال یا علائم نوشتاری، مجموعه نشانههایی است که این مفهوم را میرساند.
n نقد ساختاری چیست؟
نقد ساختاری از3 مرحله تشکیل شده
استخراج اجزای ساختار اثر
برقرار ساختن ارتباط موجود بین این اجزا
نشان دادن دلالتی که در کلیت ساختار اثر هست
به همین جهت در نقد ساختاری همیشه سخن از کلیت اثر است و از این رو نقد ساختاری را نقد کلیت هم میدانند.
نقد ساختاری شعبههای گوناگون دارد:
اگر به ارزش سیاسی و اجتماعی واژهها توجه شود ساخت گرایی معنا شناختی است، اگر روابط ساختار اثر را با رویدادهای زندگی فردی و ساختار روانی نویسنده بسنجند، ساخت گرایی روانشناختی خوانده میشود و اگر به هم ارزی مسائل اجتماعی اقتصادی با ساختار اثر توجه شود، ساخت گرایی تکوینی نام دارد.
n گلدمن که مرید لوکاچ است و مانند او به هم ارزی مسادل اجتماعی اقتصادی با ساختار اثر توجه میکند، به تکوین ساختار اثر توجه دارد.
او هر اثر ادبی یا فلسفی را جزیی میداند مستقل از آفریننده که وابسته به یک گروه است و این گروه خود نیز جزیی است از ساختار اجتماعی اقتصادی سیاسی دورهای معین.
بنابراین هر اثر برجسته ادبی دربرگیرنده جهان بینی گروه است، چرا که جهان بینی فذاوردهای گروهی است.
بنابراین کارفرمای اصلی اثر، گروهی است که این جهان بینی در اندرون آن تدارک یافته، نه نویسنده که کارگزار است.
بدین ترتیب برای بررسی یک اثر برجسته 2 مرحله باید طی شود:
n نخست باید اثر را در ساختار آورد.
این مرحله را فرآیند درک مینامند.
در مرحله دوم باید این ساختار را در ساختار اجتماعی اقتصادی آن جای داد و این مرحله روند توضیح نام گرفته است.
n گلدمن اولین کسی بود که از سال 1947 چند سالی قبل از ظهور نقد تفسیری، طی مقالهای عقیدهای ابراز داشت و در آن نوشت:
عنصر اساسی آفرینش در این واقعیت نهفته است که در ادبیات و فلسفه، از دو دیدگاه متفاوت، بیان یک جهان بینی است و تدارک این جهان بینی نه یک واقعیت فردی، بلکه واقعیتی است اجتماعی.
در حقیقت میتوان گفت که این عقیده اساس روش او را تشکیل داد.
n اما جهان بینی چیست؟
مجموعه آرزوها، احساسها و اندیشههایی که اعضای گروهی و بیشتر افراد طبقهای را به هم مرتبط میکند و آنها را در برابر اراده گروه یا طبقه دیگری قرار میدهد.
هماهنگی هر اثر ارجمند به این جهان بینی بستگی دارد.
چون نویسنده برجسته نابغهای است که میتواند با حداکثر آگاهی ممکن خود از خواستها و اندیشههای گروهی که اندرون آن زندگی میکند به جهان بینی او انجامد.
بدین ترتیب، بین یک کلیت اثر و کلیت اوضاع اجتماعی دورهای که اثر در آن تکوین یافته است، هم ارزی کامل وجود دارد.
بنابراین وظیفه اساسی منتقد ساخت گرا یافتن و تحلیل این هم ارزی برای روشن ساختن دلالتهای اثر است.
n اما شاید تنها تفاوت میان گلدمن و لوکاچ آن باشد که گلدمن برخلاف لوکاچ برای فرد آفریننده ارزش بسیار قائل است، چون قصه نه بازتاب ساده اجتماعی، بلکه شکل هنری همان مسائل اجتماعی است.
بنابراین نویسنده بزرگ از روی واقعیت سطحی گرته برداری نمیکند، بلکه به واقعیت ژرف حیات و انسجام میبخشد.
او موجودات زندهای متفاوت با مردم جامعه خود میآفریند.
هنر هر نویسنده یافتن شاکلههایی سازگار با جهان بینی گروه است.
چنین کاری از عهده گروه بر نمیآید.
n از دیدگاه لوکاچ هر اثر برجسته دارای 4 مشخصه روشن و همسنگ است که هر منتقدی باید به آن توجه کند:
منش دقیقا منسجم اثر که هم ارز مسائل اجتماعی زمانه است.
غنای آن که به حداکثر آگاهی ممکن نویسنده مربوط میشود.
منش واقعی یا ممکن مجموعه عناصری که اثر را تشکیل میدهند.
بنابراین اگر دنیای نویسنده، شبیه واقعیت زمانه او نیست آرزوی گروه او را وصف میکند.
منش غیرفلسفی اثر:
چون هر اثر ارجمند راههای عملی نشانمیدهد و به صورت مفاهیم فلسفی بیان نمیشود.
داستان و رمان یکی از کهن ترین روشهای اندیشیدن در بین انسانها بوده و هست روایت کردن و بیان رخدادها و ماجراها در قالب نوعی نظم داستانی یکی از شیوههای اندیشیدن آدمی است مادر زندگی روزمره هم وقتی سخن میگوییم دائما داستان پردازی میکنیم به این معنا که برای بیان احساس و تجربه و نیازهای خودمان به نوعی حوادث پراکنده عالم را در قالب یک خط داستان میریزیم البته از روی غیر عمد که قصد کرده باشیم که عنصر خیالمان را در خدمت داستان سرایی بگیریم به عنوان مثال هنگام محاوره با دوستان در مورد حوادث روزمره دائما درحال داستان سرایی و روایت پردازی هستیم.
در واقع علم تاریخ فرق زیادی با داستان ندارد.
هایدن وایت مورخ مشهور آمریکایی سال 1973 کتابی به نام فرا تاریخ تخیل تاریخ در اروپای قرن 15 را نوشت که وی مورخان برجسته قرن 15 رامثل لئوپل و.
را بررسی کرد و نشان داد که آنها هنگام روایت کردن تاریخ عملا داستان میگفتند چون کتابهای تاریخی اینها درست مثل داستانها یک آغاز ی دارد و یک پایانی دارد و قالبهای ادبی مثل کمدی و تراژدی درواقع در روایت تاریخ هم وجود دارد در حدود سالهای 1970 فردی به نام E.
KARL کتابی به نام تاریخ چیست را نوشت در این کتاب این ایده مطرح میشود که بین تاریخ و گذشته فرق است.
تاریخ روایت انسانها از گذشته است اما گذشته مجموعه رخدادها و حوادث است و هنگام روایت ما از گذشته ما معمولا داستان سرایی میکنیم و متناسب با نیازها و ایدئولوژیها یمان گذشته را گزینش میکنیم از این رو تاریخ مجموعهای از وقایع عینی نیست بلکه مجموعهای از گزینشهای عدهای از آدمها به نام مورخان هستند و تاریخ مجموعهای از داستان هاست.
داستان گفتن چه در علم تاریخ و چه در زندگی روزمره و چه هنگامی که ما به عنوان ادیب و آموزه هایشان را در قالب داستان گفتهاند.
داستان و داستان گویی در هر دورهای از تاریخ متناسب با شرایط و زمانه روی داده و یک امر واحدی در طول تاریخ نبوده والتر بنیامین از اعضای مکتب فرانکفورت است و از بزرگترین منتقدان ادبی قرن 20 به حساب میآید مقاله به نام قصه گو دارد وی این مقاله را در نقد و بررسی لچکوف , قصه گوی روسی نوشته و در آن توضیح میدهد که بین قصه گویی و رمان نویسی فرق کلیدی وجود دایرد دنیای پیشا مدرن داستان سرایی به صورت قصه گویی بود ولی در دنیای امروز داستان سرایی به صورت رمان است و رمان یک شکل خاصی از داستان گویی است که کاملا باقصه گوی فرق دارد فرقهای اساسی بین قصه گویی و رمان این است که رمان محصول زندگی جدید است و به تعبیر والتر بنیامین رمان متعلق به دنیای چاپ است اما قصه متعلق به دنیای فرهنگ شفاهی است فرهنگی که به شیوه فولکور یک نقل میشده یک قرن بعد از اختراع صنعت چاپ سروانتس رمان دان کیشت را نوشته به این دلیل قصه متعلق به دنیای شفاهی و رمان متعلق به دنیای چاپ و نشر است که ماهیت قصه طوری است که میشود آن را شفاهی بیان کرد اما ماهیت رمان به گونهای است که غیر قابل بیان شفاهی میباشد رمان فقط باید خوانده شود و بیان جزئیاتی است که غیر قابل نقل است و نقل آن بی معنا است و بر عکس قصه اگر نوشته شود بی ارزش میشود رمان به بررسی جزئیات زندگی فرد میپردازد.
صنعت چاپ و نشر اگر نبود رمان هم نبود قصه متعلق به زمانی است که 599 جامعه توانای خواندن ندارند از این رو باید شفاهی گفته شود اما رمان متعلق به زمانی است که روز به روز به تعداد کسانی که توانای خواندن و نوشتن دارند افزوده میگردد قصه به بیان تجربیات آرمانها , اخلاق , خواستههای زندگی عملی انسانها میپردازد و از کار و تلاش آدمیان سخن میگوید در حالیکه رمان اینگونه نیست رمان بیان تجربه عملی روزمره ماا نیست از احساسات و عواطف انسانها بیان میکند ولی تجربه عملی زندگی نیست یعنی نمیخواهد آموزش بدهد مهارتهای زندگی را اما همه قصهها پند اخلاقی دارند و به نوعی بیان یک نکته عملی ی در زندگی هستند اما نتیجهگیری از رمانها بی معنی است اما همه قصهها دارای نتیجهگیری اخلاقی هستند مانند داستانهای آل احمد که همه آنها دارای نتیجهگیری اخلاقیاند و در حکم دانای کل پندهای مختلفی را به مخاطب میدهد ولی بوف کور هدایت یک رمان درجه یک است و هیچ
اه از آن نمیتوان نتیجهگیری کرد
جورج لوکاچ
برخی وی را بزرگترین فیلسوف و منتقد ادبی مارکسیست پیشنهاد کردند که آرا و اندیشه هایش نقش مهمی دربز اندیشی ایدههای مارکسیسم داشته است لوکاچ از شاگردان زیمنس است و بسیار تحت تاثیر جامعهشناسی آلمانی است وی از راه ادبیات آرا و اندیشههای فیلسوفانهاش را بیان میکند نوشته هایش با حساسیت گستردهای در اروپا رو به رومیشود و دلیلش این بود که وی مارکسیسم بود ولی ارتودکس را قبول نداشت و به همین دلیل یک باز اندیشی انتقادی نسبت به مارکسیسم ارتودکسی داشت مارکسیست ارتودکسی این ایده بود که زیربنا اقتصاد و شیوه تولید است ولی مارکس هرگز این ادعا را نکرده بود که زیربنا اقتصاد است و این طور جا افتاده که وی قبول دارد زیر بنا اقتصاد است مارکس جملاهای دارد که این هستی اجتماعی ماست که آگاهی مارا تعیین میکند به عبارت دیگر آنچه که ما میاندیشیم و به آن آگاهی اجتماعی میگوییم یعنی مذهب هنرها و تمام علوم و فلسفه و.
که قالبهای آگاهی ماست نگاه مارکس این است که همه این آگاهیهای در نتیجه هستی اجتماعی ماست و هستی اجتماعی را به غلط اینگونه باشد که زیر بنا را نظانم تولید در نظر بگیریم باید ادبیات و تمام علوم را منشا ش را نظام تولید بدانیم
در نگاه مارکسیستی گفته میشود که کل تاریخ چند مرحله دارد مرحله کمون اولیه برده داری فئودالیسم بورژوازی و کمونیسم و هر دورهای از اینها یک نوع شیوه تولید هستند یعنی در فئودالیسم شیوه تولید مبتنی است بر زمین داری و کشاورزی و رابطه ارباب و رعیتی و در بورزوازی مبتنی بر نظام کارگر و کارفرماست.
این طرح مارکسیستی کلاسیک بود و گفته میشد که ادبیات شکلی از آگاهی است و همه اشکال آگاهی در نظامهای اقتصادی و سیاسی حکم ایدئو لوژی را دارند و ایدئولوژی هم یک نوع آگاهی کاذب است یعنی اینکه طبقه حاکم و قدرتمند این طبقه تلاش میکند یک شناخت وارونه و غیر واقعی از واقعیت را به طبقات پایین القا میکند که نظم موجود بهترین نظم ممکن است و آن ارزشهای که موجب استمرار طبقه حاکم میشود را برای جامعه درونی کند به طور یکه مردم خودشان بپذیرند استبداد و سلطه را و خودشان باور کنند که ایده ل همین است و به همین دلیل او میگفت که ایدئولوژی آگاهی کاذب است به چه معناست به این دلیل که آگاهی که واقعیت را بیان نمیکند بلکه به نوعی رابطه ظلم و ستم را به عنوان حقیقت و امر اجتناب ناپذیری آرمانی به جامعه معرفی میکند و ادبیات و فلسفه و دین در خدمت این امر است.
به همین دلیل مارکس میگفت دین افیون توده هاست و بیشترین ظلم را ادیان به مردم کردهاند و برای استیلا بر تودهها بیشترین کار را ادیان کردهاند و لی هنرها در دنیای جدید همان کاری را میکنند که دین در دنیای گذشته میکرد یعنی ادبیات و داستان و باقی هنرها همه ایدئولوژی و آگاهی کاذب هستند البته این آموزهها را مارکسیستی به نام آنتونی گرامشی کسیکه در سالهای 1920 1930 در دولت موسیلینی زندان بود و ایدهی این است چگونه فرهنگ عامه پسند مثل سینما چطور نقشی را بازی میکند که دین در گذشته این کار را میکرد آموزههای ارتودکسی مارکس با نقدهایی مواجه شد یکی اسن بود که ادبیات اگر فقط یک آگاهی کاذب است و از روابط مادی به معنای محدود کلمه یعنی فقط از نظامهای تولیدی تبعیت میکند در این صورت ادبیات فاقد استقلال است و ادبیات فاقد ارزش است بلکه آن چیزی که تعیینکننده ادبیات است و این صاحبهای ابزار تولید هستند که شرایطی فراهم میکند که در آن ساختار ادبیات به نفع آنها شکل بگیرد و ان ساختار سیاسی اجتماعی که در جامعه بر مبنای شیوه تولید شکل میگیرد آن ساختار رمانی را تولید میکند که ان رمان آگاهی کاذب است.
حرف لوکاچ این است که به این صورت ادبیات فاقد ارزش و استقلال است وو نویسنده و هنر نادیده گرفته میشود و به این صورت به همین دلیل لوکاچ دنبال این بود که نظریهای ارائه دهد که از آن طریق بتواند هم در چارچوب کلی اندیشه مارکسی بمان د و هم مارکسیست ارتودکسی را نقد میکند یعنی لوکاچ قبول دارد که ادبیات متاثر از هستی اجتماعی و شرایط مادی جامعه است اما شرایط مادی را او فقط محدود به شیوه تولید و ابزار تولید میداند و میگوید که مفهوم شرایط مادی در جامعه خیلی وسیع تر از این است که شیوه تولید در نظر گرفته شود بلکه آن چیزی که ادبیات هنرها و فلسفهها را تحت تاثیر خودش قرار میدهد کلیت شرایط مادی جامعه است یعنی طبقه اجتماعی نظام سیاسی و نظام اقتتصادی و مناسیبات گروههای اجتماعی و.
و از این نظر مفهوم مادی فراتر از مفهوم اقتصادی است و مفهوم اقتصادی فراتر از مفهوم صرف شیوه تولید است.
به همین دلیل لوکاچ به دنبال این است که نظریهای را بیان کند که به کمک آن رابطه شرایط عینی را با رمان بیان کند اما شرایط عینی را محدود به شیوه تولید نداند.
لوکاچ چند مفهوم کلیدی را طرح میکند که به کمک ان بتواند ایده خودش را شکل دهد اولین مفهوم مفهوم کلیت است لوکاچ معتقد است یک رمان و اثر ساختار متنش از یک کلیت برخوردار است که خیلی نمیشود با تجزیه کردن به عناصرش آن کلیت را فهم کرد تمام حرف لوکاچ این است که هنگام نقد یک رمان و داستان باید دو چیز را بشناسیم یکی اینکه خود یک رمان و کلیت یک اثر یا رمان به یک چیزی دلالت میکند آن دلالت کلی ساختار یک متن به یک امر را ما باید بشناسیم اگر آن را بتوانیم پیدا کنیم و بگوییم کلیت یک رمان به چه چیزی دلالت میکند در آن صورت میتوانیم بفهمیم که آن رمان به آنچه دلالت میکند جهان بینی آن رمان است هر رمان یک شیوه نگریستن و مشاهده کردنواقعیت است به تعبیر دیگر آن چیزی که کلیت یک رمان را میسازد درون مایه محتواییاش نیست بلکه سبک رمان است چون هر رمانی یک سبکی دارد از لحاظ نگارش که آن سبک نگارش یک شیوه نگریستن به واقعیت است کلیت هر رمانی یک نوع طرز نگریستن به عالم واقع را نشان میدهد این شیوه دیدنی که در رمان است و لوکاچ اسم آن را جهان بینی میگذارد و در سبک رمان وجود دارد و نه محتوایش چیزی نیست که نویسنده تولید کرده باشد بلکه آن چیزی است که در جامعه و شرایط اجتماعی وجود دارد و نویسنده به عنوان فردی که در آن شرایط سیاسی و اقتصادی دارد زندگی میکند به آن توانایی را دارد نسبت به بقیه آدمها که بتواند آن جهان بینی را بگیرد و منتقل کند به جهان آفرینشهای هنری و ادبی به عنوان مثال رمان و سوسه قرن نوشته آندره ماندرو داستان یک روشنفکر چینی است که در اروپا و یک روشنفکر ارو پایی است که در چین است و با هم نامه مکاتبه میکنند رو شنفکر ارو پایی در چین از بحرانهای موجود در چین سخن میگوید.
و روشنفکر چینی در اروپا از بحرانهای موجود در اروپا سخن میگوید روشنفکر اروپایی چون از ارو پا در چین مستقر شده قادر است چین و بحرانها یش را ببیند و رو شنفکر چینی که در اروپا مستقر شده قادر است بحرانهای اروپا را ببیند بحث لوکاچ و گلد من این است که رمان وسوسه قرن و رمانهای دیگر یک طرز نگرش علمند و طرز دیدن واقعیتهای موجود علمند که این جهان بینی و طرز دیدن را نویسنده درست نکرده و در شرایط سیاسی و اجتماعی است نویسنده تنها کاری که کرده این است که از حد اکثر آگاهیهای ممکن برخوردار است یعنی نسبت به سایر مردم موجود در جامعه آگاهی بیشتری دارد توانایی اینکه بتواند حداکثر آگاهی موجود در واقعیت را منتقل کند به جهان هنری و ادبی را دارد از این رو از نظر گلدمن و لوکاچ نویسنده فرق با آدمهای عادی دارد زیرا آدمهای عادی آگاهی واقعی دارند ولی نویسنده حداکثر آگاهی ممکن را دارد و بین آگاهی واقعی و حداکثر آگاهی ممکن خیلی فرق است.
حداکثر آگاهی ممکن یعنی نویسنده فیلسوف و کسی که میتواند از رفتار مردم گفتار مردم و زندگی واقعی مردم عناصر شناختی و آگاهیها را درک کند و بعد آن را به جهان آفرینشها ی هنری منتقل کند البته بحث لوکاچ و گلد من این نیست که بر خلاف آنچه مینویسد آگاهی دارد بلکه نظرشان این نیست مکه تمام آنچه در اثر هنری دیده میشود آن را اندیشیده بلکه خود نویسنده هم عضوی از جامعه است و در آن زندگی میکند و این آگاهی ممکن که در جامعه تولید میشود به این دلیل در 400 سال پیش نمیشد رمان نوشت که این جهان بینی که امروزه در جامعه میبینیم در 400 سال پیش وجود نداشت این نیاز به بیان کردن خو د و توجه به فرد امروزه به وجود آمده لوکاچ و گلدمن سه نوع رمان را از هم متمایز میکنند 1 رمان زندگی نامهای که یک نوع از آن زندگی نامه ایده آلیستی است که در آن قهرمان رمان آرمانها و ایده آلهای زیادی دارد ولنی شناختنش از واقعیت محدود است ماند دن کیشت که برای رسیده به آرمانهایش حاضر است هر کاری بکند رمانهای مانند این به دنبال ارزشهایی است که حتی ممکن است در این دنیا امکان تحقق آن نباشد بنابر این خیلی ایده آلیستی است 2 رمانهایی که مانند آبلمف که در آن قهرمان داستان شناختش از واقعیت اجتماعی درست است یعنی به دنبال آرمان خواهی و ایدهآل گرایی نیست اما آدم تنبلی است که آن جسارت و پویایی را ندارد که به تحقق ذهنیت هایش برسد.
3 رمانهای آموزشی مثل رمان آموزش عاطفی اثر پلوور که این دسته از رمانها با زندگی نامه یک نففر سرو کار ندارد بلکه با آدمعای مختلفی سرو کار دارد که در آن با یک نوع قهرمان سرو کار پیدا نمیکنید بلکه با وضعیتی مواجه میشوید که زندگی فاقد یک قهرمان مشخص است و حوادث و اشیا هستند که پهنه زندگی را پر میکنند این نوع رمان پیچیده است و پیچیدگی زندگی اجتماعی را بیان میکند و با وضعیت چند لایه و پیچیده جامعه در ارتباط مستقیم که آدم یکی از اعضای این مجموعه است و مثل قهرمان سایر رمانها نیست که حرف اول و آخر را بزند.
گلدمن میگوید این سه نوع رمان سه جهان بینی هستند و سه نوع شیوه نگریستن به عالمند که در سبک رمان دیده میشود یعنی این کلیت و ساختار رمان است که دلالت میکند بر سه تا ساختار بر جامعه و آن مطلب که میگوید هم ارزی بین ساختار رمان و ساختار جامعه وجود دارد همین جاستکه سه وضعیت سیاسی اجتماعی داریم با سه جهان بینی که هر کدام از سبکهای رمانها هم ارزند با یک وضعیت خاص:
اجتماعی و سیاسی
|
یه آهنگی هست که یکم قدیمیه تقریبا یک یا دو ماه پیش ، منتها خیلی پر مغز و با مفهومه.
این آقای رضا پیشرو رضا ناصری قدیما زیاد تو این فازهایی که الان هست نبود ، شاید به گفتهی خودش عاشق شد و خدا درکش کرد و.
به هر حال فضایی که توی این آهنگ هست واقعا آدم رو از گذشته به آیندهای دعوت میکنه که پر از امیده!
آیندهای که هنگام مشکلات سخت همراهی آهنگ رو در پی داره!
چرا خیلیا نا امیدن؟
من تو لحظات کمبودت با تو میشم
اونکه بد بود و نارو میزد ، بادو میزد
آینهی زندگیتو بکن صاف و بی خط
نگو خیلیا نا امیدن
من تو لحظات کمبودت با تو میشم
اونکه بد بود و نارو میزد ، بادو میزد
آینهی زندگیتو بکن صاف و بی خط
امیدوارم از شنیدن این اهنگ لذت ببرید.
موفق باشید.
|
اگر بگذارید،
قول میدهم
با همین یک کلمه
جهان
زیبا میشود.
مثل بهار
با یک گل.
گفتند:
نمیشود و شد.
لطفا
کمی کنار بکشید
هوا
کاملا
عوض میشود.
|
ننه دریا با صدای احمد شاملو
بین بلاگای بلاگفا داشتم یه چرخی میزدم دیدم هر.
پیدا شده یه وبلاگ زده ، یکی میگه تنهام یکی آنتی گرل یکی آنتی بوی یکی آنتی.
خلاصه هر ی پیدا شده یه وبلاگ زده دیگه ، وبلاگ داری خز شد!
نگین من خزش کردما!
به جون همون عمهای که فقط و فقط متعلق به همهی شماست راست میگم ، باور ندارین؟
118 رو واسه همین گذاشتن:
دی
در کل هر گونه وبلاگ بدون درون مایهی چیز دار ، فاقد صلاحیت نظردهی میباشد ، حتی شما دوست عزیز:
دی
|
یه مطلب طولانی نوشته بودم که دو هفته داشت مثل خوره میخورد ذهنم رو!
گاهی مجبور میکرد بنویسمش و گاهی نه!
به هر حال دیدم سکوت خیلی سخته.
2 ارجاع به 2 موضوع متفاوت میدم و تمام.
1 شعر استاد کریم رجب زاده از کتاب صف عاشقان تمامی ندارد.
پلاکها را
وقتی
تشییع میکردند
دلم
شمارهی تو را
میپرسید
2 مستندی به نام ماشین روز قیامت ساختهی سوادبه معماریان که 3 یا 4 شب پیش از آپارات BBC فارسی پخش شد.
صفحهی آپارات در BBC فارسی
عکس زمان بندی تکرار آپارات.
کمی فکر کنیم.
موفق باشید.
|
دیگر حرفی نمانده
شب جمعهی تمام شیشه هایت را میآورم پایین
مگر
یک
مرد
چند شب جمعه به خواب میرود؟
|
افسران جنگ نرم lol
این عکس نظری هست که برای روزانهی 1 گذاشته شده!
آخه من نمیدونم اینا رو چه حسابی زندگی میکنن.
بابا بس کنین دیگه آخه ، خودتون خرین فکر کردین مردم هم خرن؟
خودتون اینقدر خرین که فکر کردین مردم هم میتونین خر کنین؟
نمایش اقتدار!
دو کلوم حرف مشتی واسه شادیه روح رفتهها و البت تو بگو سبز و حالا هرچی تا که یادشون بمونه یادمون هست تو نمیتونی دک شی تا ندایی صدا میزنه بیا و میده از دست جونشو میده بهمون درس که بزنیم به بردگی پشت پا و مخلص اینکه خر نشین خدایی هم هست اگه نیست پس بگو به من چرا هر کس میرسه از راه و داد فریاد آزادی سر میده و بر عکس افتضاح و زنندس پشت ملت راست و راسته کارشه خنجر نه؟
خر و سوسک و موش و احمق تو تدارک رلای فیلم هندین به دارن میخندن به درازی گوش و پوکی مغزای امت ابله و اه خفه خون بگیرم من بین این فرشتههای مامانی بد حتما هستم و هستهی مسخره گیر تو گلوم کرد تف پس!
|
امروز
نام همهی کلمهها
گریه است
و نام همهی فصلها
پاییز
هیچکس نمیداند
بر سنگی که نامی ندارد
چند خزان
برگ ریخته است.
امروز
نام همهی سنگها
گریه است.
هیچکس نمیداند
این شمشادها
چقدر خاطره دارند.
امروز
نام این شمشادها
گریه است.
امروز
رنگ همهی کلمهها
سیاه است
و هیچکس نمیداند
چرا
رنگ این سنگ
کبود است.
امروز هیچکس نمیداند
چند خزان است
نام این سنگ
گریه است!
|
ولش کن بابا.
اصلا ، بذار یه دو تا وبلاگ معرفی کنیم حالشو ببریم:
انتها صفر هشت به قلم رفیق گلم:
صاحبش رو نمیشناسم ولی خوب مینویسه:
چنتا شعر خیلی قشنگ توشه ، نمیشناسمش:
فعلا همینا بسه.
|
بدون مقدمه
یه متن هست که فکر کنم خیلی مفید باشه ، البته برای کسانی که میاندیشند!
من متن رو خلاصه میکنم.
سیمای ماکسیم گورکی
ک.
زلینسکی
ترجمهی خسرو گلسرخی
در سال 1928 ، گورکی پس از یک اقامت طولانی در سورنتو به شوروی بازگشت و کمی بعد از من زلینسکی و سل وینسکی شاعر دعوت کرد که به ملاقات او برویم.
خانهای که دولت شوروی برای اقامت به او داده بود قبلا متعلق به یکی از میلیونرها بود که پس از انقلاب به خارج فرار کرده بود.
هنگامی که از جلوی حیاط خانه که با سنگریزه و گلهای خوش عطر فرش شده بد گذشتم ناگهان احساس ترسی بی جهت کردم.
در لحظههای نخست ملاقات ، شهرت جهانی میزبان ما زبانم را بند آورد.
من در زندگی با سرشناسان بسیاری چه در وطنم و چه در خارج ملاقات کردهام؛
هنرپیشهها ، نویسندگان و رهبران سیاسی.
وقتی با آنها صحبت میکنید ، اغلب در مییابید که آنها سعی دارند برتری خود را به شما تحمیل کنند و این امر همواره در گفتگوی شما تاثیر میگذارد.
ولی من در زندگیم این افتخار را داشتهام که با دو مرد ملاقات کنم که از موهبت و آزادی طبیعی برخوردار بودند و سعی نکردهاند بدان گونه در گفتگو پریشانم کنند!
این دو لنین و گورکی بودند.
ببینید دوستان ، امیدوارم شما از این آدمها نباشید که خودشون رو توی تحصیلات مسخرشون گم کردن!
یه کم بیاید بیرون از اون لاک بستهی ذهنیتون و فقط یه مقدار خیلی کم فکر کنید.
به هیچ جا بر نمیخوره.
همهی ما در مقابل رفتارهایی که با دیگران میکنیم مسئول هستیم.
وقتی به خاطر عکسالعملهای نا حقی که در جامعه از طرف نا مسئولان تا حد جنون عصبی میشیم ، پس یعنی ما طرفدار حق هستیم و حقیقت!
اما در عمل همیشه حق بوده که دچار بی معرفتی شده و به کنج تاریکی تبعید.
باقی ماجرا
لنین طبیعتا آزادگرایی شگفت آور بود و کمترین نشانهای از تظاهر در رفتارش دیده نمیشد.
در وجود گورکی بیشتر نشانههایی از هنرمندی بود و میتوانست حالت چهرهی خود را تغییر دهد.
هر کس که با او سخن میگفت حس میکرد که بدون مقاومت مجذوب و شیفتهی خرد و تجربهی او میشود.
دوستان این نمونهی کوچکی بود از مردانی که به دنبال اثبات خودشون نبودند!
من تا حالا یک نفر رو فقط دیدم با این مشخصات هنرمندی و مهربانی ذاتی چهره که هر کس یکبار با او سخن بگوید برای همیشه مجذوب صمیمیتی میشود که در وجود او نهفته و با مهربانی توام شده.
آرزوی سلامتی و شادی برای ایشان دارم.
|
جلسه چهارم:
معرفی کتاب:
نظریه ادبی نوشته لینتون ترجمه عباس مخبر
یکی از واجب ترین کارها برای یادگیری جامعهشناسی ادبیات آشنایی با رو شهای نظریههای نقد ادبی است.
بدون آشنایی با نظریه ادبی نمیتوانیم کار جامعهشناسی ادبیات را انجام دهیم برای گسترش بینش باید نظریههای نقد ادبی را مطالعه کنیم.
این کتاب با عنوان ادبیات چیست شروع میشود بعد وارد نظریههای ادبی میشود و نتیجهگیری نقد سیاسی دارد.
ادبیات چیست؟
ادبیات نوشتهای تخیلی به معنای داستان یا نوشتهای که حقیقی نیست میتوان تعریف کرد.
از جنس خیال و داستان است این تعریف مشکلی دارد بخش عمدهای از آثار ادبی در این تعریف نمیگنجد شاهکارهای ادبی نه داستان هستند نه خیال مثل نوشتهای دکارت پاسکال آثار ادبی به شمار میروند ولی معیار حقیقی هستند.
پس این تعریف اشکال دارد قابل قبول نیست شاهنامه داستان حماسی ولی بازسازی تاریخ قومی ایرانیان است و حقیقت هستند و خیال نیستند خیلی از آثار ادبی واقعی هستند حتی آثار ی که در ظاهر خیال ولی واقعا حقیقی هستند واژ هی رمان هم به واقعیت هم به تخیل اطلاق میشود تعریف دوم ادبیات فرمالیستهای روسی گفتند ادبیات را بر اساس ویژگیهای زبانی آن میتوانیم تعریف کنیم به افتقاد آنها عنصر تخیلی بودن نیست که متی ادبی را از سایر متنها متمایز میکند بلکه شیوهی بکار بردن زبان است که ادبیات را متمایز میکند.
لینتون میگوید ادبیات نوعی نوشته است که نمایشگر در هم ریختن سازمان یافته گفتار متداول است.
مثلا شعر دارای آهنگ و لحن و ساختار زبانی است که لحن و آهنگ و موسیقی و دستور و گرامر به گونهای است که نمیتوانیم آن را در زندگی روزمره بکار ببریم.
از دیدگاه شاعرانه در حال و هوای شعر رابطههای بین دال و مدلول لزوما رابطههایی که ما در زندگی روزمره بکار میبریم نیست در واقع رابطه آنها مستقیم نیست واسطههایی وجود دارد.
این تعریف هم قابل قبول نیست چون خیلی آثار ادبی اینطور نیست مثلا رمان که زبان محاوره است در مورد شعر میتوانیم بگوییم ولی در مورد رمان نمیتوانیم بگوییم در شعر کلاسیک آشکار است بخش زیادی از ادبیات را شامل نمیشود پس قابل قبول نیست.
تعریفی که خود او دفاع میکند تعریف جامعه شناسانه است:
تعریف ادبیات را باید در واقع این بدانیم که چگونه جامعهای اثری یا متنی را از لحاظ زیبایی شناسانه ادبی میپندارد یا مهر ادبی بودن بر متنی میزند.
این عده هم مردم هم منتقدان میتوانند باشند ادبی بودن مربوط میشود به این که مخاطبان اثری را به عنوان ادبیات دارند.
مخاطبان هستند که مقام ادبی بودن را اعطا میکنند متنی به اثر تبدیل میشود که ارتباط خوبی با مخاطب و جامعه برقرار میکند از همین جا بحث جامعهشناسی ادبیات شروع میشود.
چیزی که باعث میشود ادبیات را ادبیات بدانیم مبنی است بر اینکه چگونه جامعهای و مردم یک زبانی اثر را تجربه کنند احساس کنند و بفهمند و باز نویسی کنند.
جامعه ذهنیت مردم سلیقهی جمعی اثر را ادبی میکنند.
جامعه تعیین میکند که چه چیزی هنر است و چه چیزی هنر نیست.
قاعده این است که در دوهای آنچه که ظرف جامعه بگوید هنر است.
روح زمانه اقتضا غیر از نیاز است.
نیاز یکی از مولفههای روح زمانه است.
اما چه چیز باعث میشود اثری ارزش پیدا کند و ماندگار شود؟
پاسخهای دانشچویان این بود:
روح زمانه اقتضا و خیلی از آنها گفتند نیاز باعث میشود مردم اثری را با ارزش بدانند.
معیار ماندگاری دیوان حافظ چیست؟
آیا نیاز مردم از گذشته تاکنون بوده؟
یک دیدگاه این است که نویسنده به گروه اجتماعی تعلق دارد.
لوکاچ میگوید هر اثر ادبی جهان نگری در آن هست.
هر اثری کلیت دارد فارغ از اجزا.
داستان نویس آگاهیهایی که طبقه متوسط تولید کرده در زندگیش آن را به جهان آفرینشها ی هنری منتقل میکند که این کار خلاقیت میخواهد هر کسی قادر به آن نیست.
آگاهی ممکن از وضعیت جامعه بوجود میآید با آگاهی واقعی که در ک هر کس از زندگی و تجربه خودش است فرق دارد.
رمان نویس از آگاهی ممکن بیشتر اطلاع دارد آگاهی واقعی او به آگاهی ممکن نزدیکتر است چون او از شناخت بیشتری برخوردار است.
رمان نویس تبدیل آگاهی ممکن به اثر هنری را انجام میدهد.
سبک رمان در زندگی مردم است.
او توانایی دارد که این سبک را شناسایی کند و آن را نشان دهد.
در طبقه متوسط ارزشهایی شکل گرفته که بالفعل و زنده است و هنرمند خود جزئ طبقه متوسط است و آنها را درک میکند.
در واقع هنرمند واقعیت اجتماعی را تشخیص میدهد.
او نقش میانچی خلاق را دارد.
نوشته شده توسط وحدانی
|
دانلود آهنگ تا فردا مهدار
اسیر ذهن بیدرد ،
تو یه مسیر بیسر پناهی که داره از آسمون سنگ میاد
شبیه مرد بی دغدغههای قصههای صادق هدایت
تعبیر مرگ میخواد
بره با سر توی لجن بشینه که بگه من ،
یه عمره دل خوش بودم با یه دل تنگ ,
شده واسهی وطنم ، اما رنگ
ایرانی بودنته که شده مهر ننگ ،
روی دست عشق خال کوبای حامیه جنگ ،
یا روشن فکرای منگل پای منغل و بنگ
که ، آخر و عاقبت این بود و طالع نسله ،
بخت برگشته حاصل زجره ،
دهه فجره ، بابا بیخیال بکش بیرون تا همین جا بسه.
آره داشی، ماها خیلیوقته تو ترکیم
پوز بندامونو برداشتیم و آماده جنگیم
میگن راهش اینه ، باس از جامعه طرد شئ ،
بیا تو مسیر من تا یکم دریده تر شئ
با یه رپ فلسفیکه قابل فهم تو نیست ،
جوری میخونم که بشه حالا خشتکا خیس ،
تو هم خودت و لیس.
این کار تو نیست
هم خوان
تا فردا ، کیمرده ، کیزنده ، این مهمه خدا روزی رسونه
تا فردا ، میشوره گریههات غباره غصههاتو نگیر بهونه
میگیرو به راهه ،
همهی حال و روزت ،
درداتو نمیگی ولی با سکوتت
خیلی چیزارو میفهمونی که بار دوشت ،
سنگین شده و میگی که پره گوشت
یه روزی شاه میره و ملا میاد ،
خیلیساده ست ،
نوبت به تولههاشون ، حکام آقا زادست
من و تو اسیریم توی دست تاریخ و ته ش ،
با خون من و تو مینویسن آزادی کشک
آره فقط اینه ، مرام روزگارت ،
روزهای خوش میرن ، روزهای بد موندگاره
که من و تو عازم یه سفریم با دست خالی،
جای آب تو جوی خیابون خون شه جاری
از گریههای پدری که از غصه دق کرد ،
دختر زیر شکنجه تو زندان ، بچه سقط کرد
یا از تجاوز به پسرامون ، حرف ، نمیزنیم ،
لال ، شدیم ، فقط ، نعره میزنیم
هم خوان
تا فردا ، کیمرده ، کیزنده ، این مهمه خدا روزی رسونه
تا فردا ، میشوره گریههات غباره غصههات و نگیر بهونه
بازم دلت پره ، زیر لب سیگار ،
دود میکنی و میبینی که سحر و جادو
روی ورق شعر تو واژه هنگ ، کف پیاده روها رو با تو تنگا تنگ
طی میکنه و دل فقط گریه داره
زیره آسمون شب ، فقط فکر چارهی جای خوابی ،
تو هم مثل من باش
نفستو غورت بده ,
حبس غم باد،
زیر گلوت ، بازم لبات قفله ،
هر چیخوندی و نوشتی گفتن کفره
وقتی پیاده رو هارو گز کنی ، نفس ،
میکشی تو عالم یه رویای عبث
واسه پریدن زود بود از اون قفس تنگ ،
ماها خیلیوقت مردیم و یه سنگ
از کف پیاده روها رو نقش قبرت ،
لبریز از عقدهاست ، کاسهی صبرت
هم خوان
تا فردا ، کیمرده ، کیزنده ، این مهمه خدا روزی رسونه
تا فردا ، میشوره گریههات غباره غصههات و نگیر بهونه
دانلود آهنگ تا فردا مهدار
|
توجه به علوم و فنون جدید
n که در واقع از ضرورتهای اجتماعی و فرهنگی پیشین نشئت میگرفت ،در عصر بیداری برای شاعران حاصل شد و در شعر این دوره منعکس گردید.
توجه به مردم
n یکی از ویژگیهای شعر عصر بیداری ،روی آوردن آن به مردم بود ،بدین سان شعر هم از نظر مفهوم ، مضمون و هم از جهت زبان ، قالب و حتی تخیل به صورتی در آمد پیام شاعران را به عامه مردم برساند.
هر چند این ویژگی در شعر بهار و ادیب الممالک و برخی دیگر از ادیبان متعلق به دوره قبل از جمله ادیب نیشابوری و ادیب پیشاوری ،کم تر محسوس است.
n همین امر و علاقه و اشتیاق شاعران به نشان دادن خواستها ونیازهای توده مردم و اشنایی آنها با برخی از جریانهای ادبی و اجتماعی که آستانه انقلاب اکتبر در روسیهی تزاری میگذشت سبب شد که شاخهای از ادبیات به ویژه در شعر فارسی عصر بیداری نیازها و محرومیتهای توده مردم را موضوع اصلی خود قرار دهد و به دفاع از حقوق محرومان و رنجبران برخیزد.
n از این ویژگی و به عبارت بهتر ،از شاخهای که این ویژگی را بیشتر در خود منعکس میکرد،به ادبیات کارگری و ادبیات محرومان یاد میکنیم که کسانی مثل فرخی یزدی و ابوالقا سم لاهوتی علاقه بیشتری به نشان دادند.
n اجتماعیات در اثار فرخی
n در اشعار فرخی عناصر و پدیدههای اجتماعی بسیاری را از قبیل فقر، بیماری، جنگ، صلح، تعلیم و تربیت، رفاه و آسایش، مبارزه با بیگانگان، آزادی و آزادی خواهی، دفاع از حقوق مردم، عشق به جامعه و ملت ایران، دفاع از شئون اجتماعی و فرهنگ ایرانی، انقلاب علیه قرارداد 1919م ، جنبش و خشونت، ستایش آزادی و آزادی خواهی بشر، خدمت به افراد جامعه، قانون و قانون مداری، ستایش صاحبان علم و قلم در جامعه، عشق به خاک ایران، دعوت همه ملتها به یگانگی و.
مشهود است
محمد تقی بهار ملک الشعرا
n بهار در منظومه شاعران معاصر،قصیده پردازی سنت گرا شناخته میشود که قصاید استواری به سبک شاعران خراسان سروده.
با این همه ،با مطالعه در دیوان او گرایش دیگری نیز مشاهده میشود و آن،حساسیت وی نسبت به مسائل روز جامعه است.
این حساسیت باعث میشود که بهار ،در مرحله دوم از زندگی خود،دست کم در حوزه محتوای شعر نو گرا تر شود و مضامین جدیدی آزادی ،قانون ،وطن ،زن.
را در شعر خود وارد کند.
n در تاریخ ادبیات فارسی بهار یکی از بهترین و بزرگترین شاعرانی است که در اشعارش به امور اجتماعی سیاسی به ویژه سیاست و جریانات روز پرداخته است.
n بهار در زمانهای مختلف شاهان و سران کشور را با سرودن اشعاری راهنمایی و نصیحت میکند مثلا در زمان محمدعلی شاه که به شدت ظلم و بیداد میکرد او را با سرودن شعر آیینهی عبرت به عبرت گرفتن از کردار سلاطین گذشته ایران و نتایج خوب و بدی که هریک از پادشاهان از اعمال خود گرفته بودند دعوت میکند.
در این بیت به رضاشاه و سران حکومت هشدار میدهد که اگر به ظلم و جور خود ادامه دهید حکومت شما دوام و بقایی ندارد.
n در این سالها قدرت مطلقهی رضاشاه به اوج خود رسیده بود و هر نوع فعالیت سیاسی را از مخالفان خود سلب میکرد.
این بیت اشاره به اختناق و بیاجر و منزلت بودن علم و هنر در آن دوران دارد و عنوان میکند که سهم یک هنرمند و شاعر از این رژیم کنج زندان است و این یعنی او گناهی جز تفکر ندارد.
اما تأکید او بر این است که اگر سهم من شاعر از وطن با این وسعت گوشه زندان است، باشد خدا را شکر که این باعث آمدن آزدی میشود.
n پس از شکست محمد علی شاه و بازگشت مشروطه اشعار بهار به ویژه پس از سال1289 ،بیش از پیش رنگ سیاسی و محتوای ملی و انقلابی پیدا میکند.
قرارداد 1907 میلادی میان انگلستان و روسیه،برای تقسیم ایران ،او را مانندتمام مردم به خشم میآورد ، زبان به انتقاد ا میگشاید و میگوید:
n آنچه مسلم میتوان دانست حضور بهار در عصر خود به عنوان ستایشگر صلح و آزادی و ارزشهای اخلاقی در عرصه سیاست و جامعه است
ابوالقاسم عارف قزوینی
n سعید نفیسی در باره او میگوید:
سخن و ترانه و آهنگ عارف بالاترین وسیلۀ وطن پرستان آن روز ایران برای تغییر حوادث و حتی آوردن و بردن دولتها بود.
گمان ندارم در دوران ما و نزدیک به ما هیچ کسی در ایران به اندازۀ عارف در دلهای مردم این کشور جای باز کرده باشد و بر سر زبانها نگشته است
n خود عارف مینویسد:
n اگر من هیچ خدمتی دیگر به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم ، وقتی تصنیف وطنی ساختهام که ایرانی از ده هزار ، یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چه؟
تصور میکردند وطن ، شهر یا دهی است که انسان در آنجا متولدشده باشد.
n این تصنیف باتوجه به اوضاع و احوال جامعۀ خود شاعر پرداخته شده که به قول خودش در دورۀ دوم مجلس شورای ملی در تهران ساخته شده است:
n هنگام میو فصل گل گشت چمن شد
n دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
n از ابر کرم خطۀ ری رشک ختن شد
n دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
n چه کج رفتاری ای چرخ ، چه بد کرداری ای چرخ ، سر کین داری ای چرخ نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخ
n بند اول ترانه ، شادی از فتح ملیون است در غلبه بر استبداد و دست یافتن بر پایتخت این سرور ملی در لباس وصف طبیعت و تغزل نمودار شده.
اما در عین شادی و امید ، غم از دست رفتن جوانان و شهیدان جان شاعر را رها نمیکند و تکرار ترجیح چه کج رفتاری ای چرخ.
یاداور این زمینۀ ذهنی است و این که پیروزی یافتن حق بر باطل که غالبا زورمند و چیره است چه دشوار حاصل میشود.
n سراغاز بند دوم اساس کلام است:
خون جوانان وطن در تصویری زیبا و خون رنگ ، و سرایت این غم به همۀ اجزاء طبیعت؛
سرو و گل و بلبل.
n بند سوم انتقاد بر ارکان مملکت است و مقصران، و تجاوزگران به حقوق مردم و مظاهر فساد، و داد از خداوند عادل خواستن.
n بند چهارم را که زاری بر احوال وطن است غم انگیز کرده است.
در عین حال مشاهدۀ همین احوال و خرابیها سبب همت انگیزی است و دعوت به تلاش و حرکت و مردانگی و به استقبال خطر رفتن و در برابر تیر دشمنان سینه سپر کردن.
n پایان ترانه بند پنجم نیز با الهام از درد ملت و وطن الهام بخش شهامت و دلیری است.
درس جان بازی است و نبرد و کوشش و جنبش برای پیروزی از جوانانی که مردانه و عاشقانه جان باختهاند تا هموطنانشان آزاد و سربلند به سر برند
n ترانۀ عارف بی همراهی موسیقی هم زیباست و زبان او هم شایستۀ همزبانی و همدلی با عمومی مردم است اینک سالهاست که حنجرۀ عارف خاموش شده اما هنوز ملت ایران ندای گرم او را به گوش جان میشنوند که صدای عشق به وطن است و ملت و آزادی.
وبلاگ گروهی درس جامعهشناسی در ادبیات فارسی
گزارش کلاسی
دیدگاه لوکاچ و گلدمن نسبت به واقعیت اجتماعی رمان
n آیا ادبیات ارزش دارد؟
آیا ادبیات چیزی هست که به خاطر آن نویسندگان به زندان میافتند و یا کشته میشوند؟
اصلا چرا ادبیات باید چنین بهایی را داشته باشد؟
شاید به خاطر اینکه ادبیات آتش است.
ماریو بارگاس یوسا
n لوکاچ
لوکاچ اولین کسی بود که به نقش اجتماع در رمان برداخت.
درواقع قبل از لوکاچ اکثر منتقدین به نقش صرفا زندگی نامهای داستان یا اثر در متن میبرداختن و درواقع تا قبل از او متن به عنوان یک نوشته واسطهای بود برای رسیدن به نحوه زندگی مولف.
لوکاچ و بعد از او مریدانش یعنی لوسین گلد من، فردریک جیمسون و تری ایگلتون در زمینه نقد ادبی دیدگاه این متفکر را گسترش داده و نقدی را که او بنیان نهاد یعنی نقد مارکسیستی را گسترش داده و افقهای تازه تری را در بررسی یک متن ایجاد کردند.
n لوکاچ به هم ارزی مسائل اجتماعی اقتصادی با ساختار اثر توجه کرد که نقد ساختارگرایی تکوینی نام دارد که بعدها توسط مرید او لوسین گلدمن ادامه یافت.
لوکاچ و مریدان او بر این باورند که شرایط اجتماعی و اقتصادی ای که نویسنده در آن محصور است باعث نوشته شدن اثر میشود.
به زبان سادهتر دیدگاه ایدئولوژیک نویسنده در اثر سایه انداخته است و از طریق یک اثر ادبی و یا فلسفی و خوانش آن میتوان به دیدگاه ایدئولوژیک نویسنده راه یافت.
لوکاچ معتقد است یک اثر آینهای است که نویسنده بازتولید شرایط اجتماعی را در اثر ایجاد میکند.
برای مثال لوکاچ در تحلیلی که بر آثار کافکا نوشت درواقع دلیل ویژگی هولناک بودن آثار کافکا را ددمنشانه بودن
n جهان سرمایهداری مدرن و ناتوانی انسان در مواجهه با آن میداند.
او علت جامعه ستیزی آثار کافکا را این میداند که کل نظام سرمایهداری در حال تبلیغ و صف آرایی علیه فرد است و برای همین فرد در مقابل کل به مقابله برمی خیزد و درنهایت شکست میخورد که مسخ نمونه بارز آن است.
n همچنین لوکاچ اعتقاد دارد که بالزاک در آثارش توانست نشان دهد که سرمایه چگونه توانست قدرت را در فرانسه به دست گیرد یا در نگاه تولستوی قیام دهقانی است که از سال 1861 تا 1905 ادامه داشت و در تمام زندگیاش همین قهرمان را توصیف میکند.
n اگر بخواهیم درباره دیدگاه گلدمن حرف بزنیم باید اول درباره ساختار در ادبیات داستانی صحبت کنیم و بگوییم ساختار و ساختارگرایی چیست و بعد نقد ساختاری را بررسی کنیم.
n ساختار یعنی نظام.
در هر نظام، همه اجزا به هم ربط دارند به نحوی که کارکرد هر جز وابسته به کل نظام است و کل نظام به کاکل اجزا میچرخد.
n در ادبیات منظور از ساخت گرایی بیشتر به معنای نظامی است که بر اساس زبان شناسی ساختاری استوار است.
به موجب این رشته از دانش زبان یک نظام ارتباطی است و در آن بین دال و مدلول باید فرق گذاشت.
مدلول محتوا یا به زبان فنی منظور کسی است که سخن میگوید و دال یا علائم نوشتاری، مجموعه نشانههایی است که این مفهوم را میرساند.
n نقد ساختاری چیست؟
نقد ساختاری از3 مرحله تشکیل شده
استخراج اجزای ساختار اثر
برقرار ساختن ارتباط موجود بین این اجزا
نشان دادن دلالتی که در کلیت ساختار اثر هست
به همین جهت در نقد ساختاری همیشه سخن از کلیت اثر است و از این رو نقد ساختاری را نقد کلیت هم میدانند.
نقد ساختاری شعبههای گوناگون دارد:
اگر به ارزش سیاسی و اجتماعی واژهها توجه شود ساخت گرایی معنا شناختی است، اگر روابط ساختار اثر را با رویدادهای زندگی فردی و ساختار روانی نویسنده بسنجند، ساخت گرایی روانشناختی خوانده میشود و اگر به هم ارزی مسائل اجتماعی اقتصادی با ساختار اثر توجه شود، ساخت گرایی تکوینی نام دارد.
n گلدمن که مرید لوکاچ است و مانند او به هم ارزی مسادل اجتماعی اقتصادی با ساختار اثر توجه میکند، به تکوین ساختار اثر توجه دارد.
او هر اثر ادبی یا فلسفی را جزیی میداند مستقل از آفریننده که وابسته به یک گروه است و این گروه خود نیز جزیی است از ساختار اجتماعی اقتصادی سیاسی دورهای معین.
بنابراین هر اثر برجسته ادبی دربرگیرنده جهان بینی گروه است، چرا که جهان بینی فذاوردهای گروهی است.
بنابراین کارفرمای اصلی اثر، گروهی است که این جهان بینی در اندرون آن تدارک یافته، نه نویسنده که کارگزار است.
بدین ترتیب برای بررسی یک اثر برجسته 2 مرحله باید طی شود:
n نخست باید اثر را در ساختار آورد.
این مرحله را فرآیند درک مینامند.
در مرحله دوم باید این ساختار را در ساختار اجتماعی اقتصادی آن جای داد و این مرحله روند توضیح نام گرفته است.
n گلدمن اولین کسی بود که از سال 1947 چند سالی قبل از ظهور نقد تفسیری، طی مقالهای عقیدهای ابراز داشت و در آن نوشت:
عنصر اساسی آفرینش در این واقعیت نهفته است که در ادبیات و فلسفه، از دو دیدگاه متفاوت، بیان یک جهان بینی است و تدارک این جهان بینی نه یک واقعیت فردی، بلکه واقعیتی است اجتماعی.
در حقیقت میتوان گفت که این عقیده اساس روش او را تشکیل داد.
n اما جهان بینی چیست؟
مجموعه آرزوها، احساسها و اندیشههایی که اعضای گروهی و بیشتر افراد طبقهای را به هم مرتبط میکند و آنها را در برابر اراده گروه یا طبقه دیگری قرار میدهد.
هماهنگی هر اثر ارجمند به این جهان بینی بستگی دارد.
چون نویسنده برجسته نابغهای است که میتواند با حداکثر آگاهی ممکن خود از خواستها و اندیشههای گروهی که اندرون آن زندگی میکند به جهان بینی او انجامد.
بدین ترتیب، بین یک کلیت اثر و کلیت اوضاع اجتماعی دورهای که اثر در آن تکوین یافته است، هم ارزی کامل وجود دارد.
بنابراین وظیفه اساسی منتقد ساخت گرا یافتن و تحلیل این هم ارزی برای روشن ساختن دلالتهای اثر است.
n اما شاید تنها تفاوت میان گلدمن و لوکاچ آن باشد که گلدمن برخلاف لوکاچ برای فرد آفریننده ارزش بسیار قائل است، چون قصه نه بازتاب ساده اجتماعی، بلکه شکل هنری همان مسائل اجتماعی است.
بنابراین نویسنده بزرگ از روی واقعیت سطحی گرته برداری نمیکند، بلکه به واقعیت ژرف حیات و انسجام میبخشد.
او موجودات زندهای متفاوت با مردم جامعه خود میآفریند.
هنر هر نویسنده یافتن شاکلههایی سازگار با جهان بینی گروه است.
چنین کاری از عهده گروه بر نمیآید.
n از دیدگاه لوکاچ هر اثر برجسته دارای 4 مشخصه روشن و همسنگ است که هر منتقدی باید به آن توجه کند:
منش دقیقا منسجم اثر که هم ارز مسائل اجتماعی زمانه است.
غنای آن که به حداکثر آگاهی ممکن نویسنده مربوط میشود.
منش واقعی یا ممکن مجموعه عناصری که اثر را تشکیل میدهند.
بنابراین اگر دنیای نویسنده، شبیه واقعیت زمانه او نیست آرزوی گروه او را وصف میکند.
منش غیرفلسفی اثر:
چون هر اثر ارجمند راههای عملی نشانمیدهد و به صورت مفاهیم فلسفی بیان نمیشود.
داستان و رمان یکی از کهن ترین روشهای اندیشیدن در بین انسانها بوده و هست روایت کردن و بیان رخدادها و ماجراها در قالب نوعی نظم داستانی یکی از شیوههای اندیشیدن آدمی است مادر زندگی روزمره هم وقتی سخن میگوییم دائما داستان پردازی میکنیم به این معنا که برای بیان احساس و تجربه و نیازهای خودمان به نوعی حوادث پراکنده عالم را در قالب یک خط داستان میریزیم البته از روی غیر عمد که قصد کرده باشیم که عنصر خیالمان را در خدمت داستان سرایی بگیریم به عنوان مثال هنگام محاوره با دوستان در مورد حوادث روزمره دائما درحال داستان سرایی و روایت پردازی هستیم.
در واقع علم تاریخ فرق زیادی با داستان ندارد.
هایدن وایت مورخ مشهور آمریکایی سال 1973 کتابی به نام فرا تاریخ تخیل تاریخ در اروپای قرن 15 را نوشت که وی مورخان برجسته قرن 15 رامثل لئوپل و.
را بررسی کرد و نشان داد که آنها هنگام روایت کردن تاریخ عملا داستان میگفتند چون کتابهای تاریخی اینها درست مثل داستانها یک آغاز ی دارد و یک پایانی دارد و قالبهای ادبی مثل کمدی و تراژدی درواقع در روایت تاریخ هم وجود دارد در حدود سالهای 1970 فردی به نام E.
KARL کتابی به نام تاریخ چیست را نوشت در این کتاب این ایده مطرح میشود که بین تاریخ و گذشته فرق است.
تاریخ روایت انسانها از گذشته است اما گذشته مجموعه رخدادها و حوادث است و هنگام روایت ما از گذشته ما معمولا داستان سرایی میکنیم و متناسب با نیازها و ایدئولوژیها یمان گذشته را گزینش میکنیم از این رو تاریخ مجموعهای از وقایع عینی نیست بلکه مجموعهای از گزینشهای عدهای از آدمها به نام مورخان هستند و تاریخ مجموعهای از داستان هاست.
داستان گفتن چه در علم تاریخ و چه در زندگی روزمره و چه هنگامی که ما به عنوان ادیب و آموزه هایشان را در قالب داستان گفتهاند.
داستان و داستان گویی در هر دورهای از تاریخ متناسب با شرایط و زمانه روی داده و یک امر واحدی در طول تاریخ نبوده والتر بنیامین از اعضای مکتب فرانکفورت است و از بزرگترین منتقدان ادبی قرن 20 به حساب میآید مقاله به نام قصه گو دارد وی این مقاله را در نقد و بررسی لچکوف , قصه گوی روسی نوشته و در آن توضیح میدهد که بین قصه گویی و رمان نویسی فرق کلیدی وجود دایرد دنیای پیشا مدرن داستان سرایی به صورت قصه گویی بود ولی در دنیای امروز داستان سرایی به صورت رمان است و رمان یک شکل خاصی از داستان گویی است که کاملا باقصه گوی فرق دارد فرقهای اساسی بین قصه گویی و رمان این است که رمان محصول زندگی جدید است و به تعبیر والتر بنیامین رمان متعلق به دنیای چاپ است اما قصه متعلق به دنیای فرهنگ شفاهی است فرهنگی که به شیوه فولکور یک نقل میشده یک قرن بعد از اختراع صنعت چاپ سروانتس رمان دان کیشت را نوشته به این دلیل قصه متعلق به دنیای شفاهی و رمان متعلق به دنیای چاپ و نشر است که ماهیت قصه طوری است که میشود آن را شفاهی بیان کرد اما ماهیت رمان به گونهای است که غیر قابل بیان شفاهی میباشد رمان فقط باید خوانده شود و بیان جزئیاتی است که غیر قابل نقل است و نقل آن بی معنا است و بر عکس قصه اگر نوشته شود بی ارزش میشود رمان به بررسی جزئیات زندگی فرد میپردازد.
صنعت چاپ و نشر اگر نبود رمان هم نبود قصه متعلق به زمانی است که 599 جامعه توانای خواندن ندارند از این رو باید شفاهی گفته شود اما رمان متعلق به زمانی است که روز به روز به تعداد کسانی که توانای خواندن و نوشتن دارند افزوده میگردد قصه به بیان تجربیات آرمانها , اخلاق , خواستههای زندگی عملی انسانها میپردازد و از کار و تلاش آدمیان سخن میگوید در حالیکه رمان اینگونه نیست رمان بیان تجربه عملی روزمره ماا نیست از احساسات و عواطف انسانها بیان میکند ولی تجربه عملی زندگی نیست یعنی نمیخواهد آموزش بدهد مهارتهای زندگی را اما همه قصهها پند اخلاقی دارند و به نوعی بیان یک نکته عملی ی در زندگی هستند اما نتیجهگیری از رمانها بی معنی است اما همه قصهها دارای نتیجهگیری اخلاقی هستند مانند داستانهای آل احمد که همه آنها دارای نتیجهگیری اخلاقیاند و در حکم دانای کل پندهای مختلفی را به مخاطب میدهد ولی بوف کور هدایت یک رمان درجه یک است و هیچ
اه از آن نمیتوان نتیجهگیری کرد
جورج لوکاچ
برخی وی را بزرگترین فیلسوف و منتقد ادبی مارکسیست پیشنهاد کردند که آرا و اندیشه هایش نقش مهمی دربز اندیشی ایدههای مارکسیسم داشته است لوکاچ از شاگردان زیمنس است و بسیار تحت تاثیر جامعهشناسی آلمانی است وی از راه ادبیات آرا و اندیشههای فیلسوفانهاش را بیان میکند نوشته هایش با حساسیت گستردهای در اروپا رو به رومیشود و دلیلش این بود که وی مارکسیسم بود ولی ارتودکس را قبول نداشت و به همین دلیل یک باز اندیشی انتقادی نسبت به مارکسیسم ارتودکسی داشت مارکسیست ارتودکسی این ایده بود که زیربنا اقتصاد و شیوه تولید است ولی مارکس هرگز این ادعا را نکرده بود که زیربنا اقتصاد است و این طور جا افتاده که وی قبول دارد زیر بنا اقتصاد است مارکس جملاهای دارد که این هستی اجتماعی ماست که آگاهی مارا تعیین میکند به عبارت دیگر آنچه که ما میاندیشیم و به آن آگاهی اجتماعی میگوییم یعنی مذهب هنرها و تمام علوم و فلسفه و.
که قالبهای آگاهی ماست نگاه مارکس این است که همه این آگاهیهای در نتیجه هستی اجتماعی ماست و هستی اجتماعی را به غلط اینگونه باشد که زیر بنا را نظانم تولید در نظر بگیریم باید ادبیات و تمام علوم را منشا ش را نظام تولید بدانیم
در نگاه مارکسیستی گفته میشود که کل تاریخ چند مرحله دارد مرحله کمون اولیه برده داری فئودالیسم بورژوازی و کمونیسم و هر دورهای از اینها یک نوع شیوه تولید هستند یعنی در فئودالیسم شیوه تولید مبتنی است بر زمین داری و کشاورزی و رابطه ارباب و رعیتی و در بورزوازی مبتنی بر نظام کارگر و کارفرماست.
این طرح مارکسیستی کلاسیک بود و گفته میشد که ادبیات شکلی از آگاهی است و همه اشکال آگاهی در نظامهای اقتصادی و سیاسی حکم ایدئو لوژی را دارند و ایدئولوژی هم یک نوع آگاهی کاذب است یعنی اینکه طبقه حاکم و قدرتمند این طبقه تلاش میکند یک شناخت وارونه و غیر واقعی از واقعیت را به طبقات پایین القا میکند که نظم موجود بهترین نظم ممکن است و آن ارزشهای که موجب استمرار طبقه حاکم میشود را برای جامعه درونی کند به طور یکه مردم خودشان بپذیرند استبداد و سلطه را و خودشان باور کنند که ایده ل همین است و به همین دلیل او میگفت که ایدئولوژی آگاهی کاذب است به چه معناست به این دلیل که آگاهی که واقعیت را بیان نمیکند بلکه به نوعی رابطه ظلم و ستم را به عنوان حقیقت و امر اجتناب ناپذیری آرمانی به جامعه معرفی میکند و ادبیات و فلسفه و دین در خدمت این امر است.
به همین دلیل مارکس میگفت دین افیون توده هاست و بیشترین ظلم را ادیان به مردم کردهاند و برای استیلا بر تودهها بیشترین کار را ادیان کردهاند و لی هنرها در دنیای جدید همان کاری را میکنند که دین در دنیای گذشته میکرد یعنی ادبیات و داستان و باقی هنرها همه ایدئولوژی و آگاهی کاذب هستند البته این آموزهها را مارکسیستی به نام آنتونی گرامشی کسیکه در سالهای 1920 1930 در دولت موسیلینی زندان بود و ایدهی این است چگونه فرهنگ عامه پسند مثل سینما چطور نقشی را بازی میکند که دین در گذشته این کار را میکرد آموزههای ارتودکسی مارکس با نقدهایی مواجه شد یکی اسن بود که ادبیات اگر فقط یک آگاهی کاذب است و از روابط مادی به معنای محدود کلمه یعنی فقط از نظامهای تولیدی تبعیت میکند در این صورت ادبیات فاقد استقلال است و ادبیات فاقد ارزش است بلکه آن چیزی که تعیینکننده ادبیات است و این صاحبهای ابزار تولید هستند که شرایطی فراهم میکند که در آن ساختار ادبیات به نفع آنها شکل بگیرد و ان ساختار سیاسی اجتماعی که در جامعه بر مبنای شیوه تولید شکل میگیرد آن ساختار رمانی را تولید میکند که ان رمان آگاهی کاذب است.
حرف لوکاچ این است که به این صورت ادبیات فاقد ارزش و استقلال است وو نویسنده و هنر نادیده گرفته میشود و به این صورت به همین دلیل لوکاچ دنبال این بود که نظریهای ارائه دهد که از آن طریق بتواند هم در چارچوب کلی اندیشه مارکسی بمان د و هم مارکسیست ارتودکسی را نقد میکند یعنی لوکاچ قبول دارد که ادبیات متاثر از هستی اجتماعی و شرایط مادی جامعه است اما شرایط مادی را او فقط محدود به شیوه تولید و ابزار تولید میداند و میگوید که مفهوم شرایط مادی در جامعه خیلی وسیع تر از این است که شیوه تولید در نظر گرفته شود بلکه آن چیزی که ادبیات هنرها و فلسفهها را تحت تاثیر خودش قرار میدهد کلیت شرایط مادی جامعه است یعنی طبقه اجتماعی نظام سیاسی و نظام اقتتصادی و مناسیبات گروههای اجتماعی و.
و از این نظر مفهوم مادی فراتر از مفهوم اقتصادی است و مفهوم اقتصادی فراتر از مفهوم صرف شیوه تولید است.
به همین دلیل لوکاچ به دنبال این است که نظریهای را بیان کند که به کمک آن رابطه شرایط عینی را با رمان بیان کند اما شرایط عینی را محدود به شیوه تولید نداند.
لوکاچ چند مفهوم کلیدی را طرح میکند که به کمک ان بتواند ایده خودش را شکل دهد اولین مفهوم مفهوم کلیت است لوکاچ معتقد است یک رمان و اثر ساختار متنش از یک کلیت برخوردار است که خیلی نمیشود با تجزیه کردن به عناصرش آن کلیت را فهم کرد تمام حرف لوکاچ این است که هنگام نقد یک رمان و داستان باید دو چیز را بشناسیم یکی اینکه خود یک رمان و کلیت یک اثر یا رمان به یک چیزی دلالت میکند آن دلالت کلی ساختار یک متن به یک امر را ما باید بشناسیم اگر آن را بتوانیم پیدا کنیم و بگوییم کلیت یک رمان به چه چیزی دلالت میکند در آن صورت میتوانیم بفهمیم که آن رمان به آنچه دلالت میکند جهان بینی آن رمان است هر رمان یک شیوه نگریستن و مشاهده کردنواقعیت است به تعبیر دیگر آن چیزی که کلیت یک رمان را میسازد درون مایه محتواییاش نیست بلکه سبک رمان است چون هر رمانی یک سبکی دارد از لحاظ نگارش که آن سبک نگارش یک شیوه نگریستن به واقعیت است کلیت هر رمانی یک نوع طرز نگریستن به عالم واقع را نشان میدهد این شیوه دیدنی که در رمان است و لوکاچ اسم آن را جهان بینی میگذارد و در سبک رمان وجود دارد و نه محتوایش چیزی نیست که نویسنده تولید کرده باشد بلکه آن چیزی است که در جامعه و شرایط اجتماعی وجود دارد و نویسنده به عنوان فردی که در آن شرایط سیاسی و اقتصادی دارد زندگی میکند به آن توانایی را دارد نسبت به بقیه آدمها که بتواند آن جهان بینی را بگیرد و منتقل کند به جهان آفرینشهای هنری و ادبی به عنوان مثال رمان و سوسه قرن نوشته آندره ماندرو داستان یک روشنفکر چینی است که در اروپا و یک روشنفکر ارو پایی است که در چین است و با هم نامه مکاتبه میکنند رو شنفکر ارو پایی در چین از بحرانهای موجود در چین سخن میگوید.
و روشنفکر چینی در اروپا از بحرانهای موجود در اروپا سخن میگوید روشنفکر اروپایی چون از ارو پا در چین مستقر شده قادر است چین و بحرانها یش را ببیند و رو شنفکر چینی که در اروپا مستقر شده قادر است بحرانهای اروپا را ببیند بحث لوکاچ و گلد من این است که رمان وسوسه قرن و رمانهای دیگر یک طرز نگرش علمند و طرز دیدن واقعیتهای موجود علمند که این جهان بینی و طرز دیدن را نویسنده درست نکرده و در شرایط سیاسی و اجتماعی است نویسنده تنها کاری که کرده این است که از حد اکثر آگاهیهای ممکن برخوردار است یعنی نسبت به سایر مردم موجود در جامعه آگاهی بیشتری دارد توانایی اینکه بتواند حداکثر آگاهی موجود در واقعیت را منتقل کند به جهان هنری و ادبی را دارد از این رو از نظر گلدمن و لوکاچ نویسنده فرق با آدمهای عادی دارد زیرا آدمهای عادی آگاهی واقعی دارند ولی نویسنده حداکثر آگاهی ممکن را دارد و بین آگاهی واقعی و حداکثر آگاهی ممکن خیلی فرق است.
حداکثر آگاهی ممکن یعنی نویسنده فیلسوف و کسی که میتواند از رفتار مردم گفتار مردم و زندگی واقعی مردم عناصر شناختی و آگاهیها را درک کند و بعد آن را به جهان آفرینشها ی هنری منتقل کند البته بحث لوکاچ و گلد من این نیست که بر خلاف آنچه مینویسد آگاهی دارد بلکه نظرشان این نیست مکه تمام آنچه در اثر هنری دیده میشود آن را اندیشیده بلکه خود نویسنده هم عضوی از جامعه است و در آن زندگی میکند و این آگاهی ممکن که در جامعه تولید میشود به این دلیل در 400 سال پیش نمیشد رمان نوشت که این جهان بینی که امروزه در جامعه میبینیم در 400 سال پیش وجود نداشت این نیاز به بیان کردن خو د و توجه به فرد امروزه به وجود آمده لوکاچ و گلدمن سه نوع رمان را از هم متمایز میکنند 1 رمان زندگی نامهای که یک نوع از آن زندگی نامه ایده آلیستی است که در آن قهرمان رمان آرمانها و ایده آلهای زیادی دارد ولنی شناختنش از واقعیت محدود است ماند دن کیشت که برای رسیده به آرمانهایش حاضر است هر کاری بکند رمانهای مانند این به دنبال ارزشهایی است که حتی ممکن است در این دنیا امکان تحقق آن نباشد بنابر این خیلی ایده آلیستی است 2 رمانهایی که مانند آبلمف که در آن قهرمان داستان شناختش از واقعیت اجتماعی درست است یعنی به دنبال آرمان خواهی و ایدهآل گرایی نیست اما آدم تنبلی است که آن جسارت و پویایی را ندارد که به تحقق ذهنیت هایش برسد.
3 رمانهای آموزشی مثل رمان آموزش عاطفی اثر پلوور که این دسته از رمانها با زندگی نامه یک نففر سرو کار ندارد بلکه با آدمعای مختلفی سرو کار دارد که در آن با یک نوع قهرمان سرو کار پیدا نمیکنید بلکه با وضعیتی مواجه میشوید که زندگی فاقد یک قهرمان مشخص است و حوادث و اشیا هستند که پهنه زندگی را پر میکنند این نوع رمان پیچیده است و پیچیدگی زندگی اجتماعی را بیان میکند و با وضعیت چند لایه و پیچیده جامعه در ارتباط مستقیم که آدم یکی از اعضای این مجموعه است و مثل قهرمان سایر رمانها نیست که حرف اول و آخر را بزند.
گلدمن میگوید این سه نوع رمان سه جهان بینی هستند و سه نوع شیوه نگریستن به عالمند که در سبک رمان دیده میشود یعنی این کلیت و ساختار رمان است که دلالت میکند بر سه تا ساختار بر جامعه و آن مطلب که میگوید هم ارزی بین ساختار رمان و ساختار جامعه وجود دارد همین جاستکه سه وضعیت سیاسی اجتماعی داریم با سه جهان بینی که هر کدام از سبکهای رمانها هم ارزند با یک وضعیت خاص:
اجتماعی و سیاسی
|
کفر زمان را
هزارهها زیستهام
در بیابان
هیچ از ترنم قطرهها عاشق
من التماس باریکههای خونم را
لابلای قهقهههای بغض آلوده پنهان
آواز لنگرهای آویزان
نعرهی ماهیگیران لال
من حقارت این کویر را هزارهها زیستم
هزارهها.
2 اردیبهشت
|
دستی میان دشنه و دیوار است
دستی میان دشنه و دل نیست.
از پلهها
فرود میآییم
اینک بدون پا.
لیلای من همیشه
پشت پنجره میخوابد
و خوب میداند
که سپیده دمان
بدون دست میآیم
و یارای گشودن پنجره
با من نیست.
خوابیدهای؟
نه؟
بیداری؟
آیا تو آفتاب را
به شهر خواهی برد
تا کوچههای خفته در میانهی باران
و حرفهای نمور فاصلهها را
مشتعل کنی.
تا دو سمت رود بدانند
که آتش
همیشه نمیخوابد به زیر خاکستر.
در زیر ریزش باران
رگبار تیغ برهنه
میدانم تو دامنه میخواهی
میدانم
تا از کناره بیایی
و پنجرهها را
رو به صبح بگشایی.
من
با سیاهی دو چشم سیاه تو ،
خواهم نوشت
بر هر کرانهی این باغ
دستی همیشه منتظر دست دیگرست
چشمی همیشه هست که نمیخوابد.
|
30 ی ما از کرگی چشم نداشت!
درست میبینید ، خری خبری که چشم نداشته باشه میشه 20:
اصلا یه سوال.
تا حالا پرسیدید چرا بیست و سی؟
یا مثلا چرا بیبیسی؟
اصلا بیست و سی چه ربطی به بیبیسی داره نه؟
کاملا معلومه که هیچ غرضی در نامگذاری این بخش خبری کبک نما وجود نداشته!
حتما گیج شدید که بالاخره خر یا خبر یا کبک؟
اینم کاملا تصادفی یه سری توضیحات داره!
چند وقتیه با بخشی به نام صرفا جهت خنده آشنا شدم!
آقای خبرنگار زحمت کش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران!
لطفا ما را از تناول کردن خبرهای خر کنندهتان معاف نموده ، سر میکروفون مبارک در ما تحت زمین دولت فرو نموده و کباکانه!
به خر کردن ملت همیشه در صحنه ممارست بفرمایید!
باشد که در زمرهی عیسایان سرخ موی چهار پای ، قلاده هایشان را بکشید و از گاز گرفتنهای متوالی جلوگیری نمایید.
جوی که توی دولت اسلامی حاکمه ، جو خویش کبک پنداریه و دیگر خر پنداری!
به این معنا که خودشون به خودشون گیر میدن ، خودشون خودشونو عزل میکنن ، دو روز دیگه نصب!
میکنن!
حالا جالب اینجاس این وسط از نظرات امت هم استفادهی کامل میبرن و حظ سمعی و بصری میبرن!
عجب!
امت هم نظر میده!
آقای خبرنگار ، مرغ همسایه غازه؟
آقای 20:
30 ، اعتراضات داخلی کشکه و مال خارجیا طلاس؟
آقای 20:
30 ، وقتی از اعتراضات فرانسه که سرکوب میشه حرف میزنی ، از معلمای وطن خودتم بگو که زیر مشت و لگد له شدن!
از بچههای دانشجو هم بگو که 18 تیر چه بلایی سرشون آوردن روساتون.
خواهش میکنم از واقعیت داخلی هم خبر بده.
سوتی از 4 تا بی سواد نمیخواد بگیری.
آقای صرفا جهت خنده ، خیلی مسخرهای.
فکر کردی پاک میشه دفترمون از اسمت که چه حرفایی رو نشخوار کردی تو بحبوحهی کشتار رفیقامون؟
بی خیال.
مثه این میمونه خفه شی تو اوج فریادت.
ببینید:
صرفا جهت اطلاع!
بهتر بود میگفتن:
صرفا جهت خنده!
|
شبانهای از ابراهیم در آتش احمد شاملو همراه صدای شاعر
قسمتی از شعر:
ما
بیرون زمان
ایستادهایم
با دشنهی تلخی
در گردههایمان.
بشنوید:
شبانه ، با صدای احمد شاملو
|
راهاندازی وبلاگ حرف حساب همزمان با تولد امام رضا ع با لبیک به پیام مقام عظمای ولایت:
من میخواهم از جوانها اظهار توقع کنم
جوانهای عزیز!
مبارزه کنید با بروز و رواج اعتیاد در جامعهتان
مبارزه کنید با رسوخ فرهنگهای فساد انگیز در جامعهتان
امروز شما مرزداران در منطقه دفاع مقدس از عقیده و عمل و رفتار اجتماعی هستید
|
این مدت تو یادگیری راهها و مسیرها و جاهای دیدنی تا حد زیادی پیشرفت کردم و فکر میکنم
جمعه بود که برای یه کاری رفتم بیرون و اون تابلوی جهارباغ بالا ی روی چهارراه تو چشمم بود
شدید بعد همون موقع یهویی تصمیم گرفتم برم.
خودمم تنها بودم.
یه 10 دقیقهای رفتم و بعد
از یکی پرسیدم و دیدم خیلی هم دور نیست!
تصمیم داشتم اگه دور باشه برگردم اما خب چون
از اونجا به بعد یه 10 15 دقیقهای راه بود دیگه رفتم همونطوری پیاده.
و یهویی رسیدم بهش!
همونجوری راه میرفتم توش و واسه خودم میچرخیدم و عکس میگرفتم و نگاه میکردم!
احساس
میکردم اینجا با روحیات من سازگاره و یه کم از فکر دوری و خوابگاه و اینا ، دورم میکنه.
بعدش
یه آب انار تووپ خوردم و تشنگی اینهمه راهم برطرف شد و سرخوش شدم!
از خوابگاه بخوام بگم خیلی دوسش ندارم راستش!
مهمترین دلیلش هم اینه که هم اتاقی هام
به من نمیخورن!
یعنی آدمای به شددت آروم و سرشون به کار خودشونن!
و بجز آشنایی و شناخت
کلی و یه سری صحبتهای عادی و متفرقه ، حرف دیگهای با هم نداریم!
نه اونا خییلی راحتن
نه من!
با بچههای یه سری اتاقها و واحدهای دیگه کمکم دارم جور میشم اما همین که
کلاسا شروع شد همه شروع کردن به درس خوندن!
0 0 کلا نهایتا میان شام میخورن و فوقش
چند دقیقهای هم صحبت میکنن بعد و قبلش همه ش میشه کلاس و درس!
از دانشگاه هم بگم که هنوز اکثریت تو همون جو دبیرستانن!
سر کلاس یه درس عمومی مثل
ادبیات اونقدر سوال میپرسن که حد نداره.
هی میپرسن هی آرایه میگن هی استاد میگه این
همه دقیق به کار شما نمیاد اصلا ، ولی کی گوش میده؟
من کلا از تصورم از داشگاه چیز دیگهای بود و تو همین مدت کم احساس پوچی میکنم کاملا!
اصلا
با تصوراتی که من داشتم یه دنیا فرق میکنه!
از همین چند روز تصمیم گرفتم که دیگه واقعا برای
کارها و فعالیتهای مختلف برنامهریزی کنم که بیکار نباشم کلا که این احساسات بخواد بیاد
سراغم و اونجوری راحتتر میپذیرم این تغییراتو.
چند روز پیش داشتیم با بچهها در مورد اینکه کی میرن خونه صحبت میکردیم که در کمال نعجب
دیدم بجز چند نفری که راهشون خییلی نزدیکه در حد 2 3 ساعت ، بقیه حالا حالاها قصد رفتن
ندارن کلا!
حتی تو تعطیلات!
با اینکه بعضیها راهشون از من خییلی نزدیکتر بود اما میگفتن
نمیشه رفت و وقت نیست و کلاس هست و.
به من گفتن ت تاسوعا و عاشورا میری خونه؟
من گفتم اگه تا قبل از اون موقع نرم خیلی کار کردم که موندم!
واقعا نمیفهمم فازشون
چیه؟
از همین اول نمیرن بعدش فکر کنم سال به سال برن خونه دیگه!
و اما مهمترین اتفاقی که این مدت برام افتاد این بود که با ستایش عزیز یکی از دوستای
مجازی و وبلاگی که از قبل میشناختم دیدار داشتم!
بعد چند بار اون دنبال من بگرده و من بگردم
دنبالش ، بالاخره یه روز تو غرفه شون بود و همون موقع که اس داد بهم ،منم همون دور و برا بودم!
دیدمش ولی نمیخواستم مستقیم برم پیشش!
رفتم از پشت بقیهی غرفهها یهو جلوش ظاهر
شدم!
و اصلا نمیتونستم خودمو معرفی کنم فط میتونستم لبخند بزنم و بخندم!
که دیگه خودش
متوجه شد من غیرعادیم!
خلاصه اون روز یه یکی دو ساعتی باهم بودیم و از همه چی و همه جا
صحبت کردیم و اتفاقاتی که اونجا افتاد ، خیلی جالب بود و به من که خییلی خوش گذشت.
یه بار دیگه هم امروز با هم بیرون بودیم برای درست کردن اینستای من!
و درکمال تعجب ، فقط
ستایش اینستای خودش رو برام فرستاد و خیلی شیک و مجلسی خوب شد اینستا!
و با وضعیتی که اون مغازه داشت و اتفاقاتش ، کلیی ضایع شدیم ما!
که البته اون موقع هیچ کدوم
اصلا به روی خودمون نیاوردیم!
و با اعتماد به نفس تماام اومدیم بیرون!
از وقتی که ستایش رو دیدم و ارتباطم هم خب به نسبت باهاش بیشتر شده ، خییلی احساس بهتری
دارم و خیلیی اینجا برام قابلتحملتر شده که بی نهایت ازش ممنونم:
این پست نصفش چند روز پیش نوشته شده نصفش هم امروز!
اتفاقات و دغدغههای زیادی بود
که میخواستم بگم ، اما الان حافظه یاری نمیکنه!
|
ایران ستاره درخشان خاورمیانه
و
بزرگترین تمدن جهانی است
|
کاواک هم مثل همهی جوونهای ایرانی به این درد لعنتی غریبگی مبتلاس.
قطعههایی از تکست آهنگ:
دل من، جا موند از همه دل من، تا خوند از غمش
که بگم ، داستان زندگی ما رو جا گذاشت و رفت واسه پیدا شدن باید تا کجاشو گشت؟
حقیقت پیداس توی سفرهی خیال میگه زندگی خوابه ، یه مردهی بیدار!
دنبال آدم برو آدم ببین مثه آدم زنده باش آدم بمیر
این قسمت از آهنگ رو خیلی عالی کار کرده ، یه کم دقت کنید متوجه منظور من خواهید شد.
قدیم دست به دعا هرکیدردشو میداد الان جوونمون از خدا مرگشو میخواد
اما آخره داستان و رک بذار بگم اگه دعام گرفت پس خوش به حال من
لینک آهنگ در سایت خورشید رپ رپ سان
|
در تب سنگین خویش فریاد میکشیدم و
خلق را
گوش و دل اما به من نبود.
خبرم بود که اینان
نه لوح گلین
که کتابی را انتظار میکشند
و شمشیری را
و گزمه گانی را که بر ایشان بتازند
و با تازیانه و گاوسر ،
و به زانوشان در افکنند
در مقدم آن کو
از پله کان تاریک به زیر آید
با شمشیر و کتاب.
پس من بسیار گریستم
و هر قطره اشک من حقیقتی بود
هر چند که حقیقت
خود
کلمه یی بیش نیست
گویی من
با گریستنی از این گونه
حقیقتی مایوس را
تکرار میکردم.
آه
این جماعت
حجقیقت خوف انگیز را
تنها
در افسانهها میجویند
و خود از این روست که شمشیر را
سلاح عدل جاودانه میشمرند،
چرا که به روزگار ما
شمشیر
سلاح افسانه هاست.
نیز از این روی
تنها
شهادت آن کس را پذیرنده میشود به راه حقیقت
که در برابر شمشیر
از سینهی خود
سپری کرده باشد.
گویی شکنجه را و رنج و شهادت را
که چیزی سخت دیرینه سال است
با ابزار نو نمیپسندند؛
ورنه
آن همه جانها که به آتش باروت سوخت
ورنه
آن همه جانها ، که از ایشان
تنها
سایهی مبهمی به جای ماند
از رقمی
در مجموعهی خوف انگیز کرورها و کرورها؟
آه
این جماعت
حقیقت را
تنها در افسانهها میجویند
یا آن که
حقیقت را
افسانه یی بیش نمیدانند.
و آتش من در ایشان نگرفت
چرا که دربارهی آسمان
سخن آخرین را گفته بودم
بی آن که خود از آسمان
نامی
به زبان آورده باشم.
|
ناگهان فرو ریختنیمکت چوبی پارک
درست مثل من
در آخرین نگاهی که دلتنگ بود
هی راه میروم
هی شعر میخوانم
هی جای خالی تو را
مینویسم
درختان
برگ برگ اشک میریزند
و پرندگان
به چیدن تنهایی من
گرد میآیند
نترس
بی راهه نمیروم
در چشمهای تو
دنبال خودم میگردم
|
صبوحی
برای م.
آزرم
به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه هایم
از وبال بال
خمیده بود
و در پاک بازی معصومانهی گرگ و میش
شب کور گرسنه چشم حریص
بال میزد.
به پرواز
شک کرده بودم من.
سحرگاهان
سحر شیری رنگی نام بزرگ
در تجلی بود.
با مریمی که میشکفت گفتم:
شوق دیدار خدایات هست؟
بی که به پاسخ آوایی بر آرد
خسته گی باز زادن را
به خوابی سنگین
فرو شد
هم چنان
که تجلی ساحرانهی نام بزرگ؛
و شک
بر شانههای خمیدهام
جای نشین سنگینی توان مند بالی شد
که دیگر بارش
به پرواز
احساس نیازی
نبود.
|
فایل صوتی از احمد شاملو که به سفرنامه معروف هست رو براتون میذارم.
پیشنهاد میکنم اصلا از دست ندید.
مطالب مهمی در پایان این فایل گفته شده که در همین راستا یه خاطره براتون میگم.
دیشب با دوستان داشتیم چت میکردیم به زبان فینگیلیش!
، که به لغتی برخورد کردم که
حالا املای فینگیلیشیش یه کم بحث بر انگیز بود ، اون لغت این بود:
شرع:
سخن کوتاه میکنم.
تکرار میکنم اصلا از دست ندید این فایل رو.
|
داستان از جایی برای من شروع میشه که گزارشهای جالبی از آقای نجف زاده در خبرهای مختلف 20:
30 و ساعت 22 کانال 3 مکرارا پخش میشه و بعضیهاشون حتی ذهن رو به سمتی میبره که نه انگاری یه همصدا پیدا شده که صدای ما رو روی آنتن میبره!
ولی همونطور که انتظارش میرفت مثل باقی کسانی که پاشنشون به زمین دولتی گرمه و دستشون تو کاسهی مردم فریبی وول میخوره ، زد اون کانال و به زبون اصلی!
شروع به چشم پوشی از اتفاقات داخلی کرد و بینای مردم شد!
این جملاتی بود که بعد از خوندن این خبر:
nn9001060062 ناخوداگاه به زبونم اومد و انگشتام نوشتشون!
تیتر خبر واقعا مظلومیت این آقازاده رو مثل مشتی بر دهان استکبار جهانی که فرانس هم بخشی از اونه میکوبونه!
نجفزاده:
من سند زنده فقدان دموکراسی و آزادی در فرانسه هستم
آقای کامران خان ، من دقیقا امثال تو رو میشناسم.
با یه ژست روشنفکری و سینهای داغدار از ظلم به شیعه جلو میاین و در کمال ناباوری به ملتی که ظاهرا براش دل میسوزونید خیانت میکنید!
دیگه فکر میکنم این روزها خیلی چیز مشخصی باشه این خیانت خبری!
خیانتی که کور خودم و بینای مردم هست.
مرگ خوبه واسه همسایه هست.
و هزارتا ظرب المثل دیگه گفته شده که عینا وصف حال شماست!
من هرگز فراموش نمیکنم اون روزی رو که به معلمان حقیقتا زحمتکش ما بی ادبی دولتی شد و بعضیشون زخمی شدند و بعضی دستگیر و حرف و صداشون هم به هیچ کجا نرسید.
حتی زمانی که بچههای بسیجی!
با پلاکاردهای برای از بین بردن اسرائیل نستله نمیخوریم جلوی سفارت انگلیس جمع شدند و تعدادشون یک صدم اون معلمها هم نمیشد و در روزنامهها و تلویزیون غوغا کردند ، دریغ از یه نیمچه خبر!
راجع به اعتراض معلمانی که راجع به حقشون حرف میزدن!
آقای نجف زاده بالاخره یه روز به هم میرسیم.
روزیکه دیگه خیلی دیره برای ادای روشنفکری و حق طلبی در آوردن!
برگردیم به خبر!
این فعال رسانه افزود:
این برای من تجربه بسیار خوبی بود و حداقل خودم فهمیدم که فرانسه با وجود اینکه مدعی دمکراسی و جهان آزاد رسانهها است، در عمل چه مقدار به آن اعتقاد داشته و چقدر میتواند به آن پایبند باشد.
ما هم حداقل فهمیدیم زمانی که برادران و خواهرانمون رو انگ خائن و مجاهد میزدن و میکشتن شما مثلا در ایران نبودی و دنبال حق هزاران سال گذشتهی ما بودی!
راستی یه ضرب المثل دیگه:
نقد رو ول کرده چسبیده به نسیه؟
وی تاکید کرد:
اگر من دوباره به فرانسه برگردم مجددا در مورد موزه لوور فرانسه گزارش تهیه میکنم و میگویم که این اشیاء عتیقه را چگونه دزدیدهاند؟
، مجددا در مورد نیروگاه هستهای اوریدف که 50 درصد سهام آن متعلق به ایران است گزارش تهیه میکنم و این سوال را مطرح میکنم که سهم ایران کجاست؟
نجفزاده ادامه داد:
مجددا گزارش تهیه میکنم و ماجرای خونهای آلوده به ویروس ایدز را که برای اولین بار از فرانسه به ایران وارد شد را مورد بررسی قرار داده و میگویم فرانسویها هنوز غرامت آن را به ما ندادهاند؛
اینها سوالهایی است که وظیفه من است که به عنوان خبرنگار بپرسم.
آاه کهای کاش شما در ایران مانده و انتقادهای داخلی را منعکس نموده و حق حالای ما را بگیری که الحق تو امام زمانی!
ما از تو خواهش میکنیم در ایران بمان و حق حالای ما را بگیر و گذشتهی ما را ول کن و جیب مبارک دولت را ول کن!
ما که میدانیم برای چه حرص میزنی پدرسوخته!
راستی!
ما بالاخره فهمیدیم وظیفهی یک خبرنگار چیست!
فهمیدیم خبرنگار باید چه سوالهایی را بپرسد!
فهمیدیم چطور مظلوم نمایی کنیم و حق گویی و حق طلبی را از گردن خود رد کنیم!
فهمیدیم آقای کامران نجف زاده!
اگر خارج از کشور بودی و ندیدی حالا ببین!
آقای نجف زاده ، این مردم به جزای کدوم گناه نکرده دارن مجازات میشن؟
آقای نجف زاده چرا حرفی نمیزنی پس؟
نکنه چون خارجی نیستن سکوت کردی؟
مثل اینکه بیگانه پرستی همه جا رو فرا گرفته.
|
نقل از وبسایت احمد شاملو
سایت کتاب کوچه، به مناسبت هشتاد و پنجمین زادروز احمد شاملو راهاندازی شد.
هدف این سایت انتشار دیجتال همهی مدخلها و فیشهای کتاب کوچه است.
ورود اطلاعات این سایت از امروز به صورت هفتگی صورت میگیرد.
این سایت اطلاعات را در دو شکل در اختیار علاقمندان فولکلور ایران قرار میدهد:
نسخهی اصلی کتاب کوچه، اصطلاحن نسخهی فقط خواندنی که از امروز قابل دسترسی است و انتشار آن آغاز شدهاست.
نسخهی توسعه یافتهی کتاب کوچه که از دوم مرداد 1390 به صورت یک دانشنامهی قابل ویرایش در اختیار علاقهمندان قرار خواهد گرفت.
همکاران ما در حال تهیهی برنامهها و استاندارهای مناسب برای نشانهگذاری معنایی محتوی هر دو نسخهی مذکور هستند.
این برنامهها نسخهی موجود کتاب کوچه را به فهرستهای استاندارد فرهنگ، اشخاص، مکانها و ورودیهای دیگر فرهنگ عامه متصل خواهد کرد.
از این هفته، کتاب کوچه را در سایت کتاب کوچه دنبال کنید و نظرات و پیشنهادهای خود را برای ما بنویسید.
لینک وبسایت کوچه
لینک این مطلب در وبسایت shamloo.
|
یکی از بازدید کنندگان پرسید چرا شعرها رو با عنوان نقب میذارم.
راستش رو بخوای اصلا این شعر گذاشتن علتش این بود که با شعرهای استخوان دار آشنا کنم دوستان رو.
اما اینکه به عنوان نقب میذارم؛
علتش امانت داری هست عزیز!
ببین شاعری که شعرش چاپ میشه در قالب یک کتاب؛
با تعداد فروشی که این کتاب داره دلگرم میشه ، گرچه اگه حتی یک نسخه هم فروش نره هیچ تاثیری در نوع شعر گفتن یا شعر نگفتنش نداره.
اول میخواستم کتاب شعر معرفی کنم مخصوصا اینکه تو ایام نمایشگاه کتاب هم هستیم.
ولی.
صورت جالبی نداشت ، گفتم اگه با عنوان نقب بذارم احتمالا خواننده با دیدن اسم کتاب خودش مشتاق به خرید میشه.
در کل این وبلاگ قراره جایی باشه برای معرفی شعر و شاعر و مطالب و مقالات مختلف با موضوع هنر!
حالا این هنر میتونه موسیقی باشه ، شعر ، سینما و چیزهای دیگه که بعدا خودتون متوجه میشین.
راستی یه کتابی دیدم تو نمایشگاه با یه عنوان خیلی جالب!
مرگ پیراهنش را عوضی پوشیده شعرهای جالبی توش داشت از جمله شعر:
فوتبالیستهای 2!
که مضمون فوقالعادهای داشت ، نشر فصل پنجم هم چاپش کرده بود!
|
یادم نمیاد کجا با وبلاگش آشنا شدم ولی از این بابت خیلی خوشحالم.
چیزی که باعث شد این روزانه رو پست کنم ، یکی از دست کشیده هاس!
خیلی حس عجیبی بهم دست داد وقتی این رو دیدم ، یهو انگار همهی عمرم جلوی چشمم اومد.
عکس از بلاگ شخصی سجاد حسینی بیشتر ببینید و بخوانید:
وبلاگ شخصی سجاد حسینی
|
فردی مرکوری یا فرخ بولسارا ،مغز متفکر و خوانندهی اصلی گروه راک کوئین گروهی که بیش از دو دهه با قدرت تمام در صحنهی موسیقی جهان درخشید اصل و نسب ایرانی داشت و زردشتی بود.
سالهای کودکی را در تانزانیا و هندوستان گذراند و سرانجام دست تقدیر او را به تشکیل گروهی در انگلستان فراخواند که هنوز یک دهه پس از مرگ زودهنگام وی و فروپاشی تدریجی گروه،تنها با یک جستجوی ساده در اینترنت میتوانید سیصد و سیزده سایت اختصاصی فقط به زبان انگلیسی راجع به او و گروه پراوازهاش بیابید!
با وجود تمام شایعات و گاه واقعیاتی!
که در باب نابهنجاریهای اخلاقی او در اواخر عمر وجود دارد، خصوصا به این دلیل که علت مرگ او بیماری بدنام ایدز بود،گرایشات مذهبی و تمایلات انسانی وی در مواردی چون مخالفت با تبعیض نژادی،فلسفهی جهان محوری ،برابری و برادری انسانها و نظایر آن انکارناپذیر است.
او به مسیحیت علاقه و با اسلام آشنایی داشت؛
شاعر آسمانی انگلستان، ویلیام شکسپیر الهام بخش کارهایش بود و تقابل همیشگی فرشته و اهریمن ، بهشت و دوزخ و به طور کلی خیر و شر موضوع بسیاری از اشعارش.
عبارت زیبای God Bless You رحمت خداوند بر شما تقریبا در تمام اجراهای زنده ورد زبانش بود و علاقهی عجیبی به فرهنگهای شرقی خصوصا فرهنگ عرب و کشور ژاپن داشت.
پوچ گرایی و نومیدی از فلسفهی حیات در اشعار کوئین جایی ندارد.
عشقی که در اکثر اشعار کوئیین موج میزند گاه به آن عشق ازلی که از حافظ و مولانا سراغ داریم نزدیک میشود.
مقولهای که برای مخاطب غربی کاملا نو و گاه حتی غیرقابل درک است اما برای ما که با آن بزرگ شده ایم،یاداور شبهای سرداگرم بلداست.
سرد،از چلگی زمستان و گرم از سخن حافظ.
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نتوان گفت.
اعضای کوئین همگی تحصیل کرده آن هم در رشتههایی چون الکترونیک،ریاضیات و دندانپزشکی!
و از طبقات بالای اجتماعیاند؛
به کانون خانواده احترام میگذارند و در آثارشان سکس به طور مستقیم آنگونه که در کارهای اکثر گروههای موسیقی غرب دیده میشود وجود ندارد،مگر در لفافهای از طنز و با طعنهای آشکار.
در اشعارشان حرفی از مزایای!
مواد مخدر نیست؛
آنها حتی سیگار هم نمیکشند!
با بررسی آثار کوئین به اشعاری میرسیم که به قدری انسانی و لطیفند که به هیچ صورتی نمیتوان آنها را به آدمهای بی ارزشی که تنها به فکر خوش گذرانی و کسب درامد بیشتر از هر راه ممکن میباشند، نسبت داد.
مهمتر از همهی اینها به نظر من هنرمند را باید با هنر ش سنجید،نه برعکس!
گاه یک نابینای چراغ به دست هم میتواند عدهای را به سرمنزل مقصود رهنمون شود،هر چند در نهایت خود به قعر چاه سقوط کند؛
آن گونه که بسیاری از هنرمندان و نویسندگان که با آثارشان مایهی هدایت و تحول فکری مخاطبانشان گشته اند،خود غالبا به دلیل لطافت بیش از حد روحشان از زندگی خصوصی مناسبی برخوردار نبودند.
گاه آنچه ما را به حقیقت میرساند،
خود از آن عاری ست.
شهرت و ثروت بیش از اندازه،معمولا مخرب است و چنین امری در مورد هنرمندان موسیقی غرب که اصولا در دنیایی به دور از تابوهای اجتماعی و اخلاقی زندگی و رشد میکنند،بیش از پیش در چشم ما شرقیها رخ مینمایاند.
اما جا دارد که در عصر گفت و گوی تمدنها تا حد امکان از پیشداوریها و یکسان نگریهای کورکورانه دوری کنیم و کمی نصاف به خرج دهیم.
بیایید از زیباییهای هنر هنرمندان در هر جای دنیا که باشند،استفاده کنیم.
بیایید هنرمند را با هنر ش بسنجیم و نه هرگز برعکس!
در آخر یکی از بهترین اهنگهای کوئین به نام Show Must Go On از آلبوم Innuendo کنایه رو برای دوستان میذارم،اهنگی که اون رو بارها گوش خواهید کرد.
لینک ویدیوی موزیک
لینک دانلود MP3
متن آهنگ:
پوچی مطلق، از چه روست که میزییم؟
بیهودگی محض، به گمانم از فرجام کار آگاهیم
به هر تقدیر
کسی آیا میداند در جستجوی چهایم؟
قهرمانی دیگر، بی مهابا جنایتی دیگر
پشت پرده، در نمایشی بی کلام
به راهت استوار باش
دیگر آیا کسی را توان رفتن است؟
نمایش باید ادامه یابد!
نمایش باید ادامه یابد!
بله!
ذره ذره از درون فرو میریزم
شاید نقاب از چهرهام رفته باشد
لبخندم اما هنوز پابرجاست
هرانچه رخ دهد به تقدیرش خواهم سپرد
اندوهی دیگر، عشق ویرانهای دیگر
به هر تقدیر
کسی آیا میداند از چه روست که میزییم؟
اینک نور حکمت را درونم احساس میکنم
بیشک اکنون گرمتر خواهم بود
دیری نمیپاید که به راهی دیگر خواهم رفت
آنجا ورای حصار روشنایی، تیرگی در هم میشکند
اما اینجا در ظلمت درونم، فراق از رهایی را به سوگ نشستهام
نمایش باید ادامه یابد
نمایش باید ادامه یابد!
بله، بله!
ذره ذره از درون فرو میریزم
شاید نقاب از چهرهام رفته باشد
لبخندم اما هنوز پابرجاست
بله!
آه آه آه
روحم به سان پروانهای نقاشی شده
افسانههای قدیم پریان بر میبالند و دیگر هرگز رنگ نمیبازند
من ای دوستان، اینک بال پریدن یافتهام
نمایش باید ادامه یابد
نمایش باید ادامه یابد
به ریشخندش خواهم گرفت
و هرگز از پا نخواهم نشست
همگام با نمایش
بر بلندای زمان خواهم رفت، بر مرکب جنون خواهم تاخت
و ناگزیرم از یافتن شوری که به پیش راندم
همگام با.
همگام با نمایش
نمایش باید ادامه یابد
پی نوشت:
مجموعهی کامل البومهای کوئین Discography موجود میباشد،دوستان علاقهمند میتونن برای تهیهی مجموعه پیام بدن!
|
میدانستم
یک روز
کسی مثل خودم از راه میرسد
در میزند
و صدایم میکند
هی.
ناهید
کجای کاری؟
درختهای آن طرف پر چین پیر شدند وما
هنوز جوانه نزدیم
هی.
ستاره
خستگی کفش هایمان
نه بخاطر دوری ماه
از زمین
نه.
ما هی دور خودمان
چرخیدیم و
هی نفهمیدیم کلید را
کجا گم کردهایم
خروس خوان
خواب الوده بیرون زدیم و
تا بوق سگ
هی
دور
خودمان
چرخیدیم و
چرخیدیم و
باز
نفهمیدیم
کجای کار ما لنگ میزند
که هی پیر میشویم و جوانه نمیزنمیم
حالا بیا
این دلهره لعنتی را
دور
بیندازیم
کسی از ما نخواهد پرسید
چرا سبز شدی
چرا مثل پروانه
بال در اوردی
بگو:
کوچه را اشتباه رفته بودم
بگو:
اصلا کلید گم شده بود
بگو:
ستارهام دور بود
بگو:
ببخشید
کسی شبیه به خودم در میزند
مثل اینکه کسی کسی صدایم میکند
کلیدم را آوردهاند
همین!
|
شیطان شناسی
آیا او واقعا یک فرشته بود؟
آیا واقعا شیطان یک فرشته بود و به خاطر سجده نکردن بر انسان به این روز افتاد.
جنس شیطان از آتش و از جن است و در دستهی جنیان آشوب گر بود.
خداوند به ملائکه امر میکند که این دسته را در بند و زندانی کنند که همان موقع شیطان از دستهی جنیان جدا میشود و وارد دستهی ملائکه میشود و آنجا هزاران سال خداوند را عبادت میکند تا این که.
خداوند آدم را خلق میکند و به ملائکه امر میفرماید که انسان را قبله گاه سجده خود قرار دهند که شیطان ملعون میگوید:
من از آتشم و انسان از خاک.
من به انسان سجده نمیکند.
خداوند والی تعالی شیطان را از درگاه خود میراند و شیطان با کمال پر رویی به خداوند میگوید:
مزد عبادات من را بده.
خداوند به شیطان میگوید که چه میخواهی.
شیطان میگوید:
من تا روز محشر فرصت میخواهم تا تمام بنده گانت را گمراه کنم.
خداوند تا وقت معلوم به شیطان فرصت میدهد.
زمان ظهور آقا امام زمان عج.
شیطان زمان ظهور حضرت مهدی عج به دست امام زمانمان گردن زده میشود.
نتیجه:
شیطان در هیچ برههای از زمان فرشته نبوده.
ملائکه به انسان سجده نکردند.
بلکه انسان را قبله گاه سجده به خداوند قرار میدادند.
شیطان به دست آقا امام زمان گردن زده میشود.
پس برای ظهور امام زمان صلوات
|
دقیقههای تباه
میروم میروم من و جاده
میروم از اگر ، ولی ، اما
از هر آنچه چراغ قرمز ، سبز
تا عبور از تمامی دنیا
جاده تا بیکرانی دریا
جاده تا روی بام خورشید است
آن ور ابرها ، غبار آلود
روی رنگین کمان تردید است
پشت سر ، برگهای پوسیده
جنگل خاطرات سبز و سیاه
بیشهی باید و نبایدها
یک قطار از دقیقههای تباه
میروم باز هم من و جاده
رو به سوی حقیقت عریان
مثل این لحظههای بی طاقت
میروم رو به نقطهی پایان
|
مهدار مهدی چاووشی راد رو پارسال شناختم.
با آهنگهای آلبومی به نام سرزمین مادری که همون پارسال جزو بهترین آلبومهای رپ سال بود ، و هنوز هم فکر نمیکنم کسی بتونه به اون صراحت و با جرات آهنگی رو با شعرهای غالبا انتقادی ، اجتماعی ، فلسفی ، با یک زبان تند!
بسازه و برای همه به اشتراک بگذاره.
آلبوم اول دردهای جامعه رو ، دردهایی که همه میدونن اما حرفی راجع بهش زده نمیشه ، با یک زبان تند ، از ته دل ، با قدرت کامل بیان میکرد.
آهنگهای سرزمین مادری ، جوانهها ، دروغهای بزرگ تاریخی و و و.
آلبومی که الان 3 4 روزه به اشتراک گذاشته شده نامش همونطور که گفتم خواب در بیداری هست.
در این آلبوم مهدار زبان تندش رو حفظ کرده ، شعرهای آهنگها رو بسیار بسیار قویتر سروده.
نگاهی عمیق به حوادث تلخ سال گذشته داشته و تا جایی که کلام اجازه داده گفته و خونده.
چیزی که نوشتن و گفتن در مورد آلبوم رو ارزشمند میکنه ، حرفهای نگفتهای هست که چه جریان راست و چه جریان چپ حاکم هیچ کدوم تا حالا راجع بهش صحبت نکردن!
نه آقایان اصول گرا ، نه آقایان اصلاحطلب!
یکی از ترکهای آلبوم به نام زنده باد ایران ، زبانی بسیار بسیار تند داره ، خیلی بی پرده صحبت کرده از درد دلهایی که تو حنجرهی خیلیها حبس شده و توان گفتن و خوندنش رو ندارن.
به قول خود مهدار:
زنده باد ایران سیاسی نیست.
حرف دل خودته که تو خونه با بابا و ننت همیشه بحثشو داری با رفقات بحثشو داری اما جرات بازگوشو نداری.
اما مهدار زد و گفت و بازم میگم.
لازمه که بگم ترک اول آلبوم که مقدمهی اون هست ، تقدیم به سهراب اعرابی شده.
سایت شخصی مهدار کزاز موزیک
خرید آلبوم از سایت آمازون
خرید آلبوم از سایت آی تونز
دانلود آهنگها سینگل و یکجا
متن تمامی شعرهای آلبوم
توضیحات آلبوم توضیح درباره تکتک ترکها
نوشتههای مهدار دربارهی عدم امکان خرید در ایران و موسسهی محک
حمایت از کودکان مبتلا به سرطانمحک
خیلی از کودکان وقتی که به دنیا میان حتی طعم یه لحظه سالم بودن رو نمیکشن و لحظهای آرامش در کنار خانواده رو ندارن چقدر درد آور فرزند ، خواهر ، برادر یا نوه خانوادهای به بیماری مبتلا شوند که آرامش و حس خوشحالی رو از آن خانواده بگیرد و آن خانواده از پس هزینههای درمان این بیماری بر نیایند.
همیشه برای انجام کار خیر احتیاج نیست ما از نظر مالی به این جور کودکان کمک کنیم و خیلی راههای دیگری وجود دارد که از نظر مالی خیلی مهمتر هستند و اون حمایت منو شما و همه افرادی هستند که از بیماری این جور کودکان خبر داریم
کسانی که در ایران هستن میتونن به جای خرید آلبوم پولی رو که قرار هست بدن و سیدی ارجینال بخرن به قیمأ 2500 تومان و ما نتونستیم برای فروش در ایران کاری کنیم بجاش میتونید همون پول رو به حساب موسسه محک برای حمایت از کودکان سرطانی واریز کنید که در انتها آدرس سایت محک و شرایط واریز کردن پول رو به شما نشون میده.
از شما ممنون هستیم که با نیت فقط خالصانه این کار را انجام میدهید آرزوی سلامتی برای تمام ایرانیان عزیز
|
الف ترویج فرهنگ مردم سالاری دینی
ب ترویج فرهنگ استقلال خواهی و استکبار ستیزی
ج تقویت فرهنگ اصلاح طلبی در جنبشهای جدید اجتماعی
د تقویت فعالیت گری فکری، فرهنگی و اندیشهای
ه افزایش تعامل و تبادل فرهنگی
و بازخیزی اسلام در عرصههای حیات اجتماعی
ز اعتلای فرهنگ سازی درباره وحدت تمدنی جهان اسلام
ح احیای نقش جنبشهای آزادیبخش
ط گفتمان سازی سیاسی فرهنگی
انقلاب اسلامی ایران به عنوان نهضتی الهی، فراگیر و مبتنی بر مدار فطرت پاک بشری، توانست اهمیت قدرت نرمافزاری را به منصه ظهور رساند و به عنوان انقلابی در ارزشها و هنجارها به فرهنگ سازی در عرصه داخلی، منطقهای و بینالمللی مبادرت نماید.
این نهضت فرهنگی توانست موجد یک فضای گفتمانی باشد که خرده گفتمانها را در درون خود مستحیل سازد و ضمن مفهوم سازی و باز سازی فکری و اندیشهای، فرهنگ نوینی را در روابط بینالملل رقم زند که بر مردم سالاری دینی، احیای تفکر اسلامی، جهان گرایی تمدن اسلامی، محوریت فعالیت فرهنگی، تقویت جنبشهای جدید اجتماعی و فرهنگ استکبارستیزی و استقلال خواهی استوار بود.
انقلاب اسلامی توانست با تکیه بر توسعه فرهنگی در داخل و تبادل و تعامل فرهنگی و تمدنی با خارج فضای گفتگو با جهان پیرامون را براساس اصلاحطلبی در ساختار و کارکرد نظام بینالملل و زیر سیستم منطقهای ایجاد نماید تا از این رهگذر به فرهنگ سازی و هنجارسازی در قواعد رفتاری و ساختار سیاسی بپردازد و بدین ترتیب رویکرد جدیدی را بر روابط بینالملل حاکم گرداند که بر تحول ماهیت قدرت، گشتار در قواعد بازی و تغییر در نوع بازیگران استوار باشد.
آنچه در پی میآید بر بازتاب فرهنگی انقلاب اسلامی در روابط بینالملل متمرکز است که سعی دارد ابعاد و جنبههای تأثیرات فرهنگی مزبور را بازشناسد.
الف ترویج فرهنگ مردم سالاری دینی
انقلاب اسلامی توانست ضمن تبیین سازگاری اسلام و دمکراسی، کنش متقابل میان دو حوزه دین و سیاست را آشکار سازد و با پاسخگویی همزمان به دو پرسش افلاطونی یعنی چه کسی باید حکومت کند؟
و ماکیاولی یعنی چگونه باید حکومت کرد؟
نوعی نظام سیاسی را رقم زند که هم بر ویژگیهای معنوی و سیاسی حاکم و هم بر پیوند ارزشهای اسلامی با ساختار یا روش مردم سالار استوار باشد.
چنین سازه حکومتی که بر تطابق اسلام با مقتضیات زمان و نوزایی دینی با احیای نظریات اسلام درباره حکومت و دولت مداری استوار بود هم بر شیوه حکومتی جمهوریت و نقش مردم در تصمیمگیریهای حکومتی تأکید میکرد و هم الگوی اسلامگرایی و ارزشهای پایدار اسلامی یعنی عدالت گرایی، خدامحوری و معنویت گرایی را اساس نظام سیاسی میدانست.
نظام جمهوری اسلامی بیانگر پیوند دین و سیاست، تلفیق ساختار و کارکرد و نمایانگر آن بود که امکان دینداری همگام با مدرن شدن وجود دارد.
چنین نظام سیاسی همزمان به نفی اسلام متحجر و قشری گرا و نیز نفی سکولاریسم و لائیسیته پرداخت و توانست نظامی را به ارمغان آورد که مشروعیت آن بر پایه حاکمیت خدا و حقانیت ارزشهای دینی و مقبولیت آن براساس اراده مردمی و حق تعیین سرنوشت ملتها استوار است.
عرضه دکترین مردم سالاری دینی به جهانیان از سوی انقلاب اسلامی موجب توسعه فرهنگ تعامل مدار مبتنی بر اهتمام دولتها به خواستهای مردم مسلمان برای ایجاد جامعه بشری متناسب با فطرت انسانی گردید و توانست با احیای نقش ملتها بر ضرورت پیوند و ارتباط وثیق میان مردم و دولتها تأکید نماید و گرایش به اسلام به مثابه مبنای حکومت مردمی را در میان ملتها تقویت کند و بنیادگذاری حکومتهایی را تشویق نماید که براجرای اصول شریعت و تحقق عدالت اجتماعی تأکید میورزیدند.
چنین نظامی توانست ضمن به چالش کشیدن ایدئولوژیهای ناسیونالیستی افراطی از جمله پان عربیسم، رژیمهای وابسته به شرق و غرب را به چالش کشاند و به مبارزه همزمان با امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم بپردازد.
ب ترویج فرهنگ استقلال خواهی و استکبار ستیزی
ماهیت مستقل و ضد امپریالیستی انقلاب اسلامی و تلاش آن برای ایجاد نظام بینالملل فارغ از سلطه قدرتهای استکباری، موجب به هم زدن تعادل بلوکهای قدرت جهانی و به چالش کشیدن نظم بینالمللی ساخته دنیای شرق و غرب گردید.
انقلاب اسلامی با بیان نظریه نه شرقی نه غربی توانست ابر نظمی جمعی مبتنی بر برابری دولتها و حاکمیتها و تحقق حقوق الهی و انسانی ملتها در نظام بینالملل را رقم زند و با احیای ظرفیتها و امکانات فراموش شده ملتهای غیر متعهد و نفی انفعال و مرعوبیت در برابر استکبار، درصدد قطع ریشههای وابستگی ملتها به قدرتهای بزرگ بینالملل براید.
انقلاب اسلامی با افشای ماهیت سلطه گرانه و سیاستهای یکجانبه گرایانه قدرتهای بزرگ توانست خط بطلانی براسطوره شکست ناپذیری آنان بکشد و بارقههای امید را در دل تمام آزادیخواهان و مستضعفان جهان پدیدار سازد.
انقلاب اسلامی با ایجاد مرز بین مستضعفین و مستکبرین و آگاهی بخشی به ملتهای مستضعف توانست بستری مناسب را برای حرکتهای مستقل و آزادیبخش براساس خوداگاهی محرومان و مستضعفان فراهم سازد.
انقلاب اسلامی همزمان به مبارزه در دو جبهه استبداد ستیزی و استعمار ستیزی و نفی وابستگی پرداخت و همین امر موجب شد که فرهنگ استقلال خواهی و آزادیخواهی در سطوح مختلف مردم، دولتها و جنبشهای آزادی بخش رسوخ یابد چرا که الگوی نظام سیاسی جمهوری اسلامی با دو الگوی رایج لیبرالیستی و سوسیالیستی مقابله میکرد و مبانی سکولاریستی، اومانیستی و ماتریالیستی را به چالش میکشید و همین امر موجب شد که از جذابیت ایدئولوژیهای مارکسیستی و ناسیونالیستی به عنوان ایدئولوژی مبارزاتی ملتهای آزادیخواه کاسته شود.
از اینرو، انقلاب اسلامی با گشودن جبههای ثالث در نظام بینالملل یا راهحلی سوم در جهان آزادیخواه توانست با نظم بینالملل مادی گرایانه به مقابله برخیزد و به فرهنگ سازی در زمینههای استقلالطلبی و استعمار ستیزی در میان ملتهای جهان سوم مبادرت نماید.
ج تقویت فرهنگ اصلاح طلبی در جنبشهای جدید اجتماعی
انقلاب اسلامی توانست با احیای طبقات متوسط جدید اجتماعی که درصدد بازسازی اندیشههای امام خمینی، علامه طباطبایی، دکتر شریعتی و شهید مطهری برامده بودند بر لایهها و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی کشورهای جهان سوم تأثیر گذارد.
با توجه به ماهیت صلح طلبانه و آرام انقلاب اسلامی که با تظاهراتی مسالمتآمیز و غیر مسلحانه به پیروزی رسیده بود و با عنایت به آمادگی نخبگان فکری جهان اسلام برای پذیرش افکار و ایدههای اسلامگرایانه، نوعی روشنفکری دینی شکل گرفت که به شیوههای تبلیغی و روشنگری فکری به جای مبارزات مسلحانه و چریکی توسل میجست.
این مهم موجب ورود به عصر مبارزات مستمر و مسالمتآمیز مردمی و روی آوردن نخبگان مسلمان به راهها و حرکتهای اصلاح طلبانه براساس نوسازی و بازسازی تفکر دینی گردید.
روشنفکران دینی با الهام از افکار شریعتی درصدد احیاگری اسلامی از طریق فعالیتهای فکری و فرهنگی برامدند و در راستای دکترین سازی و ارائه گفتمانی منسجم از نواندیشی دینی، به فعالیت فرهنگی برای تحقق الگوی نظام مردم سالار دینی مبادرت ورزیدند.
چنین جنبشهای اصلاحطلب دینی در کشورهایی مانند پاکستان، ترکیه، بحرین، الجزایر و مراکش تجلی یافت.
نهادهای جامعه مدنی اسلامی در کشورهای مسلمان ضمن تأکید برضرورت بازاندیشی مداوم، روش جدیدی از اندیشگی و تأمل را براساس تلفیق جمهوریت و اسلامیت پایهگذاری کردند که بر الگوهای بومی و هنجارهای اجتماعی جوامع آنان مبتنی بود.
این مهم موجب افزایش آگاهی تدریجی و قرار گرفتن نیروهای پنهان، زنده و فعال در مسیر تجددطلبی اسلامی گردید.
ظهور متفکران و روشنفکران جدید مسلمان در کشورهای اسلامی طبقه متوسط جدیدی را به ارمغان آورد که با افتخار به هویت مستقل اسلامی و بومی درصدد بیداری اسلامی در جوامع مسلمان برامد و ضمن تأکید بر مشی مسالمتآمیز برای تحقق حاکمیت اسلامی براساس معیارهای دینی به بازسازی نقش خود در فعالیتهای سیاسی پرداخت که به عنوان نمونه میتوان به نقش آفرینی روشنفکران دینی عربستان پس از 11 سپتامبر 2001 در پاسخگویی آنان به نامه هفتاد روشنفکر امریکایی که جنگطلبی کاخ سفید را در سیاست بینالملل تجویز میکردند و نیز نامه مخالفتآمیز آنان علیه تغییر نظام آموزشی عربستان در سال جاری اشاره نمود.
د تقویت فعالیت گری فکری، فرهنگی و اندیشهای
انقلاب اسلامی با تأکید بر قدرت نرمافزاری فرهنگ و تفکر و نیز تفوق اندیشهورزی بر ابزار انگاری، نوعی فعالیت گری فکری و فرهنگی را رقم زد که بر استقلال فکری و فرهنگی ملتهای مسلمان استوار بود.
چنین انقلابی که خودکفایی و خوداتکایی علمی بدون وابستگی به قدرتهای خارجی را ترویج میکرد موجد نوعی جنبش نرمافزاری و تولید علم در جهان اسلام شد که بر حفظ فرهنگ بومی در عین بهرهگیری از دستاوردهای تکنولوژی بویژه فناوریهای ارتباطی روز تأکید میورزید.
از اینرو بود که علومی مانند بیمه اسلامی، بورس اسلامی، اقتصاد اسلامی و سیاست اسلامی مورد توجه محافل علمی قرار گرفت و همزمان دو مرکز علمی حوزه و دانشگاه را به تعامل و همفکری بایکدیگر واداشت.
بدینسان، همزمان با افزایش گرایش اندیشمندان به درک و فهم واقعیت و ماهیت انقلاب اسلامی، حوزههای علمیه در تحولات فکری جهان اسلام اهمیتی مجدد یافتند و خیل مشتاقان فراگیری علوم دینی بویژه از کشورهای افریقایی برای تحصیل در حوزههای علمیه به ایران گسیل یافت.
همچنین دانشگاهها میدان مهمی برای فعالیتهای علمی و حرکتهای سیاسی گروههای اسلامی گردیدند که برضرورت بهرهگیری از عنصر زمان و سرعت عمل و ارتقای قدرت پویایی و انطباق با تحولات جهان تأکید میورزیدند.
همچنین به منظور استقلال فکری و اندیشهای ملتهای مسلمان و تقویت هویت اسلامی و احساس دینی در میان نخبگان علمی و فرهنگی و مقابله با تهاجم فرهنگی غرب، اهتمام به اسلامی شدن مدارس و دانشگاهها افزایش یافت به گونهای که دانشگاهها و مراکز علمی و دینی ضمن تأکید بر آگاهی فکری و سیاسی براهمیت حق تحصیل و فراگیری علمی حتی برای زنان مسلمان اهتمام مینمودند.
مراکز علمی و فرهنگی کشورهای مسلمان علاوه بر توجه به مبانی متافیزیکی دانش و هنجارسازی در مورد نوع نگرش به انسان و زندگی، درصدد تقویت دیدگاههای علمی ومنطقی برای تبدیل جهان اسلام به قطب فکری و تمدنی برامدند.
در این رهگذر، استفاده از فناوریهای غرب در عین اهتمام به ارزشهای دینی و یافتههای بومی موجب گردید، ارتباط وثیق علم و دین بر مبنای رویکرد غرب پژوهی به جای رهیافت غرب ستیزی یا غرب پذیری بر دانشگاهها و حوزههای علمیه کشورهای اسلامی حاکم شود و بدین ترتیب بازسازی فکری reconcepthalization براساس تلفیق سنت و مدرنیته با تأکید بر بومی گرایی و تقویت هویت فرهنگی تمدنی و اقتباس آگاهانه از فناوریهای نوین در جوامع مسلمان و مراکز علمی آنان رقم خورد.
ه افزایش تعامل و تبادل فرهنگی
انقلاب اسلامی توانست با نشان دادن ظرفیت تمدن اسلامی به عنوان تمدنی جامع و چند بعدی در عرصههای دینی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و علمی و بازسازی تمدنی براساس غرب پژوهی و بومی گرایی طلایه دار گفتمان جدید تعاملی و تبادلی در عرصههای علم، دانش، تکنولوژی و اندیشه باشد.
در این رهگذر، تلاش برای بازسازی درونی و ارتقای ظرفیتهای تحول در اندیشه دینی به منظور گسترش تعاملات، تبادلات و همکاریهای علمی و فرهنگی براساس احیای توان بازیگری مؤسسات فرهنگی و آموزشی و قدرت ارتباطات و تبادل اطلاعات افزایش یافت.
توجه به افزایش تعامل و تبادل فرهنگی براساس ارتقای فناوریهای نوین ارتباطی و همگرایی آن با شیوههای ارتباطی سنتی موجب تعامل دیدگاهی در عین تأکید بر تمایز هویتی جهان اسلام با جهان غرب گردید.
در واقع، وقوع انقلاب اسلامی در عصر انقلاب ارتباطات و همزمان با رشد شبکههای فراملی موجب بازسازی فکری تمدن اسلامی گردید که بر ویژگیهایی از قبیل فراگیرندگی، چند مرکزیتی و مداومت و پویایی استوار بود.
همچنین تأکید انقلاب اسلامی برافزایش اهمیت و نقش مردم و نیز تعامل میان ملتها موجب ارتقای خوداگاهی ملتها و افزایش فرهنگ گفتگو و پرسشگری و پاسخگویی با توجه به رواج روحیه نقد ایدهها و نهادهای موجود گردید.
احترام به آزادی فکر و اندیشه همزمان با افزایش اهمیت سیاسی دین در روابط بینالملل موجب افزایش تعامل و مراودات علمی میان حوزههای علمیه از یکسو و نیز میان استادان و روحانیون با یکدیگر از سوی دیگر گردید.
بعلاوه، افزایش روحیه انقلابی گری در دانشگاههای کشورهای اسلامی و ارتقای اهمیت و نقش دانشجویان و کانونهای دانشجویی موجبات افزایش تعاملات فکری و فرهنگی دانش پژوهان مسلمان را فراهم آورد.
پخش و توزیع گسترده نوارهای مذهبی و سخنرانی رهبران دینی و خطبای مشهور اسلامی در دانشگاههای کشورهای مسلمان و نیز افزایش روز افزون تعداد و نقش تبلیغاتی مساجد به عنوان پایگاههای ارتباطی سنتی دانشجویان و روشنفکران موجب تعامل مساجد و دانشگاهها گردید به گونهای که در جنبشهای اسلامی کشورهای اسلامی جهان بینی توحیدی و ایدئولوژی مبارزاتی مبتنی بر اسلامگرایی و خردورزی شکل گرفت و تلاش نخبگان فکری و فرهنگی و دانشگاهی و حوزوی برای هم اندیشی به منظور مقابله با گفتمان مادی غرب و شرق لیبرالیسم و سوسیالیسم و تطابق دادن اندیشه دینی با پویشهای سیاسی و نیز سرعت واکنش برای اطلاع رسانی، تصویر سازی و مدیریت تصویر به منظور باز تعریف هویت تمدن اسلامی موجب افزایش تعامل و تبادل فکری و فرهنگی اندیشمندان و نخبگان جهان اسلام با یکدیگر و نیز با جهان غرب گردید، به گونهای که پلورالیسم فرهنگی را در جهان مبتنی بر تنوع و تکثر فرهنگها رقم زد.
و بازخیزی اسلام در عرصههای حیات اجتماعی
انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی براساس ارزشهای معنوی و اخلاقی و مظهر پیروزی اسلام بر نمادهای غیر اخلاقی موجب تجلی اخلاقیات و هنجارهای دینی در رفتار اجتماعی گردید که در عرصههایی مانند حجاب به عنوان الگوی پوشش اسلامی و بومی، اعتراض مسلمانان به ورود فیلمهای مستهجن غربی، اجرای اصول و حدود شریعت و احکام شرعی و احیای مراسم عزاداری و سینه زنی تجلی یافت و شکلگیری روح جمعی با حضور گسترده و مشارکت فعال مردم در صحنههای سیاسی و اجتماعی را موجب گردید.
این مهم سبب گردید مراکز و پایگاههای سنتی اسلامی مانند مساجد به عنوان مراکز قدرت در جوامع اسلامی در سرعت بخشیدن به روند تغییرات اجتماعی و سیاسی نقش مؤثری ایفا نمایند؛
چرا که فراگیرسازی ایدئولوژی اسلامی همزمان وظیفهای دینی و سیاسی قلمداد میگردید.
این موضوع موجب مردمی شدن جنبشها با محوریت اسلام شد.
در این رهگذر، مساجد، منابر و نمازهای جمعه و جماعت به عنوان پایگاههای ارتباطی یا ابزارهای سنتی برای انتقال پیامها و تبادل دیدگاههای مدرن براساس باورهای دینی و سنتهای اجتماعی قلمداد میشدند.
مسجد به عنوان مظهر انسجام اجتماعی و افزایش حرکتهای جمعی موجب احیای قدرت رهبران مذهبی و بویژه ارتقای نقش روحانیت شیعه گردید.
در این میان، با توجه به افزایش اهمیت خانواده در شکل دهی به رفتارهای اجتماعی، نوعی تعامل میان دو حوزه خصوصی و عمومی در جوامع اسلامی تحقق یافت که موجب بازگشت به آموزههای اسلامی و تقویت فرهنگ بازگشت به خویشتن براساس حاکمیت اسلام در کلیه سطوح خانوادگی و اجتماعی و سیاسی در کل جهان اسلام از مغرب تا اندونزی گردید.
تبدیل شدن اسلامگرایی به نیرویی پرجنب و جوش و منتقد علیه استبداد و استعمار موجب رستاخیز جدید جهانی و ارتقای خودباوری مسلمانان تحقیر شده و تحت ستم براساس تجلی دین در کلیه شئون اجتماعی گردید.
رشد معنویتگرایی، افزایش گرایش و دلبستگی مردم به معنویات و توسعه فرهنگ دینی در کشورهای اسلامی همزمان با گسترش موج اسلامخواهی و اسلامگرایی و احیاء و نهادینه سازی ارزشهای معنوی و اسلامی موجب اعطای هویت اخلاقی، معنوی و معرفتی به جوامع مسلمان گردید، به گونهای که روشنفکران دینی با تکیه بر جنبش بازگشت به خویشتن درصدد انسان سازی دینی برامدند و با انتشار نشریات و ایجاد شبکههای رادیو تلویزیونی به گسترش پیام انقلاب اسلامی مبادرت نمودند.
بدین ترتیب، حرکتهای اسلامی در عرصههای اجتماعی براساس تلفیق یکتاپرستی، اخلاق گرایی، معنویت باوری، انسانشناسی، عدالت گرایی و حقطلبی به بازخیزی و نقش آفرینی مجدد پرداختند.
ز اعتلای فرهنگ سازی درباره وحدت تمدنی جهان اسلام
انقلاب اسلامی با تأکید بر وحدت شیعه و سنی، تقریب مذاهب اسلامی و نفی فرقه گرایی مذهبی درصدد وحدت ملتهای مسلمان و تحقق پروژه امتسازی برامد.
این مهم از یکسو براساس مبارزهای مثبت یعنی تکیه بر باورهای اصیل اسلامی و نیز آیینها و مراسم سنتی دینی استوار بود که شالوده سازمان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی امت اسلامی را بر باورهای اصیل اسلام ناب محمدی و نیز فرهنگها و آیینهای مشترک اسلامی از جمله حج ابراهیمی پایهگذاری میکرد و از سوی دیگر بر مبارزهای منفی علیه دشمن مشترک از جمله در مراسم برائت از مشرکین و براساس استکبار ستیزی و کوتاه کردن دست قدرتهای جهانی از ثروتهای ملی کشورهای اسلامی استوار بود که نمایانگر حساسیت مسلمانان نسبت به تحولات جهان اسلام و ضرورت ارتقای روح جمعی آنان براساس مخالفت با سلطه قدرتهای بیگانه، مبارزه با صهیونیسم و افساد ستیزی بود.
در این راستا، احیای امت و تمدن اسلامی بر پایه قرآن و حدیث و سنت و فرهنگ و کلام اسلامی یا براساس جهانبینی اسلامی و تشکیل جامعه متحد اسلامی براساس آیین جهانشمول اسلامی و نیز براساس پیوند دولتها و ملتها و وحدت نخبگان فکری، فرهنگی و سیاسی از یکسو و تشکیل جبهه متحد اسلامی در مقابل اردوگاه شرق و غرب و با تقویت اندیشه مبارزه با صهیونیسم و رژیم صهیونیستی و بازسازی آرمان فلسطین و حساسیت افزایی مسلمانان نسبت به تحولات جهان اسلام از سوی دیگر موجب توجه به همگرایی جهان اسلام براساس اتحادیههای منطقهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی برای تأثیر گذاری برنظام تصمیمگیری بینالمللی گردید و علاوه براحیای ژئوپولیتیک جهان اسلام موجب افزایش نقش دین به عنوان اصلی اساسی در مدیریت تحولات جهانی شد.
بدین ترتیب تمدن اسلام توانست درصد دستیابی به جایگاهی نوین در نظم جهانی براید و با ارتقای سطح تحلیل سیاست بینالملل از بازیگران دولتی به بازیگران تمدنی فرصتی برای انتشار پیام ادیان ابراهیمی را فراهم آورد که با توجه به استواری بر فطرت پاک بشری محدود به فضا و زمان خاصی نیستند و از اینرو میتوانند با تأکید بر گره خوردن سرنوشت انسانها به یکدیگر در کره خاکی و با توجه به ذات گرایی به معنای این که بشریت نمود عامی از وجود هستی بخش است بر نقش عنصر ایمان در گسترش ارزشهای بشری و توسعه آدمی شدن تأکید ورزند.
در واقع، عالمگیری دین به عنوان نظامی جامع برای انسانها و پیوند فرهنگ جهان گرایی با تمدن گرایی دینی موجب رویکرد کلان به موضوعات جهانی بشری میگردد که به عنوان نمونه میتوان به ضرورت امنیت، صلح، عدالت و توسعه آموزش و پرورش ابناء بشر به عنوان موضوعاتی مرتبط با یکدیگر اشاره کرد.
بدین ترتیب، انقلاب اسلامی با نوعی کلان نگری و با مطرح کردن دین به عنوان تنها راه سعادت بشر و با تکیه بر کلیت گرایی و عام گرایی اسلام به عنوان گفتمان اصیل و عقلانی و سیاسی و الهی و با تأکید بر عدم گسست بین عرصههای مختلف حیات بشری توانست اهمیت سیاسی دین در روابط بینالملل را بازنمایاند و بدین ترتیب به جهان اسلام نوعی خوداگاهی و خود باوری برای وحدت تمدنی به منظور نقشآفرینی مجدد در عرصه فرهنگ و سیاست بینالملل اعطاء نماید.
ح احیای نقش جنبشهای آزادیبخش
انقلاب اسلامی ایران توانست با ارتقای خوداگاهی مستضعفان و محرومان و احیای خودباوری، اعتماد به نفس و بیداری اسلامی در میان ملتهای مسلمان، بر اهمیت جنبشهای آزادیبخش اعم از اسلامگرا و استعمار ستیز به عنوان بازیگران نوین در نظام بینالملل تأکید ورزد و بدین ترتیب موازنه قدرت را به نفع جبههای ثالث در نظام بینالملل رقم زند که برارمانهای آزادی، عدالت اجتماعی و نفی دخالت قدرتهای خارجی و ضرورت مدیریت پویا و منعطف تحولات سیاسی اجتماعی تأکید میکرد.
این مهم بویژه در جنبشهای آزادیبخش اسلامی اهمیت بیشتری یافت چرا که آنان با سامان دادن نهضت بیداری اسلامی از پایین و با تأکید بر نقش ملتها و قبول مسئولیت پذیری براساس مردم محوری، مرزهای صوری و ظاهری را در هم شکستند.
آنان ضمن ابراز سازش ناپذیری روح جمعی ملتهای خود با غرب درصدد وارد کردن اسلام به صحنه مبارزاتی برامدند و با استواری حرکتهای آزادیخواهانه برارمانهای دینی و اسلامی و معنوی و نیز تلفیق بین اخلاق، دیانت و سیاست، در فرهنگ سیاسی ملتهای خود تحولی شگرف ایجاد کردند که مشخصههای آن را میتوان استقلال خواهی، عدالت محوری، حق گرایی، معنویت طلبی، اخلاق گرایی و تعامل دین و دولت ذکر کرد.
جنبشهای اسلامی مزبور در دو عرصه تجلی بیشتری یافتند یکی در عرصه فکری و اندیشهای که به جنبشهای اسلامی میانه رو، مسالمت گرا و فرهنگ محور شهرت یافتند و دیگری در عرصه عملیات شهادتطلبانه و حرکتهای جهادی که نمونه آن را میتوان انتفاضه مردم مسلمان فلسطین ذکر کرد که با الگوپذیری از انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی آرام با دستهای خالی و با بهرهگیری از مساجد به عنوان پایگاههای ارتباطی، قیامی فراگیر را در سراسر فلسطین اشغالی رقم زد.
با این وجود، نهضتهای اسلامی میانه رو و رادیکال از آن لحاظ با یکدیگر اشتراک داشتند که بر اصولگرایی اسلامی، هویت مکتبی و آرمانخواهانه جهان اسلام، احیای تفکر و اندیشه دینی، رهایی از ایدئولوژیهای مادیگرا، معنویت محوری بدون بهرهگیری از ایدئولوژیهای وارداتی، پویش سیاسی اسلام و حضور دین در عرصههای عمومی و حکومتی، نفی سکولاریسم و ماتریالیسم، غایت گرایی و ارزش محوری براساس خدامداری و خالق گرایی تأکید میورزیدند.
ط گفتمان سازی سیاسی فرهنگی
انقلاب اسلامی موجد یک فضای گفتمانی مبتنی بر عنصر معنویت گرایی و بازگشت به خویشتن بود که مخاطبان و طرفداران خود را گرد گفتمان واحد و فراگیر سامان بخشید و براساس نظریه وحدت در عین کثرت یعنی وحدت در باورها و ساختارهای ارزشی و کثرت در روشها و کارکردهای بشری توانست گفتمانی چتر گونه را به ارمغان آورد که قادر به مستحیل ساختن خرده گفتمانها در درون خود باشد.
چنین گفتمان سیاسی فرهنگی توانست بین امور بظاهر متناقض پیوند و همگونی و انسجام درونی برقرار سازد که به برخی از آنها بشرح زیر اشاره میشود:
نخست:
تبیین خردورزی به عنوان ملاک مقبولیت و دینداری به عنوان معیار مشروعیت.
بدین معنا که ارزش اسلام محور با روش جمهور محور به گونهای تلفیق گردید که عقلانیت اخلاقی و خردگرایی غایی را به عقلانیت ابزاری مدرنیته پیوند میداد و از اینرو بود که انقلاب اسلامی با تفسیری موسع از عقلانیت، آنرا به عنوان حافظ آرمانها و ایدهآلهای خویش قرار داد و بدینسان توانست وحدت بین نظر و عمل برقرار سازد چرا که آرمانها در طول واقعیتها قرار گرفتند و آرمانگرایی واقع بینانه توانست پلی بین آرمانها و واقعیتها برقرار سازد.
دوم:
حل تعارض بین حق حاکمیت الهی با آرای عمومی و رضایت عامه یا حل تعارض بین جمهوریت و اسلامیت یا بین انتصاب و انتخاب.
سوم:
حل رابطه دین و ملیت با طرح مفهوم امت دینی یعنی نفی ناسیونالیسم و ملیگرایی افراطی و محدود به حصارهای تنگ قومی.
چهارم:
حل جمع بین اصول گرایی و تکثر گرایی به معنای قائل شدن به تکثر گرایی محدود، ضابطهمند و مشروط در چارچوب اصول رایی دینی در عین نفی تعصبگرایی، قشری گرایی و بنیادگرایی متحجر و جزم گونه و فناتیک یا به عبارتی اصول گرایی در محکمات و تکثر گرایی در متشابهات که این مهم موجب حفظ باورها در عین گشودن باب تکثر قرائتها در ذیل گفتمان اسلامی گردید.
پنجم:
ارائه الگوی آرمانی عملی به معنای اهتمام به عقلانیت در عین حفظ آرمانها به منظور ارتقای کارامدی در عین حفظ ارزشها که این مهم مرهون اتکاء به اصولی از قبیل اجتهاد، تقیه، فرهنگ عاشورایی حمایت از مظلوم و فلسفه مهدویت و انتظار بوده است.
|
این قصه سر دراز دارد!
من یادمه حدود 8 سال پیش هم معلمان معترض جلوی مجلس جمع میشدند.
کار نداریم به اینکه زمان کی بوده ، چون زمان هر کی بوده ، زمان جمهوری اسلامی بوده و مسلما در این حکومت اسلامی آموزش بخش اعظمی از توجهات رو به طرف خودش جلب کرده و میکنه!
سال دوم دبیرستان که بودم ، دورادور این ماجرای اعتراضات رو دنبال میکردم ، روزی که شنیدیم از زبان یکی از دبیران فرهیخته حدود 300 نیروی ناشناس نیمه نظامی با موتورهای خفنشون به اصطلاح خودشون اقدام به ضرب و شتم این معلمان معترض کردن!
من یادمه دقیقا فردای اون روز و کلا در اون هفته هیچ نشانی از این اعتراضات در هیچکدوم از خبرگزاریهای داخل کشور نبود!
چه برسه خبری از کتک زدن این معلمان جلوی درب مجلس جمهوری اسلامی!
از گاوی که دو قلو زایید در خبر 20:
30 که به اصطلاح خودش دیگه ترکونده انتقاد رو بود!
اما از معلمانی که خون از سر و صورتشون جاری شد و نا پدید شدن نه!
حالا خیلی جالبه!
یک روز پیش حمید رضا حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش ایران به خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا گفت که تجمع کنندگان در مقابل مجلس نه معلم بودهاند و نه حق التدریسی هستند بلکه میخواهند مجلس قانونی وضع کند تا آنها در آموزش و پرورش استخدام شوند.
آقای حاجی بابایی با تاکید بر اینکه این افراد نیروهای شرکتی هستند که غیرقانونی وارد آموزش و پرورش شدهاند، گفت:
این عده سال گذشته به صورت غیر قانونی و لا به لای خدماتیها وارد مدارس شدهاند.
آخه من نمیدونم مگه گوسفندن که لا به لای نیروهای خدماتی وارد شدن!
آقا داری راجع به معلمان یک مملکت صبحت میکنی!
تازه اگه فرض کنیم حرف شما درسته و این معترضان اصلا معلم نبودن!
حتما معلمانی هم که چند سال پیش به خاطر شندر غاز حق و حقوق عقب افتادشون که زندگیشونو مختل کرده بود اصلا ایرانی نبودن!
مسلمون نبودن!
یه آزمونی هم اخیرا اگه در اطلاع باشید برگزار کرده که دربارش حرفی نمیزنم فقط نقل قول از خبر بیبیسی میکنم!
بخشی از اعتراض تجمع کنندگان در مقابل مجلس ایران، نحوه برگزاری آزمون استخدامی آموزش و پرورش است که به تازگی برگزار شده است و براساس آن چهل هزار نفر برای استخدام در این سازمان انتخاب شدهاند.
به گفته وزیر آموزش و پرورش حدود 630 هزار نفر در این آزمون، شرکت کردند که آموزش و پرورش در مرحله اول 120 هزار اسم اعلام کرده و از میان آنها قرار است چهل هزار نفر استخدام شوند.
بسیاری به نحوه گزینش افراد در این آزمون و نتایج آن اعتراض کردند و آن را تضییع حقوق افرادی دانستهاند که سالها به عنوان معلم حق التدریسی مشغول به کار بودهاند.
ما آقای حاجی بابایی، آزمون استخدامی وزارت آموزش و پرورش را کار بی نظیری خواند که در طول تاریخ این وزارتخانه بیسابقه بوده است.
او گفت که طبق قانون 25 درصد از ظرفیت آموزش و پرورش به خانوادههای شهدا و ایثارگران تعلق دارد و این یعنی 10 هزار نفر از استخدام شدگان از این سهمیه استفاده کردهاند.
آقای حاجی بابایی همچنین از سهمیه 50 درصدی مناطق مختلف خبر داد و گفت که 50 درصد پذیرفته شدگان آزمون استخدامی باید به صورت بومی و منطقهای انتخاب میشدند.
مجلس ایران پیشتر مصوبهای گذرانده بود که بر اساس آن مجوز 40 هزار استخدام تازه را به وزارت آموزش و پرورش داد و تاکید شده بود که اولویت این سازمان باید نیروهای حق التدریسی باشد، اما این قانون ابهاماتی داشت که به اعتراضات اخیر منجر شده است.
لینک خبر در BBC فارسی:
|
بسم رب شهدإ و صدیقین
امام حسین ع سومین امام شیعیان،فرزند علی ابن ابیطالب ع و حضرت فاطمهی زهرا س و نوهی دختری آخرین پیامبر خداست.
ایشان بعد از شهادت برادر بزرگوار خویش امام حسن مجتبی ع در سال 49 هجری و در سن 47 سالگی به امامت رسیدند.
10سال ابتدایی امامت ایشلن برابر با خلافت معاویه بود.
بعد از مرگ معاویه،پسرش یزید به خلافت رسید و از امام ع خواست که با او بیعت کند.
ولی امام ع با این امر مخالفت نمودند و دلیل مخالفتشان را اینگونه بیان فرمودند:
یزید مردی است شراب خوار که دستش به خون افراد بی گناه آلوده شده،شخصی است که حریم دستورهای الهی را در هم میشکند و آشکارا مرتکب فسق و فجور میشود.
امام ع بعد از بیان فضیلتهای خود و خاندان خویش اینطور ادامه دادند:
آیا رواست شخصیتی همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگی،با چنین مرد فاسدی بیعت کند و باید در این زمینه شما و ما،اینده را در نظر بگیریم و خواهید دید که کدام یک از ما سزاوار و لایق خلافت و رهبری امت اسلامی و شایستهی بیعت مردم است.
امام به نشانهی اعتراض و قیام علیه خلافت یزید،مدینه را به قصد مکه ترک نمودند.
در این زمان،مردم کوفه که از عزیمت امام به مکه با خبر شده بودند،نامههای بسیاری به امام ع نوشتند و از ایشان خواستند که به کوفه بیاید و امامت و رهبری آنان را بر عهده بگیرند.
چون یزید قصد داشت امام ع را در مکه و بیت الله الحرام به قتل برساند،امام ع برای اینکه حرمت خانهی خدا از بین نرود حج خود را نیمه کاره رها نمودند و از مکه خارج شدند و چون اسرار بسیار زیاد مردم کوفه را دیدند به سمت کوفه رهسپار شدند،با اینکه میدانستند کوفیان ایشان را خواهند کشت چرا که در مسیر کوفه فرمودند:
از طرفی این بنی امیه مرا تهدید نمودند و از طرف دیگر اینها دعوت نامههای مردم کوفه است که به سوی من فرستادهاند و همین مردم کوفه هستند که مرا خواهند کشت و چون دست به این جنایت زدند و احترام اوامر خدا را در هم شکستند خدا نیز کسی را بر آنان مسلط خواهد نمود که آنها را به قتل برساند و آنچنان خوار و ذلیلشان کند که ذلیل تر از کهنه پارهی زنان گردند.
یزید عبیدالله ابن زیاد را حاکم کوفه منصوب کرد تا مانع بیعت مردم کوفه با امام ع شود.
ابن زیاد وقتی وارد کوفه شد،با تهدید و وعدههای مختلف مردم کوفه را از حمایت امام ع باز داشت.
او همچنین مسلم ابن عقیل،پسر عمو و فرستادهی امام ع به کوفه را به شهادت رساند.
همچنین لشگری را به فرماندهی حربن یزید ریاهی به سمت امام ع فرستاد تا ما نع ورود امام ع به کوفه گردد.
حر به امام ع گفت که به کوفه نیاید و به مدینه هم باز نگردد.
امام ع به ناچار راه کربلا را در پیش گرفتند،و سرانجام امام حسین ع روز شنبه،دهم محرم سال 61 هجری،بعد از نماز ظهر،با لبی تشنه و مظلومانه به شهادت رسیدند،در حالی که برای رضای خدا در برابر ستم گستران استقامت کرده بود.
انگیزههای قیام امام حسین ع
امام ع بارها در طول سفر خود از مدینه تا کربلا،عنوان کرده بودند که به شهادت خواهند رسید.
پس نمیتوان گفت که هدف امام ع خلافت و یا.
بود.
پس هدفی دیگر و انگیزهای برتر از مقامهای دنیایی در دل امام ع بود که امام ع با زنان،فرزندان،نزدیکان و عزیزان خود راهی سرزمینی غریب و بیابانی سوزان شد.
امام ع خود این چنین میفرمایند:
اگر آنان از من تقاضای بیعت هم نکنند من باز هم آرام نخواهم نشست،زیرا اختلاف من با دستگاه خلافت تنها بر سر بیعت با یزید نیست که با سکوت آنان در موضوع بیعت،من نیز سکوت اختیار کنم،بلکه وجود یزید و خاندان وی موجب پیدایش ستم و گسترش فساد و تغییر در احکام اسلام شده و این وظیفهی من است که در راه اصلاح این مفاسد و امر به معروف و نهی از منکر و احیای قانون جدم رسول خدا ص وزنده کردن راه و رسم پدرم علی ع و بسط عدل و داد به پا خیزم و ریشهی این نا به سامانی ها،یعنی خاندان بنی امیه را قلع و قمع نمایم و همهی جهانیان بدانند که حسین جاه طلب،طالب مقام و ثروت،شرور،مفسد و اخلالگر نبود و این حالت از روز اول تا ساعت آخر و تا لحظهی آخر در روح حسین ع متجلی و متبلور بود.
امام ع در جایی دیگر انگیزهی قیام و مبارزهی خود را چنین بیان میفرمایند:
انگیزهی قیام و مبارزهی من پیدایش ظلم و فساد و تغییر قوانین اسلام است و هدف از این حرکت انقلابی،جز امر به معروف و نهی از منکر و از بین بردن مفاسد و پیاده کردن احکام فراموش شده و تغییر یافتهی اسلام چیز دیگری نیست.
امام ع در پاسخام سلمه همسر پیامبر که گفته بود،از پیامبر ص شنیده م که فرمود:
فرزندم حسین در خاک عراق و در محلی به نام کربلا کشته خواهد شد،فرمودند:
مادر!
گمان نکن که از این جریان تنها تو مطلع هستی خود نیز بهتر از تو میدانم که به ستم و دشمنی کشته خواهم شد و سرم از تنم جدا میشود.
خداوند بزرگ چنین خواسته است که حرم و اهلبیت من آواره و فرزندانم شهید و به زنجیر اسارت کشیده شوند و فریاد داد خواهی کنند،ولی کمک و فریاد رسی پیدا نکنند.
امام حسین ع با ذکر نام و یاد خدا در نامهای به برادر خود،محمد حنفیه این طور بیان فرمودند:
این وصیت حسین بن علی است به برادرش محمد حنفیه.
حسین گواهی میدهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد ص بنده و فرستادهی اوست و آیین حق دین اسلام را از سوی خدا برای جهانیان آورده است و شهادت میدهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همهی انسانها را در چنین روزی زنده خواهد نمود.
من نه از روی خودخواهی و یا برای خوش گذرانی و نه برای فساد و ستم گری از شهر خود بیرون آمدم،بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و خواستهام از این حرکت،اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدم،رسول خدا ص ،و راه و رسم پدرم علی بن ابیطالب ع است.
پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد و از من پیروی کند راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند و از من پیروی نکند من با صبر و استقامت راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خدا در میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است.
و برادر!
این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست،بر او توکل میکنم و برگشتم به سوی اوست.
با توجه به فرمایشات امام ع از مدینه تا کربلا،در مییابیم که امام ع خود ،بهتر از هر کس دیگری میدانستند که مردم کوفه نهتنها با ایشان بیعت نمیکنند،بلکه علیه ایشان شمشیر خواهند کشید و ایشان را به شهادت خواهند رساند.
پس چه انگیزهای بود که امام ع بخاطر آن خود و بهترین عزیزان،نزدیکان و دوستان خود را به رنج و زحمت انداخته و راهی غربت کرد.
همانطور که امام ع بارها میفرمایند،هدف ایشان از این قیام زنده نگه داشتن دین اسلام،سنت پیامبر ص و راه و روش پدر بزرگوارشان بود.
همچنین امر به معروف و نهی از منکر را از دیگر اهداف مهم این قیام برشمردند.
اینک این پرسش پیش میآید که،با به قدرت رسیدن یزید چه تهدیدی متوجه اسلام و مسلمین خواهد شد؟
پاسخ را باید در شخصیت یزید جست و جو نمود.
یزید جوانی شرابخوار،سگباز،و اهل میمون بازی و خوشگذرانی بود.
او به قیامت اعتقاد نداشت.
بی بند و بار و اهل لهو و لعب بود9.
اکنون معلوم است اگر چنین فردی جانشین پیامبر ص معرفی میشد،چه فاجعهی بزرگی به بار میآمد و باید فاتحهی اسلام را میخواندند.
اما قیام امام حسین ع و شهادت مظلومانه و جانسوز ایشان و یاران و نزدیکانشان و همچنین اسارت اهلبیت امام ع باعث شد تا مردم حقیقت وجودی یزید را دانسته و پرچم مخالفت با او را بر افرازند.
البته باید به روشنگریهای حضرت زینب س ،ان شیر زن کربلا و پیام رسان اهداف قیام امام ع اشاره نمود،که در کنار برادر زادهی خویش،امام سجاد ع به معرفی شخصیت یزیدیان و جنایتهای آنان در کربلا پرداخت و یزیدیان را رسوا ساختند،که باعث شد قیامهای زیادی علیه یزیدیان به راه افتد.
آخرین مناجات امام حسین ع
ای خدایی که مقامت بس بلند،غضبت شدید،نیرویت بالاتر از هر نیرویی،تو که از مخلوقات خویش مستغنی هستی و در کبریا و عظمت فراگیر،به آنچه بخواهی توانا،رحمتت به بندگانت نزدیک،وعدهات صادق،نعمتت شامل،امتحانت زیبا،به بندگانت که تو را بخوانند نزدیک هستی،و بر آنچه آفریدهای احاطه داری،و هر کس که از در توبه دراید پذیرایی،انچه را اراده کنی توانایی،انچه را بخواهی درک توانی کرد،کسی را که شکرگزار تو باشد شکرگزاری،یاد کنندهات را یاد آوری،من تو را خوانم که نیازمند توام،از تو مدد میطلبم که ناتوانم،خود را به تو وا میگذارم که بسندهای.
خدایا!
در میان ما و قوم ما داوری کن که آنان از راه مکر و حیله وارد شدند و دست از یاری ما برداشتند و ما را،که فرزندان پیامبر و حبیب تو محمد ص هستیم،کشتند؛
پیامبری که به رسالت خویش بر گزیدهای و امین وحی خویش گرداندهای.
ای خدا!
ای مهربان ترین!
در حوادث،بر ما گشایش و در پیشامدها،بر ما خلاصی عنایت کن.
در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم ای پروردگاری که جز تو خدایی نیست!
ای فریاد رس دادخواهان که مرا جز تو پروردگاری و معبودی نیست!
بر حکم و تقدیرت صابر و شکیبا هستم.
ای فریادرس آن که فریادرسی ندارد!
ای خدایی که هر کس را با اعمالش میسنجی!
در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانی.
آن گاه که صورت به خاک میگذاشت،فرمود:
به نام خدا و به یاری خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا ص.
حسین ع بیشتر از اینکه تشنهی آب باشد،تشنهی لبیک بودند.
کیست که با یاری حضرت مهدی عج امام حسین ع را یاری دهد؟
آیا بهتر نیست ما چون کوفیان نباشیم و پسرش مهدی فاطمه عج را یاری کنیم؟
آیا کسی هست که مهدی ع را یاری کند.
کیست مرا یاری کند.
کیست مرا.
کیست.
پاورقی
1 سخنان حسین بن علی ع ،ص 36
2 همان
3 سخنان حسین بن علی ع ،ص 126
4 زندگینامهی چهارده معصوم،ص 145
5 سخنان حسین بن علی ع ،ص 57
6 سخنان حسین بن علی ع ،ص 164
7 سخنان حسین بن علی ع ،ص 50
8 سخنان حسین بن علی ع ،ص 56
9 فرهنگ الفبایی عاشورا و شهادت،شهادت نامه
10 سخنان حسین بن علی ع ،ص 355
11 لهوف،ص 108
|
همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ به دستم بیفتد چقدر چیزها که خواهم نوشت.
ولی دیروز بدون اینکه خواسته باشم کاغذ و قلم برایم آوردند.
چیزیکه آنقدر آرزو میکردم چیزیکه آنقدر انتظارش را داشتم.
اما چه فایده از دیروز تا حالا هر چه فکر میکنم چیزی ندارم که بنویسم.
مثل اینست که کسی دست من را میگیرد یا بازویم بی حس میشود.
حالا که دقت میکنم مابین خطهای درهم و برهمی که روی کاغذ کشیدهام تنها چیزی که خوانده میشود اینست:
سه قطره خون.
یکسال است که اینجا هستم ، شبها تا صبح از صدای گربه بیدارم ، این نالههای ترسناک ، این حنجرهی خراشیده که جانم را به لب رسانیده ، صبح هم هنوز چشممان باز نشده که انژکسیون بی کردار.
چه روزهای درزا و ساعتهای ترسناکی که اینجا گذرانیدهام ، با پیراهن و شلوار زرد روزهای تابستان در زیرزمین دور هم جمع میشویم و در زمستان کنار باغچه جلوی آفتاب مینشینیم ، یکسال است که میان این مردمان عجیب و غریب زندگی میکنم.
هیچ وجه اشتراکی بین ما نیست ، من از زمین تا آسمان با آنها فرق دارم.
ولی نالهها ، سکوتها ، فحشها ، گریه و خندههای این آدمها همیشه خواب مرا پر از کابوس خواهد کرد.
یک دکتر داریم که قدرتی خدا چیزی سرش نمیشود ، من اگر به جای او بودم یک شب توی شام همه زهر میریختم میدادم بخورند ، آنوقت صبح توی باغ میایستادم دستم را به کمر میزدم ، مردهها را که میبردند تماشا میکردم.
از همهی اینها غریب تر رفیق و همسایهام عباس است ، دو هفته نیست که او را آوردهاند ، با من خیلی گرم گرفته ، خودش را پیغمبر و شاعر میداند.
میگوید که هر کاری ، به خصوص پیغمبری ، بسته به بخت و طالع است.
هر کسی پیشانیش بلند باشد ، اگر چیزی هم بارش نباشد ، کارش میگیرد و اگر علامهی دهر باشد و پیشانی نداشته باشد به روز او میافتد.
عباس خودش را تارزن ماهر هم میداند.
روی یک تخته سیم کشیده به خیال خودش تار درست کرده و یک شعر هم گفته که روزی هشت بار برایم میخواند.
گویا برای همین شعر او را به اینجا آوردهاند ، شعر یا تصنیف غریبی گفته:
دریغا که بار دگر شام شد ،
سرا پای گیتی سیه فام شد ،
همه خلق را گاه ارام شد ،
مگر من ، که رنج و غمم شد فزون.
جهان را نباشد خوشی در مزاج ،
به جز مرگ نبود غمم را علاج ،
ولیکن در آن گوشه در پای کاج ،
چکیده است بر خاک سه قطره خون
عاشق 3 قطره خونم ، یه داستان که مو به تن آدم سیخ میکنه.
صداق هدایت با کلمات طوری بازی میکنه که حتی خود کلمات رنگ داستان رو به خودشون میگیرند.
نمیدونم چطور توصیف کنم 3 قطره خون رو.
باید خوند تا فهمید.
|
مطالبی از کتاب:
اختلاف شیعه با دیگران در یک نکته است:
شیعه میگوید:
فقط عقل متصل به ملکوت میتواند جامعه را به سعادت برساند ولی دیگران میگویند:
عقل عادی کافی است.
شرط امام شدن عبور از نفس و فناء در ذات بینهایت خداوند است.
امام باید بر تمام نیازها و احوال مردم احاطه داشته باشد.
بدون امام انسان در تخیلات خود محو و نابود میشود.
خداوند در هر زمانی امام قرار داده است باید گشت و پیدا کرد.
شناخت امام به فهم حقائقی است که در درون او میگذرد.
دیدار امام را باید برای رسیدن به لقاءالله خواست.
بشریت راهی جز پذیرش رهبری یک امام معصوم ندارد.
در مدینه فاضله همه برای ولایت امیرالمومنین علیهالسلام تلاش میکنند.
موضوع مجلدات هجدهگانه:
جلد اول:
کلیات و مبانی امام شناسی
جلد دوم:
تعریف اولی الامر
جلد سوم:
شناخت شیعه
جلد چهارم:
ارتباط ولایت و نبوت
جلد پنجم:
حقیقت ولایت
جلد ششم:
غدیر
جلد هفتم:
غدیر
جلد هشتم:
ولایت امیرالمومنین
جلد نهم:
احتجاجات به غدیر
جلد دهم:
رابطه پیامبر و امیرالمومنین
جلد یازدهم:
قضاوتهای امیرالمومنین
جلد دوازدهم:
علوم امیرالمومنین
جلد سیزدهم:
حدیث ثقلین
جلد چهاردهم:
شیعه و تالیف
جلد پانزدهم:
صحیفه سجادیه
جلد شانزدهم و هفدهم:
مکتب حضرت صادق علیهالسلام
جلد هجدهم:
علوم حضرت صادق علیهالسلام
مشاهده فهرست تفصیلی:
نسخههای PDF:
|
ضایعات آهن
برخی مواقع خروجی یک محصول از واحدهای تولیدی، با استاندارد در نظر گرفته شده برای آن محصول مطابقت ندارد.
همین امر باعث میشود تا آن محصول از فرآیند مد نظر کنار گذاشته و به قیمت قراضه به فروش برسد.
حال این نوع فلز دور ریختی میشود و میتوانیم تحت عنوان ضایعات آهن از آن استفاده کنیم.
تفاوت ضایعات با زایدات
ضایعات
به موادی گفته میشود که قابلیت بازیافت دارند و دور ریختنی هستند و دیگر قابل استفاده نیستند و به عبارتی ویژگی یک محصول سالم را ندارن.
به ضایعاتی که تعداد آنها از حالت عادی خارج شده باشد ، ضایعات غیر عادی گفته میشود زیرا ما انتظار وقوع آن را نداریم و میتوانیم روی آنها نظارت و کنترل کامل داشته باشیم.
نام دیگر ضایعات ، قراضه است.
ضایعات فلزی و آهنی جدا از زبالههای دیگر ارزش پولی زیادی دارند چرا که به چرخهی تولید بازگردانده میشوند که به آنها قراضه گفته میشود.
ممکن است سوالی برای شما پیش بیاید که ضایعات شامل چه چیزهایی میشوند؟
در ادامه بنده به شما توضیح خواهم داد!
پس تا اخر مطلب با مبین فولاد آسیا همراه باشید تا بتوانید شناخت کامل از ضایعات آهن را بدست آورید.
زایدات
به پسماندهی حاصل از مواد اولیه و دور ریز که از باقیماندهی برش ورقهای آهنی به جا مانده است و دوباره قابل استفاده نیستند گفته میشود.
ضایعات شامل:
برخی قطعات اتومبیل ، بعضی لوازم منزل، مصالح ساختمونی و خیلی از مواد دور ریخته شده دیگر.
بازیافت چیست؟
بازیافت ، همون مواد ضایعات را آمادهسازی میکنیم تا مجدد بتوانیم از آنها استفاده کنیم.
موادقابل بازیافت:
آهن آلات قراضه
استیل
پلاستیک
شیشه
کاغذ
مقوا و.
بازیافت ضایعات آهن و فولاد فوقالعاده زیاد است.
در کارخانههای داخلی بازیافت ضایعات بسیار بالاتر از 70 درصد و در حال افزایش است.
کاربرد ضایعات آهن یا آهنقراضه
ضایعات یا قراضه آهن، بیشتر در محیطزیست کاربرد دارد و این بدین معناست که ابزارهایی که ساخته میشود باید به گونهای باشد که به حالت بی مصرف در آمده باشد و در نتیجه بازیافت شود.
مزیت بازیافت در محیطزیست
بازیافت میتواند نقش بسیار مهم و فوقالعادهای در سلامت محیطزیست داشته باشد که دارای نتایج ذیر میباشد:
صرفهجویی در انرژی 70
صرفهجویی در استفاده از مواد خام 90
صرفهجویی در استفاده از منابع 97
کاهش آلودگی هوا 86
کاهش آلودگی آب 76
درجه بندی ضایعات آهن
ضایعات آهن سوپر ویژه مانند:
تیراهن ، خرده میل گرد ، گوشه ورق ضخیم ، نبشی
ضایعات آهن ویژه مانند:
ورق روغنی سیاه و بدون زنگ زدگی ، تکه نبشی ، سر تیراهن ، لوله سیاه ضخیم ، رینگ اتومبیل
ضایعات آهن درجه یک مانند:
لوله سیاه صنعتی ، انواع چرخ دنده ، انواع لوازم موتوری سبک و سنگین
ضایعات آهن درجه دو مانند:
درب و پنجره ، تنه دوچرخه و موتور سیکلت ، انواع توری ، میل گرد کلاف شده ، ورقهای گالوانیزه
ضایعات آهن درجه سه مانند:
حلب بهداشتی فله ، منبع اگزور ، شلنگهای فشار قوی سوخته
ضایعات آهن درحه چهار مانند:
انواع پلیسه زنگ نزده
ضایعات آهن روغنی در تولید قطعات خودرو و ماشین سازی کاربرد دارد
ضایعات آهن گالوانیزه مانند:
کانال خودرو ، لوله آب
ضایعات آهن آلیاژی مانند:
میل لنگ ، چرخ دنده ، کمک فنر
انواع ضایعات
ضایعات فلزی:
تقریبا به هر چیز فلزی که عمرش به پایان رسیده باشد و دیگر کاربرد نداشته باشد، ضایعات فلزی گفته میشود.
این ضایعات شامل:
اهن، استیل، چدن، آلومینیوم، مس، برنج، مفرغ، سرب، روی و.
این ضایعات، هم به صورت خام به فروش میرسن و هم در قالب محصولاتی مثل باتری، بطری فلزی نوشابه یا حتی موتور ماشین و هر کدوم یک قیمتی دارد.
ضایعات غیرفلزی:
ضایعات غیرفلزی، شامل هر چیز غیر فلزی میشه که البته بازهی بسیار گستردهای داره.
این ضایعات شامل:
پلاستیک و پلیمر، لاستیک، شیشه، کاغذ و کارتن، چوب و تخته، منسوجات و چرم، سنگ و آجر و سرامیک، مواد شیمیایی، روغن، ضایعات کشاورزی و.
ضایعات الکترونیک و الکتریکی:
هر وسیلهای که به نوعی با برق سر و کار داره، در این گروه قرار میگیرد.
این ضایعات شامل:
موبایل و تجهیزات مخابراتی، کامپیوتر و لوازم جانبی، قطعات برقی صنعتی، وسایل برقی خونگی و دستگاههای فرسوده و اسقاطی.
امیدوارم که مطلب برایتان مفید بوده باشد
|
کتاب سنت و نواوری در شعر معاصر فارسی نوشته قیصر امین پورxml:
این کتاب رساله دکتری ان مرحوم میباشد و از بهترین کتابهایی است که در این حوزه وجوددارد وی کار جالبی که کرده این بوده که مفهوم سنت و نواوری را در ادبیات فارسی شرح داده و اینکه چه چیزی را میشود گفت نو و چه چیزی را سنتی و معیارهای این تفکیک چیست و اینکه به طور کامل هیج چیزسنتی نیست و هیج چیز نو نیست به طور کامل و تمام انچه نو نامیده میشود همیشه به نوعی از دل سنت بیرون امده
این کتاب دارای منطق منسجم و بیان زیبا میباشی و چون وی شاعر میبوده نثری که به کار برده نثری است بسیار پخته و یک نثر دانشگاهی است که مشخص است یک ادیب توانمند ان را نوشته
در این کتاب چنین امده است:
تاریخ شعر در هر اثر شاعر زنده است یعنی اگر هر کدام از شاعران را در نظر بگیریم:
سعدی حافظ سهراب سپهری و.
میتوانیم کل تاریخ شعری را در شعر انان ببینیم چرا که خود اگاه و یا ناخوداگاه به نوعی در امتداد تمام سنتهای شکل گرفته در زبان شعر قرار دارد.
توانایی شاعر در استفاده از میراث خود نشانه اصالت اوست.
اصالتیکه با تقلید متفاوت است.
انسان که رابطهای در برخی ویژگیهایش کاملا مدرن است بسیاری از عناصر سنتی را در بر دارد و گاهی هم مستقیما منابع خود را در شعر ذکر میکند.
پس هر اثر هنری نه محصول سنتگرایی محض است و نه نوگرایی محض بلکه نتیجه ادغام نواوری و سنت است.
تحول و تکامل کلی هنر نیز محصول ادغام و تاثیر متقابل سنت و نواوری است.
سنتها همچنان که از فردیت هنرمند میکاهند و به قومیت هنر شکل میدهند در این برخوردها خواه نا خواه هم فردیت هنرمند شکل میگیرد وتحکیم میشود و هم سنتها دگرگون میشوند.
بر خلاف انچه در نخستین نگاه به نظر میرسد هنرمندان بزرگ همواره بزرگترین نواوران نبودند بلکه غالبا هنرمندانی بودند که در عین داشتن فردیت و ویژگیهای منحصر به فرد توانستهاند از سنتهای پیشین و محصول کار پیشینیان بهترین بهرهبرداری را بنمایند.
متن بالا درواقع دید اصلی کتاب است که میخواهد نشان دهد نواوری در شعر به معنای گسیختن از سنتها نیست و شاعران بزرگ همانهایی بودهاند که توانستهاند بیشترین بهرهبرداری را از تمامی قابلیتهای سنتی شکل کرفته در شعر بنمایند و امین پور خیلی خوب از بس اثبات این ادعا بر امده که سنت و نواوری دوروی یک سکهاند در ادبیات و این نیست که یکی در تعارض با دیگری باشد.
معمولا اینکونه تصور میشود که شعر نو در مقابل شعر کلاسیک است و یک نوع تقابل وجود دارد ولی وی نشان داده اینگونه نیست و درک وی از اینکه سنت و نواوری دو روی یک سکهاند بر میگردد به یک دریافت جامعه شناسانه که ایشان از چگونگی شعر و ادبیات داشتند ودرک ایشان از از مقوله زبان و ادبیات یک درک خطی از تاریخ نیست و تاریخ مجموعه پیجیدهای از حوادث است که هیچگاه توالی را ایجاد نمیکند این توالی را انسانها برای اینکه تاریخ را ساده کنند و پیچیدگیهایش را درک کنند به تاریخ میدهند.
در نامگزاری سبکهای شعر کلاسیک فارسی معمولا بر اساس سرزمین جغرافیایی که شاعران ان سبک در ان استقرار داشتند این نامگزاری انجام میشده.
سبک خراسانی , سبک عراقی,سبک هندی و.
نکته جامعه شناختی ان این است که به جای اینکه سبکها را بر اساس درون مایههای معنایی و یا ویژگیهای قالبی یا فرم نامگزاری کنند بر اساس محیط زندگی شاعر سبکها نام میکرفتند.
این امر بر میگردد به تاریخ روشنفکری در ایران , در گذشته نهتنها روشنفکران ادیب بلکه عالمان دین هم معمولا با نام محلشان شناخته میشدند زیرا معمولا به دلیل نبود رسانههای ارتباط جمعی فقط یر محیط زندگیشان تاثیر کزار بودند.
هر گاه مادر ادبیات به جای محتوا به محیط توجه کردیم و امری فرامتن را در نظر گرفتیم از یک عامل جامعه شناسانه سخن کفتهایم.
سبک هندی قرن 9و10 هنکامی که صفویه در قدرت هستند به وجود میاید و این سبک محصول یک رخداد سیاسی و اجتماعی مهم در جامعه ایران است.
سبک عراقی یعنی اشعار سعی و حافظ که در قرن 6و7 هجری شکل میگیرد محصول شاعران بر جسته ایست که در منطقه عراق عجم میزیستهاند , عراق عجم یعنی مناطق مرکزی ایران تا سالهای 1316 که رضا شاه راه اهن را از سلطان اباد میخواست بگذراند ان منطقه را تغییر نام داد
شاعران برجسته سبک هندی:
شاعرانی چون بابا فغانی شیرازی وشرف جهان قزوینی در غزل به توصیف عواطف واحساسات واقعی خود در کشاکش رویدادهای عاشقانه عادی میپرداختند وگاه آن را با گله وشکایت همراه میکردند.
افراط در واقعه گویی موجب پیداشدن واسوخت گردید که در آن عاشق عکسالعمل قهر وعتاب خود را درمقابل ناسپاسی وقدر نشناسی
معشوق نشانمیدهد.
وحشی بافقی از شاعران برجستهی واسوخت است.
سبک هندی با ظهور صائب درایران وبیدل دهلوی در هندوستان شکل گرفت.
از دیگر شاعران معروف در این سبک میتوان به محتشم کاشانی،کلیم کاشانی،عرفی شیرازی،غالب دهلوی وطالب آملی اشاره کرد.
پیدایش سبک هندی
سبک هندی متاسفانه به شدت دچار این مصیب بوده است، در این باره که:
مولد این سبک کجا بوده است؟
در شعر کدام شاعر نخستین جرقههای این طرز درخشیده است؟
این طرز کجا بالیده و رشد کرده است؟
و ویژگیهای آن کدام است؟
نظرات متفاوت و متضادی وجود دارد که مجموع انها را به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
1 نظری که محل تولد و رشد این طرز را ایران و در اصفهان میدانند و به این خاطر آن را سبک اصفهانی مینامند.
شناختهشدهترین مدافع این نظر امیری فیروز کوهی است
2 نظری که محل تولد و رشد این طرز را هندوستان دانسته و بدین سبب آن را سبک هندی مینامند.
3 نظری که این طرز را نه برامده از یک شهر و سرزمین بلکه برآیند تاریخی شعر فارسی و زیبایی شناسی هندی میدانند، که بدین ترتیب دیگر نام محل و سرزمین خاصی را نمیتوانند در این طرز بگذرانند.
امیری فیروز کوهی که مدافع نظر اول است میگوید:
سزوار چنین است که هر گاه بخواهیم این سبک را به شهری نسبت دهیم، شهر اصفهان، که اکنون مدفن صائب و بسیاری از بزرگان آن عهد و سابقا خاک ولادت و دامان ترتیب صائب و دیگر انواع استعدادت علمی و ادبی و هنری است را اولی تر از سایر شهرها بدانیم.
ناصرالدین شاه حسینی در مقالهی سبک اصفهانی در شهر فارسی نیز چنین نظری دارد.
عدهای حافظ را بنیان گذار این سبک میشناسند.
کسانی بابا فغانی شیرازی شاعر اول نیمه دوم قرن نهم را بانی این سبک میشناسند.
یحیی آرین پور مدافع نظر دوم است، ایشان در کتاب از صبا تا نیما مینویسد که به دلیل بی اعتنایی سلاطین صفوی به شعر و شاعری، شعر از محیط دربار قدم بیرون نهاد و به دست عامه افتاد و گویندگان غزل سرا و مثنوی سازان از ایران دوری جستهاند و به دربار سلاطین عثمانی و بیشتر به بارگاه شاهان گورکانی هند، روی آوردند.
دلایل انحطاط ادبیات فارسی در عصر صفوی
دوره صفوی را دوره انحطاط ادبیات فارسی میدانند و دلایلی بر این وضع برمی شمارند که مهمترین آنها عبارتند از:
1 بیتوجهی شاهان صفوی به مدیحه سرایان و عدم حمایت از آنان:
بسیاری اندیشه شیعی سلاطین صفوی را عامل این امر میدانند، اینان با استناد به آیهی قرانی الشعراء یتبعهم الغاوون میگویند از این جا که شعر در اسلام از منکرات است چرا که قرآن شاعران را پیرو شیطان دانسته است و این امر به ویژه در تشیع بسیار مورد توجه بوده، لذا طبیعی بود که سلاطین صفوی که شیعی مذهب بودند اعتنایی به شعر و شاعری نکنند.
ولی عامل تعیینکننده این عامل نبوده، چرا که در همان زمان ممدوحان هندی این شاعران مهاجر ایرانی هم شیعه مذهب بودند.
عدهای زبان را عامل تعیینکننده دانستند.
اینان معتقدند که عدم شناخت وقایع شعری از سوی سلاطین صفوی باعث بیتوجهی و بدرفتاری شاهان صفوی نسبت به شعر و شاعری بوده است.
و اما آقای یان ریبکا، تمرکز طلبی امرای صفوی را علت عمده بی اعتنایی شان به شعر و شاعران دانستهاند.
اما این را نیز نمیتوان دلیل قطعی دانست زیرا که علت عمده بیتوجهی سلاطین صفوی به شعر و شاعری توجه عمده آنها به تثبیت و تحکیم مبانی ایدئولوژیکشان برای استقرار حکومتی متمرکز و نیرومند بر قلمرو وسیع و یکپارچه بود و در این سو هر آنچه که همسو با خواستهایشان بود مورد توجه واقع میشد.
2 رواج زبان ترکی در میان اعضای خاندان صفوی و سپاهیان آنان که به هر حال زبان فارسی را یا محدود میساخت و یا کلمات ترکی را با آن درمی آمیخت و استواری و یکدستی آن میکاست.
3 پا فشاری مستمر شاهان صفوی بر استقرار تشیع و سختگیریهای آنان بر اهل تسنن که سبب شد شماری از فریختگان که در مذهب تسنن بودند راه کشورهای همسایه را پیش گیرند.
4 دور شدن زبان و ادب فارسی از کانون و زادگان اصلی خود و رواج شعر و شاعری در میان مردمی که تنها طبعی داشتند اما از دانش کافی برخوردار نبودند و در نتیجه شعر را به سستی میکشانند.
تفاوت فرهنگ سنتی هند و ایران
مناسب ترین پناهگاه برای زبان و ادبیات فارسی در عصر صفویان در بار سلسلهی شاهان گورکانی در هند بود که رجال ایرانی امور مهم آن را عهدهدار بودند این سلسله که با حمله ظهرالدین بابر به هند، بر سر کار آمد چنان به آیینهای گوناگون ایرانی پایبند بود که دولت آنان به صورت یک دولت تمام عیار ایرانی در خارج ایران درامده بود.
فرهنگ سنتی هند، اصولا فرهنگی صلح طلب و آرامش جو ست.
شاهان گورکانی معتقد بودند که تسلط بر رعیت بدون مدارا کردن با وی و آسان گیری و چشم پوشی از اعتقاداتش ممکن نیست.
ولی شاه طهاسب و شاه اسماعیل مکرر در حضور سفیران ترک یا مغول مخالفان مذهب شیعه را عقوبت میکردند.
شاهان گورکانی معتقد بودند که اندیشه هر کس مربوط به خود اوست.
دربار مغول هند حتی بت پرستان را هم تحت حمایت خود گرفت، ولی حکومت صفوی میرعماد خطاط بزرگ عصر خویش را به جرم سنی بودن کشت صفوییه برخورد مثبتی با عموم شاعران نداشتند و این چنین شد که شاعران از ایران رخت بر برسته و به هندوستان گریختند.
زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در هندوستان:
زبان ابزاری اجتماعی و فرهنگی است که مانند هر پدیدهی فرهنگی دیگر همواره در برخورد با فرهنگهای دیگر تحول و تغییر میپذیرد و تنها زبانهای مرده و ادبیات نوشتاری پیشین است که تغییر نمیپذیرد و ثابت میماند.
اشاعه و رواج و دوام زبان فارسی بر هندوستان بخشی از مجموعهی پیوندهای اجتماعی و اقتصادی و فکری است که از کهن ترین دورههای باستانی بین این دو منطقه آسیایی وجود داشته و همسانیها و همسوییهای فراوانی در زبان، موسیقی، ادبیات، اخلاقها و باورها داشته.
در خانواده زبانهای هند و اروپایی، زبان اوستایی و زبان سانسکریت به هم نزدیکند.
در زبانهای امروزی شبه قارهی هندوستان چون اردو، بنگالی، پنج بیگمان ترجمهی کلیله و دمنه، یاد گرفتن بازی شطرنج، روی آوردن شاعران و نویسندگان ایرانی به دربار هند در دوره صفویه، پیوندهای خویشاوندی و داد و ستدهای اقتصادی رشتههای از این بافت فرهنگی است.
در گزارش هندوستان که بخش عمدهای از سفرنامهی ابن بطوطه را تشکیل میدهد، اشاعه فرهنگ ایران در زمینههای گوناگون اجتماعی، اقتصادی و.
دیده میشود:
1 از طریق دارندگان شغل و منصب:
پایگاهها و موقعیتهای اجتماعی کارگزاران دیوانی، یکی از عوامل عمدهی رواج زبان فارسی در هندوستان میباشد.
همچنین دانشمند و عارفان ایرانی که ناگزیر بودهاند برای پژوهش و برای فهمیدن زبان هندی را یاد بگیرند، خواه یا ناخواه مقدار زیادی واژه و اصطلاح دینی، عرفانی و فلسفی و ادبی را به شاگردان و مریدان و هم سخنان خود آموختهاند.
2 عنوانهای دیوانی و اداری:
کارگزاران ایرانی مقدار زیادی اصطلاح دیوانی و اداری فارسی را در دستگاههای حکومتی هند وارد کردند.
منصبها و عنوانهای فارسی مثل:
خریطه دار، سرجامه دار، امیرداد، سپه سالار، رییس، وزارت ، ارباب.
3 خوراک و پوشاک:
مهاجران معمولا به مرور زمان شیوه تغذیه و لباس و سایر جنبههای فرهنگ مادی جامعه میزبان را میپذیرند.
ولی هنگامی که مهاجرتها به صورت گروهی باشد و یا شمار مهاجران در یک جامعه زیاد شود و یا فراوردههای یک کشور مورد استقبال کشور میزبان قرار گیرد، پارهای از خوراکها و پوشاکها در جامعه مهاجر پذیر اشاعه مییابند و نام اصلی خود را نیز نگه میدارند.
ابی، کشمیری، و پشتو واژه و اصطلاح فارسی فراوان است.
ابن بطوطه از غذاهایی چون خشتی، سمبوسک، و ظرفهایی چون سین و از پوشاکهایی چون کلاه، دستبان، و از پارچههایی چون حریر نام میبرند.
کاربرد این واژه گان و اصطلاحهای فارسی در هندوستان، گذشته از اشاعه و رواج فرهنگ خوراک و پوشاک، گویای گرمی بازار داد و ستد و بازرگانی بین ایران و هند نیز میباشد.
4 ساختمان و بنا:
وجود نامهای فارسی برای بعضی از بناها و موسسهها در زمان ابن بطوطه اگر معرف تاثیر شیوه معماری ایران در هندوستان نباشد بی گمان معرف نقش و کارکرد معینی ست که به وسیله ایرانیان به وجود آمده در سفرنامه واژگان فارسی دادسرا، هزار ستون، بارگاه، جهان بنا، انبار، و.
آمده است.
5 کالاها و فراوردهها:
رواج نام فارسی بعضی از میوهها مانند انار شاید نشانهای بر این باشد که درخت انار در هندوستان به وسیله ایرانیان پرورش یافته و ابن بطوطه در مورد جلفار توضیح میدهند که ریشه فارسیی دارد و از گل انار آمده است.
از حیوانهای بارکش که در حمل و نقل بار و کالا مورد استفاده قرار میگرفته ابن بطوطه به الاغ اشاره میکند.
6 عبارتها و جملههای فارسی:
زبان فارسی، زبان محاوره دربار هندوستان بوده و تکلم به این زبان برای آنان نوعی هنر و نشانهی دانشوری و باریک اندیشی به شمار میرفته است.
در قرن 8 زبان فارسی زبان کلیدی دربار هند برای گفتگو با مسلمان خارجی بوده.
در هندوستان زبان فارسی تنها در دربار و بین مسلمانان و ایرانیان رایج نبوده بلکه در بین عامه مردم و هندیان غیر مسلمان نیز زبان فارسی اشاعه داشته است.
کاربرد بعضی از اصطلاحها و عبارتهای فارسی در هندوستان در حکم رسمیت و اعتبار بخشیدن و قبول عامه یافتن موضوع بوده.
7 پیدایش غزل در موسیقی هند:
تا پیش از آمدن شعر فارسی در هند موسیقی کلاسیک در هند وجود داشت.
این موسیقی هر چند که شامل آواز خوانی بوده اما آواز خوان شعری را ارائه نمیداد و موسیقار با گلویش آوازهایی را میکشید که مایه از عرفان بودایی میگیرد.
این آوازها راتان میگویند.
موسیقی نوازان هند در زمان مغولها شعر فارسی بخصوص غزل را به شکل تصنیف استفاده کردهاند و روی آن آهنگ گزارند و این شیوه نوع موسیقی را غزل نامیدند غزل در دربار مغولها بوجود آمد و بعدها راهش را در دورترین نقاط کشور پهناور هند گشود و امروز غزل از شاخههای مهم موسیقی هند و افغانستان به شمار میرود.
8 پیدایش وزنهای نوع شعری که بعضی از شاعران عروض فارسی را برای گویش شعر ساحت تنگ یافتند.
در این مورد میرزا عبدالقادر بیدل بداعتهایی دارد.
9 به وجود آمدن فلسفهی جدید که ناشی از پژوهش جلال الدین اکبر است.
این فلسفهی جدید به نام فلسفه الهی معروف است.
کسانی که آن را مطرح میکنند به این باورند که دعاهای تمام مردم جهان به یک نقطه معطوف میشود و آن نقطه ذات خداست پس بر این اساس باید تفاوتی میان مذاهب گوناگون وجود نداشته باشد.
اشاعه زبان جدا از اشاعه جلوهها و نمودهای نهادهای دیگر فرهنگ نیست و این کوششی که در تحلیل موضوعی اشاعه فرهنگ ایران در هندوستان صورت گرفت براق روشن گری و شناخت وضعیت و موقعیت تاریخی و اجتماعی و فرهنگی زبان فارسی و فارسی زبانان بر این سرزمین بوده است.
ویژگیهای زبان و ادبیات فارسی در دوره صفویان
زبان و ادبیات فارسی در دوره صفویان نسبت به دورههای پیشین دارای ویژگیهایی است که برخاسته از اوضاع و احوال سیاسی اجتماعی آن روزگار است:
فزونی گرفتن موضوعات و مفاهیم مذهبی شیعی بر مفاهیم عرفانی و صوفیانه.
افزایش شمار علمای شیعی و نیرو گرفتن و مقام یافتن آنان نزد شاهان صفوی، این فرصت را به آنان داد که علاوه بر محدود ساختن علوم عقلی، صوفیان و عرفا را نیز زیر فشار قرار دهند و عرصه را بر آنان تنگ کنند و این در حالی بود که صفویان خود در تصوف ریشه داشتند.
بزرگترین شعرای مذهبی و زیباترین اشعار مذهبی در این دوره پدید آمدهاند که محتشم کاشانی و هفت بند او در ذکر مصائب حضرت حسین ابن علی علیه السلام مشهور است.
و نیز حجیم ترین ادبیات منثور مذهبی، که آثار علامه محمد باقر مجلسی از آن جمله است، در همین عصر تالیف و تدوین شده است.
اگرچه در این دوره، از گفتن و عرضه کردن شعر مدحی در دربار شاهان صفوی خبری نیست، ولی سرودن شعر مدحی درباره امامان و اولیای دین، به سبک و روش شعر درباری، جای آن را گرفته است.
پس، فلسفه گفتن شعر مدحی، به قوت خود باقی است.
از این رو، نه در ساختار، نه در محتوا و نه در فرم قصاید تغییری حاصل نشده و صرفا نام ممدوحان تغییر کرده است.
سرودن شعر دینی به حدی شیوع مییابد که حتی گویندگانی بی اعتقاد و لاابالی همچون قاانی شیرازی به ساختن درازترین قصاید مذهبی اهتمام میورزند.
همین امور، باعث گردید که شعر و ادبیات عصر صفوی از تنوع محتوایی پیشین دور شود؛
رنگ و مایه تبلیغاتی به خود گیرد؛
و مهمتر از همه، در راه تقلیدگری و نظیره سازی افتد و ابتکار و نواوری را از دست بدهد.
از برجسته ترین مدیحه سرایان این دوره میتوان به عرفی شیرازی وفات:
9 ق ، نظیری نیشابوری وفات:
1021ق ، صائب تبریزی وفات:
1080 ق و طالب آملی وفات:
1036ق اشاره کرد.
2 راه یافتن کلمات و ترکیبات ترکی به زبان و در نتیجه به نظم و نثر فارسی این ویژگی که از عهد غزنویان آغاز شده بود در عصر حکومت سلجوقیان، مغولان و تیموریان ادامه یافت و در زمان صفویان نیز، به علت گستردگی حضور ترکمانان ترک خوی و ترکی گوی از اهمیت آن چیزی کاسته نشد.
قدغن، بیگ، بیگم، قشلاق، ییلاق، یورش، ایل، ایلغار، اردو، قشون، کنکاش، یساول، ساخلو و کلمات پرشمار دیگری از طریق حضور ترک زبانان و اشتغال آنان در امور گوناکون به زبان فارسی راه یافت و چنان با آن در آمیخت که امروز بدون آنکه مردم عادی بتوانند آنها را از کلمات فارسی تشخیص بدهند به راحتی و فراوانی به کار گرفته میشوند.
3 ر هم ریختگی و آشفتکی زبان فارسی نیز یکی دیگر از پیامدهای اوضاع و احوال سیاسی اجتماعی عصر صفوی است.
تحرک جغرافیایی جمعیت و تماس اقوام گوناگون با زبانها و گویشهای مختلف با ایرانیان تنها باعث راه یافتن واژههای و ترکیبات غیر فارسی به زبان فارسی نشد بلکه اصالت و استواری آن را نیز متزلزل ساخت.
مردم جورواجواری که از شهرها و ناحیتها و حتی سرزمینهای گوناگون در شهرهای بزرگ ایران و هند گرد میآمدند و در دربارها و درگاهها و دیوانها و پادگانها به سر میبردند زبانها و لهجههای مختلف داشتند و محتاج به یک زبان رابطه بودند که همین فارس آمیختهای بود که دست فرسود ترک و تازی و هندو نیز گشت و در این گیرودارها از اصالت آن بیش از پیش کاسته شد.
4 بخشی از درهم ریختگی و آشفتگی زبان، به ویژه در آثار ادبی و در شعر، نتیجه راه یافتن جمعیتی بزرگ از افراد آموزش ندیده و غیر متخصص به قلمرو ادبیات است.
شماری قابل ملاحظه از شاعران این دوره اهل پیشههایی بودند که با کار شاعری چندان مناسبتی نداشت اما فضا چنان بود که گویی آرزوی شاعری برای نمودن برتری نفسانی، همه دلها را فرو گرفته بود.
مسیب چیتگر، محمد طاهر نقاش، همانگونه که از عنوانشان برمی آید کار اصلی شان چیتگری و نقاشی بود.
ملا علی نقی قمی از شعرای اواخر عهد صفوی، که قسمت تخلص میکرد، بنا، استاد محمد رضا خوانساری کارگر، امیر بیگ معاصر شاه صفی و شاه عباس دوم، قصاب، ملا قدرتی اصفهانی و ملک محمد اصفهانی به ترتیب بزاز و صحاف بودند.
افزایش اوقات فراغت و رفاه بدون شک در پدید آمدن رونق و رواج شاعری و ظهوری شعرایی از این دست بی تاثیر نبوده است.
محافل و امکاناتی که برای گذراندن اوقات فراغت شکل گرفته بود محل گردامدن این گونه شاعران و نقالان بود.
در عصر صفوی قهوه خانههای پرشماری که در شهرهای بزرگ چون اصفهان و شیراز دایر شده بود همه روزه پذیرای جمعیت کثیری بود که برای گذراندن بخشی از اوقات فراغت خود در آنها گردهم میآمدند.
قهوهخانهها نخسین بار در سده نهم هجری در عربستان دایر شد
ویژگیهایی که برای ادبیات عصر صفوی و افشار برشمرده شد، مذهبی شدن بخش وسیعی از ادبیات و ظهور شعرا و نویسندگان مذهبی، راه یافتن کلمات و ترکیبات زبان ترکی به زبان فارسی، درهم ریختگی و آشفتگی زبان فارسی و راه یافتن افراد آموزش ندیده و غیر متخصص به قلمرو ادبیات و.
از پیامدهای شرایط اجتماعی اقتصادی حاکم بر عصر صفوی به شمار میروند.
در این دوره شعر از انحصار افرادی معدود که بیشتر به طبقه بالای جامعه تعلق داشتند بیرون آمد و در میان اعضای طبقه متوسط رواجی گسترده یافت و بی علاقگی شعرای صفوی به شعر نیز سبب که شاعران مخاطبان خود را بیشتر در میان عامه مردم که از هم طبقههای خود بودند جستجو کنند
این وضع سبب شد که به سادگی گراید و از نظر محتوا نیز به مضامینی بپردازد که قابل فهم و درخور ذوق مخاطبان خود باشد.
مخاطبینی که شاید شعر و شاعری را وسیله و راهی برای گذراندن اوقات فراغت خود میدانستند و در آن مضامینی تازه و تصاویر و خیال پردازیهایی را جستجو میکردند که متفاوت با گذشته و منطبق با معیارهای زیبایی شناختی آنان باشد.
درواقع میتوان گفت که پدید آمدن و رشد طبقه متوسط، گسترش شهرنشینی و افزایش نسبی رفاه و امنیت ملاکهای و معیارهای زیبایی شناختی مردم را نیز تحت تاثیر قرر داد به گونهای که خواهان مضامین و تصاویری تازه بودند.
به عبارتی، زیر ساخت یا حیات اقتصادی جامعه تغییر یافته بود و روساخت یا فرهنگ و محتوای آن نیز باید تغییر مییافت و خود را با زیرساخت سازگار میکرد.
عدهای از نویسندگان پدید آمدن دو سبک هندی و وقوعی را در ادبیات فارسی زاییده شرایط اجتماعی اقتصادی عصر صفوی و پاسخی به نیازهای زیبایی شناختی مخاطبان ادبیات در آن عصر میدانند.
ساخت سبک هندی
ساخت به معنای واحدهایی است که یا کنار هم و یا به جای هم قرار میگیرند.
در صورتی که واحدها به جای هم قرار گیرند روی محور جانشینی هستند و در صورتی که کنار هم قرار گیرند روی محور هم نشینی.
در سبک خراسانی توجه روی محور همنشینی است.
پس از آن توجه به محور جانشینی سبب پدید آمدن سبک عراقی میشود و کنار هم قرار گرفتن این دو محور سبک هندی اصفهانی را پدید میآورد.
در محور همنشینی با توضیح بیشتر و بیشتر روبروئیم و در محور جانشینی واحدهای از زیر معنی اصلی درمی روند و واحدهای دیگری را جایگزین میکنن.
سهراب محور جانشینی اخوان محور همنشینی.
تغییرات ساخت اجتماعی در سبک هندی
در هم ریختن ساخت اجتماعی و حتی دگرگونی در اجزایی از ساخت، دیگر اجزا را دستخوش تغییر میکند.
ساخت، اجزا و عناصری را دربرمی گیرد که در شبکهای از روابط نسبتا پایدار با یکدیگر ترکیب میشوند کل یکپارچهای را تشکیل میدهند.
ترکیب و همبستگی اجتماعی، در مراحل تحول یافتگی، ترکیبی است اندامی که بخشها و اجزا عناصر آن در ارتباطی فشرده با یکدیگر قرار داشته کنشی متقابل بین آنها برقرار است.
کلود لوی اشتراوس مردم شناس فرانسوی ویژگیهایی را برای ساخت برشمرده است که عبارتاند از:
1 تغییر در یک جزء تغییر در دیگر اجزا را در پی خواهد داشت.
2 هر ساخت میتواند به صورت نمونههای دیگری از نوع خود تجلی کند.
3 ساخت قابل پیشبینی است.
در ساخت جامعه ایرانی عصر صفوی تغییر نه در یک جزء بلکه در اجزا و بخشهای مختلف جامعه به صورتی گسترده روی داده است و جای شگفتی نیست که کل جامعه، در همه اجزای خود دستخوش دگرگونی گردد.
تغییرات روبنایی در ذوقها و سلیقهها و گرایشهای زیبایی شناختی مردم در عصر صفوی و رواج یافتن اشعار سبک هندی و وقوعی، و تاکید بیش از اندازه بر اصول و ویژگیهای این دو نوع شعر در عصر صفوی را میتوان پاسخی ناگزیر به تغییرات ساختی تلقی کرد.
معیارهای زیبایی شناختی مردمی که در شرایطی ساختی جدید قرار گرفته بودند از آن پس صراحت وسادگی اشعار را نمیپسندیدند.
ویژگیهای سبک هندی
1 دقت در محسوسات و مشهودات روزمره و نفوذ در جوهر اشیاء و پدیدهها:
البته این حرکت پیشتر، یعنی از زمان شکلگیری مکتب وقوع، آغاز شده بود، در مکتب وقوع چه جای موضوعات رسمی درباره قهرمانان و عشاق افسانهی گذشته، به واقعیات و تصویر مردان و زنان عادی، همانگونه که هستند پرداخته میشد.
اما توجه به زندگی و پدیدهها در سبک هندی عمیقتر و وسیع تر است.
به قول دکتر خانلری، شاعر سبک هندی طبیعت را برای درونی کردن و به تعبیر او برای ایجاد طبیعت در شاعر مینگرد.
واقع نگری پیش از این دو سبک خراسانی نیز عنصر برجستهای بود اما متفاوت با سبک هندی، واقع نگری در سبک خراسانی عمدتا وصف واقعیات بیرونی است به سادگی و بدون استفاده افراطی از تشبیه و استعاره و ایهام و حال آن که که در سبک هندی مناسبات واقعی، در ذهن شاعر، اصولا دگرگون شده، پیچیدهتر شده، معنای دیگر پیدا میکنند.
2 شخصیت بخشدین به اشیاء:
آقای زریاب خوئی مینویسد که شاید عامل پیدایش این ویژگی در این طرز فکر عرفانی آمیخته با تفکر فلسفی باشد که از یک سو منبع آن در هند است و از سوی دیگر با ظهور عرفایی مانند یحیی الدین ابن العربی و دیگران سخت گسترش یافته، و اساسی آن وحدت وجود بود.
این اعتبار به وحدت وجود شاید سبب شده بود که همهچیز را جاندار و انسان وار ببینند و به طبیعت بیجان روح و جان ببخشند.
به خواب بود خش خواستم نگاره کنم صدای پای خیالم نمود بیدارش
3 نکته سنجی در جزئیات:
شخصیت بخشیدن به اشیاء ،دقت در جزئیات را به دنبال آورد و دید تازه شاعران سبک هندی و دقت در جزئیات اشعار دقیق و ظریف و درخشانی را به دست داد که گاه حیرت انگیزاست.
افضل خوافی:
تا تماشای دهانت کرد حیران غنچه را شاخ گل دستی است در زیر زنخدان غنچه را.
4 جستوجو معنی بیگانه:
صائب:
یاران تلاش تازگی سقف میکنند صائب تلاش معنی بیگانه میکند.
دیوان صائب ص 370
کلیم:
مینهم در زیر فکر گرمی از سپهر تا به کف میآورم یک معنی بیگانه را دیوان کلیم ص 86
بیشترین هم شاعران این طرز در استفاده گوناگون از وسایل و ابزار هنری ما برای ارائه تخیل، تصاویر و معنی بیگانه و غریب بوده است.
5 اغراق:
کلیم:
هوا چندان تر از ابرها راست که همچون آب، از و عکس آشکار است که خیالی مبتنی بر اغراق لطیف است.
این مورد نیز از قاعده عمومی انحراف و افراط دور نمانده و گاه شاعران این طرز اغراقهای ناپسند کردهاند.
زبس که مشق به مکتب به لاغری کوه تنش به کاغذ سطر کشیده میماند.
به نقل از صبا تا نیما یحیی آرین پور جلد اول ص 9
6 استفاده افراطی از استعاره و تشبیه و مجاز:
طبیعی است که برای بیان اغراقها و ادعاهای عجیب و غریب، بهره مبتنی از استعاره و بر تشبیه و مجاز بیش از پیش الزامی است.
طالب آملی:
سخن که نیست در او استعاره نیست ملامت نمک ندارد شعری که استعاره ندارد علیات فاب آهی ص 447
شمس کشمیری ز سودا حرف مردم گوش کردن شد فراموشم زخشکی مغز سر گردید آخر پنبه در گوشم.
دیوان شمس کشمیری ص 130
7 ایجاز و ابهام:
احسان یار شاطر میگوید:
این مبنوتها این جنبه است که خصلت منحصر به فرد شعر صفوی است و نشاندهنده پیشرفت نسبت به شعر دوران قبل میباشد مثلا وقتی کلیم میگوید:
غیر از لب کم حرف تو ساقی نشنیدم جائی که میان میو ساغر شکراب است.
دیوان کلیم ص 285 در این شعر لب و ساقی و میو ساغر و شکر و آب در مجموعهای واحد در نظر گرفته شدهاند، چندان که آب دمی و حرف در یک سو، و لب و ساغر و شکر در سوئی دیگرند.
شاعر میگوید که از ساغر بیان تو میحرف بیرون نمیریزد، چندان که گویی انگار بین ساغر لبان و میحرف تو اختلاف و فاصله افتاده است، و اصطلاح شکراب هم به همین منظور آمده است که به همان معنای اختلاف است، ولی در عین حال شکر به لب و آب به حرف نیز برمیگردد.
8 اسلوب معادله:
اصطلاح اسلوب معادله را نخستین بار دکتر شفیعی کدکنی به کار بردهاند و منظور وی همان است که پیش از این ارسال المثل نامیده میشد.
به نظر دکتر شفیعی استعمال اصطلاح ضرب المثل و ارسال المثل برای موردی که شاعران سبک هندی به آن میپردازند نادرست است.
در لغت نامه دهخدا چند نکته برای ضرب المثل آورده شده:
1 ذکر چیزی تا ظاهر شود اثر آن در غیر آن چیز.
2 چیزی که در آغاز امر بیان شده در ثانی مورد ضرب المثل گردیده.
اما شاعر سبک هندی در مصراع اول چیزی را میگوید و در مصراع دوم چیز دیگر، اما دو سوی این معادله از رهگذر شباهت قابل تبدیل به یکدیگرند.
مثلا مردم پیش از صائب، چنین ضرب المثلی نداشتهاند که اشک کباب باعث طغین آتش است که صائب نتواند تغییری در این عبارت بدهد.
او خالق این ضرب المثل است:
اظهار عجز پیش ستمگر از ابهلی است اشک کباب باعث طغیان آتش است.
این ویژگی سبک هندی از حکمت عامه و از طرز استدلال مردم کوچه و بازار برگرفته شده است.
مردم عمدتا گرایش به این دارند که حرفشان را با استشهاد به یک نمونه عینی و ملموس استدلال کنند.
9 استفاده از فرهنگ کوچه و ابهام از تجارب روزمره:
از امتیازات سبک هندی نسبت به سبکهای پیش داخل کردن بسیاری از کلمات کوچه و بازار و به قول معروف کلمات غیر شعرانه در شعر است، که به هر حال پس از قرنها نیما آن را به نتیجه رساند و علت این امر، از دست دادن شخصیت شاهانه و بیدر کردن نخست قهوه خانه بود.
این شاعرانه در واقع اولین گروه از شاعران دیوانی بودند که به ناگزیر، مراکزشان انتقال کیفی یافت و در نتیجه با تغییر شنونده و خواننده، زبانشان نیز تعبیرکرد.
صائب:
شکایت از ستم چرخ ناجوانمردی است که گو شمال پدر، خیرخواهی پسر است دیوان صائب ص 856
10 دوری جستن از بهرهگیری از آیات و احادیث:
همان قدر که شاعران پیشین برای بیان اندیشه و احساس خویش از آیات و روایت و اسطورهها سود میجستند شاعران سبک هندی از آن پرهیز داشتند، جرا که نه خود اهل مدرسه و خانقاه بودند و نه خوانندگان و شنوندگانشان استعاره از این عناصر در شعر کلیم در تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمیکند و آن هم داستانها و اسطوره هائی است که دیگر بسیار عمام شدهاند مثل داستان سلیمان و مور و نوح.
11 بیتوجهی به پارهای دقایق ادبی:
شاعران پیش از دوره صفوی، شاعران مدرسه و خانقاه و شاعران حرفهای بودند یعنی عموما حرفه شان شاعری بود به همین سبب تمام وقت روی درس و مشق ادب کار میکردند.
ولی بسیاری از شاعران دوره صفوی از مردم کوچه و بازار بودند و شغلی چون بقالی، عطاری، بنائی داشتند
چنانکه آگهی تبریزی سوزنگر، ظرایفی تبریزی خرد مفروش، وصلی مطرب و بزمی کفشدوز بودند و طبیعی است که عموما وقت و فرصت کافی برای یافتن نکات و دقایق ادبی نداشتند و اصلا عدهای از اینان از خطو سواد هم بی بهره بودند.
حکیم خان لاهوری در شعر میگوید:
بلبلان چچون به چمن زمزمه بنیاد کنید!
یادی از حسرت مرغان قفس زاد کنید میداتیم مرغ قفس زاده یعنی مرغی که در قفس متولد شده و میدانیم که این مرغ اصولا به یاد چمن نمیافتد.
اشتباه حکیم خان این است که قفس زاد را برابر با زندانی گرفته است.
یعنی فقط جنبه عاطفی قضیه مد نظرش بوده.
12 طرح معماپردازی:
حل معما یا پر کردن جداول کلمات متقاطع نیز در کنار دیگر کارکردها گوشههایی از اوقات فراغت مردم را نیز پر میکند.
البته گفتگو از کارکرد شعر سبک هندی در پر کردن ساعات فراغت به معنای فروکاستن از اهمیت ارزشهای ادبی و زیبایی شناختی این نوع شعر نیست بلکه به منظور نشان دادن ارتباط میان اوضاع و احوال اجتماعی یک دوره و آثار خلق شده در آن دوره است که گوشهای از این ارتباط در اینجا به چشم میخورد.
جالب اینکه معماسازی که از اندکی پیش، در قرن نهم، آغاز شده بود که دوره صفوی رواجی چشمگیر مییابد و شماری قابل ملاحظه از شعرا در این راه وقت میگذارند.
اظهار شکستگی و نامرادی و یاس:
شعر شاعران سبک هندی مملو از یاس و نامیدی است و از این نظر شباهت زیادی به شهر رمانتیک هایاروپا دارد.
شعر رمانتیک نیز پر از یاس، شکست، ناکامی و رنج بود و علت این شباهت، شباهت زندگی این دو گروه از شاعران جهان است.
شاعران سبک هندی و رمانتیکها، هر دو زائیده نخستین مرحله شهرنشینی جامعه بازرگانی و متمرکز بودند و به همین سبب، هر دو گرایشهای فردگرایانه داشتند.
دوره صفویه دوره روئیدن نخستین جوانههای بورژوازی در ایران است.
شاعران عصر صفوی عموما خود به امر تجارت اشغال داشتند.
شاعران سبک هندی نخستین شاعرانی بودند که به قهوه خانه و کوچه و بازار روی آوردند و از زبان عامه مردم استفاده کردند، رمانتیکها هم نخستین کسانی بودند که کاخها و سالنها را ترک کردند و به طبیعت روی آوردند.
به نحوی که بابا فغانی شیرازی عمرش را در مکیدهها گذرانید و طالب آملی به سختی پایبند حشیش بود.
کلیم:
نصیب ماست زیان بر سر زیان دیدن گلی نچیدن و دیدار باغبان دیدن.
غنی کشمیری:
بر روی زمین هیچکس آسوده نباشد گنجی بود آرام که در زیر زمین است.
احیای دوباره هزل و هجو در این دوره، رابطه مستقیم با سیاستهای فرهنگی شاهان صفوی دارد.
تعصب ورزی شاهان در پرداختن شاعران به مضامین مذهبی از یک سو و رویکرد غریزی شاعران به هزل و هجو، از عوامل اصلی این انحراف است.
وضعیت نابسامان اقتصادی شاعران و نیز، نامساعد بودن شرایط زمانه، باعث پیدایش نوعی شعر موسوم به شکوائیه شده است.
اغلب شاعران، اشعاری در شکوه از روزگار، بخت، مردم، و ناداری و عیالواری سرودهاند.
حتی در دیوان شاعران مداح برخورداری چون کلیم کاشانی نیز، چنین اشعاری دیده میشود.
بر این مبنا میتوان گفت که گله گزاری از روزگار و نالیدن از فقر، به سبک این شاعران بدل گردیده است.
قالب شعر
قالب شهر در سبک هندی، تک بیت است که شکل غزل مییابد و به این صورت در یک بیت کامل میشود.
منتهی وقتی این ابیات در کنار هم قرار میگیرند قالب غزل میسازند.
شاعر در این راستا میبایست مصرع اول را با مضمونی تازه بیان کند تا مطلب اوجدید باشد.
این امر باعث میشود که روز به روز امکان شاعران برای ایجاد روابط تازه محددتر شود و آنان به سراغ ربط دادن امور دورتر بروند و کمکم در ورطه اغراق افتند و ابهام در شعر به وجود آید.
به این جهت است که میگویند در سبک هندی ابهام وجود دارد.
مختصات سبک هندی
مختصات سبک هندی را در 3 مقدار بررسی میکنیم:
1 زبان:
روی آوردن طبقات مختلف مردم به شعر باعث شد که زبان کوچه و بازار به شعر راه یافته و دایره واژگان شعر گسترش یابد و بسیاری از مفات ادبی قدیم از بین برود.
به نحوی که میتوان گفت زبان شعری آن دوره زبان جدید فارسی است و از مختصات سبک خراسانی در آن خبری نیست زبان این سبک را باید زبانی واقع گرا قلمداد کرد.
زیرا زبان دقیقی مردم آن دوره است.
2 فکر:
شعر هندی شهری معناگراست نه صورت گرا، و شاعران بیشتر به معنا توجه دارند تا به زبان آنان به دنبال مضمون سازی از هر چیزی در عالم طبیعت یا ذهن استفاده میکنند.
ادبیات سبک هندی ادبیاتی مینیاتوری است و طول و عرض معنا از یک بیت بیشتر نمیرود و فوقش تحسین و اعجابی در بیت است.
کار شاعران سبک هندی ترجمه مطالب فلسفی و عرفانی و غنایی گذشتگان به بیان سبک هندی است.
در این دوران افکار و لغات مربوط به مذاهب و آداب و رسوم هندوان نیز به شعر وارد میشود.
3 ادبیات:
در سبک هندی به بدع و بیان چندان توجهی نمیشود.
البته تشبیه اساس این سبک است.
زبان شعر سبک هندی از کنایه و تشبیه و استعاره فانی نیست قالب مسمط شعری غزل است.
در شعر این دوره توجه به ردیفهای دراز و خوش آهنگ ابتکاری رایج است، تک بیتها جنبه ارسال المثلی دارند و تمثیل مهمترین عنصر ادبی این دوره است.
به سبب جنبه ارسال المثل، بیت دهان به دهان میگردد و اسم شاعر فراموش میشود به طور که میتوان گفت معروف بودن بیت و مجهول بودن اسم شاعر یکی از مختصات شعری سبک هندی است.
از منظر نقد ادبی، ادبیات عصر صفویه، امتیاز بالایی کسب نمیکند.
در این دوره، شعر و شاعری فارسی، در داخل ایران، به سبب عدم حمایت شاهان صفوی از شعر، به خصوص شعر مدحی، از رونق باز میماند به علاوه، از آنجا که علایق فرهنگی حاکمان صفوی، بر محور تبلیغات و تحکیم مبانی مذهبی آمیخته با
سیاست دور میزند و این امر، از یک سو، از راه تقویت علوم دینی و از سوی دیگر، به وسیله ادبیات مذهبی انجام میگیرد، جلوههای مختلف ادبیات مورد بیتوجهی و بی مهری واقع میشود.
بر این اساس، جز تعدادی شاعر که به مدح و منقبت امامان شیعه میپردازند و مورد نوازش شاهان قرار میگیرند، بقیه به دربار سلاطین هند یا عثمانی میروند و کار خود را در آن دیار دنبال میکنند
صفوی، غالبا پیامبر ص و ستایش امامان و رثای آنان، جای قصاید وصفی و مدحی را میگیرد.
البته، در سرودن قصاید دینی نیز، خود انگیختگی شاعرانه دیده نمیشود و چنین اشعاری، اغلب انگیزه بیرونی دارد و بسیاری از شاعران این عهد، برای سرودن اشعار دینی، از شاهان و وزیران سفارش و فرمان میگیرند؛
چنان که محتشم کاشانی از شاه طهماسب صفوی.
بیشتر آنچه را که شاعران این عهد در شعر خود آوردهاند تقلید و برگرفتهای از آثار و افکار پیشینیان است و شعر اینان، جنبه عاریه دارد.
از این رو، با بررسی این اشعار نمیتوان دستگاه فکری و نظام اندیشگی شاعران این دوره را نشان داد و در صورت دست یافتن به چنین نظامی، نمیتوان از اصالت انتساب آن به شعر و شاعری سبک هندی اطمینان یافت.
با این حال، برخی از اشعار این دوره، رنگی از محیط زندگی و جامعه اغلب شاعران سبک هندی به چشم میخورد.
در این اشعار، محیط زندگی و اوضاع زمانه، جسته و گریخته، انعکاس یافته است.
از این رو، با بررسی مضامین تک بیتهای شاعران سبک هندی، شاید بتوان به تحلیلی جامعه شناسانه دست زد.
مهمترین مضامینی که در این اشعار مورد توجه قرار گرفته عبارتند از:
1 تیره روزی و بدبختی مردم
2 حاکمیت جهل و نادانی و زور در جامعه
3 نسبت دادن مشکلات اجتماعی به گردش روزگار
4 پریشانی اوضاع کشور
یاس و دلمردگی و ناکامی شاعران، به عنوان طبقه آگاه جامعه، انعکاس یافته است.
یکی دیگر از مقولاتی که در این اشعار انعکاس یافته، انتقاد از اخلاق ناپسند و رفتارهای جاهلانه، سودجویانه و حریصانه مردم است.
سبک وقوع
سبک تازه دیگری که در عصر صفوی رواج یافت سبک وقوع یا وقوعی بود.
سبک وقوع یا مکتب را موقت مکتبی است که اواخر قرن نهم به وجود آمد و تا قرن دهم ادامه داشت.
عدهای این سبک را پدر سبک هندی میدانند اما به نظر عدهای دیگر در همان وقتی که مقدمات ظهور سبک هندی فراهم میشد سبک دیگری نیز در شرف تکوین و نوش و نما بود.
شعرایی چون جامی و بابافغانی و.
هر یک به سهم خود در توسعه آن کوشیدند تا بالاخره به دست وحشی شاعر اواخر قرن دهم هجری به سرحد کمال رسید.
شعر وقوعی نیز مانند شعر سبک هندی در انطباق با شرایط جدید اجتماعی و دگرگونیهای است که در ساحت جامعه و نحوه زندگی مردم در عصر صفوی رخ داده است.
رواج شعر در میان طبقه متوسط جامعه به عنوان تولید کننده و مصرف کننده، بر شعر وقوعی نیز همان آثاری را داشته است که بر شعر سبک هندی، اما در جهانی متفاوت.
گسترش شهرنشینی، افزایش اوقات فراغت و رواج زندگی قهوه خانهای، افزایش نسبی رفاه عمومی و تحولاتی از این دست، در رشد و رواج اشعار وقوعی که بیشتر شرح و وصف عشق و معشوقکان زمینی هستند نقشی انکارناپذیر داشته است.
عمدتا در قالب غزل سروده میشود.
همچنین در این اشعار، غالبا وصفهای عریان و جزئی نگرانهای از اندام معشوق عرضه میشود.
از این حیث، این معشوقان، هرگز با معشوقان متعالی و حتی نیمه متعالی شعر قرنهای هفتم و هشتم، برابری نمیکنند؛
اینان، غالبا بعدی زمینی دارند و از نظر منزلت نیز، خوار و بی مقدارند.
ویژگی سبک وقوع و تفاوت آن با سبک هندی
1 اشعار وقوعی بیشتر عاشقانه است و معشوق شاعران وقوعی نه همچون معشوق در اشعار عرفانی، آسمانی و دور از دسترس، بلکه زمینی و شناخته شده است.
2 هر چه صنعت و فکر و خیال و تصویر بوده، قسمت سبک هندی، و هر چه آه و حدیث نفس و شکستگی، نصیب مکتب وقوع شده است.
3 وجه مشترک عمده سبک وقوعی و هندی در بازاری بودنشان است.
هردوی این سبکها به طور عجیبی بیان حال قشرهای متوسط شهری است.
4 وقوعیون مطلقا به واقعیتهای بیرونی، جز واقعیت عشق و عاشقی و بازتاب آن در دل آدمی توجه نداشتند.
بیان و وصف حالات شدید عاطفی تمام هدفشان بود.
وقتی وحشی بافقی در بسیاری از اشعار خود سخن از عشق میگوید معشوق وی نه یک معشوق خیالی و فرا انسانی و دست نیافتنی و اثیری، بلکه دقیقا معشوقی واقعی هم ردیف خودش، و به قولی محبوبی بازاری است.
پیش از این شاعر عارف، معشوق خود را در آسمانها جستجو میکرد.
عشق وقوعی عشقی است بازاری و معشوق آن نیز کالایی است بازاری و قابل تعویض و تبدیل.
پدید آمدن این نوع عشق و طرح و بیان آن بدون هیچ نوع پرده پوشی را با واقعیت جامعه شناختی دیگری نیز میتوان در ارتباط دانست، واقعیت در هم ریختن ارزشها و هنجارهای اجتماعی و ضعف این گونه الگوهای رفتاری که بسیاری از الزامهای اجتماعی را سست و ناکارامد میکند.
در چنین شرایطی تساهل و آسان گیری در برابر برخی از رفتارهای اجتماعی انحراف افزایش مییابد و حتی گاه ارزشها و ضد ارزشها جای خود را با یکدیگر عوض میکنند.
نگاهی جامعه شناختی بر ویژگیهای سبک هندی ،وقوعی
1 اشعار سبک هندی سرشار از خیال پردازیها و تصویر سازیهای گاه پیچیده و دور از دسترس و اشعار سبک وقوعی بیشتر شرح سوز و گدازهای عاشقانه در راه معشوقهایی زمینی است.
ویژگیهایی محتوایی این دو نوع شعر را میتوان به ترتیب به افزایش اوقات فراغت و به رفاهی نسبی نسبت داد که در عصر صفوی پدید آمده بود.
2 فراوانی تعداد شعرا در این دوره و پراکندگی آنان در گسترهای که علاوه بر ایران، کشورهایی چون هند و روم را نیزکه محل رواج زبان فارسی است شامل میگردد.
3 بیرون آمدن شعر از دربارها و مخاطب قرار گرفتن همه مردم به جای قشری خاص و برگزیده یکی از پیامدهای تغییرات ساختی است که در جامعه عصر صفوی رخ داده است.
4 رواج شعر و شاعری در میان جمعیتی کثیر از طبقه متوسط و کم و بیش به رفاه رسید، طبقهای که پدید آمدن و رشد آن باز پیامد تغییری ساختی است.
5 پدید آمدن معیارهای نوین زیبایی شناسی که نتیجه دگرگون شدن وضعیت اجتماعی اقتصادی مردم آن روزگار است.
محتوای اشعار دو سبک هندی و وقوعی، به ویژه سبک هندی پاسخی است به نیازهای زیبایی شناختی نوین و، به عبارتی، نمایانگر کنش متقابلی است که میان ادبیات و جامعه برقرار است.
6 گئورگ پلخانف روس 1921 در رویکرد مارکسیتی هنر را، به عنوان عنصری از روبنا که با وضعیت زیربنای مادی و اقتصادی جامعه تعیین میشود، تدوین میکند.
7 تئوریسین مجارستانی گئورگ لوکاچ رویکرد انعطاف پذیرتری را پیشنهاد میکند، به نظر وی سبک زندگی یک دوره همان رابطه میان شرایط اقتصادی و تولید هنری است.
استراوینسکی هنر و ادبیات را به عنوان ابزارهای انتقاد از جامعه، که به صرف وجودشان یک نیروی منفی اعمال میکنند، ملاحظه میکند.
جامعهشناسی پیر فرانکاستل
8 در این جریان آثار هنری را با جامعه و با عصرشان در ارتباط بگذارند:
مثلا، چنین القا میکند که ساختن فضای تجسمی در پردههای نقاشی دوره نوزایش از گذر نگاه نقاشان، در شکل دادن به فضا در کل جامعه سهیم بوده است.
بالقوه این یک تاریخ ذهنیتها است که بر مبنای آثار بزرگ تاریخی ترسیم میشود، بدین ترتیب، در پرتو این تغییر دیدگاه، هنر نه به عنوان بازتاب شرایط تولیدش، بلکه به عنوان خلاق جهان بینیهایی که معاصرش هستند، تفسیر میشود.
فرق سبک هندی با سبک عراقی
از فرقهای اساسی تخیل در سبک هندی با سبکهای دیگر به وسژه سبک عراقی این است که:
اولا تخیل در شعر هندی اصولا پیرامون پدیدهها و واقعیات و اتفاقات زندگی روزمره دور میزند.
تصویر سبک هندی نتیجه تجسم تصاویر بیرونی است.
حال آن که مثلا در سبک عراقی تخیل عموما پیرامون اسطورهها، مجردات و اتفاقات ذهنی میگردد و از نوع تخیل ابتکار میباشد.
ثانیا این نوع برخورد شاعران سبک هندی با شیاء سبب میشود که اشیاء در شعرشان جان مییابد یعنی هر قدر شاعران عراقی زندگی مادی را اثیری و غیر مادی میکنند، شاعران هندی چیزهای اثیری و غیر مادی را مادی و زمینی میکنند.
در نتیجه تصاویرشان تجسمی و قابل لمس است.
نتیجه این که:
جوهر شعر را خیال تشکیل میدهند نه کلام و اشعار سبک هندی اصفهانی سرشار خیال است، خیال دقیق، باریک، عمیق و پیچیده و عموما مبتنی بر محسوسات و مشهورات.
نثرهای موجود درسبک هندی
نثرهای این دوره عمدتا تقلید یکی از نثرهای فنی،ساده ومتکلف دوران گذشته است.
از نمونههای نثرهای متکلف میتوان به درهی نادره وجهانگشای نادری تالیف میرزا مهدی خان منشی استرا آبادی،وگیتی گشا تالیف صادق نامی اشاره کرد.
برای نمونهی سبکهای بین بین میتوان از کتاب مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه یاد کرد.
از نثرهای ساده این دوره میتوان به اسکندر نامه ورموز حمزه وطوطی نامه اشاره کرد.
سهراب سپهری و سبک هندی
شعر سهراب به اعتبار عملکرد فرایند و دامنه دار قوه خیال و نقش آفرینهایی ذهن و پیچ و تابهای زبان، به شعر سبک هندی تعلق خواهد گرفت گذشته از تاثیری که سپهری از فلسفه بودا و دیگر نحوه نگرشهای هندی گرفته، زبان شعرش علایم بسیاری از شعر سبک هندی را نشانمیدهد.
سپهری بیشک در آن دسته از اشعارش که زبانزد خاص و عام است هستی و طبیعت را به سبک هندی میبیند و دلنشینهای شعر او در اغلب موارد به صنعت تشخیص، که از منابع مادر، در شعر هندی است برمیگردد.
در صدای پای آب استعمال زیباد و همهجانبه صفت تشخیص را میبینیم به گونهای که میتوان این شعر را جشواره تشخیص نام نهاد.
البته برای اثبات سمت انتساب شهر سپهری به سبک هندی، جدا از حضور دامنه دار متون تشخیص میتوان به دیگر ویژگیهای سبک هندی در شعر سپهری، همچون مضمون آفرینی، اغراق و بازی با پهلوهای کلمه به سبک شاعران این سبک استناد مرد.
آن چنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش آسمان تخم گذاشت به اعتبار اغراق لطیف و همچنین تشخیص
نتیجهگیری
در مجموع، جامعهای که در شعر عصری صفوی و در لابهلای دیوان شاعران سبک هندی تصویر میشود، از نظر اجتماعی، جامعهای است آشفته و بی نظم و نسق که مردم درمانده، به خواستههای خود دسترسی ندارند و برای تحقق آنها، راهی جز توسل به تزویر و ریاکاری نمیشناسند.
از این رو، در این جامعه، ارتباطات اجتماعی میان مردم، بر پایه تزویر و دروغ و زور شکل میگیرد.
|
غم و طبیعت
ای دوست مرا داعیه هستی نیست
میهست وپیاله و.
مستی نیست
غم در طلب برد ن ما میآید این رسم طبیعت است رستی نیست
|
شعلهها if gte vml 1 v:
آهای شعلههای سرکش
بسوزید و خاکستر کنید
کندههای بی مصرف
وشاخههای خشک درختان
که از خزان و زمستان گریختهاند
بسوزید.
بسوزید
که من نیز سوختهام if gte vml 1 v:
سوختهای که خاکسترش را
به باد هوا و موج دریا سپردهاند
و بیاد آورید
روزنهای که در تاریکی روشنگری نمود
و گرد بادی که به فنایش سپرد
و بیاد آورید
ستارهای که درخشید
و ابری که پنهانش ساخت
و چشمهای که جوشید
و سیلابی که بلعید
و شکوفهای که روئید
و طوفانی که بر چید
و لبخند مرغ عشق
که سحرگاه پائیزی گریست
و من سوختم
و میسوزم
و خواهم سوخت
دریغ
به اهورا مزدایت
بگذار من هم خاکستر شوم
بگذار چون کندهای بی مصرف
دراجاق زندگی.
بسوزم
باز هم بسوزم.
و خاکسترم را به نسیمی که نوید میدهد دهید
نوید عشق
نوید زند گی.
چمخاله زمستان سا ل 1350 if!
|
شهادت 72 تن 32 سوار و 40 پیاده از اصحاب و از بنی هاشم با امام حسین
از جمله شهدا جناب عباس بن علی علیه السلام چهارمین پسر نامدار حضرت امیر المومنین علیه السلام و بزرگترین اولادام البنین مکنی و ابوالفضل و ملقب به سقا در سن 34 سالگی در 61 ق در کربلا، قاتل آن بزرگوار زیدبن ورقاء و حکیم بن طفیل طائی است.
مادرش فاطمه دختر حزام بن خالد کلابی که بعدا بهام البنین مکناة گردید این خاتون چهار پسر داشت عباس جعفر عثمان عبدالله اکبر و هر چهار در کربلا شهید شدند و حضرت ابوالفضل صاحب لوای حضرت امام حسین علیه السلام بود.
زوجه حضرت ابوالفضل لبابه و از او دو پسر داشت بنامهای عبیدالله فضل و اعقاب حضرت ابوالفضل از فرزندش عبیدالله است و نسل عبیدالله از حسن و نسل حسن از پنج پسر بود:
عبدالله قاضی مکه و مدینه عباس خطیب حمزة الاکبر ابراهیم فضل.
ابراهیم بن حسن از فقهاء و ادباء و از زهاد زمان بود و فضل بن حسن مردی فصیح اللسان و خیلی شجاع و متدین بود و بقیه اولاد آن سرور در کتاب عمدة الطالب تفصیلا آمده است.
نقل شده وقتی حضرت علی علیه السلام به برادر خود عقیل فرمود تو به انساب عرب آشنا هستی زنی برای من اختیار کن که مرا فرزندی بیاورد فحل و شجاع عرب باشد، عقیل عرض کردام البنین کلابیه را تزویج کن که شجاع تر از پدران او هیچکس در عرب نبوده پس حضرت او را تزویج کرد که چهار پسر شجاع از او متولد شد.
از جمله شهدا جناب ابوالحسن علی اکبر است که 17 یا 18 یا 19 یا 27 ساله در کربلا سال 61 قمری شهید شد مرة بن منقذ شمشیری بر فرق نازنین زد که طاقت نشستن در روی اسب از او رفت و خود را در گردن اسب انداخت دشمنان بدنش را با شمشیر پاره پاره کردند تا شهزاده از اسب افتاد.
مادر علی اکبر لیلی دختر ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی است و بعضی از مورخین نوشتهاند حضرت علی اکبر زن و اولاد داشته و از امام سجاد علیه السلام بزرگتر بود ما مشروحا در کتاب مستقلی تحقیق کردهایم.
او جوانی خوش صورت و در طاقت لسان و سیرت و خلقت اشبه مردم به حضرت پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم بود و به جمیع محامد و محاسن معروف چنانکه ابوالفرج از مغیره نقل کرده یک روز معاویه در ایام خلافتش گفت سزاوارترین مردم به خلافت کیست گفتند جز تو کسی را نمیدانیم معاویه گفت چنین نیست بلکه لایق تر برای خلافت علی بن الحسین است که جدش رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم و جامع شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه میباشد، این سخنان دلیل است که جناب علی اکبر در آن زمان نزد اهل شام و دیگران معروف به قداست و محاسن اخلاق بود و او را به شجاعت میشناختند چنانکه در روز عاشورا چندین نفر را به جهنم واصل کرد با اینکه عطش او را بی تاب کرده بود، مدفن مطهر آن جناب زیر پای پدر بزرگوارش حضرت امام حسین علیه السلام میباشد.
از جمله شهدای روز عاشورا جناب علی اصغر است.
حضرت امام حسین علیه السلام دید آن طفل از شدت عطش میگرید حضرت آن کودک را بدست گرفت و مقابل اشقیاء آورد فرمود:
ای لشکر اگر بر من رحم نمیکنید بر این طفل رحم نمائید امام در تکلم بود حرمله لعین تیری به جانب آن طفل رها کرد از یک گوش تا گوش دیگر طفل را ذبح نمود امام علیه السلام گریست عرض کرد ای خدا حکم کن بین ما و بین قومی که دعوت کردند ما را یاری کنند ولی ما را کشتند خطاب آسمانی رسید یا حسین او را بگذار که از برای او مرضعهای در بهشت است.
از جمله شهداء جناب حر بود.
جناب حر بعد از مکالمه با عمر بن سعد و تنبه ، خدمت امام حسین علیه السلام مشرف شد و استتابه نمود و حضرت قبول نمودند حر اجازه جنگ خواست امام علیه السلام را وداع نمود و بر لشکر سیاه دل حمله کرد چندین نفر از لشکر و بزرگان لشکر عمر بن سعد را به درک واصل گردانید و بعد ضربهای به سر حر وارد آوردند که جناب حر بزمین افتاد نوشتهاند امام به بالین حر رسید که رمقی مانده بود امام روی حر را پاک میکرد و میفرمود آفرین بر تو ای حر تو حری همچنانکه مادرت نام گذاشته تو در دنیا و آخرت آزاد هستی و دستمالی بر سر جناب حر بست و سر حر در دامن امام بود که روح پاکش به بهشت برین پرواز کرد و نوشتهاند که پس از واقعه کربلا اقربای حر بدن مبارک را در جائیکه به شهادت رسیده بود دفن کردند.
روشن است که قبر مبارک سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام در کربلا زیارتگاه ملائک و شیعیان و شیفتگان آن بزگوار است.
در امالی صدوق ج 1 ص 324
محمد بن مسلم میگوید از امام باقر علیه السلام و از امام صادق علیه السلام شنیدم که هر دو فرمودند خداوند در عوض شهادت امام حسین علیه السلام امامت در ذریه او و شفا در تربت او مراد خاک اطراف قبر مبارک است و استجابت دعا را در کنار قبر او قرار داد و روزهای زائران را از وقت بیرون رفتن از خانههای خود تا وقت برگشتن آنها از عمر ایشان محسوب نمیکند.
حائر
در حائر امام حسین علیه السلام سه قول است:
1 آنچه دیوار صحن احاطه کرده.
2 زیر قبه.
3 قبه و آنچه به آن متصل است از عمارات و مقتل و مسجد و خزینهها و غیرها، ولی به نظر مرحوم شیخ عباس قمی قول اول روشنتر است و ظاهر کلمات علماء نیز همین است سفینة ج 1 ص 358
در کامل الزیارة ص 273 از ابی هاشم جعفری ، گفت داخل شدم حضور امام هادی در حالیکه تب داشت و مریض بود فرمود کسی از دوستان ما به حایر بفرستید مرا دعا کند من از خانه خارج شدم و علی بن بلال را دیدم و به او اطلاع دادم و خواهش کردم که او برود گفت سمعا و طاعة، ولی میگویم امام هادی افضل از حایر است زیرا او مانند حسین امام است اگر خودش را دعا کند افضل از دعای من است من سخنان او را به امام هادی رساندم امام فرمود رسول خدا افضل از بیت و حجر بود ولی بیت را طواف میکرد و حجر الاسود را استعلام مینمود برای خدا مکانهائیست که دوست دارد در آن مکانها دعا شود و حایر از آنهاست.
شفاء در تربت:
کامل الزیارة ص 275،
امام صادق علیه السلام فرمود:
فی طین قبر الحسین علیه السلام الشفاء من کل داء و هوالد و اءالاکبر.
کامل ص 278.
امام صادق علیه السلام فرمود ان فی طین الحایر الذی فیه الحسین شفاء من کل داء و امانا من کل خوف.
کامل ص 286.
امام صادق علیه السلام فرمود کل طین حرام علی بن آدم ما خلاطین قبر الحسین علیه السلام من اکله من وجع شفاه الله تعالی.
کامل ص 286.
امام صادق علیه السلام فرمود من باع طین قبر الحسین علیه السلام فانه یبیع لحم الحسین علیه السلام و یشتریه.
شرح الزیارة لا بی المعالی ص 1 ج 2.
امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:
از خاک من اخذ نکنید برای تبرک زیرا هر خاک برای ما حرام است مگر تربت جدم حسین زیرا خداوند آنرا شفای شیعیان و دوستان ما قرار داده.
از عمر حساب نمیشود:
کامل ص 136، امام صادق علیه السلام فرمود ان ایام زائری الحسین علیه السلام لا تحسب من اعمارهم و لا تعد من آجالهم.
انا قتیل العبره.
امالی صدوق ص 83 عن ابی بصیر عن الصادق علیه السلام عن آبائه علیهم السلام قال قال ابو عبدالله الحسین بن علی علیه السلام انا قتیل العبرة لا یذکرنی مؤ من الا استعبر یعنی شهادت من سبب اشک ریختن است مؤ منی مرا یاد نمیکند مگر اشک آن جاری میشود و این روایت را ابن قولویه در کامل ص 108 آورده و در بعضی روایت فقط انا قتیل العبرة آمده.
سجده بر تربت امام حسین علیه السلام
در تظلم الزهراء ص 224 نقل از مصباح ، معاویة بن عمار روایت میکند امام صادق علیه السلام کیسه ابریشمی زردی داشت که در آن تربت امام حسین علیه السلام بود وقت نماز آنرا به سجادهاش ریخت و سجده کرد سپس فرمود السجود علی تربة الحسین علیه السلام یخرق الحجب السبع سجده به تربت امام حسین علیه السلام مورد قبول واقع میشود.
لؤ لو و مرجان ص 17 پیامبر اسلام فرمود:
ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤ منین لا تبرد ابدا، البته بجهت شهادت حسین علیه السلام در قلبها حرارتی ایجاد شده که هیچوقت سرد نمیشود.
زیارت امام حسین علیه السلام
امالی صدوق ص 87:
عن ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام قال من زار قبر الحسین عارفا بحقه غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تاءخر هر کس امام حسین را عارفا بحقه زیارت کند تمام گناهان او آمرزیده شود شبهای پیشاور ص 532 در اخبار معتبره فریقین از عایشه و جابر و انس و دیگران رسیده که پیامبر فرموده من زارالحسین بکربلا عارفا بحقه وجبت له الجنة هر کس امام حسین علیه السلام را عارفا بحقه در کربلا زیارت کند بهشت بر او واجب است.
تذکر:
در ثواب الاعمال صدوق صفحه 221 آمده:
محمد بن یحیی العطار عمن دخل علی ابی الحسن علی بن محمد الهادی علیه السلام من اهل الری قال دخلت علی ابی الحسن العسکری علیه السلام فقال این کنت؟
فقلت:
زرت الحسین علیه السلام قال اما انک لوزرت قبر عبدالعظیم عندکم لکنت کمن زارالحسین بن علی علیه السلام یعنی محمد بن یحیی از کسیکه به حضور امام هادی مشرف شده و خودش از اهل ری بود نقل میکند که آن شخص میگوید به حضور امام هادی رسیدم فرمود کجا بودی عرض کردم به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بودم حضرت فرمود آگاه باش اگر تو قبر عبدالعظیم را زیارت میکردی مثل اینکه امام حسین را زیارت میکردی.
درباره این حدیث باید گفت اولا یا این حکم مخصوص همین مرد بود شاید اعتقادی به مقام شامخ حضرت عبد العظیم نداشته این در صورتی است که حدیث را واقعا از امام بدانیم والا این مرد راوی خود مجهول الحال برای ماست و نمیدانیم کیست و براستی امام چنین فرموده یا نه و ثواب زیارت عبدالعظیم برابر ثواب زیارت مرقد سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام باشد خیلی بعید است و این خبر ضعیف میباشد.
تذکر:
عارفا بحقه یعنی کسی که معرفت داشته باشد که آن حضرت امام است و عمل به فرمایشات آن واجب است.
|
لینک دانلود فایل با کیفیت bayanbox.
|
گروه The Ways یکی از گروههای موسیقی زیرزمینیه که در زمینهی موزیک راک فعالیت میکنه ، خوانندهی اصلی گروه کاوه آفاق هست ، من خودم از طریق آهنگ لمپن پارتی با این گروه آشنا شدم و بعد با شنیدن کارهای بن بست ، شهر من کو ، اتاق آبی علاقهمند شدم بهشون.
کارهایی رو که اسم بردم:
بن بست ، شهر من کو ، اتاق آبی و لمپن پارتی رو خیلی دوست دارم.
وبلاگ گروه The Ways
وبسایت رسمی گروه The Ways
اتاق آبی
بن بست
شهر من کو
لمپن پارتی
|
سریولی نام مردی شاعر بوده که در جنگلهای شمال در خانهی ییلاقیاش زندگی میکرده.
یگانه دلخوشی شاعر این بوده که پرندگان هنگام کوچشان سر راه در خانهی او اتراق میکرده آواز سر میدادند.
شبی شیطان پشت در خانهی سریویلی آمده و با او به سخن گفتن میپردازد از او کمک که جای خواب و اقامت است میطلبد ، سریویلی که مایل نیست به شیطان اجازهی ورود دهد امتناع میکند بین آنها لفظا درگیری میافتد و بالاخره شیطان با حیلت فراوان راه مییابد و در حکم جای خواب ناخن و موی و گیس خود را کنده و بستر میسازد از آن.
صبح که ملعون از خانهی سریویلی شاعر به در میرود موی و ناخن هایش به شکل مار و گزندگان در آمده و تمام ده را پر میکنند.
سریویلی برای نجات ده میکوشد اما خویشان سریویلی پنداری که وی دیوانه شده جادوگران را برای شفای وی میآورند و.
خانهی سریویلی خراب میشود.
سالها از آن ماجرا میگذرد و پرندگان از کوه گل آورده خانهی وی را دوباره میسازند اما افسوس که دیگر پرندگان در خانهی او آواز نخواندند و سریویلی تا ابد غمگین ماند.
اینها مقدمهی شعری بلند در مجموعهی اشعار نیماست کمی با تصرف بیان شدهاند که نام آن سریویلی ست.
سریویلی کلمهای مرکب است ، سری که خانه و ویل که محل معنا میدهند.
این شعر یکی از زیباهای بلند نیماست.
بخشهایی از این شعر بلند:
با نگاه مهربانش سریویلی در همه این جلوهها میدید
یکبهیک را در مقام جلوه میسنجید.
خوب میکاوید چشمانش
آن دلاویزان رنگین را
آن دلاویزان برای او
ساز میکردند نغمههای شیرین را
و از آنها سریویلی را به دل میبود لذتها.
شبی سنگین
آمدش بر پشت در ،
مانده در ره حیله جویی ،
نابجایی از پلیدیهای خاکی زشت تر بنیاد و رویی.
باد چست و چابک و توفنده بر ابش سوار آمد
همچونان دیوانگان تازنده سوی کوهسار آمد
در همین دم سیل و باران ناگهان جستند
از کمین گه شان.
پس بدون هیچ تردیدی سریویلی
از ره سوراخهای در به هوش خود توانست
بشناسد آن بدانگیز جهان را
در سرشت تیرهی او خواند فکرتهای سنگین زیان را:
وای بر من!
جنس مطرودی زیان آور
مینماید مهر با من.
در شبی اینگونه طوفانی
میرسد زی من به مهمانی
مثل اینکه بامی از بامم نه کوته تر بدیده.
این شعر بسیار طولانی هست و من هرچی دنبال یه نسخهی تایپ شدهی این شعر گشتم چیزی پیدا نکردم که براتون قرار بدم ، به زودی خودم این کار رو انجام میدم و به صورت یک فایل PDF برای دانلود قرار میدم.
|
10 دلیل برای انتخاب درب داخلی ضد سرقت
اگر یک توسعه دهنده هستید ، از درهای آن شنیدهاید و ممکن است از قبل از آنها استفاده کنید.
با این حال ، اگر خود ساز هستید ، ممکن است متوجه نشوید که درهای بسیاری از متخصصین ساختمان درهای خود را خریداری میکنند یا اینکه چقدر دربهای داخلی مناسب هستند به ذکر هزینههای نیروی کار که میتوانند پسانداز کنند!
درب خانه درب است که از قبل آویزان شده در یک قاب و آماده نصب است.
ایدهآل برای تحولات جدید مسکن ، پروژههای خودسازی و طرحهای تجاری.
درهای داخلی ساخت شما را سادهتر و مقرونبهصرفه تر میکنند ، در عین حال بی خطر و شیک!
بنابراین ، چرا پنج نفر را نمیگیریم و ده دلیل مهم ما برای حفر کردن در درها را میخوانیم؟
اجزای کامل
هنگام خرید یک درگاه ، دیگر نیازی به خرید اجزای سازنده اضافی ندارید.
از لولا گرفته تا لچ و برگ درب گرفته تا قاب ، هنگام ورود درب خانه شما ، آماده نصب هستید.
پسانداز زمان
هنگام سفارش یک در در ، در هنگام تحویل ، هر درب از قبل در قاب آن آویزان شده است و آماده نصب مستقیم در ساختمان شما است.
هیچ دریچهای را به راحتی در قاب آن قرار نداده و زمان مناسب را میگیرید ، هر درب از قبل کاملا آویزان شده است.
کمتر هزینههای کارگری
درها سریع جا مییابند ، این بدان معنی است که هزینههای کار شما کم میشود ، خیلی زیاد است!
4 همه سبکها ، هر سبکی!
تمام دربهای داخلی JB Kind به صورت درب قابل تهیه هستند این بدان معنی است که شما انتخابی بیش از 200 طرح متناسب با توسعه خود دارید ، این درهای مختلف زیادی دارند!
درب سفید قوام و کیفیت
از نظر سازگاری و کیفیت ، در ساخت و سازهای خود از اهمیت چندانی برخوردار نیست و از آنجا که تمام درهای ما در یک محیط کارخانه مونتاژ شدهاند ، میتوانید از استانداردهای دقیق معمول JB Kind و کیفیت استثنایی مطمئن باشید.
قدرت خرید!
خرید همه چیزهایی که شما نیاز دارید در یک مجموعه ، از یک منبع واحد و امکان سفارش به تعداد مجموعههای مورد نیاز خود بسیار ساده است و بهترین استفاده را از وقت خود میکند.
صدور گواهینامه و انطباق درب آتش نشانی
آیا بعضی یا تمام درهای شما نیاز به درهای آتش دارند؟
با داشتن درهای آتش JB Kind ، اطمینان و آرامش خاطر را خواهید داشت و میدانید که درهای شما کاملا سازگار است و دارای تمام گواهینامههای لازم است.
8 درها یا جفتهای مجرد
در بیشتر اوقات ، تنها آنچه شما نیاز دارید تنها درهای داخلی است ، با این وجود در صورت نیاز به شما باید این گزینه را داشته باشید که در صورت نیاز به شما ، جفت درها را به عنوان درب ببندید.
مانند دربهای منفرد ، درب JB Kind را میتوان در ستهای جفت درب قرار داد تا با طراحی و سبک دقیق پروژه شما مطابقت داشته باشند.
اگرچه ، مجموعههای جفت درب به صورت غیر مونتاژ ارائه میشوند ، بنابراین فراموش نکنید که زمان اضافی سایت را برای تکمیل نصب فراموش نکنید.
سادگی و پشتیبانی
خرید و نصب مجموعههای درب JB Kind ، نمیتواند سادهتر باشد زیرا ما با تولید کنندگان درب مخصوص که متخصص در زمینه خود هستند کار میکنیم.
راهنمای اطلاعات داخلی درب داخلی JB Kind
شما میتوانید این راهنمای مفید را در اینجا بارگیری کنید که جزئیاتی از یک در و اطلاعات اصلی را که برای پردازش استعلام لازم است ، توضیح میدهد.
واقعیتهای نهایی:
مجموعه درها چیست؟
فقط در صورتی که در مورد آنچه دریافت خواهید کرد اطمینان ندارید ، مجموعه درب شما شامل موارد زیر است:
لولاهای متناسب
برگ درب
قفل یا قفل مناسب
قاب روکش ، با توقف درب
ترخیص کف پوش
امنیت
شما برای اینکه امنیت کامل داشته باشید و خیالتان بابت منزلتان راحت باشد میتوانید با خرید درب ضد سرقت ، به این نیاز خانهی خود پاسخ دهید
منبع:
|
مجموعه دربهای Dura Mikasa طیف وسیعی از دربهای لمینت با کیفیت عالی ، کیفیت و عملکرد بینظیر را دارد.
کوتاهمدت برای دوام ، مجموعه Dura Mikasa دارای دربهای بسیار بادوام است که دارای 5 لایه هسته توبول و 6 محافظ برای محافظت از آنها در برابر شرایط سخت آب و هوایی است.
برای اکوسیستمهای تجاری و مسکونی ایدهآل ، درهای دورا دوام دارند.
در ادامه مطلب ، لیستی از پنج چیز مورد نیاز در مورد مجموعه درهای Dura را ارائه میدهیم.
نگاهی بیاندازید.
عمر طولانی
درهای چوبی از مواد بسیار پایدار و مقاوم در برابر رطوبت ساخته میشوند و در مقایسه با دربهای معمولی ، طول عمر بیشتری به آنها میدهند.
از این گذشته ، مجموعه دربهای Dura نیز از ثبات ابعادی بالایی برخوردار است و در برابر اثرات شدید تغییرات دما و رطوبت مانند انقباض و انبساط محافظت میکند.
عملکرد همهی هوا
تغییر شرایط آب و هوایی اثرات نامطلوبی مانند خم شدن و تعظیم درها به وجود میآورد.
برای جلوگیری از مشکلات ناشی از تغییر شرایط آب و هوایی ، درهای درب Dura دارای محافظ 6 ضلعی و یک هسته پایدار هستند که منجر به عملکرد برتر در تمام شرایط آب و هوایی میشود.
درهای مرتبط:
درهای چند لایه:
بیش از جذابیت زیبایی زیبایی
موریانه و مقاوم در برابر بور
آلودگی موریانه و متهور غالبا میتواند برای طول عمر درهای کشور ویران کننده باشد ، به همین دلیل درهای چوبی با درهای توبولار مهندسی شده و قابهای اصلی HMR Grade MDF همراه هستند و باعث میشود تا در معرض خطر آلودگیهای موریانه و اطمینان از ماندگاری طولانی قرار بگیرند.
4 زیبایی شناسی خیره کننده
بهترین دربهای چوبی محصولی از فرایندهای تولید پیشرفته است که به شیوههای مدرن اروپایی پایبند بوده و در نتیجه رنگهای غنی ، زیبایی شناسی خیره کننده و مناسب و به پایان رسیده است.
بر خلاف دربهای معمولی که برای مطابقت با درب و فریم نیاز به صیقل و در محل کار دارند ، دربهای Dura با ظاهری مطابق کارخانه به پایان میرسند.
تعمیر و نگهداری آسان
درهای چوبی با یک سطح لمینت بکر ساخته شده و تمیز کردن و نگهداری آنها را به یک نسیم تبدیل میکند.
wipedown ساده با یک پارچه مرطوب تمام چیزهایی است که برای تمیز بودن درهای درب Dura لازم است.
به طور کلی ، سطوح لمینت از نظر طبیعت غیر متخلخل هستند و در نتیجه احتمال جمع شدن خاک و میکروبها از بین میرود.
اخرین حرف
طیف دربهای Dura Mikasa تلفیقی از زیبایی و عملکرد است که در طیف گستردهای از رنگها و گزینههای طراحی ارائه میشود.
در حالی که میتوانید مجموعهای از درها و فریمهای کارخانه به پایان رسیده را در مجموعه Dura بیابید ، میتوانید از نظر اندازه ، ترجیح و یا کام رنگ آنها را نیز سفارشی کنید تا آنها را واقعا مورد نظر خود قرار دهید.
منبع:
|
ضایعات آهن ، یکی از معدود ضایعاتی هستند که حتی پیش از گسترش صنعت بازیافت در میان مردم مهم و ارزشمند بوده که با نام آهن قراضه معامله میشدند، البته هنوز از نظر بعضیا ضایعات بی ارزش و بی فایده هستند ولی باید بدونند با جمعآوری ضایعات نهتنها به محیطزیست بلکه باعث صرف جویی هفتاد درصدی در مصرف انرژی و همینطور صرفهجویی نود درصدی در استفاده از مواد معدنی کمک بسیار زیادی میشود، ما میتواینم با جمعآوری ضایعات چیزهایی که دیگر قابل استفاده نیستند دوباره آنها را به چرخه تولید بازگردانیم تا در اقسام مختلف مورد استفاده قرار گیرد پس همانطور که گفته شد ضایعات نهتنها بی ارزش نیستند بلکه از ارزش فوقالعاده برخوردارند.
یکی از این ضایعات ارزشمند ، ضایعات سوپر ویژه هستند که بیشتر در مناطق ساختمانی یافت میشود در ادامه مقاله شما را با ضایعات سوپر ویژه آشنا میکنیم.
ضایعات سوپر ویژه
در واحدهای تولید و ریخته گری یکی از مهمترین پارامترهای تاثیرگذار بر محصول و کاهش هزینه و کیفیت خوراک ، قراضه یا ضایعات ورودی میباشد.
برخی از واحدهای ذوب و ریخته گری بنا به تولید محصولاتشان ، کورههای کوچیکتری دارند که به قراضههای بسیار مرغوب نیاز بیشتری پیدا میکنند، همچنین در کورههای القایی متوسط و بزرگ یک موقعهایی برای تعویض نسوز کوره و یا شارژ اولیه به قراضههای با کیفیت نیاز پیدا میکنیم و یا تولید فولاد عادی و استاندارد نزدیک بودن آنالیز قراضه مصرفی یعنی خوراک به محصول تولیدی باعث کاهش مصرف انواع فروالیاژها فروالیاژها موادی هستند که آلیاژهای مختلفی از فلز آهن را شامل میشوند که درصد قابل توجهی از یک یا چند عنصر دیگر نظیر منگنز، آلومینیوم، سیلیس، کروم و غیره در آنها وجود دارد و همچنین انرژی میشود.
ضایعات سوپر ویژه چه ضایعاتی هستند؟
قراضههای آهنی بسیار مرغوب یا به اصطلاح سوپر ویژه، ضایعاتی هستند که خارج از دستهبندی موسسه استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران میباشد در واقع فعالان این گونه موسسهها بر این عقیده هستند که بارهای با کیفیت و مرغوب از ارزش و قیمت بالاتری برخورد هستند.
فولادهای ساختمانی شامل:
انواع تیر آهن
قوطی و پروفیل مورد استفاده در ساخت در و پنجره با ضخامت زیر 50 سانتیمتر
نبشی و ناودانی
خرده میل گرد
گوشه ورق ضخیم
شاسیهای ماشین سنگین
شاسی ماشین برش خورده
انواع ورق روغنی و.
میباشد.
ضایعات سوپر ویژه ، قطعات کوچیکتری را شامل میشوند که بتوانند در کوره به راحتی بارگیری شوند و چرم حجمی کمتری داشته باشه و جزو ضایعات فلزی محسوب میشوند.
تصویر 1 ضایعات سوپر ویژه
ضایعات سوپر ویژه از چه مکانهایی بدست میآید؟
ضایعات سوپر ویژه بیشتراز منابع ساختمانی و صنعتی بدست میآید.
امروزه همانطور که مشاهده میکنید ما در سطح شهرها با ساخت و سازهای بی رویه و زیاد ،تخریبهای ساختمانی رو به رو هستیم که همین دلیل باعث شده میزان پسمانده و ضایعات ساختمانی به طرز چشم گیری رو به روز در حال افزایش باشد.
پسماندههای ساختمانی ، ضایعات سوپر ویژه محسوب میشوند و وجود پسماندههای ساختمانی معضلهای زیادی از جمله آلودگی محیطزیست ،بدمنظره نشون دادن سطح شهر،مرگ ومیر در شب به دلیل برخورد با مصالح ساختمانی به همین دلیل بشر به این فکر افتاده است تا پسماندههای ساختمانی را جمعآوری کرده و فرآوری و ذوب کند تا دوباره از آنها بتوانیم استفاده کنیم و جلوی بسیاری از مشکلات را بگیریم.
نوعی از پسماندههای ساختمانی مانند آجرها و بلوکهای شکسته یا باید انتقال یابند و یا دفع شوند.
اما نوع دیگری از پسماندههای ساختمانی نیز وجود دارند که میتوان آنها را بازیافت نمود مانند پسماند آهنی،پسماند خورده میلگرد ، پسماند مس، پسماند آلومینیوم و چدن و برای تولید فولادهای جدید مجددا مورد استفاده قرار میگیرد که بسیار حائز اهمیت است.
پسماند آهنی تنها از طریق تخریب یک مجموعه حاصل نمیشوند، بلکه ممکن است با گذر زمان در اثر قدیمی شدن تجهیزات خانه نیاز باشد تا تجهیزات جدیدتری را جایگزین کنیم یا حتی قصد تغییر معماری خانه را داشته باشیم، همین امر باعث میشود که به فکر بازیافت ضایعات آهن بیوفتیم و هم به نوبه خود سبب میگردد تا با بازیافت این موارد مقداری از هزینههای حاصل برای نوسازی را جبران کنیم.
بعد از جمعآوری ضایعات سوپر ویژه آنها را با اتومبیلهای مخصوص به کارخانجات میفرستیم تا فرآوری و ذوب شود.
نکته مهم در ذوب ضایعات سوپر ویژه که باید به آن دقت کنید
برای ذوب ضایعات سوپر ویژه حتما باید به این دقت داشته باشید که روی ضایعاتی مثل آهن و غیره که قراره ذوب شود هیچگونه رنگی وجود نداشته باشد به این دلیل که وجود رنگ باعث ایجاد دود شده و در نهایت موجب آلودگی و ضربه به محیطزیست میشود.
کارخانجات ضایعات سوپر ویژه
از جمله کارخانجات تولید ضایعات سوپر ویژه میتوان به زیر اشاره کرد:
کارخانه فولاد کاویان
کارخانه فولاد خراسان
کارخانه پردیس صنعت زاینده رود
کارخانه فولاد مبارکه اصفهان
کارخانه گسترش فولاد تبریز و.
فلزات را بدون اینکه ما در خاصیت آنها تغییری ایجاد کنیم میتوانیم بارها و بارها آن را بازیافت کنیم، پس همانطور که گفته شد جمعآوری ضایعات سوپر ویژه بسیار مهم است و کمک چشم گیری به صنعت فولاد سازی میکند.
ما در این مقاله قصد داشتیم شما را به طور کامل با ضایعات سوپر ویژه ، اینکه چی هستن و از کجاها بدست میآیند آشنا کنیم.
نظرات خود را با مبین فولاد آسیا در میان بگذارید.
امیدوارم مطالب مفید برایتان بوده باشد:
|
از مهمترین سؤالات در مورد خرید درب ضد سرقت برای شما ، تفاوت بین درب ضد سرقت درب ضد سرقت ایران و درب ضد سرقت در ترکیه و درهای ضد سرقت در ترکیه است و به طور کلی اولین آنها هستند فکر کردن در مورد مشتریان و با توجه به تجربه دکوراسیون ایرانی برای کیفیت درهای ضد سرقت برای ما ثابت شده است.
از آنجا که مردم ما به طور کلی محصولات بی کیفیتی در کشور ما دارند و از آنجا که به محصولات ایرانی اعتماد ندارند ، گمان میکنند درهای ضد سرقت ترکی ترکیه دربهای گران تری هستند.
به همین دلیل ، برای سهولت در خرید ، مشتریان عزیز ما در سایت ایران دکور تصمیم گرفتند که بین درب ضد سرقت و ضد سرقت در ایران و ضد سرقت در ترکیه تفاوتهایی ایجاد کنند.
درب امنیتی
درب امنیتی
تفاوت آشکار در درب امنیتی
اول اینکه ، جدا از بحث در مورد کیفیت ، ابتدا درهای موجود در بازار ایران را به سه دسته تقسیم میکنیم:
1 درب ضد سرقت ایران
2 درب ضد سرقت ترکیه
3 درب ضد سرقت چینی
به نظر میرسد درهای ضد سرقت ایران کاملا شبیه دربهای ضد سرقت در ترکیه است و برخی در ایران با ظاهر درهای ضد سرقت در چین نیز تولید شدهاند ، اما تعداد آنها بسیار کم است.
به طور کلی درهای ضد سرقت به طور کلی به دو درب ضد سرقت و درب ضد سرقت تقسیم میشوند.
با این حال ، دربهای ضد سرقت چینی نیز مانند درب ضد سرقت ایتالیایی به نظر میرسند.
جعبه درب ضد سرقت ایرانی در داخل کشور تولید میشود یا از تولید کنندگان داخلی خریداری میشود.
قفل و قفل آنها از ترکیه وارد میشود و رویه آنها در داخل کشور تولید میشود اما برخی تولید کنندگان ترجیح میدهند از روشهای ترکیه برای دستگاههای گران قیمت و هزینههای تولید استفاده کنند.
و در برخی موارد میتوان گفت دربهای ضد سرقت از دربهای ضد سرقت در ترکیه استحکام و استحکام بیشتری دارند.
و البته برخی از فروشندگان داخلی به عنوان درب ضد سرقت و مونتاژ ترکیه دربهای ضد سرقت را به ایران میفروشند.
البته بیشتر درهای ضد سرقت در سری اقتصاد وجود دارد و دربهای ضد سرقت لوکس همگی از ترکیه وارد میشوند.
درب امنیتی ترکی
دربهای امنیتی
بنابراین ظاهرا درهای ضد سرقت ضد سرقت را در یک ست قرار داده و آنها را با درهای ضد سرقت مقایسه میکنیم.
1 تفاوت آشکار بین درب ضد سرقت ترکی و چینی
2 تفاوت کیفی بین درب ضد سرقت ترکیه و چینی
3 اختلاف قیمت درب ضد سرقت ترکیه و چینی
1 تفاوت آشکار:
بارزترین تفاوت در نوع چارچوبهای آنها است ، قابهای درب ضد سرقت مسطح هستند و بین سطح بیرونی قاب و درب ضد سرقت تفاوت کمی وجود دارد ، اگر این اختلاف سطح در ضد بیشتر باشد درب سرقت از در تصاویر اول درب ضد سرقت و درب دوم چینی ضد سرقت چینی است.
تفاوت دوم در لولاها است که لولا درب ضد سرقت پنهان است.
اما لولا درب ضد سرقت از داخل قابل مشاهده است.
تفاوت سوم آنها در سبک رویه آنها است.
درب ضد سرقت ضد سرقت درب فلزی با روکش کروم یا HDF در برخی موارد درهای ضد سرقت با روکش PVC است.
با این وجود ، دربهای ضد سرقت ترک خورده دارای امدیاف با چوب PVC یا روکش PVC یا MDF است.
2 تفاوت کیفی:
اولین تصویر در ذهن مشتری کم کیفیت درب ضد سرقت ترک در مقابل دربهای ضد سرقت است که دلیل آن مواردی است که در محصولات چینی در کشور ما متداول است.
اما در مورد درب ضد سرقت ، به جرات میتوان گفت درب ضد سرقت را به جای پولی که مشتری برای درب ضد سرقت چینی پرداخت میکند ، خریداری کرده است.
در برخی موارد ، کیفیت درهای ضد سرقت چینی از درهای ضد سرقت ترکیه بهتر است.
به عنوان مثال ، درهای ضد سرقت چینی از روکشهای چینی HDF گرانتر هستند زیرا همانطور که میدانید محصولات چینی از کیفیتهای متفاوتی برخوردار هستند و بسیاری از محصولات چینی با محصولات اروپایی رقابت میکنند.
3 اختلاف قیمت:
از نظر قیمت ، دربهای ضد سرقت چینی از دربهای ضد سرقت ترکیه مقرونبهصرفه تر است.
مقاله توسط تیم طراحی ایران برای تزئین اینترنت طراحی شده است تا مشتریان ما با تفاوتهای درهای ضد سرقت در بازار عزیز ایران ما بیشتر آشنا شوند.
همچنین میتوانید از فرم سفارش در این صفحه استفاده کنید تا سفارش خود را از فرم سوالات و نظرات ثبت کنید
نظرات و پیشنهادات خود را طراحی و بیان کنید مشتریان عزیز درباره مقاله ارائه شده با به اشتراک گذاشتن نظرات خود با ما ، به ما کمک کنند تا در حد امکان ممکن دکوراسیون ایرانی را با بیش از نیم قرن تجربه در طراحی دکوراسیون منزل ارائه دهیم
|
پرسش:
علت ایراد خطبه فدکیه از سوی حضرت زهرا س چه بود؟
پاسخ:
بانوی اسلام فاطمه زهرا س ،سیده زنان عالم،برخاست و با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد آمد تا در برابر تودههای مسلمان، و سران مهاجر و انصارگفتنیها را بگوید،و اتمام حجت کند،و بهانههای ادامه این غصب عجیب و مصادره ظالمانه را از دستگاه حکومت وقت بگیرد،و در ضمن،صفوف وفاداران به اسلام را از حامیان سیاستهای تجاوزکارانه آشکار سازد.
او بی اعتنا به جوسازی خاصی که در این زمینه شده بود،و پیامدهای احتمالی این افشاگری بزرگ،به برنامه خود ادامه داد،و به بهانه غصب فدک خطبه بسیار غرایی در مسجد پیامبر صلی الله علیه واله در برابر مهاجرین ایراد نمود که بسیاری از حقایق در آن افشا شد.
این خطبه،هشدار کوبندهای بود برای آنها که کوشش داشتند خلافت پیامبر صلی الله علیه واله و حکومت اسلامی را از مسیر اصلی خود منحرف سازند و زحمات بیست و سه ساله او را بر باد دهند.
زنگ بیدار باشی بود برای آنها که قلبشان به عشق اسلام میتپید، و از آینده این آیین پاک بیمناک بودند.
اخطار شدیدی بود برای آنها که از گسترش حزب منافقین و نفوذ آنها در دستگاه سیاسی بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله بیخبر بودند، و جنب و جوشهای مرموز آنان را نادیده میگرفتند.
فریاد درد آلودی بود در حمایت از امیرمؤمنان علی علیه السلام وصی و جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه واله که گروهی از بازیگران سیاسی آیات قرآن و توصیههای مؤکد رسول الله را درباره او نادیده گرفته بودند.
احقاق حق مظلومانهای بود برای بیدار ساختن آنها که حقشان غصب میشود و سکوت مسالمت آمیز را بر فریادهای کوبنده وبیدارگر ترجیح میدهند.
تندر سهمگینی بود که پژواک آن همه جا پیچید، و آثار آن در همه اعصار و قرون باقی ماند.
طوفان عمیقی بود که امواج شکنندهاش ارواح خفته را هر چند موقتا بیدار کرد، و راه حق را به آنها نشان داد.
و بالاخره صاعقه مرگباری بود که بر سر دشمنان اسلام فرود آمد و آنها را سخت غافلگیر ساخت.
منبع:
کتاب زهرا س برترین بانوی جهان، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، ص140.
برگرفته از سایت:
|
بنابراین شما به دنبال درهای محکم هستید!
شاید ، شما میخواهید درهای موجود خود را تغییر دهید.
شاید درهای فعلی شما فرسوده بوده و نیاز به تعویض داشته باشد.
مهم نیست به همین دلیل ، انتخاب درهای طبقه بالا کار سادهای نیست.
بسیاری از مارکها انواع مختلفی از مدلها را ارائه میدهند.
شما میتوانید با انتخابهای متنوع غرق شوید.
با این حال ، همه مدلهای درب ارزش توجه شما را ندارند.
شما باید درهایی را انتخاب کنید که از هر لحاظ به انتظارات مختلف شما متناسب باشد.
اینجاست که درهای چوبی جامد به تصویر میآیند.
تنها کاری که باید بکنید این است که هنگام خرید ، بهترین تولید کنندگان درب چوبی را بررسی کنید.
نکاتی برای خرید دربهای چوبی تمام چوب ضد سرقت
بسیاری از افراد قبل از خرید کارهای خانه انجام نمیدهند.
آنها به نزدیکترین فروشگاه رانندگی میکنند و درهایی را که توسط فروشگاه دهنده تأیید شده است ، انتخاب میکنند.
با این حال ، این بدون شک ایده اشتباه است.
فروشگاه ساز ممکن است درهای بی کیفیت را تأیید کند.
اگر اینگونه باشد ، وقت و هزینه خود را هدر خواهید داد.
توصیه میشود برای خرید دربهای چوبی با کیفیت خوب ، باهوش عمل کرده و برخی از کارهای پا را انجام دهید.
شکل و اندازه را تعیین کنید
دربهای چوبی فروخته شده در هر شکل و اندازهای وجود دارد.
برای تأمین نیازهای کاربران نهایی ، تولید کنندگان انواع مختلفی از مدلها را ارائه میدهند.
خواه به یک درب کوچک یا یک درب بزرگ نیاز داشته باشید ، یک مدل مطابق با نیازهای خود پیدا خواهید کرد.
بهتر است ابعاد درها را از قبل اندازه بگیرید.
این کار هنگام خرید از بروز مشکلات جلوگیری میکند.
طراحی و ساخت
در آن زمان ، درها با طرحهای محدود و محدودی در دسترس بودند.
با این حال ، در چند دهه گذشته همهچیز دستخوش تحولات مختلفی شده است.
امروز میتوانید هر آیتمی از جمله درها را در طرحها و ساخت و سازهای مختلف پیدا کنید.
شما حتی میتوانید از جعبه فکر کنید و به دنبال طرحهای سفارشی بروید.
مهم نیست که اهداف شما وجود داشته باشد ، تولیدکنندگان درهای چوبی برای براورده کردن خواستههای شما وجود دارند چه سطوح صاف و صاف و چه درهای پانلی را با چهارچوبی از استیلهای عمودی و ریلهای افقی ترجیح میدهید ، مطمئنا مطابقت مناسبی را پیدا خواهید کرد.
کافی است پیشاپیش راه خود را برای رسیدن به یک طراحی ایدهآل و ساخت انجام دهید.
لیست تولید کنندگان معتبر را ذکر کنید
برخی از خریداران هوشمند هنگام خرید در اطراف ، در مورد مارکها بسیار خاص هستند.
در سمت تلنگر ، دیگران هیچ اهمیتی به نام تجاری نمیدهند.
آنها ظاهرا دربهایی را که توسط فروشنده فروشگاه یا آنهایی که از نظر جذاب تر به نظر میرسند ، انتخاب میکنند.
با این حال ، این نوع سبک خرید باعث اتلاف وقت و هزینه خواهد شد.
اگر میخواهید بهترین استفاده را از پول خود داشته باشید ، مارکهای معتبری را ذکر کنید.
در روابط خود از افراد بخواهید و لمس کنید.
کسانی که درهای چوبی خریداری کردهاند باید کمک کنند.
علاوه بر ارائه جزئیات ، این افراد میتوانند بهترین پیشنهاد را برای شما رقم بزنند.
علاوه بر این ، پلتفرمهای آنلاین را کاوش کنید.
بسیاری از تولید کنندگان معروف دربهای چوبی محصولات خود را بصورت آنلاین تبلیغ میکنند.
شبکه را با عبارات جستجوی مناسب اسکن کنید.
طی چند لحظه ، میتوانید مارکهای بی شماری را درست از روی میز رایانه یا تلفن هوشمند خود کامپایل کنید.
رتبهبندیها و بررسیها را بررسی کنید
پس از تهیه لیست چک تولید کنندگان ، ممکن است مشتاق خرید دربهای اتوماتیک باشید.
با این حال ، شکار شما به پایان رسیده است ، اما انتخاب تمام نشده است.
مهم است که صحت تولید کنندگان در لیست شما مشخص شود.
برای همین ، ممکن است بخواهید روی سیستم عاملهای بررسی تأیید شده گشت و گذار کنید.
بررسیها را در زیر طبقه مناسب بررسی کنید و هر بررسی را با دقت گشت و گذار کنید.
بر اساس بازخورد و نظرات ، لیست خود را برای تولید کنندگان درب چوبی بسیار تحسین شده محدود کنید.
ضمانت را بررسی کنید
بدیهی است ، شما مایل به خرید درهای چوبی جامد هستید که ماندگاری بیشتری دارد.
با این حال ، هر فروشنده معتقد است که بهترینها را ارائه میدهد.
بنابراین ، چگونه این نکته را مشخص میکنید؟
اینجاست که گارانتی فروشنده در دسترس است.
یک تولید کننده مشهور ضمانتهای سخاوتمندانهای را بر روی درهای چوبی ارائه میدهد.
اگر مشکلی از درها پیش نیاید ، میتوانید با سازنده تماس بگیرید و بدون پرداخت هزینه ، به دنبال تعویض یا تعمیر باشید.
مقایسه و انتخاب کنید
اکنون که لیستی از مارکهای تأیید شده را تهیه کردهاید ، وقت آن رسیده است که یک مورد درست را انتخاب کنید.
قیمت ، کیفیت ، دوام ، طرحها و گارانتی ارائه شده توسط تولید کنندگان مختلف درب چوبی را با یکدیگر مقایسه کنید.
سرانجام ، دربهای چوبی جذاب را انتخاب کنید که با ضمانت کامل و با روشی مناسب با بودجه همراه هستند.
خط پایین
انتخاب درهای چوبی جامد مستلزم صرف وقت و تلاش زیادی برای پایان شماست.
با این حال ، شما ممکن است از دردسرها دور شوید و هنوز بهترین درها را کیسه کنید.
فقط مطمئن باشید که با توجه به نکات فوق ، تولید کنندگان درب چوبی قابل اطمینان را بررسی میکنید.
در هیچ زمان ، شما ممکن است دست خود را بر روی درهای طبقه بالا بدون گلوله باران بیش از حد.
منبع:
|
پرسش:
چه مصائبی بر حضرت زهرا س پس از پیامبر اکرم ص وارد شد؟
پاسخ:
دوران شیرین زندگانی بانوی اسلام فاطمه زهرا علیها السلام با رحلت پیامبر صلی الله علیه واله به سرعت سپری شد، هر چند به یک معنا در سراسر زندگی او، دوران شیرینی وجود نداشت، چرا که پیوسته فشارها و جنگها و توطئههای دشمنان بر ضد اسلام و پیامبر آرامش روح فاطمه علیها السلام را بر هم میزد.
با رحلت پیامبر صلی الله علیه واله طوفانهای تازهای از حوادث پیچیده و بحرانی وزیدن گرفت.
احقاد و کینههای بدر، خیبر و حنین که در عصر پیامبر صلی الله علیه واله در زیر خاکستر پنهان بود آشکار گشت.
احزاب منافقین به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگیرند، و هم از خاندان پیامبر صلی الله علیه واله.
و فاطمه زهرا علیها السلام در مرکز این دایره بود که تیرهای زهراگین دشمنان از هر سو به سوی آن پرتاب میشد.
فراق و جدایی دردناک پدر از یکسو.
مظلومیت غم انگیز و جانکاه همسرش امیرمؤمنان علی علیه السلام از سوی دیگر.
توطئههای دشمنان بر ضد اسلام از دیگر سو.
و نگرانی فاطمه از آینده مسلمین و حفظ میراث قران، دستبهدست هم داده، قلب و روح پاکش را سخت میفشردند.
در اینجا به چند سند تاریخی اشاره میشود:
1 فاطمه علیها السلام نمیخواهد با بیان غمهای خود روح پاک امیرمؤمنان علی علیه السلام را که سخت از آن اوضاع ناگوار و خلاف کاریهای امت ضربه دیده، آزرده تر سازد.
به همین دلیل به کنار قبر پیامبر صلی الله علیه واله میرفت و با او درد دل میکرد.
و سخنان جانسوزی همچون اخگر آتش که اعماق وجود انسان را میسوزاند، بر زبان میآورد.
یا ابتاه بقیت والهة و حیرانة فریدة، قد انخمد صوتی و انقطع ظهری و تنغص عیشی.
پدر جان!
بعد از تو، یکه و تنها شدم، حیران و محروم ماندهام، صدایم به خاموشی گرایید، و پشتم شکست، و آب گوارای زندگی در کامم تلخ شد.
2 گاه میگفت:
ماذا علی من شم تربة احمد الا یشم مدی الزمان غوالیا
صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام صرن لیالیا
کسی که خاک پاک پیامبر صلی الله علیه واله را ببوید سزاوار است تا پایان عمر هیچ عطری را نبوید.
بعد از تو ای پدر آن قدر مصائب بر من فرو ریخت که اگر بر روزهای روشن میریخت به صورت شبهای تیره و تار در میآمد.
3ام سلمه میگوید:
هنگامی که بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه واله به دیدن بانوی اسلام فاطمه علیها السلام رفتم و جویای حال او شدم، در پاسخ این جملههای پر معنا را بیان کرد:
اصبحت بین کمد و کرب، فقد النبی صلی الله علیه واله و ظلم الوصی، هتک والله حجابه.
، و لکنها احقاد بدریة، و ترات احدیة، کانت علیها قلوب النفاق مکتمنة 1.
از حالم چه میپرسی ایام سلمه، من در میان اندوه و رنج بسیار بسر میبرم، از یکسو پدرم پیامبر صلی الله علیه واله را از دست دادهام، و از سوی دیگر با چشم خود میبینم که به جانشینش علی بن ابی طالب ستم شده است،بخدا سوگند که پرده حرمتش را دریدند.
، ولی من میدانم اینها کینههای بدر، و انتقامهای احد است، که در قلوب منافقان پنهان و پوشیده بود.
4 ما زالت بعد ابیها معصبة الرأس، باکیة العین، محترقة القلب 2;
بعد از رحلت پیامبر پیوسته شال عزا به سر بسته بود، چشمانی گریان و قلبی سوزان داشت.
پی نوشتها:
مناقب ابن شهر آشوب، جلد 2، صفحه 225.
مناقب ابن شهر آشوب، جلد 3، صفحه 362.
گرداوری از:
کتاب زهرا س برترین بانوی جهان، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، ص 47.
منبع:
سایت انوار طاها
برگرفته از سایت:
|
یادش بخیر این چراغای نفتی.
با نزدیک شدن فصل سرما وسط خونه میذاشتیم و یکبار هم در کودکی آب جوشی که روی چراغ بود ریخته بود روم و کل بدنم سوخته بود و هنوزم آثاری از آن روی دستم به یادگار مانده.
|